عقابی دید بالا نو جوانی
بپرسید از هوایِ بالا بالا
بگفتش قبل از اینها خیلی خوب بود
تمیز و صاف و عطر آگین ، نه حالا
از آن روزی که آدم ها کشاندند
فضایِ جنگ و دعوا را به اینجا
همانندِ زمین گشته جهنّم
به سوزاندَن ، به کُشتن ، آسمانها
مَذاقِ حضرتِ والایشان خوش
نباشَد از کسانی بینِ دعوا
فرستند آسمان با دست سازی
بدَرَّند از زمین بیچاره ها را
ز صوتِ انفجار از ما عقابان
نمانده جز من و شایَد ، دو صد تا
بگردیم هر کجا اَمن است اکنون
به هر آواره بنماییم ، آنجا
رَوَد تا چند روزی زنده مانَد
ز دستِ شارعانِ شرطِ خُرما
جوان گفتا چه اندرز است داری ؟
در این دنیایِ وانفسا تو بر ما
شدی بالا ! چو ما هم یک نظر کن
به خاکی که در آخَر می شوی جا
بگفتش ، بر زمین افتاد و جان داد
جوان در حالِ فریادِ ، خدایا !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
عقابی دید بالا نوجوانی
سرابی زیر پایش رو به بالا
بگفتش قبل از اینها خیلی خوب بود
وفا و عهد و پیمان ها، نه حالا
از آن روزی که آدم ها کشاندند
فضایِ فکر باطل را به اینجا
همانندِ زمین گشته جهنّم
توهّم کرد صعود در کهکشانها
مَذاقِ حضرتِ والایشان خوش
نباشَد حق شناسی بینِ آنها
فرستند آسمان با دست سازی
بکارند در زمانه فتنه ها را
ز صوتِ انفجار از ما عقابان
به گوش کر درجا ماند سه صد تا
بگردیم هر کجا اَمن است اکنون
به فرض امنیت، بیچاره آنجا
رَوَد تا چند روزی زنده مانَد
ز دستِ غافلان شرطِ سودا
جوان گفتا چه اندرز است داری ؟
به درز وهم قانونم تو فردا
شدی بالا ! چو ما هم یک نظر کن
که فقه کاملم، جا نیست در آن لا
بگفتش ، بر زمین افتاد و جان داد
جوان، پیر است در قانون، خدایا !
مصرع اول ثابت مصرع دوم تغییر