منتقدان دولت نقطه مناسبی برای فشار به دولت یافتهاند. نمایندگانی که ضعفهای متعدد وزارتخانه ضعیف حمیدرضا حاجیبابایی در دولت قبل را نادیده گرفتند، حالا با اصرار میخواهند فانی را استیضاح کنند.
گروه اخبار /
منصور حقیقتپور در گفتوگو با خبرنگار فارس در اردبیل اظهار کرد: تعداد زیادی از نمایندگان در روزهای اخیر طرح استیضاح وزیر آموزش و پرورش را اعلام کردهاند و به نظر میرسد در مجلس اجماعی وجود دارد تا فانی برکنار شود.
وی افزود: وزیر آموزش و پرورش در گذشته نیز با حضور در مجلس کارت زرد گرفته و نتوانسته خوب از عملکردش دفاع کند و با توجه به وضعیت معیشتی معلمان و اعتراضهایی که در جامعه وجود دارد به نظر میرسد استیضاح وزیر رای بیاورد.
نماینده مردم اردبیل، نیر، نمین و سرعین در مجلس شورای اسلامی گفت: مجلس تا 30 درصد اعتبارات حوزه آموزش و پرورش را افزایش داده و اگر مشکلی نیز وجود دارد مربوط به دولت و وزرات آموزش و پرورش است که در حل آن عاجز هستند.
گروه اخبار /
« گروه سایت سخن معلم » ضمن تشکر و قدردانی از عملکرد مثبت و مردمی مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش امیدوار است که با نظارت و برنامه ریزی این مرکز ، رویکرد " فرهنگ امنیتی " که متاسفانه در دولت های نهم و دهم تقویت شد با توصیه وزیر محترم آموزش و پرورش و نیز رئیس جمهور محترم به " امنیت فرهنگی " تبدیل شود . همچنین تمامی دوایر حراست در 752 منطقه آموزشی کشور با سیاست های حراست وزارت آموزش و پرورش و نیز رویکرد مسئولان محترم نظام هماهنگ باشند .
یک. تاریخ و اتیمولوژیِ واژه
یک. یک: در معیشت:
دکتر «یاکوب ادوارد پولاک» اتریشی، معلم طبّ و سرپرست نخستین آموزگاران «دارالفنون»، در خاطراتش نوشته است: «ما در ۲۴ نوامبر ۱۸۵۱ به تهران وارد شدیم. پذیراییِ سردی از ما نمودند. کسی به پیشواز ما نیامد و اندکی پس از آن آگاه شدیم که در این میانه اوضاع دگرگون شده است و چند روز پیش از ورود ما، در پیِ کارشکنیهای درباریان و بهویژه دسیسههای مادر شاه، که از دشمنان سرسخت امیرنظام بود، میرزاتقیخان از کار برکنار شده بود. اما همینکه امیر از ورود ما آگاه شد، به میرزا داوودخان گفته بود این نمساوی۱های بیچاره را من به ایران آوردهام. اگر سر کار بودم، اسباب آرامش آنها را فراهم میکردم، اما اکنون نگرانم به آنان خوش نگذرد. سعی کن کارشان روبهراه شود.»۲
گویا واژهی school از ریشهی لاتینِ schola (اوقات فراغت برای یادگیری) و، در همان مسیر، از یونانیِ skhole (فراغت و تفریح) آب خورده است.
بدین ترتیب، تفریح و خوشگذرانی معلمان ریشه در تاریخ و اتیمولوژیِ واژه دارد و شاید از همین رهگذر است که وقتی امیرنظام، فقط چند روز قبل از عزلش، ورود اولین گروه از معلمان دارالفنون را از اتریش به ایران ترتیب میداد، به هیچ چیز جز تفریح و آرامش ایشان نمیتوانست بیندیشد و از ژان داوودخان مسیحی، مترجم اول دولت علیّهی ایران و نمایندهی ویژهاش در این طرح ملی، خواسته بود پیش از هر چیز نگرانی او را در مورد آسایش خاطر معلمان برطرف کند.
یک. دو: در سیاست:
امیرنظام با انتخاب معلمان اتریشی، هدف دیگری را نیز دنبال میکرد: اتریش در امور ایران مداخله نداشت و به این ترتیب امر آموزش از بازیهای سیاسی در امان میماند. عمد امیرنظام بدین مهم آنجا معلوم میشود که بعدها سفیر انگلستان به اتریشیبودن معلمان اعتراض کرد و استادانی از فرانسه، آلمان و ایتالیا نیز به استخدام دارالفنون درآمدند، وقتی که دیگر بوی خون امیر هم از تنبوشههای حمام فین محو شده بود؛ البته نه از دِماغ تاریخیِ ما.
حفظ سنت البته ویژگیِ آدمِ ایرانی است و سنتهای بازمانده از دارالفنون چه خوب در سلوک آموزش و پرورش ایران به جا مانده است؛ عرض میکنم:
کاری با اگر و مگر امیرکبیر نداریم. انگلستان هم با گماردن مأمورانی از دول درازدست به تدریس در مدرسه، مطمئناً هدفی جز متنوع کردن رنگ مو و چشم و شاید لهجهی معلمان در چشم و گوش دانشآموزان دارالفنون نداشته است. اگر معیشت معلمان دارالفنون بعد از قتل امیر به خطر افتاده بود یا اگر دامن آموزش عمومی به گند سیاست آلوده گشته بود، الان هم، بنا بر اصلِ حفظ سنتها، باید وضع معیشت معلمان خراب میبود و آموزش و پرورش هم بازیچهی عزلونصبهای سیاسی؛ میبینید که نیست و گل و بلبل است.
آه از اشکهای امیر در آن روزهای آخر.
