صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

« خوشبختی امروز ما، تنها به درد آن می‌خورد که در راه خوشبخت‌سازی دیگران به کار گرفته شود. شرط بقای سعادت ما این است و همین نیز علت سعادت ماست »

چهره های ماندگار : " نادر ابراهیمی " ؛ برنده جایزهٔ نخست تعلیم و تربیت یونسکو

گروه تاریخ/

« نادر ابراهیمی » در سن ۷۲ سالگی پس از چندین سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری بعد از ظهر پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ درگذشت.

او فعالیت حرفه‌ای خود را در زمینهٔ ادبیات کودکان، با تأسیس «مؤسسهٔ همگام با کودکان و نوجوانان» ـ با همکاری همسرش ـ در آن مؤسسه متمرکز کرد. این مؤسسه، به‌منظور مطالعه در زمینهٔ مسائل مربوط به کودکان و نوجوانان برپا شد و فعالیتش را در حیطهٔ نوشتن، چاپ و پخش کتاب، نقاشی، عکاسی، و پژوهش دربارهٔ خلق‌وخو، رفتار و زبان کودکان و نیز بررسی شیوه‌های یادگیری آنان دنبال کرد. «همگام» عنوان «ناشر برگزیدهٔ آسیا» و «ناشر برگزیدهٔ نخست جهان» را از جشنواره‌های آسیایی و جهانی تصویرگری کتاب کودک دریافت کرد.

 

نادر ابراهیمی چهره ماندگار تعلیم و تربیت در صدای معلم

نادر ابراهیمی (زادهٔ ۱۴ فروردین ۱۳۱۵ در تهران – درگذشتهٔ ۱۶ خرداد ۱۳۸۷، تهران)، داستان‌نویس معاصر ایرانی بود. او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه در زمینه‌های فیلم‌سازی، ترانه‌سرایی، ترجمه، و روزنامه‌نگاری نیز فعالیت کرده‌است. ابراهیمی، همراهِ بهرام بیضایی و ابراهیم گلستان، از معدود سخنوران ایرانی به‌شمار می‌رود که هم در سینما و هم در ادبیات کار کرده و شناخته شده بوده‌اند.

بیش از نود کتاب از ابراهیمی منتشر شده‌ است.

زندگی
نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران به‌دنیا آمد. پدرش عطاءالمُلک ابراهیمی، فرزندِ آجودان حضور و از نوادگانِ ابراهیم خان ظهیرالدوله، حاکم نامدارِ کرمان در عصر قاجار بود، که رضاشاه پهلوی او را، ضمنِ خلعِ درجه از کرمان به مشکین شهر تبعید نمود، که هنوز قلمستانی به نام او در حومهٔ مشکین شهر وجود دارد (قلمستان عطا) و هنوز خویشاوندان او (ابراهیمی‌های کرمان) در شهر و استان کرمان شناخته شده و مشهور هستند. مادرِ نادر ابراهیمی هم از لاریجانی‌های مقیم تهران به‌شمار می‌آمد. نادر ابراهیمی تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش یعنی شهر تهران گذراند و پس از گرفتن دیپلم ادبی از دبیرستان دارالفنون، به دانشکدهٔ حقوق وارد شد. اما این دانشکده را پس از دو سال رها کرد و سپس در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی به درجهٔ لیسانس رسید.

او از ۱۳ سالگی به یک سازمان سیاسی پیوست که بارها دستگیری، بازجویی و زندان رفتن را برایش در پی داشت.

ارایهٔ فهرست کاملی از شغل‌های ابراهیمی، کار دشواری است. او خود در دو کتاب «ابن مشغله» و «ابوالمشاغل» ضمن شرح وقایع زندگی، به فعالیت‌های گوناگون خود نیز پرداخته‌است. از جملهٔ شغل‌های او بوده‌است: کمک کارگری تعمیرگاه سیار در ترکمن‌صحرا، کارگری چاپخانه، حسابداری و تحویلداری بانک، صفحه‌بندی روزنامه و مجله و کارهای چاپ دیگر، میرزایی یک حجرهٔ فرش در بازار، مترجمی و ویراستاری، ایران‌شناسی عملی و چاپ مقاله‌های ایران‌شناختی، فیلمسازی مستند و سینمایی، مصور کردن کتاب‌های کودکان، مدیریت یک کتاب‌فروشی، خطاطی، نقاشی و نقاشی روی روسری و لباس، تدریس در دانشگاه‌ها و…

