معلمان نسل جدید باید با موج هجوم دانش آموزان به مدرسه از هر قشری از جامعه و با هر وضعیت درسی، باانگیزه یا بیانگیزه و ... مقابله کنند و این مسئله اصل هویت شغل ایشان را زیر سؤال برده است. برای مثال ، معلمان فرانسوی اعتقاد دارند امروزه باید دانش آموزان اول دبیرستانی را آنطوری که هستند و برای اولین بار سر کلاس درس مینشینند قبول کنند، نه آنطوری که باید باشند و شرایط ایدئال حکم میکند. معلمان باید به بهترین شکل ممکن بتوانند با تنوع دانش آموزان، سرعت مختلف یادگیری ایشان و ... کنار بیایند و برنامهای را به منصهی اجرا دربیاورند که برای همه مناسب باشد. از طرفی در این میان مسئلهی نمرهی دانش آموزان هم مطرحشده و یکی از تناقضهای عمیقی که معلمان با آن مواجه میشوند از همینجا شکل میگیرد؛ یعنی ازیکطرف از معلمان خواسته میشود با هر دانشآموز در سطح خودش رفتار کنند و از او در حدی که هست توقع داشته باشند، اما بعضاً دیده میشود مدیران مدارس، مسئولان حوزههای محلی و یا حتی وزارت آموزش و پرورش اصرار میکنند که همهی نمرهها در یک سطح باشد.
اگر بخواهیم فرانسه و نظام آموزشی این کشور را زیر ذرهبین قرار دهیم بیشترین مشکل برای معلمان در مدارس حاشیهی شهرها و مناطق فقیرنشین به وجود میآید. آنیه وان زانتن[1]، جامعهشناس، به مشکلات فراوانی که معلمان این مدارس باید با آنها دستوپنجه نرم کنند اشاره میکند بهخصوص غیرقابلپیشبینی بودن شرایطی که ممکن است پیش روی ایشان قرار بگیرد. به گفتهی این جامعهشناس معلمانی که در این مدارس تدریس میکنند بهصورت دائمی باید در حال آمادهباش باشند تا با مشکلاتی که ایجاد میشود روبهرو شوند. این امر نیز سبب میشود بسیاری از معلمانی که وارد این مدارس میشوند پس از مدتی یا مدرسهی محل خدمت خود را تغییر میدهند و یا کلاً شغل خود را تغییر. یکی از انتقادهای اصلیای که در طول چند سال اخیر بهنظام آموزشوپرورش فرانسه واردشده این است که معلمان جوان و بیتجربهای که اولین سال تدریس خود را آغاز میکنند را به این مدارس میفرستند درصورتیکه جامعه شناسان و متخصصان معتقدند بهعکس، در این مدارس باید از باتجربهترین معلمان استفاده شود یعنی معلمانی که تمامی شرایط موجود را قبلاً تجربه کرده و آمادهی مقابله با مشکلات احتمالی باشند.
به گفتهی وان زانتن معلمانی که وارد این مدارس میشوند خیلی سریع به این امر پی میبرند که تنها راه کنترل کلاس و تدریس درست به دانش آموزان سختگیری شدید است. این معلمان رابطهای خشک با دانشآموزان برقرار کرده و کلاس درس را به شکل یک دادگاه اداره میکنند. این امر سبب میشود تا نوعی زیادهروی حرفهای در کار ایشان مشاهده شود. این معلمان در وهلهی اول با تصویر ذهنیای که از دانشآموزانی ایدئال در کلاس درس دارند وارد کلاس میشوند و آماده هستند تا شیوههای تدریس جدیدی که فراگرفتهاند را به منصهی اجرا درآورند اما خیلی سریع متوجه میشوند که دانشآموزانی که در برابر ایشان نشستهاند با دانشآموزانی که ایشان در ذهن تصور میکردند تفاوت بسیاری دارند. این معلمان مجبورند برای آنکه بتوانند به همهی دانش آموزان تدریس کنند و درعینحال بر کلاس درس کنترل داشته باشند بخش اعظم برنامههای خود را کنار بگذارند. این امر بهمرورزمان سبب میشود تا معلمان احساس گناه کنند چراکه برنامهای که در ذهنشان بود را به اجرا درنمیآورند. از طرفی چه خانوادهها و چه بازرسانی که از طرف وزارت خانه میآیند از این معلمان توقع دارند تا وظیفهی آموزش را به بهترین شکل ممکن به منصهی اجرا درآورند بدون آنکه بستر کاری ایشان را مدنظر قرار دهند.
رنجش و احساس گناه در کار معلمان را باید کاملاً جدی گرفت. مجلهی آموزش و تعلیم فرانسه[2] یکی از شمارههای خود را به بررسی همین مسئله اختصاص داده بود. به گفتهی کریستوف دژور[3]، روانکاو، احساس رنجش و گناه یکی از دلایل اصلی فاصلهی موجود بین کاری که معلمان باید بکنند و کاری که درواقع میکنند است. کلودین بلانشار لاویل[4]معتقد است برقراری رابطه و شکلگیری هویت دو رکن اساسی حرفهی معلمی هستند و رنجی که ممکن است معلمان در کار خود متحمل شوند نیز از همین دو مؤلفه برمیآید. ازنظر او اگر بتوان همین رنج» را بهخوبی کنترل کرد، تحولات بسیار مثبتی را میتوان به منصهی ظهور رساند. نباید این مهم را به دست فراموشی سپرد که در پستصویر سیاهی که در این میان به تصویر کشیده شده، تصویری سفید نیز وجود دارد و آن لذت است.
همانطور که بالاتر اشاره شد، یکی از لذتهای معلمان برقراری رابطه با نسل جوانتر است. معلمان اهمیت خاصی به رابطهی خود با تکتک دانشآموز و نیز گروه دانش آموزان میدهند. معلمان امروزی و یا حداقل بخشی از ایشان رابطهی خود بادانش آموزان را بر پایهی اخلاقمداری بنا میکنند؛ یعنی همانقدر که به موفقیت شغلی خود اهمیت میدهند سعی میکنند تا هرچه در توان دارند را برای موفقیت دانش آموزان خود نیز صورت دهند. به گفتهی بسیاری از جامعه شناسان عنصر اصلی حرفهی معلمان رابطهی روزانهی ایشان با دانشآموزانشان است.
همانطور که موریس تاردیف و کلود لسار، محققان کانادایی، این امر را به تصویر کشیدهاند حرفهی معلمی در همه جای دنیا فاز تحولی را سپری میکند.[5] معلمی در دنیای امروز تبدیلشده به حرفهی شک و تردید، حرفهای که به دنبال پیدا کردن ارزش و جایگاه واقعی خود میگردد.
تغییرات گستردهای که در طول چند سال اخیر بهخصوص در نظامهای آموزشی کشورهای غربی شکلگرفته نیز گفتههای ما را تائید میکند. تغییراتی مثل افزایش تعداد دانش آموزان، تفاوتهای فرهنگی ایشان، گسترش روزافزون دانش بشر، شیوههای جدید یادگیری، تغییرات گستردهی فن آوری، تغییرات گسترده در نهاد خانواده و ... همهی این تغییرات بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم حرفهی معلمی را تحتالشعاع قرار میدهد. مسئلهی جالبتوجه آن است که تمامی تحقیقاتی که در طول چند وقت اخیر صورت گرفته نشان میدهد معلمان در برابر آهنگ تغییرات جامعه مقاومت میکنند. داوید تیاک و لاری کوبان، دو محقق آمریکایی، سیل تحول نظام آموزشی آمریکا در فاصله سال های ۱۸۹۰ تا ۱۹۹۰ را بررسی کردند و در کمال شگفتی به این نتیجه رسیدند که بسیاری از معلم روش تدریسی را استفاده میکردهاند که توسط معلمان صدسال قبل از ایشان مورداستفاده قرار میگرفته.[6]
بااینوجود ، نباید اینطور تصور کرد که همهی معلمان در برابر آهنگ تغییرات جامعه از خود مقاومت نشان میدهند. بسیاری از معلمان در طول فعالیت خود سعی میکنند تا با بهرهگیری از شیوههای تدریس جدید در دانشآموزان شان انگیزه ایجاد کنند؛ اما آیا در این میان بهجای آنکه معلمان را متهم کرد که در برابر آهنگ تغییرات مقاومت کرده و خود را با آن مطابقت نمیدهند، بهتر نیست نگاهی به بستر موجود و شرایط ایشان انداخت؟!
لسار و تاردیف در نتیجهگیری گزارش خود این امر را مورداشاره قرار میدهند:
تا زمانی که معلمان در یک کلاس درس حبس شدهاند، امکاناتشان محدود است و شرایط کاریشان هیچ تغییری نمیکند وضعیت موجود بهراستی متحول نخواهد شد. حال چه برنامههای درسی را تغییر دهیم، چه برای معلمان کلاسهای آموزشی حرفهای برگزار کنیم، از ایشان بخواهیم در شیوهی تدریس خود تغییر ایجاد کنند، درهای مدرسه را به روی والدین بازکنیم و ...
تغییر واقعی در مدارس و شیوهی تدریس زمانی بهراستی شکل خواهد گرفت که تمامی ابزار موجود در اختیار معلمان قرار بگیرد...
[1] A. van Zanten, L’Ecole de la périphérie, Puf, 2001.
[2] Cahiers pédagogiques, n° 412, mars 2003.
[3] C. Desjours, « Sans mesure », Cahiers pédagogiques, id.
[4] C. Blanchard-Laville, Les Enseignants entre plaisir et souffrance, Puf, 2001.
[5] M. Tardif, C. Lessard, Le Travail enseignant au quotidien, De Boeck, 2000.
[6] D. Tyack, L. Cuban, Tinkering toward Utopia : A Century of Public School Reform, Harvard University Press, 1997.
انسان شناسی و فرهنگ
مقدمه
آيا بزرگداشت روزجهاني معلم در تضاد با دوازدهم ارديبهشت است ؟
دوازدهم ارديبهشت روز ملي بزرگداشت معلم است که در ايران از دير باز به منظور پاسداشت مقام شامخ معلم آن را گرامي مي داريم .
وظيفه معلم ، تعليم وتربيت است .تعليم و تربيت مرز نمي شناسد ، بر ما تکليف است که براي آموختن حتي به چين برويم .
امروز در دهکده کوچک جهاني ، هيچ کشور کوچک و بزرگي براي آموختن و آموزش دادن مرز و محدوديت تعيين نمي کند .
در سند تحول بنيادين آموزش و پرورش آمده است :
I. در فصل پنجم هدف هاي کلان قسمت 8 :
"کسب موفقيت نخست تربيتي در منطقه و جهان اسلام و ارتقاي فزآينده جايگاه تعليم و تربيت ايراني در سطح جهاني
"II. فصل هفتم هدف هاي عملياتي و راهکار ها
راهکار ١١ـ١١ـ مشارکت فعال در تعاملات بین المللی، با اولویت جهان اسلام و انعکاس نظریات و تجربیات موفق داخلی در محافل و مراکز علمی جهانی نابخردانه است که تصور کنيم، برگزاري جشن روز جهاني معلم که براي تعالي و پيشرفت ، تعليم و تربيت در ايران و کل جهان مي باشد .
براي جمهوري اسلامي ايران که سند چشم انداز و سند تحول بنيادين آموزش و پرورش دارد مناسب نمي باشد .
2. تاريخچه يونسکو :
پس از پذیرش عضویت ایران در یونسکو، با تصویب مجلس شورای ملی وقت، در سال 1327 کمیسیون ملی یونسکو - ایران تشکیل شد. اساس نامهای را با سیزده ماده اي در چهاردهم اردیبهشت 1328 توسط هیئت وزیران به تصویب رسید. اين اساسنامه پس از پیروزی انقلاب اسلامی مورد تجدید نظر قرار گرفت و در بیست و نهم شهریور 1366 به تصویب رسید. كمیسیون ملی یونسکو كه نهاد رابط جمهوری اسلامی ایران با مقر یونسكو در پاریس و دفاتر منطقهای مربوط به آن است، دارای شخصیت حقوقی است .
3. مکانيسم عملکرد يونسکو :
برنامه ها و تصمیمات یونسکو در مجمع عمومی این نهاد که سالی یک بار تشکیل می شود، اتخاذ می گردد. در مجمع ، همه کشور ها اعم فقیر و غنی، کوچک و بزرگ ، توسعه یافته و در حال توسعه دارای حقوق مساوی هستند و هر کدام یک رای دارند. هیچ کشوری حق وتو ندارد. مدیرکل یونسکو هم توسط کنفرانس عمومی و برای مدت شش سال انتخاب می شود.
4. فعاليت يونسکو در دهه گذشته :
در دهه ي (2014-2005 ) از سوی یونسکو دهه آموزش برای توسعه پایدار ملل متحد نام گذاری شده بود . کمیسیون ملی یونسکو در ایران تلاش می کرد تا برنامه ها و فعالیت های مربوط به آموزش برای همه ، تقویت آموزش کیفی و ترویج معیارهای تضمین کیفیت در نظام آموزشی کشور ، توانمندسازی کادر آموزشی مطابق با کاربرد فن آوریهای نوین (ICT ) ، ایجاد فرصت های برابر آموزشی برای دختران و پسران ، آموزش فنی و حرفه ای و کارآفرینی ، آموزش تغییر اقلیم ، آموزش های پیش گیرانه بهداشتی ( ایدز و مواد مخدر ) ، آموزش ارزش های شهروندی مانند بردباری و ترویج گفت و گو برای صلح و همزیستی مسالمت آمیز را مطابق با اولویت های دهه آموزش برای توسعه پایدار ملل متحد (2014-2005 ) و اهداف توسعه هزاره مورد تحلیل و بررسی قرار دهد .
5. برنامه آتي يونسکو :
هم اکنون جامعه بینالمللی ،چارچوب آموزش جهاني را در يادگيري مستمر و همه جانبه بر پايه توانمند کردن معلم و ساختن جوامع پايدار استوار نموده است .اين دو محور جایگزین برنامه آموزش برای همه خواهد شد و دستور کار جهانی آموزش را تا 15 سال آینده تعیین خواهد کرد.
يادگيري مستمر و همه جانبه چه رويکردي دارد ؟
رویکردی که یونسکو در خصوص یادگیری مستمر و همه جانبه دارد فراتر از ساختارهای آموزش رسمی، غیر رسمی و آزاد است و بر تضمین فرصتهای یادگیری مستمر برای همه در همه سطوح و گروهای سنی دلالت دارد. در مراسم افتتاح کرسی یونسکو تهران،پانزدهم شهریور 1394، دانشگاه فرهنگیان آمده است :
یونسکو بر این باور است که باید مفهوم یادگیری مستمر و همه جانبه را در کلیه فرآیندهای زندگی اجتماعی و اقتصادی ادغام کرد و به سوی شکلگیری جامعه یادگیرنده گام برداشت به نحوی که تمام سلولهای اجتماعی به یکدیگر یاد بدهند و یاد بگیرند. ضرورت دارد که افراد در هر سطحی از آموزش برای انطباق با تغییرات علمی، فناوری و زیستمحیطی همیشه آماده یادگرفتن و یاددادن باشند و دولتها مسئولیت دارند فرصتهای یادگیری را برای همه فراهم کنند.
6. تطابق سند تحول بنيادين آموزش و پرورش با باور يونسکو :
• فصل هفتم : راهکار 3ـ 6ـ ایجاد موزه و نمایشگاه علم و فن آوری در هر یک از شهرستان ها تا پایان برنامه ششم توسعه کشور،به منظور فراهم آوردن زمینه مشاهده و تجربه فزون تر دانش آموزان و عینی تر کردن محتوای آموزشی کتب درسی
• فصل هفتم : راهکار 6 ـ6 ـ ایجاد شبکه ای از محیط های یادگیری مانند پژوهش سراها، اردوگاه ها، خانه های فرهنگ، کتابخانه های عمومی، نمایشگاه ها و موزه های تخصصی علوم و فن آوری، مراکز کارآفرینی، ورزشگاه ها و سایر مراکز مشابه و برقراری تعامل اثر بخش مدارس با این محیط ها، با رعایت اصل غنی سازی محیط مدرسه با همکاری سایر دستگاه ها
• فصل هفتم : راهکار ٧ـ ٨ـ تأکید بر معلم محوری در رابطه با معلم و دانش آموز در عرصه تعلیم و تربیت و جلوگیری از اجرای هر سیاست و برنامۀ نظری و عملی که این محوریت را مخدوش نماید.
• فصل هفتم :راهکار ٥ـ١١ـ ایجاد انعطاف در برنامه های درسی تربیت معلم متناسب با تحولات علمی و نیازهای نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی با تأکید بر رویکرد تلفیقی و به روزرسانی توانمندی های تربیتی و تخصصی معلمان
• فصل هفتم :راهکار ٦ـ١١ـ استقرار سازوکارهای ارتقای توانمندی های معلمان برای مشارکت مؤثر آنان در برنامه ریزی درسی در سطح مدرسه، به ویژه سازوکارهایی که به تقویت هویت حرفه ای آنان میانجامد.
• فصل هفتم :راهکار ٧ـ١١ـ توسعه زمینه پژوهش گری و افزایش توانمندی های حرفهای به شکل فردی و گروهی میان معلمان و تبادل تجارب و دستاوردها در سطح محلی و ملی و ایجاد فرصت های بازآموزی مستمر علمی و تحقیقاتی و مطالعاتی و برگزاری جشنواره های الگوی تدریس برتر و اختصاص اعتبارات خاص برای فعالیتهای پژوهشی معلمان
• فصل هفتم :راهکار ٩ـ١١ـ رصد کردن تحولات نظام آموزش و پرورش و تربیت معلم و تحولات علمی در حوزه علوم تربیتی در سطح منطقه، جهان اسلام و بینالملل و بومیسازی تجربیات و یافتههای مفید آنها و بهرهمندی آگاهانه از آنها در چارچوب نظام معیار اسلامی
• فصل هفتم :راهکار ١١ـ١١ـ مشارکت فعال در تعاملات بینالمللی، با اولویت جهان اسلام و انعکاس نظریات و تجربیات موفق داخلی در محافل و مراکز علمی جهانی
• فصل هفتم :راهکار ١ـ ١٨ـ مناسب سازی فرهنگ سازمانی براساس معیارهای اخلاق اسلامی با تأکید برتقویت روحیه اخوت و تعاون، خلاقیت و آموزش مستمر
7. آمار يونسکو چه مي گويد ؟ خواست يونسکو از معلم چيست ؟
معلمان باید خود را با فضاهای جدید یادگیری که خارج از فضای کلاس ( از جمله خانواده، جامعه، فضاهای اوقات فراغت و...) مي باشد سازگار نمايند . اين فرآيند به ظرفیتسازی سازمانی و اجتماعی نیازمند دارد.
I. ایجاد باور جدید در معلمان:
ایجاد باور جدید در معلمان ، این ویژگی را دارد که معلم را در جهت جست و جوی دانش به تکاپو وا میدارد و معلم با در نظر گرفتن ارزشها به سمت کسب دانش پیش می رود.
II. ایجاد محرک و انگیزه در معلمان:
این عامل یکی از عوامل بسیار مهم در تبدیل معلم به یادگیرنده مادامالعمر است."
III. آمارهای یونسکو نشان میدهد که در بسیاری از کشورها، معلمان از درآمد مناسب، منزلت اجتماعی، و امنیت لازم شغلی برخوردار نیستند که باید طی سالهای آینده این روند اصلاح شود.نهاد هاي مدني فعال در آموزش و پرورش وظيفه دارند که در تعامل با مسئولان آموزش و پرورش و کل جامعه ، ساز وکار لازم براي تحقق برنامه هاي 15 سال آتي جامعه جهاني را فراهم آورند .
برگزاري جشنˏ روز جهاني معلم در سال 1394 يک شروع براي تشويق و ترغيب معلم است تا جهاني فکر کند و منطقه اي عمل کند .
8. وظايف معلمان و تشکل هاي مدني در اين زمان چيست ؟
.I امروز که تشکل هاي مدني با واحد حراست آموزش و پرورش ، معاونت پشتيباني ، وزير آموزش و پرورش ، معاون رئيس جمهور و رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزي و کار گروه هاي تخصصي وارد ديالوگ شده اند و در تلاشند تا نگاه جامعه به آموزش و پرورش را اصلاح نمايند و نقش تعليم و تربيت را در برنامه ششم توسعه پر رنگ تر نمايند . بايد :
دايره تعاملات خود با نهادها را افزايش داده با نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي ، مسئولين محترم قوه قضاييه ، نهاد هاي امنيتي و انتظامي و... وارد ديالوگ شوند و يک صدا بر اساس کار کارشناسي از مسئولين بخواهند :
* شرايط بازگشت معلمان زنداني در کلاس درس فراهم شود .
* با تشکيل کار گروه هاي تخصصي 750 چالش آموزش و پرورش که در پنج گروه تقسيم بندي شده است الويت بندي شود .
* در سايه تعامل ايجاد شده بين نهادهاي مدني و مسئولين، راه کارهاي عملي اجراي سند تحول بررسي شود و چهار زير سند آن تدوين گردد و دو زير سند تدوين شده عملياتي و اجرايي شود .
* بر تدوين کنندگان سند چشم انداز ، سند تحول و...و همه آحاد ملت مسلم است که بدون تعامل سازنده با نهادهاي مدني به عنوان حلقه واسط بين مردم و مسئولين ، اهداف اين سند ها دست نايافتني مي باشند .
لذا مسئولين تلاش نمايند تا موانع سر راه تشکل هاي مدني را برطرف نمايند .
* با ايجاد همدلي و همزباني بين همه نهادهاي مدني جامعه و مسئولين بکوشيم تا اصلاح آموزش و پرورش در سايه سند تحول راکه لازمه دست يابي به اهداف سند چشم انداز مي باشد را به عزم ملي تبديل نماييم .
* بر کسي پوشيده نيست رسانه ها به عنوان رکن چهارم دموکراسي در همسو کردن افکار عمومي نقش به سزايي دارند . لذا مسئولين در حمايت رسانه ها از هيچ کوششي دريغ نورزند و فرهنگيان فرهيخته و تشکل هاي مدني معلمان از اين ظرفيت عظيم حداکثر استفاده را داشته باشند و پرچم پويش ( کمپين ) قلم به دستان را برافرشته نگهدارند .
اطمينان خاطر دارم که فرهنگيان فرهيخته ، با تلاشي خستگي ناپذير جهت تعليم و تربيت شهروندان و آينده سازان اين مرز و بوم از هيچ کوششي دريغ نمي ورزند و از مسئولين هم انتظار مي رود جهت تحقق مطالبات انباشه شده فرهيختگان با نهاد هاي مدني تعامل بيشتري داشته باشند .
« روز جهاني معلم » را جشن مي گيريم زيرا ما و یونسکو بر این باوريم که باید مفهوم یادگیری مادامالعمر را در کلیه فرآیندهای زندگی اجتماعی و اقتصادی ادغام کرد و به سوی شکلگیری جامعه یادگیرنده گام برداشت به نحوی که تمام سلولهای اجتماعی به یکدیگر یاد بدهند و یاد بگیرند. ضرورت دارد که افراد در هر سطحی از آموزش برای انطباق با تغییرات علمی، فن آوری و زیستمحیطی همیشه آماده یادگرفتن و یاددادن باشند و دولتها مسئولیت دارند فرصتهای یادگیری را برای همه فراهم کنند.
چندی پیش، مقالهای در مجله تایم منتشر شد که نویسندهاش ادعا میکرد، آنچه « مطالعه عمیق » نامیده میشود بهزودی از بین خواهد رفت؛ چرا که میزان مطالعه عمیق میان آدمها کمتر شده و این روزها دیگر آدمها سرسری کتاب میخوانند و با وجود مطالب خلاصه شده اینترنتی تعداد خوانندههای کتابها روز به روز تقلیل پیدا میکند.
نکته وحشتناک ماجرا این جاست که مطالعات ثابت کرده، کتابخوانها در قیاس با افراد عادی آدمهای خوبتر و باهوشتری هستند و شاید تنها آدمهایی روی این کره خاکی باشند که ارزش عاشق شدن را داشته باشند.
بر اساس مطالعاتی که روانشناسان در سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۹ انجام دادهاند، کسانی که رمان میخوانند میان انسانها بیشترین قدرت همدلی با دیگران را دارند و قابلیتی دارند با عنوان « تئوری ذهن » که در کنار آنچه خود به آن اعتقاد دارند، میتوانند عقاید، نظر و علائق دیگری دیگری را مدنظر قرار دهند و درباره آن قضاوت کنند.
آنها میتوانند بدون این که عقاید دیگران را رد کنند یا از عقیده خودشان دست بردارند، از شنیدن عقاید دیگران لذت ببرند.
تعجبی هم ندارد که کتابخوانها آدمهای بهتری باشند. کتاب خواندن تجربه کردن زندگی دیگران با چشم غیرواقعی است. یاد گرفتن این نکته که چه طور بدون این که خودت در ماجرایی دخیل باشی، بتوانی دنیا را در چارچوب دیگری ببینی.
کتابخوانها به روح هزاران آدم و خرد جمعی همه این آدمها دسترسی دارند. آنها چیزهایی دیدهاند که غیر کتابخوانها امکان ندارد از آن سر دربیاورند و مرگ انسانهایی را تجربه کردهاند که شما هرگز آنها را نمیشناسید.
آنها یاد گرفتهاند که زن بودن چیست و مرد بودن یعنی چه. فهمیدهاند که تماشای رنج دیگران یعنی چه. کتابخوانها بسیار از سنشان عاقلترند.
تحقیق دیگری در سال ۲۰۱۰ ثابت کرده که هر چهقدر بیشتر برای کودکان کتاب بخوانیم، «تئوری ذهن» در آنها قویتر میشود و در نهایت باعث میشود این بچهها واقعا عاقلتر شوند، با محیطشان بیشتر انطباق پیدا کنند و قدرت درکشان بالاتر برود.
تجربههای قهرمانهای داستانها تبدیل به تجربههای خود خوانندهها میشود. هر درد و رنجی که شخصیت داستان میکشد، تبدیل به باری میشود که خواننده باید تحمل کند. خوانندههای کتابها هزاران بار زندگی میکنند و از هر کدام از این تجربهها چیزی یاد میگیرند.
اگر دنبال کسی هستید که شما را تکمیل کند و فضای خالی قلبتان را پر کند، میتوانید این کتابخوانها را در کافیشاپها، پارکها و متروها پیدا کنید. چند دقیقه که صحبت کنید، آنها را به جا خواهید آورد.
کتابخوانها با شما حرف نمیزنند، با شما رابطه برقرار میکنند
آنها در نامهها یا مسجهایشان انگار برایتان شعر مینویسند. صرفا به سوالاتتان جواب نمیدهند یا بیانیه صادر نمیکنند، بلکه با عمیقترین فکرها و تئوریها پاسخ شما را میدهند. شما را با دانش بالای کلمات و ایدههایشان مسحور خواهند کرد.
تحقیقات دیگری در دانشگاه برکلی نشان داده، کتاب خواندن برای کودکان باعث میشود آنها کلماتی را یاد بگیرند که هرگز در مدرسه به آنها یاد نمیدهند.
به خودتان لطف کنید و با کسی قرار بگذارید که میداند چهطور از زباناش استفاده کند.
آنها فقط شما را نمیفهمند، درکتان میکنند
آدمها فقط باید عاشق کسی شوند که بتواند روحشان را ببیند. این آدم باید کسی باشد که به روح شما نفوذ میکند و به بخشهایی از روح شما دسترسی پیدا میکند که هیچکس دیگر قبلا کشفاش نکرده است.
بهترین کاری که خواندن داستانها با آدمها میکنند این است که کامل نبودن شخصیتها باعث میشود ذهن شما سعی کند از ذهن دیگران سردربیاورد. این جور آدمها توانایی همدلی پیدا میکنند. ممکن است همیشه با شما موافق نباشند، اما سعی میکنند ماجراها را از زاویه دید شما ببینند.
آنها نهتنها باهوشاند که عاقل هم هستند
باهوش بودن همیشه هم خوشایند نیست، اما عاقل بودن آدمها را تحریک میکند. همیشه مقاومت در برابر آدمهایی که میشود چیزی ازشان یاد گرفت کمی سخت است. عاشق یک آدم کتابخوان شدن نهتنها کیفیت گفتوگو را بالا میبرد، بلکه باعث میشود سطح گفتوگو بالا برود.
بر اساس تحقیقات، کتابخوانها به دلیل دایره وسیع واژگانشان و مهارتهای حافظه، آدمهای باهوشتری هستند. ذهن آنها در قیاس با آدمی معمولی که کتاب نمیخواند توانایی درک بالاتری دارد و راحتتر و بهشکل موثرتری میتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند.
قرار و مدار گذاشتن با آدم اهل کتاب به قرار گذاشتن با هزاران نفر میماند. انگار که تجربهای را که او با خواندن زندگی همه این آدمها به دست آورده در اختیار شما قرار دهد، انگار با یک کاشف قرار گذاشته باشید.
اگر با کسی قرار بگذارید که کتاب میخواند، یعنی میتوانید هزاران بار زندگی کنید.
نوگام
گروه اخبار /
باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا روز جمعه برای اعلام کنارهگیری «آرنه دونکان» وزیر آموزش این کشور، در نشست خبری شرکت کرد.
به گفته اوباما، دونکان قرار است در ماه دسامبر از کابینه کنار رود. ساعتی قبل هم دونکان تصمیم خود برای کنارهگیری را اعلام کرده بود.
اوباما در این نشست خبری با تمجید از عملکرد دونکان به عنوان وزیر آموزش، گفت قرار است «جان کینگ» معاون کنونی این وزارتخانه، جایگزین دونکان شود.
دونکان که یکی از طولانیترین دورانهای وزارت را در میان وزرای آموزش آمریکا داشته، در ماههای گذشته به دلیل سیاستهایی که منتقدانش میگفتند به ضرر معلمین و دانشآموزان است، به شدت مورد انتقاد قرار گرفته بود.
در این مدت کنگره تحت اکثریت جمهوریخواهان، با معطل گذاشتن برخی قوانین مد نظر دونکان، عملا آزادی اختیار را از وی گرفت و در جولای 2014 انجمن معلمین آمریکا با اعزام نمایندگانی نزد وی، از او خواستند از سمتش کنارهگیری کند.
محمد رضا سرکار آرانی[1]
مقدمه
بسياري از معلمان، مردم و كارگزاران آموزشي ژاپن بر اين باوراند كه آموزش و پرورش، به ویژه پس از جنگ جهاني دوم،تحولات شتابان سیاسی و اقتصادی ملی و جهانی و تأثیر فرهنگ غرب و مشخصاً دخالتهاي مستقيم آمريكا تغييرات زيادي كرده است و این هراس وجود دارد كه از روح ژاپني تهي شود. اما پژوهش های مردمنگارانهی بسیاری با ارائه تصويرهايي عيني از تجلي فرهنگ ژاپني در فرآيند آموزش و يادگيري در مدارس ژاپن به صورت جذابي استدلال می كنند كه مدارس ژاپن به صورت حيرتانگيزي آموزش و يادگيري را در قالب "سناريوهاي فرهنگي " مديريت ميكنند. این پژوهش ها که بعضاً توسط پژوهشگران غربی انجام شده است نشان می دهد آموزش و پرورش ژاپن تا حدود زيادي فرهنگي است و علی رغم تحولات پرشتاب و بسیار زیاد دهه های گذشته و موج های فرهنگی ناشی از جهانی شدن و بین المللی شدن ژاپن امروز، هنوز هم مبتني بر فرهنگ ژاپني است[2].
پژوهش های مردم نگارانه در آموزش و پرورش ژاپن جلوههاي فرهنگي آموزش و يادگيري را بازشناسي و ريشهها و انديشههاي عميق اجتماعي و فرهنگي كاميابي نظام آموزش مدرسهاي در ژاپن را با رويكرد فرهنگي تجزيه و تحليل می کند. اخیراً پژوهش هایی از این دست در حوزه آموزش ترویج می شود و مورد توجه ژاپنيها و پژوهشگران آموزشي بسياري در آمريكا و اروپا قرار گرفته است. گسترش این نوع پژوهش ها موجب برگزاری نشستهاي علمي بسياري در آمريكا، اروپا و ژاپن برای تبیین رویکرد فرهنگی به آموزش و نتایج آن شده است و اغلب ارتباط آموزش، يادگيري و فرهنگ با توجه به تجربهي شرق در مقایسه با غرب مورد ارزيابي قرار می گیرد. بيشتر مباحث اين نشستها در دهه گذشته ناظر به ترويج رويكرد فرهنگي به آموزش و انديشه در نظريههاي آموزش و يادگيري است كه به فرهنگ و محيط زيست طبيعي و اجتماعي خلق نظريههاي تربيتي اهميت بيشتري ميدهند و آموزش را به مثابه فرهنگ تجزیه و تحلیل می کنند.
این مقاله ميكوشد با تأكيد بر رویکرد فرهنگی و تربیتی و مبتنی بر روش پژوهشی مردم نگارانه، فرآیندگرا، کیفی، و با توجه به وجوه غیر رسمی موثر بر نظام آموزشی،آموزش و یادگیری را در بستر زندگی اجتماعی تجزیه و تحلیل کند و با بهره گیری از رهیافت های مطالعات تطبیقی با تاکید بر مقایسه شرق ( ژاپن ) و غرب ( آمریکا )، آموزش، یادگیری و پرورش را در موقعیت فرهنگی و بستر زیست اجتماعی بررسی کرده و آنها را در ارتباط با منابع نیرومند و موثر فرهنگی و اجتماعی موثر بر فرایند آموزش و یادگیری تبیین کند. به علاوه درک عمیقی از تفاوت های فرهنگی "آموزش و یادگیری" در ژاپن و آمریکا ارائه دهد.
آموزش به مثابه فرهنگ
پژوهش های بین المللی پیرامون "فرهنگ آموزش و یادگیری" نشان می دهند که آموزش فعالیتی فرهنگی است. فعاليتهاي فرهنگي در قالب سناريوهاي فرهنگي[3] تبیین ميشوند و دانش عمومي درباره رويدادهایي هستند كه در ذهن پدیدآورندگان آنها وجود دارند. اين سناريوها رفتار فردی و اجتماعی را هدايت ميكنند و به همگان ميگويند كه چه انتظاراتي از فرآیند آموزش و یادگیری می توان داشت.
بنابراین رویکردهای آموزش و یادگیری از مناسبات فرهنگی، فکری و نظری متفاوتی تغذیه می کنند. اقتباس رویکردها و روش های اندیشه و عمل تربیتی بدون توجه به موقعیت های فرهنگی و اجتماعی زیست و بالندگی آنها آفت زا است و در عمل ناکارآمدی های بسیاری را به فرآیند آموزش و یادگیری تحمیل می کند.
داستان های غم انگیز ناکامی های پیاپی اصلاحات آموزشی فراگیر، اقتدار-بنیاد[4] و تقلیدی، نظام های آموزشی بخشی از جهان سوم از جمله ایران در دهه های گذشته را به اصلاح هراسی یا امتناع از اصلاحات آموزشی کشانده است[5]. بنابراین بازبینی ساختار و چارچوب اندیشه و عمل آموزش، یادگیری و پرورش با رویکرد فرهنگی و تاکید بر تربیت ضرورتی است که باید بر مبنای مطالعات بین فرهنگی، پژوهش های تطبیقی و با استفاده از روش های پژوهش کیفی و مردم نگارانه انجام و ترویج شود.
رویکرد فرهنگی به آموزش، رهیافتی تازه برای ترویج گفتمان انتقادی در علوم تربیتی به ویژه روش های آموزش و یادگیری، مطالعات برنامه درسی و پژوهش های نظری و عملی این حوزه از دانش بشری است. این رویکرد با ارائه ی چارچوب نظری برای تبین فهم فرهنگی آموزش، یادگیری و برنامه درسی به ترویج عینی انگاره ی " آموزش به مثابه فرهنگ " می پردازد.
رویکرد فرهنگی به آموزش در شرق و غرب
در ذهن شرقی ها (چین و ژاپن ) یادگیری امری فرهنگی تلقی می شود که همیشه در جریان است و به طور مستمر در حال تکوین و شدن است.
مطالعه و تمرین پیاپی در مفهوم یادگیری از نظر شرقی ها تاکید بر توانایی در فرآیندی است که به خود نوسازی انسان می انجامد. کلمه یادگیری در زبان چینی و ژاپنی با دو نشانه (kanji: gakusyu) به تصویر کشیده می شود. اولین نشانه (kanji: gaku) معنی "مطالعه کردن[6]"می دهد و دارای دو قسمت است. قسمت اول به معنی انباشت دانش است و در روی قسمت دوم که کودکی را در آستانه در نشان می دهد قرار دارد. دومین نشانه (kanji: syu) به معنی "تمرین پیاپی[7]" است و نشان دهنده رشد پرنده ای است که در حال به دست آوردن توانایی برای ترک آشیانه است. این نشانه نیز از دو قسمت تشکیل شده است.
قسمت اول به معنی پرواز است و در روی قسمت دوم که بیانگر جوانی است قرار دارد. به نظر پیترسنگه (1994) ریشه انگلیسی کلمه یادگیری نیز ناظر برهمین مفهوم است و اساساً از اسمی با منشاء هند و اروپایی به معنی راه و مسیر یا شیار گرفته شده است[8].
بنابراین، یادگیری به معنی افزایش توانایی از طریق کسب تجربه است و قاعدتاً فرآیندی است که در سرتاسر زندگی آدمی جریان دارد، نیازمند تحول بنیادی در ذهن، بینش، نگرش و طرز تفکر انسان است.
چنین تصویری از یادگیری با آنچه در محاوره های روزمره، به معنی دریافت و نگهداری اطلاعات، متداول است بسیار تفاوت دارد. انسان نیازمند آموزش و یادگیری است که به توانایی او بیافزاید و او را یاری دهد تا بخشی از فرآیند حیات بخش هستی باشد، یادگیری زاینده ای که علاوه بر افزایش توانایی های سازگاری انسان با محیط به توسعه خلاقیت و نوآوری در او نیز کمک می کند.
بنابراین تعریف، فرآیند و الگوهای آموزش مدرسه ای، برنامه های درسی، سبک های یادگیری و هدف های تربیتی در موقعیت های فرهنگی متفاوت تفسیرهای گوناگونی پیدا می کنند و متناسب با سازه های فرهنگی-اجتماعی متفاوت دگرگون می شوند.
مطالعات تطبيقي آموزش و پرورش شرق (ژاپن ) و غرب ( آمریکا ) خاستگاه های فرهنگی و اجتماعی آموزش و یادگیری را به دقت تبیین می کند به ویژه اگر مبتنی برسنت های پژوهشی[9] کیفی وروش های مردم نگارانه باشد[10]. تاکید برنتیجه و هدف یا فرآیند، پرسش از چگونگی یا چرایی در فرآیند آموزش و یادگیری، اولویت پرورش مهارت های اجتماعی یا پیشرفت تحصیلی، ترویج همکاری یا رقابت میان دانش آموزان، سرند سازی دانش آموزان با بهره گیری از آزمون های هوش یا اکراه از تفکیک دانش آموزان و طبقه بندی آنها، توجه به تلاش دانش آموزان یا ضریب هوشی آنها، ترویج نگاه به گذشته یا چشم اندازهای آینده، تکیه بیشتر بر شیوه استدلال پسینی[11] یا استدلال پیشینی[12] در فرآیند آموزش و یادگیری و تاکید بر ارزشیابی کیفی و تربیت پنهان یا ارزشیابی کمی و تربیت پیدا نشان از فرهنگ های متفاوت آموزش و یادگیری در جوامع مختلف دارد[13].
ژاپنی ها در آموزش بیشتر فرآیند گرا[14] و در طراحی برنامه ی درسی بیشتر تکلیف اندیشند[15] (وظیفه مدار ) و بر تلاش فردی بیشتر از توانایی طبیعی[16] (استعداد) برای موفقیت تاکید می کنند.
اغلب علاقه ی زیادی به روش های استدلال و تحلیل مسایل با زمینه ها و مناسبات پیشینی از خود نشان می دهند. از گذشته به حال و آینده[17] می رسند، مفهوم زمان را به صورت ترتیبی در هم فرو رفته و در دایره ی هم زمانی تحلیل می کنند[18] و در بیان دیدگاه یا استدلال خود به ترتیب رخدادها اهمیت می دهند و اغلب از واژه های "و" و "سپس" استفاده می کنند، "X اتفاق افتاد و سپس Y اتفاق افتاد"[19].
در صورتی که آمریکایی ها، در آموزش بیشتر نتیجه گرا[20] و در برنامه ی درسی بیشتر بر حقوق فردی تاکید می کنند و به اصطلاح حق اندیشند[21] (حقوق مدار) و داشتن توانایی طبیعی (استعداد) را بیش از تلاش فردی[22] در موفقیت سهیم می دانند[23].
اغلب به روش های استدلال و تحلیل مسایل با زمینه ها و مناسبات پسینی[24] علاقه نشان می دهند، از آینده به گذشته[25] می رسند، مفهوم زمان را به صورت ترتیبی از توالی امور قابل تفکیک به صورت خطی تحلیل می کنند[26] و در بیان دیدگاه یا استدلال خود به رابطه علت و معلولی رخدادها اهمیت می دهند و اغلب از واژه های "چرا" و "چون" استفاده می کنند، " Y اتفاق افتاد چون X اتفاق افتاده بود"[27].
در کلاس های درس ژاپن، معلمان و دانش آموزان بیشتر از نوشتن برای آموزش و یادگیری استفاده می کنند. مشاهده کلاس های درس ژاپنی ها نشان می دهد که معلمان علاقه دارند مباحث کلاس را به دقت روی تخته سیاه بنویسند و از دانش آموزان نیز بخواهند آنها را به طور منظم در دفترچه های خود یادداشت کنند. در صورتی که در فرهنگ آموزشی آمریکا گفت و گو در کلاس درس و ارائه نظر دانش آموزان و بحث پیرامون موضوع از اهمیت زیادی برخوردار است[28].
به عبارت دیگر آموزش و یادگیری در ژاپن به وسیله واژه هایی که نوشته می شوند( از طریق نوشتن وخواندن )[29] انجام می شود و متاثر از "فرهنگ مکتوب"[30] است. در حالی که در آمریکا آموزش و یادگیری بیشتر به وسیله واژه هایی که ادا می شوند(از طریق گفتن و شنیدن)[31] انجام می شود و بیشتر متاثر از "فرهنگ شفاهی"[32] است. بنابر این سبک ها و سنت های تحلیل گفتمان[33] متفاوتی( گفتمان نوشته شده یا نوشتاری[34]، گفتمان گفته شده یا گفتاری[35]) در اندیشه و عمل تربیتی و فرایند آموزش و یادگیری به کار گرفته می شود[36].
براساس این یافته ها، پیش فرض پژوهشی که آموزش و یادگیری را فرآیندی می داند که از بافت فرهنگی آن قابل انتزاع نیست و هدف، روش، فعالیت ها و برنامه های درسی و آموزشی با توجه به خواستگاه های اجتماعی و سازه های فرهنگی آن قابل فهم و تجزیه و تحلیل است، تایید می شود[37].
براین اساس نظام آموزشی هر جامعه ای با توجه به خاستگاه اجتماعی و سازه های فرهنگی خود رویکرد و روش های معینی برای پرورش مهارت های ارتباطی، تبیین اندیشه، سبک های استدلال و ارتباط به کار می گیرد. به عبارت دیگر این باور تایید و ترویج می شود که آموزش امری فرهنگی است و سناریوهای آموزشی معلمان همواره در موقعیت های فرهنگی جریان دارند، از منابع فرهنگی تغذیه می کنند و میزان اثر بخشی آنها به کیفیت فرصت های پرورشی که سازه های فرهنگی برای بالندگی آنها فراهم می آورند بستگی دارند[38].
بنابراین، پژوهش های تطبیقی و بین فرهنگی یکی از راه های موثر ترویج رویکرد فرهنگی به آموزش و یادگیری برای گسترش گفتمان انتقادی در فرآیند و روش های آموزش، یادگیری و پرورش و فراهم آوردن زبانی برای فهم، گفت و گو و ادراک بین فرهنگی[39] است . پژوهش های بین فرهنگی برخی از آنچه را که در نقد ها و کشمکش های فکری و درونی از نظرها پنهان می مانند آشکار می سازند[40]، پیش فرض های ذهنی را به چالش می کشند و به بازبینی آموخته های و بازاندیشی در عمل آدمی برای توانمند سازی بیشتر یاری می رسانند.
دریافت ها و ادراک های بین فرهنگی به آدمی کمک می کنند از ترس و « ناتوانایی های یادگیری »[41] بکاهد، یافته های فرهنگی یک جانبه را در پیوند با دریافت های فرهنگی متنوع دیگری به چالش کشیده، پالایش و نوسازی کند و به آنها معنی دوباره بخشد، و به ترویج و غنی سازی آموزش برای یادگیری و بازاندیشی در اندیشه و عمل تربیتی برای بهسازی آموزش یاری رساند[42]. به علاوه پژوهشگران و کارگزاران آموزشی را دعوت می کند تا به عنوان نیروهای پیش برنده بهسازی سازه های فرهنگی به بازاندیشی در اندیشه و عمل تربیتی بپردازند. این بازاندیشی بیشتر شامل پرسش های نظری و عملی می شود که ریشه در جامعه و شرایط زیست اجتماعی خود دارد و به روش و معیاری جلوه می کند که در عمل چشم انداز تازه ای برای رهایی از مسایل آموزشی، تربیتی و فرهنگی فراسوی همگان قرار دهد[43].
فرهنگ آموزش در ژاپن
پژوهش های تطبيقي آموزش عمومي ژاپن با غرب نشان می دهد که آموزش و پرورش ژاپن از كيفيت بالایی برخوردار است و امکان دسترسی برابر به فرصت هاي كيفي آموزشی در سراسر کشور تضمین شده است[44].
ازرا وگل[45]، استاد دانشگاه هاروارد، در پژوهش خود به اين نتيجه رسيده است كه كودكان ژاپني كه دورة آموزش عمومي خود را در مدارس حومة شهرهاي آمريكا به پايان رساندهاند، وقتي به ژاپن بازميگردند، يك تا دو سال در درسهاي علوم و رياضيات از همسالان خود كه در ژاپن تحصيل كردهاند، عقبترند. ناتان گلازر[46]براساس پژوهشهاي خود چنين گزارش ميدهد كه ژاپن براساس نتايج دوازده آزمون دانش رياضيات كه در سال 1964 براي دانشآموزان سيزده ساله برگزار شد، در ميان دوازده كشور جهان مقام دوم را از آن خود ساخت. به علاوه، در آزمون بينالمللي علوم كه در سال 1970 از دانشآموزان ده تا چهارده ساله به عمل آمد، ژاپن در آزمونهاي علوم و زيستشناسي مقام اول و در دانش عمومي مقام دوم را در ميان نوزده كشور جهان به دست آورد[47] .
مطالعات مؤسسة بينالمللي ارزشيابي پيشرفت تحصيلي[48] در چهل كشور جهان نشان ميدهد كه دانشآموزان ژاپني در سال 1970 با شصت و يك درصد پاسخ صحيح به سؤالات دانش عمومي كلاس ششم، در سال 1982 با شصت درصد پاسخ صحيح به سؤالات آزمون حساب كلاس هشتم، و در سال 1983 با شصت و چهار درصد پاسخ صحيح به سؤالات آزمون دانش عمومي كلاسهاي چهارم تا ششم، از دانشآموزان كشورهايي چون آمريكا، انگلستان، سوئد، آلمان و فرانسه پيشي گرفتند و در جايگاه نخست ايستادند[49].
سوميــن مطالعــه ي بينالمللي رياضيــات و علــوم (TIMSS)[50]در سال 1995 نشان می دهد که دانشآموزان ژاپني سال دوم دوره ي اول دبيرستان (پایه هشتم)از ميان 41 كشور شركتكننده مرتبه ي سوم را در رياضيات و علوم به دست آورده اند. اين رتبهها در اجراي مجدد مطالعهي بينالمللي رياضيات و علوم (TIMSS-R)[51]در سال 1999 از ميان 38 كشور شركت كننده رتبهي پنجم در رياضيات و چهارم در علوم بود. ميانگين درصد پاسخهاي صحيح دانشآموزان ژاپني در آزمون مجدد مطالعهي بينالمللي رياضيات و علوم در سال 1999، در رياضيات 6/77 درصد و در علوم 2/70 درصد بود.
در عین حال، پژوهشهاي تطبيقي وايت نشان ميدهد كه ژاپنيها در مقايسه با آمريكاييها و حتي مردم ساير كشورهاي صنعتي، قوانين را كمتر ناديده ميگيرند و اين امر، تا حدود زيادي ناشي از موفقيت آموزش و پرورش مدارس در پرورش اجتماعي، اخلاقي و مهارتهاي زندگي و شهروندی دانش آموزان است[52] .
كاشي واگيو همكارانش نيز در مطالعهاي مقايسهاي در زمينة عوامل مؤثر بر رشد شناختي دانش آموزان در رياضي و علوم در امريكا و ژاپن به اين نتيجه رسيدهاند كه دانش آموزان ژاپني در دريافت مفاهيم ادراكي از همتايان آمريكايي خود جلوترند[53].
پائول تُرانسبراساس آزمونهاي مختلف و مشاهدة منظم كلاسهاي درس دورة ابتدايي، خلاقيت دانش آموزان ژاپني را براي مربيان آمريكايي بسيار آموزنده ارزيابي ميكند[54]. به علاوه، بسياري از پژوهشگران، آموزش و پرورش ژاپن را در حوزة خواندن، هنر، موسيقي و مطالعات اجتماعي نيز از آمريكا موفقتر ميدانند[55].
به راستي ريشه اين موفقيتها در كجاست؟
آيا اين همه موفقيت به دليل طولاني بودن سال تحصيلي يا كارآمدي برنامة درسي ملي ژاپنيهاست؟
آيا به دليل توجه خانوادهها به آموزش و پرورش دانش آموزان يا توجه دولت به معلمان مدارس است؟
آيا با فرهنگ آموزش، یادگیری و روشهاي به كار رفته در آموزش و پرورش مدارس ارتباط دارد يا به روشهاي پرورش حرفهاي معلمان برميگردد؟
يا رویکرد فرهنگی به آموزش و یادگیری وتجزیه و تحلیل اثربخش برنامه های آموزشی و درسی در موقعیت فرهنگی عامل اساسی این موفقیت است؟
ماتسودا در مقدمه ایبرای کتاب "آموزش به مثابه فرهنگ: بررسی فرهنگ آموزش در ژاپن و مقایسه آن با آمریکا"[56] می¬نویسد دکتر تاکه او دوای -نویسنده برجسته ژاپنی- قبل از گفت و گوی با کاترین لوئیس نویسنده آمریکایی کتاب "پرورش قلب ها و اندیشه ها"[57]، که پژوهشی مردم نگارانه در باره فرهنگ آموزش و پرورش در ژاپن است، بر این باور بود که آموزش و پرورش در ژاپن زیر نفوذ فرهنگ غرب کاملاً تغییر کرده است.
اما پس از گفت و گو با کاترین لوئیس نظر خود را اصلاح کرد. اکنون او بر این باور است که گزارش پژوهشی دکتر لوئیس تصویرهای عینی فرهنگ ژاپنی در مدارس است و به خوبی در فرآیند آموزش و یادگیری متجلی شده است. ماتسودا با شگفتی گزارش می کند که این برای من و دکتر دوای بسیار جالب بود که از طریق پژوهش مردم نگارانه خانم لوئیس این امکان را پیدا کنیم تا به کشف وبازبینی فرهنگ ژاپن در آموزش و محیط های یادگیری بپردازیم و جلوه های ژرف آن را در فرآیند آموزش و یادگیری بازشناسی کنیم و ریشه هاو اندیشه های اساسی موفقيت، کیفیت و پیشرفت آموزش و پرورش ژاپن را با رویکردی فرهنگی بشناسایم.
به باور نگارنده، ژاپن كه روزي مشتاق آگاهي يافتن از رمز و راز موفقيت جوامع صنعتي قرن پیش بود، امروزه خودبه موضوع مطالعه بسياري از پژوهشگران علوم اجتماعی جهان و از جمله جوامع غربی تبديل شده است.
پژوهشگراني كه علاقهمندند به راز موفقيت ژاپن در گسترش کمی، کیفی و فرصت های برابر آموزش، توسعه منابع انساني، ترویج رویکرد فرهنگی به آموزش و یادگیری، برقراری تعادل نسبی ميان پرورش"قلب"، "دست" و"مغز" و هنر و اندیشه بازیافت ایده ها[58] و داده ها[59] و پیوند سازنده میان فرهنگ و آموزش، یادگیری و پرورش پي ببرند و به پیامدهای آن درپیشرفت سریع صنعتی، توسعه منابع انساني، فلسفه زندگی جمعی، تعامل سازنده انسان و محیط زیست، نگاه به انسان بهعنوان عنصر مولد هستی و رويكرد انساني به توليد و مصرف و نيز نسبت ميان صنعت و نيروي كارخلاق با تأكيد بر اخلاق حرفهاي پي ببرند[60].
سخن پایانی
آموزش و پرورش عمومی ژاپن متفاوت از آمریکا بيشتر بر شوقانگيز بودن مدارس، توجه زياد به رشد شخصيت دانش آموزان و ارائه محتواي مناسب تأكيد ميكند. آموزش و پرورش اين دوره بيش از پيشرفت تحصيلي دانشآموزان آن گونه که در آمریکا ترویج می شود، به رشد عاطفي، اجتماعي و خودادراكي دانش آموزان توجه دارد. دورة آموزش عمومی در ژاپن دست کم داراي سه ويژگي مهم است.
یکم، برنامه های درسي بر محتواي كم و مقتصدانه آموزشي تأكيد دارد، دوم، به رشد همه جانبه شخصیت دانش آموزان توجه ميكند و سوم برشوق آموختن و احساس تعلق خاطر دانش آموزان به مدرسه تاکید دارد.
در الگوي شرقی (ژاپني) فرآيند آموزش و يادگيري، معلمان و دانشآموزان در تعاملي سازنده، گفتماني مؤثر و احساسي مشترك نسبت به مسئوليتهاي خود در محيط آموزشي و یادگیری اثربخش، ميكوشند انتظارات مشتركي را از مدرسه و كلاس درس تبيين كنند و آنها را هرچه بيشتر به يكديگر نزديك سازند. بازي، زندگي گروهي، يادگيري مشاركتي، همزيستي مسالمتآميز، الگوسازی، شادابي و فعال بودن، توجه به سبک یادگیری، تجربه و تكرار نكتههاي اساسي، تلاش و خستگيناپذيري، كوشش مداوم، خودانديشي و خودارزيابي از مهمترين ويژگيهاي فرآيند آموزش و يادگيري در مدارس دوره آموزش عمومی ژاپن است.
نتایج پژوهش هایمردم نگارانه نگارنده نشان می دهد[61] که توجه به پرورش كلّ شخصيت كودك، تأكيد بر ارزشهاي اجتماعي، ايجاد حس تعلق به مدرسه و كلاس درس دردانش آموزان، بهرهگيري از روش های يادگيري مشاركتي، تأكيد بر زندگي گروهي، توجه به خودانديشي، سازماندهي محيطي شوقانگيز براي دانش آموزان در مدرسه، تأكيد بر روش های تفكر، حفظ شادابي و نشاط دانش آموزان، جامعيت برنامة درسي ملي و اصلاح و نوسازي مداوم آن، فرهنگ آموزش اثربخش، به كارگيري روشهاي آموزشي مؤثرو تجزیه و تحلیل فرصت های یادگیری آموزشی و درسی درموقعیت های فرهنگی با توجه به سیگنال ها و سازه های اجتماعی از مهمترين عوامل موفقيت آموزش و پرورش ژاپن است.
[1]. دانشگاه سیجو، ژاپن؛ arani@seijoh-u.ac.jp
[2]برای مثال نگاه کنید به پژوهش مردم نگارانه دکتر لوئيس که توسط دانشگاه کمبریج منتشر شده است(Lewis, C. (1995). Educating Hearts and Minds, Cambridge: Cambridge University Press. ). این كتاب به زبان فارسي برگردانده شده است. نگاه كنيد به كاترين لوئيس (1385). آموزش قلبها و انديشهها، ترجمهي حسين افشينمنش و شيده ايلبگي طاهر، تهران: انتشارات سازوكار.
[3]Cultural scripts
[4]Authority oriented reform
[5]نگاه کنید به مقاله محمد رضا سرکار آرانی (1385) با عنوان " در جستجوی مدارسی که یاد می گیرند"،
قابل دسترسی در http://www.hamshahri.net/News/?id=8178
[6]To study
[7]To practice constantly
[8]Senge, P. M.; Kleiner, A.; Roberts, C.; Ross, R. & Smith, B. (1994) The Fifth
Discipline Fieldbook: Strategies and Tools for Building a Learning Organization,
New York: Doubleday/Currency, p.49.
[9]Research traditions
[10] Lewis, C.C. (1995). Educating Hearts and Minds: Reflections on Japanese Preschool and Elementary Education, Cambridge: Cambridge University Press, 2-5.
[11] Backward reasoning
[12]Forward reasoning
[13] Watanabe, M.E. (1998). Style of Reasoning in Japan and the United States: Logic of Education in Two Cultures, unpublished Doctoral Dissertation, The Graduate School of Arts and Sciences, Columbia University, pp.183-186.
[14]Process-oriented
[15]Assignment-oriented Curriculum
[16]Effort rather than Ability
[17]From Past to Future
[18]Nakamura, H. (1964). Ways of Thinking of Eastern Peoples: India, China, Tibet, Japan, Honolulu: East-West Center Press, The University Press of Hawaii.
[19]X happened and (then) Y happened, Forward Reasoning (and-then reasoning)
[20]Outcome-oriented
[21]Right-oriented Curriculum
[22]Ability rather than Effort
[23]Lewis, C. C. (1995). Educating Hearts and Minds: Reflection on Japanese Preschool and Elementary Education, New York: Cambridge University Press.
[24]Sequence Backward Reasoning
[25]From Future to the Past
[26]Wray, H. (1999). Japanese and American Education: Attitudes and Practices, Westport, Connecticut: Bergin & Garvey.
[27]Y happened because of X, Backward Reasoning(why-because reasoning)
[28]Sarkar Arani, M. R. (2011). The DNA of Teaching, Kangaeru Kodomo [Journal of Child Thinking], 334, pp.24-29(in Japanese).
[29]Literacy
[30]Letter Culture
[31]Orality
[32]Oral Culture
[33]Jahandarie, K. (1999). Spoken and Written Discourse: A Multi-disciplinary Perspective, Stamford, Connecticut: Ablex Publishing Corporation.
[34]Written Discourse
[35]Spoken Discourse
[36]Horowitz, R.(Ed.) (2007). Talking Texts: How Speech and Writing Interact in School Learning, New York: Lawrence Erlbaum Associates, Publishers.
دوای، تاکه او؛ لوئیس، کاترین؛ سوگا، یوکی کو و ماتسودا، یوکی(1388) آموزش به مثابه فرهنگ: بررسی فرهنگ آموزش در ژاپن[37]
و مقایسه آن با آمریکا، ترجمه محمد رضا سرکار آرانی، نائومی شیمیزو و تویوکو موریتا، تهران: انتشارات موسسه فرهنگی منادی تربیت.
استيگلر، ج. و هيبرت، ج. (1383). شکاف آموزشی: بهترین ایده هااز معلمان جهان برای بهبود آموزش در کلاس درس، ترجمه[38]
محمد رضا سرکار آرانی و علی رضا مقدم، تهران: انتشارات مدرسه.
[39]Intercultural Perceptions
[40]Kaplan, R. B. (1966). Cultural Thought Patterns in Intercultural Education, Language Learning, 16, pp.1-20.
[41]Learning disability
[42]Sarkar Arani, M. R. and Fukaya, K. (2010) Japanese National CurriculumStandards Reform: Integrated Study and Its Challenges, InZajda, Joseph(Ed.), Globalization, Ideology and Education Policy Reforms (pp.63-77), The Netherlands: Springer.
محمدرضا سركار آراني (1382). اصلاحات آموزشی و مدرنسازي، تهران: نشر روزنگار.[43]
[44]Sarkar Arani, M.R. (1995). Education in Japan: Quality and Equality –A Comparative Discussion-, Journal of Psychology and Education, Quarterly Journal of the Faculty of Psychology and Education, Tehran University, (New Series) Vol.1, Nos.3-5, pp.39-69; Sarkar Arani, M. R. (1996) The Alternative Approach to Improve the Teaching-Learning Process and Teachers' Professional Development in Japan, Journal of Psychology andEducation, Quarterly Journal of the Faculty of Psychology and Education, Tehran University, (New Series) Vol.2, Nos.1-4, pp.27-59.
[45]Ezra Vogel
[46]Nathan Glazer
[47]Vogel, E.P. (1979). Japan as Number One: Lesson for America, Cambridge, MA: Harvard University Press.
[48]International Association for the Evaluation of Education Achievement (IEA)
[49]Lockheed, M.E.&Verspoor, A.M. (1991). Improving Primary Education in Developing Countries, Published for the World Bank, Oxford: Oxford University Press.
[50]Third International Mathematics and Science Study
[51]Third International Mathematics and Science Study-Repeat
[52] White, M. (1993). Material Child: Coming of Age in Japan and America, New York: Free Press; White, M. (1988). The Japanese Overseas: Can They Go Home Again?, New York: Free Press; White, M. (1987). The Japanese Educational Challenge, New: Free Press.
[53]Kashiwagi, K.; Azuma, H.; Miyake, K.; Nagano, S.; Hess, R.; & Holloway, S. (1984). Japan-US Comparative Study on Early Maternal Influences upon Cognitive Development: A Follow-up Study, Japanese Psychological Research, Vol.26, pp.82-92; Stigler, J.W.&Hiebert, J.(1999). The Teaching Gap: Best Ideas from the World’s Teachers for Improving Education in the Classroom, New York: The Free Press.
[54]Torrance, E.P.(1980). Lessons on Giftedness and Creativity from a Nation of 115 Million Overachievers, Gifted Child Quarterly, Vol. 24, pp.10-14.
[55]Cumming, W. (1992). Examining the Educational Production Function: British, American, and Japanese Models, Advances in Educational Productivity, Vol. 2, pp.21-39; Cumming, W. (1980). Education and Equality in Japan, Princeton: Princeton University Press; Schiller, D.& Walberg, H.J. (1982). Japan: The Learning Society, Educational Leadership, Vol.39, pp.411-412; Lewis, C.C. (1995). Education Hearts and Minds: Reflections on Japanese Preschool and Elementary Education, New York: Cambridge University Press.
[56]دوای، تاکه او.، لوئیس، کاترین.، سوگا، یوکی کوسوگا.، و ماتسودا، یوشی یوکی. (1388). آموزش به مثابه فرهنگ: بررسی فرهنگ آموزش در ژاپن و مقایسه آن با آمریکا، ترجمه محمد رضا سرکار آرانی، نانومی شیمیزو و تویوکو موریتا، تهران: انتشارات تربیت.
[57]Lewis, C.C. (1995). Educating Hearts and Minds: Reflections on Japanese Preschool and Elementary Education, Cambridge: Cambridge University Press.
[58]Recycling ideas
[59]Recycling information
[60] محمدرضا سركار آراني (1382). اصلاحات آموزشی و مدرنسازي، تهران: نشر روزنگار.
[61]محمد رضا سرکار آرانی(1389) فرهنگ آموزش و یادگیری: پژوهشی مردمنگارانه با رویکرد تربیتی، تهران: انتشارات مدرسه
این مطلب متعلق به ویژه نامه فرهنگ ژاپن است.
http://anthropology.ir/publication/13618
مسئلهی دیگری که معلمان بادید مثبتی به آن نگاه نمیکنند، تغییراتی است که به دنبال افزایش ناگهانی و روزافزون تعداد دانشآموزانی که وارد مدرسه میشدند رخ داده است. بهعبارت دیگر امروزه معلمان علاوه بر وظیفهی تدریس، کارهای دیگری را نیز در محیط مدرسه باید عهدهدار شوند. برای مثال برخی مواقع باید وظیفهی برقراری نظم را بر عهده بگیرند، دعواهای دانش آموزان را حلوفصل کنند، به دانش آموزان مشکلدار شخصا کمک کنند و در فعالیتهای فوقبرنامهای که برای دانش آموزان توسط هر مدرسه به منصهی اجرا درمیآید شرکت کنند و یا درنهایت با سایر معلمان جلسات دائمی داشته باشند.
این مسئله در شرایطی است که بالاتر به این مهم اشارهشده که زمانی که معلمان در مدرسه حضور دارند اما در کلاس درس نه اهمیت بسیاری دارد. ایشان باید در انتخاب فعالیتهای خود برای گذراندن این ساعتها آزادی عمل حداقل نسبی داشته باشند. با این حال شرایط به گونه ای نیست که همه ی معلمان به این وضعیت شغلی خود اعتراض داشته باشند، برخی همین ویژگیهای را یکی از علتهایی میدانند که در نظرشان معلمی زیباترین حرفهی دنیاست.
ایشان معتقدند همین گوناگونی وظایف و مسئولیتها سبب میشود حرفهی ایشان شیرینی خاصی داشته باشد.[1] برای مثال اگر کشور فرانسه را مد نظر قرار دهیم، معلمان به فعالیتهای مختص کار کردن بادانش آموزان ضعیف در دوران دبیرستان (TPE) و فعالیتهای کشف استعداد در دوران راهنمایی اشاره میکنند. مسئلهی جالب توجه اما این است که در حال حاضر تعداد معلمانی که از شغل خود رضایت دارند بسیار کم است.
در آخرین نظرسنجی صورت گرفته توسط سروریس ارزیابی وزارت آموزشوپرورش فرانسه، تنها ۷ درصد معلمان اعلام کردند از شغل شان بسیار راضی هستند و حرفهی معلمی همان چیزی است که از اول در نظر داشتند. در میان معلمان، معلمان فلسفه و ریاضی بیشترین نارضایتی را از حرفهی خود دارند.
از دههی ۷۰ میلادی به بعد، به دنبال رشد کشورها و نیز پیشرفتهای سریع علمی شکلگرفته، نیاز به نیروی کار تحصیلکرده و متخصص افزایش پیدا کرد. همین امر نیز سبب گشت رشته های جدیدی برای تدریس در مدارس آماده شود، به خصوص در کشورهای غربی. جریان اصلی تحول در مدارس فرانسه با روی کار آمدن ژک لان آغاز شد. در دورهی او بود که مراکز تربیت مدرس[2] به طور رسمی و جدی کار خود را آغاز کردند. هدف احداث این مدارس تربیتی معلمانی مجرب برای انتقال مطالب و دانشهای جدید به دانش آموزان به بهترین و کامل ترین شکل ممکن بود. امروزه اما بهخوبی مشاهده میشود تعلیماتی که میتوانست خیلی خوب معلمان جوان را برای تدریس در مدارس قرن بیست و یکم آماده کند آن طور که باید موفق به این کار نشده و بسیاری از دانش آموزان به معلمان نسل جدید با دیدی دست بالا نگاه نمیکنند.
«خیلی کم پیش می آید معلمان ما با علوم انسانی، اجتماعی و یا فلسفه آشنایی داشته باشند. ایشان تنها با باورهای شخصی خود سر کلاس می آیند بدون آنکه از این علوم کوچکترین اطلاعی داشته باشند.»
تحقیقی در سال ۱۹۹۴ صورت گرفت که نتایج آن هنوز هم کاملا اعتبار خود را حفظ کرده است. فرانسوآز کلر، محقق فرانسوی، در آن سال در مورد تصویر ذهنیای که اولین گروهی که وارد مراکز تربیت مدرس میشدند نسبت به کار آیندهی خود داشتند تحقیق کرد.[3] ۷۰ درصد ایشان معتقد بودند وظیفهی اصلی یک معلم انتقال دانش به دانشآموز در چارچوب روابط و ضوابط دانش آموز-معلمی است.
ایشان معتقد بودند یکی از ویژگیهای اصلی حرفهی معلمی نظم و دیسیپلین و توانایی برقراری آن است؛ اما در حوزهی آموزش نظرسنجیها نشان می داد شرکتکنندگان تصویر ذهنی دقیقی نسبت به آنچه که قرار است در آینده به دانش آموزان خود ارائه بدهند ندارند.
جالب اینجاست که هنوز هم بسیاری از معلمان، چه در نظامهای آموزشی قوی و چه در نظامهای آموزشی ضعیف، بر این باور استوارند که بهترین شیوه ی انتقال مطلب به دانشآموز شیوه ی معلم به عنوان متکلم وحده است.
روشی آموزشی که مطابق آن معلم تمام طول کلاس را صحبت میکند و دانش آموزان تنها به سان گوش دهندگان و نویسندگان عمل میکنند.
در سال ۲۰۰۳ مطابق نظرسنجیای که از معلمان دورهی راهنمایی صورت گرفته نشان می دهد بخش قابل توجه ایشان هنوز هم معتقدند دانش بالای معلم، متکم وحده بودن سر کلاس و واضح و شفاف صحبت کردن در یادگیری دانش آموزان نقش اصلی را در ایفا میکند.
این مسئله در شرایطی است که این نوع آموزش دیگر در جریان مدرن قرن بیست و یکم هیچ جایی ندارد. خیلی وقت است که زمان ایفای نقش متکلم وحده برای معلم در کلاس درس به پایان رسیده. آموزش نوین بر پایه ی شرکت دادن دانش آموزان در تدریس و نیز انجام فعالیتهای گروهی بنا میشود. تمرینهای آموزشی زمانی در کلاس درس به حداکثر میزان تاثیر خود میرسند که به صورت گروهی صورت بگیرند. در این میان هر گروه می تواند تکالیف گروه دیگر را تصحیح کند و معلم فقط نقش ناظر را ایفا کرده و در صورت بروز مشکل درسی دخالت کند.
دیدی که مطابق آن معلم باید در کلاس درس متکم وحده باشد تا اواسط قرن بیستم قابل توجیه بود؛ یعنی تا زمانی که تنها فرزندان خانوادههای طبقهی مرفه و تحصیلکرده اجازهی تحصیل در دوران راهنمایی را پیدا میکردند.
امروزه اما این دید که مطابق آن سطح زندگی معلم و دانشآموز در مدارس باید یکی باشد و معلمان و دانش آموزان متعلق به یک قشر جامعه باشند از میان رفته است. یکی از علل اصلی ناامیدی معلمان جوان در جوامع امروزی این است که با ورود به کلاس درس و اولین روز تدریس، متوجه میشوند شغل شان تفاوت بسیاری با آن تصویری دارد که ایشان در ذهن خود پرورانده بودند.
باید به این امر توجه داشت که معلمانی که بیش از همه از شیوه ی تدریس به صورت متکلم وحده بهره میبرند همیشه با بیشترین مشکل در کلاس درس مواجه میشوند.
معلمان جوان تصور میکردند در برابر مخاطبانی قرار خواهند گرفت که هیچ چیز نمیدانند. با ورود به کلاس درس اما ایشان متوجه میشوند در برابر دانشآموزانی قرارگرفتهاند که فرهنگ و تاریخ اجتماعی و خانوادگی دارند.
معلمان به این امر پی میبرند که زین پس همان قدر که وظیفهی آموزش را بر عهدهدارند، وظیفهی سنگین تعلیم نیز بر دوش شان قرار میگیرد. گسترش دانشهای روان شناسی شناختی و شخصیتی سبب شکلگیری تغییرات گستردهای در پیکرهی نظامهای آموزشی شده است. این تغییرات نیز وظیفهی معلمان را پیچیدهتر کرده است. اگر قبلا معلم سر کلاس می رفت و به همه به یک صورت درس می داد، زین پس باید به یادگیری تکتک دانشآموزانش توجه کند و به ایشان به صورت فرد فرد توجه نشان دهد.
این مقوله دقیقا از همان فردگراییای به دست می آید که پیشتر از آن صحبت شد. معلم دیگر این توانایی را ندارد که دانش در اختیار خود را آرام آرام در ذهن دانش آموزان بنشاند. او باید به هر دانشآموز کمک کند تا ذهن خود را گسترش دهد، باید هر روز شیوه های تدریس جدیدی را آماده کند تا به نیازهای همه ی دانشآموزانش پاسخ بگوید و در نهایت باید از روی سکوی جلوی کلاس پایین بیاید، کنار دانش آموزان برود و به تکتک ایشان در مسیر آموزشی یاری برساند.
انسان شناسی و فرهنگ
[1] l'enquête d’E. Davidenkoff et B. Perucca, La République des enseignants, Jacob-Duvernet, 2003.
[2] IUFM:Institut Universitaire de Formation des Maîtres
[3] F. Clerc, « Les futurs enseignants du second degré et leur formation », Spirale, citée dans V. Lang, op. cit.
ایمیل مترجم:aria.nouri@ut.ac.ir
شعار امسال روز جهانی معلم از سوی سازمان یونسکو چنین اعلام شده است :
" میدان دادن به معلمان ، ساختن جوامع پایدار "
Empowering teachers , building sustainable societies
حال می توان چند پرسش را در این زمینه مطرح کرد :
نقش معلم به عنوان رکن مهم تعلیم و تربیت در نظام آموزشی ما چگونه تعریف و تبیین می شود ؟
معلمان تا چه حد در تصمیم گیری ها و تصمیم سازی ها در " چرخه آموزش " نقش ایفا می کنند ؟
چندی پیش دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش چنین اعلام کرده بود ( این جا ) :
" حضور معلمان و مديران در سياست گذاريها و تصميمگيريهاي آموزش و پرورش خيلي پررنگ است. "
او در پاسخ به این پرسش که از چه طریقی این حضور محقق می شود چنین پاسخ داده بود :
" مثلا گروههاي آموزشي داريم كه متشكل از معلمان است. اين تشكلها و گروههاي آموزشي در فرآيند تصميمگيري حضور دارند و ديدگاه، نظرات و نقدشان به سيستم منتقل ميشود. نمايندگان معلمان در انواع و اقسام تشكلها، جلسات و برنامههاي ما از شورايعالي آموزش و پرورش گرفته تا ساير بخشها حضور دارند نه به عنوان تشكل سياسي و صنفي بلكه به عنوان فرد يا جمعي از گروه معلمان. "
واقعیت این است که علی رغم چنین سخنانی ، معلمان در فرآیند تصمیم گیری ها و تصمیم سازی ها نقش و حضور چندانی ندارند .
برای اثبات این مدعا می توان از شورای عالی آموزش و پرورش شروع نمود .
شورای عالی آموزش و پرورش مهم ترین و راهبردی ترین بخش در اداره امور آموزش و پرورش بوده و به نوعی « اتاق فکر » به حساب می آید .
این شورا یک مرجع سیاست گذار است و بسیاری از آیین نامه و دستور العمل ها در آن به تصویب می رسد .
حال پرسش این است که ازمیان اعضای اصلی و وابسته این شورا چند نفر به عنوان " معلم " در آن حضور دارند ؟
در این جا منطور از معلم ، مشخصا « نقش حرفه ای » آن است یعنی کسی که تمام وقت سر کلاس می رود و در کلاس های با تراکم حداقل 35 نفر تدریس می کند .
آقای نوید در بخشی از سخنان خود به گروه های آموزشی اشاره کرده است .
فرآیند انتخاب ( انتصاب ) اعضای گروه های آموزشی در نظام متمرکز ما از منطقه و یا ناحیه تا سطوح بالای مدیریتی چگونه است ؟ ( در مورد مکانیسم تعیین اعضای گروه های آموزشی در آینده به تفصیل سخن خواهیم گفت )
این گروه های آموزشی با همه مشکلاتی که دارند از چه میزان اختیارات و مسئولیت ها حتی در زمینه اهداف مصوب برخوردارند ؟
البته در مورد « نماینده معلمان » هم وضعیت بهتری وجود ندارد و حوزه کار و اختیار این نماینده اکثرا در حوزه مدرسه و در حد انجام تشریفات اداری مانند امضای اسناد مدرسه و یا شرکت در جلسات تعریف می شود و نمایندگان معلمان حتی در سطوح بالا قدرت تصمیم گیری و اختیار ندارند و در نهایت نقش " مشورتی " را ایفا می کنند .
اگر قرار است مطابق توصیه یونسکو به یک توسعه و جامعه پایدار برسیم باید نقش معلمان را جدی و راهبردی در نظر بگیریم .
این تعریف نقش ابتدا باید در هرم و ساختار وزارت آموزش و پرورش تعریف و سپس به خارج از این دستگاه تسری یابد .
از زمان تاسیس یونسکو در سال 1945 تاکنون، ماموریت این سازمان تاثیر داشتن در مورد ایجاد صلح ، ریشه کنی فقر ، تثبیت توسعه و گفت و گوی بین فرهنگ ها با محوریت آموزش به عنوان یکی از فعالیت های اصلی برای تحقق اهدف بوده است .
این سازمان به یک نگرش جامع و انسانی از کیفیت تعلیم و تربیت در سرتاسر جهان متعهد بوده است ، کمک به درک این که آموزش حق هر فرد است و باور به این که آموزش و پرورش نقش بنیادینی را در توسعه انسانی ، اجتماعی و اقتصادی ایفا می نماید .
اهداف آموزشی یونسکو بر حمایت از برخورداری " آموزش برای همه " ، فراهم آوردن زمینه برای حاکمیت آموزش در حوزه های منطقه ای و جهانی ، تقویت سیستم های آموزشی در سرتاسر جهان از اوان کودکی تا سن پیری و پاسخ به چالش های جهانی معاصر استوار بوده است .
به عنوان تنها نماینده ی سازمان ملل با دستورالعمل های قانونی جهت پوشش همه جنبه های آموزش ؛ وظایف یونسکو شامل توسعه آموزشی از پیش دبستانی تا مراحل بالاتر آموزش و همچنین دربرگیرنده آموزش های فنی و حرفه ای و آموزش های غیررسمی و سواد آموزی می باشد .
این سازمان روی افزایش |" برابری آموزش و دسترسی برای همگان " تاکید دارد و به دنبال اطمینان بخشی در توسعه در زمینه هایی مانند آموزش ، دانش و مهارت ها و حوزه هایی مانند توسعه پایدار ، اچ آی وی و ایدز ، حقوق بشر و برابری جنسیتی می باشد .
یونسکو با دولت ها و طیف وسیعی از شرکاء جهت ایجاد سیستم های آموزشی اثربخش تر از طریق تغییر خط مشی ها تعامل دارد .
همچنین این سازمان هماهنگ کننده آموزش برای همه حرکت های اجتماعی ، گرایش ها و نیازهای مختلف آموزشی در برنامه های توسعه جهانی می باشد .
از مدتها پیش محققانی که در حوزهی حرفه آموزگاری تحقیق و تفحص میکنند روی مشکلات روزافزون این حرفه دست گذاشتهاند. مشکلات مثل وضعیت نا به سامان، بحرانهای دائمی و ...
آری، مدتهاست که دیگر حرفهی معلمی تنها انتقال سادهی اطلاعات به دانش آموزان نیست...
محققان در حال حاضر نشانههای بسیاری را مورداستفاده قرار میدهند تا بهواسطهی آنها اشارهای بکنند به بحرانی که حرفهی معلمی را درنوردیده است. ازجملهی این نشانهها میتوان به حرکتهای اعتصابی معلمان، تظاهرات، مقالاتی که توسط ایشان در روزنامهها یا مجلات نگارده میشود، سخنرانیهایی که در آغاز هرسال تحصیلی به منصهی اجرا درمیآیند تا مشکلات حرفهی معلمی را نشان دهند و ... اشاره کرد. مدتی است که جامعه شناسان، روان شناسان و ... به بررسی مشکلات و بحرانهایی که معلمان امروزی با آنها دستوپنجه نرم میکنند پرداختهاند و سعی میکنند مشکلات و مصائب ایشان را بررسی کرده و به دنبال راهحلی برای مقابله باشند.
برای مثال میتوان به فرانسه اشاره کرد. یکی از ارگانهای اصلیای که هرساله در کنار سایر نهادها به بررسی وضعیت معلمان و نیز سایر کنشگران نظام آموزشی میپردازد وزارت آموزشوپرورش این کشور است. سرویس ارزیابی وزارت آموزشوپرورش فرانسه[1] وظیفهی ارزیابی وضعیت معلمان را عهدهدار است. نتایج تحقیقات این موسسه نشان میدهد اولین انگیزهی معلمان جوان برای ورود بهنظام آموزشی این کشور علاقهی ایشان به مقولهی دیسیپلین و به دنبال آن برقراری ارتباط با نسل دانش آموزان است. ۵۰درصد معلمان جوان نیز اشاره به لذتی میکنند که از انتقال دانش به دیگری میبرند.
معلمانی که مورد سؤال قرار میگیرند به مقولههای دیگری نیز اشاره میکنند که در نظرشان اهمیت بسیاری دارد: آزادی عمل در کلاس درس، آزادی در انتخاب محتوای مطالبی که میخواهند به دانش آموزان منتقل کنند، رهایی از کمند سلسله مراتبی که جز اتلاف وقت نتیجهای در برندارد و نیز استفادهی بهینه از وقتیکه در مدرسه حضور دارند اما در کلاس درس نه.
حال بهتر است به نکات تاریکی که معلمان به آنها اشارهکردهاند نیز اندکی بپردازیم. بزرگترین مشکلی که معلمان به آن اشارهکردهاند و در نظر ایشان سختترین وجه حرفهی معلمی است، هماهنگی خود با سطح دانش آموزان است. البته معلمان نسل قدیم و نسل جدید دو دید متفاوت نسبت به این مقوله دارند. معلمان جوان بیش از هر چیز به تفاوت فاحش بین سطح کتابهای درسی و توقع دانش آموزان اشاره میکنند. معلمان باتجربه نیز اذعان دارند که بعضاً در برابر دانشآموزانی بیانگیزه، بینظم و منفعل احساس خستگی میکنند.
ژک لان[2]، وزیر آموزشوپرورش فرانسه در سال ۲۰۰۳، ژان پیر اوبن[3] را در آن زمان مسئول بررسی و تحقیق در مورد وضعیت معلمان کرد. اوبن کتابهای بسیاری را در مورد مدرسه و وضعیت آموزش منتشر کرده است. نویسندهی مقاله در عین آنکه که از معلمی با عنوان حرفهای برای آینده یادکرده، وضعیت آن را بحرانی خوانده بود.
مابین امید و سرخوردگی
دو گروه تشکیلشده در سال ۱۸۹۹ (ریبو) و ۱۹۷۲ (ژکس) هم قبل از گزارش منتشرشده در سال ۲۰۰۳ برای اشاره به وضعیت معلمان از واژهی بحران و نیز عبارت وضعیت نابه سامان معلمان استفاده کرده بودند. اوبن هم در گزارشی که ارائه داد مسائل یکسانی را مطرح کرد. به گفتهی اوبن باوجودآنکه وضعیت معلمان در طول سالهای اخیر تحولات فراوانی را به خود دیده، مشکلات ایشان نیز شکلهای جدیدی به خود گرفته است. اوبن این پرسش را مطرح میکند که آیا نمیتوان یکی از ریشههای اصلی مشکلات معلمان را باور افسانهوار ایشان به این مقوله در نظر گرفت که معلمی یعنی انتقال دانشی که معلم در اختیار دارد به دانشآموزانی پیگیر که دوست دارند هرچه سریعتر به حد معلم خود برسند؟! باوری که همهی ما امروزه بهخوبی میدانیم افسانهای بیش نیست؟
معلمان باتجربهای که در گزارش اوبن از آنها سؤال شده بود، ریشهی اصلی مشکلات خود را تحولات گستردهی اجتماعیای میدانستند که از دههی ۶۰ میلادی به بعد در جامعهی فرانسه به وقوع پیوسته بود.
اولین مسئلهای که میتوان به آن اشاره کرد تغییر وضعیت کودکان در خانواده است. خانوادههایی که درگذشته به شیوهای پدرسالارانه اداره میشدند دیگر در جوامع غربی عملاً وجود خارجی ندارند. تغییر و تحولات اجتماعی سبب شده تا وضعیت کودک و نوجوان و نیز جایگاه وی در خانواده متحول شود. پدر و مادر امروزی توجه بسیار بیشتری به نیازهای کودک خود و نیز خواستههای وی نشان میدهند.[4] کودکان از سی سال پیش تاکنون (بهخصوص در جوامع مردمسالار غربی) تغییرات بسیاری کردهاند که همهی ما بهخوبی نسبت به آنها آگاه هستیم.
کودکان در دنیای امروز جسورتر شده و قوانین را زیر سؤال میبرند، ایشان دیگر بههیچوجه حاضر نیستند چشمبسته از قوانین مدرسه اطاعت کنند. انگیزهی آنها کمتر شده، در خانه کمتر درس میخوانند، در کلاس کمتر توجه میکنند و ذهن خود را روی فعالیتهای کلاسی متمرکز نمیکنند.[5] نتیجهی این تحولات وخیم شدن شرایط کلاس درس است. این مساله نیز باعث شده این احساس به معلمان دست بدهد که وضعیت دانش آموزان روزبهروز بدتر و کنترل ایشان سختتر میشود.
اما مسئلهی دومی که به آن اشاره شد: معلمان اعتقاد دارند جایگاه سابق خود در جامعه را ازدستدادهاند. در نظر ایشان احترام به شغل و شخصیت معلم که از ویژگیهای اصلی این حرفه به شمار میرود، در جامعه کمرنگ شده است. در رسانهها حرفهای منفی در مورد مدرسه زدهشده و چهرهی نامناسبی از آن ترسیم میشود. برای مثال مطبوعات و رسانههای فرانسه معلمی را بهسان حرفهای نشان میدهند که درگذشته مانده و در برابر هرگونه تحول و همگام شدن با تحولات جامعه مقاومت نشان میدهد.
باید این امر را مورداشاره قرارداد که شکل رابطه با دانش و آگاهی از دههی ۶۰ میلادی به بعد تحولات بسیاری را به خود دیده است. کارهای پژوهشی صورت گرفته نشان میدهد که تا دههی ۶۰ میلادی ثباتی کلی در اطلاعاتی که به دانشآموز ارائه میشد به چشم میخورد، اطلاعاتی که برای مدت دهها سال هیچگونه تغییری به خود ندیده بودند. ونسان لان اما معتقد است از آن زمان به بعد روند انتقال دانش به دانش آموزان دچار تحول شد:
در دههی ۷۰ میلادی برنامههای اصلاحی و بهروزرسانی گستردهای در تقویم آموزشی فرانسه به منصهی اجرا درامد که هنوز هم ردی از آن به چشم میخورد. از آن زمان به بعد تغییرات دائمی شده و هرسال از اصلاحات جدیدی پردهبرداری میشود. اگر به این مسئله سرعت تحول دانش را هم اضافه کنیم، یعنی رشد چشمگیر دانش بشری و بهخصوص فضاهای مجازی، به این نتیجهگیری میرسیم که مدتهاست مدرسه دیگر در عرصهی انتقال دانش یکهتازی نمیکند. گسترش روزافزون فضای مجازی و نیز افزایش کاربرد کامپیوتر در بین نسل نوجوان سبب شده تا مسیر دسترسی به دانش و اطلاعات بسیار هموارتر از گذشته باشد.
مارسل گوشه، فیلسوف، اعتقاد دارد جوامع امروزی وارد فاز فردگرایی مردمسالارانه شدهاند.[6] ورود به این فاز نیز سبب شده تا اقتدار آموزشی از میان برود و یا حداقل تا حد زیادی از آن کاسته شود. این مسئله به این معناست که مدرسه و معلمان که قبل در رأس هرم انتقال دانش قرار داشتند این جایگاه را ازدستدادهاند. گوشه اعتقاد دارد معلمان شاهد این مسئله هستند که روزبهروز از میزان اعتبار و نفوذ ایشان در جامعه کاسته میشود. جالب است که همین امر، حال تااندازهای کمتر، در گزارش ژکس که در سال ۱۹۷۲ منتشرشده بود نیز به چشم میخورد.
[1] DEP:La direction de l'évaluation, de la prospective et de la performance
[2] Jack Lang
[3] Jean-Pierre Obin
[4] A. Prost, L’Enseignement en France, 1800-1967, Armand Colin, 1968.
[5] J.-P. Obin, Enseigner, un métier pour demain, La Documentation française, 2003.
[6] M. Gauchet, « L’école à l'école d’elle-même. Contraintes et contradictions de l’individualisme démocratique », Le Débat, n° 37, 1985.
انسان شناسی و فرهنگ
گروه گزارش /
« فنلاند » دارای یکی از بهترین نظام های آموزشی دنیاست .
راز موفقیت آن در چیست ؟
چه دیدگاه هایی در سیستم آموزشی فنلاندی حاکم است ؟
ویدئوی زیر ، یک روز را در مدارس فنلاند نشان می دهد .