صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش
شنبه, 06 دی 1393 07:47

قتل در کلاس درس

1 - وقوع حادثه ­ی تاسف­ بار قتل یک معلم در کلاس درس به وسیله یک دانش ­آموز بار دیگر توجه­ ها را به سمت نظام فرهنگی کشور که آموزش و پرورش نیز جزئی از آن است جلب کرد و اگر فوراً با تعیین مقصری که همان دانش ­آموز شرور باشد که به علت عدم تعادل روانی و یا مشکلات خانوادگی اقدام به این ­کارشنیع کرده ( و یا شاید معلم مرحوم که وسیله­ ی دفاع از خود را ندارد به علت عدم تعامل با دانش ­آموزان و جریحه ­دار کردن احساسات آن­ ها به علت اقدام به اخراج از کلاس ) قضیه را فیصله ندهند ، جای بحث و کند و کاو در مجموعه­ ی عواملی که منجر به تبدیل یک دانش ­آموز به یک قاتل شده است بسیار زیاد می ­باشد .

2- حادثه گرچه در نظر اول فقط ترحم را نسبت به معلم و خانواده بی سرپرست شده­ ی او بر می­ انگیزد اما تبدیل یک انسان به خصوص اینکه یک دانش آموز 15 ساله باشد به یک قاتل که با کشتن یک نفر انسانیت را در خود کشته است ،جای تاسف فراوان­ تر دارد و باید به حال جامعه­ ای این چنین و نظام فرهنگی حاکم بر آن گریست .

3- اگر این حادثه در یکی از کشورهای غربی رخ داده بود رسانه ملی ما ده­ ها کارشناس را به برنامه­ های خود فرا می­ خواند و به تجزیه و تحلیل آن می­ پرداخت که چگونه در یک نظام فرهنگی سکولار انسان ­ها به قاتل تبدیل می­ شوند و داد از به هم ریختگی نظام خانواده در این جوامع و از بین رفتن ارزش­ ها و حاکمیت خشونت به جای مهربانی و عطوفت و عدم امنیت معلمان و آحاد جامعه می­ داد  ؛ اما به راحتی از کنار این مسئله عبور کرده و حتی از بخش خبر آن نیز خودداری می­ کند ؛ گویا با پاک کردن صورت مسئله می ­توان آن را حل شده فرض کرد .

4- وزیر محترم آموزش و پرورش در اقدامی قابل تقدیر ! ! با صدور بیانیه به محکوم کردن حادثه پرداخت و دستور پیگیری آن را صادر کرد و عنوان نمود معاونت حقوقی وزارت حمایت قضائی از معلم را در دستور کار خود قرار داده است اما باید گفت این حمایت قضائی که معنی واقعی  نوش داروی بعد از مرگ را دارد از چه کسی در مقابل چه کسی است ؛ در مقابل دانش­ آموزی که حکم فرزند را برای معلم دارد و حالا به یک قاتل و یاغی ( با فرار و اختیار زندگی مخفی ) تبدیل شده است ! !

5- به جای محکوم کردن این مسئله چرا یک کارگروه تشکیل نمی­ شود تا به طور ریشه ­ای مسئله را مورد ارزیابی قرار دهد . البته این کارگروه باید در سطح ملی باشد و نمایندگانی از همه­ ی ارگان­ های دست ­اندرکار در تدوین نظام فرهنگی جامعه اعم از دولتی و غیر دولتی  در آن عضو باشند .

6- صدا و سیما ظاهراً تصور می­ کند همین که در مناسبت­ های مذهبی حتی اعیاد با برنامه­ های عزاداری و شیه عزاداری  و سخنرانی­ های کسل کننده که از سر بی سلیقگی گاهی تمام شبکه ­ها را در یک زمان پوشش می­ دهد و تهیه­ ی سریال­ های بی محتوی و کسل­ کننده ­تر که شخصیت­ های آن یا سفیدِ سفیدند و سیاهِ سیاه و در بیشتر مواقع هیچ ارتباطی با زندگی روزمره مردم ندارد و بیشتر آحاد جامعه خود را با آن بیگانه حس می­ کنند ، رسالت فرهنگی خود را انجام داده و از تهیه­ ی برنامه ­های شاد خودداری می­ کند و باعث تحمیل خمودی و افسردگی به جامعه شده است ؛ در وقوع حوادث این چنینی یک پای اصلی ماجرا است ( به علت عدم انجام وظیفه­ ی اصلی خود و عدم توجه به افکار عمومی و عدم مدیریت صحیح که فقط باعث سوق دادن مخاطبان به شبکه­ های بیگانه شده است ) و باید در روش­ های خود تحول ایجاد کند .

tashyee12.1

7- تذکر این نکته لازم است که این حادثه تلخ تنها به علت وقوعش در مکان و زمانی خاص در جامعه مورد توجه قرار گرفته ولی صدها حادثه از این دست هر روز در گوشه و کنار این مملکت رخ می­ دهد و نشان از حاکمیت یافتن جو خشونت و کاهش آستانه­ ی تحمل افراد جامعه دارد و نشان می ­دهد با این­ همه دستگاه­ های فرهنگی بودجه بر باد ده ، هنوز افراد جامعه­ ی ما چگونگی تعامل با یکدیگر و حل مشکلات شان از راه­ های منطقی را یاد نگرفته­ اند .

8- پر واضح است آموزش و پرورش و برنامه ­های آموزشی و نظام انضباطی حاکم برآن در فاصله گرفتن معلم و دانش ­آموز از یکدیگر و نگاه خصمانه به هم تأثیر خاص خود را دارد . با اینکه تغییر نظام آموزشی چند سالی است شروع شده است اما آنچه این وسط مغفول مانده زیرساخت­ های این نظام است . آنچه اکنون در حال انجام است فقط تغییر ساختاری است نه محتوائی اما تا وقتی امکانات آموزشی مدارس از حد ماژیک و تخته­ ی سفید ( که جایگزین گچ و تخته­ ی سیاه شده است ) فراتر نرود و طرح­ هائی همچون هوشمندسازی فقط در روی کاغذ باشد ، تحول بنیادینی که از اجرای نظام آموزشی انتظار می­ رود حاصل نخواهد شد و محیط ­های آموزشی برای دانش­ آموزان کسل ­کننده و عامل گریزانی آن ­ها و بیزاری از درس و مدرسه و معلم است . ( که باید بر این مشکل افزایش بی­ رویه ­ی حجم کتاب­ های درسی و تغییر کتاب­ هائی که تنها یک یا دو سال از عمر آن ­ها باقی است را افزود )

9- علاوه بر مسئله ­ی فوق با وضعیت فعلی نظام انضباطی که دانش ­آموزان را روز به روز گستاخ تر می­ کند و هیچ ابزاری نیز در اختیار مسئولین مدرسه و معلمان برای مقابله با آن­ وجود ندارد تقابل بین معلم و دانش­ آموز هر روز که می­ گذرد بیشتر می­ شود . روزی دانش ­آموز ، معلمی را می­ کشد و روز دیگر خبر از تنبیه شدید دانش­ آموز به وسیله ­ی معلم به گوش می ­رسد این نشان می­ دهد که آستانه ­ی تحمل معلمان به خاطر مشکلات معیشتی و منزلتی و نبود قانون بازدارنده در برخورد با دانش­ آموزان خاطی که حداکثر اخراج از کلاس فقط برای یک یا دو جلسه و سپس برگشت به کلاس و شروع مجدد و گستاخانه ­تر روش ­های گذشته و تسری آن به دیگر دانش­ آموزان است پائین و پائین­ تر آمده است .

در قانون تخلفات اداری برای معلمان به خاطر تنبیه دانش­ آموزان مجازات­ های متعدّدی در نظر گرفته شده است . در مقابل نظام انضباطی محکمی که بتواند در روند آموزشی و افزایش بهره­ وری کلاس درس در کنار سایر عوامل تأثیر به سزائی داشته باشد وجود ندارد .و این از یک طرف باعث بدآموزی می ­شود و از طرف دیگر باعث بروز مشکلاتی می­ شود که گاهی جبران ناپذیر است که باید هرچه سریع تر با تدوین یک آئین ­نامه انضباطی کارآمد این نقیصه بر طرف شود .

10-امید است این حادثه و حوادث مشابه­ ای که هر روز در گوشه و کنار شاهد آن هستیم ،هشداری باشد برای برخورد ریشه­ ای و نه سطحی با موضوع جهت حل و فصل آن ، جامعه­ ی ما همه­ ی عناصر فرهنگی را برای ایستادن بر قله ­های افتخار و تبدیل شدن به یک جامعه ­ی نمونه و سر مشق دیگر جوامع انسانی را دارد .

آنچه لازم است همت و مدیریت صحیح است .

ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

منتشرشده در یادداشت

shahidishahram شهرام شهيدي/طنز نویس:

مجری: عزیزان جان و همراهان نازنین شبکه گمشدگان. امروز در میزگرد تخصصی آرمان‌های آموزشی به بررسی تنبیه‌های اخیر دانش‌آموزی ورود می‌کنیم. ابتدا به گزیده اخبار توجه فرمایید:
صدای همکار: تنبیه، دانش‌آموز البرزی را راهی اتاق عمل کرد، تنبیه بدنی دانش‌آموزان بوشهری با لوله پلیکا، تحقیر شنیع چهار دانش‌آموز در پاکدشت ورامین، معلم عصبانی یک مدرسه راهنمایی در نیک‌شهر با کوبیدن گوشه کتاب به سر دانش‌آموزش موجب مرگ او شد، ماجرای تنبیه سخت دانش‌آموز یکی از دبستان‌های مناطق حاشیه‌نشین سنندج توسط معلم ورزش جنجال‌ساز شد، تنبیه دانش‌آموز اهوازی به شیوه قجری، تنبیه بدنی شدید دانش‌آموزان در دبستانی در بندرعباس جنجالی شد، در توابع جهرم دو دانش‌آموز دبستانی ابتدا از معلم شان چند سیلی محكم می‌خورند و پس از این، معلم دو دانش‌آموز را وادار می‌كند كه به همدیگر سیلی بزنند و به بدترین شكل ممكن به تنبیه و تحقیر این دو می‌پردازد.
مجری: خب استاد نظر شما در این رابطه چیست؟
استاد: درس معلم ار بود زمزمه محبتی... جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را. محبت معلم به شاگرد از قدیم‌الایام...
مجری: استاد یعنی شما این را محبت فرض می‌کنید؟
استاد: بله که محبته. پس چیه؟ یعنی نظام آموزشی ما را زیر سوال می‌بری؟ نوکر اجانب شدی؟ از گذشته‌ها گفتن، چوب معلم گله هرکی نخوره خله. شما لابد چوب نخوردی گلم!
مجری: نخیر منظور بدی نداشتم. آقای دکتر نظر شما در مورد این اتفاقات چیه؟
دکتر: مشکل اصلی ساختار اقتصادی کشوره. من در این خصوص سی‌وپنج مقاله معتبر نوشتم که در صفحه فیس‌بوک خودم منتشرشان کردم و چهارصد و سی و پنج تا لایک خورده. به نظر من با توجه به افزایش موج خشونت در مدارس برای حفظ سلامت دانش‌آموزان و البته اولیا و مربیان عزیز بهتره مدارس کشور را تعطیل کنیم. این چند تا حسن داره: اول آمار ضرب‌وشتم به‌شدت کاهش پیدا می‌کنه. دوم با اخراج معلمان مشکل اعتراض صنفی معلمان به حقوق و دستمزدشان رفع میشه. سوم ترافیک کاهش پیدا می‌کنه و در ٩ ماه دیگه‌ سال هم عینهو تابستان‌ها از ترافیک روانی بهره‌مند میشیم. چهارم آلودگی هوا کمتر میشه و به تبع اون بیماری و ابتلا به سرطان کمتر میشه و این‌طوری بیمارستان‌ها هم خلوت میشه و صد البته کمبود پزشک متخصص هم از فهرست مشکلات خارج میشه و...
مجری: ببخشید یک پیام بازرگانی ببینیم و برگردیم.
پیام بازرگانی: ضرب‌وشتم دانش‌آموزان خود را به ما بسپارید. با جدیدترین متدها و وسایل کمک تهاجمی. با درد اما بدون به جای گذاشتن اثر فیزیکی. با استفاده از تجربه ما روان دانش‌آموزتان را تنبیه کنید نه جسمشان را. شیک و مجلسی. یکی بخر سه تا ببر.
مجری: عزیزان جان برگردیم به موضوع. استاد به نظر شما که موافق تنبیه هستید این ظلم نیست؟
استاد: نچ! ظلم بالسویه عدل است. این هم از قدیم گفتن. شما به گستره جغرافیایی تنبیه توجه کنید. همه جای ایران سرای من است. حتی بین خارجی و ایرانی فرقی قایل نشدن. به این میگن هدف مندی تنبیه دانش‌آموزی.
مجری: جناب دکتر و نظر پایانی شما؟
دکتر: من از ویس و رامین برای شما بیتی می‌خوانم: معلم چون کند دستان نوازی... کند کودک همیدون پای بازی... که در این جا دستان به معنای داستان گویی و...
استاد: نخیر آقا. دستان جمع دست است و دستان نوازی یعنی نواختن با دست...
مجری: اتاق فرمان. صدا را قطع کن که دعوا بالا گرفت. خداحافظ

روزنامه شهروند

 

منتشرشده در یادداشت

niknejaddidgahمحمد رضا نیک نژاد - آموزگار :

گفتم به‌تازگی خبرهای خشونت و تنبیه در مدرسه‌ها بازتاب گسترده‌تری یافته است. از آزار جنسی چند کودک دبستانی به دست معاون، راهی شدن یک دانش‌آموز به بیمارستان با کتک‌های مدیر و توهين... به چند کودک گرفته تا کشته شدن یک دبیر سر کلاس با چاقو. گفت تنبیه همیشه بوده، اما با گسترش رسانه‌ها، بازتابش بیشتر شده است. گفتم خیلی خوب است، شاید زمان آن باشد تا هم به ریشه‌های آن در مدرسه و به دنبال آن، جامعه پرداخت و هم امید داشت تا مدیران و معاونان و معلمانی که این کارهای شرم‌آور را می‌کنند به خود بیایند و از آن دست بشویند. پس بهتر است ما هم به کار ارزشمند روزنامه‌ها و خبرنگاران دراین‌باره کمک کنیم. گفت نه این کار را نکن! گفتم چرا؟ گفت آبروی معلمان می‌رود و بیش از این جایگاه‌مان در جامعه سقوط می‌کند.

گفتم اول آن‌که نمی‌شود واقعیت را پنهان کرد. دوم، اگر برخی از همکاران خطا می‌کنند به این معنی نیست که مدرسه، شکنجه‌گاه و همه معلم‌ها شکنجه‌گرند. این‌که آمار قتل در کشور در‌ سال نزدیک به ۲۰۰۰ تن است، به معنی این است که همه مردم ایران قاتلند!؟ و سوم، تا رشته‌های عصبی، درد را به مغز نفرستند، به بیماری پی نبرده و در پی درمان نمی‌رویم. تنبیه کودکان و نوجوانان هم نشانی از بیماری فرهنگی است، که اتفاقا از خانواده آغاز و در مدرسه و جامعه ادامه می‌یابد. برای ریشه‌کنی یک بیماری فرهنگی، افزون بر کار فرهنگی، باید زمینه‌های بروز بیماری را هم از میان برد. گفت درست می‌گویی، اما چرا خبرهای از جان‌گذشتگی معلمان بازتاب چندانی نمی‌یابد، اما تا دانش‌آموزی کشیده‌ای می‌خورد، عالم و آدم به معلم می‌تازند؟

گفتم از رسانه ملی که بگذریم، شاید این حس ما معلمان است! شاید آن‌قدر بی‌توجهی دیده‌ایم که به رفتارهای جامعه حساسیت بیش از اندازه پیدا کرده‌ایم. گفت شاید! اما تو خودت معلمی و می‌دانی که ۳۵ تا ۴۰ دانش‌آموز در یک کلاس یعنی چه، آن هم بچه‌های امروزی که دل نگرانی‌هایشان نه درس و مدرسه که موبایل و اینترنت و فیس بوک و وایبر و.... است! تنها نگهداشتن ۴۰ دانش‌آموز پر‌انرژی و بازیگوش و کم‌انگیزه در یک کلاسِ رنگ و رو رفته و چپاندن آنها در میز و نیمکت‌های کوچک و... کاری است کارستان، تا چه رسد بخواهی درسی هم بدهی که به درد زندگی ٢٠٠‌سال پیش هم نمی‌خورد!

پدر و مادر‌ها در تربیت یکی  دو تا از این بچه‌ها وا مانده‌اند و نمی‌دانند چه کارشان کنند، وای به حال ما که باید ۳۰ - ۴۰ تایشان را یک ساعت‌ونیم در این کلاس‌ها بنشانیم، آزارشان دهیم و آزار ببینیم. گفتم پس هر چه چنین خبرهایی بازتاب بیشتری پیدا کنند شاید هم پایش بر مدرسه و معلم و استخدامش بیشتر شود و هم فضایی پدید آید که ما هم درد دل کنیم و وضع ناجور آموزش و پرورش و مدرسه و کلاس را به گوش جامعه برسانیم.

چه بسا آنهایی که خودشان را به خواب زده‌اند، بیدار شوند و ما و دانش‌آموزان را خلاص کنند. پرسیدم پیشنهاد تو چیست؟ گفت من که می‌خواهم هر چه زود‌تر بروم و این چند ‌سال پایان عمرم را از مدرسه دور باشم و از دست این کلاس‌ها و بچه‌ها و مدیر‌ها و وزیر‌ها و برنامه‌های...شان خلاص شوم، درست شدنی نیست که! گفتم راهش فرار کردن نیست. باید بمانی و تغییر دهی. گفت بمان و تغییر بده! تو به خیر و من به سلامت. من هم به‌زودی می‌روم و از دست اینها و مهمتر از همه، از دست تو و دیدگاه‌های اجق وجق‌ات خلاص می‌شوم.

روزنامه شهروند

 

منتشرشده در یادداشت

momenifarshadspecial یک تحلیلگر و کارشناس اقتصادی کشور می گوید: «لايحه بودجه سال ١٣٩٤، نشان مي‌دهد كه سال آينده سال راحتي براي اقتصاد ايران نيست. اين لايحه منجر به افزايش ركود و تورم و همچنين افزايش شكاف طبقاتي خواهد شد.»

 اينها گفته‌هاي «فرشاد مومني»، اقتصاددان و استاد دانشگاه علامه در گفت‌وگو با خبرنگار «اعتماد» است. اين استاد دانشگاه در نخستين واكنش به لايحه بودجه ٩٤ ضمن انتقاد از بودجه عمراني و نفت ٧٢ دلاري، بند ن تبصره دو ماده واحده لايحه بودجه سال ١٣٩٤ را حاوي مطالبه‌يي غيرشفاف از سوي دولت دانست و نسبت به تشديد بحران مالي خانوارهاي ايراني در سال آينده هشدار داد. اصلاح نظام بودجه‌ريزي، گام اول براي توسعه اقتصادي
مومني در مورد لايحه بودجه سال ١٣٩٤ گفت: در مطالعاتي كه درباره ساز و كار كوتاه‌مدت و ميان‌مدت عبور از توسعه‌نيافتگي ايران شده است، كارشناسان توسعه معتقدند، قابل عمل‌ترين مسير براي اصلاح ساختار اقتصادي، اصلاح نظام بودجه‌ريزي است. وي ادامه داد: براي بررسي اين مساله بايد به كشورهاي موثق كه مسير توسعه را پيموده‌اند نگاه كنيم. با بررسي اين كشورها مي‌بينيم كه همگي دست به اصلاح نظام بودجه‌ريزي زده‌اند. منطق اين مساله هم روشن است. يكي از پيش نيازهاي توسعه امنيت حقوق مالكيت و مديريت جدي براي توسعه و رشد اقتصاد ملي و همچنين كاستن از هزينه‌هاي مبادله است. او افزود: از همين مسير و منطق است كه به اين نتيجه مي‌رسيم كه رفتارهاي ناهنجار دولت، دشمن ثبات اقتصادي و اقتصاد ملي است. يعني اگر دولت خود را مجاب نكند كه انضباط داشته باشد، به قانون هم آن‌چنان كه شايسته است تن نمي‌دهد. در نتيجه دولت از موقعيت انحصاري خود سوءاستفاده خواهد كرد و با تعرض به حقوق مالكيت شهروندان باعث كاهش انگيزه‌هاي توليد مي‌شود. بعد از اينكه انگيزه‌هاي توليد كاهش يافتند، آنگاه سرمايه‌گذاران به سمت بخش‌هاي غيرمولد و مالي سرازير مي‌شوند كه در نتيجه اقتصاد ملي به شكل يك اقتصاد نامولد تبديل مي‌شود.استاد دانشگاه علامه طباطبايي گفت: از همين زاويه مساله بودجه‌ريزي در ايران نيز نقش تعيين‌كننده‌يي در سرنوشت توسعه ملي دارد. طبيعي است كه توقع همگان از دولتي كه شعار «تدبير و اميد» را به عنوان شعار خود برگزيده بالا باشد. در نتيجه بسياري از دولت كنوني توقع دارند كه بايد به ثبات بخشي به فضاي كلان اقتصادي متعهد باشد. مومني ادامه داد: متاسفانه اين توقع در لايجه بودجه سال ١٣٩٤ برآورده نمي‌شود و دولت كنوني همچنان بر طبل دولت سابق مي‌كوبد. البته قصد ندارم بگويم كه دولت كنوني عينا مانند دولت قبل عمل مي‌كند، چرا كه به هر حال دولت آقاي روحاني در ناهنجاري‌ها به شيب كمتري نسبت به دولت گذشته رضايت مي‌دهد. در واقع دولت امروز، مانند دولت احمدي‌نژاد به دنبال ناهنجاري‌هاي افراطي نيست اما به هر روي با ناهنجاري‌هاي اقتصادي هم برخوردي نمي‌كند. در مجموع بودجه سال آينده راهگشاي مشكلات اقتصادي و توسعه اقتصاد ملي نخواهد بود.

دولت نبايد فرصت‌سوزي كند
اين اقتصاددان در ادامه با اشاره به اينكه بايد توقع داشت دولت از فرصتي كه در شرايط امروز فراهم شده است استفاده كند، تصريح كرد: فرصتي كه امروز به وجود آمده، اين است كه همگان مي‌دانند طي ماه‌هاي اخير درآمدهاي نفتي دولت كاهش چشم گيري داشته است. طي ٦ ماهه اخير قيمت نفت سقوط ٥٠ دلاري داشته و درنتيجه همگان مي‌دانند كه دولت با كاهش درآمد رو به رو است، لذا اگر دولت خواهان لغو تعهدات غير توسعه‌يي مي‌شد كه عمدتا در دولت سابق داده شده‌اند، احتمالا مي‌توانست موافقت بسياري از دست اندركاران را جلب كند، كه متاسفانه چنين نكرد.وي افزود: دولت سابق به واسطه كوته نگري افراطي كه داشت تن به تعهداتي داد كه نه‌تنها به نفع توسعه نبود بلكه به ضرر هرگونه توسعه اقتصادي هم بود. اين تعهدات، به اين دليل كه در دولت سابق پرداخت نشدند، براي دولت فعلي به ارث رسيدند. دولت فعلي كه در شعار متفاوت از دولت سابق است، بايد از فرصت كاهش قيمت نفت استفاده مي‌كرد و از طريق چانه‌زني با مقامات بالاي حكومتي، اينها را حذف مي‌كرد.او گفت: راه توسعه اقتصادي ايران از همين مسير مي‌گذرد. بايد منابع و تعهدات غير توسعه‌يي را حذف كرد و به‌جاي آن بخش‌هايي مانند آموزش و بهداشت را تقويت كرد. اما متاسفانه آن چيزي كه در كليت ماجرا مي‌بينيم اين است كه دولت آقاي روحاني، همانند دولت گذشته، اين هزينه‌ها را محرز فرض كرده است و تصميم دارد آنها را تامين كند. از طرف ديگر دولت براي افزايش درآمدهاي خود به دنبال ايجاد راه‌هاي جديد براي درآمد است. اين راه‌ها عموما راه‌هاي شناخته شده‌يي هستند كه به ركود تورمي دامن مي‌زنند.استاد دانشگاه علامه طباطبايي با اشاره به سال آينده، سال ١٣٩٤ را سالي دانست كه اقتصاد سياسي كشور، به واسطه انتخابات مجلس، با سيكل سياسي رو به‌رو است. مومني ادامه داد: اينكه سال آينده انتخابات مجلس در پيش است، نشان‌دهنده اين است كه خطر بزرگي در كمين اقتصاد ايران است. در انتخابات مجلس ممكن است برخي كانديداها و جناح‌هاي سياسي، براي جمع‌آوري راي به بي‌انضباطي مالي دامن بزنند.اين اقتصاددان گفت: مساله ديگري كه در لايحه بودجه سال ١٣٩٤ حايز اهميت است، هزينه‌هاي متفرقه عمراني است. رسانه‌ها و نهادهاي نظارتي بالادستي بايد شفاف به دولت و مجلس بگويند اين هزينه‌ها براي چيست.بودجه عمراني غيرواقعي است
وي ادامه داد: از يك جنبه بودجه عمراني ٤٧ هزار ميليارد توماني، كه دولت مدعي است تمام آن در بخش‌هاي عمراني هزينه خواهد شد، با توجه به آمار و ارقام متعدد اجرايي نخواهد بود و نهايتا ٢٠ هزار ميليارد تومان آن هزينه بخش‌هاي عمراني شود. متاسفانه دولت كنوني هم مانند دولت‌هاي پيشين فقط وانمود مي‌كند كه تمام اين مبلغ هزينه مي‌شود اما در عالم واقعيت بخش مهمي از اين بودجه در بخش‌هاي مربوط به جبران كسري درآمد دولت هزينه خواهد شد. از جنبه ديگر هم در همين بودجه عمراني سال ١٣٩٤، بيشترين افزايش‌ها در قسمت هزينه‌هاي متفرقه بوده است. هزينه‌هاي متفرقه دست دولت را باز مي‌كند كه بدون توضيح خاصي در هر بخشي كه خواست هزينه كند. اين مساله بسيار نگران‌كننده است و يادآور برخوردهاي دولت نهم و دهم است. استاد دانشگاه علامه طباطبايي در بخش ديگري از صحبت‌هاي خود درباره بخش ماليات لايحه بودجه گفت: واقعيت اين است كه آن‌چه در اين بخش آمده تاكتيك شناخته شده‌يي است. در اين روش كه اسلوبي براي بيش برآورد درآمدها است، هزينه‌هاي ناكارآمد توجيه مي‌شوند.وي در توضيح اين مساله افزود: آن‌چه به عنوان عملكرد اقتصاد در بخش ماليات در سال ١٣٩٣ وجود دارد، در صورتي‌كه تا پايان سال همين روند ادامه داشته باشد، با خوش‌بينانه‌ترين برآوردها ٢٧ درصد كمتر از رقم ٨٦ هزار ميليارد توماني است كه دولت براي سال آينده در نظر گرفته است. از هر زاويه‌يي كه به اين افزايش درآمد مالياتي نگاه كنيم، مي‌بينيم اين رشد فاقد منطق است.او ضمن انتقاد از سيستم مالياتي كشور گفت: دولت از كساني‌كه براي درآمدزايي كمترين زحمت را كشيدند، مانند رباخواران، رانت جويان و دلالان، كمترين ماليات را اخذ مي‌كند زيرا نظام مالياتي كشور توان اخذ ماليات از اين بخش‌ها را ندارد اما از نيروي كار، فرودستان و توليدكنندگان ماليات‌هاي بالايي مي‌گيرد. اين اتفاق در شرايطي رخ مي‌دهد كه دولت بايد به اين بخش‌ها نگاه مثبتي داشته باشد. در نهايت فكر مي‌كنم دولت توانايي اخذ اين ماليات را ندارد و جداي از اين، شيوه ماليات‌گيري در كشور ما منجر به عميق‌تر شدن شكاف‌هاي طبقاتي مي‌شود.نفت ٧٢ دلاري براي سال آينده اشتباه است
مومني، پيش‌بيني نرخ ٧٢ دلاري نفت براي سال آينده را اشتباه دانست و گفت: نياز به توضيح نيست كه اين رقم غير واقعي است، چرا كه در تمام اين مدت ديديم كه نفت به زير ٦٠ دلار سقوط كرده و استمرار اين روند نزولي كماكان ادامه خواهد داشت. نكته خطرناك در اين ميان اين است كه سخنگوي دولت مدعي شده هشت گروه مطالعه سازمان برنامه، با مطالعاتي كه داشتند چشم‌انداز ٨٠ دلاري را براي سال آينده پيش‌بيني مي‌كنند! ما در موسسه دين و اقتصاد با اكثر كارشناسان اقتصاد نفتي صحبت كرديم اما هيچ كس اطلاعي از اين گروه‌هاي مطالعاتي نداشت. پرسش اين است كه اين گروه‌هاي مطالعاتي چه كساني هستند و تحليل خود را با چه معياري تنظيم كرده‌اند.

اين اقتصاددان در بخش ديگري از صحبت‌هاي خود درباره بند ن تبصره دو ماده واحده لايحه بودجه سال ١٣٩٤ گفت: در اين ماده واحده دولت مطالبه‌يي غيرشفاف دارد. در اين ماده واحده دولت خواهان اجازه هزينه‌كرد تا سقف ١٥ هزار ميليارد تومان از محل مازاد احتمالي درآمد نفت از خام فروشي است. در اين قسمت منشا احتمالي اين مساله ذكر نشده است. براي پيش‌بيني اين هزينه مي‌توان گفت اين مبلغ يا از هزينه افزايش قيمت نفت، يا از افزايش فروش نفت حاصل خواهد شد. اين دو احتمال در شرايط كنوني ناممكن است، پس يك احتمال بسيار خطرناك باقي مي‌ماند كه آن هم افزايش نرخ ارز است. اميدوارم هيچ گاه دولت چنين قصدي نداشته باشد.وي با اشاره به ماده ١٤ قانون نفت سال ١٣٩٠ و ماده ٨٥ قانون برنامه پنج ساله پنجم تصريح كرد دولت در بند مربوط به اجازه هزينه‌كرد مبلغ ١٥ هزار ميليارد توماني، اين دو ماده قانوني را دور زده است و من فكر مي‌كنم كانون مهم بي‌ثبات‌سازي فضاي كلان اقتصادي در لايحه بودجه است. اگر بند ن تبصره دو تصويب شود، انگيزه‌هاي نامتعارف براي بي‌ثباتي شكل مي‌گيرد و اميدوارم اين بند با اهميت مورد بازنگري قرار گيرد.تلاش براي كاهش هزينه‌هاي غيرضروري دولت
مومني درباره افزايش دستمزد كاركنان دولت گفت: مساله اساسي اين است كه اين ميزان با واقعيت اجتماعي طبقات فرودست خوانايي ندارد. اينكه آقاي نوبخت مي‌گويد بيش از ١٤ درصد توان افزايش دستمزد نداريم به هيچ‌وجه پسنديده نيست، زيرا دولت بسياري از هزينه‌هاي نامربوط به توسعه را كه از دولت قبل به ارث رسيده بر عهده گرفته است اما براي زندگي و معيشت انسان‌ها تن به افزايش واقعي دستمزد نمي‌دهد.او ادامه داد: مردم و به ويژه نيروي كار در ١٠ سال گذشته متوجه شدند كه افزايش صوري دستمزد در پرتو سياست‌هاي تورم‌زا سطح زندگي آنها را بهبود نمي‌دهد. بايد از دولت خواست كه افزايش صوري دستمزدها را كنار بگذارد و به‌جاي آن از اشتهاي سيري‌ناپذير خود براي افزايش قيمت نان، آب، هزينه‌هاي تحصيل، درمان و... جلوگيري كند.

با اين وضعيت ترديدي نيست كه بحران مالي خانوارهاي ايراني تشديد مي‌شود.مومني، پيش‌بيني كرد كه سال آينده سال خوبي براي اقتصاد ايران نخواهد بود و گفت: بايد اميدوار بود كه از طريق پايمردي رسانه‌ها و نهادهاي نظارتي فرادستي توافق همگان بر روي كاهش هزينه‌هاي غيرضروري در دستور كار قرار بگيرد.

 

منتشرشده در اقتصاد
جمعه, 05 دی 1393 08:01

«اباذری» کیست؟

abazarispecial در هفته های اخیر ، در دانشگاه تهران همایشی با عنوان “پدیدار شناسی فرهنگی مرتضی پاشایی” با حضور اساتید برجسته جامعه شناسی این دانشگاه برگزار شد. در این نشست به بررسی پدیده مرتضی پاشایی و همراهی عظیم مردم در تشییع جنازه ی او پرداخته و بحث و گفت و گو شد. پس از این نشست ، انتشار فایل صوتی صحبت های یوسف اباذری از اساتید شناخته ی شده ی جامعه شناسی و از سخنرانان این نشست که همه او را نماینده مکتب انتقادی می دانند، سر و صدای بسیاری کرده و بازتاب گسترده ای در شبکه های اجتماعی داشته است.

یوسف اباذری در سخنانش موسیقی مرتضی پاشایی را مبتذل تربن نوع موسیقی می داند و معتقد است که کار او ارزش موسیقایی نداشته و کسانی که در مراسم تشییع جنازه او نیز شرکت کردند هم درک درستی از موسیقی نداشته اند. یوسف اباذری معتقد است که به دلیل عدم توجه به موسیقی در سطح کلان دولتی و همچنین امتناع از تدریس و آموزش آن در مدارس، سلیقه ی موسیقایی مردم عقب گرد جدی ای داشته است که این خود یک مسئله اجتماعی است.

اباذری خطاب به برخی از مخاطبان نشست که از علاقه مندان مرتضی پاشایی بودند و او را خواننده نسل خود معرفی می کنند، می گوید: نوجوانی داریم از شما کم سن و سال تر که موتزارت و بتهوون گوش می دهد و به این نوع موسیقی مبتذل علاقه ای ندارد پس خواهشا بحث نسل را پیش نکشید، این آقا موسیق پاپ را به مبتذل ترین نوع آن اجرا می کرده است و ربطی به نسل و این حرف ها ندارد. البته نقطه جنجال برانگیز سخنرانی اباذری جایی بود که با یکی از مخاطبان برنامه وارد جدل می شود وقتی او مردم را “ابله” خطاب می کند، دانشجویی خطاب به اباذری می گوید: “آقای اباذری من آدمم توی این مملکت و من خودمم که تعیین می‌کنم چطور زندگی کنم.”

بعد از این مراسم و انتشار فایل صوتی صحبت های یوسف اباذری و درگیری اش با مخاطبان برنامه، این اتفاق در فضای مجازی بازتاب های گسترده ای داشت به طوری که بسیاری از کاربران شبکه های اجتماعی با اشتراک گذاشتن این فایل به یوسف اباذری انتقاد کردند که چرا و به چه دلیل او بی پروا بر مردم تاخته است. برخی صحبت های او را توهین آمیز و خارج از چارچوب ادب و انصاف برداشت کرده اند. برخی از اساتید و نویسندگان هم سعی کردند جدی تر و عمیق تر به مسئله نگاه کنند. بعضی از منتقدین اباذری بر این عقیده بودند که او به جای آن که وضعیت موجود را شناسایی و نقد کند بر قربانیان این وضع که همانا خود مردم هستند شوریده است که این بزرگترین اشتباه است. نقد دیگر بر اباذری آن بود که اگرچه او بر نقطه ی درستی دست گذاشته است ولی نوع ادبیات و لحنش نه تنها کمکی به وضع موجود نمی کند بلکه فاصله ی بین مردم و روشنفکران را بیشتر نیز می کند. نقد های دیگر نیر براین اصل استوار بود که معمولاً نقد های اباذری اساسا ویران گر هستند.

مثل هر پدیده ی دیگر صبحت های اباذری موافق نیز داشت بسیاری نقد او به مبتذل شدن موسیقی را درست ارزیابی کردند و معتقدند موسیقی پاپ تجاری در سال های اخیر سلیقه موسیقی را در کشور تنزل داده است به طوری که مردم موسیقی دانان واقعی این کشور را نمی شناسند ولی در مراسم مرتضی پاشایی این خواننده پاپ تجاری حضور پیدا می کنند و اشک می ریزند، و این یعنی نزول سلیقه موسیقایی.

منبع: ایسکانیوز
 
جمعه, 05 دی 1393 07:49

ما انسانیم نه گوسفند !

دکتر محمد روبهانی - جامعه شناس :

امروز  در محضر دوستی بودم که از نوشته  ای در سایت سخن معلم سخن گفت با عنوان" آب در خانه ی مورچگان".

همانجا با گوشی همراه وارد سایت سخن معلم شدم و به طور گذارا  نوشته را خواندم. واقعا برایم نامفهوم بود. نقل قول هایی از اباذری استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران و کسانی دیگر و بخشی هم نوشته ی خود نویسنده! در همه ی این متن نه چندان قابل فهم، به نظر من به همه  توهین می شود. از جامعه ی دانشگاهی تا هنرمندان و توده های مردمی که به گوسفند تشبیه می شوند که به دنبال چریدن هستند! 

آنجا که نقل قول می کند از اباذری"این ملت نشان داده که تا توهین نبیند به خود نمی آید! اول اینکه توده های لیبرال نوظهور ایرانی به دنبال رفاه و آزادی خواهی روز مره گوسفندی است که آزادی را در مهیا بودن علف تازه و رفع موانع برای بهتر چریدن معنا می کند و دادن این نوع آزادی بهایی برای دولت ها و حکومت ها ندارد بلکه بر عکس فوایدی هم بر آن مترتب است و ...! در این متن تقریبا طولانی برای یک یاداشت. نویسنده ی محترم برای اینکه ادعای خود را که همان ادعای اباذری است ثابت کند به گفته هایی از  مولوی تا نیمایوشیج استناد می کند.

به خیال جناب خورشیدی جامعه الان جامعه ی زمان مولوی و نیمایوشیج است! یعنی همان مردم با همان خصلت ها و و یژگی ها!  البته  روی سخن من با این گفته ها و استنادات نیست. چرا که از دید جامعه شناسان هم انسان و هم جامعه خصلت پویا دارد. 

abazarispecial نقد من به آن قسمت از این یاداشت است که نویسنده اباذری را این گونه توصیف می کند: و شاید تاریخ گواهی دهد اباذری یک تنه بار این مسئولیت را به دوش کشید و همچو آرش کمانگیر تیر از کمان رها کرد ؛ دانسته و منقلب نه از سر دل خوشی به سان دیگران خموش و چموش." نگاهی چپ زده به جامعه و توده هایی که نیازمند یک نجات دهنده هستند.

از نظر جناب خورشیدی ،  اباذری در لباس یک روشنفکر است که می خواهد جامعه را که دارد به سمت فنا می رود نجات دهد. جناب خورشیدی جوری از اباذری حرف می زند و دیگر همکاران جامعه شناس اش را به باد انتقاد می گیرد که انگار تنها کسی که در این دوره ی بدبختی و ظلمت  می تواند همه را به سمت نور هدایت نماید، " اباذری " است.

جناب خورشیدی !

ما شهروندان این جامعه انسانیم نه گوسفند!

دیگر دوره ی چپ روی ، روشنفکر بازی و منجی شدن گذشته است.از این نوع نگاه به جامعه  و انسان ها دست بردارید.  شما ،اباذری و امثال ایشان ، به اندازه ی بقیه ی شهروندان این جامعه حق دارید و می فهمید نه بیشتر نه کمتر!

 

منتشرشده در یادداشت
پنج شنبه, 04 دی 1393 17:05

نهضت قلم

* سخن معلم بر این باور بوده و هست که قلم ابزاری است در دست معلم ، که وظیفه دارد از حریم عدالت ، حق و آزادگی دفاع نماید ...

* سخن معلم بر خود می بالد که توفیق یافت در بک سال گذشته بستری فراهم نماید تا با کمک آن معلمان گمنام و صاحب نام بی شماری از سراسر کشور فرصت بیابند تا با نوشته های نغز خود " نهضت قلم " را راه بیندازند

منتشرشده در دیدگاه
پنج شنبه, 04 دی 1393 09:41

وزیری از جنس مردم

healthyminister حسین احمدی‌نیاز*
امیدبخشی به مردم، همراهی با ملت و اتخاذ تدابیر مناسب برای حل مشکلات اجتماعی بخشی از شعارهای دولت تدبیر و امید بوده است.
در این بین دکتر قاضی‌زاده‌هاشمی کسی است که سکان وزارت بهداشت را برعهده گرفت در این مدت به نیکی توانسته است برای محقق‌ساختن این شعارها گام‌هایی اساسی بردارد به‌نحوی که این امر او را به‌عنوان یکی از محبوب‌ترین وزرای دولت روحانی تبدیل کرده است. اجرای سیاست‌های نظام سلامت، دسترسی آسان مردم به خدمات پزشکی، کاهش هزینه‌های درمان، همراهی او با مردم در حل مشکلات اجتماعی و سرکشی به مناطق محروم و بیماران نیازمند و موارد دیگر بخشی از عملکرد نیک او بوده است.
اینجانب در دو سال گذشته به‌عنوان کنشگر مسائل اجتماعی و حقوقدانی که پیگیر تحقق حقوق شهروندی بخشی از شهروندان مناطق محروم بوده‌ام؛ از کودکان شین‌آباد گرفته تا کودکان مین در مریوان و از شوخان تا قربانیان اسیدپاشی و موارد دیگر؛ همواره دکتر هاشمی را در کنار خود دیده و همراهی او در حل مشکلات اجتماعی و مشکلات این بخش از شهروندان را موجب دلگرمی بخش وسیعی از مردم شریف ایران دیده‌ام.
او به‌خوبی با احساس مسئولیت به داد شوخان، دخترک اهل روستای کلکان دیواندره رسید و بینایی را به چشمان او برگرداند. وقتی بر بالین کودکان مین حضور یافت، همدردی او مرهمی بر درد این کودکان شد یا زمانی که برای عمل جراحی قربانیان اسیدپاشی آستین همت بالا زد و... بخشی از این مسئولیت‌پذیری است.
واقعیت مساله این است که مسئولیت‌پذیری دولت دربرابر شهروندان یکی از مهم‌ترین عوامل اعتمادسازی بین دولت و ملت را تشکیل می‌دهد. زمانی که دولت مردی با پذیرش مسئولیت و ورود به حل مشکلات مردم گام برمی‌دارد، سنگ‌بنای اصلی اعتماد ملت به دولت را می‌گذارد. از سوی دیگر، مردم ایران‌زمین شهروندانی شریف هستند که همواره با مشکلات و کاستی‌ها به‌خوبی کنار آمده‌اند اما این حق طبیعی آنان است که مسئولانی از جنس خود مردم داشته باشند تا با درد آنان آشنا شوند و برای درمان آنها گام بردارند.
مردم از مدیران و وزیران ویترینی و پشت‌میزنشین خسته شده‌اند؛ از مسئولانی که شعار می‌دهند، رنجور شده‌اند. اکنون مردم می‌بینند که وزیر بهداشت دولت یازدهم گام به گام با آنان است و از پشت میز فرمان نمی‌راند بلکه خود به روستای کلکان می‌رود تا علل تقصیر پزشکی را بیابد و پیگیر حل مشکلات مردم است، شادمان هستند. آسیب‌های اجتماعی، ناهنجاری‌های اجتماعی، دسترسی گران به پزشک، تقصیرات پزشکی، نبود قوانین شفاف مرتبط با حقوق بیماران، گسترش سرطان، نبود فرهنگ سلامت و به زیستن، زیرمیزی بعضی از پزشکان و ....همواره نگرانی مردم در حوزه سلامت بوده است. واقعیت مساله این است: شادزیستن، قشنگی زندگی، بهزیستن، دریافت خدمات رایگان و مناسب پزشکی، دسترسی آسان به مراکز درمانی، اصلاح شیوه‌های رفتاری زندگی اجتماعی، برخورد علمی و صحیح با مشکلات اجتماعی و بسیاری از موارد دیگر بخشی از حقوق شهروندی مردم را تشکیل می‌دهد. 
* حقوقدان و وکیل پایه یک دادگستری
 
 
منتشرشده در یادداشت

communicationspecial گزارشی از مناظره چند معلم در مورد مدیریت کلاس درس :

اخبار مربوط به مدارس کشور اين روزها بيش از اينکه حول کيفيت آموزش و پرورش باشد بر دايره حادثه مي‌چرخد.
تنبیه دانش آموزان با گسترش فعاليت کاربران شبکه هاي اجتماعي مانند بسياري از سوژه هاي داغ خبري ديگر اين روزها سر خط اخبار است و روزي نيست که ويديويي از گوشه کنار مملکت بيرون نياید و از تنبیه شديد دانش آموزان هشداري به ما ندهد.
البته بايد به وضع نابه سامان برخي از مدارس هم اشاره کرد که دانش آموزان پاپيچ معلمان خود مي‌شوند و در آخرين موارد آن گلوي معلمي را با کار ميوه خوري دريده شد. حالا بحث بر سر اين موضوع در گرفته است. بسياري معتقد به تغيير اساسي و جدي و زير و زبر شدن نظام آموزشي اند. عده اي دنبال وضع قوانين بازدارنده و عده اي هم در تکاپوي انديشه مدرسه يا آموزش مدني اند. اينکه وضعيت در مدارس کشور به چنان وضعي رسيده يا به چنان ضرورتي رسيده که بايد درباره اش بحث کرد ، خود قابل تامل است.
به گفته يک معلم آموزش و پرورش، مساله تنبيه و تحقير در مدارس جديد نيست. فقط به دليل گسترش رسانه‌ها رونمايي شده است. همه‌ ما ، زمان دانش آموزي آن را تجربه کرديم و متاسفانه برخي همکاران به عنوان شيوه تربيتي اجرا مي‌کنند. بارها خود من از همکاران مرد شنيدم که متوسل به اين نوع رفتارها در کلاس‌هاي درسي خود مي‌شوند. به نظر اين جانب تا زماني که آموزش و پرورش به شغل معلمي به عنوان حرفه نگاه نکند و در گزينش معلمان نگاه تخصصي نداشته باشد. مشکلاتش در کلاس‌هاي درسي به همين منوال ادامه خواهد داشت. بارها خود من تنبيه که نه ولي تحقير را توسط همکاران در مدارس مشاهده کردم. آموزش و پرورش ما با شيوه‌هاي نوين آموزشي و تربيتي فرسنگ‌ها فاصله دارد. وقتي افراد ضعيف در پست‌هاي مديريتي و برنامه ريزي اين وزارتخانه مشغول به فعاليت هستند بيشتر از اين نبايد انتظار داشت. مشکلات موجود در کلاس‌هاي درسي نشان از خانه خراب در آموزش و پرورش مي‌دهد. معلم ديگري در فضاي مجاري نوشته؛ تنبيه بدني خيلي شيوع ندارد اما مثل طبل و دهل صداي بلندي دارد. در دبيرستان ها و تاحدودي دوره ي متوسطه ي اول، توهين، تحقير و متلک هاي جنسي پراندن به دانش آموز (براي آرام کردن کلاس يا بچه ي گستاخ راسرجاشان نشاندن و حال گيري کردن يا ادب کردنش ) وجود دارد و به نظرم آن قدر گسترش خواهد يافت تا جاي تنبيه بدني را پر کند. من اين جابه جايي در نوع تنبيه را حس مي کنم.
معلم ديگري از تجربه خود نوشته و تاکيد کرده که من هم يکي دو بار عزيزان را تنبيه کرده ام ولي وقتي به عمق کارم فکر مي کنم مي‌فهمم که اشتباه بوده و اگر منِ معلم نتوانم خودم را کنترل کنم، دانش آموزانم از چه کسي محبت و مهرباني و دوست داشتن را بيآموزند. اميدوارم خداوند من را به خاطر اشتباهاتم ببخشد. کاش درکنار تمام گزينش هاي مختلف با ربط وبي ربط به کار معلمي يک تست شخصيت شناسي و سلامت روحي و رواني هم در بدو استخدام مي گرفتند ؛ البته اين قصورها به دليل اين است که وراي همه شعارها معلمي به عنوان يک شغل حساس و تاثير گذار در جامعه ديده نمي‌شود.
ديگري درباره دانش آموزان ناهنجار اصطلاح «لات» را به کار برده و اضافه کرده است که اجازه بدهيد با شما مخالفت کنم، اين را مي‌گذارم به پاي اينکه احتمالا تجربه برخورد با چنين انسان هايي را نداشته ايد، همين حرف را هم از يکي از همکارانم چند وقت پيش شنيدم، امروز رفتم ملاقاتش با سنگ زده بودند تو سرش، اميدوارم هيچ وقت براي شما اتفاق نيفتد. دانش آموزهاي لات هم راه و روش دارند. از دانش آموز لات بايد به اندازه خودش انتطار داشت نه در حد يک دانش‌آموز معمولي! بايد به اين پرسش دقت شود، يکي از راه هاي کنترل دانش آموزي که تنها هدفش از آمدن به مدرسه پخش مواد مخدر بين دانش آموزان ديگر است چيست؟
ديگري جواب داده که در اين موارد نبايد معلم خودش مستقيم برخورد کند. وظيفه مراجع قانوني است. حواس مان باشد ما نبايد کاسه‌ي داغ‌تر از آش باشيم.
معلم پرسش کننده توضيح داده است که نمي‌شود بي تفاوت بود، معلم مجبور است در اين موارد دخالت کند! در کلاس کار و دانش من که پارسال هنرآموزش بودم 8 نفر فروشنده مواد مخدر بودند.
معلم ديگري از او پرسيد که مثلا شما چه کار مي‌کرديد؟ او در پاسخ داد که «مثل خودشان شدم، اجازه ندادم جيک بزنن آخرشم از آنها 14 نفر ديپلم گرفتند،الان هم 2 نفر از آن هشت نفر دانشگاه مي‌روند!
او مي‌گويد: روزي يکي از اين دانش آموزان را که ياغي گري کرده بود به حد کشت زدم، فکر مي‌کنم حس ياغي گري را در او و ديگر دانش آموزان شبيه به او کشتم. به اجبار سعي کردم با تنبيه شديد احترام به قانون را به آنها ياد بدهم. اين کار را با مکانيسم ساده تنبيه و تشويق انجام دادم.
در واکنش به اظهارات اين معلم، همکار ديگري براي او مي‌نويسد: به هر حال شخصا تجربه‌هاي اين چنيني نداشتم‌. من هيچ وقت نمي‌توانم شاگردم را کتک بزنم. البته شما نتيجه گرفتيد ولي باز جاي بحث دارد که با شاگردهاي اين چنيني چه برخوردي بايد بشود؟
معلم ديگري اما در مقام واکنش جدي بر مي‌آيد و مي‌پرسد: ايجاد حس احترام به قانون با کتک زدن؟ براي معلم بودن تنها ليسانس گرفتن کافي نيست. کمي هم انديشيدن و خواندن و سنجيده اظهار نظر کردن لازم است!
ديگري توضيح مي‌دهد که اول بايد گزينش واستخدام معلم بر اساس ملاک هاي درست باشه نه براساس دوستي و فاميلي و بخشنامه اي؛  چرا که شغل قابليت هایي مي‌طلبد.نگاه تربيت تحکمي به فرزند يا دانش‌ آموز مشابه وضعيت کنوني جامعه ماست که به اجبار ملت را به بهشت مي‌خواهند سوق دهند. معلم آموزش مي‌دهد کمک مي‌کند ولي نقش مجري قانون يا قوه قهريه را در کلاس ندارد.
معلم ديگري در ميانه اين بحث مي‌نويسد: من هم اوايل همين طرز فکر شما همکاران را داشتم و البته شايد هنوز هم باقيمانده اين تفکر در ذهنم باشد! ولي به مرور و سال هاي بعد ديدم که هم خودم را از بين برده ام، هم خانواده ام از اعصاب هميشه داغون من در عذابند و هم با تفکر عميق تر در سن دانش آموز و در مقامي که من دارم ( به عنوان معلم ) فهميدم که 80 درصد اشتباه مي کنم (قابل ذکر است که اين حقير 21 سال سابقه تدريس، معاونت و مديريت دارم )، اگر دانش آموز در مدرسه اصول درست انساني را ياد نگيرد پس درکجا آنها را خواهد آموخت.

فهميدم که بايد به درگاه خداوند استغفار کنم چرا که سزاي درس يادنگرفتن يک دانش آموز کتک وتنبيه شديد بدني نيست و همچنين سزاي بي تربيتي هم تنبيه اين چنيني نيست، مطمئنم که تنبيه شديد بدني اشتباه است و به اين يقين رسيده ام. بگذار اگر با توجيهات شما بازهم درس را نمي خواند، نخواند ! شما به وظيفه ات عمل کرده اي. ولي ما بايد وظايف مان را به نحو شايسته انجام دهيم.

روزنامه ابتکار

 

منتشرشده در آموزش نوین

abazarispecial

*این ملت نشان داده که تا توهین نبیند به خود نمی آید

*چرا دانشگاه از پدیده های دیگر سهوا یا عمدا به راحتی گذرکرده و به رمز گشایی و کالبد شکافی و چاره جویی همت نمی کند ؟

*موسیقی پاشایی تکرار واگویه های عامیانه ، نه هنری فاخر و  والا در قالب امروزیش و تقلیدی از پاپ ، نوازشی مدرن است برای دل و حال درونی ، راکد و مطلوب ، گزشی ندارد و حرکتی ایجاد نمی کند ، حتی جرات شکستن زنجیر عادت را ندارد ، تکانت نمی دهد تا بتوانی فلک را سخت بشکافی و طرحی نو در اندازی

*به هر حال « ماهی ها در سکوت می میرند » وبی تفاوتی اکثریت جامعه نسبت به شکاف عمیق فقر و ثروت ، گسترش بی عدالتی ، مساله ای است شاخص و مورد توجه.


من تمام عمرم به عجب عجب گفتن گذشت ، از در و دیوار چیزهای عجیب می بارد . در شهرها ، شاگردها به استادشان درس می دهند . بی خود نیست افرای بلند قدی را که من به این قد و قامت رسانیده ام می گویند بوته ی فلفل است .

نیما یوشیج

حدود 15 سال پیش اندیشمندی بازگشت به جامعه اخلاقی را برای بهتر زیستن خواستار شد و دود در چشم همگان را در این بی توجهی به قطعیت پیش بینی کرده بود ، پس از سال ها از آن انزار ، انحطاط اخلاقی چنان امان مان را برید که بی اخلاقی از سطح خیابان به مدرسه و کلاس درس و دانشگاه و سمپوزیوم رسوخ کرد .
وقتی اسید پاشان بر چهره دخترکان و زنان معصوم ، نامهربانی و بی اخلاقی هوار می کردند ، جامعه سیاسی گسست اخلافی را به در و دیوار نسبت داد تا بهره وافر ببرد و توبره از زر پر کند ؛ اما جامعه همچنان در تب نزول اخلاق در تلاطم است و رنجور .
به کتاب های الهی نگاه می کنیم ؛ سراسر انذار است و نگران بی هویتی بشر ، به طریقی که آخرین رسولش هشدار می دهد که مکارم اخلاق هدف بعثتش بوده است و این نذیر « ... لا یعقلون ... لا یتفکرون ...لا تبصرون و... میخ های بلندی ست که در سر زمین تفتیده جهل و خرافه و بی اخلاق کوبیده می شود ، تا شهر بی تزاحم ، شهر مهربان و شهر اخلاق بنا شود .
نقل است که حسین علیزاده صاحب اثر بی بدیل نی نوا گفته است من نامم حسین است و شهرتم علیزاده
، متولد روز عاشورا و بهترین اثر هنری ام " نی نوا ِ" تا ابد به آن افتخار می کنم ؛ اما همین آدم بیشتر ناشناس برای نسل مهوش و پاشایی را ، شوالیه خوب می شناسد تا جایی که به بررسی آثارش همت نهاده و به تبادل دوطرفه اعتبار « مدال » حک می کند ، اما او وقتی در فرهنگ سرای پایتخت به طور اتفاقی در کنار خانم « ستایش » بازیگر قرار می گیرد کسی برای امضاء گرفتن از او از دیوار برای دیدارش بالا نمی رود و سرو دست نمی شکاند ، اما برای ستایش محشر به پا می شود ، اتفاقا او سپهر بلا می شود تا از شدت هجوم بی معنی بکاهد . او در دلش به نسلی می خندد که چه « وقت » ها این گوهر گرانبها را « هدر » می دهد برای هیچ و پوچ ، یاد حرف دوستش که کرسی استادی دانشگاهی معتبر را در کارنامه دارد می افتد که گله داشت از نسلی که به دنبال نمره و جزوه و سر هم بندی کردن محفوظات خبره ترند تا ملا شدن .
جای دوری نرویم و از سوزناکی مرگ خواننده ای عامیانه گذر کنیم که جمعیت سوگوارش قریب به سونامی شد و پدیده ، تا آنجا که دانشگاه بین المللی تهران به اهمیتش پدیده را کشف و به پدیدار شناسی این واقعه از آسیب شناسان جامعه – روانشناس ، جامعه شناس ، مردم شناس ، موسیقی شناس – برای رمز گشایی در سمپوزیومکی چهار ساعته مدد می جوید ...
و یا پدیده جشن پس از پیروزی فوتبال و پیروزی ریاست روحانی که در نوع خود بدون فراخوانی منسجم ، رسانه واحد ، تیم تشکیلاتی مشخص ، به صورت خودجوش در زمانی کوتاه در کل شهر های ریز و درشت ایران ، دختر و پسر ، زن و مرد ، کودک و نوجوان به راهپیمایی ، هم سرایی ، دست و آوازی هماهنگ و شادی خیابانی و... پرداخته اند ؛ می تواند تفسیر و تعبیر ؛ تغییر ذائقه ، آثار حسن و سوء رسانه های مجازی و تقابل نسل امروز با دیروز و ده ها موضوع مورد مناقشه و مباحثه بر انگیز عامیانه و آکادمیک را در سفره بهره وران و بهره برداران و مردم شناسان و جامعه شناسان و مسئولان امنیتی و اطلاعاتی قرار بدهد.
اما موجب تاثر است که چرا دانشگاه از پدیده های دیگر سهوا یا عمدا به راحتی گذرکرده و به رمز گشایی و کالبد شکافی و چاره جویی همت نمی کند ؟
پدیده هایی در زیر پوست شهر ، در لایه های گسست اجتماعی در رانش و خراش به هویت ، فرهنگ ، اخلاق جامعه ، مثل پدیده فاجعه اسید پاشی ، قطع درختان ، در گیری و کشته شدن افراد در صف سبد کالا ، اتفاقات آتش سوزی مدارس ، معلم کشی و شکستن حریم و ساحت کلاس درس ، اتفاقات دو طرفه کتک کاری و بروز ناهنجاری برای دانش آموز و معلم ، وضعیت راکد و ایستای غیر خلاق و بسته آموزش و پرورش در تربیت نسل آینده ساز ، آمار اول شدن در استفاده از وایبر ، تصادفات ، سونامی سرطان ، ایدز ، سقط جنین ، پایین آمدن سن اعتیاد ، بروز خانواده سفید ، سر درگمی فرهنگی و بی هویتی و پرتناقض جرم و جنایت و فساد در انواع آن از جمله فساد اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی ، جنسی ، معضل بیکاری ، فحشا ، اختلاس ، و دهها ناهنجاری ؛ همچون افعی چند سر به تارپود فرهنگ و هویت ملت حمله ور شده و تنفس و حیات اجتماعی را دچار مشکل می کند و نخبگان و بخصوص جامعه شناسان که به تعبیری دید ه بانان مردم هستند در شناسایی و هشدار به تسامح و خونسردی و روزمره خوانی و سیاسی کاری روزگار طی می کنند تا آب از آب تکان نخورد ، غافل از آنکه آب گل آلود است و دیگران به ماهی گرفتن مشغولند و دیده بانان در توهم زلالی آب ، پز روشنفکری شان محفل هر سمینار و سمپوزیوم و به عادت « کف و تحسین » به جیب می زنند و با گردن افراشته راهی خانه و کاشانه می شوند ، که فریدون مشیری چه خوش گفته است :
زان پیشتر که از سر ما آب بگذرد با ناخدا بگوی که از خواب بگذرد
این کشتی شکسته در این تندباد سخت آخر چگونه از دل گرداب بگذرد
ای سرزمین مادری، ای خانه ی پدر یادت چو آتش از دل بی تاب بگذرد
ترسم که چاره ای نکند نوش دارویی زین موج خون که از سر سهراب بگذرد
گر همچو رعد نعره برآریم همزمان کی خواب خوش به دیده ی ارباب بگذرد
و شاید تاریخ گواهی دهد اباذری یک تنه بار این مسئولیت را به دوش کشید و همچو آرش کمانگیر تیر از کمان رها کرد دانسته و منقلب نه از سر دل خوشی به سان دیگران خموش و چموش ؛ بلکه به خاطر آن خشمی که از وضعیت اسفبار را کد و متعفن بر آمده از هشت سال نه برای آباد ی و آبادانی و عزت بلکه قال و قیل پوچ و بی محتوای بگم بگم ، قطعنامه دان تان پاره شود  ، خس و خاشاک و... بر انگیخته می شود و حسابی اوقات تلخی می کند مثل آن پزشک حاذقی که درد و رنج و دمل پنهان ، سایه افکنده بر بدن را می بیند و بر بیمار فریاد می آورد از بی توجهی به جسمش و نهایت تیغ تیز جراحی را کار ساز می داند و یا معلمی که بر سر دانش آموزان از سر دلسوزی فریاد می زند انزار می دهد و عتابش نتیجه در خوری می دهد و کاری می کند کارستان ، به شرطی که شاگردان بازیگوش و یا بیست و هشت ولی خودساخته معترض این خشم و تندی کلام را به هر ظنی فحش و توهین تلقی نکنند .
موسیقی پاشایی تکرار واگویه های عامیانه ، نه هنری فاخر و  والا در قالب امروزیش و تقلیدی از پاپ ، نوازشی مدرن است برای دل و حال درونی ، راکد و مطلوب ، گزشی ندارد و حرکتی ایجاد نمی کند ، حتی جرات شکستن زنجیر عادت را ندارد ، تکانت نمی دهد تا بتوانی فلک را سخت بشکافی و طرحی نو در اندازی؛ اباذری آینه خوش خیالی مردم را شکاند تا از پیله روزمرگی و تفنن بیرون بیایند و این برای قدرت ، زر و زور و تزویر ملال آور است و اینجاست که اباذری خشم می کند و نفسش به شماره می افتد از بار مسئولیت و فریاد می زند از نوع فریاد پزشک یا معلم ؛ حتی به کلمات عتابی کوچه ای پناه می برد تا سد میان گفت و گوی مردم و اهل فرهنگ و ناقدان را بشکند .
اباذری با خطاب پرعتاب به مردم ، که خود یکی از همان مردم است پرسش می کند و پرسشی سخت ؛ که می دانیم ـ فرهنگ ـ فرزند ـ پرسش ـ است . پرسش یعنی ویران کردن و او در جایگاه پرسش به نسل جدید سرگردان هشدار می دهد هر گاه پرسش گری در مقام ویران کردن کهنگی و روزمرگی ، تبر به دست گرفت تو سد راه مشو و از انتخاب شدن به پرهیز و برای ساخت فرهنگی نو ، با اهریمن بی هویتی و عادت روز مرگی هماوردی کن ، یاد بگیر پرسش را با پرسش « مغلطه » نکن .
سلیقه عمومی ، سرشت نمای مدنیت مردمان است و این صدای دیده بان است که با صدای رسا نقادی می کند و هشدار می دهد .
سیلی به صورت سلیقه عمومی و نقد مردم امری تازه نیست این سنتی قدیمی اگر نبود فرهنگ اصلا تکان نمی خورد ، ناسازگاری و عیب جویی و تند زبانی خصیصه بانیان فرهنگ تازه است . فرهنگ ؛ محصول نزاع میان نخبگان و مردم و ارزش های مسلط است ، از آغاز خلقت چنین بوده و گاه این نزاع و شکل گیری فرهنگ ، خونین بوده است و گاه کار پردرد سری .
جامعه امروز ایران بیش از هر زمان دیگر نیازمند عقلانیت و روشنفکری است این مهم ، با محافظه کاری در فضای بسته با تحقیقات بی خاصیت پژوهشگاهی دانشگاه و جزم اندیشی خودخواهانه و تلاش های غیر فکری پاسخ منطقی نخواهد گرفت .
شمس تبریزی چه خوب گفته است :
این مردمان به نفاق خوشدل می شوند و به راستی غمگین ؛ همین که راستی آغاز کردی به کوه و بیابا ن می باید رفت که میان خلق راه نیست .
استاد اباذری برای تحقق امر زمینه ساز ـ خود آگاهی جامعه ـ به جنگ همکاران خود رفته و به دانشجویانش به کنایه آموخته است که دانش اجتماعی از لایه های عمیق تری برخوردار است که اگر در آن غور کنند واقعیت های اجتماعی را شفاف تر از دیگران مشاهده می کنند و به روایت غلیظ تر و عریان تری از زندگی اجتماعی می رسند.
اباذری از منظری دیگر نمونه است او علاوه بر جامعه شناسی با هنر و ادبیات و موسیقی فاخر زندگی کرده و بر خلاف دیگرانی که از دانش به مقام و نان و کالا و پول وابسته اند او در کتاب خانه های در خور و معتبر و همنشین با بزرگان ادبیات و موسیقی ایران و جهان خوشه چینی می کرد و تجربه هنری عمیق بشری خود را در کلاس درس و مقالات و گفتگو ها هویدا می کرد ، از چنین استادی انتظار می رود که از کدام گفتمان هنری دفاع کند ؟
سیاست در نسل پاشایی به سلیقه ها پناه می برد نه خلاقیت و تفکر و از این رو اباذری از فریب بزرگ جامعه مدنی لیبرال در باره « انتخاب آزاد » و سرایت آن به سلیقه سیاسی به شدت هراسان است .
جامعه مدنی لیبرال – سرمایه داری متاخر آمریکایی - که در قامت نسل پاشایی و با استفاده از امکانات شبکه های اجتماعی ، روز به روز بر هویت و فرهنگ ما چنبره زده ، یک انتخاب تحمیلی اما رنگارنگ است .
جامعه لیبرالی به صورت مرموز و تکثیری و طراحی شده رسوخ می کند و آن گاه همه را اسیر خود کرده تا جایی که « خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو » غیر مستقیم می گوید : من « آزادانه » مد روز را انتخاب می کنم .
تحمیل این انتخاب شوندگی کاملا در زندگی روزمره مان حتی در کوچه و بازار ، بارز و هویداست ، بی جهت نیست که اباذری فریاد می زند ؛ دانشجویان ، تحصیل کردگان ، نخبگان و روشنفکران ، تحقیری بالاتر از این که جامعه ایران اسیر انتخاب شوندگی می شود نه انتخاب کنندگی نداریم و دولت روحانی هم در این مسیر پرتلاطم تسهیل کننده این ناهنجاری است ، چرا که خود را مدیون انتخاب شوندگی و برآمده از نسل پاشایی می داند ؛ اول اینکه توده های لیبرال نوظهور ایرانی به دنبال رفاه و آزادی خواهی روز مره گوسفندی است که آزادی را در مهیا بودن علف تازه و رفع موانع برای بهتر چریدن معنا می کند و دادن این نوع آزادی بهایی برای دولت ها و حکومت ها ندارد بلکه بر عکس فوایدی هم بر آن مترتب است .
دولت روحانی اما از حیثی دیگر نیز متکی به نسل پاشایی است و آن مدیریت توده ای و موجی افکار عمومی است که به طور پنهان توسط دولت او انجام می گیرد . گرچه محموداحمدی نژاد رای 84 خود را تا حدود زیادی مدیون همین شیوه مدیریت افکار عمومی بود ، اما روحانی از این شیوه به طور پی در پی برای پیشبرد مقاصد خود استفاده می کند ، تجلی کامل این شیوه دولت ، در ابتدای دولت و برای کسب رای و بازی با مهره های هاشمی و عارف ، قیمت دلار، استیضاح وزیر علوم ، مساله بورسیه و... قابل پیگیری است .
اباذری اما در دفاع از توده های دردمند به عنوان یک جامعه شناس که اتفاقا هنر و ادیبات و موسیقی را می شناسد ؛ می داند که آنان توان زندگی معمولی بخور نمیر را ندارند چه برسد به آنکه دست شان به موسیقی فاخر برسد ، او می گوید که ما سیستان را تبدیل به اردوگاهی کرده ایم که نشانی است از اینکه هویت و کرامت و عزت ما در حال نابودی ست .
با این حال او به مردمی تحصیل کرده و غوطه ور در دنیای مجازی هشدار می دهد حق انتخاب کنندگی را از خود سلب نکنند و به واقعیات و سونامی های نفس گیر در حال ظهور اطرافشان به دقت توجه کنند تا شاید مانع از بروز ناهنجاری همچون کپر نشینان سیستان شوند .
اباذری در چند دقیقه به اندازه یک کتاب ، یک فیلم بلند ، یک رساله دانشگاه به ما نشان داد ابتذال به همه جای ما سرک کشیده ، موسیقی و هنر فاخر ما را در نوردیده ، اقتصاد ما بیمار است ، قدرت و پول ؛ سیاست زدایی از جامعه را « یعنی انهدام جامعه چون دولت و مردم از هم می ترسند یکی شدند » با همدستی قربانیان (مردم) به پیش می برد او می گوید مردم سیستان در حال مرگند هیچ کس – هیچ کس کوچکترین توجهی به آن نمی کند ؛ همان چیزی که برای آن انقلاب شده و عده ای برای آن ایستاده اند .
شاید باور آن سخت باشد اما واقعیت تلخ ادعای سیاست زدایی و خالی شدن نخبه ها و فرار از نقد فاخر اباذری موید آن باشد که هیچ کس در نقد سخنان اباذری « مخالفان – منتقدان » نتوانستند جمله ای در خور، نقدی جالب و با محتوا در برابر او بیان کنند جز توهین و ناسزا ؛ پس اباذری درست به هدف زده است که با قالب معمول نمی شد و اباذری مجبور شد با این لحن « عریان گویی » صدایش را به مردم برساند .
فریاد جامعه شناس بر سر مردم ایران برای خطر نابودی - زیست اجتماعی - بوده است او پس از سال ها دود چراغ خوردن و تدریس در دوره های کارشناسی تا دکترا ، بسان متفکران تاثیر گذار منتقد ، به گونه ای ماهرانه و مسلط ما را دعوت به کلاس درس « مبانی جامعه شناسی » می کند اگر چه در جلسه ای مرگ واره و یا پدیده شناسی اما در خود زایش یک زندگی و تفکری نوین را رقم زده است و این مدیون خلاقیت و خاص بودن اباذری می باشد .
اینکه چه دولت در سیاست زدایی جامعه کارگزار باشد یا نباشد ، چه مقایسه پاشایی با بچه های بلوچ موجه باشد ، چه موسیقی والا یا عامیانه گوش بکنیم و چه گوش نکنیم ، چه اباذری به مردم توهین کرده باشد یا آنها را نقد ، مردم ابله باشند یا نباشند ، به هر حال « ماهی ها در سکوت می میرند » وبی تفاوتی اکثریت جامعه نسبت به شکاف عمیق فقر و ثروت ، گسترش بی عدالتی ، مساله ای است شاخص و مورد توجه.
بی توجهی به « زیست اجتماعی » و بی تفاوتی نسبت به همنوعان بشری و افول اخلاق وفرهنگ وهم صدایی دسته جمعی به دایره عامیانه نگری آن چیزی است که هر چیزی از جمله فاشیزم می تواند در جامعه بی تفاوت رسوخ نماید.
وقتی سیاست از تفکر دور می شود ، همچون سیاه چالی همه ارزش ها ی انسانی را در خود می بلعد و دین و فرهنگ را به تسخیر خود در می آورد ؛ گام هنرمندانه و مسلط اباذری لزوم پاد زهر طرح وتحقق ایده « سیاست مردمی » به جای « سیاست زدایی » در حرکت فراگیر اجتماعی به سوی عدالت را مورد توجه قرار می دهد .
چیزی که با آغاز نقد دکتر اباذری می توان به سمتش حرکت کرد و با بحث و مذاکره و مباحثه بر شرایط نه چندان مطلوب فائق آمد ، آنگاه مشمول نقد اباذری نخواهیم شد .
اباذری خاص دیگری هم داشت ، او روشنفکران و همکاران « همه کاران » خود را به دلیل سخن نگفتن با مردم و برای مردم به بهانه پیدا نکردن زبان گفت و گو با مردم ، در عملیات غافلگیرانه و خلاق در مبارزه با سیاست زدایی با روی مین رفتن و خطر کردن برای شکاندن قالب های تکراری کسالت بار و بی حاصل آنان را آشکارا و عملا در زیر گیوتین نقد قرار داده است . او حتی در نگاه دیگر ، جور نویسندگان را کشیده است ، نویسندگانی که از فرط ترس سانسور و ممیزی و یا طمع فروش و مقبولیت عام ، رسالت حقیقی نوشتن را به قبای جایگاه نمادین آن بخشیده اند ، سئوال اساسی اینجاست که هنر مندان و نویسندگان چه نقشی در عقیم ماندن ناهنجاری ایفا کرده اند و به مرده « وجدان بیدار» چه تلنگری زده اند.
اباذری هیچ کس را تحقیر نکرد ، حقیقت را تحقیر نکرد و واقعیت را زیر فرش پوپولیسم پنهان نکرده است ، آشفتگی اباذری بیشتر از این بود که نباید معیار اسطوره شدن ، سلیقه مبتذل توده ها باشد. اباذری نگفت که هیچ کس حق ندارد که صدای پاشایی را دوست نداشته باشد ، باید خط اصلی را در سخنان اباذری شناسایی کرد که آن هم مساله سیاست زدایی است نه مباحث هنری و موسیقیایی که این واکنش منفی گسترده را بر انگیخته است ..
اباذری درلحظه ای که از شدت عصبانیت به لکنت افتاده می گوید : این ملت نشان داده که تا توهین نبیند به خود نمی آید ؛ اگر کمی به عقب بر گردیم و به تاریخ دو قرن اخیر ایران نگاهی گذرا بیندازیم این حرف را که مسلما تنها دلیلش ضعف اعصاب اباذری نیست خالی از حقیقت نمی یابیم . به باور برخی تاریخ نگاران ، سخنانی که عباس میرزا بعد از شکست از قوای روس و سپردن بخش های زیادی از مملکت ، خطاب به ژوبر سفیر وقت فرانسه در ایران می گوید مبداء تاریخ مدرن ایران به حساب می آید :
شما در قشون جنگیدن و فتح کردن وبه کار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و سغب غوطه ور و به ندرت آتیه را در نظر می گیریم .
اکنون دیگر بر همگان روشن است یکی از دلایل مهم پیروزی نهصت مشروطه چیزی نبود جز تحقیری که ملت در برابر غرب پیشرفته و متمدن احساس می کرد ، احساسی که نتیجه کار متعهدانه بسیاری از روشنفکران همین مرز و بوم بود ، همین طور چه کسی قانون کاپیتولاسیون و تحقیری که در حق مردم روا داشته شده بود و تاثیری که این قانون بر بیداری مردم داشت را از یاد برده است ، به این فهرست باز هم می توان اضافه نمود . هر ملتی ناچار از به یاد آوردن و به کار بردن تجربه جمعی تاریخی خود است و هیچگاه بی نیاز از این تجربه نیست .
در این میان نمی توان به نقش دیالوگ بر قرار شده بین - جامعه شناس - مسئولیت پذیر و - دختر دانشجو - به مثابه یک جز از کل ، شگفت انگیز و مانا ، نمایندگی طرفین را به آراستگی به منصه ظهور رساند ، هیچ چیز به یاد ماندنی تر از فریاد رسا و پرغرور دانشجویی نیست که در مخالفت با استاد رجز می خواند که من اجازه دارم به هر چه بخواهم گوش کنم و هر جور که بخواهم زندگی کنم . به راستی او یک « دختر دانشجو » در این سر زمین از چه حرف می زند ؟ از کدامین « اجازه انتخاب » می گوید ؛ حقیقت این است که در صدها موقعیت دیگر او می خواسته این را فریاد بزند اما نزده پس حالا فریاد می زند ؛ حتی اگر خودش هم به آن باور نداشته باشد و او فریاد می زند ، برای اینکه فریادی زده باشد ؛ فریادی که اگر بر سر استاد نزند فقط باید بر سر خودش بزند .
خلق صحنه پایانی واقعه از مدیر برنامه بود که موید همان محافظه کاری مفرط و ادامه سیاست زدایی که با فاتحه خوانی و پخش کلیپی از مرتضی پاشایی و خروج اباذری از سالن را نشان می داد که یکی از به یاد ماندنی ترین صحنه ای بود از ملتی که نشان می داد پس از عتاب و سرزنش در اینجا و پس از همه اتفاقات پرشتاب که نیاز به دوباره گفتن نیست ، واقعیت با پشتوانه اکثریت به صریح ترین شکل ممکن برتری خود را نشان می دهد ؛ یعنی صدای پاشایی با همنوایی حاضرین در سالن ، اباذری را بدرقه می کند .
سئوال اساسی می ماند که آیا این تلنگر ماهرانه « ماهی ها در سکوت می میرند » را از مرگ نجات می دهد ؟
* بخش های از متن ، از نظریات و مقالات صاحب نظران استفاده شده است .

ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور