" تا خم نشوید کسی سوارتان نمی شود. " ( "مارتین لوتر کینگ " رهبر جنبش سیاهان آمریکا)
همیشه این دیگرانِ قدرتمند زورگو نیستند که از عده ای سواری می گیرند ، برخی از این افراد خود شرایط مساعد برای سواری دادن را فراهم می کنند. ناآگاهی از حق و حقوق خود ، دلبستگی مرضی به افراد و یا گروهی خاص ، داشتن شخصیت هیجان زده که توان کنترل واکنش های خود را ندارد ، چشمداشت در دستیابی به منافع فردی و..... از دلایل عمده این رفتار ناشایست است .
برخی از افراد برای پاسخگویی به آروزها و حسرت های طول زندگی خود ، آماده خم شدن و دادن سواری به دیگران هستند. این رویه همیشه ناخواسته و ناآگاهانه نیست ، اما غفلت جاهلانه ، آنان را از رفتن و رسیدن بازمی دارد لذا برای نیل به کامیابی ، زندگی انگل واره ای را برمی گزینند. آنها نمی دانند که در این مسیر ، آزادی روح و جسم و فکر خود را از دست می دهند و به اسارت مادام العمر منش و آمال دیگران در می آیند. آنان خود سواری دادن را به جای تأمل و تفکر کردن جهت انتخاب درست مسیر زندگی برگزیده اند. آنان همیشه بیسوادان جاهل نیستند و متأسفانه در بیشتر موارد تحصیل کرده نیز هستند.
به نظر شما تفاوت این افراد با بردگانی که در طول اعصار گوناگون مورد استعمار قرار گرفته اند ، در چیست ؟ چه استعمار با حضور مستقیم نظامیان در خاک شان و چه استعمار بشر به انحای گوناگون با یک فکر باطل و یا یک ابزار تازه برای مردم آن منطقه ؟! و یا استعمار نو که بیش از دو قرن است با استعمار فرهنگی و تهاجم فرهنگی ، میدان داری می کند !!
موضوع این متن ، با جمله مارتین لوتر کینگ ، آغاز شد ، اما در ادامه یاد ایام نوجوانی خود و داستان کوتاه تلویزیونی افتادم به نام ساز دهنی. پس لازم دیدم تا به معرفی این اثر نیز بپردازم . برنامه کودک اوایل انقلاب ، یک داستان کوتاهی پخش می کرد به نام " ساز دهنی " که از کتاب سازدهنی ، امیر نادری الهام گرفته بود.
" سال 1352 در هیاهوی فیلم های کاباره ای و بزن بزن های بیک ایمانوردی و فردین و فیلم هایی که حتی ارزش یک بار دیدن را نداشت امیر نادری سه یادگاری بزرگ را به سینمای ایران هدیه کرد که اکنون پس از چهل سال هنوز هر وقت که این سه فیلم را می بینید نکات جدید تری را از آن در می یابید. امیر نادری در سال 1352 با سه فیلم " تنگنا " و " تنگسیر" و " سازدهنی " یک انقلاب بزرگ در سینمای ایران ایجاد کرد.
ساز دهنی به ظاهر ، داستان شیرین و جذابی دارد و هر بیننده ای پس از دیدنش به راحتی از آن یک نتیجه عمومی می گیرد. اما قصه سازدهنی بسیار فراتر از آن چیزی است که دوستان در وهله اول آن را می بینند و احساس می کنند."
" داستان از جایی شروع می شود که عبدلو به دلیل مبتلا شدن به بیماری اسهال از خوردن داروی تلخ طفره می رود. پدرش که در بندر روی کشتی کار می کرد از یک خارجی یک سازدهنی هدیه می گیرد و او نیز آن را به عبدلو می دهد مشروط بر آن که عبدلو دارو را بخورد. بچه های بندر تاکنون چنین ابزاری ندیده بودند و از فردای آن روز عبدلو در می یابد که می تواند از این ابزار استفاده بسیاری بکند. او ابتدا با دریافت پول اجازه می دهد تا بچه با شمارش سریع او از یک تا سی مدت کوتاهی را ساز بزنند. در این میان امیر و پسر یتیمی که با مادرش زندگی می کرد بیش از دیگران به ساز علاقه مند می شود. علاقه مندی او به ساز تا جایی پیش می رود که با توجه به عدم استطاعت مالی حاضر می شود به عبدلو کولی بدهد و در ازای آن ساز بزند. امیرو تبدیل می شود به خر عبدلو و در نهایت او وقتی می بیند عزت خود را از دست داده است از خواب غفلت بیدار می شود و پرت کردن ساز در دریا خود را از خفت و خواری نجات می دهد.
در این فیلم امیر نادری با زیرکی هرچه تمام توانست معضلات واقعی جامعه را در غالب یک فیلم زیبا و جذاب شبیه سازی کند. امیر نادری چیزی فراتر از آنچه که در نگاه اول به چشم بیننده می آید ساخته است. او حتی در خصوص نام افراد هم با حساب و کتاب عمل کرده بود. امیرو در فرهنگ ما به عنوان امیر و پادشاه و فرمانروا مفهوم می دهد و عبدلو به عنوان بنده و عبیر و در جایی که امیر باید غالب باشد با طعنه به شرایط آن زمان امیر مانند الاغی است که برعکس بنده بر او مستولی است.
این موضوع کاملا اشاره دارد به شرایط مملکت داری آن زمان و نظام شاهنشاهی و عدم نقش مردم در اداره کشور خود. یادتان می آید عبدلو همیشه هرجا می نشست روی بشکه بود و امیرو و سایر بچه ها در اطراف او روی زمین . شک ندارم که منظور امیر نادری بشکه های نفتی بود که حاکمیت آن زمان روی آن نشسته بود بشکه نفت یعنی ثروت و ثروت یعنی قدرت.
امیرو نماینده جامعه آن زمان بود که با یک دست ساخته غربی ، خر می شود و عبدلو سوار بر این خر به مقاصد خود می رسد. نادری آنقدر زیبا روند استعمار امیرو را به تصویر می کشد که من خود را در بیانش قاصر می دانم . عبدلو ابتدا در ازای دریافت پول خرد و یا برشی از هندوانه ساز خود را به همبازی هایش می دهد تا بنوازند آن هم با شمارش سریع او اما آرام آرام در می یابد که این وسیله غربی کاربردهای دیگری هم دارد تا آنجا که امیرو را که تا قبل از این نیرومند ترین بچه بندر بود را خوار و ذلیل می کند و به الاغ خود تبدیل می کند.
امیرو هر بار که به خانه می آمد الاغی در آنجا بسته شده بود. مطمئنا نادری با بستن این الاغ به افرادی که هنوز متوجه موضوع نشده اند دارد طعنه می زند. امیرو که تا پیش از این به عنوان شاگرد سقا شرافتمندانه کار می کرد و پول درمی آورد کارش حتی به دزدی می کشد آن هم برای جلب رضایت عبدلو برای زدن ساز بیشتر." (1)
آری تا خم نشوید کسی نمی تواند سوارتان شود . هر چند امیرو داستان ما نیز خم شد تا صوت نوبرانۀ سازدهنی برای لحظاتی او را شادمان سازد ، اما چون نویسنده قصد ادامه استعمار و خرسواری او را نداشت با بیداری این کودک و انداختن ساز به اعماق دریا ، برای همیشه به زورگویی و تمسخر عبدلو پایان بخشید. انتخاب با خودمان است که شخصیت عبدلو داستان باشیم و یا امیرو . و گر نه زندگی ما نیز تکرار بی نهایت واقعیت استعمار و استثمار زورمندان در طول اعصار خواهد بود.
1) سینما سنتر ، مرجع نقد و بررسی فیلم و سریال . 01-30-2014. ساز دهنی - فیلمی که پس از چهل ساز هنوز دارای ناگفته های کشف نشده است .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
برنامه های تلویزیون حاوی معنایی عمیقی
بود. امروزه ۹۰ درصد برنامه ها بی رگ و ارزشند.
سازدهنی داستانی بود که نقش عبدلو ، در
آن نفرت انگیز بود مثل تمامی استعمارگران.
استقبال می کنند و تعصبی ندارند. چون انسان
اولویت آنهاست. ما هم نام و یاد آنها را فراموش و از کتب درسی حذف می کنیم. روزگاری برای برقراری ارتباط دستهایمان خالی خواهد ماند.
از دلایل انحطاط ملل ، نابودی فرهنگ هاست.
تفسیر جالبی برای فیلم داستانی سازدهنی ذکر
شده است. از خانم امامی جهت نوشتن متن و یادآوری توانایی های تفکر و تامل به غیر از طریق
زبان ، ممنونم. تلنگری لازم و ظریف بود.