اگر یک سری تعارفات معمول را به کار بندیم ، عارضم که من معلم با تلاش اضافه بر ساعات مقرّر و قانونی تدریس ، قصد دارم تا حفره های بیشمار زندگی ام را با اراده و عزم و میل شخصی ، مسدود سازم تا مبادا این حفره ها ، منفذهایی برای ورود مصائب بیشتر برای زندگی خود و اهل و عیالم ایجاد کند. اما اگر همان سری از تعارفات را کنار نهیم و با عزت نفس و خودخوری ، زبان در کام فرو بریم و کلامی برنیاوریم ، به سکوت چهل سالۀ خود و یک قرنی همکاران پیشکسوت ، ادامه می دهم و هیچ نمی گویم . اما صد البته اگر عزت نفسی برای من معلم در این جامعه باقی گذاشته بودید ، ولی نگذاشته اید چون دیگر زخم این شمشیر بی اعتنایی دولت و وزیر و مجلس نه بر گوشت ام که بر استخوانم فرود می آید و اگر دقت کنید آنچه که بر من نازل می شود زخم شمشیر است نه کارد که خراشی جزئی وارد آورد. شما استخوان و گوشت و روح و حیثیت شغلی مرا ، ریش ریش ساخته اید و هر یک از این زخم ها به وقت بازنشستگی ، به دُمل چرکین بی عدالتی و تبعیض ، تبدیل می گردد که جریان زندگی عادی و با نشاط و سلامت را از من در می رُباید.
ارسطوی فیلسوف می گوید:
"سربلندی کسانی که به خوبی به بچهها آموزش می دهند، به همان اندازۀ کسانی است که آنها را به دنیا میآورند: گروه دوم به آنها زندگی میبخشد و گروه نخست ، راه خوب زندگی کردن را به آنها می آموزد. "
اگر این جمله را بتوانیم به نیکی ادراک کنیم ، من معلم می بایست طریق خوب زندگی کردن را آموزش دهم ، اما به دلایلی این مسیر در جامعۀ ما نتیجه ای مورد انتظار را نمی دهد ، می دانید چرا ؟
چون من معلم در جایگاه اصلی خود همانند خیلی از کشورها قرار ندارم . نه آمادگی من برای معلم شدن مسیری پرارزش و باصوابی را طی می کند ، نه محل تربیت من مملوّ از آزادمنشی و اختیار و خلاقیت ، مناسب برای معلم شدن است ، و نه ساز و کار آموزش و آئین نامه ها و ضوابط مناسب رشد من فراهم است ، و نه شرایط زندگی و رفاه من از اصلی ثابت و هماهنگ با سایر شاغلان تبعیت می کند.
امروز من معلم اگر به کم کاری و یا خشم در کلاس و یا عدم استفاده از دانش روز و الفبای امروزی تعلیم و تربیت محکوم می گردم ، اگر امروز من معلم متهم به محافظه کاری و ترس و بی ارادگی در تغییر مسیر زندگی گردیده ام بدان دلیل است که سهم من معلم از ثروت ملی منوط به وجود اندک معلمان شجاع از خود گذشته گردیده است که امروز در زندانند و کمتر کسی از جمله وزیر و یا کمیسیون آموزشی مجلس ، برای رهایی آنان ، سعیِ توانفرسایِ نتیجه بخشی ، می کنند .
قرار نیست همۀ معلمان در پوزیسیون اعتراض تا حد دستگیری قرار بگیرند تا شاید ما بتوانیم از شما آوانتاژهای مساعد و مناسب انجام خدمت را دریافت کنیم . امیدوارم این سپر بلا شتگان بی تقصیر که کوتاهی شما در عدم پاسخگویی به تعهدتان ، آنان را به این دربند بودن محکوم ساخته است ، عنقریب آزاد گردند و به جایگاه معلمی که تنها دغدغۀ خردمندی آنان است ، برگردند.
سئوالی برایم مطرح است :
کلاس این معلمان زندانی را چه کسانی اداره می کنند ؟ یا دانش آموزان این معلمان ، در نبود معلم مهرورز خود چگونه می اندیشند ؟ راستی جناب وزیر بدآموزی این جریان بر تارو پود دانش آموزان معلمان زندانی ، چند درصد اثر سوء می گذارد ؟! مگر معلم با حقوق ، زندگی اش چگونه اوصافی دارد که زن و فرزند آنان بدون حقوق ، ماهها در تنگنا مانده اند ؟!
مگر قرار نیست من معلم ، راه خوب زندگی کردن را به کودکان ، آموزش دهم ؟ اما با این اوصاف چگونه ؟ قضاوت تاریخ معاصر و یاد نگاشته های تاریخ نسل فردا ، از این تلخ نامه ، چگونه خواهد بود ؟
ما عکس نوروزی خانوادۀ دو همکار در بند خود را مشاهده کردیم ، از دو کودک عکس ، شرمسار گردیدم ، وقتی کودک سه چهار ساله عکس پدر معلم دربندش را در دستان کوچک خود گرفته و یا کودک هفت ساله ای پلاکارد : جای معلم در زندان نیست را ، اشک در چشمانم حلقه زد ، من هم فرزند یک معلم هستم و یادی از پدر خود کردم که اگر من در چنین وضعی بودم چه می کردم ؟! کاش شما هم خود را به جای آن دو کودک می گذاشتید !! اگر عکس را دقیقا نگاه کنید به جز خندۀ نمایشی یکی ، مابقی خشمناکند ، نگرانند ، مبهوتند و ناباورانه تسلیم اند.
جناب وزیر ،
وظیفۀ معلم نالیدن و اعتراض و تجمع و تحصن نیست ، اما این مسیر ناخواسته برای ما کانالیزه شده است ، مسیری بی حاصل و پردردسر. مگر نمی دانید آستانۀ تحمل انسانها ، عین هم و مساوی با هم نیست ؟ یا نحوۀ تربیت افراد در خانواده ها ؟ و یا نحوۀ بیان مسأله ؟ آنان افرادی هستند که کمتر تحمل فشار دارند و ما ظاهرا از کوه نیز استوارتریم و یا هم عزم ما جزم نمی گردد. به هر حال ، باور کنیم که آنان بی گناهند و فقط قربانی ناملایمات تحمیلی از سوی خود شما هستند. آنان قربانی بی عدالتی و تبعیض در پرداخت حقوق و دیگر مطالبات بر حق اند. وعده و وعید های خوش آتی این روزهای شما و آقای نوبخت ، در تعقیب سیاست اتمام به خیر و خوشی کلاس های درسی است که مبادا تحصن و یا تجمعی دیگر در راه باشد ، اما جناب وزیر ، امسال به خوشی تمام شد ، ماه های دیگر و مهر 98 در راه است و مصائب ما ناتمام.
نکند از مدیرانی هستید که به راه کارهای موقتی دلبسته اید و با خود می گوئید : فعلا این بگذرد ، برای سیاه چاله های دیگر ، به جای خود چاره اندیشی می کنم ! اما دردها و آلام من معلم با این چنین سیاست آسه برو آسه بیا ... که درمان نمی شود ، بدتر مزمن تر هم می گردد . یک دُمل چرکین چند دهه ای ، وقتی نیشتر خورد ، چه اوضاعی خواهد داشت ؟!
آسیا باش ، درشت بگیر و نرم پس بده
این مثل داستانی دارد؛ می گویند : روزی شیخ ابوسعید ابوالخیر با یاران خودش از کنار آسیا میگذشت. ناگهان ایستاد و بدون اینکه حرفی به یارانش بزند، ساعتی به صدای گردش سنگهای آسیا و کار کردن آن ، گوش کرد. پس از آن ، رو به اطرافیانش کرد و گفت: می شنوید؟ می دانید که این آسیا چه میگوید؟ اطرافیانش که چیزی جز صدای کار کردن آسیاب نمیشنیدند ، با تعجب گفتند: نه ، ما چیز خاصی نمیشنویم. ابوسعید گفت : این آسیا می گوید که من از شما بهترم ، زیرا درشت میستانم و نرم باز میدهم . (1)
آری امروز شما و دولت نیز در مقابل حرفهای درشت و تند و تیز طرف مقابل خود ، خویشتنداری کنید و " آسیا باشید ، درشت بگیرید و نرم پس بدهید . "
ما معلم این سرزمین هستیم ، مفاهیم عدالت و برابری را به دانش آموزان هر سالۀ خود آموزش می دهیم و اگر امروز در برابر نادیده گرفته شدن هر یک ، من معلم سکوت کنم ، خودم خودم را و گفته هایم را باور نخواهم کرد چه رسد به دانش آموزانم .
ما چند چیز مشخص و معین می خواهیم که خارج از اراده و وظیفۀ دولت و وزیر هم نیست :
از بس خواسته های برحق خود را تکرار کرده ایم به تکرّر افتاده ایم ، حقیقتا ملولیم .
ما از رنجنامۀ به مقصد نرسیدۀ بدون پاسخ قطعی برای خود ، ملولیم .
ما از نگاه عبث آلود کودکان به خودمان که ناتوانِ ناتوان تلقی می گردیم ، ملولیم ،
ما از تمسخر رسانه ها و مردم در محله و دکان و بقال و سوپر و.... ملولیم ،
ما از بردوش کشیدن دهه های وصله داری زندگی خود در زمان اشتغال و بازنشستگی ملولیم ،
ما از بی انتهایی عدم تدبیر مدبرانۀ هر مسئولی ملولیم.
و....
درمان درد من معلم فقط نتیجۀ دعوای جناب نوبخت با مجلس در دادن 400 هزار تومان با 10 درصد افزایش حقوق نیست ، یقین داشته باشید هیچ کدام از زخم های چند دهه ای ما با این کم ، درمان نخواهد شد ، ما عمر و جوانی و سلامتی خود را برای نظام آموزشی و تعلیم و تربیت کودکان این سرزمین ، هزینه کرده ایم و امروز نه قدرت خرید مایحتاج اولیۀ بقای خود و خانوادۀ خود را داریم و نه کمترین پس اندازی برای روز مبادای پیری و بیماری خود و یا سعادت و خوشبختی فرزندانمان را .
امروز بهای سکه از مرز 5 میلیون تومان گذشته است و من معلم بازنشسته زیر دو میلیون تومان دریافتی دارم ، شما لطف کنید و بیایید زندگی مرا مدیریت نمائید چون من از خرید پیاز و پنیر و گوجه فرنگی و خیار که روزگاری غذای ترکیبی نداران بود ، امروز عاجزم.
جناب وزیر : تلاش انسان برای معاش اوست نه ذلّت و خواری او.
جناب وزیر !
شما برای برای بررسی اوضاع مدارس زیر سیل رفته، به آق قلا سفر کردید و چکمه پوشیدید و به دوربین ها اجازه دادید تا عکس بگیرند،
اما نوروز ، به دیدار معلمان دربند خود نرفتید . آنان چشم به انتظار ماندند و غمگین و تنها و رها . اگر ارزش ساختمان مدارس در این جامعه از ارزش دو معلم بسیار زیاد است ، من به سکوت خود بهتر است ادامه دهم ، اما در جواب آن دو کودک در عکس دیدار و گفت و گوی نوروزی اعضای سازمان معلمان ایران با خانواده های دو همکار بزرگوار آقایان : اسماعیل عبدی و محمد حبیبی ، عاجزانه نمی دانم چه بگویم و منتظر می مانم تا شما که در مَسند وزارت آموزش و پرورش قرار دارید ، با روشی مناسب روانشناسانه ، پاسخی مناسب بدهید ، سئوال آن دو کودک چنین است : گناه پدر ما جز تعلیم و تربیت و ستاندن حق و حقوق و برقراری عدالت در نظام آموزشی ، چه چیز بوده است ؟!
به امید آزادی تمامی معلمان سراسر کشور. جای معلم زندان نیست ، کلاس درس است . به چرائی امر بیندیشید و به این تلخی ، خاتمه بخشید.
برای به تکرّر نیفتادن ، تقاضا دارم یادداشت های زیر را که در صدای معلم درج شده است ، مطالعه نمائید تا دلایل اعتراض معلمان و داستان مستأصل گردیدن آنان را بهتر و بیشتر دریابید:
1) جناب وزیر ، حال ما بهِ نیست ، بدتر از این نفرمائید.
2) با خبرهای خوش مسئولین ، زندگی معلمان شیرین نمی شود.
3) جناب وزیر : التماس و اعتراض برای درمان دردها و معضلات آموزش و پرورش وظیفۀ معلم نیست.
4) آقای وزیر! جواب سلام " علیک " است ! چرا " صدای ما " را نمی شنوید ؟ این روابط عمومی شما چه کار می کند ؟!
5) معلمان و شغل دوم ؟!
6) پیچیدگی های لاینحل آموزش و پرورش کشور ما از کجا آغاز شد؟
7) وصله های زخمی زندگی بازنشستگان آموزش و پرورش چه زمانی التیام خواهد یافت؟
8) تبعیض هایی که در درون وزارت آموزش و پرورش دیده می شوند و چیزی که دیده نمی شود ؟!
9) حقوق معلمان در ایران و ساختار استاندارهای جهانی ؟!
10) پس انداز منفی فرهنگیان
11) منحنی افتان نقش و جایگاه معلمان در جامعه : نخستین لرزش سلب حق تربیت دانش آموزان از معلم بود.
12) هنر "پاسخگویی" به سه چیز محتاج است: دانش و علم حیطه ی تحت سرپرستی و قدرت اجرایی قاطع و مهمتر از این دو ،استقلال رأی.
13) تغییرات نظام آموزشی کشور بهتر است از کجا و چگونه آغاز شود؟ ( از دخالت سایر اشخاص یا سازمانها یا قوا در امور این وزارتخانه جلوگیری به عمل آید).
14) آقای وزیر ! لطفا صدای اعتراض استانهایی که با مدیر کل های خود مشکل دارند را بشنوید.
15) درخت تنومند آموزش و پرورش پیر و فرسوده گردیده است و امروز زمان کاشت نهالی جوان و شاداب به جای آن است .
16) آقای وزیر ؛ مسئولان محترم ! آیا می دانید چرا آموزش و پرورش از مردم فاصله گرفت ؟
و.....
1) مؤسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
امیدوارم این سپر بلا گشتگان بی تقصیر .........
آیا بهترین روش را دارید که توصیه می کنید؟ منجی یا غیرمنجی؟ قسمتی یا همه؟
....
زندانیان آزاد گردند و خانواده و دانش آموزان
آنها خوشحال شوند. رهایی زندانیان مطالبه ی
امروز ماست.
«اولین کار در حوزه معلمان و همکارانمان است؛ واقعا در این شرایط خریدن یک یخچال هم سخت است حال برخی از همکاران ما همه زندگی خود را از دست دادهاند؛ باید بیمه خانه معلمان را اجباری کنیم و برای آینده این کار را انجام دهیم اما فعلا باید اسکان ویژه برای همکارانمان را داشته باشیم و این مساله اصلی ماست.»
اجباری کردن بیمه خانه ی معلمان از دید من معلم یعنی سوء استفاده جدید اقتصادی وزارت خانه از جریانات سیل اخیر، مگر این که هزینه هر چند اندک آن از محلی غیر از حقوق فرهنگیان تامین گردد تا شاید کمی از بی اعتمادی معلمان کاسته شود و باور کند که وزارت خانه در روزهای سخت همراه او است.
یک بار برای همیشه همه باید باور کنند که
جای معلم در زندان نیست. معلم با تدریس
خود در زندانها را می بندد و باز شدن در آن
بسوی خود معلمان ، اسفبار است.
یعنی بسته شدن در زندانها با باز شدن یک
مدرسه. البته با واژه های زمان خودش.
این امر مرا یاد حکایتی انداخت به این مضمون که پادشاهی تصمیم گرفت در قالب بازرس به مناطق مرزی سرکشی کند و مشکلات مرزبانان را از نزدیک بررسی کند. به اولین سرباز که رسید مشاهده کرد که در آن هوای بسیار سرد لباس مناسبی ندارد.از او پرسید: با این لباس این جا سردتان نمی شود؟ سرباز گفت: بله می شود ،لباس گرم نداریم با این وجود عشق به وطن و خدمت به هم وطن به ما گرما می بخشد و به ما انگیزه مقاومت می دهد.بازرس گفت: «تا فردا برای شما پوشاک گرم خواهد رسید» و به سرغ سرباز بعدی رفت.
هفته ها بعد آن سرباز مرد و در جیب او نامه ای به این مضمون پیدا کردند: اگر من مردم به بازرس بگویید این سرباز از سرما نمرد بلکه از دل خوش کردن به وعده تو مرد.
معلمان ، مرگ ما هم بعید نیست.
مباح است و پسندیده ، اما آزادی معلمان
دربند نکوهیده !! چند کشور دیگرمعلم خود
را زندانی می کند ؟
چو سلمان سعد گشتی ، ای که انسان
زمانی بسته زندان باب جانا
گشا آن باب درسی ای مسلمان
به امید آزادی تمامی همکاران دربند.
پلید تبدیل گردید که دیون معلمان مطالبات
چندین ساله ، نام گرفت و نپرداختن آن مجوز رسمی از سوی وزیر و وکیل و رییس دولت گرفت.
جرم معلم عدالت خواهی است و اما جرم شما
حق خوری .
انشا یعنی خلق کردن. بنده ایرادی در انشانویسی
نمی بینم ، وقتی آسمان و ریسمان به هم بافته
می شود ربط موضوع از بین می رود . اگر درک
موضوع برایتان دشوار بوده ، عرض کنم خلاصه
کلام این است که همه ی ما معترض شرایط خود
هستیم اما عده ای چون شما آسمان و ریسمان
می بافید و عده ای خودشان را سپر بلای چون
مایی می کنند که محافظه کار و یا بی تفاوتیم،
لذا جای معلم زندان نیست و اعتراض آنان برای
بهبود شرایط زندگی من و شما انجام گرفته است.
در ضمن وقتی طرف مقابل با صراحت لهجه ، پیام
را دریافت نمی کند و چاره ساز نیست......
آقا / خانم محمدی
از نقد شما سپاسگزاریم .
در جهت تعمیق مطالبه گری و اجتناب از فرهنگ شفاهی از شما دعوت می کنیم تا مسائل و چالش های آموزش را به چالش بکشید .
در این زمینه منابع آموزش و پرورش واقعا فقیر است .
پایدار باشید .
بگذارد. در تعجبم برخی از همکاران خود
نمی دانند چه چیز می خواهند و یا تصور
می کنند با حلوا گفتن دهانشان شیرین می شود.
در ضمن مشتاقانه در انتظار انشای شما هستم تا
آن را عاشقانه نقد نمایم. برای الطاف حضرتعالی
سپاس.
صحیح است.
اگر متن مثل را بخوانید در آن نیز اشاره
کرده است از کنار آسیایی عبور می کرد.
تصور می کنم خود سنگ ، آسیاب نام دارد
و محل آن آسیا . تشکر
از تمام خوانندگان محترم ، خصوصا همکارانی
که نظراتی گذاشته اند ، سپاسگزارم.
لغوی آسیاب ، خرد کردن است. یعنی سنگ آسیاب،
سنگی که گندم را خرد می کند و تبدیل به آرد
می کند.
مدیر محترم سایت ،
برای توضیح ارزنده ای که از دو
واژه ی آسیا و آسیاب ، تقدیم نموده اید ،
از حضرتعالی سپاسگزارم.
توضیحات آموزنده ای هستند.
بایدگام هاراقوی برداریم وراه این عزیزان راتداوم ببخشیم کسی که اضافه کارمدیریت مدرسه و...راقبول می کندخائن است ودرخلاف جهت پیشرفت آ.پ وآزادی معلمان زندانی حرکت می کند
من آرزوی آزادی برای این عزیزان ندارم من آرزوی هدایت برای بسیاری از فرهنگیان دارم که درمسیر درست قراربگیرند وسعادت خودوهمکارانشان را متحدانه رقم بزنند
قصد پاسخگویی نداشتم اما گاه نظرات شما بیش از حد عجیب و غریب است و کسی چیزی ننوشت!!
خدایی برای شما چه چیز کارساز است؟!! از شما بعید است که برای خودخواهی صِرف ، در بند بودن همکارانتان را خواهان باشید. اگر از این شرایط این همه استقبال می کنید لابد مسیر دربند شدن را هم می شناسید.
این گام های قوی برداشتن را لطفا تعریف کنید تا هم آنان و هم ما بفهیم که جناب آقای شهاب ، چگونه گام های قوی برای نپذیرفتن حقارت برمی دارند؟
خانواده های آنان روزها و ماهها بدون سرپرست و عزیز خود بسر می کنند و از من و شما انتظار حمایت دارند و شما چنین می نویسید :
"من آرزوی آزادی برای این عزیزان ندارم من آرزوی هدایت برای بسیاری از فرهنگیان دارم که درمسیر درست قراربگیرند وسعادت خودوهمکارانشان را متحدانه رقم بزنند."
شما را به خدا هدایت فرهنگیان چگونه انجام خواهد گرفت ؟ شما تماشاگر خواهید بود و یا خودتان نیز فرهنگی هستید؟
فقط یک بار دیگر نظر خود را بخوانید ، اگر باز همۀ آنها را تأیید کنید واقعا متأسفم.
ما هم زندانی شویم ؟ و یا مبارزه
کنیم که تا شاید زندانی شویم ؟
نکند نسخه ای جدید برای کمبود
معلم پیدا کرده اید ؟!! نکند قرار
است در مدرسه بسته شود تا در
زندان باز شود؟! معادله چند مجهولی
است ؟
منظورمن واضح است چندباربخوانید متوجه می شوید
همیشه اطاله ی کلام سودمند نیست
منظورمن این نیست که این عزیزان از زندان آزاد نشوند منظوراین است این بزرگواران با آزادی از زندان ودیدن شرایط نامناسب زندگی معلم اقناع نمی شوند وباتوجه به روحیه عدالت خواهی خود دوباره اعتراض می کنند وبه زندان می روند من خواسته ام یاریگرآن ها باشیم واز ترحم ودلسوزی زبانی دست برداریم تا آرمان های آن ها محقق شود کجای این توهین پیداکردید منظوراز گام های محکم هم تن به بیگاری ندادن است کسی که به سمت معلم تمام وقت واضافه کارمدیریت مدارس خفت گیری ملت هجوم می برد چگونه می تواند زمینه ی آزادی عده ای حق طلب را فراهم کند ادبیات ترحم آمیزشما در مورد جواب دادن به یک کامنت رانمی پسندم بنده نیازی به جواب دادن کسی ندارم البته هرانتقاد منصفانه ای را با آغوش باز می پذیرم درپایان می گویم این عزیزان رادرعمل تنها نگذاریم وبه گونه ای حرکت کنیم که آمال خود وآنهارا که مشترک هستندمحقق سازیم
پاسخی ندهم. من موافق نیستم که آنان به لخاظ عدم تحمل بی عدالتی دوباره زندان خواهند افتاد. اگر به متن مراجعه کنید نوشته ام همه ی معلمان به
شرایط خود معترضند اما آنان سپر بلای مابقی
شده اند. اگر نوشتن یادداشت از نظر شما اطاله ی
کلام هست ، پس بعد از این مدیر محترم سایت عنوانی را اعلام کنند و ما برای آن کامنت بگذاریم تا
اطاله ی کلامی صورت نگیرد بلکه درگیری بین نظرات برای رسیدن به وفاق صورت بگیرد....
از خانوارهاست که بجز تدریس یا کاری دیگر بلد
نیستند و یا ترجیح نمی دهند. مردم فعالیت
می کنند تا زندگی کنند ، قرار باشد کسی معاون و مدیر نشود حق التدریس نگیرد که آموزش و پرورش می خوابد. ما بهتر است مسیر های
بهتر تری برای حرکت انتخاب کنیم.
قسمتی را در پاسخ همکارمان آقای حسن ،
نوشته ام.
این همکاران را چگونه در عمل حمایت کنیم ؟
با کلاس نرفتن و یا به قول شما هیچ چیز اضافه
بر موظفی نپذیرفتن؟ قبول دارید ما راهبری خردمند نداریم و به حال خود رهاییم ؟ چون
وزیر ما همانند دیگر وزرا نیست.
مانندکوفیان که امام حسین راتنها گذاشتند نباشیم وحسینیان زمان را بشناسیم ویاریگرشان باشیم
نمی دانم چرا شما متن مرا کامل نمی خوانید وپاسخ می دهید و برروی بخشی از آن تاکید می کنید من اطاله ی کلام را چیزبدی نمی دانم درمتن ذکرکرده ام موید باشید
هرکه طاووس خواهدجورهندوستان کشد بلاخره به دست آورن هرچیز نیاز به تخمل سختی ها دارد همانطورکه فرهنگیان زندانی سختی زندان را تحمل می کنند به نظرم باید سختی تنگی معیشت را باعدم قبول کارهایی که گفته ام پذیرفت وتحمل کردگرچه این کارها راهگشای تنگی معیشت نیستند فقط خودمان رافریب می دهیم البته بنده سالهاست که عمل می کنم واین راه را ادامه داده ام
نیست. بر روی بخشی تأکید نمی کنم ،
شما نظرتان را کلی می نویسید و بنده
برحسب عادت نقدنویسی ، جمله به جمله
پاسخ می دهم. امیدوارم جامعه یفرهنگیان
مؤید باشند و سربلند.
آقای شهاب،
همکار ارجمند ، بهترین و مؤثرترین اما بلند
مدت ترین محل ایجاد تغییر در هر حیطه ای
در آموزش و پرورش کشور ، کلاس درس است.
جام جمی که نباید از دیگران تمنا کنیم.
از همراهی تان سپاس .
جناب آقای شهاب ،
همکاران فقط خود به تنهایی زندگی نمی کنند که جور هندوستان بکشند. آنان زن و بچه دارند. و یقین شما انتظارات و نیازهای زندگی امروز را بهتر از من میدانید.
بچه های دیروز قانع و متواضع بودند ، اما امروز همزمان با زایش نیازهای جدید ، آخرین مدل گوشی و هزینۀ استفاده از آن ، کامپیوتر و لب تاپ و .....همه چیز می خواهند. شرکت در کلاس های گوناگون و....
ای کاش تنها منبع تمامی مصایب فرهنگیان فقط اضافه تدریس بود ، مسایل خیلی در هم تنیده است و بسیاری از آنها خارج از عملکرد و یا اختیار من و شماست. عوامل برون سازمانی ، اثرات مخرب بیشتری نسبت به عوامل درون سازمانی در آن دارد.
نگاه ما فقط در یک زاویه ، باعث مسدود گردیدن واقع بینی ما می گردد. بهتر است سهم هر عامل بازدارنده را محترم شماریم و هیچگاه کلی و یا تک سبب بینانه سخن نگوئیم......
فقط همکاران در این میدان مقصر نیستند ، اما سهم خود را در بسیاری از مسایل دیروز و معضلات امروز دارند. از شما برای شرکت در بحث سپاسگزارم. اگر جملاتم باعث رنجش حضرتعالی گردیده است ، پوزش می طلبم . اما همکاری، ارزشمند هستید که دغدغۀ ارزشی - انسانی دارید. باز سپاس.
من هم ازشماسپاسگزارم که برای رفع دغدغه های فرهنگیان قلم می زنید امیدوارم موید باشید
من رنجیده خاطرنشدم فقط اعلام نظرکردم
اعتقاددارم بایداز یک جا شروع کنیم وگرنه چیزی محقق نمی شود البته این اعتقاد باتجربه هم همراه است ودیده ام برخی ازصنوف باحرکت وتلاش از پایین حقوق خودرا به دست آورده اند ازاینکه بامن واردبحث شدید بسیارتشکرمی کنم
به حرمت همراهی تان ، عرض کنم که می توان
میلیادر بود و دربند هوا و هوس و امیال تمام
نشدنی دنیوی بود ، می توان فوق دکتری داشت
و فراتر از خود و بینی خود را ندید. در زندگی هر
چیز می تواند بند و زندان فرد باشد.
هستند انسانهایی که در زندگی در بند جهل مرکب
خود ، هرگز شادی و همدلی را تجربه نمی کنند . پس بند دنیوی فقط فقر و ثروت دنیوی نیست،
تحقیر خانواده و جامعه که بارها بدان در نوشته هایم برای معلمان اشاره کرده ام نیست. هر چیزی
که انسان را از انسانیت و اخلاقیات باز دارد بند اوست........
مردان روزگار مبتلا گشته اند ، از شما بعید
است که حصار فلزی زندان را نادیده بگیرید
و حسرت زن و کودکان آنها را کوچک شمارید.
آنان به در بند مجبور گشته اند و ما هنوز اختیار
و اراده ای برای رهایی خود داریم ، اما اگر من ناتوانم و این مسیر را نمی شناسم به مثابه ی
کوچک شمردن درد آنان نیست.
زندان جای معلم نیست . امید آنان نیز با آزادی به
اختیار در عمل برسند.
در ضمن من و شما امروز به این حقارت شغلی هم
محکومیم و هم صاحب اختیار. تلاش من و شما برای نیل به ایده آل های مطلوب ارزشی برای شغل
و زندگی و خانواده مان ، اختیار ماست.
تا اینجا هر چند متزلزل آمده ایم و الان زمان ایستادن و تسلیم شدن نیست. باید برای رسیدن
به قله ی کوه متحد و همفکر و همراه بود.....
حداقل چون سرو ایستادن را بیاموزیم که علم
ایستادگی را افراشته نگه دارند. زندگی یعنی همین.
و گر نه باید به خور و خواب قناعت ورزیم و سکوت اختیار کنیم. شما چون می فهمید رنجورید.سپاس
در جایگاه والایی قرار نگرفته است. من و شما
قربانیان ضعف مدیریت مدیرانی هستیم که شتابان
و بی حساب و کتاب ، از پله جاه طلبی و قدرت بالا
بالا رفته اند. مقصر تمامی کسانی است که این
پله ها را ردیف کرده اند. من و شما قربانیان
جامعه ای هستیم که معلم را در پایین پله های نردبان جا ه طلبی و بیخردی جا گذاشته است و مسیر را بدون نیاز به او طی کرده است . که نتیجه
راآن را عملا تجربه می کنیم.
ما حتی با این همه آگاهی و تلاش ، اجازه ی بالا رفتن از اولین پله را هم نداریم منتهی ما باید از نردبان مختص خود یعنی خودآگاهی و تنویر افکار
عمومی و آموزش متعهد بالا رویم نه نردبان
آنان. برای همین راه ما بسی دشوار است.
البته چند بار نگاه کردم که اشتباه نکنم، بنده به مقام والا اشاره ای نکرده ام. همکار محترم ، همۀ تلاش حداقل من نوعی این است که موارد و مسایل را برجسته سازیم و زیر ذره بین رسانه بگذاریم تا شاید به کسی و یا بجایی بربخورد و تکانی مؤثر صورت بگیرد. بلی کاملا درست است در این جامعه پول حرف اول و آخر را می زند و شما هم همانند تمامی مردانی که چرخش زندگی یک خانواده را برعهده دارید حق دارید که آن را مطالبه کنید، منتهی تنها مطالبۀ ما این نیست. اساسی ترین هست اما تنهاترین نیست. و گرنه من معلم همۀ دار و ندار کمترین ارزش های شغلی خود را نیز از دست می دهم........
ما برای تحقق این دو هدف تلاش می کنیم ، می نویسیم ، می خوانیم همفکری می کنیم اما التماس نمی کنیم.
ابتدا در کلاس درس و در اتاق دفتر و با حمایت یکدیگر ، سپس در بین فامیل و آشنا و اعضای خانواده. ما وقتی خودمان خود را در محافل عام و خاص مسخره می کنیم از مابقی چه انتظاری داریم؟!!........
ولی ظاهرا حذف یا سانسورشدشایدهم نرسید
نمیدانم در مورد کارهای غیر قانونی در آپ مسجدسلیمان. ووو
ولی ظاهرا حذف یا سانسورشدشایدهم نرسید
نمیدانم در مورد کارهای غیر قانونی در آپ مسجدسلیمان. ووو
دوست عزیز ناشناس شهروند ؟!
مطلب شما رویت شد .
آیا شما برای حرف هایی که زده اید مستندات و مدارک دارید ؟
اتهام پراکنی با حقوق شهروندی مناسبتی ندارد .
اگر مستندات دارید ارائه فرمایید .
با تشکر .
پایدار باشید .
بیایید وتحقیق کنید ببینید.در دادگاه پرونده شکایت از مدیریت قبلی راجب مغازه های دبیرستان کرم زاده وجود دارد
مگه مساله شخصی است .بیایید و ببینید که آیا مسولین آپ مسجدسلیمان اعضای خانواده شان را استخدام نکرده اند وطایفه نماینده شهر. من موضوع را گفتم ولی پیگیری با شما به عنوان یک خبرنگار مستقل است اگر مستقل میباشیم.باسپاس
دوست عزیز شهروند
از اطلاعات شما سپاسگزاریم .
امکانات این رسانه محدود است .
نوع همکاری دوستان در این رسانه از نوع داوطلبانه و افتخاری است .
به نظر ما هر فردی می تواند شهروند - خبرنگار باشد .
شاید برای رسیدن به یک جامعه دموکرات به جای آن که مسئولیت ها را به به دوش هم بیندازیم خود مسئولانه مطالبه گر باشیم .
با این حال ایراد اتهام باید مستند و مستدل باشد .
پایدار باشید .
همکار محترم ،
ترس در درجاتی بد هم نیست . قرار نیست بار تمامی شهامت ها را عده ای قلیل بر دوش کشند که مابقی به اهداف خود برسند و بعد نفسی آسوده کشند و بگویند : آخیش ، آنان قربانی شدند و من امروز به مقصد رسیدم!!!
در ضمن مدیر محترم سایت ، همانند تمامی رسانه ها فقط از شما گفتار شفاهی که از مبدأ تا مقصد تغییر ماهیت می دهد را نخواستند و از شما سند و مدرک کتبی مطالبه کردند. یک حق قانونی - رسانه ای.
و گرنه داستان تهمت و افترا ، ارزش و ماهیت رسانه را زیر سئوال می برد. ممنون از همراهی تان.
مدیر کل .بعد خیلی از همکاران شجاع رو اذیت میکنن
به دلیل حق گویی.شما میتوانید صحت ادعاهای من رو با زنگ زدن به مدارس وا داره.تا حدی متوجه خواهید شد
مدیر کل .بعد خیلی از همکاران شجاع رو اذیت میکنن
به دلیل حق گویی.شما میتوانید صحت ادعاهای من رو با زنگ زدن به مدارس وا داره.تا حدی متوجه خواهید شد
ما ایرانی ها ، خصوصا معلماناز همه بخیر از خود انتظار معجزه داریم. زیاد تاریخ مطالعه نمی کنم اما شاهدی برای تغییر حکومت توسط یک رسانه و خبرنگار ، در ذهن ندارم. چون اصولا سیاست غالب بر هر روندیاست.
.
ما معلمان از همه به غیر.....
غالب بر هر روند است.
سودان توسط خبرنگاران مجازی به زیر کشیده شدن
با آگاهی رسانی.البته مشکلات شما هم قابل درک است
آن هم در کشور ما.پایدار باشین
با آرزوی بهترین ها.
جناب کاکتوس
آقای بطحایی و آقای حاجی بابایی در یک فصل مشترکند :
" پوپولیسم " !
پایدار باشید .
خواب ابدی فرو خواهیم رفت. ارزش روسفیدی
در درگاه خداوندی برایم از اثبات بی گناهی ام
در برابر جهل یک انسان خاکی بسیار ارزشمندتر است. انسانها در پیشگاه پروردگار خود در برابر
گفته ها و کرده های خود مسئولند. برای همین
در پناه حق و معنویت از شرّ زشتی ها و پلیدی ها
به خدای خود پناه می برم. آرزوی هدایت برای شما
بنده ی خدا را هم دارم.
هردو چرخ پنجم درشکه هستن و بس
سایت معلم هم انصافا از حکومتگران تا حالا دفاع نکرده فقط نقد کرده
کیهان وصدا سیما هستن که مسابقه چاپلوسی داده اند
این جماعت ارزش یک لنگه کفش شادروان خانم فرخرو
پارسا رو ندارن نه از سطح دانش ونه مدیریت و وزارت
خانم ها قابل ترن تا این موجودات پشمینه
ایرانی تان ، همکاری تان و همراهی تان
دنیایی سپاسگزارم.
مانده بودم در قبال این همه زحمت و
دردسر تحمل کردن ، پاداش من و آقای
پورسلیمان ، تنهایی و بی غیرتی نیست.
ثابت کردید که هنوز می توان بر دوش
مردان غیور این سرزمین تکیه زد.
باور کنید اینها را با بغض و اشک نوشتم.
امیدوارم تلاش همه در برابر جهل قلیلی
پرپر نشود. عزت زیاد و پایدار باشید.
آن که باید حلال کند الرحمن الراحمین است.
من هرگز از هیچ فرصتی به نفع خودم و یا
برای بالا رفتن از نردبان کسی ، استفاده که
سهل است ، سوء استفاده هم نکرده ام. اما
همه ی ما بهتر است بجای اشخاص که شناختی
از آنها نداریم ، به کرده ها و گفته های آنها
قضاوت کنیم تا وارد حیطه ی حق الناس نشویم.
متن بنده با جسارت در خدمت شماست تا نقدش
کنید اما خودم را در این سایت هیچکس
نمی شناسد. باز برای شهامت و وجدان پاک تان سپاس .
ممنونم. ترکیب کلمه برایم ناموزون بود اما
بر اثر اعتراف همکارمان ، متأثر شدم . باز
تشکر.
می دهند که معلم امروز همان معلم دست و پا
بسته ی محافظه کار دیروز نیست ، بلکه معلم امروز آگاه و جسور است. به موضوع از این زاویه هم باید
نگاه کرد.
عجب قلمی! فوق العاده بود. کاش
همه ببینند و بخوانند. مخصوصا
پاراگراف هایداول بی نظیر است.
تبریک همکار محترم که چنین توانی دارید.