چهارمین مولفه از تفکر انتقادی ، سنجش گری و ارزیابی مجدد دانش های ساخته شده است. وقتی شما دانش های ساخته شده و اندیشه های صورت بندی شده را سنجش گری می کنید ، مورد ارزیابی مجدد نیرومند قرار می دهید ، مفاهیم صورت بندی شده بسته بندی شدند ، دانش هایی که ساخته شدند ؛ این سازه ها را شما اینها را شالوده گشایی می کنید شرحه شرحه می کنید با سنجش گری تان با تحلیل تان با ارزیابی های مجدد این دانش های صورت بندی شده و اینجا است که تفکر انتقادی اتفاق می افتد.
تفکر انتقادی سنجش گری و ارزیابی است. چطور اتفاق می افتد ؟
مثلا شما به نهادهای آگاهی موجود توجه می کنید. مثلا می گویید که ما یک فرض هایی داریم که نهاده این دانش شده است. ورودی این دانش ها یک محفوظاتی نیازموده آشکار و پنهانی است که ما باید دوباره آنها را تحلیل مجدد کنیم. در جامعه ایران چیزهایی وجود دارند که از جنس نیندیشیدنی است و نباید بیاندیشید.
وقتی شما یک مفروضاتی را پشت دانش بشری می فهمید ، پشت اندیشه متعارف زمانه تان در بی خردی زمانه خودتان یک مفروضات آشکار و پنهانی را کشف می کنید که اینها آزموده نشدند و نتیجه نابالغی ذهن انسانی است که اینها را قبول کرده بدون این که آزمون کند و این بت واره های ذهنی ؛ خروج از این بت واره های ذهنی و رها شدن از این فرض ها ی نیازموده .
ما فرض هایی را مفروض تلقی کردیم که نیازمودیم و اینها را بدیهی تلقی کردیم.
در ارزیابی و سنجش گری مجدد اندیشه های صورت بندی شده جاری، شما این فرض های نیازموده را یک به یک به عنوان نهادهای آگاهی، نهادهای اندیشه، نهادهای تفکر چک می کنید.
تفکر مثل یک سیستم است . ( Input ) دارد . یک نهاده هایی دارد. اولین کار باید این باشد که وارد نهاده های این سیستم بشوید و این نهاده ها را چک کنید. ببینید چه نهاده هایی این دانش را فراهم آورده و این اندیشه و فکر اصلی زمانه و جریان اصلی فکر جامعه ما را چه مفروضاتی فراهم آورده است.
شما این دانش رسمی روزگارتان را با نقادی مفروضات ، دانش خودتان و اندیشه خودتان را با مفروضات با نقادی با سنجش گری مفروضات نیازموده تان چک می کنید ؛ مثلا کمال گرایی.
در فلسفه سیاسی ما نوعی کمال گرایی است که چند دهه است نفوذ کرده است.
اساسا در اندیشه سیاسی ایرانی و در آرمان شهر ایرانی در دوره معاصرو به عنوان مثال از دهه چهل پنجاه شصت شمسی به طور خاص یک نوع کمال گرایی ، یک بت واره ذهنی ، یک نوع فرض درباره جامعه و درباره تغییرات اجتماعی وجود دارد که کمال گرایانه است . شما این مفروض را بدون سنجش گری رها کرده بودید و ارزیابی نکرده بودید.
یک راه دیگر برای سنجش گرایی می گویم و آن توجه به نهاده ها بود . شما سیستم اندیشه را نهاده هایش را چک می کنید ، سیستم اندیشه خودتان را ارزیابی مجدد می کنید. می خواهیم ببینیم این دانش آموز این کودک این دانشجو این شهروند چه مفروضات نیازموده ای دارد ؛ از طریق سنت از طریق ایدئولوژی ها وارد ذهن او شده و وارد ذهن زمانه شده است و ما اینها را چک کنیم.
یکی دیگر این که شما به شیوه های اندیشیدن خودتان توجه کنید یعنی به فرایند توجه کنید نه فقط به نهاده ها. یکی ورودی ها بود یکی هم فرآیندها شما چطور ( process ) می کنید ؟ چطور می اندیشید ؟ شیوه های اندیشه تان چگونه است ؟
یک دانش آموز پیش دبستانی یا دبستانی چطور می اندیشد ؟ مثلا تفکر هم گرا دارد یا تفکر واگرا دارد ؟ وقتی شما تفکر هم گرا دارید بخشی از خلاقیت ها در شما ظهور پیدا نمی کند ولی اگر تمرینی برای تفکرات واگرا داشته باشید از ذهن تان نیروهایی آزاد می شوند و می توانید یک نوع تفکرات خلاق تری داشته باشید. پس اینجا توجه به شیوه های اندشیدن یا روش های تحقیق - من نمی خواهم بحث های کلاسیک را مطرح کنم - مثلا وقتی شما با روش های کمی تحقیق می کنید دانش تان یک جور بسته بندی می شود ولی وقتی روش های تحقیقی کیفی هم انجام می دهید ساخت دانش تغییر پیدا می کند ؛ از این دهه ها یی که روش های تحقیق آمیخته کمی و کیفی توسعه پیدا کرده دانش بشری تنوعات بیشتری یافته است. پارادیم های معرفت شناختی و روش شناختی مثل تفسیر . وقتی ما وارد پارادیم تفسیر می شویم و از پارادایم اثبات گرایی فراتر می آییم ؛ در پارادایم تفسیر پتانسیل ها و قابلیت ها و ظرفیت هایی وجود دارند که ما جهان اجتماعی مان و عالم و آدم را بهتر می توانیم پی جویی کنیم. البته کسان دیگری مانند فوکو خیلی به تفسیر اعتماد ندارند آن اعتمادی که گادامر دارد. دلهره معرفتی فوکو این است که وقتی شما می خواهید فقط تفسیر کنید چسبندگی به یک متن پیدا می کنید در نتیجه فوکو چیزی فراتر از این می رود و تبارشناسی را مطرح می کند و چیزهای دیگر. مسئله من فوکو، گادامر اینها نیست مسئله یا تفکر واگرا و همگرا نیست ؛ مسئله من این است که ما باید سنجش کنیم. نهاده ها ، فرایندها ، نهادهای اندیشه مان را و معرفت خودمان را ارزیابی مجدد کنیم.
راه دیگر توجه به خلاءهای سیستماتیک است. مثلا تقلیل گرایی معرفتی. ما معمولا دچار ( reduction) می شویم. نوعی فروپس گرایی، تقلیل گرایی. ذات باوری یکی از خطاهای سیستماتیک است. نوعی ذات باوری در ما رسوخ کرده است. مثلا درباره نور وقتی فکر می کنیم ذات باورانه فکر می کنیم. فرهنگ رشته ای می تواند یک خطای سیستماتیک ایجاد کند که ما از دیدگاه فرهنگ های محدود رشته ای خودمان نگاه می کنیم. به نوعی رویکرد رشته ای می تواند یک فضایی برای تفکر انتقادی بیشتر کند برای این که مثلا این خطای سیستماتیک از نوع فرهنگ رشته ای را بهبود می بخشد یا تا حدی برطرف می کند.
فرهنگ مذکر ؛در اندیشه بشری یک خطای سیستماتیکی بود . جنبش ها و کنش گری هایی فمنیستی، روش شناسی های فمنیستی. یک نوع کنش هایی بودند معطوف به این که دانش بشری و اندیشه بشری را از این خطاهای سیستماتیک رها کند ، آزاد کند. ما فرض هایی را مفروض تلقی کردیم که نیازمودیم و اینها را بدیهی تلقی کردیم.
پرسش نامه هایی که می نویسید می گویید که خانم یا آقا. در این جا ، بخش بزرگی از جامعه بخشی از واقعیت را شما عملا در ساختار پرسش نامه ها یتان به طور سیستماتیک دچار خطا می شوید ؛ بیاض انتخاب مسئله. شما اساسا وقتی در جامعه ایران می خواهید انتخاب مسئله کنید یک بیاض هایی انتخاب مسئله دارد.
در جامعه ایران چیزهایی وجود دارند که از جنس نیندیشیدنی است و نباید بیاندیشید. بر اساس سیستم موجود بر اساس شرایط موجود ما به طور ناخود آگاه سوق پیدا می کنیم به این که درباره یک چیزهایی فکر نکنیم. این یک خطای سیستماتیکی است که در جامعه ما وجود دارد و تفکر انتقادی از این عبور می کند. می گوید ما برای فائق آمدن به این اریب ها و بیاض های فکرمان باید توجه داشته باشیم . منظور من این مثال ها نیست.
شواهد گرایی ؛ خیلی مهم است. یکی از فضیلت های ذهن حساسیت به شواهد است. وقتی شما حساسیت به شواهد پیدا می کنید و به ویژه به جزئیات آن ، این یک فضیلت ذهنی است که شما را از بخشی از خطاهای سیستماتیک تان رها می کند امکان تفکر انتقادی را در شما بیشتر می کند چون شیطان در جزئیات است. توجه به جزئیات. حساس بودن به جزئیات. بعضی ها وقتی فکر می کنند به جزئیات انضمامی توجه ندارند ولی وقتی شما می خواهید بیاندیشید به جزئیات توجه می کنید ، این فضیلت شما را کمک می کند که تفکر انتقادی خودتان را بسط بدهید.
یکی از خصیصه های معرفت ایدئولوژیک همین خصیصه است که حساس به شواهد نیست ؛ دعوی انسجام دارد و دیوار بلندی می سازد از یک انسجام پولادینی که خیلی حساس به واقعیت های بیرون مخصوصا آن جزئیات دیده شده ندارد و آن حساسیت ندارد .
خیلی از تفکرات ما به نوعی صورت بندی های ایدئولوژیک هستند و تفکر انتقادی عبور از این صورت بندی هاست که یکی از راه هایش شواهد گرایی است.
من هفت مولفه گفتم و برخی از این مولفه ها را شمردم . اولین مولفه مشاهده گری است. مولفه ها یا سازه های تفکر انتقادی. اول مشاهده گری بود . دوم پرسش های تازه از این جهان بود . سومین سویه تفکر انتقادی این است که وقتی به این امور توجه کردیم و التفات پیدا کردیم و مشاهده گری کردیم و بعد از مشاهده پرسش هایی کردیم و فاصله خلاق در سومین مولفه که فاصله از عالم و آدم گرفتیم و بعد درون دادهای فکرمان را و فرایندهایش را سنجش گری کردیم و خطاهای سیستمی را پالایش کردیم اینجاست که پنجمین مولفه می شود : ساخت مجدد دانش.
تفکر انتقادی ساخت دانش می کند. ما در کلاس هایمان به دانش آموزان مان در مدرسه کمک نمی کنیم که دانش را ( Construct) کنند. ما آنها را کمک می کنیم که حفظ کنند. شرطی شان می کنیم و رفتارهای شرطی شان « حافظه » می شود و در دانشگاهایمان هم همین را ادامه می دهیم. می گوییم حفظ کنید و نمره بگیرید . ژتونهایی که می دهیم ، بلیط هایی که می دهیم آن ها را سوق می دهد به حفظ کردن، تکرار میراث دانشی جامعه، تکرار صورت بندی های ایدئولوژیک سوق می دهد.
ادامه دارد
پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.