« جامعهی سوداگر در همه چیز و همه کس سودی میجوید.
روشنفکران و مردمان اهل دانش نیز در صورتی مزد میگیرند که به منافع تجاری خدمت کنند.
همه چیز کالاست، حتی اندیشه و انسان...
کتاب را تقدیس میکنند، اما به هر حال کالایی است مقدس...! »
برتولت برشت
از کتاب " زندگی گالیله "
***
دبیر کل سه تشکل فرهنگیان ( انجمن اسلامی معلمان ایران ، سازمان معلمان ایران و مجمع فرهنگیان ایران اسلامی ) در نامه ای خطاب به رئیس جمهور منتخب مسعود پزشکیان در مورد « معرفی وزیر آموزش و پرورش » هشدار می دهند .
در این هشدار نامه چنین آمده است :
« این روزها در حالی که جنابعالی و همکاران نزدیکتان صادقانه در تلاش هستید تا براساس سازوکارهای مردمی و مشارکتجویانه و با بهره گیری از خرد جمعی و نظرات نخبگانی، براساس سنجه های طراحی شده در راستای رای و اندیشه آحاد ملت ایران، کابینهای مقتدر، کاردان و باتجربه برای تغییر در وضع نامناسب موجود تشکیل دهید اما اخبار نگرانکنندهای در خصوص معرفی گزینه برای وزارت آموزش و پرورش به عنوان گستردهترین نهاد دولتی و حلقه اصلی وصل دولت شما با ملت به گوش میرسد.
ما تشکلها به همراه جمعی از نخبگان آموزش و پرورش در کارگروهها و کمیتههای شورای راهبری، افراد توانمند و برجستهای را معرفی کردیم اما اینکه افرادی خارج از آن چارچوب و بدون اندک هم سویی سیاسی، فکری با جریان پیروز انتخابات و در واقع عاملان و تصمیمگیران اقدامات غیرکارشناسی و مخرب کنونی که بیشترین نقش را در افزایش نارضایتی اولیا و دانشآموزان داشتهاند در لیست نهایی برای وزارت آموزش و پرورش قرار گرفتهاند بسیار نگرانکننده است .... » فردی که وزیر می شود بیشتر از آن که باید به فکر « حل مساله » باشد باید دائما به دنبال بر آوردن انتظارات و حوائج دیگران در سطوح مختلف جامعه و قدرت باشد و این در نهایت موجب سلب بیشتر اعتماد عمومی و انحطاط بیشتر جامعه می شود .
چه شده است که پس از گذشت هفته ها از نشست های طویل المدت این تشکل ها و برخی جریان ها البته بدون دعوت و یا حضور رسانه ها و خبرنگاران به یک باره این سه تشکل به فاز « هشدار » رسیده اند و آن را عمومی کرده اند جای بسی پرسش و تعجب است .
هر چند این نامه هشدار در فضای رسانه ای و کنش گری معلمان خیلی جدی گرفته نشد و تاثیرگذار نبود .
در واقع ؛
مقصر اصلی و نخست در این بن بست فعلی همین تشکل های فرهنگیان و نیز کمیته فرهنگیان هستند که با « خودخواهی » و « بسته عمل کردن » افکار عمومی را ناامید کردند تا جریان های خارج از آموزش و پرورش و البته غیر مسئول ، ابتکار عمل را به دست بگیرند .
عملکرد تشکل ها نشان داد که شایستگی رهبری و هدایت جریان مطالبه گری در آموزش و پرورش را ندارند و اراده ای هم برای تقویت و فربه سازی « حوزه ی عمومی » و « پی ریزی جامعه مدنی » در اتاق فکر آنان مشاهده نمی شود .
دغدغه ی آنان بیشتر رقابت برای تصاحب فرصت ها و مناصب و از جنس « دعوا سر لحاف ملا » بوده است .
از سوی دیگر در سایه فضای مجازی بی ضابطه و بی در و پیکر ، هر از چندگاهی افرادی معرفی می شوند که هدف آن بیشتر فضا سازی برای آینده است و به صورت منطقی و بر اساس علم « رسانه » نباید چندان وقعی بر آن نهاد و آن را جدی گرفت .
« حسین آخانی استاد دانشگاه تهران » در یادداشتی به مناسبت نشست برای انتخاب رئیس سازمان حفاظض از محیط زیست کشور به نکات قابل تامل و البته تاسفی اشاره می کند :
« هر چه فکر کردم دیدم هیچ چیز تغییر نکرده است و اوضاع بدتر هم شده است.
ما گرفتار سندرم تکراریم. تکرار می کنیم چون آدم های تکراری دست از سرمان بر نمی دارند. چون خودمان هم گرفتار تکراریم . در برابر تغییر سبک زندگی مان مقاومت می کنیم. تکرار برای کشوری که به خوردن منابع ثابت عادت دارد کیف دارد، زحمت نمی خواهد.
تکرار چیزی شبیه سیگار کشیدن است. سیگاری ها به عشق تکرار سیگار می کشند، به سلامت خود آسیب می زنند تا کیف تکرار را از دست ندهند. خوردن هم از نوع تکرار است. گاهی آن قدر می خوریم که چربی رگهایمان را پر کند، ولی باز می خوریم چون کیف دارد، خوردن.
آخرش هم سکته می کنیم، مگر چی شده!
این روزها که در جلسات انتخاب گزینه مناسب برای مدیریت کلان محیط زیست کشور مشغولم، تکرار ذهن من را سخت مشغول کرده است.
راستش را بگویم ؛ من نمی توانم از بین افرادی که خودشان را برای ریاست سازمان کاندید کرده اند، فردی را پیدا کنم که توانایی سکانداری تشکیلات محیط زیست کشور بحران زده ایران را داشته باشد. اگر نگویم همه، اما اکثر آن ها تکرارند.
دست روی هر کس می گذاری، سیاهه ی از نقاط منفی در کارنامه اش است. خیلی ها را خودم می شناسم. آنها را نیز که نمی شناسم و می پرسم، چیزی دستم را نمی گیرد.
در عالم خیال داشتم فکر می کردم مگر بنا نیست قول های آقای پزشکیان عملی شود. خوب بیایید آدم نو پیدا کنیم. اگر نبود برویم و از خارج بیاوریم.
وقتی آدامس و چیپس و غذای سگ و گربه و میخ طویله مان از خارج می آید، چرا نمی توانیم رئیس محیط زیست یا متخصص محیط زیستی از خارج بیاوریم ؟ »
وضعیت در این کشور به گونه ای شده که همه روابط و تعاملات بر اساس « منفعت های شخصی و متقابل » تنظیم و تعریف شده اند .
هر کسی در این مملکت به قول معروف « کاره ای » شود ؛ بستگان ، دوستان ، همشهری ها ، همسایه ها ،آشنا و... هر یک برای خود و طرف مخاطب توقعاتی تعریف کرده اند و انتظار دارند که آقا و یا خانم رئیس آن ملاحظات را حتما در نظر بگیرد و آن ها را اجرا کند .
البته این وضعیت بیمار گونه قابل تسری به هرم بالای قدرت که به موضوعات و مسائل « نگاه ایدئولوژیک » دارند نیز قابل تسری می باشد .
دعوا و بگو و مگو سر این نیست که آینده کشور چه می شود ؟ چه بلایی سر منافع ملی می آید ؟ با بحران محیط زیست و سایر بحران ها چه کنیم و چه تدبیری بیندیشیم و مسائل و بحران هایی از این دست .
دعوا سر این است که چرا من در بازی نیستم .
در واقع ؛ فردی که وزیر می شود بیشتر از آن که باید به فکر « حل مساله » باشد باید دائما به دنبال بر آوردن انتظارات و حوائج دیگران در سطوح مختلف جامعه و قدرت باشد و این در نهایت موجب سلب بیشتر اعتماد عمومی و انحطاط بیشتر جامعه می شود .
این که آن فرد مدیر و صاحب منصب شده بخواهد خلاف این عرف تاریخی و نهادینه شده عمل کند در ذات خود دارای ریسک بالاست و می توان عاقبتی چون « امیر کبیر » و یا « دکتر محمد مصدق » را برای او رقم بزند .
اولی را در سکوت جامعه ، رگ زدند و دومی توسط یک « دیکتاتور مدرن و تحصیل کرده » تا آخر عمر در خانه اش زندانی شد .
پرسش من این است که چرا در این کشور برای « فوتبال » از خارج مربی و بازیکن می آورند ؟
چیزی جز « اهمیت » و « جایگاه » را نشان می دهد ؟
چرا این وضعیت برای مسائل مهم و آینده سازی مانند « آموزش و پرورش » قابل اجرا نیست در حالی که ماحصل و دستاورد حاکمیت را پس از 45 سال به وضوح مشاهده می کنیم ؟
این نشان می دهد که در این کشور چیزهایی مانند فوتبال ارزش بسیار فراتری از سواد و آموزش دارند که محور « توسعه پایدار » را تشکیل می دهد .
ممکن است برخی و شاید بسیاری این مکتوب من را در حالت « طنز » ببینند و جدی نگیرند .
اما این یک واقعیت است .
برای یک بار هم که شده آن را امتحان کنید .
پس از پیروزی دکتر پزشکیان به عنوان رئیس دولت چهاردهم مطالب و نقطه نظرات فراوانی پیرامون انتخاب وزیر آموزش و پرورش در رسانه ها و فضای مجازی مطرح شده است.
تقریبا تمامی گزینه های مطرح شده علیرغم وجود نقاط قوت و ضعف، از لحاظ مقایسه ای شرایط بهتری نسبت به وزیر فعلی دارند. دولت چهاردهم قصد ندارد در بر همان پاشنه بچرخد و معلمین نیز بیش از آن که نگران معیشت خود باشند، نگران منزلت خود هستند که طی دهه های گذشته توسط وزرا و مدیران ناکارآمد آموزش و پرورش پایمال شده است.
از لحاظ سیر نزولی جایگاه وزارت آموزش و پرورش طی چهار دهه اخیر ؛ از دکتر غلامحسین شکوهی شاگرد ژان پیاژه با دکتری تعلیم و تربیت از دانشگاه ژنو سوئیس رسیدیم به جناب نوری با سابقه صعود به قله دماوند و توفیق حضور در راهپیمایی اربعین و جناب صحرایی با سابقه تدریس در بیش از ۲۰ کشور دنیا !
در شرایط فعلی تمامی معلمین صرف نظر از دیدگاه سیاسی تمایل دارند در دولت جدید وزیری انتخاب شود که شان و منزلت معلمین را به آنها برگرداند.
شورای راهبردی دولت جدید و کمیته های مربوطه علی القاعده می باید بانک اطلاعات برای انتخاب وزرا و مدیران در تمام سطوح در اختیار داشته باشند. این کمیته ها زمانی می توانند وزیر شایسته ای انتخاب کنند که با اشراف اطلاعاتی نسبت به توانمندی نیروی انسانی، (از صدر تا ذیل وزارتخانه) پس از انتخاب فرد یا افراد واجد شرایط با آنها تماس بگیرند و از آنها خواهش کنند تا مسئولیت قبول کنند. انتخاب وزیر با دایره محدود اطلاعات و تمرکز بر مرکز نشینان و زور آزمایی حزبی قطعا خروجی قابل قبولی نخواهد داشت.
بزرگترین مشکل فعلی آموزش و پرورش ضعف در «برنامه ریزی» و مشکل در اجرای آن به علت کمبود «بودجه» است. با این توصیف کسی می تواند حلال مشکلات باشد که علاوه بر معلم بودن، سررشته ای در زمینه برنامه ریزی و مسائل مربوط به بودجه داشته باشد.
بدون تعارف عرض کنم جامعه میلیونی و متکثر آموزش و پرورش کشورمان نه دل خوشی از «حلقه امیر آباد» دارند و نه از « یاران فانی»!
قاطبه فرهنگیان دنبال خلاصی از وضع موجود هستند.
دکتر نوبخت در صورت انتخاب به عنوان وزیر آموزش و پرورش شخصیتی کاریزماتیک برای معلمین خواهد بود. نوبخت پله ها را یکی یکی بالا رفته نه با آسانسور رانت و...
نوبخت ابتدا معلم بوده و بعد مدیر دبیرستان، مدیرکل آموزش و پرورش، نماینده مجلس و...نهایتا معاون رئیس جمهور.
ایشان دو دکتری در رشته های «اقتصاد» و «مدیریت» دارد، اولی را خارج از کشور(دانشگاه پیزلی) و دومی را در داخل کشور (علوم تحقیقات) اخذ کرده است. آخرین مسئولیت دکتر نوبخت معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان برنامه بودجه بوده است؛ همانجایی که گره کار ماست و اگر دکتر نوبخت در جایگاه وزیر آموزش و پرورش قرار بگیرد، مدیر جدید برنامه و بودجه نمی تواند پیش او مُعَلَّق بازی کند! این فرد از هر زاویه ای به او نگاه کنیم «خیرالموجودین» است؛ نه بی نقص و تمام و کمال!
دکتر نوبخت اخیرا اظهار نموده: «در صورت وزیر شدن می خواهم تمام اعتبار و تجربه چندین ساله خود را در آموزش و پرورش بکار گیرم تا در نظام آموزشی و معیشت معلمان تحول ایجاد شود.»
بیائیم به این اظهار نظر اعتماد کرده و از ایشان حمایت کنیم تا ردای بلند وزارت آموزش و پرورش بر قامتهای کوتاه و تکراری قرار نگیرد!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
« شما مطالبه گرید. مطالبه گری یعنی آدمی بیاید و شما پشت او بایستید و بتواند مطالبات شما را پیگیری کند »
مسعود پزشکیان
همان گونه که پیشتر نیز آوردیم ( این جا ) ؛ متاسفانه انتصابات رئیس جمهور منتخب در مجموع و تاکنون نتوانسته رضایت حداقلی پایگاه رای مسعود پزشکیان را تامین کند .
در جریان انتخابات نفس گیر دورهی چهاردهم ریاست جمهوری؛ جامعهای که حرفها و وعدههای نامزدها را با دقت و حساسیت بالا دنبال میکرد به این نتیجهی منطقی و عقلانی رسید که مواضع پزشکیان برخاسته از «صداقت» بوده و میتواند حداقل گشایشی در بن بست بیاعتمادی و «حل مساله» در جامعهی بحران زدهی ایران ایجاد کند.
ما هم به عنوان « جمعی از پرسشگران و کنشگران حوزهی آموزش و پرورش » به حرفهای مسعود پزشکیان اعتماد کرده و در بیانیهی خود از همهی فرهنگیان دعوت کردیم که « مسئولانه » به آقای پزشکیان رای دهند تا این بار آرمان توسعه خواهی برای ایران را با گفتمان او پیش ببریم. باشد که ما را به هدف نزدیکتر کند. فرهنگیانی که به پزشکیان رای دادند اکنون به دنبال «تغییر» هستند و نه تمدید ناصواب و اعتماد بر باد ده وضعیت نامطلوب گذشته.
متأسفانه در روزهای اخیر اخباری به گوش میرسد که ما را واقعا نگران و البته خشمگین کرده است.
گفته می شود که قرار است گزینهی نهایی برای وزارت آموزش و پرورش برای معرفی به مجلس شورای اسلامی وزیر فعلی و امتحان پس داده یعنی «رضامراد صحرایی» باشد.
در بیانیهی نخست مان هم به صراحت بیان کردیم :
« هشت سال دوران محمود احمدینژاد و سه سال دوره رئیسی برای معلمان دست آورد قابل ذکری جز سوق دادن معلمان به زیر خط فقر و مهمتر از آن تنگتر شدن فضای آزادی بیان و امنیت فرهنگی به دنبال نداشت.
در این دوران صدها معلم بازداشت، اخراج و به صورت اجباری بازنشسته شدند.
فعالان صنفی و کنشگران منتقد به هیاتهای تخلفات اداری معرفی و با مجازاتهای سنگین رو به رو شدند.»
مگر میتوان پذیرفت؛
فردی که مسئول چنین وضعیتی بوده و در حوزه فعالیت خود در این وزارتخانه کارنامه و عملکرد قابل قبولی نزد قاطبهی معلمان ندارد؛ دوباره در سمت خود ابقاء شود؟
فرهنگیانی که به پزشکیان رای دادند اکنون به دنبال «تغییر» هستند و نه تمدید ناصواب و اعتماد بر باد ده وضعیت نامطلوب گذشته.
ما پرسشگران و کنشگران آموزش و پرورش نه فقط با معرفی چنین گزینهای به شدت مخالفیم بلکه مخالف معرفی مدیران مرعوب و ضعیف گذشته و فاقد مقبولیت در میان قاطبهی معلمان هستیم.
این مطالبهی حداقلی ما و بسیاری از فرهنگیانی است که با «ترجیع بند امید» به پزشکیان رای دادند و بیصبرانه منتظر تحقق وعدههایی هستند که ایشان در حضور همگان بیان کردند.
جمعی از پرسش گران و کنش گران آموزش و پرورش :
- علی پورسلیمان
- اسماعیل جعفری
- سیدمرتضی حسینی
- محمد حیدری
- کامران رحیمی
- سیما زنجانی
- علی زینلی
- مهدی سورگی
- محمدرضا شهریاری
- مریم طیرانی
- سیدهادی عظیمی
- رضا قاسم پور
- زهرا قاسم پور دیزجی
- نرگس کارگری
- علیرضا کاشفی
- طهماسب کاوسی
- نرگس ملک زاده
- سعاد موسوی شرقی
- حمزه علی نصیری
- شیرین یوسفی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در روزنامه ها ، جراید ، سایت ها ، کانال ها و محفل ها از ویژگی های انتخاب وزیر آموزش و پرورش صحبت می شود. هر دسته و گروهی از معیارها و سنجه ها صحبت می کند. وزیر چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟ هر کس از نگاه خودش به موضوع نگاه می کند. یکی می گوید وزیر باید دانشمند باشد.گویی همه وزیران بلاد خارجه دانشمند می باشند. حال بماند که چه نسبتی بین دانشمند بودن و وزیر بودن وجود دارد ؟
سوال این است مگر کار دانشمند وزارت است؟
عده ای دیگر می گویند بهترین وزیر استاد دانشگاه می باشد. اما باز هم سوال این است درس استاد دانشگاه با وزارت چه سنخیتی دارد؟ یا اینکه اصلا کارکرد استاد دانشگاه وزارت است یا تدریس و پژوهش. هر چند در کشور ما نگاه خاصی به اساتید هست اما دنیا را سیاستمدارانی ساخته اند که در کلاس درس استاد، خوب به هم و کتاب پیچیده اند. هرچند قانون کلی وجود ندارد ولی عرصه سیاست عرصه اختلاف و نزاع، توازن قوا ،کسب و داشتن تجربه و مهارت و شجاعت سیاسی ... و نحوه استفاده از مشاوران استاد گونه می باشد.
به نظر می رسد اساتید مشاوران خوبی هستند اما مجریان نه چندان خوب مگر اینکه در عرصه سیاست خوب نمد مالی شوند.
از سوی دیگر، برخی می گویند اگر سلسله مراتب را طی کرده باشند می توانند وزیر عالی باشند. این جمله درست است اما آیا اگر هرکسی سلسله مراتب را طی کرده باشد وزیر می شود ؟
اصولا برای وزارت لازم است سلسه مراتب را طی کرد؟ برخی در جواب می گویند خیلی از افراد با رابطه سلسه مراتب را هم طی می کنند. هر چند نباید بین طی کردن سلسه مراتب و داشتن تجربه کاری مغلطه شود.
در برخی از کشورها نخست وزیر یا وزیر، دارای لیسانس یا حتی دیپلم هستند . به نظر می رسد ریاست و سیاست الزاماتی دارد که فراتر از استاد بودن و نخبه دانشگاهی بودن است. مثلا آیا اینشتین رییس جمهور یا وزیر ایده آلی می توانست باشد یا خیر؟
سیاست ، مردان بزرگی را می طلبد که دارای روح بزرگ و شجاعت مثل زدنی جهت قدم برداشتن در راستای پیاده کردن برنامه های ساختاری و بنیادین می باشد. اگر امیر کبیر را در هر پست و مقامی بگذاریم قطعا امیر کبیر می باشد زیرا که اراده بزرگی دارد و هوش و ذکاوت سیاسی بی بدیل. آن که در عرصه سیاست طی طریق بی همرهی خضر نکرده باشد و زمانه بر او نپیچیده باشد قطعا با مشکل رو به رو خواهد بود.
وزیر قطعا کسی باید باشد که نزدیک به سی یا چهل نفر کارشناس زبده را بشناسد و از آن مهمتر بتواند از آنها در جای مخصوص خود استفاده کند. گاهی اوقات استفاده افراد برای پست خاصی، از همه چیز مهمتر می باشد. انتخاب بد می تواند فاجعه بیافریند. داشتن روحیه آزادی اندیشه و فکر و دادن آزادی به زیر مجموعه یکی از مهمترین ویژگی های یک وزیر خوب می باشد.
شاید عده ای بگویند وزیر تنها در وزارت نیست ؛ بله درست است . تیم داشتن لازمه کار وزارت می باشد اما تیمی که وزیر چیده باشد و آگاه بر احوال تصمیم ها باشد.
در واقع حیات و ممات یک دستگاه به وزیر مربوط می باشد.
ممکن است برخی خرده بگیرند و بگویند بهترین روش جهت انتخاب، احزاب می باشد که در دنیا هم جواب داده است.
نگارنده این سطور هم شکی ندارد اما نه هر فردی .مهم این است احزاب بتوانند افراد توانمند و کاردان را جهت ماموریت های بزرگ نه تنها انتخاب بلکه استفاده هم بکند.
به نظر راقم این سطور علاوه برآنچه گفته شد ؛
وزیر کسی می تواند باشد که زمانه بر او چیره نشود بلکه او بر زمانه سیطره یابد. شناخت روح زمانه و تصمیم گیری و تصمیم سازی نقش مهمی در ایفای ماموریت فرد دارد. گاهی اوقات فرد شناخت و دانش خوبی دارد اما شجاعت لازم را جهت تصمیم گیری های مهم را ندارد.
وزیر صرفا وزارت یک وزارت خانه نمی باشد بلکه باید توان ایجاد ارتباط و استفاده از ظرفیت دستگاهها ی دیگر را نیز داشته باشد.
اما صرف داشتن نکات فوق الذکر جهت انتخاب وزیر کافی نیست بلکه باید شفاف و صادق باشد.
وزیری که پاسخ گو باشد و در صورتی که اگر اشتباه کرد دارای روحیه عذر خواهی و حتی استعفا باشد می تواند دستگاه اش را پاسخ گو نماید. . پس تجربه مدیریت ،شجاعت توام با هوش و ذکاوت جهت تصمیم گیری، شفافیت و صداقت در گفتار و عمل می تواند در انتخاب وزیر مهم باشد. اما به نظر می رسد فردی برای وزارت خوب است که علاوه بر نکات گفته شده دارای توان اجماع سازی نیز باشد اما اجماع سازی موقعی درست انجام می شود که وزیر بتواند با دادن آزادی لازم به زیر مجموعه جهت شنیدن افکار متفاوت و حتی متضاد آماده ی پذیرش صدای غیر باشد .
شنیدن صدای دیگران در اجماع نقش مهمی دارد.
داشتن روحیه آزادی اندیشه و فکر و دادن آزادی به زیر مجموعه یکی از مهمترین ویژگی های یک وزیر خوب می باشد. یکی از آفت های نظام اداری ما فقط چاپلوسی نیست بلکه ایجاد خفقان نرم در دستگاه اداری می باشد که افراد را یا به سکوت وادار می کند یا به چاپلوسی داشتن. هرچند وزیر تنها تصمیم گیرنده است اما روحیه شنیدن صدای مخالف در ترسیم اهداف و اجماع سازی می تواند نقش داشته باشد.
وزیر برخلاف آنچه رایج است صرفا دادن دستور و پست نیست بلکه وزیر باید دارای چنان روح آزاد منشی داشته باشد تا هم پاسخ گو باشد و هم نظرات مخالفان را نیز بشنود و در تصمیم گیری ها انتخاب احسن داشته باشد ؛ پس داشتن روحیه شنیدن صدای مخالف رمز موفقیت وزیر می باشد.
اما باز هم این موارد جهت وزارت کافی نمی باشد زیرا که وزیر در دستگاه خود تنها نیست بلکه او با کارشناسان زیادی باید کار کند . در نتیجه وزیری باید انتخاب شود که شایسته آن وزارت باشد زیرا که اگر وزیر شایسته نباشد دیگر نمی تواند شایسته سالاری را در کار خود داشته باشد . کسی که نگاه شایسته سالاری نداشته باشد با وزارت مومیایی رو به رو می باشد که فقط ظاهر زنده دارد و در باطن مرده است. چنین فردی می تواند دستگاه را به سمت شایسته سالاری سوق بدهد و اگر کارشناسی، فعالیت و توانمندی خود را نشان داد ، رشد داده شود ؛ آن موقع وزارت خانه و دستگاه زنده است.
وزیر باید به افراد توانمند بها بدهد و از زیر مجموعه خود این موضوع را طلب نماید .دستگاهی موفق می باشد که رشد و توانمندی افراد دیده شود پس وزیر می تواند فرهنگ شایسته سالاری را در دستگاه خود ترویج دهد. در نتیجه، در شایسته سالاری شاهد این امر می باشیم که نگاه قوم و قبیله و فامیل بازی رخت بر می بندد.
از سوی دیگر، به نظر می رسد حلقه مفقوده وزارت ایجاد اعتماد و اعتماد سازی می باشد.
وزیری می توان انتخاب کرد که اعتماد ساز باشد چه برای کارکنان چه برای مردم. خلق اعتماد جزء کارویژه های حکومت است.
اگر وزیری بتواند فساد، تبعیض ،صداقت، احترام به مردم و کارکنان را سرلوحه کار خود قرار دهد به خلق اعتماد در جامعه دست زده است.
وزیری می توان انتخاب کرد که بری از فساد ،تبعیض و نگاه تحقیر آمیز باشد و در چینش معاونین و مدیران خود این امور را لحاظ کند.
وقتی از وزیر تا مدیران، این امور در انتخاب مدیران معیار قرار گرفته باشد برون داد آن اعتماد خواهد بود .
اما باز هم به نظر می رسد انتخاب وزیر خوب صرف داشتن برنامه و انتخاب مدیران شایسته نمی باشد ؛ وزیر باید در این بده بستان های سیاسی کیاست لازم را داشته باشد . عرصه سیاست عرصه لابی گری و چانه زنی می باشد و وزیری که آشنا به این امور نباشد در عرصه سیاست ساده لوح نامیده می شود یا باید مطیع باشد و بی اختیار یا غد و یک دنده.
وزیری که آشنا به امور مجلس و پارلمان و جریان های سیاسی باشد یعنی دنیا دیده عرصه سیاست است در نتیجه، در انتخاب و برنامه هایش موفق می شود.
در واقع اگر مجلس و جریان ها تصمیم گیر باشند ساده لوح این عرصه است اما اگر به آنها به مثابه ظرفیت و امکان نگاه کند و آشنا به بازی قدرت باشد مرد موفق این میدان می باشد.
عرصه سیاست پیچیدگی های خاص خود را دارد. وزیری می تواند مرد این میدان باشد که آشنا به محذورات و مقدورات حوزه وزارتی خود باشد و باید بتواند به چگونگی استفاده از محذورات در راستای افزایش مقدورات خود عمل نماید.
در پایان می توان گفت علی رغم اینکه انتخاب پیچیدگی و سختی خاصی دارد اما می توان گفت تمام ویژگی های گفته شده مانع الجمع نمی باشد و می تواند در یک فرد این صفات جمع باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
«بارون» یکی از القاب اشراف اروپا بوده اما مردم در آمریکای اواخر قرن نوزدهم به افرادی که از رشد اقتصادی آمریکا در آن سالها ثروتهای افسانهای اندوخته بودند و «بهطور روزافزونی از اخلاق تهی میشدند» و با «اعمال شقاوتمندانهای که به منظور حفظ انحصار خود و مانع شدن از ورود رقبای بالقوه به بازار یا سنگاندازی در شرایط برابر کسبوکار مرتکب میشدند» (ص. ۴۲۹) قدرت قانون را به سخره میگرفتند، لقب «بارونهای دزد» داده بودند.
افرادی نظیر «جان دی راکفلر» (اولین میلیاردر جهان)، «جان پیرپونت مورگان» (بنیانگذار مجموعه بانکداری جی. پی مورگان) و «کورنلیوس وندربیلت» از جمله بارونهای دزد بودند.
یکی از موفقیتهای جامعه آمریکا آن بود که با مجموعه قوانینی از جمله «لایحه بازرگانی بین ایالتی» (۱۸۸۷) و «قانون ضد تراست شرمن» (۱۸۹۰) توانست بارونهای دزد را تحت تسلط قانون درآورد و از انحصارگری و زورگویی ایشان جلوگیری کند.
دارون عجماوغلو و جیمز رابینسون در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند؟» (۱۳۹۲) معتقدند رسانهها نقش مهمی در آگاهسازی جامعه و توانمند کردن مردم و حکومت برای مقابله با بارونهای دزد ایفا کردند.
روزولت واژه «هوچی» را برای «توصیف آنچه به عنوان رکگویی روزنامهنگاران تلقی میکرد» استفاده کرد ؛ این واژه «به خوبی جا افتاد و نماد روزنامهنگاران جنجالی تأثیرگذاری شد که تعدیات بارونهای دزد و همچنین فساد در سیاستهای محلی و فدرات را بر ملا میساختند.» (ص. ۴۳۵)
آیدا تاربل با کتاب «تاریخ شرکت استاندارد اویل» در ۱۹۰۴ نقش مهمی در جلب افکار عمومی علیه راکفلر و منافع تجاری وی ایفا کرد تا جایی که به انحلال استاندارد اویل در ۱۹۱۱ انجامید. لوئیس براندیز وکیل حقوقی و نویسنده نقش مهمی علیه زنجیرهای از رسواییهای مالی ایفا کرد. «هوچیها نقش مهمی در برانگیختن سیاستمداران به اقدام علیه تراستها بازی کردند.» (ص. ۴۳۵)
سلسله مقالات «ویلیام راندولف هرست» به عنوان هوچی در کنار نوشتههای «گراهام فیلیپس» تحت عنوان «خیانت سنا» سرآغاز تحرکات برای قبول برگزاری انتخابات مستقیم برای انتخاب اعضای سنای آمریکا در چارچوب هفدهمین اصلاحیه قانون اساسی آمریکا در سال ۱۹۱۳ شد.
نهادهای سیاسی فراگیر و آزاد که به رسانه آزاد آمریکای قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم اجازه هوچیگری، افشاگری و آزادی میدادند، راه مقابله با «بارونهای دزد» را هم هموار میکردند.
روز خبرنگار وقتی خیلی مبارک است که خبرنگاران بتوانند به نقش خود در مقابله با بارونهای دزد (در سیاست و اقتصاد) آزادانه و بدون ترس عمل کنند؛ و نهادهای سیاسی فراگیر نیز به جای بارونهای دزد، طرف خبرنگاران وظیفهشناس و آزاده را بگیرند.
روز خبرنگار مبارک
کانال دغدغه ایران
پیشنهاد می شود قبل از مطالعه این مطلب انیمیشن کوتاه 10 دقیقهای «شام اقلیت (خواص)» (Dinner for Few) را تماشا کنید.
انیمیشن تحسین شده «شامی برای خواص (اقلیت)» ساخته ناسوس واکالیس کارگردان و انیماتور یونانی در سال 2014 استعاره و تمثیلی از نظامها و حکومتهایی است که در آنها منابع، قدرت و پستهای کشور توسط گروهی اندک و خاص که در اقلیت مطلق به سر میبرند مورد استفاده (یا سوءاستفاده) قرار می گیرد. این گروه کوچک برای حفظ ظاهر و ادامه حیات خود و وضعیت حاضر و خالی نماندن عریضه و ادامه حیات خود اندکی هم از منابع و درآمدها را بین مردم عادی توزیع میکنند. ظاهرا سیستم بدون اشکال جلو میرود (موتور یا دستگاهی که در فیلم به خوبی روغن کاری شده و روان کار می کند) و با گذشت زمان و با کاهش ثروت و منابع (به علت فساد و ناکارآمدی و بهره وری پایین و سوءمدیریت!) دسترسی اکثریت به منابع را هر چه بیشتر محدودتر میکنند (گربه های لاغر و گرسنه در اتاق هتل که در کف زمین در جست و جوی غذا هستند و ته مانده ناچیز غذاهای مهمانان دور میز را که به زمین می ریزد یا مهمانان از سر لطف و ترحم میدهند میخورند).
اعضای این گروه یا به تعبیر بهتر «حلقه/باند» که دسترسی به منابع را برای اعوان و انصار و قوم و خویش خود نیز تسهیل می کنند منافع مشترک داشته، وابسته به هم بوده و رابطه ای تنگاتنگ با هم دارند (زنجیرهای مخفی شده در زیر میز که پاهای مهمانان را محکم به هم بسته است). آنها معمولا هوای همدیگر را دارند و به غیر از اعوان و انصار و قوم و خویش خود به ندرت کسی را به گروه خود راه می دهند (سرنوشت تلخی که برای گربه سیاهی که به زیر میز سرک می کشید رقم خورد!).
این گروه اقلیت ممکن است به بهانه های مختلف یا زیر لوای یک ایدئولوژی که ممکن است دست ساخت و اختراع بشر یا نسخهای تحریف شده از آموزه های آسمانی یا یک دین یا شکلی قدیمی و تحریف شده از یک ایدئولوژی یا مکتبی باشد که خود قبلا ابداع کرده اند و آن را به نفع خود مهندسی و تغییر داده یا به آن شاخ و برگ داده اند باشد. با چسبیدن به این ایدئولوژی ممکن است مخالفان خود را سر به نیست و حذف کرده و خود بر همه چیز تسلط پیدا کنند.
گروه تازه پاگرفته ، گردش نخبگان را متوقف کرده یا برای آن اما و اگر و موانع متعددی ایجاد کرده و با توزیع برابر ثروت و منابع سر ناسازگاری داشته و خود را صاحب همه چیز می دانند. سرآغاز انحصاری کردن دسترسی به منابع و ثروت ملی ممکن است با اعتراض، انقلاب یا آشوب و شورش شروع شود. گروهی که جدیدا سرکار می آید ابتدا عقاید و شعارهایی از عدالت و آزادی مطبوعات و بیان و دادن سهم هر کس از منابع و سهیم کردن همه در قدرت را می دهند اما با گذشت زمان با محکم کردن جای پای خود و تثبیت سیستم موردنظر خود و چیدن آن به سلیقه خود گروه های رقیب را کنار زده و همه چیز را انحصاری کرده و برای خود کنار میگذارند.
به نظر می رسد سرنوشت و چرخه بیشتر انقلابات در قرن های اخیر کم و بیش به همین شکل رقم خورده است.
به تدریج با گذشت زمان دست اکثریت از سهم ها و منابع کوتاهتر و کوتاهتر میشود و سهم ناچیزی نصیب آنها می شود. اما منابع هم نامحدود نیستند و یک روز ته می کشند و این چرخه کنار رفتن گروه قبلی و به قدرت رسیدن گروهی دیگر ممکن است تکرار شود. داستان سهم خواهی و رانتخواری مخصوصا بعد از انقلابات سیاسی و به تبع آن فساد همه گیر در عرصه های مختلف انگلی است که به جان دستاوردهای انقلاب می افتد و آن را از درون می خورد و خالی می کند. گروه اقلیت که در انقلاب یا شورش شرکت داشته اند حسابی به خود می رسند و در مداری بسته که با گذشت زمان تنگ تر می شود مخصوصا در جوامعی که منابع طبیعی و بازمانده از سیستم قبلی به وفور در آنها یافت می شود منابع و درآمدها را میبلعند. این گروه برای درآوردن ادای دموکراسی و نمایش مردمسالاری ممکن است هر از چندی به صندوق رای متوسل شوند (سکانس هوشمندانه در آوردن قاشق و چنگال از جعبهای شبیه صندوق رای) و از طریق آن بیشتر به مهره های موردنظر خود وجه مقبولیت و مردمی بدهند.
این چرخه تصاحب قدرت و منابع که با انقلاب، شورش یا کودتا شروع می شود ممکن است به صورت چرخه ای و هربار توسط گروهی که بر سر کار می آیند به صورت یک سیکل معیوب (Vicious Circle) ادامه پیدا کند که نتیجهاش بلعیدن منابع توسط گروهی خاص و اقلیت است بدون آنکه به گروه اکثریت توجهی شود.
اگر اقدام و اراده ای برای تبدیل آن به چرخه مطلوب (Virtuous Cycle/Circle) نباشد فرجام این چرخه معیوب (دور و تسلسل باطل) کم شدن منابع و درآمدهاست.
نتیجه را می شود به آسانی پیش بینی کرد: فقیر شدن کشور و ته کشیدن منابع و خیزش و اعتراض اکثریت. گروه اکثریت به پا می خیزد و دوباره از بین آنها (شش خوک که نماد و تمثیلی از ارکان و ستون های حکومت و کشور هستند) قدرت را به دست می گیرند و روز از نو و روزی از نو.
حاکمان (مهمانان دور میز) که توجهی به گذشت زمان ندارند با کم شدن منابع شروع به پروپاگاندا و دادن وعده های توخالی به مردم کرده، به فریبکاری و عوامفریبی پرداخته و به رفتارهای پوپولیستی روی می آورند (موش کوکی).
اگرچه انگیزه و محرک ساخت این انیمیشن بنا به گفته سازنده اش به رکود اقتصادی کشورهای جنوب اروپا در کل و یونان به طور اخص برمی گردد اما صرف نظر از پیام کلی این کارتون سیاسی بینندگان با توجه به بافت و منطقه ای که در آن ساکن هستند و نیز سیستم زمامداری که بر آنها حکومت می کند برداشتها و فهم و تعمیم های خودشان را دارند.
مضافا کارگردان یکی دیگر از موضوعات فرعی اشاره شده در فیلم خود را حرص و آز و خودخواهی بشر می داند.
از همان ابتدای فیلم دوربین بعد از پشت سرگذاشتن صحنه های رعد و برق و طوفان در دریا بلافاصله به سراغ اتاقی روشن در هتل می رود. هتل در جایی خطرناک روی صخره ای کنار دریا بنا شده و هر از چندی تکه سنگ هایی از زیر آن جدا و در دریا می ریزد. به محض دیدن 6 خوک در این اتاق که سر میزی نشسته و گارسن یا میزبانی در هیات بشری از آنها پذیرایی می کند ناخودآگاه خوک های داستان مزرعه حیوان جورج ارول به ذهن خطور می کند چرا که در هر دو داستان خوک ها نقشی کلیدی بازی می کنند. واکالیس در پاسخ به این سوال که چرا کاراکترهای فیلم را به صورت حیوانات به ویژه خوک، گربه و ببر به تصویر کشیده و فقط یک کاراکتر انسانی در فیلم گنجانده است می گوید: «ساخت فیلم را به نوعی از کتاب مزرعه حیوان جورج ارول الهام گرفته ام. مانند داستان مزرعه حیوان خوک ها خود را بالا می کشند و به جایگاه رهبری می رسند.»
او معتقد است که از زمان انتشار کتاب مزرعه حیوان خوک ها مترادف با «حرص و فساد» شده اند و این دو خصیصه را از ویژگیهای مهم خوک ها به حساب می آورند. به طور کلی خوک در فرهنگ غرب بار معنایی منفی داشته و مظهر طمع، پرخوری، کثیفی و بی نظمی است. همچنین به کسی که پرخور است و بیش از سهم و اندازه خود می خورد یا برای خود کنار می گذارد و نیز به کسی که کثیف و نامرتب است خوک گفته می شود. همین طور مواقعی برای ابراز انزجار از پلیس آنها را خوک می نامند و خوک شوونیست به مردی می گویند که اعتقادی به برابری حقوق زن و مرد ندارد و برای آدم بی ادب و بی نزاکت از عبارت «خوک کثیف» استفاده می کنند.
این کارتون بدون دیالوگ که تمثیلی سیاسی-اجتماعی از اوضاع جهان به خصوص کشورهایی با سیستم دیکتاتوری، توتالیتر یا تک حزبی توصیف می شود برای رساندن پیام خود از استعارههای حیوانی استفاده میکند. در این اثر موسیقی به خوبی جای کلام را گرفته و کمک شایانی در رساندن پیام ها در صحنه های مختلف دارد.
سازنده این اثر در مصاحبه ای می گوید: «شام اقلیت یک تمثیل و استعاره ای از جهانی است که امروز ما میشناسیم. کاراکترها هم بازیگران و هم قربانیان در سیستمی هستند که مانند یک ماشین روغن کاری شده به خوبی و روان کار می کند و تنها تعدادی قلیل و گزینش شده را که به شکل ۶ خوک های پشت میز نمایانده شده اند در این اکوسیستم تغذیه می کند. خوک ها بیملاحظه و غیرمعقول تمام منابع را مصرف می کنند و می خورند در حالی که بقیه یعنی اکثریت که به شکل گربه هایی که بدنبال غذا در اطراف میز و کف زمین پرسه می زنند به تصویر کشیده شده به خرد ریزه هایی که از میز به زمین می ریزد یا هر از چندی خوک ها می ریزند اکتفا می کنند. به طور غیرقابل اجتناب ناپذیری وقتی منابع ته می کشد و به تدریج کمتر و کمتر می شود کشمکش و دعوا بر سر آنچه باقی مانده به یک «تغییر فاجعه بار» منجر می شود.
شوربختانه نتیجه این انتقال عمیق و اساسی نه تنها هیج نشانه ای از امید در خود ندارد بلکه تکرار چیزی است که واقعا این وضعیت را به وجود آورده است. یک گروه جدید از خوک ها شبیه گروه قبلی دوباره ظهور می کنند که صندلی های دور میز را اشغال می کنند و ثروت و سرمایه را می خورند در حالی که بقیه دسترسی به غذاهای روی میز ندارند و دوباره در جست و جوی ته مانده غذاهای روی میز هستند. این عدم توازن و تعادل به بحران می انجامد. این فیلم قصد جانبداری از یک دیدگاه سیاسی و ترجیح دادن آن بر دیگری را ندارد. تاکید فیلم بر طبیعت چرخه ای و ادواری مشکل است که این خود جلوهای از ذات و طبیعت بشری است.»
سازنده این کارتون ایده گنجاندن گربه ها در فیلم را از قهوهخانههای یونانی (تاورنا) گرفته است. واکالیس در مصاحبهای می گوید: «هر کس در قهوه خانه های یونانی بیرون شهر که در فضای باز و بیرونی هم میزهایشان را می چینند بوده باشد این گربه ها را دیده که اطراف میزها پرسه می زنند و غذا می خواهند. ببر جلوه و تجلی گربههایی است که شورش می کنند و به نیرویی غیرقابل کنترل و توقف ناپذیر تبدیل می شوند. انسان یا کسی که او را قصاب (قاتل) می نامیم تنها کاراکتری است که هیئت انسانی اما شکلی بدقواره، خشک و خشن و بیرحمانه دارد. این یک تصمیم خلاقانه بود که که فکر کردم به خوبی می تواند با داستان چفت و جور شود. بیشترین سوالی که از من می کنند درباره این کاراکتر است.»
به دنبال رکود و وخیم تر شدن وضعیت اقتصادی جهان مخصوصا وضعیت اقتصادی یونان در سال 2011 واکالیس مردم را با گربههای قهوه خانه های یونانی مقایسه می کند و این سوال را مطرح می کند که چه وقت گربه ها درخواست غذای ته مانده را متوقف و روی میز خواهند پرید و مالک غذای مانده روی میز خواهند بود و آن را خواهند خورد.
واکالیس میگوید: «من توقع ندارم که ذهن مردم یا دیدگاه آنها را درباره موضوعی خاص عوض کنم اما امیدوارم کاری کنم که مردم درباره موضوعات خاصی دوباره تفکر کنند. هر چه باشد تفکر ریشه تغییرات است و اگر من بتوانم مردم را وادار به تفکر کنم در این صورت بیشتر چرخ درک و شهود و تشخیص آنها را به حرکت درآوردهام.
اگر از من سوال کنید که به چه چیز امید بسته ام که مردم درک کنند و تشخیص دهند جوابم در واقع این است که همه بخشی از نظامی هستیم که این نظام عادلانه و بر اساس عدالت بنا نهاده نشده است و به طور مساوی به همه خدمات و امکانات ارائه نمی دهد.
ما هنوز با یک دولت (حکومت) ایدهال که بر اساس اصول تدوین شده و تعریف شده «دولت-شهر» یونانی یعنی عصر روشنگری افلاطون (The Age of Enlightenment/The age of Reason) یا پدران بنیانگذار امریکایی (The Founding Fathers) باشد فرسنگ ها فاصله داریم.»
شاید بد نباشد که این انیمیشن پر معنی را دوباره تماشا کنیم و نگاهی دقیق تر به صحنه ها و نمادهای استعاری و تمثیلی و عناصر استفاده شده در آن بکنیم.
در صحنه آغازین این انیمیشن کوتاه که داستان و پیام خود را در کوتاه ترین و موجزترین حد ممکن می رساند در پس زمینه ای سیاه جمله معروفی از برتولت برشت (1956- 1898)، نمایشنامه نویس و شاعر آلمانی نقش میبندد:
«آنانی که تا خرخره (گلو) میخورند با گرسنگان از روزهای آفتابی و آینده روشنی صحبت می کنند که قرار است بیاید و روزهای سخت تمام شود.»
در شبی تاریک که با رگبار شدید باران و رعد و برق همراه است ساختمانی از یک هتل (شاید نماد جهان و سیستم های حاکم بر آن باشد، با ویژگیهایی که از یک هتل سراغ داریم مانند اقامت موقت و استفاده تمام و کمال از امکاناتی که در اختیار ما می گذارد) را می بینیم که روی صخره و جایی خطرناک بنا شده و ظاهرا مستحکم به نظر می رسید و هنوز متروکه نشده چرا که 12 چراغ دیواری آن روشن هستند. رعد و برق که می زند لحظه ای نمای کاملی از هتل را می توانیم ببینیم بنای ساختمان با موج های سنگین دریای متلاطم شسته و تکه هایی از سنگ ها در حال ریزش هستند و به پایین سرازیر می شود. طوفان و باران تا پایان فیلم ادامه دارد. دوربین (بیننده) از شکاف بزرگی که در دو دیوار فروریخته متصل به هم یکی از اتاق های گوشه چپ هتل ایجاد شده وارد اتاق می شود. این تنها اتاق روشن هتل است. مهمانان (خوک ها) با لباس رسمی مشغول صرف شام هستند و اوقات خوشی را سپری می کنند. بر خلاف هوا و جو بیرون که مشوش و متلاطم است داخل اتاق به ظاهر مجلل و پرنور ظاهرا فضای آرامی به چشم می خورد که تا حدودی در تضاد با فضای بیرونی است. 6 خوک دور میزی نشسته اند و خدمتکار یا به قول کارگردان همان سیستم حاکم آنها را تغذیه می کند. او برای این کار قطعات و لوازمی از خانه را در ماشینی که به خوبی کار میکند تبدیل به غذا کرده و آنها را برای مهمانان سرو می کند.
همان طور که اشاره شد به محض دیدن خوکها که دور یک میز نشسته اند ناخودآگاه داستان مزرعه حیوان جورج ارول مخصوصا بخش پایانی آن یعنی تسلط خوک ها بر اوضاع و تصاحب رهبری و تشکیل حکومت توسط آنها و ادامه این روند در ذهن تداعی می شود.
به نظر می رسد این انیمیشن دارد به نوعی دنباله و بقیه داستان مزرعه حیوان را در میدیوم و ژانری متفاوت روایت می کند، یعنی از همان جا که حیوانات مزرعه از پنجره خوک ها را نگاه می کنند که تبدیل به انسان می شوند و با آقای پیلکینگتون و دوستانش کارت بازی می کنند، به هم شراب تعارف می کنند به سلامتی هم می نوشند. ممکن است سازنده کارتون ایده تبدیل بچه گربه ها و مسخ آنها به ببر و خوک ها را از همین قسمت داستان گرفته باشد.
در آخرین بند داستان، حیوانات مزرعه با صدای فریادهای عصبانی 12 شخصیت که به نظر بر سر بازی کارت تضاد منافع پیدا کرده اند دوباره بر می گردند و از پنجره نگاهی دوباره به داخل اتاق می کنند: خوک ها به انسان مسخ شدهاند و تمایز آنها با مهمانان همسایه که بشر هستند ناممکن است.
مهمانان دور میز 6 خوک هستند که با لباس های رسمی که پوشیده اند هر کدام نماد یکی ار ارکان و بنیان های نظام و سیستمی هستند که آنها را تغذیه می کند. بر اساس آنچه در وب سایت رسمی کارتون «شام اقلیت» آمده خوک ها و عناصر داستان نماد و تمثیلی از ارکان، نهادها و شخصیت های زیر هستند:
میزبان منابع موجود در اتاق (نمادی از کشور و سرمایه ملی) را به غذا تبدیل می کند و به مهمانها می دهد اما این منابع پایان ناپذیر نیستند و یک روزی به پایان می رسد. اولین علایم کم شدن منابع محروم کردن گربه ها از هر نوع غذایی است و در مرحله بعد عصبانیت مهمانان و لیسیدن بشقاب ها و خوردن ظرف ها بعد از صفر شدن منابع و اعلام آن توسط میزبان است. خوک با کراوات قرمز (نماینده جناح قرمز) با خوکی که کلاه گیس دارد (قاضی) سر اندکی ته مانده غذا با هم نزاع می کنند (تضاد منافع). گربهها از این فرصت استفاده کرده و با ادامه بحران به روی میز جهیده و شورش می کنند.
در ادامه گربه های گرسنه تبدیل به نیروی بزرگی به شکل ببری میشوند که اول از همه به سراغ قاضی که بر صدر مجلس جلوس زده می رود و او را در مقابل چشمان ترسان و حیرت زده مهمانان دیگر تکه پاره می کند. مهمانان دیگر به خود آمده و به تقلا می افتند تا خود را از زنجیرهای زیر میز که بر پاهایشان بسته شده رها سازند اما کاری از پیش نمی برند.
دومین قربانی خوک با کراوات آبی (سیاستمدار نماینده حزب) است. در دریایی از خون همه میهمانان توسط ببر لت و پار و خورده می شوند. میزبان که به نظر می آید به این بازی آشنایی دارد با خونسردی در جایی مخفی شده و صحنه را به دقت زیر نظر دارد و منتظر و مترصد است. او در هیات انسانی بازی را ادامه می دهد.
ببر که کاملا سیر شده به خوابی خوش فرو می رود و میزبان از این رخوت ببر استفاده می کند و با خونسردی شکم او را می درد و تعدادی توله ببر سیاه و سفید را درآورده و در کلاهی که شبیه کلاه شعبده بازهاست می گذارد. اتاق دیگری انتخاب و نورانی می شود و توله ببرها در اتاق رها شده و به 6 خوک با شکل و شمایل ۶ خوک اول فیلم و تعدادی گربه مسخ پیدا می کنند و با همان آرایش و ترکیب اولیه ابتدای فیلم پشت میز می نشینند (فقط با این تفاوت که صندلیهای حزب آبی و قرمز عوض شده است!).
گربه ها به تعداد زیاد در اطراف میز در پایین حضور دارند و غذا می خواهند. قبل از شروع به خوردن شام خوک کراوات قرمز جعبه ای را که به بی شباهت به جعبه صندوق رای نیست باز می کند و از درون آن کارد و چنگال درآورده و به مهمانان می دهد. بیشتر منتقدین فیلم و سینما هوشمندانه ترین و معنادارترین سکانس فیلم را همین صحنه می دانند. نقدها و تفاسیر زیادی از این سکانس شده است. بعضی تحلیل ها کارد و چنگال را نماد قدرت و ابزار برای بلعیدن غذا (منابع) می دانند. مهمانان اوقات خوشی را سپری می کنند و صدای ملتمسانه گربه ها که غذا می خواهند در پس زمینه شنیده میشود. دوربین با سرعت مهمانان و میزبان را در اتاق تنها گذاشته و از صحنه خارج می شود. بیرون هوا تغییری نکرده و همچنان طوفانی است و بارش باران و فروریختن سنگ های زیر هتل ادامه دارد. اتاق اول فیلم تاریک و اتاق دیگری روشن شده و ۱۲ چراغ کناری هتل همچنان روشن هستند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
امروز ( 14 مرداد ) یکی از درخشان ترین روزهای تاریخ ماست روزی که مردم مشروطه گرفتند.
غالبا پرسیده می شود :
چرا مشروطیت ناکام ماند؟!
من می گویم چون مشروطه چندین دشمن کوچک داشت اما یک دشمن بزرگ!
مشروطه بر دشمنان کوچکش مانند تبعید محمدعلی شاه، اعدام شیخ فضل الله، امیر بهادر...پیروز شد اما عاقبت از آن دشمن بزرگش شکست خورد، این دشمن بزرگ همانا فرهنگ سیاسی عقب مانده بود!
وقتی مظفرالدین شاه خواست فرمان مشروطیت را امضا کند کثیری از رذل ترین افراد مانند امیر بهادر وزیر دربار اطرافش را گرفته مخالف بودند امیر بهادر گفت: اگر مشروطه بدهید خودم را خواهم کشت!
مظفرالدین شاه به آنها توجهی نکرد و داد!
اما بزرگترین مشکل این بود که آن مردم نمی دانستند چه گرفته اند؟!
پس، آنچه گرفته بودند نتوانستند نگه دارند، مدام می لغزید و از دست شان می افتاد و سرانجام نیز سر از دیکتاتوری رضاشاه درآوردند!
برای روشن شدن آن بزرگترین دشمنی که مشروطه ایرانی از آن شکست خورد دو حکایت می آورم.
حکایت اول:
در آن زمان، هيچ مدرسه دخترانه نبود . زنان فرانسوی، یک مدرسه دخترانه در تهران (دروازه قزوين) باز کردند كه به «ژاندارک» معروف شد و برای تحصیل دختران ارمنی ایرانی بود.
وقتی شرایط تحصیل دختران در تهران چنین بود اوضاع شهرستانها را حدس بزنید.
در آستانه مشروطه، زنان مبلغ انگليسی در یزد، يك درمانگاه زنانه برپا كرده و کنار آن، يك مدرسه سه كلاسه نیز ساختند كه به دختران زرتشتی آموزش دهند. نایب الحكومه يزد كه آدم روشنی بود خواست دخترانش خواندن و نوشتن یاد بگیرند. دخترانش را مخفيانه و با پوشش چادر به مدرسه انگليسيها فرستاد؛ اما اندکی بعد، وقتی قضیه برملا شد مردم يزد شوریدند و چنان خشمگین بودند که بازار را تعطيل و آشوب بزرگی به راه افتاد.
نايب الحكومه در اوضاع خطرناک، از ترس جان به تهران گريخت و خانواده اش نیز در يزد مخفی و سپس راهی تهران شدند...مدرسه دخترانه انگليسی نیز به سرعت منحل گردید» .
(سیروس سعدونديان، اولين های تهران...صص۳۲۸الی۳۳۰)
به قول ایرج میرزا:
ایمان و امان به سرعت برق می رفت که مومنین رسیدند!
حکایت دوم:
در زمان مشروطه، روزنامه حبل المتین مطلبی نوشته با عنوان «واقعه عبرت انگیز»:
«حاجی میرزا ابراهیم نام که در قزوین دوافروش بود صبح جمعه وفات کرد، خانواده اش می روند عقب غسال. چون حاجی مزبور شخص وطن پرست و غالب اوقات تواریخ و کتب و روزنامه می خوانده، به خاطر این بعضی به او تهمت می زدند که بابی است.
به این خاطر غسال می رود خدمت یکی دو نفر از آقایان علما که چه می فرمایید؟ آقایان اجازه دادند که اگر نزد تو اقرار به بابی نکرده غسل او تکلیف تو است. غسال مشغول می شود اما در این بین، سیدی می آید و می گوید که حاج سیدجمال مجتهد فرموده این مرده را نباید بشویی . بابی است و نجس می شوی و سایر مرده های مسلمانان را هم نجس می کنی.
غسال بیچاره هرچه می گوید من سوال کردم ؛ آقایان علما اجازه دادند برای شستن. اما نشد. حاج سیدجمال مجتهد هم در بیرون مشغول جمع آوری عوام بوده که بیائید و نگذارید نعش را بردارند.
تا ظهر مرده بیچاره روی زمین بود . چون تحریک باعث شد کسی نیاید نعش را حرکت بدهد. مقصود این بود که پولی بگیرند تا مانع نشوند. اما چون صاحب مرده، سرپرستی نداشت مقصود را نفهمیدند. عاقبت فرستادند چهار تا حمال آمده، چهار تومان به آنها دادند که نعش را حرکت بدهند.
سید موصوف اظهار کرد که آقا فرمودند این مرده را نباید در شهر بشویید، ببرید بیرون شهر. باز هم حضرات نفهمیدند مقصود از این مذاکرات گرفتن پول است. همین که نعش را حرکت دادند ؛ اطفال را تحریک کرده بنای فحش دادن گذاردند، حمال ها را هم چون تحریک کرده بودند حمال ها نیز قدم به قدم، نعش را زمین انداخته، به نعش فحش زیادی می دادند و دو مرتبه نعش را برمی داشتند.
با این وضعیت، نعش را بردند بیرون شهر.
آقا در تهیه جمعیت بود که مبلغی بگیرد چون به مقصودش نرسید مردم را تحریک کرد در بیرون شهر مرده را از دست خانواده اش گرفته به درخت تکیه داده اول کبریت زدند، زلف و ریشش را آتش زدند و بعد نجاست آوردند به تمام سر و صورت و بدنش مالیدند، سپس حدود ۳۰۰ نفر عوام سنگ بارانش کردند و نگذاشتند دفن شود . همین طور مرده را انداخته به شهر آمدند، کسی جرأت نکرد که میت را دفن نماید!
از هیچ کس صدایی نیامد که در کدام دین با مرده این طور رفتار کنند، ولو کافر باشد.
مردم هم از ترس نرفتند دفن نمایند. شب در بیابان، مرده بدون کفن مانده سگ ها آمده قدری از بدنش را خورده...»
(روزنامه حبل المتین، ش ۴۶، ۴جمادی الثانی ۱۳۲۵)
و این عاقبت کتاب خواندن و روزنامه خواندن بوده...!
این جامعه مثل اینکه سرِ تعادل ندارد، و حکایتش قیر و قیف است، گاهی شاه می دهد مردم نمی خواهند، گاهی مردم می خواهند و شاه نمی دهد...!
( کانال نویسنده )
گروه گزارش/
بعد از انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس دولت یازدهم، نوبخت در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۹۲، به عنوان معاون برنامه ریزی و نظارت راهبردی رئیسجمهور و سرپرست معاونت توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیسجمهور در دولت یازدهم منصوب شد و به دنبال آن در تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۹۳، با دستور رئیس جمهور و تصویب شورای عالی اداری، با ادغام دو معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی و توسعه مدیریت و سرمایه انسانی، سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور احیاء شد و در تاریخ ۸ دی ۱۳۹۳ محمدباقر نوبخت به عنوان معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور منصوب شد .
نوبخت که برای چهار دوره متوالی، در ادوار سوم، چهارم، پنجم و ششم مجلس شورای اسلامی به عنوان نماینده رشت در مجلس حضور داشت، پیش از دولت یازدهم بهعنوان معاون پژوهشهای اقتصادیِ مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام در کنار حسن روحانی فعالیت میکرد » . ( این جا )
آن چه در زیر می آید ؛ مرور مختصر عملکرد نوبخت در حوزه ی آموزش و پرورش با استناد به گزارش های « صدای معلم » می باشد .
دروغ بزرگ نوبخت در مورد رتبه بندی معلمان ؟
فروردین 1394 ؛ نوبخت به عنوان سخنگوی دولت چنین گفت : ( این جا )
« طرح رتبهبندي معلمان با اعتبار ويژه ۱۳۵۰ ميليارد تومان از اول مهرماه امسال اجرايي خواهد شد، همچنين براي همين طرح در سال ۹۵ سه هزار و ۵۰۰ ميليارد تومان پيشبيني شده كه اين ارقام مازاد بر آن سقف بودجه جاري و عمراني وزارت آموزش و پرورش است » .
سه شنبه 2 اردیبهشت 1399 ؛ « صدای معلم » در گزارش خود با عنوان : « پرسش های صدای معلم از نوبخت رئیس سازمان برنامه و بودجه ؟! » نوشت : ( این جا )
« پرتال معاونت برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش نوشت : ( این جا )
"رییس سازمان برنامه و بودجه با اشاره به اصلاح و ترمیم رتبهبندی معلمان گفت: صدور احکام رتبهبندی معلمان تا هفته گرامی داشت مقام معلم انجام میشود.
به گزارش روابط عمومی معاونت برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش، محمدباقر نوبخت درباره نتیجه جلسات خود با تشکلهای فرهنگیان اظهار کرد: رتبهبندی معلمان که از مهر سال 98 اجرا شد در 5 ماه نخست یعنی از مهر تا بهمن مورد رضایت بود اما در اسفندماه بهدلیل همزمانی اجرای رتبهبندی و امتیازات فصل دهم قانون مدیریت خدمات کشوری اشکالاتی به وجود آورد که موجب نارضایتی فرهنگیان شد.
وی افزود: برای انجام وظیفه قانونی خود از همکارانم در سازمان اداری و استخدامی، وزارت آموزش و پرورش و نمایندگان تشکلهای معلمان دعوت کردم تا رایزنی کنیم حال که قرار است اصلاحاتی در این زمینه صورت گیرد بهنحو شایسته باشد، باید از نمایندگان فهیم تشکلهای فرهنگیان که طی 3 جلسه گذشته رایزنی و کمک فکری به ما انجام دادند تشکر کنم.
رییس سازمان برنامه و بودجه گفت: با نکاتی که نمایندگان فرهنگیان گفتند، شرایطی را فراهم خواهیم کرد که قانون از اول فروردین 99 با ترمیم و اصلاح در قالب نظام رتبهبندی انجام شود البته آنچه آموزش و پرورش انجام داد اجرای قانون بود اما انتقاداتی که از سوی فرهنگیان مطرح شد قابل پذیرش بود به همین دلیل اصلاحیه صورت گرفت.
نوبخت ادامه داد: نظام رتبهبندی با مرمت و اصلاحی که در چارچوب قانون صورت گرفت از اول فروردین 99 لازم الاجرا است و تمام معلمان در 5 رتبه مقدماتی، پایه، ارشد، خبره و عالی از آن بهره میبرند.
ییس سازمان برنامه و بودجه بیان کرد: اگر فردی تصور میکند قانون اجرا نمیشود به ما مراجعه کند و نظرات آنها را میشنویم، دو پیشنهاد دارم؛ بهجای تشویش اذهان عمومی و انجام تحرکاتی در فضای مجازی که در راستای قانون هم نیست، نظرات خود را با سازمان برنامه و بودجه مطرح کنند و اگر احساس کردند در چارچوب قانون نیست برای استیفای حقوق خود به مراجع قانونی مراجعه کنند » .
رئیس سازمان برنامه و بودجه با استناد به کدام نظرسنجی و یا سند پژوهشی می گوید که اجرای رتبه بندی معلمان مورد نظر وزارت آموزش و پرورش " مورد رضایت " فرهنگیان بوده سپس معلمان ناراضی شده اند ؟
اگر به روایت آقای نوبخت این " اشکالات " مورد نارضایتی معلمان شده است ؛ چرا از آنان " عذرخواهی " نمی کنید ؟
آیا عذرخواهی کردن از معلمانی که شما خاستگاه خود را در این نشست ها ، از معلمی معرفی کرده اید کار دشوار و طاقت فرسایی است ؟
« صدای معلم » از همان ابتدا به عنوان " تنها رسانه ی حوزه آموزش و پرورش " به عدم دعوت از رسانه ها و خبرنگاران به منظور " شفاف سازی " انتقاد کرد .
چرا نباید رسانه ها در این گونه نشست ها حضور نداشته و اطلاع رسانی به صورت قطره ای و کانالیزه شده صورت گیرد ؟
و اما بخش مهم تر سخنان رئیس سازمان برنامه و بودجه که " منشور حقوق شهروندی " در این دولت تصویب و ابلاغ شده است ؛ متهم کردن " منتقدان " و "مخالفان " به تشویش اذهان عمومی است » .
واقعیت آن است که ؛
نه سازمان مدیریت و برنامه ریزی و نه وزارت آموزش و پرورش در طول 8 سال ریاست جمهوری حسن روحانی اهتمامی برای تدوین « قانون رتبه بندی معلمان » نداشتند .
افزایش هایی هم که در این راستا صورت گرفت در راستای قانون مدیریت خدمات کشوری بود که قبلا اکثر دستگاههای دولتی بیسروصدا از این امتیازات استفاده کرده بودند .
برای نوبخت آموزش و پرورش دولتی و رایگان اولویت نبود
نوبخت در بهمن 1393 به عنوان معاون برنامهریزی و نظارت راهبردی رئیسجمهور چنین می گوید: ( این جا )
«هر چقدر آموزش و پرورش بتواند از بخش غیردولتی در مدیریت مدارس استفاده کند موفقتر است، البته تعارض با نوعی تحمیل هزینه به خانوادهها به وجود میآید. اما با توجه به علاقهای که خانوادهها به فرزندان شان دارند حاضرند از برخی از مخارج بزنند اما فرزندشان در یک مدرسه مناسب تحصیل کند. میزان سهمی که به وزارت آموزش و پرورش تخصیص یافته است به خاطر بیمهری ما نیست بلکه دولت در شرایط نداری است و همچنان همانند یک پدر که درآمد ناکافی دارد باید میان فرزندانش این درآمد را تقسیم کند » .
محمدعلی نجفی 5 اردیبهشت 1396 چنین گفته بود : ( این جا )
« در دولت اول آقای دکتر روحانی اولویت هایی از لحاظ برنامه ریزی و اجرا در برنامه های دولت بود مانند برطرف کردن تحریم ها و لغو قطعنامه ها اما در دولت دوم آقای دکتر روحانی برنامه این است که آموزش و پرورش و بخش فرهنگ در اولویت اول قرار بگیرد » .
ماجرای تشکر رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریزی از وزیر آموزش و پرورش به خاطر برنامه ششم توسعه !
« صدای معلم » در گزارش خود به تاریخ 22 تیر 1395 نوشت : ( این جا )
« به تازگی ، محمدباقر نوبخت از وزیر آموزش و پرورش به جهت برنامه ششم توسعه تقدیر نموده است .
در بخشی از این پیام به نقل از مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش چنین آمده است :
" وزير محترم آموزش و پرورش و رئيس شوراي برنامه ريزي آموزش تدوين برنامه ششم توسعه در سايه توجهات حضرت باري تعالي و تلاش مستمر و صادقانه ، همكاران، توفيق تهيه و تدوين برنامه ششم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران فراهم گرديد تا در پرتو عنايات آن حضرت ، با بهره مندي از نتايج ارزيابي برنامه هاي گذشته، برنامه ششم با رويكردي همه جانبه و جامع نگر با نگاه ويژه به موضوع هاي خاص و بر پايه سياست هاي كلي ابلاغي، به ويژه محورهاي سه گانه «اقتصاد مقاومتي»، «پيشتازي در عرصه علم و فناوري» و«تعالي و مقاوم سازي فرهنگي» و برنامه هاي رئيس جمهور محترم در قالب برنامه هاي بخشي و فرابخشي در مهلت مقرر تدوين و به صورت سند و لايحه احكام موردنياز تقديم مجلس شوراي اسلامي شود.
بدين وسيله مراتب تقدير و تشكر خود را از جناب عالي كه در تحقق اين مهم مشاركت فعال داشته ايد ابراز مي دارم. اميداست با اتكال به الطاف پروردگار متعال ، با تحقق اهداف سند چشم انداز، همچنان شاهد اعتلاي روزافزون نظام جمهوري اسلامي ايران باشيم ."
با مطالعه این برنامه و در یک ارزیابی ساده از محتوای آن، معلوم میشود که از مجموع 46 صفحه و با محاسبه تقریبی 9 هزار کلمهای متن برنامه، تنها یک بار عبارت « آموزش و پرورش » آمده است؛ آن هم در بند یک ذیل ماده 14 است.
در ابتدای این ماده و در ترسیم خط مشی کلی آن آمده است:
«به منظور تحقق اقتصاد دانش بنیان، افزایش بهرهوری، تنظیم رابطه متقابل تحصیل و اشتغال، گسترش همکاری و تعاملات فعال بین المللی و افزایش نقش مردم در مدیریت علمی و فناوری کشور:
وزارت آموزش و پرورش مجاز است در جهت ارتقاء کیفیت، عدالت آموزشی و بهرهوری نسبت به خرید خدمات از بخش خصوصی و تعاونی اقدام نماید. ارائه خدمات آموزشی در این گونه مدارس با استفاده از نیروی انسانی، تجهیزات و امکانات بخش خصوصی و تعاونی و یا با مشارکت در استفاده از امکانات و تجهیزات بخش دولتی و نیروی انسانی خصوصی و تعاونی بر اساس ضوابطی که به تصویب هیأت وزیران میرسد، صورت میگیرد. آموزش عمومی دولتی در طول سال های برنامه ششم رایگان میباشد.
این در حالی است که حتی هیچ یک از موارد احکام پیشنهادی تشکل معلمان در برنامه ششم توسعه مورد توجه قرار نگرفته است ! ( این جا )
چشمانداز علمی کشور و هم سند تحول، به رفع « مشکلات مادی و معیشتی معلمان »تاکید دارند اما رد پایی از این مساله در برنامه ششم توسعه دیده نمی شود !
از سوی دیگر ، به نظر می رسد کارشناسان و برنامهریزان اقتصاد و توسعه آموزش و پرورش در تدوین این برنامه نقشی نداشتهاند ، زیرا تنها بند مربوط به آموزش و پرورش در این سند، خرید خدمات آموزشی، امری نبوده که در گذشته اتفاق نیفتاده باشد. لذا این امر را می توان در واقع « تمدید صدور مجوز» به حساب آورد !
بنابر این شاید بتوان گفت که وزارت آموزش و پرورش از لحاظ مشارکت در تدوین برنامه ششم، پر فراغت ترین سال خود را سپری کرده است!
با عنایت به موارد فوق ، برای ما جای بسی پرسش و ابهام است که رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریزی به چه مناسبت از وزیر آموزش و پرورش تقدیر کرده اند !
قصه ی بی پایان پرداخت معوقات و مطالبات معلمان !
داستان پرداخت دیرهنگام مطالبات و معوقات معلمان در زمان ریاست نوبخت بر سازمان برنامه و بودجه هم ادامه داشت .
بخش « نامه های دریافتی » در صدای معلم مملو از این گونه اعتراضات است .
ماجرای فروش اردوگاه شهید باهنر تهران برای پرداخت پاداش پایان خدمت بازنشستگان !
از نقاط منفی دولت دوم روحانی در حوزه آموزش و پرورش و مطالبات معلمان ، فروش بی سر و صدای اردوگاه شهید باهنر تهران ( منظریه ) به دلیل پرداخت پاداش پایان خدمت معلمان بازنشسته بود .
اگر پی گیری های بی وقفه رسانه های مستقل و منتقد نبود ؛ این ملک آموزش و پرورش سرنوشت غم انگیزی پیدا می کرد .
« صدای معلم » در مطلبی با عنوان : « ماجرای اردوگاه شهید باهنر و حکایت خر برفت و خر برفت و خر برفت! نوشت : ( این جا )
« آقای الهیار ترکمن معاون پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش خودش را از ماجرای اردوگاه باهنر کنار کشیده و تمایل زیادی به پاسخگویی در این زمینه ندارد. برعکس آقای منصور مجاوری مشاور اقتصادی آقای بطحایی که گفته می شود در جریان اجاره به شرط تملیک اردوگاه، نماینده آموزش و پرورش بوده و الان هم رقیب الهیار ترکمن است ، سعی می کند تصویر خوش بینانه ای از ماجرا ارائه دهد و بگوید همه چیز خوب است و آسمان آبی است و اردوگاه مشکلی ندارد. پیشنهاد می کنم آقای مجاوری حکایت "خر برفت" مثنوی معنوی مولانا را یک بار دیگر بخواند.
* مجاوری در تازه ترین اظهار نظر خود 21 مرداد 97 در گفت و گو با باشگاه خبرنگاران جوان گفته است : " عرصه اردوگاه باهنر با نظر کارشناسان دادگستری قیمت گذاری شده و براساس مصوبه قانونی و ... چهار هزار میلیارد تومان تامین منابع شد." وی ادامه داد: "آموزش و پرورش هیچ گونه بدهکاری به کسی ندارد ... دولت خودش بدهکار است. طی 2 سال گذشته اقساط را پرداخت کرده است و می توانیم امیدواریم باشیم که 2 سال آینده هم پرداخت اقساط به موقع باشد."
اگر افکار عمومی حساس نشود ، دولتی که خزانه اش خالی است و هزار درد بی درمان دارد به اردوگاه باهنر فکر نمی کند.
آقای مجاوری گفته است : " اردوگاه هم اکنون در اختیار آموزش و پرورش است." حرف آقای مجاوری درست است. فقط عرصه ملک (زمین 49 هکتاری ) به شرکت وام دهنده در قالب عقد اجاره به شرط تملیک منتقل شده است. اعیان آن (ساختمان ها ) متعلق به آموزش و پرورش و در اختیار این وزارتخانه است . اما این دلیل مالکیت بر تمام اردوگاه نیست. عرصه واگذارشده است. اگر اقساط سر موقع پرداخت نشود عرصه 49 هکتاری ملک به آموزش و پرورش بر نمی گردد و ساخت و ساز در زمین های اردوگاه آغاز می شود.
دو سال آینده و در شرایط تحریم اولویت های دولت تغییر می کند. دو هزار میلیارد و 800 میلیون تومان باقیمانده مبلغ کمی نیست. اگر دولت این مبلغ را به هر دلیلی نپردازد یا دیر پرداخت کند ، شرکت طرف قرار داد می تواند سند قطعی عرصه اردوگاه شهید باهنر را به نام خود بزند. آبها که از آسیاب افتاد و دولت عوض شد شرکت قد علم می کند که 50 هکتار زمین اردوگاه مال من است و چندین ساختمان ( اعیان ) مال شما و بیایید مصالحه کنیم.
در یک توافق بخش هایی از اردوگاه در دست آموزش و پرورش می ماند اما قسمت اعظم اردوگاه از کف می رود . آن موقع نه مجاوری هست و نه دانش و نه بطحایی و نه ترکمن ».
این تنها گوشه ای از عملکرد پرسش برانگیز «محمدباقر نوبخت » در مقام رئیس سازمان برنامه و بودجه بود .
فردی که برخی سعی دارند با شوآف رسانه ای و قلب واقعیات ، او را به عنوان وزیر آموزش و پرورش معرفی کنند .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
اخبار و گزارش های رسیده به « صدای معلم » حکایت از آن دارند که برای تعدادی از دانشجو معلمان در دانشگاه فرهنگیان خراسان رضوی و نیر سایر استان ها به ویژه آن هایی که در شرف فارغ التخصیل شدن هستند پرونده تشکیل شده است .
به گفته تعدادی از این دانشجو معلمان ؛ موضوعات این احضارها و پرونده سازی ها به چیزهایی مانند حجاب ، فعالیت در شبکه های اجتماعی و... بر می گردد .
پرسش « صدای معلم » در ابتدا از گزینش وزارت آموزش و پرورش آن است که چرا پس از چند سال تحصیل این دانشجو معلمان و درست در آستانه ورود به کلاس و مدرسه ، این چنین موجب استرس و سلب آرامش فکری برای آنان شده اند ؟
آیا اعمال این گونه رفتارهای سلیقه ای و بی ضابطه موجب افزایش انگیزه و کارایی در این گروه و سایر کسانی خواهد شد که می خواهند عمری را برای آموزش و پرورش صرف کنند ؟
بالا نگاه داشتن شمشیری چون « گزینش » در بالای سر دانشجو معلمان بر اساس « رفتارها و معیارهای سلیقه ای » و اعمال خودسانسوری در آنان مطابق با کدام منطق و دپیلماسی آموزشی ( 1 ) است ؟
آیا فلسفه و معنای اصلی گزینش این است ؟
و اما پرسش مشخص « صدای معلم » از مسئولان دانشگاه فرهنگیان و کسانی که در مناصب خود باید متعهد به ارتقای کیفیت آموزشی و تربیت « معلم حرفه ای » باشند آن است که چقدر به « منشور حقوق و تکالیف دانشجو معلمان در دانشگاه فرهنگیان » آشنایی داشته و خود را متعهد به انجام آن می دانند ؟ ( این جا )
1- عزت، حرمت و کرامت به پاس انتخاب حرفه مقدس معلمی و با عنایت به جایگاه کلیدی آن در تعیین آینده میهن اسلامی
2- حضور در محیطی مساعد و مستعد دست یابی به شایستگی های عام و حرفه ای مورد نیاز معلمان در ابعاد گوناگون
3- برخورداری از آموزش های دارای کیفیت ممتاز و روزآمد بویژه از نظر فن آوری های جدید
4- ورود هر چه گسترده تر به فعالیت های مدرسه ای (کارورزی) برای کسب، تثبیت و ارتقاء شایستگی های حرفه ای
5- دسترسی به انواع فرصت های یادگیری انتخابی و اختیاری مبتنی بر شایستگی های موردنظر در برنامه درسی/ آموزشی
6- دسترسی به انواع فرصت های یادگیری در جهت کسب شایستگی های انتخابی و اختیاری مبتنی بر علائق و استعدادها، در طول سال و بدون انقطاع، به ویژه در تابستان
7- زندگی در محیط شبانه روزی برخوردار از امکانات رفاهی، بهداشتی - درمانی، مشاوره ای، فرهنگی و ورزشی در سطحی شایسته جایگاه معلم در نظام جمهوری اسلامی ایران
8- دسترسی به امکانات و ظرفیت های عوامل و نهادهای سهیم و موثر در سطوح محلی، منطقه ای، ملی و بین المللی برای نیل به طیف شایستگی های معلمی.
9- دسترسی به تجربیات ممتاز تربیتی نسل های پیشین معلمان
10- برخورداری از محیطی امن، ایمن، آرام و با نشاط، آکنده از صمیمیت، همدلی، اعتماد و درک متقابل ما دیپلماسی را هنر ایجاد رابطه با جامعه و گروه های مرتبط تعریف می کنیم که از حساسیت ، درایت ، فهم و راهبرد برای مدیریت و توسعه ظرفیت هایی بهره می جویند تا ارتباطات معنادار ، مولد و تعامل محور را ایجاد کنند .
11- مشارکت در فرآیند شکل گیری تصمیمات ناظر به مدیریت واحد دانشگاهی
12- اظهارنظر انتقادی، منصفانه و تعالی جویانه درباره عملکرد مدیران و مسئولان دانشگاه در تمام سطوح و ارائه پیشنهادهای سازنده
13- اظهارنظر درباره مسائل گوناگون فرهنگی-اجتماعی به ویژه مسایل سیاسی با استفاده از ظرفیت های قانونی
و....
آیا به این موارد و سایر مواد قانونی عمل می شود ؟
به عنوان مثال ؛
دانشجویان در کجا باید بند 13 و حق اظهار نظر سیاسی را عملی کنند؟
بند 28 از این منشور در مورد « حجاب » تاکید می کند :
« رعایت عفاف، حجاب وپوشش اسلامی، آراستگی و بهداشت فردی و مشارکت در حفظ پاکیزگی و آراستگی محیط دانشگاهی
کجا گفته شده که حتما باید دانشجو معلمان از « چادر » استفاده کنند ؟
چندی پیش ؛ « صدای معلم » در گزارش خود با عنوان : « از حسین خنیفر تا رجبعلی برزویی در دانشگاه فرهنگیان و رنکینگی که بر زمین ماند ؟ ! نوشت : ( این جا )
« به تازگی ؛ رجب علی برزویی رئیس جدید دانشگاه فرهنگیان در گفتوگو با رستا دوباره حرف هایی در این مورد زده است .
برزویی گفته است :
« یقین دارم به لطف خداوند و تلاشی که در همه ی همکارانم بالاخص وزیر محترم آموزش و پرورش داریم در دو سال آینده این دانشگاه در بالاترین و بهترین جایگاهی که در واقع همه انتظار دارند قرار خواهد گرفت و یکی از مهم ترین و اثرگذارترین دانشگاه های این کشور خواهد بود و بهتون قول می دم به زودی هر هیات علمی ، هر کارمندی ، هر دانشجویی آرزو کند که در این دانشگاه درس بخوند به خاطر اهمیت و جایگاهی که این دانشگاه و اثری که می تونه در آینده ی این کشور داشته باشه » .
آیا در دانشگاه های دیگر هم مانند شما رفتار می کنند ؟
جایگاه پرورش و ترویج « تفکر انتقادی » در دانشگاه فرهنگیان کجاست ؟
این رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران ضمن ارجاع مسئولان دانشگاه فرهنگیان و نیز گزینش وزارت آموزش و پرورش به « قانون » خواهان پایان دادن هر چه سریع به این گونه رفتارهای سلیقه ای می باشد .
( 1 )
در سایت "Center for Education Diplomacy " در تعریف « دیپلماسی آموزش » ( Education Diplomacy ) چنین آمده است :
« ما دیپلماسی را هنر ایجاد رابطه با جامعه و گروه های مرتبط تعریف می کنیم که از حساسیت ، درایت ، فهم و راهبرد برای مدیریت و توسعه ظرفیت هایی بهره می جویند تا ارتباطات معنادار ، مولد و تعامل محور را ایجاد کنند .
دیپلماسی آموزش حوزه تازه ای از « عمل » در بخش آموزش جهانی ( the global education ) است که از مهارت هایی در عرصه دیپلماسی استفاده می کند تا پیشرفت آموزشی را پشییانی کند از طریق :
طراحی چشم انداز جمعی حول اهداف مشترک برای امر « آموزش » .
از این اهداف مشترک به عنوان مبنایی برای کنش های مبتنی بر همکاری ، هماهنگی و یکپارچگی در میان ذی نفعان متعدد استفاده می کند تا چالش های مهم و پیچیده آموزشی را حل کند . ( این جا )
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید