دریاچه اورومیه در حال احتضار است و بیتردید اگر اقدامی عاجل در جهت نجات آن صورت نگیرد، این "گول" (Göl) تمدنزای ما به "چول" (Çöl) تمدنزدا تبدیل خواهد شد.
همانگونه که در کتاب « سه دریاچه، یک گهواره؛ تاریخ تمدن در آذربایجان از ابتدا تا پایان عصر آهن» به تفصیل تبیین نمودهام، دریاچهی اورومیه به همراه دریاچههای "گویجه گول" و "وان" یکی از سه مادر تمدنزا در گهوارهی جغرافیایی بین سه دریاچه است و همانقدر که وجود آن مایهی برکت و فراهم شدن لوازم طبیعی شکلگیری اسکان دائم و ظهور تمدن بوده است، از میان رفتن آن نیز موجب نابودی آنها خواهد شد.
موضوع خشک شدن دریاچه، علل و نتایج آن، حداقل حدود بیست سال است که در میان اقشار و گروههای اجتماعی مختلف ما مطرح است و جامعه بهویژه نهادها و اشخاص فعال در زمینههای مختلف اجتماعی، حساسیت خود در این موضوع را نشان داده و به متوجه کردن مراکز مدیریتی نسبت به این مسئلهی مهم کوشیدهاند اما تقریباً هیچ نتیجهای حاصل نشده و هماکنون نیز مراکز مدیریتی و برخی گروههای سیاسی قومگرا و زیادهطلب، مسئله را قومیتی کرده و اکثریت تُرک کشاورز منطقه را عامل خشک شدن دریاچه معرفی میکنند و همنوا شدن برخی فعالان اجتماعی ترک آذربایجانی با آنها نیز مایهی تاسف و تردید است.
اگرچه کشاورزی و بهرهبرداری غیر اصولی از منابع آبی منطقه، یکی از عوامل خشک شدن دریاچه بوده و هست اما اولاً؛ این مسئله به هیچ وجه جنبهی قومی ندارد و ترک و کرد هر دو در این قضیه دخیل بوده و هستند. ثانیاً؛ این حجم از بهرهبرداری کلان و نامعقول از آبهای منطقه در بخش کشاورزی، ریشهها و علل تاریخی مهم و مغفولی دارد که بررسی و تحلیل آنها که سهل است، حتی اشارهای به آنها در سلسله مباحث و مشاجرات بیپایان با موضوع دریاچه، مشاهده نمیشود.
از نظر من همانطور که ریشهی بخش بزرگی از تمامی معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی امروز ما ریشه در دو برنامهی فراگیر و البته زیان بار اسکان اجباری عشایر (تخته قاپی) و اصلاحات ارضی (تقسیم اراضی) دارد، معضلات زیستمحیطی نیز یکی از غمانگیزترین نتایج این دو برنامهی غیر اصولی بوده است.
برنامههای اسکان اجباری عشایر و اصلاحات ارضی، هر یک به نوعی موجب فروپاشی شیرازهی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ما شدند و آنچه در پس آنها ماند، جامعهای بود فروپاشیده، در هم کوبیده، در هم ریخته، گیج و منگ، بلاتکلیف و درمانده.
برنامههای تخته قاپی و تقسیم اراضی، مدیریت بومی در تمامی سرزمینهای استپی و زراعی متعلق به ایران را از میان برد و هیچ مدیریتی حتی نیمهاصولی جایگزین آنها نکرد. طبیعی بود که در چنین وضعیتی با فروپاشی مدیریت اجتماعی درون زا و بومی، مدیریتهای شخصی و سلیقهای جای آن را گرفت و وضعیتی پیش آمد که در زبان ترکی به آن؛ "باشلی باشین ساخلاسین" میگوئیم. آنها که توانستند منبع درآمدی دستوپا کنند در زادگاه یا مناطق نزدیک آن ماندند و آنها که نتوانستند و نیافتند، ناگزیر به مهاجرت شدند.
برنامهی تخته قاپی مدیریت بومی و درون زای کوچنشینی و مدیریت مراتع را نابود و اکثریت کوچنشین ایران را مجبور به یک جانشینی ناگهانی و بیحساب و کتاب کرد. برنامهی اصلاحات ارضی نیز مدیریت بومی کشاورزی و زمینهای زراعی در ایران را که در حال قد علم کردن از آوار اسکان اجباری عشایر بود، نابود و اکثریت زارع روستایی ایران را آواره و بلاتکلیف نمود.
تمامی فشار حاصل از این دو برنامهی نابخردانه و فاجعهبار که تنها در راستای تامین منافع سرمایهداری جهانی به اجرا گذاشته شد، به محیط زیست و زمین منتقل شد. اقتصاد تولیدی دامداری و کشاورزی از هم پاشید و جای آن را اقتصاد تولید صنعتی نگرفته بلکه اقتصاد دلالی، زمینخواری و رانتی شهری (بهویژه در سایهی نفت) جای آنها را گرفت.
رونق نسبی و موقت اقتصادی در سایهی فروش نفت در جامعهای که از زیر آوار آن دو برنامهی کوبنده سر برآورده و انتطاری از زندگی جز نان و معاشی اندک نداشت، موجب افزایش بیرویه و ناگهانی جمعیت شد و با فروکش کردن آن رونق اقتصادی سطحی و گذرا، فشار این جمعیتی که در عرض ۵۰ سال تقریباً ۴ برابر شده بود، باز به زمین منتقل شد. شهرها غرق در اقتصاد دلالی زمین و ساختوسازهای بی در و پیکر شدند، روستائیان نیز به غارتگران خاک و آب تبدیل شدند و البته برای بقا راهی جز این نداشتند و به هر نحو ناگزیر به تامین معاش خود از زمینهای زراعی سابقاً یکپارچهای بودند که اکنون قطعه قطعه شده و مدیریت آب و خاک در آنها کان لم یکن شده بود.
ظهور فجایعی مانند خشک شدن رودها، چشمهها و دریاچهها و شورهزار شدن خاکها بر اثر این وضعیت در هم ریختهی "باشلی باشین ساخلاسین" نتایجی کاملاً منطقی و قابل پیشبینی بودند. نتایجی که کسی به فکر آنها نبود و نیست جز همین مردم بیچاره که صد سال است گرفتار سوء مدیریتاند. اما واقعیت این است که عامل اصلی ظهور این بلایا، سوء مدیریت در صد سال اخیر بوده و راه نجات آن نیز استقرار مدیریت اصولی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. احتیاج عاجلی که در حال حاضر امید چندانی به آن وجود ندارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
«آموزش و پرورش هرمزگان حائز رتبه اول جذب روحانیون در مدارس امین شد »
مطلب بالا تیتر عنوان خبری در خبرگزاری فارس است که به نقل از محمد قویدل مدیرکل آموزش و پرورش استان هرمزگان منتشر شده است.
در این خبر «محمد قویدل» گفته است همراهی روحانیون مجری طرح امین در شهرهای مرزی استان در اولویت برنامهها قرار گرفته است و آنها ۳۰ ساعت در هفته فعالیت فرهنگی و تربیتی در مدارس اجرا میکنند.
رتبه اول جذب روحانیون در مدارس در حالی اعلام میشود که این استان جنوبی بر اساس آمارهای تازه منتشر شده دارای رتبه در ترک تحصیل دانش آموزان، در شاخصهای فقر و فلاکت، بیکاری و همچنین محرومیت است.
سخت معتقدم که «فعالیت فرهنگی و تربیتی در مدارس» تنها باید در اختیار معلمان باشد و هر شخصی غیر معلم اجازه ورود به کلاسهای درس و بیان دیدگاه که گاهی متفاوت از فلسفه تعلیم و تربیت نیز است نداشته باشد اما سؤال اساسی این است درجایی که به گفتهی خود مدیران اجرایی محرومیت عامل اصلی ترک تحصیل است چگونه فرصتی برای تربیت و فرهنگ باقی میماند ؟
محرومیت یعنی استانی با کمترین امکانات درزمینهٔ آموزش، درمان و شاخصهای رفاهی که هرچند مردمانش نجیب و آرام بر کنارههای خلیجفارس نشستهاند اما خراشهای پنجه محرومیت بر چهره اشان زخم انداخته است.
خانهای که از پایبست در حال ویرانی است چگونه میتوان به نقش ایوان آن دل بست و خوشبین بود؟
در شرایطی که قاچاق سوخت تنها راه معیشت مردم این دیار است آیا میتوان دانشآموزانی با فرهنگ و تربیت مطلوب نظر مسئولان پرورش داد؟
این مطالب برای این است اگر شرایط جامعه عادی باشد ، اگر فقر دودستی گریبان یک اجتماع نگرفته باشد، اگر عدم وجود مدرسه در دورههای تحصیلی بالاتر، نبود سرویس ایاب و ذهاب از روستا به مدرسه، وجود باورهای غلط مانند عدم حضور دختران در دورههای تحصیلی بعدی و ازدواج زودرس آنها و.. نباشد آنگاه مدرسه با معلمان آگاه و برنامهریزی مناسب میتواند در ساخت جامعهای مترقی و توسعهیافته حرکت کند.
اما تا زمانی که شش کلاس درس یک مدرسه با یک سرباز معلم اداره میشود و مدارس از کتابخانه، فضای سبز، سیستم سرمایشی مناسب و حتی گاهی میز و صندلی نیز محروم است نمیتوان امیدوار بود که «آموزش و پرورش» کمکی به فرهنگ و تربیت داشته باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« صدای معلم » درگذشت بانو شادروان « زهرا بنی نجار » مادر گرامی « محمد مرد » همکار محترم را تسلیت عرض کرده و برای ایشان و خانواده و بستگان محترم صبر آرزومند است .
پایان پیام/
گروه گزارش/
پس از گذشت هشت ماه از ابلاغ « قانون رتبه بندی معلمان » توسط رئیس جمهور به وزارت آموزش و پرورش و سازمان برنامه و بودجه و سازمان اداری و استخدامی کشور برای اجرا هنوز خبری از صدور احکام این قانون برای رتبه بندی معلمان نیست و تاسف بار تر آن که هر روز اخبار نا امید کننده تری به گوش معلمان می رسد که به طور اخص می تواند نشانه معضل بزرگی در این وزارتخانه باشد و آن هم بی برنامگی و ضعف مدیریت است .
در آخرین اظهار نظر ، یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش گفته است: مصوب شده که همه فرهنگیان مشمول پرداختی مزایای رتبه اول رتبهبندی شوند تا بررسیها در سازمان برنامه و بودجه صورت گیرد .
این گونه اظهار نظر به وضوح نشان دهنده ی فقدان یک نهاد ارزیاب متخصص و کارآمد در آموزش و پرورش است ؛ نهادی که به روایت اسناد و برنامه ها قرار است راهنمای توسعه ایران در آینده باشد اما هنوز مسئولان پر مدعای آن نمی توانند حتا یک قانون را برای معلمان به اجرا در آورند .
بارها در « صدای معلم » و در گزارش های متعدد به تحلیل این موضوع پرداخته شده و تاکید گردیده است که راهی جز تاسیس « سازمان نظام معلمی » به عنوان یگانه نهاد تعریف کننده ، احصا و ارزیاب صلاحیت های حرفه ای معلمان نداریم اما به نظر می رسد که مقامات و مسئولان عامدا و آگاهانه از اجرای چنین مسئولیتی شانه خالی می کنند و علی رغم ادعاهای تکراری آنان در مورد تعریف از جایگاه و مرجعیت معلمان اراده ای برای حرفه ای کردن نهاد آموزش در ایران به چشم نمی خورد .
از سوی دیگر ، نهادهای تخصصی مانند « گروه های آموزشی » معلمان عملا تعطیل بوده و جایگاهی در نظارت و ارزیابی بر صلاحیت ها و شایستگی های حرفه ای و تخصصی معلمان ندارند و البته این گروه ها هم به علت ضعف های عملکردی و ساختاری نه از سوی معلمان جدی گرفته می شوند و نه مسئولان ارزش چندانی برای آنان قائل هستند و اثبات این مدعا آن است که نقش مشخصی برای آنان در فرآیند رتبه بندی معلمان تعریف و تبیین نشده است . ( این جا )
اخبار و منابع غیر رسمی حاکی از آن است که کار ارزیابی بخش « خود اظهاری » در فرآیند رتبه بندی معلمان بر عهده نهادهایی مانند « گزینش » ها و « حراست » ها گذارده شده اند .
پرسش « صدای معلم » از مقامات و تصمیم گیرندگان آن است که آیا چنین نهادهایی توانایی و تخصص دخالت در امر آموزش را دارند ؟ نهادهای تخصصی مانند « گروه های آموزشی » معلمان عملا تعطیل بوده و جایگاهی در نظارت و ارزیابی بر صلاحیت ها و شایستگی های حرفه ای و تخصصی معلمان ندارند.
در آخرین گزارش چنین آمده بود : ( این جا )
« دستاورد گزینش در بیش از 40 سال گذشته چه بوده است؟
آیا سیستم جذب کارمند از طریق گزینش سیاسی و اعتقادی داوطلبان موفق بوده است؟
آیا تربیت معلم حرفه ای اساسا با کارکرد نهاد گزینش و رویکردهای آن قابل جمع است ؟
معیارهایی که گزینش گران برای خود تعریف کرده اند چه نسبتی با « تفکر انتقادی » و « پرسشگری » دارند ؟
آیا نشست هایی که در ادارات آموزش و پرورش در حوزه گزینش و با صفت " تخصصی " برگزار می شوند واقعا تخصصی بوده و با معیارهای مدیریت علمی و رفتار سازمانی تجانس و سنخیت دارند ؟
با توجه به نقش بی بدیل نهاد گزینش و هسته های آن در تولید و فربه شدن آموزش و پرورش ایدئولوژیک ؛ آیا برنامه ای برای تحول واقعی و غیرشعاری در این وضعیت و پیروی از تجارب کشورهای توسعه یافته در امر جذب و تربیت معلم پیش بینی شده است ؟
پرسش « صدای معلم » از مقامات و تصمیم گیرندگان آن است که نحوه گزینش و جذب معلم در ایران واقعا چه شباهت و یا تجانسی با نظام های پیشرفته آموزشی و حتا کشورهای در حال توسعه دنیا دارد ؟ »
« صدای معلم » بر این باور است در غیاب نهادهای تخصصی و حرفه ای مانند « سازمان نظام معلمی » وظایف مرتبط در حوزه تعیین و ارزیابی صلاحیت های حرفه ای معلمان می باید توسط « مرکز برنامه ریزی منابع انسانی آموزش و پرورش » اجرا شوند و این وظیفه به هیچ وجه قابل تفویض به نهادهایی مانند گزینش و حراست نیست .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بازنشستگی، به بندری مه آلود می ماند که آن سوی دریای نفس گیر سیستم اداری واقع شده است. اسیران سیستم، خاصه در سال های آخر، همه فکر و ذکرشان در خلاص شدن از مقررات خشک و آزار دهنده ای که گرفتارشان ساخته است و آرزوی هر چه زودتر بازنشسته شدن و آزاد شدن و رفتن به میان آن بندر را دارند. اما این همه ماجرا نیست. ساکنان بندر ، خود در بند روزها و لحظه ها هستند و آرزو دارند کاش می توانستند شرایط را تغییر دهند و از این همه کابوس بیکاری و تنهایی و بیماری به در آیند.
آنها به ایجاد حس آرامش، دوری از تنش ها و حواشی سیاسی یا اجتماعی، سلامت بدن، افزایش منزلت، احساس کرامت ، حقوق کافی و بهبود کیفیت زندگی و امید به زندگی، نیاز دارند که البته تامین همه یا اغلب اینها وظیفه صندوق بازنشستگی و نظام بیمه محسوب می شود که اگر چه به قدر وسع و توان خود در این زمینه می کوشند اما به دلیل وضعیت وخیمی که بر صندوقهای بازنشستگی کشوری و لشگری حاکم است، این صندوقها بدون حمایت دولت نمیتوانند به حیات خود ادامه دهند. مشکلات معیشت و سلامت بازنشستگان بر قوت خود باقی است و علی رغم تمام سعی و تلاش های چهل سال اخیر، آن ها در شرایط و وضعیتی که در شأن و شوکتشان باشد، قرار ندارند.
و اما بازنشستگی به شکل معمول، میراث عصر مدرنیته است که ایده آن اول بار به توصیه بیسمارک ( صدراعظم آلمان ) در سال 1889 مطرح شد. پیش تر، یعنی در روزگار سنت و جای خالی صنعت، انسان در طبیعت بود و به طور طبیعی آن قدر کار و زندگی می کرد که مثل گیاه و به گاه زرد پژمرده شدنش، جای خود را به دیگری می داد. برای همین است که می بینیم اغلب تئوری ها و اختراعات تا یک قرن قبل، توسط کسانی عنوان شده اند که روزگار بزرگ سالی یا کهنسالی خود را می گذرانده اند. اکنون اما که ماشین به مثابه خلیفه انسان بر روی زمین ظهور کرده است،آدمی خیلی از حضور خود در محل کار لذت نمی برد و زود خسته و به اصطلاح بازنشسته می شود.البته این کناره گیری بیشتر از حیث سنی و سیستمی است. در این وضعیت، افراد بی آنکه بخواهند بازنسته می شوند حتی اگر قوای ذهنی و بدنی آنها ضعیف نشده باشد. صورت بدتر، بازنشستگی روحی است که در آن آدمی خود، خودش را بازنشسته می کند حتی اگر سابقه خدمت کمی داشته باشد. این نوع بازنشستگی زمانی اتفاق می افتد که فرد با فراموش کردن تاثیر و مسئولیت خویش، به زمین و زمان و بخت و سرنوشت لعنت می فرستند. از این منظر، بازنشستگی يك وقفه عميق را در زندگي فرد به وجود مي آورد. او از گذشته خود بريده مي شود و با وضعيت جديدي مواجه مي گردد. با اعلام زمان بازنشستگی، حس میكند كه همه چیز تمام شده است. به همین خاطر، سعی در پول در آوردن و خرید سهام و بالا بردن میزان داراییشان را وسیله ای میدانند كه در روزگاری پیری وکوری و تنهایی، حلال مشكلاتشان خواهد شد. این تلاش و تقلا گاه به قدری پرتنش و پردردسر میشوند كه فرد در این سالهای بزرگسالی، به جای آن که کار کند تا زندگی کند، زندگی می کند تا کار کند و در آمد داشته باشد. او اصلا فراموش میكند از چه چیزهایی واقعا خوشش میآید و دوست داشته در بچگی چه كارهایی بکند كه پدر و مادرش نتوانسته امكانش را برایش فراهم كنند.
انتقال از دوران اشتغال به بازنشستگی آسان نیست. خیلی سخت خواهد بود که زندگی حرفه ای و شغلی رها شود. برای مثال ، کارمندی یا معلمی که تا دیروز در ماموریت ها ،سمینارها و کلاس های مختلف شرکت می کرده و همه جا مورد توجه بوده است، می بیند اکنون در چشم بر هم زدنی همه اینها محو شده و اقتدار و ارزش و اثرگذاری آدمی از بین رفته است. گویی از سیاره ای کنده شده و به جای دیگری افتاده است.
این همه گفتیم تا گفته باشیم که بازنشستگی ، دلیل ندارد اما علت دارد. به بیانی دیگر، دلیلی ندارد آدمی خود را بی کار و کناره گیر تصور کند اما به علت های مختلف اداری سنی ناگزیر می شود.در این وضع دست هایی نامرئی او را بازنشسته می کنند اما او بازهم نباید خودش را بازنشسته کند؛ چرا که مغز و روح آدمی به حرکتی دائمی نیاز دارد تا به حالت طبیعی کار کند و نمیرد. در این برداشت ، بازنشستگي نه یک چالش که یک فرصت تازه هست و لازم است تا فرد، قلاب زندگی اش را به دلیلی وصل کند تا بتواند به واسطه آن، به حرکت ادامه دهد. دلیلی فراتر از کاری که در سی سال گذشته انجام داده است.دلیلی غیر از دستاورد های مادی و اداری سال های کار او و دلیلی مهم تر از انتظار کمک اطرافیان. به دلیل بی دلیلی. مثل کودکی که بی دلیل شاد و خونسرد است. هم چنان که تاریک ترین نقطه در اتاق، زیر روشنایی لامپ است، دم دست ترین پاسخ زندگی نیز درست در گوشه قلب ما جای گرفته است اگر بخواهیم بشنویم.
شاید در شب و روزهای تنهایی و حال گیر بازنشستگی، اغلب بازنشسته ها گمان کنند دیگر زندگی هیچ ارزشی ندارد اما وقتی به این نکته فکر کنند که هیچ چیز نیز ارزش زندگی را ندارد، کمی آرامشان خواهد کرد. این بشارتی می تواند باشد نه فقط برای بازنشسته ها که برای هر که با عنایت به اراده و نه حمایت اداره ، درپی آرامش درونی است. خاصه برای آنها که به گفته نیچه؛ چون چرایی در زندگی دارند، باهر چگونه ای خواهند ساخت.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
در نشست تودیع و معارفه ای که یکشنبه 16 آبان در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان جهت ریاست سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیر مدارس کشور برگزار شد و گزارش آن در صدای معلم منتشر گردید ( این جا ) ؛ وزیر آموزش و پرورش در پاسخ به پرسش و درخواست « ناصر قفلی ، رئیس جامعه ی خیرین مدرسه ساز کشور » چنین گفت :
« موضوع سوم این که دوستان دارند یواش یواش املاک را یادداشت شان را به ما می دهند .
من هم آن ها را به دولت فرستادم .
فعلا لیست شان را داده اند که این را زود بتوانیم براساس قوانین و مقررات و تشریفات و معاون حقوقی و پارلمانی هم هست و ماموریت دادیم اگر بشود یک مصوبه بگیرند که « تهاتر » داشته باشیم یعنی با جاهایی که می سازند و اقداماتی که خیرین انجام می دهند ما از قبل پروژه های نیمه تمام را سریعا تمام کنیم و ما تعهدات زیادی به خیرین داریم .
دیروز به قم رفتم .
یازدهمین مدرسه را در قم افتتاح کردیم و فرمودند ما 250 میلیارد تومان از خیرین عقب هستیم .
اعتبارات را آقای رخشانی مهر زحمت کشیدند و مشورت کردند و در « بسته ی خیرین » آوردند .
دوم این که املاک شناسایی شدند .
آقای خان محمدی !
شما ادامه دهید .
ما باید 10 هزار میلیارد تومان املاک مازاد را بتوانیم بفروشیم که بتوانیم به خیرین برسیم .
دقت کنید !
این ها املاک مازاد هستند :
آقا ! ما الان شرکت تعاونی نمی خواهیم . بی تعارف بگویم !
ما اگر بیمه را برای فرهنگیان تکمیل کنیم درمانگاه هم نمی خواهیم !
چون درمانگاه خدمات آن چنانی نمی دهد . کامل نیست .
این ها ملک های اضافه ای هستند که می شود از آن ها استفاده کرد .
یا اماکنی که تجاری شان کردیم . یک جا خانه ای هست و...
برخی چیزها هست که الان نمی خواهم عرض کنم . »
می توان گفت بسیاری از دستگاه ها و نهادهای دولتی مانند آموزش و پرورش صاحب تعاونی ، بیمارستان و... هستند اما آیا مدیر آن دستگاه و یا نهاد مانند وزیر آموزش و پرورش عنوان می کند که برای اتمام پروژه های مدرسه سازی ، پرداخت پاداش پایان خدمت بازنشستگی معلمان و... قصد فروش نهادهای رفاهی کارکنان خود را دارد ؟
یوسف نوری به عنوان وزیر آموزش و پرورش که به نظر می رسد پس از گذشت یک سال از وزارتش هنوز برنامه مشخصی برای بهبود معیشت معلمان ندارد باید بداند اگر مجموعه های رفاهی مانند درمانگاه و یا بیمارستان ، تعاونی ها ، خانه های معلم و... زیان ده هستند مشکل در مالکیت آموزش و پرورش بر این مجموعه ها نیست بلکه به معضل و بحران « مدیریت » باز می گردد .
پس یوسف نوری در این موارد می باید که شفاف بوده و آدرس های غلط ندهد .
وزیر آموزش و پرورش به جای چوب حراج زدن بر اموال این وزارتخانه بهتر است به این پرسش « صدای معلم » پاسخ دهد که آیا به صورت کامل و جامع ماده 85 قانون مدیریت خدمات کشوری را در آموزش و پرورش اجرا کرده است ؟
به عنوان مثال ؛
آیا این وزارتخانه سهم خود را از بیمه های تکمیلی به شرکت بیمه گر پرداخت می کند ؟
آیا وزارت آموزش و پرورش برای تعیین شرکت بیمه گر مناقصه ای درست و جامع برگزار می کند و یا معمولا به دنبال شرکت های زیان ده و ورشکسته می رود ؟
بنا براین عقل و منطق ایجاب می کند به جای سخن راندن در مورد فروش مراکز درمانی معلمان ابتدا وضعیت و توان خود را در این بخش شفاف نمایید .
هر ساله کمک های رفاهی مستقیم و غیر مستقیم برای کارمندان دولت مصوب می شود اما تاکنون در بودجه و... هیچ گاه اعتباری برای « رفاه معلمان » منظور نشده است . ( این جا )
پرسش « صدای معلم » از وزیر آموزش و پرورش آن است که چرا و به چه دلیلی بودجه ی مستقلی با نام « بودجه رفاهی معلمان » در بودجه کل کشور تعریف نمی شود و معلمان مانند سایر کارمندان دولت نمی توانند از کمک های رفاهی مستقیم و غیر مستقیم برخوردار باشند در حالی که درون این وزارتخانه هم بخش های ستادی از آن ها منتفع هستند ؟
کشوری که وزیرش و سایر مقامات و مسئولان آن چنین نگرشی به آموزش و پرورش و ارکان آن مانند « معلم » دارند قرار است آن را به کجا برسانند ؟
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از مسائل مغفول و پشت پرده در شلوغی های اخیر، جهش بی سر و صدای تورم و فوران گرانی هاست.متاسفانه در این قیل و قال ، فرایند کوچکتر شدن سفره محقر طبقات آسیب پذیر و متوسط شدت و حدت محسوسی داشته است. در این وانفسای معیشت، با استمداد از خیرین تهران _کرج فرصتی دست می دهد تا در قالب تیم خیرین به حواشی کرج سرک کشیده و از نزدیک شاهد زندمانی تعدادی از هموطنان و گروهی از افاغنه باشیم.
آنچه می خوانیم حاصل مشاهدات عینی یک معلم خبرنگار از حاشیه نشینان کرج می باشد لازم به ذکر است که حدود یک میلیون نفر از سه میلیون جمعیت استان البرز حاشیه نشین بوده و عمدتا در مجاورت زندانهای چهارگانه کرج با آسیب های اجتماعی چندلایه و مشکلات چند بعدی مواجهند.
مهاجرین افغانی
با راهنمایی یکی از دوستانِ محلی، در منطقه محروم حسن آباد کرج با خانواده پرجمعیتِ افغانی ملاقات می کنیم.
ده نفر در آپارتمانی ۵۰ متری زوار در رفته استیجاری در تلاش برای زنده ماندن هستند پدر، خانواده را ترک کرده، پسر عروس حامله اش را رها و ظاهرن دنبال کسب روزی ماههاست که بی خبر رفته است.
دختر ۱۴ ساله خانواده که محرومیت و مظلومیت از چشمانش برق می زند نامزد بوده و خود را از ما پنهان می کند.سر ظهر سفره صبحانه همچنان با چند بربری تکیده و یک پاکت شیر سهمیه ای نقش زمین است. مادر خانواده در بقالی سرکوچه سبزی پاک کرده و روزی ۳۰ هزارتون اجرت می گیرد.مادر بزرگ در بستر بیماری همدم عزراییل است. سوزناک ترین بخش این صحنه های تراژیک، بی سوادی مطلق خانواده می باشد هیچ کدام از فرزندان قد و نیم قد خانواده مدرسه نرفته و با زباله گردی مشغول سیر کردن شکم خودشان هستند. خلاصه برون داد رنجِ غربت،غم یار و تزویج فقر اقتصادی و فرهنگی و... ملقمه ای ترکیبی است که کلمات در وصف آن نالان و عاجزند.
تیم همراه تدابیری برای آموزش فرزندان وایجاد اشتغال و ارسال کمک های معیشتی برای خانواده اتخاذ می کند و...
هموطنان ایرانی
کیس دوم، خانواده ای در شهرک اوج (منزل استیجاری یکی از شاگردانم در طبقه پنجم فاقد آسانسور)می باشد . دانش آموز ده روزی است غایب است و تماس و پیگیری های مدرسه بی جواب مانده است. در پیگیری نامحسوسِ موضوع به مشکلات چند لایه خانواده هدف (طلاق، اعتیاد، تنگدستی، بیماری،بی کسی، اجاره نشینی و...)واقف شده ام. چند ماهی است پدر، خانواده را رها و دنبال عشق و حال خود رفته است.
دانش آموزِ بیمار زیر پتو سرش را می دزد که چشم در چشم نشویم مادرش می گوید: به خاطر نداشتن پول هنوز دکتر نرفته است.
پشت چشمان مادر غمی سنگین نهفته است ؛ عزت نفس اش اجازه نمی دهد از کسی کمک بگیرد و با کارهای خانگی و دستی مشغول اداره نیم بند خانواده دو نفره و سبکبالش می باشد.
می گوید هیچ نهادی در صحنه عمل پیگیر جدی حل و فصل مشکلات اقشار پایین دست نیست و تنها شعار بلغور می کنند و دیگر هیچ.
با عنایت خیرین تمهیدات عینی برای مساعدت به خانواده محجوب و مأخوذ به حیا اتخاذ می شود.
یکی از خیرین درِ گوشی به من می فهماند: شیعه ها به اکراه ازدواج کرده و نهایتا یک فرزند می آورند ؛ خانواده سنی تبار افغانی در مملکت غریب یک دوجین بچه آورده است و این خطری جدی در به هم خوردن ترکیب جمعیتی و توازن مذهبی کشور است.
خانواده های بعدی که سرکشی می کنیم مشکلاتی دارند که قلم در نوشتنش شرمسار و جوهرش اندوهگین است و...
سوالات نسل سوم
سوالی که امروزه به درستی و فراست نسل زِد از ما بزرگترها دارند اینست که آیا انقلاب کوه های ثروت را هموار و چاله های فقر را پر کرده است؟
چند درصد از شعارهای اولیه و اصیل انقلاب جامه عمل پوشیده اند؟
دلایل ناکامی های تاریخی ما چیست؟
چرا باید شهروندان کشوری که جز ده کشور ثروتمند جهان است این گونه در کف جدول مازلو به خاطر نیازهای اولیه در جا بزنند؟
چرا انتطار داریم نسل آگاهِ و مطالبه گر دوره انفجار اطلاعات در بستر شبکه های اجتماعی، همچنان با شعار درمانی و تظاهرِ ما متولیانِ سرخوش فرهنگی رام و قانع شوند؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
امروز یکشنبه 15 آبان نشست تودیع و معارفه رئیس سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس در سالن اجتماعات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار گردید .
زمان این نشست از ساعت 9 تا 11 اعلام شده بود اما مهر اله رخشانی مهر رئیس پیشین این سازمان ساعت 50 / 9 وارد سالن گردید .
حاضران به محض ورود رخشانی مهر به پا خاسته و با کف زدن های ممتد وی را مورد تشویق قرار دادند اما زمانی که وی از ریاست سازمان نوسازی کنار گذاشته شد کسی از مجموعه نوسازی به صورت مکتوب به این تصمیم اعتراض نکرد و حتا نوشته ای در دفاع از عملکرد وی مشاهده نگردید .
در حالی که همه حاضران منتظر ورود یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش بودند و حدودا یک ساعت از زمان نشست سپری شده بود یکی از حاضران که از خیرین بود به این رفتار وزیر آموزش و پرورش اعتراض کرده و با صدای بلند در نشست گفت که منتظر گذاشتن این همه جمعیت بی احترامی به آنان است و این رفتار تحقیر آمیز است .
او تاکید کرد که همان آغاز نشست و پس از گذشت حتا یک ربع از زمان نشست باید همه سالن را ترک می کردند و حتا به دفتر وی مراجعه می کردند .
این سخنان با استقبال و تشویق شدید حاضران نشست مواجه شد .
« حمیدرضا خان محمدی » رئیس جدید سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس کشور پس از 70 دقیقه تاخیر از زمان رسمی وارد سالن گردید .
با آن که یکی دو نفر وی را همراهی می کردند اما جز دو یا سه نفر کسی در نشست برای او برنخاست .
مراسم به صورت رسمی در ساعت 12 / 10 با تلاوت آیاتی چند از قرآن کریم آغاز شد .
مجری نشست ضمن خوش آمد از همه بابت تاخیر پیش آمده عذرخواهی کرد .
دانش آموزی پسر، کلاس پنجم به نام « مهبد » در نوشته ای از زحمات خیرین مدرسه ساز و مدیران نوسازی تشکر کرد .
سپس کلیپی از اقدامات انجام شده توسط رخشانی مهر به نمایش در آمد .
پس از آن کلیپی دیگر که مراحل ساخت و نوسازی « دبستان کارشناس سایه خوش » را با مدیریت خان محمدی نشان می داد به اجرا در آمد .
در این میان یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش پس از 100 دقیقه تاخیر و در ساعت 40 / 10 وارد سالن گردید .
با وجود آن که جمعیت حاضر بابت سخنان اعتراض آمیز خیر در مورد تاخیر وزیر آموزش و پرورش او را تایید کرده و با کف زدن او را همراهی کرده بودند با این حال به محض ورود وزیر آموزش و پرورش برای او هم به پا خاسته و وزیر را مورد تشویق قرار دادند .
پرسشی که در این جا مطرح می شود آن است که وقتی یک مقام رسمی در نظام جمهوری اسلامی مانند وزیر آموزش و پرورش 100 دقیقه تاخیر می کند چگونه می خواهد قوانین مصوب شده ای مانند رتبه بندی معلمان را که مدت هاست از موعد اجرای قانونی اش گذشته به منصه اجرا در آورد ؟
در این نشست ، برق چهار بار قطع و وصل شد که یکی از آن ها زمانی رخ داد که وزیر آموزش و پرورش در حال سخنرانی بود با این حال « ناصر قفلی » رئیس جامعه خیرین مدرسه ساز کشور این جلسه را « با شکوه » نامید و از خدمات و تشریف فرمایی وزیر آموزش و پرورش تشکر کرد اما هیچ اشاره ای به تاخیر بی سابقه وی نکرد .
قفلی گفت : نام رخشانی مهر در تاریخ ساخت و ساز مدارس ایران برای همیشه باقی خواهد ماند .
رئیس جامعه خیرین مدرسه ساز از وزیر آموزش و پرورش درخواست کرد که برای فروش املاک مازاد آموزش و پرورش از سازمان نوسازی مدارس کمک بگیرد .
قفلی گفت : سازمان می خواهد پول را خرج کند و روسای آموزش و پرورش ما تاجر نیستند و آموزش و پرورشی اند اما نوسازی ها تاجر مسلک تر هستند ! ( خنده حاضران ).
وی از وزیر آموزش و پرورش خواست که اول از نوسازی مدارس شروع شود ( تشویق حاضران ). مشکل ما همین است و همین را اول حل کنید . خان محمدی تاکید کرد که وزیر آموزش و پرورش به مجموعه ی خیرین اهمیت بسیار می دهد اما مشخص نکرد که آیا تاخیر 100 دقیقه ای وزیر آموزش و پرورش موید ادعای وی و در جهت تکریم آنان بوده است ؟
او درخواست کرد که مدارس نیمه کاره سریعا به اتمام برسند .
قفلی در خاتمه گفت : صد حیف که آقای دکتر رخشانی مهر رفت و صد شکر که آقای دکتر خان محمدی از بدنه آموزش و پرورش به جای ایشان آمد .
در ادامه رخشانی مهر به جایگاه رفته و از عملکرد و اقدامات انجام شده توسط خود در حدود 5 سال ریاست بر سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس کشور دفاع کرد .
رخشانی مهر ضمن فراهم کردن زمینه برای « کار کردن » در این سازمان خطاب به رئیس جدید چنین گفت :
آقای خان محمدی !
مجموعه سازمان نوسازی مدارس کشور مجموعه ی سیاسی نیست ! تاکنون کم تر سابقه نداشته از رسانه ها به ویژه « رسانه های مستقل و منتقد » برای حضور در نشست های تودیع و معارفه دعوت به عمل آید .
شما هم سیاسی کاری نکنید ! ( تشویق ممتد حاضران )
رخشانی مهر عنوان کرد که هیچ یک از مدیران کل زیرمجموعه او در زمان مدیریت او دستگیر نشدند .
او از مدیران خود به عنوان « بهترین مدیر کل ها » نام برد .
رئیس پیشین سازمان نوسازی مدارس در حالی که کاغذی را نشان می داد تاکید کرد اگر این یک برگه کاغذ وارد زندگی شخصی او شده او می تواند جریان را « رسانه ای » کند .
رخشانی مهر میدان دادن به مدیران زن را از اقدامات مهم خود دانست که در این سازمان سابقه نداشته و انتصاب یک مدیر کل زن در این سازمان سابقه نداشته است .
وی تصریح کرد که نوسازی مدارس سالم ترین دستگاه در زمان مدیریت وی بر این مجموعه بوده و « قومیتی » عمل نکرده است .
رئیس پیشین سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس کشور تعامل با رسانه ها را از رویکردها و اقدامات مهم خود دانست و با نام بردن از برخی خبرنگاران و رسانه ها از زحمات آنان تشکر کرد .
وی از پورسلیمان مدیر صدای معلم نام برد و از وی تشکر و قدردانی کرد .
تاکنون سابقه نداشته است که معاون وزیری هنگام تودیع از خبرنگاران نام ببرد .
( مشروح سخنان رخشانی مهر در صدای معلم منتشر خواهد گردید )
سپس خان محمدی رئیس جدید سازمان نوسازی مدارس پشت تریبون رفته و از اقدامات مدیریت قبلی و وزیر آموزش و پرورش تشکر کرد .
خان محمدی تاکید کرد که وزیر آموزش و پرورش به مجموعه ی خیرین اهمیت بسیار می دهد اما مشخص نکرد که آیا تاخیر 100 دقیقه ای وزیر آموزش و پرورش موید ادعای وی و در جهت تکریم آنان بوده است ؟
در پایان وزیر آموزش و پرورش زمانی که وقت قانونی نشست بیش از یک ساعت به پایان رسیده بود به سخنرانی پرداخت . زمانی که رخشانی مهر از ریاست سازمان نوسازی کنار گذاشته شد کسی از مجموعه نوسازی به صورت مکتوب به این تصمیم اعتراض نکرد و حتا نوشته ای در دفاع از عملکرد وی مشاهده نگردید .
نوری بابت تاخیر خود عذرخواهی کرد .
وزیر آموزش و پرورش گفت : من فکر می کردم که آقای دکتر رخشانی مهر اصحاب رسانه دارد .
یک زمانی در دوره دکترا در دانشگاه علامه می خواندیم و به اجبار کتاب « قدرت ارتباطات » مانوئل کسپرز را به من دادند و آن زمان هم ترجمه نشده بود که ارائه کنم .
و من فهمیدم که این خودش یک آدم رسانه ای که امروز دارد می رود هست اما رو نکرده بود ! ( خنده برخی حاضران )
نوری در توجیه دلیل تاخیر 100 دقیقه ای خود گفت : چون اذان هم هست و من معاون قوه قضائیه را از ساعت 11 آن جا کاشته ام .
وزیر آموزش و پرورش در پایان سخنان خود اظهار کرد :
عذرخواهی می کنم که دیر آمدم . بنیاد البرز برای دانش آموزان برنامه ای تدارک دیده بود و ما خدمت شان بودیم .
نمی شد در رفت !
دانش آموزان سرآمد یک کشور را توسط یک بنیاد خیریه حدود 50 سال است که دارند تمرین می شوند و من هم راه فراری نداشتم و اگر راه فرار داشتم زود تر می آمدم .
خیلی عذرخواهی می کنم .
مدارس ما بر اساس زیست بوم مان ساخته نمی شوند . اگر آن اتفاق بیفتد آن سواد معماری که تاثیر بر سواد دانشی ما دارد . فضا بر انسان تاثیر می گذارد . وقتی یک مقام رسمی در نظام جمهوری اسلامی مانند وزیر آموزش و پرورش 100 دقیقه تاخیر می کند چگونه می خواهد قوانین مصوب شده ای مانند رتبه بندی معلمان را که مدت هاست از موعد اجرای قانونی اش گذشته به منصه اجرا در آورد ؟
اینی که الان ام دی اف است ( اشاره به جایگاه خود ) اگر چوب بود ارتباطش بیشتر بود ( سکوت )
ما این ها را فراموش می کنیم و از بسته های دیگران استفاده می کنیم .
مدرسه باید بر اساس همان زیست بوم طراحی شود .
من از خیرین می خواهم که خودتان بیایید و مدارس را اداره کنید .
به آقای مصلی نژاد و معاون حقوقی هم عرض کردم که هر طور شما می نویسید ما آن را به شورای عالی آموزش و پرورش می بریم و تصویب می کنیم .
بیایید و خودتان اداره کنید .
شما بهتر از من اداره می کنید .
کسی که مدرسه را خودش به بهترین وجه می سازد می تواند مدرسه را هم اداره کند .
پروتکل می گویند ... چه می گویند » شیوه نامه ها . بیایید و خودتان اداره کنید .
پیشنهاد بدهید و انجام بدهید .
شعار جدی دولت مردمی سازی است و تعدادی از مدارس را توسط خود مردم و دستور العمل اداره می کنیم .
چه بهتر از مدارس خیری ؟
موضوع سوم این که دوستان دارند یواش یواش املاک را یادداشت شان را به ما می دهند .
من هم آن ها را به دولت فرستادم .
فعلا لیست شان را داده اند که این را زود بتوانیم براساس قوانین و مقررات و تشریفات و معاون حقوقی و پارلمانی هم هست و ماموریت دادیم اگر بشود یک مصوبه بگیرند که « تهاتر » داشته باشیم یعنی با جاهایی که می سازند و اقداماتی که خیرین انجام می دهند ما از قبل پروژه های نیمه تمام را سریعا تمام کنیم و ما تعهدات زیادی به خیرین داریم .
دیروز به قم رفتم .
یازدهمین مدرسه را در قم افتتاح کردیم و فرمودند ما 250 میلیارد تومان از خیرین عقب هستیم .
اعتبارات را آقای رخشانی مهر زحمت کشیدند و مشورت کردند و در « بسته ی خیرین » آوردند .
دوم این که املاک شناسایی شدند .
آقای خان محمدی !
شما ادامه دهید .
ما باید 10 هزار میلیارد تومان املاک مازاد را بتوانیم بفروشیم که بتوانیم به خیرین برسیم .
دقت کنید !
این ها املاک مازاد هستند :
آقا ! ما الان شرکت تعاونی نمی خواهیم . بی تعارف بگویم !
ما اگر بیمه را برای فرهنگیان تکمیل کنیم درمانگاه هم نمی خواهیم !
چون درمانگاه خدمات آن چنانی نمی دهد . کامل نیست .
این ها ملک های اضافه ای هستند که می شود از آن ها استفاده کرد .
یا اماکنی که تجاری شان کردیم . یک جا خانه ای هست و...
برخی چیزها هست که الان نمی خواهم عرض کنم .
شما بهتر از من می دانید .
این ها را بیاورید که ما بهترین و برترین انسان هایی که دارند با ما کار می کنند .
من هر جا می روم افتخارم این است که به شما دارم می گویم .
و این یکی از کارهای ماندگار انقلاب اسلامی است در حوزه مردمی سازی ..
و ان شاء الله ادامه خواهیم داد .
*تاکنون کم تر سابقه نداشته از رسانه ها به ویژه « رسانه های مستقل و منتقد » برای حضور در نشست های تودیع و معارفه دعوت به عمل آید .
*دعوت از « صدای معلم » برای حضور در این نشست توسط مهر اله رخشانی مهر صورت گرفت .
در پایان بازدیدی از مجموعه آرامش بخش و معنوی کانون فکری کودکان و نوجوانان انجام شد .
گزارشگر : علی پورسلیمان
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
سید امیرمحمد خرازانی در نشست با مدیرکل و اعضای شورای معاونان اداره کل آموزش و پرورش آموزش و پرورش استان قزوین که در سالن جلسات ساختمان شهیدچگینی برگزار شد گفته است : ( این جا )
« برای هر تحولی در آموزش و پرورش نیازمند رشد نیروی انسانی هستیم که مسئول ورودی این نیروها در آموزش و پرورش با هیئت گزینش است .
وی با بیان اینگه گزینش نیروهای مورد نیاز آموزش و پرورش باید عالمانه و هوشمندانه انجام شود، گفت: ما در یک پیچ تاریخی هستیم، چرا که در چهار سال آینده بیش از 50 درصد از معلمان و کارکنان آموزش و پرورش بازنشسته خواهند شد و در این یکی 2 سال هم خیلی از معلمان هم به خاطر رتبهبندی ماندند و بازنشست نشدند .
بنابراین حجم زیادی از نیروهای جوان وارد آموزش و پرورش میشوند و اگر این نیروها درست گزینش و انتخاب شوند، یقیناً تا 30 سال آینده خیال ما راحت است و بسیاری از مشکلات امروز را نخواهیم داشت. درست است که در حوزه معلمان و فرهنگیان کمترین مشکل را در آموزش و پرورش داشتیم، اما به هر حال باید در گزینش نیروهای جدید دقت کنیم » .
تاکنون گزارش های متعددی در نقد عملکرد و رویکرد بخشی که در ساختار وزارت آموزش و پرورش به « گزینش » شهرت دارند در « صدای معلم » منتشر گردیده اما تاکنون هیچ پاسخی در جهت اقناع افکار عمومی از سوی این « نهاد » ارائه نشده است .
نخستین پرسش « صدای معلم » از دبیر هیئت مرکزی گزینش وزارت آموزش و پرورش این است که « گزینش عالمانه و هوشمندانه » یعنی چه ؟
البته این سخن درستی است و همه آن را می پذیرند اما لازم است که شفاف سازی شده و به صورت عملیاتی تعریف شود .
آیا معیارهای ایدئولوژیکی که نا کارآمدی آن ها در بیش از چهار دهه گذشته به اثبات رسیده است مورد توجه ایشان و تصمیم گیرندگان می باشد ؟ آیا « نارضایتی فراگیر معلمان » به تنهایی گزینش های شما را خنثی نمی کند ؟
پیش تر نوشته و مجددا تکرار می کنیم : ( این جا )
« دستاورد گزینش در بیش از 40 سال گذشته چه بوده است؟
آیا سیستم جذب کارمند از طریق گزینش سیاسی و اعتقادی داوطلبان موفق بوده است؟
آیا تربیت معلم حرفه ای اساسا با کارکرد نهاد گزینش و رویکردهای آن قابل جمع است ؟
معیارهایی که گزینش گران برای خود تعریف کرده اند چه نسبتی با « تفکر انتقادی » و « پرسشگری » دارند ؟
آیا نشست های که در ادارات آموزش و پرورش در حوزه گزینش و با صفت " تخصصی " برگزار می شوند واقعا تخصصی بوده و با معیارهای مدیریت علمی و رفتار سازمانی تجانس و سنخیت دارند ؟
با توجه به نقش بی بدیل نهاد گزینش و هسته های آن در تولید و فربه شدن آموزش و پرورش ایدئولوژیک ؛ آیا برنامه ای برای تحول واقعی و غیرشعاری در این وضعیت و پیروی از تجارب کشورهای توسعه یافته در امر جذب و تربیت معلم پیش بینی شده است ؟
پرسش « صدای معلم » از مقامات و تصمیم گیرندگان آن است که نحوه گزینش و جذب معلم در ایران واقعا چه شباهت و یا تجانسی با نظام های پیشرفته آموزشی و حتا کشورهای در حال توسعه دنیا دارد ؟
آیا وقت تغییر معیارهای گزینش معلم نرسیده است؟
آیا در این زمینه فردی و یا نهادی مسئولیتی را می پذیرد ؟ معیارهایی که گزینش گران برای خود تعریف کرده اند چه نسبتی با « تفکر انتقادی » و « پرسشگری » دارند ؟
آیا گزینش عالمانه به این معناست که گزینش های ایدئولوژیک کنار گذاشته می شوند و یا همچنان در اولویت قرار دارند ؟
آیا این گونه گزینش ها در چهار دهه ی گذشته کمکی به ورود « معلم با کیفیت » به نظام آموزشی کرده و این گونه ساز وکارها به کیفیت بخشی آموزش منجر شده است ؟
آیا خروجی هسته های گزینش انتخاب معلمان با صداقت ، شرافت مند و پرسشگر بوده و یا آدم هایی وابسته و عافیت طلب ساخته شده اند ؛ انسانهایی که غالباً سکوت اختیار کردهاند و در بیشتر اوقات به صورت ستایشگران و تمدید کنندگان وضع موجود در آمده اند ؟
بسیاری از نیروهایی که از کانال « گزینش ها » جذب آموزش و پرورش شده اند در ابتدا ظاهرا برای نظام جمهوری اسلامی مطلوب بوده اند اما با گذشت زمان این نیروهای مطلوب که از فیلترهای گزینش عبور کرده اند خود را با وضعیت « موجود » تطبیق داده و بغضا به نیروهای غیر مطلوب تبدیل شده اند .
پرسش « صدای معلم » از آقای خرازانی و سایر افراد و نهادهای مسئول آن است که آیا « نارضایتی فراگیر معلمان » به تنهایی گزینش های شما را خنثی نمی کند ؟
آیا جوانان گزینش شده با بافت موجود در آموزش و پرورش خود را تطبیق نمی دهند و به لشگر ناراضیان اضافه نخواهند شد ؟
از نظر این رسانه اگر قرار است تحولی در آموزش و مفهوم و ارکان آن فارغ از شعار و هیاهو و تبلیغات صورت گیرد منطقی ترین ، کم هزینه ترین و کم اشتباه ترین مسیر آن است که این گونه ساز و کارهای از رده خارج و غیرعلمی کنار گذاشته شده و امر احصا و احراز صلاحیت های حرفه ای در تربیت معلم و فرآیند نگهداشت معلم به تشکیلات تخصص محور و علم بنیانی مانند « سازمان نظام معلمی » واگذار شود تا مسیر برای تحول واقعی در نظام آموزشی با محوریت معلم متخصص و کارآمد هموار گردد .
تنها در این صورت است که می توان به کارآمد شدن سیستم آموزش امید داشت .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
آن چه در زیر می آید ؛ سخنان دکتر مقصود فراستخواه استاد برنامه ریزی توسعه ، آموزش عالی است که با موضوع « هفت ضلع تفکّر انتقادی » در انجمن جامعه شناسی ایران در اردیبهشت 1401 ایراد گردیده است .
بخش چهارم را می خوانید .