گروه رسانه/
سرانجام پس از یک دهه تعلل و کش و قوس های فراوان واپسین روزهای سال ۱۴۰۰ لایحه رتبه بندی معلمان در اثر اعتراضات صنفی در هیبت «شیری بی یال و دم » به قانون تبدیل شد. فارغ از انتقادات فراوان کارشناسان در خصوص فاصله کیلومتری بین وعده های اولیه طراحان لایحه (مبنی بر حداقل پرداخت ۸۰ درصد دریافتی اساتید همتراز دانشگاه) با آنچه تصویب شده است مصوبه فعلی به عنوان ضرب المثل «کاچی بهتر از هیچی» خود در مرحله اجرا دارای اشکالات کارشناسی متعدد و بعضا توهین آمیز می باشد.
پرسشی که اکنون ذهن دلسوزان و کارشناسان حوزه تعلیم و تربیت را به خود مشغول کرده آنست که افزایش چندرغاز حقوق در تورم نجومی (در قالب رتبه بندی معلمان) چه تاثیری در بهبود کیفیت بخشی آموزشی و خروج از وضعیت بی انگیزشی فعلی خواهد داشت؟ اصولا اجرای این مصوبه معیوب چه تحرکی در آموزش و پرورش و جلب رضایت معلمان به عنوان موتور محرکه دستگاه تعلیم و تربیت خواهد داشت؟
در متن پیشنویس این آئیننامه، جدول امتیازات مورد نظر برای احراز هر رتبه ها درج شده است.
با توجه به اینکه مدرک تحصیلی به عنوان یکی از شرایط اصلی احراز رتبه ها در نظر گرفته شده است، هیچ معلمی با مدرک کارشناسی (لیسانس) صلاحیت احراز رتبه های ۴ (دانشیار معلم) و ۵ (استادمعلم) را نخواهد داشت!
این موضوع با توجه اینکه اکثر معلمان شاغل در آموزش و پرورش دارای مدرک لیسانس هستند، یکی از ناعادلانه ترین شرایط در احراز رتبه ها خواهد بود که نهایتاً به افزایش ۶۵ درصدی در سه بند حق شغل، حق شاغل و فوق العاده شغل برای معلمان با مدرک کارشناسی منجر خواهد شد که این مقدار تقریباً معادل افزایش ۴۰ درصدی حقوق آنها خواهد بود!
شایان ذکر است نگارش نهایی آئیننامه مذکور هنوز به هیئت وزیران ارسال نشده است. قانون رتبهبندی معلمان پس از ارسال و تصویب این آئیننامه توسط هیئت وزیران و ابلاغ دستورالعمل اجرایی آن به استان ها، اجرا خواهد شد.
ذیلا نظرات تعدادی از همکاران از گوشه و کنار کشور را در خصوص پیش نویس آئین نامه اجرایی رتبه بندی معلمان را بدون ویرایش به نظاره می نشینیم.
*جلیل شمس از همکاران رسانه ای تبریز در خصوص پیش نویس اجرایی می نویسد:
۱. شرکت در طرح های کیفیت بخشی
معاونت ها که ۵ امتیاز داده شده، منطقی نیست . معاون وظیفه و مسئولیتش، شرکت در جلسه است و باید این بند که ۵ امتیاز هم دارد حذف شود .
۲. دانش تربیتی ۳ امتیاز و دانش تخصصی با مدرک تحصیلی ۲ امتیاز دارد که لحاظ امتیاز اضافی بر امور تربیتی منطقی نیست چون مربی تربیتی در دانش تخصصی امتیاز خود را بر اساس مدرک خود می گیرد ؛ به کلی باید ۳ امتیاز دانش تربیتی حذف و همه ۵ امتیاز برای دانش تخصصی با مدرک لحاظ گردد .
۳.در گروه دانش گروهی، ردیف روایت پژوهی، منطقی و علمی نیست و باید حذف شود . در همان گروه به چاپ مقاله در مجلات خارجی بیش از داخلی اعتبار داده شده که این مورد باید یکسان باشد، چون اعتبار مجلات داخلی علمی پژوهشی با خارجی معتبر یکسان است ،البته مجلات پژوهشی خارجی کم اعتبار نیز وجود دارد .
۴. در ردیف خلاقیت و نوآوری، بارگذاری در شاد و تهیه نام افزار و تولید محتوای آموزشی در ردیف خلاقیت و نوآوری تلقی شده که منطقی نبوده و موجب بازار سیاه تولید این موارد بوده و باید حذف شود
۵. ثبت مهارت های توسعه ای به کلی غیر منطقی و نادرست است ؛ به جز گواهی مهارت های تخصصی۴ مورد بعدی مانند ثبت در سامانه، تشکیل گروه در شاد و .... باید حذف شود و مبنای رتبه بندی نباید باشد
۶.در ردیف عملکرد رقابتی تجربی باید امتیاز سخنرانی در همایش ها قطعا حذف شود و همچنین تدریس در کار گروه و ضمن خدمت نباید امتیاز داشته باشد ، امتیاز آن در ارزیابی سالانه لحاظ گردد.
۷. امتیاز سنوات به تحصیل در دانشگاههای آموزش و پرورش نیز منطقی نبوده و دانشگاه های دیگر اعتبار کمتری از آموزش و پرورش نداشته و طبق قانون آنها نیز یک سال در دانشگاه های آموزش و پرورش دوره می بینند .
رتبه بندی کادر اداری
۸.در جدول ارزشیابی کادر اداری ۱۵ امتیاز برای ارزیابی سالانه منظور شده که تبعیض آشکار است و ارزشیابی سالانه برای معلمان صفر است . باید ارزشیابی سالانه برای اداره و مدارس عین هم باشند .
۹.در حوزه های دانشی برای آشنایی به مقررات ۶ امتیاز لحاظ شده که به علت سیستمی بودن مقررات عملا چنین قابلیتی وجود ندارد و باید حذف شود .
۱۰. در ردیف دانش تخصصی مانند معلمان باید امتیاز دانش تربیتی حذف شود چون دانش تخصصی بر اساس مدرک تحصیلی امتیاز می گیرد و این ۳ امتیاز حق اضافی و تکراری است .
۱۱. در کل باید امتیاز انجام فعالیت های پژوهشی مانند شرکت در همایش و سخنرانی حذف شود و یک امتیاز رانتی است .
۱۲.در ردیف امتیاز مقالات باید امتیاز مجلات داخلی و خارجی یکسان باشد .
۱۳. برای ردیف خلاقیت و نوآوری برای هیج فعالیتی ۵ امتیاز داده شده که به کلی باید حذف شود .
۱۴.در ردیف مهارت های توسعه ای ،به جز یک مورد مدرک مهارت تخصصی بقیه موارد باید حذف شود و فعالیت خاص قابل اندازه گیری نیست .
۱۵.امتیاز مربوط به تحصیل در دانشگاه های آموزش و پرورش به کلی باید حذف شود. چون اولا دانشگاه های دولتی بسیاری از دانشگاه های فرهنگی پربار ترند و همه ورودی های خارج از دانشگاه های فرهنگی یک سال دوره می بینند .
۱۶. دوره های ضمن خدمت مجازی را متوقف کنید و ارزیابی دوره ها باید جدی و توسط واحد سنجش مستقلی انجام گیرد . »
حاج قاسمی دبیر شیمی شهیدستان کرج از مؤلفین سابق کتب درسی معتقد است:
« هستی سیستم آموزش و پرورش ، برای پیاده کردن برنامه درسی است.برنامه درسی مجموع گزاره های حاصل تجربیات و دانش بشری در زمینه آموزش است که در قالب آموزه های علمی مطرح می شود.
معلم، یکی از عناصر و البته مهم در برنامه درسی است.عنصری که باید برنامه درسی را در قالب روش تدریس در کلاس هم اجرا و هم ارزشیابی نماید.
وجود سیستم هوشمند رتبه بندی معلم از ضروریات بهسازی عملکرد آموزش و پرورش است.بنابراین شاخص های رتبه بندی می باید به بهینه سازی تعامل معلم و شاگرد توجه نماید نه اینکه به شاخص هایی بپردازد که معلم را از کلاس دور و به دانش افزایی صرف بپردازد. معلم تسهیل کننده یادگیری است نه تولید کننده علم ؛ بنابراین شاخص هایی نظیر تالیف و تحصیل در مدارج دکتری و از این قبیل می تواند کفه ترازوی آگاهی و دانش کافی معلم را به سمت دانش تخصصی و غیر مفید برای دانش آموز سنگین کند.
در عوض معلم باید شناخت کافی از سطح علمی و روانی دانش آموز داشته باشد و این مهم با تجربه در تدریس و آشنایی با کتابهای علمی به عنوان منبع در رشته تدریس و همچنین روانشناسی مرتبط حاصل می شود.
پیشنهاد می شود :
۱- امتیاز مدرک تحصیلی حداکثر تا کارشناسی ارشد باشد و دکتری با ارشد تفاوت نداشته باشد.
۲- امتیاز تالیف کتاب و مقاله کاسته شود.
۳- کل امتیازات سنوات تحصیلی در دانشگاه های وابسته به آموزش و پرورش (۳ امتیاز) حذف شود.
۴- مصداق مربوط به زیر شاخص حوزه های شناختی یاددهی - یادگیری که امتیاز آن حاصل از شرکت مدارس در طرح های خاصی است به دلیل در اختیار معلم نبودن کلا حذف شود.
۵- زیر شاخص مربوط به دانش تخصصی کلا حذف شود و به جای آن هم به دبیر غیر مرتبط ابلاغ داده نشود و هم در صورت لزوم دبیر غیر مرتبط دوره ای خاص را در ضمن خدمت طی نماید و برای همیشه دبیر مرتبط اعلام شود.
۶- تشکیل کانالهای آموزشی و گروههای تعاملی در " شاد" از زیر شاخص مهارت های توسعه ای کلا حذف شود یا امتیاز آن به 0/5 کاهش یابد.
۷- امتیاز کسر شده به قسمتهای زیر اضافه شود:
- سابقه تدریس موثر
- دوره های ضمن خدمت
- تولید و تدوین بسته های یادگیری و درسنامه( زیر مجموعه مهارتهای توسعه ای)
- انجام طرحهای پژوهشی»
علی چمنی از مدیران ناحیه ۴ کرج می گوید: « شبیه شکیات نماز هست به قدری پیچیده بود که طرف قید نماز را زد .حالا خدا را شکر این رتبه بندی کامل اجرا نمی شود .از نزدیک دیدم که رده پایین ترین کارمند ارگان رو 500 میلیون تسهیلات داد با بازپرداخت 12ساله . یک دیپلم در فلان بانک، ارگان یا شرکت اندازه 2 برابر حقوق ما جانبی دریافت کرد .نوش جونشون باید هم اینجوری باشه . باهزار جنگ و خونریزی آورده رسونده به این مرحله . قوه قضاییه امروز اعتراض کرد فردا حکمشون صادرشد."
مرعشی از مدیران کرجی معتقد است:
"چرا حق و حقوق همکاران را بازیچه این کاغذ بازی و بوروکراسی اداری که در تمام دنیا منسوخ شده می کنید ؟ چرا با این رویکرد آبروی همکاران را می برید؟ چرا ؟
چرا از باقی کارمندان دولت چنین مسخره بازی ها رو نمی خواهند؟ بعد از سالها اجحاف و دزدیدن حق و حقوق مظلوم ترین و زحمت کش ترین و پاک دست ترین و صادق ترین و... قشر دولت و کشور ، می خواهند تغییری به حقوق معلمان بدهند ،بعد می خواهند همه دست به سینه بنشینند و صدایشان در نیاید.
واقعاً حق دارند فریاد بزنند و اعتراض کنند... ببینید این بی ادبی و بی احترامی است !
واقعیت این است که چون حقوق معلمان بسیار ناچیز بوده، خواستند بعد از سالها ،حقوقشان به اصطلاح« همسان سازی » با دیگر کارمندان شود . چرا اگر بخواهند چیزی اضافه تر از همسان سازی بدهند در آن صورت بگویند: هر کسی موارد مذکور را دارد ،ارائه دهد تا حقوقش اضافه تر شود .برای حق و حقوقی که سالها نداده اند ...
سفره معلمان را کوچک و کوچکتر کرده اند . هیچ خدمات و تسهیلات و ... ندادند . حق مسکن و اجاره ، ایاب و ذهاب ،خوراک و پوشاک ، سختی کار ، کارانه،بیمه و درمان و...و... نداده اند و بعد از سالها چنین رویکردی به جز حق الناس و «ظلم فاحش» چیز دیگری نیست...چرا باید معلمان حق و حقوق ش که میخواهند بگیرند؛ باید دقشان هم بدهیم ... خدا آخر و عاقبت مان را ختم به خیر کند .
تو رو به حضرت عباس علیه السلام،نیم نگاهی به حقوق و تسهیلات و خدمات معلمان و بازنشستگان سایر کشورها کنیم، هیچ چیزش قابل مقایسه نیست بعد می خواهیم نسل خوب هم تربیت شود و از کل دنیا پیشی بگیریم!!
خدایا خودت به ما رحم کن»
حمید از معلمان البرزی می نویسد:
"من فکر می کنم با ارسال این پیش نویس بیشتر به دنبال بازخورد آن تو جامعه فرهنگیان مشمول رتبه بندی هستند.بنابراین در گروه های صنفی معلمان باید اعتراضات را اعلام کرد تا متوجه نارضایتی معلمان باشند، مطمئنا بی تاثیر هم نخواهد بود.
1- اینکه معلمان دارای مدرک لیسانس که 60 در درصد جامعه هدف را تشکیل میدهند حق دریافت رتبه های 4و 5 از ایشان سلب شده قطعا عادلانه نیست.
2- فاصله بین هر دو رتبه که ده درصد میباشد برای فردی با سابقه حتی بیش از 25 سال حدودا 500 هزارتومان تفاوت دریافتی ایجاد می کند آیا این مبلغ ارزش آن را دارد که برای اخذ رتبه های 4 و5 چندین مقاله تحقیقی و پژوهشی در حوزه های مختلف نوشته و در مجلات داخلی یا خارجی به چاپ برسانیم.با کدام پشتوانه مالی؟
۳- بدتر از همه اینکه همکاران دارای مدرک کارشناسی ابتدا باید دو سال بروند مدرک ارشد را بگیرند تا اجازه طرح موضوع برای رتبه های ۳و۴ را داشته باشند سپس چند مقاله فوق الاشاره را به چاپ برسانند تا آن ۵۰۰ هزار تومان حقوق شأن اضافه شود.ایا به نظر این منطقی هستش؟ یا اینکه ارزش این همه زحمت را دارد؟
۴_ البته موارد مطروحه در پیش نویس در صورتی منطقی و قابلیت اجرا دارد که همترازی ۸۰ درصد پایه به پایه با هیئت علمی را هم ،مجلس و دولت قبول می کردند.
۵_ در کدام دستگاه و وزارتخانه برای جبران معیشت پرسنل خود آین همه شرط و شروط گذاشته می شود به ویژه حق و حقوق پرسنل را به نظر ارباب رجوع گره زده می شود؟
۶_ در انتها با توجه به اینکه در سال گذشته بیش از ۴۵ درصد تورم داشتیم اگر مبلغ رتبه بندی، در هر رتبه که برابر این پیش نویس قرار بگیریم حتی با اعمال ده درصد۱۴۰۱، باز هم جبران قدرت خرید از دست رفته در طول یک سال گذشته را نمی کند یا حداکثر با آن برابری می کند .
امیداست که مسئولین محترم درک درستی از وضعیت آموزش و پرورش و پرسنل آن داشته باشند تا با تصمیمات درست و منطقی، شاهد تغییر و تحول در این کشتی به گل نشسته باشیم » .
فرزانه محمدی از معلمان زنجان در خصوص نقاط قوت و ضعف لایحه رتبه بندی می نویسد:
نقطه ضعف:
نوشتن و انتشار مقالات علمی در مجلات معتبر برای استاد معلمی و دانشیار معلمی زمانی معنا دارد که امتیازات متناسب و متقارن با درجه دانشگاه رو بدن وگرنه سرکار گذاشتن همکاران به خاطر چندرغاز پول هستش.
نقطه قوت:
شیشه ای شدن کلاس و امتیاز دهی به معلمها خصوصا از جانب خانواده ها باعث می شود همکاران صلاحیت های عمومی و تخصصی شونو ارتقا بدن .
تبصره:
نکته ای که مغفول هستش اینه که ارزیابی موارد مذکور در آئین نامه بر عهده چه کسانی است؟آیا این افراد صلاحیت رسیدگی و ارزیابی به بندها را دارا هستند؟
یا مسئله می خواد رفاقتی و تشریفاتی باشه؟
اسدزاده از مدیران کرجی معتقد است:
«فرم شایستگی معلمان که توسط دانش آموزان باید تکمیل شود !
معلم من از تدریس لذت می برد!!
معلم من می داند چه می کند !
معلم من رفتارش دوستانه است !
معلم من طوری تدریس می کند که بهتر یاد بگیریم!
معلم من صبور است و مرا درک می کند !
......
دانش آموزی که به سن عقلی و قانونی نرسیده است ، در مورد معلم نظر بدهد !؟
تا حالا شده ارباب رجوع که همه دارای سن عقلی و قانونی هم هستند در مورد کارمند اداره ای فرم نظرسنجی تکمیل کنند ؟
در مورد پرستار و بانکی و کارمند استانداری و بخشداری و ادارات ؟
می خواهید معلمان را به استثمار دانش آموزان و اولیا در آورید؟ »
جلیلوند از مدیران ناحیه ۱ کرج معتقد است:
"اجرای این طرح به این شکل خارج از عدالت است و ظلمی مضاعف.
طرف با مدرک کارشناسی ، باید با توان و انگیزه بالا در رتبه ۳ قرار بگیره و از طرفی همکار با مدرک بالا و خوانش آیه یاس در رتبه ۴ و ۵ و از طرف دیگر شرکت همکار در خارج حوزه مدرسه چرا امتیاز دادن!
مدرسه چه ربطی به حواشی( تدریس در دانشگاه) داره! باید راه برای معلم کوشا به رتبه آخر با مدرک کارشناسی فراهم باشد. مگر نیاز دانش آموز با معلم دارای کارشناسی مهیا نمی شود!"
مونا کریم پور از مدیران ماهدشت معتقد است:
« لایحه فعلی رتبه بندی مطالبه اصلی فرهنگیان نیست ؛ این مصوبه در بهترین حالت یک مسکن موقتی برای مطالبات متراکم منزلتی و معیشتی ماست. امیدواریم در سال جدید مسئولین با دقت نظر بیشتری به مسائل و مشکلات آموزش و پرورش فوکوس نمایند.»
محمدخانی از دبیر عربی شهیدستان کرج پیشنهادی در خصوص معقول بودن کسب رتبه ها ارائه می کند: «طبق نظر واحد نمایندگان و کمیسون اموزش و نماینده حقوقی آموزش و پرورش در کسب رتبه ها چهار عامل موثر هستند :
۱.مدرک
۲،سابقه
۳.ضمن خدمت
۴ صلاحیت و شایستگی که میانگینی از نمره های ارزشیابی و نظر آموزش مربوطه یعنی ابتدایی و متوسطه است .
طریقه امتیاز کسب کردن مدرک
دیپلم ۱۰ امتیاز
فوق دیپلم ۱۵
لیسانس ۲۰
فوق لیسانس ۲۵
دکترا ۳۰
طریقه کسب امتیاز سنوات
تا ۵ سال سابقه ۵ امتیاز
تا ده سال ۱۰امتیاز
تا ۱۵ سال ۱۵ امتیاز
تا ۲۰ سال ۲۰
تا ۲۵ سال ۲۵،امتیاز
تا ۳۰ سآل ۳۰ امتیاز
طریقه کسب امتیاز ساعات ضمن خدمت
تا ۲۰۰ساعت ۵ امتیاز
تا ۴۰۰ساعت ۱۰
تا ۶۰۰ ۱۵ امتیاز
تا ۸۰۰ساعت ۲۰ امتیلز
تا ۱۰۰۰ ساعت ۲۵ امتیاز
تا ۱۲۰۰ ساعت ۳۰ امتیاز
طریقه کسب امتیاز از شایستگی و صلاحیت و ارزشیابی
نمره تا ۷۵ ۵ امتیاز
نمره زیر ۸۰ ۱۰امتیاز
نمره تا ۸۵ ۱۵ امتیاز
نمره تا ۹۰ ۲۰امتیاز
تا ۹۵ امتیاز ۲۵ امتیاز
تا ۱۰۰امتیاز ۳۰ امتیاز
هر فرهنگی نمره بالاتری از این چهار عامل گرفت در رتبه ۵ و همین طور کمتر ۴ و ۳ و۲ و۱ قرار می گیرد .
امتیاز ۹۰ تا ۱۰۰ رتبه ۵ استاد معلم
امتیاز ۸۰ تا ۹۰ رتبه ۴ دانشیار معلم
امتیاز ۷۰ تا ۸۰ رتبه ۳ استادیار معلم
امتیاز ۶۵ تا ۷۰ رتبه ۲ مربی معلم
امتیاز ۰ تا ۶۵ رتبه ۱ آموزشیار معلم »
سخن آخر این که:
آنچه مسلم است مصوبه رتبه بندی معلمان نتوانسته دل معلمان معترض به تبعیض ها را به دست آورد. استنباطم پس از مطالعه « پیش نویس آئین نامه اجرایی » آنست که برخی از مفاد این آئین نامه در صورت اجرا دلخوری مضاعفی را در بین فرهنگیان دامن خواهد زد و نهایتا در عرصه عمل آئین نامه از حیز انتفاع ساقط شده و به صورت دیمی مبلغی به حقوق نارس معلمان افزوده شده و خروجی این مصوبه نیز توفیری در بهبود حال و روز معلمان و نهایتا بهبود کیفیت آموزش و پرورش نخواهد داشت.
شایسته است دست اندرکاران طراز اول به جای سیر در روزمرگی به فکر تاسیس منطقی «سازمان نظام معلمی» واقعی بوده و امور تخصصی را به اهلش بسپارند.
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
امروز چهارشنبه دهم فروردین مراسم تشییع جامعه شناس فقید ایرانی « علی رضا قلی » ساعت 10 صبح با حضور گسنرده دوستداران و برخی چهره ها و شخصیت های سیاسی و اجتماعی در مسجد اعظم قلهک برگزار گردید .
در این مراسم ، محسن حاجی میرزایی وزیر پیشین آموزش و پرورش حضور داشت .
فرشاد مومنی استاد دانشگاه در سخنانی چنین گفت :
« من برای شادی روح این استاد ارجمند در هر جلسه ای که اهل علم و اهل درد حضور داشتند مقید بود که به قول خودش فرعی را مطرح کند و رشدی حاصل کند .
آن چه ما می توانیم شهادت دهیم این است که این آدم برآیند یک نسل بود . چیزی که ما می فهمیم وقتی که عالمی از دنیا می رود و ثلمه ای به وجود می آید که قابل جبران نیست به این خاطر است که وقتی نسلی وارد مدرسه می شوند یک فرآیندی از پالایش اتفاق می افتد و اندک کسانی به قله می رسند و چون این برآیند نسل است بنابراین جایگزینی برای آن وجود ندارد .
« علی رضا قلی » را در این آینه نگاه کنید .او کسی بود که حق نسل خود را ادا کرد و کمک کرد که این جامعه « رشد اندیشه ای » پیدا کند .
در این مسیر خیلی مجاهدت کرد . کسانی که اهلش باشند می فهمند که وقتی رضا قلی می گفت فقط 18 هزار تا فیش از شاهنامه فردوسی برداشته این یعنی چه .
کسی بود که برای فهم حقیقت سر از پا نمی شناخت . یک اسوه برای هر دانشجو و دانش پژوه است برای این که با درد و با مساله وارد ساحت علم شد . او برای یافتن پاسخ از جان مایه می گذاشت و نتیجه اش هم درخشان بود .
برای همه ماها هم بابی باز کرد برای این که بهره مند باشیم . او این کار را با غیرت مندی می کرد .
همه ی کسانی که او را می شناسند می دانند که چقدر با غیرت بود . هم راجع به دینش ، هم راجع به مملکتش و هم راجع به مردم وطنش . سر از پا نمی شناخت . هفت ماه با مرگ دست و پنجه نرم کرد وقتی که ماجرای قتل های زنجیره ای را شنید . یک افسردگی پیدا کرد که بخشی از پزشکان از بهبودش مایوس شده بودند .
یک عبارت به کار می بریم و می گوییم : « غیور » اما این که طول و عرض این غیرت چه بود باید با او زندگی می کردی و می دیدید که چطور جان فشانه در هر مسیری وارد می شود ، قدم بر می دارد .
او به شدت دلبسته مرزهای عقیدتی و مرزهای سرزمینی بود . ارادتی که به حکیم توس داشت برآیند هر دوی این ها بود . ترکیبی از غیرت دینی و غیرت ملی .
تا آخرین روزهای عمرش تماس می گرفت ماجرای قرارداد روس ها چیست . ماجرای قرارداد چینی ها چیست . ماجرای قرارداد چالوس چیست .
وقتی خسارتی به مردم وارد می شد با دردمندی پی گیری می کرد . این که چه کار باید بکنیم .
برای ما میراث های بزرگی را به یادگار گذاشت و من الان در نهایت خضوع و ادب به شما می گویم که ما هم در مورد او و میراث اش باید غیرت داشته باشیم و این غیرت فقط به سر و سینه زدن نیست !
ادامه راه اوست .
هر کدام از ما باید به اندازه وسع مان باید خودمان را متعهد کنیم و تلاش مان را افزایش دهیم تا خلاء وجودی این آدم بزرگ کم تر احساس شود آن هم در شرایطی که مام میهن بیش از هر زمان دیگر به این غیرت ها نیازمند است .
باید عرض کنم که او به مصدق خیلی دلبسته بود همان طور که به حکیم توس دلبسته بود و از این موضع لازمه ادبی مصدق و مدرس را گرامی می داشت .»
گزارشگر : علی پورسلیمان
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
رتبه بندی معلمان پس از مدت ها کشاکش ، اعتراض و وعده به تصویب رسید و ابلاغ شد و بر اساس اخبار موجود آیین نامه های آن در حال تدوین است که به زودی اجرایی می گردد . عموم معلمان امیدوارند با اجرای این قانون تغییری در وضعیت آن ها به وجود آید و عده ای " قانون نظام رتبه بندی معلمان " را قابل قبول نمی دانند.
معلمان همواره به فقدان یک نظام پرداخت عادلانه اعتراض داشته اند و در دوره های مختلف نیز این اعتراض خود را بیان نموده اند . دولت های مختلف نیز تحت عناوینی مانند « سنجش صلاحیت » ، « رتبه بندی معلمان » و « نظام پرداخت » کوشیده اند تا به اعتراض معلمان پاسخ دهند ولی همواره پس از مدتی و با موج های تورم جدید و بالا رفتن هزینه ها باز هم بر شدت اعتراض ها افزوده شده است . این سیکل اعتراض ، ارائه طرح جدید و اجرای آن ، افزایش مشکلات اقتصادی و شروع اعتراض های جدید همچنان ادامه می یابد .
رویای رتبه بندی
سند تحول بنیادین آموزش و پرورش مصوب 1390 استقرار نظام سنجش صلاحیت عمومی ، تخصصی و حرفه ای معلمان را به عنوان یکی از اهداف نظام آموزش و پرورش تعیین نموده است ، همچنین به موجب سیاست های کلی تحول در نظام آموزش و پرورش، ابلاغی سال 1392 ، ایجاد نظام پرداخت بر اساس تخصص ، شایستگی و عملکرد رقابتی مبتنی بر نظام رتبه بندی حرفه ای معلمان از تکالیف تحول در آموزش و پرورش می باشد . در ماده 63 قانون برنامه پنج ساله ششم مصوب سال 1395 تهیه نظام رتبه بندی معلمان به عنوان یکی از تکالیف دولت شناخته شد و دولت قبل نیز بر اساس این تکلیف لایحه ای را تهیه و در اواخر سال 1399 به مجلس یازدهم تقدیم کرد که با جرح و تعدیل و رفت و برگشت های متوالی میان کمیسیون آموزش ، صحن مجلس و شورای نگهبان به تصویب نهایی رسید و به رئیس جمهور ابلاغ گردید .
تصویب « قانون نظام رتبه بندی » نتیجه فشار بالای اعتراضات معلمان بود که به شکل های مختلف انجام گرفت . تلاش نمایندگان شهرستان ها در مجلس برای تصویب رتبه بندی نشانه ی بارز فشار و چانه زنی فرهنگیان بود . در طول سال 1400 رویای رتبه بندی و تغییری که گمان می شد در وضعیت معلمان ایجاد می کند همچون موتور محرکی شدت اعتراضات را بالا برد . این رویا هم اکنون لباس قانون پوشیده است و انتظار این است که تحول ایجاد نماید .
ولی مشکل از جایی آغاز می شود که این قانون عملیاتی شود و شاخص هایی برای اجرای آن تعریف شود . اولین شاخص ها ؛ مدرک تحصیلی ، سابقه و ساعات ضمن خدمت می باشد و هر معلمی مجبور است برای دست یابی به رتبه بالاتر نسبت به ارائه مدارکی اقدام کند که در خیلی از موارد ارتباطی به افزایش کیفیت آموزش و پرورش ندارند و بسیاری از معلمان نیز از دستیابی به رتبه های بالا جا می مانند و همین روند بر سرخوردگی ها می افزاید . در مورد قانون مدیریت خدمات کشوری نیز مسئولین وقت وعده دادند که مشکلات معیشتی حل خواهد شد ولی بخش هایی از آن در مورد معلمان اجرا نشد و به تدریج اعتراضات جدیدی شکل گرفتند .
مهم ترین عاملی که این سیکل معیوب را به وجود آورده است، بی توجهی به معضلات اساسی آموزش و پرورش از طرف مجموعه حاکمیت و دولت و از یک سو و محدود شدن اعتراض های معلمان به مسائل معیشتی از سوی دیگر است . این دوگانه موجب شده است از بحران های اساسی آموزش و پرورش سخن گفته نشود. در حالی که بدون تحول در آموزش و پرورش و تغییر نگرش به آن معضلات مربوط به معلمان نیز حل نمی گردد .
توسعه نایافتگی و بحران های آموزش و پرورش
آموزش و پرورش ایران با بحران روبه رو است و افراد مختلف با دیدگاه های متفاوت در این مورد اشتراک نظر دارند . عده ای راه حل را در اجرای سند تحول بنیادین می دانند و عده ای دیگر نیز به مدیران و عده ای به کتب درسی و برخی به بی عدالتی آموزشی و ... اشاره می کنند.
در شرایط موجود مدرسه به عنوان یک نهاد اجتماعی و فرهنگی از ایفای نقش خود بازمانده است . نگاه از بالا به پایین و ابزاری به آموزش و و پرورش موجب شده است تا دولت های متفاوت نخواهند یا نتوانند به عمق مشکلات آموزش و پرورش بیندیشند و برای حل آن ها گام بردارند . ساختار آموزش و پرورش با یک وزارتخانه ، ده ها اداره کل و سازمان ، 32 اداره کل استانی و صدها اداره شهرستانی و منطقه ای و ناحیه ای به یک ابر ماشین بوروکراسی تبدیل شده است . این دوگانه پایان ناپذیر نگرش معیشت محور و دیدگاه ایدئولوژیک و ابزار گرا به آموزش و پرورش ، بحران های ناشی از توسعه نایافتگی را در پس شعار های "معیشت" یا اجرای " سند ناکارآمد تحول" پنهان می کنند و ابر مسئله " توسعه نیافتگی " را به پس می رانند
فضای فوق فرصت هر نوع نگرش بنیادین به مسائل آموزش و پرورش را سلب می کند.
در صورتی آموزش و پرورش را به عنوان زیر بنای توسعه انسانی و مبنای توسعه بدانیم، نیازمند آموزش و پرورش توسعه گرا هستیم که به ایفای نقش خود در این زمینه بپردازد . از این رو باید الگویی از آموزش و پرورش توسعه گرا برای صورت بندی بحران های موجود آموزش و پرورش ترسیم نماییم .
دکتر محسن رنانی توسعه را این چنین تعریف کرده است : « توسعه یعنی رفتن به سوی یک جامعه انسانی که مسائلش را با بیشترین مشارکت و و کمترین هزینه حل و فصل می کند ، خواه مسئله تولید باشد ، خواه مشکل تولید باشد ، خواه چالش سیاسی باشد و خواه بحران اجتماعی . توسعه یعنی حاکمیت تدریجی عقلانیت جمعی بر فرایند های اجتماعی و اقتصادی به جای حاکمیت سنت یا فرمان بر این فرآیند ها . »( ویژه نامه اقتصادی شرق ، آذر 1394،ص 4 ) همچنین دکتر محمود سریع القلم در کتاب « عقلانیت و آینده توسعه یافتگی ایران » ( مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه ، چ 5، 1386) هفت اصل ثابت برای توسعه برشمرده است : « بافت و توانایی های فکری - سازماندهی هیات حاکمه ، توجه به علم ، نظم ، آرامش اجتماعی ، نظام قانونی ، نظام آموزشی ، فرهنگ اقتصادی ».
دکتر سریع القلم سیستم آموزشی و پژوهشی زنده و پویا که با جامعه ارتباط داشته باشد ، کادر تخصصی و علمی را تربیت نماید و دارای نو آوری و خلاقیت در جهت حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب باشد را یک نظام آموزشی توسعه گرا می داند. ( همان ، 58)
بر اساس تعاریف فوق آموزش و پرورش توسعه گرا باید دارای عقلانیت جمعی نیروهای تاثیرگذار باشد که کارشناسانه بر فرایند آن حاکمیت داشته باشند و بتوانند مسائل آموزش و پرورش را با بیشترین مشارکت و کمترین هزینه حل و فصل کنند . به این ترتیب آموزش و پرورش کادر تخصصی تربیت کند و دارای نو آوری و خلاقیت باشد . از این رو نظام آموزش و پرورش توسعه گرا باید دارای نگرش کلی، ساختار اداری ، محتوا ، فراگیری و نیروی انسانی با ویژگی های زیر باشد:
اول : نگرش عقلانی و انسانی و مشارکت جو به آموزش و پرورش
دوم : ساختار اداری پشتیبان و تسهیل گرآموزش و پرورش توسعه گرا .
سوم : محتوایی که بر اساس عقلانیت جمعی در جهت حرکت از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب و مشوق نوآوری و خلاقیت باشد.
چهارم : توانایی فراگیری آموزش و پرورش که حداکثر افراد لازم التعلیم بتوانند با استفاده از آن در مسیر توسعه کشور قدم بردارند .
پنجم: نیروی انسانی که پیش برنده نظام آموزشی به سوی تعلیم و تربیت توسعه گرا باشند .
با توجه به ویژگی های فوق اساسی ترین بحران های آموزش و پرورش در جدول زیر صورت بندی می شوند:
نسبت رتبه بندی و بحران های آموزش و پرورش
رتبه بندی بر اساس ماده1 قانون مصوب مجلس شورای اسلامی برای نیل به اهداف زیر اجرا می شود:
هشت هدف فوق بیشتر به بحران نیروی انسانی در آموزش و پرورش ارتباط دارند ولی از نگرش متفاوت نویسندگان اولیه قانون به موضوع رتبه بندی با انتظارات موجود و متن نهایی قانون خبر می دهد. بدنه معلمان ، وعده نمایندگان و دولتمردان و بیانیه های مکرر برخی تشکل ها ، رتبه بندی را به عنوان پاسخی برای حل موضوع معیشت نشانده اند ولی متن قانون نشان می دهد که اهداف بزرگی بدون ابزار مناسب و فهم صحیح از شرایط موجود برای آن دیده شده است . قانون رتبه بندی معلمان در حالی به دنبال ارتقای شایستگی های عمومی ،تخصصی و حرفه ای معلمان است که پیش نیازهای آن در سطح مدرسه و معلمان و آموزش و پرورش وجود ندارد . نگاه یک جانبه قانون رتبه بندی به مسئله نیروی انسانی در فقدان یک نظام سنجش صلاحیت کارآمد ، چالش آفرین خواهد شد .
نتیجه گیری : این دوگانه پایان ناپذیر و توسعه نایافتگی
در حال حاضر بدنه آموزش و پرورش به دنبال حل معضلات خود می باشد و تشکل های سیاسی و صنفی نیز برنامه ای برای جمع بندی و توجه همه جانبه به مسائل آموزش و پرورش و ارائه الگو هایی جامع برای حل مشکلات ندارند . بیانیه ها و تجمع ها نیز با رویکرد معیشت محور برگزار می شود . نگرش معیشت محور مشکل را در معیشت و راهکار را اعتصاب و بیانیه می بیند و فاقد دید توانمندی برای گاهی حل بحران ها می باشد . متن قانون نشان می دهد که اهداف بزرگی بدون ابزار مناسب و فهم صحیح از شرایط موجود برای آن دیده شده است .
تصمیم گیران اصلی آموزش و پرورش منطق ایدئولوژی ِ زده و نگرشی ابزاری به دانش آموزان ، معلمان و مدرسه دارند . دیدگاه فوق واقعیت های موجود جامعه و فاصله بین آموزش و پرورش و تحولات اجتماعی و فرهنگی را ندیده می انگارد و امکان اندیشیدن و گفت و گو در مورد مسائل بنیادین آموزش و پرورش را سلب می کند. از نظر آن هامسئله اعتراضات با پیگیری و احضار معلمان به مراجع امنیتی و قضائی حل می شود .
این دوگانه پایان ناپذیر نگرش معیشت محور و دیدگاه ایدئولوژیک و ابزار گرا به آموزش و پرورش ، بحران های ناشی از توسعه نایافتگی را در پس شعار های "معیشت" یا اجرای " سند ناکارآمد تحول" پنهان می کنند و ابر مسئله " توسعه نیافتگی " را به پس می رانند .
آموزش و پرورش توسعه گرا تنها راهی است که با رسالت آموزش و پرورش را در قبال جامعه را ایفا می نماید و در جهت حل تدریجی بحران های درونی آموزش و پرورش به سوی وضعیت مطلوب حرکت می گردد . حل معضل معلمان در گروی حل مشکلات آموزش و پرورش و حل مشکلات آموزش و پرورش در گروی نگرش توسعه گرا به آن است .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
پس از کش و قوس های فراوان بالاخره قانون رتبه بندی معلمان تصویب شد. به دنبال آن، وزارت آموزش و پرورش برای اجرایی شدن قانون مذکور، جدولی به نام جدول امتیازات رتبه بندی معلمان به صورت پیش نویس آماده کرده و در فضای مجازی قرار داد تا نظر جامعه معلمان را مورد ارزیابی و سنجش قرار دهد. بنابراین نوشته حاضر سعی دارد ارزیابی خود از جدول امتیازات رتبه بندی معلمان به شرح زیر ارایه کند:
ارزیابی جدول مذکور را می توان به دو شکل زیر انجام داد. نخست، ارزیابی کلیت جدول و دوم، ارزیابی جزییات آن. اما این نوشته، ارزیابی اش به کلیت جدول امتیازات مربوط است و نه جزییات آن. کلیت جدول امتیازات در واقع شامل چهار شاخص اصلی یعنی شایستگی های عمومی، تخصصی، حرفه ای و نهایتا تجربه است. هر کدام از این شاخص های اصلی نیز دارای زیرشاخص ها و مصادیق مختلف می باشند. با این توضیح می توان ارزیابی جدول مذکور را در دو قسمت زیر چنین بیان کرد:
الف) محاسن:
به انصاف باید گفت که شاخص های جدول به همراه زیرشاخص ها و مصادیق آنها از جامعیت لازم برخوردار هستند. یعنی این شاخص ها قادر هستند که ارزیابی نسبتا جامع و کاملی از شایستگی های حرفه معلمی ارایه کنند. بر همین اساس رقابت نسبتا مطلوبی بین معلمان فعال و غیرفعال ایجاد می گردد. اما از جنبه دیگر نیز می توان استدلال کرد که وجود زیرشاخص ها و مصادیق متنوع و فراوان موجب می شوند که بسیاری از معلمان نتوانند در برخی از آنها امتیاز کسب کنند و در نتیجه این حس در آنان شکل می گیرد که طراحان جدول مذکور سعی کرده اند با طراحی زیرشاخص ها و مصادیق متنوع در پی کسر امتیاز از آنان باشند. بر همین مبناست که برخی معلمان به دنبال این هستند که صرفا از شاخص های ساده، همه شمول و عینی مثل مدرک تحصیلی، سابقه، دوره های ضمن خدمت و ارزشیابی سالانه استفاده گردد.
ب) معایب:
چنان که اشاره شد چهار شاخص اصلی جدول امتیازات دارای زیرشاخص ها و مصادیق فراوان و متنوعی می باشند. این زیرشاخص ها و مصادیق را به لحاظ برخورداری از ویژگی عینی و سنجش پذیری می توان به دو نوع تقسیم بندی کرد. به این معنی که برخی از مصادیق، ویژگی عینی داشته و به راحتی قابل سنجش هستند. مثل سابقه تدریس، مدرک تحصیلی و ... اما برخی از مصادیق، ویژگی عینی نداشته و به راحتی قابل سنجش نیستند. برای مثال درباره مصداق «تهیه نرم افزار آموزشی، تربیتی در راستای تسهیل آموزش» می توان گفت که شاید معلمی این ادعا را داشته باشد که پاورپوینت درسی اش، نرم افزار آموزشی بوده و جریان آموزش را تسهیل می کند. یا مثلا درباره مصداق «تشکیل کانال های آموزشی و گروه های تعاملی در شاد» برخی معلمان، سریعا کانال هایی را ایجاد کرده و محتواهای آموزشی دیگر همکاران فعال خود را که به وفور در فضای مجازی وجود دارد در آن کانال ها بارگذاری کنند تا بتوانند امتیاز مربوطه را کسب کنند.
در پایان و به عنوان نتیجه گیری از ارزیابی فوق می توان چنین پیشنهاد کرد که برخی از زیرشاخص ها و مصادیق جدول امتیازات که از ویژگی عینی بودن و سنجش پذیری لازم برخوردار نیستند، از فهرست زیرشاخص ها و مصادیق حذف شوند. چرا که به راحتی می توان پیش بینی کرد که این زیرشاخص ها و مصادیق موجب نارضایتی و اختلاف در بین معلمان می شود. بنابراین با حذف زیرشاخص ها و مصادیق غیرعینی و غیرسنجش پذیر اولا از فراوانی و تنوع زیاد زیرشاخص ها و مصادیق کاسته می شود. چرا که موجب سردرگمی و سختی فرایند رتبه بندی می شوند. ثانیا با کمتر شدن زیرشاخص ها و مصادیق، احساس معلمان مبنی بر از دست رفتن امتیازشان در زیرشاخص ها و مصادیق مذکور، مرتفع می گردد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
« علی رضا قلی » جامعه شناس ، نویسنده و پژوهشگر هشتم فروردین بر اثر عارضه قلبی در یکی از بیمارستان های تهران درگذشت .
مجله بخارا در معرفی او نوشته است: ( 1 ) « علی رضاقلی در سال ۱۳۲۶ در شمیران به دنیا آمد. او تحصیلات متوسطه را در رشته ادبی در سال ۱۳۴۶ در دبیرستان بهرام قلهک شمیران به پایان رسانید. در همان سال در رشته علوم سیاسی به دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفت و در سال ۱۳۵۰ موفق به اخذ دانشنامه کارشناسی از دانشگاه تهران شد. پس از گذراندن خدمت سربازی در سال ۱۳۵۳ برای ادامه تحصیل به دانشگاه سوربن و سپس مدرسه سیاسی مطالعات عالی پاریس رفت.
رضاقلی با پیروزی انقلاب اسلامی پایاننامه دکترا را نیمهتمام رها کرد و به ایران بازگشت و بهطور غیررسمی به مطالعه و پژوهش در حوزههای جامعهشناسی و اقتصاد سیاسی ایران پرداخت.
از این پژوهشگر کتابهای «جامعهشناسی خودکامگی» و «جامعهشناسی نخبهکشی» منتشر شده است. همچنین گردآوری و تنظیم درسگفتارهای کلاس روششناسی علوم انسانیِ عبدالکریم سروش و چاپ کتاب «درسهایی در فلسفه علم الاجتماع» در کارنامه او دیده میشود.
«جامعهشناسی اقتصادی ایران: غارتی یا رقابتی»، «شرحی بر تاریخ مبارک غازانی به سبک نهادگرایان جدید» و «تاریخ اقتصاد سیاسی ایران به روایت شاهنامه فردوسی و با روششناسی اقتصاد نهادگرای جدید» کتابهای در دست تالیف و تدوینِ رضاقلی هستند که این ایام مشغول ویرایش نهایی آنها بود . »
« علی رضاقلی میگوید: هیچ راهی برای رهایی اقتصاد ایران از توسعهنیافتگی سراغ ندارم جز اینکه اقتصاددان تاریخ بداند، سیاستمدار پاسخگو باشد و مردم ناظر. رضاقلی اقتصاد سیاسی را تاریخی میداند. از جهل نئوکلاسیکها در این باره انتقاد میکند. شاهنامه یک اثر اقتصاد سیاسی میداند و معتقد است بدون خوانش تاریخ و چرخههای شوم آن یافتن راه حل برای رهایی از دام توسعه نایافتگی امکانپذیر نیست .» ( 2 )
جملات زیر متعلق به این نویسنده فقید ایرانی هستند :
" «ما نیازمند انقلاب بی رحمانه ای هستیم که باید در زمینه افکار و روش و تتبعات ما صورت گیرد.»
«فرانسیس بیکن به بشر آموخت که رنج، تحمل، دقت، تکرار، نو آوری وخلاقیت رمز پیروزی است. آموزش کلیسا را از آن جهت مردود می دانست که روحیه شکاکیت و نوآوری را عرضه نمی داشت، بلکه پیروی صرف شاگردان از استادان را می خواست.»
«ملل دیگر قرن ها مبارزه و فداکاری کردند تا آنچه را که امروز دارند به دست آورده اند.»
«به راستی در ایران تلقی کار دولتی مساوی زمان با پول است و اینکه ساعاتی چرخی در اداره بخورند و پولی بگیرند، در حالی که در یک جامعه صنعتی، تلقی کارمند تعویض کار با پول است که چنین چیزی هیچ وقت در ایران نبوده و نیست.»
«این پدیده که بی جهت از بودجه عمومی بگیرند و کار نکنند، جز لاینفک فرهنگ اقتصادی ایران شده است، کار مفید اداری امروز بیش از یک ساعت نیست، یعنی به ازای یک نفر، هشت نفر وقت تلف می کنند و وبال بودجه عمومی هستند و معلوم نیست در چه زمان و چه کسی قادرخواهد بود این مسئله را حل کند.»
«البته و صد البته که هیچ نظامی با زور چماق سامان نمی گیرد. و بعد از فرو افتادن چماق نه تنها همه چیزاز هم می پاشد، بلکه بافت اجتماعی در مسیر انهدام آن خود به تلاش می افتد.»
«تنها و تنها چیزی در جامعه ماندگار خواهد شد که از میان فرهنگ مردم و روحیه اجتماعی و روحیه کلی و خلاقیت خود توده به مرور شروع به زایش کند و به تبع نیازهای اجتماعی تبدیل به یک نهاد گردد.»
«غیر از سه نخست وزیر ما قائم مقام فراهانی، امیر کبیر و مصدق هیچ کس دیگر به این فکر نبود که درآمد دولت را از طریق رونق صناعت و زراعت و تجارت اضافه کند، بلکه سهل ترین راه را به ظاهر انتخاب می کردند و آن هم بستن مالیات بود.» یکی از علل وجود استبداد و استعمار و فقر و فلاکت ، دانش طبقه ی متفکر جامعه ای است که خودش به نوبه ی خود مبارزه با استبداد را مشکل می کند .
«امیر علاوه بر وقوف، به دقایق و ظرایف گمارشتن افراد قابل به حمایت آنان نیز اهتمام می ورزید.»
«این موضوع نیز جزو فرهنگ ایران شده است که از افراد کاردان و با کفایت خود در هنگام سختی ها حمایت نکند و این کار ی است که به کرات صورت گرفته است.»
«آنچه در اندیشه نوابغ می گذرد به تعبیری انعکاس آن چیزی است که در جامعه می گذرد.»
«تاریخ بشر نشان داده که انسان بهتنهایی قادر به زندگیکردن نیست و همواره دست به مبادله میزند. مبادله تنها راهی است که انسان میتواند از آن طریق بهرهوری را افزایش دهد.»
«ناامنی در ایران به حدی بود که چند شهر زیرزمینی در ایران پیدا شده است؛ یعنی مردم نتوانستهاند در مقابل مهاجمان روی زمین از خود دفاع کنند، در زیرزمین برای خود خانه ساختند تا پس از آنکه مهاجمان رفتند به روی زمین بازگردند! زندگی در ایران همیشه هزینه داشت، اما نتوانستیم هزینه کنترل خشونت را در ایران تأمین کنیم . " ( 3 )
« صدای معلم » ضمن اظهار تاسف و تاثر عمیق خود به مناسبت درگذشت این جامعه شناس آگاه ایرانی و تسلیت به خانواده ایشان و نخبگان دغدغه مند و مسئولیت پذیر ؛ جملاتی را از کتاب مشهور ایشان « جامعه شناسی نخبه کشی » در بخش « مقدمه » و نیز » نتیجه گیری در پایان کتاب می آورد .
« می گویند قائم مقام را توطئه گران دربار قاجار و محمدشاه به کمک ایادی بیگانه کشتند ، و امیرکبیر را به همین شکل به روزگار ناصرالدین شاه نسبت می دهند و مصدق نیز چهل سال تبعید و زندان را مدیون سازمان سیا و پهلوی است . این کتاب می گوید این ها علت قریب هستند ، باید به دنبال عللی گشت که اگر نبودند نظامی پرداخته نمی شد که در آن اصلاح گران توفیقی به پیشبرد مقاصد خود نیابند . آن علت ها ، عللی بودند که استبداد را دامن می زدند و مانع جدی توزیع قدرت بودند و هم جلوی انباشت ثروت را می گرفتند و هم انباشت علم را . زندگی روزمره بود و نیازی به گره گشایی علمی نداشتند و در نتیجه مانع تقسیم کار فکری و مانع انباشت علم و دانش نیز بودند .
کارهای اجتماعی نه خلق الساعه است و نه انفرادی که بتوان آن را به صورت منفک و مجزا در نظر گرفته و مورد بررسی قرار داد .
برخورد تحلیلی با رفتار اجتماعی بیانگر این نکته است که عمل اجتماعی عمل ساخت یافته ای است که در یک نظام روابط متقابل شکل می گیرد . از راه یک بررسی تحلیلی نظام وار می توان به کنه کارکرد و تغییرات یک نظام اجتماعی واقف شد .
برخورد تحلیلی ، مشکل تر از برخورد عوامانه ی ساده است که با مسائل اجتماعی می شود .
با کار تحلیلی عمیق می توان علل عدم توفیق یک فرهنگ عهد عتیق در به دست آوردن حقوق فردی و اجتماعی جدید ناشی از تحولات جدید ناشی از تحولات جدید و صنعتی شدن را فهمید .
اندیشه مرسوم جامعه ی ما ناخودآگاه اول خود را تبرئه می کند و سپس گناه همه ی جنایات را در استبداد و استعمار خلاصه می کند . این در حالی است که در معنی دقیق خواسته های خود و قالب های اجتماعی و چگونگی رشد و نمو واقعیات عینی اجتماعی مسبوق به آن ها تامل نمی کند .
برخورد تحلیلی دقیق ، 4 کار فکری سنگینی می طلبد و چون به قول اینشتین « فکر کردن مشکل ترین کارها نیز هست » ، و این از فرهنگ فرسوده و ناتوان و غیرمولد بر نمی آید ، پس بهترین چاره پیدا کردن « بز بلاگردان » است و چه بهتر که همه گناه یک هزار سال عقب ماندگی و کم کاری در زمینه های مختلف را به گردن استبداد و استعمار بیندازیم .
قرن هاست که در جوامع صنعتی این مشکل حل شده است که ورای این آشفتگی و بی نظمی ظاهری در اجتماع نظمی حاکم است و نظامی وجود دارد و هر کس مسلط به اهرم های فرماندهی آن باشد ، به طور نسبی قادر خواهد بود که آن را در جهت اهداف خود پیش ببرد .
عوامل معمولا ناآشکار و پنهان از نگاه های ساده اندیش در اجتماع ، تشکیل نظامی را می دهند که ناشی از روابط متقابل و فعل و انفعال اعضاء جامعه با یکدیگر و محیط آن هاست . وظیفه یک تحلیل علمی جامعه شناختی ، بیان منطقی ، تبیین و تفسیر روابط اجتماعی است . تصور جامعه در کل و در حال حرکت و فهم کارکرد آن ، کاری پیچیده تر از نگرش یک بعدی است . کار سهل و ساده ای ، آن چنان که فرهنگ های قبیلگی می پندارند ، نیست .
عوام زدگی یک بیماری رقت بار و اندیشه کش اجتماعی است . این فرهنگ عادت دارد ، همانند فرهنگ ماقبل انقلاب اقتصادی و صنعتی ،؛ برای تحلیل های خود از اوضاع اجتماعی ، ملی و بین المللی از مدل های ساده ، سطحی و عامیانه استفاده کند . و تمام نارسایی های اجتماعی را در استبداد ، و استبداد را نیز در خودخواهی های فردی و خودپسندی و بی تقوایی و قدرت طلبی افراد خلاصه کند . یعنی یک پدیده اجتماعی ، که تولد و مرگش را با دیگر پدیده های اجتماعی و رفتار اجتماعی و فرهنگ گذشته پیوند دارد ، را در یک امر اخلاقی فردی خلاصه کند و این در واقع از نظر علمی ، تحویلی ناروا و به زبان دیگر توجیهی غلط است . این گونه طرز فکرها ، پاسخ گوی درک قانون مند جوامع نخواهد بود و هرگز قادر نیست ساز و کار توفیقات اقتصادی و دفاعی و سیطره جوامع صنعتی از یک طرف و ساز و کار ضعف ، سلطه پذیری ، انفعال ، سرخوردگی و چگونگی انهدام سرمایه و توان نیروهای انسانی و مادی جوامع عقب افتاده را از طرف دیگر بیان کند .
نیاز به بازسازی فکری و داشتن تحلیل منطقی و مدل های تحلیلی واقعیت اجتماعی حداقل برای روشنفکران این جوامع بیش از همیشه مورد نیاز است . روشنفکرانی که به دنبال یا همراه مردم بارها در جنگ فرسایشی علیه نظام های پوسیده و از نفس افتاده اقتصادی – سیاسی – اجتماعی شرکت کرده اند و دوباره بعد از یک دوره کوتاه طناب را به گردن خود دیده اند .
یکی از نشانه های پیشرفت فکری – علمی جامعه ، قطع رابطه با تحلیل های ساده عامیانه ، به نفع تحلیل های دقیق تر و منطقی تر و عقلانی تر است . نارسایی فرهنگی به معنی وسیع کلمه را حاصل استبداد و استعمار دانستن همانند این تفکر کهن است که زلزله و تخریب را ناشی از فسق و فجور بی حد و حصر مردم می دانست . در حالی که اتفاق افتادن زلزله و آتش فشان و نظایر آن ، دربردارنده هزاران قانون مندی طبیعی و علل ویژه خود است .
تلاش برای فهم جامعه به صورت دقیق تر و استفاده از مدل های علمی تر برای بیان واقعیات اجتماعی یادگار عصر رنسانس است .
اروپایی ها سعی کردند جامعه را در مجموعه ای از قواعد هماهنگ با کارکرد متقابل و نظم اجزای آن ببینند . این چیزی نبود جز کشف رموز ناپیدای حاکم بر اهرم های فعالیت اجتماعی انسان . تلاش ماکیاول ، هابز ، مونتسکیو ، آدام اسمیت و کانت و امثال آن ها ، جز برای کشف قوانین پنهان قدرت سیاسی ، زندگی اقتصادی و تاریخ به منظور فهم و نظارت بر اهرم های فرماندهی آن چیز دیگری نبود . ماکیاول با نگرش جدید ، نحوه تسلط به قدرت و نگهداری آن را بیان می داشت و می گفت این امر تابع اخلاق نیست بلکه از ساز و کار خاصی تبعیت می کند .در ابتدا، برخورد مکانیکی ساده و علت یابی ساده تک عاملی ، پایه و مایه کارهای علمی - اجتماعی را تشکیل می داد .لیکن به مرور این نگاه نارسایی خود را بروز داد و الگوهای پیچیده ارگانیک که در پی به تصویر کشیدن مجموعه و کشف قوانین آن بود به بیان روابط متقابل رفتار اجتماعی انسان و نحوه تاثیرپذیری و کارکرد آن پرداخت .
در این نوع تحلیل ، نظر بیشتر بر کل مجموعه از یک طرف و روابط متقابل عناصر و اجزاء مختلف جامعه از طرف دیگر است . شرط اصلی تحلیل منطقی از واقعیت اجتماعی در مرحله نخست این است که واقعیت اجتماعی دارای ویژگی های یک نظام است ؛ یعنی این که واقعیت مورد مطالعه دارای ویژگی های زیر است :
«1.واقعیت اجتماعی متشکل از عناصری است که با یکدیگر ارتباط متقابل دارند .
2.کلیت متشکل از مجموع عناصر قابل تبدیل به « جمع » عناصر آن نیست .
3.ارتباط متقابل عناصر و کلیتی که که از آن منتج می شود ، تحت قوانین و ضوابطی جریان دارند که می توانند با تعابیر منطقی بیان شوند . »
با چنین فرضی ، واقعیات اجتماعی جز در یک شکل نظام یافته قابل تحلیل نیستند . در این گونه بررسی ، روش تحلیل از اهم مسائل است ، به نحوی که جریان جامعه را به صورت عوامل متقابل و پیچیده ای ببیند ، به طوری که تغییرات ایجاد شده در یکی از عناصر موجب تغییر در عناصر دیگر گردد و در نهایت فعل و انفعال و انطباق عناصر را بر یکدیگر ملاحظه کند و همین طور بفهمد که هر یک از عناصر تشکیل دهنده حیات جمعی به سهم خود دستاوردی در کل نظام و مجموعه دارد که در تغییرات بعدی آن اثر می گذارد .
بررسی مجرد یکی از اجزاء و عناصر تشکیل دهنده فرهنگ ، روشی عقیم و سترون است . بررسی یکی از ابعاد آن هم به نحو مجزا و با روش عاطفی و احساسی ، روشی عقلانی و علمی نیست . نه تنها این روش در راه تحمیق ملتی است که « به اصطلاح روشنفکران » همّو غم خود را در راه بیداری آن ملت به کار می برند ، بلکه اگر مشکوک و بدبینانه نگاه کنیم ، آبشخورش از همان جاهایی است که می بایست ریشه هایش کنده شوند . اگر این گونه تحلیل ها ناآگاهانه باشد ، نشانه فکری عقیم است که از لعن و نفرین و دعا و صلوات می طلبد که جایگزین نقص فکری – علمی او شده و جبران فقدان تحلیل های عمیق را بنماید . این نوع نگرش کار کسانی و فرهنگ هایی است که برای رهایی از تضادها و گرفتاری ها و عقب ماندگی در حیات ملی و بین المللی ، راهی جز افزایش « مایه های عاطفی » به جای تحلیل واقعی در مبارزه ندارند . در آن زمان که فرهنگ ایران ، با همکاری بیگانگان ، زندان مصدق را به رنج خودسازی ترجیح داد و خود را در گور بیگانگان مدفون کرد و به گفته ایدن « همیشه می خواست و می بایست خوب بماند ...»
یکی از علل وجود استبداد و استعمار و فقر و فلاکت ، دانش طبقه ی متفکر جامعه ای است که خودش به نوبه ی خود مبارزه با استبداد را مشکل می کند . کم نیستند روشنفکران و اندیشمندان قَدَر این مرز و بوم که استبداد کهن را عامل بدبختی همه چیز می دانند و اولیت و آخرین توصیه ی آن ها این است که آن را ریشه کن کنند تا از دوباره به وجود آمدن آن جلوگیری شود .
بررسی پدیده ی اجتماعی استبداد ، به صورت مجرد و ذهنی امکان پذیر نیست ، همان طور که با این شیوه به جنگ استعمار نیز نمی توان رفت . این هر دو پدیده بر سر روابط متقابل اجتماعی و ضعف فرهنگ و عناصری از آن به وجود آمده و تا زمانی که عناصر و اجزاء نظام اجتماعی ما اقدام به رفع و طرد عناصر استبدادپذیر و استعمارپذیر نکند ، این هر دو پدیده ، در لباس ها و شکل های مختلف ، حیات اجتماعی ملی ما را تهدید می کنند . هم جنان که تاریخ گذشته گواهی می دهد ، هر بار که تنها با ظاهر این دو پدیده برخورد شده ، چون بستر زایش آن وجود داشته ، دوباره هر دو پدیدار شده اند .
زمانی می توان با این مساله به صورت جدی برخورد کرد که ریشه های اصلی آن را در بستر تولیدش یافت و از بن خشک کرد . با این دید می توان مشکلات فعلی جامعه را بهتر و عمیق تر دید و ریشه های کهن آن ها را و عناصری را که در حیات آن ها به صورت فعال شرکت می کنند از هم بازشناخت . مجموعه های فرهنگی ، تصادفی به وجود نمی آیند ، عناصر و اجزاء متشکله ی فرهنگ اجتماع نیز از نظر جامعه شناختی ،« بی فایده » و تصادفی ظهور نمی کنند . استبداد ، استعمار ، بافت تجارت خارجی ، ناهنجاری هایی مانند بی قانونی و هرج و مرج ، این هم همه حاصل فعالیت اجتماع است و بی گمان به علت نیاز بخشی از عناصر اجتماع به وجود آمده اند و پاسخ گو به پاره ای از خواسته ها هستند . اگر آن خواسته ها ریشه کن شوند ، یا مسیر رشد یا موضوع آن ها تغییر یابد ، بی گمان در مجموعه بر روی عناصر دیگر تاثیر می گذارند و موجب تغییر در نوع حاکمیت سیاسی یا بافت اقتصادی می گردند .
در نوشته ی حاضر ، ادعایی به بررسی همه جانبه ی مسائل مطروحه نیست ، لکن سعی می شود که لایه عمیق تری از جامعه ملی و سیاست اقتصادی خارجی و عملکرد نخست وزیران آن مورد تحلیل قرار گیرد ، ضمن این که بیشتر توجه بر روی سه شخصیتی است که این کتاب برای اولین بار دست های آلوده اجتماعی را در کشتن آن ها بر ملا کرده است .
کتاب سعی می کند عملکرد متقابل نظام سیاسی حاکم و جامعه را ببیند و نقاط فساد و ضعف را به صورت عمیق تری مشاهده کند و عامل اصلی بدبختی را نیز در لابه لای بافت اجتماعی ایران در پانصد سال گذشته جست و جو نماید . به امید آن این ملت در مبارزات آینده علیه پایگاه های احتمالی جور و ستم داخلی و دشمنان خارجی شناخت بهتر و استقامت بیشتری داشته باشد .
نویسنده در هنگام نوشتن این مطالب به مطلوب خود فکر می کرد که سر همه دوست داشتنی های آن وطن اسلامی و مردمان این سرزمین هستند و اسلام که دین آن هاست . علی رضا قلی ( والا ) – 11 / 10 / 1367 » ( 4 ) «ما نیازمند انقلاب بی رحمانه ای هستیم که باید در زمینه افکار و روش و تتبعات ما صورت گیرد.»
« باری عملکرد ملت ایران در این چند قرن در جا زدن و اتلاف سرمایه های معنوی و مادی این سرزمین بوده است . اگر شاخص این خیانت ها ، چند نفر درباری و سیاست خارجی است ، لیکن عامل تحقق آن ملت است . علم حلاجی فرهنگ ها که علاوه بر دانش نیاز به بصیرت دارد دست پنهان و آلوده ی ملت را در کشتن و تنها گذاشتن این سه نخست وزیر و اتلاف نیروها به خوبی نشان می دهد .اگر اغفالی می بایست صورت بگیرد نیاز به دو طرف دارد . اگر ملتی پانصد سال از راه می ماند مقصر خودش است . اگر هم به کنه این وقایع پی نمی برد خود در آن دست دارد .اگر به اصطلاح رجال و اهل فکر مساله را یک بعدی می بینند باز ناتوانی این فرهنگ است .
متاسفانه امروز ، هماهنگ با بافت جامعه عمیق ترین اندیشه های آکادمیک نسبت به این مسائل در بعد اقتصاد سیاسی و در سطوح سیاسی ( به استثناء موارد بسیار معدود ) سطحی و عوام زده است .
« عوام زدگی یک بیماری رقت بار و اندیشه کش اجتماعی است . ما غالبا در بررسی انحطاط اجتماعی و بلاهای سیاسی ، فکری و اقتصادی ای که دچار می شویم تنها به علل خارجی و عوامل بیرونی توجه داریم و این ریزش تنها نیمی از حقیقت را به دست می دهد زیرا شناخت « بیماری های اجتماعی » درست همچون آسیب شناسی در طب ، بی توجه به زمینه پذیرش مهاجم خارجی و نیز بی تحقیق در بیماری های داخلی ، نیمی از کجی ها ، آسیب ها و عقده های سرطانی ای که معلول علل و شرایط ویژه درونی و « اقتضای مزاج » و « نتیجه شرح حال و کیفیت زندگی » است ، امکان پذیر نخواهد بود . من تا آن جا در این باره پیش رفته ام که معتقدم علت العلل ... همه ی حوادث مثبت و منفی را در تاریخ یا اجتماع باید در درون آن جست ، چه بی آن هیچ « عامل » خارجی نمی تواند در سرگذشت و سرنوشت جامعه ای یک « علت » گردد و از این است که من بر آنم ایران نه از عرب ، بل از هخامنشیان و ساسانیان و دستگاه موبدان شکست خورد و علت زوال تمدن و حیات اجتماعی ایران اسلامی قرن هفتم را نه در یورش مغولان بلکه باید رد انحطاط بینش اسلامی و رواج تعصب مذهبی و زوال حس ملیت ایرانی و رکود و انحراف روح اسلامی جست ...
« همه ی پریشانی ها و شومی ها را به گردن عوامل خارجی انداختن ، اغفال مردم از واقعیت های زشت داخلی است و نتیجه اش نادیده گرفتن و پوشاندن سرچشمه اصلی و کانون های نخستینی است که استعمار یکی از جوشش های آن است .... همه گناهان را به گردن استعمار و امپریالیسم خارجی بار کردن ، یک نوع تبرئه کردم عوامل حقیقی گناه و جنایت است که در پیش چشم ما هستند ... این تلقی که از آن ( اسطوره استعمار ) داریم بیش از آن که مبتنی بر تجزیه تحلیل منطقی و شناخت علمی واقعی باشد با خرافه های افسانه ای و اساطیر آمیخته است . از قدرت و اثر خارجی به گونه ای حرف می زنیم که قدمای ما از غول و شیطان و جن و ارواح پلید موذی سخن می گفتند و این معلول دو عامل است . یکی عدم شناخت واقعی و عینی استعمار ... و عامل دیگر بررسی علمی و تحلیلی استعمار است . زیرا در طول مبارزات استعماری ، ما و روشنفکران ما بیشتر به آن فحش داده اند و علیه آن میتینگ بر پا کرده اند و کم تر از آن حرف زده اند و آن را به مردم شناسانده اند . این شیوه « لعن و نفرین » و « دعا و صلوات » و به عبارتی سنت عاطفی در « تولی و تبری » را که از تربیت غلط مذهبی گونه خویش داریم در زمینه سیاسی و اجتماعی و در دوره « روشنفکری » خود نیز حفظ کرده ایم .
قهرمان مبارزات ملی که با توطئه خو کرده بود ، در اوج پیروزی در انبوه خلق و وطن خویش در رنج غربت به سر می برد و با چشم های حسرت می دید که چگونه آرمان های بلندش با وحدت انگلیس و آمریکا و همکاری سفارتخانه با دربار و انفعال مردم به خطر افتاده و تمام اقشار مردم علیه او همگام شده اند ، در عین حال که در تمام اقشار نیز دوستانی ( غیرکارآمد ) داشت ، کودتا پیروز شد و او تا سه سال در زندان مجرد بود و سپس برای همیشه به تبعید رفت .
در آن زمان که فرهنگ ایران ، با همکاری بیگانگان ، زندان مصدق را به رنج خودسازی ترجیح داد و خود را در گور بیگانگان مدفون کرد و به گفته ایدن « همیشه می خواست و می بایست خوب بماند » ، داور تاریخ گفت تا بر گورش بنویسند :
کسی که در این جا غنوده است
هزار سال در تولد خویش تاخیر داشت
او معاصر خویش نبود
و کاسه ی سفالین فکرش گنجایش خرد دورانش را نداشت
و جسم بیمارش توان پیمودن را
دریغا « که با اشک شوق آمدی »
و در منجلاب سفاهت رفتی" ( 5 )
تایپ : زهرا قاسم پور دیزجی
( 1 ) ایبنا
( 2 ) داستان هژبر یزدانی و بانکهای خصوصی/ کسری بودجه و دست اندازی به اموال ملت در تاریخ ایران/ تحلیلی جدید از چرایی توسعه
( 3 ) ویکی گفتاورد
( 4 ) جامعه شناسی نخبه کشی ، قائم مقام ، امیرکبیر ، مصدق : تحلیل جامعه شناختی برخی از ریشه های تاریخی استبداد و عقب ماندگی در ایران / علی رضا قلی – تهران : نشر نی ، 1377 – چاپ چهلم . صفحات 23 تا 28
( 5 ) همان منبع – صفحات 227 تا 229
پایان گزارش/
گروه گزارش /
تاکنون « صدای معلم » گزارش های متعددی را در مورد مدارس خاص و از جمله « مدارس سمپاد » تهیه کرده است هر چند پاسخی رسمی به آن ها ارائه نشده است .
در آخرین اظهار نظر ، الهام یاوری رئیس سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان در جلسه شورای معاونین آموزش و پرورش خراسان رضوی گفته است : ( این جا )
« رویکرد حوزه سمپاد متمرکز بر توانمندسازی دانش آموزان برای اثربخشی در حوزه های مختلف است، در این راستا چهارچوب خوبی طراحی و مهارت های از قبیل فن بیان و تصمیم گیری در کنار انگیزه بخشی به دانش آموزان آموزش داده می شود. هر کجا مدارس سمپاد رشد یابند این رشد به بدنه آموزش و پرورش منتقل می شود.»
یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش هم در نشست هیئت امنای سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان سخن از توسعه چنین مدارسی رانده و چنین بیان کرده است : ( این جا )
« بیشتر مدارس سمپاد به موضوع کنکور اهمیت میدهند و برخی مدارس نیز پژوهش محور هستند و تعدادی از مدارس سمپاد که آمارشان بسیار محدود است مدارس کارآفرین هستند لذا این نوع مدارس را باید توسعه دهیم. »
بخش پایانی گفت و گوی « صدای معلم » با « دکتر احد نویدی « عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش را می خوانید.
متن سخنرانی دکتر مقصود فراستخواه، استاد برنامه ریزی توسعه ، آموزش عالی
در جلسه نقد کتاب «شهامت تدریس؛ سفری به دنیای درون معلم»، مرکز فرهنگی شهر کتاب تهران
سلام عرض میکنم. امروز در مورد کتاب «شهامت تدریس؛ سفری به دنیای درون معلم»، اثر پارکر پالمر، ترجمه نوگل روحانی، با مقدمهای از دکتر نعمتالله فاضلی صحبت میکنم که انتشارات هوش ناب در ۱۴۰۰ چاپ کرده است. کتاب در ۲۴۰ صفحه، مشتمل بر هفت فصل و یک مقدمه است. عنوان کتاب «شهامت تدریس» است و من میخواهم بحث کنم که ما مخاطبان این کتاب در ایران، چرا به شهامت تدریس نیاز داریم. ما معلمان برای حفظ سرزندگی و حس معلمی خودمان به شهامت تدریس نیاز داریم. چرا؟
برای اینکه همه شرایط و موقعیتها در این سرزمین، برای معلمان به گونهای است که آنها را دچار فرسایش شغلی کرده است. معلمان در معرض خستگی ذهنی، خستگی عاطفی و فرسایش شغلی قرار دارند. شرایط اجتماعی، اقتصادی، ساختاری و موقعیتهای نهادی، وضعیت آموزش و پرورش، کل جامعه، سیاستها، روشها و عملکرد دولت به گونهای است که زندگی خوبی را برای معلمان و دانشآموزان رقم نمیزند. در نتیجه یک فرسایش ذهنی به وجود میآید و برای فائق آمدن بر این موقعیتها نیاز به شهامت داریم. من میخواهم متناسب با شرایط این سرزمین و خوانندگان ایرانی این کتاب، این موضوع را توضیح دهم.
درآمد معلمان، کفاف زندگی آنها را نمیدهد. لایههای آسیبپذیر طبقه متوسط ایرانی خصوصاً معلمان، بسیار ضعیف شدهاند. درآمدشان کاهش یافته، ارزش پول و سبد خریدشان خیلی ضعیف شده، تکیهگاهی که برای ایستادن در کلاس و درس لازم دارند را مدام از دست میدهند. زیر پایشان خالی شده. از سوی دیگر، کارمند دولتاند. به نوعی معلم، به آدمِ سازمانی تقلیل یافته و شغل و حرفۀ معلمی، به کارگری و کارمندی آموزشی یا همان پرولتاریای آموزشی تقلیل پیدا کرده است. این به حیات معلمی و حس و سرزندگی معلم لطمه میزند. استقلال حرفهای معلمان در این سرزمین، مخدوش شده و نمیتوانند در سیاستها و برنامهها مشارکت کنند. نه مدرسه، نه معلمان و نه حتی مدیران مدارس به طور سیستماتیک در سیاستها و تدوین برنامهها مشارکت موثری ندارند. پس، معلمان چهار ستون بدنشان ضعیف شده؛ بنابراین ما به شهامت، به جسارت، به جرأت، به دلیریِ تدریس نیاز داریم که در این کتاب توضیح داده شده که کمک میکند به این فرسایش ذهنی و خستگی عاطفی فائق آییم و سرزندگی معلمی خود را حفظ کنیم.
مسئله و دلیل دیگری که به شهامت تدریس نیاز داریم، کالایی شدن آموزش است. آموزش، مدام در حال کالایی شدن است. فرایند کالایی شدن commodification، کلانروندی است که در جامعة ما هم کاملاً شواهد و آثارش را پیرامون خودمان در کلاسهایمان و همکاران میبینیم. اینکه آموزش، تبدیل به کالا شده است. آموزش، داد و ستد میشود؛ خرید و فروش میشود؛ پولی شده است. تنها چیزی که برای معلم، رهایی بخش میشود تا بتواند در این ورطه کالایی شده، فرو نرود و حس معلمی خود را حفظ کند و با آن حس به کلاس برود و از آن بیرون بیاید، همان شهامت و شجاعت تدریس است.
موضوع دیگر، مسئله مجازی شدن است که وضعیت کویید و بیماری کرونا در دو سال گذشته به آن دامن زده است. اینکه آموزش ما، مدام رباتیزه شده است. از راه دور و آنلاین شدن میتواند به عنوان رسانه کمک کند تا ما برای بخشی از فعالیتهای تعلیم و تربیت از آن استفاده کنیم. اما نمیتواند جای زندگی کلاسی، ارتباط با بچهها، حس با همدیگر بودن و کار با همدیگر و شنیدن صدا و دیدن تصویر یکدیگر و ارتباطات طبیعی در زندگی واقعی و طبیعی کلاس را بگیرد یعنی همان ارتباط معلمان با هم و با بچهها و بچهها با خودشان. به این ترتیب زندگی، مخدوش شده و باعث انسانزدایی و جهانزدایی از آموزش میشود. جهانِ معلمی و دانشآموزی، جهانِ یاددهی و یادگیری، در تکنیک و ارتباطات مجازی و مجازی شدن و آنلاین شدن، گم میشود. اینجا هم همان شهامت تدریس لازم است تا بر این شرایط غلبه کند. آموزش نه برای زندگی بلکه خودِ زندگی است. نوعی زیستن است.
موضوع دیگر، ابزاری شدن آموزش است که به کالایی شدن ارتباط دارد. آموزش به سطح فنی و تکنیکی تقلیل یافته است. در نتیجه ما نیاز به شجاعت تدریس داریم تا نگذاریم تعلیم و تربیت و معلمی به سطح تکنیکی فروکاسته شود. من مدام به دوستانم میگویم گویا ما مدام میخواهیم به جای تدریس، ارائۀ درس کنیم و همین که میگوییم «ارائۀ درس» و چند تا اسلاید و چیزهای مشابه را به بچهها نشان میدهیم، این ارائۀ درس است، نه تدریس. اینکه عنوان این کتاب، شهامت تدریس است یعنی اینکه ما خیلی باید توجه کنیم که ما به تدریس نیاز داریم، نه ارائۀ درس. بچهها نباید فقط اسلایدها را ببینند و در معرض ارائۀ درس قرار بگیرند. درس، یک دعوت است؛ تدریس، یک دعوت است. کلاس، یک رویداد است و تعلیم و تربیت، امری رویدادی است نه یک ارائه و کار فنی و تکنیکی. اینجا باز کتاب، معنادار میشود و مباحث آن برای ما معنادار میشود و عنوان این کتاب که شهامت تدریس است برای ما معنادار میشود.
مسئلۀ دیگر اینکه ما در تعلیم و تربیت امروزی فقط در معرض علایق معرفتیِ فنی هستیم. اما بچهها علاوه بر نیازهای شناختیِ فنی، علایق شناختی از نوع ارتباطی و نیازهای رهاسازی و علایق ارتباطی هم دارند. ما باید پاسخگوی علایق ارتباطی مخاطبان خودمان باشیم. بچهها باید با هم و با ما ارتباط داشته باشند و دانشآموزان و دانشجویان باید با هم زندگی کنند. جامعۀ یادگیری (Learning Community)، جوامع یادگیری و اجتماعات یادگیری، صرفاً با یک ارائۀ درس و کار فنی، قابل برگزاری نیست. برای این که اجتماع یادگیری و جماعت یادگیرندگان را در کلاس بین بچهها و بین خودمان و بچهها ایجاد کنیم، باز به شهامت تدریس نیاز داریم.
نهایتاً اینکه ما در معرض تقلیل درس به رفتار، و رفتار سازمانی هستیم. اینکه هدفهای رفتاری بنویسیم و تعریف کنیم که با این درس میخواهیم فلان چیزها را یاد بگیریم و بعد امتحان بگیریم. همان «آموزش بانکی» که در جای خود مفصل بحث شده است. چیزی را به ذهن بچهها انتقال دهیم و بخواهیم در امتحان به ما پس بدهند. برای اینکه از این حالتِ نگاه رفتاری به آموزش و نگاه وظیفهگرا به آموزش رها شویم و آموزش از نوعِ ساختنی باشد. یعنی در کلاس ساخته شود نه از نوع قالبهای از پیش ساخته بلکه از طریق درگیری مشارکتی، یادگیری فعال، جر و بحث، مباحثه در کلاس و حل مسئله، یادگیری اتفاق بیفتد. طرح موردهای مشخص از جامعه و زندگی در کلاس و تلاش برای حل آنها با بحث و حل مسئله با هم، باز به شهامت و جسارت نیاز دارد.
آموزش در کشور ما، رسمی و فرمال است ولی بخش بزرگی از یادگیری، در سطوح غیررسمی است. در ارتباطات و در سطحی فراتر از وظایف رسمی و سازمانی است که نیاز به شهامت تدریس دارد تا بتوانیم از پس این امر برآییم.
اینها که اشاره شد در سطح معلم بود در آن سوی تدریس، دانشجویان و دانشآموزان و مخاطبان تدریس، در شرایط بسیار بغرنجی قرار دارند. دانشآموزان با ذهنی آرام نمیآیند بلکه با انواع امیال سرکوب شده و انواع عواطف جریحهدار شده، وارد کلاس میشوند. با احساسات و ترسها و ناکامیها و آرزوهای فروخورده و انواع مسائل روحی و عاطفی و هیجانی در کلاس ما هستند. مخاطبان ما فقط ذهنهایی برای دانستن معادلات و پیجویی یک سلسله مفاهیم صرفاً شناختی نیستند. آنها با هیجانات و عواطفشان مخاطب ما هستند. بنابراین آنها هم با انواع مشکلاتی که در زندگی امروزی درگیرند، در کلاس حاضرند در نتیجه باید شهامت تدریس داشته باشیم تا با حس سرزندگی معلمی، به بچههایی که هزاران مشکل دارند، ارتباط برقرار کنیم و از طریق شهامت تدریس بتوانیم با آنها، زندگی کلاس را احیا کنیم و ارتباط معلمی و دانشآموزی را عمق ببخشیم و زنده کنیم.
از سوی دیگر موضوع دیگری که در فصول ششم و هفتم میخواندم، مسئله تغیرات نسلی است. ما در واقع پرتاب میشویم به دنیایی که آمادگی زندگی در آن دنیا را نداریم. مدرسۀ فردا، مدرسهای متفاوت از کلیشههای ذهنی امروزی آموزش و پرورش و عادتوارههای معلمان ما است. ما به شهامت نیاز داریم که از این وضعیت امروز بکَنیم و رو به آینده داشته باشیم و مدرسۀ فردا را بفهمیم. بدانیم که دانشآموزان و دانشجویانی که مقابل ما نشستهاند، متعلق به نسل دیگری هستند متفاوت نگاه میکنند افقهای دیگر و نیازهای دیگری دارند. با مسائل و شرایط دگروارهای محشورند که اساساً برای ارتباط با آنها به شهامت نیاز داریم تا از محدودهها و چارچوبهای نسلی خودمان رها شویم و بتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم و نگذاریم شکافهای نسلی، مانع شنیدن صدایشان شود و نتوانیم با آنها سخن بگوییم.
اگر بتوانیم به این مسائل فائق بیاییم، اینجاست که میتوانیم به وضعیتی که در این کتاب بحث شده برسیم همان که ما میگوییم کنش تدریس. معلم از رفتار سازمانی فراتر میآید، از انجام وظایف سازمانی به عنوان کارگر آموزشی و کارمند آموزشی رها میشود، به صف عمل و عمل تدریس و عمل آموزش و کنش آموزشی میرسیم. معلمی در اینجا یک ابتکار و یک خلاقیت است. خلاقیت، دیگر یک رفتار تکراری و چارچوببندی شده و از قبل قابل پیش بینی نیست. درس در کلاس ساخته میشود. در ارتباطات، در گفت و گوها، در نگاهها، در زندگی، در حسهای مبادله شده در کلاس ساخته میشود. معلم به شهامت نیاز دارد تا با کنش خودش بیاید نه با رفتارهای شرطی شده که اوضاع و شرایط و سیاستها و سازمانها آن را کوک کرده باشند. بلکه کلاس، رویدادی میشود که زنده و جاری است، تازه و زلال است و به روح مخاطبان نفوذ میکند و مخاطبان، متحول میشوند، رها میشوند. این یکی از مفاهیم مهم کتاب شهامت است که پالمر به خوبی توضیح داده و مترجم به خوبی به فارسی برگردانده است. نه مدرسه، نه معلمان و نه حتی مدیران مدارس به طور سیستماتیک در سیاستها و تدوین برنامهها مشارکت موثری ندارند.
وقتی به کنش تدریس میرسیم، تدریس تبدیل به زندگی میشود. آموزش نه برای زندگی بلکه خودِ زندگی است. نوعی زیستن است. این در فصل پایانی بهویژه فصل ششم که «آموزش اجتماع محور» مطرح شده معلمی و تعلیم و تدریس و یادگیری با مسائل خانواده، محله، شهر و زندگی مرتبط میشود. موارد و مثالهای عینی زندگی در کلاس، جر و بحث میشود. تدریس، خود فرایندی از پژوهش و حل مسئله میشود. در هر جلسه، معلم مسئلهای را مطرح میکند و در قالب حل مسئله به عنوان روش پژوهشی، تدریس را دنبال میکند و عمل تدریس، وجه پژوهشی و مضمون پژوهشی به خود میگیرد.
دانشآموز، ظرف خالی نیست که ما پیامهای آمادهای را در این ظرفها بریزیم. آموزش، پیام بستهبندی شده نیست. ما هم بلندگو نیستیم که یک چیزی بگوییم و آنها هم دریافت کنند آنها هم دریافتکننده و رسیور (receiver) نیستند. تدریس، انتقال پیام نیست بلکه گفت و گویی است که از طریق این گفت و گوها میتوانیم دیگری را بفهمیم. دانشآموزان خودشان را و دیگری را بفهمند. این فهمِ دیگری کمک میکند تا آموزش موثر اتفاق بیفتد. کسانی مانند داماسیو [1]آن را در قالب نظریۀ انسجام قوی توضیح دادهاند. مسئله فقط ذهن و جنبۀ شناختی نیست بلکه جوانب عاطفی و هیجانی و شناختی با هم در یک انسجام قوی هستند و با هم در یک همگراییاند. عواطف بچهها با شناختشان با هم کار میکند. کلاس فقط از نوع دانستن نیست از نوع هیجان، یک حس، از نوع زندگی هم هست. این هم از مواردی است که با مطالعه این کتاب حقیقتاً ذهنم به آن معطوف شد.
اینجاست که معلم با شهامت از خودش عبور میکند، بر خودش فائق میآید، بهترینِ خودش و بهترین سطح از اوج وجودش را به کلاس میآورد، و با بهترین رویدادهای اگزیستانسِ وجودی و هستیمند خودش در کلاس حضور پیدا میکند و با بچهها ارتباط برقرار میکند و بچهها را به کار، به زندگی، به شوق وامیدارد. شوق آموختن، برافروخته میشود و اینجاست که تدریسِ توانمندساز و تدریسِ رهاییبخش و تسهیلکننده، تدریسی که تفاوتها را میپذیرد، توانمند میکند، سر صحنه میآورد، فعال میکند، به وجود میآید. چرخۀ یادگیری و یاددهی با هم کار میکنند، بچهها احساس نقش و مشارکت میکنند و خودشان پیجویی میکنند و معلم، نقش تسهیل گر پیدا میکند. این همان آموزش مطلوب است که ما دنبالش هستیم. ا به شهامت نیاز داریم که از این وضعیت امروز بکَنیم و رو به آینده داشته باشیم و مدرسۀ فردا را بفهمیم.
در پایان بحثم، شعری از ویلیام بلیک را از صفحۀ ۱۶۰ کتاب برای شما میخوانم: «برای تماشای جهانی در دانهای شن....و بهشتی در گلی وحشی،...بینهایت را در کف دست...و ابدیت را در ساعتی، نگه دار»
باور کنید من در چهار دهه تجربۀ معلمی هر وقت خودم و بچهها احساس میکردیم کم میآوریم پناه میبردیم به این شعر سهراب که میگفت: «زندگی حس شکوفایی یک مزرعه در باور بذر». من مدام به بچهها میگفتم: «زندگی آبتنی کردن در حوضچۀ اکنون است». یعنی آن لحظۀ کلاس، برای ما اهمیت پیدا میکرد. در همان لحظه، میتوانستیم تمام ابدیت خود را تجربه کنیم. من و دوستانم در یک کلاس بارها و بارها و طی سالها وقتی محدودیتهای مختلف میخواست کلاس ما را به فضایی خشک تبدیل کند و میخواست روح و سرزندگی را از تعلیم و تربیت ما و معلمی و دانشآموزی ما بگیرد، به این شعر سهراب متوسل میشدم که خیلی شبیه شعر ویلیام بلیک است.
زندگی حس «شکوفایی مزرعه در باور بذر»، زندگی درک همین «اکنون» است. کلاس، یک واقعه است؛ کلاس، یک رویداد است؛ همین اکنون کلاس، همۀ زندگی است. همه چیز اینجاست. همانطور که بلیک میگوید: «برای تماشای جهانی در دانهای شن و بهشتی در گلی وحشی» و سهراب میگوید: «ظرف امروز، پر از بودن توست». واقعاً اگر بتوانیم با شهامت تدریس، ظرف هر روز کلاسمان را، ظرف هر ساعت کلاس را از بودن خودمان پر بکنیم، معلم و دانشآموزان خودشان را پر بکنند از این لحظه و از این هیجانها و عواطف و فهمهای مشترک و ارتباطاتی که با هم برقرار میکنند، میتوانند ابدیت زندگی را در لحظه لحظۀ کلاس مزه مزه کنند، تجربه کنند، زیست کنند. خواندن کتاب این نیازها را در ما دامن میزند و شوقها را بیدار میکند تا معلمان این سرزمین بتوانند با این حس به مسائل بسیار پیچیدۀ امروز جامعۀ ما پاسخ بدهند. هیچ راهی نداریم جز اینکه بگوییم آموزش، آموزش، آموزش و برای آموزش نیز هیچ راهی نداریم جز اینکه تکیه کنیم به شهامت تدریس معلمان تا بتوانند با این شهامت و رهایی از آن کلیشهها و محدویتهایی که وجود دارد با دانشآموزانشان ارتباط بسیار مؤثری برقرار کنند. برای همه شما آرزوی موفقیت دارم. منبع: https://www.aparat.com/v/W9vaL
[1] António Damásio
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بعد از دو سال که کرونا زندگی مردم را تحت تأثیر خود قرار داده و سبک زندگی اجتماعی مردم را تغییر داده است؛ گویا در سال جدید و بعد از پیک ششم کرونا مردم قصد دارند که بدون رعایت شیوه نامه های بهداشتی به زندگی قبل از کرونا برگردند و زندگی عادی خود را شروع کنند.
درست است که واکسیناسیون اکثر افراد جامعه انجام شده ولی هنوز برخی افراد واکسن نزده اند و یا مراحل دوم و سوم دوز واکسن را کامل نکرده اند. در ضمن بیماری کرونا با سویه های جدیدش می تواند خطراتی را برای همه، حتی واکسن زده ها به دنبال داشته باشد؛ لذا رعایت شیوه نامه های بهداشتی ضروری است و ما باید زندگی مسالمتآمیزی را با کرونا داشته باشیم و بهدرستی این بیماری را مدیریت کنیم نه اینکه این بیماری، زندگی ما را مدیریت کند. اگرچه برخی از عادت ها و سبک های غلط زندگی را باید اصلاح کرده و یا تغییر دهیم ولی نباید اجازه دهیم که آثار سوء این بیماری زندگی اجتماعی مردم را دچار اختلال و بینظمی کند.
افزایش دیدوبازدیدها و مسافرت های نوروزی و برگزاری مراسم جشن و شادی از جمله مواردی بود که متأسفانه بدون رعایت موارد بهداشتی در ایام نوروز انجام شد. اگرچه خوشبختانه آمار مرگومیر بیماری ناشی از کرونا رو به کاهش است ولی ممکن است که با عدم رعایت موارد بهداشتی در هفته های آینده این آمار دوباره افزایشی شده و به پیک هفتم وارد شویم.
در تعطیلات نوروز امسال ، مسافرتها بیش از 50 درصد نسبت به سال قبل افزایش داشته و به دنبال آن، آمار تلفات جادهای از مرگومیر ناشی از کرونا سبقت گرفته است. با افزایش تعداد سفرها تا پایان تعطیلات نوروزی، آمار تلفات جاده ای نیز افزایش خواهد داشت. در سال گذشته نیز در تعطیلات نوروز 1400 حدود 1000 نفر جان خود را از دست دادند.
توصیه اکید پلیس این است که رانندگان تا حد توان با احتیاط تردد کنند. با توجه به اینکه بسیاری از رانندگان در شهر رانندگی کرده اند و مهارت راندن در جادههای طولانی را ندارند و رانندگان باید نکاتی مانند استفاده از خودروی ایمن، کمربند ایمنی و سرعت مطمئنه را رعایت کنند. به گفته پلیس، عدم توجه به جلو، تخطی از سرعت مجاز و عدم توانایی در کنترل وسایل نقلیه، بیشترین علت وقوع تصادفات رانندگی از ابتدای اجرای طرح نوروزی تا کنون بوده است.
ایمن نبودن جاده ها و خودروهای ساخت داخل و خطاهای انسانی از جمله عوامل مهم در مرگومیر و تلفات جاده ای هستند که باید به طور جدی توسط مسئولین در اسرع وقت پیگیری شوند.
از آنجا ستاد ملی مقابله با کرونا با اعمال دستوراتی به دنبال کاهش شیوع و مرگومیر کرونا و مدیریت این بحران است، بهتر است در شرایط فعلی ستاد ملی تصادفات نیز تشکیل شود تا از بروز حوادث ناگوار و تصادفات و تلفات جاده ای جلوگیری کند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید