گروه رسانه/
واقعه آزار جنسی دانش آموزان در مدرسه ای در غرب تهران واکنش های متفاوتی را به دنبال داشته است .
همکاران و مخاطبان هر یک مساله را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داده اند.
« صدای معلم » ضمن تشکر از این دوستان از سایر معلمان و کارشناسان دعوت می کند تا این موضوع را مورد تحلیل و بررسی بیشتر قرار داده و راهکار کارشناسی را نیز ضمیمه آن کنند .
بدیهی است نظرات و دیدگاه های این دوستان محترم الزاما مورد تایید این رسانه نمی تواند باشد .
پويايي و توسعه يك سيستم، وابسته به وجود يك ساختار و مكانيزم عقلاني و تحول خواه در ارتباط با واگذاري نقش هاي حرفه اي به كاركنان به عنوان نقش آفرينان عرصه هاي سيستمي در جهت تحقق اهداف سازماني مي باشد و در صورت وجود هر نوع كاستي در فرايند واگذاري نقش هاي سازماني، مسير آنتروپي مثبت (فروپاشي) يك سيستم شروع و تسريع خواهد شد.
مقوله به كارگيري منطقي و اثربخش كاركنان در نقش هاي مختلف بر اساس اصول مديريت منابع انساني قابل تبيين بوده؛ چرا كه مديريت منابع انساني همواره به دنبال يافتن چگونگي مديريت مطلوب افراد در سازمان ها با تمركز بر سياست ها و سيستم ها مي باشد.
نتايج مطالعات و پژوهش هاي مختلف در زمينه اثر بخشي در سازمان هاي مختلف كشور، نشان از پايين بودن آن بوده و همين واقعيت به صورت مكرر در گفته هاي كارشناسان و نيز در بطن محتواي نوشته هاي موجود در مقاله ها و مطبوعات به شكل هاي متعدد طرح مي گردد.
در سازمان ها و نهادهاي كشور با درجات مختلف، نقش هاي شغلي مرتبط با مديريت ها و مسئوليت ها عمدتا بر اساس قالب هاي مشخص و قابل پيش بيني به افراد واگذار مي گردد كه لازم است ساختار حاكم و غالب مورد تحليل و بررسي قرار گيرد (البته وجود افرادي با شايستگي هاي مصرح در مناصب مديريتي سيستم ها مورد تاييد و احترام است).
افراد و جريان هايي كه خود را شايسته براي دريافت چنين سهم هايي مي دانند اي كاش حداقل با يك نگاه انتقادي و يا با يك خصوصيت خود ارزيابي به عملكرد و رفتارهاي سازماني خود در ارتباط با كارايي و اثربخشي نگاه كنند در بررسي ساختار مرتبط با تفويض نقش هاي شغلي مرتبط با مسئوليت ها و جايگا هاي شغلي حساس لازم است به چند اصطلاح از لحاظ مفهومي و عملياتي توجه شود:
1. سهم: ضريب شانس زياد در تصاحب جايگاه شغلي برتر و مناسب توسط افراد و يا گروه ها
2. تشنگان سهم: افرادي هستند كه به جايگا هاي شغلي بالاتر علاقه مند بوده،عادت كرده و لذت هاي حاصل از دريافت مزاياي آن را حس نموده اند و با حداقل تلاش به چنين موقعيت هايي دسترسي پيدا مي كنند و پس از دسترسي با منصب ها به شكل حق طبيعي و دائمي خود برخورد مي كنند.
3. اربابان سهم: افرادي هستند كه در قامت گروه ها و تيم ها به دليل برخورداري از مسئوليت هاي سازماني و مخصوصا رانت هاي قدرت، متولي جايگاه هاي شغلي به خصوص مديريت ها هستند و منصب هاي شغلي عمدتا از طريق اين افراد به ديگران واگذار مي گردد.
4. متهمان سهم خواهي: متهمان سهم خواهي دو نوع هستند:
الف: منتقدان: در گستره كنش هاي سيستم ها در جامعه ما، منتقدان از جايگاه مناسبي برخوردار نبوده و يكي از اتهامات آن ها همواره توسط سهم خواهان و يا اربابان سهم ها جهت به حاشيه راندن و يا تحقير و تخريب آ ن ها، سهم خواهي بوده در حالي كه بسياري از اين افراد علاقه اي به كارهاي اجرايي نداشته و عمدتا در جهت بهبود سيستم ها تلاش وروشنگري مي كنند.
ب: علاقه مندان به كارهاي اجرايي و مديريتي: اين گروه به عنوان عضوهاي برخواسته از سيستم ها، علاقه به حضور در كارهاي مديريتي دارند و حتي حضور خود را در كارايي سيستم ها موثر مي دانند و علاقه مند به توسعه شاخص هاي سيستم هستند هر چند كه ممكن است افرادي با توانمندي ها و قابليت هاي ضعيف هم از چنين گرايش هايي برخوردار باشند.
اگر بخواهيم بين چهار مولفه فوق به شكلي رابطه برقرار كنيم مي توان تشريح كرد كه عمدتا سهم ها توسط اربابان سهم به تشنگان سهم از طريق رابطه هاي مبتني بر روابط ارباب رعيتي و يا قومي و دوستي و يا در قالب بده بستان هاي مختلف واگذار مي شود و از بين حلقه سوم نيز افرادي ممكن است بر اساس روابط حاكم بين حلقه هاي اول و دوم وارد چرخه هاي مبتني بر سهم ها شوند.
آنچه كه از برآيند چنين فرايندي حاصل مي شود چرخش مسئوليت ها به خصوص مسئوليت هاي مهم بر مدار افراد و گروه هاي مشخص و محروم شدن جامعه و سيستم ها از ظرفيت هاي مديريتي، علمي و معنوي ساير افراد و گروه هاي اجتماعي مي باشد كه متاسفانه چنين روند بنيان افكن بر سيستم هاي مختلف جامعه حاكم بوده و در آسيب شناسي ناكارآمدي سيستم ها مي تواند به عنوان مهمترين عامل مورد توجه قرار گيرد.
متاسفانه هر زمان انتقادي توسط افراد مختلف بر حوزه هاي سيستمي يك نهاد وارد مي شود؛ منتقدان توسط تشنگان سهم و طرفدارانشان به سهم خواهي مغرضانه متهم مي شوند و اين شبهه در ذهن ها تداعي مي گردد كه هدف چنين منتقداني صرفا تصاحب منصب هاي مديريتي است و باز متاسفانه رفته رفته اين شيوه مقابله با اصحاب نقد و كنشگران تبديل به يك رويكرد و سنت رايج شده است.
پس ازطرح مطالب فوق لازم است به دو نكته مهم و اساسي توجه شود:
نكته اول در ارتباط با سيماي تشنگان سهم و اربابان سهم در ارتباط با چگونگي دريافت و كسب سهم: به طور حتم تا زماني كه مقوله آپارتايد سيستمي حذف نگرديده و اصول علمي و منطقي مبتي بر شايستگي و پاسخگويي بر فرايند احراز مديريت ها حاكم نشود؛ شرايط و آينده خوشي براي سيستم ها قابل تصور نخواهد بود
تامل و تدبر بر چگونگي كسب عمده پست ها و منصب ها در سيستم هاي جامعه، نشان از حاكم شدن يك امر منفي در احراز منصب هاي مديريتي بوده كه مبتني بر يك رابطه ارباب و رعيتي مي باشد؛ چه آن سان كه افراد براي دريافت و حفظ پست هاي مديريتي و رياستي نسبت به مافوق خود از باب چاپلوسي و رعيتي وارد شده و در ارتباط با منصب هاي پايين تر از خود نيز در قامت ارباب ظاهر مي شوند و اين چرخه معيوب همچنان ادامه دارد. در اين ميان چند سوال مهم براي اين گروه ها و افراد مطرح مي شود كه:
1. آيا جايگاه هاي اداري خاص و مديريتي كسب شده توسط اين افراد براساس شايستگي ها و توانمندي هاي آن ها شكل گرفته است؟
2. آيا واقعا در شرايط موجود مرتبط با سيستم ها، چنين اشخاصي خود را از افراد ديگر شايسته تر مي دانند؟
3. در صورتي كه اين گروه براي خود، جايگاه ممتازي در سازمان قايل هستند؛ مشخص نمايند كه بر اساس كدام اصول مديريتي و اخلاقي، خود را شايسته چنين منزلتي مي دانند و براي ديگران چنين جايگاهي قائل نيستند؟
آنچه كه در اين ميان قابل نتيجه گيري است؛ دقت بر اين واقعيت است كه چنين جايگاه هايي عمدتا بر اساس شايستگي و اصول ارتقاء براي چنين گروهي ايجاد نشده است و هر نوع بررسي علمي – پژوهشي خود مهر تاييدي بر چنين ادعا مي باشد و اين روند همواره مورد اعتراض ساير اعضاي سيستم بوده و خواهد بود.
نكته دوم در ارتباط با عملكرد افراد مرتبط با سهم خواهان و اربابان سهم ها:
افراد و جريان هايي كه خود را شايسته براي دريافت چنين سهم هايي مي دانند اي كاش حداقل با يك نگاه انتقادي و يا با يك خصوصيت خود ارزيابي به عملكرد و رفتارهاي سازماني خود در ارتباط با كارايي و اثربخشي نگاه كنند؛ هر چند كه اين روزها، همين افراد و گروه ها خود بيشتر در مقام منتقد قرار گرفته اند و باز در اين ميان براي اين افراد، چند سوال مطرح مي گردد:
1. تاكنون تا چه حد در حوزه هاي مختلف مانند آموزش و پرورش، آموزش عالي، كشاورزي، حمل و نقل، راه و مسكن، صنعت، آب و هوا و ... احساس موفقيت مي كنند؟
2. در ارتباط با كاستي هاي مختلف و گسترده در حوزه هاي مختلف مانند آموزش و پرورش، آموزش عالي، كشاورزي، حمل و نقل، راه و مسكن، صنعت، آب و هوا و ...تا چه حد احساس مسئوليت مي كنند؟
3. تا چه حد بر كاستي هاي علمي و حرفه اي خود در جهت حل مشكلات و بهبود فرايندهاي سيستم اعتراف دارند؟
4. تا چه حد بر اصول اخلاقي در ارتباط با نقش خود در ايجاد مشكلات و ضعف مديريتي خود پاي بند بوده و سعي در كنار رفتن از اين منصب ها دارند؟
5. در چه زماني شرايط را براي ظهور نيروهاي پرانرژي، جسور، تحول خواه و خلاق در سيستم مهيا خواهند ساخت؟
و اگر به عنوان يك نگاه موردي به يك سيستمي مانند آموزش و پرورش انداخته شود؛ مي توان چنين سوالاتي را براي چنين افرادي مطرح كرد كه:
1. تاكنون تا چه ميزان سبب كارايي و اثر بخشي سيستم آموزش و پرورش شده اند؟
2. تاكنون تا چه حد سبب افزايش انگيزش تحصيلي دانش آموزان شده اند؟
3. تاكنون تا چه حد سبب افزايش رضايت شغلي معلمان شده اند؟
4. تاكنون تا چه حد سبب تقويت هويت حرفه اي معلمان شده اند؟
5. تاكنون تا چه حد سبب تقويت مهارت هاي زندگي در دانش آموزان شده اند؟
6. تاكنون تا چه حد سبب كاهش آسيب هاي اجتماعي در دانش آموزان شده اند؟
7. تا چه حد سبب ايجاد زمينه هاي مناسب جهت ظهور و پرورش استعدادهاي دانش آموزان شده اند؟
8. تا چه حد سبب پرورش مهارت هاي تفكر در دانش آموزان شده اند؟
9. تاكنون تا چه حد سبب تقويت رفتارهاي شهروندي در دانش آموزان شده اند؟
10. تاكنون تا چه حد سبب تقويت روحيه همكاري و رفتارهاي تيمي در دانش آموزان شده اند؟
11. تاكنون تا چه سبب تسهيل رشد اخلاقي در دانش آموزان شده اند؟
12. تاكنون تا چه حد سبب ايجاد آمادگي براي ورود به زندگي اجتماعي در دانش آموزان شده اند؟
13. تاكنون تا چه سبب ايجاد آمادگي حرفه اي و شغلي در دانش آموزان شده اند؟
14. تاكنون تا چه حد سبب ارتقاي مهارت هاي تربيتي و روان شناختي اولياي دانش آموزان شده اند؟
و سوالات متعدد ديگري ....
به طور حتم تا زماني كه مقوله آپارتايد سيستمي حذف نگرديده و اصول علمي و منطقي مبتي بر شايستگي و پاسخگويي بر فرايند احراز مديريت ها حاكم نشود؛ شرايط و آينده خوشي براي سيستم ها قابل تصور نخواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها /
وضعیت آموزش و پرورش آذربایجان شرقی خود حکایتی شده است .
شاید در میان 31 استان و بیش از 700 منطقه و ناحیه آموزشی این جعفر پاشایی مدیر کل آموزش و پرورش آذربایجان شرقی بود که اقدام به شکایت قضایی از منتقدان خود نمود هر چند مدیر کل خوزستان نیز شکایت از اهل رسانه را در کارنامه خویش دارد .
به جای پاسخ گویی مستدل و مستند سعی کردند قلم ها را بشکنند و صداها را خاموش کنند ...
تاکنون نامه های انتقادی و اعتراضی قابل توجهی از فرهنگیان در مورد عملکرد پاشایی در صدای معلم منتشر شده است اما به نظر می رسد " پاسخ گویی " و " احترام به افکار عمومی " هنوز با ادبیات تعداد قابل توجهی از مسئولان مانوس نیست .
ظاهرا وزیر آموزش و پرورش نیز با این مساله کاری ندارد .
در چند روز اخیر « نجفیان » از معاونت پرورشی آموزش و پرورش ناحیه یک تبریز استعفا داده است .
گفته می شود "استعفای اعتراضی" ایشان جهت تاکید بر وعده های برزمین مانده رئیس جمهور در آموزش و پرورش استان و همچنین در همراهی با مطالبه اکثریت همکاران حامی سیاست های دولت است .
جمعی از تشکل های حوزه ی آموزش و پرورش و شاخه ی فرهنگیان احزاب و فعالین ستاد فرهنگیان روحانی در مورد عملکرد مدیر کل آموزش و پرورش استان نامه ای سرگشاده نوشته اند .
« صدای معلم » این نامه را منتشر می کند و همچنان منتظر پاسخ مسئولان است .
گروه استان ها و شهرستان ها/
دیروز لرستان امروز لالی ؛ فردا ....
به نظر می رسد دخالت نمایندگان مجلس در عزل و نصب های آموزش و پرورش تمام شدنی نیست .
نامه زیر توسط یکی از فرهنگیان لالی برای صدای معلم ارسال گردیده است .
« صدای معلم » آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان اعلام می کند .
سیاستها و تصمیمات آموزشی در آموزش و پرورش ایران به شدت تمرکزگزا است. شدت این تمرکز به حدی است که گمان می شود کوچکترین نرمش در آن باعث واگرایی کل آموزش شود.از این رو تصمیم گیرندگان در این ساختار ذهنی به شدت بیمارگونه داشته و به نظر می رسد که برای یکنواخت ساختن هویت چهل تکه جغرافیایی ایران همچنان بر سر نظریات "کاظم زاده ایرانشهری"و "کسروی"ها تکیه می کنند. اگر چه با استفاده از نظریات این قبیل افراد رضاشاه توانست هویت تقریبا یکسانی را بر مردم –به وسیله تکیه بر زبان فارسی و صد البته با داغ و درفش— تحمیل کند اما این به معنای آن نیست که قومیتهای مختلف در گوشه و کنار ایران با این تصمیمات تمرکزگرا ،هویت خود را از دست بدهند.
این متن در پی پاسخ به این سوال است که سیستم تصمیم گیری متمرکز در آموزش و پرورش تا چه میزان با موفقیت روبه رو شده است؟
آیا وجود یک سیستم به شدت تمرکزکز گرا می تواند با واقعیت های جغرافیایی و قومیتی ایران سازگار باشد؟
آموزش و پرورش در هر کشوری بازتاب شیوه حکومت آن کشور است.
در یک سیستم دموکراتیک ، آموزش و پرورش محتاج فکر و اراده و نیروی تصمیم و ابتکار فردی و بالاخره اتکا به نفس و استقلال رای آحاد اجتماع است.این نوع آموزش و پرورش قلمرو وسیعی را برای فکر و اندیشه فردی اختصاص می دهد و با انگیزه های مختلف سعی می کند آنها را در این جولانگاه عظیم برای اتخاذ تصمیم و نشان دادن ابتکارات فردی به فعالیت وا دارد.
بدیهی است وقتی چنین سیستمی برای تفکر و وجود انسان ارزشی بسی فراتر از تصور قایل است نتایج حاصل از آن نیز می تواند به تولید قدرت و پیشرفت کشور بینجامد و مشروعیت حاکمیت را به صورت اتوماتیک تضمین کند.
تمرکزگرایی تصمیمات در این آموزش و پرورش مطلقا جایی ندارد و آموزشهای علمی جهانشمول توام با ایده های منطقه ای به دانش آموزان آموزش داده می شود.
برعکس ،در یک سیستم استبدادی ، آموزش و پرورش سعی می کند حیطه فکر و اراده فردی را محدود نماید ،آن قدر آن را محدود می سازد که فقط یک نوع سنخ و تنها همان نوع سنخ فکر محیطی برای تجلی و رشد پیدا کند و آن نوع خاص تفکر هم عینا همان نحوه فکری باشد که دیکتاتور و یا هیاتی که امتیازات خاصی را به خود اختصاص داده و بر اساس آن به اجتماع حکومت می کند ،اتخاذ کرده باشد.
مبرهن است که نتایج حاصل از این آموزش و پرورش تربیت یک مردم بی اراده و آلت دست می باشند.
اساسا هدف در این سیستم این است که اکثریت بی سواد ( بیسوادی مدرن ) یا کم سواد و فاقد رشد فکری یک جامعه ، باید سیاستها و خط مشی هایی را که حکام مرکزی برای حسن انجام امور و صلاح خود افراد اجتماع وضع کرده اند بی چون و چرا پیروی کنند.....
حال که ویژگیهای دو نوع آموزش و پرورش دموکراتیک و استبدادی به طور مختصر ذکر شد به سادگی می توان دریافت که کدام نوع آموزش و پرورش در ایران می تواند به تولید قدرت و مشروعیت نظام حاکم بینجامد.
آموزش و پرورش ایران راهی جز این ندارد که برای ایجاد مشروعیت و همچنین سهیم سازی قومیتهای مختلف در قدرت ،از اختیارات اقتدارگرایی و تمرکزگرایی خود کاسته و به سمت تفویض اختیارات به استانها حرکت کند در غیر این صورت به وضعیتی که هم اکنون شاهد آن هستیم خواهیم رسید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
خلاصه قسمت اول و دوم
تصمیمهای سهگانهای که بانک مرکزی در بهمن 96 گرفت ، تعادل را برنگرداند اما ثبات موقت را برگرداند.
در بحران ارزی نقش بانک مرکزی در حد عاملیت است. اما مقصر اصلی سازمان برنامه است که نقش آمریت را ایفا میکند.
سرکوب نرخ ارز، منافع سرشاری عايد کسانی کرده که دسترسی به ارز سوبسیدی دارند و البته در انتهای سال ۹۶ ، بخشی از منافع ِ ارز سوبسیدی به بخشی از مردم عادی نیز رسید. کسانی که با اعلام ِ سیاست های ارزی در دو ماه پايان سال این علامت را از دولت گرفتند که اگر در صف خريد دلار باستند، سود می برند.
برخي از اقدامات اقتصادي روحاني از جمله کنترل دستوري نرخ ارز همچون عملکرد ِ اشتباه ِ سلف وي خطا مي باشد ولي سياست انقباضي وي برخلاف سياست انبساطي معجزه هزاره سوم صحيح بوده است !
روی سخن ما با مسوولان محترم است که باید پاسخگوی اقدامات و تصمیمات خود، از جمله نادیده گرفتن هشدارهای کارشناسانه و دلسوزانه باشند. تدبیر اضطراری کنونی تنها میتواند اقدامی موقت و گذرا باشد، امید انتظاری کارشناسان ، تدوین سیاست پولی و ارزی منسجم برای حرکت به سوی بازارهای آزاد و غیردستوری است.
وضع اقتصاد باید پایدار باشد. قیمتها در یک اقتصاد پایدار باید همواره به گونهای باشند که شرایط پایدار ایجاد شود. اگر این فرض را بپذیریم، الزاماً بایستی قیمتهای تعادلی و غیردستوری را نیز بپذیریم. آنچه در اقتصاد قیمتهای تعادلی خوانده میشود، قیمتهایی است که عرضه و تقاضا را در یک وضع پایدار قرار میدهد. سیاستگذاری اقتصادی در ایران مانند ساختن یک شهر معلق است.
افرادی که از اقتصاد مقاومتی یا اقتصاد توسعهگرا نتیجه میگیرند که قیمتها باید مدیریت شود، منظورشان این است که قیمتها باید در نقطه غیرتعادلی حفظ شوند. مشخصتر، ادعایشان این است که دولت باید درآمد نفتی را صرف ساختن شهر معلق کند.
وقتی نرخ ارز را سرکوب میکنند در واقع قدرت رقابتی کالاهای داخلی را نسبت به کالاهای خارجی از بین میبرند. میزان قدرت رقابتی در کالاهای مختلف ما متفاوت است. ممکن است کاهش قدرت رقابتی به یک کالا صدمه زیادی وارد نکند، ولی تولید کالا در بخشهای دیگری را کاملاً نابود کند.
قسمت سوم
پرسش کننده : (10)
بعد از عهد شکني آمريکا و خروج از برجام و احتمال تشديد فشار هاي خارجي و طراحي سه سناريو از سوي دولت براي مقابله با اين بد عهدي آيا بهتر نيست از فشار بر روي دولت بکاهيم و از اصرار به اصلاحات مالي از جمله کنترل نرخ ارز دست بر داريم ؟
پاسخ دهنده ( 10) :
"با اصلاح ساختارهای مالی، آسیبپذیری اقتصاد ایران در برابر شوکها و تهدیدهای خارجی کاهش پیدا میکند و اعتبار و ثبات بیشتری بر بازارهای داخلی حاکم میشود. اصلاحات ساختاری، نیازمند درک حساسیت و اهمیت این موضوع و حمایت تمام ارکان تصمیمگیری در کشور است. اگر چالشهای اصلی و مهم بخش مالی اقتصاد ایران را فهرست کنیم در صدر این فهرست، کسری بودجه، بدهیهای دولت، مشکلات ساختاری نظام بانکی و سیاستهای ارزی قرار خواهد داشت. هر چهار حوزه مورد اشاره بریکدیگر اثر متقابل دارند و اصلاح هر یک بدون اصلاح حوزههای دیگر امکانپذیر نخواهد بود." (10)
بانک مرکزی چون مسوولیت تورم را بر عهده دارد نمیتواند مسوولیت تراز تجاری را هم داشته باشد. بانک مرکزی نمیتواند هم سیاستگذار پولی باشد و هم سیاستگذار ارزی. ریشه مشکل، در تعارض بین ابزار و وظایف سیاستگذار پولی و سیاستگذار ارزی است "سیاستهای ارزی در دورههای مختلف همواره هزینههای بسیاری بر اقتصاد کشور تحمیل کرده است بهطوری که میتوان سیاستهای ارزی را یکی از نقاط اصلی آسیبپذیری اقتصاد ایران دانست. در دورههای مختلف در اقتصاد ایران چرخه «سرکوب نرخ ارز- جهش نرخ ارز- محدودیتهای شدید» تکرار شده و این چرخه خسارتهای زیادی به اقتصاد ایران وارد کرده است. " (10)
"با نگاهی به ۴۰ سال گذشته همواره در دورههای سرکوب نرخ ارز، صادرات و تولید ملی تضعیف شده و خروج سرمایه شکل گرفته است. در دورههای جهش نرخ ارز بحران سفتهبازی و بیثباتی رخ داده است و در دورههای محدودیت شدید نیز بازار سیاه و فساد گسترش یافته است. لذا لازم است اصلاحات اساسی در سیاستهای ارزی شکل بگیرد. در بحران ارزی اخیر، اگرچه دولت با ایجاد محدودیتهایی در مبادلات ارزی و توقف فروش ارز مداخلهای، مانع از گسترش بحران شد ولی لازم است گامهای اساسی برای اصلاح سیاستهای ارزی و رفع ریشه بیثباتی نرخ ارز برداشته شود. " (10)
بهتر است به روند قبلي بحث بازگرديم .
پرسش کننده : (7)
اگر بانک مرکزی در بهمن 1396 چه در مقام عامل و چه در مقام آمر، واکنش نشان نمي داد ؛ اقتصاد ما دچار شوک شدیدی نمیشد؟ ما در سال ۹۱ هم تجربه جهش ارزی و شوک رکودی ناشی از آن را داشتیم. فکر نمیکنید اگر بانک مرکزی این اقدام را نمیکرد ما دچار رکود هم میشدیم؟ (7)
پاسخ دهنده : (7)
به همان دلیل که ساختن شهر معلق هزینه دارد، انحراف از قیمت تعادلی نیز هزینه دارد و استمرار در انحراف از تعادل هزینه بیشتری دارد. ایدهآل این بود که در همه سالهای گذشته به تدریج و با شیب ملایم قیمت ارز را در نقطه تعادل نگه میداشتیم. قبل از ابلاغ تصمیمهای سهگانه ما حدود ۲۰ درصد با قیمت تعادل فاصله داشتیم اما الان این فاصله بيشتر شده است . تصمیم و اراده بانک مرکزی بر این است که قیمت امروز ارز را تا جایی که میتواند حفظ کند. با رشد کلهای پولی در سال ۹۷، این یعنی فاصله کنونی با فاصله تعادلی بیشتر میشود و همین ناپایداری این شهر معلق را افزایش میدهد. استمرار فاصله بین قیمت واقعی و قیمت تعادلی، نوعی هزینه است.( 7)
پرسش کننده : (8)
بحث ِ گسترش کالاي قاچاق ناشي از کنترل نرخ ارز جاي خود دارد ! سئوال در مورد تأثير کنترل نرخ ارز در حمايت از توليد داخلي را توضيح دهيد !
پاسخ دهنده : (8)
اشتباه دیگر سياستگذاران این است که تصور میکنند افزایش نرخ دلار تورم ایجاد میکند، درحالیکه رابطه برعکس است و این تورم است که نرخ دلار را افزایش میدهد. با تثبیت نرخ دلار میخواهند از آثار تورم جلوگیری کنند که این آثار هم در یک مقطع زمانی به صورت جهش خودش را نشان خواهد داد. در حالی که اگر نرخ ارز را به تدریج تعدیل کنند، از تولید داخلی محافظت میشود، مملکت به عرصه تاختوتاز کالاهای وارداتی تبدیل نمیشود و از جهش نرخ ارز هم جلوگیری میشود. (8)
هر مقطعی که تثبیت نرخ ارز را داشتهایم، بعد از آن جهش ارزی هم اتفاق افتاده است. اما دقیقاً چه زمانی جهش رخ میدهد؟ ممکن است عاملی مانند تحریمها جهش ارزی را تسریع کند، اما حتی اگر هیچ اتفاق غیرعادی هم رخ ندهد، جهش در زمان خودش اتفاق میافتد. مثلاً جهش ارزی سال 91 اگر در همان سال اتفاق نمیافتاد با یکی دو سال تاخیر انجام میشد همانطور که در ونزوئلا اتفاق افتاد. شاید عامل تسریعکنندهای شکل نگیرد، ولی به این معنی نیست که جهشی اتفاق نخواهد افتاد. (8)
پرسش کننده : (7)
مشخصاً راهکار ِ حل ریشهای مشکل ارزی کشور چیست؟
پاسخ دهنده : (7)
ریشه حل مشکل در اصلاح حکمرانی اقتصادی ( اصلاح ساختار ) است. مشخصاً دو نکته را باید عنوان کنم:
1- مستقل کردن سیاستگذاری پولی از سیاستگذاری بودجهای
2- مستقل کردن سیاستگذاری ارزی از هر دوی اینها. (7)
به جاي دو نهاد بودجه ريزي آمر و بانک مرکزي عامل (که مستقل شدن آن ها به اصلاح مديريتي نياز دارد ! ) به تأسيس ِ نهاد ِ سوم ِمستقل ( اصلاح ساختاري ) براي سياستگذاري ارزي هم نياز داريم . (7)
در مورد استقلال سیاستگذاری پولی از سیاستگذاری بودجهای در علم اقتصاد به قدر کافی کار شده و به قدری مقاله داریم که نیازی به توضیح نیست. اما چون در اقتصادهای توسعهیافته ، دولت درآمد ارزی ندارد و جریان آزاد سرمایه برقرار است نیازی به سیاستگذاری ارزی ندارند ، لذا طبعاً به ویژگیهای حکمرانی در سیاستگذاری ارزی کمتر پرداخته شده است. (7)
اگر بپذيريم بانک مرکزی بهعنوان مجری سیاستگذاری پولی مسوول مهار تورم است. میخواهم استدلال کنم این مسوولیت با سیاستگذاری ارزی بهینه در تعارض قرار میگیرد. برای تشریح این مساله اول باید ویژگی سیاستگذاری ارزی بهینه را تشریح کنم. یک سیاستگذاری ارزی زمانی پایدار است که تراز تجاری پایدار باشد. این در چارچوب همان فلسفه است که یک اقتصاد باید در وضع پایدار باشد. یکی از مصادیق پایداری، تراز تجاری پایدار است و این یعنی تراز تجاری که نه خیلی مثبت باشد و نه خیلی منفی. یک سیاستگذاری ارزی باید چنین وضعی را مورد هدف قرار دهد. (7)
پرسش کننده : (7)
شما میدانید که مدتهاست مساله اقتصاد مقاومتی در ایران باب شده و همه پیشنهادات بر این اساس سنجیده میشود که چقدر در راستای اقتصاد مقاومتی است. آیا این پیشنهاد شما با اقتصاد مقاومتی همخوانی دارد؟
پاسخ دهنده : (7) سیاستگذاری ارز را از دست سیاستگذار پولی بگیریم تا بدون ارز، بلکه با پایه پولی و نرخ بهره بینبانکی وجه اسمی اقتصاد کلان را مدیریت کند. در نهایت 5 /85 درصد درآمد ارزی را به حساب نهاد سیاستگذار ارزی واریز کنیم، نهادی که اولاً از سیاستگذاران بودجهای و پولی مستقل است و ثانیاً مسوول حفظ واردات در سطحی پایینتر از سطح صادرات تجدیدپذیرهاست.
"دقیقاً فایده سیاستگذاری ارزی مستقل، کسب هدف اقتصاد مقاومتی است. مگر یک هدف مهم اقتصاد مقاومتی کاهش اتکا به واردات نیست؟ مگر تولید دانشبنیان از ویژگیهای اقتصاد مقاومتی نیست؟ در حال حاضر واردات ما خیلی بیشتر از صادرات تجدیدپذیر است. بخشی از آن به خاطر سهم ارزش نفت، گاز، سنگآهن، سنگهای تزیینی و... از صادرات است که همگی تجدیدناپذیرند. به خاطر سهم اینها از سهم صادرات کل کشور است که تراز تجاری مورد نظر ما منفی است. این نهاد سیاستگذاری ارزی، به خاطر هدفی که برای آن تعیین شده، عملاً مشوق افزایش بهرهوری، تولید دانشبنیان، ایجاد ارزشافزوده در داخل کشور و افزایش اتکا به تولید داخل خواهد بود تا بتواند هدف تراز تجاری را ایفا کند. از اینرو به نظر من این مساله با اهداف کلی اقتصاد مقاومتی همخوان است. اختلافنظری که من با طرفداران اقتصاد مقاومتی دارم این است که استنباطی که آنها از اقتصاد مقاومتی دارند مدیریت قیمتهاست. در صورتی که راه حصول اقتصاد مقاومتی اصلاح و به تعادل رساندن قیمتهاست. به نحوی که اقتصاد به پایداری برسد از جمله در تراز تجاری" .(7)
پرسش کننده : (7)
آيا با ساختار کنوني که عمده ي ارز ِ ناشي از فروش نفت در اختيار بانک مرکزي است ! ما میتوانیم بازار آزاد ارز داشته باشیم یا نه؟
تا عزم ملي براي تئوريزه و اجراي کردن اين مفاهيم ايجاد نشود ، تحقق آن ها امکان پذير نيست و اين موضوعات در حد شعار ، نصب بنر و تشکيل کار گروه و ...باقي مي ماند
پاسخ دهنده : (7)
در اين سيستم که عمده ارز ِ ناشي از فروش نفت در اختيار بانک مرکزي است که قدرت شکست دستوري قيمت ارز در بازار را دارد ، ما نمیتوانیم بازار آزاد ارز داشته باشیم. بهطور کلی یک بازار، فقط در عدم ِحضور شکست بازارها بهینه است و ما یک شکست بازار داریم. بدون رفع آن شکست بازار، نمیتوانیم بازار آزاد ارز را شکل دهیم. (7)
پرسش کننده : (7) :
شکست بازار چیست ؟بيشتر توضيح دهيد
پاسخ دهنده : (7)
بزرگترین عرضهکننده ارز در کشور ما بانک مرکزی است که سهم دولت از ارز نفتی را به فروش میرساند. بانک مرکزی در بازار ارز قدرت قیمتگذاری دارد و این به معنی شکست بازار است. وجود این شکست بازار یعنی در یک بازار آزاد نمیتوانیم به نرخهای بهینه برسیم. قبل از اینکه بخواهیم بازار را تشکیل دهیم باید به این شکست بازار بیشتر فکر کنیم. ما میدانیم که نرخ مطلوب ارز نرخی است که اقتصاد را در حالت پایدار قرار میدهد و مشخصاً وجهی از اقتصاد که ارز بر آن تاثیر میگذارد وجه تجارت خارجی است. پایداری در تجارت خارجی به اینمعنی است که یک تراز تجاری پایدار برقرار باشد. (7)
پرسش کننده : (7)
منظور شما از تراز تجاری پایدار این است که صادرات و واردات مساوی باشد یا صادرات غیرنفتی با واردات مساوی باشد؟
پاسخ دهنده : (7)
به جاي تکيه به صادرات تجديد ناپذير ، بايد به صادرات تجديد پذير تکيه کنيم !
منظور من این است که واردات از صادرات تجدیدپذیرها پیشی نگیرد. (7)
پرسش کننده : (7)
صادرات تجديد ناپذير و صادرات تجديد پذير را توضيح دهيد .
پاسخ دهنده : (7)
صادرات تجدیدپذیرها به این نحو محاسبه میشود که صادرات کل -نفتی و غیرنفتی- را مشاهده میکنیم و سپس ارزش کالای تجدیدناپذیر تولیدشده اعم از نفت، سنگآهن، سنگ مس، طلای استخراجشده از معادن و... را که در کالاهای صادراتی به کار رفته بود از ارزش کل صادرات کسر میکنیم. حاصل ارزش صادرات تجدیدپذیر است.( 7)
پرسش کننده : (7)
با توجه به تعريف ِ صادرات تجديد ناپذير و صادرات تجديد پذير آيا شاخص ِ صادرات غير نفتي در ايران اشتباه نمي باشد ؟
پاسخ دهنده : (7)
اطلاعات موجود در شاخص صادرات تجدیدپذیرها دقیقتر و قابل تحلیلتر از شاخص صادرات غیرنفتی است. مگر گاز طبیعی با نفت چه فرقی دارد که ما گاز را در زمره صادرات غیرنفتی به حساب میآوریم؟ شاخص صادرات غیرنفتی شاخص گمراهکنندهای است.(7)
پرسش کننده : (7)
با توجه به توضيحات شما شرط پايداري ارزي چيست ؟
پاسخ دهنده : (7)
من میخواهم پیشفرض بگیرم که تنها شرایط پایدار ارزی، شرایطی است که در آن واردات از صادرات تجدیدپذیرها پیشی نگیرد. (7)
پرسش کننده :
اين تعريف به اقتصاد مقاومتي و حمايت از کالاي ايراني نزديک تر است !
پاسخ دهنده :
تا عزم ملي براي تئوريزه و اجراي کردن اين مفاهيم ايجاد نشود ، تحقق آن ها امکان پذير نيست و اين موضوعات در حد شعار ، نصب بنر و تشکيل کار گروه و ...باقي مي ماند ؛ زيرا اصلاح مديريت ها ضروري و مفيد است ولي تا اشکالات ساختاري برطرف نشود ،اصلاح مديريت ها ابتر مي ماند !
پرسش کننده : (7)
یعنی شما میگویید بانک مرکزی تراز تجاری بر مبنای صادرات تجدیدپذیرها را ملاک قرار دهد ، عرضه ارز در بازار ارز را برای مدیریت قیمتهای اسمی داخلی یا به عبارتی مهار تورم استفاده نکند؟
پاسخ دهنده : (7)
مشکل همینجاست که بانک مرکزی چون مسوولیت تورم را بر عهده دارد نمیتواند مسوولیت تراز تجاری را هم داشته باشد. بانک مرکزی نمیتواند هم سیاستگذار پولی باشد و هم سیاستگذار ارزی. ریشه مشکل، در تعارض بین ابزار و وظایف سیاستگذار پولی و سیاستگذار ارزی است. ما یک بحث تعارض منافع داریم که متوجه افراد است و یک بحث تعارض وظایف داریم که متوجه نهادهاست.
تعارض منافع میگوید افراد نباید در سمتها و موقعیتهایی باشند که منافع متعارض داشته باشند؛ که اگر چنان سمتهایی داشته باشند، یکی از این منافع را بر دیگری ترجیح میدهند و زیان آن متوجه مسوولیت دیگران میشود. اما در مطالعه حکمرانی، درباره نهادها هم نوعی تعارض داریم و آن تعارض وظایف است. اگر نهادی دو وظیفه مختلف اما متعارض داشته باشد، استفاده از ابزارهاییک وظیفه در جهت اجرای وظیفه دیگر، منجر به عدم بهینگی میشود. مشخصاً در بحث سیاستگذاری پولی و ارزی ما مشکل تعارض وظایف بروز کرده است. (7)
پرسش کننده : (7)
چگونه چنین اتفاقی افتاده است؟ وقتي ارز به عنوان يک ابزار وسوسه کننده در اختيار بانک مرکزي باشد که پذيرفته ايم کنترل تورم را عهده دار باشد ! چه مي شود ؟ توضیح بیشتری بدهید.
پاسخ دهنده : (7)
بانک مرکزی وظیفه مهار تورم را دارد. ارز غیرتعادلی میتواند تورم را پایین نگه دارد. این توان ارز اگرچه ناپایدار است اما بانک مرکزی را وسوسه میکند که از آن بهعنوان یک ابزار استفاده کند. همانگونه که سیاستگذار بودجهای و سیاستگذار پولی در تعارض وظایف قرار دارند و باید مستقل از هم باشند، سیاستگذاری پولی و ارزی هم در تعارض وظایف قرار میگیرند. در صورت داشتن درآمد ارزی، حفظ تورم در سطح پایین میتواند در تعارض با حفظ تراز تجاری قرار بگیرد. از اینرو این وظایف بایستی به دو نهاد مستقل اعطا شوند. مطابق قانون 5 /14 درصد درآمد نفتی سهم شرکت ملی نفت است. مازاد بر این رقم وارد خزانه میشود. البته بخشی به صندوق توسعه ملی میرود. پیشنهاد من این است که مازاد 5 /14 درصد نباید مستقیم به دولت داده شود. راهکاری که من پیشنهاد میکنم این است که کل مازاد بر آن 5 /14 درصد وارد صندوق دیگری شود. (7)
پرسش کننده : (7)
وظايف اين صندوق چه مي شود ؟
پاسخ دهنده : (7)
در بلندمدت وظیفه این صندوق این باشد که با سه ابزار تراز تجاری را مدیریت کند. اول اعطای تسهیلات ارزی به تجار ایرانی، دوم سرمایهگذاری ارزی در خارج از کشور و سوم فروش ارز در ازای دریافت ریال. (7)
در این حالت، سیاستگذار پولی مسوول مدیریت کردن رابطه بین بخش واقعی اقتصاد و بخش اسمی اقتصاد کلان میشود؛ و سیاستگذار ارزی مسوول مدیریت نسبت واردات به صادرات تجدیدپذیر، و در واقع وجه تجارت خارجی اقتصاد کلان میشود.
پرسش کننده : (7)
اگر بخواهیم جمعبندی کنیم آيا شما معتقدید مشکل در حکمرانی اقتصادی است؟
پاسخ دهنده : (7)
بله، مشکل این است که پایه پولی در دست سازمان برنامه است و ارز در دست بانک مرکزی. تعارض وظایف موجب اشکال در حکمرانی شده. در جهت جبران، سیاستگذار در تلاش برای ساختن یک شهر معلق است و در این مسیر منابع کشور را مستهلک میکنند. وقتي کفگير به ته ديگ بخورد و منابع نقدي به انتها برسد ، این شهر معلق به زمین میخورد و اقتصاد دچار زلزله میشود. اول باید این جنگ بیفایده با تعادل در بازار را کنار بگذاریم، به تعبیری اقتصادمان را روی زمین سفت بنا کنیم، و بعد از آن از سیاستگذار بودجهای بخواهیم فقط با مالیات دولت را اداره کند و دست از سر پایه پولی و ارز بردارد.
از سوی دیگر سیاستگذاری ارز را از دست سیاستگذار پولی بگیریم تا بدون ارز، بلکه با پایه پولی و نرخ بهره بینبانکی وجه اسمی اقتصاد کلان را مدیریت کند. در نهایت 5 /85 درصد درآمد ارزی را به حساب نهاد سیاستگذار ارزی واریز کنیم، نهادی که اولاً از سیاستگذاران بودجهای و پولی مستقل است و ثانیاً مسوول حفظ واردات در سطحی پایینتر از سطح صادرات تجدیدپذیرهاست. (7)
منابع :
(9 ) سر مقاله روزنامه دنياي اقتصاد شماره 4302 روز چهارشنبه 22 فروردين 1397 به قلم دکتر موسي غني نژاد
(10 ) سر مقاله به قلم حميد آذمند به نام اصلاحات مالی، مهمتر از همیشه روزنامه شماره ۴۳۲۹ دنياي اقتصاد روز چهار شنبه مورخ 26/2/97
در اواسط سال تحصیلی ۹۷-۹۶ بود که صحبت هایی مبنی بر برکناری یا استعفای اجباری مسئول سابق اداره ی آموزش عشایر شهرستان لالی جناب آقای امین هزاریان و انتصاب شایسته ی دکتر خداداد خدری میرقائد به گوش رسید که متاسفانه به دلایلی این انتصاب تا اردیبهشت ماه به تعویق افتاد و بالاخره بعد از ماه ها انتظار این انتصاب در سالن ارشاد با تودیع مسئول سابق اداره ی آموزش عشایر شهرستان لالی صورت گرفت اما به شیوه ای غیرمتعارف و بدون معارفه ی مسئول جدید آموزش عشایر شهرستان.
البته معارفه ی این مسئول شایسته و توانمند جناب آقای دکتر خداداد خدری میرقائد در روزهای آتی انجام خواهد شد ولی سوالی که پیش می آید این است که علت عدم معارفه ی دکتر خدری در سالن ارشاد و به تاخیر انداختن معارفه ی ایشان چه بوده است؟
گفته می شود عدم وجود برنامه در جذب نیروهای پیش دبستانی و حق التدریس، بی توجهی به سهمیه خانواده فرهنگیان، جذب نیروها با مدارک غیر مرتبط، و نارضایتی مردم و فرهنگیان عشایر از دلایل تغییر در آموزش عشایر لالی بود.
حال از فرهنگیان آموزش عشایر لالی انتظار می رود با همکاری و هم اندیشی با این نیروی توانمند کیفیت آموزش منطقه را به سطح مطلوب برسانند.
مدیرکل آموزش و پرورش خوزستان:
* آیا دست هایی پنهان وجود دارد که جلوی این معارفه را گرفته اند یا خیر؟
* آیا دلیل تاخیر این معارفه مسایل جناحی و سیاسی یا قدرت و دخالت نماینده ی مجلس می باشد؟
* آیا دلیل این تاخیر تهدید یا فشار برخی از معلمان و مسئولان شهر و عشایر به جهت مسایل طایفه ای نیست؟
* آیا دلیل این تاخیر شایعات_دروغین و بی اساس برخی از افراد در خصوص درگیری احتمالی و موارد دیگر با روی کار آمدن ایشان نیست؟
در هر صورت این تاخیر در عدم معارفه ایشان نشان دهنده ی ضعف مدیر کل آموزش و پرورش استان خوزستان در انتصاب ها و عزل هاست.
وزیر محترم آموزش و پرورش
آیا وقت آن نشده که با وجود این همه اتفاقات و نارضایتی ها در مجموعه ی آموزش و پرورش طی سال های اخیر مدیرکل فعلی را عزل و فرد دیگری را برای مدیرکلی آموزش و پرورش استان خوزستان تعیین کنید؟
( لطفا مدیرکل آموزش و پرورش استان خوزستان پاسخگو باشند... )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید