بامداد ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ « سایه » ی بر سر فرهنگ و ادب ایرانی به سوی آفتاب پر کشید.
پرداختن به ظرایف ادبی و تحلیل فنی ادبیات ابتهاج خارج از تخصص و بسیار فراتر از توانایی صاحب این قلم است. من در این یادداشت کوتاه بر آن هستم که به این پرسش ها پاسخ دهم که :
1- چرا ابتهاج برای ایرانیان مهم بود؟
۲- چرا شعر « ایران ای سرای امید » این چنین شورانگیز است؟
۳- چرا شعر « ارغوان » پرخوانندهترین شعر معاصر فارسی است؟
و نهایتاً ؛
۴- چگونه شد که درختچه ارغوان حیاط خانه شاعر به ابژه مهم فرهنگی -اجتماعی در گفتمان زمانه ما تبدیل شد ؟
بعد از مکتب کلاسیسم که محوریت آن با عقل گرایی محض بود و البته در نقد به آن مکتب ادبی رمانتیسم ایجاد شد .
« رمانتیسم جامعه گرا » یکی از شاخههای فرعی این مکتب محسوب می شود و امیر هوشنگ ابتهاج را هم می توان یکی از نام آوران معاصر شعر فارسی در این مکتب دانست. رمانتیک جامعه گرا معطوف به عمل اجتماعی- سیاسی است و قصد دارد با توسل به « آرمانها »، زمانه نابه سامان را رسوا کند و با ادبیاتی تغزلی به مضامین ممنوعه بپردازد.
از آن جایی که در جهان اجتماعی ایرانیان شعر به مثابه رسانهای پرنفوذ حامل و ناقل پیام است، قالب های شعری و شاعرانی با ویژگی های فوق الذکر اهمیت دو چندان پیدا می کنند.
رمانتیسم اجتماعی در ایران بعد از کودتای ۲۸ مرداد رخ نمود. این نوع ادبیات در کنار احساسات و عشق ها و دردهای فردی، از مسائل اجتماعی و غم های تاریخی غافل نمیماند. امید و ناامیدی ، مرگ و زندگی، تیرگی و روشنایی مضامینی هستند که حضوری توامان در این سبک ادبی دارند. به عبارت دیگر هر چند بیداد و استبداد، فقر و گرسنگی هر کدام می توانند مانع « عشق » شوند و مسیر سخت رسیدن عاشق به معشوق، را سخت تر کنند ولی هیچ کدام یارای فرونشاندن شعله عشق در دل عاشق را ندارند. چرا که انسان بدون عشق از آدمیت خود خلع می شود .
رمانتیسم جامعه گرا مفاهیم سیاسی و اجتماعی چون فقر، فساد ،نابرابری های اجتماعی و ظلم ستیزی را در کانون توجه خود قرار میدهد و با مسائل اجتماعی و سیاسی از منظر احساسی و غنایی مواجه می شود. سیاست چون خونی در رگهای این نوع شعر جریان دارد و پدیده های اجتماعی، موضوع مورد توجه شاعری است که به جهان از منظر رمانتیسم جامعه گرا می نگرند.
ابتهاج در شعر « زنده باش» می گوید:
به سان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش
جهان اجتماعی از منظر ابتهاج « دره » ای سنگلاخ و صعب العبور است که « زندگی » چون « رود » ی در « نشیب دره » آن در جریان می باشد.
فقر، فساد، تبعیض، استبداد، استعمار و استثمار در حکم « سنگ » های خارایی هستند که « رودخانه زندگی » باید از میان آنها عبور کند. او ضمن توصیف زیباشناسانه ای از مسیر توسعه پایدار ایران عزیز به انسان ایرانی پیام می دهد که چاره ای جز « سر به سنگ زدن » نیست و باید «رونده » بود تا رسید.
او « آزادی » را فرجام « شور زندگی » و « شعور زیستن » می داند و باور دارد زیبایی ،نیکویی و دانایی معجزاتی هستند که در جریان زندگی امکان تحققش وجود دارد. پس باید زنده بود و زندگی کرد.
هر چند درک ابتهاج از مسیر تاریخی - اجتماعی ایران سرشار از غم و اندوه است اما امیدوارانه در جست و جوی « آسمان آفتابی » بر می آید. شاید تخلص شعری او به « سایه » هم قرابتی با درک غمگنانه اش از محیط پیرامونی داشته باشد.
« ارغوان گونه بودن » و « ارغوانی زیستن » مدلی از زیست اجتماعی است که به انسان ایرانی پیشنهاد میدهد.
ارغوان در مقطعی از تاریخ که از ندنیا بیرون » است و « آسمان » و « بهار » ندارد و در میان « دیوار »هایی که « سخت سیاه » و « بسیار نزدیک »است زیست می کند. « ارغوان گونه بودن » و « ارغوانی زیستن » مدلی از زیست اجتماعی است که به انسان ایرانی پیشنهاد میدهد.
اما ارغوان در آن « گوشه خاموش فراموش شده » نه تنها « بهار » را به انتظار می نشید بلکه در مقام کنشگری به بیرق گلگون بهار بدل می شود. تکلیف اجتماعی و تاریخی او ایجاب میکند که « نغمه خوان » ِ « نغمه های ناخوانده » تاریخی ایرانیان هم باشد.
در مدل پیشنهادی ابتهاج ، ارغوان آن « شاخه همخون اما جدا مانده » انسان ِ ایرانی است که باید از فردیت ها و منیت ها عبور کند و نگران « غم هم پرواز » هایش باشد. « هم پرواز » هایی که در جست و جوی آزادی رنج های «پرواز بلند آدمیزادی » را به جان خریده اند.
البته ابتهاج در ورای این رنج ها « شکفتن شادی » را هم به عیان میبیند.
او همه دلدادگان ملک و میهن را به « جشن بزرگ روز آزادی » فرامیخواند.
آری !
او شاعر امید بود و زندگی را با واژه ها میستود.
ابتهاج ، ایران را سرای امیدی می دانست که بر « بامش سپیده خواهد دمید » و رهروان ره پر خون توسعه پایدار ایران عزیز را به خورشیدی خجسته بشارت می داد.
او شکوه شادی را برای ایران افزون و جاویدان و صلح و آزادی را برای همه « جهان » می خواست .
غزل های او رازهای تاریخی اما بر دل مانده جهان اجتماعی ما ایرانیان است و از این روز، بر دل آنهایی که هنوز ایرانی مانده اند و خواهند ماند هماره خوش خواهد نشست.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« ما نمی توانیم وضعیت ناآگاهی را بپذیریم یعنی وضعیتی که همه در آن زندگی می کنیم .
شاید همین امر باعث تمایل قدیمی و پایدار ما به باور نیرویی قدرتمند باشد که تمام جوانب زندگی مان را کنترل می کند ... »
سواد روایت
اچ پورتر ابوت
تازه و پس از پشت سر گذاشتن دو سال تحصیل شبانه روزی در مراکز تربیت معلم و آن هم در فضای پر لعاب و غلیط ایدئولوژیک دهه ی 60 وارد آموزش و پرورش شدم . بدون تردید استقرار و تثبیت این وضعیت حاصل عملکرد و جمع جبری عناصر « خانواده ، مدرسه و جامعه » در سایه نظام حکمرانی غیر دموکراتیک و غیر پاسخ گو است .
برخی همکاران که به اصطلاح در « مسیر معلمی » عمری گذرانده و به اصطلاح ریش سفید آموزش و پرورش بودند به معلمان تازه واردی مثل ما هر از گاهی توصیه ها و نصیحت هایی می کردند .
یکی از آنان از تجربه های معلمی اش می گفت و این که می توان و باید از حس « رقابت » در مدیریت موفق کلاس بهره جست .
مثلا می گفتند کلاس را به دو بخش تقسیم کنید و یک دسته حرفی را به صورت کلیشه ای تکرار کند و گروه مقابل هم حرف دیگری را .
برخی اوقات و برای آن که یک دسته از دیگری عقب نماند آن چنان « حرف خواسته شده » را تکرار می کرد که پرده صماخ آن معلم را اذیت می کرد اما مهم و هدف این بود که بچه ها به نوعی سر کار گذاشته شوند و وقت کلاس به نوعی سپری شود .
نافرهیختگی در این جامعه به حد « انفجار و اشتعال » رسیده است . در این « فریاد کشی » ها معمولا دانش آموزی « فکر » نمی کرد . مهم این بود که « صدای » آن ها بیشتر و بهتر شنیده شود .
البته این کارها به نوعی خوشایند معاون و مدیر مدرسه و اولیای دانش آموزان هم بود چون نوعی سرسپردگی و انقیاد را در دانش آموزان بازتولید می کرد .
کم تر معلمی و حتا خانواده ای دنبال این بود که کار تیمی و گروهی به دانش آموزان آموخته شود چون خودشان هم غالبا مفهوم و معنای آن را نمی دانستند و نمی فهمیدند .
کم تر معلم ، معاون و یا مدیری را در این مدت دیدم که به زباله ریزی دانش آموزان حساس باشد و یا در مورد محیط زیست و اهمیت آن برای دانش آموزان ایجاد نیاز و مساله کند .
هنوز بسیاری از این دانش آموزان چه در مدارس خاص و چه در مدارس عادی دولتی نمی دانند و نمی فهمند که جای زباله درون سطل زباله است و نه داخل نیمکت ، نه درز میان شوفاژ و دیوار ، باغچه حیاط و.... البته بسیار دیدم وقتی در این مورد سخت گیری می کردم برخی دانش آموزان زباله ی خود را یواشکی به نیمکت جلویی و یا عقبی هل می دادند و به خود زحمت نمی دادند که کار عقلانی و شرافت مندانه را انجام دهند .
و یا در مورد ایجاد خراش بر روی نیمکت ها ، دیوارها و... حساس باشند . ( وندالیسم آموزشی ) دانش آموزی که عادت کند روی نیمکت بنویسد و یا اسمش را روی دیوار حکاکی کند در آینده روی « میراث فرهنگی » و بدون کوچک ترین عذاب وجدان و ناراحتی این کشور هم همین کار را تکرار خواهد کرد . ( 1 )
یک بار ندیدم که در جلسه شورای معلمان در مورد این پدیده زشت یعنی وندالیسم آموزشی بحث و بررسی کنند . شاید که نیاز به « دیده شدن » در کلاس و مدرسه و جامعه یکی از دلایل مهم این بیماری باشد .
اما مدیر و معاون و معلم سعی می کردند تا می توانند با کلاس های فوق برنامه ، کلاس های کنکور و تست زنی ، تقویتی و... دانش آموزان را مشغول و سرگرم کنند و این موضوع از اولویت های مهم مدرسه بود هر چند تشکیل این کلاس ها هم بیشتر ناظر بر تحصیل منافع مادی آن بود و البته در جلسات مختلف تشکیل این گونه کلاس ها نشانه پر کار بودن و با برنامه بودن آن واحد آموزشی و احساس تعهد و دلسوزی نسبت به آینده ی دانش آموزان تلقی شده و می توان گفت که همه اضلاع آموزش از این وضعیت راضی بوده و از این خوان پر تنعم همه بهره می برند .
( اصفهان ، نصف جهان ! )
( معبد مهر ورجوی مراغه - بازدیدکنندگان این چنین با ریختن زباله و نوشتن یادگاری، این مکان را مورد لطف خویش قرار دادند )
کسی به مفهوم « تفکر انتقادی » و نیاز مبرم جامعه و آینده به این معنای کلیدی نمی اندیشید و این که مشکل اصلی جامعه ما در « بحران تفکر » خلاصه می شود .
از آموزش مهارت های زندگی هم خبری نبود چون نیازی به آن حس نمی شد .
از آن زمان تا الان تغییر محسوس و معنا داری رخ نداده است جز آن که به نظر می رسد « سم رقابت » غلیظ تر و کشنده تر شده است .
هر ساله و در این روزها نتایج « کنکور » اعلام می شود .
تقریبا همه ی تحلیل ها و تفسیرها به این سو می رود که « مدارس خاص » و برخی مدارس غیرانتفاعی رتبه های نخست کنکور را از دیگران ربوده و سهم و توشه ای برای مدارس عادی دولتی نمانده است و فریاد وامصیبتا که عدالت آموزشی سر بریده شد .
گویی معیار موفقیت در نظام آموزشی و محک با سوادی دانش آموزان با « کنکور » پیوند خورده است و هر کسی از این قافله عقب بماند ، قافیه را باخته است .
اما کسی و نهادی از رتبه ی دانش آموزان ایرانی در آزمون های معتبر بین المللی مانند « تیمز و پرلز » خبری نمی گیرد تا به عمق بی سوادی و کم سوادی دانش آموزان ما پرداخته شود و تلنگری سترگ که :
« به کجا می رویم ؟ »
کیست که نداند این « بازار مکاره » به نوعی سرکار گذاشتن ذی نفعان و سرگرم کردن آنان به بازی است که در نهایت نفع و نتیجه ای برای کسی ندارد . کسی به مفهوم « تفکر انتقادی » و نیاز مبرم جامعه و آینده به این معنای کلیدی نمی اندیشید و این که مشکل اصلی جامعه ما در « بحران تفکر » خلاصه می شود .
تنها کسانی که از این بازی سود می برند آنانی هستند که برای انباشتن انبان خویش بر « صور رقابت » می دمند و دیگران هم بر طبق اصل « تقلید پذیری » ناخواسته و نا آگاهانه وارد بازی آنان می شوند .
بدون تردید استقرار و تثبیت این وضعیت حاصل عملکرد و جمع جبری عناصر « خانواده ، مدرسه و جامعه » در سایه نظام حکمرانی غیر دموکراتیک و غیر پاسخ گو است .
کیست که نداند اگر برترین رتبه را در کنکور داشته باشی و بالاترین معدل را هم در دانشگاه کسب کنی اما از « رابطه » و « رانت » بی بهره باشی ؛ عاقبت چیزی نصیب تو نمی شود .
شاید بهتر باشد جست و جویی کنیم تا بینیم این مدال آوران المپیادهای جهانی و رتبه های برتر و نخست کنکور که کلی به آن تفاخر هم می شود پس از چند سال تحصیل سرانجام از کجا سر در می آورند .
حل کردن رقابت چند ساعته کنکور در چند سال تحصیل در مدرسه به نام « سوابق تحصیلی » و... هم حلال این مشکل و درمان این بیماری نخواهد بود چرا که فقط « رقابت » را در شکل بد و خام آن بیش از پیش غلیظ تر و لاینحل تر خواهد کرد و محیط آموزشی را ناسالم تر و غیر قابل تحمل تر .
شاید هم آن اندک « مرجعیت » ئی هم که برای « برخی معلمان » در افکار عمومی بر جای مانده است در این حین به فنا رود .
برخی اوقات فکر می کنم نظام آموزشی ما در ابعاد معلم و سایر بازیگران آموزشی چون چیزی برای عرضه ندارند و نه حرفی برای گفتن و نافرهیختگی در این جامعه به حد « انفجار و اشتعال » رسیده است ؛ همان گونه که در مطلع این مقال به آن اشارتی شد ؛ به نوعی قصد سرکار گذاشتن ورودی های این سیستم معیوب را دارند غافل از آن که همین پساب ها و خروجی های آلوده و معیوب و مسموم سرانجام و دوباره وارد همین سیستم می شوند .
و نکته مهم و قابل تامل آن که این موجود معیوب به نوعی با این « سم مهلک » هم زیستی پیدا کرده است و در فقدان آن ویروس کشنده خود دچار مرگ مغزی خواهد شد .
چه بسا در غیاب چنین ساز و کار معیوبی ؛ نظام آموزشی و ارکان مرتبط دچار « خلاء و بحران هویت » شوند .
آنانی هم که از قبل این بازی مهلک و مسموم » رقابت » نفع مادی می برند در نهایت از همین آب آلوده می نوشند و از هوای آلوده آن استنشاق می کنند .
این رقابت برنده ای ندارد .
***
( 1 )
کلیپ ویدئویی :
فعالان فرهنگی در اوکراین در حال آمادهسازی و حفاظت از مجسمههای شهر و آثار باستانی در برابر بمبارانهای احتمالی هستند.
یکی می گفت :
«جنگ تموم میشه و پوتین میره. این ما هستیم و فرزندان این خاک که باید فرهنگ و هنر رو برای اونها و نسلهای بعد حفظ کنیم»
گروه استان ها و شهرستان ها/
« مهدی خوشکباری » دارای مدرک دانشجوی دکتری کامپیوتر و ۱۴ سال سابقه شاغل در مرکز فناوري اطلاعات و ارتباطات وزارت آموزش و پرورش در نامه ای که برای « صدای معلم » ارسال کرده از رفتارهای سلیقه ای و خارج از قانون « سجاد سیاح » «سرپرست دفتر فناوري اطلاعات و ارتباطات» انتقاد کرده است .
خوشکباری به « صدای معلم » می گوید :
« برخی از افراد با یک پست کارشناسی در ستاد مجدد مشغول هستند . من بلافاصله از دانشگاه فرهنگیان اعلام نیاز آوردم اما نمی گذارند . هر جایی پا می گذارم سفارش کردند که قبول نکنند. از هر جا اعلام نیاز می آوریم آن را نمی پذیرند و پذیرش مرا کنسل می کنند .
بیش از سه ماه است که بلاتکلیف هستم و مشکلاتی مانند مراقبت از همسرم که دارای بیماری خاص ( ام اس ) است زندگی را بر من تلخ و تنگ کرده اند »
خوشکباری نامه هایی را از دوایری مانند « دانشگاه فرهنگیان و « پردیس شهید مفتح تهران » و « سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی » برای این رسانه ارسال کرده است .
وزارت آموزش و پرورش نه تنها به نامه ی برخی نمایندگان مجلس در این مورد وقعی ننهاده است بلکه برای آقای خوشکباری پرونده ای در هیات های رسیدگی به تخلفات اداری تشکیل داده است .
« صدای معلم » آماده دریافت پاسخ و دلایل سرپرست مرکز فناوري اطلاعات و ارتباطات وزارت آموزش و پرورش در رفتار با این فرهنگی شاغل در ستاد می باشد .
مستندات در دفتر رسانه محفوظ می باشند .
پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
چرخه حیات در کره زمین ادامه دارد، انسانها میآیند و میروند اما هستند افرادی که اگر به دنیا نمیآمدند، دنیا چیزی کم داشت ، چیزی کم دارد . یکی از انسانهای بزرگی که اگر به دنیا نمیآمد به یقین جای خالی او کاملاً محسوس بود، هوشنگ ابتهاج است. کسی که اگر نبود، چندین عرصه و پهنه جای خالی او را حس میکردند و نمیشد با هیچ چهرهای جای خالی این بزرگوار را پر کرد. مردی که در روز جمعه ساعت ۹ صبح سال ۱۳۰۶ در رشت به دنیا آمد، تبارش مثل خودش که در چندین رشته سرآمده است، جغرافیای مکان را در کوچهباغهای تاریخ درهم تنیده است. میگوید: من یک گیلک تقلبی هستم. پدر مادر من رشتی بودن، اما پدر و ماد مادر و پدرم دیگر رشنی نبودن، هرکدام از یه جائی بودن، پدر پدرم گرکانی و تفرشی بود، گرکان را با گرگان اشتباه نگیریم. منهم در رشت به دنیا اومدم ظاهراً ۹ صبح، شاید ماه رمضان بود، نمیدونم... روز ۶ اسفند. همین مخلوط بودن رگ و ریشه که هر کدام برخاسته از جغرافیا و فرهنگی متفاوت بودند بعد از مهاجرت ایشان به تهران در سال ۱۳۲۵ که هجده، نوزده ساله بود، او را با افراد و اشخاصی همدم و همنفس کرد که از گوشه و کنار کشور از موطن اصلی خود بریده و به تهران کوچیده بودند با افکار و اندیشههای متفاوت و بعضاً متضاد. محمدحسین شهریار تبریزی مرتضی کیوان اصفهانی، محمدرضا شفیعی کدکنی خراسانی، داود پیرنای تهرانی نائینی الاصل، محمدرضا شجریان خراسانی، زریاب خوئی و دهها اسم و نام دیگر. وقتی خاطرات ابتهاج را میخوانی به یاد تیتر کتابی افتای با عنوان «فرار از مدرسه». کسی که کتاب را نخوانده باشد فکر میکند امام محمد غزالی از آن دست افرادی بوده که از مدرسه گریزان است اما وقتی خاطرات ابتهاج را میخوانی میبینی که واقعاً ابتهاج از مدرسه گریزان بوده است. ذرات وجود او از همان آغاز با شعر آمیخته شده بود.
ابتدای راه
«من یه دفترچه شعر داشتم که همیشه تو جیبم بود، سرهمه کلاسها، چه چیز، هندسه، تاریخ هر کلاسی، من دفترچهام رو باز میکردم یا شعر میخواندم یا شعر مینوشتم، همه معلمها هم این دفترچه را میشناختن. شب امتحان حغرافی شد، من هم رفتم لنگه این دفترچه را خریدم و نشستم از روی کتاب جغرافی تو این دفتر تازه نوشتم به صورت شعر، یک سوم از کتاب جغرافی رو تو این دفتر وارد کردم و همین باعث شد که هر چی نوشتم یادم بمونه دیگه و رفتم سرکلاس، معلم سوالها رو داد. من آرام نشستم و برای خودم فکر کردم، بعد دفترچه شعرمو با تظاهر درآوردم و بعد گذاشتم تو جیبم و اون دفتر رو در آوردم... حالا مضحک هستم که به دفتر نگاه نمیکنم که مبادا تقلب کرده باشم، هی صدا دادم، ورق زدم، معلم چند بار او بعد از کنارم رد شد نفهمید. دفترچه رو گذاشتم تو جیبم یک سؤال و نصفی رو از روی حافظه نوشتم، بعد گفتم این حرفها به من چه مربوطه، پاشدم ورقه رو دادم و رفتم تو اتاق دبیران، گفتم آقای فلانی، یادتون هست اول سال، اومدید گفتید سرکلاس من نمیشه تقلب کرد؟ گفت چی میخواهی بگی؟ گفتم این دفترچه رو نگاه کنید. گفت میدونم؛ این دفتر شعر آقاست (معلم، آقا را با لحن طعنه آمیزی گفت). گفتم نه خیر نگاه کنید. شک کرد، گفتم من از روی این میتوانستم بنویسم ولی ننوشتم. وقتی تاروپود ذهنیت از اول با شعر و شاعری تنیده شده باشد و روش مثل فیزیک و شیمی و اصطلاحاتی که فرهنگستان تازه تأسیس شده دوره رضاشاه که عدهای اهل علم و ادب و دانش نشسته و برای هر اصطلاح جدید یا کلمات عربی معادل فارسی میساختند، نه مثل امروز که اهل فرهنگستان نمیدانم از سربیکاری یا به قصد مزاح به غذائی که فرنگی است و در همه دنیا با نام پیتزا نامیده میشود، لزومی ندارد برایش معادل فارسی آنهم «کشلقمه» بسازند یا برای کراوات، «دراز آویز زینتی» بیافریند که مایه طنز باشد. برای رادیو و تلویزیون معادل سازی کنند صدا و سیما، ولی برای یک بار هم که شده در منزل یا محل کار خود برای نمونه هم که شده از جهت کاربرد لغت معادل سازی شده خود بگویند، اول صدا را خاموش کن یا تصویر سیما برفکی شده است. تازه اصطلاحات فرهنگستان مثل چگالی و این حرفها اومده بود، گویا هنوز هم باشد. شعری که ساختم و تو ورقه امتحان فیزیک برای معلم نوشتم، این بود:
سخت در کشمکش افتادهام و در رنجم
بیم آن است که درهم شکند آرنجم
من به جز عشق نیاموختهام درس دگر
تو چه پرسی ز چگالیگر و گرماسنجم
من که دانم نتوانم کنم این مساله حل
بدهم از چه به اندیشه باطل رنجم؟ »
« صدای معلم » درگذشت « امیرهوشنگ ابتهاج » شاعر و پژوهشگر ایرانی را تسلیت گفته و یاد این انسان فرهیخته را گرامی می دارد .
خبر کوتاه بود و دردناک! ؛ "دو نوجوان در کانال آب کشاورزی در محله بهاران شهر پاکدشت غرق شدند".
این خبر روز جمعه هفدهم تیرماه ۱۴۰۱ با انتشار فیلمی کوتاه از لحظهی پریدن یک نوجوان به داخل کانال آب، در شبکههای اجتماعی پخش شد. در فیلم منتشر شده، نوجوانی، کفشهای خود را با عجله از پا درمیآورَد و خود را به آب میزنَد و در دم، از نظر گم میشود. گویا آن نوجوان برای نجات دوستش که قبل از وی گرفتار جریان آب شده، خود را در آغوش خطر میاندازد. ظاهراً کسی که این لحظهی دردناک را ثبت کرده، رفیق و همبازی دیگر آن گروه چند نفره است که احتمالاً لنز گوشی خود را جهت ثبت هنرنمایی دوستان خود آماده کرده بوده. اما آنچه ثبت و ضبط شده، برشی از یک تراژدی غمانگیز است؛ تفریح با طعم مرگ!
کودک و نوجوان نیاز به بازی و تفریح و سرگرمی دارند. جسم و جان و روح و روان کودک و نوجوان با تفریح و بازی و سرگرمی، تغذیه میشود، رشد مییابد، بالنده میشود، از بودن و نفس کشیدن و زیستنش کام میگیرد و آرام میگیرد...
گفتنیست که پاکدشت -این شهر شلوغ چند صدهزار نفری در کنار پایتخت- یکی از فقیرترین شهرهای کشور از نظر رفاه اجتماعی و فضای تفریح و تفرج است! کودک و نوجوان پاکدشتی نیاز روحی و جسمی خود به تفریح و تفرج را یا در درون خود میکشد و یا در میان خاکروبهها و کنار کانالهای آب کشاورزی -که از وسط شهر میگذرند و معمولاً بینصیب از بیمبالاتی آدمها نیستند و مدام با چاشنی زبالههای خانگی بوی تعفن میگیرند- ارضا میکند.
نکته جالب توجه اینکه؛ طول کانالهای آب روباز که از وسط شهر و مقابل منازل مسکونی و مغازهها و اماکن عمومی عبور میکنند، بالغ بر ۱۲ کیلومتر است که میتوانند در نبودِ امکانات تفریحی سالم، برای کودکان و نوجوانان، پر جاذبه و در دسترسترین گزینه سرگرمی باشند و البته گاهی هم بیرحم و مرگبار!
خبر در سراسر شهر پیچید اما کسی نپرسید که؛
آن دو نوجوان چرا در حوالی آن کانال مرگبار سرگردان بودند؟ یا چرا چنین مکان پرخطری را برای بازی و تفریح انتخاب کرده بودند؟ بدترین نشانهی رکود و ایستایی در نظام تربیتی این است که خروجیهایش با سازوکار دموکراسی (انتخابات) بر مسند فرصت و قدرت برسند ولی در پوشش منصب و مسئولیت و تحت صیانت نام و عنوان، دست به بزهکاری بزنند.
چرا فضای لازم و کافی برای ورزش و تفریح و بازی و سرگرمی و فعالیتهای علمی و فرهنگی و ادبی و هنری و مهارتی، در محل زندگی مردم دیده نشده و احداث نگردیده است که کودکان و نوجوانان اوقات فراغت خود را عزتمندانه بگذرانند؟
مسئولیت نیاز سنجی، وظیفهی حل مشکلات و رسالت مناسبسازی شاکلهی فیزیکی شهر و بهسازی محیط زندگی بر عهدهی کدام نهاد و سازمان و ارگان است؟
مسئولترین و مردمیترین نهاد مدیریتی و نظارتیِ نزدیک به کف جامعه -که موجودیت خود را مدیون رأی مستقیم مردم است و باید مدافع حقوق کودکان و نوجوانان و پیگیر توسعهی خدمات عمومی و رفاه اجتماعی باشد- کدام است و چرا به درستی انجام وظیفه نمیکند؟
چرا شهر از نظر فضا و امکانات تفریحی و ورزشی و فضای آموزشی و فرهنگی و امکانات رفاهی و... تا این حد فقیر است؟
نقش آموزش و پرورش در غنیسازی اوقات فراغت کودکان و نوجوانان چیست و چرا این نقش، بر زمین مانده است؟
چرا نظام آموزشی، از صحنهی تربیت در اوقات فراغت -به ویژه در ایام تابستان- مطلقاً غایب است؟
چرا نهاد آموزش و پرورش- و مشخصاً مدرسه- دانشآموز را در طول سالتحصیلی به طور کاملاً نیمه وقت -مثلاً صبح تا ظهر یا ظهر تا عصر- میپذیرد و بعد از آن به حال خود رها میکند؟ و مگر همهی والدین و اولیای دانشآموزان متخصص تعلیم و تربیتاند که رسالت و مسئولیت نیمه کارهی مدرسه را بر دوش بکشند به انجام برسانند؟
چرا دستگاه آموزش و پرورش به عنوان تخصصیترین نهاد تربیتی، به غیر از معدود مدارس فقیر و فرسوده و محقرِ پر ازدحام، مراکز و کانونهای دیگری برای جذب کودکان و نوجوانان و پر کردن اوقات فراغت آنان و تأمین نیازهای جسمی و روانیشان و استمرار و تکمیل فرایند آموزش و تربیت ندارد؟
نهادهای ناظر و مسئول چه درکی از حوادث اینچنینی و مسائل موجود در جغرافیای مسئولیت خود دارند و آیا انگیزه و اشتیاق و علاقهای به واکاوی ابعاد مختلف قضایای مربوط به حوزهی وظایفشان را دارند؟ نقش آموزش و پرورش در غنیسازی اوقات فراغت کودکان و نوجوانان چیست و چرا این نقش، بر زمین مانده است؟
شهردار پاکدشت یک روز پس از وقوع حادثهی غمبارِ غرق شدن آن دو نوجوان در کانال وسط شهر (شنبه ۱۸ تیرماه ۱۴۰۱) در پاسخ به مطلب کوتاه یک نشریهی محلی تحت عنوان : « یک حادثه، یک سؤال » . گفته است: « لایحه سرپوشیده کردن کانال های سطح شهر، اردیبهشت ماه سال جاری تقدیم شورای محترم اسلامی شهر شده و در حال نهایی شدن میباشد . »
نکات جالب توجه در سخن شهردار محترم این است که اولاً با وجود قدمت دهها سالهی این کانالهای پر مخاطره در وسط شهر و تکرار مکرر حوادث منجر به خسارات جانی و مالی و گلایههای دائمی شهروندان از بوی تعفن آنها، عمر لایحهیشان هنوز به سه ماه نرسیده است! ثانیاً از دلایل پرسه زدن کودکان و نوجوانان در کنار آن کانالها و فقدان فضای لازم برای بازی و تفریح و سرگرمی و گذران اوقات فراغت، حرفی به میان نیامده است.
مگر انتشار بوی نامطبوع و سقوط کودک و نوجوان و پیر و پیاده و سواره در کانالهای آب و تحمیل خسارتهای جانی و مالی به مردم و انواع خطرات و تهدیدات مربوط به آنها، مسئله امروز و دیروز است که تنظیم لایحهی سرپوشیده کردن آنها، همین اردیبهشت ۱۴۰۱ استارت خورده است؟
اصلاً چرا شورای شهر طی یک دههی اخیر، انجام این مهم را از شهرداری مطالبه نکرده است؟ آیا اعضای شورای شهر-که بعضاً به مدت ۸ سال و حتی با احتساب سابقهی اذنابشان، نزدیک به یک دهه بر صندلی پارلمان شورا تکیه زدهاند- از بوی تعفن منتشره از این کانالها و مصائب ناشی از سقوط خودرو و مردم در آنها و جانباختن کودکان و نوجوانان سرگردان در حوالی آنها و جریحهدار شدن افکار عمومی بیخبر بودهاند؟
حالا یک ماه از زمان غرق شدن آن دو نوجوان بیگناه در کانال آب وسط شهر پاکدشت، گذشته است. آنها رفتند و همچون تمام موارد مشابه خود، به افسانهها پیوستند.
موج خوابید و طوفان ایستاد. حال باید مهتران شهر را با مویههای دردمندان گوش باد. البته به شرطی که مویهای در کار باشد! و دردمندانه باید گفت؛ جایی که نظام تربیتیاش ایستا و راکد است، معتمدیناش خودکامه و بزهکار و جامعهی انسانی اش نیز خمود و خفته و ساکت است. و صدای ناله و مویهای هم به گوش نمیرسد! این وضعیت، آدم را یاد شعر « آخر شاهنامه » از زنده یاد اخوان ثالث میاندازد.
« موجها خوابيدهاند آرام و رام
طبل توفان از نوا افتاده است
چشمههای شعلهور خشكيدهاند
آبها از آسيا افتاده است
در مزار آباد شهر بیتپش
وای جغدی هم نمیآيد بگوش
دردمندان بیخروش و بیفغان
خشمناكان بیفغان و بیخروش
آهها در سينهها گم كرده راه
مرغكان سرشان بزير بالها
در سكوت جاودان مدفون شده ست
هر چه غوغا بود و قيل و قالها
آبها از آسيا افتاده است
دارها برچيده خونها شستهاند
جای رنج و خشم و عصيان بوتهها
پشكبنهای پليدی رستهاند
مشتهای آسمان كوب قوی
واشده ست و گونهگون رسوا شده ست.
يا نهان سيلی زنان يا آشكار
كاسهی پست گدائیها شده ست...
باز ما مانديم و شهر بیتپش
وآنچه كفتارست و گرگ و روبه ست
گاه میگويم فغانی بركشم
باز میبينم صدايم كوته ست...
آبها از آسيا افتاده؛ ليك
باز ما با موج و توفان مانده ايم
هر كه آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بدبخت و خوار و بي نصيب
زآن چه حاصل، جز دروغ و جز دروغ؟
زين چه حاصل، جز فريب و جز فريب؟
باز مي گويند: فردای دگر
صبر كن تا ديگری پيدا شود
کاوهای پيدا نخواهد شد اميد!
كاشكی اسكندری پيدا شود »
راستی !
بدترین نشانهی رکود و ایستایی در نظام تربیتی این است که خروجیهایش با سازوکار دموکراسی (انتخابات) بر مسند فرصت و قدرت برسند ولی در پوشش منصب و مسئولیت و تحت صیانت نام و عنوان، دست به بزهکاری بزنند.
آری بزهکاری!
اینکه با انواع شعارها و شگردهای تبلیغاتی و خرج پولهای کلان و مسئلهدار، اصل مترقی انتخابات را تا لبهی پرتگاه انحطاط ببری و گوی سبقت از رقبای دیگر بربایی و اسب مراد را به کرات بر سریر شورا برسانی و قریب یک دهه، صندلی پارلمان را قبضه کنی و مسیر منافع شخصی و قومی و گروهی را هموار کنی و حتی آرزوی کاخسازی در شمال شهر را برای اقوام خود برآورده سازی و برای فرزندان خود تفرجگاه اختصاصی در محوطهی کاخ-ویلاهای منسوبان خود بسازی و اقوام و نزدیکان خود را بر سر سفرهی شهرداری بنشانی و هزینههای گزاف بر هزینههای این نهاد بیفزایی اما برای بهسازی محیط زندگی مردم و مناسبسازی شاکلهی فیزیکی شهر و ایجاد امکانات حدّاقلی برای رفاه و آسایش عمومی و بهبود وضعیت داغان کوچه و خیابان و ساماندهی اوضاع نابه سامان حواشی شهر و ایجاد فضای فرهنگی و ورزشی و تفریحی حدّاقلی برای کودکان و نوجوانان محروم و مظلوم و ایمنسازی محیط زندگی که حدّاقل مرگ جگرگوشههای مردم را رقم نزند، قدمی برنداری، عین بزهکاریست! و آیا این قبیل بزهکاریهای کلان پنهان در ورای اسم و عنوان نباید پیگرد قانونی داشته باشند؟
آیا کسی که به واسطهی خودکامگی و سرگشتگی در میان مطامع متنوع خود، موجبات عسر و حرج و خسران و زیان و حتی مرگ آدمها را فراهم میکند، نباید مورد مواخذه قرار گرفته و حساب پس دهد؟ چرا نظام آموزشی، از صحنهی تربیت در اوقات فراغت -به ویژه در ایام تابستان- مطلقاً غایب است؟
آیا کسی که به آوای وجدان گوش نمیدهد، نباید به دفتر دیوان فراخوانده شود؟
اما بدتر از بزهکاریهای معتمدین پرورش یافته در دامن نظام تربیتی بیرمق و راکد، سکوت سهمگین جامعه در برابر فجایع ناشی از این بزهکاریهاست که به رشد و پایداری بزهکاران ظاهرالصلاح و استمرار بزهکاریهای پنهان در ورای اسم و عنوان کمک میکند. و درد این است که در فقدان نظام تربیتی پویا، آستانهی تحریک و حساسیت بدنهی جامعه نیز چنان بالا رفته که دیگر نه معتمدین بزهکار را پس میزند و نه بر مصائب ناشی از این بزهکاریها اعتراض میکند!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
شرایط و مقدمات حکمراني شايسته (حکمراني خوب ) در صندوق ذخيره فرهنگيان چيست ؟
آسیب شناسی " قیم مآبی " در صندوق ذخیره فرهنگیان با تکیه بر مواد قانون
چکيده گفت و گو :
اولويت اول اعضا محترم صندوق ذخيره فرهنگيان ورود دارايي ها صندوق به بورس يا فرا بورس است که مقدمه تخصيص ارزش مالکانه مي باشد که ( اينجا ) به آن اشاره شد .
در یادداشت « مرور و ياد آوري برخي موارد قانوني با رئيس هيات امنا ي صندوق ذخيره فرهنگيان ؟ لطفأ توجه فرماييد ! » به سه مورد اشاره شد:
خوشبختانه سود منتهي به 31 شهريور 1400 ، بين اعضا زودتر از موعد مقرر توزيع شد که جاي قدرداني و سپاس دارد . امیدواریم تا زمان درج اين گفت و گو شاهد ورود به بورس باشيم که تحقق تخصيص ِ ارزش مالکانه در حال حاضر اولويت اول اعضاي بازنشسته و شاغل صندوق مي باشد.
در ادامه مطالبات اعضا ، انتخاب 6 نفر هيات امنا ، تبصره 1 ماده 10 اساسنامه ( تهيه و ابلاغ آئين نامه براي اولين دوره ) پای بندي مسولين به قانون و اساسنامه مصوب 1400را پيگيري مي کنيم . ( اينجا )
در اين گفت و گو با نگاهي گسترده ، مفاهيم حاکميت شرکتي ، حکمراني شايسته (حکمراني خوب ) ، اصول راهبري شرکتي ، آئين نامه نظام راهبري مصوب 11 / 8 / 1386 ، دستوالعمل حاکميت شرکتي 24 / 4 / 1397 ، فرهنگ يادگيري سازماني ، نوآوري باز و .. سه پيش نويس آئين نامه انتخاب 6 نفر هيات امناء ارائه شده به دفتر وزارت آموزش و پرورش را بررسي مي کنيم تا شرايط اصلاح ساختار موسسه صندوق ذخيره فرهنگيان فراهم شود .
تلاش مي کنيم تا شرايط گذر از قيم مابي حاکم در حال حاضر را معرفي کنيم و شرايط حرکت به سوي مشارکت صاحبان اصلي سرمايه را ترسيم نماييم .
مقدمه
مهدي سورگي : "« ... فرض بر این است تمام فرهنگیان عضو انسان های عاقل و بالغی هستند که می توانند صرفه و صلاح خود را خود تشخیص دهند و نیاز به قیم ندارند » .
در مقدمه با توجه به منابع حقوقي به مبحث " قيم " در قانون مدني ايران مي پردازيم .
قابل توجه رياست محترم هيات امناي صندوق ذخيره فرهنگيان !
ماده ۱۲۱۸ قانون مدنی ( 1 ) برای اشخاص ذیل ، قیم انتخاب می شود:
توضيح : برخي رفتارهاي مسئولين اين احساس را در اعضا به وجود آورده است که مسئولين، قيم اعضا در مديريت سرمايه هاي آنان در صندوق ذخيره فرهنگيان هستند . وقتي قانون اجازه تغيير قيم را مي دهد ، آيا اعضای صندوق نمي توانند قيم هاي خود را تغيير دهند ؟
عدم پیگیری و رسیدگی قیم به امور مالی محجور
در اين تارنما ، يک پرونده واقعي به شرح ذيل مطرح مي شود :
شوهرم 9 ماه هست به خاطر آسیب های زمان جنگ فوت کرده . الان 9 ماه هست که دادگاه انقلاب آبیک تمام حساب بانکی ایشان را بسته و برادر شوهرم که قیم پسرم شده هیچ رسیدگی نمی کند و منزل من الان 9 ماه میشه که منزل آب نداره .بالای ده بار هم درخواست دادم به دادسرا اما این دادگاه پی گیری نمی کند. آیا راهی هست که قیم را عوض کنم یا مجبورش کنم به انجام مسئولیتی که پذیرفته ؟ آیا می توانم خودم با دادسرای سرپرستی صحبت کنم تا اجازه دسترسی به حساب شوهرم را بدهند برای پرداخت هزینه های ضروری ؟
پاسخ کارشناس حقوقی به سوال مطرح شده :
در پاسخ به پرسشی که طرح فرمودید و همچنین در رابطه با عدم پیگیری و رسیدگی قیم به امور مالی محجور باید گفت مطابق بند 5 ماده 1248 قانون مدنی، در صورتی که قیم در اداره ی اموال مولی علیه لیاقت و شایستگی نداشته باشد به حکم دادگاه عزل خواهد شد.
لازم به ذکر است که قانون در مورد پرداخت هزینه های زندگی و انشعابات منزل مسکونی از اموال متوفی ساکت است و در این خصوص راه حل قانونی به نظر نمی رسد مگر اینکه خود معاونت سرپرستی دادسرای مربوطه در این خصوص مساعدت و ارائه طریق نماید.
همان طور که ملاحظه مي کنيد قانون اجازه تغيير قيم نالايق را مي دهد .
خلاصه قسمت هاي قبل :
با وجود نکات بسيار مثبت و مفيد اقدام نجفي در تاسيس موسسه اي کاملأ خصوصي ، متاسفانه ساختاري که محمد علي نجفي از بدو تاسيس صندوق ذخيره فرهنگيان طراحي نموده است مسئولين را قيم اعضا تلقي نموده است که برخي از روساي هيات امنا احساس قيم بودن بيشتر و برخي احساس قيم بودن کمتر داشته اند .
برخي از وزراي آموزش و پرورش در مخالفت با قيم مابي در صندوق خوش درخشيده اند :
موسسه صندوق ذخيره فرهنگيان جزء موسسات غير تجاري است که هدفش جلب منافع مادی و تقسیم منافع مزبور بین اعضاء خود مي باشد .
طبق قانون در کليه موسسات غير تجاري از جمله صندوق ذخيره فرهنگيان بالاترين رکن مجمع عمومي است که متاسفانه رکن مجمع عمومي در بيش از ربع قرن گذشته در صندوق وجود نداشته و وزير آموزش و پرورش قيم اعضا بوده و مي باشد .
اخيرا در شبکه هاي اجتماعي مخصوص فرهنگيان ، به صراحت اشاره شده است که از بهمن 1400 که تيم کارشناسي منتصب خود ِ وزير آموزش و پرورش ورود 20 % دارايي ها را به فرا بورس تصويب نموده اند ، به دليل آنکه مقام محترم وزارات آموزش و پرورش براي ورود به بورس به يقين نرسيده اند امکان ثبت اين دارايي ها در فرابورس قبل از پايان سال 1400( زمان مقرر ) از دست رفته است . تا نگارش اين مطلب هنوز وزير ، براي ورود به فرا بورس به يقين نرسيده و مصوبه کتبي هيات امنا را به مسئولين اجرايي ابلاغ نکرده است .
چرا وزير به نظر مشاوران غير عضو که شايد مخالف منافع اعضا هستند توجه مي کند و با مشاوران عضو صندوق ديدار ندارد و طي 5 ماه به يقين نمي رسد؟
چرا وزير به مشورت با کارشناسان عضو راضي نمي شود و قيم مابي را پيشه نموده است ؟
محاسبه حق مالکانه اعضا در بورس يا فرا بورس ، با معافيت هاي مالياتي بيشتر همراه است ؛ مضاف بر آن شفافيت بورس روي دوم اين سکه با ارزش است که در روش هاي ديگر تعيين ارزش دارايي ها اين شفافيت و خشکاندن ريشه هاي فساد برجسته نمي باشد .
براي ورود به بورس يا حتي فرا بورس شرايطي لازم است که در زمان غندالي فراهم نبود .
با توجه به شرايطي که امروز بر صندوق حاکم است و امکان ثبت نماد در فرا بورس براي بزرگترين هلدينگ صندوق ذخيره فرهنگيان ( هلدينگ پترو فرهنگ ) مهيا شده است ، برخي از کارشناسان با تخصيص ارزش مالکانه به روش هاي قبلي به شدت مخالف هستند .
نقدشوندگی بالا، کاهش ریسک سرمایهگذاری به دلیل ارتقای شفافیت، برخورداری از مالیات نقل و انتقال به میزان 0.5 درصد ارزش معامله در مقایسه با 4 درصد ارزش اسمی در خارج از بورس، نظارت بر فعالیت شرکتها و پاسخ گویی بیشتر مدیران شرکت از جمله مزایایی است که با پذیرش شرکتها در فرابورس ایران نصیب سرمایهگذاران میشود.
به قرار شنيده ها قرار بوده سهام پترو فرهنگ در سال 1400 به جاي عرضه اوليه به عموم افراد ، بخشي از عرضه اوليه هم به اعضاي موسسه صندوق ذخيره فرهنگيان ارائه شود که اين هم يک شرايط ويژه و خاص بود که متاسفانه اعضا از آن محروم ماندند .
در صورت ورود به بورس يا فرا بورس ، اعضاي صندوق بعد از 27 سال بدون نياز به قيم ، میتوانند بازار و شرایط شرکتها را به صورت دقیق بررسی کرده و با خرید و فروش سهام در فرابورس و سرمایهگذاری منطقی، سود و سرمایه خود را افزایش دهند.
اعتبار نامه مجمع عمومي استاني آنان از سوي صاحبان سرمايه صادر شده است که به آنان راي داده اند . به عبارت صحيح تر ان ها نمايندگان شايسته صاحبان سرمايه مي باشند و قيم اعضا نيستند .
در حال حاضر هم بيش از نيمي از اين مجمع عمومي استاني فعال مي باشند و مسائل صندوق خود را رصد مي کنند و راهکار ارائه مي دهند .
براي مبارزه با فساد در اين موسسه بهترين راهکار حکمراني شايسته ( بهرهمندي از کارشناسان عضو صندوق ) است .
در دوره اول انتخابات بر اساس يکي از آئين نامه هاي تقديم شده به دفتر وزير ، شش نفر کنشگر فعال از مجمع نمايندگان استاني و سه نفر هيات امناي منتخب و مستقر ، کارگروه مرکب هيات امنا و مجمع نمايندگان استاني را تشکيل مي دهند که به عنوان نماينده اعضا جاي قيم هاي کنوني نقش آفريني مي کنند .
اگر بخواهيم مکانيزم حاکم بر سرمايه يک ميليون ششصد هزار عضو صندوق يعني قيم مابي را ملغي نماييم شايسته و بايسته است که اعضا يعني صاحبان اصلي سرمايه نيز در تدوين اسناد بالا دستي نقش آفريني نمايند .
زيرا سه منتخب کنوني يا شش منتخب آتي هيات امنا که به همه مباحث مطرح شده در امور حقوقي ، قانوني ، مديريتي، اصول حاکميت شرکتي و ... آشنا و آگاه نيستند .
خرد جمعی یا هوش جمعی، برآیند نظرات گروهی از افراد به جای یک فرد متخصص است.
پژوهشگران بر این باور هستند که هوش جمعی از آنجا برمیآید که افراد گروه تا چه اندازه با یکدیگر همکاری میکنند. برای نمونه، گروههایی که افراد آن را کسانی با « حساسیت اجتماعی » افزون تر تشکیل میدادند دارای خرد جمعی بالاتری بودند.
***
ادامه گفت و گو - قسمت پنجم :
پرسش کننده :
رابطه بين بهره مندي از خرد جمعي و بهبود وضع اقتصادي موسسات غير تجاري چيست ؟
پاسخ دهنده ( 5 ) :
مدیر کل اداره ثبت شرکت ها و موسسات غیر تجاری ایران گفت: خرد جمعی، گفت و گو و تعامل میان ارکان اقتصادی کشورها، بهترین راهکار برای بهبود اوضاع اقتصادی در آنها است و همگرایی و همدلی اعضای اقتصادی جامعه از طریق « قانون اتاق » ، باعث توسعه تجارت قانون مدار می شود.
پرسش کننده :
با توجه به بحث ورود به بورس ، نقش خرد جمعي در بازار سرمايه چيست ؟ حاکمیت شرکتی، شامل مجموعه ای از روابط بین مدیریت شرکت، هيأت مديره، سهامداران و ذی نفعان دیگر است. علاوه بر آن، ساختاری ارائه می کند که از طریق آن، اهداف شرکت، ابزار دست یابی به آن، اهداف و نظارت بر عملکرد شرکت تعیین می شود.
معاملات الگوريتمي را توضيح دهيد .
پاسخ دهنده ( 6 ) :
معاملات الگوریتمی خاصیت اهرمی در بازار ایجاد میکند به عبارت دیگر باعث میشود در شرایط مثبت بازار، شرایط مثبت تشدید شود و در شرایط منفی بازار هم شرایط منفی تشدید شود. اما این سوال که این اهرمها برای بازار سرمایه مفید هستند یا مضر باید گفت که برای بازار مفیدند. چون به هر ترتیب اینها جزئی از بازار هستند و در بازارهای سرمایه پیشرفته دنیا هم وجود دارند و میتوانند به جهت دهی بازار در روزهای منفی و مثبت کمک کنند. اما برخی اوقات نهادهای ناظر و تصمیم گیر مجبور میشوند به هر طریق ممکن جلوی روندی را بگیرند، بنابراین دست به تصمیماتی میزنند که این تصمیمات مشکل اصلیاش این است که در خیلی از موارد خرد جمعی بازار سرمایه در آنها اعمال نمیشود. برای اینکه شرکت ها به حکمرانی خوب شرکتی در دنیای جهانی، که در آن ادراک سرمایه گذاران بین المللی و محلی، به وسیله ساختارهای مدیریت و اعتبار کسب و کار شکل می گیرد، احساس نیاز کنند؛ در چنین محیطی، شرکت ها به جای آن که بنشینند و منتظر تحميل قوانین از سوی نهادهای بیرونی باشند، باید پیشتازانه دستورالعمل های اختصاصی فرهنگ سازمانی خود را طراحی نموده و آنها را فعالاته به اجرا بگذارند.
پرسش کننده :
با توجه به بحث ورود به بورس ، نقش خرد جمعي در بازار سرمايه چيست ؟
شرايط مناسب براي کنسل کردن معاملات الگوريتمي چيست ؟
پاسخ دهنده ( 6 ) :
این تصمیمات بر اساس یک سری اطلاعات محدود، توسط افراد محدود گرفته میشود، بنابراین مشکل اصلی کار اینجاست که تصمیمها بر اساس خرد جمعی و بر اساس کار کارشناسانه نیست.
اگر یک بحث کارشناسی و با مولفههای درست خود اتفاق بیفتد و خروجی آن تصمیماتی مانند این باشد که معاملات الگوریتمی کنسل شود یا حجم مبنا تغییر کند، به عبارت دیگر آن تصمیم نشات گرفته از خرد جمعی بازار سرمایه باشد، باعث میشود که بازار سرمایه و سهامداران هم به آن تصمیم احترام بگذارند و تمکین کنند و خیلی درصدد این نباشند که مخالفتی با آن داشته باشند. اما متاسفانه رویهای که اکنون در کشور ما وجود دارد این است که به فراخور اتفاقات در بازار سرمایه تصمیم گرفته میشود و این تصمیمات از خرد جمعی حاصل نمیشود. این مشکل اصلی است که باعث میشود همیشه در خصوص هر تصمیمی مخالفان و موافقان زیادی وجود داشته باشد. یعنی اگر روزهای منفی بازار باشد تعداد مخالفان بیشتر است چون منفی بازار را به این تصمیم تعمیم میدهند و اگر در روزهای مثبت بازار باشد ممکن است تشویق بیشتری شود چون مثبت بازار را به این تصمیم ربط میدهند.
پرسش کننده :
با توجه به بحث ورود به بورس ، نقش خرد جمعي در بازار سرمايه چيست ؟
بهترين اتفاق براي بازار سرمايه چيست ؟
پاسخ دهنده ( 6 ) :
بهترین اتفاق برای بازار سرمایه این است که تمام اتفاقاتش قابل پیشبینی باشد. حتی اگر میخواهند معاملات الگوریتمی را زمانی که احساس میشود منفی بازار را تشدید میکند، محدود یا کنسل کنند، بگویند اگر فلان اتفاق افتاد یا مثلا اگر ۱۰ روز شاخص ریخت، این تصمیمها به ترتیب اتفاق میافتد. این مساله باعث میشود که بازار سرمایه تکلیف خود را بداند نه اینکه یک روز معاملاتی با یک قوانینی پایان بپذیرد و روز بعد با یک قوانین دیگر معاملات انجام شود. این روند قابل قبول نیست و باید اصلاح شود.
پرسش کننده :
در بالا به حاکميت شرکتي اشاره نموديد . حاکميت شرکتي را تعريف کنيد .
پاسخ دهنده ( 7 ) :
حاکمیت شرکتی، شامل مجموعه ای از روابط بین مدیریت شرکت، هيأت مديره، سهامداران و ذی نفعان دیگر است. علاوه بر آن، ساختاری ارائه می کند که از طریق آن، اهداف شرکت، ابزار دست یابی به آن، اهداف و نظارت بر عملکرد شرکت تعیین می شود.
پرسش کننده :
پاسخ دهنده : ( 7 با کمي تغيير ) :
نظارت بیانگر این مورد است که سهامداران مسئولیت پاره ای از تصمیمات شرکت را به هیاتي منتقل می کنند ؛ یعنی کسانی که در هنگام تصمیم گیری برای انتخاب مجدد اعضای آن هیات ، در جلسات سالانه بعدی، عملکردشان بررسی و نظارت می شود.
پرسش کننده :
اين پاسخ شما افکار را به سمت مجمع عمومي استاني معرفي شده از سوي مطالبه گران مي برد . خرد جمعی، گفت و گو و تعامل میان ارکان اقتصادی کشورها، بهترین راهکار برای بهبود اوضاع اقتصادی در آنها است و همگرایی و همدلی اعضای اقتصادی جامعه از طریق « قانون اتاق » ، باعث توسعه تجارت قانون مدار می شود.
پاسخ دهنده :
کاملأ صحيح مي فرماييد ولي نياز به اصلاح جزيي ولي بسيار مهم دارد :
مفهوم نظارت در حاکميت شرکتي بر عهده منتخبين سهامداران ( يا مجمع عمومي استاني ) است که در جلسات سالانه بعدي نياز به راي اعضا يا سهامداران دارند .
مجمع عمومي استاني 83 نفره از دل مبارزه با قيم مابي بطحایی متولد شده که از اعضاي سرتاسر کشور راي گرفته اند . پس مجمع عمومي استاني بالاترين رکن موسسه تا تشکيل مجمع عمومي کل و يکپارچه است .
پرسش کننده :
پاسخ دهنده ( 7 ) :
پرسش کننده :
بند اول پاسخ دلايل اصلي موضوع حاکميت شرکتي (برای آموزش عمومی و ارتقای درک بهتر از اصول حاکمیت شرکتی ضروری است. ) ضرورت تقويت نگاه تخصصي مجمع عمومي استاني را برجسته تر مي نمايد . اين چالش چگونه برطرف مي شود ؟
پاسخ دهنده :
پيش نويس آئين نامه انتخاب 6 نفر هيات امنا مطالبه گران ، سازمان انتخابات با ارکان و تشکيلات با چارت سازماني ذيل طراحي نموده است . با اهداف سازمان اين وظيفه مهم و خطير را مشخص نموده است .
پرسش کننده :
اهداف سازمان انتخابات در پيش نويس آئين نامه مطالبه گران چگونه تعريف شده است ؟
( گفت و شنود ادامه دارد )
* بخش سوم
منابع :
1- آرشیو سوالات حقوقی از وکلای دادگران ( 1 ) تاریخ انتشار: دوشنبه 01 آذر 14002. تارنماي ثبت فکر برتر
3- تعريف خرد جمعي از ويکي پديا
4- تعريف خرد جمعي از ويکي پديا
6- دنياي اقتصاد لزوم تصميم گيري بر اساس خرد جمعي
8- شرکت سرمايه گذاري گروه توسعه ملي ( سهامي عام ) حاکميت شرکتي و کميته هاي تخصصي
9- آئين نامه نظام راهبردي شرکتي مصوب 11/8/1386 سازمان بورس و اوراق بهادار تهران
10- دستورالعمل حاكميت شركتي شركتهاي پذيرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران و فرابورس ايران
13- استراتژي باز ( Open Strategy ) چيست ؟
19- «نوآوری باز» چیست و چرا به یک ضرورت تبدیل شده است؟
20- مقاله حاکميت شرکتي ، حمايت از سهامداران
21- حکمرانی خوب با استقرار حاکمیت شرکتی
22- تکرار مطالبات فرهنگیان در دیدار اختصاصی عضو شورای مرکزی سازمان معلمان ایران با وزیر آموزش و پرورش
23 - ويکي پديا : حکمراني خوب يا حکمراني مطلوب
28 .فصلنامه سياستهاي راهبردي و کلان مقاله
تأثیر شفافیت سود بر هزینه سرمایه و بازده اضافی (مطالعه موردی: شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران)