واژهی نوجوان بهخودیخود در قانون وجود ندارد یعنی قانون تنها بهصورت دوقطبی کودک و بزرگسال را به رسمیت میشناسد. بسیاری اما معتقدند این امر بهنوعی انکار وجود نوجوانان است و لازم میدانند قانون تدابیر خاصی را برای رسیدگی به این بازهی سنی بسیار مهم از زندگی به منصهی ظهور برساند. مسئلهی جرم و جنایت در بین افراد نابالغ از اوایل قرن بیستم به بعد بهصورت جدی مطرحشده و به بحث اصلی بسیاری از محافل تبدیلشده است. از طرفی بحثهای بسیاری بر سر عبارت سن قانونی»[1] در قوانین جزایی بسیاری از کشورهای دنیا به راه افتاده است. متخصصان معتقدند جوانان نیاز به حمایت ویژهای توسط قانون هر کشور دارند و باید به آموزش ایشان توجه ویژهای نشان داده شود. به همین دلیل است که برای مثال در فرانسه صحبت از لایحهی حمایت قضایی از جوان[2] مطرح شده است.
مسئلهی جالبتوجه اما این است که در هیچکدام از طرحهای حمایتی و حقوقی صحبتی از نوجوانان نشده است بلکه تنها از نابالغان؛ جوانان و یا جوانی صحبت به میان آمده است و بهخصوص از منظر آموزشی و جامعهشناسی به این مقولهها پرداختشده است. واژههای نوجوان و نوجوانی نشاندهندهی فرآیندی کاملاً منحصر به فرد رشد و بلوغ است که میتوان آن را در حوزههای پزشکی و روانی بررسی کرد. ازلحاظ فیزیکی نوجوانی یعنی بلوغ و رشد بدن با فرآیندی متفاوت در دختران و پسران.
ازنظر روانی بیشتر صحبت از بحران نوجوانی[3] به میان میآید. پزشکان و روان شناسان بیش از هر چیز ترجیح میدهند از واژهی نوجوانی برای اشاره به این برههی حساس از زندگی بهره ببرند. استوارت آل[4] در سال ۱۹۰۴ نگارندهی اولین کتابی بود که بهصورت عینی به مقولهی نوجوانی پرداخته است.[5] پس از وی در سال ۱۹۲۵، آگوست ایکورن[6] کتابی تحت عنوان جوانی فراموششده[7] را به رشتهی تحریر درآورد که در خلال آن علت رفتارهای جامعه گریزانهی نوجوانان را پیوندهای لیبیدوی[8] غیرطبیعی در دوران کودکی دانست.
جان بالبی[9] در سال ۱۹۵۱ نتیجهی تحقیقات خود را بهصورت یک گزارش منتشر کرد که در خلال آن به اهمیت مراقبتهای ویژهی دوران کودکی و تأثیر به سزای آن در زندگی فرد در دوران نوجوانی و جوانی پرداخت. ازنظر وی هم وضعیت شخص در دوران کودکی تأثیر به سزایی در زندگی وی در آینده ایفا خواهد کرد، بهخصوص در حوزهی عاطفی و آموزشی. بهاینترتیب از دیدگاه وی الگوی اجتماعی –جوانان و جوانی- به الگویی فردی-نوجوانی- تبدیل میشود. با بررسی رخدادهای تاریخی خیلی راحت میتوان به این مسئله پی برد که مدتهاست واژهی نوجوانی همراه شده با مقولههایی مثل خشونت، جرم، قانون، محدودیت و ... خلاصه بگوییم، امروزه بیش از هر زمان دیگری از نوجوانان خواسته میشود تا قانون را محترم شمارده و در چارچوب آن حرکت کنند.
بحران اصالت جوانی و اختیار
دید موجود در اوایل قرن بیستم بهتدریج دچار تغییر شد و متخصصان حوزهی آموزش و روان شناسی تلاش کردند تا رفتارهای ناهنجاری که از نسل جوان سر میزد را نسبت دهند به مقولهی بحران نوجوانی. به همین ترتیب دو جریان فکری اصلی ظهور کرد. جریان اول که با مدنظر قرار دادن روحیهی مبارزهطلبی و ایستادگی نوجوان و جوان بیشتر به عنصر محدودیت اشاره میکرد. جریان دوم دیدگاه درونیتر داشته و به بحرانهای هویتی اشاره میکرد. ازنظر دستهی دوم علت اصلی را باید در ریشههای روانی در وهلهی اول و ریشههای اختیار در وهلهی دوم جستوجو کرد. به همین ترتیب موریس دبس[10]، روان شناس و آموزگار صحبت از بحران اصالت جوانی به میان آورد و در مجموعه کتابهای خود تحت عنوان چه میدانم؟![11] این امر را مورداشاره قرارداد که نوجوانان و جوانان نیاز مبرمی دارند به اینکه خود را از دیگران تمیز دهند و شخصیتی منحصربهفرد را به نمایش بگذارند.
پی. مل[12]، روانکاو و روانپزشک، صحبت از بحران جوانی به میان آورد و معتقد بود باید بین بحرانهای ساده و شدید تفاوت قائل شد. این امر به این معناست که ازنظر وی برخی از بحرانها برای سنین نوجوانی و جوانی کاملاً طبیعی و برخی از آنها غیرطبیعی بوده و بهنوعی بیماری محسوب میشوند. اریک اریکسون[13]، صحبت از بحران و سرگشتگی هویتی به میان آورد. ازنظر وی اگر شخص با بحران هویتی[14]مواجه شود نباید خیلی نگرانی به خود راه داد چراکه میتوان این امر را یکی از مراحل زندگی در نظر قلمداد کرد. مشکل اصلی اما زمانی شکل میگیرد که سرگشتگی هویتی[15] پدید آید.
بحران نوجوانی، بحران هویتی و یا بحران اصالت، مسئلهی اصلی نزد نوجوان شکلدهی درونی مؤلفههای روانی بهخصوص فراخود[16] است. به همین واسطه نیز نوجوانان بهطور دائم اختیار بزرگترها را زیر سؤال میبرند.
چالشها و مؤلفههای هویت نوجوان
برای درک بهتر چالشهای اختیار در سنین نوجوانی بهتر است ابتدا به بررسی ریشهی واژهی اختیار بپردازیم. این واژهی ریشهی هندی-اروپایی دارد (اوگ) که به معنای افزایش پیدا کردن و یا افزایش دادن است. معادل لاتین واژهی اختیار، auctoritas است که نهتنها به معنای اختیار بلکه به معنای نگارنده و نیز نگارش است. نگارنده براثر خود اختیار دارد چراکه متعلق به وی بوده و اوست که خالق آن محسوب میشود. در یونان باستان بهجای اختیار بیشتر واژهی برابری[17] استفاده میشده، برابری بین همهی شهروندان که میشود همان دموکراسی یا مردمسالاری. تنها زمانی که یونان با خطر مواجه میشد فرماندهی نظامی شهر اختیار و بهنوعی اختیار پیدا میکرد و کنترل اوضاع را در دست میگرفت. رم باستان اما توجه زیادی به مقولهی اختیار نشان میداد و هانا آرنت[18] مقولهی اختیار را یکی از ریشههای اصلی شکلگیری امپراتوری رم باستان معرفی میکند. امپراتوری رم بر پایهی اختیار پدران، بنیانگذاران و نیاکان بنا شد و به دنبال آنهم همین اختیار بهواسطهی سلسلهمراتب از نسلی به نسل دیگر منتقل شد. اختیار در رم باستان به این شکل تعریف میشد:
«رابطهی اختیار بین فرماندار و فرمانبردار نه بر اساس خردی مشترک بنا میشود و نه بر اساس قدرت فرماندار. چیزی که بین ایشان مشترک است خود سلسلهمراتب بوده که هر دو طرف بهخوبی نسبت به مشروعیت آن آگاهی داشته و جایگاه خود را در برابر آن میدانند.»
اختیار نه به معنی قدرت است و نه به معنی بر انگیزش بلکه میتوان از آن بهعنوان نوعی فوق قدرت یادکرد، یعنی قدرتی که بهواسطهی سلسلهمراتب و قدرتهای پیشین تضمین میشود؛ بنابراین میتوان از این لحاظ ریشهی اختیار را تا حدی اسرارآمیز در نظر قلمداد کرد. با این وجود در گذار زمان اختیار و قدرت سبب کمرنگ شدن واژهی افزایش و نیز پیدایش میشود. دو واژهای که در زمان شکلگیری مفهوم اختیار و نسبت داده شدن آن به نگارنده و به وجود آورنده وجود داشتهاند. نوجوانان در جوامع معاصر نیز بهنوعی دنبال همین مفهوم نگارندگی و آفرینندگی از اختیار هستند. این امر به این معناست که ایشان میخواهند خودشان نگارندهی داستان زندگی و آیندهی خویشتن باشند.
مقولهی اختیار دو مؤلفهی اصلی دارد. مؤلفهی اول بیرونی، رابطهای و اجتماعی است یعنی رابطهی بین دو یا چند شخص. مؤلفهی دوم درونی است، یعنی نحوهی برخورد درونی شخص با روابط اجتماعی و دیگران. زمانی که صحبت از اختیار به میان میآید تمیز دادن اختیار بهعنوان نظمدهندهی اجتماعی و مؤلفهی درونی و روانی سخت میشود. بدون شک قانون هر کشور مقولهی اول را مدنظر قرار میدهد؛ یعنی بعد اجتماعی اختیار که در وهلهی اول در قالب اختیار پدر در برابر فرزند و پسازآن والدین در نهاد خانواده شکل میگیرد. گذار از اولین برداشت از اختیار به سمت برداشت دوم در طول دهههای اخیر نشاندهندهی تحولات عمیق شکلگرفته در جوامع انسانی است.
مقولهی اختیار در جوامع غربی بهسرعت به قدرت نزدیک شده و برای اشاره به افراد توانا به کار رفت، برای اشاره به پادشاه، پدر و در حالت کلیتر امور یا نگهبان. با مرور زمان اختیار تبدیل شد به یکی از مؤلفههای اصلی یک مرد و پدر خانواده تقریباً در تمامی فرهنگهای دنیا بهطور سنتی حق اصلی را در تصمیمگیری دارد. اختیار پدر در نهاد خانواده برای مدتهای مدیدی نشانهی حمایت بود که بعدها توسط قانون نیز به رسمیت شناخته شد.
درست است که سلسلهمراتب اجتماعی و تفاوت در جایگاه افراد میتواند از برخی از جهات مفید باشد، اما باید به این امر توجه کرد که همین مسئله ممکن است مشکلاتی را در بستر جامعه به بار بیاورد. مشکلاتی مثل بیعدالتی و نابرابری بین افراد. برای مثال جوامع غربی که در مسیر مردمسالاری گام برداشتهاند و تمام تلاش خود را بر نهادینه کردن آزادی و برابری بین زن و مرد گذاشتهاند، دیگر نمیتوانند خود را با الگوی سنتی اختیار چه در جامعه و چه در خانواده تطبیق دهند و امروزه بهخوبی میبینیم که این مقولهی اختیار در این جوامع دورانی بحرانی را سپری میکند. حتی با وجود آن که از اوایل قرن بیستم درخواست برای بازگشت اختیار به جامعه و یا خانواده امری عادی به نظر میرسد، اما همگان بهخوبی به این واقف هستند که اختیار به شکل سنتی خود ازمیانرفته و راهی برای بازگشت به عقب وجود ندارد. هیچکس دیگر خواستار بازگشت اختیاری که به فردی اعطا میشود و باعث میشود وی خود را همهکارهی همهی امور بداند نیست. بحران اختیار امروزه بهخوبی در قلب نهاد خانواده و نهادهای آموزشی مشاهده میشود، بحرانی که نوجوان در مرکزش قرار میگیرد.
این امر بهواسطهی این است که روانکاوان و روان شناسان بهخوبی این امر را به اثبات رساندهاند که یکی از ویژگیهای اصلی سنین نوجوانی زیر سؤال بردن اختیار است، حال چه در مدرسه، چه در خانه و چه در جامعه و برای این امر دو دلیل اصلی ذکر میشود.
پایان بخش اول
[1] l’âge de la responsabilité pénale
[2] Protection judiciaire de la jeunesse (PJJ)
[3] La crise d’adolescence
[4] Stuart Hall, نظریه پرداز انگلیسی
[5] Adolescence, its Psychology and its Relations to Physiology, Anthropology,
Sociology, Sex, Crime, Religion and Education
[6] August Aichhorn,نویسنده و معلم اهل اتریش
[7] Jeunesse à l’abandon
[8] Libido, رایج ترین کاربرد این واژه در معنی شور و هوس جنسی است
[9] John Bowlby,روانشناس،روانپزشک و روانکاو انگلیسی
[10] Maurisse Debesse, معلم فرانسوی
[11] Que sais-je?!
[12] P. Male
[13] Erik Erikson,روان شناس آمریکایی که به واسطه ی به کار بردن واژه ی بحران هویت به شهرت رسید
[14] Crise identitaire
[15] Confusion identitaire
[16] Sur-moi, بنا بر نظریه ی فروید شخصیت انسان از سه عنصر تشکیل شده است: نهاد،خود و فراخود. این سه عنصر در تعامل با یکدیگر رفتارهای پیچیده ی انسانی را شکل می دهند.
[17] égalité
[18] Hannah Arendt, فیلسوف و تاریخ نگار زن آلمانی
ایمیل مترجم: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
منبع: مجله ی علوم انسانی فرانسه
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.