دولت و مجلس
«شریف امامی با تمام اقدامات خود برای آرام کردن اوضاع نابه سامان مملکت و تعیین سه وزیر فرهنگ، نتوانست به خواستهی معلمان کشور جامهی عمل بپوشاند. طی اعتراضات معلمین و اعتصاب آنان در روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰، یکی از معلمین، به نام «دکتر [ابوالحسن] خانعلی» و دانشآموزی به نام «کلهر» کشته شدند. دولت شریف امامی مورد انتقاد و اعتراض شدید نمایندگان مجلس واقع شد.»۳
۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰، نخستین تجمع اعتراضآمیز فرهنگیان برای بهبود وضع معیشتشان شکل گرفت. کشته شدن دکتر خانعلی، دبیر فلسفه و عربیِ دبیرستان جامی تهران، که هنوز به سیسالگی نرسیده بود، به همراه دانشآموزی به نام کلهر۴، به دست نیروهای شهربانی، باعث شد فرهنگیان در بیانیهای روز ۱۲ اردیبهشت را روز معلم بنامند. هجده سال بعد، در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸، مرتضی مطهری، نظریهپرداز انقلاب اسلامی و استاد دانشکدهی الهیات نیز به ضرب گلولهی اعضای گروه فرقان ترور شد. نزدیکیِ تاریخ این دو واقعه، «روز معلم» را در تقویم رسمیِ جمهوری اسلامی ایران تثبیت کرد.
«روز بعد شریف امامی در مجلس حاضر شد و طی آن خطاب به «جعفری»، یکی از نمایندگان معترض و عصبانی، گفت: شما خودتان وزیر فرهنگ بودید، چه میکردید؟ «سردار حکمت»، رئیس مجلس، نیز در جواب او گفت: تو حق سؤال کردن از نمایندگان را نداری. شریف امامی نیز مجلس را ترک کرد و استعفای خود را به شاه تسلیم نمود و کشور را با مشکلاتی که ظرف ۸ ماه نخستوزیری حل نکرده بود رها کرد و موقتاً از صحنهی سیاسی کشور بیرون رفت.»۵
دو. توهّم توطئه
چند خاطره از دوران خودمان
امروزهروز، معلمان ایران توهّم توطئه دارند. آنها خیال میکنند جریانی در کشور، با ارادهی حسابشده و برنامهدار، در پی کتمان شأن و منزلت معلمان است. البته که این توهّم، ریشه در حسِ ناامنیِ روانی دارد و باید با مراجعه به روانکاو درمان شود؛ گیرم که این بیماری همگانی باشد و ناگهان جمیعِ «تحصیلکردهترین قشر کارمندان دولت» را دچار کرده باشد.
از دلایل بروز این بیماری این روزها بسیار شنیدهایم. معلمان و تحلیلگران و کارشناسان آموزش و پرورش آن قدر این روزها با عدد و رقم و مادهقانون و مصوبه و نتایج آمار و… مشکلات را تبیین کردهاند که وقتی هنوز هم بعضی از مسئولان به نمایندگان صنفی معلمان میگویند: «خُب بیایید توی جلسه مشکلات را عنوان کنید»، دیگر همه با هم خندهشان میگیرد. اما بعضی رفتارهای دولتمردان و مجلسنشینان دیگر از محدودههای بحث منطقی و اختلاف نظر در تفسیر قانون فراتر رفته. یادآوری مواردی چند، فقط محض نمونه، مسائل ذکرشده در بالا را شیرینتر از قند میکند:
- فیش حقوقی معلمان در اردیبهشت هشتاد و هفت، بندی داشت با عنوانِ «هدیهی روز معلم». مقابل این بند عدد ۲۷۰۰۰ ریال درج شده بود. اشتباه تایپی متداول است، اما منظور سازمان دقیقاً دوهزار و هفتصد تومان بود. اصل این کادوی معنوی ۳۰۰۰۰ ریال بود و ۱۰ درصد مالیات را البته کم کرده بودند که در حلالبودن هدیه شک نکنیم.
- سال هشتاد و نه بود به گمانم، که معلمان در دورهی ضمنخدمتی شرکت کرده بودند. استاد مدعوّ، که به خاطر حساسیت شغلی بالایی که داشت، احتمال میرفت بعد از دورهی دیپلم فرصت سرخاراندن و ادامهی تحصیل نداشته، داشت به معلمان لیسانس، فوقلیسانس و چندتایی دکترا مطلبی را تفهیم میکرد. نهایتاً به این جا رسید: «میدانید اگر حقوقی که شما میگیرید، تبدیل به سکههای ۲۰ ریالی (دو تومنی) شود، چند تُن میشود؟ آیا این حقوق در سه ماه تعطیلی تابستان حلال است؟» سکههای دو تومنی که یادتان هست؟ از سکههای دیگر بزرگتر بود.
- افزایش سرانهی وزارت آموزش و پرورش در بودجهی نود و چهار، ۱۴ درصد اعلام شد و این افزایش مستقیماً در حقوق معلمان دیده شد. گفتیم چرا بعضی ارگانها افزایش ۷۰ و ۸۰ درصدی دارند؟ گفتند: معلمها زیادند (یا شاید زیادیاند! تلویزیون ما خَش داشت، خبر را درست منتقل نمیکرد). بهانهی خوبی است و واقعیت دارد. معلمان یکهفتم حقوقبگیران دولت را تشکیل میدهند. جالب اینجا است دریافتیِ ماهانهی آن ششهفتم، که طبق محاسبات آقایان از این یکهفتم کمتر هستند، تقریباً دوبرابر معلمان است.
- ۱۴ درصد به حقوق ماهانهی معلمان افزودند. مقرری ماه اول (فروردین نود و چهار) طبق مادهی ۱۰۰ قانون استخدام کشوری به صندوق بازنشستگی واریز میشود! یعنی عملاً افزایش ۱۴ درصدی تبدیل به ۱۱-۱۲ درصد شد. اما پرداختی فروردینماه حتی از پرداختی اسفندماه سال گذشته هم کمتر بود. در فیشها دقت کردیم؛ ۱۰ درصد مالیات کذایی را هم کم کرده بودند. یعنی مقداری پول از این جیب ما برای خودشان برداشته بودند، کمی مالیات هم از آن جیب منباب مالیات جیب قبلی که خالی شده بود. این جریان برای شما جُک است، اما برای ما معلمان خاطرهی هرساله. حالا متوجه شدهایم کسرِ مقرریِ ماه اول هم یک خاطرهی دیگر است و چنین قانونی وجود ندارد.
…باقی بماند.
من هنوز معتقدم همکارانم توهّم توطئه دارند. اما راستش با این اوضاعی که شاهدش هستیم، گاهی آرزو میکنم کاش به راستی توطئهای در کار باشد. کاش برنامهای حسابشده برای بهتمسخرگرفتن و کتمان شأن معلمان طراحی شده باشد. کاش کارگروههایی تشکیل شده باشد با موضوع: «چگونه میتوان در مدت ۱۵ الی ۲۰ سال منزلت اجتماعی معلمان را از بین بُرد؟» میدانید چرا؟ برای این که میخواهم اگر کسی فرداروز از من پرسید: چرا چنین بود؟ جوابی منطقی داشته باشم. آخر واقعاً چه توجیهی برای این لطیفههای شیرین که در بالا تعریف کردم، میتوانم به حضرتش ارائه دهم؟
سه. جمعبندیِ پارههای نامربوط
جنبش صنفی معلمان در ماههای اخیر، که به جرأت از مدنیترین حرکتهای اجتماعی ایران بعد از انقلاب مشروطه به حسابش میتوان آورد، سنجهای است تاریخی در مقابل قوای سهگانه که میتوانند عیار خود را در نوع برخورد با این جنبش بسنجند. هرچند معلمان به دنبال نقشبازیِ تاریخی نیستند و چیزی جز بهبود وضع معیشت و ساماندهیِ منطقیِ فضای آموزشی نمیخواهند و در این مسیر از مدیران کشور میخواهند که ایشان را در تحصیل منافع سیاسی خویش به بازی نگیرند و دامن پاک فرهنگ را از غبار سیاست حفظ کنند، همانگونه که امیرکبیر بُن دارالفنون را بر این ملات سرشته بود. مگر در بدهبستان هستهای تا آنجا پیش نرفتند که چیزی نمانده است نمنمک امیرکبیر زمان لقب بگیرند یا نامشان را در کنار مصدق ثبت کنند؟ چرا بنا بر اصل حفظ سنتها، سننِ حسنه را حفظ، یا بهتر است بگوییم، احیا نمیکنند؟ حالا که به یُمن نزدیکی انتخابات مجلس و وجود شش میلیون رأی حاضر و آماده (معلمان و شاگردان ایشان) مجلسیان هر روز در نطقهای پیش از دستور سنگ فرهنگ به سینه میزنند (همان مجلسی که به وزیر مورد اجماع معلمان رأی اعتماد نداد) ؛ چرا دولت و وزارت آموزش و پرورش از این گردش به چپ ناگهانی مجلس در راستای شعارهای معهود خود در انتخابات سال ۹۲ بهره نمیگیرد و اعتماد یک میلیون و دویست هزار معلم و متعاقب آن چهارده میلیون دانشآموز آیندهساز کشور را به نفع خود جلب نمیکند؟
«اخبار خوش برای فرهنگیان در هفتهی معلم» اگر طرح نیمبند «رتبهبندی» و اصلاحات نیمبند «فوقالعاده شغل» است، بهتر است به دولت بگوییم لطفاً در جراید و رسانهی ملی بالون هوا نکنید و مدعی نشوید که مطالبات ریشهای فرهنگیان را در عرض سه ماه حل کردید. دستکم شاگردان دارالفنون در پایان یک دورهی تحصیلی واقعاً دو بالون ساختند و با تهیهی گاز هیدروژنِ بهدستآمده در آزمایشگاه شیمیِ مدرسه، آنها را هوا کردند. بالونهواکردن باید طوری باشد که هم در زمان حال «تماشا» داشته باشد و هم بتوانید در دفترهای خاطراتتان با افتخار برای آیندگان بنویسید:
«روز شنبه (۸ ربیعالاول ۱۲۹۴/۱۸۷۷م)، پنج ساعت به غروب مانده، دو بالن از جلوخانِ مدرسهی معلمخانه آسمان رفت. ما، بعد از صحبت با وزراء در باغ، رفتیم بالای شمسالعماره؛ حرم هم پشتبامِ اندرونها بودند. کلّ تهران هم از زن و مرد روی بامها و کوچهها و غیره بودند. بالن اولی قرمز رنگ بود؛ هوا رفت، اما کمکم افتاد در باغ سپهسالار مرحوم، مردم هم رفتند. ما بودیم در بالای شمسالعماره… بعد بالن سفیدِ بزرگِ برشفرنگی باد شد، باز همهی مردم دوباره جمع شدند در بامها و غیره، این دفعه بالن بسیار خوب هوا رفت، نیم ساعت درست روی آسمان شهر ایستاده بود، دوهزار ذرع هم بلکه بیشتر هوا رفت. خیلی خیلی تماشا داد دو نفر با هم با این بالن بالا رفتند. بالأخره در باغ نظامیه یا باغ سپهسالار حالیه افتاد، بالن هم پاره شد. خلاصه خیلی خیلی تماشا داد. هیچ وقت همچه تماشا مردم نکرده بودند.»۶
*عکس تزئینی است .
پینوشت:
۱- اهل نمسه (اتریش).
۲ – http://darolfonoon.oerp.ir/content/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DA%86%D9%87
3 – عاقلی، باقر (۱۳۷۴) روز شمار تاریخ ایران. تهران: انتشارات جاویدان، ص۸۹٫
۴ – به روایتی دیگر: «در این زمان، سرگرد شهرستانی، رییس کلانتری میدان بهارستان، به روی اعتصابکنندگان آتش گشود که منجر به مرگ یک دبیر به نام «ابوالحسن خانعلی» دبیر دبیرستان جامی و دانشجوی دکترای رشتهی فلسفه و مجروح شدن ۲ معلم به نامهای «شرق» و «احدیان» و دانشآموزی به نام «سیاوش باباوندی» گردید.» (روزنامهی اطلاعات، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۴۰، ص ۲)
۵ – عاقلی، باقر، همان.
۶- دستنویس خاطرات روزانهی ناصرالدین شاه، با کمی تلخیص و سجاوندی.
همت معلمین در انتخابات اسفند 94 بر این است که هیچ کدام از نمایندگان فعلی مجلس که در سال های اخیر رویکرد ضد فرهنگی داشته اند، نتوانند به مجلس راه یابند.
در گفت و گوی خبری روز شنبه مورخ 12 اردیبهشت در شبکه 1 صدا و سیما وزیر آموزش و پرورش ضمن تشریح عملکرد خود پاسخ هایی را به مجری برنامه دادند که در نوع خود جالب توجه بود.
گرچه این گفت و گو بیشتر رنگ و بوی سمبلیک داشت و می توان آن را یک گپ و گفت خودمانی برای بزرگداشت روز معلم در نظر گرفت ؛ اما با این حال با توجه فشار افکار عمومی به خصوص معلمان ، صدا سیما سوالاتی را نیز از وزیر پرسید تا این گونه نشان دهد که این مصاحبه هر دو جنبه را هدف قرار داده است .
با این حال این پرسش و پاسخ به گونه ای بود که گاهی مجری برنامه برای آنکه موضوعات مورد بحث زیاده از حد کش دار نشود خود اقدام به جمع بندی برخی موارد را می کرد ؛ چرا که در پاسخ های وزیر آن قدر پراکنده گویی و آشفتگی به چشم می خورد که هر بیننده عادی هم متوجه شود که کاری از دست وزیر بر نمی آید .
در حقیقت وزیر آموزش و پرورش در پاسخگویی به سئوالات فرار به جلو را در دستور کار خود قرار داده بود و مجری برنامه در تلاش بود سوالات در قالب کلیشه های از قبل تعیین شده پیش برود ولی از نوشتن های مکرر مجری این گونه بر می آمد که حجم سوالات و پیامک های ارسالی از طرف معلمان به سامانه صدا سیما بیشتر از آنچه که تصور می رفت بوده است.
جالب آنکه در فضای مجازی نیز این روزها فعالیت معلمان رو به افزایش است و گروه های وایبری و جدیداً تلگرامی لحظه به لحظه این گفت و گو را رصد می کردند و نقطه نظرات خود را با سایرین به اشتراک می گذاشتند. مشخصه بارز این اشتراک گذاری پاسخ های عجیب و غریب وزیر و بی حس و حال بودن گفت و گو بود.
اینکه چرا وزیر این قدر بی رمق به سئوالات پاسخ می دهد و اینکه چرا مجری برنامه پاسخ های وزیر را به چالش نمی کشد مواردی بود که مرتب از طرف کاربران مطرح می شد.
در حقیقت قصدم تحلیل گفته های وزیر آموزش و پرورش نیست چرا که ایشان با دفاع از عملکرد خود چیزی برای تحلیل نگذاشتند . به شخصه بیشتر می خواهم بدانم هدف از این شوی تلویزیونی که توسط صدا سیما برگزار شد چه می توانست باشد؟
آیا قصد صدا سیما رساندن صدای معلمان به گوش دولت مردان است؟ و یا رسانه ملی فقط حسب وظیفه ذاتی خود برای رفع تکلیف و گذر از چنین روز مهمی با یک شوی ساده تلویزیونی خواسته کاری کرده باشد ؟
من معتقدم شق دوم در خصوص این گفت و گو صادق تر است به تعبیری قصد صدا سیما این بوده برای رفع تکلیف خود کاری کرده باشد و اگر معلمین صدا سیما را مخاطب قرار دادند بگوید که پوشش خبری در این خصوص صورت گرفته است .چر ا که اگر صدا سیما قصد داشت این گفت و گو چالشی باشد مجری به این سادگی از کنار برخی سوالات عبور نمی کرد .
مثلا وزیر در اغلب موارد به پاسخ هایی که از قبل برای خودش آماده کرده بود می پرداخت صرف نظر این که سوال چیز دیگری است به طور مثال وقتی مجری می پرسد "چرا موضوع بند 5 ماده 68 قانون مدیریت خدمات کشوری که در فروردین 93 به امضای دولت رسیده در آموزش و پرورش اجرایی نشده است ، در حالی که سایر دستگاه ها بیش از 11 ماه است که آن را به اجرا در آورده اند ؛ وزیر محترم در پاسخ می گوید قرار است در آموزش و پرورش از مهر ماه به اجرا در بیاید " اساساً این پاسخ تا چه میزان می تواند در جواب سوال طرح شده از سوی مجری باشد .
دوست دارم از آقای فانی بپرسم اگر روزی سر کلاس از دانش آموزی سوالی بپرسید و دانش آموز شما جوابی کاملاً بی ربط به شما بدهد به شخصه چه نمره ای در کارنامه او خواهید گذاشت ؟
و یا در خصوص امتیازات مکتسبه برای فوق العاده شغل کارکنان ، وقتی مجری به صراحت عنوان می کند طبق مصوبه دولت بند5 ماده 68 قانون به دستگاه ها اجازه داده که امتیاز لازم برای لیسانس ها 1500 و فوق لیسانس و دکتر 2000 امتیاز باشد و بر اساس آن پرداخت ها صورت پذیرد چرا در آموزش و پرورش این اتفاق نیفتاده ، وزیر پاسخ می گوید چون بخش اعظم معلمان لیسانس هستند لذا ما همه را 1300 امتیازی در نظر گرفته ایم "
و موارد بی شماری که در پاسخ های وزیر گاهی مجری هم گیج می شد و با بی تفاوتی از کنار سوالات رد می شد .
در نمونه ای دیگر وقتی مجری می پرسد چرا بیمه های طلایی فرهنگیان در چهار بسته ارائه می شود ، وزیر پاسخ می گوید که به هر حال معلمین می توانند پیش بینی کنند و به فرا خور نیازشان هر یک از این چهار بسته را انتخاب کنند . اینکه منظور وزیر محترم از پیش بینی چه بوده به واقع مشخص نیست ؛ شاید وزیر فکر می کنند معلمان می توانند پیش بینی کنند که امسال مریض می شوند یا نه و اگر فکر می کنند مریض می شوند بسته ای را انتخاب کننده که خدمات بیشتری را شامل می شود .
گاهی پاسخ های وزیر آن قدر شوک آور بود که بیننده را به تعجب وا می داشت ، اینکه وزیر محترم با چه انگیزه ای به سئوالات این گونه پاسخ دادند برای من پوشیده است ، اما انتظار می رفت که رسانه ملی که رسالتش رساندن پیام مخاطبین به جامعه و دولت مردان است بهتر از این ها عمل کند و نسبت به این گونه پاسخ ها مسئولانه تر باشد ، نه آن که مجری گاه و بی گاه با توضیح تکمیلی طوری وانمود که کند مثلا پاسخ وزیر قانع کننده بوده است .
این سوال مهمی است که چرا رسانه ملی کشور با پخش اخبار غیر واقعی در خصوص پرداخت معوقات ؛افزایش حقوق معلمان و موارد این گونه تلاش می کند معلمان را بیشتر خشمگین کند و این گونه القا کند که اعتراض معلمان زیاده خواهانه بوده و این اعتراض ها غیر منطقی است در حالی که در همین گفت و گو به وضوح برای هر بیننده ای نمایان بود که پاسخ ها تا چه حد غیر مسئولانه و غیر منطقی است.
امید آن می رود که مناظره ای واقعی بین برخی از فعالان صنفی و وزیر و معاونین محترم ایشان صورت پذیرد تا بتوان فهمید معیار و عیار واقعی پاسخ های وزیرچه بوده است ؟
مرگ ناباورانه «قندي» شوکي بود بر پيکر اساتيد روزنامه نگاري. استاد خندهرو، آرام، خوش مشرب و منظم و پرکار، چهار شوک به جامعه وارد کرد و پس از سال ها فراموشي به ياد آمد. اينها را دکتر هادي خانيکي در بزرگداشتش ميگويد و روزنامه نگار بودنش را دکتر محسنيان راد.حقيقتا وقتي قندي به دانشکده ميآمد و ميرفت توقف زيادي نداشت و با ساير اساتيد هم به جز دکتر بديعي خيلي صحبت نميکرد؛ اما اين روزها چيز ديگري مشخص شد و آن اينکه او در ارتباطاتش هم خلاقيت خاص خود را داشته و در اتاق هر استادي اثر انگشتي، کلمهاي ، دردي و چيزي از جنس «روزنامه نگاري» باقي گذاشته است.
چهار شوکي که به گفته دکتر خانيکي بر پيکر روزنامه نگارها وارد شد محروميت قندي از تدريس، فراموشي او، کما و سفر ابدي او بوده. اينها جامعه روزنامه نگاري و نه روزنامه نويسي را داغدار کرده؛ دردمند کرده و ملتهب.حقش نبود قندي خنده رو را اين طور آزار دهند. اين ،چيزيست که اساتيد، دانشجويان، روزنامه نگاران و دانشکده ارتباطات را به شدت آزار ميدهد.
تلاش هاي 40 ساله قندي، محسنيان راد، فرقاني، صديقي، خانيکي و ساير اساتيد در روزنامه نگاري توام با تدريس تربيت دانشجو و روزنامه نگار براي روزنامه نگاري حرفهاي بوده است. روزنامه نگاري مبتني بر دانش. در حالي که به گفته همه اين اساتيد و خانم مينو بديعي تا کنون چنين امري محقق نشده.چرا که روزنامه نگاري با سياست آميخته شده است و رنج سياست مداران غير روزنامه نگار تنش را ميآزارد.
روزنامه نگار حرفهاي کسي است که پيش از درد سياست مداران به درد مردم بپردازد، حرفي بزند که مردم بخوانند و ديده باني باشد بر بالاي مسايل مردم. اين، اکنون فراموش شده است.
امروز در هر تاکسي، اتوبوس يا وسيله اي که سوار شوي از دردهايي ميشنوي که مربوط به درمان، اشتغال، بيمه و از اين قبيل است.چند روز پيش وقتي از تشييع قندي برميگشتم راننده ماشين از فقر، خانه نمور و تنگ، مهريه، دياليز و فشار مالي گريه کرد.
کجاست روزنامه نگار حرفهاي؟ هر کدام از اينها مي تواند جرياني را به راه اندازد و مسئولين و غير مسئولين را به تلاطم اندازد.
پس کجا هستند روزنامههايي که درد مرده را با صداي بلند فرياد بزنند؟
روزنامهها گاهي پر شدهاند از خبرهاي بيجان و تکراري، گاهي مقالات بلند و نابه روز و گاهي از ادبيات و سينماي جهان که شايد تنها 20 درصد جامعه بخوانند.
نگراني اساتيد ارتباطات در باره مرگ خاموش و خاموشي روزنامه نگاري حرفهاي حقيقي است.
ديروز وقتي در مراسم استاد مسلم روزنامهنگاري شرکت کردم متوجه شدم روزنامهها خوانده نميشوند ؛ از جمله همين مقاله. چرا؟
چون روزنامهها مردهاند و اگر زنده هستند حرفي تازه براي مخاطب ندارند.
آيا راننده گريان بهشت زهرا مخاطب روزنامهها نيست؟
روزنامه اطلاعات
گروه اخبار / رهبر معظم انقلاب :
یکی از این الزامات توجه به مسئلهی معیشت معلمان است. مسئولان دولتی به ویژه مسئولان اقتصادی باید با وجود محدودیتها، نگاه ویژهای به آموزش و پرورش و معلمان داشته باشند و آن را در مسائل اولویتدار خود قرار دهند.
نگارنده این مقاله کوتاه را یک سال پیش نوشته و در انتشار آن مردد بودم، مدتی قبل با دریافت خبر قتل معلم شریف؛ مرحوم شوشتری به دست یک دانشآموز، در این دیدگاه خود راسختر شدم و از تحقق پیشبینی بدبینانهام بسیار متاسف و متاثر شدم و لازم دانستم این یادداشت را به عنوان یک یادآوری کوچک به مقامات محترم وزارت آموزش و پرورش منتشر کنم.
اگر قدرت را « توانایی تحمیل اراده ی خود بر دیگران » تعریف کنیم، اقتدار وجه عملی و مشروع این اراده است. اگر چه اصلیترین و مفهوم اخص قدرت و اقتدار در دانش جامعهشناسی و حقوق، همانا بعد سیاسی آن یعنی حاکمیت اداری- سیاسی و حکومت است، اما اقتدار به مفهوم اعم، توانایی به کنترل درآوردن فرودستان از سوی فرادستان است به هر شکل و در هر موقعیت. این مفهوم عام از اقتدار، طیف وسیعی از توانایی کنترل فرزند توسط والدین گرفته تا توانایی کنترل دانشآموزان توسط مدرسه را شامل میشود.
در حاکمیتهای غیر قانونی مانند سلطنتهای مطلقه یا سیستمهای ارباب- رعیتی، اولاً؛ قدرت کاملاً مطلق، لجام گسیخته و بیحد و مرز بوده و به اصطلاح زور عریان است. ثانیاً؛ منشأ این قدرت، نه قراردادی کلی و عمومی بین حاکم و محکوم با عنوان قانون، بلکه خواست و ارادهی شخصی فرد یا افراد حاکم است. اما در نظامهای قانونی، منشأ اقتدار، قراردادی است کلی و بزرگ به نام قانون که تمامی حقوق و وظایف متقابل اعضای جامعه و خردهنظامهای مختلف آن را تا حد امکان به صورتی عادلانه روشن و مشخص نموده و تمامی ارکان و اعضای نظام اجتماعی ملزم به رعایت آنند. از اقتدار نوع اول با عنوان زور عریان و از اقتدار نوع دوم با عنوان اقتدار قانونی یاد میشود.
در نظام قانونی، قانون از سویی کنترل کنندهی اقتدار است تا صاحبان آن نتوانند به صورت بیحد و حصر از اختیار و اقتدار حقوقی خود استفاده کرده و به فرودستان اعمال زور کنند زیرا قدرت همیشه و همه جا تا حد برده نمودن فرودستان به نامحدودی و مطلقیت میل میکند. از سوی دیگر حقوق و وظایف فرودستان را معین میکند تا از حدود و وظایف خود عدول نکنند. پس برای استقرار چنین نظامی، یک سیستم و دستگاه اداری منظم، دقیق و آشنا به قرارداد مذکور (قانون) لازم است که از آن با عنوان بوروکراسی یاد میشود. بهرهمندی از بوروکراسی نظاممند، یکی از ویژگیهای نظامهای اداری- سیاسی جدید است. نظامهایی که در عصر جدید پدید آمدهاند و میتوانیم آنها را نظامهای قانونی بنامیم. این بوروکراسی گسترده، نظامها و خردهنظامهای بزرگ و کوچکی را شامل میشود که یکی از مهمترین بخشها و ارکان آن، نظام آموزشی است.
نظام آموزشی در واقع مهمترین رکن نظامهای قانونی است چون محل و منشأ تربیت شهروند است و شهروند فردی است که اگر صحیح تربیت بشود (توسط نظام آموزشی) فردی است آشنا به حقوق و وظایف خود با توانایی دفاع از حقوق خود و تعهد و پای بندی به وظایف خود.
در نظامهای جدید، نقش و سهم نظام آموزشی در تربیت و آموزش شهروندان، بیشتر از خانواده است ، زیرا در قاموس این نظامهای اجتماعی، مرجع اصلی تعلیم و تربیت نه خانوادهی هستهای کم جمعیت و اکثراً درگیر مسائل اقتصادی و معیشتی بلکه نظام آموزشی نظاممند و متشکل از برنامهها، آموزهها و متخصصین امر آموزش و پرورش با چهارچوب قانونی تعریف شده و مشخص است. پس نظام آموزشی مطلوب میتواند حتی حتی آموزههای نادرست محیطهای خانواده و جامعه را تصحیح کند. اما واقعیت این است که کمتر کشوری در جهان از چنین نظام آموزشی ایدهآل برخوردار است. به ویژه نظامهای آموزشی در ممالک جهان سوم بر اثر کاستیها و نقایص بسیار، از کارآیی مطلوب برخوردار نیستند.
در کشور ما نیز نظام آموزشی به ویژه آموزش و پرورش، دچار مشکلات و کاستیهای فراوانی است و این کاستیها نتایج تأسفبار بسیاری را به بار میآورند که ما به سبب پنهان بودن این نتایج نامطلوب، اغلب از آنها غفلت میورزیم. نظام آموزشی ما بیش از آنکه بر کارکرد واقعی و نتایج کیفی پایبند باشد، به حفظ ظواهر و قوالب تعلیم و تربیت میکوشد.
در نظام آموزشی ما اکثر کارها به مماشات و سازگاری نابهجا با شرایط میگذرد و در این میان بیشترین و سنگینترین بار این ناگزیری به مماشات و سازگاری نامعقول و غیر منطقی بر دوش معلم میافتد که به هر شکل ممکن باید از طرفی خواست ادارات آموزش و پرورش را تأمین کنندو از طرفی با انعطافی بیش از حد، فرودستان خود یعنی دانشآموزان را تحت کنترل دربیاورند.
البته شاید به کار بردن اصطلاح فرودست، چندان خوشایند نباشد اما در تعریف حقوقی، هر مجری دستور نظام حاکم یا قانون، نسبت به مراتب مافوق خود، فرودست و نسبت به مراتب فروتر از خود فرادست محسوب میشود. اما تفاوت قضیه در این است که در نظام غیر قانونی یا استبدادی، هر فرد در مقام خود، اولاً؛ تابع و مجری ارادهی زورمند شخص یا گروه حاکم است. ثانیاً؛ خود نیز به عنوان بخشی از حاکمیت تا حد زیادی میتواند ارادهی شخصی خود را نیز به فرودستان تحمیل کند اما در نظام قانونی جایی برای تحمیل ارادهی شخصی و زور عریان وجود ندارد زیرا متنی با عنوان قانون وجود دارد که مرز حق و وظیفه را مشخص میکند. برای اجرای قانون نیز حدی از اقتدار یعنی توانایی تحمیل ارادهی قانونی بر فرودستان لازم است. پس در اینجا اقتدار به معنای توانایی تحمیل قانون است و این توانایی یا اقتدار زمانی معنا مییابد که ما توانایی مجازات متخلفین از قانون را داشته باشیم اما همان طور که اشاره کردم، در نظام آموزشی ما این اقتدار وجود ندارد زیرا اولاً؛ قوانین دقیق، مشخص و تفویض کنندهی این اقتدار ناقصاند. ثانیاً؛ قوانین موجود هم از ضمانت اجرایی برخوردار نیستند. به همین سبب است که پائینترین (از نظر مراتب حقوقی و اداری) و پرتعدادترین بخش نظام آموزشی، یعنی دانشآموزان با یک هوشمندی غریزی از این ضعف آگاه بوده و از حدود قانونی خود تخطی میکنند و این تخطیهای گوناگون و در سطوح مختلف، حیثیت معلم و نظام آموزشی را زیر سؤال میبرد زیرا نظام آموزشی ما از اقتدار لازم برای اجرای قوانین کنترل کنندهی موجود و تدوین قوانین مورد نیاز برای استقرار نظم مطلوب برخوردار نیست.
بنده در سنوات خدمتم بارها و بارها شاهد تخطی دانشآموزان از حدود اخلاقی و قانونی بودهام اما هیچ گاه برخوردی قاطع و قانونمند از سوی ادارات آموزش و پرورش مشاهده نکردهام و همین ناتوانی و ضعف اقتدار، موجب افزایش این تخطیها و حدشکنیها از سوی دانشآموزان شده است.
بنده بارها شاهد بیاحترامی دانشآموز به دبیر، تخریب اموال مدرسه توسط دانشآموزان و حتی اقدام به ضرب شتم معلم از سوی دانشآموز بودهام و تنها در یک مورد که شخص درگیر ماجرا خود بنده بودم، ادارهی متبوعهام را ناگزیر به برخورد قاطع و اخراج شخص خاطی نمودم. ماجرا از این قرار بود که از طرف یک فرد کاملاً بزهکار که دانشآموز سه سالهی کلاس اول دبیرستان بود!! مورد بیاحترامی و فحاشی قرار گرفتم و با قاطعیت تمام از حضور در مدرسه خودداری کردم و شکایت خود را کتباً به اداره اعلام نموده و با استناد به آئیننامهی اجرایی و انضباطی مدارس، حداقل خواستار اخراج شخص خاطی از مدرسه شدم. اگر چه اداره طبق روال معمول قصد مماشات و سازگاری داشت اما با مشاهدهی سرسختی و عزم من برای پیگیری ماجرا از طریق اداره کل استان و حتی وزارت، بالاخره شخص خاطی را از مدرسه اخراج نمودند و به محض این اقدام، من در مدرسه حضور یافتم و در پی این ماجرا اقتدار دبیران، مدیر و معاونین مدرسه چنان بالا گرفت که نظمی مثال زدنی در مدرسه برقرار شد و حتی خود اداره نیز از نتیجهی این اقدام اظهار رضایت مندی کامل نمود. البته در همهی مواردی که برخورد لازم صورت نگرفته و اقتدار و حیثیت کادر آموزشی و اداری مدرسه و آموزش و پرورش خدشهدار میشود، همهی تقصیر به گردن ادارات نواحی نبوده بلکه خود مدیران، معاونین و دبیران مدارس نیز در این ایراد اساسی سهیم میباشند چون طبق روال مألوف با مماشات و گذشت بیجا، کوتاه آمده و از حق و حد اقتدار خود دفاع نمینمایند. گذشت و مماشاتی که نه تنها موجب اصلاح افراد خاطی در جایگاه دانشآموز نمیشوند، بلکه به بسیاری از دانشآموزان مستعد سرکشی نیز جرأت و جسارت سرکشی و تخطی از حدود خود را میبخشند.
شاید مقامات محترم ادارات آموزش و پرورش ما در جواب بگویند که ما ساز و کار قانونی برخورداری از این نوع اقتدار سفت و سخت را نداریم اما این جواب به هیچ وجه صحیح و قانع کننده نیست زیرا در اکثر مواردی که تخلفی از سوی معلمین و دبیران صورت میگیرد، از یک ساعت غیبت غیر موجه گرفته تا تخلفات اداری و سیاسی، برخورد کاملاً قانونی و بیتعارف از سوی ادارت متبوعه مشاهده میشود. پس چگونه است که نظام آموزشی ما برای برخورد با تخلف کارکنان خود از قوانین و اقتدار کافی برخوردار است اما در برخورد با دانشآموزان خاطی از این اقتدار برخوردار نیست؟!
اگر این نقص در قوانین و آئیننامههای آموزش و پرورش است، رفع این نقص و اعطای اقتدار لازم و کافی به ادارات آموزش و پرورش و مدارس برای برخورد قاطع با تخلفات دانشآموزان نیازی عاجل است و اگر قوانین و آئیننامههای اجرایی و انضباطی ناقص نبوده و کوتاهی در اجرای آنها از سوی ادارات و کادرهای اجرایی مدارس صورت میگیرد، کوتاهی کنندگان در اجرای این قوانین و آئیننامهها باید بدانند که این کار بیش از آنکه اقتدار و شخصیت حقیقی معلم را به چالش بکشد، اقتدار و جایگاه حقوقی او به عنوان اصلیترین رکن نظام آموزشی و نیز اقتدار و حیثیت نظام آموزش و پرورش را خدشهدار میکند. پس اگر قانون به ما اقتدار اجرای خود را بخشیده است، باید به صورت تمام و کمال از این اقتدار استفاده کنیم تا با اجرای دقیق و صحیح قانون، هدف مطلوب آموزش و پرورش تأمین شود و اگر قانون، اختیار و اقتدار کافی برای اجرای خود را به ما نداده است، این قانون، قانونی ناقص، غیر قابل اجرا و نیازمند اصلاح است و باید با اصلاح آن در صدد کسب اقتدار لازم برای اجرای آن باشیم.
این یادداشت کوتاه را به این مناسبت نوشتم که اخیراً سه تن از دانشآموزان یک هنرستان کار و دانش در یکی از مناطق استان، در ساعت تعطیلی مدارس، به این مدرسهی محل تحصیل حمله کرده و با شکستن شیشهی یکی از پنجرهها وارد ساختمان مدرسه شدهاند و بخشی از اموال و تجهیزات و حتی دفاتر ثبت آن را سوزاندهاند.
بیتردید همین که دانشآموز چنین جرأت و جسارتی یافته باشد، ناشی از ضعف اقتدار در آموزش و پرورش است و اگر برخوردی قانونی و مقتدرانه با آنها صورت نگیرد، این نوع اقدامات مخدوش کنندهی حیثیت و اقتدار آموزش و پرورش روز به روز بیشتر خواهد شد. ظاهراً در این ماجرا نیز طبق معمول آموزش و پرورش منطقهی مربوطه، نرمش بیمورد از خود نشان داده است و این زنگ خطری بزرگ برای آینده است. اجرای قانون کاملاً با تسلیم شدن در برابر عواطف بیمورد و نامعقول مغایر است. عواطف بیمورد یک شخص در مقام ریاست آموزش و پرورش یک ناحیه نه تنها موجب متنبه شدن دانشآموزان متخلف نخواهد شد بلکه بیتردید نتایج زیانباری برای اقتدار نظام آموزشی به بار خواهد آورد.
در حالی که نگارنده این مقاله کوتاه را یک سال پیش نوشته و در انتشار آن مردد بودم، مدتی قبل با دریافت خبر قتل معلم شریف؛ مرحوم شوشتری به دست یک دانشآموز، در این دیدگاه خود راسختر شدم و از تحقق پیشبینی بدبینانهام بسیار متاسف و متاثر شدم و لازم دانستم این یادداشت را به عنوان یک یادآوری کوچک به مقامات محترم وزارت آموزش و پرورش منتشر کنم.
باشد که عبرت گرفته و به اصلاح بکوشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت داریداین آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">
گروه اخبار /
سیدمحمد میرمحمدی، استاندار یزد در جلسه شورای نماز استان یزد گفته است : امتیاز دادن و گرفتن برخی امتیازها در ازای حضور در صفوف نماز جماعت، روشی نادرست است و بیشتر در افراد دلخوری و دلزدگی ایجاد می کند و به جای این روش ها باید اقداماتی انجام شود که در افراد علاقه مندی و شوق برای شرکت در نماز جماعت ایجاد شود.
وی در خصوص برگزاری نماز جماعت در ادارات افزود : شرایط باید به نحوی باشد که اگر کارمندی نماز اول وقت و جماعت را از دست داد، احساس کند ارزش بسیار بزرگی را از دست داده و خود برای حضور در نماز جماعت در ادارات مشوق خود باشد.
وی، اصلی ترین رکن در برنامه های اعتقادی را خانواده ها دانست و افزود: اگر خانواده برای فرزند در زمینه اعتقادی الگو باشد، ذائقه فرهنگی شکل خواهد گرفت و آنگاه ما خواهیم توانست به تقویت این اعتقادات و مشارکتهای جمعی در ادای فرایض کمک کنیم.
استاندار یزد در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه توسعه و ترویج فرهنگ نماز جماعت در مساجد نیازمند برخی اقدامات فرهنگی است، عنوان کرد: مساجد باید در همه زمینه ها به ویژه نظافت، آراستگی و فضاسازی تقویت شوند تا افراد مختلف با حضور در مساجد احساس شادی کنند نه اینکه از فضا و آلودگی های موجود، فراری شوند.
تابناک