« در این جنگ مشخص شد وقتی چیزباختگان جامعهای به دلیل بحران اقتصادی و انواع کردارهای برآمده از حکمرانی بد، افزوده میشوند و میلیونها نفر زخم خورده از کردارهای حاکمان میشوند، ظرفیت و آمادگی برای جاسوسی و خیانت افزایش مییابد.
خیانت محصول و نتیجه فرایندی اجتماعی و طولانی است.
در این جنگ مشخص شد مردم ایران از خواننده لسآنجلسی محروم از دیدار میهن تا فیلسوف مسلمان رانده شده از وطن، از منتقد مسلمان زندان رفته و زجر کشیده تا فعال اقتصادی سکولار به ستوه آمده از حکمرانی بد، بر محور ایران متحد میشوند، اما امتگرایی چنین ظرفیتی برای اتحاد ایرانیان ندارد » .
( محمد فاضلی )
این جنگ 12 روزه میان اسرائیل و ایران ( بهتر بگوییم تجاوز آشکار و وحشیانه اسرائیل ) نشان داد که چیزهایی مانند حقوق و روابط بین الملل فقط روی کاغذ و در پشت تریبون های رنگارنگ و به اصطلاح « با کلاس » اعتبار دارند و در عمل آن چیزی که تعیین کننده است ، زور و قدرت است .
در میانه ی روز و در ساعتی که خانواده های زندانی ها به ملاقات عزیزان شان می رفتند ؛ رژیمی با خوی تجاوز و توحش مدرن به زندان و سالن ملاقات حمله می کند در حالی که مشخص نیست این حرکت حامل چه پیامی است .
و با کدام موازین انسانی و اخلاقی هماهنگی دارد ؟
از سوی دیگر ؛ سازمان های ریز و درشت حقوق بشری در اقصی نقاط مختلف دنیا که عادت کرده اند فقط برخی را ببینند و روی چیزهای خاص و دیکته شده ای زوم کنند ؛ خیلی راحت و آسان از کنار این جنایت ها عبور می کنند گویی اصلا اتفاقی نیفتاده است . واژه ها و عباراتی مانند « هیچ غلطی نمی تواند بکند » و نظایر آن باید از ادبیات و گفتمان مسئولان حذف شده و از جملات و یا عباراتی استفاده شود که قابل دفاع و رجوع منطقی باشد .
سال 1394 بود که از طرف یکی از نهادهای مرتبط با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پرونده ای برای من در دادسرای فرهنگ و رسانه تشکیل شد .
یکی از مواردی که مورد توجه این نهاد نظامی – امنیتی قرار گرفته بود ، گزارش انتقادی « صدای معلم » در مورد « آتش زدن پرچم آمریکا » بود .
« صدای معلم » آن زمان در گزارش خود به قرار گرفتن تصویر این آتش زدن در صفحه اصلی پرتال وزارت آموزش و پرورش انتقاد کرده بود . ( این جا )
در این گزارش کوتاه آمده بود :
« به مناسبت 13 آبان و اعلام برنامه ها ، پرتال وزارت آموزش و پرورش از دو روز قبل و در بخش اسلایدر سایت خود ، تصویری را منقش به « آتش زدن پرچم آمریکا » قرار داده است . ( این جا )
« پرچم یک کشور » نشان دهنده هویت و نیز تاریخ آن جامعه است و مهم تر از آن مورد توافق قاطبه ملت آن کشور است .
« گروه سخن معلم » ( صدای معلم ) بر این باور است که طرح و تبلیغ این عمل در تضاد با سخنان رهبر معظم انقلاب و حتی برنامه ها و سیاست های سایر بخش های دولت است .
شاید بهتر باشد مسئولان این وزارتخانه در مورد پیامدها و نتایج کار خود کمی تامل کنند » .
هر چند و در نهایت حکم تبرئه برای من صادر شد اما پرسشی که همواره در ذهن و فکر من حک شده و باقی مانده این است که مسئولان آن نهاد دقیقا به چه چیزی حساس و معترض بودند ؟
آیا من به عنوان مدیر یک رسانه « بخش خصوصی و مستقل » باید همان قرائت رسمی موجود و مورد رضایت حاکمیت را بپذیرم و با آن کنار بیایم در حالی که می دانم آن اشتباه است و برای کشور در آینده هزینه های بسیار خواهد داشت ؟
در میانه ی جنگ میان اسرائیل و آمریکا ؛ سه نشست اضطراری شورای امنیت سازمان ملل متحد تشکیل شد .
در این نشست ها وقتی به دلایل حمله ی اسرائیل و نیز آمریکا گوش می کردم مشخص می شد که آن ها دقیقا از جملات و نیز اقدامات جمهوری اسلامی ایران با کلید واژه ی « محو و نابودی اسرائیل » بهره می جستند و دائما و با عبارات و کنایات مختلف آن را پر رنگ می کردند در حالی که کل حرف فقط یک چیز بود .
در یکی از این نشست ها ؛ نماینده اسرائیل در برابر حاضران و رسانه ها ، تصویری از « روز شمار نابودی اسرائیل » را نشان داد و بلافاصله حمله ی کشورش نسبت به ایران را یک اقدام پیش گیرانه و چیزهایی مانند دفاع مشروع خواند .
پنج شنبه 5 تیر ؛ فارس خبر داد :
« جدیدترین طرح دیوارنگاره میدان فلسطین تهران با طرحی از روزشمار نابودی رژیم اسرائیل اکران شد.
پیش از این رژیم اسرائیل به روزشمار نابودی این رژیم حمله ناموفق پهپادی کرده بود » .
به عنوان یک معلم ایرانی با این حرکت مخالف هستم و این گونه حرکات را در تضاد با « منافع ملی ایران » می دانم .
حال پرسش این است که اگر حاکمیت جمهوری اسلامی این گاف ها را نمی داد و اسیر احساسات و جو و فضای ایدئولوژی زده نمی شد ؛ نماینده ی اسرائیل و یا آمریکا در برابر افکار عمومی جهان قرار بود چه چیزی بگویند و با کدام منطق و دلیل ، اقدامات خود را توجیه و یا تئوریزه کنند ؟
مگر اسرائیل عضوی از سازمان ملل متحد نیست ؟
مگر ایران می تواند و یا قوانین بین الملل اجازه ی چنین کاری را به او خواهد داد ؟ به عنوان یک معلم ایرانی با این حرکت مخالف هستم و این گونه حرکات را در تضاد با « منافع ملی ایران » می دانم .
از نظر من واژه ها و عباراتی مانند « هیچ غلطی نمی تواند بکند » و نظایر آن باید از ادبیات و گفتمان مسئولان حذف شده و از جملات و یا عباراتی استفاده شود که قابل دفاع و رجوع منطقی باشد .
تکرار می کنم :
چرا در 13 آبان و در مدارس باید پرچم این کشورها آتش زده شوند ؟
این اقدامات چه تصویری از ایران در افکار عمومی جهانی می سازد ؟
وقایع این 12 روز نشان داد که سیاست های جمهوری اسلامی در این بخش کاملا نیاز به بازخوانی و پیرایش دارند و لازم و ضروری است که مسئولان در سخنان و مواضع خود و به دور از احساسات و افکار ایدئولوژیک فقط به « منافع ملی » ایران توجه داشته باشند .
فرار بزرگ !
در این کشور عادت و فرهنگ شده و به محض آن که کوچک ترین بحرانی به وجود می آیئد ؛ نخست « صف پمپ بنزین ها » شلوغ می شود .
البته در آن 12 روز صف های مختلف دیگری مانند صف نان ، صف مرغ ، صف آب و .... هم به آن هم اضافه شدند .
بر خلاف تصور و بهتر بگویم : « دروغ و فریب عمومی » که خیلی ها باورشان شده بود ؛ به محض آغاز جنگ ، بسیاری از شهرهایشان فرار کردند .
نکته ی قابل تامل آن که برخی از طرفداران نظام هم به خیل « فراری ها » پیوستند .
« فرار » آن هم در این مقیاس معنا دارد و معما هم نیست .
کلیپی از نادر ابراهیمی ؛ نویسنده و شاعر :
حاکمیت به دلایلی که خودش تشخیص داد ؛ ادارات و نهادها را تعطیل کرد . مردم هم فرار را بر قرار ترجیح دادند .
این یعنی فرار از حل مساله و واقعیت .
من کارشناس نظامی و یا جنگ نیستم اما مطمئن هستم که رژیم اسرائیل روی « نارضایتی عمومی » و ناکارآمدی سیستم در بسیاری از حوزه ها حساب ویژه ای باز کرده بود .
زدن مراکز نظامی و پلیس و نهادهای امنیتی برای تسهیل ورود به یک « شورش عمومی بزرگ » بود .
( به این ویدئو توجه کنید : )
البته مشکل سیاست مداران و حاکمان آن است که فکر می کنند محاسبات همان ها هستند که روی کاغذ کشیده می شوند و یا در مانیتورهایشان می بینند .
بدون تردید حاکمان اسرائیل روی نتایج بزرگ در مقیاس کوتاه مدت حساب کرده بودند به ویژه نقش « ستون پنجم » که تصور می کردند کاتالیزوری برای این فرایند حساب شده باشد .
این حجم از جاسوسان و وطن فروشان در سطوح و لایه های مختلف واقعا چه قرینه ای در جهان دارد ؟
پرسشی که به جد باید در این میان مطرح کرد آن است که حاصل و عملکرد و خروجی نهادهایی مانند گزینش ها و حراست ها در این 46 سال چه بوده است ؟
این همه باگ و یا حفره امنیتی از کجا آمده است ؟
علي اميني ديپلمات، سياستمدار، وزير و نخست وزير ایرانی پیش از انقلاب اسلامی كه در پاريس درگذشت و در جريان انقلاب بارديگر دست به فعاليت سياسي زده بود در مصاحبه اي كه در لندن انتشار و سي ام مهر سال 1357 در روزنامه هاي تهران انعكاس يافت گفت كه تنها برحسب وظيفه ملي و ميهني ريشه هاي بيماري مزمن وطن را عيان مي كند تا مورد توجه قرار گيرد و درمان شود .
وي سپس به تشريح اين ريشه ها پرداخته و می گوید :
در ايران، ريشه بيماری بايد كنده شود؛ نه عمل تسكين درد. در طول ده ها سال گذشته به «ايران بيمار» فقط داروي مسكن داده شد و درد باقي ماند.
درد ايران با آزادي زندانيان سياسي، افزايش دريافتي كارمندان دولت و دادن پايه و گروه تازه به آنان، لغو سانسور مطبوعات و انحلال اداره نگارش (بازبيني كتاب ها پيش از انتشار)، آزادي زيارت عتبات و ... درمان نمي شود.
يك ريشه بيماري ايران در سازمان هاي قضايي ناسالم اين كشور نهفته است و اين دستگاه از آغاز كار ناسالم بوده و تا اصلاح نشود نمي توان انتظار برقراري عدالت و امنيت اجتماعي و تامين رضايت عمومي در وطن را داشت.
از يك قانون خوب، اگر دستگاه سالمي نباشد كه ناقض، و فرد بي اعتنا به آن را كيفر دهد و سركوب كند كاري ساخته نخواهد بود و همانا سطوري خواهد بود در يك كتاب در قفسه اي دربسته.
ريشه ديگر اين بيماري نداشتن دلسوز اقتصادي است. براي مثال: پس از افزايش درآمد ايران از نفت كه از سال 1352 هجري (1973 ميلادي) آغاز شد و جنگ اعراب و اسرائيل و تحريم نفتي اعراب باعث آن بود، به جاي توجه به كشاورزي و صنايع مربوط به آن و خودكفا ساختن كشور از اين بابت، آمدند به بذل و بخشش پرداختند و به ولخرجي دست زدند؛ فروش دلارهاي نفتي را آزاد كردند، با هدف خودنمايي؛ به كشورهاي ديگر وام دادند، بازپرداخت وام برخي كشورها را بخشيدند و به زندگي لوكس روي آوردند و شكاف ميان فقير و غني را چنان عميق و عيان ساختند كه طبقه محروم از درآمد نفت، به پا خاست و تا به نتيجه نرسد آرام هم نخواهد گرفت.
وقتي كه به مسئولان گفتند چرا چنين مي كنيد، نفت كه يك محصول دائمي نيست پاسخ دادند كه كويت و عربستان هم چنين مي كنند، ولي حساب نكردند كه جمعيت كويت يك پنجاهم ايران است. اگر مشكلي در صدور نفت ايران پيش آيد، با اين كشاورزي ناتوان نمي شود شكم مردم را سير كرد. قطع واردات محصولات صنعتي را ده سال هم مي شود تحمل كرد، ولي محصولات كشاورزي و خوراك مردم را به هيچ وجه.
به مسئولان گفتند كه درمعاملات سرمايه گذاري با خارجي بدانند كه اگر به منافع خارجي لطمه بخورد و تضمين ها عملي نشود بيم تحريم جهاني و بلوكه شدن همه سرمايه ايران وجود خواهد داشت كه توجه نكردند. ريشه سوم بيماري ايران « ساواك (دستگاه اطلاعاتی وقت) » است كه نتوانست مشكلات مردم را كشف و به موقع و بدون ملاحظات به گوش رئيس كشور، اعضاي دولت و مجلس برساند و به آنان اخطار دهد تا براي رفع شان اقدام كنند.
ساواك تنها براي جاسوسي بر ضد مردم و دادن گزارش راست و دروغ و افزودن بر حجم پرونده هاي محرمانه اشخاص كه جز مشكل سازي و دشمن تراشي دردي را درمان نمي كند به وجود نيامده است. وظيفه آن جمع آوري اطلاعات است، در درجه اول اطلاعات مربوط به مشكلات مردم، نارضايي ها، خواست ها و ناخواست ها و رساندن اين اطلاعات به گوش مقامات مربوط است تا راه حل بيابند و پيش از اين كه دير شود مشكل را از ميان بردارند.
اين سازمان (ساواك) با اين كاركنان (که واجد شرایط لازم نیستند) و تشكيلات ناقص و نيز وابستگي اش به كابينه و نداشتن استقلال كامل در امور خود نمي تواند در جهت تشخيص بيماري و پيشنهاد تجويز دارو، موثر باشد.
كار اين سازمان در طول عمر خود شده است پرونده سازي و در نتيجه دردسرسازي براي مردم و دولت و ايجاد ناراضي و دشمن و دورساختن ميهن دوستان و دلسوزان وطن از خدمت.
فساد اداري و انجام امور از راه هاي بوروكراتيك كه عمدتا از انتصابات غير اصولي مديران و روساي دواير و توصيه بازي ها ناشي مي شود يك ريشه ديگر بيماري ايران است و ....
اکنون که آتش بس اعلام شده است و امیدوارم که دوباره شعله جنگ دوباره روشن نشود باید به نقد وضعیت و رفتار در سطوح و ابعاد مختلف آن پرداخت . به هیچ وجه نباید اسیر توهمات و رویاپردازی های کودکانه و حقیر شد .
اما نکته ی مهم و قابل تامل در این جنگ 12 روزه ؛ نقش « رسانه ها » بود .
« حسین انتظامی » معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در این مورد نوشت :
« در دفاع ۱۲روزه، رسانهها نقشی بیبدیل در جوشش حس ملی و بازنمود آن داشتند. در کنار رسانههای دولتی، رسانههای بخش خصوصی خوش درخشیدند. دست مریزاد.
فعالان رسانهای هم یک تنه و بی ماموریت و بی چشمداشت در حسابهای کاربری خود کارستان کردند » .
این یک واقعیت است که در جهان امروز ، « رسانه » یک رکن مهم و بی بدیل در چرخش و تغییر جریان ها و وضعیت کلی است .
رسانه ها بدون مرز و ملاحظه ، واقعیت های طرفین را عیان کردند . اگرچه سانسورهای شدیدی حاکم بود اما رفتار دولت مردان اسرائیل در زمینه بایکوت های خبری و برخی سانسورهای شدید آن هم در عصر ارتباطات و از سوی رژیمی که ادعا می کند تنها دموکراسی خاورمیانه را دارد ؛ قابل توجه و تامل بود .
در این 12 روز سخت و طاقت فرسا و بر خلاف انتظار ، نوعی همبستگی ملی حول تمامیت ارضی ایران شکل گرفت که محاسبات و پیش بینی های کشورهای متخاصم را کاملا به هم ریخت .
اما حاکمیت جمهوری اسلامی ایران باید بداند که این « غیرت ملی » و تداوم آن بستگی به رفتارها و ریل گذاری ها در ایران پس از این جنگ کوتاه دارد .
بدون تردید آن چیزی که بازدارندگی اصلی را ایجاد می کند ؛ سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی مردم به حکومت است .
این شکاف با سیاست گذاری و برنامه ریزی درست و با رویکرد « توسعه گرا » باید به سمت « کم تر » شدن حرکت کند .
این چیزی نیست که یک شبه حاصل شود اما جرقه ی آن می تواند از نهاد وسیع آموزش و پرورش شروع شود که فصل آغازین آن پرورش و فربه کردن « میهن دوستی » در مدارس و « حس تعلق » به کشور در میان دانش آموزان خواهد بود .
تنها چیزی که می تواند برای کشور نجات بخش و امیدبخش باشد ؛ پرداختن به « دموکراسی » و « ارزش های آن » بدون هر گونه فریب و پوپولیسم و نمایش به عنوان معبر و تثبیت کننده ی آشتی و انسجام ملی است .
اما باید بدانند که فرصت بسیار کوتاه است و شاید غیر قابل برگشت .
نظرات بینندگان