صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

school9

از عکس العمل بینندگان به مستند تأثیرگذار "مدرسه در دست بچه ها"، که در چهل و ششمین نشست یکشنبه های انسان شناسی و فرهنگ پخش شد، می توان فهمید که این فیلم مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته است. اگرچه تاریخ  ساخت فیلم مربوط به سال 1380 شمسی است، به نظر می رسد گذشته از روایت و موضوع  فیلم، وقوع در مدرسه و محوریت آن باعث جذابیت هرچه بیشتر آن می شود زیرا مخاطب را در موقعیتی قرار می دهد که هر لحظه فضای حاکم بر مدرسه را که روزگاری خود نیز جزیی از آن بوده است، درک کند، خاطراتش را ورق بزند و تحلیل کند.

از آن گذشته موضوع فیلم به مدیریت دوروزه مدرسه و سپردن آن به دست بچه ها با مکانیسم رأی گیری می پردازد. یعنی دانش آموزان مدرسه داوطلب اجرای یک نقش متداول در مدرسه اعم از مدیر، معاون، دبیر، سرایدار شده و توسط دیگران به رأی گذاشته می شوند. داوطلبان منتخب باید دو روز مدرسه را اداره  کنند.آنان در این نقش تازه ای که بر عهده گرفته اند وارد چالش های جدیدی می شوند و سعی می کنند راه حل آن ها را از تجربیات و آموخته های خویش بیابند. اما چیزی که آموخته اند بیشتر خشونت های کلامی است چیزی که در واژگان و ادبیات و طرز برخورد با دانش آموزان هم سن و سال خود بازنمایی می شود. یعنی دقیقاً رفتاری را برای کنترل و مدیریت اوضاع بازتولید می کنند که در مدرسه از کارکنان آن آموخته اند و به عبارتی با آنان به همان شیوه رفتار و برخورد شده است.

در توضیح بیشتر باید گفت طرح اداره مدرسه توسط دانش آموزان طرحی بود که پس از انقلاب در دوران اصلاحات توسط وزارت آموزش و پرورش در مدارس سراسر کشور اجرا شد . البته تشکیل شورای مدرسه،  مجلس دانش آموزی و غیره نیز جز پروژه هایی بود که برای سپردن امور و تمرین مسئولیت پذیری و سایر اهداف مشابه در مدارس اجراشد. اما این طرح ها بازخوردهای متفاوتی داشتند. مثلاً برخی از کارایی خویش را از دست دادند و از  برخی دیگر تنها یک نام باقی ماند و برخی دیگر نیز با تغییرات کلی و جزیی در مدارس همچنان اجرا می شوند. اگرچه عدم موفقیت چنین طرح هایی به لحاظ فرهنگی می توانست دلایل زیادی داشته باشد، اما به نظر می رسد عدم آموزش دانش آموزان برای پذیرش یک نقش اجتماعی از دلایل عمده آن بوده است.

به نظر می رسد فیلم حداقل از دو منظر قابل بررسی باشد. جنبه اول ورود دانش آموزان به عرصه ای است که در جهان بزرگ ترها یک عرصه سیاسی برای کسب قدرت تلقی می شود و پلکانی است که هر چه ورود به آن سخت تر باشد، فرد به قدرت بیشتری نائل می شود و توان اعمال قدرت یعنی به تعبیر داروندورف اقتدار بیشتری می یابد. بنابراین  گذر از مکانیسم انتخابات برای اخذ و اجرای برخی از مسئولیت ها در نظام سیاسی یک جامعه، شاید یکی از پیچیده ترین رفتارهای بشر از دیدگاه های تحلیل فرهنگی باشد.

در این میان دانش آموزان  به این عرصه با دوگانه انتخاب شونده/ انتخاب کننده وارد می شوند و تلاش می کنند تا آرای بیشتری را جذب کرده و یا آرای جامعه مدرسه را به نفع فرد خاصی بدل کنند. این که چه کسی می تواند نقش انتخاب شونده را بپذیرد و در مقابل انتخاب کننده قرار گرفته و انتخاب کننده در یک موقعیت انتخاب قرار گیرد تا بتواند دست به گزینش بزند، یکی از مهم ترین مسائل در حوزه های جامعه شناسی و انسان شناسی سیاسی است.

در یک نگاه شاید انتخاب شونده تنها با توسل به یک انتخاب خود را وارد عرصه قدرت می کند اما نگاهی عمیق تر نشان می دهد که این یک انتخاب ساده نیست. بلکه به سازوکارهایی نیاز دارد که بتواند در پیچیده ترین و عمیق ترین لایه های جامعه از او حمایت کند و این حمایت تنها در شکل رأی دادن خلاصه نمی شود و کاندیدای منتخب باید بتواند در طول مدت مسئولیت یعنی تا زمان اجرای انتخابات بعدی، این حمایت را با توسل به مکانیسم های پیچیده وسیاسی دیگری برای خود داشته باشد و حفظ کند وگرنه نمی تواند در کار خود موفق باشد. واقعیت آن است که میان نگاه اجتماعی و سیاسی به امر انتخابات تفاوت های زیادی وجود دارد. در همه جوامع که مردم با سازوکار انتخابات آشنا هستند، گفتمان سیاسی سعی می کند  امر سیاسی را به کنش کنش گران سیاسی تقلیل دهد. در حالی که علوم اجتماعی از این تز دفاع می کند که امر انتخابات یک فرآیند سیاسی است اما قابل تقلیل تنها به کنش گران اجتماعی نیست و باید در یک متن پیچیده مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.

این مسئله در این فیلم خود را این طور نشان داد که دانش آموزان سعی می کردند خود را درگیر فضای انتخابات کنند اما تنها ورود به این عرصه نیست که انتخابات را ایجاد می کند. مثلاً دانش آموزی که در این فیلم خود را کاندیدای معاونت کرده از دیگران یک سر و گردن بالاتر بوده و جز درشت اندامان آن مدرسه محسوب می شود. این ذهنیت که درشت اندامان می توانند از پس مدیریت یک مدرسه بیشتر بربیایند، همان مکانیسمی است که باعث می شود این شاگرد مدرسه موفق شود تا رأی بیشتری کسب و سمت معاونت را تصاحب کند ؛گویی انتخاب کننده ها نیز آگاهانه به اقتدار دیگری تن داده اند.

در مقابل این مسئله یعنی ویژگی های درشت اندام بودن بدن و رابطه آن با موفقیت در انتخابات این مدرسه، می توان به رأی آوردن دانش آموز کوچک اندامی اشاره کرد که سمت مدیریت را کسب کرد. ویژگی مهم او آن بود که در میان همالان خود، توانایی زبانی و دایره واژگان بیشتری داشت بنابراین به راحتی توانست اعتماد رأی-دهندگان را کسب کند. در این میان به نظر می رسد تنها کنش کنش گران نیست که عرصه انتخابات را شکل می دهد، بلکه مکانیسم های زیادی از جمله مکانیسم های پیچیده بدنی در کار است تا یک فرد از کارزار یک انتخابات بگذرد و به سمتی نائل شود.

در این میان بعد دوم قابل بررسی مشاهده گونه رفتاری دانش آموزان قبل، حین انتخابات و پس از آن است. زیرا همان رفتاری را نشان می دهند که ممکن است در جامعه بزرگ تر آن را دیده باشند. ولی نکته اصلی ماجرا اینجا نیست، بلکه دانش آموزان آن دسته از رفتارهایی را هم می توانند داشته باشند که در جامعه به خاطر سن پایین خود ندیده و تجربه نکرده و با آن ها سروکار نداشته اند. یعنی رفتارهایی که به گونه ای ناخودآگاه اکنون دیگر جزیی از فرهنگ ماست و همین مسئله نشان می دهد که مدرسه چقدر می تواند برای بازتولید یک جامعه سالم و پویا و شاداب با تربیت افراد توانمند و با مهارتی که می توانند در عرصه های اجتماعی و فردی نقش مفید و سازنده داشته باشند، نقش مؤثری ایفا کند و برعکس چقدر می تواند در ایجاد یک فضای آکنده از افسردگی با پرورش افراد ناتوان و در نتیجه جامعه ناکارآمد و آشفته دخیل باشد و این را از راه ایجاد یک سیکل برعهده می-گیرد که بر مبنای آن به وجودآوردنده خود روزی به وجود آمده بوده و اکنون می تواند در به وجود آمدن افرادی شبیه خود نقش مهم بازی کند و خود را به سان آینه ای در تربیت شوندگان منعکس کند.

برای فهم اتفاقاتی که در این مدرسه از همین منظر می افتد، نظریه عادت واره (habitus) بوردیو می تواند به ما کمک کند. اما همان طور که می دانیم بوردیور به نوعی جبرگرایی ساختاری معتقد است و یکی از انتقاداتی که از وی شده نیز همین نادیده گرفتن یا کم رنگ شدن نقش عاملیت (agency) در تئوری اوست. با توجه به این انتقاد می توان گفت که رفتار بروزیافته از دانش آموزان طبق عادت واره ای است که مدرسه در آن ها درونی کرده و چنانچه گفتیم مانند یک سیکل، نقش تفکر و اندیشه و در یک کلام عاملیت دانش آموز را کم رنگ می کند. به همین ترتیب نقشی که دانش آموز می پذیرد دقیقاً همان نقش اولیای مدرسه است و رفتاری که از او بروز می کند پهلو به پهلوی رفتار بروزیافته اولیاست.

این مسئله زمانی به اوج می رسد و کاملاً مشهود می شود که دانش آموزان درگیر روابط چالش انگیز با گروه همالان شده و از حل تنش ها و برخوردها ناتوان می شوند. ماجرا این جاست که برخوردهای این دانش آموزان با دانش آموزان خاطی شبیه اولیای مدرسه است؛ اخراج، برخوردهای خشن، کسر نمره انضباط و بدین ترتیب چرخه خشونت را کامل می کنند و در نهایت مدرسه روی خوش آرامش را نمی بیند و عملا  این طرح شکست می خورد. زیرا دانش آموزان خاطی اوتوریته دانش آموزان کاندیدا را نمی پذیرند و طغیان می کنند.

در یک صحنه دانش آموزانی که از کلاس درس به دلیل شیطنت اخراج می شوند دو برابر تعداد دانش آموزانی هستند که در کلاس می مانند یا وقتی در شورای دبیران افراد دور هم جمع می شوند تا شیوه های مدیریت و کنترل مسائل را بررسی کنند، روش های برخوردشان را که طرح می کنند همان چیزی است که آموخته و در خود درونی کرده اند. البته بخشی را که دقیقاً مانند بزرگترها اجرا می کنند و به خوبی از پس آن بر می آیند پذیرایی آخر جلسه با ساندویچ و نوشابه است که به خیر می گذرد!

در این ساختار دیکته شده به دانش آموزان گویی معلم جز نقش تهدید و ارعاب چیزی ندارد و تدریس و آموزش درسی را در یک کلیت پیچیده با خشونت به دانش آموزان می آموزد. در حالی که  شیوه تدریس و برخورد بسیاری از معلمان در مدارس کشور نشان می دهد که همیشه شیوه های خشن پاسخگو نیست و عده بسیاری از این معلمان دلسوز دقیقاً طبق منش ها و روش های محبت آمیز رفتار و سعی می کنند تا با شیوه های تلطیف یافته آموزشی با دانش آموزان برخورد کنند، اما به دلیل حضور ساختارهای خشن و برخوردهای از بالا به پایین آنچه آموخته شده و درونی می شود، متأسفانه تنها شیوه های اعمال خشونت است و دانش آموزان در آن نقش، بیشتر در شکل یک تربیت کننده سلطه گر ظاهر می شوند و سعی می کنند با توسل به آن روش ها، دانش آموزان دیگر را تحت سلطه تربیتی خویش بگیرند.

به این ترتیب مدرسه در دست بچه ها مستند خوش ساخت ارد زند، کارگردان با تجربه، می تواند از یک سو دریچه ای به فهم کنش های سیاسی منتهی به انتخابات باشد و از سوی دیگر نشان دهد که مدرسه ادامه جامعه و جامعه سازنده مدرسه است.

انسان شناسی و فرهنگ

 

منتشرشده در آموزش نوین

afrasiabispecial قانون، در اطلس و قاموس هستی و جوامع بشری به مثابه وجدان عمومی، شرف و ناموس انسان ها تلقی می شود. قانون، متضمن سعادت و سلامت و تعادل و رشد و کمال و امنیت آدمیان بوده و پس از مرحله ابلاغ و ارشاد و انعطاف و در فاز جراحی و موضع قاطع، به منزله بندی گران در گردن گردن فرازان، قانون گریزان و عدالت ستیزان عمل می کند." آلفرد نورث وایتهد " معتقد است قانون در نظر برخی حکام و زمامداران همانند ورق پاره ای است که به زباله دانی انداخته می شود! اساسا ثبات یا زوال هر تمدن و دوستی بستگی به چگونگی برخورد مسئولان و حاکمان و قانون دانان و قانون گرایان و مجریان با قانون اعم از الهی و مدنی دارد.

متاسفانه علی رغم آن همه توصیه و سفارش ادیان الهی، کتب آسمانی، سفیران الهی و امام (ره) و رهبری و دلسوزان واقعی و قانون گرایان حقیقی و راستین، برخی افراد مدعی قانون دانی و قانون مندی و منشور گرایی در مسانید گوناگون و همانانی که از خدا و رسول و ائمه و ولایت و قانون دم می زنند اما فاصله زیادی با این مقدسات و ارزش ها دارند آن جا که پای منافع باندی و جناحی و گروهی و شخصی در میان باشد و یا خویشتن را بر لبه پرتگاه سیاسی، اقتصادی و حیثیتی ببینند،همچون آن پاسبان طاغوتی می مانند که در قبال دریافت پول، چای قند پهلو و یا یک پاکت سیگار اشنو و هما و یک پرس چلوکباب، قانون را به زیر پای خود می نهاد!

خدا رحمت کند  معلم شهید دکتر شریعتی را چه خوب می گفت که بالاترین مصلحت، حقیقت و اجرای عدالت است. راستی برخی آقایان در کجای دالان وجدان و عقل و انصاف و دین قرار دارند و مگر نمی دانند حکام دنیا و میز و صندلی و پست و مقام هرگز دوام نداشته و وفا نخواهد داشت و مگر فلسفه انقلاب غیر از این بود که بساط فامیلیسم و طبقاتی اندیشی، فساد، رانت خواری، طمع ورزی، تبعیضات و خود محوری ها جمع شود و آیا مگر غیر از این است که جهاد با نفس ،بالاترین مرتبه و مرحله جهاد بوده و علاوه بر عدالت و انصاف و ظلم ستیزی و اجحاف گریزی و مساوات و برابری و برادری و ... ایثار و از جان گذشتگی و خویشتن را فدای خلق خدا ساختن می بایستی رویه و مشی و مرام مدعیان دین و مذهب و انقلاب باشد. پس چه شد آن همه شعارها و ادعاها !؟ ترکتازی  نا اهلان و نامحرمان و استحاله گران تا کی و تا کجا!؟ " فاین تذهبون !؟"

مگر حضرت امام (ره) آن همه در مذمت و خطرات و ضررهای روانی، فکری و مرامی و سیاسی کاخ نشینی و کاخ گرایی نگفت و مگر نفرمود با این مردم کوخ نشین و پابرهنه ها باشید این مردم بودند که همه شما و ما را از حبس بیرون آوردند؟ اگر با این مردم نباشید ...به هنگام خطر مردم برای شما تره هم خرد نخواهند کرد و یا آنجا که می فرمود نکند هر یک از ما خدای ناکرده یک شاه شویم!؟

راقم این سطور، ملاحظه هیچ یک از گروه ها و باندها و احزاب و جناح ها را نمی کند و فقط برای خدا و به خاطر وجدان و رضای خدا و خون پاک و سرخ شهدا و شادی روح پرفتوح حضرت روح الله و به عشق پایداری اسلام و قرآن و ولایت و تمنای سرافرازی و پیروزی قطعی موحدان و مستضعفان و محرومان عالم و محور انهدام ستمگران و مستکبران و منافقان و صهیونیسم پلید و خون آشام و وهابیت و تکفیری های خون ریز ضد بشر می نویسد و وامدار هیچ فرقه و طایفه و گروهی نیست و تنها به " ن والقلم وما یسطرون" می اندیشد!

همگی باید بدانیم که نجات در صدق است ولاغیر و این کلام قدسی و نورانی معصوم است. لحظات و آنات حساس و سرنوشت سازی در پیش داریم و دست به اقداماتی نزنیم که همچون موریانه، درخت پاک و مقدس و خدادادی انقلاب را بپوسانیم و دشمن را شاد سازیم تا گرفتار سنت لایتغیر استدراج نشویم و قهرو انتقام الهی دامن گیرمان نشده هر چه از بیت المال را تصاحب کرده ایم به صاحبان اصی اش یعنی ولی نعمت مان در این انقلاب و کشور برگردانیم. چه لزومی دارد هنوز که هنوز است ماشین های گران قیمت و ساختمان ها و املاک ذی قیمت و بسیاری امتیازات و رانت ها در اختیار برخی دولتیان سابق و مشاوران و معاونان رئیس جمهوری سابق باشد!؟

چگونه است که معاون محکوم و خاطی آقای احمدی نژاد در آستانه مجلس هشتم به قریب 170 نفر از کاندیداهای جناح خاصی از بیت المال، رانت و کمک اقتصادی – می کند؟! همانانی که به همراه محرم اسرار رئیس جمهور سابق به زندان محکوم شده اند چگونه فرار به جلو آغاز کرده، نعل وارونه می زنند و دانسته و ندانسته آب به آسیاب دشمنان خارجی می ریزند کسانی که در برابر آن همه قانون شکنی و اختلاس ها در دولت سابق، سکوت اختیار کرده و یا بعضا نقش کاتالیزور داشتند هم اینک برداشت از صندوق توسعه ملی آن هم برای پروژه های عمرانی و با هماهنگی، مجلس و دولت را اختلاس قلمداد کرده و در بوق و کرنا می کنند و یا در جریان مذاکرات هسته ای که رهبر معظم و خود مجلسیان به تقدیر و تشکر از تیم هسته ای مبادرت ورزیدند، گاها اتهاماتی را وارد می سازد که از دهان "عاموس یادلین" اسرائیلی و صهیونیستی بیرون می آید؟! برخی افراد همان مسیری را طی می کنند که در جریان سفر مک فارلین به ایران و ماجرای ایران گیت یا ایران کنترا یا نورث گیت  مورد خطاب و عتاب حضرت امام قرار گرفتند و آن یار سفر کرده، آنان را با "... این تذهبون..." ؟! خطا کار و مذموم و محکوم نمودند! جالب است که فردی از همان قافله، امروزه به غلط مدعی می شود که امام (ره) را از برخی ماجراها و مسائل خطیر و مهم بی خبر نگه می داشتتند و غیره؟!

....و اما در میان کسانی هم که در نقطه مقابل تندروها و به اصطلاح منتقدین افراطی دولت قرار دارند هستند افرادی که نمی دانند اگر امروزه برخی سیاست های غلط و یا خیانت بار گذشتگان نقد شده و به زیر علامت سوال می رود و از تاریخ گذشته می گویند و می نویسند و و به ارزیابی می نشینند، فردا هم نوبت خودشان است! "تلک الایام نداولها بین الناس"! کسی که از میان توده محروم و مظلوم و فقیر جنوب شهر برخاسته و عمری را با فقر و فقرا و زحمت کشان و گرسنگان به سر برده و به جای اتومبیل گران قیمت و لوکس از "ایران دو پا" استفاده می کرد هم اینک نبایستی با فراموش کردن گذشته و مردم کوچه و بازار جنوب تهران و جوادیه و قلعه مرغی و راه آهن و شوش با فراچنگ آوردن پست مهم وزارتی او و برخی سرمستان قدرت پیرامونی و سوءاستفاده چیان در برج عاج نشسته و فرداها را به تاق نسیان بسپارند!( کی بود کی بود ما نبودیم!!؟)

یک وزیر یا هر مسئولی وقتی می بیند، فردی ولو برادر خویش در دوران طاغوت و در اوج خفقان و خون و قیام و شهادت مردم ، موضعی غیر انقلابی و مخالف خط امام (ره) داشته و با انجمن حجتیه و سازشکاران و یا ساکتین دم خور بوده و دانسته و ندانسته به خط اسلام راستین و امام و شهدا و مجاهدان پاک باخته مردمی دهن کجی می نموده  و یا برخی ابوذرهایی قلابی و مدافعان منحرفینی خود را به آنان می چسبانند ؛ فی الفور بایستی از خود دور نموده و به فرصت طلبان و ابن الوقت ها میدان و فرصت ندهند! زیرا چه بسا از این ناحیه، خطرات و لطماتی متوجه انقلاب و نظام مقدس بشود که جبران آن بس مشکل و یا محال خواهد بود.

 انقلاب، ملک مطلق فردی نیست چه خوب بود شمشیر داموکس منهای موضع و فلسفه سابق و ذاتی خویش در زمان لاحق و در سایر موارد به ویژه در ارتباط با مسئولان و مجریان و مدعیان پر طمطراق نیز کاربرد پیدا می کرد و خواص را از آن گریزی نبود! همگان شاید پاشنه آشیل به انحاء گوناگون و در شکل و شمائل مختلفه داشته باشند اما هیچ چیزی همانند پاشنه آشیل برگزیدگان، نخبگان، سرمایه سالاران، سیاست مداران و "الیت" های جامعه و آریستوکرات ها و الیگارشیسم و تازه به دوران رسیده ها نمود و مصداق ندارد.

این جا مملکت امام زمان (ع) است. این جمهوری و انقلاب و نظام میراث حضرت روح الله است و فراتر از آن چه که " کرین برنتون" در کالبد شکافی چهار انقلاب می گفت!

جمله آخر از مولایمان علی (ع) است که نامش همچنان بر تارک تاریخ و زمان و مکان می درخشد و چه درخشیدنی: "عبرت فراوان است اما عبرت گیرندگان کم." " برای ملت برای تاریخ"

 

منتشرشده در یادداشت
پنج شنبه, 23 بهمن 1393 17:36

قدردانی رییس جمهور از ملت ایران

rohani2رییس جمهوری با صدور پیامی از حضور پرشور و آگاهانه ملت شریف و انقلابی ایران در راه پیمایی جشن خاطره‌انگیز و الهام‌بخش سی و هفتمین طلیعه آفتاب انقلاب شکوهمند ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تقدیر و سپاسگزاری کرد.

متن پیام حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم
مردم هوشیار و فداکار ایران

حضور پرشور و آگاهانه شما ملت شریف و انقلابی ایران در راه پیمایی جشن خاطره‌انگیز و الهام‌بخش سی و هفتمین طلیعه آفتاب انقلاب شکوهمند ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، بار دیگر ماندگارترین صحنه وحدت و میثاق ملی را در مقابل دیدگان جهانیان به نمایش گذاشت.

حضور صمیمی، یکدل و هوشمندانه شما مردم سراسر ایران اسلامی در بازآفرینی روز پیروزی حرکت اعتدالی؛ روزی که گل بر گلوله پیروز شد، افزون بر اینکه شادی‌آور و امیدبخش است، یادآور این واقعیت تاریخی است که گشایش درهای گلستان انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ حاصل سال‌ها جان‌فشانی و ایثار عزیزترین و ارزنده‌ترین نیروهای حقیقت‌جو و عدالت‌خواه است. مردان و زنان فداکار و باایمانی که با الگو گرفتن از حرکت تاریخ‌ساز راه نورانی امامت و ولایت و در پرتو وحدت کلمه توانستند از سد قطور استبداد داخلی و دیوار بلند مداخله‌گران خارجی با سربلندی و افتخار عبور کنند.

یکی از مهمترین ویژگی‌های این حرکت انقلابی به ویژه در شرایط امروز، پایداری در آرمان‌های انقلاب و وفاداری به ارز‌ش‌های اصیل و تعالی‌بخش آن است. بی‌شک این فضیلت پر فروغ، از اعماق فرهنگ و تمدن ایرانی که متکی به اصل ولایت مداری است، سرچشمه می‌گیرد.

اینجانب در این دوران حساس و سرنوشت‌ساز؛ حضور پرمعنا، وحدت‌آفرین و پرشور ملت رشید و همیشه در صحنه کشورمان را گرامی می‌دارم و از همه اقشار جامعه و گروه‌ها و احزاب سیاسی مختلف که امسال نیز در راه پیمایی عظیم و بزرگ یوم الله ۲۲ بهمن با اتحاد و همبستگی مستحکم خود، مباهات نظام و یاس دشمنان را فراهم آوردند، تقدیر و تشکر می‌کنم.

در پایان؛ بار دیگر اعلام می‌کنم که دولت تدبیر و امید براساس اهداف و آرمان‌های انقلاب، منویات مقام معظم رهبری و خواست ملت بزرگ ایران، با عقلانیت و تدبیر و مشی اعتدالی، عزت و سربلندی بیش از پیش کشور و آینده‌ای بهتر برای ملت عزیز ایران را همچنان در سرلوحه برنامه‌های خود دارد و برای تحقق این اهداف با استفاده مطلوب از ظرفیت‌های موجود، همه توان و تلاش خود را به کار خواهد گرفت.

  • حسن روحانی

رییس جمهوری اسلامی ایران

 

tavakolikhaled در تاریخ نظریات توسعه دو تغییر به چشم می خورد که هر دو به انسان و نقش وی در معنا و مبنای توسعه ربط دارد:
1.تغییر اول در مورد مبنای توسعه است. ابتدا این باور وجود داشت که مبنا و راه رسیدن به توسعه صرفاً با داشتن پول یا سرمایه ی مادی میسر می گردد. بعدها جامعه شناسان و اقتصاددانان توسعه به این نتیجه رسیدند که نوعی دیگر از سرمایه لازم است تا راه رسیدن به توسعه هموار و امکان استفاده ی بهتر از سرمایه ی مادی فراهم گردد. این سرمایه، سرمایه ی انسانی بود که به طور کلی بر خصوصیات کیفی انسان تأکید دارد. البته بعدها سروکله ی سرمایه ی اجتماعی نیز پدیدار شد که در این مطلب از آن چشم می پوشیم.

به هر حال، می توان گفت سرمایه ی انسانی که منجر به تغییراتی اساسی در علل و عوامل توسعه شد، تعریف آن در یک دید کلی بدین گونه است: سرمایه ی انسانی نه سرمایه ی فیزیکی و نه سرمایه ی‌ مالی محسوب می‌شود بلکه سرمایه ی انسانی به عنوان دانش، مهارت، خلاقیت وسلامت فرد تعریف شده است (بکر 2002). اندیشمندان توسعه بر این باورند برای افزایش بازدهی و عدم استهلاک این نوع از سرمایه، همانند سرمایه ی مادی در اینجا نیز نیاز به سرمایه گذاری وجود دارد چرا که سرمایه ی انسانی مبتنی بر ویژگی ها، توانایی ها و مهارت های فرد در زمینه ای خاص است، از راه تربیت، جامعه پذیری، آموزش و تجربه به دست می آید و از طریق پرورش، قابلیت توسعه و بهسازی را دارد، حال اگر بر روی آن سرمایه گذاری صورت نگیرد و به طور مداوم به روز نشود آن گاه در مهارت هایی که دارد کارآیی خود را از دست خواهد داد و دچار استهلاک می شود.

به طور خلاصه، امروزه بسیاری از جامعه شناسان و اقتصاددانان بر این باورند برای تبیین شکاف میان کشورهای توسعه یافته و توسعه نیافته، نباید صرفاً به میزان پس اندازها یا منابع ارزی و سرمایه ی مادی توجه کرد، بلکه باید به امور غیر مادی از قبیل دانش، تعلیم و تربیت، آزادی های سیاسی، نهادها و فرهنگ نیز توجه داشت، تا جایی که در نظریات جدید رشد و توسعه ی اقتصادی، گرایش به سوی در نظر گرفتن عوامل غیر مادی در مدل های رشد و توسعه افزایش یافته است. از نظر « مایکل تودارو » عوامل اصلی رشد اقتصادی در هر جامعه ای عبارتند از:
- تراکم سرمایه  که شامل همه ی سرمایه گذاری های جدید در زمین، وسایل مادی و نیروی انسانی است؛
- رشد جمعیت و بنابراین، هر چند با تأخیر، رشد نیروی کار؛
- پیشرفت تکنولوژیکی
2. تغییر دوم به معنای توسعه برمی گردد. بدین گونه که ابتدا توسعه صرفاً در معنای اقتصادی دیده می شد و عبارت از فرآیند پایداری بود که ظرفیت تولید اقتصادی را در طول زمان و در نتیجه میزان درآمد ملی را افزایش می دهد. به عبارت دیگر هدف اصلی و اساسی توسعه ، دست یابی به رشد اقتصادی مداوم در کوتاه ترین زمان ممکن بود. «مِیِر» توسعه ی اقتصادی را عبارت از فراگردی می داند که درآمد سرانه ی واقعی یک کشور طی یک دوره ی بلندمدت افزایش می یابد.
این معنا از توسعه که به اقتصاد نقش ویژه و انحصاری می دهد در اکثر کشورهای توسعه نیافته ی دنیا با شکست مواجه شده است، در نتیجه تلاش برای تعریف و ارائه ی معنایی دیگر از توسعه، توجه به سمت انسان و تدوین نظریه ی « توسعه ی انسانی » معطوف می گردد که در آن شاخص های رفاه اقتصادی و اجتماعی با همدیگر ترکیب شده است. جنبه های کلیدی توسعه ی انسانی عبارتند از:
-    درآمدها وسیله هستند نه غایت؛
-    انسان ها غایت هستند نه وسیله؛
-    انسان ها منبع مهم حیاتی هستند؛
-    تمرکز اصلی بر نیازهای پایه ای از جمله کالاها و خدمات است، اما دیگر موضوعات از جمله آزادی، محیط زیست طبیعی و اجتماعات محلی نیز مورد بحث قرار می گیرند (هینز، جفری 1390: 36).
«هینز» بر این باور است که برای موفقیت و تحقق توسعه ی انسانی راه های گوناگونی از جمله رشد خوب، توزیع نسبتاً برابر درآمد و هزینه های اجتماعی با هدف مناسب وجود دارند و در مجموع در زمینه ی اجرای موفق توسعه ی انسانی می باید در زمینه ی آموزش و درآمد اولویت را به دختران و زنان داد (همان: 39).
3. اکنون پرسشی که مطرح می شود این است که آیا نگاه به آموزش و پرورش به طور عام و معلم به طور ویژه این دو تغییر که در مبنا و معنای توسعه رخ داده است را در برمی گیرد یا خیر؟
- بی توجهی مفرط به نقش معلم و عدم سرمایه گذاری در آموزش و پرورش و در نتیجه عدم تولید سرمایه ی انسانی، در نظام سیاسی و به تدریج در جامعه ی ما، بیش از هر چیز نشان از این باور دارد که مبنای توسعه از نظر دولت-مردان/زنان و بخش مهمی از جامعه صرفاً سرمایه ی مادی و مالی است، لذا بیشتر در این زمینه سرمایه گذاری می شود.

سخنان وزیر آموزش و پرورش که حدود 99 درصد بودجه ی این وزارت خانه به حقوق کارکنان و معلمان اختصاص داده می شود، از بی توجهی نسبت به مهارت، خلاقیت، دانش و سلامت دانش آموزان که سرمایه ی انسانی یا به عبارتی آینده سازان این مرزوبوم هستند، حکایت و یا شاید شکایت می کند.
بدیهی است با یک درصد از بودجه آموزش و پرورش نه می توان تغییری - حتی ناچیز - در وضعیت فیزیکی و ساختمان مدارس ایجاد کرد و نه می توان کتابخانه و آزمایشگاه های نسبتاً مجهز برای تحقیق در مدارس فراهم کرد. در نتیجه نمی توان از معلم در فضای مدارس و با امکاناتی که در دسترس دارد، انتظار معجزه داشت اگر چه شغل وی شغل انبیا باشد. در تهران سیستم گرمایشی یک سوم مدارس خطرناک است، تقریباً 25 درصد مدارس بیش از 40 سال عمر دارند و سقف شان درحال فروریختن است و 45 دانش آموز دریک کلاس جای داده شده اند. در چنین مدارسی دانش آموز، بی بهره از دانش فارغ التحصیل می شود، مهارت کافی برای ورود به جامعه و نظام اقتصادی نخواهد داشت و خلاقیت و سلامت وی نابود می شود. در نهایت جامعه از سرمایه ی انسانی، محروم و دست یابی به توسعه همچنان دور از دسترس و ناممکن خواهد بود.
4. سیاست های اجرا شده در طول سالیان گذشته و نادیده گرفتن آموزش و پرورش، نشان گر این امر است که مسئولین و مدیران کشور، تغییر در معنای توسعه را نیز درک نکرده اند.

آیا در نگاه مسئولین نسبت به معلم و آموزش و پرورش و دانش آموز، انسان غایت است یا پول و سرمایه؟ آیا انسان ها منبع مهم حیاتی به شمار می آیند؟ آیا برنامه ای در جهت توزیع برابر درآمد دارند و اگر دارند آن را به خوبی اجرا می کنند؟ آیا به دختران و زنان اولویت داده می شود؟
پاسخ تمامی این پرسش ها منفی است. واقعیتی که به هیچ وجه قابل انکار نیست این است که انسان در آموزش و پرورش (چه به عنوان معلم و چه به عنوان دانش آموز) نادیده گرفته می شود و وقتی را که در آنجا صرف می کنند، کمترین بازدهی دارد. کار به جایی رسیده است که مهم ترین و اصلی ترین مطالبه و دغدغه ی معلمان، معیشت و وضعیت مادی شان باشد. این نشان می دهد که پول بر انسان غلبه کرده است. معلمین، سال ها یک تنه و یک طرفه مقاومت کردند و تلاش می کردند که در کلاس و مدرسه، انسان غایت باشد و به بوته ی فراموشی سپرده نشود اما نابرابری و تبعیض و توهین، طاقت ایشان را طاق کرده و به تدریج پول و سرمایه در حال جایگزین شدن انسان است.

ظاهراً در جامعه ی ما انسان کاملاً در حال فراموشی است. فقط یک درصد از بودجه ی آموزش و پرورش برای تحقیق و پژوهش و بازسازی مدارس و تجهیز آنها اختصاص داده می شود. اگر انسان منبع مهم حیاتی به شمار می آمد قطعاً بیشتر و بهتر مورد توجه قرار می گرفت.
مطالبات معلمین به هیچ وجه ناشی از زیاده خواهی یا جاه¬طلبی شان نیست. اعتراض ایشان به توزیع نابرابر درآمد است که با اصول توسعه ی انسانی ناسازگار است. می خواهند همانند دیگران از ثروت جامعه برخوردار شوند و زندگی آبرومندی داشته باشند. می خواهند به طور هماهنگ، حقوق پرداخت شود تا بتوانند نیازهای مادی خود را برآورده سازند و در مرحله ی بعد با علاقه و انگیزه ی بیشتر در کلاس درس حاضر شوند و آینده سازانی صادق و دارای خلاقیت و مهارت را به جامعه تحویل دهند.
در آموزش و پرورش به دختران و زنان نیز اولویت داده نمی شود. محدودیت های فراوانی بر زنان و دختران تحمیل می شود. از رنگ و نوع لباس گرفته تا امکانات آموزشی و مطالب و محتوای کتاب های درسی، همگی عمدتاً در راستای ایجاد محدودیت برای ایشان و مبتنی بر نابرابری جنسیتی است. در شین آباد، دختران در آتش می سوزند و معلمان زن سال ها جرأت نداشتند بدون چادر (با مانتو) در جامعه ظاهر شوند.  
5. جان کلام اینکه تغییر در معنا و مبنای توسعه برای حل مسائل و مشکلات آموزش و پرورش به طور عام و معلمین به طور خاص ضروری است و نشانه هایی که حاکی از درک این تغییر باشد در نظام اداری و در میان دست اندرکاران جامعه به چشم نمی خورد. یک طرح عمرانی و یک پروژه ی اقتصادی که رشد اقتصادی به همراه داشته باشد بر آموزش و تولید سرمایه ی انسانی ارجحیت داده می شود و در بهترین حالت توسعه ی اقتصادی را برای جامعه کافی می دانند و به بیش از این و تغییری که در معنای توسعه ایجاد شده است، نمی اندیشند، اگر غیر از این بود معلمان بر دست یابی به مطالبات و خواسته هایشان چنین با مشکل مواجه نمی شدند.

در اینجا نوعی ناهمزبانی و ناهمدلی و تفاوت گفتمانی وجود دارد. معلمان خواهان توسعه ی انسانی و تقویت سرمایه ی انسانی هستند و مسئولین در اندیشه ی رشد اقتصادی و سرمایه ی مادی.  

     

منتشرشده در دیدگاه

moradiasadsp2 اين بار براي آسيب‌شناسي مسائل آموزش و پرورش ايران به سراغ استاد دلسوز و جانباز بالاي 70 درصد رفتيم. ايشان از يك خانواده كشاورز برخاسته و در سن 15 سالگي وظيفه ملي خود مي‌داند كه در جبهه‌هاي دفاع در جنگ تحميلي حضور پيدا كند. با وجود قطع نخاع در عمليات والفجر چهار، با همت و پشتكاري شايسته در روحيه‌اي جست‌وجوگر و پويا به تلاش ادامه مي‌دهد و به درجات علمي بالا مي‌رسد. گفت‌وگوي ما با ايشان سه ساعت طول كشيد. احساس كرديم از بينش عميق فكري و دورانديشي برخوردار بوده و استادي است كه گام‌هاي زيادي در راستاي بينش آينده‌نگر و ژرف‌نگري برداشته است. در اين گذار است كه ژرفاي مشكلات آموزش و پرورش ما را دريافت است.

از آنجا كه ادعاي نخستين نشريه سياسي ـ راهبردي چشم‌انداز ايران كار روي مسائل كارشناسي و ملي بوده و از مهمترين آنها مسائلي است كه با 7/12 ميليون دانش‌آموز آينده‌ساز ايران سروكار دارد، با استادي گفت‌وگو را شروع كرديم كه تلاش‌هاي زيادي در اين راستا انجام داده و براي دست يابي به سند تحول بنيادين آموزش و پرورش با بسياري از متفكران جامعه گفت‌وگو و پيشنهادهايي هم ارائه داده‌اند.

در اين گفت‌وگو ايشان به مسائل عميقي چون حكومت‌محوري، ايدئولوژيك‌‌محوري از يك‌سو و خانواده‌محوري آموزش و پرورش از سوي ديگر و همچنين بحث گذار از سنت به مدرنيته و نقد هر دو و دست يابي به راه برون‌رفت از آن مسائل مهم ديگري پرداخته‌اند كه بررسي تك‌تك آن بحث مستقلي را مي‌طلبد كه خواندن آن را به هموطنان عزيز و خوانندگان چشم‌انداز توصيه مي‌كنيم. لازم به يادآوري است دكتر اسدالله مرادي در رشته فلسفه تحصيل‌ كرده و هم‌اكنون استاديار دانشگاه فرهنگيان مي‌باشد.اين گفت‌وگو با حضور مهندس ميثمي و كارشناسان آموزش و پرورش محمدرضا نيك‌نژاد، عزت‌الله مهدوي و مهدي بهلولي و خانم حقيقت برگزار شد.

با تشكر از شما براي قبول انجام اين گفت و گو، لطفا آثار خود را معرفي كنيد؟

آثار منتشر‌شده بنده چیز قابل ذکری نیست، دو کتاب است که شامل گفت‌و‌گو با اندیشمندان برای همایش آسیب‌شناسی تربیت دینی است كه در انتشارات مدرسه چاپ شد و حدود 10 مقاله است که در مجلات و فصلنامه‌ها منتشر شده؛ اما آثار و تحقیقات چاپ نشده‌ام حدود دو هزار صفحه است که امیدورام به‌تدریج فضایی برای چاپ آن‌ها فراهم شود.

آیا آموزش و پرورش ایران در هدف و غایات خود گرفتار چالش سنت و مدرنیته است؟ اگر گرفتار چنین چالشی شده، در این زمینه چاره‌ای اندیشیده شده است؟ در این راستا آینده آموزش و پرورش ایران را چگونه می‌بینید؟

بنده در پاسخ به این پرسش مهم شما، نخست ضروری می‌بینم که مشکلات و مسائل آموزش و پرورش به صورت طرح‌وار و شماتیک بيان شود تا از این رهگذر بتوان تصویری روشن و دقیق از جغرافیای بحث ارائه داد. می‌توان مسائل آموزش و پرورش را در چارچوب یک بحث علمی و آکادمیک بررسی کرد؛ نخست، توصیف وضع موجود؛ دوم، تبیین وضع موجود و سوم، توصیه‌ها و تجویزها. من خلاصه‌اي از بحث را طرح می‌کنم و بعد شما روی هر بخش و موضوعی که خواستید گفت‌و‌گو ادامه خواهد یافت.

به نظر می‌رسد در توصیف وضع موجود، آموزش و پرورش گرفتار مسائل و آسیب‌هایی است؛ مانند مشق‌محوری، دیکته‌محوری، نمره‌محوری، کنکور‌محوری، مدرک‌محوری، کمبود امکانات و فضاهای آموزشی و تربیتی، مشکلات اقتصادی و معیشتی معلمان، عدم مشارکت آگاهانه و مسئولانه خانواده و اندیشمندان و ثروتمندان در آموزش و پرورش، عدم هماهنگی و هم‌سویی میان آموزش و پرورش و دیگر نهادهای تأثیرگذار در این حوزه مانند نهاد خانواده و صدا و سیما، دانشگاه ها و حوزه ها، شکاف میان وزارتخانه و مدرسه، شکاف خانه و مدرسه، شکاف میان معلمان و مربیان و دانش‌آموزان، شکاف والدین و فرزندان، سیاست‌زدگی، عمل‌زدگی، تحول‌ناپذیری، نقدناپذیری، دیوان‌سالاری، و غیره.

در توصیف وضع موجود و مشکلات و مسائل آموزش و پرورش تقریباً بین صاحب‌نظران این حوزه اختلافی نیست. كم و بيش همه قبول دارند که آموزش و پرورش ما حافظه‌محور و مدرک‌محور، سیاست‌زده و دیوان‌سالار است و یا معلمان مشکلات اقتصادی و معیشتی دارند. من سه چهار سال پيش با چند دانشجوی دکترا در پژوهشگاه علوم انسانی جهاد دانشگاهی، پژوهشی در خصوص شناسایی مسائل و چالش‌های آموزش و پرورش داشتم. در آن پژوهش ما به 270 مسئله در آموزش و پرورش رسیدیم که گفت‌و‌گو پیرامون آن‌ها خارج از حوصله این نشست است. غرض اینکه در توصیف مسائل آموزش و پرورش اختلاف چندانی میان صاحب‌نظران نیست. ما هم از آن می‌گذریم؛ اما در خصوص تبیین مسائل آموزش و پرورش حرف و حدیث فراوانی وجود دارد.

چرا در خصوص تبیین مشکلات و مسائل آموزش و پرورش اختلاف وجود دارد اما در توصیف نه؟

برای اینکه در توصیف مسائل آموزش و پرورش اغلب مسائل مشهود و در سطح و ملموس و قابل اندازه‌گیری است. براي نمونه چنان‌که گفتم کنکورمحوری و حقوق معلمان و کمبود فضاهای آموزشی و دیوان‌سالاری آموزش و پرورش برای هر محقق و حتی غیرمحققي، مشهود و پیداست؛ اما در تبیین مسائل چون به چرایی آن‌ها پرداخته می‌‌شود و لایه‌های زیرین و ریشه‌های آن بررسی و تحلیل می‌شود، طبیعی است که اختلاف پیش آید و مباحث مناقشه‌برانگیز شود. این بحث در خصوص مسائل اجتماعی مانند طلاق و اعتیاد و غیره هم می‌تواند صادق باشد. آمار طلاق کم و بیش معلوم است؛ اما چرایی طلاق ممکن است میان صاحب‌نظران محل بحث و مناقشه باشد.

در تبیین وضع موجود مسائل آموزش و پرورش، چند موضوع قابل بررسی و تحلیل است. نخست اینکه به نظر می‌رسد بعضی از مسائل آموزش و پرورش ریشه در خود تعلیم و تربیت دارد. ظاهراً تعلیم و تربیت به خودی خود امری پیچیده و بغرنج است، چنان‌که کانت، فیلسوف عصر روشنگری، می‌گوید: «تعلیم و تربیت مهم‌ترین و مشکل‌ترین مسئله‌اي است که انسان با آن دست به گریبان است.» بله، تعلیم و تربیت پیچیده‌ترین و معظم‌ترین مسئله‌اي است که انسان با آن دست و پنجه نرم می‌کند، چرا که موضوع آن انسان است و انسان نیز موجودی ناشناخته، بیکران، اسرارآمیز، انتخاب‌گر، کنش‌گر، پرسش‌گر، جستجو‌گر، تنوع‌طلب، پیش‌بینی‌ناپذیر و حتی عصیانگر و سرکش است. مطابق این نظر، من باور دارم اگر بهترین و مناسب‌ترین و حتی آرمانی‌ترین امکانات مادی و معنوی کشور به آموزش و پرورش اختصاص یابد باز منطقاً نمی‌توان مشکلات و مسائل آموزش و پرورش را به صفر رساند و لزوماً نمی‌توان خروجی‌های آن را صددرصد کنترل و گارانتی کرد. چون موضوع آن انسان انتخاب‌گر و کنش‌گر است و با هر انتخاب و کنش‌گری خود می‌تواند تمام معاملات از پیش تعیین‌شده را از بیخ و بن در هم ریزد.

به نظر می‌رسد ما در انسان‌شناسی معطوف به تعلیم و تربیت نگاه بسیط و ساده‌انگارانه به انسان و تعلیم و تربیت داریم. دوم اینکه بخشی از مشکلات و مسائل آموزش و پرورش ما ریشه در آموزش وپرورش رسمی و اجباری دارد. آموزش و پرورش رسمی و اجباری در تقابل با طبیعت و فطرت بچه‌هاست. بچه‌ها طبق برنامه و هماهنگی خانه و مدرسه مجبور و محکوم‌اند به مدرسه بروند و در انتخاب درس، کلاس، مدرسه، معلم، کتاب، مشق، نمره و امتحان تقریباً هیچ قدرت و نقشی ندارند. در صدسال گذشته نه تنها ما برای این فضای رسمی و اجباری مدارس کاری نکرده‌ایم، بلکه روز به روز هم فضای اجباری آن با مشق و امتحان و نمره و به‌خصوص کنکور و رقابت‌های نفس‌گیر و فرساینده تشدید شده است. در این فضا استعداد و خلاقیت و شادابی و نشاط بچه‌ها نادیده گرفته می‌شود و تنش و پرخاش و اضطراب و سرخوردگی به آسانی تولید می‌شود. سوم اینکه بخشی از مشکلات و مسائل آموزش و پرورش ما ریشه در چالش‌های سنت و مدرنیته دارد. آموزش و پرورش ما خواه‌ و ناخواه در کانون چالش‌های سنت و مدرنیته قرار دارد. چرا که سنت و مدرنیته از جهت جهان‌بینی، ارزش، آموزه‌ها و آتوریتهها، دست‌کم هم‌سو و هم‌جهت نیستند و ما هم اصرار داریم آموزش و پرورش رسمی هم بار علوم و فنون جدید را بدوش بکشد و هم بار سنت و تعلیم و تربیت دینی و حتی عمل به مناسک دینی مانند برگزاری نماز جماعت در مدرسه به هر شکلی، حتی به نوعي اجباری و البته برای آن تئوری و راهکار مناسب و منطقی هم نداریم. آنچه تا کنون انجام‌شده بیش‌تر به نحو مکانیکی و قالبی و کلیشه‌ای بوده تا منطقی و سازگار. تقریباً تمام علوم، فنون، پدیده‌ها و محصولات مدرنیته، از فکر و فرهنگ و فلسفه و حقوق بشر و دمکراسی‌اش گرفته تا اتومبیل و کامپیوتر و موبایل و اینترنت و فیلم و سینما و ماهواره و... برای نسل جوان بسیار جذاب و پرکشش است. به هر صورت مدرنیته و فرآورده‌های فکری و فرهنگی‌اش حریف قدری است که نمی‌توان با چند قانون بازدارنده و بخشنامه آن را مهار کرد. ما اگر می‌‌خواهیم آموزش و پرورش، هم بار علوم و فنون جدید و هم بار سنت را به دوش بکشد، نیاز به تئوری دقیق و کارآمدی داریم. افزون بر چالش‌های سنت و مدرنیته، مسائل جهانی‌شدن و سرعت تند و شتابان تحولات علمی و فکری و فرهنگی به‌خصوص در حوزه ارتباطات و رسانه‌ها برای نهادهای تربیتی ما مسئله‌آفرین و چالش برانگیز شده است. سرعت شتابان آن تحولات سبب شکاف یا گسست نسلی، شکاف میان والدین و فرزندان، شکاف میان معلمان و مربیان با دانش‌آموزان، شکاف میان روحانیون و نسل جوان شده است. سرعت شتابان این تحولات حتی برای کشورهای توسعه‌یافته هم مسئله‌آفرین شده است. بخشی از مسائل آموزش و پرورش ما ارتباط مستقیمي با نگاه و نگرش حکومت و دولتمردان دارد؛ البته این نگاه فقط اختصاص به جمهوری اسلامی ندارد. حکومت‌های ما از سال 1231 که دارالفنون تأسیس شد تا به امروز نگاهي از بالا به پایین و آمرانه به آموزش و پرورش داشتند. ناصرالدین شاه خودش ورودی‌ها و خروجی‌های دارالفنون را کنترل می‌کرد و طی چهل سال اصلاً آن را توسعه نداد و حتی در مقطعی می‌خواست آن را تعطیل کند. بعضی از غربی‌ها که در آن زمان به ایران آمدند و از نزدیک مسائل دارالفنون را رصد کردند، گفتند دارالفنون همانند استخوانی در گلوی ناصرالدین شاه است. او دارالفنون را توسعه نداد چرا که دریافته بود با خروجی‌های آن مشکل دارد. رضا شاه نیز در 1313 دانشگاه تهران را تأسیس کرد و به این مسئله توجه نداشت که اگر در این کشور دانشگاه واقعاً دانشگاه باشد، یعنی خروجی‌های آن انسان دانشمند و فکوری باشد لاجرم رضاشاه و حکومت دیکتاتوری‌اش نمی‌تواند برقرار و بردوام باشد. بعد هم محمدرضا مدارس و دانشگاه‌ها را توسعه و گسترش داد و خروجی‌های همین مدارس و دانشگاه‌ها حکومت آن را سرانجام سرنگون کردند. در نظام جمهوری اسلامی نیز این نگاه دوگانه وجود دارد، بلكه از جهاتی شدیدتر است چرا که نگاه ستبر ایدئولوژیک هم به آن اضافه شده، چنان‌که در یک سال گذشته بزرگ‌ترین چالش مجلس با دولت بر سر وزیر آموزش عالی بوده است. نگاه ستبر ایدئولوژیک حکومت به آموزش و پرورش به طور طبیعی نگاه از بالا به پایین و آمرانه به آن را در پی دارد و آنگاه منطقاً آسیب‌های فراوانی از این دست به صورت زنجیروار بدنبال خواهد داشت؛ مانند نگاه شدیداً تمرکزگرایانه به آموزش و پرورش و دیوان سالاری عریض و طویل، سیاست‌زدگی، تصدی‌گری، عمل‌زدگی، نقدناپذیری، تحول‌ناپذیری، مشارکت‌گریزی، شکاف میان مدرسه و خانواده و در نهایت آموزش و پرورش ناکار آمد و آسیب‌زا.

بخشی از مشکلات و مسائل آموزش و پرورش ریشه در نگاه و نگرش نهاد خانواده دارد. به همان اندازه که نباید از نگاه حکومت و آسیب‌های مترتب بر آن چشم پوشید، از نگاه خانواده و آسیب‌های آن نیز نباید غفلت ورزید. به نظر من چه بسا آسیب‌های خانواده از جهاتی و به دلايلی عمیق‌تر و بغرنج‌تر باشد. خانواده بیش‌تر دغدغه شغلی فرزندش را دارد و لذا بیش‌تر نگاه مادی‌محور به تعلیم و تربیت  آن دارد. مسائلی مثل مدرک‌محوری و کنکورمحوری و نمره‌محوری بیش‌تر ریشه در نگاه خانواده دارد. بخشی از مشکلات و مسائل آموزش ریشه در پول و رانت نفت دارد. شاید پول نفت نمی‌گذارد آموزش و پرورش ارتباط دو سویه با مردم داشته باشد. پول نفت نمی‌گذارد نهاد خانواده و نهادهای مردم‌بنیان مشارکت آگاهانه و مسئولانه در آموزش و پرورش داشته باشند. شایسته است برای یک بار هم که شده این موضوع بررسی و تحلیل شود که آیا اساساً با پول نفت می‌توان مدرسه و دانشگاه داشت. امروزه بند ناف دانشگاه‌های دولتی ما به پول نفت گره خورده، دانشگاه باید استقلال داشته باشد و روح تحقیق و آزاداندیشی در آن جاری و ساری باشد

طبیعی است که یک استاد نمی‌تواند با یک قرارداد ظالمانه نفتی مبارزه کند.

بله. من کمتر دیده ام که وابستگی دانشگاه به پول نفت از طرف دانشگاهیان بررسی و نقد شده باشد. به هر صورت وابستگی آموزش و پرورش به پول نفت سبب شده درهای زیادی به روی آن بسته شود. در تبیین مسائل آموزش و پرورش موضوعات دیگری هم قابل طرح است مانند ابهام و ناسازگاری در اصول و مبانی و اهداف آموزش و پرورش و عدم نگاه درست و مناسب به جایگاه آموزش و پرورش در توسعه و پیشرفت کشور و اینکه اصلاح و تحول آموزش و پرورش بیشتر به شعارها و بخشنامه‌ها سپرده می‌شود و نه جریان‌های فکری و اینکه تمام نهادها از حکومت گرفته تا خانواده نگاه و انتظارات حداکثری از این نهاد دارند؛ یعنی با اختصاص هزینه‌های حداقلی، انتظارات حداکثری از آن دارند و نه تنها انتظارات حداکثری دارند بلکه این انتظارات اغلب متعارض‌اند. خانواده انتظاری دارد، حکومت انتظار دیگری دارد. تا اینجا بحث بیشتر در خصوص تبیین و تحلیل و ریشه‌یابی مشکلات و مسائل آموزش و پرورش بود. البته به صورت طرح‌واره. به نظرم می‌توان از رهگذر آن تبیین و تحلیل‌ها به توصیه‌ها و تجویزها و راهکارهای مناسب و کارآمدی رسید. من به اختصار تمام به چند مورد اشاره می‌کنم. تا آنجا که اقتضای این نشست است وگرنه پرداختن مستوفا به آن‌ها و شرح و بسط آن‌ها مجال فراخ‌تری را می‌طلبد.

در بحث تبیین وضع موجود گفتیم بخشی از مسائل آموزش و پرورش به خود تعلیم و تربیت مربوط است و نیز گفتیم که تعلیم و تربیت به خودی خود امری پیچیده است، چرا که انسان موضوع آن است و انسان موجودی ناشناخته و انتخابگر و پیش‌بینی‌ناپذیر است.

به نظر می‌رسد هر نوع سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی برای آموزش و پرورش، از طراحی و تدوین فلسفه و اصول و اهداف گرفته تا روش و محتوا و فرآیند تعلیم و تربیت و هر نوع راهبرد و راهکار و تجویزی نسبت به مشکلات و مسائل آموزش و پرورش عمیقاً به نوع نگاه و نگرش به انسان و انسان‌شناسی وابسته است. انسان‌شناسی و به خصوص انسان‌شناسی معطوف به تعلیم و تربیت، به‌مثابه سرچشمه و اصل بنیادین برای هر نظام آموزشی و تربیتی است که از رهگذر آن تمام سیاست‌گذاری‌ها و برنامه‌های آن جهت‌دار و هدفمند می‌شود و آشفتگی و سرگردانی در آن کاروان آموزش و پرورش را آشفته و پریشان و آسیب‌زا می‌کند.

ما در موضوع انسان‌شناسی معطوف به تعلیم و تربیت، نیاز به تئوری داریم. در خصوص انسان‌شناسی و به‌خصوص انسان‌شناسی معطوف به تعلیم و تربیت دست‌کم دو جریان عمده در تاریخ ادیان و اندیشه‌ها و مکاتب فکری و علمی وجود دارد. یک جریان و دیدگاه که بيشتر‌‌ نگاه ساده و بسیط به انسان دارد؛مانند فلاسفه تجربه‌گرا و روان شناسان رفتارگرا و در ادیان و مذاهب متکلمان و فقها، یا اغلب طرفدار این نگاه و نگرش‌اند یا بن‌مایه آرا و اندیشه‌هایشان به این سمت و سو گرایش دارد. چنان‌که جان لاک فیلسوف تجربه‌گرا معتقد بود که ذهن لوح نانوشته است که داده‌های تجربی روی آن ثبت می‌گردند یا جان واتسون روان شناس رفتارگرا در جمله‌ای معروف می‌گوید چند کودک نوپای سالم به من بدهید و امکاناتی را که برای پرورش آن‌ها لازم می‌دانم در اختیارم بگذارید. آن وقت تعهد می‌کنم صرف‌نظر از استعدادها، علایق، توانایی‌ها، شغل و نژاد اجداد این کودکان، از بین آن‌ها به طور تصادفی یکی را انتخاب و به نحوی تربیت کنم که هر متخصصی که می‌خواهم بشود: پزشک، حقوقدان، تاجر و حتی گدا. یا متکلمان و فقها کمتر به انسان‌شناسی می‌پردازند و تقریباً در رساله‌های عملیه مباحث انسان‌شناسی و تربیتی مطرح نیست. جریان و دیدگاه دیگر، نگاه بیشتر پیچیده به انسان دارد؛ مانند فلاسفه اگزیستانسیالیست، روانشناسان انسان‌گرا و در ادیان بیشتر عرفا طرفدار این نگاه و نگرش‌اند یا آرا و آموزه‌هایشان به این سمت و سو میل دارد. در این دیدگاه انسان نه‌تنها مقهور محیط نیست، بلکه آزاد و انتخاب‌گر و کنش‌گر و پیش‌بینی‌ناپذیر است و به هیچ‌وجه نمی‌توان تربیت او را در چند فرمول ساده ریاضی و مکانیکی خلاصه کرد. چنان‌که فلاسفه اگزیسنانسیالیست به آزادی مطلق و مسئولیت تمام انسان در قبال انتخاب‌هایش معتقد بودند و یا مولوی درباره انسان می‌گوید:

یاد الناس معادن هین بیار              معدنی باشد فزون از صدهزار

پیشه‌اي آمد وجود آدمی              برحذر شو زین وجود، ار زان دمی

پس به صورت، عالم اصغر تویی               پس به معنی، عالم اکبر تویی

یا حافظ می‌گوید:

وجود ما معمائیست حافظ             که تحقیقش فسون است و فسانه

اگر ما در آموزش و پرورش نگاه ساده و بسیط به انسان داشته باشیم و انسان را در تربیت بیشتر منفعل و کنش‌پذیر تصور کنیم آن گاه طبیعی است که فرآیند تعلیم و تربیت در خانه و مدرسه همانند کارخانه آجرپزی تلقی می‌شود که ورودی و خروجی و فرآورده‌های آن با شکل و اندازه‌های از پیش تعیین‌شده در دستان ماست، اما اگر به عکس در آموزش و پرورش تصور و تصویری پیچیده و اسرارآمیز از انسان داشته باشیم و انسان را در تعلیم و تربیت بیشتر فعال و کنش‌گرانه بدانیم آنگاه فرآیند تعلیم و تربیت همانند بازی شطرنج فرض می‌شود. در این فرض بیش‌تر روش‌ها و فرآیندهای تربیتی در اختیار ماست تا فرآورده‌ها. به عبارت دیگر در این فرض ما با متعلمان و فراگیران وارد بازی و تعامل جدی می‌شویم و بیش‌تر قدرت و تأثیر ما معطوف به فرآیند تربیت است؛ اما خروجی و فرآورده‌های آن منطقاً پیش‌بینی‌ناپذیر است و بی‌شمار. در این فرآیند متعلم از معلم و استاد خویش فراوان چیزها فرا می‌گیرد، اما مطلوب این است که در این بازی بر معلم و استاد خود فائق آید و اگر از معلم و استاد خود فراتر رود آنگاه فرآیند تعلیم و تربیت به سرانجام مطلوب و عالی خود رسیده. من در تعلیم و تربیت به انسان انتخابگر و کنش‌گر معتقدم و به جد باور دارم که در آموزه‌های قرآنی و فلسفی و عرفانی ما این انسان‌شناسی تأیید می‌شود و اصالت دارد اما اکنون در خانه و مدرسه بیشتر انسان منفعل و کنش‌پذیر مطرح است و این نیز از عجایب روزگار است که حکومت دینی ما انسان‌شناسی قرآنی را که در آن انسان دارای فطرت و نفس روحانی است و در وصف آن آمده: نفخت فیه من روحی را وا نهاده و به انسان‌شناسی فلاسفه تجربه‌گرا و روان شناسان رفتارگرا متوسل شده که اساساً به فطرت و نفس روحانی معتقد نیستند و شاید دلیل اصلی آن این است که حکومت نگاه ابزاری و ایدئولوژیک به آموزش و پرورش دارد.

در مجموع به نظر می‌رسد حکومت و خانواده و معلمان و روحانیون ما به انسان و تعلیم و تربیت آن بيشتر نگاه ساده و بسیط دارند و این نگاه به طور طبیعی مشکلات و مسائل آموزش و پرورش را پیچیده‌تر و بغرنج‌تر می‌کند. من عمیقاً باور دارم حل بسیاری از مشکلات و مسائل آموزش و پرورش در گرو انسان‌شناسی و به‌خصوص انسان‌شناسی معطوف به تعلیم و تربیت است. اگر ما انسان را در صفحه شطرنج تعلیم و تربیت موجودی ناشناخته و اسرارآمیز و انتخاب‌گر و کنش‌گر و درنهایت پیش‌بینی‌ناپذیر بدانیم، آن گاه همه با احتیاط و تأمل و آینده‌نگری وارد این میدان می‌شویم. فی‌المثل حکومت دیگر با نگاه صرفاً ایدئولوژیک و آمرانه و تمرکزگرایانه آموزش وپرورش و دانشگاه را اداره نخواهد کرد. خانواده تنها با نگاه مادی و مدرک‌محور فرزند خویش را مجبور نخواهد کرد که در فلان رشته یا بهمان رشته تحصیل کند. حوزه‌ها و روحانیون در هدایت نسل جوان به جای زبان مونولوگ، زبان دیالوگ و گفت‌و‌گو را به روی آن‌ها خواهند گشود.

دوم اینکه گفتیم بخشی از مشکلات و مسائل آموزش و پرورش مربوط به آموزش و پرورش رسمی و اجباری است که در تقابل با طبیعت و فطرت بچه‌هاست. فرض کنیم که در جهان امروز، از آموزش و پرورش رسمی و اجباری گزیز و گریزی نیست؛ اما این بدان معنا نمی‌تواند باشد که از مسائل آن چشم پوشیم و به آسیب‌های آن تن دهیم. آموزش و پرورش رسمی و اجباری از چشم بچه‌ها ظاهراً همانند زندانی است که در ورود و خروج از آن تقریباً هیچ انتخاب و اختیاری ندارند؛ اما سیاست گذاران و برنامه‌ریزان آموزش و پرورش با کمک نهاد خانواده و دیگر نهادها می‌توانند این زندان را با دو نگاه و نگرش کاملاً متفاوت اداره کنند، یک زندان در زندان دو زندان در آزادی. مطابق دیدگاه زندان در زندان دانش‌آموزان به اجبار باید به مدرسه بروند و در مدرسه نیز به شکل‌های گوناگون فضای زندان تشدید می‌شود و با شلاق مشق و دیکته و نمره و امتحان و کنکور و معلم گاهي کم‌دانش و کم‌احساس و نقدناپذیر و احیاناً مستبد، دانش‌آموزان باید درنهایت مطیع و تسلیم شوند.

طبق دیدگاه زندان در آزادی بچه‌ها را به اجبار به مدرسه ‌می‌آورند اما در مدرسه به شکل‌های گوناگون سعی می‌شود فضای تعلیم و تربیت سازگار با طبیعت و فطرت بچه‌ها باشد؛ یعنی برنامه‌های آموزشی و تربیتی از جهت موضوع و محتوا و روش و فرآیند از طبیعت و فطرت بچه‌ها اکتشاف شده و با چرخش از آموزش به پرورش، در وسیع‌ترین معنای این واژه، با فعالیت‌های هنری و ورزشی و تفریحی و اردویی چنان فضای تعلیم و تربیت در مدرسه تلطیف و جذاب و پویا و بانشاط می‌شود تا بچه‌ها فراموش کنند در مکان و فضای رسمی به نام مدرسه گرفتار شدند. به نظرم در همین آموزش و پرورش رنجور و نحیف ما تا حد زیادی می‌توان مسائل و آسیب‌های آموزش و پرورش رسمی و اجباری را با کمترین هزینه و به سهولت فرو کاست. در کشورهای توسعه‌یافته، به‌خصوص آن‌هایی که بیشتر نگاه انسان‌گرایانه به تعلیم و تربیت دارند مانند فنلاند، نروژ، سوئد و ژاپن تا حد بسیار زیادی توانسته‌اند بر آسیب‌های آموزش و پرورش رسمی و اجباری فائق بیایند و به تجربه‌های طلایی دست یافتند که اغلب آن تجربه‌ها می‌تواند برای ما مفید و درس‌آموز باشد. مثلاً در فنلاند که دارای یکی از بهترین و انسانی‌ترین آموزش و پرورش‌های جهان است، معلم حق ندارد دانش‌آموزان را با هم مقایسه کند و تمامی دانش‌آموزان چه باهوش باشند و چه نباشند در کلاس درس کنار هم می‌نشینند و در شش سال اول تحصیل به ندرت امتحان و سنجشی در کار است. یا در ژاپن آموزش و یادگیری بر اساس الگوی همکاری و مشارکت و فعالیت‌های گروهی است تا رقابت‌های فرساینده.

سوم اینکه، بخشی از مشکلات آموزش و پرورش مربوط به چالش‌های سنت و مدرنیته است. این مسئله، مسئله‌اي است به‌غایت معظم و فربه. از مشروطه به این سو ما به شکل جدی با چالش‌های سنت و مدرنیته دست به گریبانيم و علی‌رغم مساعی یک‌صدساله متفکران و روشنفکران ما هنوز هم نتوانسته‌ایم به پارادایم فکری و فرهنگی پذيرفته‌شده‌اي در این حوزه دست یازیم. در نظام جمهوری اسلامی نیز مسائل و چالش‌های سنت و مدرنیته در تمام حوزه‌ها و به خصوص در نهادهای آموزش و فرهنگی نه تنها حل نشده، بلکه از جهاتی عمیق‌تر هم شده، چرا که به این مسائل در طی 35 ساله گذشته یا نگاه سیاسی و امنیتی شده یا نگاه کلیشه‌ای و مکانیکی و حال آنکه سنخ مسائل سنت و مدرنیته، بيشتر‌ از سنخ مسائل فکری و فرهنگی و آموزشی است.

پرداختن به مسائل سنت و مدرنتیه در آموزش و پرورش، کاری است بسیار دشوار و مردافکن چرا که در برنامه‌های درسی باید تکلیف مسائل آن به صورت دقیق و شفاف روشن شود. در اینجا ما نیاز به تئوری داریم که برنامه‌های درسی در چارچوب آن تدوین شود. في‌الجمله من خودم معتقدم برای فائق‌آمدن بر مسائل سنت و مدرنیته، تا آنجا که شدنی است، هم باید سنت را نقد و تحلیل کرد هم مدرنیته را و از این رهگذر به یک الگو و مدلی رسید. الگوی پیشنهادی من این است که میان سنت و مدرنیته و پدیده‌ها و نهادها و ارزش‌ها و آموزه‌هایشان نه نسبت تساوی برقرار است نه نسبت تباین، بلکه این نسبت می‌تواند عموم و خصوص من‌وجه باشد.

ما در برنامه درسی هم باید منصفانه و صادقانه سنت و مدرنیته را نقد و تحلیل کنیم و هم به نحو اثباتی و تجویزی از این دو منبع و سرچشمه استفاده کنیم. در بحث از سند تحول بنیادین آموزش و پرورش اگر فرصتی دست داد، به این موضوع بیش‌تر خواهیم پرداخت.

ادامه دارد

 

منتشرشده در آموزش نوین

منافع ملی و دیالوگ اتوبوسی روز سه شنبه چهاردهم بهمن 1393 در اتوبوس وقتي صندلي خالي که پيدا کردم ، شروع کردم به خواندن  روزنامه  ...

« سيد حسن خميني با اشاره به سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي :

 همه سر سفره مردم نشسته ايم.

حجت الاسلام سيد حسن خميني در ديدار با استاندار و مسئولان استان قم ، ... او در ادامه سخنان خود ، يکي از بزرگترين ويژگي هاي انقلاب اسلامي را از خود گذشتگي خواند و گفت : هيچ عاملي مانند " خدا "  نتوانست فرهنگ فرد گرايي و "منيت " را از بين ببرد و اگر نفي " منيت "  نبود حتمأ انقلاب ما پيروز نمي شد . او با اشاره به اين جمله امام که نگويد "من "  ، "من شيطان است . " گفت اگر نفي  " من " نبود ، هيچ حرکت اجتماعي به نتيجه نمي رسيد . البته مارکسيست ها خيلي تلاش داشتند تا  " من " را از انسان جدا کنند . اما هيچ عاملي مانند خدا نتوانست اين کار را انجام دهد .  ... اگر اين روحيه باشد توانمندي انقلاب باقي مي ماند .اما امروز بايد ببينيم اين روحيه چه مقدار وجود دارد ؟ چشمان خود را ببنديم و اين مسئله را بسنجيم ، اگر وجود دارد ، آن انديشه با همان توانمندي پيش مي رود .   ... او تأکيد کرد : اين انقلاب با همان تعبير   " همه با هم  "   امام محقق شد .   ... البته " منيت " را بزرگان مي گويند جز با ايجاد روحيه پاک در دل ها امکان ندارد ، بايد از خودمان شروع کنيم . ... او با بيان اينکه اخلاق ديروز و امروز ندارد و در همه جا و همه زمان ها بايد رعايت شود ، همه مصيبت ها از " منيت "  است ، ... 

سيد حسن خميني  به مسئولان استان قم ياد آور شد : جمهوري اسلامي ثمره خون شهدا و 1400سال تلاش شيعه در جهان است که بر دوبال معنويت گرايي و مردم سالاري استوار است و گوش هاي از آن در دست شما قرار دارد . شما درون مجموعه خود " من " را از بين ببريد و موضوعات را ملي ببينيد .  ... »

بنا به سفارش سيد حسن خميني ، به عنوان شهروند نه مسئول ، چشمانم را بستم به اميد آنکه از خودم شروع کنم و " منيت " را درحد توانم در وجودم سرکوب کنم . و موضوعات را ملي ببينم ، سخنان دو سرنشين ديگر اتوبوس توجه ام راجلب کرد .

اولي به دومي مي گفت ، راهپيمايي 22 بهمن امسال ، چون حمايت از تيم مذاکره هسته اي  را در بر دارد ، من مي خواهم امسال پس از چندين  سال ،بهi خاطر حمايت از تيم مذاکره هسته اي در يک عزم ملي ( در راهپيمايي 22 بهمن  ) شرکت کنم .

دومي وي را منع مي کرد و مي گفت ....

اولي پاسخ داد که پيروزي در مذاکرات هسته اي چپ و راست نمي شناسد بلکه پيروزي ملت ايران است و آن را با ملي شدن صنعت نفت مقايسه مي کرد  و مي گفت سود آن براي همه ملت ايران است . پس همه ملت و همه جناح ها بايد از آن حمايت کنند .

دومي مي گفت کاملأ درست مي فرماييد . اما ....

افکار بنده از مبارزه با " منيت "  و نگاه ملي به موضوعات به  سوي   "مذاکرات ديپلمات هاي ايراني با 1+5 " و ديالوگ آن دو  سرنشين اتوبوس ، هدايت شد . وقتي به خود آمدم که چند ايستگاه از مقصدم دور شده بودم .در اولين ايستگاه پياده شدم .

بازهم  ذهنم مشغول گفت و گوي آن دو بود سعي مي کردم رابطه اي بين اين ديالوگ و تيتر " همه سر سفره مردم نشسته ايم  " را بيابم که اتوبوس برگشتي ، آمد تا به کلي " منيت " و "مذاکرات هسته اي "  و ... را فراموش کنم  .

فرداي آن روز ( چهار شنبه  پانزدهم بهمن ) وقتي روزنامه خريدم به ياد گفت و گو و چالش  روز قبل افتادم ، لذا در لابه لاي صفحات روزنامه مباحثˏ مذاکرات هسته اي ، رابطه آن با مردم ، عزم ملي و ...  را جست و جو کردم  که مطالبˏ چند تيتر زير را مطالعه نمودم ، خلاصه آنها را با شما درميان مي گذارم .

« 1 .از تيم هسته اي بنا بر فرموده رهبري حمايت مي کنيم  - عضو شوراي مرکزي حزب موتلفه اسلامي اسد الله بادامچيان

عضو شوراي مرکزي حزب موتلفه اسلامي يکي از نقاط قوت دولت تدبير و اميد را اين دانست که در وضعيت موجود ، کشور را در دو سال اخير اداره کرده است . اسد الله بادامچيان در باره عملکرد دولت گفت :  " هر دولتي داراي يک سري نقاط قوت و يک سري نقاط ضعف است . نقاط قوت دولت تدبير و اميد اين است که  در وضعيت موجود ، کشور را در دو سال اخير اداره کرده زيرا اداره کشوري مانند ايران کار ساده و آساني نيست . "   قائم مقام حزب موتلفه اسلامي اظهار کرد :  "دومين نقطه قوت اين دولت اين است که در برخي زمينه ها  ازجمله بهداشت و درمان خدمات خوبي را آغاز کرده که اميدواريم بتواند آن را کامل کند زيرا اصل رايگان کردن و يارانه صحيح دادن به کساني که دچار مشکلات مختلف درماني از جمله بيماري هاي سخت هستند کار بسيار ارزشمند و شايسته اي است . " وي تصريح کرد : " اميدواريم دولت  از مشاوره صاحب نظران در اين زمينه بهره مند شود تا اين کار بتواند ادامه يابد . " 

 وي در بخش ديگري به مذاکرات هسته اي ايران اشاره کرد و گفت : " مذاکرات مسأله اي بسيار مهم است . اميدواريم دولت بتواند در اين زمينه موفق باشد .ظريف ، وزير امورخارجه ايران بر مبناي ديپلماسي عالي دنيا عمل کرد و ما از تيم هسته اي بنا بر فرموده رهبري حمايت مي کنيم و اين تيم را در زمان مذاکره تضعيف نمي کنيم البته رصد هوشمندانه مي کنيم واين تذکرات را به آنها مي دهيم .»


2 .« آرزوي ملت ايران موفقيت تيم مذاکره کننده است - از سخنگوي جبهه پيروان خط امام ( ره )  رهبري

سخنگوي جبهه پيروان خط امام ( ره ) و رهبري با بيان اينکه در مذاکرات هسته اي ، منافع ملي کشورمان اهميت دارد که در مذاکره ما با گروه 1+5 به آن توجه شده و تيم مذاکره کننده ما از حقوق بديهي نظام و مردم ايران دفاع مي کند ،  گفت :  آرزوي ملت ايران موفقيت تيم مذاکره کننده است .سيد کمال الدين ساجدي در باره ضرورت حمايت از تيم مذاکره کننده هسته اي ايران اظهار داشت : ديپلمات هاي ما کار نفس گيري در مذاکرات دارند و در مقابل پنج قدرت جهاني و آلمان قرار گرفته اند که به لحاظ ديپلماتيک کار بسيار سختي است . سخنگوي جبهه پيروان خط امام ( ره ) و رهبري اضافه کرد : البته ما با کشوري که بخواهد به منافع جمهوري اسلامي ايران ضربه بزند روي خوشي نشان نخواهيم داد و مي توان تهديد هاي کنگره آمريکا را در اين زمره محسوب کرد . وي خاطر نشان کرد : "  محمد جواد ظريف "  و  " سيد عباس عراقچي  "  ديپلمات هاي کار کشته و توانمندي هستند که همه تلاش خود را در مذاکرات به کار گرفته اند . همه دلسوزان ، احزاب و تشکل ها از هيأت مذاکره کننده حمايت مي کنند و اگر انتقادي به شکل مذاکرات وجود دارد بايد با خونسردي و آرامش به آنها پاسخ داد .»

3. " همکاري ملي "  براي حل " پرونده يي ملي " - مجتبي حسيني

مواهب شراکت جناح ها با دولت در حل پرونده هسته اي چيست ؟

سياست خارجي ايران در 18 ماه، سياست داخلي ايران را وارد عرصه تازه اي کرده است . ديپلماسي ، عقل و عقلا  را به کارزار سياست ايران باز گردانده است .ديگر مي دانيم که تهديد دشمن مشترک ، رفاقت و ائتلاف و اتحاد داخلي را مي طلبد . اينجاست که جناح بندي ها در سياست خارجي  با جناح بندي در سياست داخلي متفاوت است ،چه آنکه اصلاح طلبي – اصولگرايي در سياست داخلي جاي خود را به اصولگرايي – عملگرايي در سياست خارجي داده است . اين تغيير جناح بندي را مي شد در مناظره هاي انتخابات رياست جمهوري هم ديد . جايي که علي اکبر ولايتي در مقام يک سياستمدار و ديپلمات گفت : ديپلماسي اين نيست که در کشورهاي ديگر خطابه بخوانيم و مطالبي را که در کنفرانس مطبوعاتي مي گفتيد اينجا هم بگوييد ! ديپلماسي اين نيست که در داخل کشور بگوييم ما اصولگراييم و انعطاف نداريم . ديپلماسي خشونت و سر سختي نشان دادن نيست . ديپلماسي " تعامل و بده بستان " است . نمي شود که آنها هرچه ما مي خواهيم بدهند و ما هيچ کاري نکنيم ! " ديپلماسي بيانيه صادر کردن پشت تريبون نيست " تشريح و تفسير ديپلماسي از سوي علي اکبر ولايتي در آن مناظره چيزي نبوده و نيست جز اينکه پارادايم فکري اين سياستمداران در عرصه سياست خارجي با تعلقات سياسي شان در سياست داخلي متفاوت است .

الف : حسن روحاني ، علي اکبر ولايتي ، محسن رضايي و برخي ديگر از سياستمداراني که زيست سياسي شان همواره در جناح اصولگرا بوده است ، آنگاه که ايران و ايراني با بحران سياست خارجي مواجه مي شوند با ادراکي صحيح و دقيق از ارکان منافع و تهديات آن ، نشان داده اند که پراگماتيست هاي نابند . اين اگرچه به معناي انفعال و استحاله آنان نيست .

   " روحاني ها و ولايتي ها " خود مولد آرمان هاي انقلابند و خطوط قرمز نظام را بهتر از هرکسي مي شناسند . چه آنکه اينان خود همواره در اتاق فکر تدوين استراتژي امنيت ملي وسياست خارجي نقش داشته اند .

  " اصول گرايانه انديشيدن " و " عملگرايانه رفتار کردن  "اين سياستمداران در مصايب و معايب موجود در سياست خارجي ايران ، نشان از آن دارد که بحران ديپلماسي و مسأله هسته اي ، ايران را در معرض تهديد و تحريم قرار داده است .

   ب  : تهديد ها و تحريم ها ، تحذيرهاي خارجي مشکلاتي را آفريده است . همين است که روحاني ها و ولايتي ها در متن و بطن مديريت اجرايي کشور يکي از راه هاي حل مسائل اقتصادي را در حل مسأله هسته اي جست و جو مي کنند . همه مي دانند که مسأله اصلي امروز کشور سياست خارجي است و رسيدن به راهي که پايانش ، " حل تجادل "  ميان   " تعامل و تقابل "  با خارجي هاست .همين است که هر چقدر سياست  داخلي اين سال ها کالبدي نيمه جان دارد اما سياست خارجي ، خوني تازه در اين کالبد نيمه جان بوده است .

  ج  : فرمان ماشين سياست خارجي کشور امروز گرچه در دستان سياستمدراني است که عملگرايي را نسخه شفا بخش کشور مي دانند و بر آن پافشاري مي کنند اما ترديدي نيست که نقشه راه شان را رهبري انقلاب به عنوان ديده بان نظام در دستان آنان قرار داده است .  اما پيروزي در سياست خارجي به دست  نمي آيد مگر آنکه اجماعي ملي متولد شود . اجماع و ائتلافي نسبي ، جناح هاي سياسي در داخل مي توانند ذخيره روحي و معنوي دولت و ديپلمات ها باشند . اگر ديپلمات ها ي مذاکره کننده ، سربازان نظامند و اگر به جنگ ديپلماتيک رفته اند ، عاقلانه به نظر نمي آيد که براي جنگيدن و پيروز شدن ،خلع سلاح شان کرد ...همين است که اصولگرايان و محافظه کاراني همچون محسن رضايي ، علي اکبر ولايتي ، اسد الله بادمچيان ، محمد رضا باهنر و ... با آگاهي از سختي جنگ با رقباي کا کشته ، يکي با نقد يکي بي نقد ، به دفاع تمام قد از رويکرد عمگرايانه در سياست خارجي با حفظ اصول و خطوط قرمز برمي خيزند تا مبادا سربازان نظام در وسط ميدان نبرد پشت خود را خالي شده شده ببينند . از منظر اينان منافع ملي ، شاهراه امتحان سياست خارجي آرمان گرانه است . اين سياستمداران اصولگرا شايد در سياست داخلي ، سفت و سخت بر اصول سياسي خود پا بکوبند اما مي دانند که عرصه سياست خارجي جاي سر سختي نيست و يک دندگي در اين مسير ، خار راه است و نه يار راه .

  د:  بسياري از اصول گرايان در سياست داخلي ، محافظه کاراند و معتقدان به عمل گرايي در سياست خارجي اند . آنان جملات مقام معظم رهبري در مراسم تنفيذ رياست جمهوري حسن روحاني را از ياد نبرده اند که ايشان فرمود :  " در چنين شرايطي بايد ساخت داخلي قدرت را تقويت کرد تا بتوان در سياست خارجي مقاومت کرد . "

4 . مردم در کنارˏ روحاني و ديپلمات ها هستند -  صادق خرازي :

مردم در کنار روحاني و ديپلمات ها هستند

K ... اعتقاد من اين است که باشناخت صحيح هر حرکتي با موفقيت همراه است . آنچه در سياست خارجي جديد در دکترين سياست خارجي و منافع ملي ايران قرار گرفته رفع نقيصه اي به نام عدم شناخت است . امروز مجريان سياست خارجي ايران بحران شناخت در مناسبات بين المللي و منطقه اي ندارند و به خوبي مي توانند نسبت به پديده ها و فعل و انفعالات رخ داده در منطقه و جهان شناخت داشته باشند . لذا شناخت که کافي باشد و اجرا هم خوب باشد موفقيت به وجود مي آيد . رمز موفقيعت دولت يازدهم در بيان و تأمين منافع از جانب ديپلمات هاي کشور اجرايي مي شود و بر منويات رهبري استوار است . اين است که دست اندر کاران با شناخت دقيق فعل و انفعالات امروز گام برمي دارند و مي توانند دور دست ها را ببينند .

... مردم ايران نسبت به سياست خارجي حساس هستند . به واقع نحوه اجرا و بيان حرفه اي سياست خارجي نقطه بسيار حساسي است . در حال حاضر نيز دولت کاري نکرده که باعث شود مردم حساس شوند و کنار دولت نباشند . اتفاقأ تلقي من اين است که مردم در کنار دولت هستند و اين حس بزرگي است که دولت به مدد اجراي درست استراتژي هاي تدوين شده در اختيار دارد .

... مردم ايران به دنبال منطق در سياست خارجي هستند و مي خواهند زبان به گفت گو ي ديپلمات هاي شان با خارجي ها منطق داشته باشد . اين موضوع از زمان حضرت امام خميني رحمه الله عليه مورد توجه بود . واقعأ اين کاري که آقاي ...انجام دادند و سخناني را در رابطه با پادشاه عربستان مطرح کردند خدمتي به آرمان هاي سياست خارجي نظام و اجراي موفق ديپلماسي نکرد . امروز بايد به اين سئوال پاسخ دهيم که با آين گفتار ها چگونه مي خواهيم اعتماد سازي کنيم ؟

در زمان حضرت امام موقعي که شهيد رجايي موضع  گرفت در برابر ميتران ، رئيس جمهور فرانسه ، امام به او تذکر داد  که  تو به عنوان نماينده رسمي حکومت بايد مصالح کشور را رعايت کني . نمي شود طوري رفتار کرد که با ادبيات رسمي تفاوت داشته باشد .

 سياست خارجي ما فراتر از مناسبات داخلي است و در جايي فراتر از آن براي تدوين سياست خارجي و دکترين تأمين منافع ملي تصميم سازي مي شود .در عين حال اجراي آن هم مهم تر از اصلاح طلبي و اصولگرايي است. توجه داشته باشيد که که در هر دو قالب اصلاح طلبي و اصولگرايي که البته به راست و چپ دهه هاي ابتدايي انقلاب هم تعبير مي شود اشتباهاتي داشته ايم . تصور من اين است که به صورت عملي بايد دولت را به عنوان مجري سياست خارجي بدانيم . اما اگر اين اجرا مبتني بر رفتار هاي پوپوليستي باشد و يک سري فعل و انفعالات منطق حکمراني خوب نداشته باشد به جاي تأمين منافع ملي تهديد امنيت ملي را به همراه دارد . ما در دولت  نهم و دهم رفتار هايي را ديديم که ماحصل آن انباني از تهديدهاي خارجي بود . سياست خارجي اگر حرفه اي اجراشود فارغ از اينکه افراد متعلق به کدام گروه سياسي باشند ، مي تواند موفق باشد .

هزينه فايده اجراي درست و غلط کاملأ مشخص است . نحوه اجراي استراتژي ما  در سياست خارجي به شکل صحيح از نتايجش مشخص مي شود . آنچه امروز در عيار سنجي مي بينيم کاهش فشار  خارجي است . امروز توان موقعيت بازدارنده ايران افزايش يافته است و ما درموازنه قدرت منطقه اي جايگاه خودمان را رفته رفته مجددأ به دست مي آوريم . ارزيابي اينکه ما دو سال قبل کجا بوديم و امسال کجا هستيم کار سختي نيست . دو سال قبل صحبت از افزايش تحريم ها و حمله نظامي بود . الان صحبت از رفع موانع مي شود و طرف مقابل ما به دنبال فضاي جديد است و به هويت ملت ايران احترام گذاشته مي شود . موضوع اصلأ پيچيده نيست . دو سال قبل تمام مجريان سياست خارجي به دنبال راه حل مي گشتند اما الآن راه حل وجود دارد وروي ميز است . در زمان تحويل دولت هشتم به نهم در موقعيت خوب منطقه اي و جهاني بوديم اما به فاصله چند ماه با قطعنامه شوراي امنيت مواجه شديم . در آن مقطع نتوانستيم با جامعه جهاني اعتمادسازي و نتوانستيم موقعيت مان را به کشور هاي مقابل تحميل کنيم .»

پس از مطالعه اين مطالب دوباره  به ديالوگ آن دو همسفرم فکر کردم و آرزو کردم اي کاش براي رسيدن به محل مورد نظرم ، آنها را ترک نمي کردم تا مي دانستم ادامه ديالوگ آنها چه شد ؟ آيا هردو به جمع بندي واحدي براي راهپيمايي 22 بهمن 1393 رسيدند يا خير !

اميد است  اين خاطره و اين مطالعه براي خوانندگان عزيز و محترم سايت " گروه سخن معلم " مفيد باشد .حالا مي روم تا شايد بتوانم  " منيت را درخود سرکوب کنم و به موضوعات با ديد ملي نگاه کنم .

منتشرشده در یادداشت

moradispecial2 سال ها پیش کتاب داستان بسیار شیرین ،با درون مایه ای اجتماعی و تعهد آفرین را  با عنوان علی و مشی مدینه نوشته ی خانم زهرا رهنورد مطالعه نمودم که در  نگرش و ساخت ذهنی و شخصیتی و عمق بخشیدن به باورها و اعتقادات دینی وکنش اجتماعی حقیر بسیارتاثیر گذار بود ، که انسان به آنچه نسبت  بر بندگان خداوند متعال می گذرد نباید بی تفاوت بوده و از کنار وقایع عبور نماید بلکه بر اساس آموزه های دینی و گفتار و رفتار رهبران راستین ملی ومذهبی باید نسبت به امور و احوالات مردم در جامعه و رقم خوردن سرنوشت توام با سعادت مندی آنان اهتمام لازم را مبذول و زمینه ی تحقق آن رافراهم نماید.

امام علی(ع) درقرن ها پیش سخن و مطلبی را فرموده اند که به نظر حقیر چنانچه مدعیان و حامیان امروزی  محرومان با ایست ها و ایسم های گوناگون ، اهل منطق و انصاف و حق محوربوده و باشند شیفته ، منقاد و پیرو ایشان شده  و مشارب و مکاتب ساختگی و جعلی خود را رها خواهند نمود و ایشان  رابه عنوان الگو و مقتدا خواهند پذیرفت . ایشان در توصیف چگونگی بنا و ایجاد کاخ ها و جمع شدن ثروت های کلان می فرمایند :" و ما رایت نعمهَ الا فی جا نبها حق مضیع " هیچ ثروتی را ندیده ام مگر اینکه در کنارش حق بسیاری ضایع شده باشد .

چه بسا عده ای از دوستان و خوانندگان محترم درچنین مقطع و دوره ای طرح چنین مباحثی را ارتجاعی و مختص به دوره و یا دورانی بدانند که سپری شده اما حقیر معتقدم با توجه به بحث وجود حق و باطل و جنگ همیشگی فقر و غنا ، و تغییرات و استحاله ی انسان ها و دگردیسی حاکمیت ها درطول تاریخ و جوامع بشری همواره این موضوع و این مباحث بدیع وتازه بوده قابلیت و ظرفیت مطرح شدن را دارند و در خصوص آنها به موارد و مصادیق عدیده و فراوانی می توان اشاره نمود که یکی ازانواع ملون و گونه گون آن همانا شکل گیری پدیده ی بسیار تاسف آور وپر ازدرد و آلام کودکان خیابانی است که با اندکی دقت و گشتی درخیابان ها و کوچه های شهرمان شاهد و ناظر رشد فزاینده ی آن هستیم ، به واقع با عنایت به اهداف بلند و بسیارمترقی انقلاب شکوهمند اسلامی و اراده ی ملی برای بر چیدن مظاهرفقر و فساد در تمامی اشکال ونمودهای آن ، چرا شاهد اتفاقات و رویدادهایی درجامعه ی خود هستیم که نه تنها به برچیده شدن تجلیات فقر و فساد نمی انجامد بلکه روزبه روز دائره و حوزه آن وسیع تر شده و با جرات بیشتری خودنمایی نموده و موقعیت خود را بیشتر تحکیم می بخشد ،به راستی دربررسی و واکاوی این پدیده و رویدادهایی از این سنخ به چه عوامل و عللی باید پرداخت و بر چه موضوع و روندی به عنوان علل یا علت العلل آنها تمرکزنمود ؟

به تحقیق بررسی پدیده و رویدادهای اجتماعی از زوایا و مناظر گوناگون اجتماعی ،سیاسی ،فرهنگی ، اقتصادی و حتی تاریخی قابل واکاوی و تحقیق و تفحص و پی جویی و علت یابی می باشند و بر اساس گرایشات و سلایق و واقعیات می توان به دلائل وعلت های متعددی دست یافت و آن اتفاقات رابررسی نمود.

streetkidssp دربررسی چرایی کودکان خیابانی و ایجاد چنین پدیده ی تلخ و جان گدازی که ظاهرا به یک پدیده ی معمولی تبدیل گشته ، فرد یا نهادی رانمی یابیم که به آن حساسیت نشان داده و نسبت به آن دغدغه ای داشته باشد.

اذعان می نمایم درنطق ها و بیانات نمایندگان مجلس که به واقع باید چشم وگوش ملت باشند مطلب یا تذکری در این خصوص نشنیده ام و با ابرام و حساسیت جدی  ازسوی شهرداری تهران درسامان بخشیدن و حل چنین معضل وخیمی مواجه نشده ام !

ظاهرا  به نظرمی رسد مراکز مسئول و ذی ربط چون مجلس شورای اسلامی، شورای شهر و شهرداری تهران هیچ کدام دغدغه و رسالتی را در این خصوص احساس و ادراک نمی نمایند چراکه تا کنون هیچ اقدام جدی رابرای برون رفت از این پدیده ی شوم و دل خراش به گونه ای درخور واساسی طرح و اجرا ننموده اند، به راستی اگر به جای مانور تجمل وانجام امورتبلیغی درشهرداری تهران و مناطق آ ن  که بسیار پرهزینه و غیراثربخش می باشد ،به سامان بخشیدن و گردآوری و تحت پوشش قراردادن کودکان خیابانی همت گماشته می شد شاهد تداوم و به هدر  رفتن سرمایه ها و منابع انسانی ومادی در جامعه بودیم ؟

به تحقیق خیر. یکی ازعلل بروز پدیده هایی از نوع کودکان خیابانی و مواردی ازقبیل آن عدم هزینه کرد درست ،علمی و اساسی منابع مالی و عدم نظارت و فقدان شفافیت در این راستا می باشد،که مصادیق آن متعدد بوده و با بررسی اجمالی عملکرد شهرداری تهران و مناطق آن به وضوح می توان به این حقیقت تلخ دست یافت ؛ ظاهرا بودجه ی فرهنگی شهرداری درسال جاری چندین هزارمیلیارد تومان بوده است .

shahrdarisp به واقع،شهرداری تهران چه حرکت اساسی و سیاست اثربخش و تاثیرگذاری در رفتار و فرهنگ عمومی جامعه با این بودجه کلان به وجود آورده و شکل داده است؟ 

البته نگارنده دراین مقال قصد واکاوی و بررسی عملکرد شهرداری تهران را درخصوص فعالیت و اقدامات فرهنگی یا درست تر بگوییم تبلیغی ندارم و شاید در وقتی دیگر به آن بپردازم – آیا با اختصاص درصدی ازچنین مبالغ سرگردان و هنگفتی که درسازمان ها و نهادهای متعددی ازجمله شهرداری تهران موجود می باشد و یا با درآمد مالی فراوان حاصله از برج میلاد نباید آن را صرف سامان بخشیدن و رفع محرومیت از صاحبان اصلی آن یعنی کودکان خیابانی نمود؟

و شهرمان را ازاین معضل دردناک رهانید.

ان موعودکم الصبح  ، الیس الصبح با لقریب ؟

ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

منتشرشده در یادداشت

1niknejaddidgah- دکتر مرتضی از سر‌شناس‌ترین پژوهشگران ژنتیک آمریکا است. سال‌ها در آن‌جا درس خوانده و درس داده بود. میانه جنگ به ایران آمد و گفت دیگر می‌خواهم به کشورم خدمت کنم. به وزارتخانه جهاد سازندگی – جهاد کشاورزی کنونی – رفت تا بتواند با دانش و توانایی‌های خویش، ایران جنگ‌زده را یاری کند. به گفته خودش بسیار تحویلش گرفته بودند و پس از یک ماه به ریاست بخش ژنتیک جهاد سازندگی برگزیده شد، با اتاقی بزرگ، شیک، مبله و درخور. می‌پرسد پس کجا کار کنم!؟ پاسخ می‌شنود همین جا! می‌گوید من می‌خواهم پژوهش‌هایم را ادامه دهم و دستاورد‌هایم را به نام ایران منتشر کنم. از این‌رو نیاز به آزمایشگاه درخوری دارم. می‌گویند امکانات چنین کاری فراهم نیست! می‌گوید آزمایشگاهش در آن‌جا ٢٠‌هزار متر است با کلی تکنسین و همه جور امکانات برای ماه‌ها زندگی و... ولی این‌جا باید ماشین امضا شود! پس از چند ماه پیگیری و سرگردانی بازگشت و دیگر بازنیامد.
۲- پروفسور ناصر یکی از نام‌آوران سرطان‌شناسی در آمریکا است. از سال‌های جوانی و پس از پایان دوره پزشکی به آمریکا می‌رود و در سرطان پوست تخصص می‌گیرد. زادگاهش یکی از فقیر‌ترین روستاهای لرستان است. از‌‌ همان آغاز آرزویش این بود که در شهرستان کوچک شان بیمارستانی برای مردم فقیر بسازد. اعتبار خویش را به کار می‌اندازد و رایزنی با فرادستان را می‌آغازد. تأمین بخشی از هزینه‌ها و امکانات را می‌پذیرد، اما بی‌گمان بیمارستان چیزی نیست که یک تنه از پسش برآید. گرهِ کار از تهران گشوده می‌شود، می‌ماند مرکز استان! با بهانه‌های گوناگون و شگفت روبه‌رو می‌شود و ‌گاه از سختی کار آن چنان ناامید، که می‌خواهد قید همه چیز را بزند و به آمریکا برگردد اما باز انگیزه خدمت‌رسانی به مردم او را بر می‌انگیزد و پس از سال‌ها با پیگیری و سخت کوشی پروفسور، ساخت بیمارستان آغاز می‌شود. می‌گوید زن و بچه من سال‌هاست در آمریکا زندگی می‌کنند و پدر و مادر پیری دارم که گمان نکنم این بیمارستان دردی از دردشان دوا کند. می‌خواهم مردم ندار شهر و روستایم از بیمارستان بهرمند شوند. خیلی خشنود است اما خسته! می‌گوید انرژی فراوانی صرف کردم. سنگ‌اندازی‌ها جانم را آزرد و تنم را فسرد. سال‌ها دوندگی کردم و سخت جانی نشان دادم تا توانستم. امیدوارم که گره‌گشای دشواری‌های مردم منطقه باشد. مدتی است به ایران نیامده و تلفنی کار‌ها را پی می‌گیرد!
هر‌ سال ۱۵۰‌هزار نخبه کشور را ترک می‌کنند. این یعنی روزی ۴۱۰ تن از نخبگان کشور سفری بی‌بازگشت را می‌آغازند. سفرِ بدون بازگشتی که «سالانه ۱۵۰‌میلیارد دلار» به جیب کشورهای دیگر می‌ریزد یعنی برای هر یک دانش آموخته مهاجرت کرده، یک‌میلیون دلار.

ضرری که باعث شده که بر پایه پژوهش صندوق بین‌المللی پول، ایران در زمینه فرار مغز‌ها در میان کشورهای جهان در رتبه دوم و در کشورهای توسعه یابنده در جایگاه نخست قرار گیرد. به گونه‌ای که اکنون تنها ۲۵۰‌هزار مهندس و فیزیکدان ایرانی و بیش از ۱۷۰‌هزار ایرانی با مدارک بالا در آمریکای‌ شمالی زندگی می‌کنند. مهاجرت بی‌رویه نخبه، در سال‌های آینده کشور را دچار بحران میانگینِ ضریب هوشی می‌کند!

۳۰۸ المپیادی و‌درصد بالایی از رتبه‌های خوب کنکور به کشورهای دیگر رفته‌اند. و این داستان ادامه دارد و باز هم زمینه حتی برای خدمتِ انسان دوستانه آنها فراهم نیست.

روزی فرادستی گفت در مهاجرت نخبگان باید نیمه پر لیوان نگریسته شود! اما گویا در این بحران، نیمه پری باقی نمانده باشد.

روزنامه شهروند

 

منتشرشده در یادداشت

majlis  «در روزگاری که نفت بشکه ای 100 دلار فروخته مي‌شد، آقايان نماینده مجلس چقدر وزیران آن موقع آموزش‌و‌پرورش را به مجلس خواستند و تذکر دادند؟ 
این آقایان نماینده آیا از سند تحول اطلاع دارند - که حتما دارند - در این سند تحول آمده که دوره تحصیل ابتدایی دو تا سه سال است و کلاس متوسطه هم دو تا سه سال. اما وزیر محترم وقت آموزش و پرورش – حاجی بابایی - دوره را دوتا شش سال کردند!!»

مشاور عالی وزیر آموزش و پرورش ادامه مي‌دهد: «این باعث شد در یک سری نقاط کشور که کلاس و امکانات نداشتند، با عجله یا کانتینر گذاشتند یا زیر زمین و نمازخانه و کتابخانه را کردند کلاس! از سوی دیگر کتاب مناسب با شیوه جدید آماده نبود و گفتند به هر قیمت کتاب آماده کنید.  معلم متناسب با این شیوه هم وجود نداشت و  مجبور شدند معلم از دوره راهنمایی و دبیرستان ببرند برای دبستان! اکرمي‌ادامه مي‌دهد: «معلم نه آمادگی دارد و نه آموزش مرتبط را دیده است. 
در برخی جاها معلم‌ها دکترا و تحصیلات دانشگاهی داشتند و در دبیرستان تدریس مي‌کردند اما گفتند بیا برو دبستان و آنجا تدریس کن!! این مسئله تبعات و مشکلات بسیاری را در آموزش‌‌و‌پرورش ایجاد کرد اما نمایندگان مجلس هیچ برخوردی نداشتند.» وی به برخی مشکلات عجیب ایجاد شده در شیوه جدید نظام تحصیلی آموزش و پرورش اشاره کرده و مي‌افزاید: «این شرایط سبب شد تا دانش‌آموزانی که سال‌های قبل مي‌خواستند وارد دوره راهنمایی شوند، ناگهان گفتند به کلاس ششم بروند و این امر سردرگمی‌هايی در دانش آموزان ایجاد کرد. در برخی جلسات، افراد زیادی از مشکلات اخلاقی به وجود آمده در دبستان‌ها نکاتی مطرح مي‌کردند که خیلی‌هایش را نمي‌توان گفت و کودک 7 ساله با بچه‌های بالغ سر یک کلاس درس نشستند و ... این آقایان نماینده آیا آن موقع سوال کردند که اقدام وزیر بر خلاف مطالعات و تحقیقات و سند تحول است و شما چرا این کار را کردید؟»


استخدام‌های بی رویه و کوه مشکلات امروز
مشاور عالی وزیر آموزش و پرورش در ادامه گفت‌وگو با «قانون» به برخی دیگر از سکوت‌های مجلس در قبال وزارت آموزش و پرورش دولت قبل و مشکلات زیادی که ایجاد کرد، اشاره کرده و مي‌گوید:  از سال 88 به بعد در وزارت آموزش‌و‌پرورش بیش از 100 هزار آموزگار استخدام شده‌اند که عمدتا آموزش ابتدایی ندیده اند، نه روان شناسی کودک و نه روش تدریس نخوانده اند. عده ای از آنها حتی دیپلم نداشته و خدمتگزار بودند که در برخی مناطق به شکل خاص برای آنها دیپلم درست کرده اند و گذاشتند روی دست وزیر فعلی!

آقایان نماینده مجلس این موقع‌ها کجا بودند که سیاست‌های غلط آموزش‌و‌پرورش را از ریشه زد. چرا آن احضار مدام به مجلس و کارت زرد و قرمز و آبی و ... نبود؟ آقای فانی وارث این همه مشکلات است و مي‌توانست نباشد الان هم دولت تعهد کرده که ساماندهی کند و اما طور دیگری از سوی مجلس رفتار مي‌شود.


مي‌گويند فلان‌كس بايد مديركل شود
اکرمي‌با اشاره به برخی خواسته‌ها و سوال‌های نمایندگان مجلس که منجر به کارت‌های زرد وزیر آموزش و پرورش شد، تاکید مي‌کند: «در یکی از احضار‌هایی که آقاي فانی در ماه های گذشته به مجلس شد، یکی از نمایندگان سوال کرده که در برخی مناطق شهر تهران برخی کلاس‌ها در روز اول معلم نداشته است! آخر این چه سوالی است که از وزیر مي‌شود؟ طبیعی است که برخی کلاس‌های درس در روز اول مهر معلم نداشته باشد، در کل کشور بالغ بر 5 هزار مدرسه داریم که ممکن است چندتا از آنها در روز اول مهر معلم نداشته باشد.» مشاور عالی وزیر آموزش و پرورش ادامه مي‌دهد: «بسیاری از اینها سوال نیست و عده ای از نمایندگان دوست دارند که آقای فانی برای افرادی که آنها معرفی مي‌کنند حکم مدیر کل بزند! آقاي فانی هم مي‌گوید افرادی که معرفی کرده اید با ضابطه‌ها همخوانی ندارند و نمي‌توان برای آنها حکم زد.

در یکی از شهرهای کشور دوره مدیریت رئيس اداره آموزش‌و پرورش آن شهر تمام شده است که مدیرکل مربوط باید وی را عوض مي‌کرده است اما یکی از نماینده‌های مجلس زیر بار این تعویض نمي‌رود و مي‌گوید که کسی من مي‌گویم باید باشد!!

در چنین شرایطی وزیر را به مجلس مي‌خواهند و کارت مي‌دهند. وی با بیان اینکه نماینده مجلس باید تنقیح قانون و نظارت بر اجرای آن را داشته باشد، اینکه این فرد را رئيس کن و آن را بردار، این وظیفه نمایندگان نیست.

اکرمي‌که خود دوره ای تصدی وزارت آموزش‌و‌پرورش را داشته است به فشارهای آن دوران مجلس و مقاومت وزارتخانه اشاره مي‌کند و اظهار مي‌دارد: در آن دوره‌ای که در وزارتخانه بودم، زیر بار هیچ یک از این فشارها نرفتم. نمونه اش هم که یکی از نمایندگان آذربایجان – نمي‌گویم شرقی یا غربی - اصرار داشت رئيس منطقه اش برداشته شود. اول گفتم چشم اما بعد بررسی کردم دیدم که صحیح نیست و آن مدیر خلافی هم نکرده و ایرادی برکارش نیست اما آن آقای نماینده مي‌خواست یکی از نزدیکانش را به ریاست بگذارد و حتی گفت که اگر نصب نشود، از وزارتخانه سوال مي‌کنم! در مجلس هم نوشته من را – که در آن نوشته بود فرد مورد نظر نماینده منصوب مي‌شود - نشان داد اما گفتم بررسی کردم و دیدم حق نیست و انجام ندادم. 


هزينه افطاري وزير قبل را ما مي‌پردازيم
اکرمي‌ادامه مي‌دهد: آموزش و پرورش پهنه وسیعی است که برای رای آوردن دور بعد نمایندگان بسیار مهم است اما نهاد‌ها و ادارات دیگر این طور نیست.

آقایان نماینده انتظارات زیادی دارند و برخی جاها سوالات واقعا رنج آور است. این طور برخورد کردن با وزارتخانه ای که از قبل وارث مشکلات زیادی بوده صحیح نیست. وی به یکی دیگر از سوال‌های نمایندگان از فانی اشاره مي‌کند و مي‌گوید: مثلا در مورد بیمه طلایی معلمان مي‌گویند چرا آقای فانی بخش دندان پزشکی و عینک را حذف کردید؟ وزیر هم گفته که از دوره قبل وزارت آموز‌ش‌و‌پرورش، بدهکاری بسیاری در  این بخش وجود دارد.

از سویی بسیاری از باشگاه‌های فرهنگیان در کشور به خاطر شام و ناهارهای دوره قبل وزارتخانه و افطاری‌هايی‌ که در دوره احمدی نژاد داده شده است، از وزارتخانه بستانکار است، چرا آقایان نماینده به اینها توجه نمي‌کنند؟ چرا به خاطر سوالات کوچک وزیر را درگیر مي‌کنند. خدا کند یکی از اینها – نمایندگان مجلس معترض به فانی - در دوره‌های آینده بر روی صندلی وزارتخانه بنشیند و بفهمد چقدر اذیت شدن وزیر مشکل ساز است.


تبعات فشار به وزیر بر جامعه فرهنگیان
مشاور عالی وزیر آموزش و پرورش معتقد است که فشارهایی که از سوی مجلس به وزیر آموزش و پرورش وارد مي‌شود، تاثیرات سوء و منفی بسیاری بر جامعه فرهنگیان دارد: «وقتی وزیر را به مجلس مي‌خواهیم و این‌چنين از وی سوال مي‌کنیم، قطعا تاثیر روی جامعه معلمان و فرهنگیان مي‌گذارد، ممکن است چندتا از معلمانی که تفکر اصولگرایی دارند، خوشحال شوند اما اکثر معلمان به آقای روحانی رای داده اند و در اغلب استان‌ها  معلمان به دولت اعتماد دارند.

قطعا جامعه فرهنگیان با این رفتارهای نمایندگان ناراحت و دچار ضعف مي‌شوند. آرامش جامعه به هم مي‌ریزد یک زمانی سوال‌های اساسی از وزیر مي‌شود اما اکنون سوال‌هایی که مي‌شود بسیار عجیب است و باید مسیر وزارتخانه برای عمل به تعهداتش هموار شود.

 

نظرسنجی

به نظر شما ؛ عزم دولت چهاردهم ( مسعود پزشکیان ) برای اصلاح سیستم آموزشی کشور تا چه میزان جدی است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور