گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر توسط یکی از معلمان آموزش و پرورش استثنایی شهر تهران برای صدای معلم ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان اعلام می کند .
گروه گزارش/
امروز دوشنبه 26 اردیبهشت سایت تازه نیوز در خبری نوشت : ( این جا )
« احمد عبداللهی نژاد، دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر استان اصفهان در واکنش به کلیپی که از رقص محلی یک دختر دبستانی در فضای مجازی منتشر شده، نوشت: فارغ از حکم شرعی رقص و مفاد قانون حمایت از اطفال و نوجوانان، مسئولان مدرسهای که نمیفهمند مدرسه جای چه کارهایی هست و جای چه کارهایی نیست به درد تربیت انسان نمیخورند !
مسئول ستاد امر به معروف و نهی ازمنکر اصفهان ادامه داد: اگر اصرار دارند حتماً جایی مشغول باشند، با احتیاط چند رأس چهارپا در اختیارشان قرار دهید . »
یک روز بنگاه دار املاک به این بهانه که شادی ، دست زدن و هورا کشیدن دانش آموزان در محیط درونی مدرسه و به مناسبت « روز معلم » کار و کاسبی او را کساد کرده به ناظم مدرسه حمله ور می شود و او را مورد توهین ، فحاشی و ضرب و شتم قرار می دهد . ( این جا ) روز دیگر هم ، فردی در مقام موعظه گر رسمی حکومت تنها به این علت که دختر بچه هایی به شادی پرداخته اند و فرصت « با هم بودن » را تجربه کرده اند به ساحت تعلیم و تربیت اهانت می کند .
آیا دیوار مدرسه این قدر کوتاه و بی دفاع شده است ؟
نخستین پرسش « صدای معلم » از این روحانی متولی امر به معروف و نهی از منکر آن است که با استناد به کدامین اصل اخلاقی و مبانی دینی و شرعی این چنین به ارکان تعلیم و تربیت یعنی معلمان و دانش آموزان توهین می کند ؟
کدام مقام چنین سمت و مقامی را به ایشان وا نهاده که چنین غیر مسئولانه و با ادبیات خشونت محور و نفرت پراکن در مورد مدرسه و صاحبان آن اظهار نظر می کند ؟
آیا این فرد با چنین ادبیاتی می خواهد جامعه هدف مورد نظر خود را اقناع نموده و به زعم خودش هدایت کند ؟
تا کی باید شاهد اظهار نظرهای غیرتخصصی و غیرکارشناسی از سوی افرادی باشیم که به نظر می رسد حتا با الفبای تعلیم و تربیت و علم پداگوژی آشنایی نداشته و نظام های آموزشی دیگر و موفقیت های آنان را مورد مطالعه و تتبع قرار نداده اند ؟
بدبین کردن مدیران ، معلمان ، دانش آموزان و اولیای آنان نسبت به مفاهیم و ارکان دینی اصولا چه تناسبی با امر به معروف و نهی از منکر دارد ؟
« مدرسه » جای زندگی است و دانش آموزان می باید در محیط کنترل شده آن شادی و نشاط فردی و جمعی را بدون آن که تزاحمی با حقوق مدنی و شهروندی دیگران داشته باشد آموخته و مورد تجربه و تمرین قرار دهند .
آقای عبداللهی نژاد
محصول و دستاورد تفکرات شما و دستگاه های تبلیغی همفکران شما در این بیش از چهار دهه جامعه ای است که حدود ۶۰ درصد مردمان آن دارای افسردگی، اضطراب، وسواس و یکی از اختلالات روانی هستند . ( این جا )
آیا فکر نمی کنید که تاریخ مصرف این گونه تفکرات و روش ها به پایان رسیده و باید با تکیه بر اندیشه و عقلانیت و در مسیر « تفکر انتقادی » با دیگران به تعامل پرداخت و گفت و گو کرد .
اگر سخن گفتن نمی دانید ، سکوت بهترین تبلیغ است .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۱ مراسم تجلیل از همکاران شهیدستان به همت هیات امنای شهیدستان کرج (دکتر جلالی مهر، دکتر معصومه گوهرریز، دکتر میرابراهیم صدیق، مهندس حسین محمدی و...) در جوی صمیمی و با نشاط برگزار گردید.
هفته معلم بهانه ای بود که همکاران به دور از همهمه درس و کلاس، خارج از ساعت آموزشی گرد هم آمده و ضمن چاق سلامتی و تشریک مساعی شغلی در جوی صمیمی تجلیل شوند.
در این مراسم پس از صحبتهای آغازین رضا قاسم پور، همکاران حاضر در جلسه نقطه نظرات و دغدغه های مختلف خود را به اشتراک گذاشتند.
در پایان دکتر جلالی مهر رئیس هیات امنای شهیدستان پس از تبریک هفته معلم و گرامی داشت مقام و منزلت فرهنگیان کشور افزود:
ترکیه با استفاده بهینه از شخصیت فرهیخته مولوی در قونیه تشکیلاتی بین المللی راه انداخته و با داشته های فرهنگی ما با جذب توریست پول و موقعیت خلق می کند. در حالی که ما از کنار حافظ، سعدی، فردوسی، نظامی و...راحت و بی خیال عبور می کنیم. دم از فرهنگ می زنیم ولی در مدارس و دانشگاه ها خبری از آموزش عمیق و ریشه ای نیست و کماکان دانش آموزان و دانشجویان مطالب را طوطی وار حفظ کرده و پس از امتحان به وادی فراموشی و نسيان می سپارند.
رئیس خیرین دانشگاه فرهنگیان افزود:
برای سال جدید آموزشی تلاش خواهیم کرد به کمک همکاران پا به پای تعمیر و تجهیز مجموعه، کیفیت آموزشی شهیدستان را نیز ارتقا دهیم.
لازم به ذکر است که دکتر مجید جلالیمهر از خیرین بنام ملی و البرزی بوده و شرکت رهساز گستر مهر ایشان پروژههای ملی و بینالمللی را در اقصا نقاط کشور و خارج از کشور (عراق، قزاقستان و....) راهبری میکند. پروژه هتل بیست طبقه در چهارباندی مهرشهر معروف به «کاخ سفید کرج» و بیمارستان ۱۶۰ تختخوابی شهر جدید هشتگرد از جمله پروژههای در دست اقدام ایشان است.
در کنار فعالیتهای عمرانی، وی در قامت خیری همهجانبه ظاهر شده و از بازسازی و ساخت مدارس در گوشه و کنار البرز گرفته تا ریاست خیرین دانشگاه فرهنگیان، از حمایتهای مالی از هنرمندان استان تا مساعدت برای سمنهای زیست محیطی، از ایجاد دروازه قرآن در کمالشهر و... تا بازسازی کلانتری و دادگستری و تعمیرات و بهسازی درمانگاه،زندان و... از جمله این اقدامات میباشند.
برای این کارآفرین و خیر البرزی و سایر اعضای هیات امنا و انجمن اولیای شهیدستان آرزوی توفیقات روز افزون را داریم.
چالش های تجلیل از معلمان
فلسفه تجلیل از معلمان کاری بایسته و شایسته می باشد و ضرورت آن بر کسی پوشیده نیست. ولی در سالهای اخیر تجلیل از معلمان خود به چالشی در مدارس (به ویژه مدارس دولتی) بدل شده است.
روسای آموزش و پرورش چند روز قبل از شروع روز معلم با پمپاژ کلی حرفهای قلمبه سلمبه تکراری و چندش آور در وصف مقام معلم، نهایتا بار سنگین تجلیل از معلمان را به زمین مدیران مدارس حواله می کنند.
اگر برنامه های مدارس خاص و برخوردار را فاکتور بگیریم در مدارس دولتی و کم برخوردار معمولا مراسم تجلیل از مقام معلم با اطلاع رسانی و جمع آوری کمک های حداقلی (اختیاری و اجباری) اولیا صورت می گیرد به باور علمای تعلیم و تربیت ماهیت این نوع تجلیل خود بیشتر آسیب زا و تحقیر آمیز می باشد.
در برخی از مدارس نیز (معمولا دخترانه) معلمها پولی جمع کرده و برای مدیر کادو می گیرند مدیر نیز در جواب با چلاندن خود و حساب خالی مدرسه، مراسمی ساده در هفته معلم برای همکاران برگزار می کند.
به هر حال تجلیل از معلمان در هفته گرامی داشت معلم همواره یکی از دغدغه های اصلی مدیران و انجمن اولیا مدارس بوده و در مدارس عادی دولتی بار این مسئولیت نهایتا بر دوش نحیف مدیران سنگینی می کند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
در روزهای گذشته کتک خوردن ناظم یک مدرسه در حین انجام وظیفه و در انظار دانش آموزان و اولیای آنان از سوی یک فرد بنگاه دار املاک در ناحیه 4 البرز واکنش های گسترده و اعتراضی به ویژه در میان فرهنگیان داشت .
در پی این اقدام و انفعال مسئولان وزارت آموزش و پرورش ، « مراد مالمیر » مدیر آموزش و پرورش ناحیه 4 البرز از سمت خود استعفا کرد . این اقدام آقای مالمیر بعضا با تحسین و اسقبال طیف گسترده ای از معلمان مواجه گردید .
آن چه در این میان غایب بزرگ بود علت سیلی خوردن این فرهنگی بود که کم تر کسی به آن پرداخت .
« صدای معلم » برای تنویر و شفاف سازی موضوع و ابعاد ماجرا ، گفت و گویی را با مدیر آموزش و پرورش ناحیه 4 البرز انجام داده که شما را به مطالعه آن فرا می خوانیم .
بر اساس شواهد بی شمار تاریخی، ما یکی از دورو ترین ملت های جهان هستیم ؛ شاید بزرگترین علل آن، استبداد تاریخی دیرینه و ترس بوده باشد.
کودکی که می ترسد حتما دروغ خواهد گفت...
جمالزاده می نویسد : «در منزل حاکم، مراسم روضه خوانی بود . یکی از بزرگانِ متملق وارد شد و چهار زانو روبه روی حاکم و پشت به منبر نشست. حاکم با متانت به او فهماند که پشتش به منبر است اما او با چاپلوسی گفت که منبر و قبله ما شما حضرت اشرف هستید! در این هنگام خبر رسید که حاکم معزول شده. فورا رو به منبر و پشت به حاکم کرده گفت: پشت کردن به منبر حضرت سیدالشهدا بدترین معصیت هاست»(کشکول جمالی...ص231)
سفرنامه های خارجیان مشحون از دورویی ماست که چون به خلوت می رویم آن کار دیگر می کنیم! اما در اینجا من از جایی متفاوت شروع می کنم که کمتر وارد شده اند و آن تفاوت و تضاد بین خاطرات شخصی و تاریخ نویسی ما بوده است . برجسته ترین نمونه، اعتمادالسلطنه را انتخاب کرده ام که محرم شاه بوده . او در کتابهایش مانند تاریخ منتظم ناصری از ناصرالدین شاه تعریف و تمجید می کند اما در خاطرات شخصی که مانند خاطرات اسداله علم قرار بوده پس از مرگش چاپ گردد، کاملا عکس کتابهای چاپ شده اش می نویسد!.
و اکنون، ذکر نمونه هایی از نوشته های متناقض اعتمادالسلطنه:
اعتمادالسلطنه برجسته ترین مورخ دوره قاجاریه در کتاب تاریخ منتظم ناصری که برای مردم نوشته ناصرالدین شاه را علم دوست معرفی می کند که مردم را تشویق به علم آموزی کرده و بودجه دارالفنون را می دهد...اما در خاطرات شخصی می نویسد که ناصرالدین شاه به شدت مخالفِ باسواد شدن مردم بوده و نمی خواسته چشم و گوششان باز گردد:
«بیست سال زحمت کشیدم برای بصیرت مردم و اطلاعشان از ژغرافیا و تواریخ...اما نمی دانم به چه جهت میل مبارک به این اقتضا کرده که این مکتب(کتاب ها) جمع گردد»(خاطرات اعتمادالسلطنه...ص1043)
می نویسد : «شاه را امروز به مدرسه دخترها آوردند بیشتر برای تماشای دخترها بود نه وضع تدریس آنها» (خاطرات...ص644)
اعتمادالسلطنه در تاریخ منتظم، او را پادشاهی رعیت پرور معرفی می کند که در پی آسایش رعایاست اما در خاطراتش می نویسد: «شاه رسمشان است که برای ترساندن سایرین، به طرف مظلوم تاخت می زند»(خاطرات...ص692)
یا می نویسد:
«امیرآخور یکی از رعایای ملک خود را آن قدر زده که قریب مردن بود . شخص مضروب را روی خر انداخته آوردند...اعلیحضرت همایونی دویست و ده تومان دیه شخص مضروب را گرفته، پنجاه تومان به مضروب و یکصد و شصت تومان خود نوش جان فرمودند!»(خاطرات...ص84)
مورخِ مزدور در تاریخ منتظم، شاه را عادل و رعیت پرور معرفی می کند اما خود شاه در نسخه خطی سفر به عتبات در نزدیکی کرمانشاه می نویسد: «مردم استقبال کثیف و بی مزه کردند، مردمان خری هستند. قدری زن آمده بودند شکوه از عمادالدوله (حاکم) می کردند. گفتم زدند. کج خلق شدم»(نسخه خطی سفرنامه ناصرالدین شاه...ص61)
مورخ مزدور در تاریخ منتظم، شاه را سیاستمداری می داند که در امور پولیتیک، هیچ کدام از دیپلماتهای بزرگ جهان به گرد پایش نمی رسند اما در خاطراتش می نویسد که سلطنت را ول کرد فقط به شکار فکر می کند: «میل مبارک بر این است که سوار شوند در کوه و بیابان بتازند به امر سلطنت نپردازند و پدر مردم را بسوزانند»( خاطرات...ص81)
در کتابهایش بارها از تقوی و رعایت دینداری شاه در پیرانه سری نوشته اما در خاطراتش از غش کردن شاه به خاطر افراط در جماع و شراب می نویسد: «...سر شاه گیج رفت . خیلی وحشت کردند ، خدا حفظ کند که تمام از اثر شراب شیراز و جماع است...»(خاطرات...ص367)
مورخ درباری در تاریخ منتظم، از شاه چهره مذهبی ترسیم می کند اما در خاطراتش می نویسد که شاه روزه نمی گیرد و «روزه مرا هم به زور خوراندند»(خاطرات...ص167) و «به سلامتی وجود مبارک بطری"بردو" کنار سفره بود. انشالله هزار سال بنوشد»(خاطرات...ص522)
و شوربخت خواننده ایی که می خواهد مثلا از این کتابهای تاریخی، گذشته خود را بشناسد!
البته مشکل دیگری نیز در حوزه تاریخ داریم و اینکه، در ایران هر سلسله ای انگار صاحب دارد! مثلا هر موقع من به انتقاد از دوره قاجاریه یا پهلوی و رضاشاه می پردازم، بلافاصله طرفداران متعصب شان پیدا می شود و از خشم، رگ گردنشان بالا میزند!
آنان کاری با سند و مدرک ندارند تنها بت خودشان را می پرستند!
کانال تاریخ تحلیلی ایران
گروه گزارش/
پس از سال ها و گذشت حداقل یک دهه از فراز و نشیب پدیده ای که در حال حاضر « قانون رتبه بندی معلمان » نامیده شده است ؛ نظام و سازو کاری که قرار است معلمان را بر اساس صلاحیت های حرفه ای و شغلی رتبه بندی نماید صورتی قانونی یافته و رئیس جمهور آن را بیست و سوم اسفند ماه سال 1400 برای اجرا به وزارتخانه آموزش و پرورش و سازمان برنامه و بودجه و سازمان اداری و استخدامی کشور ابلاغ کرد .
ماده 9 از این قانون چنین می گوید : ( این جا )
« آییننامه اجرایی این قانون در خصوص نحوه تشکیل هیأتهای ممیزه مرکزی، استانی، شهرستانی و منطقهای، چگونگی تعیین امتیاز معلمان برای رتبهبندی، شرایط کسب، ارتقاء، توقف و تنزل رتبه و جزییات تعیین میزان فوق العاده رتبه بندی حسب امتیازات حاصله، حداکثر ظرف یک ماه از تاریخ ابلاغ این قانون، توسط وزارت آموزش و پرورش با همکاری سازمان برنامه و بودجه کشور و سازمان اداری و استخدامی کشور تهیه می شود و به تصویب هیئت وزیران میرسد. »
صادق ستاری فرد سخنگوی وزارت آموزش و پرورش نیز درباره آییننامه رتبهبندی که به دولت ارائه شده است ، چنین می گوید : ( این جا )
« آیین نامه ارائه شده به دولت، آییننامه پیشنهادی است و در دو مرحله کمیسیون و هیأت وزیران امکان ایجاد تغییر در برخی مفاد را دارد اما بلافاصله بعد از ابلاغ آیین نامه از سوی هیأت وزیران به جد، اجرای رتبه بندی را در دستورکار قرار میدهیم. »
هنوز مشخص نیست چیزی که تحت عنوان آیین نامه اجرایی از سوی وزارت آموزش و پرورش به سطح بالاتر رفته چیست و چه محتوایی دارد اما این پرسش اساسی همچنان مطرح است که اگر قانون رتبه بندی معلمان و آیین نامه ی اجرایی آن در یک بستر کاملا کارشناسی ، علمی و تطبیقی نهایی می شد دیگر چه نیازی به اعمال این همه تغییرات مکرر در آن بود ؟
هر چند هنوز پرسش ها و ابهامات صدای معلم در مورد میزان واقعی بودن رتبه بندی معلمان در خصوص تعیین صلاحیت های حرفه ای آنان و نهاد ( مرجع ) ارزیاب این صلاحیت ها مانند « سازمان نظام معلمی » همچنان به قوت خود باقی بوده و از ضعف های اساسی و بنیادین این قانون به شمار می روند .
در ماه های گذشته ، اعتراضات معلمان در اشکال مختلف و به ویژه « تجمعات » نسبت به مطالبات شان برقرار بوده است . یکی از محورهای مهم مطروحه در این تجمعات موضوع « رتبه بندی معلمان » بوده است و البته درخواست های آنان تاکید بر اجرای قانون و آن چیزی بوده که قانون گذار برای اجرا تصویب و ابلاغ کرده است .
در دولت های پیشین مانند دولت آقای خاتمی و کمی هم در دولت آقای روحانی شاهد بودیم که اگر اعتراضاتی از سوی « معلمان » صورت می گرفت ؛ فرضا کمیته ای تشکیل می شد و دولت و حکومت در مورد مطالبات معلمان پاسخ گو بود . حتا در مواردی به ویژه در دولت آقای خاتمی ، احکام حقوقی معلمان در ایام عید و تعطیلات زده می شد و سریعا به دست آنان می رسید . هر چند ممکن بود عملکرد این کمیته ها بیشتر صوری و نمایشی باشد اما وجه پاسخ گویی و مسئولیت پذیری در گفتار ، منش و عملکرد آن دولتمردان کاملا مشهود و محسوس بود .
اما در این دولت شاهدیم که « گردهمایی مشترک اعضای شورای معاونان و مدیران کل آموزش و پرورش استان ها با حضور وزیر آموزش و پرورش » در خصوص رتبه بندی معلمان و سایر موضوعات در 18 فروردین 1401 برگزار می گردد . ( این جا )
« صدای معلم » بلافاصله در گزارش خود با عنوان « این همه بی خیالی مسئولان وزارت آموزش و پرورش نسبت به تدوین یک آیین نامه ؟! » نوشت :
« نخستین روز کاری ادارات در سال جدید ششم فروردین بوده است .
پرسش « صدای معلم » از مسئولانی که تکیه کلام شان « روحیه انقلابی و جهادی » است و هر جا می روند آن را تکرار می کنند آن است که نمی شد این نشست را همان روز یعنی ششم فروردین اجرا کرد ؟ هنوز پرسش ها و ابهامات صدای معلم در مورد میزان واقعی بودن رتبه بندی معلمان در خصوص تعیین صلاحیت های حرفه ای آنان و نهاد ( مرجع ) ارزیاب این صلاحیت ها مانند « سازمان نظام معلمی » همچنان به قوت خود باقی بوده و از ضعف های اساسی و بنیادین این قانون به شمار می روند .
چرا آن همه حساسیت و جدیتی که وزارت آموزش و پرورش نسبت به بازگشایی حضوری مدارس داشت و البته جای تقدیر و تشکر دارد در مورد چنین موضوعاتی مشاهده نمی شود ؟
آیا این نکته قابل تامل و پی گیری نیست ؟
آیا اگر تکلیف تدوین آیین نامه اجرایی قانون رتبه بندی معلمان پیش از آغاز به کار رسمی مدارس مشخص می شد و معلمان احکام جدید خود را بر این اساس و افزایش سالانه دریافت می کردند ؛ احساس و اعتماد خوبی نسبت به مسئولان خود و مهم تر از آن انگیزه و رضایت شغلی هنگام حضور در کلاس درس و در برخورد با دانش آموزان احساس نمی کردند ؟
آیا مسئولان وزارت آموزش و پرورش این گونه مسائل بدیهی را نمی بینند و نمی شنوند ؟
آیا حتما باید « صدای معلمان » بلند شود و روانه خیابان ها شوند و فریاد بزنند تا مسئولان تلنگری را احساس کنند و به خود آیند و کاری انجام دهند ؟ »
و اکنون پرسش این رسانه آن است که نمی شد دولت محرومان و ضعیفان در این خصوص کمیسیون فوق العاده ای تشکیل می داد تا در مقام عمل به معلم و مقام آن پای بند و متعهد باشد ؟
آیا وزیر آموزش و پرورش وظیفه ای فراتر از « تهدید معلمان به اخراج » آن هم صرفا برای یادآوری و پی گیری مطالبات قانونی از سوی معلمان بر عهده و توان خویش احساس می کند ؟ آن هم در شرایطی که بازار بازداشت و دستگیری و بگیر و ببند داغ است و فرد و نهادی حاضر به شنیدن « صدای معلمان » نیست ؟
این همه بی تدبیری و بی خیالی در مورد این قشر ضعیف که لابی در قدرت ندارند از چه ناشی می شود ؟
وقتی برخی نمایندگان مجلس و مسئولان وزارت آموزش و پرورش از پیش آمار معلمان و این که اکثرا شامل کدام رتبه ها می شوند را دارند ؛ پس این هم معطلی و امروز و فردا کردن برای چیست ؟
* در قدیم که با دست غذا می خوردند، رسم بود که پیش از غذا دست ها را با آفتابه و لگن می شستند. در مهمانی ها آفتابه و لگن را سر سفره می آوردند، آن را پیش یک یک مهمان ها می بردند و لگن را زیر دست هر یک می گرفتند و با آفتابه آب می ریختند و مهمان ها دست ها را می شستند و با حوله خشک می کردند. چون آفتابه و لگن از تجملات سفره بود، لذا بعضی ها سعی می کردند سر سفره چند دست آفتابه و لگن بیاورند، در این صورت انتظار مهمان ها این بود که با چند دست آفتابه و لگن حتماً غذا بسیار مفصل است، اما گاهی پیش می آمد که این طور نبود و تشریفات سفره بیشتر همین آفتابه و لگن بود و خبری از غذای درست و حسابی نبود. در چنین مواردی بود که این مثل «آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی» استفاده می شد.
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در زندگی یکی از آرزوهای همیشگی ام این است که مسئولان و مدیران ایران ، مانند ما مردمِ عادی و معمولی زندگی کنند. یعنی هر روز مثل ما برای مایحتاج روزانه به فروشگاه ، قصابی ، مرغ فروشی ، تعمیرگاه ، درمانگاه و ... بروند تا درک درستی از فشارهای زندگی و تورم کمرشکن اقتصادی داشته باشند. کسی که دستی از دور بر آتش دارد ، هرگز قادر به درک سوز و گداز نیست . مسئولان کشور ما فقط تورم اقتصادی را از دور می شنوند نه آنکه لمس کرده باشند . برای مدیران کشور صرفا شنیدنِ اینکه گرانی ، موجب فروپاشی زندگی مردم می شود ، کافی نیست .آنها باید با تمام گوشت و پوست خود ، فقر و تنگدستی را حس کنند و درصدد ریشه کن کردن آن باشند.
در نظر من ، شناختِ تهیدستی و فقر که مبتنی بر احساس عمیق نباشد ، کاملا بیهوده و باطل است .بنابر این چنین شناختی مستلزم زندگی در بین توده های مردم است .
بگذارید در این مقال و مجال از لُنبک و بهرام گور برای شما بگویم :
لنبک در شاهنامه فردوسی ، نام مردی از طبقه ی ماست که در فقر و تنگدستی روزگار می گذراند اما دستی گشاده و بخشنده دارد که از راه آبکشی عمرش را طی می کند . بهرام گور ، شاه ایران خود را در هیئت سرداری ناشناس به او نزدیک می کند و لنبک او را به خانه اش فرامی خواند و با فروش تن جامه و مَشک خود به نحو شایسته ای از او پذیرایی می کند. سپس بهرام گور لنبک را ترک می کند و به خانه ی کسی به نام براهام می رود . براهام با وجود آنکه توانگر است ، لئامت و خساست دارد و از بهرام شاه به نحو سزاواری پذیرایی نمی کند. بهرام خانه ی او را ترک می کند و به دربار می رود . آنگاه فرمان می دهد اموال و دارایی براهام را ستانده و همه را به لنبک و دیگر درویشان و تهیدستان دهند.
کاش مدیران و مسئولان کشور ما دست کم مانند بهرام گور گهگاه در هیئت شخص ناشناسی در متن و بطن زندگی ما مردمِ عادی و معمولی به سر برند تا به درک درستی از فشارهای زندگی و تورم زندگی سوز اقتصادی نائل آیند .
مگر می شود که در ارگ سلطانی و قصر شکوهمندِ خیالی خود باشی و درک صحیحی از آلام و جراحات روحیِ اقشار و طبقات ضعیف جامعه داشته باشی ؟ هرگز . هرگز !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید