بعد از انقلاب روند افزایش حقوق از سوی مسئولان به یک حق طبیعی تبدیل گردید ، نابرابری افزایش حقوق سایر مشاغل نسبت به فرهنگیان ، شکاف عظیمی ایجاد کرده بود، حقیقتا یک شکاف آتشفشانی/ طی 40 سال ما تورم با شیب ملایم یا تورم خزنده و یا شرایط تورم رکودی را تجربه کرده ایم. یعنی تورم ناشي از فشار هزينه ها. لذا كاهش عرضه ، به افزایش تورم و كاهش توليد منجر شد/ دولت عملا تجربه کرد که پرداخت نقدی یارانه اشتباه بزرگی بوده است ، اما در کشور ما چون برنامه دستوری به نام عقب گرد یا ابراز اشتباه کردم اصلاح می کنم و پوزش می طلبم ، وجود ندارد ؛ لذا همچنان به اثرگذاری منفی خود یعنی افزایش نقدینگی بدون داشتن زمینه تولید و افزایش سطح آن، ادامه می دهد. پرداخت نقدی یارانه یا سوبسید باعث از بین رفتن نابرابری اقتصادی - اجتماعی یا ریشه کنی فقر در جامعه نگردید/
در جامعه ما همه یقه آموزش و پرورش را در کوتاهی تربیت کودکان و نوجوانان و جوانان می گیرند اما کسی با آرامش خواب غفلت زده نظام اقتصادی کاری ندارد. اقتصاد ضعیف یا ناسالم هرگز آموزش و پرورش پویا و کارآمدی را موجب نمی گردد/ یکی از شیوه های فرهنگ سازی کار و فعالیت مفید همان کتب کودکان و کارتونها و برنامه های کودک است. به جای دلقک بازی برای خنداندن کودکان با آموزش فرآیندهای منفی چون تنبلی یا پرخوری و.... می توانیم قهرمانان داستان هایمان را افراد سخت کوش فعال و مؤثر در محیط اجتماعی معرفی کنیم/ جامعه ما نیازمند قاطعیت قانون و برقرارسازی اعتماد در بین مردم خصوصا تولیدکنندگان دارد. اجرای طرح های ضربتی برای ریشه کنی مفاسد اقتصادی و مجازات آشکار متخلفین ، تنها طریق اصلاح ساختار اقتصادی است. اعدام آفتابه دزدها برای ملت امنیت تأمین نمی کند
سالها بود در بین کارمندان دولت مطالبی درخصوص برخی پرداختی های اضافی در بعضی ادارات نقل قول می شد و عده ای آن را راست و عده ای نیز شایعه و دروغ می پنداشتند و ابزار ومدرکی هم برای اثبات قطعی وجود نداشت.
اما با پیشرفت عرصه ارتباطات و فضای مجازی این روزها شاهدیم که فیش های حقوقی و مزایا و... به راحتی قابل رویت و قضاوت عموم هست.
اما نکته جالب اینکه هیچ کس هم خود را مسئول جواب دهی به افکار عمومی و مطالبه گران حق نمی داند .
سئوال ما اینجاست:
1- آیا کارمندان دولت از یک خزانه حقوق دریافت نمی کنند؟ اگر پاسخ مثبت است چرا عده ای کم ، عده ای زیاد و بعضی ها نجومی می گیرند؟
2- چندجور کارمند درایران داریم؟ تفاوت آنها از نظر اجرای نظام هماهنگ پرداخت چیست؟
3- پرداخت فجرانه به کارمندان بانکها و برحی ادارات دولتی براساس چه قانونی است؟ آیا آموزش و پرورش مستثنی از نظام کارمندی و دولتی بودن است؟ راهپیمائی ها، انتخابات ، زنگ های مختلف نمایشی در مدارس و.... که آقایان پز ش را می دهند گواهی بر حضور حداکثری آموزش و پرورش نیست؟
حق الزحمه یک معلم در انتخابات چقدر است؟ و حق الزحمه یک آبدارچی بانک در انتخابات چقدر ؟
ما کبک نیستیم ولی از بوقلمون صفت ها هم نفرت داریم .
4- پرداختی های روز مرد، روز زن ،و.... از کدام منبع مالی ادارات تامین می شود که آموزش و پرورش آن منابع را ندارد؟
5- نزول خواری و ربا خواری بانکها به خاطر دادن پاداشهای میلیونی برای کارمندانش است ؟ پس کجایند نمایندگان مردم که خود را حامی مردم می دانند درحالی که خود قانونهایی ضد عدالت تصویب می کنند و تبعیض و ناعدالتی را می گسترانند.
آیا نمی بینند مزایا و دریافتی های خارج از فیشهای حقوقی برخی ادارات را؟ و نمی بینند زجر و حقوق ناچیز معلمان را وحق پایمال شده کارگران و یتیمان و زنان بی سرپرست و بدون درآمدرا .
6-پرداخت وام مسکن و خرید خودرو هر چند سال یکبار و پرداخت حق سفر و اسکان در هتل های آن چنانی برازنده بانکها و سایر نهادهاست ولی درآموزش و پرورش ریالی وام مسکن وخودرو وجود ندارد ولی در عوض هتلهای فوق ستاره ی موکت شده کف کلاسهای نمور مدارس فرسوده باعث سرافکندگی و شرمساری معلم نزد اهل وعیال خویش است.
دست مریزاد واحسنت به همت عالی مسئولین آموزش و پرورش که* زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم*
7-مقایسه کنید معلمی با 25 سال سابقه کار را با آبدارچی بانکی که توسط همین معلم در بزرگسالان وشبانه به زور دیپلم گرفته و آن وقت آرزو کنید که بلایی بیاید و بگیرد شمارا.
القصه ، قصه تبعیض و فرق و فقر ، قصه ای ناتمام است. وما هم باید تنها بنویسیم وگوشزد کنیم که نماینده محترم مجلس ، آقایان ساکن دیوان عداالت اداری ، صاحب منصبان بازرسی ها وریاست محتارم جمهوری هایی که یکی پس از دیگری می آیید ومی روید و بازهم این قصه ناتمام می ماند ، بدانید که قیامت هم فراخواهد رسید وآن وقت شما می مانید و مستضعفان وگرفتاران درظلم شما و خدای مهربان عادل که باید حساب پس بدهید که آنجا زیر میزی ورانت خواری و مجوز واردات و صادرات کاری نمی توانند بکنند.
و شما را به خدای عادل عدالت گستر می سپاریم که از خون مردم ضعیف ( کارکرد و دیرکرد و نزول وامها ) پاداش کارمندان برخی ادارات و نهادها را می پردازید تا خودش بهترین حکم را برایتان جاری سازد.
خوش باشید و فجرانه برایتان شیرین و پربرکت باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
حضرات عظمی با استدلال « از این ستون به اون ستون فرجه» و شگرد فرار رو به جلو و بطالت وقت درصدد ادامه برنامه ریزی های دارای رنگ و بوی آزمایش و خطا بوده و بدین منوال که سکانداران موجود ، این کشتی شکسته را می رانند بالتبع به همان سرنوشت تلخی مبتلا خواهد گشت که کشتی سانچی دستخوش آن شد و بلاشک سرنشینان آن نیز در آتش بی تدبیری و سیاستهای ناصواب خواهند سوخت/ باید به سمع و نظر رئیس این نهاد رسانید که اگرچه لقمان را حکمت آموختن شرط ادب نیست اما خطاب نمودن معلم قراضه به این کنشگرانِ « از مال پَس و از جان عاصی »که با صیقل خوردن آموخته ها و مهارتها فرا گرفته اند همچو خیزران در برابر تندبادهای زخم زبان و وعاظ نیش دار،خم شوند تا تیزی و تلخی اش بگذرد و همواره چونان آسیاب درشت بگیرند و نرم نرمک پس دهند/ پیشنهاد می گردد زین پس به جای عنوان نهضت سوادآموزی بیان بدارید نهضت سوادسوزی تا بلکه نام این جماعت عامی با فرمایشات اطباء علم و ادب کشور تطابق یابد/ با آنکه مسئولین خود را مقید به قانون معرفی و برقراری عدالت را از تنفس برای خود واجب تر قلمداد و از نقد خود سخن می گویند اما عنداللزوم وقتی به مرحله ی عمل می رسند چیز دیگری را از خود به منصه ی ظهور می گذارند/ با این وصف که سازمان مزبور در این هوای مه آلود با شیب تند در حال ذبح آزادی بیان و اعاده حق امت آموزش دهنده باشد و کمر به کوتوله سازی انتقادات و برجسته سازی برند خودمختاری و ادامه سیاستهای بهره کشی بی مزد ومنت باشد آیا نباید از آن به عنوان هولوکاست انسانی نام بُرد و صاحب منصبان آن را معرّا از مانیسفت فکری ساعی دانست که در حال تنیدن پیله ی تزویر به حول خویش اند تا این دیوار کج به خوبی به ثریا برسد/ چرا باید این میرغضبان « بهر یک دستمال قیصریه ای را به آتش زنند» و با انحلال کلاس متحصّنین با ژانری متمایز نعل وارونه زنند و از طیب خاطر ببرند که افلاس آدمی از آنچه در آینه می بیند به او نزدیکتر خواهد بود و همه چیز همچون گلوله برفی به سرعت آب شده و این مناصب پر زرق و برق بیشتر از نم عطسه بُزی برای آنها نمی ارزد
«آن که چرایی در زندگی دارد، با هر چگونه ای خواهد ساخت» / عمده فعالیتهای بهمن بیگی به خاطر انجام وظیفه نبود چون کسی یا مرجعی این کارها را از او نخواسته بود/ او تفنگ را از دست عشایر گرفت و به جای آن، قلم را در دستشان نهاد/ در ابتدا بسیاری به روند کارش با دیده ی شک و تردید و بعدا با نگاه حب و بغض می نگریستند/ همین ذهنیت بعد از انقلاب بود که نگذاشت کسی او را قدر بداند و بر صدر نشاند ؛ اما وقتی همه مطمئن شدند دیگر نیست ،شبکه ملی برایش وقت گذاشت و مثلا مستند الفبای معجزه گر را پخش کرد. آن هم به کارگردانی کسی ( حسن پور) که به قول خودش تا سال 1385 حتی نام بهمن بیگی را نشنیده بود ....
پرتو روی تو ای شمع جگر سوز مدام
در دل آینه تابد ببرد لکّه دام
دل رم کرده من تابش انوار طلب
می کند تجربه سازد که شود پخته نه خام
ای قلم عزت تو گم شده در جامعه ولی
نظر صاحب دوران تو ببین هست پیام
علم آموز تو شد پیر خردمند که گفت
در ره علم ببین رونق ایام به کام
خجل آن کس که در علم به رویش نگشود
یا که در علم شد و خواند ببرد از خود نام
عقل ها می نگرم پوچ که در مدرک علم
ضعف روح است چه گویم هیجان گشته نه رام
گر هدایت نکنی دوست ولی را گویم
در رهت جان چه و ایمان نکند فهم همام
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
جالب است که موسسات برگزاری آزمون ها " بی نام و نشان " نبوده و با مجوز وزارت آموزش و پرورش اقدام به برگزاری آزمون ها در مدارس می کنند اما ظاهرا مسئولان این وزارتخانه از کنار آن به راحتی می گذرند/ نخستین پرسش آن است که آیا این موسسات خود سر و بدون هماهنگی با مدارس شبکه درست کرده و اقدام به برگزاری آزمون می کنند/ مدرسه اقدام به برگزاری انواع کلاس ها و آزمون ها می کند و همه به نوعی از آن منتفع می شوند/ تنها عنصری که در این چرخه ناسالم قربانی می شود " دانش آموز " است که البته صدایش هم به جایی نمی رسد/ خانواده ها هم مشغول تفاخر و پز دادن برای بازی مشهور " چه کسی بیشتر دارد " می شوند/ تمایل به " متفاوت بودن " و " ابراز وجود از طریق کالای متفاوت " در فرهنگ ایرانی موجب شده است تا این مدارس شکل بگیرند/ این درست همان زمانی است که فساد سیستمی در سایه فقدان و یا ضعف مکانیسم های نظارتی و کنترل آغاز می شود/ مسئولان و مدیران آموزش و پرورش دائما صحبت از " مدرسه شاد " می کنند/ مبرهن است که " مدرسه فرهاد " که توسط " توران میرهادی " بنیان نهاده شد الگوی یک مدرسه شاد و انسانی بوده است/ حال پرسش اصلی و راهبردی از وزیر آموزش و پرورش آن است که چرا اجازه نمی دهند حتی در میان بیش از 105 هزار مدرسه فقط یک " مدرسه " با این الگوی موفق اداره شود/ پرسش من از خانم حکیم زاده آن است که عناصر و یا اِلمان های " مدرسه شاد " چیست/ آیا این حرف هایی که بطحایی ، حکیم زاده ، نوید ادهم و... می زنند به نوعی بازی با واژه ها و سرکار گذاشتن مردم و افکار عمومی نیست/ نگاهی به تاریخچه شکل گیری این نهاد نشان از نزول جایگاه و حتی سقوط این مدارس دارد .این نهاد از چارت " سازمان " اکنون به " مرکز " تنزل پیدا کرده است/ جا زدن شهاب به جای سمپاد در حالت خوش بینانه نشانه " ناآگاهی " و در وجه دیگر فریب افکار عمومی و آدرس دادن به آینده ای نامعلوم برای فرار از فشار افکار عمومی و پاسخ گویی است/ فارغ از این ناهماهنگی مسئولان و مدیران چند دهه ای آموزش و پرورش چرا در مورد علل ناکامی طرح شهاب سخن نمی گویند/ هنر مسئولان سابق وزارت آموزش و پرورش مانند " حاجی بابایی " آن است که جمعیت نرمال تیزهوشان در یک جامعه را از عدد " 5 /1 تا 2 درصد " به حدود 25 درصد تا حتی 30 درصد رساندند/ اولیاء دانش آموزان هم برای " تفاخر " و " بر چسب زدن جعلی " با فرزند خود مانند " کالا " رفتار کرده و حاضر بوده و هستند هر مبلغی را برای این " برچسب " تقبل نمایند/ پرسش این است که خانم حکیم زاده و آن روسای محترم دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی که در حمایت از این مصوبه بیانیه صادر می کنند بدون آن که چند خطی آن را تحلیل و یا آنالیز کنند ؛ در زمان رشد سرطانی مدارس سمپاد کجا بودند و چه می کردند/ و اما نکته مهم تر و راهبردی آن که چرا جامعه در مجموع نسبت به " حذف تدریجی سمپاد " واکنش نشان نمی دهد و حتی به صورت ضمنی از این وضعیت شادمان است/ بر اساس آمار مجلس شوراي اسلامي در سال 1389، 60 هزار نخبه ايرانی از ايران مهاجرت كردهاند كه اغلب از المپيادهای علمی و يا جزو نفرات برتر كنكور و يا دانشگاه ها است/ خروج این تعداد نخبه از کشور موجب شده است تا متوسط بهره هوشی ( آی کیو ) ایران عدد 84 شود . ( میزان نرمال و یا خوب 100 است )/ صد البته طبیعی است در جامعه ای با چنین مختصاتی دیگر " نخبگی " تحمل نشده و جامعه " شمشادی " شکل خواهد گرفت/ جامعهی ایرانی عدالت را برابر با نابودی قدبلندها میداند. به همین خاطر ما با یک جامعه شمشادی روبه رو هستیم. جامعه شمشادی یعنی جامعهای که از بزرگها خوشش نمیآید و درختها و علفها همه شمشاد دیده میشوند. جامعهای که قیچیهایش برای بریدن آنکه رشد میکند، همیشه آماده است