می گویند بودجه روش دخل و خرج دولت را مشخص می کند. یا بودجه سندی است شامل پیش بینی درآمدها و هزینه های عمومی در ظرف مدت یک سال به منظور اجرای عملیاتی معین برای دستیابی به اهداف تعیین شده با قدرت اجرایی مشخص و چنانچه رقم پیش بینی شده برای درآمدها از هزینه های عمومی کمتر باشد ، " کسری بودجه " به وجود می آید. ئوال بنده این است در یک جامعه حدود 81 میلیون نفری با لایه های بسیار قدرت و اقتدار سیاسی ، چرا کسی یا نهاد و سازمانی من معلم را نمی بیند ؟ دانش آموز کشور را هیچ می انگارد و نظام آموزشی را قربانی می سازد؟
مثلا دولت وظیفه دارد برای تحقق تصمیم افزایش حقوق کارمندان منبع درآمد جدیدی را بیابد تا بتواند اضافه پول را تهیه کند که نوعی تلاش اقتصادی است و اثرات مثبتی بر سایر بخش های اقتصادی دارد و ورود این مقدار پول به بازار بر قیمت ها اثر می گذارد. اما اگر دولت برای پرداخت این اضافه حقوق ، از منابع مالی موجود استفاده نماید ، باعث افزایش تورم و ایجاد عدم تعادل در بازار می گردد. حال اوضاع آموزش و پرورش از هر دو جریان به دورتر است چون برای پرداخت نه دولت به ایجاد منبع مالی جدید یعنی افزایش تولید دست می زند و نه توانایی پرداخت آن را از منابع موجود دارد ، بلکه دچار کسری بودجه ذاتی است!
اصولا واقعیت کسری بودجه در اواخر یک سال مالی مشخص می شود که نشانگر آن است که هزینه های دولت بیشتر از درآمدهای حاصله بوده است. علیرغم تعریف ، کسری بودجه در کشور ما در همان زمان تصویب بودجه پیش بینی شده یعنی زمستان سال 96 مشخص شد و از ابتدای سال 97 زمزمۀ ناکافی بودن بودجه وزارت آموزش و پرورش شنیده می شد.
برخی از نمایندگان مجلس و مسئولین خود وزارتخانه و مدیران ریز و درشت ، از احتمال عدم پرداخت به موقع پاداش آخر خدمت بازنشستگان سال 96 و یا مطالبات چندین سالۀ آنان خبر می دادند از جمله آقای میرزاده سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس . و چنین نیز شد و هنوز علیرغم وعده ها ، که اصولا برای کسب زمان مناسب جهت دریافت مالی از منبعی یا وقوع معجزه ای است تصفیه حساب کامل ، در هاله ای از ابهام پرداخت یا عدم پرداخت مستتر است. هیچ وزارتخانه ای چنین وضعیتی نداشته و ندارد، یعنی فعالیت یک سال مالی را آغاز نکرده دچار کسری بودجه نگردیده است. آیا این به معنای ورشکستگی است ؟ یا به معنای کاهش سطح اشتغال و تولید است ؟ یا به معنای بی اعتنایی به فرهنگیان ؟ و یا .. شاید هم تمامی موارد سهم دارند.
وزارتخانه های دیگر چون وزارت نیرو ، وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات ، نفت و انرژی ، صنایع ، جهاد کشاورزی و..... همگی منبع درآمد دارند ، مصرف مردم یعنی ایجاد درآمد برای این وزارتخانه ها و دولت و اصولا اگر هزینه های آنان بیشتر از درآمدهایشان باشد آنگاه دچار کسری بودجه می شوند که در پایان سال یا حداقل خیلی ولخرجی کرده باشند سه چهار ماه آخر سال مشخص می شود.
وزارت علوم نیز همانند آموزش و پرورش مصرف کننده است نه تولیدکننده ، چرا ما دچار کسری بودجه می شویم اما آنان خیر ؟ چرا در این جامعه قدرت استنباط سرمایه گذاری برای نظام آموزش عمومی در جامعه وجود ندارد ؟ چرا متوجه نیستیم که توسعه پایدار نظام آموزشی یعنی بیمه و تضمین آیندۀ کشور؟
شما هیچ گاه معلم را ندیدید. شما باور نکردید که تعداد زیاد یک گروه شغلی یعنی قدرت و توانمندی اجرایی . شما فقط معلم را نردبان فعالیت های خود کردید.
در جریان این بی اعتنایی و دهن کجی آشکار به معلم جامعه ، روز به روز او را کوچک تر کردید. اعتبار و شأن و جایگاه و معیشت او را روز به روز در سایۀ فشارهای ناشی از عملکردهای دفعتی و ضربتی و بدون بررسی های کارشناسانه ، نابود ساختید. ابتدا با گرفتن شهریه هایی برای ثبت نام تحت عناوین مختلف ، روح معلم را به اولیای دانش آموزان فروختید. سپس دانش آموز فهمید که معلم کلاس درس با پرداخت پول بابای او تدریس می کند لذا پرتوقع گردید. روز معلم گذاشتید تا با هدایای جا ماندۀ منزل اولیا ، معلم را تأمین نمائید. معلم شد مضحکۀ جامعه. دیگر روزگار گذشته نبود که معلم را به دو دلیل حرمت نهند : اول آموزش دانش و سواد و دوم داشتن کار دولتی .
آری !
ارزش هر دو متزلزل شده بود و به همراه خود معلم نیز سست بنیاد گردیده بود. معلم شد پُرکنندۀ خلاهای آموزش عالی به هنگام برقراری کنکور و کسی که برای چندرغاز، مراقب امتحانات نهایی بود و در تصحیح اوراق سرو دست می شکست ، که هزینه آنها هیچگاه هم به موقع داده نمی شد . و در ایام انتخابات چه کسی مصمم تر و قابل اعتمادتر و جانفشان تر از او.
معلم شد ابزاری برای افعالی. اما هیچ کدام از شما حتی فکرش را هم نکردید که با بی ارزش ساختن معلم بدون بیمه و منزلت و رفاه و حقوق مناسب ، همزمان ارزش علم و دانش نیز تقلیل می یابد. امروز آموزش و پرورش به عنوان یک وزارتخانه آنقدر بی ارزش گردیده است که حتی بودجه لازم برای پرداخت بدهی های خود به آن اختصاص نمی یابد. کلام بی اثر ، مدیریت بی خاصیت ، تصمیمات بدون توان اجرایی ، معلم تنهای تنها کِشتی به گِل نشسته را پارو می زند!
بدبختی جامعه ما منفصل دانستن نظام آموزش و پرورش از پیکر واحد جامعه یا سایر وزارتخانه هاست. کجاست مدیران وزارت نفت که دَم عیدی بازنشست شدند و پاداش 800 میلیون تومانی دریافت کردند و در 5 فروردین 97 دوباره سرکار برگشتند! برای وزارتخانه های دیگر سَلف خری است و برای وزارت آموزش و پرورش هیچ ! اشکال کار در نگرش جامع افراد هست و بیشتر مسئولان. مقام معظم رهبری شما که هر سال با تقاضاهای معلمان نمونه کشوری آشنا می گردید، شما چرا ما را نمی بینید ؟ مقام دیوان عدالت اداری ، چرا بیشترین شکایات مربوط به آموزش و پرورش کشور است و کسی نسبت به امر مهم آموزش و خطرات و لطمات احتمالی وارد بر آن حساس نمی شود؟!
جناب آقای حاجی بابائی ،
اگر امروز فرهنگیان برای شما غلط املایی می گیرند به چند علت است :
اول آن که از یک وزیر آن هم آموزش و پرورش چنین انتظاری نیست.
دوم آن که شما به عنوان وزیر اسبق و نماینده فعلی مجلس و رئیس فراکسیون فرهنگیان مجلس برای ما فرهنگیان قدمی مؤثر برنمی دارید. که اگر خلاف این بود اوضاع مطلوب تر بود.
سوم آن که شما بدون توجه به شرایط بلوغ سنی دختران و پسران و حتی جامعه امروز که به بلوغ زودرس منتهی گردیده است ، با سیستم 3-3-6 یعنی قرار دادن کلاس ششم در پایه ابتدائی باعث بوجود آمدن دشواری های اخلاقی یا رفتاری گردیده اید و کار معلم سخت و پیچیده تر شده است. این تغییر شاید از نظر عده ای فقط یک جابجایی ساده است اما اثرات آن بر نظام آموزشی قابل تحقیق و بررسی است. اگر دو مزیت داشته باشد یقین داشته باشید معایب آن بسیار است.
هیچ وزارتخانه ای چنین وضعیتی نداشته و ندارد، یعنی فعالیت یک سال مالی را آغاز نکرده دچار کسری بودجه نگردیده است. آیا این به معنای ورشکستگی است ؟ با توجه به معنای فراکسیون یعنی گروه های همفکری که در داخل یک حزب یا مجمع به وجود می آیند شما برای ما فرهنگیان که در جا بدون اولین قدم اعلام کسری بودجه می شود چه کرده اید ؟ یا کمیسیون آموزش مجلس یا چه فرقی می کند مابقی نمایندگان ! امروز ما حق داریم برای این سرانجام ناخوشایند شغلی خود دنبال مسبب باشیم ، بالاخره در این جامعه کس یا کسانی نه فقط برای فرهنگیان که برای کل جامعه توضیح دهند که نظام آموزشی چرا چنین بحران زده شده است ؟ مگر این حق ملتی نیست که به شما رأی دادند ؟ مگر شما نمایندۀ تام اختیار ملت در قبال رؤسای سه قوه نیستید؟ ما امروز فقط قصد حق خواهی داریم و خیلی بر خود فشار می آوریم تا متانت خود را حفظ کنیم چون معلمیم. برای من معلم کسر بودجه ابتدای سال یعنی دهن کجی به معلم جامعه . یعنی هیچ پنداشتن ماهیت و هویت نظام آموزشی کشور.
برای من معلم جریانات سیاسی یا تفکرات حزبی اهمیتی ندارد ، من معلم خواهان شرایط رفاهی مناسب و مساعد اقتصادی کشورم هستم تا بتوانم توانایی های از دست رفته منزلت و کرامت و عزت و باروری خرد و دانش کشورم را احیا سازم. در این جامعه حیثیت شغلی افراد فقط با نجابت و صداقت و سخت کوشی تعیین نمی گردد ، اقتصاد حرف اول را می زند و دیگر اقتصاد هدف است نه وسیله ، لذا ما فرهنگیان خواستار احیای رسالت شغلی خود هستیم و همۀ نمایندگان مجلس و خود قوه مقننه در این خصوص باید پاسخگو باشند؟
جناب آقای حاجی بابائی ،
سئوال بنده این است در یک جامعه حدود 81 میلیون نفری با لایه های بسیار قدرت و اقتدار سیاسی ، چرا کسی یا نهاد و سازمانی من معلم را نمی بیند ؟ دانش آموز کشور را هیچ می انگارد و نظام آموزشی را قربانی می سازد؟
صرفه جویی های امروز وزارت آموزش و پرورش ، بقای متزلزل جاری را پرخطر تر نمی سازد ؟ ما خواستار پاسخ برای این بلاتکلیفی آزاردهنده هستیم .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
آیتالله سید احمد علمالهدی ظهر ( دیروز ) در جمع دانشآموزان اصفهانی که در دفتر امام جمعه مشهد برگزار شد؛ گفت: انسان در سن جوانی بهفکر آینده زندگی خود است، فکر و اندیشه جوانان بهگونهای بوده که آنها بهدنبال ابتکار و نوآوری هستند و اگر به نصیحت کمتر توجه میکنند، بهدلیل عناد با بزرگتر خود نیست، بلکه جوانان بهدنبال این هستند که ابتکارات جدیدتری را ایجاد کنند و آنچه که در آینه مغز یک جوان دارای اهمیت بوده، نگاه به جلو و آینده است.
نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی با تاکید بر اینکه جوانان در ترسیم آینده خود باید دین را در نظر داشته باشند؛ اظهار کرد: جوانان باید خداوند را در انجام تمام امور در نظر داشته باشند، همچنین پیامبر(ص)، اهل بیت(ع) و اسلام را نیز بهعنوان نقطه وابستگی خود باید در نظر بگیرید.
وی با بیان اینکه مهم است که جوانان از خود بپرسند، در آینده چهخدمتی بهاسلام میخواهند ارئه دهند؟، اضافه کرد: شرایطی که جوانان در آینده قرار میگیرند، نسبت به شرایط امروز حساستر است.
آیتالله علمالهدی با اشاره بهاینکه اسلام در دنیای امروز در وضعیت بسیار حساس قرار دارد؛ یادآور شد: زیرا از یک سو اسلام در حال توسعه بوده و از سوی دیگر دشمن در حال سرکوبی و تهاجم بهاسلام در جهان است، بنابراین وضعیت اسلام در آینده از شرایط کنونی سختتر میشود.
نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی ادامه داد: قدرت و توسعه اسلام بهواسطه نزدیک بودن بهظهور امام عصر (عج) بیشتر بوده و در شرایط ظهور مشکلات برای اسلام بیشتر است، آن زمانی که شما جوانان آن روز را درک میکنید، باید برای زندگی خود برنامهریزی کنید که برای اسلام چه میخواهید انجام دهید و در کنار نگرانی برای معیشت خود باید دورنمایی از خدمت بهاسلام را نیز در نظر داشته باشید.
وی افزود: یک فرد متدین برای انقلاب و دین بهاندازه یک نفر کار میکند، اما اگر بهتعلیم و تربیت و آموزش و پرورش و انسانسازی بپردازد، دیگر یک نفر نیست، بلکه بهاندازه افرادی که تربیت میکند، نیرو در خدمت اسلام بوده، با تربیت میتواند افرادی را مانند خود تکثیر کند.
آیتالله علمالهدی با اشاره بهاینکه هیچ کاری با فضیلتتر از نیروسازی برای اسلام و انقلاب نیست؛ گفت: دشمن کاملا بهاین موضوع توجه دارد که اگر دستگاههای آموزشی را تصرف کند میتواند بر اسلام و انقلاب مسلط شود، در مسئله 2030 که توسط افراد ناآگاه در آموزش و پرورش پیگیری میشود، با هدف تصرف نسل جامعه ما بوده که در این صورت برهمه چیز مسلط میشوند.
نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی با بیان اینکه افراد پرورش یافته در زمینه دینی باید در دستگاههای مشاور در عرصههای اجتماعی نفوذ و فکر خود را در آن دستگاه حاکم کنند؛ خاطرنشان کرد: اگر دشمن بتواند بر نسل ما مسلط شود، در واقع نقطه توقفگاه اسلام و انقلاب است.
وی ادامه داد: اگر نسل انقلابی نداشته باشیم و تربیت نکنیم، انقلاب متوقف میشود و اگر انقلاب متوقف شود، آن نقطه نهایی که ظهور حضرت است نیز بهتاخیر میافتد و بنابراین در تداوم انقلاب باید بسیار کار کنیم، این انقلاب باید نسل بهنسل منتقل شود و دشمن نیز بهدنبال این است ک بر نسل ما تسلط پیدا کند تا انقلاب بهنسل بعد منتقل نشود.
خبرگزاری فارس
انتهای پیام/
روزی روزگاری ، جوان این سرزمین ازدواج می کرد و سور و سات عروسی و شادی و شادمانی را ، هم برای خود فراهم می کرد و هم برای خانواده طرفین و هم جامعه. ما هم با دیدن ماشین عروس ، سفری به گذشته می کردیم و آهی بر می آوردیم و برای آنان آرزوی خوشبختی می کردیم . یادش به خیر. ذکر خاطرات شیرین آن نقل و قول نسل آینده باد . چون آنان از تجربه این خوشی ها محروم خواهند ماند.
و امروز در بی عدالتی تبعیض اجتماعی و اقتصادی و حتی فرهنگی ، افراد له شده زیر چرخ های بی انصاف اقتصاد جامعه ، آه ندارند تا با ناله اش سودا کنند. رقص سرخ پوستی یا آفریقایی دلار و سکه ، دمار از روزگار مردم درآورده است و قرار است نوعروسان دیار من رنگ طلا و زیورآلات را فراموش نمایند و در مراسم ازدواج شان از دریافت کمک نقدی مهمانان دور و نزدیک خود محروم مانند.
راستی شما که در جامعه اسلامی ، جوانان را به ازدواج تشویق می نمائید ، با دیر پرداختن یا نپرداختن وام ازدواج جوانان یا گرانی سکه و طلا ، چگونه انتظار تحقق آرزوهای پدران و مادران و رؤیاهای دختران و پسران این سرزمین را دارید؟ ! چگونه انتظار سلامتی جامعه ، بدون ترویج هر نوع روابط غیرمشروع را دارید؟
مگر فقط خرید طلاجات و هدیه دادن سکه هست ؟ همپای آن میوه و شیرینی و لباس عروس و داماد و هزینه های مکان برپائی عروسی و... زنجیر وار همگی ، تحمیلی بر خانواده عروس و داماد است ، جهیزیه دختران نوعروس در این وانفسای بازار که همگی اشارت به افزایش قیمت ارز و سکه دارند چگونه تهیه شود ؟ یعنی یک زوج جوان با کدام حداقل های زندگی بسوزد و بسازد آن هم برای نسل پرتوقع امروزی که نابرده رنج می خواهند گنج میّسر شود ؛ یعنی 30 درصد دارایان طبق معمول قادر به هر امری و 70 درصد نداران محروم از هر آرزویی !
این گرانی که فردا مدعی خواهید شد افزایش قیمت سکه و دلار ، حبابی است یا به پای برجام خواهید نوشت ! در حالی که دقیقا توسط خود دولت و با قصد به دست آوردن نقدینگی مدیران و مسئولان و سرمایه داران میلیاردی انجام می شود ، دمار از روزگار بی نصیبی کارگر و کارمند جماعت در آورده است. اما آنها فقط درصد محدودی از جمعیت کل کشور هستند ، شما وظیفه دارید اکثریت مردم را ببینید.
10 - 16درصد در جیب بازنشستگان گذاشتید و 50 - 60 درصد دارید برمی دارید ! و قرار است 6 - 10 درصد هم در جیب شاغلان بگذارید تا فرجی حاصل شود ! گویای تضاد طبقاتی همان بس که عده ای تنها خریدار سکه های به فروش رسیده بودند و برای ما دریغ از خرید گرم آن.
فردا جناب نوبخت با خنده های مستانه دائمی خود جلوی روشنائی خیره کننده دوربین های خبرنگاران ، پُز افزایش 40 - 50 درصدی حقوق کارمندان را طی چند سال اخیر خواهند داد ، آخر از بازار قیمت بی خبرند و خرید نمی کنند تا بفهمند با زیر دو میلیون زیستن یعنی چه ؟ امروز با حقوق من کارمند بازنشسته خرید یک سکه تمام ، جزو محالات است ، جوان تازه شاغل شده که قصد ازدواج دارد چگونه به آرزوهایش برسد ؟ راستی الان خانواده عروس چند سکه بهار آزادی مهر دختر خویش می نماید ؟ !! باز تاریخ تولد یا دریغ از گرم آن !
رئیس بانک مرکزی ، امید که شهامت استعفا داشته باشید و اعتراف کنید که قادر به کنترل بازار و تعادل عرضه و تقاضای آن نیستید. هر چند دوباره به سیاست انبساطی افزایش سود بانکی تا 24 درصد روی آوردید و بعد خرابی بصره قصد آبادسازی رونق بانکی را دارید. تداخل سیاست های انبساطی و انقباضی ، بزرگترین اشتباه در برهم زدن تعادل نبض بازار است . گوئی رهبر ارکستر تقدم و تأخر نوازندگان موسیقی را گم کرده باشد. شما با تعویض شتابان سیاست های پولی و مالی ، پیکر تولید داخلی را در هم شکستید . جوان جامعه من چگونه اختاپوس بیکاری و نداری را از پای درآورد ؟ تا کی مردم این سرزمین برای حق حیات بخور و نمیر خود باید جنگاوری نماید!
رئیس برنامه و بودجه ، قبول کنید که همان سخنگوئی دولت شما را بس است و کشتی پرتلاطم برنامه و بودجه را به اقتصاددانان حرفه ای تر بسپارید. یا وزیر اقتصاد و دارائی و تمامی مسببین این اوضاع صعود تا کهکشان نیستی مردم عادی ، حداقل یکی از شما دولت مردان جسارت قبول خطای خود را داشته باشید و کنار روید. شما همان کسانی هستید که وقتی برچسب وزیر یا رئیس اسبق می خورید ، کارشناس گونه وارد گود بحث می شوید و حقایق را مطرح می سازید اما چه سود که دیگر قدرت و اختیاری ندارید.
ما معلمان تاوان افزایش مثقالی حقوق شما را به بهای محرومیت خود و خانواده مان از تمامی نعمات الهی می پردازیم تا عده ای قلیل از زندگی سخت و مشقت زای ما بهره های بسیار برند. شاید امروز معلم سرزمین من با افزایش جدید حقوق خود ساکت گردیده است اما چند ماهی نخواهد گذشت که باز فریاد برخواهد آورد ، چون حداقل قدرت خرید خود را نیز از دست داده است.
ما زیر چرخ های اقتصاد بیمار این جامعه در حال له شدن هستیم ، آرزوهای جوانان جامعه ما را برای ازدواج از آنان نگیرید. شما کم کم دارید تمامی بهانه های زندگی ما را از بین می برید. خنده را فراموش کرده ایم این حداقل بهانه شادی را نیز از ما دریغ مدارید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آقای بطحایی
مطلبی که بعد از حضور شما در جلسه پنجشنبه بیست و یکم تیر ماه یکی از تشکل ها در اردوگاه شهید باهنر تهران توسط یکی از اعضای این تشکل در گروهها و کانالها منتشر شد ، سوالاتی را به ذهن متبادر می کند که بد نیست هر طور صلاح می دانید بدانها پاسخ دهید . نگاه بدهکارانه شما به برخی افراد نه چندان مقبول ، امید بهبود شرایط را در ما معلمان می کشد .
* در آن جلسه ، شما میزبان این تشکل بوده اید یا آنها میزبان شما ؟ آیا ادعای آنها مبنی بر میزبانی شان در اردوگاه وزارت آموزش و پرورش برای میهمانی شما صحت دارد ؟ کدام تشکلها امکان میزبانی وزیر را در بزرگترین اردوگاه کشوری وزارت آموزش و پرورش برای میهمانی وزیر دارند ؟
* در این جلسه گفته اید « اگر مردم به آموزش و پرورش حساس باشند ، اجازه نمی دهند هر کسی وزیر یا مدیر کل یا مدیر مدرسه شان باشد » .
آیا شما صدای حساسیت معلمان را نسبت مدیران آموزش و پرورش استان تهران می شنوید یا صدای حساسیت کاسبان قدرت را ؟ لطفا نسبت به آنچه که در آموزش و پرورش پایتخت می گذرد حساس باشید ، باور کنید در خفقان حاکم بر این نوع مدیریت ، حرفهای زیادی وجود دارد که نا امیدی در ترتیب اثر ، مانع از گفتنش می شود .
فکر نمی کنید برخی تشکل ها نباید نقشی بیش از یک تشکل در دو اداره کل پایتخت ایفا کنند ؟ آیا از وضعیت ادارات کل پایتخت اطلاع دقیقی دارید ؟
* احتمالا حضور تعداد زیادی از اعضای این تشکل در وزارتخانه نتیجه جست و جوی عمیق شما برای یافتن نیروهایی فوق العاده برای مدیریت است که تصادفا همه اینها عضو این تشکل نیز بوده اند . آیا اجازه می دهید باور نکنیم این همه اتفاق میمون ، بر اساس قواعد احتمالات ، یک جا رخ دهد ؟
* ابتدای سال تحصیلی جاری ، رسوایی واگذاری غیر قانونی مدرسه ای به یکی از اعضای این تشکل که او را از سود قابل توجهی منتفع می کرد توسط شیرزاد عبداللهی برملا شد و عده ای گمان کردند ، این اقدام با سفارش شما انجام گرفته است که ان شاالله دروغ می گفتند . آیا ممکن است شما چنین سفارشی بکنید ؟
* اصولا شما کدام تشکلهای فرهنگیان را به رسمیت می شناسید و اعتبار هر یک از آنها را چگونه می سنجید و برای شنیدن نظرات آنها به اندازه این تشکل وقت می گذارید ؟ آیا خبر دارید که برخی اعضای کاسب مسلک بعضی تشکلها همزمان عضو برخی تشکلهای دیگر نیز هستند ؟ آیا اعضای تشکل پنجشنبه ، مصادیق واقعی اصلاح طلبی در آموزش و پرورش هستند ؟
* آیا می دانید که چند روز پیش از برگزاری جلسه فوق الذکر ، بعضی از کوچکترین اعضای تشکل یاد شده ، از هر بهانه ای برای بیان خبر جلسه خصوصی با وزیر استفاده کرده و به دیگران قول طرح مسائل شخصی افراد را می دادند ، چنان که گویی خود را کارفرمای وزیر می دانند ؟
آیا می دانید که برخی اعضای این تشکل در استانها ، با وقاحت تمام ، روسای مناطق را تهدید نموده و اشخاصی را برای انتصاب به آنها تحمیل می کنند ؟ چنین ننگی را که توسط چنین افرادی انجام می شود ، در جهت عزت و اقتدار آموزش و پرورش می دانید ؟
* در پایان آن مطلب آمده بود ، یادآوری می شود وزیر آموزش و پرورش مورد حمایت این تشکل بوده و با ۲۳۸ رای وزیر شده است . آیا این بدان معنی است که اینان ادعای تمهید مقدمات وزارت شما را به تنهایی دارند ؟ آیا دیگرانی که در آن ایام کنار شما بودند گناهی جز بی ادعایی دارند ؟ اگر چنین ادعایی وجود دارد و شما آن را قبول دارید ، به کدام مجوزی جایگاه نمایندگی یک میلیون معلم و سیزده میلیون دانش آموز را تا این اندازه سخیف تعریف نموده اید ؟ آیا تاریخ آموزش و پرورش چنین خفتی را فراموش خواهد کرد ؟
* آیا معلمان حق دارند به چنین وزیری ، چنین وزارتخانه ای و تاثیر چنین اصلاح طلبانی بر سرنوشت وزارت آموزش و پرورش ، خوش بین نبوده و افتخار نکنند ؟
* آقای وزیر ، کاسبان آموزش و پرورش ، پیش از شما نیز طرفدار پر و پا قرص این و آن بوده و تا پای منافع شخصی شان از آنها دفاع نموده اند . شما شانس تصاحب پست بالاتری از وزارت را نخواهید داشت و خود بهتر می دانید که نمره کارنامه وزارت تان چند است .
بدانید که برای لحظه لحظه از مدیریت این نهاد فرهنگی ، پاسخگوی وجدان تان در آینده دنیوی خویش و نیز تمام معلمان و دانش آموزان زمان وزارتتان در پیشگاه الهی خواهید بود . حق را تشخیص دهید و بدان عمل کنید و قیمت آن را اگرچه ترک عزتمندانه وزارت باشد به جان بخرید و تا پایان عمر از خاطره داشتن چنین جسارتی لذت ببرید و دل به کاسبان امروز نبندید که خواهید دید در وقت افول بختتان به ثمن بخس به حراج می گذارندتان و در خسران دنیا و عقبی تنها رهایتان می کنند .
سید عزیز ،
این دغل دوستان که می بینی / مگسانند گرد شیرینی
معلمی از جنس عزت
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
1- آقای بطحایی وزیر آموزش و پرورش در جمع مدیران گفته است : " امروز نشانه های ورشکستگی آموزش و پرورش دیده می شود." ورشِکَستِگی مفهومی تجاری است از لحاظ حقوقی وقتی یک بازرگان یا یک شرکت تجاری از پرداخت بدهیهای خود ناتوان شده و نمیتواند تعهدات خود را عملی کندمی گویند ورشکسته شده است. اما منظور بطحایی اقتصادی نیست. بهتر بود می گفت : "آموزش و پرورش در انجام ماموریت های خود شکست خورده است. " یا : "ماموریت هایی که برای آموزش و پرورش تعیین شده غلط است." انتقادهای بطحایی عمیق نیست. آموزش و پرورش به دلیل ماموریت غلطی که برای آن تعیین کرده اند در انجام وظایف تعلیم و تربیتی شکست خورده است.
2- آقای بطحایی انتقادهای کارشناسان و برخی مشاوران خود را در جلسات شنیده است و حالا همان ها را تکرار می کند. مثلا سیستم اداری در خدمت مدارس نیست. یا تعلیم و تربیت مطابق نیازهای جامعه و کشور نیست. یا دانش آموزان با اخلاق تربیت نمی شوند و به آرمان های کشور احترام نمی گذارند. یا در مدارس ابتدایی بچه ها تست زدن یاد می گیرند. و یا تبعیض طبقاتی بیداد می کند و بچه فقیر و ثروتمند زیر یک سقف درس نمی خوانند و معلم، دانش آموز پرسشگر را سرکوب می کند و معلمان در بعضی مناطق به زبان محلی درس می دهند.
3- آقای بطحایی وارد بحث اقتصادی نمی شود. اگر قانون تجارت را مبنا قرار دهیم آموزش و پرورش یک موسسه ورشکسته است چون به تعهدات مالی خود در مقابل پرسنل و بازنشستگان عمل نکرده است ( پرداخت پاداش بازنشستگی ) اما از دید آقای بطحایی آموزش و پرورش یک دستگاه اسرافکار است که بهره وری در آن 30 درصد است و 70 درصد بودجه در آن تلف می شود. بطحایی به رییس جمهور گفته که قیمت جاری آموزش و تربیت یک دانش آموز در یکسال 3 میلیون تومان است اما قیمت واقعی 800 هزار تومان است. یعنی دولت به ازای هر دانش آموز به طور متوسط 2 میلیون و 200 هزار تومان هزینه اضافه می پردازد.
4- حرفهای بطحایی در بند دوم این یادداشت را باید یک منتقد یا کارشناس بگوید. وظیفه مدیر یک دستگاه انتقاد کلی نیست بلکه سازماندهی و اجرا برای رفع مشکلات است. آیا بطحایی در برنامه اش به مجلس یکسال پیش گفت که آموزش و پرورش ورشکسته است؟ معمولا وقتی یک مسئول نمی تواند کاری بکند به انتقادهای کلی از مجموعه تحت مدیریت خود می پردازد تا وجود خود را توجیه کند. آموزش و پرورش ورشکسته است یا شکست خورده ، بخشی از تقصیر متوجه خود بطحایی و تیم مدیریتی اوست. بطحایی یکسال وزیر و دو سال و نیم معاون پشتیبانی وزارت و 10 سال معاون شورای عالی آموزش و پرورش بوده است.
5- من تا جایی که خبر دارم دغدغه وزیر اصلا مسایل بند 2 یادداشت نیست. آقای وزیر توزیع کننده پست های مدیریتی در آموزش و پرورش تحت تاثیر نهادها و افراد و احزاب و گروه های فشار است. پستهای مدیریتی سفره ای گشاده است و آقای وزیر سعی می کند همه را بر سر این سفره بنشاند و تقریبا هیچ تقاضایی را رد نمی کند. بحث مافیا و تست و جنگ فقیر و غنی هم راه حلی است که مشاوران زیرک و آگاه در دهان وزیر انداخته اند و گرنه توجیه وزیر برای تقویت معاونت مشارکتها و گسترش مدارس غیردولتی چیست؟ پول گرفتن از دانش آموزان مدارس دولتی با عناوین مختلف چه رابطه ای با حمایت وزیر از فقرا دارد؟
6- من به وجود مافیای آموزشی اعتقادی ندارم اما اگر چنین مافیایی وجود دارد (که وزیر و معاونانش ادعا می کنندکه دارد) شعارهای موجود را دعوای بین شاخه های مختلف مافیای آموزشی می دانم و گرنه کیست که نداند با یک بخشنامه و نظارت قوی می توان پای مافیا را از مدارس قطع کرد. وقتی طبق قانون در دوره ابتدایی ارزشیابی توصیفی است آنهایی که در مدرسه تست برگزار می کنند و کتاب کمک آموزشی تدریس می کنند حتما مجوز از مدیران بالادستی دارند. این حرفها شبیه سیاه بازی است. فضای مدارس کاملا در اختیار شماست. اگر مافیا در آن نفوذ کرده آن را اخراج کنید و اگر نمی توانید لابد برخی مدیران ارشد شما مامور مافیا هستند.
7- فرض کنیم وزیر در انتقادهای خود (بند 2 ) صادق است. در این صورت چرا وزیر در سطح متوقف می ماند؟ دلیل این گرفتاری ها را باید در سند آموزش و پرورش دید که برای این وزارتخانه ماموریت ایدئولوژیک ترسیم کرده است و هدف آموزش و پرورش را تربیت دانش آموز وفادار به حکومت می داند. ذلیلش کتابهای درسی و برنامه آموزشی رسمی بر اساس اشباع دینی است. دلیلش احیای دوباره امور تربیتی در سال 85 است.
دلیل ورشکستگی آموزش و پرورش ، برنامه تربیت معلم در فضایی ایزوله و شست و شوی مغزی دانشجوی تربیت معلم است. دلیلش وجود مدیرانی است که فقط به مواهب پست می اندیشند. دلیلش وجود باندبازی های اداری متخاصم است، دلیلش حضور مدیرانی با 36 سال سابقه و 20 سال سابقه مدیریت مانند آقای بطحایی است.
روزهای غریبی است.طولانی مثل روزهای دیر غروب کشدار و ورم کرده تابستان.
روزهایی که به مثابه فرصت طلایی برنامه ریزی و سازماندهی برای سرزمین سوخته تربیت خراسان شمالی پس از دوره سوم خدمتی جناب مدیر کل در سایه بی تدبیری وزارت فخیمه فرهنگ سپری می شود و هیچ احدی را گزشی نیست.
به شوخی یا جدی در زمان سی ماه خدمت در مسئولیت اداره منطقه،کلامی بین همکاران فرهنگی منطقه به طنز، البته کاملا جدی جا انداخته بودم که این پست برای من به اندازه یک چلک 17 کیلویی ارزش ندارد، البته نه برای کسی که مردانه و دلسوزانه کار می کند بلکه برای پیرانی که از سرفرتوتی مثل خفتگان آسوده در سایه های بی خیالی پیتی حلبی را تشک اندود کرده اند و اصلا خیال بلند شدن از آن را نداشته و اجازه خدمت گذاری غیر از خودشان را نمی دهند.
آری ، آن زمان می خواستم بی ارزشی این پست را برای اصرار بر نماندن واهی و بلااثری در سمت را حداقل برای خودم و دیگران به ساده ترین و موثرترین واژه به تصویر بکشم. شاید جوانی هست و آرمان گرایی و روحیه نترس و شجاعت برای گذشتن راحت از مطامع دنیوی و ترجیح عرض خدمت کیفی بر طول خدمت بی کیفیت.
ولی آنچه این روزها در آموزش و پرورش استان شاهد هستیم، گویا این چلک آن پیت زنگ زده نیست، چلک روغن زرد دنیوی و صندلی چسبان مدیریتی است که گویا شش دانگ،سند زده شده استمرارا به نام مدیر کل فعلی تا دخول ملک الموت.
اگر فرصتی باشد و حوصله ای و اهل تتبعی حوصله دار، تا به واسطه مطالبه گری اجتماعی از کسی که حدود یک دهه از چهار دهه مدیریتی استان و شهرستان قبلی بجنورد را صاحب بوده است، تورقی نماید عملکرد این بزرگوار را. شاید بزرگترین مسئولیت اجتماعی را از زبان مردم نجیب استان از مسئول ده ساله آموزش و پرورش حدود یک نسل دانش آموزی را جهت ثبت تاریخی ولایت خراسان شمالی را از انتزاع به عین خواهد رساند.
حوصله اندک، ولی مجیزگذری بر آنچه در زمان مسئولیت جناب آقای مدیر کل بازنشسته مضاعف،بر این ملک گذشت جز روزمرگی و ضعف مدیریت چیزی ملت را عاید نشد.
یک کلام ختم کلام. مدیریتی نه حتی سیاسی بل رفاقتی صرف.
وقتی مدام فردی در جلسات فقط در خاطرات روزهای جوانی غور می کند و خاطره گویی اکثر وقت سخنان ایشان را تشکیل می دهد یعنی برای امروز و آینده برنامه ای ندارد.
وقتی در جلسات با روسا و معاونین می گوید قبل از رفتن به هر جلسه سخنرانی ام هر کدام تان دو خط درباره موضوع جلسه به من بدهید یعنی اصلا جلسه برای من مدیر کل موضوعیت ندارد و من مدیرکل بر حوزه کاری تسلط ندارم.
وقتی تمام تصمیمات آموزش پرورش در جلسات محفلی رفیق بازارانه غیر رسمی خانگی در تیم رفاقتی، نه در جلسه رسمی شورای معاونبن و روسای آموزش و پرورش گرفته می شود تا فقط صحنه بازی سیاسی و یا به قولی رفیق بازی را از دست ندهید، نتیجه سوختن هزینه میلیاردها و وقت شریف مردمی که به هزار آرزو فرزندان خویش را به این دستگاه 170 هزار نفره به امانت می سپرند.
از چه بگوییم که سخت رنجور است پیکر نحیف آموزش و پرورش.
از واریز سرانه 200 هزار تومانی یک سال آموزشگاهی، از سهمیه 3 کیلو گوشت یخ زده و دوازده عدد مرغ منجمد خوابگاه شبانه روزی 90 نفره در طول نه ماه سال تحصیلی ...
* تا بدهی کمرشکن و قطعی مکرر آب و گاز مدارس، تا دریافت تمام هزینه های مدارس از خانواده ها وقتی مدام فردی در جلسات فقط در خاطرات روزهای جوانی غور می کند و خاطره گویی اکثر وقت سخنان ایشان را تشکیل می دهد یعنی برای امروز و آینده برنامه ای ندارد
* تا نبود 10ماه مدیریت آموزش پرورش یک شهرستان
*تا قربانی کردن نیروهای توانمند روسای سابق همفکر دولت در ادارات شهرستانها و سپردن مسئولیت ادارات به بعضی افرادبی تفاوت و بی خیال عالم و آدم
* تا استعفای دسته جمعی نیروهای اداری به واسطه عدم پرداخت اضافه کار اداری
* تا وارفتگی مسئولیت در قبال انجام کار در مدارس.
* برخاک نشاندن سازماندهی نیروی آموزشی محروم ترین شهرستان استان و دیگر شهرستانها به واسطه طمع سیاسی انتخاباتی و خالی شدن مدارس مرزی به واسطه انتقال نیروهای تازه خدمتی برای تشکیل لشگر طرفدارانتخاباتی در شهرستان خویش
* قلع و قمع نیروهای همفکر خودی و شرحه شرحه کردن آنها به واسطه انتقام جویی و فقط به قول کلام کثیرالتکرار خودشان در صحبت ها ..رفیق..
* خالی بودن کلاسهای آموزشی مرکز استان تا آبان ماه و بالتبع تورم نیروی مازاد بیکار.
آری ؛ حوصله ای می خواهد و مسئولیت پذیری انسانی آگاه و دلسوز، تا تورق کند هر آنچه در چهل ماه بر آموزش و پرورش استان گذشت و هنوز استمراردارد زمانه بی اثری استمراری آقای مدیر کل.
فرصت غنیمت داشته، به واسطه عدم ترک پست، ببخشید پیت 17 کیلویی، مدیرکل پس از چهار ماه و نیم پس از 35سال خدمت، قلمی نمودیم به زبان الکن.
8 خدا را شکر که زنده ایم و به چشم خویش دیدیم ،مکنونات قلبی آقایان شعارمدار اصلاح طلب نا مسلک و قلبا استمرار طلب را و غبطه ای خوردیم که چقدر جاهلی کردیم و جوانی، صداقت مان را به پای اینان ریختیم.
* خدایا، غروب استمرار فرتوتانی که کمر همت دولت را شکسته و سیل بنیان کن ناامیدی بر امید جامعه آوار کردند برسان.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
" فرهنگ قبیله ای ، به تعبیری مکانیکی است ، یعنی افراد در کنار هم قرار می گیرند و پیوستگی ضروری با یکدیگر ندارند و هر کس کار خودش را می کند و حیات جمعی برای او ارزش و اهمیت نخستین را ندارد .
در نتیجه ، هر کسی به این فکر است که به اصطلاح امروز « گلیم خود را از آب به در کشد » . نوع کارها به نحوی مستقل است که جز در موارد استثنایی به دیگران نیازی نیست . و اگر به چنین جوامعی ساختار جدید تحمیل شود ، نوع رفتار ، همان رفتار قبیله ای است و در نتیجه ، به شدت به ساختار اجتماعی زیان می رساند .
جوامع عقلانی که از توسعه ای نسبی در همه سطوح برخوردارند و بافت قبیله ای را پشت سر گذاشته اند ، به تعبیری دارای همبستگی ارگانیک هستند ، و تقسیم کار تخصصی در آن ها موجب شده است که فرد نسبت به کل اجتماع وابستگی ارگانیک پیدا کند . دست و چشم و گوش همه در خدمت « شخص » هستند ؛ در حالی که هر یک کار جداگانه ای را متقبل شده اند . در این جامعه کار تخصصی است و تعویض عناصر آن ممکن نیست و در عین حال همه در خدمت حیات کالبد اصلی هستند . " ( 1 )
روزنامه آفتاب یزد در گزارشی می نویسد :
" روزی که عباس گودرزی عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی در نشست علنی پارلمان در تذکر شفاهی خود خطاب به هیئت رئیسه مجلس گفت: «تقاضا دارم هیئت رئیسه سفرهای خارجی نمایندگان که اخیراً به کثرت انجام میشود را کنترل کند.» مشخص بود که آش آنقدر شور شده که حتی کسانی از دل همین جماعت به ستوه آمدهاند تا جایی که دست استمداد به سمت هیئت رئیسه دراز میکنند و خواستار جلوگیری از تداوم این روند هستند. تذکر آن روز گودرزی اما در میان خبرهای تلخ و شیرین داخل و خارج به چشم نیامد.
از همین رو در جست و جوی این که جریان آن تذکر و اتفاقات مجلس پیرامون سفرهای خارجه چه بوده که گودرزی را وادار به واکنش کرده، به سراغ او میرویم.
وی درگفتوگو با آفتاب یزد با بیان اینکه کثرت سفرهای خارجی نمایندگان آن قدر بود که تذکر و دفاع از بیت المال ضروری بود، گفت : احساس میکنم بسیاری از سفرهای نمایندگان نه تنها بر اساس ضرورت نیست بلکه هیچ دستاوردی هم برای مردم ندارد.
وی درباره اینکه چه مصداقهایی باعث این تذکر شده است، اظهارداشت : افزایش این سفرهای خارجی طی چندماهه اخیر، کاملا مشهود است تا جایی که من احساس میکنم در مجلس این موضوع به رقابت بین نمایندگان تبدیل شده است، در حالی که گفته میشود در جامعه نباید مسابقه اشرافی گری برگزارشود؛ چراکه این مسئله یک تهدید برای نظام است.حالا ظاهرا در مجلس چنین اتفاقی افتاده و این یک آسیب برای مجلس است.
گودرزی گفت : گاهی عدهای در باره نقد من میگویند که سفرها جای تجربه است که در پاسخ به آنها باید بگویم، نماینده در هنگام کاندیداتوریاش فریاد میزند که تجربه دارد و میتواند مشکلات را حل کند. هیچ نمایندهای در شعارهای انتخاباتیاش نگفته است که به من رای دهید تا با رفتن به خارج از کشور تجربه کسب کنم.
وی ادامه داد : سفرهای خارجه امروز نمایندگان جزو تشریفات و تجملات محسوب میشود.
او در پاسخ به این سوال که آیا فرایند خاصی برای دستاورد سفرهای کاری خارج از کشور وجود دارد که مفید بودن یا نبودن آن را بتوان از هم تمیز داد، اظهار داشت : هیچ فرایندی تعبیه نشده است، در مورد اکثریت این سفرها هیچ گزارشی داده نمیشود.
عضو کمیسیون اجتماعی مجلس پیرامون اینکه سفرهای کاری و یا مسافرتی به خارج از کشور تا چه میزان از یکدیگر جدا هستند؟ گفت : تنها وجدان نمایندگان است که واقعا مشخص خواهد کرد کدام سفر کاری و کدام غیر کاری است.
این نماینده مجلس درباره اینکه اظهارات او در مجلس چه انعکاسهایی داشته است، پاسخ داد : همین که بحث این موضوع مطرح شود میتواند برای حرکت به اصلاح این روند کمک کند. هرچند زمانبر باشد اما ما به دنبال اصلاح این موضوع هستیم.
وی با تایید این مطلب که اساسا متقاضی برای برخی از کمیسیونها نیز به دلیل وجود سفرهای خارجه در آن کمیسیون بیش از باقی کمیسیونهاست، اظهارداشت : این در حالی است که گاهی برخی کمیسیونها بدون مشتری میمانند و تشکیل یک جلسه رسمی در آنها ماهها به طول میانجامد. "
« محمدمهدی زاهدی » رئیس وقت کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس در اردیبهشت امسال خبر از سفر اعضای کمیسیون آموزش و تحقیقات در قالب هیأت پارلمانی به کشور فنلاند و بازدید از مراکز آموزش این کشور می دهد و می گوید : ( این جا )
" ... هدف اصلی از این سفر آشنایی با نظام آموزشی این کشور است، به خصوص آشنایی با آموزش و پرورش، آموزش عالی و نظام مهارتی است .
در این بازدید توضیحات مفصلی در خصوص نحوه سیاست گذاری ارائه شد به نحوی که از سال 1970 به این سو سیاست هایی در بازه های 10 و 20 ساله دنبال کردند و هدف هر دوره آموزشی، تحصیلی و هر کلاس مشخص شده است.
بر اساس قوانین کشور فنلاند، معلم این اختیار را دارد که بر اساس توانمندی خود روشی به کار گیرد تا به هدف تعیین شده برسد تا حدی این اختیار وجود دارد که می تواند به نوعی محتوا را تطبیق دهند تا هدف محقق شود.
تمام آنچه که به طور تئوری بیان شده بود در حوزه عمل در مدرسه ملاحظه شد آنها به خلاقیت، ابتکار، نوع آوری و سبک زندگی به صورت عملیاتی توجه می کنند ...
هر کس در این کشور معلم می شود باید فوق لیسانس داشته باشد و منزلت اجتماعی او در حد رئیس جمهور است و معلمان به شغلشان افتخار می کنند... "
نخستین پرسشی که مطرح است این است که چرا سفر این نمایندگان مجلس تاثیری در تغییر نگرش و یا نگاه این نمایندگان به ویژه آقای زاهدی و سایر نمایندگان ندارد و نگرش آن ها نسبت به کلیت " آموزش " اکثرا از جنس " سنتی و ایدئولوژیک " است ؟
حتی این نمایندگان که با آب و تاب از پیشرفت ها و دستاوردهای این گونه کشورها صحبت می کنند فراموش می کنند که این کشورها قراردادهای بین المللی مانند سند 2030 ، قوانین مربوط به حقوق کودک و... را پذیرفته اند اما همین نمایندگان بعضا در مخالفت و یا ضدیت با آن ها سخن می گویند ؟
آیا این نمایندگان که به بلاد خارجه و توسعه یافته سفر می کنند هیچ گاه گفته اند که آیا نمایندگان پارلمان این کشورها هم در عزل و نصب های وزارت آموزش دخالت می کنند و یا به بهانه های مختلف به دنبال استیضاح وزرا برای گرفتن امتیازات شخصی و گروهی خود هستند ؟
آیا در آن کشورها هم " سیاست " را با " آموزش " می آمیزند ؟
آیا در آن کشورها فرضا فردی سیاسی و یا خنثی را بدون دخالت نظر اتحادیه های معلمان و یا احزاب قوی به وزارت آموزش بر می گزینند ؟
مدت هاست که در این رسانه در مورد وجوب و وجود « سازمان نظام معلمی » سخن می گوییم . " احساس میکنم بسیاری از سفرهای نمایندگان نه تنها بر اساس ضرورت نیست بلکه هیچ دستاوردی هم برای مردم ندارد"
آیا صلاحیت های حرفه ای و چارچوب های معلمی نیز در آن کشورها مثل کشور ما تعیین می شوند ؟
بیش از دو دهه است که " روز جهانی معلم " از سوی ایران در یونسکو پذیرفته شده است و کشور ما عضو این مجموعه بین المللی است .
آیا شده است که حتی یک بار این نمایندگان سفر کرده این روز را به معلمان تبریک بگویند و یا کوششی برای گنجاندن این روز در تقویم رسمی نمایند ؟
نخستین پرسشی که مطرح است این است که چرا سفر این نمایندگان مجلس تاثیری در تغییر نگرش و یا نگاه این نمایندگان به ویژه آقای زاهدی و سایر نمایندگان ندارد و نگرش آن ها نسبت به کلیت " آموزش " اکثرا از جنس " سنتی و ایدئولوژیک " است ؟ در حال حاضر فیلم ها ، کتاب ها ، مجلات و اسناد فراوانی در مورد سیستم آموزشی این کشورها به صورت زنده در شبکه های مجازی و اینترنتی موجود هستند .
آیا بهتر نیست به جای این گونه سفرهای پر خرج و هزینه که اکثرا به دستاورد عملی خاصی منتهی نمی شود نمایندگان مجلس به جای " جهانگردی " از جیب مردم و خزانه کشور کمی آمار و سرانه مطالعه خود را بالا ببرند ؟
متاسفانه این روحیه سفر از جیب مردم مختص نمایندگان نیست و در ابعاد وسیع تر و متنوع تر در میان مقامات و مدیران سیستم نیز مشاهده می شوند .
« شیرزاد عبداللهی » در یک کانال تلگرامی چنین می نویسد :
" سفرهای خارجی مدیران با پول آموزش و پرورش فقیر
*مدیران ارشد آموزش و پرورش روی سربرگ بخشنامه ها و نامه های اداری شعار اقتصاد مقاومتی را می نویسند اما برای سفر خارجی با پول مفت دولت بال بال می زنند. اغلب این سفرها هم رسانه ای نمی شود. یعنی مقامات علاقه ندارند که معلمان بدانند آنها با پول آموزش و پرورش سفر خارجی رفته اند. آنها سفر یواشکی را بیشتر دوست دارند .
*سفر آقای عباسعلی باقری مدیرکل آموزش و پرورش شهر تهران به بلگراد پایتخت صربستان البته رسانه ای شد و از این بابت باید از روابط عمومی اداره کل شهر تهران تشکر کرد. تیم سه نفره دانش آموزی بسکتبال ایران برای شرکت در مسابقات بین المللی دانش آموزی یک مربی و یک سرپرست داشته .
تا اینجای قضیه طبیعی و طبق پروتکل است اما در ادامه خبر روابط عمومی می خوانیم : " همچنين باقري مديركل آموزش و پرورش شهر تهران سرپرستي اين كاروان را عهده دار بودند." سمت آقای باقری در این کاروان که سرپرست آن کاظم مجیدی بوده چیست؟ این حضور در تیم احتمالا به خاطر موقعیت اداری آقای باقری و نوعی رانت مدیریتی بوده است.
*یک هفته گشت و گذار در شهر تاریخی بلگراد با هزینه آموزش و پرورش نوش جان آقای باقری باد ! اما نمی دانم آقای باقری بابت این سفر علاوه بر اینکه مهمان سفره آموزش و پرورش بوده ، آن 1000 یورو به نرخ دولتی را که به مسافران اروپا تعلق می گیرد را هم گرفتند ؟
مدتی قبل از روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش درخواست کردم که لیست معاونان و مدیرکل هایی که در دوره بطحایی سفر خارجی با پول وزارتخانه رفته اند را منتشر کنند. خبری نشد. حالا این را از غلامرضا کریمی قائم مقام وزیر و رئیس مرکز امور بین الملل و مدارس خارج از کشورمی خواهم.فکر می کنم این سوال به ایشان مربوط است.
اگر این سفرها کاری بوده و برای آموزش و پرورش دستاوردهای مثبت در سطح بین الملل داشته چرا آنها را اعلام نمی کنند؟ اگر هم این سفرها برای تفریح و گردش با پول وزارتخانه فقیر آموزش و پرورش است لطفا جملات مربوط به اقتصاد مقاومتی را از سربرگ نامه های اداری بردارید. ما هرچه ضربه می خوریم از دروغ و ریاکاری است."
وقتی این گونه اخبار و گزارش ها را معلمان و سایر اقشار جامعه می خوانند چه برداشتی خواهند کرد ؟
نوبخت سخنگوی دولت در 5 تیرماه سال جاری در نشست خبری خود از مردم می خواهد که ارز و طلای خود را به بازار بیاورند .
آیا این مردم پیش خود فکر نمی کنند که این سکه ها و ارزهای احتمالی مصروف چه کاری خواهند شد ؟
آیا قرار است احتمالا بخشی از آن ها صرف سفرهای خارجی و البته بدون نتیجه نمایندگان و مقامات شوند ؟
آیا این گونه برخوردها منجر به کاهش و یا سقوط " اعتماد " و " سرمایه های اجتماعی " نخواهند شد ؟
( 1 ) جامعه شناسی خودکامگی ، علی رضا قلی ، تهران : نشر نی ، 1377 - ص 196
غلط املایی (خطشه به جای خدشه ) حاجی بابایی وزیر اسبق آموزش و پرورش را به سیاست و عملکرد و طرزفکر او و هزار چیز مربوط و نامربوط دیگر ربط ندهیم، این اشتباهات گاهی جنبه تکنیکی دارند. یک وزیر ممکن است عملکرد مدیریتی خوبی داشته باشد اما مثل من و شما املای کلمه ای را نادرست بنویسد.
یک وزیر ممکن است فرق رباعی و غزل را نداند اما مدیر کارآمدی باشد. با این حال اشتباه نگارشی و ادبی هرچند مثلا ممکن است برای وزیر اقتصاد عیب نباشد، اما برای وزیر آموزش و پرورش عیب است.
بررسی سخنرانی ها و مصاحبه های حاجی بابایی هم نشان می دهد که ایشان ذهن آکادمیک و منسجم ندارد و اظهارات او عوام برانگیز و منبری است. سخنرانی هایش که پیاده و مکتوب شده پر از اشتباه و غلط و سخنان گزاف است.
اگر بخواهیم مساله را کمی عمیق تر ببینیم به اینجا می رسیم که بین مدرک تحصیلی و سواد و دانش مدیران ما تناسب منطقی وجود ندارد. اغلب مدیران همسن و سال حاجی بابایی با دیپلم و فوق دیپلم و با معیار " تعهد انقلابی " ، در دهه 60 پست گرفته اند. بعد در حالی که مدیر و نماینده مجلس بوده اند ، لیسانس و فوق لیسانس و دکتری گرفته اند.
هدف اغلب مدیران این بوده که به عنوان دهن پرکن و افتخار آفرین دکتری برسند. کیفیت مدرک و سواد و راه های کسب نمره و حضور و عدم حضور در دانشگاه و حتی رشته مهم نبوده است. الان طوری شده که همان طور که ته ریش و چادر و مانتوی چادری برای یک مدیرکل یا نماینده مجلس ضروری است عنوان دکتری هم برای او لازم است و اگر نداشته باشد باید دنبال جعل برود.
سالهای دهه شصت دوگانه سازی هایی مانند " تعهد یا تخصص" ، "تعلیم یا تزکیه" بین انقلابی ها مُد بود. دعوا هم به نفع تعهد و و تزکیه ختم می شد.
اخیرا سخنی پر مغز منسوب به مصطفی چمران را دیدم که گفته بود اگر کسی در کاری تخصص ندارد قبول مسئولیت بی تعهدی بزرگی است و زیرآب این دوگانه را زده بود. متعهدها مدیر شدند و برای اینکه نقص نداشتن تخصص را جبران کنند رفتند دنبال مدرک رانتی و آنها که جسورتر بودند رفتند دنبال مدرک جعلی از دانشگاه های خارجی . اما این مدرک ها فقط باعث "خود متخصص پنداری" مسئولان شد. وضعیت امروز ما در سیاست و اقتصاد و فرهنگ و آموزش محصول عملکرد همین دکترها است که سواد واقعی شان در حد همان دیپلم و فوق دیپلمی است که قبل از مدیریت داشته اند.
تصمیمات این مدیران بر اساس آزمون و خطا و غریزه انقلابی یا شخصی اتخاذ می شود. در سیاست بر اساس معادلات دوران جنگ سرد و جنبش غیر متعهدهاعمل می کنند . در اقتصاد هم نرخ ارز را آنقدر ثابت نگه می دارند و به آن افتخار می کنند تا روزی ناگهان فنر قیمت در برود! بعد از آن به بگیر و ببند روی می آورند. در عرصه فرهنگ هم مساله شده رقص مائده 17 ساله شاخ اینستاگرام!
در آموزش هم دنبال اجرای سندی هستیم که آش شله قلمکار است و هرکس می تواند چند بند مورد علاقه خود را در آن بیابد و هیچ کس هم جرات نمی کند که بگوید این یک سند آشفته و متضادو فاقد معیارهای حقوقی است.
خدشه واقعی را مدیران اینجاها می زنند. ای کاش غلط آنها فقط املایی بود. در این صورت مشکل با استفاده از چند ویرایشگر حل می شد. اما مشکل مدیران ما فراتر از املا و انشا است.
منبع : کانال تلگرامی
گروه استان و شهرستان ها /
روح الله کلانتری در گردهمائی روسا و دبیران اجرائی کانون های بازنشستگان فرهنگیان گلستان در بندرگز عنوان کرد: مطالبات قانونی معلمان را پیگیری می کنیم .