در تمام سال‌های پرکار و بی‌کار یا وقت‌هایی که در زندان به‌سر می‌برد، نوشتن را ـ که از ۱۵ سالگی آغاز کرده بود ـ کنار نگذاشت. در سال ۱۳۴۲ نخستین کتاب خود را با عنوان «خانه‌ای برای شب» را در نشر روزبهان به چاپ رسانید که داستان «دشنام» در آن با استقبالی چشمگیر مواجه شد.تا سال ۱۳۸۰ علاوه بر صدها مقالهٔ تحقیقی و نقد، بیش از صد کتاب از او چاپ و منتشر شده‌است که دربرگیرندهٔ داستان بلند (رمان) و کوتاه، کتاب کودک و نوجوان، نمایش‌نامه، فیلم‌نامه و پژوهش در زمینه‌های گوناگون است. ضمن آن‌که چند اثرش به زبان‌های مختلف دنیا برگردانده شده‌است.

نادر ابراهیمی چندین فیلم مستند و سینمایی و همچنین دو مجموعهٔ تلویزیونی را نوشته و کارگردانی کرده، و آهنگ‌ها و ترانه‌هایی برای آن‌ها ساخته‌است. او همچنین توانسته‌است نخستین مؤسسهٔ غیرانتفاعی ـ غیردولتی ایران‌شناسی را تأسیس کند؛ که هزینه و زحمت‌های فراوانی برای سفر، تهیهٔ فیلم و عکس و اسلاید از سراسر ایران و بایگانی کردن آن‌ها صرف کرد؛ ولی چنان‌که باید، شناخته و به‌کار گرفته نشد و با فرارسیدن انقلاب و جنگ، متوقف شد.

او فعالیت حرفه‌ای خود را در زمینهٔ ادبیات کودکان، با تأسیس «مؤسسهٔ همگام با کودکان و نوجوانان» ـ با همکاری همسرش ـ در آن مؤسسه متمرکز کرد. این مؤسسه، به‌منظور مطالعه در زمینهٔ مسائل مربوط به کودکان و نوجوانان برپا شد و فعالیتش را در حیطهٔ نوشتن، چاپ و پخش کتاب، نقاشی، عکاسی، و پژوهش دربارهٔ خلق‌وخو، رفتار و زبان کودکان و نیز بررسی شیوه‌های یادگیری آنان دنبال کرد. «همگام» عنوان «ناشر برگزیدهٔ آسیا» و «ناشر برگزیدهٔ نخست جهان» را از جشنواره‌های آسیایی و جهانی تصویرگری کتاب کودک دریافت کرد.

ابراهیمی در زمینهٔ ادبیات کودکان، جایزهٔ نخست براتیسلاوا، جایزهٔ نخست تعلیم و تربیت یونسکو، جایزهٔ کتاب برگزیدهٔ سال ایران و چندین جایزهٔ دیگر را هم دریافت کرده‌است. او همچنین عنوان «نویسندهٔ برگزیدهٔ ادبیات داستانی ۲۰ سال بعد از انقلاب» را به‌خاطر داستان بلند و هفت جلدی «آتش بدون دود» به‌دست آورده‌است. در اوائل انقلاب و دولت موقت داریوش فروهر وزیر کار وقت او را به سمت مشاور وزیر برگزید ولی وی پس از مدت کوتاهی استعفا داد. نادر ابراهیمی رشته‌های مختلف ورزشی را تجربه کرده، یکی از قدیم‌ترین گروه‌های کوهنوردی به‌نام «اَبَرمرد» را بنیان نهاده و در توسعهٔ کوهنوردی و اخلاق کوهنوردی، تأثیرگذار بوده‌است.

نادر ابراهیمی در سن ۷۲ سالگی پس از چندین سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری بعد از ظهر پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ درگذشت.

کمیته نامگذاری معابر شورای شهر تهران در سال 1390، خیابان هفدهم کارگر شمالی (امیرآباد) تهران که منزل ایشان در بیست سال پایانی عمرش در آن واقع شده بود را به خیابان نادر ابراهیمی تغییر نام داد. ( 1 )

« برخی معتقدند که ابراهیمی در داستان­ های کوتاه خود از پیشگامان ادبیات پسامدرن است. وی در دوره­ ای که نویسندگان آثار مدرن خلق می ­کردند دست به هنجارگریزی­ هایی از چارچوب داستانی، شیوه ­های روایت و اختلال زبانی در داستان زده است. در واقع ابراهیمی با خلق شیوه­ های جدید همچون "همخوانی تصویر و کلام" و "نثر شاعرانه" توانست به سبک خاص نویسندگی دست یابد. » ( 2 )

« سیمین دانشور درباره نادر ابراهیمی گفته است: "نادر ابراهیمی در معرفیِ ادبیات به کودکان این سرزمین کمک بسیاری کرد. کار بزرگ و نادرِ او معرفی و شناساندن ادبیات به کودکان از طریق قصه‌هایش بود و این شناخت برای کودکان بسیار ارزنده و درخور توجه است. علاوه ‌بر آثار او در زمینهٔ ادبیات کودک، کارهایش در ادبیات بزرگسال نیز بسیار ارزنده است که بسیاری از آن‌ها را دوست دارم." ( 3 )

« از میان نویسندگان معاصر نامه‌های نادر ابراهیمی به همسرش بسیار مشهور است. سال‌ها پیش مجموعه‌ای از نامه‌های این نویسنده به همسرش فرزانه مصصومی در کتابی با عنوان «چهل نامه کوتاه به همسرم» منتشر و با استقبال قابل توجهی روبه‌رو شد. این کتاب مدام در این سال‌ها تجدید چاپ می‌شود و خوانندگان بسیاری پیدا می‌کند. نامه نوزدهم این کتاب را می‌خوانید.

نادر ابراهیمی چهره ماندگار تعلیم و تربیت در صدای معلم

عزیز من

به راستی چه درمانده‌اند آنها که چشم تنگشان را به پنجره‌های روشن و آفتابگیر کلبه‌های کوچک دیگران دوخته‌اند...

و چقدر خوب است، چقدر خوب است که ما - تو و من - هرگز خوشبختی را در خانه همسایه جست‌وجو نکرده‌ایم.

این حقیقتا اسباب رضایت خاطر و سربلندی ماست که بچه‌هایمان هرگز ندیده و نشنیده‌اند که ما از رفاه دیگران، شادی‌های دیگران، داشتن‌های دیگران، سفره‌های دیگران و حتی سلامت دیگران، به حسرت سخن گفته باشیم. و من، هرگز، حتی یک نفس شک نکرده‌ام که تنها بی‌نیازی روح بلندپرواز تو این سرافرازی و آسودگی بزرگ را به خانه ما آورده است...

تو با نگاهی پرشوکت و رفیع - همچون آسمان سخی - از ارتفاعی دست نیافتنی، به همه ما آموختی که می‌توان از کمترین شادی متعلق به دیگران، بسیار شاد شد - بدون توقع تصرف آن شادی یا سهم‌خواهی از آن.

من گفته‌ام و تو در عمل نشان داده‌ای:

خوشبختی را نمی‌توان وام گرفت.

خوشبختی را نمی‌توان برای لحظه‌ای نیز به عاریت خواست.

خوشبختی را نمی‌توان دزدید.

نمی توان خرید.

نمی توان تکدی کرد...

بر سر سفره خوشبختی دیگران، همچو یک مهمان ناخوانده، حریصانه و شکم‌پرورانه نمی‌توان نشست و لقمه‌ای نمی‌توان برداشت که گلوگیر نباشد و گرسنگی را مضاعف نکند.

پرنده سعادت دیگران را نمی‌توان به دام انداخت، به خانه خویش آورد و در قفسی محبوس کرد - به امید باطلی، به خیال خامی.

خوشبختی، گمان می‌کنم، تنها چیزی است در جهان که فقط با دست‌های طاهر کسی که به راستی خواهان آن است ساخته می‌شود، و از پی اندیشیدنی طاهرانه.

البته ما می‌دانیم که همه گفت‌وگوهایمان در باب خوشبختی، صرفا مربوط به خوشبختی در واحدی بسیار کوچک است نه خوشبختی اجتماعی، ملی، تاریخی و بشری...

برای رسیدن به آن‌گونه خوشبختی - که آرمان نهایی انسان است - نیرو، امید، اقدام و اراده مستقل فردی راه به جایی نمی‌برد و در هیچ نامه‌ای هم، حتی اگر طوماری بلند باشد، نمی‌توان درباره آن سخن به درستی گفت.

عزیز من!

خوشبختی امروز ما، تنها به درد آن می‌خورد که در راه خوشبخت‌سازی دیگران به کار گرفته شود. شرط بقای سعادت ما این است و همین نیز علت سعادت ماست.

یک روز از من پرسیدی:

« کی علت و معلول، کاملا یکی می‌شود؟» و یادت هست که من، در جا، جوابی نیافتم که بدهم.

بسیار خوب!

پاسخت را اینک یافته ام... ( 4 )

 

منابع :

( 1 ) ویکی پدیا

( 2 ) مستعلی پارسا، غلامرضا، «مولفه­ های ادبیات داستانی پسامدرن در آثار ابراهیمی»، نشریه متن ­پژوهی ادبی، پاییز ۱۳۸۷، شماره۳۷، ص۱۶۱

( 3 ) ایرنا

( 4 ) دنیای اقتصاد


نادر ابراهیمی چهره ماندگار تعلیم و تربیت در صدای معلم

یکشنبه, 16 خرداد 1400 21:16 خوانده شده: 605 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + 0 0 --
علی صادقی / مشاور 1400/03/17 - 16:34
با درود و سپاس

« آنچه یاد گرفتم و آنچه یاد نگرفتم!

من عاقبت یاد گرفتم
در صفِ بلندِ اتوبوس
خمیازه ام را چنان پنهان کنم
که به نفرت از شرایط موجود، متّهمَم نکنند.

من عاقبت یاد گرفتم
در کلاس های درسم
برای بچّه های خوب و حرف شنو
- که بعضی هایشان تعهّدهایی سپرده بودند -
یک ساعت تمام
چنان حرف بزنم که انگار هیچ چیز نگفته ام.

من عاقبت یاد گرفتم
به پاسبان هایی که باطوم به دست دارند
چنان لبخند بزنم
که گویی از خودشانم
و به افسرانِ پلیس چنان با احترام نگاه کنم
که انگار از سه جنگ پیاپی، پیروزمندانه بازگشته اند
و از نرده های آهنیِ باغ های بزرگان
چنان چشم بردارم
که پنداری هرگز چنان نرده ها، قصرها و بزرگانی وجود نداشته اند.
پاسخ + 0 0 --
علی صادقی / مشاور 1400/03/17 - 16:34
ادامه:
در حضور رئیسم
از سودمندی هایی که امکان دارد اقداماتِ جاریِ دولت داشته باشد،
و در حضور کارمندانم
از لزومِ نظم و ترتیب در کارها - تحتِ هر شرایطی!
و در حضور همسایگانم
از شفّافیّت تصویرِ تلویزیونِ جدیدمان
و شرکتِ صمیمانه در جشن های ملّی،
و در حضور دوستانم
از بازی ورق و ...،
و در تاکسی و اتوبوس
از پل های هوایی که احتمالاً بهبود مختصری در وضع عبور و مرور
تهران ایجاد خواهد کرد،
و در گردشگاه های عمومی
از انواعِ گلکاری های مناسب، و انتخابِ بجایِ درختانِ بهِ ژاپنی
برای تزیین،
پاسخ + 0 0 --
علی صادقی / مشاور 1400/03/17 - 16:35
ادامه:
و در تلویزیون
از بهترین خوانندگان یا ...،
و در مقاله هایم
از مشکل عظیم و غول آسایِ کمبود تخم مرغ و لیموترش و لوبیا چیتی
چنان سخن بگویم
که شهری بر بی گناهیِ من گواهی دهد.

من عاقبت یاد گرفتم
به گُل ها دست نزنم
نزدیک لانه ی زنبورها نروم
گوشِ گربه را نکِشم
دُم سگ را لگد نکنم
به قاطرانِ چموش، سیخونک نزنم
دستم را به طرف آتش نبرم
چشمم را به دوردست ها ندوزم
عکسِ لرزانِ خودم را توی رودخانه ی تاریخ نبینم
و به همه ی ... سلام و تعظیم کنم!
پاسخ + 0 0 --
علی صادقی / مشاور 1400/03/17 - 16:36
ادامه:
من عاقبت یاد گرفتم
بی صدا و با لبخندی نمکین، گریه کنم
و به سختی گریه کنم
آنگونه که همه بپندارند از شادیِ بسیار، اشک به چشم آورده ام.

من، همه ی اینها را عاقبت یاد گرفتم
و چه دشوار و کُشنده بود یاد گرفتن همه ی اینها
امّا هرگز، هرگز، یاد نگرفتم
وقتی در خانه هستم
زیر لب نگویم: « مُرده شویِ این اوضاع و زندگی را ببرد ! »
گرچه مکرّر و مرتّب به بچّه هایم می گویم:
« مبادا این حرف را توی مدرسه بزنید!
پدرتان، پدر بی گناهتان بیچاره می شود »

زنده یاد نادر ابراهیمی ( 1357 )

روحش شاد و یادش ماندگار

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور