به نظر می رسد دو دسته تجربه برای اکثریت ماهایی که در ایران زندگی می کنیم، وجود دارند: دسته اول تجربه های مشترک اینست که در برخی محیط ها ،با افرادی مواجه می شویم که درباره همه چیز نظر می دهند. در واقع این گونه افراد به هر سوالی پاسخ می دهند و مدعی هستند که نظرشان خیلی هم درست و دقیق است. هرچند معمولا استدلال های قوی ای برای نظراتشان ندارند، اما نوعی اعتماد به نفس و اصرار روحی در صحت و اعتبار نظراتشان نسبت به همه چیز دارند.
دسته دوم تجربه های مشترک آنست که همه ما در موقعیتی که پاسخ پرسشی را نمی دانیم، برای ما خیلی سخت و گاه کلافه کننده است که به ندانستن اعتراف کنیم و اعلام کنیم پاسخی نداریم. گویی اعتراف به ندانستن مایه شرمندگی ما می شود.
این دو تجربه مشترک را باید در رابطه با هم فهمید. اینکه دوست داریم در مورد همه چیز نظر بدهیم و اینکه از اعتراف به نداستن پاسخ یک سوال، حس شرمساری داریم.
به نظر می رسد بخشی از این مساله در ساختارهای روانی و شناختی ذهن بشری است که میلی به دانستن امور و حل معماها دارد و حل نکردن معماها و پرسشها نوعی ابهام و سردرگمی را ایجاد می کند که از نظر شناختی برای ما هر فردی ناخوشایند است. اما مهمتر از همه آنست که نظام های فرهنگی عملا نقشی کلیدی در بازتعریف خصایل ذهنی و شناختی و کانالیزه کردن آنها در ساختارهای فرهنگی و زندگی اجتماعی بشر دارند. به همین دلیل نظام های تربیتی همیشه الگوهایی برای مواجهه با این موقعیت های دشوار مواجهه با پرسشی که پاسخش را نمی دانیم، دارند. به طور عمومی ، در فرهنگ روزمره ما ایرانیان، شکافی را می توان در این موقعیت ها بین وضع ایده آل فردی و وضع تجربی عملی دید. از یک سو همه ما در سطح اخلاقی می پسندیم که خودمان یا دیگران وقتی پاسخ سوالی را نمی دانیم، اعتراف کنیم ولی در عمل شاهدیم که این اعتراف کردن، گویی اعتراف به گناه است و در عمل بسیار سخت و ناخوشایند است. به همین دلیل در عمل تجربه ما آنست که بیشتر افراد میل به پاسخ دادن به هر پرسشی و پرهیز از اعتراف به ندانستن دارند.
شاید در سنت فرهنگی ما هم این میل نوعی الگوهای خاص خودش را ساخته است. اصولا تصویر ما از دانشمندی در جهان سنت و در جهان جدید، تصویر فردی همه چیز دان است. هنوز تصویرهای فرهنگی ما از دانشمندی (علامه دهر بودن)، تصویرهایی فراگیر و همه چیزدان است. به همین دلیل هرگونه خلل و نقصی در این تصویر عملا نشانه نادانی محسوب می شود. به همین دلیل رفتار عملی افرادی که برای هرچیزی نظر می دهند، از یکسو در امتداد الگوهای شناختی وروانی ذهنی شان است و از سوی دیگر در امتداد الگوهای فرهنگی و اجتماعی مقام و منزلت دانشمندی است. این نوع رفتار اگر در زمینه های روزمره و مسائل پیش پا افتاده باشد، چندان مهم نیست، گاه این اظهار نظرهای دائمی در همه امور، بالاخص وقیت مساله ای جدی برای دیگران رخ داده است، می تواند عواقب خطرناکی داشته باشند. اینکه وقتی ما مشکلی داریم، هرکس از هر سطحی که باشد، به خودش اجازه نظر دادن می دهد، قبل از هرچیز ما را دست یابی به نظرات درست و تخصصی و مفید محروم می کند و سپس منجر به آن می شود که ما به واسطه اتکا به نظرات ناقص و سطحی نادرست، راه به بیراهه ببریم و هزینه های زیادی را به واسطه خطای تشخیص بر خودمان تحمیل کنیم.
اما چه چیزهایی این رفتار را تسهیل یا تشدید می کند؟ می توان دلایل زیادی را برشمرد اما به نظرم دو دلیل بسیار مهم است.
یکی فقدان مسئولیت پذیری ما در برابر حرفهایمان. گویی حرفهای ما یا نظراتی که می دهیم، هیچ مسئولیتی برای ما در پی ندارند. اینکه ما یک فرد عادی و عامی باشیم یا یک مقام مسئول، در عمل متوجه شده ایم که حرفهایمان مسئولیتی را متوجه ما نمی کنند. لذا به راحتی نظر می دهیم و وقتی این مساله در یک مقام مسئول رخ بدهد که برای جامعه عوارض بسیار دارد هم ما شاهد این مسئولیت پذیری در قبال حرفهایمان نیستیم. به همین دلیل هر کس در هر موقعیتی باشد، در مواجهه با یک مساله، بیش از آن که به پی آمد حرفهایش فکر کند، به شهوت سخن گفتن و نظر دادنش توجه می کند.
دلیل دوم، فقدان مهارت های ارتباطی ما نیز در تشدید این وضع مهم است. ما به ندرت یاد گرفته ایم در مواجهه با یک مساله، استدلال یا مستندات نظر را بخواهیم. اگر هر کس بداند برای نظر دادن های بی پایان باید استدلال کافی بیاورد یا مستندات لازم را ارائه کند، آن وقت هم صاحب نظر دائمی اندکی از نظرهای بی پایان باز می ایستد و هم مخاطبش یاد می گیرد باید هر نظری که می شنود را بر حسب مبادی اش و استدلالهایش بپذیرد یا رد کند.
البته در فضای جدید و به واسطه شبکه های اجتماعی و حجم انبوه اطلاعاتی که از طریق نوشته های فضای مجازی به افراد منتقل می شود، این حس کاذب در افراد شکل می گیرد که گویی همه چیز را می دانند و این موقعیت سطحی و کاذب، نیز زمینه یا پشتوانه رفتار همه چیز دانی افراد است. لذا بخشی از این مساله ریشه در نظام آموزشی ما دارد که ما را با پرسش گری درست، شیوه های عمیق و جدی دانایی و دانستن به جای شیوه های سطحی آن آشنا نکرده است .
در نهایت باید دقت کرد تخصصی شدن علوم و دانش ها در طح معرفتی و خاص بودن مساله هر شخص برای خودش در سطح فردی و روانشناختی، مستلزم آنست که ما بیاموزیم دانایی نزد یک کس نیست، همه چیز را همه گان دانند و همه گان هنوز از مادر زاده نشده اند. این موضوع بیانگر آنست که نه تنها باید منتظر یک انسان دانای کل باشیم (همه آدم های زمینی، آدمهای ناکاملی هستند . ادعای دانای کل بودن، نشانه نقص آنها و نقص خرد پذیرنده این ادعاست)، بلکه باید بیاموزیم با دانش و پاسخ به هر سوالی به صورت تخصصی مواجه شویم. امور بهداشت و سلامت را از پزشکان متخصص هر حیطه، امور اجتماعی و روانی را از متخصصان این حیطه و امور اقتصادی را از متخصصان اقتصادی بیاموزیم.
ساحت های زندگی هم پیچیده اند و هم بسیار شتاب زده. فرصت زیادی برای آزمون خطا بر حسب نظرات خام و سطحی دیگران نداریم. ضروری است قبل از همه چیزی یاد بگیریم با مساله هایمان تخصصی مواجه بشویم، پیش متخصص برویم و نظراتی که منطق و استدلال مناسب دارند، را بپذیریم. همه چیزی دانی روی دیگر نادانی و متوهم بودن است.
بحران عميق ايران امروز اتفاقا" اقتصادي نيست، بیشترین بحران در بخش اجتماعي است .
دفتر مطالعات استراتژيك رياست جمهوري(٩۵-٩۴) گزارش ناامید کننده ای از وضع فرهنگی جامعه داده است.در اين گزارش، اعتماد بين آحاد جامعه ايران به ١٠%، شاخص کلاهبرداری به ٧۵%، شاخص صداقت و امانت داري به ٨% رسیده، اين ارقام در كشورهاي حوزه اسكانديناوي بالاي ٧٠ درصد است، يعني جامعه علیرغم تبلیغات و بودجه های تریلیاردی فرهنگی دچار يك سقوط اخلاقي شديد شده است.
مشکلات اجتماعی ریشه در سیاستها و قوانین دارند که منجر به بحران اقتصادي شده است.
عدم صداقت و دروغ گويي گسترده به همبستگی ملی صدمه زده و مردم نمیتوانند به راحتی با هم مراودات داشته و داد و ستد نمایند .
دروغ و بی صداقتی ریشه در قوانین مبهم و فرهنگ بی صداقتی مقامات مسئول دارد.
نهاد خانواده در اثر رواج دروغ در مقامات مسئول (مثلا" شعار ایجاد اشتغال) ، وعده های غیر عملی مسئولان ( مثل بهبود معیشت، سرمایه گذاری در بورس و مال باخته شدن میلیونها نفر) ، تبعیض و بی عدالتی بیشترین آسیب را می بیند و جوانان ضمن خودداری از ازدواج از فرزندآوری پرهیز می کنند. چون آینده فرزندان خود را روشن نمی بینند.
آسیب اعتماد عمومی ریشه در سیاستها و خط مشی حکمرانی دارد . اگر شفافیت در حکمرانی باشد مردم هم با مشاهده عمل مسئولان به یقین می رسند و نیاز به تبلیغات تریلیاردی نیست . تبلیغات و هزینه های تریلیاردی صرف ریشه کنی فقر شود .
توجه داشته باشیم که ؛
شفافیت با حرف و شعار به دست نمی آید.
شفافیت یعنی:
-حقوق و مزایا و دارایی همه مسئولان حکومتی طبق اصل ١٢٣و١٢۴ قانون اساسی به طور مستمر مشخص و در سایت دولت قرار گیرد.
- تمام محاکمات قضایی علنی شوند.
-جلسات هیئت دولت، مجلس، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت و خبرگان رهبری به جز در مسائل امنیتی علنی و با شفافیت آرا باشند. آسیب اعتماد عمومی ریشه در سیاستها و خط مشی حکمرانی دارد .
- همه مقامات مسئول طبق قانون بعد ۶۵ سالگی بازنشسته شوند.
- طبق اصل ٢٧ قانون اساسی هر گونه تجمعات اعتراضی آزاد باشند و معلم و کارگر به خاطر اعتراضات صنفی دستگیر نشوند.
-قوانین قضایی شفاف و قابل اندازه گیری شوند مثل تبلیغ علیه نظام، اقدام علیه امنیت ملی، تشویش اذهان عمومی...
- قانون گزینش اصلاح شود . وقتی از جوان بیکار و متقاضی کار در مورد رفتن به نماز جمعه و.... سوال میشود مجبور هست برای بقای خود دروغ بگوید .
-قوانین ناعادلانه و تبعیض آمیز اصلاح شوند مثل سهمیه های کنکور، سهم ارث دختر و پسر، حضانت از فرزند و...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ چهارشنبه 20 بهمن ، « باشگاه فرهنگیان تهران » میزبان نشست صمیمی میان خبرنگاران حوزه آموزش و وزیر آموزش و پرورش بود .
در این نشست چهره به چهره ابتدا خبرنگاران پرسش ها و نظرات خود را مطرح کردند .
در این نشست صمیمی اکثریت خبرنگاران را رسانه های بخش دولتی و یا شبه دولتی تشکیل می دادند و رسانه های بخش خصوصی ( مدنی ) این حوزه ، حضور پر رنگی نداشتند هر چند در نشست های رسانه ای این وزارتخانه نیز این فرمول تقریبا برقرار است .
در حالی که تشکل های فرهنگی نسبتا فراوانی در آموزش و پرورش مشغول فعالیت هستند اما آن ها اکثرا فاقد رسانه و یا ارگان بوده و آن تعداد بسیار معدود هم در این نشست ها شرکت نمی کنند .
محورهای عمده مطروحه در این نشست که توسط خبرنگاران به آن ها پرداخته شد حول چند مساله روز مانند نحوه ی بازگشایی مدارس و بلاتکلیفی دانش آموزان و خانواده ها ، ناکارآمد بودن آموزش های مجازی ، غیر پاسخ گو بودن و انفعال اکثریت مدیران ستادی و اداری وزارت آموزش و پرورش متمرکز بود .
انتقادات خبرنگار واحد مرکزی خبر با توجه به سطح و نفوذ پوشش صدا و سیما در کشور در مورد عملکرد مدیران آموزش و پرورش قابل توجه بود .
خبرنگار خبرگزاری تسنیم با صراحت و شفافیت از عملکرد کریمیان مدیر کل تازه منصوب شده آموزش و پرورش شهر تهران انتقاد کرد .
در این نشست هیچ خبرنگاری پرسشی در مورد صندوق ذخیره فرهنگیان مطرح نکرد .
مدیر صدای معلم در این نشست ضمن مخالفت با تعیین سخنگو برای وضعیت بازگشایی مدارس خواهان ارتقای جایگاه روابط عمومی در وزارت آموزش و پرورش برای بهبود وضعیت پاسخ گویی مدیران آن شد .
پورسلیمان تاکید کرد در آموزش و پرورش تفاوت معناداری بین مدیران پاسخ گو و غیر پاسخ گو مشاهده نمی شود همان طور که تفاوت معناداری بین مدیرانی که احساس مسئولیت می کنند و با رسانه ها تعامل موثر دارند با مدیرانی که ببخشید بی خیال هستند و نسبت به رسانه خیلی حساس نیشتند در برآیند و ارزش گذاری تفاوتی مشاهده نمی شود.
دوستان به موضوعی اشاره کردند و من هم دقیقا تایید می کنم. در شهر تهران اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران آخرین نشستی که با رسانه ها گذاشته شده در زمان آقای اسفندیار چهاربند بوده است از آن به بعد دیگر تا الآن هیچ نشست رسانه ای برگزار نشده و یا من خبر نداشته ام . و یا شاید گذاشته اند و مرا دعوت نکرده اند. این واقعا فاجعه است که در پایتخت مدیر کل یک شهر مهم نشست رسانه ای نمی گذارد. کسی هم به او چیزی نمی گوید و کاری ندارد که چرا نشست نمی گذارید و به رسانه ها پاسخ گو نیستید ؟
ما گزارش می نویسیم انگار نه انگار. مانند معلمی که در مدرسه کار می کند با معلمی که کار نمی کند و وقت تلف می کند معمولا در فرم های ارزش یابی یکسان هستند.
مدیر صدای معلم خواهان تعیین تکلیف وضعیت حضور اختیاری دانش آموزان در مدرسه شده و بر بازگشایی ایمن مدارس تاکید کرد .
بخش پایانی این گزارش را می خوانید .
سالهاست که مرثیه خوانی میکنیم؛ هر وقت آتشی بر پا میشود اشک میریزیم به خاطر درختانی که میسوزند، زیستگاههایی که خاکستر میشوند، سرمایههایی که دود میشوند؛ هر بار سفر میرویم حالمان بد میشود از حجم بالای زباله در طبیعت؛ هر از چند گاهی میبینیم عدهای ناآگاه گونههای گیاهی و یا جانوری را وارد کشور میکنند و به یک باره یک یا دهها زیست بوم را از بین میبرند. نمونه دردناک آن بلای سنبل آبی که به جان تالاب پر درد انزلی افتاده است.
مدتی است که محیط زیستیها هم حرص میخورند و هم فحش؛ چون عدهای ناآگاه با دادن غذا به گونههای مهاجمی چون سگ و گربه و کلاغ، بلای جان اکوسیستمهای شهری و پیرامون شهری شدهاند؛ آنها با ترویج فرهنگی غلط هم به اکوسیستمهای شهری آسیب میرسانند و هم امنیت و بهداشت ما و سایر حیوانات را به خاطر علایق شخصی و رفع مشکلات شخصی و یا سودجویی نشانه گرفتهاند. همه ما دردمان میگیرد که عدهای نو کیسه سوار خودروهای شاسی بلند شده و مانور ویرانگری در دوردستترین مناطق بکر، چه در عمق کویر و چه در ارتفاعات برگزار میکنند.
باید قبول کنیم که سبک زندگی مردم عوض شده است. باید قبول کنیم که با قوانین کهنه و ناکارآمد گذشته نمیتوان کشورداری کرد. گرمایش کره زمین همه ما را در ماکروفر خود ساخته گذاشته و اگر دیر بجنبیم همه ما با حرارت آن پخته خواهیم شد.
( تظاهرات دانش آموزان برای اعتراض به گرمایش زمین )
بخشی از مشکلات کلان کشور مانند آب، آلودگی و تغییر کاربری زمین به دلیل ماهیت چند بعدی و فساد وابستگان دولتی از کنترل ما خارج است. اما بخشی از مشکلات امروز ما به رفتار نادرست ما مربوط است که با وضع قوانین محکم قابل اصلاح است. برای نمونه قانون بستن کمربند در هنگام رانندگی باعث کاهش قابل توجه در تلفات تصادفات رانندگی شد. درخواست ما از دولت جدید به طور خلاصه می تواند پنج قانون برای حل مشکلات نو ظهوری باشد که اغلب به سبک و عادتهای غلط ما مرتبط است:
۱. قانون منع ورود گونههای گیاهی و جانوری بیگانه و جریمه و مجازات افراد خاطی.
۲. قانون منع ریختن زباله در هر جا توسط هر کس غیر از محلهای مجاز، تعیین مالیات بر کیسههای پلاستیکی و گرویی کردن بطریهای آب معدنی و نوشابه.
۳. قانون منع ایجاد آتش در طبیعت به جز محلهای مجاز و وضع مجازات و جریمههای سنگین بازدارنده.
۴. قانون منع ورود خودرو خارج از جادههای مجاز.
۵. قانونی کردن حق نگهداری حیوانات خانگی و ممنوعیت تکثیر، آزار، غذا رسانی و دخالت در زندگی حیوانات آزاد.
البته در قوانین جاری هم میتوان متخلفان در زمینههای فوق را به دادگاه برد.
ولی وجود قوانین شفاف با جریمههای سنگین بازدارنده که کلیه ضابطین دادگستری مانند پلیس، جنگلبانان و محیط بانان بتوانند آنها را اعمال کنند، بخشی از مشکلات محیط زیست را برطرف میکند. همکاری تنگاتنگ حقوقدانان و متخصصان و فعالان محیط زیست با نهادهای قانونگذاری ضرورت امروز ماست و تاخیر هر روز برابر است با تخریب و وخیم شدن هر روز محیط زیست رنجور ایران.
صفحه اینستاگرام
آن روز املا داشتیم. صحبتِ اوایل دهه 60 هجری شمسی است. آقای محسنی، معلم کلاس پنجم ابتدایی، با وجود این که با صدای آرام و متین متنِ کتابِ فارسی را می خواند؛ ولی من دائم عقب می ماندم. چون، بسیار تلاش می کردم خوش خط و خوانا بنویسم. یکی دو بار از ایشان خواهش کردم، که کلماتی را مجددا تکرار کنند. ولی، خجالت مانعِ درخواستِ مکرر می شد. لذا، چند کلمه را جا انداختم؛ و برخلاف روال معمول گذشته، که شاگرد اول کلاس بودم و نمره املایم همیشه ۲۰ می شدم، نمره ۱۸ گرفتم. موقعِ تحویل گرفتن دفترِ املا، آقای محسنی یواشکی پرسید: چرا 18؟
صورت من تا بناگوش سرخ شد. سرم را پایین انداختم و به سرعت دفتر بزرگِ املا را از دست ایشان قاپیدم و سر جایم نشستم. آن روز خودکارِ بیکِ آبیِ نوک پهن همراهی نکرده بود. لذا، ضمن این که بدخط نوشته بودم، چند کلمه را نیز جا انداخته بودم.
زنگ آخر را که زدند، با عجله به خانه رفتم. دفتر املایم را به مادرم نشان دادم. مادر پرسید: چند شده ای؟
پاسخ دادم: هیجده شدم.
مادرم گفت: باریکلا. ولی من گفتم: کم شده ام! و قبل از این که علت را جویا شود، تقصیر را گردن خودکار آبی بیک نوک پهن انداختم. این خودکار را پدرم چند روز قبل از شهر خریده بود و من اصلا دوست نداشتم با خودکار بیک آبی نوک پهن بنویسم. چون بعد از چند روز بدخط می شدم! گویا، خودکار بیک نوک پهن اشکالات خط تحریری را نمایان تر می کرد. و من اصلا دوست نداشتم بد خط بنویسم.
آن زمان در دو نوبت صبح و بعد از ظهر مدرسه می رفتیم: صبح ها 8 الی 12 و عصرها ساعت 2 الی 4. البته با احتساب زنگ های تفریح. بعد از ظهر زنگ اول فارسی داشتیم. قربان محمد، پسرخاله و صمیمی ترین دوستم بود. بچه ها ما را دوقلو می خواندند. آقای محسنی، چند کلمه مشکل را در تخته سیاه نوشت. و ما آنها را به ترتیب در ابتدای خطوط دفتر مشق وارد کردیم. قرار شد از هر کدام ۵ بار بنویسیم. یک لحظه، چشمم بر روی خودکار فشاریِ سفید رنگِ قربان محمد قفل شد. چه خودکار زیبائی!
بلافاصله درخواست کردم تا آن خودکار را به من بدهد. خودکار را گرفتم و شروع به نوشتن کردم: اشعث، اشعث،.. عجب خودکاری بود! نوک باریک و خوش رنگ. خودکار را پس دادم. و شروع به نوشتن کلمات مشکل کردم. لحظه شماری می کردم که هر چه زودتر زنگ تفریح بخورد؛ تا ته و توی قضیه را در بیاوریم. دوست داشتم در اولین فرصت یک خودکارِ فشاری شبیه قربان محمد داشته باشم.
زنگ تفریح قضیه را برایم کاملا توضیح داد؛ که خودکار فشاری را از مغازه روستای پایین، مغازه عمو پیرعلی به قیمت ۱۵ ریال خریده است. لذا خواهش کردم که بعد از پایان کلاس به منزل ما برویم؛ تا از مادرم پولِ خریدِ خودکارِ فشاری را بگیرم. آخه، می خواستم یکی از آن خودکارها را داشته باشم. میرزا محمد، نیز همکلاسی ما بود. نسبت دوری نیز با من داشت. و در روستای پایین زندگی می کرد. ایشان را نیز در جریان گذاشتیم. سه نفری به خانه ما رفتیم. پول را از مادرم گرفتم. و رفتیم این روستای پایین.
فصلِ زمستان بود. زمین یخبندان. با غروبِ آفتاب، هوا بسیار سرد می شد. و سرما تا مغز استخوان نفوذ میکرد. مینی بوس روستای ما هر روز صبح به شهر می رفت و قبل از غروب آفتاب به روستا برمی گشت. معمولا، مردان روستای پایین در میدانگاه روستا جمع می شدند. و بعد از آمدن مینی بوس، که معمولاً آخرین اخبار شهر را نیز با خود می آورد، به خانه هایشان می رفتند.
ما هم، سه تائی رفتیم میدانگاه. گوشه ای ایستادیم. پیرمردهای روستا روی تیر چوبی بزرگ ِصندلی مانند میدانگاه نشسته بودند. جوانترها سرپا ایستاده بودند و سرگرم صحبت داد. گاهی نیز خنده های بلند و برق آسای جوانان فضای روستا را پر می کرد. ما هم به حرف های شنیدنی پیرمردهای دنیا دیده گوش می کردیم. ولی، به طور دائم سمت جاده ورودی روستا را می پائیدیم. یکی از پیرمردها نگاهی به ما انداخت.
پیرمرد پرسید: اینجا چه کار می کنید؟ هوا خیلی سرده! برید خونه هاتون. سرما می خورید.
ما هم بلافاصله جواب دادیم: منتظر مینی بوس هستیم.
پرسید: چرا؟ چه کار دارید؟
بلافاصله جواب دادم: خودکار آبی فشاری لازم دارم.
با مهربانی گفت: مینی بوس به زودی خواهد آمد.
هوا کم کم تاریک می شد. پیرمردها یکی یکی بلند شدند و به خانه هایشان رفتند. جوانترها نیز اغلب رفتند. ولی چند نفر گویا منتظر مسافری از شهر بودند. و یا سفارش خرید داشتند. شاید هم برای بچه هایشان خودکار آبی فشاری می خواستند! لذا باید صبر می کردم تا خودکار را بخرم.
از شانس ما، آن شب مینی بوس خیلی دیر کرد. دست و پاهای ما داشت یخ می زد. میرزا محمد پیشنهاد داد برویم خانه آنها و خودمان را گرم کنیم. بلافاصله قبول کردیم. رفتیم خانه. مادر میرزامحمد به گرمی ما را پذیرفت. کنار بخاری هیزمی نشستیم. دستان خود را روی بخاری به هم می مالیدیم. تا گرم شوند. مادر میرزا محمد مقداری هیزم در بخاری گذاشت. گرما بیشتر شد. طوری که تحمل گرمایِ شدیدِ بخاری را نداشتیم. قدری عقب نشستیم. مادر میرزا محمد پرسید: بچه ها گرسنه نیستید؟
پاسخی نشنید. لذا، بعد از مدتی با یک سینی مسی بزرگ، چند نان کردی، روغن زرد و شیره انگور ما را مهمان کرد. بعد از خوردن نان و روغن زرد حسابی گرم شدیم. شال و کلاه کردیم و مجدداً رفتیم میدانگاه. ولی، از مینیبوس خبری نبود!
القصه، آن شب انتظارِ خریدِ خودکارِ آبیِ فشاری بسیار طولانی شد. و ما مسیر منزل میرزا محمد و میدان گاه روستا را چندین بار پیمودیم. ولی، هر بار دست از پا درازتر بر می گشتیم. کم کم دلشوره گرفته بودم. هم به خاطر نخریدن خودکار و همچنین ترس از تاریکی شب و سگ های ولگرد و شاید گرگ های گرسنه.
بالاخره، انتظار به سر آمد. صدای بوق مینی بوسِ عمو صمد سکوت فضای روستا را شکست. به دنبال آن پارس سگ ها و نورِ چراغ هایِ مینی بوس که مانند خورشیدی در شب می درخشید. و از پشت پنجره پیدا بود.
با عجله شال و کلاه کردیم. از میرزا محمد و مادر و پدرش خداحافظی کردیم. رفتیم سمت میدانگاه روستا. فاصله منزل میرزامحمد تا میدانگاه روستا خیلی نبود.
از دور مشخص بود که مسافران یکی یکی از مینی بوس پیاده میشوند و در تاریکی شب گم می شدند. معمولاً، مغازه دارِ روستا وسایل بیشتری داشت و آخرین نفر بود. من و قربان محمد کنار مینی بوس رسیدیم. عمو پیرعلی مرد میان سالی بود. که چند سالی در روستا مغازه داری می کرد.
رسیدیم کنار مینی بوس. سلام کردیم. گفت: علیک سلام. اینجا چه کار می کنید. این وقت شب.
بلافاصله گفتم: خودکار می خواهم!
عموپیرعلی، دو کارتن به من و قربان محمد داد. و گفت ببرید مغازه. فاصله مغازه خیلی نبود. کارتن ها راگذاشتیم دم در مغازه. و منتظر عمو پیرعلی شدیم.
عمو پیرعلی با چند کارتن که روی هم چیده بود، رسید. در مغازه را باز کرد. و با فندکی که در جیب داشت، چراغ گردسوز نفتی مغازه روشن کرد. نور چراغِ گردسوز فضای مغازه را روشن نمود. عمو پیرعلی با عجله کارتن ها را در گوشه ای از مغازه گذاشت. و پرسید: حالا چه خودکاری می خواهید؟
پاسخ دادم: خودکارِ آبیِ فشاری. و بلافاصله خودکار قربان محمد را به او نشان دادم. مثل این خودکار!
عمو پیرعلی درون کارتن های تازه را به سرعت گشت. بعد بلند شد و و چند بسته خودکار درون قفسه ها را نیز نگاه کرد. یک بار دیگر کارتن دربسته کنار میز کار خود را نیز گشت.
من با چشمانم عمو پیرعلی را تعقیب می کردم. قربان محمد نیز ساکت کنار هم ایستاده بود. ولی، گویا خبری از خودکار آبی فشاری نبود.
پرسیدم: ندارید؟
عموپیرعلی گفت: نه؟ تمام شده است. امروز هم گویا نخریده ام. و بعد یک خودکار بیک آبی روی میز کار گذاشت. و به من گفت: این خودکار هم خودکار خوبیه. بردار ببر. مشق هایت را بنویس. انشاالله دفعه بعد که شهر رفتم خودکار فشاری هم می آورم.
پرسیدم: کی شهر می روید؟
جواب داد: آخر هفته.
بنابراین بر خلاف میل باطنی پول داخل جیبم را روی میزکار گذاشتم. و به جای خودکار آبی فشاری، یک خودکار آبی بیک نوک پهن دیگر خریدم. آن زمان اعتقاد داشتم خودکار بیک وقتی نو باشد، خوش خط می نویسم. ولی، بعد از چند روز که روان تر می شد یا احیاناً نوکش آسیب می دید، بد خط می نوشتم. البته، عوامل دیگری نیز در خوش خط یا بدخط بودن تاثیر داشت. شاید استعداد ذاتی. تمرین خط. و خودکار نیز یکی از آنها بود.
خودکار را گرفتم. و با عجله به سمت خانه راه افتادیم. صدای پارس سگ ها لحظه ای قطع نمی شد. در ابتدای روستای بالا از قربان محمد جدا شدیم. قرار گذاشتیم مسیر مانده را تا خانه فرار کنیم. نمی دانم چند دقیقه طول کشید. ولی خیلی زود خودم را در حیاط خودمان حس کردم. صدای رادیو کرمانجی و بخشی محمدی که در وصف پسر شهیدش می خواند به گوش می رسید. وارد شدم. سفره شام پهن بود. پدر عزیزم و مادر مهربانم همراه بچه ها کنار سفره نشسته بودند.
پدرم پرسید: چقدر دیر کردید؟ از گرگ ها نترسیدید؟ این شب های زمستان گرگ ها تا وسط روستا هم می آیند. و به شدت گرسنه اند! سرم را پائین انداختم و کنار سفره نشستم. عطر و مزه آبگوشت و نان محلی دست پخت مادرم هنوز هم فراموش نشده است.
آن شب نیز مشق هایم را با خودکارِ بیکِ نوک پهن نوشتم. هنوز با گذشت چند دهه خیلی دوست دارم همیشه با یک خودکارِ خوش رنگ بنویسم و خط خوش داشته باشم. شاید تا حدودی موفق شده باشم!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
ساعت 23 و بيست و دو دقيقه شانزدهم شهريور صداي زنگ تلفن ، آرامش خانواده اميد برومند را به هم مي ريزد .
صاحب خانه از پشت گوشي به اين خانواده مي گويد که از منزل اميد برومند صداهاي بلند مي آيند و تلفن قطع مي شود .
در لحظه به ذهن خانواده اميد برومند هزار فکر خطور مي کند .
دزدي ، دعوا ، درگيري همسايه ها ، وساطت اميد برومند براي صلح وصفا ، انفجار گاز ، ترکيدن لوله آب ، گرفتن راه فاضلاب ، پارتي شبانه و ...
اميد برومند هزار و يک کيلومتر دور تر از خانواده زندگي مي کند چون تلفن همراه ِ صاحب خانه اميد برومند خاموش شده بود تلفن دوستان اميد برومند توسط خانواده وي به صدا در آمد و مخاطبان هريک روايتي براي خانواده باز گو کردند که افکار ِ خانواده به تصادف ، مجروحيت ناشي از نزاع همسايه ها ، مسموميت ، ابتلا به کرونا و ...معطوف شد .
به زودي مشخص شد که اميد برومند کشته شده است . خانواده هزار و يک کيلومتر را طي کردند تا مراحل قانوني را پيگيري کنند . نظريه پزشک قانوني گواهي مي دهد که قاتل زنجيره اي با شريک جرمي هزار دستان مقصر است ! شايد در ذهن ِ خوانندگان ، اثر ماندگار علي حاتمي که خوش نويس ، تفنگچي شد ، تداعي شود که پر بيراهه نرفته اند زيرا هزار دستان ِ شريک جرم قتل ِ اميد برومند هم قلم به دست مي باشند .
در گفت و گوي مجازي ذيل ، قسمتي از سرگذشت واقعي اميد برومند که به دست قلم بدستان به قتل رسيد را بررسي مي کنيم تا از اين قتل ناجوانمردانه راز گشايي نماييم .
خلاصه قسمت قبل : بخش نخست - بخش دوم
اميد برومند يک شهروند شرافتمند ، پر تلاش ، کوشا با احساس مسئوليت فراوان بود که در محله شرافت اولي ( بالا ) کشته شد .
اميد برومند از اهالي دهکده کوچکمان (شهروند اين مرز بوم ) همچون ديگر هم ولايتي هايش بود . منظور از هزار دستان ( شريک جرم قتل ِ اميد برومند ) اين است که هزاران نفر در اين مرگ خاموش مقصرند . تمامي هزاران شريک جرم ِ اين مرگ خاموش ، قلم به دست مي باشند و هيچ کدام آن ها اسلحهي گرم يا سرد نداشته اند . هزاران قلم به دست مي توانستند مانع انتشار گاز منوکسيد کربن و ... بشوند ولي در اين مهم کوتاهي کردند .
در نمودار شماه 5 ( نمودار ذيل ) ، متوسط ِ تعداد نفرات مرگ ناشي از مسموميت گاز منوکسيد کربن در ايران و آمريکا را نمايش داده مي شود. ( با فرض آنکه اماري بين سال هاي 1380 تا 1389 در دسترس نمي باشد .)
نمودار شماه 5 مقايسه متوسط تعداد مرگ باشي از منواکسيد کربن در ايران و امريکا به هر يک ميليون نفر
همان طور که در نمودار شماه 5 (نمودار فوق ) ملاحظه مي شود آمار مرگ مير به ازاي هر يک ميليون نفر در يک بازه زماني تقريبأ يکسان در ايران تقريبأ 120 برابر يا 12000 درصد بيشتر از ايلات متحده آمريکا مي باشد .
با بررسي تاريخي آنچه در آمريکا ، اروپا و برخي کشورهاي پيشرو در زمينه صنعت ساختمان سازي و صنايع وابسته به ساختمان و استانداردهاي مورد پذيريش آن ها گذشته است ، مي توان به شريک جرمي هزار دستان تحصيل کرده ( قلم به دست ) ايراني در رابطه با مرگ خاموش و توسعه ناپايدار و غير سبز پي برد .
وقتي قلم را بر زمين مي گذارم مانند آن است که همچون رضا خوش نويس ، تفنگ را به دست گرفته ام تا اميد برومند ها را ...
در ايالات متحده هزاران نفر ( هزار دستان ) کنشگر فعال شامل :
در برابر قاتل خاموش ( مسموميت ناشي از گاز منوکسيد کربن ) ، معضلات زيست محيطي ، گرمايش زمين ، مصرف بي رويه انرژي و ...بي تفاوت نبوده کنشگري مثبت ( تشکيل کميته هاي متشکل از افراد : از جمله آرشیتکت ها، نمایندگان املاک و مستغلات، مالکان ساختمان، وکلا، فعالان محیط زیست، نمایندگان صنايع ، افراد و متخصصانی از بخش های متقاطع با اين کمیته ها و ... ) را پيشه کردند و دست آوردي چون ليد LEED و ... را به جامعه ارائه نمودند .
قسمت سوم :
پرسش کننده :
آيا به جز ليد استانداردهاي ديگري هم وجود دارند ؟
پاسخ دهنده ( 7 ) :
ابتکارات مختلفی در خصوص ساختمان سبز در سراسر جهان در حال ظهور و بروز هستند که چهارچوب های محلی لازم را برای ایجاد ساختمان های سبز فراهم می کنند. این برنامه های ساختمان سبز ، برنامه هایی داوطلبانه و توافقی هستند که دستور العمل ساخت و ساز در راستای معیارهای پایدار را فراهم می آورند. این برنامه ها عموماً دارای ابزار سنجش مربوط به خود هستند که به کمک آن عملکرد زیست محیطی ساختمان را ارزیابی و انطباق آن را با استاندارد تأیید می نمایند.
گواه ینامه ساختمان سبز به پروژه های مختلف ساختمان پویا اعطا و به آنها اعتبار می بخشد.
عمده ترین برنامه های ساختمان سبز شامل: LEED, GREEN STAR, HQE, BREEAM هستند.گواهی نامه leed: یک سامانه رهبری در انرژی و طراحی زیست محیطی است که در آن با دادن امتیاز برای طراحی، ساخت و ساز، بهره برداری از کارایی بالای ساختمان های سبز، خانه و محله، آنها را دسته بندی می کنند. این گواهینامه مخفف leadership in energy and enviromental design (رهبری در طراحی انرژی و محیط زیست ) است.گواهی نامه breeam: مجموعه استانداردی است برای بهتر عمل کردن در طراحی ساختمان پایدار، ساخت و ساز و بهره برداری و تبدیل به یکی از اقدامات جامع تر که در حوزه زیست محیطی یک ساختمان مورد استفاده قرار می گیرد. روش ارزیابی زیست محیطی احداث ساختمان های تحقیقاتی یا به اختصار BREEAM از اولین درجه بندی های فراگیر در ساختمان های بریتانیا و به تعبیری ساختمان های جهان است.
BREEAM معادل انگلیسی LEED در امریکاست و در واقع سیستم درجه بندی LEED امریکا الهام گرفته از BREEAM است.
پرسش کننده :
در مورد انجمن مهندسین گرمایش، سرمایش و تهویه مطبوع آمریکا (ASHRAE) مختصري توضيح دهيد .
پاسخ دهنده ( 8 ) :
در دنیای تاسیسات نامی پرآوازه تر از اِشِير نیست.
پرسش کننده :
تاریخچه و اهداف اِشِير چيست ؟
پاسخ دهنده ( 8 ) :
تاریخچه و اهداف اِشِير
انجمن مهندسین گرمایش، سرمایش و تهویه مطبوع آمریکا (ASHRAE)، در سال 1894 در یک گردهمایی مهندسان در شهر نیویورک تاسیس شد. این سازمان که امروزه بیش از 50 هزار عضو در سراسر جهان دارد، از ادغام انجمن گرمایش و تهویه آمریکا و انجمن تبرید آمریکا شکل گرفته است. هدف اصلی این مجموعه ی جهانی، ارتقای دانش مهندسین تهویه مطبوع جهان در راستای طراحی بهینه سیستم ها و تامین کیفیت هوای مطلوب در ساختمان ضمن صرفه جویی در مصرف انرژی می باشد.
پرسش کننده :
مختصري از فعالیت های انجمن اِشِير را بيان کنيد .
پاسخ دهنده ( 8 ) :
فعالیت های انجمن اِشِير
اِشِير فعالیت های گسترده ای در سراسر جهان انجام می دهد که مهمترین آنها عبارتند از: برگزاری کنفرانس های سالانه، برگزاری آزمون های مهارتی در کشورهای مختلف و ارائه گواهی نامه معتبر به پذیرفته شدگان، بورسیه و اعطای کمک هزینه تحصیلی در موسسات زیر نظر اِشِير برای دانشجویان مستعد از سرتاسر جهان و در نهایت شاهکار بزرگ این سازمان که انتشارات آن است.
کنفرانس های سالانه ASHRAE
بدون اغراق می توان کنفرانس هایی که هر ساله توسط اِشِير برگزار می شود را بزرگترین گردهمایی مهندسین تهویه مطبوع جهان دانست که فرصتی فوق العاده برای تبادل دانش بین فعالان حوزه های گوناگون انرژی، فراهم می کند. شرکت در این همایش ها برای همه مهندسین تهویه مطبوع از سراسر جهان با پرداخت هزینه ای نسبتا کم، ممکن است.
پرسش کننده :
انتشارات اِشِير را توضيح دهيد .
پاسخ دهنده (8) :
انتشارات اِشِير
انتشارات اِشِير دو زیرمجموعه مهم دارد که استاندارد ها و هندبوک های اِشِير هستند:
استانداردهای اِشِير (ASHRAE Standards)
اِشِير حاصل کار تیم های تحقیقاتی خود را در قالب مجموعه ای از استاندارد ها منتشر می کند. تعداد این استاندارد ها بیش از 200 مورد است که هر کدام به موضوع خاصی می پردازند. چند نمونه از پرکاربرد ترین این استاندارد ها در ذیل معرفی شده اند.
هندبوک های اِشِر
انتشارات اِشِير از سال 1967 تا کنون کتاب های جامعی را بر اساس استانداردهای اِشِير و سایر موسسات تحقیقاتی جهان ، تحت عنوان دست نامه ( کتاب همراه ) یا هندبوک های اِشِير و در چهار موضوع منتشر می کند که تقریبا هر 3 یا 4 سال یکبار به روزرسانی می شوند.
عناوین هندبوک های چهارگانه اشری عبارتند از:
بخش دیگری از فعالیت های انتشارات اِشِير، چاپ و انتشار کتبی است که نه توسط کمیته های تخصصی تالیف هندبوک ها، بلکه توسط نویسندگان مختلف از سراسر جهان چاپ شده و به مانند سایر انتشارات جهان، موضوعات مختلفی را در حوزه کاری تاسیسات و تهویه مطبوع شامل می شود. برای مشاهده لیست این کتاب ها می توانید به بخش bookstore در سایت اِشِير مراجعه کنید.
پرسش کننده :
آيا استاندارد هاي ليد و ... براي ساختمان هاي نوساز گران قيمت است و شامل ساختمان هاي قديمي و ارزان قيمت نمي شود ؟
گفت و گو ادامه دارد .
منابع :
شناسایی و ارزیابی عوامل مؤثر بر ریسک انتشار گاز مونوکسیدکربن در ساختمانهای مسکونی
استان اصفهان با تلفیق روشهای ردیابی انرژ ی و منطق فازی
سیدمحمد موسوی ریزی ، رضا مداحی، فرهام امین مطالعات شرعی
article_96199_16a8fb93c418d4b522f3d116a1ae41c9مقاله از مطالعات علوم محيط زيست
http://www.jess.ir/article_96199_16a8fb93c418d4b522f3d116a1ae41c9.pdf
Review
Public Health Rep
. Mar-Apr 2011;126(2):240-50.
doi: 10.1177/003335491112600215.
Review of unintentional non-fire-related carbon monoxide poisoning morbidity and mortality in Florida, 1999-2007
Laurel Harduar-Morano 1, Sharon Watkins
Affiliations expand
Free PMC article
https://pubmed.ncbi.nlm.nih.gov/21387954
6. از ليد چه مي دانيد ؟
http://www.iran-gma.com/library/newknowledge/1959/
7. گواهینامه های لید و بریم (leed & breeam) و تفاوتشان - BARAN - ۱۳۹۳/۴/۱۶
برگردان فارسی: سید حسین رضوی نسب
گواهینامه های لید و بریم (leed & breeam) و تفاوتشان
+- انجمن های مهندسی آلفا (http://forum.alfaee.com)
+-- انجمن: انجمن شهرسازی (http://forum.alfaee.com/forumdisplay.php?fid=23)
+--- انجمن: ارائه شهری (http://forum.alfaee.com/forumdisplay.php?fid=68)
+---- انجمن: تعاریف (http://forum.alfaee.com/forumdisplay.php?fid=72)
+---- موضوع: گواهینامه های لید و بریم (leed & breeam) و تفاوتشان (/showthread.php?tid=1783)
http://forum.alfaee.com/printthread.php?tid=1783
8. معرفی انجمن مهندسین گرمایش سرمایش و تهویه مطبوع آمریکا (ASHRAE)
https://kargosha.com/fa/content/id/905/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D9%85%D9%87%D9%86%D8%AF%D8%B3%DB%8C%D9%86-%DA%AF%D8%B1%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%B3%D8%B1%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%88-%D8%AA%D9%87%D9%88%DB%8C%D9%87-%D9%85%D8%B7%D8%A8%D9%88%D8%B9-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7-(ASHRAE)
9. مطالعه نوسازی مسکن سبز ، مینه سوتا ، 2006–2008
نتايج بهداشت و نوسازي سبز مسکن ارزان قيمت
Jill Breysse, MHSa
David E. Jacobs, PhDa
William Weber, MArchb
Sherry Dixon, PhDa
Carol Kawecki, MA, RNa
Susan Aceti, MSWa
Jorge Lopez, BSc
10. https://journals.sagepub.com/doi/pdf/10.1177/00333549111260S110
https://www.fda.gov.ir/fa/%D8%AC%D8%B2%DB%8C%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%A8%D8%B1?id=16361
در سوم مارس۱۸۹۳ «امیل دورکیم» (Emile Durkheim) از تز دکترای خود باعنوان «تقسیم کار اجتماعی» دفاعکرد. موضوع پایاننامه دورکیم مقایسه همبستگی اجتماعی در جامعه پیش مدرن و جامعه مدرن است.
در جامعه پیشمدرن، همبستگی اجتماعی متکی به شباهت افراد است. کسانیکه وابستگی خانوادگی، قبیلهای و نژادی دارند به همدیگر شباهتدارند، تواناییهای مشابهی دارند و کارهای مشابهی انجام میدهند. این شباهت و «همسانی» در تواناییها، وظایف، احساسات و طرز فکر، اعضای یک جامعه پیشمدرن را بههم نزدیک میکند.
در جامعه مدرن که نظام تولید روستایی جای خود را بهنظام تولید صنعتی میدهد، شهرها جای روستاها را میگیرند و مجتمعهای بزرگ صنعتی جایگزین کارگاههای کوچک خانگی میشوند. در چنین تجمعات بزرگ اجتماعی، اعضای جامعه نه از یک خانوادهاند، نه از یک قبیله و نه از یک فرهنگ. تفاوتهای وسیع در غریزه، عواطف و طرز تفکر باعثمیشود این افراد دچار تفرقه و جدایی باشند و احساس قرابت و الفت با هم نداشتهباشند.
امیل دورکیم میگوید:
اگر قرار است در چنین جامعهای افراد با هم متحد و همبسته باشند این همبستگی از راه شباهت و همانندی بهدست نخواهدآمد بلکه این همبستگی متکی به «سازمان کار اجتماعی» است. در یک جامعه صنعتی، افراد خود را نه بر مبنای هویت خانوادگی و فامیلی بلکه بر مبنای هویت شغلی تعریف میکنند و معنای بودن آنها وابسته است به انجام وظیفهای که در چرخه تولید دارند.
اگر در جامعهای پیوندهای ناشی از شباهت قطع شوند و پیوندهای جدید ناشی از وظیفه اقتصادی برقرار نشوند جامعهای متشتت، متفرق و آشفته خواهیم داشت. در چنین جامعهای تک تک افراد دچار احساس ناامنی میشوند. این ناامنی خود را بهصورت خشونت و پرخاشگری، اضطراب و بیقراری یا ناامیدی و بیانگیزگی نشانمیدهد.
سایت دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک
همیشه برایم بسیار عجیب و تأمل برانگیز بود که چگونه است با اینکه بیش از ۳۰ سال از درگیریم با مدرسه و دانشگاه، درس خواندن و درس دادن می گذرد؛ اما نه قدرت حافظه و به یادآوری رخدادها و نه درگیری ام با روابط و مسائل روزمره زیست محلی اجتماعی و فرهنگی، هرگز به گرد پای پدر و مادر بی سوادم نمی رسد! به راستی چرا اکثر ما تحصیل کرده ها، سواد بومی کمتری نسبت به بی سوادان آکادمیک داریم؟ چرا هر چه سواد آکادمیک تخصصی تر می شود، در اغلب موارد دایره سواد بومی ما بیشتر محدود می شود؟ سواد آکادمیک علاوه بر اینکه اجازه ظهور و بروز سواد بومی را در خلال فرایندهای یاددهی و یادگیری نمی دهد، بلکه با نادیده انگاری آن فرصت درونی سازی کنش های آکادمیک را هم از دانشجویان سلب می کند.
منظورم از سواد بومی شاخصه هایی چون: قابلیت حافظه شفاهی و بازنمایی زبانی کنش ها، حوصله و تمرکز گفت و شنودی در محاورات عمومی، ادراک و قدرت بازیگری در مناسبات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در چارچوب زیست جهان محلی است. کنش های آموزشی و پژوهشی و درگیری با فرآیندها و خروجی هایی که به شکل رسمی در محیط های دانشگاهی جریان دارند را سواد آکادمیک گویند که در قالب مدارک دانشگاهی نمود پیدا می کند.
نوع مواجهه سواد آکادمیک با سواد بومی چگونه است که موجب کم رنگ شدن و اضمحلال جلوه های آن در تحصیل کردگان می شود؟.اضمحلالی که کژکارکردهای اجتماعی و فرهنگی بسیاری را در عمل متوجه دانش آموختگان دانشگاهی کرده است. چراکه آنها علی رغم داشتن مدارک آکادمیک اما در خلق و توسعه عمیق روابط اجتماعی و مهمتر از آن ارتباط با ساختار و بافت فرهنگی و تاریخی خویش عاجزند. آنها به شکل معلق گونه ای در اتمسفر فرهنگی و اجتماعی خویش به زیستن مشغولند؛ بدون اینکه پیوندی وجودی با بنیان های زیستی خود برقرار کرده باشند و به همین دلیل در هویت آکادمیک آنها نشانی از ریشه های فرهنگ بومی دیده نمی شود.
هانس ماگنوس مولف آلمانی می گوید: « من به بی سواد حسادت می کنم؛ به خاطر حافظه اش، ظرفیت تمرکزش، زیرکی اش، نوآوری اش، سرسختی اش و حس شنوایی اش » . هر چند یکی از عناصر اصلی و محوری سواد آکادمیک مطالعه است؛ اما خوزه اورتگا فیلسوف اسپانیایی در این خصوص هشدار می دهد که: « عادت به خواندن که اکنون غریزه ثانویه مان شده است؛ چنان ابلهمان کرده است که از مزیتهای آشکار کلمات مکتوب لذت می بریم، اما اتلاف ها و خطراتی که به بار می آورد را نمی بینیم » . او مهمترین تهدید چنین سوادی را مبارزه علیه جهان شفاهی و برجسته ترین اعجاز انسانی که گفت و شنود است می داند. سقراط نیز از سویه های منفی و مخرب سواد و گذر از فرهنگ شفاهی به فرهنگ نوشتار ابراز نگرانی می کرد (برگرفته شده از کتاب قدرت خواندن اثر فرانک فوردی).
سواد آکادمیک علاوه بر اینکه اجازه ظهور و بروز سواد بومی را در خلال فرایندهای یاددهی و یادگیری نمی دهد، بلکه با نادیده انگاری آن فرصت درونی سازی کنش های آکادمیک را هم از دانشجویان سلب می کند. زیرا هیچ دانشجویی نمی تواند، تلقیات و سواد بومی خود را کاملا به کناری بگذارد و ذهن خویش را برای ورود منویات آموزش های رسمی دانشگاهی تهی سازد. به همین دلیل عدم توجه به دانش بومی و ضمنی دانشجو، خود مانعی بزرگ برای یادگیری عمیق در کلاس درس می شود.
حذف سواد بومی توسط سواد آکادمیک، یکی از دلایل اصلی همگن سازی دانشجویان و پرورش فارغ التحصیلانی شبیه به هم است که چون در شرایط خلاء اجتماعی و فرهنگی و بدون ارتباط موثر با مناسبات جامعه آموزش دیده اند، کارایی چندانی برای فهم و حل مسائل جامعه در حوزه تحصیلی خویش را ندارند.
فراگیری سواد بومی توسط مکانسیم های تدریجی پیدا و پنهان نهادهایی چون خانواده، گروه های اجتماعی و فرهنگی کوچک و بزرگ محلی، منطقه ای و ملی صورت می گیرد. این سواد به طور خودآگاه و ناخودآگاه بخشی از هویت فرهنگی یک فرد را می سازد. اما در محیط دانشگاه تحت لوای فرایندهای جامعه پذیری آکادمیک، او ناچار است مدام آن را پنهان و سرکوب نماید و آن قدر این فرایند به اصطلاح هنجارمند تکرار می شود که دانشجو نه تنها دیگر توجهی به تقویت و نقد سواد بومی خویش ندارد بلکه به طور کلی آن را نفی و از خود دور می سازد. به گونه ای که وقتی وارد بافت اجتماعی خویش می شود هم دیگران برای او و هم او برای دیگران غریبه به نظر می رسند.