صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

گروه تاریخ/

30 فروردین 1288 : روزی است که هوارد باسکرویل به تیر سربازان قزاق از پا درآمد.

« هفته نامه فارغ التحصیلان دانشگاه پرینستون در یک صدمین سال فارغ التحصیلی باسکرویل نوشت: "در آمریکا کسانی کار باسکرویل را با ژنرال لافایت فرانسوی که داوطلبانه به کمک انقلاب آمریکا شتافت، مقایسه می کنند. این مقایسه غلط است زیرا باسکرویل، یک نظامی حرفه ای نبود، او حتی مانند لرد بایرون، که در جنگ استقلال یونان علیه ترک ها شرکت کرد، اهل تخیل نبود. باسکرویل مانند لژیونرها به خاطر افتخار نظامی و پول نجنگید. او جوانی بود که می خواست کشیش بشود. اما خودش را به عنوان معلم تاریخ در کشوری یافت که مردمش درگیر نبرد با استبداد سلطنتی بودند و در یک موقعیت اخلاقی ناچار به انتخاب شد. »

منتشرشده در چهره‌های ماندگار
دوشنبه, 30 فروردين 1400 11:36

مادري در زير باران فرياد مي زند

داستانک مادري در زير باران فرياد مي زند

این داستان، به روح همه جانباختگان عزیز ویروس کرونا و خانواده محترم آنان تقدیم می گردد؛ داستان بیش از ۶۶ هزار انسانی که درد شدید و نفس گیر قفسه سینه، سرفه های خشک و جگرخراش و تب و لرز سوزنده شان، آتش به جان مادران مهربان و داغدار ایران زمین زده است؛ مادراني كه در هر نماز، سر بر مُهر و سجاده سبز خدا می گذارند و به یاد عزیزانشان در سكوت و برای همیشه اشک می ریزند؛ کسانی كه با درد و رنج بيماري جان سپردند و بی هیچ وداع و آيين بزرگداشت و مراسم سوگواری، غريبانه و درخلوت قبرستان درخاك آرمیدند و... رحم الله من یقرا الفاتحه مع الصلوات...

***

... در بارش شديد باران بهاري، بغض مانده در گلوي مادر، ناگهان به شیون و فريادي بلند و دردناک تبديل مي شود؛ فريادي جانسوز كه تمام فضاي سرد قبرستان را به لرزه در مي آورد...

***

... اينك داروخانه شلوغ است و دو تن، هراسانند و از درد و نگراني مي سوزند؛ دخترکی از تنگی نفس و فشار قفسه سینه و مادري از پيشاني داغ و سرفه های خشک دخترك.

مادر با ديدن حال و روز كودك، به سقف داروخانه چشم می دوزد تا او متوجه اشك هايش نشود. لحظاتي بعد، مادر با دست های استخوانی و لرزان خود، ماسك كوچك دخترش را پايين تر مي كشد و صورت او را نوازش می کند:" نترسی مادرجون؛ الان آقاي دكتر داروهاتو ميده و..."

در میان جمعیت، مردی بلافاصله شیلد محافظ را روی صورتش می گذارد و با اشاره به فرد همراه خود از او می خواهد که از مادر و دختر فاصله بگیرد. از پشت پیشخوان داروخانه صدایی به گوش می رسد:" خانم... خانم... ای بابا، این نسخه مال کیه؟"

مادر از جا بلند می شود :" مال منه آقای دکتر! ببخشید؛ زیر بارون خیس شده!"

- بفرما خانم!... شصت و شش هزار و چهارصدتومن! تشریف ببرید صندوق!... با شمام خانم!... چيه؟!... منتظر چی هستی؟!... چرا همين جوری داری منو نگاه مي كني؟!

-  آخه...

- آخه چی خانم محترم؟! قيمتش همينه!... لطفا بفرمایید صندوق!... اي بابا... بازم كه نرفتي!...  خواهش می کنم تكليف منو روشن كن خانم؛ بالاخره دارو می خوای یا نه؟!

لحظات به كندي مي گذرد و درست در همين زمان، دو آشناي غريب، در تنهايي خويش ناله مي كنند و اشك مي ريزند؛ کودكي از چشم های ملتمس مادر و مادری از تیغ نگاه جمعیت حاضر در داروخانه...

مادر از كيف دستي كهنه و رنگ و رو رفته اش، چند اسكناس مچاله شده بيرون مي آورد و نگاهش را از حاضران مي دزدد و با پاهاي لرزان كمي به پيشخوان نزديك تر مي شود: "آقا، ب... ببخشيد... اگه ممكنه... به... به اندازه همين پول، دارو  بديد!"

-  بيست و يك هزار و پانصدتومن؟! اين كه حتي پول يه شربت و آمپول و سرنگ هم نميشه خانم محترم! باور کنید این کار اصلا درست نیست؛ شما كه پول نداري چرا وقت من و این مردم رو مي گيري خانم؟!

سكوت بر داروخانه حاكم است و دو همدل تنها، مضطرب می شوند و برخود مي لرزند؛ كودكي از وحشت آمپول و مادري از شرم حضور در زمان و مکان و آشفتگی درون و شدت ضربان قلب و...

***

اكنون ایستگاه مترو شلوغ است و دو مسافر، خسته و بغض کرده، از بيم و نگرانی مي سوزند؛ كودكي از شروع احتمالی درد سینه و سرگيجه شدید و مادري از دلهره تب و لرز مجدد کودک و خارش گلو و سرفه های غیرقابل تحمل و...

بر روي سكوي ايستگاه، مسافران پنهان در پشت ماسك هاي رنگارنگ صورت، بدون رعایت فاصله اجتماعی در انتظار رسیدن قطار لحظه شماری می کنند... مادر به عكس بزرگ و زيباي روي ديوار ايستگاه نگاه مي كند كه زن و مردي با لباس های مخصوص ضدکرونا در بيرون از بخش ICU يك بيمارستان، از فرط خستگي طاقت فرسا بر روي صندلي نشسته و شانه به شانه هم  به خواب عميقي فرو رفته اند؛ يك زوج كادر پزشكي زحمتكش و از خود گذشته كه روزها و هفته ها به خاطر نجات بيماران وخيم كرونايی، صبورانه، بي وقفه و با جديت تمام تلاش كرده و در اين مدت فرصت استراحت كافي نداشته و از ديدن فرزندان و عزيزان خود محروم بوده اند...

مادر با ديدن عكس ایستگاه و كوشش صادقانه ديگر پزشكان، پرستاران و كادر ايثارگر درمان و نيز نيروهاي مهربان؛ كوشا، ياريگر، دلسوز و وظیفه شناس در همه نهادها و سازمان ها و ادارات خدمات رسان در سطح شهر و كشور، با اميدواري و آرامش به صورت زيبا و كوچك دخترش لبخند مي زند و به يكباره او را در آغوش مي گيرد :" خیلی زود خوب میشی اي شيطون بلا؛ فقط بايد استراحت كني و..."

و شروع به قلقك زير بغل و پهلو و شكم او مي كند و با صداي بلند مي خندد:" نبينم ديگه ورجه وورجه كني وروجك! وگرنه يه آشي برات بپزم كه..."

دخترك در حالي كه از حرف ها و عمل مادر به سر ذوق آمده، به مزاح و در جواب، انگشت سبابه اش را به سمت او مي گيرد و قهقهه مي زند:" دو زار بده آش، به همین خیال باش مامان خانوم؛ منم يه آتشي برات بسوزونم كه..."

... از دور و از داخل تونل سياه، صداي بوق و حركت قطار بر ريل هاي آهنين به گوش مي رسد و لحظاتي بعد با توقف چند ثانیه ای در ایستگاه، مسافران تلاش مي كنند كه زودتر راهي براي ورود به واگن ها بيابند. قبل از مادر و دختر، زني ميانسال با لباسي شيك و فاخر، با فشار جمعيت وارد واگن مي شود و روي يكي از صندلي ها مي نشيند. همزمان با حركت قطار و فاصله گرفتن از ايستگاه، چشم های كنجكاو چند مسافر، زن شيك پوش را نشانه مي روند. در ميان مسافران، مادر سر كودك خود را به سينه مي فشارد و به زن میانسال چشم می دوزد که بی توجه به او و دیگران، ماسک روی صورتش را تنظیم می کند و به كيف چرمي گران قیمت و خوش رنگش خیره می شود و با لذت آن را به سينه مي فشارد. مادر که به خاطرآرزوهاي شيرين اما دست نيافتني زندگي اش دلگير و برافروخته است، با دیدن زن خوشبخت روبه روي خود، ناخواسته و با تمام وجود، آه مي كشد؛ آهی که سنگین، تلخ و سوزنده است: " من کُجا تو کُجا؟! خدا شانس بده والا! "

در گوشه اي از واگن، دختري جوان در آرزوي آينده اي روشن و زيبا، چشم خود را مي بندد و در انديشه اي نامعلوم غرق مي شود: " يعني ميشه منم روزي...؟! "

وسوسه ثروت نهفته در کیف زن میانسال، در وجود پسری جوان لانه می کند تا او حریصانه و با لذت و پنهانی، پس از بررسی موقعیت و شرایط لازم، در یک فرصت مناسب...

مردی شكسته و افسرده از ریزش سيل گونه و رشد قطره چكاني شاخص بورس و نابودي تمام سرمایه یک عمر زندگی اش و در اضطراب آینده مبهم خود و فرزندانش و نيز خسته از شنیدن و خواندن گفته ها و نوشته ها و وعده هاي بي اثر، نگاهش را از زن میانسال می گیرد و شكست خورده و با دلتنگی به میله های وسط قطار تکیه می دهد.

مردي با موی سپید، به ياد همسر از دست رفته اش، به صورت زن و لباس زيبايش نگاه می کند و سرش را به  شیشه واگن تکیه می دهد و از ته دل ناله سر می دهد:" اي روزگار!..."

پدري پير، بي توجه به مسافران حاضر در قطار، در جست و جوی آرامش قلبی، دستش را روی سینه می گذارد و در سکوت لبخند مي زند و زیر لب زمزمه می کند:" الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ... الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ... رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ..."

مادر به اندک مواد غذایی باقی مانده در آشپزخانه محقرش فكر مي كند كه با آن ها می تواند امروز هم شكم كودكش را سيركند:" گشنه اي عزيزم؟ مادر فدات بشه! الان مي رسيم خونه برات آشی می پزم که زودی خوب بشی!"

... قطار همچنان به نرمي به سوي ايستگاه بعدي پيش مي رود و ديگر مسافران را وا مي دارد كه باز هم در انديشه هاي تلخ و شيرين خود غوطه ور شوند... چند لحظه بعد، صداي ترمز و توقف قطار به گوش مي رسد و مادر و كودك و تعدادي ديگر از مسافران از واگن خارج مي شوند. زن ميانسال به آرامي از روي صندلي بلند مي شود. زمان توقف قطار كوتاه است و او بايد هر چه سريع تر از يكي از درهاي واگن پياده شود. زن سعي مي كند راهي براي خروج از قطار بيابد، اما نمي تواند و در بسته مي شود و او در واگن مي ماند و كيف چرمی اش روي سنگفرش سكوي ايستگاه مي افتد. چندتن از مسافران به یکباره و با حسرت، فرياد مي زنند:" كيف!..."

اما قطار به حركت در مي آيد و هر لحظه از ايستگاه فاصله مي گيرد و دور و دورتر مي شود...

چند لحظه بعد، دست استخوانی زنی، كيف را از روي سكو بر مي دارد.

***

اکنون ایستگاه مترو خلوت است و مادر و دختر با فاصله از تونل  و ریل قطار، بر روی صندلی های روی سکو نشسته اند. کودک با چشم هاي بی رمق خود، به دست هاي مادرش خيره مي شود كه در جست و جوي رد و نشاني از صاحب شی پیدا شده، زيپ كيف را مي گشايد؛ كيفي گرانبها كه همه محتوياتش چند اسكناس معمولي و چند عكس و نامه قدیمی و پوسيده از طرف پسري از ديار غربت، به مادري تنها و نابينا است؛ پسری در سرزمینی دور، در آن سوی آب ها و اقیانوس ها...

زن به یکباره و از درون می شکند و دنیا بر سرش آوار می شود. او صورتش را بر می گرداند و به سمت ديگر ايستگاه خيره مي شود تا کودک چهره اش را نبیند. انگار درست در همين زمان، زمین دهان باز می کند و انسانی...

***

... اينك در بارش شديد باران بهاري آسمان شهرم و در گوشه ای از قبرستان سرد و غمگین دیارم، مادری دلشکسته بر مزار دخترک مهربان و شيرين زبانش نشسته و اشک ماتم می ریزد. او به ویروس مرگبار و واكسني می اندیشد که قرار بود در این سرزمین بزرگ ساخته و یا از دیاری دور به کشور وارد شود، اما افسوس كه ویروس به ریه ها و تمام وجود دختر کوچکش حمله ور شد و کمتر از پانزده روز او را به کام مرگ کشاند؛ ویروسی که شاید اینک پشت در کمین کرده تا اندام نحیف و ريه هاي ضعیف من و ما را نيز نشانه رود و...

مادر با دست های لرزان، سنگ قبر مقابلش را می شوید و در خیال خود سر بر قلب دلبندش می گذارد و خاطرات شيرين گذشته در ذهن و در مقابل چشمان گريانش به نمايش در مي آيد؛ با اميدواري و آرامش به صورت زيبا و كوچك دخترش لبخند مي زند و به يكباره او را در آغوش مي گيرد: " خیلی زود خوب میشی اي شيطون بلا؛ فقط بايد استراحت كني و..."

و شروع به قلقك زير بغل و پهلو و شكم او مي كند و با صداي بلند مي خندد:" نبينم ديگه ورجه وورجه كني وروجك! وگرنه يه آشي برات بپزم كه..."

دخترك در حالي كه از حرف ها و عمل مادر به سر ذوق آمده، به مزاح و درجواب، انگشت سبابه اش را به سمت او مي گيرد و قهقهه مي زند:" دو زار بده آش، به همین خیال باش مامان خانوم؛ منم يه آتشي برات بسوزونم كه..."

گویی درست همزمان با صدای دخترک، آتشی از درون مادر زبانه می کشد و همه وجود او را مي سوزاند...

چند لحظه بعد، در بارش شديد باران بهاري، درد شدید و نفس گیر قفسه سینه، سرفه های خشک و جگرخراش و تب و لرز سوزنده بیش از ۶۶ هزار انسان و بغض مانده در گلوي مادر، ناگهان به شیون و فريادي بلند و دردناک تبديل مي شود؛ فريادي جانسوز كه تمام فضاي سرد قبرستان را به لرزه در مي آورد و آتش به جان مادران مهربان و داغدار ایران زمین مي زند؛ مادراني كه در هر نماز، سر بر مُهر و سجاده سبز خدا می گذارند و به یاد عزیزانشان در سكوت و برای همیشه اشک می ریزند؛ کسانی كه با درد و رنج بيماري جان سپردند و بی هیچ وداع و آيين بزرگداشت و مراسم سوگواری، غريبانه و درخلوت قبرستان درخاك آرمیدند و... رحم الله من یقرا الفاتحه مع الصلوات...

 داستانک مادري در زير باران فرياد مي زند

* حمیدرضا نظری، نویسنده معاصر و کارگردان تئاتر، چند دهه در وادی ادبیات داستانی و نمایشی قلم می زند که حاصل آن انتشار بیش از ۳۰۰ داستان در مطبوعات و خبرگزاری ها و سایت های اینترنتی است. از نوشته های او می توان به داستان ها و نمایش هایی چون « راز یک انسان، اشکی به پهنای تاریخ، كودكان تشنه سرزمين من، داستان خيال انگيز سفر عاشقانه من و پروانه، دری به روی دوست، مرگ یک نویسنده، اين روزها دلم براي بوسه اي تنگ مي شود و پیامبری که اینک اشک می ریزد» اشاره کرد.   


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

داستانک مادري در زير باران فرياد مي زند

منتشرشده در یادداشت

نگاهی بر نمادهای فرهنگ و تمدن ایرانی در کشورهای جهان

پیش گفتار
باز هم فرهنگ و این بار با مکمل خود تمدن. نگران نباشید، از افراط و تفریط من نیز بیزارم. اما صدای اعتراض آمیز فرهنگیان شاغل و بازنشسته، پس از همسان سازی حقوق بازنشستگان با شاغلان و یا اِعمال ناقص طرح رتبه بندی و افزایش های سالانه حقوق، خاموش گردیده و حداقل رضایت همکاران تأمین شده است و گر نه ما نیز همچون شاغلین و بازنشستگان تأمین اجتماعی به تجمعات خود ادامه می دادیم. هر چند هنوز زیر خط فقریم و هر دو طرح به درستی و کامل اجرا نشده است، اما گویا به شرایطی که دائم حسرت آن را می خوردیم، رسیده ایم. یعنی آسودگی خاطر و فراغت ذهن از اسارت روزمرگی های طاقت فرسا، فرصت طرح مسایل مهم تر را به ما نیز داده است. شاید فرصت مطالعاتی که هیأت علمی دانشگاه از آن برخوردارند اما ما خیر، در چنین شرایطی محقق می شود. یا موضوع به جز چیزی است که بیان کردم و دغدغه های ملی - میهنی در شرایط فعلی به ما گوشزد می کند که جای فرهنگ و هنر و ادب در این کشور بسیار خالی است.

مقدمه
قبلا در مبحث " فرهنگ یک جامعه چگونه تضعیف یا نابود می گردد؟ " در همین سایت، به نکاتی اشاره شد که واقعیت زندگی ما را تشکیل می دهد. نداشتن عِرق ملی نسبت به فرهنگ و تمدن ایرانی برای بیشتر ما ایرانی ها، حاصل ترجیح امور اقتصادی نسبت به مسایل فرهنگی و آموزشی است. چون یک فرد بیسواد و با درآمد متوسط نیز در این جامعه حق دارد و قادر است وارد بازار بورس شود و یا به مبادلات بازرگانی بپردازد و یا چون تعادل بازار بورس را برهم زد پس می تواند سراغ معاملات ارز دیجیتالی برود، و در خرید دلار، طلا، املاک و مستغلات و.... فعالیت داشته باشد. حال این امر واقعا از هوش سرشار ایرانیان نشأت می گیرد، یا از قدرت ریسک پذیری بالای آنان، یا سادگی فوق العاده هر کاری در این کشور و یا از قدرت مسخ شدگی همسوی آنان با دیگران، باید بررسی کرد.

ما ایرانیان علاوه بر ناآشنایی و یا غفلت از عناصر پرشمار فرهنگی، از یک دانشی دیگر نیز محرومیم که شاید بتوان آن را " فرهنگ مراقبت و نگه داری از آثار و ابنیه های تاریخی" نامید. مراقبت و نگه داری از یاد، خاطر و اثر ماندگار و ارزشمند بزرگان ادب و هنر و علوم مختلف. لذا چون بیشتر ما چنین توانایی، احساس و باور را در خود نداریم پس نشانه های آن را در فرزند خود نیز نمی بینیم. البته ما معلمان نیز بسیار کم توجه دانش آموزان را بدین موضوعات، معطوف می داریم. پس طبق یک روال معمول، از تولید یا انتقال پیام فرهنگی، در جامعه ما خبری نیست و مفاهیم فرهنگی به صورت معلّق در حال رقصی ناموزون و رنج آور بدون متولی و فاعلی لایق، سرگردان است و کاربردی برای ما در زندگی ندارد.

حال اگر از من بخواهند از خیام که مورد توجه بیشتر کشورهای غربی است و مجسمه آن را در میادین معتبر خود نصب کرده اند، دو بیت شعر بخوانم یاد شعر معروف گارگه کوزه گر او می افتم، منتهی چون شعر برایم دارای اهمیت نیست، پس با قید فقط دو واژه کارگه کوزه گر، تقلب کرده و تفقدی به اینترنت می زنم:


در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه فروش

از خود گویم که جسارتی به غیر نباشد. بالاخره من نیز از حاصل جمع آموزش و بی تفاوتی کُشنده همین مردم و جامعه به اینجا رسیده ام. بیسواد و مدّعی. وقتی ملتی، شایستگی و لیاقت حفظ و نگه داری داشته های فرهنگ و تمدن خود را نداشته باشد، دیگر کشورها با همان آثار و نمادهای ملی ما به فرهنگ سازی در وطن خود می پردازند. مثلا نصب مجسمه ابن سینا در شهر آدانای ترکیه که او را به عنوان یک شاعر ترک معرّفی کرده اند و یا نصب لوح یادبود مجسمه بوعلی سینا در دانشکده علوم پزشکی دانشگاه آنکارا که رسما مدّعی مالکیت هویتی او هستند. این کشور مالکیت هویتی مولانا را را نیز رسما مدّعی است. . شاید بدین دلیل که در گذشته بسیار دور، بخش شرقی ترکیه امروزی و آناتولی، محدوده جغرافیایی ایران بزرگ بوده است و این مهم بر آنان از لحاظ فرهنگی مشتبه شده است.

یقین تغییر سرحدات کشورها در طول تاریخ، بانی و باعث چنین ادّعاهاست. اما رئیس جمهور ترکیه سودای احیای عظمت حکومت عثمانی و حاکمیت جهان را دارد. رد پای چنین ادّعایی را می توان در کشورگشایی زیرآبی او در سوریه، عراق و لیبی و..... جست و جو کرد. هر جا که آب گِل آلود است، ترکیه آنجاست. یا دنبال ردپای داعش را گرفته است یا ppk ( حزب کارگری کردها را ) !

یا داستان تلخ نظامی گنجوی در آذربایجان. نمی توان بر خود قبولاند که یک ایرانی برجسته به دلیل بی کفایتی و ناتوانی شاهان خود در گذشته، همراه با خاک وطن، به عنوان پیشکش و تبرّک، تمامی افتخار چنین شخصیت ادبی را به بیگانه سپرده است. نظامی، شاعر نامدار پارسی گویی که در شهر گنجه به دنیا آمده و مقبره او نیز در همان شهر است. حتی نام گنجه نیز از گنج پارسی برگرفته شده‌ است.

البته خود ما نیز دست کاری های ارزشی یا فرهنگی را آرام آرام انجام می دهیم. از کتب درسی گرفته تا حذف تصویر بوعلی‌ سینا از طرح جلد دفترچه‌های تأمین اجتماعی. هر چند که رئیس بنیاد بوعلی‌ سینا نسبت به این مسأله و ادّعای ترکیه، واکنش نشان داده است اما فعلا نتیجه ای حاصل نشده است. طبق گفته های این مسئول، در سال‌های اخیر با تحریف‌های تاریخی در یک مقطع ابن‌سینا را عرب معرفی کردند و از طرفی برخی کشورها مثل ترکیه نیز او را حکیم ترک می‌دانند. اما بر اساس شواهد روشن تاریخی، هیچ وقت ابن‌سینا در طول عمر خویش در سرزمین اعراب و ترکیه حضور نداشته است. اما از واکنش مردان سیاسی کشور خبری نیست.، علت امر شاید آسیب نرساندن به روابط دیپلماتیک و اقتصادی است.

عظمت فرهنگ و تمدن کهن ایران
حال با هم سری بزنیم به عظمتی که کمتر اثری از آن برای ما باقی مانده است. از آن " ایران بزرگی " که فقط وسعت یا قوای نظامی آن بزرگ نبوده است، بلکه بیشتر شاهان در آن دوستدار ادبیات و شعر غنی ایرانی و مهمان نواز شعرا، نویسندگان و فرهنگ پروران و فرهنگ سازان عصر خود بوده اند. می توان با قدری تأمل در این موضوع، تأسف بیشتر خورد. این بزرگی به هیچ وجه قابل پاک کردن نیست، چون واقعیت زمان خود بوده است، اما این بزرگی با خودباختگی بیشتر ما و یا با بی اعتنایی و بی تفاوتی نظام آموزشی و نظام سیاسی ما به راحتی مساعد فراموش شدن هست.

نباید فراموش کنیم که کوروش، خالق اولین و بزرگ‌ ترین " جامعه چند فرهنگی " در تاریخ بشریت بوده است. فقر فرهنگی وقتی با فقر تاریخ ترکیب می شود، معجونی بسیار خطرناک برای غارت و چپاول یک ملت به وجود می آورد. و اما آن عظمت باور نکردنی که روزگاری بسیار دور حقیقت داشته است:

" ایران بزرگ، ایران‌زمین یا ایران‌شهر Greater Iran محدوده جغرافیایی و حوزه تمدنی فلات ایران و جلگه‌های مجاور آن، دربرگیرنده ایران کنونی، بخش بزرگی از قفقاز، افغانستان و آسیای میانه دربرگیرنده تاجیکستان و ازبکستان کنونی، میان‌ دورود و خوارزم و مناطق جنوبی دریاچه خوارزم ( آرال ) تا کرانه های دریای کاسپی، پاکستان و کشمیر، کوه‌های هندوکش و مناطق خاوری چین کنونی و نیز کرانه‌ها و آبخوست‌های جنوبی شاخاب ایران و در باختر دربرگیرنده همه منطقه‌های میان‌ دورود، کردستان بزرگ و بخش شرقی ترکیه امروزی و آناتولی است، که در زبان‌های فرنگی از آن اغلب با عنوان پارس بزرگ ( Greater Persia ) یاد می‌کنند. کاربرد تاریخی ایران صرفاً محدود به بخش غربی آن که هم‌ اکنون به این نام خوانده می‌شود، نبوده و تمام مرزهای سیاسی کشوری که تحت تسلط ایرانیان بود همچون میان رودان و اغلب ارمنستان و جنوب قفقاز را هم در بر می‌گیرد.
اکثریت اقوام شامل پارس‌ها، لرها ،کردها، پشتوها، بلوچ‌ها، آذری‌ها، پشتوها، بلوچ‌ها، تاجیک‌ها، ازبک‌ها، آسی‌ها، بختیاری‌ها و همچنین اقلیتی از عرب‌ها، ترکمن‌ها، قفقازها بوده است.
زبان‌های رایج در آن: پارسی، زبان ترکی آذربایجانی، زبان لری، زبان‌های کردی، زبان پشتو، زبان اردو، زبان بلوچی، زبان عربی، زبان‌های قفقازی بوده است. (1)

اجازه تحقیر، تمسخر و دستکاری در واقعیت ایران کهن را به کسی ندهیم!
نکته جالب این که تمامی گویش ها را زبان معرّفی کرده است نه لهجه. زبان خود نماد فرهنگی است و وجود زبان های گوناگون در یک کشور قدرت تعاملات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را افزایش می دهد. لهجه جا زدن این زبان ها اصالت و ساختار آن را در بازه زمانی بیش از یک قرن اخیر، دچار پس لرزه های سیاسی کرده است. یعنی تحقیر فرهنگی و بازدارندگی اجتماعی از فراگیری و ترویج ادبیات خودی، مردمانی که با این زبان ها فقط اجازه دارند سخن بگویند اما قادر به نوشتار و یا داشتن ادبیاتی مکتوب نیستند! به تعبیری دیگر، فرهنگ شفاهی که در روابط اجتماعی آسیب جدّی می بیند و کم یا زیاد می شود در بین گویندگان این زبان ها رواج دارد اما فرهنگ کتبی خیر.

باور این همه وسعت برای بیشتر ما که امروز در 1648195 کیلومتر مربع، با ناتوانی های بسیار در حال ثبت و ضبط رفتارهایی بسیار ناشایست و منفی هستیم و در سیر قهقرایی غوطه وریم، باید سخت باشد. و برعکس، اقتداری که این همه وسعت و اقوام و زبان گوناگون را حکومت می کرده است می بایست ستودنی باشد! شاید برای همین باید به عظمت ایران کهن افتخار کنیم و یا جهان در برابر آن معترف است، اما هرگز اجازه ندهیم این حس، تحقیر و مسخره شود.

داشتن حس ملی گرایی برای ایجاد و تقویت عِرق ملی جهت دفاع از حدود و ثغور جغرافیایی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی هر کشوری شرط مهمی است. برای برداشتن قدم های مثبت و سازنده، ابتدا باید تعلّق خاطری نسبت به خاک وطن خود داشته باشیم. وقتی پرچم برافراشته و سرود ملی خوانده می شود و یا تصویر سربازی مسلح بر روی خاک وطن را آماده دفاع می بینیم، اما حس خاصی در ما برانگیخته نمی شود، وطن چه معنایی برای ما خواهد داشت؟

چگونگی پذیرش فرهنگ و تمدن بیگانه
کشورهای غربی که در هر زمینه ای پیشرفته اند خصوصا در دو بُعد فرهنگ و آموزش، از لحاظ تربیتی به چنان علوّ درجه ای رسیده اند که برای جذب فرهنگ دیگر کشورها، حد و مرز یا تعصبی کورکورانه قائل نیستند. فرهنگ برای آنها پدیده ای بدون مرز شناخته می شود و برای همین روز به روز بیشتر صیقل یافته و جلا می خورند. سردمدار و مدّعی واقعی این نگرش بیشتر آمریکاست و بعد کشور کانادا.

علیرغم این که یک آمریکایی به نماد ملی خود یعنی پرچم، آنقدر دلبستگی دارد که آن را بر سر در خانه خود نصب می کند و به آن مباهات می ورزد، اما در باور آنان برای تولید دانش و فرهنگ، مرزی مشخص وجود ندارد.

نگاهی بر نمادهای فرهنگ و تمدن ایرانی در کشورهای جهان

منِ ایرانی تا به یک مدرسه و یا اداره نروم و یا از طریق تلویزیون و در روابط بین المللی و دید و بازدیدهای شخصیت های سیاسی، پرچم ایران را نبینم، قیافه آن را به خاطر نمی آورم. البته افراشته نبودن پرچم، نیمه افراشته بودن پرچم، نصب معکوس پرچم، گم شدن رنگ و مشخصات پرچم در چرک و سیاهی، نیز از دیگر مشخصه های فرهنگی ماست.

نگاهی بر نمادهای فرهنگ و تمدن ایرانی در کشورهای جهان

در کشور آمریکا حاصل فکر و عمل بسیار حائز اهمیت است، آنان به ملیت اشخاصی که نابغه اند و قادرند در محتوای تاریخ و تمدن بشر، آثاری خلق و بر آن بیفزایند اصلا اهمیت نمی دهند. حتی ۱۰ شهر آمریکا برای مهاجرت بیشتر افراد از بین ملل دیگر، علاوه بر شغل و یا فراهم ساختن امکانات تحصیلی، پول هم می‌دهند! دلیل این امر قبل از شیوع کرونا، رشد مثبت و متوالی اقتصادی و پایین بودن نرخ بیکاری در نیم قرن اخیر بوده است. مهاجرانی که برای تحصیل وارد این شهر شوند می توانند ۵۰۰۰ دلار کمک هزینه دریافت کنند. برای واجد شرایط بودن در این برنامه باید حداکثر هفت سال از تاریخ فارغ التحصیلی تان گذشته باشد و در رشته های مرتبط با فناوری، مهندسی، ریاضی یا هنر تحصیل کرده و حداقل ۱۰ هزار دلار تمکن مالی داشته باشید. (2)

البته این کشور قصد ندارد بر جمعیت فقیر و یا ناتوان خود بیفزاید لذا جمعیت تحصیل کرده ای که دارای منبع مالی اولیه هستند، را جذب می کند. انسان های توانمندی که اگر امکانات شغلی و رفاهی بیشتری برای آنها فراهم باشد، شکوفاتر می شوند. آمریکا، نیروی کار متخصص یا دانشجویان مستعد ادامه تحصیل را برای سرمایه گذاری بیشتر در اشتغال و اقتصاد می خواهد. چون به دلیل رونق اقتصادی، تولید انبوه دارد. دو معیار پیشرفته بودن یک کشور ، داشتن " اشتغال کامل و تولید انبوه " است.
10 نقطه دیگر جهان نیز برای رفتن به آن‌ها به شما پول یا خانه می‌دهند! که 6 مورد آن به ایالت های آمریکا مربوط است.(3)

یعنی در جهان امروز، مهاجرت به برخی مناطق نه تنها نیازمند هزینه ای نیست بلکه برای شما درآمد نیز به همراه خواهد داشت. مناطقی از جهان که در بُعد فرهنگی به چنان غنای ارزشی رسیده اند که ظرفیت و قابلیت پذیرش بیگانگان را نیز دارند.
در مقابل آمریکا، کشوری مانند سوئد نیز دهه هاست که سیاست جذب مهاجر برای دادن شغل و زندگی بهتر به آنان را دارد، منتهی سرمنشأ تصمیم این کشور سالخوردگی جمعیت است. این کشور و یا دیگر کشورهای اروپایی، برای رُو پا نگه داشتن اقتصاد خود به نیروی کار جوان نیازمندند.

نباید فراموش کنیم که این اوصاف آمریکا، مربوط به شرایط رونق اقتصادی قبل از بحران کروناست. باید منتظر ماند و شرایط متفاوت فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی هر کشور را در دوران پساکرونا، ملاحظه کرد. توانایی های واقعی ملل گوناگون، در بحران های حاصل از کرونا و بعد از بحران کرونا نمایان خواهد شد.

معرّفی 16 اثری که نماد ایران و مفاخر ایرانی در کشورهای خارجی است (4)
" ایران با قدمت چندین هزار ساله‌ خود افرادی را در طول تاریخ به خود دیده است که نام آن‌ها تنها محدود به این مرز و بوم نمی‌شود، اشخاصی که در سراسر جهان دارای شهرت هستند و از آن‌ها به نیکی یاد می‌شود. ساخت این آثار می‌توانند چندین حالت مختلف داشته باشند، ممکن است یادبود ساخته شده به دلیل روابط دیپلماتیک میان ایران و آن کشور خارجی صورت گرفته باشد یا به صورت خود جوش،  یک کشور خارجی به دلیل بزرگ‌ داشت آن شخصیت ایرانی یادبودی از آن ساخته باشد (مانند سردیس داریوش در آلمان) و همچنین ممکن است ساخت تندیس و یادبود از مفاخر ایرانی به قصد به نام کردن و جعل هویت آن شخصیت باشد تا برای کشورهای دیگر، تاریخ کشور خود را غنی‌تر جلوه بدهند.

1) چهار طاق دانشمندان ایرانی در وین، اتریش
یکی از شناخته‌ شده‌ ترین آثار ایرانی که در خارج از کشور به نمایش گذاشته شده است، ساختمان‌ مجسمه‌ای به شکل چهار طاقی است که در آن تندیس 4 تن از برجسته‌ ترین‌ دانشمندان ایرانی ساخته شده است. این تندیس‌ها به دانشمندان ایرانی یعنی : عمر خیّام، ابوریحان بیرونی، محمد زکریا رازی و ابن‌سینا تعلّق دارد و در سال 1388 از ایران به دفتر سازمان ملل متحدِ وین فرستاده شده است.

نگاهی بر نمادهای فرهنگ و تمدن ایرانی در کشورهای جهان

2 ) سردیس داریوش در برلین، آلمان
ساختمان پست برلین در سال 1881 ساخته شد و در زمان خود به عنوان یکی از اصلی‌ترین ساختمان‌های دولتی آلمان شناخته می‌شد. روزگاری در این ساختمان، آلمانی‌ها به وسیله 250 اسب و صدها پیک مشغول انجام خدمات پستی بودند. در این ساختمان تاریخی که از سال 1995 به یک موزه گالری تبدیل شد، 26 سردیس از اشخاص تاریخی که مستقیم یا غیرمستقیم در شکل‌گیری صنعت پست نقش‌ داشته‌اند، دیده می‌شود. البته طی جنگ جهانی دوم، بیست و پنجمین سردیس این ساختمان نابود شد و اثری از آن باقی نماند.
چیزی که در این اداره پست، چشم ها را خیره می‌سازد، نخستین سردیس این ساختمان، یعنی سردیس داریوش است. داریوش بزرگ چهارمین امپراطور هخامنشی بود که برای نخستین بار در تاریخ، اقدام به ایجاد اماکنی به نام چاپارخانه کرد. چاپارخانه‌‌ها وظیفه‌ای مشابه به خدمات پستی امروزی داشتند و به همین دلیل به عنوان نخستین سردیس ساختمان پست برلین، ساخته شده است.



3 ) منشور کوروش در کالیفرنیا، آمریکا
هم زمان با جشن دویست و چهل و یکمین سالگرد استقلال آمریکا، از تندیس 2.2 میلیون دلاری منشور حقوق بشر کوروش در شهر لس‌آنجلسِ ایالت کالیفرنیا رونمایی شد. این تندیس از سوی یک بنیاد ایرانی‌ - آمریکایی ساخته شده و به گزارش عصر ایران، هزینه ساخت آن توسط 1 میلیون و 150 هزار نفر جمع آوری شده است.

نگاهی بر نمادهای فرهنگ و تمدن ایرانی در کشورهای جهان

4 ) مجسمه و میدان فردوسی در رم، ایتالیا
بیش از نیم قرن پیش، در سال 1958 مجسمه ابوالقاسم فردوسی، ساخته استاد صدیقی طی مراسمی در یکی از میدان‌های رم نصب شد. این هنرمند مجسمه‌ساز که زمانی شاگرد کمال‌الملک بوده است، پیش از این هم مجسمه‌ میدان فردوسی تهران و مقبره‌ فردوسی را در شهر توس ساخته بود.

نگاهی بر نمادهای فرهنگ و تمدن ایرانی در کشورهای جهان

5 ) مجسمه خیّام در اوکلاهاما، آمریکا
مجسمه فیلسوف، ریاضی‌دان و شاعر ایرانی، عمر خیّام نیشابوری در تاریخ 11 فروردین 95 در دانشگاه ایالتی اوکلاهاما رونمایی شده و از این تاریخ در این دانشگاه قرار گرفته است. این اقدام بی‌سابقه با حمایت دولتمردان ایرانی در آمریکا انجام شده است.

نگاهی بر نمادهای فرهنگ و تمدن ایرانی در کشورهای جهان

6 ) یادبود حافظ در وایمار، آلمان
در پارک گوته وایمار آلمان، یادبودی از حافظ و گوته، دو شاعر بزرگ تاریخ بنا شده است که سمبولی از گفت‌‌ و‌ گوی فرهنگ‌هاست. این یادبود شامل دو کرسی مرمرین می‌شود که تلویحی بر جایگاه گوته و حافظ است. همچنین بخشی از اشعار حافظ نیز به زبان فارسی در لوحه فلزی این یادبود حکاکی شده است. اما می‌دانید ارتباط میان این دو ادیب چیست؟
گوته به عنوان بزرگ‌ ترین شاعر آلمانی، در یکی از آثار فاخر خود به نام " دیوان غربی - شرقی " که به صورت نثر سروده شده، مکرّرا از حافظ نام برده است و با تمجید، خود را مرید و تأثیر پذیرفته از حافظ می‌داند. گفتار گوته در این دیوان، از ادبیات شرقی و ایرانی الهام گرفته است.

7 ) تندیس ابن سینا در مادرید، اسپانیا
در مراسمی کاردار موقت سفارت جمهوری اسلامی ایران در اسپانیا، معاون شورای شهر تهران، رئیس سازمان زیبا سازی شهر تهران و رایزن فرهنگی سفارت کشورمان در اسپانیا از مجسمه ابن‌سینا، دانشمند بلند آوازه ایرانی در دانشگاه آتونومای مادرید رونمایی کردند.

8 ) ستون تخت جمشید در بوئنوس آیرس، آرژانتین
روابط دیپلماتیک ایران و کشورهای آمریکای لاتین قدمتی بالغ بر یک قرن دارد و یکی از اصلی‌ترین این کشورها، آرژانتین است. در سال 1344 خورشیدی در منطقه پالرمو شهر بوئنوس آیرس، اثری به شکل ستون‌های تخت جمشید که به دست ایرانیان ساخته شده بود قرار گرفت. از آن زمان تا کنون این میدان با نام " میدان ایران " شناخته می‌شود.

نگاهی بر نمادهای فرهنگ و تمدن ایرانی در کشورهای جهان

9 ) مجسمه خیّام در آستراخان، روسیه
عمر خیّام نیشابوری فیلسوف، شاعر، ریاضی‌دان و ستاره‌شناس ایرانی بود که محبوبیت‌ او تنها به کشور مادری‌ اش ختم نمی شود. یکی دیگر از کشورهایی که مردمانش علاقه بسیاری به عمر خیّام دارند، روسیه است. در روسیه هیچ شاعر فارسی زبان به اندازه عمر خیّام محبوب نیست و نام او کاملا شناخته شده است. بعضی حدس می‌زنند یکی از دلایل محبوبیت بیش از حد خیّام میان روس‌ها، علاوه بر درجات عالی آثار او، تاجیک‌هایی هستند که به دلیل حضور پررنگ در روسیه و شوروی سابق، روس‌ها را با این ادیب نیشابوری آشنا کرده اند. تندیس خیّام در شهر آستراخانِ روسیه در سال 95 رونمایی شد. این مجسمه 4.5 متر ارتفاع و جنس آن از برنز است.

10 ) سردیس 4 شاعر ایرانی در مسکو، روسیه
علاوه بر خیّام، سردیس دیگر شاعران ایرانی را هم در روسیه می‌بینیم. در اواسط اردیبهشت سال 98 از سردیس رودکی، سعدی، فردوسی و حافظ در روسیه رونمایی شد. پیش از این نیز در سال 78 مجمسه‌ای از فردوسی در کتابخانه ادبیات خارجی مسکو نصب شده بود.

11 ) از خیّام تا کوروش، تاجیکستان
در تاجیکستان ما تنها شاهد یک نماد و نام از ایران نخواهیم بود. تاجیکستان در قلمرو فرهنگی ایران قرار دارد بنابر این این دو کشور، وجوه اشتراک بسیاری با هم دارند که در این مطلب تنها اشاره‌ ای کوچک به فرهنگ نزدیک دو کشور می‌کنیم. به طور اجمالی، تاجیکستان کوروش را بنیانگذار کشور خود می‌دانند و مثل ایرانیان از او تمجید می‌کنند.
به غیر از کوروش (پادشاه هخامنشی) که نام پارکی زیبا در شهر دوشنبه تاجیکستان است، تندیسی از او نیز در کنار آرش کمانگیر در ورودیه موزه ملی این کشور ساخته شده است. پارک‌های رودکی و خیّام از دیگر اماکنی هستند که در شهر دوشنبه با نام مشاهیر ایرانی بنا شده‌ است.

12 ) مجسمه خیّام در مادرید، اسپانیا
علاوه بر مجسمه ابن‌سینا در مادرید اسپانیا، مجسمه خیّام را هم در این شهر معروف اسپانیا می‌بینیم. تندیس حکیم عمر خیّام نیشابوری ریاضیدان، فیلسوف و شاعر ایرانی از سوی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در اسپانیا در دانشگاه کمپلوتنسه مادرید نصب شده است. این اقدام در راستای گسترش روابط فرهنگی، پس از برگزاری کنگره جهت بزرگداشت حکیم عمر خیّام نیشابوری در همین دانشگاه صورت گرفت.

13 ) تندیس هخامنشی در سیدنی، استرالیا
این تندیس زیبا سال 1994 در پارک المپیک سیدنی، یکی از اصلی‌ترین پارک‌های تفریحی ورزشی سیدنی نصب شد. این تندیس هخامنشی در فرسنگ‌ها دورتر از ایران، الهام گرفته‌ از سنگ‌ نگاره مرد بالدار پاسارگاد است. عده‌ای این طرح را به کوروش منسوب می‌کنند و آن را پادشاه عادل ذوالقرنین می‌دانند. توضیحاتی که درباره کوروش روی این تندیس نوشته شده به این صورت است:
* کوروش کبیر پادشاه ایران. بنیانگذار امپراطوری پارس 550 سال پیش از میلاد مسیح.
* خالق اولین و بزرگ‌ ترین جامعه چند فرهنگی در تاریخ بشریت.
* امپراطوری که با احترام به کرامت انسانی و نظامی که بر اساس عدالت عمومی استوار بود، حکمرانی می‌کرد.
* صادرکننده نخستین اعلامیه حقوق بشر در 538 سال پیش از میلاد مسیح.
* آزاد کننده یهودیان و دیگر افراد از بند اسارت در بابل.
* واگذارکننده آزادی در دین، زبان و فرهنگ بر همه مردم.
* مؤسس نخستین نظام یکپارچه ( فدرال ) بر پایه خود مختاری تمامی ایالت‌ها.

نگاهی بر نمادهای فرهنگ و تمدن ایرانی در کشورهای جهان

14 ) مجسمه خیّام در بخارست، رومانی
به غیر از اتریش، اسپانیا، روسیه، آمریکا و سایر کشورهایی که نام بردیم، مجمسه عمر خیّام نیشابوری را در بخارست پایتخت رومانی نیز می‌توان مشاهده کرد. البته ساخت تندیس و بزرگداشت این شخصیت تاثیرگذار، تنها به کشورهای مختلف ختم نمی‌شود، چرا که در 8 سپتامبر 1980 سیارکی در منظومه شمسی کشف شد که به افتخار دانشمند ایرانی، عمر خیّام نامگذاری شد.

نگاهی بر نمادهای فرهنگ و تمدن ایرانی در کشورهای جهان

15 ) مجسمه ابن سینا آدانا، ترکیه ( به عنوان شاعر ترک )
تماشای تندیس‌ بزرگان تاریخ ایران در کشورهای خارجی می‌تواند باعث غرور ملی شود، اما نه همیشه. متأسفانه طی دهه‌های اخیر شاهد تغییر و تعیین هویت دانشمندان، شاعران، مفاخر و مشاهیر ایرانی به دست دیگر کشورها بوده‌ایم. یکی از این موارد دیدن تندیس شیخ الرئیس، ابن سینا است که در همسایگی بیمارستان ابن سینای شهر آدانا، به عنوان فیلسوف، دانشمند، شاعر و حکیم ترک معرّفی شده است. هر چند تاریخ و شواهد بسیار، ایرانی بودن و زادگاه ابن سینا را ثابت می‌کند. نه تنها ترکیه بلکه بعضی دیگر از همسایگان ایران، وی را به عنوان حکیم و فیلسوف کشور خود تلقی می‌کنند.

نگاهی بر نمادهای فرهنگ و تمدن ایرانی در کشورهای جهان

16 ) تندیس نظامی در رُم، ایتالیا ( به‌ عنوان شاعر آذریایجانی )
جمال‌الدین ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤید، ملقب به نظامی از برجسته‌ترین چهره‌های ادبی در تاریخ‌ ایران است که در سال 535 قمری چشم به دنیا گشود. این ادیب صاحب سبک، خالق منظومه‌های بی‌بدیلی چون لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد و هفت پیکر است که عمر خود را در شهر گنجه گذراند و در همین شهر نیز وفات یافت. با این که تمامی آثار نظامی به زبان فارسی خلق شده‌ است و تأثیر او در ادبیات فارسی انکار نشدنی است، کشور آذربایجان با اقدامات مختلفی مانند ساخت تندیس نظامی گنجوی در کشورهای خارجی با نام شاعر و داستان‌سرای آذری، او را شاعری غیر ایرانی معرّفی می‌کند، هر چند کارنامه نظامی خلاف این موضوع را نشان می‌دهد، همانند بخشی از منظومه هفت‌پیکر که جهان را به جسمی تشبیه کرده است که قلب آن ایران است: "
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چون که ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد

نگاهی بر نمادهای فرهنگ و تمدن ایرانی در کشورهای جهان

سخن پایانی
نکته جالب، وجود یک تفاوت ظریف هست. کشورهای پیشرفته غربی همیشه پذیرای دانشجویانی از کشور ما هستند و یک آمریکایی یا کانادایی و انگلیسی هرگز در دانشگاه های ما تحصیل نمی کند. ( البته از کشورهای مسلمان یا همسایه ما نیز امروزه دانشجویانی در دانشگاه های خود در حال تحصیل داریم.) حال برعکس این را می خواهم طرح کنم، اگر برای شخصیت ها و بزرگان ایرانی با اهداف گوناگون در این کشورها پذیرش نمادسازی وجود دارد، چرا در کشور ما از مجسمه ها و نمادهای بزرگان آنان خبری نیست؟ به جز نام گذاری خیابان ها از جمله میدان آرژانتین و بلوار آفریقا و 23 مورد دیگر فقط در تهران بنا به دلایل سیاسی و فرهنگی!(5)

با توجه به همکاری تنگاتنگ کشورمان در نصب این مجسمه ها و سردیس ها در کشورهای خارجی، ظاهرا این عمل فرهنگی در تعقیب سیاست تبلیغ و ترویج ایران پذیری و از اهداف رجل سیاسی خود ما می باشد. منتهی آنان در انتخاب نام شخصیت، تابع ترجیحات خود هستند. البته خود ما نیز دست کاری های ارزشی یا فرهنگی را آرام آرام انجام می دهیم. از کتب درسی گرفته تا حذف تصویر بوعلی‌ سینا از طرح جلد دفترچه‌های تأمین اجتماعی.

نکته حساس دیگر این که اگر دقت کنید در بین این چند کشور، آنهایی که در تمامی جوانب پیشرفته اند خصوصا در بُعد فرهنگی، با دلایل خاص اما با رعایت رسم امانتداری، هویت واقعی این شعرا و شاهان را قبول و ثبت کرده اند،اما دو کشور ترکیه و آذربایجان علاوه بر ریشه های تاریخی که در بالا بدان اشاره شد، چون زمینه های پیشرفته و غنی فرهنگی ندارند، پس مدعی مالکیت هویت ایرانی نامداران شده اند. یعنی در این موضوع نیز محتوا و غنای فرهنگ، رفتارهایی متمایز از کشورها بروز می دهد.

بیش از دو دهه کتاب درسی تاریخ ادبیات ایران و جهان 1 و 2، در شکلی بسیار حجیم و ناخوشایند، دانش آموزان را وادار به حفظ کردن تاریخ تولد، تاریخ مرگ ، محل تولد و دفن و معرّفی آثار بزرگان ادبی نموده است. کتابی که بیشترین جاماندگان درسی را به خود اختصاص می داد و لابد باز می دهد و نمرات آن بسیار پایین بود و لابد باز هست. اما چون کارشناسان آموزشی هرگز متوجه گلوگاه های آموزشی نمی شوند پس سال ها دانش آموزان را عذابی الیم دادند و با فاکتور حیاتی کنکور نیز عزمی راسخ برای حفظیات مفاهیم آن ایجاد کردند. نفرت دانش آموزان
از مفاهیم فرهنگی، ملی و تاریخی، حاصل چنین فرآیندی شد.

اما فرهنگ این گونه ساخته نمی شود. به طور ساده باید گفت: وقتی کودکی دست پدر و مادر خود را گرفته است و هنگام رفتن به مقصدی، از جلوی این مجسمه ها می گذرد و می پرسد که او کیست؟ پدر و مادر این کودک می باید دانش معرّفی آن شخصیت را به کودک خود داشته باشند. یا معلم در برابر سئوال دانش آموز خود، باید بتواند عطش کنجکاوی او را در مورد یک شخصیت هنری، علمی و ادبی سیراب سازد.

پس فرهنگ از طریق مطالعه و آموزش آن به دیگران انتقال می یابد، غنی می شود، شناسانده می شود. برعکس وقتی کودکان ما با ترقه در سنت چهارشنبه سوری، به تخریب نمادهای فرهنگی شهرمان می پردازند، او هم مفهوم سنت را به خوبی درک نمی کند و هم با عدم اعتراض والدین خود می فهمد که می توان هر چیز باارزش را تخریب نمود. وقتی پرچم برافراشته و سرود ملی خوانده می شود و یا تصویر سربازی مسلح بر روی خاک وطن را آماده دفاع می بینیم، اما حس خاصی در ما برانگیخته نمی شود، وطن چه معنایی برای ما خواهد داشت؟

تنها انتظار این است که با عزمی ستودنی، بزرگان ادب و هنر خود را بشناسیم و بشناسانیم. اگر ما میزبانی شایسته برای آنان نباشیم، زایش فرهنگی دیگر کشورها، ظرفیت پذیرش برای هویت نامداران ایرانی را بیشتر از خود ما خواهد داشت.

اینجا ایران است. به گذشته خود مباهات ورزیم ، در زمان حال به تولید و خلق دانش و ارزش بپردازیم و برای آینده نامی نیک از خود بر جای بگذاریم. رسم و هنر امانت داری از تمامی آثار فرهنگ و تمدن ایرانی، بدون مطالعه، بازخوانی و بازگویی آن به نسل امروز و تربیت دلبستگی نسبت به آنها، غیرممکن و محال است. باید دانش " فرهنگ مراقبت و نگه داری از آثار و ابنیه های تاریخی" را یاد بگیریم و یاد بدهیم تا پویایی و بالندگی فرهنگی تحقق یابد.

منابع :
1 ) ویکی پدیا. ایران بزرگ.
2 ) اقتصاد آنلاین . 10 شهر آمریکا که برای مهاجرت پول می‌دهند! کد خبر 402818 . 1398/09/27 .
3 ) 10خبرگزاری تسنیم. 10 نقطه جهان که برای رفتن به آن‌ها به شما پول یا خانه می‌دهند! 31 تير 1398.
4 ) لست سکند. نمادهای ایرانی در کشورهای خارجی . 20 فروردین 1400 .
5 ) تابناک. کدام خیابان‌های تهران نام خارجی دارند؟ کد خبر: 364162 . 20 آذر 1392 .


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نگاهی بر نمادهای فرهنگ و تمدن ایرانی در کشورهای جهان

منتشرشده در یادداشت
سه شنبه, 17 فروردين 1400 17:07

اعترافات یک معلم ( 5 )

گروه رسانه/

کتاب « اعترافات یک معلم »  در مرداد ماه 1337 توسط « رضا ایزدی » منتشر گردیده است .

این کتاب ارزشمند و موثر خاطرات یک دبیر ادبیات از چگونگی تدریس در دبیرستان های پسرانه بین سال‏های ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷  را به نمایش می گذارد که به نارسایی ها و اشتباهاتش در تدریس به نحو هنرمندانه ای اشاره می کند .

در بیوگرافی آقای رضا ایزدی چنین می خوانیم :

« از نویسندگان سخن سنج و خوش قریحه کشور ما است . او کمتر چیز می نویسد ولی آن چه تاکنون نوشته است همه در نوع خود دلچسب و خواندنی است .

وی همکاری با مطبوعات را از سال 1320 با درج مطالب مفید و آموزنده در مجلات هفتگی شروع کرده و مقالات تحقیقی و ادبی و داستان های کوتاهش همواره زبانزد خاص و عام بوده است .

ایزدی مدتی روزنامه مستقلی به نام « الوند » منتشر می کرد و بر دیوان مفتون همدانی شاعر بلند پایه ایران و حسینی داور شاعر شیرین سخن معاصر نیز مقدمه های جالب نگاشته است .

ایزدی علاوه بر کارهای مطبوعاتی سال ها در پست های گوناگون و ریاست آموزش و پرورش شهرستان های ایران به تعلیم  و تربیت خدمت کرد . »

« صدای معلم » در راستای تاسیس و تثبت « فرهنگ گفت و گو و تفکر انتقادی » با رویکرد « خودانتقادی » متن کامل این کتاب فاخر را در بخش های پیوسته منتشر می کند .

منتشرشده در معرفی کتاب

رفتارشناسی ایرانی و میل به ابداع و نوآوری

شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰ به اتفاق دکتر مهراب رجبی (مشاور استاندار و رییس بنیاد البرز شناسی) و همچنین خانواده فرهنگی مسعود فرهیخته به بهانه تبریک سال نو سر به آستان بانویی ۶۲ ساله بختیاری مسلمان ساکن در کردان می‌ساییم. بانوی شیعی که در دهه ششم و هفتم حیاتش با تلنگری معنوی و به گفته خودش با الهامی ایزدی امر به برگردان قرآن کریم به زبان اوستایی و پارسی دری رهنمون می‌شود و در این مسیر با درک دقایق قران مجید و ظرافت‌های زبان در حال انقراص پارسی دری (پهلوی_میانه) به کاری متفاوت دست یازیده و به تنهایی و با همت زنانه دست به قرآن‌پژوهی و برگردان آن به زبان پارسی میانه زده است.

 ابتدا مهراب رجبی توضیحاتی در خصوص چرایی و چگونگی مساعدت به بانو فرزانه در خصوص چاپ این اثر فاخر ارائه کرده می‌گوید با استاندار و مدیرکل ارشاد رایزنی‌هایی داشته است و امید می‌رود مسئولین با درک اهمیت کار، مساعدت‌های لازم را مبذول نمایند. وی همچنین بر پیگیری این مهم از مسیر بخش خصوصی تاکید می‌کند.

در ادامه با خوانش غزلی ناب از حضرت سعدی حال و هوای تغزلی به جمع داده می‌افزاید: متاسفانه ما میل به ابداع و نوآوری نداریم و در چنگال تکرار گیر افتاده‌ایم.

 خانم احمدوند مدرس ادبیات نیز ضمن استقبال از این کار ارزنده بر تکمیل و چاپ آن تاکید می‌نماید.

مسعود فرهیخته که از فعالان ملی صنفی است ضمن تجلیل از خدمات بانو فرزانه نقطه نظرات خاص خود را در موضوع مورد بحث به اشتراک می‌گذارد.

وی می‌افزاید: امیدی به مساعدت مسئولین مربوطه نیست. باید چاپ چنین کتاب‌هایی را از مسیر علاقه مندان بخش خصوصی دنبال نمود.

رضا قاسم‌پور نیز ضمن پرداختن به سایر جوانب موضوع از همت بانو در نگارش شاهنامه و قرآن به زبان اوستایی تقدیر نموده می‌گوید: اشخاص متمایز و متفاوت معمولا در زمان حیات خویش به درستی درک نمی‌شوند و خدمات و آفرینش‌های آنها در بستر زمان با آیندگان سخن می‌گویند.

 بانو فرزانه تبسمی ملیح زینت لبانش بوده و در ادای واژگان بسیار دقیق و ظریف عمل می‌کند. شوانیدن (کردن)، زیویدن (زیستن)، زنداوت (اوستا)، خسبیدن، کاتوز (آیت‌اله)، استودان (گورستان)، رفینه‌بندی (صفحه‌بندی)، مغبدان (روحانیون)، ادب‌گاه، فرمان‌نیوش (مسلمان)، آژیر،نوبی، چو ایزد نگارد و.... واژگانی است که در این گپ و گفت گوش‌هایمان را می‌نوازد.

وی می‌گوید: کارشناس الهیات هستم. سرشت نیاکان ما زرتشتی بوده و خاکستر اندود شده دانش در من.

شب خسبیدم و پگاه برخاستم، هرگز قرآن به دست نگرفته بودم، گفتم برایم نوبی (قرآن) بیاورید. یکی به خوابم آمده بود که شما باید نترسید و نوی به دست گیرید. گریستم، خدایا می‌آزمایی مرا؟

 بانو فرزانه با نگاهی عمیق و چشمانی نافذ ادامه می‌دهد: پیش کاتوز همدانی (آیت‌اله همدانی) رفتم و شرح ماجرا نمودم. گفت: شما برگزیده ایزد شده‌اید چرا می‌ترسید؟ بانگ ایزدی را شنیدم که برو کتاب را بردار، آیا در من می‌گنجد؟

 به کتابخانه و محل مطالعه‌اش سر می‌زنیم. می‌گوید: اینجا ادب‌گاه من است. انواع و اقسام کتاب‌ها از اوستا تا قرآن، از گاتا تا نهج البلاغه. وقتی از قرآن و پاره (سوره) اعراف صحبت می‌کند اشک در چشمانش جمع می‌شود. می‌گوید: اوستایی در درونم خفته بود، خاکستری نهفته که یک شبه به جانم الهام شد. من مکه رفته‌ام و فرمان ایزدی را لبیک گفته‌ام. امروز با قرآن‌پژوهی جوان‌تر شده‌ام، چو ایزد نگارد (ان شاءالله).

 فرزانه بانو ثلث قرآن کریم را به زبان اوستایی برگردانده است و عزم آن دارد تا این مهم را با چنگ و دندان و عشق وافر به اتمام رساند. وی در پایان با زبان بی زبانی می‌گوید که برای ادامه راه نیازمند توش و توان است. توانش از غیرت لری مهیاست، ولی توش راه نیازمند مساعدت متولیان فرهنگی و خیرین این حوزه بکر و چالشی می‌باشد.

رفتارشناسی ایرانی و میل به ابداع و نوآوری

پایان گزارش/


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

رفتارشناسی ایرانی و میل به ابداع و نوآوری

منتشرشده در گفت و شنود
چهارشنبه, 11 فروردين 1400 16:22

دانش آموز اصفهانی : حس خاصی ندارم !

گروه گزارش/

در شماره های پیشین و به صورت اختصار به پیشینه فرهنگی و تاریخی شهر اصفهان اشاره شد . ( این جا ) و ( این جا )

با برخی شهروندان اصفهانی گفت و گو کردیم .

تعدادی از مردم در پاسخ به پرسش های صدای معلم چنین گفتند :

« آموزش صحیح در زمینه ی آثار تاریخی و حفظ میراث فرهنگی و رعایت حقوقی که هر کدام از شهروندان برای سلامت جامعه باید بدانند از ضروری ترین مسائل آموزشی ست. زمانی به این فکر نمی شد که یادگیری تکنولوژی و آموزش فضای مجازی و سواد رسانه ای لازم باشد ولی الان بسیار اهمیت دارد. هر دانش آموز یک گوشی دارد. از این ظرفیت باید بهینه استفاده کرد.

شهرداری خود با دادن مجوز ساخت و سازهای بی رویه حتی در حدود آثار تاریخی که چشم باز کنی می بینی و در همین خیابان چهارباغ مشهود است ، به آثار تاریخی آسیب می زند. جایی برای فرهنگ سازی نمی گذارد. میراث فرهنگی که به جای اشاعه ی ذوق و هنر در میان نوجوانان و جوانان بودجه هایش خرج مصارف و فعالیت های بیهوده می شود. اگر با مدیریت درست صنعت توریسم و گردشگری را توسعه می دادند، از همین نوجوانان و جوانان مستعد قبل از ورود به دانشگاه و بازار کار می توانستند کمک بگیرند. تنها کاری که کرده اند بستن و زنجیر کردن و چفت و قفل زدن به بناهای تاریخی ست.

وقتی نهادهای دیگر به جای رونق دید و بازدید و معرفی فرهنگ و سنت های صحیح دیرینه ما از پلی مانند سی و سه پل برای ورود مردم به بهشت و جهنم اجباری استفاده کرده اند و این مکان تاریخی و تفریحی را به دفتر امر به معروف و نهی از منکر تبدیل کرده اند، خاطره ی خوشی برای نوجوانان نمی ماند. با این همه مشکل چگونه می توان اعتماد سازی کرد و به جای محافظ آثار ، مهاجم تحویل جامعه نداد. همه مفاخر ایران و جهان از اصفهان به نیکی یاد کرده اند ولی تأسف بار است که اکنون در اخبار روز دنیا این خبرهای از حفظ آثار تاریخی و تخریب آن توسط نوجوانان و نسل جدید به گوش و چشم همگان برسد.

در زمانی که من سر کلاس بودم روی گفت و گوی تاریخ و جغرافیای ایران با دانش آموزان زیاد صحبت می کردم. هرچند مخالفت های زیادی با من می شد ولی دوست داشتم بچه ها با فرهنگ و تمدن آشنا باشند. علاقه هم نشان می دادند. ولی افسوس می خورم که نوجوانان امروز احساسی در قبال این تمدن دیرینه ندارند. این شکست در آموزش و فرهنگ دامن همه را خواهد گرفت . رقص و پایکوبی کردن برای این اتفاق عاقبت نیکی ندارد.

بچه های من هم در خانه بودند و مجازی درس خواندند ولی عقده ای بار نیامدند و به چنین کاری هم دست نمی زنند. در ضمن شما فکر می کنید خانواده ها می توانند نوجوانان را در خانه نگه دارند؟ خودتان در همین پارک ببینید . آن ها مدرسه نمی روند ولی در خانه هم نمی مانند. البته خانواده ها در تربیت فرزندان خود نقش زیادی دارند . خانواده ای که در خانه ی خود به ساختمان محل زندگی اش توجه ندارد و آن را کثیف و خدشه دار می کند نمی توانیم انتظار داشته باشیم که فرزندانشان در بیرون از خانه به محیط عمومی و وسایلی که عمومی هستند آسیبی نزنند.

خانواده های این شهر نسبت به عظیم ترین آثار تاریخی که ریشه در گذشته و هویت ملی ما دارد، بی توجه اند و تنها حفاظت و نظارت را به مسئولین سپرده اند. هر چند در فضای مجازی و بالاخص در اینستاگرام در پس انتشار فیلمی که خود این نوجوانان در زمان انجام این حرکت ناپسند گرفته بودند ، واکنش نشان داده اند، لیکن در برابر خاطیان اقدام ارزشمندی که منجر به ترک رفتار شود انجام نمی دهند. دوستشان نمونه هایی از دقت و توجه مأموران میراث فرهنگی در برخی استان ها مانند تبریز آورده و از نحوه ی نگهداری مکانی چون خانه ی پروین اعتصامی صحبت کردند ولی باز جای سؤال برای آن ها و من باقی ماند که چرا در استان اصفهان ، شهروندان اصفهانی همتی اجتماعی برای حفظ بیشترین آثار تاریخی کشور در خود احساس نمی کنند؟ چرا باید این نوجوانان دو اثر ملی و ثبت شده در آثار بین المللی را مورد هدف بازی احمقانه خود قرار دهند؟

ادامه این گفت و گو را می خوانید .

منتشرشده در گفت و شنود

گروه تاریخ/

ثمینه باغچه‌بان (متولد ۴ فروردین ۱۳۰۶ در تبریز) نویسندهٔ کودک و نوجوان اهل ایران است. 

« یکی از بزرگترین خدمات خانواده باغچه­ بان این بود که آموزش ناشنوایان و توان­بخشی ناشنوایان به جایی رسید که در همایش منطقه­ ای که در سال هزار و سیصد و نمی­ دانم پنجاه و شش یا پنجاه و هفت ایجاد شد، کشور ایران به عنوان مرکز برنامه ­ریزی و تربیت معلم برای ناشنوایان، آموزش ناشنوایان و رفاه و توان­بخشی ناشنوایان انتخاب شد ... » ( 1 )

منتشرشده در چهره‌های ماندگار

گروه تاریخ/

اول فروردین 1302 ؛ 98 سال پيش در چنين روزی یحیی مافی در علم كلایه رودبار الموت به دنیا آمد .

« من در دهه ۱۳۴۰ به مدرسه مهران می‌رفتم. مدرسه مهران جایی متفاوت در نظام آموزشی ما داشت و همواره هنوز از خودم می‌پرسم چگونه می‌شود که در یک نظام بسته چنین آموزشگاهی بنا گذاشت که پس از گذشت دهه‌ها دانش آموزان آن همچنان با تمام وجود به آن دلبسته باشند. گاهی فکر می‌کنم که ما مهرانی‌ها خیلی سعادت داشتیم که در این مدرسه درس خواندیم و توانستیم از مواهبی که در آن وجود داشت بهره ببریم. از نظر من اولین و برجسته‌ترین موهبت آن وجود خانم و آقای مافی بود که درک ما را از مدرسه دگرگون کرد. چون ما دائم در کنارمان می‌شنیدیم که مدرسه ما این طور است یا بچه‌ها وقتی که جمعه می‌شود عزا می‌گیرند که باید شنبه به مدرسه بروند و به خاطر خیلی چیزها ممکن است تنبیه شوند. اما ما هر شب که می‌خوابیدیم با این احساس خوب بیدار می‌شدیم که می رویم به جایی که بهتر از خانه است و بیش‌تر به ما خوش می‌گذرد. این خوشگذرانی معنای خاصی داشت. نه این که ما می‌رفتیم مدرسه و همه‌اش رقص و آواز بود. بلکه محیط به گونه‌ای بود که ما در همین حال که بسیار جدی درس می‌خواندیم اما این درس خواندن به شیوه‌ای بود که ما لذت هم می بردیم. این چیزی بود که من بعد از مهران دیگر هرگز تجربه‌اش را پیدا نکردم. ( 1 )

منتشرشده در چهره‌های ماندگار

گزارش صدای معلم از بناهای تاریخی و میراث فرهنگی اصفهان و نامه های دانش آموزان و شهروندان

در دوره سلطنت شاه سلیمان ( 1105-1077) فرزند شاه عباس دوم تعمیراتی در بناهای سابق صورت گرفت و مدارس جدیدی برای سکونت طلاب ساخته شد و کاخ هشت بهشت به تعداد قصور سلطنتی افزوده گردید. این کاخ در وسط باغی به مساحت هشتاد و پنج جریب بنا شده بوده که آن را (باغ بلبل) می نامیده اند. عمارت تاریخی هشت بهشت در سال 1080 هجری در دوره ی پادشاهی شاه سلیمان بنا شده و در نوع خود از کاخ های بی نظیر عهد صفویه است. کاخ مزبور سنگ های ازاره مرمری فراوان و یک طاق مقرنس مذهب عالی در سرسرای آن و اطاق های مزین به نقاشی دارد و پشت بغل های متعدد در آن در نماهای خارجی بنا که کاشی کاری شده است انواع و اقسام وحوش و طیور را با اشکال بسیار متناسب نشان می دهد.

شاردن که خود در دوران پادشاهی شاه سلیمان در اصفهان بوده و این بنا را به کرات دیده چنین نوشته است: « من قول داده ام که در طی توصیف باغ های اطراف خیابان زیبای اصفهان شرح یکی از تالارهای یکی از باغ ها را به نام ( باغ بلبل) بدهم ، این تالار را ( عمارت بهشت) می نامند. تمام سقف های آن موزائیک بسیار عالی است. دیوارها و جرزها د طبقه و دالان ها و غلام گردش هایی در اطراف آن هاست. در این پالان ها صدها مکان است که دلکش ترین و فرح انگیزترین نقاط دنیا محسوب می گردد و هر یک به وسیله منفذی که بدان نور می تابد روشن می شود. این روشنایی متناسب با تفریحاتی است که این امکنه ویژه آن ها ساخته شده است.

گزارش صدای معلم از بناهای تاریخی و میراث فرهنگی اصفهان و نامه های دانش آموزان و شهروندان

هیچ یک از این نقاط از حیث شکل و ساختمان و تزیینات به دیگری شبیه نیست . در هر جایی چیز تازه و گوناگون است چنان که در بعضی بخاری های متنوع و در برخی حوض ها و فواره ها که از لوله هایی که در داخل دیوارها می باشد آب می گیرند. این تالار عجیب در حقیقت (لابیرنتی) است زیرا انسان در قسمت فوقانی آن هر جا گم می شود و پله ها چنان مخفی هستند که به آسانی پیدا نمی شوند. قسمت پایین تا ده پا از سطح زمین از سنگ یشم و نرده ها از چوب زرنگار و قاب ها و چهارچوب ها از نقره و جام ها از بلور و آلت ها از شیشه های رنگارنگ ظریف ساخته شده است.

اما راجع به تزیینات نمی توان این اندازه شکوه و عظمت و دلربایی و فریبندگی را که در هم آمیخته است تصور کرد. میان نقاشی های این بنا تصاویر برهنه و فرح انگیز بسیار زیبا وجود دارد و در همه جا آیینه های بلورین در دیوارها به کار رفته است. در این تالار اطاق های آیینه کاری کاملی است که اثاثه هر اطاق از باشکوه ترین و شهرت انگیز ترین نوع خود در دنیاست. اطاق های کوچکی نیز در آن جا می باشند که فقط گنجایش یک رختخواب دارد. در خاور زمین رختخواب پرده نداشته و روی زمین پهن می شود. یک رختخواب جالب توجهی دیدم که فقط لحاف آن دو هزار اکو ( واحد پول نقره قدیم فرانسه) می ارزید که برای گرمی و سبکی از پوست سمور تهیه شده بود. به من گفتند شاه تشک های بسیاری از همین جنس دارد. من یک کتاب از تزیینات و تصاویر و اشکال و مینیاتورها و ظروف و کتیبه های این تالار تصنیف خواهم کرد. برخی از این کتیبه ها شامل افکار لطیف عاشقانه و برخی قطعات اخلاقی ست. چند قطعه زیر نمونه ای از آن هاست که در دفتر خود ثبت کرده ام . بالای گلدانی چنین نوشته شده است: " گل لاله نماینده راز درون من است. من چهره آتشین و دلی سوخته دارم. هر چه زیبایی گردنی افراشته داشته باشد همواره پای در گل است. دل من صدها بار به چپ و راست بدون اینکه به کسی تعلق یابد منحرف شد تا تو را دید و به تو پیوست. من بیش از این تاب درد هجر تو را ندارم و نمی توانم آنجا که تو نیستی مسکن گزینم . تو مردمک چشم منی. تو را گم کرده ام. نمی دانم به چه نظر افکنم. کاری جز مردن  نتوانم. پس از روی کار آمدن سلسله پهلوی نیز برخی از زیباترین آثار تاریخی مربوط به عصر قاجار (به ویژه آنها که در تهران قرار داشتند)، به دست زمامداران پهلوی نابود گردید و در واقع همان کاری که قاجارها با بناهای تاریخی سلسله‌های قبل از خود، همچون صفویه و زندیه کرده بودند، توسط زمامداران پهلوی بر سر خودشان آمد.

پادشه پاسبان درویش است

گرچه نعمت بفر دولت اوست

گوسفند از برای چوپان نیست

بلکه چوپان برای خدمت اوست

زیر پایت گر بدانی حال مور

همچو حال تو است زیر پای پیل"

روی یک بخاری عبارت زیر را نگاشته اند:

" از زمستان نترسید زیرا فقط سردی و سلامت است."

نمی توانم از بیان این نکته خود داری کنم که به هنگام گردش در این محل که مخصوص لذت و عشق ساخته شده است و در حال عبور از اطاق ها و شاه نشین ها آدم چنان تحت تأثیر قرار می گیرد که به گاه بیرون شدن از خود بی خود می گردد. بدون تردید هوای این تالار اثر مهمی در این  حالت عاشقانه که به انسان دست می دهد دارد. اگرچه این بنا چندان با دوام و استوار نیست ولی فرح انگیزتر از مجلل ترین کاخ های ممالک اروپایی است. (سفرنامه شوالیه شاردن فرانسوی( قسمت اصفهان) چاپ اصفهان صفحه 123 تا 124)

میرزا حسین خان فرزند تحویلدار اصفهانی در کتاب خود " جغرافیای اصفهان" که در سال 1294 هجری قمری نوشته شده ، عمارت هشت بهشت را چنین توصیف کرده است: « در باغ هشت بهشت و عمارت تحتانی و فوقانی قصر میان و وسعت دستگاه آن از حد توصیف بیرون است. غیر از ایوان های عالی و ارسی ها یکصد و پنجاه و یک زوج درب اطاق تنها در بالا و پایین دارد. از معماران معتبر شنیده شد که طرح آن را در طرز عمارت کرامت کرده اند چنانچه نقشه این قصر را بکشند و در جای دیگر بخواهند مثل آن بنا کنند مشکل که بتوانند از عهده برایند. باغ مزبور باغی است بسیار بزرگ، خیابان های عریض و قطعه بندی های وسیع در آن ست. دیوار یک طول باغ با قدری از دیوار چهارباغ شاه مشترک. دو نهر بزرگ از چهار باغ عرض این باغ را تقاطع می کند. یکی مقابل قصر موصوف وسط وارد دو دریاچه بزرگ می شود که به عرض باغ در دو طرف عمارت متقابل یکدیگر است و دو حوض بزرگ هم در دو سمت دیگر عمارت است و در دوره ی عمارت نیز دو جوی سنگی و آب نماها قرار داده اند که آب دائما از اینها جاریست . مقابل این دریاچه و قصر سردری ست عالی و دو رو که یک روی آن مشرف به چهارباغ و حوض بزرگ پای آن و روی دیگرش منظر قصر وسط باغ است. سر در مزبور نیز وصف زیاد دارد. نهر دیگر هم مقابل و هم عرض این نهر به فاصله زیاد باز از چهارباغ می آید و به عرض باغ جاری ست. به همین قانون سردری دارد عالی مشتمل بر تالار بزرگ مشرف بر باغ و عمارات عقبش منظر چهارباغ و اینجاست که سال هاست تلگرافخانه شده. در این باغ حیاط دیگر هم هست وسیع صاحب اطاق ها و ارسی های مرغوب و آشپزخانه و طویله و  غیره معروف به نارنجستان هشت بهشت است. ( جغرافیای اصفهان تألیف میرزا حسین خان فرزند محمد ابراهیم خان تحویلدار اصفهانی چاپ تهران صفحه 25 و 26)

گزارش صدای معلم از بناهای تاریخی و میراث فرهنگی اصفهان و نامه های دانش آموزان و شهروندان

 در شرح حال مسعودمیرزا ظل‌السلطان آمده‌ است که وی در مدت حکومت خود در اصفهان، برخی از عمارت‌های باقی‌مانده از دوره ی صفوی را نابود کرد و عمارت‌های دیگری را به مرز نابودی کشاند.

از این بناها جز نگاره‌ها یا نقاشی‌هایی که به دست هنرمندان اروپایی همچون اوژن فلاندن، پاسکال کوست و ارنست هولتسر، پدید آمده، اثری بر جای نمانده‌است.

فرمانروایی سی و چهار ساله مسعودمیرزا ظل‌السلطان فرزند ناصرالدین‌شاه قاجار بر اصفهان، با ویرانی بیش از ۵۰ اثر و بنای تاریخی و باغ ایرانی در پایتخت دولت صفوی همراه بود. شهر اصفهان که در روزگار اوج شکوه خود دارای ۱۳۷ کاخ، ۱۶۲ مسجد، ۴۸ مدرسه، ۲۷۳ حمام و ۱۲ گورستان بود،[در دوره ظل‌السلطان بیشتر شکوه و زیبایی خود را از کف داد.

یکی از جهانگردان اروپایی در آن زمان نوشته‌ است :

«متأسفانه ظل‌السلطان از خیابان خوش‌منظره و فرح‌آور چهارباغ مانند سایر آثار باستانی چیزی باقی نگذاشته، جدول‌های سنگی را پرکرده و حواشی آنها را فروخته و نقاشی‌های تاق‌ها و دیوارها را هم محو کرده‌است. جای قصرها و عمارت‌های خالی صفوی را هم با ایجاد مزارع گرمک و خیار اشغال کرده‌است».

لرد کرزن هم که در سال‌های پایانی فرمانروایی قاجاریان به ایران آمده بود دربارهی این ویرانی‌ها چنین می‌نویسد:

«مسجد و عمارت سلطنتی اصفهان را از بیخ و بن کندند. آن عمارت هفت‌دست و آیینه‌خانه و نمکدان با نقشه‌های عجیب و آیینه‌های بزرگ شفاف و حوض‌های یکپارچه که از سنگ‌های مرمر صاف شفاف تراشیده شده و سلاطین با مخارج گزاف بنا نهاده‌اند، تمام خراب و به جای آنها جز تپه‌خاکی غم‌انگیز و ملالت‌خیز باقی نمانده‌است».

مهدی بامداد در شرح حالی که از ظل‌السلطان در کتاب شرح حال رجال ایران نوشته، اشاره کرده‌است که از کارهای بسیار زشت، ظل‌السلطان، قطع اشجار خیابان‌ها و تخریب شمار زیادی از ساختمان‌های زیبای صفوی در اصفهان بود. گرچه بنا به گفته ی بسیاری از صاحب‌نظران و مورخین (از جمله خود بامداد) علت اصلی این اقدام جنون‌آمیز، محو شکوه و عظمت عصر صفوی از دیدگان عموم توسط قاجارها بوده‌ است (که پیوسته در تاریخ ایران تکرار شده‌است)، اما از قرار معلوم ظل‌السلطان، دلیل دیگری هم برای این اقدام ناشایست خویش داشته و آن این بوده که عمارات صفویه و زیبایی خیره‌کننده ی شهر اصفهان، توجه ناصرالدین شاه را به خود جلب ننماید.

در این ارتباط حتی چندین نفر از بازرگانان اصفهان حاضر شدند مبالغ هنگفتی به ظل‌السلطان بدهند تا وی را از این کار بازدارند و در مورد چهل‌ستون موفق شدند، اما با این وجود وی از تصمیم خود در بسیاری موارد منصرف نگردید و در نتیجه باغ‌ها و عماراتی که فهرست برخی از آن‌ها آورده شده، به دست ظل‌السلطان و برخی امرای او، تخریب و ویران گردیدند. ( ویکی پدیا)

نقل می‌کنند که ظل‌السلطان از فرزندان ناصرالدین شاه قاجار از عقده‌های روانی بسیار رنج می‌برد. او نه تنها نمی‌توانست جلال و شکوه حاکمان زمان خویش را که در شهرهای دیگر ایران حکومت می‌کردند تحمل کند، بلکه از دیدن قصرها و آثار تاریخی مربوط به معماری گذشته ایران نیز رنج می‌برد و به بهانه‌های گوناگون آنها را خراب می‌کرد. «هنری رنه‌د. آلمانی» که در سال ۱۸۸۰ از ایران بازدید کرده است، می‌نویسد:

«ظل‌السلطان بسیاری از کاخ های عالی و شاهکارهای ممتاز اصفهان را که موجب حیرت جهانیان بود نابود کرد. در واقع، آخرین سال‌های حکومت ظل‌السلطان در اصفهان به منزله طوفان ویران‌زایی بود، زیرا او که با به شاهی رسیدن برادرش مظفرالدین شاه امید سلطنت خود را از دست رفته می‌دید به تلافی، بیشتر این شاهکارهای برجسته را که در دنیا بی‌نظیر بود خراب کرد و مصالح آنها را فروخت.

از آن همه کاخ‌های گوناگون که شاردن (سیاح فرانسوی) در اصفهان دید و شرح مبسوطی درباره هر کدام از آنها در سفرنامه خود به قلم آورده اکنون جز دو سه بنای خراب چیزی باقی نمانده و تقریبا تمامی را ظل‌السلطان ویران کرده است. این شاهزاده در سنی به حکومت اصفهان منصوب شد که در آن سن کودکان عموما در فکر بازی و سرگرمی هستند، ولی او در همان خردسالی به وظیفه مهم خود پی برد و توانست با کوشش و رفتار جابرانه و مجازات‌های سخت در قلمرو حکومتی خود امنیتی برقرار کند.

یکی از علل طولانی شدن دوره زمامداری او در اصفهان این بود که مالیات را به قوه قهریه وصول می‌کرد و به طور مرتب به تهران می‌فرستاد. ظل‌السلطان در غارت و تعدی به اموال مردم تنها نبود، بلکه پسران و عمال او هم در آزار رساندن به مردم و گرفتن دارایی آنها فروگذار نمی‌کردند.

گزارش صدای معلم از بناهای تاریخی و میراث فرهنگی اصفهان و نامه های دانش آموزان و شهروندان

ظل‌السلطان بعد از آنکه برادرش (مظفرالدین شاه) تاجگذاری کرد و امید او از رسیدن به سلطنت تبدیل به ناامیدی شد، درنده‌خویی‌اش اوج گرفت و با شهر اصفهان مانند کشوری فتح شده معامله کرد. یعنی تمام یادگارهای صفویان و بناهای با شکوه و کاخ‌های این پایتخت قدیمی را که معرف شکوه و عظمت گذشته ایران بود به کلی ویران کرد و مصالح آنها را فروخت و مساجد و دیگر بناهای عمومی را هم که نتوانست ویران کند به سارقین آثار عتیقه تسلیم کرد تا کاشی‌های نفیس و ظریف و دیگر تزئینات آنها را کنده، به خارجیان بفروشند».

مهدی بامداد در تحلیل این اقدام ظل‌السلطان نوشته‌است:

«قرن‌ها در ایران و در ممالک عقب‌افتاده رسم و معمول چنین بوده که هر سلسله‌ای روی کار می‌آمد و زمامدار می‌شد، آثار برجای مانده از سلسله‌های قبل از خود را، به کلی از بین می‌برد و این عمل فقط ناشی از عدم رشد ملت و جهالت و خودخواهی سلسله بعدی بود».

پس از روی کار آمدن سلسله پهلوی نیز برخی از زیباترین آثار تاریخی مربوط به عصر قاجار (به ویژه آنها که در تهران قرار داشتند)، به دست زمامداران پهلوی نابود گردید و در واقع همان کاری که قاجارها با بناهای تاریخی سلسله‌های قبل از خود، همچون صفویه و زندیه کرده بودند، توسط زمامداران پهلوی بر سر خودشان آمد.

فهرست بناهای تخریب شده:

فهرست برخی از ابنیه عصر صفوی تخریب شده توسط ظل‌السلطان به شرح ذیل است:

۱. باغ و قصر سعادت آباد

۲. عمارت هفت دست

۳. قصر نمکدان

۴. آئینه خانه

۵. بهشت برین

۶. بهشت آئین

۷. انگورستان

۸. بادامستان

۹. نارنجستان

۱۰.کلاه فرنگی

۱۱. باغ تخت

۱۲. باغ آلبالو

۱۳. باغ طاووس

۱۴. عمارت و باغ نقش جهان

۱۵. باغ فتح آباد

۱۶. گلدسته

۱۷. تالار اشرف

۱۸. عمارت خورشید

۱۹. سرپوشیده

۲۰. عمارت خسروخانی

۲۱. باغ زرشک

۲۲. باغ چرخاب

۲۳. باغ محمود

۲۴. باغ صفی میرزا

۲۵. باغ قوشخانه

۲۶. باغ نظر

۲۷. عمارت و سردر باغ هزارجریب

۲۸. عمارت جهان نما

۲۹. و....

ظل‌السلطان علاوه بر فهرست مذکور، اقدام به تخریب و نابودی حدود چهل باغ و عمارت دیگر، از باغ‌ها و عمارت‌های عصر صفوی در اصفهان کرد که گرچه شهرت و اهمیت موارد مندرج در فهرست فوق را نداشتند، اما هریک در جای خود از شاهکارهای معماری عصر صفوی محسوب می‌شدند.

ظل‌السلطان همچنین آینه کاری‌های روی ستون‌های عالی قاپو و چهل‌ستون را از میان برد و علاوه بر این دستور داد روی نقاشی‌های نفیس داخل چهل‌ستون را با گچ بپوشانند و نقاشان قاجاری بر روی آنها نقاشی‌های کم‌ارزش خود را بنگارند. توصیف برخی از این عمارت های تخریب شده به دستور ظل‌السلطان، در برخی سفرنامه‌ها و به خصوص سفرنامه‌های مربوط به مستشرقین و اروپاییانی که از اصفهان در عصر صفوی بازدید کرده‌اند، ذکر شده است. ( 1 )

 مریم شیروانی،مسئول عمارت هشت بهشت به ایرنا گفت: هرگونه بازدید از کاخ هشت بهشت به دلیل ظرافت‌هایی که در ساخت این بنا به کار رفته است و همچنین قرار داشتن در میانه پارک بزرگ هشت بهشت (شهیدرجایی) و تردد پرشمار شهروندان نیاز به فرهنگ‌سازی دارد.

گزارش صدای معلم از بناهای تاریخی و میراث فرهنگی اصفهان و نامه های دانش آموزان و شهروندان

وی افزود: برخورد وسایل بازی همچون توپ والیبال و خطرهای احتمالی مانند استفاده از مواد آتش‌زا برای درست کردن کباب و سایر تفریحات شهروندان می‌تواند آسیب‌های جبران ناپذیر به این بنا وارد کند که از کنترل اداره کل میراث فرهنگی اصفهان خارج است.

شیروانی به حفاظت ۲۴ ساعته این کاخ اشاره کرد و افزود : به رغم حفاظت از سوی یگان ویژه میراث فرهنگی و دوربین‌های مدار بسته، با توجه به  محل قرارگیری عمارت هشت بهشت در میان بوستان شهید رجایی و اقدامات حفاظتی، این بنا در معرض آسیب قرار دارد.

وی یادآور شد: هر بنای تاریخی با توجه به قدمت و کهولت مصالح نیاز به نگهداری و حفاظت مداوم دارد، به همین دلیل کاخ هشت بهشت با توجه به ویژگی های منحصر به فرد معماری و تزیینات وابسته به آن و به دلیل قرار گرفتن در میان بوستان با پوشش گیاهی مختلف و استفاده شهروندان به عنوان تفرجگاه شهری، آسیب پذیرتر و نیاز به حفاظت بیشتری دارد.

پیرو صحبت‌های شیروانی باید گفت آنچه خطر آسیب را دوچندان کرده این است که عمارت هشت بهشت مثل همه بناهای تاریخی به دلیل قدمتی که دارند باید پیوسته محافظت و مراقبت شوند اما اگر به دلیل قرارگیری در پارک نتوان بسیاری از اتفاقات را کنترل کرد که قاعدتا هم با توجه به محیط پر رفت و آمد پارک اجتناب ناپذیر است؛ آن زمان باید گفت امکان هر اتفاقی از ریختن کاشی ها بر اثر ضربات توپ گرفته تا آتش سوزی با بساط سماور زغالی و پرت کردت سیگار می تواند برای این بنا خطرآفرین باشد.

گزارش صدای معلم از بناهای تاریخی و میراث فرهنگی اصفهان و نامه های دانش آموزان و شهروندان

شیروانی در ادامه گفت ‌و ‌گو با خبرنگار ایرنا تصریح کرد: در راستای امر حفاظت در سال‌های اخیر اقدامات مرمتی متعددی صورت گرفته است که می‌توان به مرمت و استحکام بخشی سازه سقف چوبی ایوان شرقی و غربی، پاکسازی مرمت تزیینات نقاشی زیر سقف ایوان غربی، مرمت در و پنجره‌های چوبی شامل پاکسازی سطوح چوبی از گرد و غبار و بقایای آلاینده‌های محیطی اشاره کرد.

وی همچنین بازسازی بخش‌های از بین رفته و اجرای پوشش محافظ، مرمت بخش هایی از  نقاشی‌های دیواری، ساماندهی سسیتم الکتریکال و نورپردازی کاخ ، پاکسازی بخشی از تزیینات آینه کاری (کپ بری) نیز از دیگر اقدامات مرمتی صورت گرفته در این بنا ذکر کرد.

مسئول کاخ هشت بهشت به اقدامات مرمتی در آینده نزدیک اشاره کرد و افزود: ایوان شمالی از لحاظ سازه مشکلی ندارد و مرمت تزئینات وابسته به معماری از جمله تزئینات چوبی زیر سقف ایوان شمالی با توجه به کهولت و از بین رفتن پیوند ملات و مصالح و مرمت و استحکام بخشی نقاشی های دیواری در صورت تامین اعتبار در برنامه‌های مرمتی سالجاری این کاخ قرار خواهد گرفت.

شاید یکی از راه‌های نجات کاخ هشت بهشت این باشد که هویت باغ بلبل به آن برگردانده شود؛ باغی با مشخصه‌های ایرانی و پوشش گیاهی متناسب با اقلیم اصفهان، شیروانی در این ‌باره به ایرنا گفت: با توجه به اینکه باغ بلبل وکاخ هشت بهشت دارای ویژگی‌های منحصر به فرد تاریخی و معماری است، اداره کل میراث فرهنگی اصفهان در صدد آماده سازی پرونده ثبت جهانی این بنا در مجموعه باغ‌های ایرانی است.

پارکی که یک بنای چهارصد ساله را رو به ویرانی برد

علیرضا جعفری زند، باستان شناس و کارشناس دادگستری در رشته ابنیه و آثار تاریخی شرایط عمارت هشت بهشت را هم از این جهت که بدون حفاظ در پارک قرار گرفته و هم اینکه آبیاری موجب نفوذ آب به  زیر پی‌ها شده است نامطلوب دانست و به ایرنا گفت: در دهه شصت عجولانه دیوارها برداشته و این مکان تبدیل به پارکی شد که یک اثر تاریخی چهارصد ساله را رو به ویرانی برده است. 

وی نفوذ آب به زیر پی‌های هشت بهشت را بزرگ‌ترین آسیب پارک به این بنای تاریخی خواند و علاوه بر این افزود: بارها دیده ام افرادی که برای تفریح نشسته اند و  سماور کنار دیوار کاخ هشت بهشت گذاشته اند یا اینکه ته سیگار پرت می کنند توی ایوان‌ها و این برای هشت بهشت خطر ایجاد می کند. این اوضاع نابه سامان روز به روز شدیدتر هم می شود و بنابراین وضعیت هشت بهشت  نیاز به یک تجدید نظر دارد.

جعفری زند گریزی به برداشتن دیوارهای باغ در دهه شصت زد؛ زمانی که خانه‌های ساخته شده بر روی زمین‌های باغ بلبل از سوی شهرداری برای ساختن پارک تملک شد و گفت: عرصه باغ بلبل در زمان ظل السلطان فروخته و تبدیل به منازل مسکونی شد. بعد از انقلاب اما این خانه ها تملک و تبدیل به پارک شد. سردر قاجاری این باغ اما در سال ۶۳  شبانه تخریب شد و اواخر دهه شصت هم به این فکر افتادند که دیوارهایش را بردارند و زمین خانه هایی که تملک شده بود را  به باغ هشت بهشت بیافزایند.

گزارش صدای معلم از بناهای تاریخی و میراث فرهنگی اصفهان و نامه های دانش آموزان و شهروندان

جعفری زند اشاره ای هم به کاوش هیات ایتالیایی در ضلع  شرقی باغ کرد که ضمن آن بخش زیادی از فندانسیون ( پی‌ها) بناهای وابسته به کاخ هشت بهشت به دست آمد و اما همین مکان کاوش شده عاقبت گودبرداری و  تبدیل به توقفگاه شد.

وی معتقد است هشت بهشت امروز در معرض خطر  تخریب شدید است و گفت: کاخ هشت بهشت بسیار شکننده است.فضای اطراف هشت بهشت  تا فاصله ای باید محصور شود و این موضوع باید در اولویت قرار گیرد. 

جعفری زند یادآور شد: بنای هشت بهشت باید به طور کامل  و به لحاظ آسیب‌های فنی که در طول  زمان به آن وارد شده است معاینه شود؛ ضمن اینکه باید گفت  کاشی های لرزان پشت بغل ها هم در حال فرو ریختن است.

گزارش صدای معلم از بناهای تاریخی و میراث فرهنگی اصفهان و نامه های دانش آموزان و شهروندان

***

( 1 )

منابع :

هنری رنه آلمانی ، سفرنامه از خراسان تا بختیاری ، ترجمه همایون فره وشی ، انتشارات امیرکبیر ، تهران ، ص ۹۰۶

بامداد، مهدی. شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری(جلد ۴). چاپ اول. تهران: انتشارات زوار، ۱۳۴۷

ادامه دارد

گزارشگر : نرگس کارگری

گزارش صدای معلم از بناهای تاریخی و میراث فرهنگی اصفهان و نامه های دانش آموزان و شهروندان


گزارش صدای معلم از بناهای تاریخی و میراث فرهنگی اصفهان و نامه های دانش آموزان و شهروندان

منتشرشده در دانش آموز
سه شنبه, 03 فروردين 1400 09:36

۲۰ مشکل فرهنگی ما ایرانیان : " تعبد "

گروه رسانه/

« مصطفی ملکیان » فیلسوف و روشنفکر ایرانی در سلسله گفتارهایی به ۲۰ مشکل فرهنگی ساری و جاری در میان « ایرانیان » پرداخته است .

بخش عمدهٔ پژوهش‌های او در حوزهٔ اخلاق، دین، فلسفهٔ دین، اگزیستانسیالیسم، روان‌شناسی، علوم انسانی، روش تحقیق و روشنفکری است. نظریه عقلانیت و معنویت پروژهٔ مهم اوست. ملکیان از منتقدان روشنفکری دینی است .

به اعتقاد ملکیان، روشنفکران باید به تقلیل مرارت و تقریر حقیقت سرگرم باشند. او می‌گوید:

من نه دل نگران سنّتم، نه دل نگران تجدّد، نه دل نگران تمدّن، نه دل نگران فرهنگ و نه دل نگران هیچ امر انتزاعی از این قبیل. من دل نگران انسان‌های گوشت و خون داری هستم که می‌آیند، رنج می‌برند و می‌روند.

سعی کنیم که اولاً: انسان‌ها هرچه بیشتر با حقیقت مواجهه یابند، به حقایق هرچه بیشتری دست یابند؛ ثانیاً هرچه کمتر درد بکشند و رنج ببرند و ثالثاً هرچه بیشتر به نیکی و نیکوکاری بگرایند و برای تحقّق این سه هدف از هرچه سودمند می‌تواند بود بهره‌مند گردند، از دین گرفته تا علم، فلسفه، هنر، ادبیات و همه دستاوردهای بشری دیگر.

ملکیان معتقد است ریشه مشکلات جامعه را عمدتاً باید در فرهنگ و اخلاق جست و جو کرد و توجه به سیاست برای حل مشکلات، نوعی سطحی‌نگری‌ست. او می‌گوید:

حتی اگر نهادهای اجتماعی ما سامانه‌ای را که باید و شاید ندارند، به علت این است که کسانی که در آن نهادها دست‌اندرکارند، از لحاظ روان شناختی یا اخلاقی یا هر دو ناسالم‌اند و عیب و نقص دارند. هر چه کندوکاو می‌کنم، می‌بینم که هیچ مسئله و مشکل اجتماعی و از جمله سیاسی‌ای نیست، الا این که با یک یا دو یا سه یا چند واسطه به مسئله و مشکل روان‌شناختی یا اخلاقی‌ای می‌رسد.

او خاطرنشان می‌کند:

هیچ‌وقت با رضا و رغبت و علاقه قلبی و باطنی در مسائل سیاسی اظهار نظر نکرده‌ام و فقط وقتی چنین کرده‌ام که خود را اخلاقاً موظف به اظهار نظر دیده‌ام و آن هم وقتی‌ست که یک امر سیاسی آثار و نتایج آشکار در روان و اخلاقیات مردم دارد.

ملکیان به اولویت فرهنگ بر سیاست معتقد است و بنابراین وظیفه روشنفکر را بیشتر نقد فرهنگی جامعه می‌داند تا نقد سیاسی دولت. روشنفکران و مصلحان اجتماعی به جای اینکه همیشه مجیز مردم را بگویند و فکر کنند تمام مشکلات متوجه رژیم سیاسی است، باید از مجیزگویی مردم دست بردارند و به مردم بگویند چون شما اینگونه‌اید حاکمان هم آنگونه‌اند. حاکمان زاییده این فرهنگ اند، جامعه‌ای که فرهنگش این باشد ناگزیر سیاستش و اقتصادش هم آن می‌شود. خطاست که روشنفکران و مصلحان اجتماعی برای دست یافتن به محبوبیت اجتماعی مجیز مردم را بگویند و بگویند که مردم هیچ عیب و نقصی ندارند، چراکه رژیم سیاسی ناشی از مردم است و رژیم سیاسی بهتر به فرهنگ بهتر نیاز دارد. ( 1 )

« صدای معلم » در جهت آسیب شناسی فرهنگی جامعه ایرانی و ایجاد فرآیند « خودانتقادی » به منظور تحقق جامعه ای سالم و دموکراتیک این بحث ها را از فایل های صوتی که در کانال تلگرامی ایشان در بیست بخش منتشر شده پیاده کرده و جهت بررسی و گفت و گو تقدیم شما می نماید .

منتشرشده در آموزش نوین

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور