از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بیدرد ندانی که چه دردی است؟
چون جام شفق موج زند خون به دل من
با این همه دور از تو مرا چهره ی زردی است
《 مهرداد اوستا 》
در گذر تاریخ و با نگاهی عمیق بر پیشینه ی شهر ادب و فرزانگانِ ایران زمین هماره ستارگان پرفروغ علم و دانش و فرهنگ و هنر درخشیده اند .
بر زبان آوردن نام بروجرد مفاخر و مشاهیری چون دکتر عبدالحسین زرین کوب ، زنده یاد جعفر شهیدی ، مهرداد اوستا و عالمان بزرگ دینی چون مرحوم آیت الله حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی و صدها چهره ی پرفروغ علمی و فرهنگی را در ذهن هر انسانی تداعی می کند و یادشان گرامی داشته می شود.
با تاسف و تاثر می گویم که:
امروز سُخره نامه ای منتسب به برخی از ستاد سالاران انتخاباتی پزشکیان در شهر بروجرد را در « صدای معلم » خواندم که نه نشانی از ادبیات فرزانگان بروجرد در برداشت و نه مرقومه ای از جنس نقد و نقادی منصفانه و علمی در آن بود و نه مطالبه ای در باب چرایی تعلیم و تربیتِ سقوط یافته و ویران شده طی سال های گذشته تا کنون ؛ بلکه مطالبه ای اعتراضی و از جنس خشونت کلامی که بر میل و مراد شخصی و سهم خواهی فردی و محفلی نگاشته شده بود !
سال هاست که دیگر در دامن شهر ادب و فرزانگان نه زرین کوبی زاده می شود و نه مهردادی در بستر مهرِ تعلیم و تربیت !
سالهاست که هدف ها و مقصدها در شهر علم و ادب گم شده است و بهرام ها و مقصودها و عبوس ها و اخموها از بیراهه ها آمدند و شهر را تسخیر و در سیطره ی قدرت خویش دارند تا جایی که کسی حق ندارد یاد و نام بزرگان و مفاخر شهر را بر زبان آورد و این گونه شب های بی ستاره و ظلمت و تاریکی آسمان بروجرد را فرا گرفت!
و اما قصه ی تلخ و دردناک آموزش و پرورش بروجرد هم چون دیگر مناطق استان ریشه در مداخله ی فراقانونی نمایندگانی چون حاجیه خانم مقصودی و حاج عباس گودرزی و وزیر اصول گرای دولت وفاق میلی دارد .
ای کاش معلمان (ستاد سالاران انتخاباتی ) کمی عمیق تر به نهاد تعلیم و تربیت می نگریستند که چگونه پایه های صندلی وزیر آموزش و پرورش بر واگذاری مدیریت شهرستان ها به نمایندگان فرهنگ ستیز استوار است تا مرگِ خاموشِ و غریبانه معلم مظلوم و وظیفه شناس عشایری کوهدشت در مدرسه کانکسی به فراموشی سپرده شود و نخبه دانش آموزان پاک سرشت کرمانی ما باید در ارابه و چارچرخ اسقاطی جان به جان آفرین تسلیم کنند تا چهار پایه ی صندلی وزیر نلغزد و ایشان بر کشتی طوفان زده ی تعلیم و تربیت ناخدایی کنند و وکیل الدوله در دارالشوری به بهای کسب مدیریت آموزش و پرورش چشم را بر حقایق و رخدادهای تلخ آموزش و پرورش ببندند . سالهاست که هدف ها و مقصدها در شهر علم و ادب گم شده است و بهرام ها و مقصودها و عبوس ها و اخموها از بیراهه ها آمدند و شهر را تسخیر و در سیطره ی قدرت خویش دارند ...
فرهنگیان گرامی !
من نیز ایمان دارم که رئیس آموزش و بروجرد باید از فرزندان شهر علم و ادب انتصاب شود اما مسببان وضعیت آموزش و پرورش وکیل الدوله ها هستند و ریشه ی توهین و تحقیر به فرهنگیان را باید در تجاوز نمایندگان به حریم قانون و قوه ی مجریه و البته تسلیم و تعبد جناب وزیر پیگیری کرد!
عیسی را بر صلیب کشیدن و مورد هتاکی و توهین قرار دادن آن هم از جانب حواریون کار چندان سختی نیست ؛ هنر مبارزه و اعتراض و فریاد زدن در برابر کاهنان و موبدان پدرسالار معبد تعلیم و تربیت و نمایندگانِ تعرض کننده به حریم مقدس فرهنگ را مشق رهایی و آزادی شهر بروجرد و فرزندان دیار فرزانگان و لرستان بدانیم.
ایمان دارم که همه با هم رهایی و آزادی بروجرد از سلطه ی تمامیت خواهان و فرهنگ ستیزان و سکانداری مدیریت آن را به دست فرزندان بروجرد جشن خواهیم گرفت .
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر توسط جمعی از فرهنگیان بروجرد در انتصاب مدیر آموزش و پرورش شهر بروجرد برای « صدای معلم » ارسال گردیده است .
اخیرا در نشستی با عنوان : « بررسی چالشها و فرصتهای پیش روی آموزش و پرورش استان » که با حضور جمعی از معلمان اهل رسانه برگزار گردید , سهرابی مدیر کل آموزش و پرورش استان لرستان چنین عنوان کرد : ( این جا )
« سهرابی مدیرکل آموزش و پرورش لرستان، به اهمیت نقش رسانه و معلمان اهل قلم در تحقق اهداف آموزش و پرورش اشاره کرد.
ایشان تاکید کرده بود : در هر کدام از این موارد اگر حتی نقدی بر عملکرد بنده بود، استقبال می کنم که با کنش گری و نقد عملکرد اینجانب، مجموعه تعلیم و تربیت استان مسیر رو به رشدی را طی کند » .
« صدای معلم » آمادگی خود را برای توضیح و تنویر مسئولان مربوطه اعلام می کند .
نباید مدیران مخالف با سیاست های دولت و برنامه های شما در ستاد و صف منصوب شوند، چرا که توسعه با وجود چنین مدیرانی محقق نمیشود ؛ شعارهای دولت و برنامههای شما زمانی محقق می شود که تفکر رقیب و مخالف تان در صحنه مدیریت سهیم نباشد.
معاونین وزیر و مدیران کل استانها رسالت هایی دارند. مهمترین وظیفه آنها تغییر مدیران بر اساس تفکر و اندیشه دکتر پزشکیان باید اعمال شود و نباید مدیران مخالف دولت پست در اختیار بگیرند، ما برای کمک به دولت با حفظ وحدت و تحقق اتحاد همه جانبه حامیان و همراهی با شما که نماینده آقای دکتر پزشکیان در این عرصه میباشید پیش خواهیم رفت.
ولی جناب آقای کاظمی متاسفانه شرایط خاص این روزها بنده را بر آن داشت تا چند نکته ای به صرف آنچه در ستاد و صف اتفاق می افتد به رشته تحریر در بیاورم .
این روزها می بینم و متوجه شدهام که معاونین وزیر و مدیران کل استانها چگونه مورد انتقاد دوستان همفکر و همراه خود یعنی حامیان دولت واقع شده و من هر چه می اندیشم که چگونه این هجمه ها را مدافع باشم اما متاسفانه زمینه ای قابل دفاع نمییابم! زیرا انتقادهای دلسوزانه حامیان دولت را نمیتوان چشم پوشاند .
آقای وزیر
چندین ماه است که حکم برخی معاونین وزیر و مدیران کل استانها توسط شخص شما صادر گردیده، اما تا کنون تغییراتی در مدیریت های زیرمجموعه خود لحاظ نکردهاند و هر روز مشاهده میکنیم که نیروهای توانمند همراه و همفکر دولت یکی پس از دیگری از میدان خارج و یا به طریقی حذف می شوند.
آقای کاظمی
ظاهرا وفاق ملی قرار هست در آموزش وپرورش به نفاق ملی تبدیل گردد زیرا برخی خیال می کنند وفاق ملی یعنی ابقای مدیران دولت قبل و یا انتصاب اعضای ستاد انتخاباتی مخالف دولت ! در حالی که وفاق ملی یعنی اتحاد بین دو قوه و نهادهای حکومتی با قوه مجربه و ریاست جمهوری ! اما طیف مخالف دولت در صدد است که مدیران دولت قبل را با رایزنی و واسطه ابقاء کنند که این روزها فراتر رفته و علنی در رسانه ها و تریبون های عمومی از مدیران کل همسوی خود حمایت می کنند و وزارت آموزش و پرورش را در شرایطی قرار داده اند که در عزل و نصب ها انفعال ایجاد شود .
از سویی دیگر نمایندههای اکثریت استانها که حامی کاندیدای رقیب دولت بودهاند اجازه نمیدهند مدیران کل استانهایی که منصوب شما هستند با شفافیت و اختیار قانونی خود انتصابات درون استانی را بعد از چندین ماه نهایی کنند چون میخواهند نزدیکان و همفکران خودشان را که هیچ سابقه ای در وزارت آموزش و پرورش و امور مدیریت کلان نداشتهاند را مانند دولت قبل به پست ها و ادارات کل منصوب نمایند و در آینده عملکرد ضعیف آنها را بدوش شما بگذارند و جوابگو هم نباشند (نمونه بارز استان کرمان) ؛ در حالی که نیک می دانیم آقای دکتر کاظمی وزیر محترم به مردم و خدای خودش قول داده و عهد بسته که از انتصاب افراد بی سواد سفارشی در مقام مدیریت کلان خودداری کند تا معلمان و دانشآموزان عزیز بیشتر از این آسیب نبینند .
آقای کاظمی
از شما درخواست دارم که از معاونین و مدیران کل حوزه ستاد و صف که خود منصوب کردهاید بخواهید اسیر هیچ واسطه و رابطهای نشوند و از این حالت انفعال خارج گردند و سریعا مدیران جدید را معرفی و کار آموزش و پرورش را به طور جد و با قدرت پیگیری و به سرانجام مطلوب برسانند .
سرعت پَرکشیدنِ قیمت طلا و ارز آنچنان زیاد و نگرانکننده شده که هر آدم منطقی و معقولی را نیز شوکه میکند و قادر است ذهن و روان هر انسان کوهصفتی و خانهی آباد هر خانوادهی بابنیانی را ویران نماید.
در این میان مشاهدات و شواهد عینی تأیید و اثبات میکنند که بسیاری از مردم ایران که از سامانیافتن امور ناامید شدهاند و اعتمادی به بهبود اوضاع ندارند، پول و سرمایهی انباشتی خود را به ارز و طلا تبدیل نمودهاند تا افزایش وحشتآور قیمتها در بازار طلا و ارز آنان را به مال باختگانی فلکزده تبدیل نکند.
اگرچه اینان از یک سو خود قربانی آن نظامی هستند که مصالح خصوصی و باندی خود را از منافع عمومی و ملی جدا نموده، اما از سوی دیگر بیم از آن دارند که نوسانات و کاهش مدام ارزش پول ملی و افزایش ناگهانی و دیوانهکنندهی قیمتها در بازار ارز و طلا بنیان مالیشان را برکند و آنان را بر خاک مذلّت نشاند.
بههمین خاطر ارز و طلاخریدن ميليونها نفر از ایرانیان و انبارکردن آنها در پستوی خانهها کاملاً قابل درک است. اما با این حال شایسته است به پیامدهای این انباشت طلا و ارز نیز توجه کنیم.
یکی از این پیامدها این است که این ميليونها نفر از مردم در همراهی با کاسبان بازار و سیاسیون دستاندرکار به طور مدام در حال دعا برای افزایش قیمت ارز و طلا میباشند و در این دعای جمعی با اعضای طبقهی حاکمه و کاسبان تحریم و دستگاههای رسمی و غیررسمی و شخصیتهای حقیقی و حقوقی و عوامل قاچاقچیِ منتفع و سودکننده از افزایش قیمتها در بازار ارزی و طلا همدل و همراه و همکار و همسرنوشت میباشند.
اینان که جمعیتشان ممکن است به دهها میلیون نفر هم بالغ بشود، اوضاع دهشتناک بازار مالی و طلا را به صورت لحظهای رصد میکنند و چه در ذهن و چه بر زبان دعای افزایش قیمت طلا و ارز را مکرر زمزمه میکنند.
خواست مسکوت قلبی آنها حتی اگر به زبان هم نیاید، همچون دعای کلامی آنان برای افزایش قیمت ارز و طلا تمنای شر جمعی است و اجابت آن به ویرانی هرچه بیشتر ایران و ایرانی میانجامد. در کشوری که امید به بهبود امور از سوی مسئولان نمیرود و حتی برعکس؛ روند اوضاع وخامت شدیدتری را تدارک میبیند، مردم نیز به دلالانی تبدیل میشوند تا سرمایههای انباشتی خود و زندگی خود را از نابودی نجات دهند.
واقعیت این است که چنین مردمی با افزایش قیمتها در بازار مالی و ارزی و طلایی، احساسی از خوشحالی وجود آنان را در بر میگیرد. غافل از اینکه این جشن شادی بر ویرانههای نظام اجتماعی و اقتصادی و معیشتی و خانوادگی این جامعه برگزار میشود.
به عنوان یک پژوهشگر دین و قرآن بر این باورم که دعای جمعی دهها ميليونها نفر برای افزایش قیمت ارز و طلا و تکرار ملتمسانهی آن میتواند نظام حاکم بر زندگی را به اجابت دعای این دهها میلیون نفر مجاب کند تا آنان برآيند نیروی دعای جمعی و نتیجهی تمنای جمعی خود را در همدستی با نظام ناکارآمد مدیریت جامعه در ورشکستی هرچه بیشتر نظام اجتماعی و فلاکت هرچه بیشتر خود مردم که خودشان نیز جزو همان مردم هستند ببینند.
اینان مردمی قربانیاند که برای زنده ماندن، همدست قاتلان خویش و تخریبکنندگان ایران میشوند.
بدینترتیب این چند ده میلیون نفر نیز منافع خود را از منافع سایر مردمِ متعلق به اقشار آسیبپذیر اجتماعی جدا نموده و در همدستی با نظام فاسد مدیریت اجتماعی، خود در سوق دادن جامعه به سوی ویرانی تمامعیار، ایفای نقش میکنند.
در کشوری که امید به بهبود امور از سوی مسئولان نمیرود و حتی برعکس؛ روند اوضاع وخامت شدیدتری را تدارک میبیند، مردم نیز به دلالانی تبدیل میشوند تا سرمایههای انباشتی خود و زندگی خود را از نابودی نجات دهند. اما آنچه که به عنوان نجات دیده میشود، تشدید بحرانهای ملی و تسریع فروپاشی مالی و تعمیق فقر و فلاکت جمعی است.
این پرسشی بسیار قابل تأمل است که چرا مردمی که در یک نظام ویران و فاسد مالی و ارزی و اقتصادی، خود قربانی شرّ رسمی میباشند، بهجای آنکه به تغییر آن وضعیت نابه سامان و تبدیل آن به یک وضعیت سالم و شرافتمندانه بیندیشند و از ظرفیت عاملیّت نقش خود در این تبدیل بهرهی بایسته و شایسته را ببرند، خود همدست وضعیت نابه سامان میشوند و ظرفیت عاملیّت جمعی خود را در خدمت بازتولید شرّ جمعی به کار میگیرند.
این وضعیت یادآور سخنی از حضرت رسول ( ص ) است که فرمود:
« در سرزمینی که حقیرانِ بیفضیلت بر مردم حکومت کنند و فرومایگان رؤسای مردم باشند، در آنجا منتظر بلا و مصیبت باشید » .
بهجای این همدستی، راهی دیگر باید جُست و کاری دیگر باید کرد و راهی دیگر باید رفت.
( کانال نویسنده )
امروز ۱۸ بهمن مصادف است با انتشار نخستین شماره روزنامه « وقایع اتفاقیه » در ایران به کوشش امیرکبیر در (۱۲۲۹ش) .
امیر تمام وزرا و مقامهای ارشد را موظف کرده بود که حتما باید روزنامه را خریداری و مطالعه می کردند و اجباری بود.
لیدی شیل همسر سفیر انگلیس در سفرنامه اش در ۱۸۵۰ م می نویسد:
«چند ماه پس از ورود ما به تهران از طرف صدراعظم (امیرکبیر) روزنامهای تأسیس شد که او برای اطمینان بیشتر از اشاعه مطالب آن در پایتخت و سایر شهرهای ایران، همه خدمتگزاران دولت و همه افراد متشخص اجتماع را وادار کرد تا این روزنامه را مشترک شوند...» .
اما بیش از نیم قرن پس از آن، یکی از جرائم میرزاحسن رشدیه روزنامه خوانی و روزنامه نوشتن می گردد!
«فرياد مقدسين در مجالس بلند شد كه آخر الزمان نزديك شده...روزنامه نويس هم شده و گناه روزنامه نويسى كمتر از گناه مدرسه تأسيس كردن نيست و گاهگاهى هم به كتابخانۀ ملى می رود كه اين هم گناهى است كه عفو ندارد»!
(تاریخ بیداری ایرانیان...ج ۲، ص۳۶۳)
تاریخ معاصر ایران کمتر رو به جلو بوده بیشتر، تاریخ سرگردانی و زیگزاگ و رفتن و بازگشتن بوده است...! ( کانال نویسنده )
***
سکانسی از سریال قهوه پدری به نویسندگی آقای امیر برادران و کارگردانی آقای مهران مدیری.
کتاب رفت و قلیان آمد!
"به خاک بنشینیم و بر سرنوشتِ خویش گریه ساز کنیم..."
گروه گزارش/
پرتال خبرگزاری صدا و سیما نوشت : ( این جا )
خبرنگار خبرگزاری صداوسیما به پاس سالها تلاش حرفهای در حوزه خبر نظام تعلیم و تربیت تقدیر شد.
« آیین اختتامیه «دومین جایزه بینالمللی معلم» عصر دوشنبه ۸ بهمن در تالار اندیشه حوزه هنری برگزار شد که در بخش «جایزه خبر» از امیرحسین ذوالفقاری، خبرنگار تخصصی حوزه آموزش و پرورش خبرگزاری صدا و سیما به پاس سالها تلاش مجدانه در عرصه اطلاعرسانی نظام تعلیم و تربیت کشور تقدیر شد.
«جایزه معلم» الگوهای برجسته معلمی که فعالیتهای شاخص آموزشی، تربیتی و اجتماعی دارند را شناسایی، معرفی و تقدیر میکند » .
منظور از تلاش حرفه ای چیست ؟
آیا صدا و سیما و اخباری که حداقل در حوزه آموزش و پرورش تولید و منتشر می شوند ؛ مقبول جامعه معلمان کشور است ؟
آیا رسانه ای که پسوند « ملی » را یدک می کشد و با آن تعداد پرسنل غیر قابل قبول که با اتکاء بر بودجه عمومی اداره می شود ؛ توانسته است اعتماد جامعه و گروه بزرگ معلمان را به خود جذب کند ؟
علیرضا کاظمی وزیر آموزش و پرورش که در مراسم اختتامیه دومین دوره بینالمللی جایزه معلم حضور یافته چنین می گوید : ( این جا )
« انتظار داریم دستگاه تعلیم و تربیت کشور از کوچک انگاری بیرون بیاید و همیشه بزرگ داشته شود و نظام تعلیم و تربیت و معلم جامعه در صدر بنشیند ».
پرسش « صدای معلم » آن است که عملکرد صدا و سیما در این بیش از 4 دهه به ارتقای جایگاه آموزش و پرورش منجر گردیده است ؟
آیا وضعیت آموزش بهتر شده است ؟
آیا فرهنگ عمومی جامعه ارتقاء یافته است ؟
یکشنبه 22 بهمن 1402 ؛ « علی پورسلیمان ؛ مدیر صدای معلم » در یاداشتی با عنوان : « تفکر انتقادی کیلویی چند ؟ از " جایزه قلم مقدس " تا " جایزه خبر تعلیم و تربیت " ! » نوشت : ( این جا )
« ... جست و جویی کردم تا ببینم از این چهار نفر قبلا چه مکتوباتی منتشر شده است . اساسی ترین ، بنیادی ترین و دوراندیشانه ترین وظیفه و کارکرد آموزش باید تربیت شهروندانی باشد که « تفکر انتقادی » و » فرهنگ گفت و شنود » را آموخته اند ، در مدرسه تمرین کرده اند و در جامعه به کار می گیرند .
چیزی نیافتم .
اما با مشاهده عناوین می توان فهمید :
این آثار احتمالا به کسی بر نمی خورند و یا به صورت خلاصه کسی و یا مقامی از نقد آنان بر آشفته و یا مکدر نمی شود و یا تلنگری بر خود احساس نمی کند .
و همان حکایت تکراری :
« معلمان فداکار » برای پوشاندن کم کاری و ناکارآمدی و یا بهتر بگویم بی عرضگی مدیرانی که اصلی ترین وظیفه شان فراهم کردن یک آموزش مناسب و آبرومند برای تحصیل دانش آموزان در سایه ی یک معلم حرفه ای ، متخصص بدون دغدغه ی معیشت است.
پرسش من از آقای حاجی پور که وظیفه ی خبرنگار را « مهندسی افکار عمومی » و نه « ارتقای آگاهی و کنش گری آگاهانه و موثر در حوزه ی عمومی » تصور می کند آن است که این سه فرد چه تاثیر و یا عملکردی بر تحولات آموزش ایران داشته اند ؟
در لوگوی موسسه ی یاد شده با کمی دقت می توان به همان محوری رسید که در جایزه قلم مقدس مستتر است . این آثار احتمالا به کسی بر نمی خورند و یا به صورت خلاصه کسی و یا مقامی از نقد آنان بر آشفته و یا مکدر نمی شود و یا تلنگری بر خود احساس نمی کند .
« بررسی مسائل نظام تعلیم و تربیت با رویکرد راه حل اطلاع رسانی رویدادها و اخبار امید آفرین نظام تعلیم و تربیت و... »
آیا وظیفه یک خبرنگار و یا روزنامه نگار بر اساس « علم رسانه » ، ارائه راه حل است و یا تحلیل دقیق و درست مساله ؟
مگر یک روزنامه نگار کارشناس ستادی و یا اداری است ؟
بر فرض که راه حل هم بدهد ؛ تجربیات و مشاهدات نشان می دهند معمولا کسی و مقامی در این سیستم فشل و روزمره ، صدای او را نمی شنوند و یا به آن اهمیتی نمی دهند .
اخبار امید آفرین یعنی چه ؟
آیا قرار است خبرنگار به جای انعکاس و یا روزنامه نگار حرفه ای به جای تحلیل و تعلیل مساله ، به ماله کشی برای توجیه خطاهای بی شمار نامدیران و فرصت طلبان منفعت طلب تبدیل شود ؟
این همان جریانی است که در روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش دولت سیزدهم به جد دنبال می شود .
در حالی که اساسی ترین ، بنیادی ترین و دوراندیشانه ترین وظیفه و کارکرد آموزش باید تربیت شهروندانی باشد که « تفکر انتقادی » و » فرهنگ گفت و شنود » را آموخته اند ، در مدرسه تمرین کرده اند و در جامعه به کار می گیرند .... »
« صدای معلم » در این دوره و با توجه به تجارب پیشین و نیز ذهنیت افراد دست اندرکار و تصمیم گیر در این گونه نمایش های تکراری که نتیجه آن از پیش معلوم است از مشارکت در آن صرف نظر کرد . »
پایان گزارش/
مسعود پزشکیان و سید محمد خاتمی، هر دو از چهرههای برجستهای هستند که باور به گفتوگو، اصلاحات و حرکت مسالمتآمیز در مسیر بهبود شرایط کشور را در اولویت گفتمان سیاسی خود قرار دادهاند.
پزشکیان با این جمله که « درسته که فحش میشنویم ولی باید گفت و گو کنیم » نشان میدهد که باور دارد مسیر تغییر و پیشرفت از طریق تعامل و تبادل نظر، نه تقابل و حذف، امکانپذیر است.
این نگرش دقیقاً در امتداد راهی است که سید محمد خاتمی رئیسجمهور دوران اصلاحات، همواره بر آن تأکید داشته است ؛ راهی که بر پایهی مردم سالاری ، گفت و گو ، مدارا و تلاش برای تحقق حقوق ملت بنا شده است.
خاتمی با شعار « زنده باد مخالف من » فضای سیاسی ایران را به سمت پذیرش تکثر و تقویت فرهنگ گفتوگو سوق داد. او باور داشت که جامعهی ایران برای پیشرفت، نیازمند پذیرش تفاوتها و حرکت در چارچوب تعامل و اصلاحات تدریجی است.
پزشکیان نیز که سابقهی وزارت و نمایندگی مجلس را دارد، همواره تلاش کرده است تا از طریق گفت و گو و منطق حتی در شرایط دشوار، راهی برای حل مشکلات بیابد. او مانند خاتمی به این اصل پای بند است که جامعهای که گفتوگو را کنار بگذارد، در نهایت با بنبست مواجه خواهد شد .
این تفکر اصلاحطلبانه که بر گفتوگوی مستمر و پذیرش انتقادات تأکید دارد، نقطهی امیدی است برای آیندهی ایران، جایی که بهجای تقابلهای فرسایشی، فرهنگ تعامل و مدارا بتواند راهگشای مشکلات کشور باشد و از آن جایی که این مهم از طریق سیاست گذاری ها صحیح وزارت آموزش و پرورش در بطن جامعه نهادینه میگردد.
انتظار آن داریم مدیران هم سو با دولت چهاردهم در وزارت آموزش و پرورش در این راستا گامهای اساسی بردارند.