از سال ۱۳۹۹ به استخری در جنت آباد می روم. به جز دوره کرونا این کار را ادامه داده ام. استخر برایم « میدان مطالعه » هم هست. می کوشم با استخرروها صحبت کنم و حال و روز جامعه را کنجکاوانه می کاوم.
به همین دلیل تعداد زیادی از مشتریان استخر را می شناسم. در ماه های اخیر می بینم ترکیب اجتماعی مشتریان استخر تغییر معناداری کرده است. تا یک سال پیش مشتریان عمدتا و کم و بیش از طبقات متوسط و متوسط به پایین، کارمندان، معلمان و بازنشستگان و حتی افراد با درآمد کم بودند. بلیط استخر سی هزار تومان بود، اما اکنون دویست هزار تومان شده است.
اکنون ترکیب جمعیتی مشتریان تغییر کرده و عمدتا متشکل از دلالان ارز، بنگاهی های مسکن، بورس بازان، و به طور کلی افراد با درآمدهای بادآورده و متنعم است. مسئول استخر هم گفت مشتریان استخر کاهش یافته و بخشی از مشتریان فعلی هم کسانی هستند که سال گذشته که قیمت خیلی ارزان تر بوده بلیط گرفته اند.
تورم و فقر، جمعیت زیادی را از زندگی اجتماعی محروم می کند. استخر، مثال ساده ای است و حتی ممکن است برای عده ای امروزه لاکچری باشد. سال هاست سینما رفتن هم لاکچری شده، رفتن به کنسرت موسیقی هم با قیمت پانصد هزار تومان فقط به گروه های خاص محدود شده است. مراکز خرید نیز اگرچه ظاهرا برای عموم باز است، اما عملا افراد پولدار را می پذیرند؛ چه، حال و هوا و برخورد فروشندگان، پرسه زنان بی پول را طرد می کند.
به جز پارک ها، کم و بیش دیگر فضاهای شهری و فراغتی به روی مردم فقیر و کم توان بسته است. بخش بزرگی از این فقرا، بیکاران هستند. اینها از فرصت تعاملات و زندگی اجتماعی که شغل مهیا می سازد نیز محروم اند. تنگنای همگانی، مسری است و دامن همه را می گیرد. جامعه عصبی، همه را در آتش خشم می سوزاند.
تنگنای اجتماعی ، پیش از ظهور فقر فراگیر برای گروه های متعدد فرهنگی وجود داشت. بهایی ها، دراویش، اقلیت های جنسی، و حتی زنان، و قومیت ها به درجات گوناگون فاقد فرصت برابر حضور در زندگی اجتماعی بودند.
تنگنای اجتماعی هر سال تنگ تر می شود. این وضعیت، جمعیت زیادی را منزوی و خشمگین می کند. نابرابری ساختاری در توزیع فضای اجتماعی، امنیت و سلامت اجتماعی و فردی شهروندان را بیش از هر زمانی به خطر انداخته و پیامدهای سختی برای آنها و جامعه خواهد داشت.
تنگنای اجتماعی، در کلان شهرها جدی تر و مخاطره آمیزتر است، چه در محیط های شهری کوچک و روستایی، هنوز رسوباتی از پیوندهای اجتماعی سنتی وجود دارد و مردم این محیط ها می توانند شکل هایی از حضور و مشارکت در زندگی اجتماعی را تجربه کنند. اما، کلان شهرها که نیمی از جمعیت شهری کشورند، به نحو حادی با مساله تنگنای اجتماعی مواجه اند.
از آنجا که حکومت عامل اصلی تورم، فقر و بیکاری است، تحمل تنگنای اجتماعی برای شهروندان دشوارتر شده و آنها را خشمگین تر می کند. میلیون ها نفر حصر خانگی شده اند و شهرها و کلان شهرها قفس اجتماعی خفقان آوری گردیده اند که دیر یا زود پیامدهای ویرانگری خواهد داشت.
تنگنای اجتماعی، روابط و محیط درون خانه ها را هم متاثر می سازد، چه، شهروندان خشمگین، تنگ حوصله و محروم از زندگی اجتماعی، نمی توانند روابط صلح جویانه، عاشقانه و دوستانه ای برقرار کنند.
تنگنای اجتماعی حتی حیات اجتماعی گروه های برخوردار و توانمند را هم متاثر می سازد ؛ چه، تنگنای همگانی، مسری است و دامن همه را می گیرد. جامعه عصبی، همه را در آتش خشم می سوزاند.
در مواجهه با مساله تنگنای اجتماعی چه می توان کرد؟
گام اول به رسمیت شناختن این مساله است. گام دوم، تحول در نظام حکمرانی است. گام سوم، فعال شدن نهادهای مدنی است.
اشتباه بزرگی است اگر گمان کنیم فضای مجازی و ارتباطات شبکه ای می تواند مساله تنگنای اجتماعی را حل یا گشودگی اجتماعی ایجاد کند.
جامعه ایران، جامعه ای عاطفی است و روابط اجتماعی رودررو و چهره به چهره در آن مهم است. فضای مجازی جای این روابط را نمی گیرد و حتی ممکن است مساله تنگنای اجتماعی را تشدید کند.
کانال نویسنده
نظرات بینندگان
به جز پارک ها، کم و بیش دیگر فضاهای شهری و فراغتی به روی مردم فقیر و کم توان بسته است.
پارک ها هم هزینه ورودی داشته باشند دیگر فقرا قادر به استفاده نخواهند بود.
اجتماعی دامن می زند.
بخشی از معضلات جامعه مربوط به اساتید جامعه مانند آ فاضلی است که جامعه آماری آنها استخری است و درد محرومان و فقرا را کتابی وعلمی می دانند ودرک درستی از فقر ندارند تا در دانشگاه فرزندان فقراا را با بینش اجتماعی ومهارت اجتماعی و مهارت فنی وحرفه ای برای کسب در آمد وخدمات مناسب به جامعه واحساس هویت تربیت کنند همیشه با ترجمه آثار دنیای دیگر غیر از ایران دانش مفهومی را انتقال می دهند