
سرمایه جاویدان گنجی است عیان پنهان
اخلاق ربوبی را حافظ تو شوی انسان
جزوی ز وجود ما نیکی و خوش اخلاقی
کسب علم کنی جانا آگاه به دانایی
رعنایی حُسنت هان همچون غزلی زیبا
چون آهوی صحرایی با دامنی از گل ها
فرهاد شوی مجنون چون ویس شوی نالان
امشب به کجا رامین هجران بشود پایان
عمرت نه فزون ای دل با گنج قناعت ساز
چون مورچه ای باشی آرام به دور از آز
گاهی چو شوی طوطی دنبال شکر خارا
عمرت نه درازا باد ای خام طمع دنیا
حسنت چو اجازت داد ای گوهر زیبایی
چون گل چمنی عریان مغرور نه هر جایی
شیدایی هر بلبل با حُسن جمال آرا
هر چند شود واله چون گل بشود تنها
تنهایی دانایان در عزلت تنهایی
خلقی طلبد از کس چون ماه خود آرایی
طائر که چو دانا شد از دانه رها دامی
در بند نه دامی هان او خسته کند جانی
آن سرو قدان را هان علت چه شود تنها
چون ماه غریبانی در حجب و حیا سیما
اسرار شبان گه را با باد سحر گویی
همراز شدی با این آن باده به پیمایی
با یاد محبانت چون باد به پیمایی
مقصد که یکی جانا با قافله باز آیی
هر چند که زیبا رو عاری ز حیل ای جان
این قدر توان گفتن هم صحبت دانایان
داود نوازد نی چون زهره به رقص آید
هر کس شنود نی را ای زاهده ای عابد
ماییم و مسیحا دل با ابیض ید موسی
با تخت سلیمانی حاکم به زمان عیسی
همراه همان عیسی مهدی زمان آید
آن والی امت ها آن بنده لطف عابد
دل را بکند آگاه ای گوهر دانایی
با عدل جهان عادل میزان میان مایی
ای گوهر زیبایی ای مونس تنهایی
ما منتظران ناظر هر لحظه صف آرایی
اسرارجهان روزی چون مهر شود رخشان
ای گوهر دانایی دانا تو شدی انسان
صاحب دل دورانی ای عاشق دانایی
در بزم جهانی ما میزان و جهانبانی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

در ادامه تحلیل رفتاری مدیران عزیزتر از جان مبنی بر ادغام تربیت بدنی و پرورشی در تلفیق معاونت های آموزش و پرورش شاید بتوان به این نکته هم اشاره کرد که چنین اقدامی آنقدر هم که باید غیر منطقی نیست!
آمار چاقی و میزان نقصان رشد حرکتی کودکان در سنین 7 سالگی و از بدو ورود به مدرسه منفی شده است و ناظم مدرسه هم که در حیاط با صدای سوت خود قدم زنان بچه ها را تحت نظر دارد و از هر 20 دانش آموز هم یک نفر با کارت شناسائی انتظامات آویزان از گردن تمام امور را تحت کنترل خود دارند و زنگ ورزش هم که اهمیتی ندارد! اصلا آموزگار تربیت بدنی را از کجا ساخته اند؟مگر داریم! چه معنی کرده است که آدمیزادی دوپا در نقش معلم و به قول سایر معلمین و مدیران غیرورزشی با زیرشلواری بیاید مدرسه و خدایی ناکرده زبانم لال تیشرت ورزشی هم بپوشد! واویلا...
آقا مورد تایید است... اگر تربیت بدنی و پرورشی ادغام شود همه چیز عالی می شود و از این به بعد معلمین تربیت بدنی هم به جای زیر شلواری با کت و شلوار و سوت در مدرسه حضور دارند...آقای ناظم هم که سوت دارد پس معلمین تربیت بدنی هم مصداق همان بوقی هستند که آقای ناظم با سوت سوتک خود در حیاط بچه ها را هدایت می کند.
رشد حرکتی و سلامت روان و جسمانی و شادابی دانش آموزان هم که اصلا مشکلی نیست. اصلا دیواری کوتاه تر از تربیت بدنی سراغ دارید؟ برای برگزاری جلسات انجمن اولیا مربیان زنگ ورزش را تعطیل می کنند...برای جشن ومراسم روز دانش آموز و شیرینی و نقل و نبات باز هم زنگ ورزش را تعطیل می کنند...برای انجام تعمیرات ساختمانی مدارس هم همین طور...خلاصه در همه مدارس برای هر مشکلی کلا تربیت بدنی را تعطیل می کنند...حال اینکه از وزارت هم برای تحول بنیادین آموزش و پرورش تربیت بدنی را پاک کنند که اصلا جای اعتراضی نیست...
اگرچه در مطلب قبلی اشاره کردم که کلیه فعالیت های پرورشی زیرمجموعه تربیت بدنی هستند اما تصمیم دارم حرفم را پس بگیرم...اصلا ریاضی هم زیرمجموعه پرورشی است! برگردیم به دوران خوش کودکی خودمان که معلم عربی زنگ ورزش با یک توپ گرد همه را هدایت میکرد و سالم و سرحال هم بودیم.مگر زمان های قدیم کسی می دانست که ویژگی های آنتروپومتریک چیست؟! کشک چی ! ورزش ما با یک تکه سنگ بازی های تیر و وجب بود و با دوتکه چوب الک و دولک و گاهی هم کمربند بازی و خیلی که سنگ تمام می گذاشتیم "خرپلیس" بازی می کردیم که هم ورزشی بود و هم پرورشی...حال برایمان کتاب راهنما طراحی کرده اند با عنوان حرکات بنیادین! که البته اخیرا با تصمیمات بنیادین کلا مشکلات را حل کرده و صورت مسئله را در تلاش برای پاک کردن هستند و چه دیواری کوتاه تر از معلمین ورزش.

آقای رئیس و همکار عزیزتر از جانم سلام
خرسندم از اینکه ما کوتاه قامتان تربیت بدنی در بدنه آموزش و پرورش همیشه بهترین ها را برای شما به ارمغان آوردیم و باعث سلامتی و خوشحالی شما شده ایم.باعث افتخار ما هست که نیمی از بازیکنان تیم های ملی والیبال و بسکتیال و هندبال و فوتبال ما سرمایه های با ارزش آموزش و پرورش بوده اند که در ساعات درسی تربیت بدنی استعدادیابی شده اند و معلمین تربیت بدنی آنها را در جهت رشد و استعدادی که داشتند هدایت کردند...
دیوار ما کوتاه است و زبانمان عاجز از این همه جز جز!
ما سردمداران و معلمین ورزشی آموزش و پرورش بر این باور استواریم که شما با تکیه بر اعتماد به تخصص و اتاق فکر ما ورزشی ها بهترین ها را در عرصه علمی و پرورشی رقم خواهید زد...اما چه سود!
ما بی صبرانه در انتظاریم برای روزی که شما معلمین تربیت بدنی را فراخوان بزنید و در یک همایش و در یک جمع صمیمی با تشکیل اتاق فکری مملو از بهترین متخصصین علوم ورزشی دغدغه ها و راهکارهای ورزشی ما را هم پذیرا باشید...با مناظره نه بلکه با مشاوره شما را به راه راستین ورزشی هدایت میکنیم که بدانید و باز هم بدانید که اگر دیوار ورزشی ما در مدارس و آموزش و پرورش کوتاه است اما طبعمان بلند است و قلبمان به وسعت ذهن پاک تمام کلاس اولی های هفت ساله می تپد.
اگر تربیت بدنی را از عنوان معاونتی مستقل که هیچ، از صحنه روزگار هم بخواهید محو کنید رسالت ما پاک نمی شود.کلید خانه را در هر زمان به دستش صاحبش بسپارید...سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای...
به امید دیداری دوستانه...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/

امروز شنبه 23 تیرماه اسفندیار چهاربند رئیس مرکز برنامهریزی و نیروی انسانی آموزش و پرورش با برخی « رسانه های گزینش شده » نشست خبری برگزار کرده است .
خبرنگاران خبرگزاری فارس ، ایسنا ، پانا و باشگاه خبرنگاران جوان به این نشست دعوت شده بودند .
این در حالی است که از « صدای معلم » و سایر رسانه ها در این نشست دعوت به عمل نیامده بود .

بر اساس گزارش ها ؛ روابط عمومی معاونت پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش این دعوت را انجام داده است .
« مرتضی نظری » رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی در نامه ای به « کاظمی » معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش خواسته است تا از ارتباط گزینشی با خبرنگاران پرهیز کرده و فرصت اطلاع رسانی برای همه رسانه ها با هر گرایشی فراهم شود .
پرسش آن است که آیا دعوت رسانه ها برای نشست خبری مرکز برنامهریزی و نیروی انسانی در حوزه وظایف سازمانی و حرفه ای معاونت پرورشی و فرهنگی است و اساسا این دو در این موضوع چه ارتباطی با یکدیگر می توانند داشته باشند ؟
نکته تاسف برانگیز در این میان آن است که چهار رسانه یاد شده در گزارش های خود از برگزاری این نشست در " جمع خبرنگاران " خبر داده اند و این در حالی است که به لحاظ " حرفه ای " و مهم تر از آن " اخلاقی " چنین وضعیتی در دعوت " گزینشی " قابل قبول نبوده است و شایسته بود این رسانه های " گزینش شده " از عبارت " برخی خبرنگاران " استفاده می کردند .
حال باید دید سیاست رسانه ای بطحایی در این گونه موارد چه خواهد بود و آیا معاونین ایشان نسبت به سیاست های اتخاذ شده در مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی " حرف شنوی " خواهند داشت .
گفتنی است در نشست« حسین خنیفر » رئیس دانشگاه فرهنگیان که در اول خرداد ماه سال جاری برگزار شد از « صدای معلم » دعوتی به عمل نیامده بود .
پایان گزارش/

57 سال است که معلمان به شرایط شغلی خود معترضند ، اما خونسردی مقامات در عدم پاسخگویی به خواسته های آنان ، نشان از دلایلی دارد که آنان بهتر از ما معلمان آنها را می شناسند و برای همین ، هنگامی که برای اعتراض ، درِ خانۀ مجلس یا وزارتخانه یا سازمان برنامه و بودجه زده می شود ، احدی احساس مسئولیت نکرده و برای پاسخگویی حاضر نمی گردد.
با توجه به معنای لغوی کلمه اعتراض :
ما در اعتراض خود می توانیم انتقاد کنیم یا ایراد بگیریم و یا بر مسئولی خرده بگیریم و مؤاخذه نموده و بازخواست نمائیم. ما اعتراض می کنیم تا به شرایط مساعد آموزشی و شغلی و رفاهی و معیشتی دست یابیم . گاه برخی اعتراضات قصد تخریب و نابودی دارند اما شاید به خاطر ماهیت شغلی مان ، ما هیچ کدام از این موارد را نمی خواهیم . ما حاضریم در سکوت مطلق فقط با حضور خودِ خردمندانه مان بگوئیم که معترضیم. نوشته های روی کاغذها که در طول تاریخ دردنامه هایی بیشمار بر روی آن نگاشته شده و زیربنای انقلاب ها بوده ، خواسته های ما را برای مسئولین متعهد بیان و آشکار می سازد.
تمامی مسئولین ، از واهمه و ترس و عدم وحدت معلمان برای نتیجه گیری در هر نوع اعتراضی مطّلع اند. در طول سالیان متمادی ، نحوۀ برخورد و بازخورد با شغل معلمی ، به دلیل حساسیت ها و اثرگذاری های مستقیم و غیر مستقیم آن بر اذهان دانش آموزان باعث گردیده است که معلم هم محافظه کار باشد و هم امنیت شغلی استواری نداشته باشد.

ما معلمان همیشه مجبور بودیم در پشت خطوط قرمز نظام سیاسی بیندیشیم و عمل کنیم . گزینش ما به جای محک زدن توانایی های تدریس مان بر سنجش اعتقادات مذهبی مان صورت گرفته است. در مدرسه بیشتر از کارکرد آموزشی یا تعلیم و تربیت ، ظاهر پوشش و میزان شرکت در نماز جماعت و دیگر مراسم مذهبی معلم زیر ذره بین بوده است.
همیشه استرس و نگرانی شدیدی بر ماهیت شغل ما سایه افکنده و ما را به خود سانسوری یا پنهان سازی واقعیت وجود و افکار واداشته است. دبیران پرورشی بیشتر از یک همکار ، سایبانی برای کنترل و نظارت بر این رفتارها بوده است که البته هویت اصلی آنان نیز برای تحقق همین مهم معنا یافته است. آنان کارکرد شغل ما را تجزیه نمودند و تربیت یا پرورش دانش آموزان را برعهده گرفتند و آموزش یا تعلیم به تنهایی برای من معلم باقی ماند. آخر مادر بدون عشق شعر قلب مادر ایرج میرزا را نمی تواند ترسیم سازد. لذا معلم این سرزمین حس اعتماد به فضای شغلی را از دست داده است. عده ای از نقش ها ، گویی از این ترس رضایت کافی دارند چون معلمی که از مدیر مدرسه می ترسد برای او اطمینان مطیع بودن می دهد ، معلمی که از دبیر پرورشی می ترسد به او تضمینی برای حرکت در خط مستقیم می دهد. یا ترس از کارمند سادۀ اداره آموزش و پرورش با احتمال گزارش منفی برای او ، به او رسالت سکوت منفعل بودن را می دهد. همه این موارد واقعیت شغل معلمی است با تعدادی فاکتور کم یا زیاد.
در جامعه ما شغل معلمی به جای داشتن جا پاهایی مستحکم جهت حرکت به پیش و رو به جلو ، در مسیری ثابت پوسیدۀ نخ نما شده ای علیرغم اثبات ناکارآمدی بدون هر نوع امکان تغییر و تحولی در آن ، در جا می زند و برای همین بهره مندی مفید همه گیری برای رشد و توسعه پایدار آموزشی و تربیتی ندارد . چون اصول انتخاب معلم و تربیت او صحیح نمی باشد :
* به همان دلیل که معلمی آخرین انتخاب افراد بیکار است .
* به همان دلیل که معلمی تنها راه و چارۀ کسب درآمد جوانان است.
* به همان دلیل که هر رهگذری جرأت و شهامت و پتانسیل معلم شدن را دارد.
* به همان دلیل که معلمی شغلی است که می توانی ارادۀ او را تسخیرسازی و او را تسلیم خواسته های منفعل خود نمایی.
* به همان دلیل که طی 57 سال کاستی ها بر روی هم انباشته شده و هیچ نظامی حتی خود نظام آموزشی توانایی تجزیه و تحلیل آنها را نداشته است.
* به همان دلیل که ترس های ما به عنوان یک معلم هم بی مورد و هم شدید ادامه دارد. ما در مدرسه با هم نیستیم که در کل کشور با هم باشیم. حس شدید بی اعتمادی به همکار و ایفای بازی نقش همکار مهربان و صمیمی که با بازنشستگی رنگ می بازد و انگار نه انگار. خصوصا در بین معلمان زن. حتی اویی را که همکار صمیمی خود می پنداشتی دیگر کنار خود نمی یابی.
* به همان دلیل که 10 سال حق و حقوق قانونی او داده نشد و از نام دیون به مطالبات ارتقا یافت اما سکوت او همچنان راه را برای میدان داری مسئولین نظام آموزشی باز گذاشت چون همیشه اول اجازه می دهیم قانون بد حاکم و نهادینه گردد سپس متوجه سد فعالیت آن می گردیم.
* به همان دلیل که همیشه آخرین وزیری که رأی اعتماد گرفت وزیر آموزش و پرورش بود و کمترین رأی نیز به او اختصاص داشت.
* به همان دلیل که هیچ وزیری هنگام گرفتن تأییدیۀ نمایندگان مجلس برای وزارت ، نایستاد و هیچ امتیازی به نفع معلمان مطالبه نکرد.
* به همان دلیل که زد و بندهای سیاسی در انتخاب مدیران کل استانها و حتی مدارس ، شدیدا به ایفای نقش پرداختند و اثرات تخریبی آن بر ماهیت شغل معلمی اثر مستقیم گذاشت.
* به همان دلیل که 57 سال تحمل شداید شغلی برای معلم ، تحمل یک واجب بوده است و تصور شرایط مطلوب تر و بهتر ، تصوری بعید به نظر می آمده است یا سکوت در گذشته نسبت به تمامی موارد ، کار امروزی ها را برای نیل به هدف دشوار ساخته است. یا آگاهی امروز برای دریافت واقعیت های پیرامون شغلی در گذشته وجود نداشت . ما فرهنگیان امروز ی واسطه تغییر هستیم و تاوان آن را می پردازیم.
* به همان دلیل که صبوری یک معلم در کلاس درس برای آموزش و هدایت و تحمل 20 تا 50 دانش آموز با تربیت متفاوت را در این مملکت هیچ کس به جز او ندارد ، اگر والدین در نگه داری تک فرزند خود امروز به بن بست رسیده اند ، یک معلم با زمزمه محبت یا دیسپلین خود کلاسی را و حتی مدرسه ای را می تواند اداره نماید.
* به همان دلیل که مسئولیت تمامی آموزش های یک کودک برعهدۀ همین معلم نهاده شده است که اگر خوب تعلیم و تربیت دهد ، افتخارش مال مدیر و مدیر کل و وزیر است اما اگر دانش آموز درس نخوان سرکشی از کلاسش بیرون جهد یا چاقویی کشد و خلافی دیگر کند ، تمامی سرنیزه ها به سوی او نشانه می رود.
و....

امروز تمامی مسئولین مدیریت کلان به نیکی می دانند که این معلم همان معلم 57 سال پیش است منتهی مراتب قدری کم صبرتر و البته آگاه تر که شروع به نالیدن کرده است. لذا نالۀ این معلم از سوی آنان به هیچ گرفته می شود. البته چون ندایی از سوی شما برای پاسخگویی نمی رسد فریاد معلم تبدیل به ناله می گردد و گر نه معلم امروز آگاهانه فریاد مظلومیت سر بر می آورد. مظلومیت شغلی و اهداف آن را. امروز تنها داشته های ما هم به بهانه صرفه جویی جهت خود بازیابی وزارتخانه ، آرام آرام حذف می گردد و همانند میدان جنگ ، جیره غذایی روز به روز کاهش می یابد و شما چقدر مطمئن هستید که ما راست قامتانِ نداری هستیم و این یعنی تحقق معنای ضرب المثل :
به مرگ بگیر تا به تب راضی شود. یعنی سختگیری مصلحتی ، کسی که برای قبولاندن شرط دلخواه خود شرایط را خیلی سخت و سنگین می گیرد تا بالاخره طرف مقابل به کمتر از آن که در واقع همان خواسته مد نظر است راضی شود. درد بزرگ ما معلمان همین است. یعنی هر چه تنگ تر شدن عرصۀ فعالیت برای معلمان .
خاطرات اول خدمت در این وادی هرگز فراموش نمی شود، حتی تلخ ترین لحظات آن . هنگام استخدام رسمی زمانی که برای انتخاب محل خدمت به اداره کل استان خود مراجعه کرده بودم در شهرستان بستان آباد استان آذربایجان شرقی ، تصادفی در پیچ مشهور به مرگ یعنی شِبلی ، صورت گرفته بود که تعدادی از همکاران فوت و مجروح شده بودند. در واقع نیاز به جایگزین داشتند. یکی از مسئولان متوسطه برای راضی شدن بنده به تب ، منطقه دور افتاده چاراویماق را پیشنهاد دادند که بالاخره خوشحال از طی مسیر 45 دقیقه ای ، همان شهرستان بستان آباد را انتخاب کردم. که فرد مسئول بعدا در یک کلاس آموزشی هنگام گلایه بنده گفتند : این از حقّه های ما بود ....غرضم از ذکر این خاطره ناخوشایند فریبکاری اول خدمتم ، تشریح حال و هوای نظام آموزشی کشورم هست که اگر با یک معلم چنین صداقت خورند ، وای به حال کل معلمان.
ما معلمان تنها ، بی کس ، بدون حامی دلسوز ، در حالی به امر خطیر نالیدن بی حاصل روی آورده ایم که ما را ترسایان می نامند یا کسانی که جرأت کامیونداران معترض را نیز ندارند. اما آنان را جهانیان نیز دیدند و حمایت کردند. باید گفت آنان شغل شان خطیرتر از من معلم است که اختیار قلب و مغز کودکان این سرزمین را دارم. او به حمل و نقل کالا مشغول است و نبض اقتصادی کشور را برعهده دارد اما من معلم ، با چاقوی تیز و ظریف جراحی که بر روی خط باریک تر از مو می توانم مانور جراحی اندیشه و خیال و احساس و... دهم ، هیچم.
اما جناب وزیر حرمت امامزاده با متولی است. شما از خط بین ما و مسئولان ، عبور نمی کنید تا بیایید و با ما هم کلام شوید. شما تنها در ورای آن خط قرمز سخن می گوئید که به کار ما نمی آید. ما متولی دلسوز همگام با خود نداریم لذا کامیونداران کشور با همدلی حتی هم صنفان خارجی خود می توانند نتیجه بگیرند اما ما خیر. قصد توهین ندارم اما خیلی از آنها حتی سواد نوشتن و خواندن ندارند اما ما هم باسوادیم و هم سواد آموزش می دهیم .
نکات زیر به گفته های وزیر آموزش و پرورش در هفته معلم امسال استناد جسته است : ( 1 )
گفتید: چرا هنوز بعد 57 سال باز مشکلات معلمان باقی است و باید تغییراتی ایجاد کنیم و انتخاب مدیران توسط معلمان را یکی از آن تغییرات ذکر کردید اما نتیجه این تصمیم چند درصد از مشکلات آنان را حل و فصل خواهد کرد ؟ و چرا هنوز از ساز و کار آن خبری نیست ؟ نمی دانم اگر این سند تحول که هر دائم از اجرای آن سخن می گوئید و آن را همانند کهکشان راه شیری علم و خرد یا تعلیم و تربیت می انگارید ، وجود نداشت وضعیت آموزش و پرورش چی می شد؟ شاید همین سند مانع رفتن و شدن و گردیدن نظام آموزشی است ؟ شاید باید چشم ها را شست و جور دیگری نگریست ! باید قبول کرد که انتخاب مدیران توسط معلمان به تنهایی ، هیچ مشکلی را حل نخواهد کرد چون مابقی ساختار همان است . یعنی ارتباط مدیر با دست اندرکاران ادارات ، نقش ژاندارمی مدیران را حفظ خواهد کرد و این فقط یک انتخاب ساده برای آسودگی خیالی است که به این سادگی اصلاح پذیر نیست.
گاه برخی همکاران تصور می شوند که با جابه جایی برخی از نقش ها در آموزش و پرورش حتی خود وزیر، مشکلات رخت بر می بندد اما نقش ها متأسی از قواعد و اصول حاکمند . امروز اگر امیرکبیر هم برای انجام اصلاحاتی بیاید جزوی از سیستم موجود خواهد شد و اختیار و اراده ای برای مبارزه نخواهد داشت. خیلی از نمایندگان امروز مجلس دیروز در شهر خود فعال ، مسئولیت پذیر و اثرگذار بودند اما امروز در مجلس ، کار مفیدی برای همشهری های خود نمی توانند انجام دهند. یا باید بپذیریم دیروز ، آنان نقش بازی می کردند و خود واقعی شان در ارتباط با شما نبود و یا باید بپذیریم که امروز ساختار مجلس او را متوقف ساخته است.
گفتید که معلمی که راه پر فراز و نشیب روستا را طی می کند تا به مدرسه برسد، آینده نظام را می سازد، مگر او دیده می شود که تا ترسیم گر آینده هم باشد! شاید بهتر باشد رئیس جمهور پرسش مهر امسال را خطاب به خود معلمان و از آنان بپرسند که خاطرات شروع خدمت خود را در روستاهای صعب العبور کشور بنویسید تا همگان بدانند آینده سازی یعنی چه ؟ آخر شما مسئولین سالی یک بار یاد مهربانی در مهر می افتید و رئیس جمهور برای دانش آموزان سئوالی طرح می نمایند، برای 365 روز یک روز مهربانی لابد کافی است! یا بهتر است در مهر امسال جناب رئیس جمهور از دانش آموزان بپرسند که معلم کیست و جایگاهش چیست ؟ تا شاید پاسخ ها ، منبع خیری برای تغییر باشد.
همچنین گفتید : یکی از نقاط ضعف آموزش و پرورش این است که نظام و ساختار سازمانی بسیار متمرکز و طولانی دارد و علیرغم ویژگی ساختار سازمانی ، ارتباطاتش خیلی ضعیف بوده و مکانیسمی ندارد که با اعضا واقعیت را در میان بگذارد. پس لابد برای همین واقعیت ها را از ما پنهان می سازید و یا واقعیت هایی را که ما از اسفباری زندگی خود می گوئیم ، نمی شنوید و در فکر اصلاح آنها بر نمی آئید.
امروز در ایران هر سازمان و اداره ای از چنین پیچیدگی یا تمرکز اداری برخورداراست ، اما چرا در ساختار سیستمی آنان نظم و یکپارچگی است و تنها وزارت مشکل داریا پرمشکل ، مائیم ؟! شاید بدین دلیل که آنان صلابت در عمل و انتخاب دارند اما در وزارت ما نامحرمان ورودی یا نفوذی ، هم زیادند و هم غیر آموزش و پرورشی اند. وزارت شما ناخالصی و ناسرۀ متعددی دارد و نقطه ضعف آن همین واقعیت است. جلسات ماهانه یا هفتگی آموزش و پرورشی ها با مقامات سیاسی استان چون فرماندار و استاندار برگزار می شود نه با خود فرهنگیان. شاید تمرکزی که از آن گلایه می کنید بیشتر هم اندیشی با خارج از وزارتی هاست که آنان بیشتر از من معلم واقعیت های سازمانی ما را می شناسند. چرا جلسات ما با نمایندگان و برگزیدگان آموزشی هر شهر و استان نیست ؟ کدام در کالبدشکافی امور بیشتر کار سازتر است فرماندار و استاندار یا خود معلم؟ اگر قصد استفاده از نفوذ و قدرت سیاسی آنان را دارید ، عوامل بازدارندۀ نشست ها و جلسات خودی را به زیر پوشش حمایت آنان برید نه اسرار و محرمیت های درون سازمانی را . نجوای رازها در گوش آنان باعث نفوذ سیاسی نمایندگان هر استان بر مدیران کل و تصمیمات او می گردد.
و جناب وزیر ، گفتید : سعی می کنیم شرایط کار در مدرسه به عنوان رکن تعلیم و تربیت تسهیل شود .
تسهیل شرایط کار در مدرسه برای تعلیم و تربیت ، به چاره اندیشی های وصله ای چهل تکه نیازمند نیست ، به شهامت بر هم زدن بی نظمی حاکم محتاج است. شما توانایی یا جسارت یا پشتیبانی لازم برای در هم کوبیدن تمامی پیچیدگی های اجزای امروز برای احیا و ایجاد طرحی ساده و نو را دارید ؟ یک طرحی منسجم ، یکسان ، نفوذناپذیر، متکی به قوای عناصر داخلی ، پویا و حاصلی از نتایج آموزش و پرورش های موفق جهان . ما با تکه تکه تصمیم گرفتن بر دل این ساختار متمرکز دور از واقعیت ، فقط بر پیچیدگی و لاینحلی آن می افزائیم. برای نیل به این هدف باید با کارشناسان تعلیم و تربیت کشور آشتی نمائید و هم با خود معلم حتی در آن روستای دورافتاده . بررسی مشکلات آموزش و پرورش و تصمیم گیری بدان بدون حضور معلم معنا و مفهوم ندارد.
هیچ می دانید امروز چرا شغل معلمی همانند دوران سپاهی دانش در روستاها، ارزش و خوف و رجای کار دولتی را ندارد ؟! چون شما آموزش و پرورش رایگان و اجباری را متکی به سرمایه های اولیای دانش آموزان نموده اید. همیشه حق با مشتری است ، آنجا که بهایی پرداخته می شود انتظار مطیع و منقاد بودن هست. از زمانی که مدارس کشور با سرمایه های ملت اداره شد ، شغل معلمی شد کف اختیار آنان . امروز برای تمامی این دلایل من معلم لیاقت بذل توجه هیچ مقامی را ندارم.
جناب وزیر ، امروز رسالت شما در تأمین بودجۀ خود گردانی با دست بردن بر ریز موارد تشکیل دهندۀ حقوق یک فرهنگی ، گامی ناهمسو و نامیمون دیگری است که فاصله ها را خواهد افزود و نامحرمیتی ها را شدت خواهد بخشید. امروز باز شما در کنار ما معلمان نیستید و در تقابل با ما ، خواسته های سازمان برنامه و بودجه و مجلس را برای صرفه جویی در ساختار بودجه ای نظام آموزشی ، برگزیده اید. این روند نه تنها چارۀ کار نیست که فزایندۀ نارضایتی و بی انگیزگی است .
مواردی که از سوی وزارتخانه برای حداکثر صرفه جویی در بودجه آموزش و پرورش اقدام یا بدان فکر شده است عبارتند از :
1 - حذف مدت تحصیل از سنوات خدمت دانشجویان دانشگاه فرهنگیان .
2 - حذف تعداد معاونت ها و ادارات کل آموزش و پرورش در وزارتخانه.
3 - حذف بند سختی شغل کلا برای کارکنان اداری و مدیران و 30 درصد برای معلمان .
4 - حذف حق عائله مندی معلمان مجرد که نامش را خود وزارتخانه اشتباهی نهاده است اما به هر حال برای هر فرد شاغل حقی قانونی است که می توانستید به نام حق رفاه یا درج در سایر موارد ، آن را بپردازید.
5 - حذف یارانه فرهنگیان خصوصا زوجین فرهنگی که هرگز دفاعی از آن نکردید .
6 - بیمه اجباری آتش سوزی منازل با وجود این که می دانید خیلی از همکاران صاحب هیچ محل سکونتی نیستند.
7 – استفتاء پرداخت حقوق تابستان از مراجع تقلید ، دست یازیدنی دیگر برای تحقق صرفه جویی بودجه آموزش و پرورش است. اصل مهم آن است که پرسش انجام شده است و تفکر آن به وجود آمده است. هر چند مراجع عظام خصوصا مقام رهبری پرداخت حقوق تابستانی فرهنگیان را بلامانع و کاملا قانونی و شرعی دانسته اند. اما شما را به خدا مگر معلم توانایی پس انداز میلیونی در بانک ها را دارد که به اتکای زیادی درآمد و داشتن پس انداز چشمگیر ، بر فرض محال بگوییم ، اشکالی ندارد. اگر چنین هم بود مگر معلم کارگر فصلی است که فصل تابستان قطع حقوق گردد ؟ ( 2 )
8 - البته فروش برخی املاک مازاد تحت مالکیت نیز مطرح گردیده است.( 3 )
جناب وزیر ،
همکاران معتقدند که شما مأموریت کاهش هزینه ها را در این وزارتخانه دارید و شاید برای همین ، اولین بار وزیری رأی بیشتری در مجلس کسب کرد. عرض کردم که شما از پشت خط قرمز به سوی ما قدم برنمی دارید برعکس اوضاع اسفبار ما را شدت لاینحلی می بخشید.
اما اعتراض و نارضایتی ما آب باریکه ای است که در نهایت مسیر به رودخانه و دریا پیوستن را خواهد یافت. منتظر بمانید . نسل امروز معلمان پل عبور از شدائد آیندگان است. ما معلمان محروم رنجور خسته دل ، امیدواریم . آموزش و پرورش کشور روزی متحول خواهد شد. شاید فردا .
1 ) سایت اقتصاد نیوز - کد خبر: ۲۱۲۴۴۱ - 18 /02 /1397
2 ) سایت تابناک – کد خبر : 49885 - 24 فروردین 1397
3 ) باشگاه خبرنگاران جوان - کد خبر : ۵۸۶۰۲۳۳ - ۲۴ آبان ۱۳۹۵
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
آن چه می خوانید گفت و گوی « محسن یوسف وند » معاون سابق پرورشی و فرهنگی اداره کل آموزش و پرورش لرستان و « امیر اسماعیلی » از فرهنگیان استان لرستان است .
در این گفت و گو به مسائل آموزش و پرورش و معلمان این استان پرداخته شده است .

روز پژوهش بود و سالن خیابان حجاب مملو از جمعیت معلمان پژوهنده بود که از استانها آمده بودند.
وزیر آموزش و پرورشِ وقت، در حال سخنرانی بود.
میانه سخنرانی او، صدای بلندی از انتهای سالن آمد که به طور ممتد می گفت:
«آقای وزیر!! اجازه بدید من حرف بزنم نترسید! اجازه بدید بیام حرفم را بزنم ....»
همین طور که حرف می زند جلو هم می آمد تا اینکه به تریبون رسید و وزیر وقت به ناچار اجازه داد حرف بزند.
سخن اعتراضی علی سعیدی (همکار فرهنگیِ معترض) در یک جمله این بود که چرا در تقدیر از دست اندرکاران سند تحول بنیادین نام برخی را از قلم انداختید و فقط نام کسانی را که مورد تایید خودتان بودند آوردید.
آن فرهنگیِ ستادی با دل و جرات، حقیقتا چیزی در دلش نبود و هیچ سخن توهین آمیزی هم نگفت شاید تنها ایرادی که وارد می کردند همین برهم زدن نظم سالن و سخنرانی وزیر بود.
آن ایام، مسول روابط عمومی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش بودم.
آن روز تمام شد.
فردا صبح متوجه شدم حراست ساختمان پژوهشگاه اجازه ورود به این همکار فرهنگی ستادی نمی دهد.
تحقیق کردم متوجه شدم از وزارتخانه دستور دادند ایشان ممنوع الورود شود به خاطر رفتار دیروزش!
الان سالها گذشته و اینک تمام هم و غم ما باید این باشد که هیچ معلمی به خاطر انتقاد، ممنوع البیان و ممنوع القلم و ممنوع التصویر و ممنوع الفعالیت نشود.
امید است همه کمک کنیم به موازات افزایش سعه صدر و تحمل نظر مخالف، اخلاقِ نقد و حرمت مداری هم البته مراعات شود و انتقادها به جریان سازنده گفت و گو تبدیل شود.
چنین باد

کانال تربیت و توسعه
گروه اخبار/ معاون پرورشی و فرهنگی اداره کل آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان گفت: شیوهنامه جدید ساماندهی نیروی انسانی از طرف وزارت آموزش و پرورش به استانها ابلاغ شده است تا پس از رفع نقص و درصورت تصویب نهایی جهت اجرا به مناطق ابلاغ شود.
مثال معروف را شنیدهاید که از شتر پرسیدند چرا کوهانت کج است؟ پاسخ داد کجای بدن من راست است که کوهانم باشد. نمیدانم چرا بیشتر دوستانی که اهل علم و پژوهش هستند، به مفاهیمی چون: سیستم، تحلیل سیستمی، نگاه چند بعدی، علت و معلول ، نگرش تعاملی و امثال آن، توجه ندارند.
دوستان صاحب نظر در آموزش و پرورش!
آموزش و پرورش ما طبق چه الگویی مدیریت میشود؛ کدام کار در این مجموعه درست پیش میرود؛ و چه تفکر سیستمی و تیمی در آن وجود دارد؛ که شما توقع دارید با تعیین تکلیف کنکور و حذف آن، همه چیز اصلاح شود و اوضاع آشفتۀ آموزش و پرورش سروسامان یابد؟ کنکور یکی از معضلات بزرگ آموزش و پرورش و بلای جان فرهنگ و تربیت کشور است، اما بیش از آنکه علت بسیاری از نابسامانیها باشد، خود معلول کاستیها و کجاندیشیهای بزرگتر نظام فرهنگی و اجتماعی ماست
چرا هر کس فکر میکند با انجام یک کار، اوضاع تغییر میکند و همه چیز خوب میشود؟ یکی به کتابهای درسی اهمیت میدهد؛ یکی حکم به حذف آزمونهای سمپاد میدهد؛ یکی رواج آزمون و تستزنی در مدارس ابتدایی را معضل اصلی آموزش و پرورش میداند؛ یکی کتابهای کمکدرسی را بلای مدارس میداند؛ یکی به نظام آموزش ضمن خدمت معلمان و مدیران ایراد میگیرد؛ یکی اجرا نشدن اسناد تحولی را مهمترین نقطه ضعف آموزش و پرورش تلقی میکند؛ یکی بر کاستیهای فعالیتهای پرورشی تمرکز میکند؛ یکی مؤسسات آموزشی و کنکوری را عامل همۀ انحرافات میداند؛ و بیش از هر موضوع دیگری، عدهای هم فقط بر کنکور و تبعات آن تمرکز کردهاند؛ به راستی چرا؟ یعنی ریشۀ همۀ کاستیها، ناکارآمدیها، ضعفها و مشکلات آموزش و پرورش و مدارس به کنکور برمیگردد؟ اگر همین فردا اعلام کنند که کنکور کاملاً از صحنۀ آموزش و پرورش کشور ما حذف شد و به هیچوجه هم بازنمیگردد؛ مدارس کشور متحول میشوند و کیفیت و کارآمدی همۀ فعالیتهای آموزشی و تربیتی ارتقا مییابد؟

من هم منتقد کنکور و تبعات پیشین و پسین آن هستم. در چند جلد کتابی هم که در مورد روشهای مطالعه و برنامهریزی برای دانشآموزان دبیرستانی و کنکوری نوشتهام، هیچگاه تابع رویههای بازاری معمول نبودهام.
آیا از کیفیت انسانهایی که تربیت کردهایم، راضی هستیم؟ من برای موفقیت یک دانشآموز در کنکور، نه به خواندن انواع کتابهای کمکدرسی اعتقاد دارم، نه به پر کردن انواع فرمها و جداول برنامهریزی، نه به معلم خصوصی و آموزشگاه و نه به توصیههای گاه شیادانۀ کسانی که خود را مشاور و متخصص کنکور معرفی میکنند.
همه میدانیم که بزرگ نشان دادن کنکور و ربط دادن آن به سرنوشت و همه چیز زندگی، اگر برای دانشآموزان و والدینشان خیری نداشته باشد، برای تاجران و فرصتطلبان آموزشی، سود هنگفت و شگفتآوری دارد. سالها پیش، در مقالاتی خطر بدعتهای آموزشی را گوشزد کردم؛ بدعتهایی که الان خود تشکیلات وزارتخانه هم با آنها کنار آمده است. 20 سال پیش ما سایۀ انواع مؤسسات آموزشی را در مدارس با تیر میزدیم. امروز با آنها کنار آمدهایم و حتی برای شرکت فرزندانمان در کنکورهای آزمایشی و کلاسهای آموزشگاهی، از همین مؤسسات تخفیف میگیریم!

سخن من این است که اگر سیستمی و علمی میاندیشیم، چرا فقط بر بلایای کنکور تمرکز کردهایم؟
چرا از اُفت انگیزشی معلمان چیزی نمیگوییم؟ چرا به معضلات مالی و بودجهای مدارس، کمتر بها میدهیم؟ چرا از مدارس مناطق محروم که اوضاع بعضی از آنها غیرقابل تصور است، چندان یاد نمیکنیم؟ چرا از مدیرانی که به حال خود رها شدهاند و کسی به آنان نمیگوید با این همه تغییرات تربیتی و اجتماعی چه باید بکنند، حرف نمیزنیم؟ چرا از والدینی که نمیدانند اصلاً درست و غلط چیست و برای موفقیت تحصیلی فرزندشان چه باید بکنند، یاد نمیکنیم؟
و سؤال بسیار مهمتر:
چرا از همه چیز با هم حرف نمیزنیم؟ مگر نباید در یک سیستم (نظام) همۀ اجزا باید با هم کار کنند و نقص در هر جزء، بر اجزای دیگر تأثیر میگذارد؟
چرا هر کس آموزش و پرورش را با عینک خودش میبیند و همه چیز را بر مبنای همان تحلیل میکند؟
تنها خوبی نگاههای آشفته و جزءجزء به کاستیهای آموزش و پرورش آن است که از هیچکس جواب درست و حسابی درنمیآید. وقتی هر کس یا گروه، قسمتی را گرفته و همانند داستان پیل در تاریکی مولانا، تصور میکند اصل موضوع را یافته است؛ اولاً همه با این نوع مجادلات سرگرم میشوند و ثانیاً متولیان آموزش و پرورش هم توپ را به زمین یکدیگر میاندازند.
آموزش و پرورش، یک مجموعۀ به همپیوسته، یک نظام تعاملی و یک سیستم درهم تنیده است.
مشکل امروز آموزش و پرورش ما فقط معلم، روش تدریس، کیفیت فعالیتها، کتاب درسی، کتاب کمکدرسی، مدیر، بودجه، امکانات و تجهیزات، اسناد تحولی، آزمون، ارزشیابی توصیفی، تکالیف، والدین، دانشآموزان، کنکور و موارد بسیار دیگر نیست، بلکه همۀ اینها با هم است.

کنکور یکی از معضلات بزرگ آموزش و پرورش و بلای جان فرهنگ و تربیت کشور است، اما بیش از آنکه علت بسیاری از نابسامانیها باشد، خود معلول کاستیها و کجاندیشیهای بزرگتر نظام فرهنگی و اجتماعی ماست.
تصور نمیکنم حذف کنکور، همۀ معضلات، نقصها و مشکلات آموزش و پرورش را یکجا ریشهکن کند!
آیا از کیفیت انسانهایی که تربیت کردهایم، راضی هستیم؟
چه نوع انسانی تربیت کردهایم و چه نگاهی به آینده داریم؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید