مسئلهی دیگری که معلمان بادید مثبتی به آن نگاه نمیکنند، تغییراتی است که به دنبال افزایش ناگهانی و روزافزون تعداد دانشآموزانی که وارد مدرسه میشدند رخ داده است. بهعبارت دیگر امروزه معلمان علاوه بر وظیفهی تدریس، کارهای دیگری را نیز در محیط مدرسه باید عهدهدار شوند. برای مثال برخی مواقع باید وظیفهی برقراری نظم را بر عهده بگیرند، دعواهای دانش آموزان را حلوفصل کنند، به دانش آموزان مشکلدار شخصا کمک کنند و در فعالیتهای فوقبرنامهای که برای دانش آموزان توسط هر مدرسه به منصهی اجرا درمیآید شرکت کنند و یا درنهایت با سایر معلمان جلسات دائمی داشته باشند.
این مسئله در شرایطی است که بالاتر به این مهم اشارهشده که زمانی که معلمان در مدرسه حضور دارند اما در کلاس درس نه اهمیت بسیاری دارد. ایشان باید در انتخاب فعالیتهای خود برای گذراندن این ساعتها آزادی عمل حداقل نسبی داشته باشند. با این حال شرایط به گونه ای نیست که همه ی معلمان به این وضعیت شغلی خود اعتراض داشته باشند، برخی همین ویژگیهای را یکی از علتهایی میدانند که در نظرشان معلمی زیباترین حرفهی دنیاست.
ایشان معتقدند همین گوناگونی وظایف و مسئولیتها سبب میشود حرفهی ایشان شیرینی خاصی داشته باشد.[1] برای مثال اگر کشور فرانسه را مد نظر قرار دهیم، معلمان به فعالیتهای مختص کار کردن بادانش آموزان ضعیف در دوران دبیرستان (TPE) و فعالیتهای کشف استعداد در دوران راهنمایی اشاره میکنند. مسئلهی جالب توجه اما این است که در حال حاضر تعداد معلمانی که از شغل خود رضایت دارند بسیار کم است.
در آخرین نظرسنجی صورت گرفته توسط سروریس ارزیابی وزارت آموزشوپرورش فرانسه، تنها ۷ درصد معلمان اعلام کردند از شغل شان بسیار راضی هستند و حرفهی معلمی همان چیزی است که از اول در نظر داشتند. در میان معلمان، معلمان فلسفه و ریاضی بیشترین نارضایتی را از حرفهی خود دارند.
از دههی ۷۰ میلادی به بعد، به دنبال رشد کشورها و نیز پیشرفتهای سریع علمی شکلگرفته، نیاز به نیروی کار تحصیلکرده و متخصص افزایش پیدا کرد. همین امر نیز سبب گشت رشته های جدیدی برای تدریس در مدارس آماده شود، به خصوص در کشورهای غربی. جریان اصلی تحول در مدارس فرانسه با روی کار آمدن ژک لان آغاز شد. در دورهی او بود که مراکز تربیت مدرس[2] به طور رسمی و جدی کار خود را آغاز کردند. هدف احداث این مدارس تربیتی معلمانی مجرب برای انتقال مطالب و دانشهای جدید به دانش آموزان به بهترین و کامل ترین شکل ممکن بود. امروزه اما بهخوبی مشاهده میشود تعلیماتی که میتوانست خیلی خوب معلمان جوان را برای تدریس در مدارس قرن بیست و یکم آماده کند آن طور که باید موفق به این کار نشده و بسیاری از دانش آموزان به معلمان نسل جدید با دیدی دست بالا نگاه نمیکنند.
«خیلی کم پیش می آید معلمان ما با علوم انسانی، اجتماعی و یا فلسفه آشنایی داشته باشند. ایشان تنها با باورهای شخصی خود سر کلاس می آیند بدون آنکه از این علوم کوچکترین اطلاعی داشته باشند.»
تحقیقی در سال ۱۹۹۴ صورت گرفت که نتایج آن هنوز هم کاملا اعتبار خود را حفظ کرده است. فرانسوآز کلر، محقق فرانسوی، در آن سال در مورد تصویر ذهنیای که اولین گروهی که وارد مراکز تربیت مدرس میشدند نسبت به کار آیندهی خود داشتند تحقیق کرد.[3] ۷۰ درصد ایشان معتقد بودند وظیفهی اصلی یک معلم انتقال دانش به دانشآموز در چارچوب روابط و ضوابط دانش آموز-معلمی است.
ایشان معتقد بودند یکی از ویژگیهای اصلی حرفهی معلمی نظم و دیسیپلین و توانایی برقراری آن است؛ اما در حوزهی آموزش نظرسنجیها نشان می داد شرکتکنندگان تصویر ذهنی دقیقی نسبت به آنچه که قرار است در آینده به دانش آموزان خود ارائه بدهند ندارند.
جالب اینجاست که هنوز هم بسیاری از معلمان، چه در نظامهای آموزشی قوی و چه در نظامهای آموزشی ضعیف، بر این باور استوارند که بهترین شیوه ی انتقال مطلب به دانشآموز شیوه ی معلم به عنوان متکلم وحده است.
روشی آموزشی که مطابق آن معلم تمام طول کلاس را صحبت میکند و دانش آموزان تنها به سان گوش دهندگان و نویسندگان عمل میکنند.
در سال ۲۰۰۳ مطابق نظرسنجیای که از معلمان دورهی راهنمایی صورت گرفته نشان می دهد بخش قابل توجه ایشان هنوز هم معتقدند دانش بالای معلم، متکم وحده بودن سر کلاس و واضح و شفاف صحبت کردن در یادگیری دانش آموزان نقش اصلی را در ایفا میکند.
این مسئله در شرایطی است که این نوع آموزش دیگر در جریان مدرن قرن بیست و یکم هیچ جایی ندارد. خیلی وقت است که زمان ایفای نقش متکلم وحده برای معلم در کلاس درس به پایان رسیده. آموزش نوین بر پایه ی شرکت دادن دانش آموزان در تدریس و نیز انجام فعالیتهای گروهی بنا میشود. تمرینهای آموزشی زمانی در کلاس درس به حداکثر میزان تاثیر خود میرسند که به صورت گروهی صورت بگیرند. در این میان هر گروه می تواند تکالیف گروه دیگر را تصحیح کند و معلم فقط نقش ناظر را ایفا کرده و در صورت بروز مشکل درسی دخالت کند.
دیدی که مطابق آن معلم باید در کلاس درس متکم وحده باشد تا اواسط قرن بیستم قابل توجیه بود؛ یعنی تا زمانی که تنها فرزندان خانوادههای طبقهی مرفه و تحصیلکرده اجازهی تحصیل در دوران راهنمایی را پیدا میکردند.
امروزه اما این دید که مطابق آن سطح زندگی معلم و دانشآموز در مدارس باید یکی باشد و معلمان و دانش آموزان متعلق به یک قشر جامعه باشند از میان رفته است. یکی از علل اصلی ناامیدی معلمان جوان در جوامع امروزی این است که با ورود به کلاس درس و اولین روز تدریس، متوجه میشوند شغل شان تفاوت بسیاری با آن تصویری دارد که ایشان در ذهن خود پرورانده بودند.
باید به این امر توجه داشت که معلمانی که بیش از همه از شیوه ی تدریس به صورت متکلم وحده بهره میبرند همیشه با بیشترین مشکل در کلاس درس مواجه میشوند.
معلمان جوان تصور میکردند در برابر مخاطبانی قرار خواهند گرفت که هیچ چیز نمیدانند. با ورود به کلاس درس اما ایشان متوجه میشوند در برابر دانشآموزانی قرارگرفتهاند که فرهنگ و تاریخ اجتماعی و خانوادگی دارند.
معلمان به این امر پی میبرند که زین پس همان قدر که وظیفهی آموزش را بر عهدهدارند، وظیفهی سنگین تعلیم نیز بر دوش شان قرار میگیرد. گسترش دانشهای روان شناسی شناختی و شخصیتی سبب شکلگیری تغییرات گستردهای در پیکرهی نظامهای آموزشی شده است. این تغییرات نیز وظیفهی معلمان را پیچیدهتر کرده است. اگر قبلا معلم سر کلاس می رفت و به همه به یک صورت درس می داد، زین پس باید به یادگیری تکتک دانشآموزانش توجه کند و به ایشان به صورت فرد فرد توجه نشان دهد.
این مقوله دقیقا از همان فردگراییای به دست می آید که پیشتر از آن صحبت شد. معلم دیگر این توانایی را ندارد که دانش در اختیار خود را آرام آرام در ذهن دانش آموزان بنشاند. او باید به هر دانشآموز کمک کند تا ذهن خود را گسترش دهد، باید هر روز شیوه های تدریس جدیدی را آماده کند تا به نیازهای همه ی دانشآموزانش پاسخ بگوید و در نهایت باید از روی سکوی جلوی کلاس پایین بیاید، کنار دانش آموزان برود و به تکتک ایشان در مسیر آموزشی یاری برساند.
انسان شناسی و فرهنگ
[1] l'enquête d’E. Davidenkoff et B. Perucca, La République des enseignants, Jacob-Duvernet, 2003.
[2] IUFM:Institut Universitaire de Formation des Maîtres
[3] F. Clerc, « Les futurs enseignants du second degré et leur formation », Spirale, citée dans V. Lang, op. cit.
ایمیل مترجم:این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
براي آن که معلم درآموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران از روی سکوی جلوی کلاس پایین بیاید، کنار دانش آموزان برود و به تکتک ایشان در مسیر آموزشی یاری برساند.
راه طولاني در پيش است . چه بايد کرد وقتي به اين نقطه مي رسيم شعار يونسکو تغيير نکرده باشد ( قابل ذکر است يونسکو براي سال 2015 تا 2030 برنامه 15 ساله دارد .)
نقش نهاد هاي مدني و رسانه ها در اين تحول بزرگ چيست ؟چگونه مي توان افکار عمومي را براي اين برنامه آماده کرد ؟
نقش نهاد هاي مدني و رسانه ها در اين تحول بزرگ چيست ؟چگونه مي توان مسئولين و متوليان آموزش و پرورش را براي اين برنامه آماده کرد ؟
با تقديم شايسته ترين احترامات ارادتمند شما شهسوارزاده