صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

ویژگی های آموزش و پرورش لائیک و تعریف لائیسیته

در نظر ژان بوبرو[1]، مقوله ی لائیسیته همواره پویا بوده و تحولات فراوانی را از سر گذرانده است. پنجاه سال است که در مورد آن بحث می شود و جدیدترین بحث شکل گرفته هم چالش آزاد و یا ممنوع بودن حجاب اسلامی در مدارس است.

 

  • لائیسیته در نظام آموزشی فرانسه مولفه ای اساسی محسوب می شودهدف اصلی بنیانگذاران آن چه بوده و از چه روی آن را بنا نهاده اند؟

جمهوری خواهان در اوایل دهه ی 1880 میلادی، در بستری بسیار خاص، مقوله ی لائیسیته را مطرح کردند. از سال 1848 مردم فرانسه حق رای به دست آوردند، هرچند که در بادی امر فقط مردها اجازه ی رای دادن داشتند.

مساله ی اساسی اما آن بود که همان حق آزادی رای در بسیاری از کشورهای اروپایی در آن زمان وجود نداشت. همین رای گیری نیز بود که لویی ناپلئون بناپارت را به قدرت رساند.این در حالی است که ناپلئون تا زمان سقوط امپراطوری به گونه ای از آن حمایت کرده بود. زمانی که وی به قدرت رسید، اکثر قریب به اتفاق جمعیت فرانسه را روستانشینان و دهقانان تشکیل می دادند. دولت به آن ها کمک هزینه پرداخت می کرد و آن ها نیز به واسطه ی باورهای خود، از سیاست های دولت حمایت می کردند. دولت جمهوری خواه تازه به قدرت رسیده بنا را بر آن گذاشت که کلیسا و روحانیون نباید تحت هیچ شرایطی در امور آموزشی و مدرسه دخالت کنند، چه در آموزش پسران و چه دختران.

البته درست است که زنان رای نمی داند و تا آخر جمهوری سوم هم حق رای به دست نیاورند ولی این امر حائز اهمیت است که آن ها می توانستند در رای شوهران و حتی پسرانشان تاثیر بگذارند.

بنابراین امر اساسی ای که اینجا مطرح می شود این است که رای دهندگان به صورت مستقیم یا غیر مستقیم تحت تاثیر بودند. جمهوری خواهان تازه به قدرت رسیده می خواستند به هر قیمتی که شده مردم را از زیر سلطه ی روحانیون مسیحی خارج کرده و اندیشه های ملی گرایی را در دل آن ها زنده کنند.

بنابراین از همین زمان بود که تصمیم گرفتند بهتر است اخلاق مذهبی کم کم جایگزین شود به وسیله ی اخلاق لائیک. اخلاق لائیکی که در آن زمان شکل گرفت، پایه های خود را از سنت های قدیمی فرانسه گرفته بود. اندیشه های افرادی مثل کانت، آگوست کنت و حتی به نوعی کنفسیوس. جمهوری خواهان در دوران جدید مانور زیادی روی اتحاد و افتخارآفرینی داشتند. من حرف هایی که بیان کردم را با مطالعه ی کتاب های درسی آن دوره می زنم، کتاب هایی که به اعتقاد من کمتر از آنی که نشان می دهند کهنه و قدیمی هستند.

باید این مساله را مورد اشاره قرار دهیم که ماهیت لائیک مدارس فرانسه در بادی امر کاملا نسبی بوده است. یک روز در هفته دانش آموزان به کلیسا می رفتند و حتی تا مدت های طولانی نیز آیین عشای ربانی در مدارس برگزار می شد.

ژول فری[2]، بنیانگذار مدرسه ی نوین در فرانسه، تعلق خاطر خاصی به آزادی اندیشه ی دانش آموزان داشت و معتقد بود به هیچ عنوان نمی بایست آن ها را محدود کرد. از طرفی طرفدار آزادی آموزش نیز بود، یعنی همواره از حق آزادی مدارس و معلمان دفاع کرده و عنوان می کرد دولت نباید بیش از اندازه در کار مدارس دخالت کند چرا که در غیر این صورت ظلم جدیدی جایگزین ظلم کلیسا می شد.

بنابراین باید این طور شرایط را عنوان کنیم که جمهوری خواهان از یک سو نظام آموزشی جدید را به تصرف خود در می آوردند و از سویی دیگر با دست خودشان قدرت جدید به دست آمده را محدود می کردند.

با آغاز قرن بیستم،گروهی روی کار آمدند که طرفدار ماهیتی صد در صد لائیک و تسلط دولت روی مطالب درسی بودند. در برابر گروهی به مقابله شتافتند. برای مثال ژرژ کلمانسو[3]، سفت و سخت در برابر موج جدید ایستادگی کرده و گفت:

اگر قرار باشد دولت جدید شکل  گرفته هم در همه جا حضور داشته باشد، باز هم نظامی ظالمانه شکل می گیرد، باز هم به مرور زمان شاهد دیکتاتوری خواهیم بود.

 

  • آیا الان که در آغاز قرن بیست و یکم به سر می بریم،باید با توجه به شرایط فعلی جامعه،اصول جدیدی را برای لائیسیته تعریف کنیم؟

فردینان بوئیسون،معاون ژول فری و اولین نظریه پرداز لائیسیته، در سال 1883 این اصل را به این صورت تعریف کرده بود: فرآیند تبدیل شدن به نظامی لائیک که در آن دولت مستقل و بی طرف بوده وهمه ی شهروندان با هم برابر باشند، حال از هر ملیت و یا مذهبی. اگر بخواهیم همین تعریف را به گونه ای بسط دهیم، سه ویژگی اصلی را می توانیم برای نظامی لائیک برشماریم:

  • احترام به آزادی عقاید و خرد جمعی که شامل محترم شمردن اندیشه و نظر تک تک مردم می شود. یعنی علاوه بر دولت، خود مردم هم باید به هموطنان خود احترام بگذارند. حال همطونانی با هر مذهب یا قومیت.
  • عدم تسلط مسیحیت بر کشور،دولت و جامعه که به این معناست که مذهب مسیحیت به هیچ عنوان نباید تاثیری در روند اداره ی کشور داشته باشد. مذهبیون می توانند ازادانه در زندگی جمعی شرکت داشته باشند، ولی به هیچ عنوان حق تحمیل عقاید خود به سایرین را ندارند.
  • برابری همه ی ادیان و اعتقادات، چه در حوزه ی فردی و چه در حوزه ی جمعی.این مساله به این معناست که هر شهروندی، با هر اعتقاد مذهبی ای که دارد، از حقوقی مستقل و کاملا برابر با سایر شهروندان برخوردار خواهد بود، حال چه مذهب وی در اقلیت باشد،چه در اکثریت.

مولفه هایی که برایتان ذکر کردم، در شرایط و اعصار مختلف تغییر می کنند.برای مثال تا یک قرن پیش، ایده آل جامعه مردن در راه وطن بوده، همه به پیشرفت اجتماعی فکر می کنند و بنای برابری حقوق زن و مرد در حال چیده شدن بود.مدرسه نیز به دو شاخه تقسیم شده بود: مدرسه ای برای بوژوآها و مدرسه ای برای مردم معمولی. فقط بورژوآها بودند که اجازه ی راهیابی به تحصیلات عالیه را داشتند. الان ولی بستری که ما در آن به سر می بریم کاملا متفاوت است، لائیسیته در جامعه ی فرانسه به یک واقعیت تبدیل شده، نه نوستالژی.

 

  • نظر شما در مورد مشاجراتی که چند وقت است در مورد حجاب در مدارس و دانشگاه های فرانسه شکل گرفته چیست؟

خود من یکی از اعضای کمیسیون استازی[4] بودم. خیلی از ما مخالف ممنوع کردن حجاب در مدارس، دانشگاه ها و فضاهای عمومی بودیم ولی خب مطبوعات فشار خیلی زیادی روی ما می آوردند،البته به صورت غیر مستقیم.رای گیری که صورت گرفت، سه رای ممتنع وجود داشت: آلن تورن،جامعه شناس،شیسلن هودسن که مدیر یک دبیرستان بود و در نهایت خود من. آن دو نفر دیگر اما در نهایت رای خود را برگردانده و رای مثبت دادند و من عملا تنها شدم.

هیچ چیز باعث نشد من رای خودم را عوض کنم چون خیلی خوب می دانستم اگر این قانون تصویب شود، به معنای ممنوعیت هرگونه حجاب خواهد بود. این مساله به معنای زیر سوال رفتن ماهیت لائیک ما بود. مگر قرار نشده بود که همه ی ادیان با هم برابر باشند؟

به این ترتیب مسیحیان نسبت به مسلمانان آزادتر می بودند.نباید ماهیت و معنایی تک بعدی برای حجاب در نظر بگیریم در شرایطی که تمامی مطالعات در حوزه ی جامعه شناسی خلاف این امر را نشان می دهد.

من در همان جلسه هم به هفت مورد اساسی اشاره کرده بودم که حداقل می شد در قانون گنجانده شود:

  1. آموزش، چه در عرصه ی عمومی و چه در عرصه ی خصوصی، وسیله ایست برای انتقال فرهنگ و هنر به جامعه، تمامی کودکانی که در جمهوری فرانسه زندگی می کنند، باید به طور کامل از این حق برخوردار باشند.
  2. تمامی دانش آموزان، با هر دین، مذهب و یا قومیتی در مدارس جمهوری با هم برابرند. باید به آزادی و نیز شخصیت ایشان احترام گذاشته شود. مدرسه باید به چندگانگی و چندوجهگی جامعه احترام گذاشته و حساسیت های قومی-مذهبی دانش آموزان و خانواده های ایشان را مد نظر قرار دهد.
  3. بی طرفی مدرسه  و نظام آموزشی در جمهوری فرانسه به هیچ عنوان به این معنا نیست که هیچ کدام از دانش آموزان هم حق ندارند نشانه های مذهبی خود را در مدرسه ابراز کنند. در این مورد باید مسئولیت اساسی بر عهده ی مدیران مدارس باشد نه وزارت آموزش و پرورش.
  4. باید به این امر توجه داشت که هر دانش آموز تنها تا جایی اجازه ی ابراز مذهب خود را دارد که به حقوق سایر دانش آموزان خدشه وارد نشود. از طرفی باید تمامی قوانین مدرسه را نیز محترم شمرده و آن ها را رعایت کند، به خصوص قوانینی که مربوط می شوند به حوزه ی آموزش.
  5. به منظور آنکه موارد یاد شده به طور عادلانه در تمامی مناطق کشور رعایت شود، بهتر است منشوری در این مورد به تصویب رسیده و مدارس ملزم شوند به رعایت آن.
  6. هر سال در آغاز سال تحصیلی،همه ی دانش آموزان باید مضامین منشور را به خوبی فراگرفته و خود و والدینشان آن را امضا کرده و رعایت کنند. عدم رعایت منشور باید شامل مجازاتی متناسب باشد.
  7. تمامی موارد عنوان شده هم در مدارس دولتی و هم درمدارس خصوصی باید به خوبی رعایت شوند.
  8. پس از مطرح شدن حقوق سیاسی و به دنبال آن اجتماعی، امروزه ما با چالشی فرهنگی مواجه هستیم، چالشی که اگر راه حلی  مناسب برای آن پیدا نکنیم، ممکن است ماهیت لائیک کشورمان با خطر مواجه شود.

 

[1] Jean Baubérot

[2] Jules Ferry

[3] Georges Clemenceau

[4]la commission Stasi

انسان شناسی و فرهنگ

منتشرشده در آموزش نوین

فرار مغزها از ایران و دلایل و روش های کاهش آن در مبحث کلان منابع و منافع تعیین کننده و استراتژیک و در منشور راهبردی و سرنوشت ساز یک کشور، نخبگان جایگاه ویژه ای داشته و از ارزش دو چندان و اهمیت تحسین برانگیزی برخوردار می باشند، البته تحقق چنین امر مهمی منوط به شناخت و کشف نخبگان از یک سوی و وجود ارزش گذاران و قدر شناسان حقیقی نسبت به امر نخبه و نخبگان از سوی دیگر می باشد.

نخبگان در واقع، چکیده و جوهره و گوهر دردانه و قیمتی وجودی کیان و شوکت و عزت و تمامیت و حیثیت یک دولت و ملت و نظام مطرح می باشند.

عدم شناخت و دریافت نخبگان، بی توجهی و یا دهن کجی و بی تفاوتی نسبت به آنان در چم وخم روزگار و زندگانی و معیشت و در دایره ی چه کنم چه کنم قرار دادن نخبگان انگ آن چنانی "دگر اندیش" و مستفرنگ و فکلی و انتلکتوئل!؟ زدن به آنان ولو آن که مدت ها جهت تحصیل در غرب و ینگه ی دنیا سپری کرده باشند و اندکی هم آب و هوای آن دیار را خورده باشند! و همچنین از منظر و انگاره های صرف سنتی منجمد و پیش مدرن و اسکولاستیک به آنان نگریستن و به قضاوت نشستن و عجولانه و شتابزده و صله ی سکولار، لائیک و لیبرال به آنها چسباندن جملگی آفتی بزرگ و متصلبانه در راه پیشرفت، توسعه و رشد جامعه و کشور در تمامی ابعاد مادی و معنوی می باشد.

چنین عاقلانه و منصفانه به نظر می آید که بر اساس اصل اسلامی- انسانی تالیف و تحبیب قلوب و سهله و سمحه (تساهل و تسامح) در شکل و قواره صحیح و بنیادین آن و در جهت تحفیظ و تحکیم منافع کلی و استراتژیک کشور و ملت، در کنار "اشد علی الکفار" آن هم کفار معاند و حربی و استعماری و امپریالیستی به اصل "رحماء بینهم" هم می بایستی عنایت اصولی و جدی و لاینقطع مبذول و مصروف داشت!

 

خود برتر بینی ؛ عامل خطرناک هراس و انزوای نخبگان

این که فردی از روی جهالت و یا غرض و مرض و حسادت و بخل، خود را برتر و بالاتر از دیگران بداند و به رغم ضعف و نقصان وجودی و داشتن هزار و یک عیب، خویشتن را عقل کل و مستجمع جمیع خصائل و فضائل و کمالات بداند و به همگان به دیده ی استخفاف بنگرد، خطری بزرگ و معضلی جبران ناشدنی در مسیر کمال و سعادت آدمیان است.

در احادیث نورانی امامان هدایت این چنین آمده که هر کس خود را بالاتر از دیگران فرض نماید احمق ترین افراد است و نیز گفته شده که نهایت ادب این است که خویشتن را کوچکتر از دیگر انسان ها بدانی!

متاسفانه برخی افراد جاهل، نادان، خودبین و یا مغرض و حسود و عنود و چه بسا خود فروخته صاحبان ثروت و دارو دسته و باندهای اختاپوسی و حتی دشمنان قسم خورده ی این آب و خاک با ندانم کاری ها و کارشکنی ها موجبات هراس، انزوا و یا فرانخبگان و فرهیختگان وطن را فراهم نموده و از این رهگذر کمک شایانی به استکبار نموده و ضربات کاری و خطرناکی بر پیکره و روح و باطن کشور و نظام و انقلاب وارد کرده اند.

بودند افراد تنگ نظر و کارشکن و خودخواه در وزارت خانه ها، ادارات کل و مناطق از آموزش و پرورش گرفته تا مراکز مختلف برای افراد مغایر و مخالف با سلیقه و نظر و ایده ی خویش پرونده سازی می کردند، تهمت می زدند، افشاگری ناجوان مردانه می نمودند و باعث دلسردی سایر افراد خدوم و نخبگان می شدند و کشور را همچنان عقب نگه داشته و مانع رشد و توسعه و پیشرفت و تعالی و ترقی می شدند و غافل از آن که چنین حرکتی کاملا باب میل دشمن و منافقین بوده و متاسفانه و ناجوان مردانه دشمنان چنین در بوق و کرنا می کردند که مثلا جمهوری اسلامی مخالف نبوغ ، اندیشه، فکر، نخبه و ترقی است!!؟

گاه دیده می شد مثلا در یکی از مناطق جنوبی آموزش و پرورش فردی متکبر و ظاهرالصلاح و هماره قرآن زیر بغل!!؟ که با زیرکی و زد و بند و پارتی بازی جا خوش کرده بود، به محض آن که یک فرد فرهنگی و خانم مدیر مومنه، متعهد، متخصص، خدوم، مقید به حال جامعه، دانش آموزان و اولیاء و محرومان و فقیران و باعث نجات بسیاری از نوجوانان و جوانان به ویژه دختران از گرداب بلا و دام های اهریمنان را می دید که نظری مغایر با خود دارد و از خود شجاعت و شهامت و ابتکار و خلاقیت بروز می دهد و در میان مردم و خانواده ها محبوبیت دارد، بلافاصله یا او را از کار بر کنار می کرد و نه تنها برای وی بلکه برای خانواده و دوستان و همفکران او نیز پرونده سازی می کرد که آن وقت خود را معلم قرآن و مفسر قرآن و اخلاق می انگاشت و تنها خود را دارای توفیق و حق(!!؟) می دانست و حال آن که خودش فردی بوقلمون صفت و مرموز بود و با رانت و حقه بازی و چاپلوسی مجتمع آموزشی غیرانتفاعی و ثروت باد آورده به دست آورده است.

در حالی که پرونده ی افراد بایستی محرمانه بماند و مسئولین رده های بالا و وزارت خانه و وزارت اطلاعات و گزینش از تمام چند و چون پرونده شاغلین باخبرند اما با سعه ی صدر و اخلاق اسلامی و امانت داری خویش و با توجه به این که ولو افرادی در گذشته خطای سیاسی و یا بعضا عقیدتی و سلیقه ای داشتند و چه بسا از باب تقیه و فریب دادن دشمن و طاغوت و یا حتی ترس و اشتباه نامه ای به یکی از مقامات دستگاه حکومت سابق نوشته باشند و کسی حق افشا و آبروریزی ندارد، آن هم در حالی که آن فرد یا افراد همان موقع و یا در کوران نهضت و انقلاب اسلامی آگاه و نادم شده باشند و پس از انقلاب هم مفید به حال جامعه و انقلاب و نظام بوده و بسیار بسیار متعهد و پاکدامن بوده و هستند و حتی در زمان قبل از انقلاب هم مبارزاتی علیه پهلوی و ساواک داشتند اما چنان فرد مغرض معلوم الحال که خود مصداق ام الفساد می باشد می رفت با شارلاطان بازی به آن پرونده دست می یافت(با فریب و تطمیع و یا تهدید به کسانی که بایستی محرم اسرار باشند) و آن وقت آن پرونده و نامه را روی میز در معرض دید همگان قرار می داد و باعث شکست روحیه، ضعف اعصاب، مرگ روحی و تدریجی و انگشت نما شدن فرد مغبون و مظلوم می شد و یا با وجود آن که همسر آن خانم مدیر یک فرد با سابقه مبارزاتی و انقلابی بود و به خاطر سلیقه یا بنا به دلائلی آن دستگاه و گروه را ترک گفته و داوطلبانه خارج گشته بود، زیر سوال می رفت و تخطئه می شد و اینجا و آنجا آبرویش را می ریخت که ایها الناس !! بایید ببینید که به چه علت و چرا این آقا از این حزب معروف و مشهور بیرون آمده یا اخراج شده و حال آن که ماجرای این آقا اصلا ربطی به آن فرد مداخله گر و حسود و مغرض نداشته و این مسئول خداناشناس با همسر این آقا سر جنگ و خصومت داشته است!!؟ و جالب تر از همه این که آن فرد اتهام زننده ی سابقه ی درخشان و سالمی در گذشته ی خود نداشت!!؟ و پس از چندی از همان منطقه اخراج و فراری گردید!!؟ جای چاه کن در قعر چاه است!!

یکی از معضلات و آفات پارادایم و فرآیند جذب و حفظ و پاسداشت و نگهداشت نخبگان عزیز و فرهیختگان میهن و این مرز و بوم، ورود به حریم خصوصی افراد برخی عدم اغماض ها، فقدان گذشت و چشم بر هم نهادن در جای خود و عدم درک و شناخت و تشخیص اهم و مهم و نیز دفع افسد به فاسد است.

گاها صرف نگاه همیشکی و بدون وقفه و بدون تجدید نظر به گذشته ی افراد و چماق کردن برخی نقاط ضعف بر سر آنان، سیاه و یا سفید کردن مسائل، برخورد دفعی و آنکاردی و هماره در چرخه ی تناقض و تنافر و تباین و تضاد آشتی ناپذیر (آنتاگونستی) بودن و مثلا گیر دادن به کراوات، پاپیون، یا برخی عادات صرفا فردی و شخصی و درون منزلی! و یا سبک و سیاق هایی که این آقا و آن آقا و این جناح و آن جناح و یا حتی عرف جامعه نمی پسندد و .... موجبات فرار مغزها و پایمال شدن نخبگان و فرهیختگان در عرصه های علمی، تخصصی، اقتصادی، پژوهشی، پزشکی، نظامی، انفورماتیک و حتی ایدئولوژیک باب میل جامعه و نظام را فراهم کرده و آن جا هم که این معضلات با تنگناهای معیشتی و خشونت، تبعیض، فامیل گرایی، آرسیتوکراسی، طبقاتی فکر کردن، سلیقه ای عمل نمودن در داخل و همچنین با تبلیغات زهرآگین امپریالیستی- صهیونیستی و خبرگزاری ها و رسانه های گروهی اجانب و بدخواهان و ایران هراسان و وعده و وعیدهای شیطانی اما پر طمطراق دروغین و فریبکارانه و حتی مواردی جذاب و نسبتا چرب و چیلی همراه بوده، قوز بالا قوز گشته است.

حال بحث از دست ندادن نخبگان وطن و یا جذب نخبگان و صاحبان سرمایه و تخصص و فن آوران دولت ها و کشورهای جهان و روش ها و اسلوب درست و منطقی و جذاب و اساسی و متعارف برخورد با آنان و تعمیق و گسترش متعادل و متوازن غیر مغایر با شرع و عرف و ایرانیت بماند، که خود بحث دیگری را می طلبد، در چند نوبت در دولت های گذشته صحبت از فراخوان نخبگان فراری ایرانی و یا ماندگار در کشورهای پیرامونی و جهانی و تلاش برای بازگشت آنان به میهن خود پیش آمد علاوه بر برخی اشتلم ها و سر و صداها برای شکستن قلم پای آنها و ممانعت از ورودشان به کشور و بعضی تحرکات مشکوک و مذموم از ناحیه ی افراطیون و متحجران و منافقین و گروهک های مزد بگیر شرق و غرب، جهت نا امن نشان دادن ایران عزیز، نخبگانی ایرانی وارد میهن می شدند و عجب و گریه آور و اندوه بار آن که، یا سر مزد با آنان چانه می زدند و یا با فقدان و ضعف و کم رنگ بودن امکانات و تسهیلات مواجه می شدند و برخی از آنان نیز در به در دنبال اتاق خالی و مسکن اجاره ای بودند و اختاپوس بروکراسی و قرطاس بازی و دیوان سالاری و چوب لای چرخ نهادن برخی نادان ها، و هم چنین برخی داناهای موذی و نفوذی و شیطان، آنان را نقره داغ کرده و به هفت پشت خود لعن و نفرین می کردند که چرا پای در میهن گذاشته اند!؟ دو پا داشتند دو پا هم غرض می کردند و دوباره الفرار!!؟

حقیر در تحقیقی مطالعه می کردم دیدم یکی از دولت های موذی و استعماری و دزد نخبگان کشورها، در پاره ای از موارد تا 110 برابر دیگر ملل و دولت ها به نخبگان امتیاز و امکانات داده است تا آنان را برای همیشه مجذوب و مفتون خود گرداند! برخی کارشناسان و اندیشمندان و نخبگان کشور جهت برون شد از معضل انزوا و یا فرار فرهیختگان و نخبگان کشور و بهینه و نهادینه شدن نخبه گرایی راهکار هایی مفید و اساسی و سودمند ارائه نموده اند که در جای خود حائز اهمیت و در خور تدقیق و تحسین می باشد.

دکتر آقا محمدی طی گفت و گویی با ایسنا که در روزنامه ی اطلاعات شماره 26286 نیز درج شده پیرامون مهاجرت بی بازگشت نخبگان و در کالبد شکافی و تیولوژی این موضوع صحبت ها و حرف های جالبی دارد. این استاد نخبه و استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران می گوید: "رفتن نخبگان از کشور دلائل مختلفی دارد و آن قدر مهم است که باید کالبد شکافی ویژه شود و من خود از کسانی هستم که مهاجرت بی بازگشت دانشجویان نخبه واقعا دلم را به درد می آورد؛ چرا که می دانم حضور آنها چقدر می توانست کمک کننده و مفید باشد؛ جمعی که جزو گزیده ترین دانشویان و باهوش ترین ها بودند.

این بدان معنی نیست که آنها که مانده اند از چنین ویژگی هایی برخوردار نیستند اما معتقدم دانشجویی که پس از مهاجرت می تواند به دلیل هوش بسیار بالا به مرحله ی فوق تخصصی در دانشگاه مهم آمریکا برسد را نباید به راحتی از دست داد.... این که بروی در هاروارد یا کمبریج و آکسفورد درس بخوانی مهم است اما مهمتر آن است که به خاطر تعهدت، به این آب و خاک برگردی و از امتیازات به دست آمده برای کشور خودت استفاده کنی چرا که همه ی ما از مالیات و درآمدهای این کشور درس خوانده ایم و استفاده کرده ایم."

وی به آماری از خروج نخبگان و نیروهای تحصیل کرده اشاره می کند و می گوید:

"1400 عضو هیات علمی ایران در دانشگاه های آمریکا مشغول به تدریس هستند که به نظر من عدد بالایی است. 10 هزار دانشجوی ایرانی در مقاطع مختلف تحصیلی مشغول به تحصیل در دانشگاه های این کشور هستند که از این تعداد 55 درصد در مهندسی، 10 درصد در علوم و ریاضیات و کامپیوتر، 10 درصد در رشته های پزشکی مشغول تحصیل هستند. طبق آماری که من آنها را مطالعه کرده ام، در سال های 82 تا 86 از بین بیش از یکهزار دارنده مدال طلای المپیاد، 308 نفر از کشور خارج شده اند."

به گفته ی این دارنده ی جایزه ی نخبگی و رئیس مرکز تحقیقات نقص ایمنی، " اکنون وقت آن رسیده برای جلوگیری از مهاجرت نخبگان در بنیاد ملی نخبگان اتاق فکر تشکیل شود و این موضوع به حال خود رها نشود.... اعضای این اتاق فکر باید از نخبگان دلسوز تشکیل شود و نه کسانی که فقط رفع تکلیف می کنند. کسانی که عوامل مهاجرت نخبگان را خوب می شناسند و می توانند راهکار و پیشنهاد کاربردی ارائه بدهند."

همچنین نیاز نخبگان به دیده شدن در جامعه و بها و اهمیت قائل شدن برای آنان، به مشارکت گرفته شدن، شایسته سالاری، انتخاب و نصب مدیران و مسئولان دانشگاهی و پژوهشی بر اساس علم، تخصص، لیاقت و نه رفیق بازی و دوست سالاری، اجازه سوال، نقد و پژوهش و کار جمعی و رقابت های سالم علمی و بدون خصومت، دسترسی به شبکه های علمی، داخلی و جهانی، استفاده از بانک اطلاعات و پژوهش و تجارب سایر دانشمندان در گذشته و حال، از جمله اصول و ارکان و راه کارهای لازم و مناسب نخبه پروری و جلوگیری اصولی و منطقی از ایزوله و انزوا و خروج نخبگان از کشور می باشد.

به نظر می رسد شناخت عمیق و گسترده از جایگاه و فلسفه و چرایی و کمال و غایت علم و تحقیق و نخبگی و نیز خود نخبه بودن می تواند به میزان شایسته و قابل توجهی به تحقق امر ماندگاری نخبگان و اشتیاقشان به ماندن و خدمت نمودن در کشور و عدم مهاجرت همیشگی به خارج، موثر واقع گردد.

امید است که به حول و قوه ی الهی و با هوشیاری و درایت کامل به فرصت طلبان، میدان ندهیم و به طور جدی و اساسی نخبگان را دریابیم.

ان شاءالله


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت
شنبه, 16 بهمن 1394 17:37

تعطيلات زمستانه مدارس

گروه اخبار /

سامان دهی تعطیلات و تعطیلات زمستانه مدارس

هواي تهران بار ديگر در آستانه تشديد آلودگي زمستاني قرار گرفته و بازهم اولين راه حلي كه براي كنترل آن به نظر مي رسد، تعطيلي مدارس است. موضوعي كه در سال هاي اخير و همين فصل آموزشي 94 و 95 چند بار به كمك محيط زيست شهر آمد تا با تعطيلي مدارس، شهر كمي نفس بكشد.

در اين ميان آنچه با اهميت به نظر مي رسد، تاثير تعطيلي مدارس در كاهش آلودگي هواست كه وقتي با تعطيلي مدارس به‌خاطر سرما و بارش برف عجين مي شود، بار ديگر ضرورت تعطيلات زمستاني مدارس را مطرح مي كند. موضوعي كه چند سالي است در نظام آموزشي ايران مطرح شده اما هرگز به نتيجه نرسيده تا شايد با تعطيلي زمستانه مدارس ، لطمه اي به درس دانش‌آموزان در زمستان با آلودگي هوا يا بارش هاي سنگين برف نخورد. اين موضوع را چند روز قبل مهدي نويد ادهم، دبیرکل شورای‌عالی آموزش و پرورش مطرح كرد كه «پیشنهاد‌هایی مطرح شده که تعطیلات زمستانی داشته باشیم البته هنوز به تصویب نرسیده است». وي تاكيد كرده از سوی کارشناسان پیشنهاداتی در خصوص شروع سال تحصیلی از شهریور ماه و تعطیلات زمستانی ارائه شده که در حال بررسی آنها هستیم. شروع و پایان سال تحصیلی بر اساس قانون مجلس شورای اسلامی است و تا زمانی که قانون تغییر نکند آغاز سال تحصیلی مهرماه و پایان آن خرداد ماه است.

وي گفته كه بحث های کارشناسی و پیشنهاداتی مطرح شده است که توضیح علمی و آموزشی و تربیتی در تابستان وجود ندارد و این مهم باید بازنگری شود. طرح هایی مطرح شده است که شروع سال تحصیلی از شهریور ماه باشد یا تعطیلات زمستانی داشته باشیم البته همه این موضوعات در مرحله بحث‌های کارشناسی است و به مرحله تصویب نرسیده است.


  سرما و آلودگي هوا؛ ضرورتي جديد
 ايران كشوري با اقليم آب و هواي متفاوت است كه گرماي طاقت فرساي نقاط جنوبي كشور و سرماي شديد نقاط كوهستاني مركز،غرب و شمال غرب از دلايلي است كه ضرورت بازتعريف تعطيلات مدارس را نشان مي دهد، به علاوه آلودگي هوا در كلانشهرهايي مانند تهران در فصل پاييز و زمستان به دليل استفاده بيش از حد از وسايل نقليه شخصي و كمبود وسايل نقليه جمعي دليل ديگري است كه شهروندان را با  دشواري هايي روبه رو مي كند.

گذشته از كمبود سوخت در نقاطي از كشور به خصوص شهرهاي سردسيري كه بازهم فعاليت مدارس را با كاستي روبه رو مي كند، خستگي دانش آموزان و دانشجويان و تعطيلي خودسرانه و پيش از موعد در تعطيلات مختلف سال، نشانه ساماندهي تعطيلات است كه البته هنوز طرحي به آن اختصاص نيافته است. طرح و ايده تعطيلات زمستاني و كاهش تعطيلات تابستاني مدارس نخستين بار در سال 1336 شمسي از سوي وزارت فرهنگ وقت مطرح شد كه به دليل نبود توافق تا سال 75 سخني از آن به ميان نيامد، در سال 75 قرار شد 10 روز در ميانه زمستان تعطيل باشد كه باز هم به دليل موفق نبودن طرح به بايگاني آموزش و پرورش رفت.

براساس اين طرح، دانش آموزان 15 روز  زودتر و در ميانه شهريورماه، سال تحصيلي را آغاز مي كردند تا تعطيلات زمستاني، خللي در آموزش ايجاد نكند.

محمدعلي نجفي، وزير وقت آموزش و پرورش هدف از اجراي آن را امكان مسافرت هاي زمستاني خانواده ها و ايرانگردي در اين فصل ذكر كرد، با اين وجود، طرح، در نيمه راه غيرقابل اجرا تشخيص داده شد.

پس از اين دو تجربه ناموفق كه هنوز دليل مسكوت ماندن طرح مشخص نيست، شوراي عالي آموزش و پرورش به تناسب نياز روز مدارس، پيشنهاد ساماندهي تعطيلات تابستاني دانش آموزان و احتمالاكاهش آن را مورد بررسي قرار داد و با ارسال نامه اي به پژوهشكده تعليم و تربيت خواست به مطالعه بيشتر درباره اين طرح بپردازد. اين طرح مطالعاتي هنوز به نتيجه نرسيده و گويا هنوز نتوانسته موافقت مجريان بخش دولتي و نمايندگان مجلس را كسب كند.


 مجلس نظر وزارتخانه را مهم مي داند
«كارن خانلري» عضو كميسيون آموزش مجلس شوراي اسلامي در اين باره بررسي هاي بسيار در سال هاي گذشته درباره تعطيلي زمستانه مدارس  مي گويد: موضوع تعطيلي زمستانه مدارس از جمله موضوعات تخصصي در وزارت آموزش و پرورش است كه قطعا تصميماتي كه در اين باره در وزارتخانه اتخاذ مي شود، بسيار حائز اهميت است چراكه تعطيلي مدارس ارتباط مستقيم با كيفيت تحصيلي دانش آموزان دارد و اگر مخالفتي نيز با آن مي شود، قطعا كارشناسي است.

اين نماينده مجلس با بيان اينكه مخالفت يا موافقت با تعطيلي زمستانه مدارس هرگز جنبه سياسي ندارد تاكيد مي كند:  نظرات كارشناسي آموزش و پرورش در اينجا حائز اهميت است و وقتي به جمع بندي براي تعطيلي در زمستان مي رسد بايد به آن توجه جدي كرد.

خانلري مي افزايد: معتقدم درباره تعطيلي زمستانه بايد از تصميمات احساسي و غير كارشناسي پرهيز كرد و با رعايت تمامي جوانب، به دنبال اجرايي كردن آن بود. وزیر آموزش و پرورش چندي قبل درباره ضرورت تعطيلي مدارس گفته بود كه مصوبه مجلس شورای اسلامی، آغاز سال تحصیلی را اول مهرماه قرار داده و بنابراین برای تغییر در زمانِ آغاز و پایان سال تحصیلی، انعطاف را از ما گرفته است. اگر بخواهیم انعطافی ایجاد کنیم، باید لایحه‌ای را تهیه کنیم تا تقدیم مجلس شورای اسلامی شود و پس از تصویب، این بحث را دنبال کنیم.

در سال‌های گذشته آغاز سال تحصیلی به جای اول مهرماه، هفته آخر شهریورماه بود و مدارس در آن تاریخ بازگشایی می‌شد. بازگشایی یک هفته زود‌تر مدارس موجب می‌شد تا اگر تعطیلاتی همانند آلودگی هوا و برف برای مدارس پیش آید، این زمان ذخیره‌ای برای آن موقع باشد.وی بیان کرد: متاسفانه با مصوبه مجلس شورای اسلامی، این انعطاف از بین رفته در حالی که معتقدیم انعطاف باید در زمان شروع و پایان سال تحصیلی با توجه به اقلیم‌های آب و هوایی مختلف در کشور وجود داشته باشد.

سامان دهی تعطیلات و تعطیلات زمستانه مدارس
 

تجربه ديگر كشورها
 با وجود مقاومت مسئولان و تصميم گيران در كشور براي تغيير تقويم آموزشي، بيشتر كشورهاي پيشرفته و در حال توسعه، تعطيلات سالانه را متعادل ساخته و از كشدار شدن تعطيلات در يك فصل جلوگيري كرده اند.

در آلمان، 235 روز سال را (از فروردين تا بهمن) دانش آموزان به مدرسه مي روند كه 17 روز در 3 ماهه اول، 21 روز در سه ماهه دوم و 6 هفته در سه ماهه سوم تعطيلند. در انگلستان مدارس 200 روز در سال (شهريور تا تير) داير است كه 21 روز در سه ماهه اول، 14 روز در سه ماهه دوم و 6 هفته در سه ماه سوم مدرسه تعطيلند.

سال تحصيلي در كشور ژاپن 225 روز (از ارديبهشت تا بهمن ماه) است كه 13 روز در سه ماه اول، 15 روز در سه ماه دوم و 45 روز در سه ماه سوم تعطيلي دارند.

ايالات متحده نيز با 187 روز سال تحصيلي را (از شهريور تا خرداد) سپري مي كند كه تنها 21 روز در سه ماه اول و 14 روز در سه ماه دوم تعطيل دارد.

در كشور هندوستان نيز سال تحصيلي از تير ماه تا ارديبهشت ماه طول مي كشد و تنها شهريور و بهمن ماه زمان تعطيلي مدارس و دانشگاه هاست.

آنچه كشورهاي مختلف را وامي دارد كه تعطيلات را در فواصل معين سال قرار دهند، استراحت و رفع خستگي بعد از يك دوره كار و آموزش، شركت در فعاليت مالي و اجتماعي منطقه اي و شهري و آمادگي براي شروع بهتر و با انگيزه بيشتر است. اما در كشور ما دلايل تعطيلات زمستاني كمي متفاوت است. در چنين شرايطي كه تعطيلي زمستانه اصلي پذيرفته شده در بسياري از كشورهاي پيشرفته آموزشي است، بايد ديد در نهايت اين طرح در ايران سرنوشت اجرايي پيدا مي كند يا نه؟

روزنامه قانون

اصلاحات در کلاس و مدرسه و تغییرات جامعه

  محققین حوزه ی آموزشی با تحقیقات تجربی گسترده ای که انجام داده اند ، توانسته اند نناقضاتی را که دامن آموزش و پرورش فرانسه را گرفته به تصویر بکشند : از نهاد مدرسه توقع می رود که دائما تغییر کرده و به روز شود در صورتی که زندگی روزمره ی فرانسوی ها تقریبا هیچ تغییری به خود نمی بیند.

در وهله ی اول باید به این نکته اشاره کرد که در فرانسه و تقریبا تمامی جوامع اروپایی و غیر آمریکایی دیگر ، حرفه ی آموزگاری پس از جنگ جهانی تغییرات عمیق و پایداری را به خود دیده ، تغییراتی که روند آن ها هم بسیار سریع بوده است.

متاسفانه در هیچ کدام از این جوامع آن طور که باید و شاید در مورد حرفه ی آموزگاری بحث نمی شود.

حرفه ای که دائما به دنبال پیدا کردن هویت خود است ، دچار نوسانات روزمره می شود ، اعتماد سابق را به خود ، نقشی که در جامعه ایفا می کند و ارزش هایی که در بر دارد ندارد و نمی داند باید رهرو سنت باشد یا مدرنیته.

تغییر و تحولات صورت گرفته نه تنها ماهیت این شغل را دچار تغییر کرده اند ، بلکه منجر به تغییر نهاد مدرسه و حتی جامعه ی فرانسوی شده اند.تغییراتی که در این زمینه صورت گرفته کاملا آشکار است و ذکر چند مثال ساده گستردگی آن را نشان می دهد. نهاد مدرسه در فرانسه با گذشت زمان تعداد دانش آموزان بیشتری را به خود جذب کرده ، مدرن تر شده و به طور نسبی شرایط تحصیل را برای همه فراهم آورده است. تعداد افراد با سواد در جامعه به طور قابل توجهی زیاد شده و تعداد دانش آموزان در رشته ها و شاخه های تحصیلی گوناگون رشد چشم گیری داشته است. این مساله باعث شده تا نیازهای مدرسه هم به همین نسبت افزایش پیدا کند. با وجود انتقاد های موجود هر نسل توانسته است موفقیت نسبی لازم در مدرسه را کسب کند. روز به روز تعداد دانش آموزانی که هنر آموختن را در مدرسه می آموزند بیشتر می شود. دیگر همه به خوبی می دانند که در شرایط فعلی جامعه ی فرانسه هیچ جایی در بازار کار برای افرادی که سواد ندارند وجود ندارد ، هرچند باید به این مساله اشاره کنیم که کار به جایی رسیده که حتی مدرک تحصیلی معتبر هم تضمینی برای داشتن شغل در آینده محسوب نمی شود.

در بستر جدید شکل گرفته معلمان باید نقش های جدیدی را ایفا کنند و در عین حال نقش روان شناس ، مدد کار ، والدین ، آموزگار ، ناظم ، پلیس ، محرم اسرار و حتی مشاور جنسی را ایفا کنند. این مساله سبب می شود که آن ها مجبور به رویارویی با محدودیت های حرفه ای و هویتی خود باشند. آیا درس دادن در این شرایط ممکن است؟ اگر پاسخ به این پرسش مثبت است ، به چه شکل و به چه قیمتی؟

مشکل معلمان زمانی بیشتر می شود که آن ها نه در نهاد مدرسه و نه حتی در خود جامعه معیارها و راه حل های لازم و ثابت برای حل مشکلات موجود را پیدا نمی کنند. همه ی این شرایط دست به دست هم می دهد تا اغلب معلمان به حال خود رها شده و مجبور شوند بر اساس منابع و تجربیات خود اقدام به پیدا کردن راه حل کنند.

برخی از آموزگاران بر تجارب و راه حل های روتین و از قبل ثابت شده تکیه می زنند و گروهی دیگر هم که میل به نوآوری دارند با سکون مدرسه و همکاران خود مواجه می شوند. همه ی این ها در صورتی است که ما صحبت از مشکلاتی که ماهیت نظام آموزشی  و بعضا سندیکاها برای معلمان به وجود آورده است صحبتی به میان نیاوریم.

 

نهاد مدرسه هر روز جمعی تر می شود

مدرسه به عنوان یک نهاد در طول سالیان گذشته هم پیچیده تر شده و هم گستره ی بیشتری پیدا کرده است. کنشگران بسیاری مثل روان شناسان ، مشاوران ، کتابداران ، بازرسان و . . . در کنار معلمان فعالیت خود را آغاز کرده اند. این افراد امروزه چه در فرانسه و چه در سایر کشورها نزدیک به یک سوم کارکنان نظام آموزشی را تشکیل می دهند. این تغییر و تحول سبب می شود تا آموزگاران مجبور باشند بخشی از وظیفه ی سنتی خود را نه تنها با این کنشگران ، بلکه بیش از پیش با والدین و سندیکاهای محلی تقسیم کنند. حضور روز افزون این کنشگران شرایطی را به وجود آورده است که نه تنها کنترل آن ، بلکه نوآوری و همکاری در بستر آن روز به روز دشوارتر می شود. حتی کار تا جایی پیش رفته است که تعریف نقش هر کدام از کنشگران موجود در پروژه ای مشترک دیگر به یک معما شباهت دارد ، مساله ای که ممکن است بعضا این افراد را از هدف اصلی یعنی آموزش دانش آموزان دور کند.

امروزه نهاد مدرسه با تغییرات دائمی دست و پنجه نرم می کند :

از یک طرف ، تغییرات ساختاری که به ذکر آن ها پرداختیم که با سیاست های تمرکز زدایی همراه شده اند. تغییرات دیگر در سطح برنامه های درسی مدارس ، تربیت مدرسین و تعریف کارکرد ها رخ داده است. تمام تغییرات موجود زیر فشار ایده های جدید آموزشی و مدرسه محور و میل بیش از پیش به نوسازی شیوه ی آموزش رخ می دهند. این تغییرات به خوبی به ما نشان می دهند که پایه های فرهنگ امروز فرانسه سست شده و در نوسان است : بین فرهنگی نخبه گرا عامه گرا ، بین تدریس به شیوه ی سنتی و تدریس با استفاده از تکنولوژی مدرن و . . . انتخاب های فراوانی وجود دارد اما فعلا هیچ کدام دردی از شرایط فعلی دوا نکرده است. هر معلم مجبور  بر فرهنگ شخصی خود تکیه کند و به تقابل با فرهنگ دانش آموزان بپردازد.

وانگهی تکنولوژی مدرن و وسایل ارتباط جمعی ، از تلوزیون گرفته تا اینترنت ، سبب از بین رفتن ماهیت انحصاری دانش مدرسه شده اند : دانش آموزان امروز با استفاده از این ابزار چیزهایی بسیار بیش از آنکه در مدرسه به آن ها آموزش داده می شود یاد می گیرند ، این مساله بعضا سبب می شود تا در مدرسه احساس کسالت کنند و بعضا به سوالات معلمان خود با خشونت پاسخ بدهند ، چرا که خود را در شرایطی ناراحت کننده می بینند. معلمان در این رابطه می گویند : امروزه ما با دانش آموزانی جدید در مدارسی قدیمی سر و کار داریم. »

در نهایت ، از دهه ی پیش تا کنون ، تقریبا تمامی نظام های آموزشی در کشورهای غربی با تغییر و تحول رو به رو شده اند تا بتوانند با دانش جدید ، تکنولوژی جدید و تغییر و تحولات بازار کار و تجارت همسو شوند. از بسیاری از جهات ، دانش ها و مهارت های مدرسه ای در فرانسه ی امروز و حتی مدارک تحصیلی به کالاهایی تبدیل شده اند که چه در بین دانش آموزان و چه در بین معلمان و والدین ، نیازمند رفتار و حرکات برنامه ریزی شده و سودمند هستند.

به طور خلاصه ، با توجه به تمامی تغییرات عنوان شده ، از تقریبا پنجاه سال پیش تا کنون نهاد مدرسه در فرانسه نهادی با ظرفیت تغییر و سازمانی با جنب و جوش بالاست. با این وجود از آن جهت که آموزگاران هستند که به عنوان کنشگران اصلی در خط مقدم فعالیت می کنند باید منتظر این باشیم که در آینده خود آن ها و شیوه های آموزشی شان دچار تحول شود.

آری ، آموزگاران برای رویارویی با تغییرات دائمی که نهاد مدرسه ، حرفه ی آن ها و جامعه با آن رو به رو شده است و فشاری که این تغییر ها به آن ها وارد می کند ، چاره ای جز تغییر دادن خود ندارند.

 

مقاومت در برابر تغییر

تدریس ، به خصوص تدریس در کلاس درس مدارس ، فاصله ی بسیار زیادی با تغییرات موزون و هم سرعت با جامعه دارد. در واقع امروزه شاهد شکل گیری مقاومتی استوار در مدارس و کلاس های درس نسبت به تغییر مدرسه و شیوه های تدریس هستیم. این مساله چه در فرانسه و چه در سایر کشورهای پیشرفته ی دنیا به یک شکل است.

برای مثال ، در تحقیقات بسیار جالبی که در رابطه با تحول نظام آموزشی ایالات متحده در دهه ی 80 صورت گرفت ، دیوید تیاک (David Tyack) و لاری کوبان (Larry Cuban) ، دو تاریخدان در حوزه ی آموزشی نشان داده اند که امروزه اکثر مطلق آموزگاران درست مثل همکاران خود در سده ی قبل درس می دهند. این مشاهده زمانی که تغییرات گسترده ای که در قرن بییستم جهان را در نوردیده را مد نظر قرار بدهیم بسیار تعجب آور تر به نظر می رسد. در نظر اندی هارگریوز (Andy Hargreaves) ، جامعه شناس کانادایی در حوزه آموزش ، نحوه ی آموزش در عصر حاضر به خصوص در دوران راهنمایی بسیار قدیمی است. روند آموزشی فعلی به نحوی در این عصر صنعتی به مسیر خود ادامه می دهد گویا هیچ چیز تغییر نکرده است. نظام آموزشی در فرانسه هم مثل اکثر نظام های آموزشی در دنیا مشکلی جدی در تطابق با عصر حاضر دارد. به طور خلاصه ، اکثر قریب به اتفاق نظام های آموزشی امروزه در دنیا قدیمی و نا متناسب با دوران ما هستند.

تحقیقات بسیاری که در فرانسه ، ایالات متحده ، کانادا و . . . در خصوص نحوه ی آموزش صورت گرفته است نتایج مشترکی دارند :

آموزگاران فاصله ی بسیار زیادی با تطبیق دادن خود با آهنگ تغییرات عصر ما دارند ، آن ها هیچ میلی به تغییر نحوه ی تدریس خود ندارند.

البته نباید اینگونه فکر کنیم که آموزگاران به صورت خودکار هرگونه تلاشی برای بهبودی وضعیت تدریسشان و استفاده از تکنیک های جدید تدریس را رد می کنند. مساله این است که اگر هم آن ها تغییری در کار صورت دهند ، در واقع تکنیک های جدید را به تکنیک های قبلی اضافه کرده و آن ها را در چارچوب همان ها به کار می برند.

به عبارت دیگر ، حتی اگر آموزگاران در تدریس خود از تکنیک های جدیدی استفاده کنند ، به قدری به کندی این کار را انجام می دهند که عملا هیچ گونه تطابقی با آهنگ تغییرات جامعه در این میان به چشم نمی خورد.

پس ما چه گونه می توانیم تعادلی نسبی بین تصویری از مدرسه ای دائما در حال تغییر ، حرفه ی آموزگاری ای که روز به روز متحول می شود و جامعه ای که هر روز شرایط جدیدی را تجربه می کند و تصویری از یک حرفه ی آموزگاری سنتی که هیچ میلی به تغییر ندارد برقرار کنیم؟ چگونه می توانیم از آموزگاران به علت عدم تطبیق خود با آهنگ تغییر شرایط و جامعه انتقاد نکنیم ؟ ( مساله ای که متاسفانه اغلب به وقوع می پیوندد.) به این منظور لازم است به قلب حرفه ی آن ها نفوذ کرده و بنگریم که چگونه سر کلاس درس معلمان می توانند تنش موجود بین تحول و سکون را مهار کنند.

 

کلاس درس و دانش آموزان ، در قلب حرفه ی تدریس

تدریس در کلاس درس ، به آن نحوی که امروزه رایج است ، تقریبا از چهار قرن گذشته تا کنون وجود دارد ولی از همان زمان تا به الان بر یک پایه استوار شده : کلاس درس ، یعنی فضایی نسبتا بسته که معلمان در آن جدا از هم کار می کنند و بخش اعظم وظایف خود را به انجام می رسانند. امروزه هم همکاری بین اکثر آموزگاران با ورود به کلاس درس متوقف می شود.

به نظر نمی رسد گسترش مدرسه در طول دهه ی اخیر فایده ی چندانی داشته است. این گسترش اغلب در قالب افزایش تعداد کلاس ها و به طبع تعداد آموزگاران صورت گرفت. این امر بر خلاف اتفاقی است که در بسیاری از نهاد های اجتماعی و به خصوص اقتصادی افتاده است. با پیشرفت علم و فناوری از یک طرف تولید افزایش پیدا کرده و از طرفی دیگر نیروی انسانی کاهش. شرایط کاری هم در عین حال تغییرات گسترده ای را به خود دیده است.این مساله باعث شده است که ما با نهادی به واقع ثابت و پایدار سر و کار داشته باشیم.

به همین ترتیب ، پدیده های بسیار مهمی مثل ورود پرشمار کودکان قرن بیستم به مدرسه ، کمک های بیش از پیش دولتی به نهاد مدرسه ، طولانی تر شدن دوران تحصیل و . . . به راستی تغییر چشمگیری در ماهیت نهاد مدرسه صورت نداده اند. حتی تدابیر نظام آموزشی جدید و جریان های متفاوت معاصر مثل سازندگی گرایی ، آموزش استراتژیک ، آموزش متفاوت و . . . هم به راستی تغییری در شرایط ایجاد نکرده اند. بسیاری سعی کردند نهادهای جدیدتری را به شکلی متفاوت جایگزین کلاس درس سنتی کنند ( کلاس در فضای آزاد ، آموزش از راه دور) اما آن ها هم مثل سایرین موفقیتی به دست نیاورده اند. در جامعه ی امروز هم مثل گذشته همچنان این معلم است که در کلاس درس حرف اول و آخر را می زند.

در یک کلاس درس چه اتفاقاتی رخ می دهد؟ کلاس درس یکی از کنترل شده ترین فضاهای اجتماعی است : دانش آموزان قبل از ورود به کلاس درس کنترل می شوند. سر کلاس به گروه های مختلفی تقسیم می شوند. نحوه ی رفتار، حرکات و گفتارشان تحت کنترل است. زمان و محتوای آموزشی کاملا برنامه ریزی شده است و . . . اما با تمام این اوصاف قعالیت در کلاس درس و نیازمند تلاش بی وقفه ی معلم است و تمام معلمین این را به خوبی می داند : آن ها نمی توانند به تنهایی از پس اداره ی کلاس بر بیایند : باید دانش آموزان را به کار واداشت ، آن ها را مشغول نگه داشت ، به پیشرفت وادارشان کرد ، بر کارشان نظارت کرد ، مراقبشان بود و . . .

به عبارت دیگر ، نحوه ی اداره ی کلاس به طور کامل بستگی به ابتکارات معلم و توانایی او برای تشویق دانش آموزان به انجام فعالیت های کلاسی دارد. اکثر مدیران مدارس زمانی که توقع دارند آموزگار کنترل صد در صد بر دانش آموزان داشته باشد و از هیچ کس توقع کمک نداشته باشند به این شرابط دامن می زنند.فعالیت آموزگاران در کلاس درس ، در عین حال از یک نظام اجتماعی هدف مند ، پویا و سازنده ،همراه با معیارهای نهادینه شده بر می آید که وابستگی مستقیم به رابطه ی معلم و دانش آموز دارد. این ماهیت دو گانه ی کار معلمان در کلاس – که به وسیله ی نهاد مشخص شده و به وسیله ی آموزاگان به ورطه ی اجرا در می آید – عنصر جداناشدنی شرایط فعلی نظام آموزشی است. در نتیجه ، یکی از ابعاد اصلی و تضمین شده ی نظام آموزشی فرانسه استقلال معلم است. آن ها هستند که تصمیم می گیرند چه تدابیری را در کلاس خود به کار گیرند. آری ، معلمان حوزه ی اختیاری بسیار گسترده ای در کلاس درس دارند. این اولین واقعیت این حرفه است.

 

حرفه ای از روابط انسانی

حرفه ی آموزگاری روحی انسانی و جمعی دارد : یک معلم در کلاس درس با اشیایی بی جان ، کالا، ابزاری فناوری و . . . سر و کار ندارد بلکه سر و کارش با انسان های دیگر است. بنابراین شغل وی حرفه ای از روابط انسانی است. از طرفی معلمی فعالیتی تعاملیست چرا که با گروه دانش آموزان اجرا می شود : رفتار یک معلم در قبال دانش آموزی خاص در برابر دید همه ی اعضای گروه قرار دارد و بر وی مستقیما تاثیر می گذارد. در این راستا ، هرچند که معلم در سر کلاس درس استقلال دارد ، اما همین استقلال برای وی محدودیتی مهم به حساب می آید چرا که معلم سر کلاس درس معمولا در انزوا قرار دارد و جز خود روی کس دیگری نمی تواند حساب باز کند.کار کردن به تنهایی و در برابر چشم همه ی دانش آموزانی که هیچ وقت نمی توان از نگاهشان در امان ماند می تواند آسیب هایی به همراه داشته باشد چرا که « هیچ چیز را نمی توان از دید دانش آموزان پنهان کرد » ، حتی مشکلات و عواطف را.

علاوه بر آن ، از آن جهت که آموزگار بزرگسالی در برابر کودکان و نوجوانان حاضر در کلاس درس است ، تا حدی در برابر آن ها مسئولیت دارد. این مسئولیت در قلب حیطه ی کاری وی قرار داشته و آموزگار موظف است آن را به بهترین وجه ممکن به انجام برساند. این وظیفه تا چه جایی پیش می رود؟ تا کجا باید دانش آموزان را حمایت کرد؟ تا کجا باید پیش رفت؟ آیا آموزگار وظیفه دارد کم کاری برخی از والدین را جبران کند؟ آیا می تواند در برابر باورهای مذهبی سفت و سخت برخی از خانواده های دانش آموزانش بایستد؟ چه گونه باید به مساله ی مصرف مواد مخدر توسط برخی از دانش آموزانش واکنش نشان دهد؟ معلمانی که ما در طول سال ها با آنها ملاقات داشته ایم به طور دائم این سوالات را از خود می پرسند ، به طبع این مساله می تواند منجر به ناراحتی و اضطراب و تردید در آن ها شود.

وانگهی ، زمانی که معلم سر کلاس درس است ، با مشکل دیگری هم رو به روست و آن رعایت مساوات در رفتار با همه ی دانش آموزان است. هر دانش آموز به اندازه ی بقیه حق دارد بنابراین معلم باید به همه به یک اندازه برسد. اما مساله ی مهم این است که هر دانش آموز با دیگری متفاوت است و نیازهای متفاوت و بعضا توقعات متفاوتی دارد. برای مثال تا به حال این سوال را از خود پرسیده اید که یک آموزگار به چه میزانی باید به دانش آموزانی که از سایرین ضعیف تر است زمان اختصاص دهد؟ سعی کنید برای درک شرایط معلم در کلاس درس خود را جای او بگذارید. یک معلم هر روز در کلاس درس با همین چالش ها و مسائل رو به روست.

در نهایت ، در مقایسه با سایر مشاغل ، معلمی تغییرات بسیار کمتری در نحوه ی اجرا داشته است. امروزه تدریس در کلاس درس ، مثل ایام قدیم وارد شدن به کلاس ، برقراری تعامل مستقیم با دانش آموزان و استفاده از ابزارهای روزمره و سنتی یک معلم مثل الزام ، اقتدار ، اغوا  و . . . است . استفاده از این تکنیک ها زمانی ضروری تر به نظر می رسد که دانش آموزان امروزی بعضا " مجبور " هستند به مدرسه بروند. این مساله باعث می شود که معلمان مجبور شوند تحصیل را برای دانش آموزان خود جا بیاندازند یا حداقل آن را به مرحله ای قابل تحمل برای آن ها برسانند. این اصلیست که روانشناسان از آن به عنوان « انگیزه دهی به دانش آموز » یاد می کنند ، اصلی که بدون شک در زمان ما به یکی از چالش های اساسی حرفه ی معلمی تبدیل شده است.

خلاصه بگوییم ، خصوصیات ذکر شده برای حرفه ی معلمی ، انزوا ، آزادی عملی در عین حال تضمین شده و محدود کننده ، در برابر دید دانش آموزان بودن و آسیب های مرتبط با آن ، مسئولیت در برابر دانش آموزان و رفتاری یکسان با همه ی آن ها ، روش های تدریس عقلانی ، مسئولیت ایجاد انگیزه در دانش آموزان و . . . نشان می دهد که معلمان امروزی هرچند که در جامعه و مدرسه ای کاملا متفاوت با گذشته حضور دارند اما در سر کلاس درس با همان محدودیت ها  و وظایف نسل گذشته دست و پنجه نرم می کنند. از بسیاری از جهات ، کار با دانش آموزان سر کلاس درس تغییری نکرده است.

 

حرفه ای که به هر صورت تغییر می کند

محقق آمریکایی ، تی. دوناهو با بهره گیری از نتایجی که پس از 15 سال از اصلاحات نظام تربیت مدرس در کشورهای آمریکای شمالی می گذرد ، نظامی که بخشی از آن در فرانسه هم به اجرا درامد ، نشان می دهد که تمامی تلاش های صورت گرفته برای تغییر ماهیت حرفه ی آموزگاری و آموزش با یک مانع برخورد می کند : وجود کلاس های درس سنتی.

می توانیم به صورت محدود بگوییم که این آموزگاران نیستند که به صورت سنتی و روتین عمل می کنند بلکه شرابط کاری روزانه ی آن ها به این شکل است. طبیعی است که پس از 20 سال فعالیت در شرایطی یکسان ،آموزگاران کاملا با این شرایط خو می گیرند!

  تغییر برنامه ی درسی مدارس ، اصرار مدیران مدارس به نوآوری های آموزشی توسط معلمان ، راه دادن سندیکاهای محلی به محیط مدارس تقریبا بی فایده بوده است .تا زمانی که آموزگاران به تنهایی در کلاس درس محبوس بوده و مجبورند در برابر دانش آموزان تنها به خودشان تکیه کنند و از همان ابزارهای سنتی بهره ببرند ، تغییر در ماهیت حرفه ی آموزگاری برای ما امکان پذیر نخواهد بود.

امروزه کلاس درس در نظر بسیاری از آموزگاران به پناهگاهی تبدیل شده که آن ها در آن اقتدار خود را باز می یابند. پناهگاهی که به آن ها امکان را می دهد تا حدی از فشاری که زیر آن قرار دارند خارج شوند و برای مدتی کنترل اوضاع را در دست بگیرند. اما در عین حال ، کلاس درس حد عمل و قدرت آن ها هم محسوب می شود : آن ها پادشاهان قلمرویی محسوب می شوند که بعضا کنترل شرایط در آن سخت شده و حتی از دستشان در می رود.

آیا این بدین معناست که راه حلی برای خروج از بن بست فعلی وجود ندارد؟ هرچند که شرایط پایه ای حیطه ی کاری آموزگاران تغییری نکرده است ، بسیاری از معلمان هستند که سعی می کنند در چارچوب همین شرایط فعلی هم دست به نوآوری های متنوع بزنند. در این زمینه باید اذعان کرد که تا به الان مدرسه ی ابتدایی کمک شایان به آن ها کرده است در صورتی که مقطع راهنمایی بیش از حد در قوانین و محدودیت های موجود دست و پا می زند ، قوانینی که آزادی عمل در این حوزه ی کاری را بسیار محدود میکند.

امروزه بسیاری از آموزگاران به این مساله اعتراف می کنند که به منظور اجرای وظایف خود و باقی ماندن در خط مقدم باید حوزه ی مسئولیتی خود را گسترده تر کرده و بیشتر به آموزش گروهی و میل بیشتری به آموزش جمعی و همکاری و تبادل نظر با سایر معلمان نشان دهند. اما اصلاح طلبان می خواهند پا را از این هم فراتر بگذارند. آن ها اعتقاد دارند که حرکتی بسیار گسترده تر باید شکل بگیرد و ماهیت نهاد آموزشی به کلی تغییر کند.

خواسته هایی که امروزه برای تغییر نحوه ی مدیریت مدارس ارائه می شود مساله ی جدیدی نیست. چرا که امروزه دیگر مفهوم نهاد و شرکت با قرن بیستم تفاوت زیادی پیدا کرده است. در واقع مدرسه در قرن بیستم از بازار کار الگوبرداری گسترده ای داشته است. در همین راستا ، اصلاح طلبان امروزی معتقدند  مدرسه باید مثل الگوی کاری قرن بیست و یکم اصلاح شود. آن ها می خواهند مدرسه مفهوم « شرکت های جدید» را در بیابد. شرکت هایی که در فرانسه ی امروز دیگر ماهیت بوروکراسی وار گذشته را ندارند ، ماهیتی بیشتر تمرکز زدا پیدا کرده اند ، تمام فعالیت ها در آن ها به صورت گروهی شکل می گیرد ، وانگهی نسبت به نتایجی که به دست می آورند حساسیت بسیار بالایی دارند . شکل گیری دوباره ی ماهیت کار کاملا با اصولی که می تواند در مدرسه ی امروز به کار گرفته شود سازگار است.

در اکثر کشورهای غربی ، سیاست های جدیدی آموزشی از همین روحیه ی تغییر بهره می برند . روحیه ای که بر مبنای تمرکز زدایی ، قرار دادن مدرسه به عنوان قطب اصلی نظام آموزشی ، بازبینی قرار داد معلمان ، آموزش حرفه ای تر ایشان و بازسازی ای پیچیده تر از قبل که آموزش را مد نظر قرار دهد نه نمره و مدرک را ، تعریف پروژه های درسی برای تشویق هرچه بیشتر دانش آموزان به فعالیت های گروهی و در نهایت برنامه های آموزشی ای که رویکرد اصلی شان تقویت توانایی های مختلف در دانش آموزان باشد.

به این ترتیب این امکان به وجود می آید که با بهره گیری از این اصلاحات به شکلی منظم و تلاش روز افرون سر انجام توفیقی در تغییر ماهیت کلاس درس حاصل کنیم. اصلاح مدرسه در قرن بیستم که بر اساس تفکیک کلاس ها و گرایشات مختلف درسی بنا شده است می تواند سر انجام در دهه ی های پیش رو تغییر کند.

آری ، با تغییری بنیادین می توان سرانجام ماهیت کلاس درس را تغییر داد و آن را با آهنگ تغییر جامعه همسو کرد. بدون شک این کار سخت است ، اما غیر ممکن نیست . . .

انسان شناسی و فرهنگ

منتشرشده در پژوهش

ریشه های تاریخی و چرایی آغاز آموزش به زبان رسمی در مدارس ایران   برای درک وضعیت اکنونی هر پدیده یا موضوعی، ناچار باید به تاریخ پیدایش و سیر آن مراجعه کرد. این تاریخ است که به ما خواهد گفت چرا و چگونه در وضعیت / نقطۀ اکنونی (خوشایند یا ناخوشایند) قرار گرفته ایم.
چند سالی است که بحث و گفت و گو بر سر لزوم آموزش زبان مادری ( و گاه آموزش به زبان مادری) در مدارس کشور بالا گرفته است و موافقین و مخالفین این طرح ، هریک دلایلی را در اثبات نظر خود و رد نظرات مخالفین عرضه کرده اند.

نوشتار پیش رو در پی پرداختن و نقد ادله دو طرف نیست، بلکه بر آنست تا با مروری کوتاه بر اوضاع ایران آن عصر ، چرایی شروع طرح " آموزش اجباری به زبان رسمی در مدارس سراسر کشور" را تبیین کند تا خوانندگان محترم (فارغ از موافقت یا مخالفت با اصل موضوع) درک بهتری از چرایی قرار گرفتن آموزش و پرورش کشور در نقطه اکنونی به دست آورند.
"ممالک محروسه قاجار" اصطلاحی است  که در اسناد دوره قاجار به وفور دیده می شود و بر حسب اتفاق به خوبی گویای وضعیت ایران در آن روزگار است؛ چرا که ایران آن عصر کشوری بود که "ممالک" بسیاری را  تنها در"حصار" حکومت خود گرفته بود.
نگاهی به جغرافیای تاریخی ایران آن عصر نشان می دهد،  ایران سرزمینی بود شامل اقوامی مختلف که در میان صحاری و کوه های عریض و صعب العبور،  به سان جزایری دور از هم  روزگار می گذراندند . این اقوام جدا افتاده از هم ، جز برخی مشترکات ( از جمله تاریخ مصیبت بارشان !) نقاط پیوند چندانی که بتواند برایشان هویتی ویژه و متمایز  نسبت به اغیار  به وجود آورد نداشتند حتی همان حکومت به ظاهر مشترک شان ( قاجار ) هم توان و قصد آن را نداشت که بین این جزایر دور از هم، مشترکاتی را تقویت کند، چرا که کشور طبق سنتی تاریخی، توسط وابستگان حکومت وقت، تقریبا به صورت ملوک الطوایفی اداره ( به تعبیر مناسب تر غارت) می شد.
ایرانِ وقت نه تنها از نظر اقوام تنوع بسیاری داشت، بلکه در میان همین اقوام هم ده ها زبان و لهجه مختلف مشاهده می شد که هرچه بیشتر به آن تشتت و پراکندگی دامن می زد. حال اگر به این تنوع  قومی - زبانی ، تفاوت ها و تعارضات مذهبی (شیعی، اهل سنت، زردشتی، یهودی و...) و فرقه ها و نحله های مختلف شان را هم بیافزاییم، می توان دریافت که این "کشور موزاییکی" تا چه حد مستعد گرفتار شدن در بحران های بزرگ ناشی از توان یابی نیروهای گریز از مرکز و جنبش های واگرایانه  بوده است.

در واقع یکی از اصلی ترین دلایل خفت و خواری کشوری به آن عظمت، همین پراکندگی ها و تشتت بسیار داخلی بود، به عبارتی در عین آنکه ظاهرا همه با هم بودیم؛ هیچ کس همراه آن دیگری  نبود!
این تنوع و پراکندگی فرصت بی نظیری را در اختیار دولت های استعمارگر وقت ( روسیه و انگلستان) قرار داده بود تا با سوءاستفاده از این همه تنوع و اختلاف، با نفوذ در ایلات و جلب هواداری خاندان های محلی، هر زمان که منافع آنها از طرف حکومت مرکزی دچار کمترین تهدیدی واقع می شد، برای تحت فشار قرار دادن حکومت مرکزی بر آتش اختلافات قومی/ مذهبی بدمند و به اندک زمانی در هر گوشه ای از کشور آشوبی برپا کنند.
مشاهده این اوضاع اسف بار و ناامیدکننده بود که سبب شد عده ای از روشنفکران وطن دوست ایرانی به این نتیجه برسند که با شرایط موجود، امکان موفقیت پروسه مشروطه خواهی و تجددطلبی در ایران آن روز مطلقا ناشدنی است و هر گونه طرح و برنامه ای حتی اگر با مجاهدت های بسیار هم به اجرا گذاشته شود،  به سبب وجود این همه مسایل بحران آفرین، به طرفه العینی ناکام خواهد ماند. (مشابه چنین وضعیتی را هم اکنون در عراق، افغانستان و ... هم می بینیم که همه هزینه ها و تلاش ها برای استقرار نظامی مردم سالار در آنها، جز آب در هاون کوبیدنی نبوده است!)
شکست پروژه مشروطه خواهی و افتادن دوباره کشور در ورطه  هرج و مرج و خصوصا با اوج گیری جنبش های واگرایانه در نقاط مختلف کشور، این دسته از روشنفکران ایرانی را به این نتیجه رساند که جز با روی کار آوردن "دیکتاتوری خون ریز" که در سایه قاطعیت او بتوان پروسه تجدد را در یک کشور هزار رنگ به صورتی دستوری / آمرانه اجرا کرد، چاره دیگری وجود ندارد به ویژه آن که گرفتار شدن وطن در این وضعیت خطرناک، از سر اتفاق همزمان شده بود با اوج گیری و محبوبیت گسترده جنبش های ناسیونالیستی با گرایش فاشیستی در اروپا . همچنین آنها به نمونه های موفقی چون اصلاحات آمرانۀ پتر در روسیه، میجی در ژاپن، بیسمارک در آلمان و ... هم نظر داشتند و چنان الگوهایی را یگانه راه نجات ایران از فروپاشیدگی حتمی می دیدند.
بازخوانی این بخش از نامه مرحوم محمدعلی فروغی به هنگام بازگشت از کنفرانس ورسای ( که حتی حاضر نشدند به نمایندگان ایران برای حضور در آن مذاکرات اجازه ورود هم بدهند!) کاملا گویاست:

"همیشه می‌گفتیم ایران نه دولت دارد نه ملت [...] تنها کاری که انگلیس می‌تواند بکند آن است که ما ایرانی‌ها را به جان هم انداخته پوست یکدیگر را بکنیم و هیچ کار نکنیم و [در عوض] متصل به او التماس کنیم که بیا و فکری برای ما کن [...] می‌گویند اگر بر خلاف میل انگلیس رفتار کنیم فرضاً اعمال قوه قهریه نکند اعمال نفوذ و دسیسه می‌کند، ملت را منقلب ساخته  اسباب تجزیه آن را فراهم می‌آورد [...] ایران ملت ندارد، افکار عامه ندارد. اگر افکار عامه داشت به این‌روز نمی‌افتاد و همه مقاصد حاصل می‌شد. اصلاح حال ایران و وجود آن متعلق به افکار عامه است... ایران اول باید وجود پیدا کند تا بر وجودش اثری مترتب شود"


 ترس و واهمه از تجزیه و فروپاشی ایران بسیار جدی بود و مقدمات آن هم کاملا مهیا! و در چنین شرایط خطیری بود که جمعی از روشنفکران ایرانی در پی یافتن پتر یا بیسمارک ایرانی برآمدند تا به قول نویسنده ای: " باید آن فرمانفرمای مطلق، آن فرمانفرمای مطلقی که علم و عمل را تواماً دارا بوده خود را حاضر به فداکاری می‌نماید [پیدا کرد]... حالا ای افراد علاقه مند، بیایید متحد شوید و این فکر را توسعه دهید. چاره جز این نیست. انقلاب غیر از این که یک دیکتاتور زمینۀ آن را تهیه نماید، صورت نمی‌گیرد... تکیه به اکثریت، بی‌نتیجه است. در محیطی که غالب مردم معنی پارلمان و مشروطه را نمی‌فهمند، حکومت قانونی صورت نخواهد گرفت... دیکتاتور عالِم، دیکتاتور ایده‌آل، باید با مشت آهنین دهان آن [...] بی‌سوادی را که نشر معارف را باعث بی‌دینی می‌داند، خُرد نماید. باید تصمیم غیرقابل‌تغییر دیکتاتورِ عالمِ جوان به این هوچی‌گری‌ها و مغلطه‌بازی‌ها خاتمه دهد. "


ظهور رضاخان، برآیندی بود از تصمیم انگلستان و دفاع قاطعانه  بخش تاثیرگذاری از روشنفکران ایرانی از ایده " دیکتاتور مصلح". آنها به گمانشان "آن فرمانفرمای مطلق" و" دیکتاتورِ عالمِ جوان" را یافته بودند  و اکنون نوبت به "ملت شدن ایرانیان" رسیده بود.  برنامه این دسته برای تبدیل "ممالک محروسه ایران" به "ملت ایران"، تقویت هرچه بیشتر مشترکات  و در مقابل محو یا تضعیف نقاط تمایز (و احتمالا بحران زای) موجود بود. برنامه تدریس اجباری زبان فارسی در همه مدارس کشور بخشی از همین نقشه راه بود  . 

این طرح درکنار طرح هایی دیگر همچون "خدمت وظیفه" (که در آن سربازان به عمد به نواحی مختلف کشور فرستاده می شدند) با قاطعیت بسیار اجرایی و پیگیری شد تا ایرانیان به مرور با مفهوم "وطن" در معنایی وسیع تر آشنا شوند، چرا که تا پیش از این ایرانیان از مفهوم وطن، برداشتی جز شهر/ ده یا ولایت خودشان نداشتند.
طرح آموزش در مدارس به زبان رسمی کشور، گرچه با سخت گیری و عوارض بسیاری همراه بود اما توانست به هدف اصلی خود  یعنی تقویت یکپارچگی ایرانیان حول محوری مشترک (زبان فارسی) و انتقال درک تازه ای از مفهوم وطن به نسل جوان بسیار موفق عمل کند. البته دغدغه های کسانی که به "آموزش به زبان مادری" در مدارس می اندیشند نیز قابل درک و پذیرش است چرا که آنها به مسایلی چون مشکلات یادگیری کودکان دوزبانه، عقب افتادن  نسبت به همسالانی که زبان مادریشان همان زبان رسمی است، مشکلات انتقال فرهنگ و آداب سنتی و... اشاره می کنند اما در این سو کسانی هستند که مدعی اند باید حفظ مصالح بزرگتری را در نظر آورد.

آنها استدلال می کنند که با توجه به جوانی و شکنندگی مفهومی مدرن موسوم به "ملت ایران" چه تضمینی وجود دارد که معکوس کردن روند مذکور باعث آسیب های جدی به امنیت ملی کشور  نگردد؟! آنها می پرسند آیا توقف طرح "تدریس به زبان رسمی" نمی تواند بحران های جدیدی فراروی کشور قرار دهد و بر گسل های موجود آن بیافزاید؟

 

* خوانندگان گرامی برای آگاهی از پاره ای بخشنامه های موکد و سخت گیرانه درباره تدریس اجباری زبان فارسی در نقاط مختلف کشور و دستوراتی که درباره تنبیه خاطیان از این دستور صادر شده بود می توانند به کتاب بسیار ارزشمند "تبارشناسی هویت جدید ایرانی (عصر قاجاریه و پهلوی اول)" از محمدعلی اکبری مراجعه کنند.


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

شکست تیم ملی فوتبال امید در مسابقات المپیک و جایگاه آموزش و پرورش و معلمان   تیم ژاپن با 3 گل تیم ملی فوتبال امید کشورمان را از راه یابی به المپیک ریو برزیل محروم کرد .البته این چندمین بار است که تیم های فوتبال امید از راه یابی به المپیک باز می مانند و می توان گفت که ایران بعد از انقلاب در فوتبال نتوانسته است به المپیک راه یابد .

شاید دوستان بگویند این موضوع مهمی نیست که تیم فوتبال به المپیک برود یا نرود و یا شکست و پیروزی در فوتبال وجود دارد و شانس و اقبال باعث پیروزی تیم ها می شود که تا حدودی قابل قبول است اما نباید فراموش کرد که فوتبال ملی در کشور ما طرفداران زیادی علی الخصوص در میان جوانان و نوجوانان داشته و دارد که نباید از این موضوع به سادگی گذشت .

البته هزینه هایی که از جیب مردم برای این تیم شده نیز حایز اهمیت است ؛ به گقته دولت وضعیت پولی کشور در وضعیت مناسبی نیست و منابع مالی کشور با افت شدید قیمت نفت بسیار کم شده است و هنوز مطالبات بسیاری از کارمندان دولت از جمله معلمان پرداخت نشده و به ادعای دولت اعتباری برای پرداخت مطالبات ندارد .

اما از همه اینها که بگذریم باید دید که آموزش و پرورش کشورها چه نقشی در موفقیت های ورزش قهرمانی جوانان کشور های خود دارند .

کمی به ژاپن می پردازیم که یکی از قوی ترین آموزش و پرورش های دنیا را دارد که در آن معلم از ارج و قرب و حقوق و مزایای بالایی برخوردار است .جوانانی که در زمین بازی فوتبال دبدیم در واقع محصو لات آموزش و پرورش دو کشور بودند که توانایی های های خود را به رخ کشیدند.

ایران بازی خوبی را ارائه داد و حداکثر تلاش جوانان غیرتمندمان را در زمین بازی مشاهده کردیم انها چیزی کم نگذاشتند اما در نهایت و با کمال ناباوری با 3 گل با برنامه ژاپن شکست خوردند .

به این کلمه « با برنامه بودن » مجددا اشاره می کنم .

جوانان یک کشور در آموزش و پرورش کشور خود ، نظم و انضباط ، با برنامه بودن ، تفکر صحیح و استفاده از فرصت ها و کار گروهی موثر و نتیجه گرا بودن را یاد می گیرند .

در واقع ، شاکله اصلی موفقیت ژاپن به آموزش و پرورشی باز می گردد که از نظر روحی و جسمی جوانان خود را برای موفقیت و نتیجه گرفتن تربیت کرده است .

به عبارت دیگر تربیت عمومی آنها در آموزش و پرورش و تربیت تخصصی آنها به عنوان فوتبالیست در آکادمی های ورزشی شکل گرفته است .

قطعا در آموزش و پرورش ژاپن معلمان زیر خط فقر حقوق نمی گیرند و آنها را به اجبار به مقاطع تحصیلی پایین تر نمی فرستند و ارزش حقوقی معلمان از سایر کارمندان دولت نه تنها کمتر نیست بلکه بیشتر هم هست و دولت ها به علت مشکلات مالی از آموزش و پرورش کم نمی گذارند و تعداد زیاد آنها را بهانه نمی کنند .

جوانانی که در این آموزش و پرورش تربیت می شوند حتی اگر شکست بخورند یک تجربه است که قابل جبران است .

آنها به راحتی معلمان خود را الگو قرار می دهند چون متوجه می شوند که معلمان شان بالاترین ارزش را در جامعه دارند .

اگر می خواهیم در همه حوزه های درون مرزی و بیرون مرزی به صورت نسبی موفق باشیم باید آموزش و پرورش قوی داشته باشیم که در ان درآمد و ارزش معلمان در جامعه باعث رشک و حسد مثبت هر فردی باشد و بگوید :

" کاش من هم می توانستم یک معلم باشم "

و این شروع پیشرفت و تعالی کشور است .


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

آشنایی با نظام آموزشی فرانسه

دومين دهه از هزاره سوم نيز از نيمه گذشت. جهان امروز بيش از هر زماني به دهكده شبيه‌تر شده است، براي گفت‌و گو با همسايه‌ها در اين دهكده حتي ديگر نيازي نيست پنجره اتاقت را بگشايي و براي ديدن آنها ضرورتي ندارد به خانه آنها بروي يا آنها به خانه تو بيايند و لازم نيست منتظر بماني صبح شود تا ديدار و گفت‌وگويي با ساكنان اين دهكده داشته باشي.
هر جا كه باشي، هر زباني كه داشته باشي و در هر زماني كه اراده كني مي‌تواني با ساكنان اين جهان كوچك ارتباط برقرار كني، فقط كافي است دست شما از فناوري و تكنولوژي‌هاي ارتباطي كوتاه نباشد و به معناي امروزي سواد آن را هم داشته باشي تا همه پنجره‌ها به طور شبانه‌روز براي تو گشوده باشند و در جغرافيايي به وسعت كره خاكي و در بستر زماني به درازاي شفق تا شفق همسايگان اين دهكده را به مهماني فراخواني يا مهمان آنها بشوي. اما با اين وجود باز هم گاهي دل آدمي سفر غيرمجازي را مي‌طلبد و گاهي كنار گذاشتن گوشي و لپ‌تاپ و ديگر امكانات و تجهيزات ارتباطي لذتي را مي‌دهد كه گويا بازگشت به عصر ارتباط بي‌واسطه را طلب مي‌كند، ارتباطي كه تفاوتش نيز از مجاز تا حقيقت است.
اين احساس گروهي از علاقه‌مندان و كنشگران حوزه آموزش و پرورش را بر آن داشت تا در روزهاي پاييزي به كشور شعر، فلسفه و حماسه و تاريخ سفري غيرمجازي داشته باشند، فرانسه مقصد سفر يك گروه ٢٠ نفره‌اي بود كه با هدف آشنايي با نظام آموزشي اين كشور انتخاب شده بود.
اين گروه كه آبان ماه گذشته از مدارس فرانسه بازديد كرده بودند از نزديك با دانش‌آموزان، معلمان و مربيان و والدين ديدار و گفت‌وگوهايي داشتند. در اين سفر اعضاي گروه تلاش داشتند با توجه به تجربيات فرانسه مقايسه‌اي با نظام آموزشي كشورمان داشته باشند و بتوانند در يك نگاه تطبيقي توصيه‌هايي براي مسوولان و مديران و كارشناسان كشورمان در اين حوزه داشته باشند.
اين سفر با مشاركت موسسه ارتباطات علمي و فرهنگي ايران و فرانسه و پژوهشكده مطالعات فرهنگي روايت و موسسه نگارستان انديشه برگزار شده بود كه تعدادي ازاعضاي گروه در نشستي كه از عموم علاقه‌مندان به حوزه آموزش و پرورش دعوت به عمل آمده بود، گزارشي ارايه شد و سپس اين افراد به پرسش‌هاي حاضرين در نشست پاسخ دادند.
گروه مدرسه «اعتماد» با توجه به اينكه بررسي تطبيقي نظام آموزشي ما با ساير نظام آموزشي را در دستور كار دارد و يك ضرورت مي‌داند، بر آن شد تا در همين راستا گزارشي از اين نشست را در قالب معرفي نظام آموزشي فرانسه ارايه دهد.
اميد مي‌رود اين گزارش آغازي باشد براي پرداختن به اين حوزه توسط كارشناسان و صاحب‌نظران تا به ياري اقدامات تطبيقي مسوولان و دست‌اندركاران نظام آموزشي كشورمان را متوجه ضرورت‌هاي حرفه‌اي جهان امروز در حوزه آموزش و پرورش كند و به‌تبع آن شاهد تغييرات و تحولات اميدبخش در اين حوزه باشيم.

 

چرا فرانسه ؟
طبيعي است وقتي براي مقايسه يا بررسي از ميان كشورهاي مختلف فرانسه انتخاب شده است مخاطب نخست اين پرسش را بپرسد كه چرا كشور فرانسه براي اين مطالعه و سفر انتخاب شده و در اين نشست نيز حاضران از اعضاي گروه و مديران پژوهشكده مطالعات فرهنگي روايت اين پرسش را پرسيدند.
در پاسخ به اين پرسش گفته شد چون نظام آمورزشي ما از دوران قاجار كه پايه‌ريزي شد الگوبرداري شده از نظام آموزشي فرانسه بود و به دنبال سفر ناصرالدين شاه به اروپا نخستين مدارس با الگوبرداري از مدارس فرانسه در كشور تاسيس شد تصميم گرفته شد اولين سفر به كشوري باشد كه الگوي نظام آموزشي ما بوده است تا ببينيم نخست اين نظام آموزشي خود چه تغييرات و تحولاتي را نسبت به گذشته داشته است و سپس ببينيم نظام آموزشي ما چه نسبتي با اين نظام دارد و اگر تجربيات ماندگار قابل توصيه يا تغييرات صورت گرفته قابل دفاعي وجود دارد به گوش مسوولان و دست‌اندركاران نظام آموزشي كشور برسانيم و سپس در سفرهاي بعدي به ديگر كشورها اين تجربيات و تغييرات را پي گرفته و در راستاي تحولات ضروري نظرات كارشناسانه با پشتوانه علمي و تجربي تدوين و ارايه شود.

 

فرانسه و تجربه ٢٠٠ ساله آموزشي
نظام آموزشي فرانسه از سال ١٨٣٣ آغاز به فعاليت رسمي كرده است و نزديك به دو قرن است كه فرانسوي‌ها سيستم آموزشي خود را در سير تكامل قرار داده‌اند. اعضاي گروه سفر علمي – فرهنگي به فرانسه مي‌گويند رد پاي اين قدمت را مي‌توان در زواياي مختلف آموزش و پرورش فرانسه ديد چرا كه هنوز برخي سنت‌هاي آموزشي مبتني بر رويكردهاي قرن نوزدهمي در اين سيستم وجود دارد؛ رويكردهايي كه به نظر مي‌رسد كاركرد مثبت خود را حفظ كرده و توانسته دوره‌هاي گذار را پشت سر بگذارد و مفيد بودن خود را به اثبات برساند.
خانم عفت به‌روش كه به نمايندگي از اعضاي گروه گزارشي از سفر را ارايه كرد در ابتداي گزارش  و پس از بيان دلايل انتخاب فرانسه به عنوان مقصد اين گروه گفت: وقتي ما برنامه‌هاي آموزشي و كتاب‌هاي درسي و شيوه‌هاي آموزشي را در مدارس فرانسه مورد دقت قرار داديم، ديديم به رغم اينكه رويكردهاي مدون تحولات گسترده‌اي را در نظام آموزشي فرانسه ايجاد كرده است و به رغم اينكه برنامه‌هاي تحول‌آفرين جدي‌تري از سال ٢٠٠٨ آغاز شده است، اما برخي رويكردها كه مبتني بر مدنيت و شهروندمداري است و تربيت اجتماعي را مورد توجه قرار مي‌دهد در فرانسه همچنان حفظ شده است و شما مي‌توانيد تاثير اين نوع نگرش و شيوه‌هاي مبتني بر آن را در جامعه فرانسه با تمام وجود احساس كنيد و شايد به جرات بتوانم بگويم ماندگارترين تجربه ارزشمند ٢٠٠ ساله نظام آموزشي فرانسه اين بعد است كه قابل توجه و تامل است.

 

پيشتازي در تربيت اجتماعي و تحكيم نظام خانواده
مهم‌ترين و برجسته‌ترين شاخص يا ويژگي نظام آموزش و پرورش فرانسه كه مورد توجه گروه سفري ٢٠ نفره از ايران قرار گرفته بود ويژگي‌هاي رفتاري و اجتماعي مردم به طور عام و دانش‌آموزان به طور خاص بوده است، تا حدي كه اكثر اعضاي گروه بسيار متاثر شده بودند و كساني كه نخستين تجربه سفر به فرانسه را داشتند مي‌گفتند ما تصور مي‌كرديم فرانسه به عنوان يك كشور غربي و اروپايي به گونه ديگري باشد و چنين مي‌پنداشتيم كه فردگرايي در اين كشور روابط اجتماعي و خانوادگي را آسيب زده باشد و چندان نگرش‌ها و منش‌هاي انسان‌دوستانه پررنگ نباشد اما در ارتباط با مردم در كوچه و خيابان و اماكن عمومي چنان با برخوردهاي گرم و انسان‌دوستانه مواجه شديم كه تعجب كرديم.

خانم عفت به‌روش در بخشي از گزارش خود به ريشه اين ويژگي اجتماعي، اخلاقي و رفتاري مردم فرانسه اشاره كرد و گفت: دانش‌آموزان در بطن اجتماع تربيت مي‌شوند. بين جامعه و مدرسه ديواري وجود ندارد و گردش‌هاي علمي وتفريحي و سفرها و اردوهاي آموزشي و تربيتي محور اصلي آموزش در فرانسه است و به عبارتي مي‌توان گفت: فرانسوي‌ها فرزندان‌شان را در دل جامعه تربيت مي‌كنند نه در پشت ديوارهاي بلند مدارس و گوشه طاقت‌فرساي كلاس‌ها كه تبديل به زندان شده باشد.
اين عضو گروه ٢٠ نفره سفر علمي – فرهنگي به فرانسه افزود: برخلاف تصور به تبع اين رويكرد آموزشي مشاهده كرديم كانون خانواده در فرانسه اروپايي و كشور غربي بسيار محكم‌تر از آن چيزي است كه عنوان مي‌شود. وقتي دليل اين امر را جست‌وجو كرديم دريافتيم كه كودكان و نوجوانان درمدارس به گونه‌اي تربيت مي‌شوند كه اين نگرش‌ها در آنها نهادينه شود.

 

آما ر محرمانه نيست
يكي از نكات قابل توجه كه مورد استقبال گروه قرار گرفته است سهولت در دسترسي به اماكن آموزشي و كسب اطلاعات مربوطه است. در نظام آموزشي فرانسه اطلاعات و آمار محرمانه‌اي وجود ندارد، هر محقق و پژوهشگري كه بخواهد دراين حوزه فعاليتي انجام دهد هر گونه اطلاعات و آماري كه نياز داشته باشد به راحتي دراختيار او قرار خواهد گرفت.

عفت به‌روش در بخش ديگري از گزارش سفر خود در اين زمينه گفت: ما در اين سفر به چند مدرسه در شهر پاريس سر زديم و بازديد كرديم كه براي ورودمان هيچ گونه مجوزي از ما نخواستند و جالب اينكه وقتي در مورد تعداد دانش‌آموزان، كتاب‌هاي درسي، برنامه‌هاي آموزشي و آمار مشكلات و مسائلي كه دانش‌آموزان دارند و اطلاعات مربوط به خانواده‌ها هر چه درخواست مي‌كرديم بدون هيچ محدوديت و معذوريتي دراختيار ما قرار مي‌دادند.
ايشان در ادامه افزود: ما بيشتر بر مقطع راهنمايي و متوسطه متمركز بوديم و به چندين مدرسه رفتيم و با دانش‌آموزان، معلمان و مربيان و مديران به گفت‌وگو نشستيم و از امكانات و تجهيزات آنها ديدن كرديم و با استقبال خوبي مواجه شديم به حدي كه باورمان نمي‌شد اين قدر محترمانه و با اشتياق پذيراي ما باشند و ضمن دراختيار قرار دادن تمام اطلاعات و آمارهاي مورد نياز امكان بازديد از هر مكاني كه ما اعلام مي‌كرديم را فراهم مي‌كنند.

 

مديران مدارس اختيار زيادي دارند
مديريت آموزشي و اختيار مديران در مدارس يكي از شاخص‌هاي مهم و موردتوجه گروه بوده است به همين دليل هم در بازديدها و گفت‌وگوهايي كه اعضاي گروه با مديران مدارس فرانسه انجام دادند در پرسش‌هاي خود به دنبال پاسخ آنها پيرامون نحوه مديريت مدارس بودند.
عفت به‌روش كه خود معاون يك مدرسه در ايران است و از زاويه مديريت آموزشي سفر خود را بيشتر دنبال مي‌كرده در بخشي از گزارش خود كه مرتبط با مديريت مدارس بود، گفت: مديران مدارس در فرانسه اختيار تام دارند و همه چيز به تصميم آنها بستگي دارد، محتواي كتاب‌هاي درسي، نوع كتاب‌ها، برنامه‌هاي آموزشي، نحوه و زمان امتحانات و ارزشيابي تحصيلي، انتخاب معلمان و مربيان و به‌طور كلي هرچه به فعاليت در داخل مدرسه مرتبط مي‌شود در اختيار مدير مدرسه است و او تصميم‌گيرنده نهايي است.
اين فرهنگي افزود: البته چارچوب‌هاي كلي و كلان توسط دولت تعيين مي‌شود و نظارت بر فعاليت‌هاي مدارس صورت مي‌گيرد و به تخلفات مدارس رسيدگي مي شود اما در محتوا، روش‌ها و برنامه‌هاي مدارس دخالت نمي‌كنند واين مديران هستند كه دراين زمينه با اختيار كامل انجام وظيفه مي‌كنند.
شايد با انگيزه‌هاي مقايسه‌اي و به منظور تطبيق با نظام آموزشي كشورمان براي اعضاي گروه ٢٠ نفره سفر علمي- فرهنگي به فرانسه ماهيت نظام آموزشي مهم بوده است و به همين دليل محتوا و شيوه‌هاي آموزشي را مورد توجه و نظر قرار داده‌اند تا ببينند وجه غالب سيستم آموزش و پرورش در فرانسه چيست.نماينده اين گروه در نشستي كه به منظور ارايه گزارش دردفتر پژوهشكده روايت تشكيل شده بود در اين زمينه خطاب به حاضران گفت: هرچند كليات سيستم آموزشي و چارچوب‌هاي كلان توسط دولت تعيين مي‌شود اما به دليل اختياري كه به مدارس داده مي‌شود درواقع مي‌توان گفت آموزش و پرورش در فرانسه نه دولتي است و نه سياسي و نه ايدئولوژيك.
به‌روش درادامه افزود: به نظر مي‌رسد پيشتازي فرانسه را مي‌توان در نظام آموزشي ديد، هرچند سرزمين شعر و حماسه است اما آرمان‌گرايي و مطلق‌گرايي در سيستم آموزشي آنها حاكم نيست. اين معلم و فرهنگي فعال صنفي همچنين گفت: همان‌گونه كه در بخش ديگري از گزارشم گفتم تمركز اصلي به ويژه در دوره راهنمايي روي تربيت اجتماعي است تا شهروندان قانونمند و اخلاق‌مدار و انسان‌گرا تربيت كنند.

 

مقاطع سه‌گانه تحصيلي در فرانسه
به دليل تغييرات پي‌درپي سيستم آموزشي ما يكي از موارد قابل توجه در بررسي نظام آموزشي فرانسه كه گفته مي‌شود الگويي براي نظام آموزشي ما در دوران مشروطه بوده است، مقاطع تحصيلي است.
در گزارش گروه اعزامي پژوهشكده روايت در اين زمينه آمده است، در فرانسه هر سه مقطع ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان وجود دارد، البته پيش‌دبستاني از دو تا شش سالگي هم به صورت داوطلبانه پذيراي كودكان است و از شش تا ١١ سالگي كودكان در مقطع ابتدايي تحصيل مي‌كنند، پس ١١ تا ١٤ سالگي راهنمايي خواهند بود و ١٤ تا ١٦ سالگي در دوره دبيرستان قرار خواهند داشت. در واقع در سن ١٦ سالگي ديپلم را خواهند گرفت. دراين گزارش آمده است هدف اصلي خانواده‌ها اين است كه فرزندان‌شان ديپلم مربوطه را بگيرند تا وارد دانشگاه يا بازار كار شوند. براساس اين گزارش در مقطع راهنمايي تمركز بر مهارت‌هاي اجتماعي و ارتباطي است و در مقطع متوسطه بيشتر تمركز بر كار و بازار كار و دانشگاه است و در مقطع ابتدايي محتواي آموزشي و برنامه‌هاي آموزشي با رويكرد شناختي متمركز بر مهارت‌هاي فردي به منظور كسب اطلاعات و دانش پيرامون خود و دنياي اطراف است تا كودك هرچه سريع‌تر به استقلال نسبي دست يابد.

 

آموزش‌هاي مذهبي
در برخي مدارس خصوصي
غير دولتي بودن نظام آموزشي از جمله فاكتورهاي مورد توجه گروه علمي- آموزشي بوده كه به قصد آشنايي با آموزش و پرورش فرانسه به اين كشور سفر كرده‌ بودند. اين گروه پس از اينكه متوجه شدند نظام آموزشي فرانسه غيردولتي، غيرسياسي و غيرايدئولوژيك است به دنبال پاسخ به اين پرسش بودند كه پس آموزش‌هاي مذهبي كجا و چگونه ارايه مي‌شود.
عفت به‌روش در بخشي از گزارش خود با اشاره به اينكه در فرانسه مدارس به دو دسته دولتي و غيرانتفاعي تقسيم مي‌شوند، گفت: در برخي مدارس خصوصي كه تحت نظر كليسا يا نهادها و سازمان‌هاي خاصي اداره مي‌شود اين آموزش‌ها ارايه مي‌شود و خانواده‌هايي كه علاقه‌مند هستند داوطلبانه فرزندان خود را به اين مدارس مي‌فرستند. ايشان در همين رابطه افزود: البته اين مدارس هم مانند ساير مدارس در انتخاب محتوا و روش‌هاي آموزشي  آزادند و اختيار كامل دارند و تنوع زيادي در محتوا و شيوه‌هاي آموزشي در اين مدارس وجود دارد فقط به‌طور كلي تحت ضوابط و مقررات كلان سيستم آموزشي هستند و يك سري نظارت‌هاي كلي بر آنها انجام مي‌شود و اگر تخلفي در اين راستا باشد يا مردم اعتراض و شكايتي داشته باشند، مورد رسيدگي قرار مي‌گيرد.

 

٣٥ درصد مدارس در فرانسه غيردولتي هستند
نسبت مدارس دولتي به غيردولتي يكي ديگر از شاخص‌هايي بوده كه گروه سفري پژوهشكده روايت در سفر خود مورد توجه قرار داده بودند. از آنجا كه چالش كارآمدي مدارس دولتي و تجربه مدارس غيردولتي در كشورمان همواره مورد بحث و اختلاف نظر كارشناسان و صاحب‌نظران است، اين موضوع در اين سفر مورد واكاوي قرار گرفته است.
نماينده اين گروه در گزارش خود با اشاره به اين مطلب گفت: همان گونه كه گفته شد مدارس در فرانسه هم دولتي و هم غيردولتي هستند كه نسبت اين مدارس در مقاطع بالاتر متفاوت است.
وي افزود: ١٥ درصد مدارس ابتدايي و ٢٠ درصد مدارس راهنمايي و  متوسطه و جمعا ٣٥ درصد از مدارس فرانسه غيردولتي هستند اما امكانات و تجهيزات در مدارس دولتي هم خوب است و اين مدارس خدمات آموزشي خوبي ارايه مي‌دهند و مردم از كيفيت آموزشي در اين مدارس رضايت دارند.
به‌روش همچنين گفت: مهم‌ترين هدف از نظر كمي اين است كه ٨٠ درصد دانش‌آموزان مدرك ديپلم را اخذ كنند كه كمتر اين اتفاق مي‌افتد و قبل از اخذ ديپلم درصد زيادي از دانش‌آموزان از مسير آموزش رسمي خارج و جذب بازار كار يا سيستم‌هاي آموزشي ديگر مي‌شوند.

 

در مقطع ابتدايي آزمون و نمره وجود ندارد
امتحانات و ارزشيابي تحصيلي از ديگر موارد قابل توجه و تامل گروه سفري به فرانسه بوده است و از آنجا كه چند سال است بحث بر سر ارزشيابي توصيفي و كمي در كشورمان در جريان است پي بردن به شيوه‌هاي ارزشيابي در مقاطع تحصيلي در فرانسه براي گروه، داراي اولويت بوده به همين دليل در بازديد از مدارس و گفت‌وگو با مديران و متوليان مدارس در اين زمينه هم اطلاعاتي را به دست آوردند.
در گزارش اين گروه آمده است كه در مقطع ابتدايي هيچ گونه آزمون و نمره‌اي وجود ندارد، فقط دو آزمون اجباري و عمومي در طول اين سال‌ها به منظور شناخت ضعف‌هاي دانش‌آموزان صورت مي‌گيرد تا براساس آن برنامه‌ريزي شود و آموزش‌هاي تكميلي صورت گيرد. دانش‌آموزان از همان ابتدا داراي دفترچه توانمندي‌ها خواهند شد كه تا زمان اخذ ديپلم اين دفترچه را حفظ مي‌كنند تا سال به سال در اين دفترچه توانمندي‌ها و استعدادهاي كشف شده درج شود تا در نهايت تصويري كامل از استعدادهاي هر فرد ارايه شود.
در اين گزارش همچنين آمده است: در پايان دوره راهنمايي يك آزمون ملي در كل كشور براي تعيين رشته انجام مي‌شود كه بر اساس اين آزمون دانش‌آموزان به سه شاخه عمومي، فني و حرفه‌اي و ادبي و اقتصادي تقسيم مي‌شوند كه شاخه فني و حرفه‌اي ديگر وارد بازار كار مي‌شوند و دانشگاه نخواهند داشت اما دو شاخه ديگر مي‌توانند در دانشگاه‌ها ادامه تحصيل دهند.

 

از غول كنكور در فرانسه خبري نيست
گزارش اين گروه حاكي است در فرانسه دانش آموزان دغدغه كنكور و ورود به دانشگاه را ندارند و بر اساس نمرات ديپلم و بدون كنكور در رشته مورد نظر مي‌توانند وارد دانشگاه‌‌هاي دولتي يا خصوصي شوند. اين گزارش در اين زمينه همچنين آورده است كه البته هزينه تحصيل در دانشگاه‌هاي خصوصي بسيار گران است كه بخش گسترده‌اي از مردم توان پرداخت آن را ندارند.

 

همه چيز عالي نبود، نقاط ضعف هم وجود داشت
نقاط ضعف سيستم آموزش فرانسه از چشم گروه پنهان نمانده است. به‌روش در جلسه‌اي كه به منظور ارايه گزارش سفر تشكيل شده بود، گفت: البته چنين تصور نشود كه همه موارد سيستم آموزشي فرانسه عالي بود، از نظر خود آنها نيز اين سيستم‌ ضعف‌هايي دارد به همين دليل هم از سال ٢٠٠٨ برنامه تحول در نظام آموزش خود را آغاز كردند.  ايشان عدم توجه به آموزش خاص تيزهوشان و كم‌توجهي به خلاقيت و ضعف در توجه به زبان‌هاي خارجي را از جمله ايرادات نظام آموزشي فرانسه دانست و گفت آنها تازه تصميم گرفتند توجه به آموزش زبان‌هاي خارجي را جدي‌تر دنبال كنند به همين منظور تدريس پنج زبان در دستور كار آنها قرار گرفته است كه دو زبان رسمي اجباري است و سه زبان هم داوطبانه و اختياري است.

 

حداقل مدرك تحصيلي معلمان فوق‌ليسانس و حقوق آنان تا ٢٥٠٠ يورو است
معلمان فرانسه از شغل خود رضايت دارند و آنها با علاقه و انگيزه اين شغل را انتخاب مي‌كنند و با علاقه هم فعاليت مي‌كنند. در فرانسه براي ورود به حرفه معلمي بايد حداقل مدرك فوق ليسانس داشت و قبل از آغاز كار رسمي يك دوره يك ساله آموزشي را هم بايد معلمان سپري كنند تا مجوز فعاليت رسمي دريافت كنند و كنكور سختي را بايد بگذرانند.

در گزارش اين گروه علاوه بر مطلب فوق در مورد معلمان آمده است حقوق دريافتي معلمان متفاوت است و با توجه به رتبه‌بندي آنها بين ١٦٠٠ تا ٢٥٠٠ يورو حقوق  دريافت مي‌كنند. آنها حتما بايد به عضويت اتحاديه معلمي درآيند.  ساعت كاري مدارس طولاني نيست، آنها ٢٨ ساعت در هفته از ساعت ٨ تا ١٦ فعاليت دارند و برنامه‌هاي متنوع و جذابي دارند.

 

كتابخواني در فرانسه نهادينه شده است
توجه مردم و دانش‌آموزان به امر كتابخواني از جمله جذابيت‌هاي مورد توجه گروه بوده است. افراد گروه مي‌گويند مدارس كتابخانه‌هاي خوبي دارند و به مدارسي كه مي‌رفتيم مي‌ديديم سالن‌هاي مطالعه مدارس مملو از دانش‌آموزان است كه در حال مطالعه كتاب هستند. اين گزارش در همين رابطه مي‌افزايد: توجه به كتاب و كتابخواني در مدارس تاثير خودش را در جامعه نيز به جاي گذاشته است و مردم در مترو و اتوبوس و ساير اماكن عمومي مشغول مطالعه هستند و به نظر مي‌رسد مطالعه و كتابخواني از طريق نظام آموزشي در فرانسه نهادينه شده است.


نكات كليدي
  به دنبال سفر ناصرالدين شاه به اروپا نخستين مدارس با الگوبرداري از مدارس فرانسه در كشور تاسيس شد
  به رغم اينكه برنامه‌هاي تحول‌آفرين جدي‌تري از سال ٢٠٠٨ آغاز شده است، اما برخي رويكردها كه مبتني بر مدنيت و شهروندمداري است و تربيت اجتماعي را مورد توجه قرار مي‌دهد در فرانسه همچنان حفظ شده است
  فرانسوي‌ها فرزندان‌شان را در دل جامعه تربيت مي‌كنند نه در پشت ديوارهاي بلند مدارس و گوشه طاقت‌فرساي كلاس‌ها
  در محتوا، روش‌ها و برنامه‌هاي مدارس دخالت نمي‌كنند واين مديران هستند كه دراين زمينه با اختيار كامل انجام وظيفه مي‌كنند
  تمركز اصلي به ويژه در دوره راهنمايي روي تربيت اجتماعي است تا شهروندان قانونمند و اخلاق‌مدار و انسان‌گرا تربيت كنند
  دانش‌آموزان از همان ابتدا داراي دفترچه توانمندي‌ها خواهند شد كه تا زمان اخذ ديپلم اين دفترچه را حفظ مي‌كنند تا سال به سال در اين دفترچه توانمندي‌ها و استعدادهاي كشف شده درج شود تا در نهايت تصويري كامل از استعدادهاي هر فرد ارايه شود

روزنامه اعتماد


آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .

https://telegram.me/sokhanmoallem

منتشرشده در آموزش نوین

گروه اخبار /
تغییرات در نظام آموزشی فنلاند

فنلاند که به عنوان یکی از بهترین‌ها و شاید هم بهترین نظام آموزشی دنیا شناخته شده، قصد دارد برای بهبود کیفیت، تحولی اساسی در نظام آموزشی خود ایجاد و مواد درسی را حذف کند.

از سال ۲۰۱۶، تمام مدارس این کشور شمال اروپا نظام آموزشی جدید را با عنوان "پدیده یادگیری" در پیش خواهند گرفت. در این برنامه جدید، کلاس یا مواد درسی وجود نخواهند داشت و جای آنها را "برنامه‌ موضوعی" خواهد گرفت یعنی برنامه‌هایی که با روند یادگیری کودکان سازگارند.

ماریو کالونن، مدیر آموزش و پروش هلسینکی، پایتخت فنلاند، می‌گوید: "در نظام آموزشی سنتی، کودکان به کلاس‌های مختلف می‌روند و برای مثال اول ریاضی دارند، بعد علوم و بعد ادبیات.""اما در نظام جدید دانش‌آموزان به جای اینکه موضوعات مختلف را منفک از هم یاد بگیرند، حود نقش فعالی خواهند داشت و در برنامه‌ریزی مشارکت می‌کنند."

به گفته ماریو کایلونن، در نظام سنتی که مواد درسی از هم جدا شده‌اند کودکان برای زندگی آینده آماده نمی‌شوند، در حالی که آنها "نیاز به تفکر چند وجهی دارند تا بتوانند مسئله را از زوایای مختلف ببینند و از ابزارهای مختلف برای حل آن استفاده کنند."

 

تجربه مشترک

هلسینکی پیشتاز تدوین این نظام جدید بوده است، نظامی که دانش‌آموزان می‌توانند موضوع مورد علاقه خود را انتخاب کنند و برای یادگیری همراه با معلمان برنامه‌ریزی کنند.

کایلونن توضیح داد که شیوه کار چگونه است.برای مثال فرض کنید دانش آموزان کلاس چهارم یک مدرسه علاقه داشته باشند تا همراه با معلم‌های خود تاریخ تکامل تلفن‌های هوشمند را بررسی کنند.برای بررسی این موضوع، وقتی صحبت از این می‌شود که چرا مردم از موبایل استفاده می‌کنند، ریاضی و آمار به کار گرفته می‌شوند و برای فهمیدن اینکه پیامک چگونه شیوه نگارش مردم را تغییر داده پای ادبیات به میان می‌آید:"به این ترتیب، دانش‌آموزان به سرعت با موضوع ارتباط برقرار می‌کنند."

"پدیده یادگیری" در دو سال گذشته به تدریج در مدارس فنلاند به اجرا گذاشته شده و مدارس ملزم بوده‌اند در هر سال تحصیلی مدتی، معمولا چند هفته- را برای تکمیل و توسعه این یادگیری تجربی اختصاص دهند.

در مورد هلسینکی، مدارس تشویق شده بودند تا سالی دو بار این کار را بکنند.از معلم تا راهنماتغییر در نظام آموزشی به این معنا است که آموزگاری هم دچار تغییرات عمده‌ای می‌شود، معلم‌ها دیگر کنترلی روی موضوعات درسی ندارند و باید یاد بگیرند با دانش‌آموزان و معلم‌های دیگر همکاری و مشارکت کنند.

کار آنها دیگر بر اساس درس دادن نیست، آنها باید بیشتر نقش راهنما یا مربی را داشته باشند تا نقش استاد را. تا ابتدای امسال (شمسی) هفتاد درصد معلم‌های هلسینکی برای اجرای نظام آموزشی جدید آموزش دیده‌اند.

کایلونن می‌گوید: "فکر نمی‌کنم معلم‌ها دیگر بتوانند بنشینند و ببینند چه اتفاقی می‌افتد. من فکر می‌کنم در نظام جدید نقش آنها مهمتر از نظام قدیم خواهد بود ؛  بنابراین آنها باید در به کارگیری شیوه جدید بسیار دقت کنند."

نظام آموزشی جدید البته منتقدانی هم دارد.

برای مثال ،از لئو، دانش‌آموز مدرسه‌ای در هلسینکی نظرش را در باره نظام جدید پرسیده شد .لئو پاسخ داد: "نظام جدید محاسن و معایب خود را دارد. این شیوه کاملا متفاوتی است و معلم‌ها می‌توانند خلاقیت داشته باشند و شیوه‌های جدید تعلیم و یادگیری را به کار بگیرند و نظام جدید مفرح هم هست."

"اما من پارسال از این شیوه خوشم نیامد چون آزادی خلاق برای یادگیری هر از گاهی چیز خیلی خوبی است اما آموزش سنتی هم جای خود را دارد."

پروفسور تیم اُتس، مدیر گروه ارزیابی تحقیق و توسعه در دانشگاه کمبریج نگران است که تجربه مثبت فنلاند باعث اشتباه کشورهای دیگر شود.

او می‌گوید آموزش در فنلاند زمانی که این کشور بهترین نتایج را در برنامه بین‌المللی ارزیابی تحصیلی دانش‌آموزان (پیسا) به دست آورد به اوج رسید اما در سال‌های اخیر رو به افول بوده است.(پیسا برنامه سازمان توسعه و همکاری‌های اقتصادی اروپا است که کشورها را از نظر دستاوردهای تحصیلی دانش آموزان رده‌بندی می‌کند).

به گفته پروفسور اتس، متولیان آموزش در بسیاری از کشورهای دنیا، به مدارس فنلاند نگاه کردند که ویژگی آنها آزادی عمل وسیع بود و این که دانش آموزان نباید برای رفتن به کلاس بالاتر در پایان هر سال تحصیلی امتحان بدهند و قبول شوند.

پروفسور اتس می‌گوید نتایج خوب فنلاند از سال ۲۰۰۰ به بعد در پیسا، محصول اصلاح نظام آموزشی در دهه ۱۹۷۰ بود که تصمیم‌گیری متمرکز، حضور ناظر در هر کلاس، سرمایه‌گذاری وسیع در تربیت آموزگار و امتحان اجباری در پایان هر سال تحصیلی را تغییر داد.

به نظر می‌رسد که فنلاند همچنان آماده تغییر و آماده یادگیری است و کشورهای دیگر هم احتمالا از مسیری که فنلاند طی خواهند کرد درس‌های زیادی خواهند آموخت.

بی بی سی


آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .

https://telegram.me/sokhanmoallem

منتشرشده در آموزش نوین

 دیدی منتقدانه به محتوای برنامه های درسی و شیوه ی انتقال آن‌ها اکثراً معتقدند درس‌هایی که در مدرسه ارائه می‌شوند تنها برگرفته از دانش‌های بشری هستند. ایشان برای توجیه اظهارات خود دروسی مثل دستور زبان، فیزیک و یا زیست‌شناسی را مثال می‌زنند؛ اما گروهی نیز هستند که این برداشت را زیر سؤال می‌برند. ایشان برای اثبات دیدگاه خود دروسی مثل جامعه‌شناسی آموزش، تاریخ و ... را مثال می‌زنند.

در این میان حق با چه گروهی است؟

از قرن هفدهم میلادی به بعد، تعریف مشخصی برای کلاس درس در جوامع غربی ارائه شد: معلمی که در برابر دانش آموزان خود ایستاده و به ایشان درس می‌دهد.

در طول این مدت جامعه شناسان و تاریخ دانان بسیاری به بررسی ساختار حاکم بر کلاس درس و مدرسه پرداخته‌اند. همه‌ی ایشان در اظهارات خود به‌طور مشترک به یک مسئله اشاره‌کرده‌اند و آن این است که در طول این مدت در نظام‌های آموزشی بر دانش نوشتاری تأکید بسیار بیشتری نسبت به دانش گفتاری شده است.

در نظر ایشان این امر از کلاس اول دبستان گرفته تا سال آخر دانشگاه رواج داشته است. آموزش در این دوره بسیار چارچوب‌بندی شده بوده و بر اساس قوانین و مقررات خاصی صورت می‌گرفته است.

مدرسه‌ی جمهوری از زمان تأسیس در فرانسه در قرن چهاردهم میلادی، هدف اصلی خود را تربیت شهروندانی متعهد و کارآمد برای آینده‌ی جمهوری فرانسه قرارداد؛ شهروندانی که بتوانند به‌طور مؤثر در زندگی اجتماعی-مدنی به ایفای نقش بپردازند.

در طول این دوران و با روی کار آمدن تفکر مثبت (از آگوست کنت[1] گرفته تا امیل دورکیم[2]) شکل‌دهی جامعه بر پایه‌ی دانش بنا شد. به گفته‌ی آلن کرلان، فیلسوف متخصص در حوزه‌ی آموزش در آن دوره هدف اصلی مدرسه به منصه‌ی اجرا درآوردن آموزشی منظم و سازمان‌بندی شده بود تا فرآیند انتقال دانش به‌خوبی شکل بگیرد.[3] 

در نظر ایشان آموزش منظم به‌طور مستقیم در تربیت دانش آموزان نقش ایفا می‌کرده است. امروزه اما بسیاری از متخصصان حوزه‌ی آموزش این شیوه‌ی تدریس را زیر سؤال می‌برند. ایشان این پرسش را مطرح می‌کنند که اصلاً چه لزومی دارد تمامی آموزه‌هایی که قرار است به دانش آموزان منتقل شود را در چارچوب‌هایی خاص طبقه‌بندی کرد؟

متخصصان و روشنفکران بسیاری از مدت‌ها پیش تا به الآن خواستار شکسته شدن این ساختار هستند. برای مثال ادگار مورن[4] خواستار بین‌رشته‌ای شدن آموزش و نیز اصلاح شیوه‌ی تفکر است. به باور مورن به‌جای چارچوب‌بندی کردن مطالبی که به دانش آموزان منتقل می‌شود، می‌توان از چارچوب فعلی خارج‌شده و حوزه‌های بسیار گسترده‌تری را مدنظر قرارداد.

از طرفی هم مسئولان مدارس در بسیاری از مناطق از معلمان می‌خواهند تا حوزه‌های آموزشی را گسترش دهند تا بدین‌سان درعین‌حال دانش‌هایی بیشتر و نیز مؤثرتری به دانش آموزان منتقل شود. علوم اجتماعی و گسترش آن نیز مدت‌هاست که چارچوب‌بندی مطالب درسی را زیر سؤال برده است. برای مثال آنتوان پروست[5]، تاریخ دان و متخصص حوزه‌ی آموزش از آموزش میان‌رشته‌ای حمایت کرده بود.

در طول قرن نوزدهم میلادی مقوله‌ی آموزش چارچوب‌بندی شده کم‌کم در مدرسه‌ی ابتدایی مطرح شد. باگذشت زمان اما دوره‌ی راهنمایی بود که بیشترین توجهات در آن به آموزش رشته‌ای و چارچوب‌بندی شده نشان داده شد. در آن دوران اهمیت بسیار زیادی به تربیت‌معلمان دوره‌ی راهنمایی داده‌شده و از ایشان خواسته می‌شد کاملاً در چارچوبی مشخص عمل کنند. پروست در این مورد می‌گوید: «سال ۱۸۸۰ را می‌توان نقطه‌ی شروع آموزش رشته‌ای و طبقه‌بندی‌شده در مدارس راهنمایی در نظر گرفت.»

برای مثال در همین سال بود که ساعت‌های درسی در طول روز طبقه‌بندی شد، به‌خصوص در دبیرستان‌ها و رشته‌های مجزا در دانشگاه‌ها پدید آمد. در تاریخ فرانسه آمده است که دروس تاریخ-جغرافیا به‌صورت کاملاً اتفاقی باهم آمیخته شدند چراکه در آن زمان در مدرسه‌ای در لیون، معلمی بوده هم وظیفه‌ی تدریس تاریخ را بر عهده داشته و هم جغرافیا را. از طرفی هم این‌طور ادعا می‌شود که از آن روی روان شناسی در مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه جزو علوم زندگی به‌حساب می‌آید که برای اولین بار به‌صورت جدی در مدرسه‌ی پزشکی به آن پرداخته‌شده بود. پروست معتقد است که همین شکل از طبقه‌بندی علوم که مدت‌هاست نه‌تنها در نظام آموزش‌وپرورش فرانسه که در نظام آموزشی بسیاری از کشوهای دنیا ریشه دوانده، مانع جدی بر سر راه حرکت به‌سوی آموزش میان‌رشته‌ای در مدارس محسوب می‌شود.[6]

جامعه شناسان معتقدند طبقه‌بندی کردن و رشته‌ای شدن دانش‌هایی که در مدرسه به دانش آموزان منتقل می‌شود با مرور زمان این دانش‌ها را تبدیل به قلمروهای مستقلی کرده که به هر قیمتی می‌خواهند از خود دفاع کنند. به طبع تمامی کسانی که در رشته‌های مختلف مشغول به فعالیت هستند تمامی تلاش خود را می‌کنند تا هیچ خدشه‌ای به آن وارد نشود. می‌توانیم حرف خود را با ارائه‌ی مثالی بسیار ساده برای شما بازکنیم. کشور فرانسه را در نظر بگیرید. مدت‌هاست که گروهی از معلمان تلاش می‌کنند تا تدریس زبان‌های باستانی از برنامه‌ی مدارس حذف نشود. بلافاصله زمانی که صحبت از کاهش ساعات تدریس یک مبحث به میان می‌آید، معلمان مربوطه موضعی دفاعی اتخاذ می‌کنند.[7]معلمان رشته‌های فناوری و یا کامپیوتر و ... از روند مدرنیزه شدن مدارس استفاده می‌کنند تا ساعت‌های بیشتری را به خود اختصاص دهند. علوم اجتماعی هم که از دهه‌ی ۷۰ میلادی به‌طورجدی پای به عرصه نهاد و کاملاً خود را از تاریخ-جغرافیا جدا کرد، از سال ۱۹۹۳ به بعد با شکل‌گیری دیپلم علوم اقتصادی-اجتماعی توانست به جایگاه مناسبی برسد.

 

دانش‌هایی که فقط در مدرسه کارآمد هستند

کسانی که امروزه آموزش چارچوب‌بندی شده و رشته‌ای را زیر سؤال می‌برند محتوای آن‌ها را هم هدف قرار داده‌اند. برای مثال آندره شرول در این مورد می‌گوید: «مباحثی که در کلاس درس توسط معلمان تدریس می‌شوند در برخی مواقع فقط به همان کلاس محدودشده و هیچ ارتباطی بافرهنگ خارج از مدرسه ندارند. رشته‌های درسی در مدارس به‌وسیله‌ی سازمان‌دهی و اقتصادی درونی کنترل می‌شوند. تأثیر این رشته‌ها فقط و فقط به‌واسطه‌ی جنبه‌ی درونی آن‌ها بوده و از دنیای خارج از مدرسه نمی‌آید.»[8]

شرول در تزی که در مورد آموزش دستور زبان داده این مسئله را نشان می‌دهد که آموزش دستور زبان کوچک‌ترین ارتباطی با رشته‌ی زبان‌شناسی ندارد و ساخته‌ی دست مدرسه است برای خود مدرسه و مخاطبان آن. در قرن نوزدهم و بیش از آنکه قوانین فری تحصیل را حداقل تا مقطعی برای همه اجباری کند، برای اولین بار مدارسی در فرانسه ساخته شد که هدف آن‌ها یاددادن خواندن و نوشتن به کودکان فرانسوی بود. آموزش دستور زبان در مدارس حداقل تا حدی به دغدغه‌ی آموزش املا (فن درست‌نویسی) پاسخ می‌گفت.

شرول می‌گوید: «همیشه تصور حاکم بر آن بوده که محتوای مطالبی که در مدرسه تدریس می‌شود ازیک‌طرف به‌وسیله‌ی جامعه و از طرف دیگر به‌وسیله‌ی فرهنگ حاکم به مسئولان تحمیل می‌شود.» درواقع درست مثل‌اینکه آموزش دستور زبان یکی از روش‌های مؤثر یادگیری املاست، همه‌ی مضامین درسی ابزار مطمئنی محسوب می‌شوند برای انتقال دانش به دانش آموزان.

از حدود سی سال پیش تا به الآن متخصصان در حوزه‌ی آموزش به بررسی نحوه‌ی ارائه‌ی مطالب به دانش آموزان پرداخته‌اند. این امر به آن منتهی شد که برای اولین بار متخصصان این امر را به تصویر کشیدند که بین دانش دانشمندان و دانشی که در مدرسه به دانش آموزان منتقل می‌شود تا چه اندازه شکاف و فاصله وجود دارد. این شولار این امر را به‌خوبی نشان داده که در بسیاری از مواقع نحوه‌ی ارائه‌ی مطلب به دانش آموزان در مدارس سبب می‌شود تا دانش آموزان دانشی صرفاً مدرسه‌ای به دست بیاورد.[9]

دانشی که شاید به نیازهای دانش‌آموز در مدرسه پاسخ بگوید اما در آینده کمک چندانی به وی نخواهد کرد. درنهایت باید این مسئله را مورداشاره قرارداد که مقوله‌ای که از آن تحت عنوان فرهنگ مدرسه‌ای[10] یاد می‌شود کاملاً وجود دارد. مطابق این فرهنگ برای آنکه بتوان علوم مختلف را به دانش آموزان منتقل کرد، باید تغییراتی را در آن‌ها به وجود آورد. تغییراتی مثل کلی کردن، ساده کردن، سطح‌بندی کردن و ... همه‌ی این مسائل دست‌به‌دست هم می‌دهد تا متخصصان حوزه‌ی آموزش امروزه به‌طورجدی نه‌تنها دانشی که در مدارس به دانش آموزان منتقل می‌شود، بلکه نحوه‌ی انتقال آن‌ها را هم زیر سؤال ببرند.

نیکول لوتیه[11]، استاد علوم آموزشی، در این زمینه این امر را مورداشاره قرار می‌دهد که زمانی که می‌خواهند مطلبی علمی را به دانش آموزان منتقل کنند، آن مطلب ابتدا از فیلترهای فراوانی عبور داده می‌شود. از وزارت آموزش‌وپرورش گرفته تا خود معلمان. شرول نیز در این مورد می‌گوید نحوه‌ی انتقال مطالب به دانش آموزان و انتخاب آن‌ها به‌مرورزمان تحولات بسیاری را از سر گذرانیده است. این مسئله حداقل بخشی از منطق دانش‌نامه گرایی[12] که در انتقال مطالب به دانش آموزان در پی گرفته می‌شود را توضیح می‌دهد. برای مثال تاریخ جنگ را مدنظر قرار دهید، دانش آموزان ابتدا تاریخ و تحولات جنگ جهانی اول و دوم و به دنبال آن قبل و بعد از جنگ سرد را فرامی‌گیرند.

منطق دانش‌نامه گرایی، خارج کردن مطالب درسی از بستر آن‌ها، انتقال دانش‌هایی انتزاعی که کوچک‌ترین میانه‌ای با دنیای واقعی ندارند و ... همه و همه دلایلی است که متخصصان حوزه‌ی آموزش از مدت‌ها پیش تاکنون برای زیر سؤال بردن آموزش رشته‌ای، مطالبی که به دانش آموزان منتقل می‌شود و نیز نحوه‌ی انتقال آن‌ها به کار می‌برند.

 

[1] اگوست کنت فیلسوف فرانسوی است که به عنوان واضعِ نامِ جامعه‌شناسی (Sociology) و بنیانگذارِ جامعه‌شناسیِ نوین و دکترین پوزیتیویسم شناخته شده‌است. تابلویِ علوم، سیرِ تکاملِ ذهنیِ بشر و توجه به جنبه‌هایِ پویا و ایستایِ جامعه از اندیشه‌هایِ برجستهٔ اوست.

[2] داوید امیل دورکیم زاده ۱۵ آوریل ۱۸۵۸ - درگذشته ۱۵ نوامبر ۱۹۱۷، جامعه‌شناس بزرگ قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم است. به عقیدهٔ بسیاری، دورکیم بنیان‌گذار جامعه‌شناسی به شمار می‌رود. هرچند آگوست کنت به عنوان واضع واژهٔجامعه‌شناسی (Sociology) شناخته می‌شود، ولی اولین کسی که توانست کرسی استادی جامعه‌شناسی را تأسیس کند، دورکیم بود. وی همچنین مؤسس سال‌نامهٔ جامعه‌شناسی (L'Année Sociologique) در فرانسه است.

[3] A. Kerlan, L’Ecole à venir, ESF, 1998.

[4] E. Morin, Les Sept Savoirs nécessaires à l’éducation du futur, Seuil, 2000.

فیلسوف و جامعه‌شناس فرانسوی

وی در ۸ ژوئیه ۱۹۲۱ در پاریس بانام اصلی «ادگار ناهوم» زاده شد. او رگه‌هایی یهودی-اسپانیایی دارد و به خاطر تنوع کارهایش شهرت دارد، چندان‌که علاقه‌مندی‌های مختلفی در کارهایش دیده می‌شود و به مرزهای مرسوم در نظام‌های دانشگاهی بی‌اعتنا است. او در سال ۱۳۸۲ به دعوت دکتر امیر نیک‌پی به ایران سفر کرد و همراه داریوش شایگان در دانشگاه شهید بهشتی سخنرانی کرد.

[5] A. Prost

[6] A. Prost, « Histoire et sociologie du savoir », dans M. Fournier, J.-C. Ruano-Borbalan (coord.), Savoirs et Compétences enéducation, formation, organisation, Démos, 2000.

[7] V. Troger, « Les critiques de la forme scolaire », Sciences Humaines, hors série n° 24, mars 1999.

[8] A. Chervel, La Culture scolaire, une approche historique, Belin, 1998.

[9] Y. Chevallard, La Transposition didactique, La Pensée sauvage, 1985

[10] Culture scolaire

[11] Nicole Lautier

[12] Encyclopédisme

انسان شناسی و فرهنگ


آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .

https://telegram.me/sokhanmoallem

منتشرشده در آموزش نوین

چالش های جدید شهروندی و وظایف مدرسه در مقابل حقوق شهروندی

چالش های جدید شهروندی

جامعه‌ی معاصر وارد فاز شهروندی پساملی[1] و پسا‌نهادی[2] شده و این مساله مردم را وا‌می‌دارد تا هم به روحیه‌ی مردم‌سالاری توجه نشان دهند و هم جمهوری. در برابر این تحولات جریان فکری‌ای نیز وجود دارد که خواهان بازگشت به گذشته است، بازگشت به ارزش‌های گذشته.

بسیاری از معلمان نیز امروزه بیان می‌کنند که طرفدار ارزش‌های سنتی جمهوری هستند و برای مقابله با بی‌نظمی‌های گسترده‌ای که نظام آموزشی این کشور را تحت هجمه قرار داده، خواستار بازگشت به ارزش‌های آن زمان هستند.

در نظر ایشان روحیه‌ی ترقی‌خواهی[3]شکل‌گرفته در آغاز جمهوری فرانسه امروز بیشتر به‌نوعی نوستالژی شبیه است. این معلمان خواستار بازگشت اقتدار، نظم و انضباط قبلی، گزینش زودهنگام دانش آموزان و ... هستند. بسیاری اما معتقدند بازگشت به شرایط گذشته دیگر به‌هیچ‌عنوان ممکن نیست. ازنظر ایشان تحولات فرهنگ، ملت و نظام اقتصادی کشور تااندازه‌ای شرایط را تغییر داده که دیگر نظام گذشته نمی‌تواند خود را با آن سازگار کند، مگر زمانی که زندگی اجتماعی کنار بکشد. از طرفی نمی‌توان نسبت به شک و تردیدهایی که امروزه شکل‌گرفته بی‌تفاوت بوده و لازم است به دنبال حل چالش‌هایی باشیم که در برابر شکل‌گیری تعریف جدید از مقوله‌ی شهروندی قرارگرفته‌اند.

 

فرهنگ و توانایی‌های مشترک

در اکثر قریب به اتفاق کشورهایی که تعداد دانش آموزان و سال تحصیلی در آن‌ها زیاد است، برنامه‌های درسی بر اساس بازدهی‌ای که دارند تعریف می‌شوند: کمک به دانش‌آموز برای موفقیت و به دست آوردن بهترین جایگاه ممکن. در این کشورها به‌تدریج دانش در مدرسه فقط و فقط به‌منظور کسب نمره به دانش‌آموز منتقل می‌شود؛ اما باید به این امر توجه کرد که دنیای امروز روزبه‌روز پیچیده‌تر و متنوع‌تر شده و روزبه‌روز بر حجم دانش‌های قابل‌انتقال افزوده می‌شود. در چنین بستری لازمه‌ی بقای جامعه آن است که هدف از انتقال دانش از چارچوب تک‌قطبی مدرسه و نمره خارج‌شده و کودک و نوجوان را برای به دست آوردن اصول شهروندی و نیز زندگی در جامعه آماده کند.

لازم است تا نظام آموزشی هر کشور برای تمامی شهروندان این کشور در حوزه‌ی فرهنگی آموزش‌هایی یکسان را تدارک  ببیند، بدون توجه به مسیر تحصیلی‌ای که ایشان طی می‌کنند. اگر قرار باشد هر نظام آموزشی‌ای دانشی که قرار است به دانش آموزان خود منتقل کند را تنها محدود به مدرسه و نمره بکند فاجعه رخ خواهد داد.

در چنین شرایطی چه میزانی از دانش به بهانه‌ی آنکه ارتباطی با مدرسه ندارد حفظ خواهد شد؟

تربیت شهروند در وهله‌ی اول یعنی تربیت کسانی که می‌توانند به‌صورت طبیعی در جامعه روزگار سپری کنند و وظایف شهروندی خود را به منصه‌ی اجرا درآورند. برای مثال در فرهنگ مشترک شهروندان باید توجه خاصی به رسانه‌ها نشان داده شود، منظور ما این نیست که باید رسانه و آموزش رسانه‌ای را وارد نهاد مدرسه کرد، بلکه باید دانش آموزان را آموزش داد تا بتوانند در آینده در برابر سلطه‌ی رسانه‌ها ایستادگی کنند. بازهم منظور ما این نیست که باید در ذهن دانش آموزان از رسانه‌ها غول‌هایی ساخت که قرار است ایشان را تحت کنترل خود دربیاورند، بلکه کافی است به آن‌ها آموزش داد که رسانه‌ها چگونه متولد می‌شوند و چگونه می‌توانند تصویری متفاوت از دنیا ارائه دهد. به همین منوال می‌توانیم به دانش آموزان تا حدی اصول قضایی و اقتصادی را آموزش دهیم و یا حتی اکولوژی را. این دانش حتی در سطوح ابتدایی برای تمامی دانش آموزان لازم است، درست مثل یادگیری خواندن، نوشتن و ریاضیات. آموزش فرهنگی مشترک به یکی از چالش‌های اساسی جوامع معاصر تبدیل‌شده است.

 

شفافیت حقوق

مدرسه در عین آنکه فرهنگ مشترکی را به دانش آموزان آموزش می‌دهد، ماشینی برای جدا کردن و رده‌بندی کردن آن‌ها نیز محسوب می‌شود. مدارس امروزی، چه دولتی و چه خصوصی، تبدیل به بازارهایی شده‌اند که والدین و دانش آموزان در آن‌ها به دنبال سرمایه هستند. در اکثر مواقع اما وضعیت این بازارها مشخص نیست و تنها خانواده‌های طبقه‌ی مرفه، ثروتمند و نخبه موفق می‌شوند به‌خوبی با آن کنار آمده و قواعدش را می‌شناسند. قوانین این مدرسه‌های بازاری شده به ناشفافی بازارهای اقتصادی و معمولاً پیچیده‌تر از رقابت‌های ورزشی. در چنین بستری عدم شفافیت حقوق و نیز قوانین تنها مشکلاتی در حوزه‌ی برابری و عدالت به شمار نمی‌روند بلکه در بخش شهروندی نیز مشکلاتی را به وجود می‌آورند.

این امر به این دلیل است که هر شهروند باید توانایی آن را داشته باشد تا بتواند انتخاب‌های زندگی خود را درنهایت شفافیت انجام بدهد؛ اما چگونه می‌توان در شرایطی که اطلاعات دقیقی در دسترس نیست و گروهی حتی زحمت رعایت قوانین و مقررات یک نظام آموزشی و مدرسه را آن‌هم تنها به‌واسطه‌ی جایگاه بالاتری که دارند به خود نمی‌دهند توقع انتخابی درست داشت؟

در بستر امروزی برخی از خانواده به‌خوبی می‌دانند در مدارس با چه چیزهایی سروکار دارند و وضعت فرزندشان چیست درصورتی‌که مابقی خیر. نیاز است تا نهاد مدرسه با تمامی دانش‌آموز به یک‌شکل برخورد کند چراکه در حوزه‌ی شهروندی در برابر تمام ایشان وظایف یکسانی دارد. از طرفی زمانی که قوانین و حقوق همه کاملاً مشخص باشد، امکان بهبود آن‌ها فراهم می‌آید، چراکه تنها در آن زمان است که می‌توان به‌راحتی در مورد آن‌ها بحث کرده و نظرات خود را بیان کرد. آیا می‌توان مدرسه‌ای را مردم‌سالارانه در نظر گرفت در شرایطی که متقاضیان آن کوچک‌ترین نقشی را در اداره‌اش ایفا نمی‌کنند؟ اگر قرار باشد مثل گروهی درخواست‌های نسل جدید خانواده‌ها و دانش آموزان را تنها نشانه‌های جریان نئولیبرالیسم بدانیم، نه‌تنها در جا زده‌ایم، بلکه شرایط را برای برتری هرچه بیشتر گروهی خاص مهیا خواهیم کرد.

 

مردم‌سالاری در مدرسه

مدرسه‌ی جمهوری مدت‌هاست که اقدام به تربیت دانش آموزان می‌کند بدون آنکه واقعاً توجهی به آموزش فعالانه‌ی اصل مردم‌سالاری نشان دهد. دانش آموزان در مدرسه‌ی جمهوری برای مدت‌ها حقوقی کم و وظایفی سنگین داشتند. امروزه اما نه‌تنها در نظام آموزشی فرانسه که در تمامی کشورها بحث حقوق متقابل دانش آموزان و مدرسه بیش‌ازپیش مطرح می‌شود؛ اما آیا زمانی که همه‌ی ما به‌خوبی می‌دانیم که در مدارس امروزی و در معنای کلی‌تر در جوامع امروزی، معلمان و دانش آموزان، کودکان و بزرگ‌سالان و ... شرایط و جایگاه برابری ندارند، چنین چیزی به راستی ممکن است؟! حتی در محیط‌هایی که بستر آموزشی بر آن‌ها حاکم باشد؟!

هدف اصلی مسئولان مدرسه باید ایجاد محیط امن و برابر باشد که بتوان در آن بی‌نظمی، مشکلات درسی، خشونت و انحراف را با بهره‌وری از اصول مردم‌سالاری و به شیوه‌ای برابر رفع رجوع کرد. این مسئله بسیار مشکل است چراکه برای نیل به آن باید بین افرادی که باهم برابر نیستند جایگاهی برابر ایجاد کرد. وقت آن رسیده که از الگوهای سنتی فاصله گرفته شود و شرایطی برابر با بهره‌وری از اصول مردم‌سالاری در مدارس حاکم گردد. وقت آن رسیده که به همه مشروعیت داده شود، اما درعین‌حال دانش آموزان این اجازه را داشته باشند که در صورت لزوم مشروعیت مسئولان را زیر سؤال برده و از ایشان سؤال کنند. آموزش اصول مردم‌سالاری به دانش آموزان تنها به آموزش اصول شهروندی خلاصه نمی‌شود. لازم است تا حتی شده به‌صورت جزئی اصول مردم‌سالاری در مدارس تمرین شود.

اصل شهروندی در مدارس جمهوری به دو مؤلفه‌ی خرد جمعی و ملی توجه کرده اما نتوانسته آن‌طور که بایدوشاید بر آموزش اصول مردم‌سالاری تمرکز کند. این نهاد نتوانسته آن‌طور که بایدوشاید اصول مردم‌سالاری را به دانش آموزش خود آموزش بدهد. از طرفی مؤلفه‌ی ملت نیز دیگر ماهیت گذشته‌ی خود را ندارد. منافع دانش آموزان به‌تدریج جایگاه بالاتری پیدا کرده و دیگر نمی‌توان شهروندی را جدا از مدرسه در نظر گرفت. لازم است تا در مدرسه‌ی جمهوری روح مردم‌سالاری دمیده شود، به دانش آموزان و معلمان اجازه‌ی بحث و ابراز وجود داده شود و به منافع همگان توجه نشان داده شود حتی اگر موافق هم نباشند. یادمان باشد در دنیای امروز لازم است تا دانش آموزان قبل از ورود به جامعه و در نهاد مدرسه اصول مردم‌سالاری را فرابگیرند. برای آموزش مؤثر اصل مردم‌سالاری در دنیای امروزی لازم است تا از بستر سنتی گذشته فاصله گرفته شود. بستری که در آن آن‌قدر به آموزش آزادی اهمیت داده می‌شد که از اجرای آن غفلت می‌شد، در اصل می‌توان گفت آموزش آزادی مانع از اجرای آن می‌شد.

به بیان بهتر، مدرسه‌ی جمهوری فقط لائیک است، در شرایطی که لازم است این مدرسه هم لائیک باشد و هم مردم‌سالار...

[1] postnational

[2] postinstitutionnel

[3] Progressisme

بخش اول

بخش دوم

بخش سوم

انسان شناسی و فرهنگ

 


آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .

https://telegram.me/sokhanmoallem

منتشرشده در آموزش نوین

نظرسنجی

اجرای رتبه بندی پس از دو سال چه تاثیری در کیفیت آموزش داشته است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور