گروه گزارش/
دخالت نمایندگان مجلس در امور داخلی آموزش و پرورش به ویژه عزل و نصب ها موضوع تازه ای نیست هر چند به قول مرتضی تمجیدی این نمایندگان آن را دخالت ندانسته و آن را " مشورت " و یا " احساس مسئولیت " تلقی می کنند .
شدت دخالت نمایندگان مجلس به حدی رسید که « مرتضی نظری » رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش با اشاره آن ها و انفعال سیدمحمد بطحایی وزیر آموزش و پرورش و بدون کم ترین مقاومتی به بهانه کوچک سازی و یا چابک سازی سازمانی حذف گردید .
با این حال مدیر کل سابق آموزش و پرورش زنجان آن را بدون راه حل نمی داند .
تمجیدی معتقد است اگر فرهنگیان ما احساس مسئولیت میکردند و در صحنه بودند اتفاقات اخیر رخ نمیداد. تصمیمگیران اصلی آموزش و پرورش باید نهادهای و مراجع و جریانهای فرهنگی باشند. اگر کانون صنفی فعال و قوی داشته باشیم و شوراهای معلمان قوی باشند دیگر شاهد دخالت عناصر خارجی نیستیم. بیتفاوتیها و ضعف در بین فرهنگیان باعث میشود که افراد دیگر این جسارت را پیدا کنند و وارد فاز دخالت شوند.
وی بزرگترین مسئله فرهنگیان را نه معیشت نیست بلکه انفعال و بی تفاوتی معلمان می داند .
مرتضی تمجیدی نخستین گفت و گو ( مصاحبه ) با رسانه ها را با صدای معلم در تاریخ 1392/11/27 انجام داد . ( 1 )
متن کامل گفت و گو را می خوانیم .
گروه اخبار/
رییسجمهوری در پیام نوروزی به مناسبت حلول سال ۱۳۹۸ هجری شمسی، با ارائه فهرستی از کامیابیهای سال گذشته و ناکامیها و مشکلاتی که مردم با آن مواجه بودند، سال جدید را سال تصمیمگیریهای نو، انسجام ملی و تلاش مضاعف خواند و تاکید کرد: تردید نکنید با تلاش مضاعف، به پیروزی میرسیم و از مشکلات عبور خواهیم کرد.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی با بیان اینکه" اساس نابسامانیها و مشکلات ما، از سوی بدخواهان، از بیرون مرز ایران وارد سرزمین ما شده است"، اظهارداشت: امروز میدان نبردی است که آحاد مردم در این میدان باید حضور داشته باشند و غیبت حتی یک نفر هم میتواند خسارت بار باشد.
رئیس جمهور سال جدید را سال مهار تورم، متعادل کردن قیمت ارز و سال دوستی بیشتر با همه همسایگان برشمرد و تصریح کرد: دولت برنامههای جدید خودش را در اوایل سال نو اعلام خواهد کرد.
متن کامل پیام نوروزی دکتر روحانی به این شرح است:
گروه اخبار/
حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی در پیامی بهمناسبت آغاز سال ۱۳۹۸، سال جدید را سال «رونق تولید» نامگذاری کردند.
گروه گزارش/
بر اساس ابلاغیه ای که شعبه 101 کیفری دادگاه کیفری دو شهر بناب برای علی پورسلیمان مدیر صدای معلم ارسال کرده است خواسته شده تا امروز 28 اسفند ماه ساعت 9 صبح در آن جا حضور پیدا کند .
این ابلاغ در راستای شکایت قبلی روحانی بنابی " مهدی بهرامی اقدم " صورت گرفته است .
« مهدی بهرامی اقدم » روحانی و موسس مدرسه قرآن و عترت بناب از مدیر صدای معلم به اتهام " نشر اکاذیب در فضای مجازی " شکایت کرده است .
این شکایت به خاطر گزارش صدای معلم در مورد عملکرد اداره آموزش و پرورش بناب و عملکرد مدیر کل آموزش و پرورش آذربایجان شرقی بوده است . ( این جا )
پیش از این شکایت هیچ گونه پاسخ و یا جوابیه ای مطابق ماده 23 قانون مطبوعات برای صدای معلم ارسال نشده است .
نخستین احضار مدیر صدای معلم بر اساس نیابت قضایی بود که در شعبه چهارم بازپرسی ناحیه 31 ( جرایم رایانه ای و فن آوری اطلاعات تهران ) صورت گرفت .
پس از ایراد مدیر صدای معلم در مورد صالح نبودن مرجع رسیدگی کننده این پرونده به شعبه چهارم بازپرسی دادسرای فرهنگ و رسانه انتقال یافت .
در این شعبه پورسلیمان اظهار داشت :
" همان گونه که در دادسرای فرهنگ و رسانه خدمت بازپرس محترم شعبه چهارم بازپرسی عرض کردم و مکتوب نیز گردیده است ؛ « صدای معلم » یک ر سانه رسمی دارای مجوز به شماره ثبت 78039 از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است . پرسش این است که آیا دادگستری بناب وفق قانون و مقررات عمل کرده است ؟
به این لحاظ دادگاه بناب فاقد صلاحیت ذاتی برای رسیدگی به این پرونده می باشد .
رسیدگی به چنین پرونده هایی مطابق قانون فقط در صلاحیت دادسرای فرهنگ و رسانه می باشد .
از سوی دیگر ، همان گونه که قبلا نیز مکتوب گردیده است ؛ از آن جا که محل فعالیت این رسانه و نیز محل سکونت این جانب در تهران بوده است مطابق قانون چنان چه شاکی محترم جناب آقای مهدی بهرامی اقدم ادعا و یا شکایتی علیه بنده به عنوان صاحب امتیاز و مدیر مسئول صدای معلم دارد می تواند در دادسراهای تهران اقامه دعوی نماید .
بنابراین دادگاه بناب فاقد صلاحیت محلی برای رسیدگی می باشد . "
همچنین بیان و مکتوب گردید :
" در قرار نیات قضایی که توسط دادیار محترم شعبه دوم دادسرای عمومی و انقلاب بناب جناب آقای احمد بیرامیان به تاریخ 12 / 8 / 1397 صادر گردیده است شاکی علاوه بر آقای مهدی بهرامی اقدم ، اداره آموزش و پرورش بناب نیز قید گردیده است و این در حالی است که تاکنون احضاریه و با ابلاغیه ای دال بر شکایت اداره آموزش و پرورش به بنده ابلاغ نگردیده است و از این لحاظ پرونده دارای نقص می باشد . "
در تصویر زیر شکایت شاکی آقای مهدی بهرامی اقدم و اداره آموزش و پرورش بناب ذکر گردیده است :
به بازپرس تاکید و در پرونده مکتوب شد :
" شکایت آقای مهدی بهرامی اقدم مربوط به گزارش صدای معلم به تاریخ دوشنبه 19 شهریور ماه 1397 است .
در این نامه هیج اسمی از ایشان به میان نیامده و طرف خطاب نیستند و روی سخن نویسندگان با مسئولین آموزش و پرورش می باشد که چنین قراردادهایی را با اشخاص حقیقی منعقد کرده اند و چون ایشان هیچ سمت رسمی در آموزش و پرورش و نهاد دیگری ندارند هیچ گونه مسئولیتی متوجه ایشان نشده است ؛ بنابراین نمی توانند در مقام شاکی قرار گیرند چون در نامه فقط به بخش خصوصی و موسسین مدارس غیر دولتی اشاره شده است .
لذا زمانی که ایشان هیچ سمت و موقعیت رسمی و حقوقی در آموزش و پرورش ندارند چگونه می توانند طرف خطاب قرار گیرند؟ "
بر این اساس پرونده مذکور مجددا به بناب برگشت خورد .
در کمال ناباوری مجددا ابلاغیه ای برای مدیر مسئول صدای معلم درست در آخرین روز کاری سال صادر گردید.
این ابلاغیه در 27 اسفند ماه بدون آن که حتی پیامکی برای متشاکی ارسال گردد و یا به رویت و امضای ابلاغ شونده برسد ؛ تحویل منزل شده است و تاریخ حضور نیز کم تر از 24 ساعت در شهرستان دوری مانند بناب بوده است .
پرسش این است که آیا دادگستری بناب وفق قانون و مقررات عمل کرده است ؟
هدف طراحان این سناریو چیست ؟
موضع وزیر آموزش و پرورش و سایر مسئولان در این موارد فقط سکوت و انفعال بوده است .
« صدای معلم » بارها نسبت به گسترش فضای تهدید و شکایت علیه منتقدان و رسانه های مستقل انتقاد کرده است .
پایان گزارش/
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر توسط یکی از فرهنگیان لرستان در انتقاد از دخالت نمایندگان مجلس در امور آموزش و پرورش و انفعال وزیر آموزش و پرورش برای صدای معلم ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان اعلام می کند .
گروه اخبار/
روزنامه جوان می نویسد :
«وسط مونولوگهای مربی پرورشی، درست وقتی که همه بچهها خمیازه میکشیدند از جام بلند شدم و گفتم که خانم میشه یکبار برای همیشه دست از سر موضوع گروه سرود مدرسه رقیب و تذکر به ما که حواسمون به شرکت در مراسمها نیست، بردارید و به جاش برامون توضیح بدید که چطور میتونیم از اپلیکیشنهای گوشی موبایلمون استفاده بهینه کنیم یا چطور میتونیم احساساتمون رو مقابل جنس مخالف درست کنترل کنیم که ضربه روحی نخوریم یا میشه به جای این حرفها یه فیلم خوب اجتماعی بذاریم و در مورد موضوعش حرف بزنیم؟ معاون پرورشی یه چشم غره بهم رفت و از کلاس بیرونم انداخت.»
اینها نقد طاهره سیدضیاء دانشآموز دیروز مدرسه مطهری و دانشجوی امروز رشته علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی به نقش معاون پرورشی در مدارس است. «این معاونت در کلیشههای دهه 60 مونده و باور نمیکنه که نیازهای دانشآموزان متفاوت و فراتر از گروه سرود و برگزاری مسابقات است. این برنامهها با واقعیت موجود در بین نوجوانان فاصله معناداری داره.»
معاونت پرورشی که در اواسط دهه 70 به سازمان دانشآموزی تبدیل شده بود در سال 1385بار دیگر احیا شد تا بر اساس تبصره 6 اساسنامه آن بتواند «سیاست تلفیق آموزش با پرورش و تعمیم رسالت پرورشی در معلمان دروس مختلف را در قالب برنامهها و آییننامههای مشخص در موارد جذب و تربیت معلم، ارزیابیهای شغلی و تدوین کتب درسی تنظیم کند.» این معاونت خیلی زود شکل گرفت و دفاتر آن هم راهاندازی شد و تمام کسانی که در دهه 70 زیرمجموعه این معاونت فعالیت میکردند به صحنه برگشتند تا به قول خودشان نقش تربیتی دانشآموزان را بهعهده بگیرند. اما به گفته خودشان تغییر مداوم مدیران و کسری بودجه شدید باعث شد نتوانند آنطور که باید موفق عمل کنند. نظر منتقدان و کارشناسان اما چیز دیگری است، آنها میگویند که اصولا معاونت پرورشی نخواسته و نتوانسته که خود را منطبق با نیازهای روز دانشآموزان پیش ببرد و همین باعث ناموفق بودن برنامههای آن است.
معاونت پرورشی به مناسکگرایی محدود شده
مهین برخورداری، استاد دانشگاه و دکترای علوم تربیتی در اینباره به همشهری گفت: «معاونت پرورشی به مناسکگرایی محدود شده و مربیان پرورشی ما تنها درگیر مسائلی مانند رسیدگی به حجاب و لباس کودکان و نوجوانان، نماز جماعت، سرودها، مسابقات و... هستند و آموزش اصول اخلاقی دیگر مانند رعایت حقوق دیگران، آموزش مسائل زیستمحیطی، مهارتهای زندگی، ترویج صلح و دوستی را در زمره وظایف خود نمیدانند.»
او با بیان اینکه جدا کردن و منفک دیدن آموزش از پرورش اصولا اشتباه است و نباید برای تربیت جایگاهی متفاوت از آموزش درنظر گرفت، اظهار داشت: «درواقع وظیفه نظام آموزشی در همه جای دنیا یک چیز است و آن رشد انسان متعالی است، اما در ایران این دو مفهوم را از هم جدا کردهاند که ضربه زیادی به مدارس ما زده است؛ بهطور مثال مگر میشود معلم ریاضی یا علوم در کلاس فقط به فکر آموزش یکسری مواد تئوری خام باشد و به ارتقا و رشد دانشآموز فکر نکند؟ آیا وظیفه آنها نیست که کارگروهی، همدلی و صبوری در یادگیری، خلاقیت و نوآوری، آموزش اخلاق فردی و اجتماعی را به دانشآموز آموزش دهند؟ آیا نیاز نیست که حین آموزش مسائل تربیتی هم لحاظ شود؟»
برنامههای معاونت پرورشی کهنه و قدیمی اند
به عقیده برخورداری این جداسازی علاوه بر هزینههای گزافی که بر دوش دولتها گذاشته، در عمل ناکام هم بوده است: «از سوی دیگر نظام آموزشی کشور در 40 سال اخیر هیچ تغییر بنیادی نکرده و این در حالی است که همهچیز در جامعه به سرعت در حال تغییر است. برنامهریزان تربیتی و حتی آموزشی باید باور کنند لباسی که 40 سال پیش میشد تن دانشآموزی کرد، امسال به تن او نمیرود و حتی گاهی اوقات آنقدر مندرس است که هر لحظه احتمال میرود پاره شود و نیاز به تعویض دارد.»
این استاد دانشگاه با تأکید براینکه آسیبهای اجتماعی روند رو به رشدی در سالهای اخیر پیدا کردهاند، اظهار داشت: « مدیران ارشد معاونت پرورشی سری به مدارس بزنند و ببینند که دانشآموزان با چه مسائل و مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنند؛ رابطههای خطرناک، مصرف موادمخدر، رفتارهای فردگرایانه بهشدت منفی مانند خودخواهی، خشونت کلامی و رفتاری، چاقی مفرط نوجوانان و دهها نمونه دیگر را ببینند و بعد قضاوت کنند که آیا برنامههایی که برای اجرا به مدارس ارائه میدهند، مؤثر است یا خیر؟»
مربی پرورشی در یک باغ و ما در باغ دیگر
نظر دانشآموزان درباره مربیان پرورشی چندان متفاوت از منتقدان نیست. آنها میگویند که نگاهشان به مربی و ساعات پرورشی مثل درس دینی است و به نظرشان این دو با هم فرقی ندارند.« مربی مییاد سر کلاس، در خوشبینانهترین حالت یکسری نصیحتهای کلی میکنه که با پسرا دوست نشید، اگر بالغ شدید ازدواج کنید، آرایش نکنید، عضو اینستاگرام و تلگرام و اینا نشید، موهاتون رو رنگ نکنید، ابروهاتون رو برندارین، بلند نخندین، فقط و فقط درس بخونید؛ این حرفا رو که مامانهامون هم بهمون میزنن، این کارو بکن و اون کارو نکن رو تو خونه هم داریم.» مژده ف، دانشآموز پایه دهم این نقدها را به مربی پرورشی مدرسهشان میکند و با بیحوصلگی میگوید که از این همه فرمان خسته شده است. «یکبار نشد که وقتی میان سر کلاس به جای نصیحت کردن، یه راهحل یاد بدن که چطور میشه با جنس مخالف یه رابطه سالم داشت که آخرش آسیب نباشد، یا به جای اینکه جاسوس بفرستن صفحه اینستاگرام ما رو پیدا کنه و آمار بده بهشون که تولد فلانی چه خبر بوده، بیان بگن که فلان شعرایی که تو پیچت گفتی قشنگه یا اون داستانکت ایرادش اینه.» او و دوستانش نقدهای جدی به معاونت پرورشی دارند و دائم لابه لای حرفهایشان تأکید میکنند که چیزی درست نمیشود. «مربیمون از وقتی فهمیده من ویلون میزنم رسما با من بد شده و دائم تو کلاس منو ضایع میکنه. بعد شما میخواین چی درست بشه، اصلا اونا تو یه باغن و ما تو یه باغ دیگه.»
یک خاطره تلخ از مشاوره تربیتی رهایم نمیکند
فاصله معنادار بین مشکلات و خواستههای نوجوانان با برنامههای معاونت پرورشی پرتکرارترین نکتهای است که دانشآموزان به آن اشاره میکنند. مهناز نعمتی، دانشآموزان پایه نهم که به قول خودش حرفهای مگوی زیادی دارد، با کنایه و تمسخر از ساعات پرورشی و مشاوره در مدرسهشان صحبت میکند و جایی از مصاحبه گریهاش میگیرد. «یکی از دوستای صمیمی من بهخاطر مشکل خانوادگی و کنکور که در هم شده بود، یه قرصی میخورد که بهش اعتیاد پیدا کرده بود، من خیلی نگرانش بودم و جرأت هم نمیکردم به مادرش بگم از بس بداخلاق و غیرمنطقی بود، رفتم پیش مشاورهمون و بعد از کلی التماس که نمیخوام مادرش بفهمه و میخوام خودت مشکلش رو حل کنی موضوع رو بهش گفتم، دوستم ظهر رسیده بوده خونه مادرش کتک و کتککاری که چرا قرص میخوری و از اونجا که فقط من از ماجرا خبر داشتم، به من بدبین شد و الان چند ماهه باهام قهره. رفتم به مشاوره میگم که چرا به مادرش گفتی؟ مگه من التماس نکردم که نگو، برگشته میگه نمیشه باید مادرش در جریان قرار میگرفت، میگم باشه حداقل موضوع رو یه جوری میگفتی که اینطوری نشه؛ مثلا مادرش رو صداش میکردی و باهاش در مورد مشکلات سارا و فشاری که روشه حرف میزدی، اما او هیچ جوابی نداد. آخه این چه مشاورهایه؟ ما دیگه چطوری بهش اعتماد کنیم.»
مربی پرورشی یعنی تذکر، نصیحت و توبیخ
نقد دانشآموزان به مشاوره و مربیان پرورشی زیاد است، بیشتر هم روی عدمدرک مسائل و دور بودن از دغدغهها و خواستههای آنهاست. هادی طالبی، دانشآموز پایه یازدهم یک هنرستان فنی حرفهای مطرح تهران است. او از اینکه معاون پرورشیشان همیشه بابت بلندی موهای و خط ریشش به او تذکر میدهد، شاکی است. «هر روز صبح بلااستثنا ما را سر صف نگه میداره و برامون سخنرانی میکنه، ما هم خوابآلود مجبوریم گوش کنیم. برای شرکت در مراسمها امتیاز گذاشته و یه بار که همزمان با نماز داشتیم فوتبال بازی میکردیم کلی داد و بیداد کرد که این چه کاریه. گیر دادن به بلندی مو و خط ریش بچهها هم که کار همیشگی شه.» او میگوید که از نظر مربی پرورشی دانشآموزی خوب است که درسش خوب باشد، در مراسمها شرکت کند و کتابهایی که او میگوید بخواند. «چند وقت پیش تو پارک نزدیک مدرسه یکی از بچهها رو دیده که سیگار میکشه، آنچنان خوابونده زیر گوش پسره که برق از سه فازش پریده، بعد هم کار به توبیخ و پدرت بیاد و اخراج و این حرفها کشیده. حالا بدبخت اصلا دفعه اولش بوده این همه بلا سرش اومده. من نمیگم اصلا سیگار خوبه ولی حتما با کتک چیزی درست نمیشه.»
مربی نصیحت میکرد که کتاب فلسفی نخوان
متین اوتادی دوست هادی تا حرف کتاب میشود، داغ دلش تازه میشود. «ببینید مربیهای پرورشی این طوری هم نیست که خیلی در مسائل دینی غوطه ور باشن و از مشکلات ما سررشته نداشته باشن. اتفاقا بعضیهاشون خیلی آدمهای منطقی و روشنی هستن و حرف ما رو میفهمن ولی به همون اندازه یا شاید هم بیشتر مربیهایی رو داریم که درکی از موقعیت و خواستههای ما ندارن. مثلا پایه نهم که بودم، مربی سرکلاس پرسید چه کتابهایی میخونید؟ من با ذوق و شوق از رمانها و کتابهای فلسفی که خوندم گفتم و حسم این بود که الان تشویقم میکنه، وقتی اسم کتاب دنیای سوفی اثر یوستین گردر رو بردم، کلی من رو نصیحت کرد که به جای اینها کتابهای مذهبی فقط بخوانم. من هر چی گفتم که این دو موضوع رو با هم قاطی نکنیم، بازم هم حرف خودش رو میزد و نمیپذیرفت که هر دوی این کتابها در جای خودش مهم است.» با همه این تفاسیر و انتقادهای مکرر به عملکرد معاونت پرورشی در طول تمام این سالها از سوی کارشناسان و دانشآموزان، آنها کار خودشان را میکنند و اعتقادی به تغییر استراتژی در برنامههای خود و به روز کردن روشهای آموزشی و تربیتی باتوجه به نیازهای امروز دانشآموزان ندارند.
امور تربیتی ناموفق
و لزوم بازنگری در برنامهها
جواد بابازاده ـ معلم و کارشناس آموزشی
در سالهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی، نهاد «امور تربیتی» با هدف گسترش و تعمیق ارزشهای انقلاب اسلامی در آموزش و پرورش کشور راهاندازی شد و در هشتم اسفندماه سال 1359هم «ستاد امر تربیتی» در مدارس کشور به همت شهیدان رجائی و باهنر شکل گرفت. 3 هدف و وظیفه برای امور تربیتی تعریف شده بود: زدودن نمادهای طاغوتی و نیروهای طاغوتی از مدارس، مقابله با گروههای مخالف نظام و پیامرسانی و تعمیق ارزشهای انقلاب اسلامی بین دانشآموزان. امور تربیتی تا دهه ۷۰ ویترین ایدئولوژیک و سیاسی آموزش و پرورش بود، به تبع آن هم مربیان تربیتی نماینده پرنفوذ اداره در مدارس بودند. اما از دهه۷۰ که نماد و نیروهای طاغوتی حذف و جنگ هم تمام شده بود، مربیان پرورشی از فلسفه وجودی و کاری خود تهی شدند. در دهههای۷۰ و ۸۰ بحثهای بسیاری درخصوص لزوم ادامه کار مستقل مربیان تربیتی و پرورشی در جریان بود که در نهایت مرتضی حاجی طرح ادغام امور تربیتی با آموزشی را اجرا کرد ولی این امر با مخالفت شدید اصولگرایان و مربیان پرورشی همراه شد؛ بهطوری که مربیان پرورشی چندین بار برای اعتراض به خیابانها آمدند. بعد از رفتن حاجی از وزارت آموزش و پرورش، در سال 1385، مجلس طرح ایجاد معاونت پرورشی را تصویب کرد که تا به امروز ادامه داشته است. اما جدا از همه بحثها درخصوص لزوم یا عدملزوم وجود چنین معاونتی در سالهای گذشته، موافقان این معاونت همچون مخالفان آن معترفند که امور تربیتی و مربیان پرورشی در رسیدن به اهداف بیان شده چندان موفق نبودند، ولی مسئله این است مدیران آموزش و پرورش، سیاسی عمل میکنند و شهامت بیان علنی آن را ندارند و سعی میکنند با توجیه مسائل این عدمموفقیتها را توجیه کنند؛ چنانچه علیرضا کاظمی، معاون پرورشی در روز امور تربیتی کمبود نیرو و بودجه را دلیل ناکارآمدی دانست. ولی آنچه مشخص است اینها دلیل اساسی بر عدمموفقیت این راه نیست، بلکه پافشاری و اصرار نظریه پردازان و مجریان امور تربیتی بر اصول اولیه و روشهای رایجشان است؛ حال آنکه ما در مدارس با موجودی زنده سر و کار داریم که روزبهروز تغییر میکند، باهوش است و با فرمول و دستور مشخص پیش نمیرود. امور تربیتی و فرهنگی بیشتر از مسائل آموزشی با خانوادهها و جامعه درگیر است و باید بتواند خود را با آنها منطبق و همسو کند یا حداقل در تضاد با آنها نباشند؛ به بیانی دیگر زمانی که ارزشهای تعلیمی از طرف جامعه یا خانوادهها پس زده شود دستاورد قابل بیانی نخواهد بود.
آموزش و پرورش باید بپذیرد که تغییر روشهای تربیتی متناسب با نیازهای روز کودکان و نوجوانان را باید سریعتر سرلوحه کار خود قرار دهد و آنچه مشهود است اگر تغییرات اساسی در امور پرورشی و تربیتی انجام نگیرد این روشها روزبهروز خاصیت خود را از دست داده و حتی در مواردی به ضدتربیتی بدل خواهند شد.
روزنامه همشهری
پس از نخستین تحصن و به عبارت بهتر " اعتصاب " معلمان در مهر ماه سال جاری یادداشتی نوشتم . ( این جا )
در بخشی چنین آمده بود :
" آمارهایی که توسط طرفین یعنی مسئولان وزارت آموزش و پرورش و فعالان صنفی ارائه می شود تفاوت های خیلی زیادی دارند .
فعالان صنفی و معلمانی که در اعتصاب شرکت کرده اند استتقبال را خوب و قابل قبول ارزیابی می کنند اما مسئولان وزارت آموزش و پرورش و مشخصا مدیران کل و مناطق برای آن که استمرار مدیریتی آن ها دچار خدشه نشود و یا متهم به ناکارآمدی و یا بی عرضگی نشوند یا از اساس صورت مساله را پاک می کنند مانند اداره کل آموزش و پرورش خراسان رضوی و یا در شهری مانند تهران با 19 منطقه مدیر کل آن آقای باقری تعداد مدارس اعتصاب کننده را 5 فقره ذکر می کند .
و اما دلیل مهم دیگر که خیلی ممکن است به چشم نیاید کشاندن مشکلات صنفی توسط معلمان معترض به میان دانش آموزان می باشد .
از نظر نگارنده سپر قرار دادن دانش آموز برای احیای مطالبات صنفی نوعی استفاده ابزاری از دانش آموزان برای موضوعات مبتلی به معلمان است .
درست به همان دلیل که استفاده ابزاری از دانش آموزان برای مقاصد سیاسی و تبلیغی محکوم و ناپسند و غیراخلاقی است این گونه کنش ها با یک آموزش حرفه ای تطابق ندارد .
معلم نباید در جریان آموزش دانش آموز را وارد دعواهای خود با دولت و حاکمیت کند . بیان جملاتی مانند احیای اصل 15 قانون اساسی و به صورت مکرر در مناطق مرزی و قومیتی و یا حضور معلمان با لباس های محلی در مدرسه یک هشدار برای همه مسئولان نظام است
هیچ فرد ، مقام و یا نهادی حق ندارد و نمی تواند از دانش آموزان برای اهداف و یا مقاصد صنفی و یا سیاسی خود از دانش آموزان استفاده ابزاری کند .
مهم ترین کار یک معلم باید آموزش تفکر انتقادی و مهارت های زندگی به دانش آموزان باشد .
اگر این دسته از معلمان واقعا برای " دانش آموز " در نظام آموزشی پایگاه و جایگاهی قائل هستند چرا در مورد نمایشی شدن و بی خاصیت بودن " شورای دانش آموزی " در مدارس اعتراض نمی کنند ؟
چرا فرضا زمانی که حقوق دانش آموز توسط همکار و یا معاون و مدیر مدرسه نادیده گرفته می شود معمولا در برابر آن سکوت می کنند ؟
در جریان تقلب و تخلفات هشتمین دوره مجلس دانش آموزی بسیاری از تشکل ها و فعالان صنفی از کنار آن به راحتی گذشتند ...
اگر دانش آموز ضلع مهم و رکن راهبردی تعلیم و تربیت است و فلسفه وجودی معلم و نظام اداری مدرسه و سطوح مدیریتی در برابر آن معنا پیدا می کند نباید در مقابل تضییع حقوق آنان سکوت کرده و مصلحت پیشه کنیم ... "
بارها نوشته ام و تاکید کرده ام که معلمان می خواهند دیده شوند . گفته ام که افکار عمومی جامعه به ویژه رکن دیگر آموزش که اولیاء می باشند از این حرکات پشتیبانی و حمایت نمی کنند .
حتی زمانی که این اخبار را می شنوند اظهار تعجب می کنند که معلمان با این همه تعطیلی دیگر چه خواسته ای دارند ؟ سپر قرار دادن دانش آموز برای احیای مطالبات صنفی نوعی استفاده ابزاری از دانش آموزان برای موضوعات مبتلی به معلمان است
یک بار در مدرسه بودم . اولیا یک د انش آموز آمده بود و می گفت که چرا این اعتراضات فقط در مدارس دولتی است ؟
آیا مدارس هیات امنایی ، غیرانتفاعی و... مشکل ندارند ؟
این نشان می دهد علی رغم حقیقتی که در صدای اعتراض معلمان مستتر است اما جامعه در کلیت آن به این سخن معلمان نرسیده و یا آن را باور نکرده است .
باید این نکته را یادآور شد که با گارد گرفتن و جامعه را متهم به نفهمی و یا بی اطلاعی از واقعیت های مدرسه کردن و... گشایشی در وضعیت موجود ایجاد نخواهد کرد .
اگر فرهنگیان و تشکل های معلمان قصد دارند جامعه را با خود در حصول " مطالبات و حقوق قانونی " همراه کنند و به هم افزایی در تقویت سه ضلع مثلث " آموزش " برسند چاره ای ندارند جز آن که جایگاه " دانش آموز " را به رسمیت بشناسند . هیچ فرد ، مقام و یا نهادی حق ندارد و نمی تواند از دانش آموزان برای اهداف و یا مقاصد صنفی و یا سیاسی خود از دانش آموزان استفاده ابزاری کند .
همان گونه که تشکیلات عریض و طویل وزارت آموزش و پرورش بدون حضور " معلمان " و به تبع آن " دانش آموزان " توجیه محتوایی و فلسفی ندارد بدون حضور دانش آموزان و دیده شدن آن ها فلسفه حضور معلمان مورد سوال خواهد بود .
معلمان هیچ گاه نباید فراموش کنند که به حمایت معنوی و یکپارچه اولیاء دانش آموزان نیاز دارند .
شاهد این ادعا نشست نمایندگان منتخب شورای انجمن اولیا و مربیان از 31 استان کشور در دفتر وزیر آموزش و پرورش در 9 دی ماه سال جاری بود که از میان آن همه تنها نماینده زاهدان بود که بر " معیشت معلمان " در چند جا تاکید کرده و وزیر آموزش و پرورش و سایر مسئولان را به تحرک برای ارتقای وضعیت معیشتی معلمان فراخواند . ( این جا )
چیزی که در این اعتراضات مشهود بود تحلیل محتوای عکس هایی بود که متحصنین در شبکه های اجتماعی منتشر کردند .
در ابتدا باید اشاره ای به تحلیل های ساده و تاسف برانگیز امیر علی نعمت اللهی که خود را در جایگاه قائم مقام وزیر که البته یک پست تعریف نشده در اسناد دولتی است جا زده است اشاره ای داشته باشم :
قائم مقام وزیر آموزش و پرورش در پاسخ به این سوال که اتفاقا گفته میشود، تحصنها سراسری است و محدود نیست، چرا آن را محدود قلمداد میکنید؟ گفت: خیر، این طور نیست واقعا تعداد محدود است و فقط در برخی از مدارس و آموزشگاهها در برخی از استانها تحصن بوده است.
نعمتاللهی در پاسخ به این سوال که بر فرض تعداد آنها محدود باشد، آیا خواستههای همین تعداد محدود را مورد اهمیت و توجه قرار میدهید؟ گفت: بله، این را قبول داریم. من صادقانه میگویم که این تحصنها در برخی از مدارس و برخی از استانها بوده و خیلی محدود است. اصلا نمیخواهم در این مورد شعاری صحبت کنم، زیرا ما آمار این تحصنها را داریم و مطمئن باشید که نگرانکننده نیست. بطحایی روش های اعتراضی معلمان مانند " اعتصاب " را بدآموزی می خواند در حالی که عملکرد وی تشدید فرهنگ غلط سازمانی و پر رنگ کردن مدیریت های ناکارآمد و توجیه انتصاب های غیرکارشناسی و سیاسی بوده است
قائم مقام وزیر آموزش و پرورش ادامه داد: اگر وضعیت نگرانکننده بود، حداقل من به عنوان قائم مقام آموزش و پرورش نباید در اتاقم باشم. من شفاف میگویم که در برخی از استانها حتی یک مورد تحصن نداشتهایم، این طبق آماری است که من از ساعت 10 صبح دارم. البته مشخص هم نیست، عکسهایی که منتشر میشود، برای همان استان هست یا نه و شاید شیطنت برخی افراد باشد.
نگاهی به این گونه جملات ضمن آن که می تواند ناشی از نگاه از بالا به پایین ایشان باشد نشان می دهد که گویا آقای نعمت اللهی در حال رجز خوانی برای معلمان معترض و حتی تحریک آنان می باشد که اگر می خواهید دیده شوید باید تعدادتان قابل توجه باشد .
البته این گونه برخوردهای تحقیر آمیز مختص به ایشان نیست و کم نیستند مسئولانی در رده های مختلف که در مورد اعتراضات جامعه چنین مواضعی را اتخاذ می کنند و این مشکلی تاریخی و فرهنگی جامعه ما است .
توصیه ای که می توان به ایشان داشت این است که دانش خویش را در مورد علم ارتباطات و روابط عمومی ارتقا دهند ، نگاه خود به موضوعات اجتماعی را " فرهنگی " کنند و حرفه ای سخن بگویند و رفتار کنند .
هر چند بطحایی سعی کرد تا حدی از بار منفی این جملات نزد افکار عمومی معلمان بکاهد .
نگاهی بر محتوای تصاویری که معلمان منتشر کرده اند نشان می دهد که نقطه کانونی این اعتراضات فقط مسائل معیشتی و اقتصادی نبوده است .
بیان جملاتی مانند احیای اصل 15 قانون اساسی و به صورت مکرر در مناطق مرزی و قومیتی و یا حضور معلمان با لباس های محلی در مدرسه یک هشدار برای همه مسئولان نظام است .
اعتراضاتی که به آموزش پولی و دفاع از آموزش رایگان می شود نشان می دهد که جامعه فرهنگیان به شدت نسبت به مساله " تبعیض " و " شکاف طبقاتی " معترض است .
واقعا نمی توان فلسفه فاصله دریافتی ها را هضم کرد در حالی که تفاوت خاصی در فرآیند امور و برون داد فعالیت ها مشاهده نمی شود .
برای یک معلم این غیر قابل قبول است زمانی که می خواهد از صندوق ضروری مبلغی وام بگیرد و و یا از صندوق ذخیره فرهنگیان اتومبیل قسطی خریداری نماید و انواع شرایط و محددویت ها و ضامن برای وی مطرح می شوند و این در حالی است که برخی از افراد با رانت میلیاردها تومان از بانک سرمایه وام گرفته اند ، پس نمی دهند و کسی هم پاسخ گو نیست .
اما سید محمد بطحایی بدون توجه به این مسائل و یا کم رنگ کردن آن ها سعی می کند که همه مشکلات را در قالب " معیشت " خلاصه و تمام کند .
بطحایی پس از اتمام اعتراض 3 روزه معلمان می گوید :
" بعضی از همکاران بنده نسبت به این وضعیت اعتراض و شکوه دارند و این سختی نه به خاطر سختی معیشتی بلکه به این دلیل است که این سختی به طور ناخواسته اثرمنفی بر تعلیم و تربیت دانش آموزان می گذارد .
در معدودی از مدارس اعتراضات همکاران وجود داشته است که این نوع و روش اعتراض حتی در یک مدرسه از کشور هم اگر انجام شود اقدامی ضد تربیتی است و گلایه و ناراحتی ام نه از اعتراض همکارانم بلکه از روش طرح اعتراض است چرا که بدآموزی برای دانش آموزان دارد که معلم در دفتر مدرسه بنشیند و در کلاس درس حضور پیدا نکند و با این کار در حقیقت ضد عدالت رفتار کرده ایم.
به نظر می رسد هدف بطحایی گفتمان سازی در فضای افکار عمومی برای انحراف از مسائل دیگر است در حالی که حاصل وزارت ایشان در این مدت چیزی جز دخالت نهادهای خارج از آموزش و پرورش و پر رنگ شدن فضای امنیتی برای کنترل و مدیریت اعتراضات معلمان نبوده است .
بطحایی و تیم مدیریتی او برنامه ای برای حل مشکلات و بحران های موجود ندارند . آیا برای وزیر آموزش و پرورش " منشور حقوق شهروندی " که رئیس جمهور آن را از افتخارات دوران خویش می داند محلی از اعراب دارد ؟
ایشان با غالب نشان دادن گفتمان معیشت محور و انداختن توپ به زمین دیگران سعی می کند که از خود سلب مسئولیت کند .
وزیر آموزش و پرورش می گوید که نسبت به این اعتراضات " بی تفاوت " نیست در حالی که روابط عمومی وی به شدت " منفعل " بوده و حتی قادر به پاسخ گویی در برابر رسانه ها نیست .
« صدای معلم » بیش از یک سال که درخواست گفت و گو با بطحایی را داده است اما واکنش وی سکوت و بی تفاوتی بوده است .
بطحایی روش های اعتراضی معلمان مانند " اعتصاب " را بدآموزی می خواند در حالی که عملکرد وی تشدید فرهنگ غلط سازمانی و پر رنگ کردن مدیریت های ناکارآمد و توجیه انتصاب های غیرکارشناسی و سیاسی بوده است .
انتصابی که با توصیه و یا دخالت نمایندگان مجلس صورت بگیرد در همین رده دسته بندی می شود .
وزیر آموزش و پرورش در جمع نمایندگان کانونهای صنفی معلمان سراسرکشور در شهریور ماه سال جاری می گوید : ( این جا )
" با وزیر کشور صحبت هایی داشته ام که محلهایی مشخص شود تا معلمان جهت اعتراضاتشان در آن محل ها حضور پیدا کنند و تهدیدهایی که در این موارد وجود دارد کم شود و در استانها هم به مدیران کل تاکید خواهم کرد تا با هماهنگی با استانداران چنین محلهایی را مشخص کنند.... "
بطحایی در این 6 ماه در مورد این وعده خویش چه کار کرده است ؟
ایشان در مرداد ماه 96 قبل از رای اعتماد مجلس چنین اظهار نظر می کند : ( این جا )
" من یک فرهنگی هستم که از ۱۹ سالگی تاکنون در همه ردهها از سطوح صف و ستاد خدمت مردم هستم. از موانع و مشکلات و چالشهای پیش روی آموزش و پرورش اطلاع دارم و با تجربه ای که در سازمان برنامه و بودجه به دست آوردم و مساعدت همکاران خودم تمام تلاشم را برای بهبود اوضاع معلمان خواهم کرد.
من قبل از پذیرش این کاندیداتوری برای وزارت آموزش و پرورش از آنجایی که معاون نوبخت بودم از ایشان قول تمام و کمال گرفتم و ایشان از آنجایی که آموزش و پرورشی هستند قول مساعد دادند که همکاری تمام با آموزش و پرورش داشته باشند .
این جمله را از ایشان یادداشت کردم که گفتند به لطف خدا این دوره از حیث اعتبارات و برنامهها بهترین دوره آموزش و پرورش خواهد بود امیدوارم شایستگی بنده برای قبول مسئولیت آموزش و پرورش مورد تایید شما باشد و با رای بالای خود موقعیت این وزارتخانه را در دولت و همه دستگاههای کشور مورد حمایت قرار دهید اما هر چه تشخیص دهید حتما بهترین و مناسبترین تشخیص است."
تحمیل نیروهایی مانند اللهیار ترکمن ، نعمت اللهی و... از سازمان برنامه و بودجه چه فایده ای برای خانواده آموزش و پرورش داشته است جز تحمل سخنانی که وصف شان در بالا رفت ....
بطحایی شانزدهم اسفند ماه به استان قم سفر می کند و با برخی مراجع دیدار می کند .
از این دیدار 86 عکس در پرتال وزارت آموزش و پرورش منتشر می شود .
هدف وزیر از این دیدار چه بوده است ؟
آیا قرار است تامین اعتباری در جهت معیشت معلمان صورت بگیرد ؟
تمسک به اقدامات و حرف های پوپولیستی تاریخ مصرف دارد .
نمی شود از گفتمان و نقادی حرف زد اما برای معلمی که اعتراض می کند در هیات های تخلفات اداری پرونده تشکیل داد و یا معلمان را به خاطر انتقاد به محاکم قضایی کشاند ...
واقعا این روش ها چه تفاوتی با دولت های نهم و دهم دارند ؟
آیا برای وزیر آموزش و پرورش " منشور حقوق شهروندی " که رئیس جمهور آن را از افتخارات دوران خویش می داند محلی از اعراب دارد ؟
باید به بطحایی یادآوری کرد که :
" نمی دانستید روزهای سختی در آموزش و پرورش پیش رو دارید ؟!
" وزیر بودن به هر قیمت ارزشی ندارد "
در پی درگذشت ناگهانی خشایار الوند نویسندۀ برنامههای طنز تلویزیونی در ۵۱ سالگی این روزها شاهد مطالب متعدد و متنوعی دربارۀ او یا به این بهانه هستیم.
از انتقاد کیومرث پوراحمد به خاطر دیر رسیدن آمبولانس تا حرف همیشگی یاد هنرمندان پس از مرگ و نه در حیات آنان و البته دریغهایی به سبب از دست دادنهای زودهنگام در کنار تسلیت به برادرش – سیروس الوند - مضامین مکرر در مطبوعات و تارنماها و فضای مجازی و شبکههای اجتماعی است.
در این بین وقتی بازنشر گفتوگوی «تاریخ ایرانی» با مرحوم الوند در هفت سال قبل را مرور کردم به نکتۀ جالبی برخوردم.
در این مصاحبه وقتی از او دربارۀ انطباق برخی از متنهای «قهوۀ تلخ» با واقعیتهای تاریخی سؤال میشود پاسخ قابل تأملی میدهد و میگوید: «متولیان فرهنگی دورههای مختلف نگاه خودشان را در نقل تاریخ اعمال کردهاند و کافی است شما بروید کتاب تاریخ سوم راهنمایی سالهای ۵۶-۶۶-۷۶-۸۶ را با هم مقایسه کنید. در آنها روایتهای کاملا متضادی میبینید.»
البته حالا دورۀ راهنمایی نداریم و به جای آن میگویند متوسطۀ اول (هفتم و هشتم و نهم). سال ۵۶ هم روشن است چرا. چون مربوط به پیش از انقلاب است و جالب این که گروه اصلی نویسندگان کتاب تاریخ سوم راهنمایی پیش از پیروزی انقلاب اصرار داشتند نام آنان از نویسندگان بخشهای مربوط به تاریخ پهلوی که کاملا سفارشی بود تفکیک شود و در قضاوت دربارۀ کتاب تاریخ سوم راهنمایی پیش از انقلاب این نکته باید لحاظ شود.
مقایسۀ سالهای بعد و اشارات خشایار الوند اما جالب است. مثلا سالها در کتابهای درسی تصویر حضور شهید رجایی به عنوان نخستوزیر در مهر ۵۹ در مجمع عمومی سازمان ملل در کنار بهزاد نبوی با اورکت مشکی چاپ میشد و بعد از ۸۸ بهزاد نبوی را حذف کردند.
یا در ۴۰ سال گذشته دکتر مصدق جزر و مد داشته چون گاهی بوده و گاهی حذف شده و البته همواره در کنار آیتالله کاشانی.
مصاحبۀ خشایار الوند را که خواندم رفتم سراغ کتاب مطالعات اجتماعی نهم دبیرستان که بخشی از آن تاریخ است و انصافا تا تاریخ معاصر را به نسبت درست روایت و منتقل کرده است.
کتاب درسی تاریخ البته غیرواقعی نیست اما همۀ واقعیت را دربر نمیگیرد و جدای جهتگیریها نکته قابل توجه آن اصرار بر نام نیاوردن از شخصیتهای مشهور و مؤثر در صدر انقلاب و جمهوری اسلامی است.
در حالی که چنین حساسیتی را در بخشهای قبلی تاریخ نمیبینیم. مثلا به جای اشاره به نام مهندس بازرگان به عنوان نخستوزیر دولت موقت انقلاب اسلامی و انتصاب او در فاصلۀ ۱۲ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ یا تصویر او تنها دو بار گفته شده «تعیین هیأت دولت» و هیچ نامی از نخستوزیر دولت موقت در میان نیست. در حالی که دانشآموزان نهم دبیرستان متولد ۱۳۸۲ یا ۱۳۸۳ هستند و ۱۰ سال بعد از درگذشت بازرگان به دنیا آمدهاند.
دربارۀ وقایع سال ۱۳۵۸ نیز به مجلس خبرگان قانون اساسی و انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس شورای اسلامی اشاره شده اما گذرا عبور کردهاند و اینجا هم نه نامی از اولین و تنها رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی است (آیتالله منتظری) نه نام اولین رئیسجمهوری ایران (ابوالحسن بنیصدر) آمده و نه نام اولین رئیس مجلس شورای اسلامی (آیتالله هاشمی رفسنجانی) و این مورد اخیر البته شگفتانگیزتر است.
اگر غرض این است که دانشآموز دبیرستانی هاشمی رفسنجانی را نشناسد پس چگونه یک بزرگراه در تهران به نام اوست و چرا باید دانشآموز دبیرستانی اولین رئیس مجلس شورای اسلامی را که ۹ سال بر پارلمان ریاست کرده و بعدتر هشت سال رئیسجمهوری بوده و در تلویزیون رسمی از او با عنوان «سردار سازندگی» و با فعل جمع یاد میشده نشناسد و حتی تصویر او در زمرۀ روحانیون مبارز پیش از انقلاب هم نیاید؟
مثلا دقت کردهاند و در پرانتز و بعد از کلمۀ منافقین آوردهاند «گروه مجاهدین خلق» چون نامشان و نه مرامشان این است ولی دربارۀ اسامی دیگر خسّت به خرج دادهاند.
همین نوع مواجهه با تاریخ سبب میشود پخش فیلمهای تاریخی از برخی تلویزیونهای خارجی جذاب جلوه کند. تلویزیون ایران دغدغه حذف تصویر دکتر یزدی و قطبزاده از دو سوی امام را دارد و کتاب تاریخ مدرسه دوست دارد بچهها فکر کنند اولین رئیسجمهور ایران اسم نداشته و لابد بعدتر دوست دارند بچهها فکر کنند پنجمین رئیسجمهور ایران هم عکس نداشته و در این فضا و در میانۀ تبدیل آرشیو آنالوگ به دیجیتالی فیلمهای تاریخی ناگهان سر از کانالهای ماهوارهای درمیآورد و اتفاق جالب این میشود که تلویزیون هم به خود میآید و فیلمهای آرشیوی را پخش میکند.
شاید وقت آن رسیده باشد که کتابهای درسی را هم از آنالوگ به دیجیتال تبدیل کنند تا در خلال آن تاریخ معاصر برای همه نام ذکر کند!
با این اوصاف حق با خشایار الوند است که دربارۀ آن مقطع زمانی که قهوۀ تلخ روایت میکند کتابهای تاریخ درسی با فاصلۀ ۱۰ سال را پیش چشم شما میگذارد و اگر سال ۵۶ را به نظام آموزشوپرورش شاهنشاهی نسبت دهیم تغییرات مکرر سالهای ۶۶ و ۷۶ و ۸۶ را نمیدانیم چگونه توضیح دهیم؟
هر چند که نام نبردن از برخی چهرههای تاریخی قابل تحملتر از آن است که مخالف مشروطه را در زمرۀ رهبران مشروطه معرفی کنیم.