گروه گزارش/
امروز شنبه 9 بهمن پرتال وزارت آموزش و پرورش نوشت : ( این جا )
« با هدف روشنگری و اطلاع رسانی عملکرد وزارت آموزش و پرورش در «دولت مردمی ایران قوی»، گردهمایی مشترک رؤسای ادارات روابط عمومی حوزه ستادی، استانی، سازمان ها و مراکز وابسته، با حضور وزیر آموزش و پرورش، در محل اردوگاه فرهنگی - هنری شهید باهنر تهران، در حال برگزاری است.
به گزارش مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، با توجه به ضرورت تبیین سیاست های رسانه ای وزارت آموزش و پرورش و مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی در آستانه دهه مبارک فجر، صبح امروز اولین گردهمایی مشترک رؤسای ادارات روابط عمومی حوزه ستادی، استانی و سازمان ها و مراکز وابسته آموزش و پرورش در دولت مردمی در محل اردوگاه فرهنگی-هنری شهید باهنر تهران برگزار شد.
بر اساس این گزارش، این گردهمایی با شعار «تحول و انجام کار شبانه روزی» و رویکرد «اقناع مخاطب» آغاز شد.
بر این اساس، هدف از برگزاری این گردهمایی یک روزه، روشنگری و اطلاع رسانی عملکرد وزارت آموزش و پرورش در «دولت مردمی ایران قوی»، تبیین و تشریح سیاست های رسانه ای مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی، هماهنگی نحوه برگزاری آیین بزرگ داشت جشن پیروزی انقلاب و ارتقای دانش تخصصی مدیران روابط عمومی است. »
نخستین پرسش « صدای معلم » این است که مردمی بودن یعنی چه ؟ این چه ویژگی است که در این نشست و سایر نشست های وزارت آموزش و پرورش از رسانه ها و خبرنگاران دعوتی به عمل نمی آید ؟ چرا در این وزارتخانه فرد و یا مقامی به خاطر عدم پاسخ گویی مورد بازخواست و یا مواخذه قرار نمی گیرد ؟
آیا مسئولان دوایر و بخش های مختلف اداری و ستادی در همان ساعت رسمی و مصوب کار مفید انجام می دهند که سخن از شبانه روزی شدن فعالیت ها و کارها به میان می آید ؟
آیا این حرف ها ، چیزی فراتر از نمایش هستند ؟
برداشت مسئولان وزارت آموزش و پرورش از مفهوم « اقناع » چیست ؟
به عنوان مثال و علی رغم انتشار این همه گزارش های متنوع و متعدد در صدای معلم ، چرا فرد و یا سازمانی در مورد آنان پاسخ گو نیست و یا فرآیند پاسخ گویی به رسانه ها ، سلیقه ای و گزینشی انجام می شود ؟
چرا در این وزارتخانه فرد و یا مقامی به خاطر عدم پاسخ گویی مورد بازخواست و یا مواخذه قرار نمی گیرد ؟
آیا اساسا در آموزش و پرورش ، بودن و یا نبودن روابط عمومی در بخش ها و سطوح مختلف آن تفاوت و یا تغییری ایجاد می کند ؟
وزیر آموزش و پرورش در این نشست گفته است : ( این جا )
« در فصل ۸ سند تحول بنیادین نیز وظایف روابط عمومی مشخص شده است؛ روابط عمومیها باید اطلاعات را شفاف به مردم اطلاع دهند. »
« صدای معلم » در 30 دی ماه گزارشی را با عنوان « وزیر آموزش و پرورش در مورد " کمیته انتصابات " شفاف سازی کند ! » منتشر کرد . ( این جا )
این رسانه مایل است بداند که شفاف سازی و پاسخ گویی دقیقا در کجا باید نمود و عینیت پیدا کند ؟
بدون تردید لازمه اعتماد سازی ، برخورد صادقانه و مسئولانه است و الاّ تاکنون آن چه فراوان شنیده و خوانده ایم ، « شعار » بوده است .
پایان گزارش/
سکانس اول
دست کوچک ناروَن در دستم، وارد کتابخانه می شویم. مانند دو مرتبه ی پیشین، خلوت است. هیچ مراجع کننده ای وجود ندارد. کتابخانه ی کودکان را تصور کنید خالی از کودک ! این تصویر در روزهای دیگر نیز برایم تکرار شده است.
[فلش بک]
گاهی که از جلوی ساختمانش رد می شوم، پنجره های مشرف به پیاده رو، خبر از رکود فضای داخلی دارد. جنب و جوشی نیست. به یاد سی سال پیش و کودکی خودم می افتم. ازدحام بچه ها در همان محوطه.
خانم رجبی و خانم نیک پور پشت پیشخوان ایستاده اند و لبخند می زنند. در لحظه دلم برایشان تنگ می شود!
[فلش فوروارد به حال]
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کمتر مراجعی دارد. بیشتر روزهای سال، احوالش همین بود. ساکت و خلوت.
سکانس دوم
با مسئول کتابخانه سلام و احوال پرسی می کنم. مشغول جابه جایی کتاب هاست. قفسه ای را بالا و پایین می کند. خستگی از چهره اش هویداست وَ بعدتر از کلامش نیز!
با لبخندی - که حالش را بهتر کند - راهنمایی می خواهم.
برای سن ناروَن کدام قفسه را پیشنهاد می کنید؟
پاسخ دلسرد کننده است:
_ فعلا نمی توانید کتابی امانت بگیرید. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یکی از مهمترین نهادهای تربیت اجتماعی در نیمقرن اخیر ایران بوده است .
علت را جویا می شوم.
می گوید:
در حال آمارگیری کتاب ها هستیم.
می پرسم:
می توانیم همین جا استفاده کنیم؟
همان طور که با کتاب ها و قفسه مشغول است عذر خواهی می کند:
_ خیر. فعلا هیچ کتابی نبایستی جابه جا شود.
لحظاتی به فکر فرو می روم.
با کلافگی ادامه می دهد:
_ آمارگیری است و باید ده هزار کتاب را براساس کددیویی مرتب کنیم و ...
به حرف ها و گلایه هایش از شرایط کاری ادامه میدهد.
می گویم:
درک می کنم. خداقوت. کارتان ارزشمند است. چه زمانی مراجع کنیم؟
_ معلوم نیست. احتمالا تا آخر بهمن. اطلاع رسانی می کنیم در گروه اعضا.
فرایند حیرت زدگی من آغاز شده است.
تا آخر بهمن؟! یعنی حدود یک ماه زمان می برد؟!
با تاکید تایید می کند و به تفصیل از مشکلات کار می گوید. اینکه یک ماه پیش کار آمار گیری شروع شده و...
بر حیرتم افزوده می شود.
می پرسم:
یعنی حدود دو ماه کتابخانه عملاً تعطیل است؟ عملا اعضا نمی توانند کتابی امانت ببرند؟
تایید می کند و می گوید:
- گاهی حتی بیشتر طول می کشد.
همه چیز عجیب به نظر می رسد.
از چهره ام متوجه شده که قانع نشده ام. می گوید:
- بخشنامه کشوری است و... دوباره از مشکلات می گوید.
ناروَن کنارم ایستاده و با چهره کودکانهای زندگی در جهان توسعه نیافته را تجربه می کند! در جامعه ی بی انضباط، نهادهای هم جنس، هماهنگ نیستند و چنان جزایر منفک از هم عمل می کنند.
می گویم:
پوزش می خواهم. اینکه بخشنامهاست پرسش من نیست. جسارتا روی سخنم با شخص شما نیست. متوجه ام که مسولیت این شرایط با شما نمی باشد اما یک پرسش دارم:
این سخن منطقی است؟ اینکه حدود دوماه بلکه بیشتر کودکان این بخش از «تنها» نهاد فرهنگی کتاب محروم باشند؟ خاصه اینکه در شهرهای کوچک مثل اینجا، کتابفروشی های بزرگ هم وجود ندارد. به نظر شما این شرایط منطقی است؟
پاسخ نمی دهد و مجدداً تاکید میکند که بخشنامه سراسری است و... باز از مشکلات می گوید... شاید هم از سمج بودن مراجع کلافه شده. در دل می گوید چرا راهتان را نمی گیرید نمی روید. خب یک ماه بعد بیا!
برای چهره ی کلافه شده و خسته اش دلم می سوزد. اما پاسخی دریافت نکردهام برای کودکی که منتظر پاسخ است و مشاهده گر گفت و گو.
می گویم:
به عنوان یکی از شهروندان، قدردان زحمات شما هستم اما این شرایط با تاکید بر «بخشنامه ای بودن» و با صفت «کشوری»، تبدیل به یک موقعیت منطقی و معقول نمی شود!
صورتش را از قفسه و کتاب ها به سمت من بر می گرداند. بابت بی توجهی اش عذرخواهی می کند و بطور ضمنی تایید می نماید و...
پاسخی قانع کننده ای وجود ندارد.
بااحترام از همدیگر جدا میشویم. به فکر فرو می روم. شرایط در مرز کمدی و تراژدی قرار دارد.
به زعم نگارنده:
1.کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یکی از مهمترین نهادهای تربیت اجتماعی در نیمقرن اخیر ایران بوده است.
2. اقبال دو قشر کودک و نوجوان نسبت به کانون در سالهای اخیر روند نزولی داشته است.
3. بودجه بندی این نهاد مهم در قیاس سایر نهادهای فرهنگی اندک بوده و سهم ناچیزی از بودجه سالانه برده است. این امر از کیفیت نیروی انسانی نیز می کاهد.
4. نسل جدید مجهز به تکنولوژی نوین و اپ و گیم های اینترنتی، کمتر به کتاب و کتابخانه اشتیاق نشان می دهد. برای اشتیاق سازی در او بایستی تلاش بیشتری نمود خاصه در این دوره کرونا.
5. در چنین شرایطی آیا تعطیلی عملی کتابخانه به بهانه آمارگیری قابل توجیه است؟ اینکه به جای رفع نواقص و تشویق کودکان به حضور در این نهاد ارزشمند، عملا فاصله انداخته می شود قابل دفاع نیست. طبعا رابطه کودک - کتابخانه به سردی می گراید. سردی مضاعف.
6. با توجه به آشکار بودن موارد فوق، این سبک مدیریت دلسردکننده چه دلیلی می تواند داشته باشد و چه پیامی به مخاطب مخابره می نماید؟
به فهم نگارنده، جامعه «بی انضباط» اصطلاحی است که می تواند تا حدودی شرایط این چنین را شرح دهد.
- چنین جامعهای در قبال نسل نوی خویش کمتر احساس مسئولیت می کند.
- خشم و خستگی و ناامیدی بر ذهنیت و رفتارش سایه افکنده و اجازه نمی دهد برای رشد و شکوفایی کودکان و نوجوانان و حتی جوانان خود، برنامه عملیاتی مدون و مستمر داشته باشد.
- به طور دایم گسست دارد. تدابیرش کات می شود. برنامه هایش کوتاه مدت است. شلختگی بر مدیریتش حاکم شده و همدلی کاهش پیدا نموده.
- در جامعه ی بی انضباط، نهادهای هم جنس، هماهنگ نیستند و چنان جزایر منفک از هم عمل می کنند.
- نکته فوق بی انضباطی های مالی ایجاد می کند. تبعیض چشم گیری در بودجه بندی نهادها دیده میشود.
- شهرهای کوچک در لابی گری ضعیف هستند فلذا در دریافت توجه مالی و معنوی از سایرین عقب می افتند. آنها در جامعه غیرمنضبط، به حاشیه رانده می شوند و شهروند ساکن در آنها نسبت به شهرهای بزرگ، «شهروند کمتر»ی است!
وارد پیاده رو می شویم.
ناروَن می گوید:
بابا چرا ساختمون کتابخونه شبیه جاهای اداریه؟!
در دل این پرسش کودکانه یک فهم دقیق جامعهشناختی قرار دارد.
کتابخانه اداره نیست!
قلب جامعه مدنی است!
کانال جامعه شناسی صلح
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا) ؛ مدیر صدای معلم پس از برگزاری جلسه رسیدگی در شعبه 3 دادگاه کیفری یک استان آذربایجان شرقی به همراه اردشیر کاظمی خبرنگار این رسانه در این استان با جعفر پاشایی مدیر کل آموزش و پرورش آذربایجان شرقی دیدار و گفت و گو کرد .
جعفر پاشایی مدیر کل این استان به پرسش های صریح صدای معلم پاسخ داد .
همچنین در پایان صدای معلم از مجموعه های رفاهی فرهنگیان در این استان بازدید کرد .
مدیر صدای معلم گفت : آقای یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش کمیته ای تشکیل دادند به نام کمیته انتصابات و گفته اند در این کمیته معیارهای کارشناسی و صلاحیت های تخصصی را برای عزل و نصب مدیران مدنظر قرار دادیم. از طرف دیگر تجارب تاریخی و پیشینه عزل و نصب مدیران این را نشان می دهد که متاسفانه و متاسفانه در چینش مدیران ، نمایندگان مجلس نقش پررنگی را ایفا می کنند. زمانی این حالت پیشنهاد و توصیه دلسوزانه دارد ولی یک موقع از یک پیشنهاد و توصیه عبور می کند و به حد دخالت می رسد .
به هر صورت یک سوال جدی مطرح است و این که حداقل در سی و یک استان کشور این مشکل را داریم و نمایندگان مجلس هم تا جایی که ما می دانیم خیلی شناخت تخصصی یا عمقی نسبت به مسائل آموزش و پرورش ندارند. یعنی فکر می کنند اگر فردی در یک منطقه یا یک ناحیه یا در یک اداره آموزش و پرورش این فرد مورد تایید آن نماینده مجلس باشد دیگر مشکلات آموزش و پرورش حل است و این باعث می شود که نمایندگان مجلس به عنوان ناظران اصلی و نظارت کنندگانی که باید نقش نظارتی داشته باشند ممکن است در مورد خیلی از مشکلات یا در مورد خطاها سکوت کنند ؛ چیزی نگویند چرا چون به هر صورت خودشان در این فرایند دخالت مستقیم داشتند و این در نهایت به چرخه آموزش ضرر می زند یعنی این مصلحت اندیشی ها و این منفعت سنجی ها باعث می شود که در واقع به آموزش خسارت وارد شود و به هر صورت به عنوان یک رسانه که مسائل آموزش و پرورش را در کل کشور رصد می کنیم این گزارش ها موید این مسئله است.
بخش دوم این گفت و گو را می خوانید .
این روزها در فصول سرد سال، باز هم با اخبار آلودگی هوا مواجه می شویم. روزهایی که هشدار آلایندگی هوا اعلام می شود و حتی گفته می شود که از ورزش در فضاهای باز هم پرهیز شود. آنچه که در این میان اهمیت دارد، نحوه سبک های زندگی ما در دهه های اخیر است که منجر به زنجیره وسیعی از آلودگی ها در زیست جهان طبیعی و فرهنگی ما شده است. آن چه در زندگی مدرن ما، به عنوان یک مفروضه مهم در نظر گرفته شده است، تفکیک طبیعت از انسان است. به همین دلیل طبعیت به عنوان ماده ای در خدمت انسان تعریف شده است که تلاش ما انسان ها هم برای بهره برداری وسیع از آنست. این شیوه زندگی هم در نظام اقتصادی ما رخنه کرده است و هم در نظام فرهنگی و سیاسی ما. نظم حکمرانی در کشور ما به گونه ای بوده است که به دنبال استفاده حداکثری از منابع طبیعی است، بی آن که نگران پیامدهای آن باشد. از این روست که مسئولیت پذیری ما نسبت به فعالیت ها و سیاست هایی که در قبال خودمان و حتی در قبال طبیعت به معرض فراموشی گذاشته شده است. همه چیز در ذیل سیاست مصلحت برای تامین نیازهای فوری انسانها و جامعه مصرف می شود. این موضوع در منابع آب، خاک، هوا، سوخت های فسیلی، و… به وفور دیده می شود. نتیجه اش زنجیره ای از پیامدها و آثار مخربی است که در همه این عرصه ها دیده می شود. در این میان آلودگی هوا را می توان به طور خاص در نظر گرفت. آنچه که حاصل الگوهای حمل و نقل، سرمایش و گرمایش، مصرف مواد مصنوعی (حاصل از فعالیت های مصرف سوخت در تامین آنها) و به طور خلاصه،حاصل سبک زندگی ما هست، وضعیت اسفبار محیط زیست ماست. نتیجه اش آن شده که برخی آمارها ،از مرگ حدود سی الی چهل هزار ایرانی به خاطر آلودگی هوا خبر می دهند.
نگاهی به آمارهای مرگ و میر و هزینه های سایر آلودگی های محیط زیستی، بیانگر وضعیت بغرنجی است که نشان از عدم تمایل ما در اصلاح وضع موجود دارد.
شاید عدد سی هزار نفر در سال برای برخی سیاستگذاران چندان مهیب نباشد، اما اگر آن را در توالی چندین سال و چندین دهه در نظر بگیریم ،با یک فاجعه بزرگ انسانی مواجه می شویم. از این رو مساله آلودگی هوا، بخشی از یک جریان یا فرآیند بزرگ در زندگی ما ایرانیان است که می توان آن را بحران محیط زیست ایرانی نامید. این بحران بیش از همه سویه های داخلی دارد و حاصل عملکرد مردم و حکمرانی در کلیت آنست. حجم بالای سوخت مازوت در سالهای اخیر، بخشی از این نوع حکمرانی غیر مسئولانه نسبت به محیط زیست است ؛ در منطقی که قاعده اصلی آن گذر زمان و اولویت های موقتی با هزینه منافع و منابع پایدار کشور است. به همین سبب حل بحران های محیط زیستی، قبل از هر چیز نیازمند بازتعریف رابطه ما با طبیعت، نه به مثابه منبع استخراج، بلکه به مثابه بستر زندگی و کلیتی که ما نیز بخشی از آن هستیم، است. از این منظر این بازتعریف رابطه انسان و طبیعت، همراه با نوعی مسئولیت پذیری در الگوهای رفتاری فردی و نهادی در جامعه ما، می تواند زمینه ساز تغییراتی باشد که در بلند مدت،منجر به کاهش آلودگی ها و هزینه های مستقیم و غیر مستقیم آن بشود.
اقتصاد سیاسی ما در دهه های اخیر به سویی رفته که رکن اصلی آن استثمار همه جانبه منابع طبیعی از نفت و گاز گرفته تا آب و خاک و هوا است. ریزگردهایی که نتیجه عملکرد ما در مدیریت منابع آبی است، آلودگی هایی که ناشی از مصرف بی رویه سوخت های فسیلی است و در سال های اخیر هم مصرف مازوت بدان اضافه شده و بی توجهی به پیامدهای بوم شناختی فعالیت های ما، در نهایت منجر به این موقعیت بغرنج شده است. موقعیتی که مستلزم بازاندیشی اساسی در سبک زندگی، سبک حکمرانی و نظام فرهنگی ماست. در غیر این صورت هزینه این بی توجهی ها، جان هزاران انسانی است که روزانه به طور تقریبی و میانگین، صد نفر قربانی هوای آلوده در ایران می شوند. این به معنای یک فاجعه انسانی آرام و بی صداست. نه تنها جامعه در قبالش احساس مسئولیت نمی کند، بلکه هیچ مقام مسئولی هم برای آن نیست. به همین دلیل ایده محوری من در این نوشتار، احیا و محوریت بخشی به مفهوم مسئولیت فردی و جمعی در قبال زندگی و محیط زیست است. در غیر این صورت هزینه ای سنگین توسط جامعه در قبال این بی توجهی باید پرداخت شود.
گروه گزارش/
ششم بهمن ۱۴۰۰ نشست هم اندیشی کنشگران صنفی با مدیر کل جدید آموزش و پرورش استان البرز در فضایی دوستانه و صمیمی برگزار گردید.
در این نشست دو ساعته ، کنشگران صنفی نقطه نظرات خود را در خصوص مسائل مبتلابه آموزش و پرورش استان و کشور به اشتراک گذاشته و پیشنهادات و دل نگرانی های خود را شفاف به گوش مدیر کل و هیات همراه رساندند.
در ادامه علی حجرگشت ضمن استقبال از جلسه هم اندیشی؛ دیدار با فرهنگیان مطالبه گر را فرصت مغتنمی در جهت مفاهمه مشترک از مسائل حوزه چالشی دستگاه تعلیم و تربیت عنوان نمود.
پیگیری مطالبات از مجاری قانونی
"رضا قاسم پور" مدیر شهیدستان کرج با اشاره به پیشینه مثبت در دسترسی سهل به مدیرکل و برگزاری جلسات هم اندیشی با سالار قاسمی افزود: از رواداری، تساهل و تسامح سالار قاسمی و تیمش در همراهی و شنیدن صدای اعتراضات همکاران، دانش آموزان و اولیا و تحمل نقدهای منتقدین سپاسگزاریم.
امیدواریم این رویه میمون همچنان در دور جدید مدیریتی تداوم یابد.
وی گفت: مدیرکل جدید از کف کلاس و مدرسه بالا آمده و مشکلات آموزش و پروش را با پوست و گوشت خود لمس کرده و اشراف به موضوعات دارد.
قاسم پور ضمن تشکر از همراهی آقایان درکی، والی پور و حسینی در هماهنگی و حضور در جلسه افزود: هدف از جلسه هم اندیشی، تلاش برای رسیدن به فهم مشترک و ایجاد تقریب ذهنی در خصوص مسائل حوزه تعلیم و تربیت و همچنین دست یازی به رهیافت های جدید و احصا ایده های نوین از مجاری قانونی است.
قصه پر غصه رتبه بندی معلمان
"حبیب سعیدی" از معلمان مطالبه گر صنفی ضمن اشاره به قصه پر غصه رتبه بندی معلمان، توضیحات مبسوطی در خصوص مطالبات منزلتی و معیشتی فرهنگیان داده و تاکید کرد: معترض لایحه سرهم بندی و سرشار از تناقضات رتبه بندی معلمانیم.
کار معلم همان کار اساتید دانشگاه و چه بسا سنگین تر و حساس تر از آنهاست در حالی که در رتبه بندی، معلمان را با مربی دانشگاه که وجود خارجی ندارد قیاس کرده اند و با همه ایرادت رتبه بندی؛ متاسفانه شورای نگهبان با استناد به اصل ۷۵ (عدم تامین منابع مالی) مصوبه مجلس را برگشت داده است.
ثروتمندترین وزارتخانه ایم
"علی لکی زاده" از اعضای هیات مدیره کانون صنفی فرهنگیان البرز گفت: انتظار داریم مدیر کل بومی که شناخت و اشراف به استان دارد حرکت ماندگاری برای آموزش و پرورش انجام دهد.
وی با یادآوری پتانسیل های قابل توجه آموزش و پرورش استان افزود: آموزش و پرورش با دارا بودن هزاران ملک موقعیت دار از ثروتمندترین وزارتخانه ها بوده ولی دولتمردان از این مزیت غافلند. می توان با تغییر کاربری بخشی از مدارس موقعیت دارِ شهر به اقتصاد آموزش و پرورش مدد رساند.
مدیر مسئول "هفته نامه دیار کهن" افزود: به کارگیری مدیران دست پاک و دل سیر و پاسخگو باعث تخفیف و فروکش کردن برخی از اعتراضات استانی خواهد شد.
در کنار هم هستیم نه مقابل هم
"سولماز فیض اله زاده" از اعضای هیات مدیره کانون صنفی فرهنگیان البرز نیز صنفی تبریک انتصاب مدیرکل گفتند: ما مقابل اداره نبوده و مطالبات قانونی خود را در اشل استانی و ملی از مجاری قانونی پیگیری می کنیم.
وی افزود: ما صرفا دنبال مطالبات معیشتی خود نبوده و دنبال استقرار عدالت آموزشی و رفع تبعیض ها هستیم امروز دیگر سرپوش گذاشتن روی مطالبات به حق امکانپذیر نبوده و از اینکه آموزش و پرورش در اولویت دولتها نیست متاسفیم. ما در کنار هم هستیم نه مقابل هم.
پویایی در مطالبه گری است
"مسعود فرهیخته" از فعالان صنفی ملی ضمن تشکر از درایت تیم سالار قاسمی در همراهی و صیانت از معلمان در تحصن ها و اعتراضات گذشته افزود: ما خود را محق می دانیم بدین معنا که:
م: مطالبه گریم . پویایی در مطالبه گری است.
ح: حق طلب و عدالت خواهیم .
ق: قانون مداریم و قلم نماد و سلاح ماست. خارج از قانون حرفی نداریم.
اصولا اعتراض و دغدغه ما گله مندی از قانون گریزان در فراموشی و عدم اجرای اصول مغفولی چون اصل سی قانون اساسی است.
فرهیخته افزود: وضعیت معلمان از سفید رو به قرمز شدن بوده ممکن است در صورت بی توجهی مسئولین، اعتراضات صنفی تشدید شده و از مسیر خود خارج شود.
وی با اشاره به ۶۰ درصد افت تحصیلی در آموزش مجازی و ۲۰ درصد ترک تحصیل گفت: دردهای مشترک را از مجازی قانونی فریاد می زنیم و به دنبال رفع تبعیضم. آموزش و پرورش در بودجه ریزی مشکل اساسی داشته و این نقطه پاشنه دستگاه تعلیم و تربیت ماست. باید استقلال آموزش و پرورش حفظ شود.
از ایده های خلاقانه استقبال می کنم
در ادامه "علی حجرگشت" مدیرکل جدید آموزش و پرورش استان البرز ضمن استقبال از جلسات هم اندیشی با همکاران افزود: از احساسات برادرانه همکاران نسبت به خادم خود ممنونم قطعا هیچ تقابلی بین ما نبوده و ما در کنار همیم.
وی با اشاره به تحصیلات دانش سرا و تربیت معلم خود گفت:در واقع بدون احتساب تحصیلاتم در این دو مرکز، ۲۹ سال سابقه معلمی داشته و الباقی مربوط به تحصیل در این مراکز است. بومی استانم و همه چیز در موردم شفاف و شیشه ای است.
قطعا بهترین نفر از بین ۲۵ هزار فرهنگی شاغل استان برای مدیر کلی آموزش و پرورش نیستم ولی سعی می کنم با اخلاق مداری ،شایسته سالاری، خلوص نیت و تعهد کاری در پایان دوره مدیریت شرمنده همکاران نباشم.
وی با اشاره به پتانسیل های بالای استان و قوانین دست و پاگیر مدیریتی گفت: از ایده های خلاق و نو استقبال کرده و آماده هم اندیشی با تشکلهای فرهنگیان هستم و مطالبات همکاران را بی لکنت از مجاری قانونی و در جلسات با مسئولین مرتبط جار خواهم زد.
حجرگشت در پایان ضمن رد شکاف کاذب بین صف و ستاد افزود: همین الان ۳۱ پست خالی در آموزش و پرورش استان هیچ جذابیتی برای همکاران نداشته و عملا متقاضی همکاری برای آنها نداریم.
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سالهای بسیاریست که سازمان روان شناسی ایران نسبت به پایین بودن شاخص های سلامت روان در ایران به خصوص میان قشر جوان کشور هشدارهای پیاپی می دهد. در کشوری که هر نهاد و سازمانی بی توجه به ارتباطش با کل بدنه جامعه و اتصالش به مجموعه بزرگتری به نام میهن، ساز ناساز خود را کوک می کند و به سایر سازها و بانگ ها و هشدارها بی توجه است؛ جای تعجب نیست که این هشدار هم صرفا در حد یک خبر در تیتر رسانه ها جلوه کند و پس از آن به باد فراموشی سپرده شود. اگرچه نیاز چندانی هم به اطلاع رسانی این سازمان نیست و آن چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است ولی مساله مهم و قابل تامل در این میان این است که در کشور ما، مرجعیت ایدئولوژیک به طرز خطرناکی مرجعیت سایر مراجع را بی اعتبار کرده است و اگرچه ناکارآمدی خود را در بیشتر عرصه ها به اثبات رسانده ولی کماکان اصرار به ادامه راه خود در بیراهه دارد. ظرفیت روانی کودکان تا پایان سالهای دوره دوم کودکی تحمل هضم و درک مفهوم مرگ را ندارد .
آنچه که بیش از همه به نظر خطرناک می رسد، بی اعتبار شدن نهاد علم و بی ارزش شدن مرجعیت آن از طریق گفتمان سازیهای حاکمیتی است. عبارت هایی همچون اسلامی کردن دانشگاه یا اسلامی کردن علوم انسانی، همه فقط در راستای مرجعیت زدایی از نهاد علم و دانشگاه است و نه در راستای تولید نسخه جدید از علوم انسانی با پسوند اسلامی که اگر بود بسیار مایه خرسندی بود ولی هیچ کس نداند اصحاب علم و خرد و اندیشه می دانند که در این تلاش تا چه حد سایه ارتجاع سنگینی می کند و کسی قصد تولید علم اسلامی را ندارد بلکه مساله اصلی فقط مقاومت در برابر آن قسمی از دست آوردهای بشری پس از عصر روشنگری است که قابلیت ورود در حوزه عمومی را داشته و امکان های حاکمیت را برای گفتمان سازی محدود می کند که تمام گرایشات علوم انسانی و مظاهر تکنولوژی که قابلیت کاربرد وسیع بین مردم را دارند همه از این دست هستند و همین مقاومت، دست مایه و خمیر مایه ارتجاع است که در بدنه حاکمیت دینی نهادینه شده است.
میرچا الیاده، دین پژوه معاصر، این مساله را به شکلی دیگر تبیین می کند. از نظر او، رجعت، جوهره تفکر دیندارانه است؛ چرا که در دستگاه تفکر دینی علاوه بر تمام مقدسات، چیزی به نام زمان مقدس نیز وجود دارد. زمان در این طرز تفکر، یک حرکت رو به جلوی پیش رونده و خطی ندارد بلکه دایره وار است و سرانجام همه چیز در نهایت باید به نقطه آغاز برگردد و به همین دلیل در این دستگاه فکری تمام دست آوردهای بشری در طول تاریخ، پوچ و بی معنا قلمداد می شوند. دست آوردهای علم روان شناسی نیز در این آشفته بازار رجعت و مقاومت از دستبرد در امان نمانده است. شاید به جرات بتوان گفت یکی از نهادهایی که بیشترین وابستگی و نیاز را به دستاوردهای علم روان شناسی را دارد، نهاد رسمی تعلیم و تربیت است و شاید باز هم با همان جرات بتوان ادعا کرد که از صدر تا ذیل این نهاد عریض و طویل، همه به دست آوردهای این علم پشت کرده اند. از شکل تا محتوا، از نگرش تا رفتار، از فکر تا تصمیم، اثری و ردپایی از این علم دیده نمی شود و هر آنچه هم به ظاهر هست، نمایشی بیش نیست چرا که مرجعیت از درون پوچ شده علم، دامنه اثر علم روان شناسی در حوزه تعلیم و تربیت را به لفاظی های روشن فکر مآبانه در ماراتن های مقاله نویسی و همایش و وبینار و سمینار تقلیل داده است.
اروین یالوم، روان شناس انسان گرای نامدار معاصر، دست آورد دهه های متمادی پژوهش و نگارش خود را در کتابی به نام روان درمانی اگزیستانسیال به چاپ رسانده است. او در این کتاب به تفصیل در خصوص آثار مخرب و غیر قابل جبران اضطراب مرگ و نیستی بر روان کودکان سخن گفته است. نوشته های او در این کتاب که حاصل صدها پژوهش بر روی کودکان اقصا نقاط جهان است، پرده از این راز مخوف برمی دارد که منشا بسیاری از روان نژندی های انسانها ریشه در اضطراب مرگ دارد. اضطرابی که پایه های آن در انتشار بی رویه و بی پرده مفهوم مرگ در زندگی کودکان است. او اعتقاد دارد که ظرفیت روانی کودکان تا پایان سالهای دوره دوم کودکی تحمل هضم و درک مفهوم مرگ را ندارد و برای انتقال این مفهوم به ذهن کودکان، تمهیدات بسیاری باید اندیشید و ظرائف و لطائف بسیاری در امر تربیت باید به کار بست.
اکنون نگاهی گذرا بیندازیم بر آنچه در مدارس ما و در کتابهای درسی ما می گذرد. نیاز به تکرار مکررات نیست. از مراسم صبح گاهی و آرزوی مرگ برای جهانیان گرفته تا کتابهای درسی مملو از مفهوم و تصویر مرگ و باز هم راضی نشدن به این حد و خیز و هجمه جدید برای نابود کردن روان فرزندانمان با عناوینی همچون نگاه تربیتی به جنگ و ترویج فرهنگ جهاد و شهادت طلبی و آکنده کردن فضای تربیتی مدارس با پیام مرگ و نیستی همه و همه حکایت از این دارد که ارتباط ما با جهان علم و خردورزی سالهاست قطع شده و اگر می شنویم هشدارهای گاه و بیگاه اندک خردمندان باقی مانده در این مرز و بوم را و می بینیم از دست رفتن سلامت روان و انسانیت و اخلاق و سرمایه های اجتماعی را بر ماست که علیه این سیستم تربیتی ناکارآمد و خانمان سوز دست به اقدامی جدی بزنیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بلوغ در انسان به دو صورت اتفاق میافتد. یکی بهصورت «بلوغ جسمی» است و دیگری بهصورت «بلوغ ذهنی و فکری».
بلوغ جسمی در سن و سال خاصی برای همهٔ انسانها اعم از زن و مرد با تغییراتی در ویژگیهای ظاهری و صدا و امثالهم ایجاد میشود. اما بلوغ اصلی انسان «بلوغ ذهنی یا فکری» است. این نوع بلوغ سن و سال خاصی نمیشناسد و گاهی برای فردی در سن بیستسالگی رخ میدهد و گاهی هم برای فردی تا هشتادسالگی هم رخ نمیدهد و او با همان طفولیت و نابالغی ذهنی از دنیا میرود.
در زمینهٔ بلوغ فکری و ذهنی، جوامع شباهت بسیاری به انسانها دارند. برخی جوامع ممکن است با سن و سال کم به بلوغ ذهنی و فکری رسیده باشند و خودشان خوب و بد و خیر و شر خویش را تشخیص دهند و با اتکاء به خویشتن امورات خویش را سر و سامان دهند اما برخی جوامع با سن و سال کهن ممکن است از لحاظ فکری و ذهنی در دوران نابالغی و کودکی خویش مانده و در امورات مختلف نیاز به قَیم و تصمیمگیر داشته باشند.
جامعهٔ نابالغ بهمانند انسان نابالغ توان تشخیص خوب و بد خویش را ندارد و مدام منتظر است تا دیگران خوب و بدش را برایش مشخص کنند.
جامعهٔ نابالغ بهمانند کودک نابالغ خود ویرانگر است و اگر بهحال خود رها شود ممکن است بلایای جبرانناپذیری را سر خود بیاورد.
جامعهٔ نابالغ بهمانند کودک نابالغ بهانهگیر و لجوج است و در تمام مسائل بهدنبال مقصر نشاندادن دیگران و رفع مسئولیت از خویش است.
جامعهٔ نابالغ بهمانند کودک نابالغ مسئولیت کنشها و گفتارها و کردارهای خود را بر عهده نمیگیرد و مدام بهدنبال مقصر معرفیکردن دیگران است.
جامعهٔ نابالغ بهمانند کودک نابالغ مدام چشم و گوش و دهنش به چشم و گوش و دهان دیگران است و از خود اراده و سخن و فکر مستقلی ندارد.
جامعهٔ نابالغ بهمانند کودک نابالغ بهآنی با یک آب نبات و شُکلاتی فریب میخورد و درعینحال توهم اعمال قدرت به دیگران را دارد.
جامعهٔ نابالغ بهمانند کودک نابالغ دمدمیمزاج و خرافاتی است و تصمیماتش براساس احساسات آنی است و با تأمل و خردورزی رابطهٔ چندانی ندارد.
جامعهٔ نابالغ بهمانند کودک نابالغ همیشه دنبال دست و شانههای دیگران است تا به آنها تکیه کند.
جامعهٔ نابالغ بهمانند کودک نابالغ مدام به فکر مظلومنمایی و جلب توجه دیگران است و تصور میکند که کل جهان شیفته و نگران اوست.
جامعهٔ نابالغ جامعهای است که توان پرسشکردن از امور طبیعی شده را ندارد، از طفولیت و کودکی فکری خارج نشده، به بلوغ اندیشگانی نرسیده، عقل را معیار اصلی و سنگ محک کردارهای خود نمیشناسد، با اوهام و خیالات و شعبده سعی در حل مسائل سیاسی و اجتماعی و... دارد و تعصب و جذمیت را جایگزین خرد و تفکر کردهاست.
چنین جامعهای تا زمانی که از کودکی و نابالغی و طفولیت خود خارج نشود، هیچگاه راه و مسیر درست خویش را نخواهد یافت.
کانال خرمگس
- خیرین مدرسه ساز
- خیرین پزشکی
- خیرین سلامت
- خیرین مرتع داری
- خیرین مذهبی
- خیرین امامزاده ساز
- خیرین آسیب های اجتماعی
- خیرین مسکن ساز
- خیرین فرهنگی
- خیرین اجتماعی
- خیرین آبخیزدار
و .....
چقدر این کلمه "خیر" لوث و بی هویت شده است؟
با این حجم از خیرین ما چه احتیاجی به دولتی حجیم و بی خاصیت داریم؟
اگر قرار است در تمام حوزه ها پرچم خیرین برافراشته باشد این وسط دولت دقیقا چه کاره هست؟
مگر چقدر خیر واقعی تو این مملکت داریم؟
اصولا برخی از خیرین ، پول باده آورده شان را از کجا آورده اند؟
چرا حاضرند پولی که می تواند برای رفاه خود و خانواده شان صرف شود برای امورات عام المنفعه صرف کنند؟ چند درصد از خیرین فعالیت شان بی چشم داشت و بدون دور زدن مالیاتهای نجومی شان است؟
قدما گفته اند که هیچ گربه ای برای رضای خدا موش نمی گیرد !
با ادای احترامات فائقه به حضور خیرین واقعی که برای رضای خدا و خلق خدا در امورات عام المنفعه وارد می شوند باید در چرایی، چیستی و کیستی برخی از خیر نماها به جد تشکیک ایجاد کرده و به هر قیمتی اجازه ورود برخی از فرصت طلب ها را به این حوزه پاکیزه نداد.
مادر خودم با اهدای دو واحد مسکونی از خیرین مدرسه ساز هستند ولی به عنوان یک معلم خبرنگار ذهنیت چندان مثبتی از برخی خیرنماها ندارم ؛ زیرا هدف عدهای از خیرنماها دور زدن «قانون مالیات بر درآمد » به بهانه ساخت مدارس، مراکز آموزشی و...است.
برخی از خیرنماها به جای پرداخت میلیاردها مالیات خود به دولت، عملا بخش نازلی از مالیات را برای کارهای عام المنفعه همانند مدرسه سازی اختصاص می دهند تا ضمن دور ماندن از ممیزی ها و ذی حسابی ها در قالب ایجاد «سپر مالیاتی » برای درآمدهای خود عملا به واسطه تشبث و دخول به جامعه خیرین در صدر مجالس نشسته و برای خود محبوبیتی کاذب در سایه جامعه خیرین تحصیل نمایند.
امروز هزاران مرکز خیریه با مجوز و بی مجوز در گوشه و کنار مملکت ظاهرن مشغول فعالیت عام المنفعه هستند ؛ برخی از این خیریه ها پوششی برای رانت خواران و لعابی برای اختلاسگران هستند.
نباید اجازه داد حوزه ارزشی خیرین و پویش های مومنانه توسط برخی فرصت طلبان خیرنما آلوده شده و باورهای مثبت عمومی در خصوص امورات خیرین و دست گیری عیاران واقعی و پهلوانان ابروداری مخدوش گردد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نزدیک به دو سال است که با وجود بیماری کرونا ، آموزش ها در مدارس و دانشگاه ها به صورت غیرحضوری انجام می شوند که علاوه بر گسترش و به کارگیری برخی فن آوری ها و تکنولوژی ها ، چالش هایی نیز به دنبال داشته است که مهمترین آنها نبود زیر ساختهای لازم در نقاط دور دست، ترک تحصیل تعدادی از دانش آموزان، جدی نگرفتن آموزش ها و آزمونهای مجازی، افت تحصیلی و کم سوادی دانش آموزان بوده است.
با افزایش واکسیناسیون در کشور و کاهش شیوع بیماری کرونا در اوایل سال تحصیلی آموزش در مدارس کم جمعیت و روستایی به صورت کاملاً حضوری و در مدارس شهری و پرجمعیت به صورت ترکیبی یعنی آموزش حضوری و غیر حضوری ادامه پیدا کرد و در بسیاری از مدارس دانش آموزان به دو گروه تقسیم شدند و در هر روز یک گروه در مدرسه برای آموزش حاضر می شدند و گروه دوم در منزل آموزش مجازی داشتند.
در آموزش ترکیبی نیز چون الزام و اجبار به حضور دانش آموزان در مدرسه نبود برخی دانش آموزان به ویژه در متوسطه دوم و در پایه های یازدهم و دوازدهم به بهانه کنکور در مدرسه حاضر نشدند و درس ها را در فضای مجازی دنبال کردند.
در آموزش های ترکیبی (حضوری + غیر حضوری) نیز معلمان با چالش هایی روبه رو بودند که مهمترین آنها نبود تمرکز در آموزش حضوری و غیرحضوری به صورت همزمان بود. عدم کنترل و حضور و غیاب دانش آموزان از سوی مدرسه و خانواده ها نیز در آموزش های ترکیبی از مشکلات این دوره است که یک بی نظمی را در مدارس متوسطه به وجود آورده است.
افت تحصیلی نتیجه تحلیل آزمون های حضوری دانش آموزان
اگرچه آموزش ها ترکیبی و غیرحضوری بودند ولی آزمون های نوبت اول در دی ماه به صورت حضوری و با رعایت شیوه نامه های بهداشتی انجام شد. تحلیل آزمون های حضوری در نوبت اول امسال نشان از افت تحصیلی دانش آموزان دارد که معلمان را نیز در ارائه درس با مشکل روبه رو می کند چرا که دانش آموزان در دو سال گذشته مباحث پایه را به درستی یاد نگرفته اند.
ارتباط طولی مطالب درسی در سال های گذشته باعث می شود که اگر دانش آموزی مطالب قبلی را خوب یاد نگیرد در یادگیری مطالب جدید دچار مشکل شود که باید در کلاس های جبرانی و تقویتی مطالب پایه دوباره تدریس شوند.
در مقایسه میانگین نمرات آزمون های غیرحضوری در نوبت های گذشته با آزمونهای حضوری نوبت اول دیماه 1400 تفاوت معناداری وجود دارد. میانگین نمرات در آزمون های مجازی معمولاً بالا و غیر واقعی بودند ولی در آزمون های حضوری میانگین نمرات پایین تر و چون این نمرات واقعی هستند که نشان از افت تحصیلی دانش آموزان در آموزش های غیر حضوری و مجازی دارند. اگر چه عوامل زیادی در افت تحصیلی تأثیر گذارند ولی می توان به طور کلی در این شرایط آموزش های مجازی را دلیل اصلی افت تحصیلی دانش آموزان دانست.
اختیاری بودن حضور دانش آموزان در مدرسه افت تحصیلی را بیشتر می کند
مدارس در آبان ماه به صورت ترکیبی و نیمه حضوری آموزش های خود را آغاز کردند ولی چون اجباری به حضور در مدرسه نبود در متوسطه دوم و در پایه های یازدهم و دوازدهم دانش آموزان استقبال خوبی از حضور در مدرسه نکردند و به صورت مجازی تدریس ها انجام شد. از آن جا که یکی از وظایف مدرسه تربیت رسمی و نظم پذیری دانش آموزان است در الزامی نبودن حضور دانش آموزان در مدرسه، تربیت رسمی به تربیت غیررسمی تبدیل شد و برخی از دانش آموزان به مدرسه و آموزش های حضوری اهمیت کمتری دادند. در تمام دنیا و در همه گیری کرونا مدارس آخرین جایی بود که تعطیل شد ولی در ایران حدود دو سال است که آموزش های حضوری تعطیل شده و با توجه به واکسیناسیون بیشتر دانش آموزان و معلمان باید آموزش ها به صورت حضوری انجام شوند تا افت تحصیلی کاهش پیدا کند و کلاسهای جبرانی نیز در نظر گرفته شود. فرزند سالاری هم باعث شده که خانواده ها نیز با دانش آموزان همسو شده و برای حضور در مدرسه مقاومت نشان دهند. اولیاء باید دانش آموزان را که واکسیناسیون را انجام داده اند، برای حضور در مدرسه با رعایت شیوه نامه های بهداشتی تشویق کنند تا در سال های آینده درامتحانات نهایی و کنکور دچار مشکل نشوند.
ادامه یافتن آموزش های غیرحضوری باعث کم سوادی دانش آموزان می شود
کم سوادی عدم توانایی در کاربرد مهارتهای با سوادی است و اگر آموزش های مجازی ادامه پیدا کند دانش آموزان کم سواد می شوند و توانایی و مهارت های لازم را کسب نخواهند کرد. در برخی از دروس عملی و علوم پایه مانند ریاضی، شیمی، فیزیک و ... باید آموزش ها به صورت حضوری در مدرسه و در آزمایشگاه و کارگاه انجام شوند تا دانش آموزان سواد علمی و مهارت لازم را کسب نمایند. در روزهای گذشته هم وزیر کشور و هم وزیر آموزش و پرورش آموزش های حضوری را ضروری دانسته اند و تأکید به بازگشایی کامل مدارس دارند که امیدواریم خانواده ها و اولیا نیز از این اتفاق استقبال کنند و از شروع نیم سال دوم مدارس به صورت حضوری کامل بازگشایی شوند.
در آموزش های مجازی امور پرورشی مغفول مانده است
دانش آموزان در مدرسه کارهای مشارکتی و جامعه پذیری و نظم در کارها را تمرین می کنند و مهارت های اجتماعی را در قالب فعالیتهای پرورشی یاد می گیرند. در دو سال گذشته همه این فعالیت ها مغفول مانده و دانش آموزان رشد اجتماعی را تجربه نکرده و مشارکت های اجتماعی را فراموش کرده اند. رشد مهارت های اجتماعی دانش آموزان از مباحث مهم و ضروری است که با حضور و فعالیت در مدرسه شکل می گیرد.
آمارها نشان می دهند که بیشتر دانش آموزان و معلمان واکسینه شده اند ولی در بسیاری از اماکن عمومی، دورهمی های خانوادگی و مهمانی ها ؛ شیوه نامه های بهداشتی رعایت نمی شوند اما در مدارس که دانش آموزان مجبور به رعایت هستند جای نگرانی نیست و اگر کسی هم علایم بیماری داشته باشد در منزل استراحت خواهد کرد.
آموزش و پرورش باید با اقتدار، برنامه ریزی و مدیریت قوی بحث بازگشایی کامل و آموزش حضوری را با ستاد ملی کرونا هماهنگ نماید و دانش آموزان را به حضور در کلاس درس با رعایت تمام شیوه نامه های بهداشتی اجبار نماید و از سامانه شاد در کنار تدریس های حضوری برای آموزش های فراتر از کتاب، انجام تکالیف و ارائه فیلم ها و فایل های چند رسانهای در گروه های درسی شاد استفاده کند.
در دو سال گذشته به علت عدم دسترسی حدود سه میلیون دانش آموز به سامانه شاد و ترک تحصیلی خیلی از این دانش آموزان در مناطق دور افتاده و روستایی، آموزشهای حضوری کامل می تواند این مشکل را نیز مرتفع کند و به نوعی عدالت آموزشی برقرار گردد.
اگر حضور در مدرسه اجباری نباشد و تدریس معلمان نیز هم به صورت حضوری و هم غیر حضوری انجام شود ( آموزش ترکیبی) ؛ در دبیرستان های متوسطه دانش آموزان از حضور در مدرسه استقبال نخواهند کرد و دوباره به سمت آموزشهای غیرحضوری خواهیم رفت که یادگیری مهارت های لازم را با مشکل روبه رو خواهد کرد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
اصرار وزیر جدید آموزش و پرورش این است که مدارس باز شوند و دانشآموزان از پای لپ تاپ و موبایل بلند شوند و به کلاس درس برگردند. آموزش نیمی حضوری و نیمی مجازی هم نه! آموزش کاملا حضوری. یوسف نوری میگوید: «مدارس باید آموزش حضوری را از سر بگیرند و والدین دانشآموزان نیز با مدارس همکاری داشته باشند و دانشآموزان را به مدارس بفرستند.» وزیر کشور هم در تأیید سخنان وزیر آموزش و پرورش گفته که « ادامه تعطیلی مراکز علمی به آینده علمی کشور آسیب میزند و برای همین بایستی مقدمات بازگشایی مدارس با دستورالعملهای بهداشتی فراهم شود.»
واقعیت این است که وضعیت شاخص «سواد» در ایران اصلا خوب نیست و نمودارهای استخراج شده از میزان ثبتنام مدارس، نمرات دانشآموزان و نمرات داوطلبان کنکور در 2 سال گذشته نشان میدهد که پدیده افت تحصیلی و ترک تحصیل، رشد چشم گیری داشته و شیب آن همچنان بالاست. معاونان وزیر آموزش و پرورش بارها در این دو سال تأکید کردهاند که ادامه روند موجود خطرناک است و موجب گسترش کمسوادی یا بیسوادی در جامعه میشود. اما از سویی دیگر سرانه جمعیت دانشآموزی در مدارس دولتی شهرهای بزرگ بهخصوص تهران بیش از استاندارد تعریف شده است و آموزش و پرورش قبل از کرونا دنبال دونوبته کردن مدارس در برخی از مناطق بود چرا که جمعیت کلاسهای درس به 40 نفر هم میرسید.
نارضایتی وزارت بهداشت از مدارس
معاونت بهداشت وزارت بهداشت نیز دیروز گزارشی منتشر کرد. در آن آمده بود که مدارس در هفته آخر دی 1400، رتبه چهارم دریافت اخطار و معرفی را به مراجع قضایی در میان اماکن عمومی کسب کردهاند و بعد از آن تازه فروشگاههای زنجیرهای، سایر صنایع، بانکها، ادارات و سازمانها قرار میگیرند.
در این گزارش آمده بود: بازدید و بازرسی از 100هزار و 106مدرسه در کل کشور نشان میدهد که متناسب نبودن فضای کلاسها با تعداد دانشآموزان، رعایت نشدن فاصلهگذاری مناسب بین دانشآموزان، رعایت نکردن چیدمان صندلی براساس فاصله، استفاده نکردن از ماسک در بین برخی از دانشآموزان و کارکنان مدرسه، فراهم نبودن شرایط مناسب برای تهویه و جریان هوا در کلاسها و تجمع والدین در مقابل ورودی و خروجی مدارس، بیشترین چالش مدارس در مواجهه با شیوع کرونا است.
جمعیت پرتراکم کلاسها
حالا 2 بحران به موازات هم آموزش را در ایران به چالش کشیده است. از یک سو کرونا میتازد و هر روز به شکل و شمایل تازهای درمیآید. از سوی دیگر کمبود فضای آموزشی و معلم، کلاسهای درس را پرتراکم کرده است. همزمانی این دو بحران باعث شده که دوگانه سلامت و علم از ابتدای کرونا تا به امروز در ایران شکل بگیرد و باعث شکاف نسبتا عمیقی در جامعه شود؛ والدین موافق آموزش حضوری و والدین مخالف این شکل از آموزش در شرایط کرونایی. اما آیا راه سومی هست که بتوان هم سلامت دانشآموزان را تامین کرد و هم آنها را از خطر بیسوادی دور نگاه داشت؟
علی پورسلیمان، کارشناس مسائل آموزشی در اینباره برای همشهری توضیح داد: زمانی که مدیران آموزش و پرورش بهعلت کمبود فضای آموزشی از یک طرف و نابه سامانی منابع انسانی از طرف دیگر، تراکم جمعیت دانشآموزی را در کلاسهای درس بالا بردند و استاندارد 26 دانشآموز در هر کلاس را به 33 نفر و حتی بیشتر رساندند، اصلا به این فکر میکردند که چنین تصمیم نسنجیدهای، چند سال بعد در شرایط بحرانی مثل کرونا گریبان آموزش کودکان و نوجوانان را بگیرد؟
او افزود: حتی پیش از کرونا هم معلمان با چالش کاهش کیفیت یادگیری دانشآموزان به واسطه شلوغی کلاسهای درس روبهرو بودند و بارها گزارش میدادند که از ارزیابی وضعیت تحصیلی فرد به فرد شاگردانشان بازماندهاند و حالا میبینید که کرونا آمده و مسئله کلاسهای شلوغ و مقاومت والدین برای فرستادن فرزندانشان به مدرسه به چالش قبلی اضافه شده است.
پورسلیمان با بیان اینکه مدارس در شهرهای کوچک در سال تحصیلی جاری به مسیر اصلی خود بازگشته و مشکل چندانی در این زمینه ندارند، گفت: این موضوعی است که گریبان شهرهای بزرگ را گرفته است و اما مدیران آموزش و پرورش ابتدا باید تکلیف خود را با واژه «اختیاری» مشخص کنند. آنها باید دقیقا ادامه وضعیت حضور دانشآموزان در مدرسه را مشخص کنند و توضیح دهند که برای حضور کامل کودکان و نوجوانان در مدارس چه کردهاند.
این کارشناس آموزشی معتقد است که آموزش و پرورش باید به الگویی مناسب از آموزش با توجه به شرایط و امکانات موجود برسد و بیشتر از این فرصت را از دست ندهد. « تجربه این دو سال نشان داده که آموزش مجازی ناکارآمد است و ضعفهای جدی در یادگیری و اجتماعی شدن کودکان و نوجوانان دارد. اما باید خانوادهها را هم قانع کرد که شرایط برای حضور فرزندانشان در مدرسه آماده است یا در حال آمادهسازی است. مثلا گسترش فضای آموزشی یا افزایش معلمان در دستور کار است یا زیرساختهای بهداشتی بیشتری در مدارس فراهم شده. همچنین آموزش و پرورش باید از تجارب کشورهای دیگر هم در این زمینه الگو بگیرد و ببیند که در این مدت چگونه توانستهاند بحران کرونا و آموزش را با هم مدیریت کنند؟»
فرصت از دست رفته
برخی کارشناسان آموزشی دیگر معتقدند که مسئولان وزارت آموزش و پرورش 2 سال فرصت طلایی داشتند تا اطمینان خانوادهها را با ایجاد زیرساختهای آموزشی جلب کنند و مانع تقابل و شکاف بیشتر بین مدرسه و خانه شوند، اما این فرصت را از دست داده و کار را به جایی رساندهاند که این شکاف بیشتر هم شده است.
سمیه توکلی، کارشناس آموزشی در اینباره به همشهری گفت: مدیران سابق آموزش و پرورش در این دو سال انرژی خود را صرف 2 موضوع کردند؛ اولی ایجاد زیرساختهای شاد بود و دوم قانع کردن ستاد ملی کرونا برای بازگشایی مجدد مدارس. درحالیکه از عنصر مهم یعنی خانوادهها و اقناع آنها غافل بودند. چرا آموزش و پرورش سرانه بهسازی فضای آموزشی را در این مدت افزایش نداد که به خانوادهها نشان دهد که مدرسه بعد از کرونا ایمنتر شده و آنها دغدغه سلامتی دانشآموزان را دارند؟ «آموزش و پرورش باید از تجارب کشورهای دیگر هم در این زمینه الگو بگیرد و ببیند که در این مدت چگونه توانستهاند بحران کرونا و آموزش را با هم مدیریت کنند؟»
او ادامه داد: چرا مسئولان آموزش و پرورش بازسازی و نوسازی مدارس فرسوده شهرهای بزرگ مانند تهران را در اولویت قرار ندادند که والدین بعد از دو سال با خیال آسوده فرزندشان را به مدرسه بفرستند؟ مگر غیراز این است که الان چالش اصلی بازگشت به مدرسه برای شهرهای بزرگ و پرجمعیت است، پس چرا در این زمینه دولت هزینه نکرد و حتی الان هم به فکر آن نیست؟ اگر زمانی معلم مجبور بود کلاس پرجمعیت و شلوغ را بهنحوی مدیریت کند و از پس آموزش آن برآید و بار این سختی را به تنهایی به دوش کشد، امروز دیگر این روش پاسخگو نیست چون جامعه مقابل آموزش و پرورش ایستاده است و مانع از تشکیل کلاسهای پرتراکم میشود.
توکلی تأکید دارد: تا زمانی که مدیران ارشد وزارتخانه مشکل تراکم جمعیت در مدارس را حل نکنند، شاهد مقاومت والدین برای آموزش حضوری خواهند بود. پس باید حل این مسئله را در اولویت خود قرار دهند.
برگزاری آموزش حضوری حالا تبدیل به یکی از بزرگترین چالشهای وزارتخانههای آموزشی کشور بهخصوص آموزش و پرورش شده است، آن هم در شرایطی که از قبل با مسائل پیچیده دیگری مانند نابسامانی و نارضایتی منابع انسانی، کاهش بودجه، کیفیت پایین منابع درسی و....روبهرو بودند و میخواستند بخشی از آنها را حل کنند. حالا باید دید که وزیر فعلی در برگرداندن دانشآموزان به کلاس درس موفق خواهد بود یا مانند وزیر قبلی خواستهاش روی زمین میماند؟