در بین چند هزار پیام نوروزی، چند صد پیام مشابه داشتم که گفتم چند موردی از آنها را با شما به اشتراک بگذارم.
حدسم این است که شما هم چنین پیامهایی، کمتر یا بیشتر از من، را دریافت کردهاید.
تاریخ روزی در وصف ما خواهد نوشت:
«در اینجا روزگاری مردمانی میزیستند که :
هر سال سر بر آسمان، نیایش تحول میخواندند و در سراسر زمین تمایز را تحسین میکردند اما زندگی خود را بر تکرار و تقلید و تنبلی بنا کرده بودند.
حتی هر سال، بهانهی خنده و گریهشان هم هیچ تغییری با سالهای قبل نمیکرد.
انقراض آنها، نه با برخورد شهابسنگی از بالای سرشان بود و نه به روبه رویی با یخبندانی در زیر پایشان.
آنها خود، آگاهانه، مرگ را – که سکون و تکرار و توقف است – انتخاب کرده بودند.»
پی نوشت یک: ای کاش، آسمان یک بار در جواب این التماس سالانهی تحول ما زمینیان دهان باز میکرد و میگفت:
راز تکامل طبیعت تحول است. هستی، سنت تکرار و تقلید را برای مدت طولانی تحمل نمیکند.
پی نوشت دو: برای اینکه تلخی این متن گرفته شود اجازه بدهید دو بیت از مولوی را نقل کنم.
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان، بیحد و اندازه شود
خاک سیه بر سر او کز دم تو تازه نشد
یا همگی رنگ شود یا همه آوازه شود
روزنوشته های محمدرضا شعبانعلی
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.