هر ساله بنا به رسمی دیرین، دوازدهم اردیبهشت ماه ، به عنوان روز معلم گرامی داشته می شود، در مطالب زیادی در روزنامه ها و سایت ها و سایر رسانه ها به این موضوع پرداخته می شود، تعارفات شعاری و کلیشه ای انتها ندارد ، معلمی شغل انبیاست ، معلمی هنر است ، معلم با سیاهی در ستیز است ، معلم بذر روشنایی در دلها می افشاند، معلمان سرمایه های اجتماعی ، معلمان قشر نجیب و شریف و ... هزاران کلمات و جملات زیبا ، در ستایش معلم بر زبانها و قلم ها جاری می شوندو به اشکال دیگر نیز از مقام معلم تجلیل و تکریم می شود، اما معلمان به این تحلیل های کلامی و نوشتاری و صوری چگونه می نگرند؟
معلم پس از شنیدن این عبارات زیبا ، محصور در مشکلات معیشتی و اقتصادی و اداری ، آموزشی ، با تلخندی بر چهره به کلاس وارد می شود ، و با خود می گوید سالهاست اینها را شنیده ایم ، حاصل چه بوده است ؟
اندیشمندان و صاحب نظران نیز در نوشته ها و مقالات متعدد بر اهمیت آموزش و پرورش در توسعه همه جانبه یک کشور و نقش معلم بسیار داد سخن داده اند، مبنی بر اینکه ، کانونی ترین ، و اساسی ترین نهاد برای توسعه یک کشور ، آموزش و پرورش است که در آنجا بذر توسعه پایدار کاشته می شود. آموزش و پرورش را مادر همه وزارتخانه ها تلقی کرده اند ، عامل انسانی توسعه در آموزش و پرورش باید ساخته شود، اما چرا این گونه نیست ؟
شغل معلمی مانند شغل های دیگر با پرونده و مدارک و فرم هایی که به بایگانی سپرده می شوند و اصول و قواعد بی روح کار ، سر وکار ندارد ، معلم با انسان ، با کودکان و نوجوانانی سر وکار دارد که دارای شرایط سنی ، تفاوت های فردی ، خصوصیات عاطفی و روانی خاص خود هستند .
معلم به باغبان بوستان گلی می ماند که بی نهایت باید با ظرافت و حساسیت خاصی به پرورش آنها بپردازد .
معلم باید جامعه شناس باشد ، مقتضیات زمان را بشناسد و دانش آموزان را آماده ورود به جامعه و پذیرفتن مسئولیت نماید .
معلم باید روانشناس باشد و با درک نیاز های روحی و مسائل روانی دانش آموز ، فردی سالم تحویل جامعه دهد .
معلم باید مردم شناس باشد ، دنیای کودک ونوجوان و آداب و اقتضائات دوران کودکی و نوجوانی را بشناسد ، معلم باید معلومات و توانایی خود را در همه زمینه ها ارتقاء دهد تا بتواند رفتار و گفتارهایش الگویی در برابر چشمان تیز بین کودک باشد . اما این همه چگونه ممکن است ؟
معلم به رفاه، سلامت ، آرامش روحی و روانی ، دوری از اضطراب و تنش نیاز دارد تا بتواند نقش اش را با هنرمندی و موثر بازی کند، و از جسم و روح مایه بگذارد برای تربیت نسلی که می توانند توسعه پایدار جامعه را تحقق بخشند.
معلم، با عدم کفایت حقوق ، مشکلات مسکن ، بیمه درمانی ، تاخیر در پرداخت ها ، با مقایسه حقوق و در آمد خود با دیگر مشاغل ، با مشاهده تبعیض ها در همه زمینه ها ، با کاهش منزلت اجتماعی ، خسته ، افسرده و با تحمل انواع فشار های روحی و روانی ، چگونه می تواند معلم موثری باشد؟
عامل یا عوامل این وضعیت حاکم بر جامعه معلمان کیستند و چیستند؟
بدون شک ساختار های سیاسی و تصمیم گیری و نوع نگاه ونگرش آنها به سیستم آموزشی ، از عوامل اصلی این وضعیت تلقی می شوند، ساختارها معلم را به چشم ، ابزاری برای مشروعیت سازی دلخواه می دانند ، نه آموزش دهنده مهارت زندگی . اما خود جامعه معلمان تا چه اندازه در تداوم و استمرار این وضعیت نقش دارند، چه راه کار هایی برای برون رفت از این ساختار دارند ؟
آیا فقط با انتقاد در جمع خانواده و دوستان و همکاران و اعلام نارضایتی از وضع موجود، می شود این وضعیت را تغییر داد و منشاء تحولی شد؟
تنها زمانی که معلمان ، متشکل شوند و با اتحاد و همگامی و همدلی ، در کنار هم قرار گیرند و مسائل و مشکلات را حلاجی کنند و راهکار ها را ارائه دهند و پیگیرانه در پی حل معضلات چه معیشتی و چه آموزشی باشند، می توانند منشاء بهبود و تعدیل این وضعیت گردند .
جامعه معلمانی قوی و سازمان یافته و فعال و پیگیر و مطالبه گر می تواند ،وزیر و مدیران کل و تصمیم سازان سوار بر اسب قدرت را به مسیر درست هدایت نمایند و در تصمیم گیری ها مشارکت داشته باشند، ضعف ها وناتوانی ها را بیان کنند ، خطا ها را تصحیح نمایند، ضابطه ها را جایگزین رابطه ها نمایند . این همه تحقق نمی یابند، اگر تشکل و سازمان قوی نداشته باشیم ، اگر فعالانه در این چنین تشکل هایی حضور نداشته باشیم .
روز معلم عملاً زمانی گرامی داشته می شود که جامعه معلمان قدرتمند ، بتواند سیاست گذاران و تصمیم گیران را متقاعد سازد که معلمان باید در سیاست گذاری ها و تصمیم گیری های معیشتی و آموزشی نقش اساسی داشته باشند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
روز معلم روزی است که دانش آموران از قید و بند سخت قوانین مدرسه رها می شوند و برای ساعتی هر کاری که دلشان بخواهد انجام می دهند بدون آنکه منتظر اخم و تشری تنبیهی باشند.
این روز برای معلمینی که زبانی جز زبان تحکم و اقتدار برای کنترل دانش آموران نمی شناسند یکی از سخت ترین و کسل کننده ترین روزها است، روزی که در آن معلمین بیشتر از هر روز سال احساس خستگی می کنند و آرزو دارند چنین مناسبتی از تقویم حذف شود.
سیستم استخدام معلم در ایران از منطق غیر اخلاقی به نام " شرایط اضطراری" بهره می برد. مسئولان امر به خوبی واقفند که به علت بحران شدید بیکاری در کشور عده ای با هر شرایطی حاضر به پذیرش شغل معلمی خواهند شد، به این دلیل تا می توانند مزایا و حقوق معلمی را سطح پایین قرار می دهند.(به عنوان مثال دریافتی حقوق معلمانی که سال نود و شش به استخدام آموزش و پرورش درآمدند متوسط ماهیانه یک میلیون و دویست هزار تومان بود. حقوقی که حتی هزار توان هم به عنوان کارانه، تقدیر روز معلم و اعیاد یا اضافه کاری و امثالهم که امری مرسوم در ارگان های دیگر است را به خود نمی بیند)
در واقع درآمد ماهیانه یک معلم در ایران از در آمد یک روز، آرایشگر عروس یا جراح زیبایی، دندانپزشک و دلال خودرو کمتر است.
با چنین شرایطی نباید انتظار داشت معلم ها مانند شمعی بسوزند و در کلاس های غیر استاندارد با متونی غیر کارشناسی و کسل کننده و با انبوهی از دانش آموزانی که حوصله شان سر رفته است درس عشق و محبت و احترام تمرین کنند.
نظام «آموزش» و «پرورش» در ایران اگر با همین روند ادامه یابد کم کم باید نام خود را به باشگاه مشت زنی تغییر دهد، نظامی که در آن نه آموزشی صورت می گیرد و نه پرورشی به چشم می خورد.
صورت دفرمه شده معلم خوزستانی توسط والدین یک دانش آموز که چند روز قبل در رسانه ها منتشر شده یا قتل معلم سر کلاس درس در لرستان توسط یکی از دانش آموزان یا کمر شکافته شده معلم جیرفتی با چاقوی دانش آموز در یک سو و توهین ها و کتک های هر روزه برخی معلمین به دانش آموزان در سوی دیگر نهایت کارکرد سیستمی که هدفی جز کشتن توانایی ها و استعادهای دانش آموزان و معلمان ندارد.
سیستمی که در آن دانش آموز و معلم هر دو قربانی هستند، قربانی سخت گیری های بی جا ، قوانین اجباری دست و پا گیر، عدم مشخص بودن حوزه مسئولیت ها، متون ناکارآمد و ....
در این سیستم معلم و دانش آموز نه به عنوان دوست و همراه بلکه به عنوان دشمن و مقابل هم تعریف می شوند.
دانش آموز همیشه معلم را نماد زورگویی و اقتدار بیجایی می داند که می خواهد عقده هایش را سر او خالی کند و معلم هم دانش آموز را موجود بی تربیت و رام نشده ای که باید تادیب شود.
شبکه جامعه شناسی علامه
حقوق رؤسای دستگاه های اجرایی، استانداران، شهرداران مراکز استانها و اعضای شورای اسلامی شهر های مراکز استاندر سال ۹۷ افزایش نمی یابد/ افزایش حقوق به روش پلکانی معکوس ابتکار دولت احمدی نژاد بود و اصلاح طلبان آن را سیاستی عوام فریبانه می دانستند/ ملاک رسمی افزایش حقوق کارکنان دولت میزان تورم بر اساس اعلام بانک مرکزی است/ تورم بانک مرکزی براساس افزایش قیمت سبدی از کالاها که شامل بیش از 300 نوع کالا و خدمات است تعیین می شود/ افزایش قیمت کالاهای مورد مصرف اقشار فقیر مثل مواد خوراکی و نوسیدنی و پوشاک، بیش از تورم اعلامی بانک مرکزی است/ حتی اگر افزایش حقوق معادل تورم باشد معنای آن ثابت ماندن سطح زندگی حقوق بگیران است/ حقوق بازنشستگان در سال ۱۳۹۷ نسبت به سال قبل به میزان ۱۰ درصد افزایش می یابد/ کف حقوق بازنشستگان 12 میلیون ریال است/ بازنشستگان علاوه بر اینکه با افزایش هزینه های درمانی مواجه هستند فرزندان تحصیل کرده و بیکار را هم سر سفره خود دارند/ افزایش عددی حقوق و میزان اسکناس دریافتی تاثیری در رفاه کارکنان ندارد/ در 4 سال گذشته حجم پولی که در کیف یا کارت خود داریم، دو یا سه برابر شده ، اما قیمت ها هم به همین نسبت و در برخی موارد بیش از این افزایش یافته است/ مجلس سقف افزایش حقوق کارکنان دولت را ۲۰ درصد و به صورت پلکانی تعیین کرده است/ مجلس به مصوبه هیات وزیران درباره افزایش حقوق 6 تا 12 درصد معترض است/ دولت می گوید سقف افزایش حقوقها 16 درصد است و دولت طبق منابع جاری در اختیار خود حقوقها را افزایش می دهد و این مصوبه مجلس است/ منابع در اختیار دولت چیزی بین 6 تا 10 درصد افزایش حقوق را پوشش می دهد و بیش از این تکلیف مالایطاق است/مصوبات هیات دولت پس از تصویب در هیات تطبیق مجلس مورد بررسی قرار می گیرد و هر مصوبه ای مغایر با قانون باشد از سوی رئیس مجلس رد می شود/ معلوم نیست نمایندگانی که از مصوبه افزایش حقوق کارکنان دولت ایرادمی گیرند چه اندازه در اظهارات خود صادقند و منافع کارکنان دولت را مد نظر دارند/ اگر نمایندگان مجلس محدوده افزایش حقوق را منوط به منابع جاری در اختیار دولت کرده اند یعنی دست دولت را بازگذاشته اند/ چطور افرادی مثل آقای تاجگردون و یا آقای مفتح که سالها عضو کمیسیون تلفیق مجلس بوده اند هنگام تصویب بودجه متوجه اشکالات این بخش از قانون بودجه نشده اند/ افزایش حقوق کارکنان دولت موضوعی به شدت جذاب برای حدود 2 و نیم میلیون کارمند و یک میلیون و 350 هزار بازنشسته کشوری است/ همه می خواهند از نمد معیشت کارکنان برای خود کلاهی تهیه کنند چون شعار دادن جذاب تر از بیان واقعیت است/ آدم ها دوست دارند به جای شرح واقعیت حرفهای امیدوارکننده و شیرین بشنوند و نان سیاستمداران و فعالان در همین حرفها و وعده ها است
برخی از مشاغل وجود دارند که با یک حساب سرانگشتی ، پاسخی برای این سئوال خود دارد که من امروز چه کارهایی را در محل خدمتم انجام دادم .مثل یک کارمند بانک یا ثبت و احوال یا بیمه یا کارگر کارخانه ای یا مهندس سر ساختمان یا کنار پل و سدی در حال ساخت یا پزشک متخصص و.......
اما من یک معلم هستم . امروز یک فصل سه صفحه ای را تدریس کردم از 8 نفر درس پرسیدم . فعالیت های درسی را با همراهی
دانش آموزان پاسخ دادم و..... من در بخش تولیدی - خدماتی فعالیت می کنم. من خدمتی انجام می دهم که تنها معیار کمی آن نمرات دانش آموزانم است که قابلیت روائی و اعتبار آن زیر سئوال می رود.
یک معلم برای این که بگوید چه کرده است باید سر برگرداند و گذشته خدمت خود را در چند لحظه شیرین با مرور خاطرات از ذهن بگذراند. یک آهی از اعماق وجودش برکشد و ورقی بر چهره های ناپیدای دانش آموزانش به عنوان افراد مورد تعامل خود بزند و با خود بگوید: عجب روزهایی بود.
من بازنشسته گاه با خود می اندیشم آیا امروز نیز می توانم در فصل پاییز یا زمستان ساعت 5/5 در تاریکی صبح از خواب بیدار شوم و ساعت 6 ازمنزل بیرون روم تا به اتوبوس ساعت 6 و ربع برسم تا به دروازه شهر برسم و سوار مینی بوس محل خدمت شوم و منتظر شوم تا پر شود و بعد حرکت کند و اضطراب مخاطرات جاده با هر صدای ناهنجار کاهش یا افزایش سرعت راننده مرا به نزدیکی های محل خدمتم برساند تا سوار تاکسی شوم و بروم مدرسه که دیر نکنم و سر وقت در کلاس حاضر شوم. نه امروز نمی توانم ، همه این داستان شیرین پُرماجرا نیاز به انرژی جوانی دارد. برای همین سن استخدام تعیین شده است و محدودیت جذب نیرو در سنین خاص وجود دارد. کاری را که در 20 سالگی می توان انجام داد در بالای 50 نمی توان انجام داد. البته اگر شرایط در موقعیت فعل قرار گرفتن و مجبور به انجام دادن را در نظر نگیریم که باز دشوار است.
دوران تحصیل خود ، معلمانم را خیلی دوست داشتم . البته استثنا هم داشت. عشق به معلم برای نسل من چنان عمیق بود که سخت گیرترین را نیز دوست داشتم . رؤیاهای خوابم معلمان بود. خود را همانند یک گنجشگ به کنار پنجره معلم مهمان می کردم و او را در منزلش تصور می کردم. علاقه نسل من به معلمانمان آنقدر شدید بود که حتی تصور می کردم که او در منزل نیز در فکر من است. البته بود اما نه فقط من ، برای همه همکلاسی هایم می اندیشید. طرح سئوال و اصلاح اوراق و شاید فرصتی برای مطالعه ، درج نمرات در دفتر نمره خصوصی و.... در آن زمان اصلا فکر نمی کردم روزی معلم شوم با وجود این که پدر و خواهر بزرگم معلم بودند.
امروز که خوب می اندیشم و به همان گذشته فکر می کنم ، باورم می شود که حقیقتا برای این شغل خلق شده ام. وجود یک تعامل اجتماعی - انسانی که طی آن چیزهایی را تقدیم می کردم و چیزهایی دریافت می کردم. به او مفاهیم ناخوانده کتاب درسی را آموزش می دادم و او به من دوست داشتن و مهربانی و گذشت را با صمیمیت اش یاد می داد. هرگز رابطه معلم و دانش آموز یک سویه نیست ، هرگز.
می گویند شغل معلمی فرساینده است. آری هست اما خود معلمی نه ، شرایط نامساعد شغلی آن موجب خستگی روح و روان معلم می گردد. شما مسئولین وزارت آموزش و پرورش طی سالهای متمادی به جای افزودن بر بهای علم و دانش که یکی از ارکان نمادین مهم آن معلم است ، با اِعمال سیاست های ناخوشایند یا ناموزون ، هیبت و منزلت معلمی را فرسودید. محرومیت معلمین از حق و حقوق نورمال جامعه همانند خیلی از مشاغل دیگر ، باعث فرسایندگی شغل معلمی گردیده است و گرنه خود معلمی عشق است و شور. کسی در وادی هنر ، رنگ تعلق نمی پذیرد اما بر ما همه چیز از سوی شما تحمیل گشته است. معلمی جزو معدود شغل هایی است که هنگام بازنشستگی ، چرتکه میلیمتری برای محاسبه پاداش آخر خدمت خود دارند. اما خیلی از مشاغل خصوصا مدیران کلان نزدیک یک میلیارد تومان (700 – 800 میلیون تومان) جهت تأمین ایام سالخوردگی و کهولت سنی ، پاداش انجام خدمت دریافت می کنند
تفاوتهای شغل معلمی با سایر مشاغل
1 - هر معلم از آغاز تا پایان خدمت خود ، هزاران نهال سبزی کاشته است که امروز هر یک از آنان تبدیل به یک درخت تنومند گردیده است. هر شاغلی با شروع خدمت خود نهالی می کارد که در دوران بازنشستگی تبدیل به یک درخت سی ساله می گردد. اما آنان فقط یک نهال و درخت دارند و ما بیش از هزار نهال درخت گشته.
2 - دوست داشتن دانش آموزان به عنوان یک موجود انسانی دارای احساس و ادراک و شعور و عطش یادگیری ، واقعا ارزشمند است.خنده ها و شور و سرمستی دانش آموزان بین 7 تا 18 سالگی ، انرژی معلم را می افزاید. تعامل اجتماعی بین معلم و دانش آموز مستقیم و چهره به چهره است ، مع الواسطه نیست. حتی تدریس هوشمند نمی تواند نفوذ معنوی معلم را از بین ببرد. نگاه معلم و دانش آموز درهم تنیده می شود. اما مشاغل دیگر چنین عالمی را ندارد. گاه یک کارمند پشت میزنشین ، حتی یک نیم نگاهی به مراجعه کننده نمی کند.
3 - معلمی جزو معدود مشاغلی است که همه افراد خانواده دیده یا ندیده او را می شناسند، اگر دانش آموزی در مدرسه دارند ، هر روز حرف او در منزل است. اما مشاغل دیگر چنین نیست. کسی از فعالیت یک روزه کارمند بانک یا بیمه در منزل سخن نمی گوید.
4 - معلمی تنها شغلی است که کل افراد کشور از میزان حقوق و دریافتی او خبر دارند، چون رسانه ها و سایت های گوناگون در این خصوص قلم فرسایی می کنند .
اما ما از دریافتی دقیق سایر مشاغل اصلا مطلع نیستیم.
5 - معلمی تنها شغلی است که اصلی به نام مطالبات یک دهه ای دارد.
اما سایر مشاغل به دلیل وجود اصل دیون طی یک سال تمامی حق و حقوق خود را دریافت می کنند.
6 - معلمی تنها شغلی است که مزایای اندک آن نوشداروی بعد مرگ سهراب است. چون حق ازدواج و حق کفن و دفن و حق مسکن و حق سفر طی خدمت ، پاداش آخر سال و......
اما سایر مشاغل بلافاصله یا حداقل طی یک سال مالی همه این موارد را دریافت می کنند.
7 - معلمی تنها شغلی است که از امکاناتی چون حق سفر ، حق پاداش و حق لباس با بهانه های گوناگون چون روز زن و روز مرد و فجرانه و عیدانه نوروز و...... بی بهره است. اما خیلی از مشاغل چنین امتیازاتی را طی یک سال و هر سال بهره مند می گردند.
چرا ما معلمین ایران را به سرچشمه تمامی معلمین جهان یعنی 13 مهر ماه مصادف با 5 اکتبر روز جهانی معلم متصل نمی سازید ؟ مگر این خواسته نیز بار مالی دارد؟ یا ما چرا اتحادیه حرفه ای معلمان را نداریم؟
8 - معلمی تنها شغلی است که از ابروان در هم فرو رفته ناشی از سختی های معشیتی و شغلی اش و یا با تیپ لباس ، یا از اوراق زیر بغلش یا روز دریافت حقوق و... از هفت فرسنگی قابل شناسایی است. اما تشخیص افراد در سایر مشاغل ممکن نیست یا بسیار دشوار است.
9 - معلمی تنها شغلی است که آنرا به دو شقه کرده اند و دو وظیفه اصلی آن را تفکیک نموده اند ، یعنی رسالت " آموزش " و " پرورش " . اما سایر مشاغل با تمامی ماهیت خود فعالیت می کنند.
10 - معلمی تنها شغلی است که توانایی تدریس در 18 نوع مدرسه را دارد و عناوین بسیاری چون معلم رسمی ، آزمایشی - رسمی ، خرید خدمات ، حق التدریس آزاد ، حق التدریس قراردادی، آموزش دهنده نهضت سوادآموزی و............ دارد. اما سایر مشاغل عنوان محدود و مشخصی دارند و برای انجام یک فعالیت مشخص ، نیاز به فراوانی افراد با عناوین گوناگون ندارند.
11 - معلمی تنها شغلی است که برای اسکان جهت سیاحت و تفرج در محل خدمت خود پذیرش می گردد. یعنی اسکان در مدارس در دو تعطیلات عمده عید نوروز و تابستان . و چون نامش بر رویش است یعنی اسکان ، پس فقط سُکنی می گزینند و از پذیرایی و ارائه سرویس همانند هتل ها خبری نیست و بیشتر از معلمان ، مردم عادی از این امر استقبال می کنند!!! ما معلمان هم طبق اصول ، خانه های معلم در سراسر کشور داریم اما از آنها بی بهره ایم. شاید چون مردمان عادی مجالی برای ما نمی دهند یا کارمندان ستادی. برای برخوردار کردن معلم در این جامعه باید مشقت و زحمت زیادی کشید. اما هچ شغل دیگری در محل خدمت خود سُکنی نمی گزیند. مثلا کارمندان بانک در بانک ، یا کارمندان وزارت نفت در پالایشگاهها و...... آنان خانه هایی مختص خود در سراسر کشور دارند که با برخورداری از امکانات در خوریک کارمند دولت چه ساده چه مدیر ، یعنی توأم با حرمت و کرامت ، پذیرش می شوند.
12 - معلمی از معدود مشاغلی است که بیمه درمانی یا تکمیلی پُردردسری دارد. بیمه معلمان شیر بی یال و دُم خالکوبی است. بیمه او در دوران بازنشستگی بدتر از زمان اشتغال است. برای مختصر دریافتی هزینه ها هم باید کلی تحقیر شد و انتظار کشید. اما خیلی از شغل ها با خاطر و حرمت می روند پزشک و با ارائه مدارک اصل هزینه کرد و حتی ویزیت پزشک را از سازمان یا اداره متبوع خود دریافت می کنند.
13 - معلمی تنها شغلی است که افزایش حقوق آنان از میزان تورم تبعیت می کند و جالب این که هنگام نوشتن احکام جدید حقوق معلمان ، به طور معجزه آسایی نرخ تورم کاهش می یابد آن هم در شرایطی که یک کودک هفت ساله نیز هنگام خرید تنقلات شاهد افزایش قیمت کالا نسبت به گذشته یعنی یک ماه پیش است. معلمین ولی نعمتی برای دفاع از حق و حقوق خود در دولت و مجلس ندارند. گه گاهی یک یا دو نماینده سخنانی باب میل معلمان برای شادی لحظه ای بیان می دارند اما عینیت ندارد و حباب روی آب است. یا سرابی در بیابان . اما افزایش حقوق سایر بخش ها با دخالت ولی نعمت شان یعنی جناب وزیر مربوطه به عنوان رسالت سنگین شغلی شان صورت می گیرد!
معلمی جزو معدود شغل هایی است که هنگام بازنشستگی ، چرتکه میلیمتری برای محاسبه پاداش آخر خدمت خود دارند. اما خیلی از مشاغل خصوصا مدیران کلان نزدیک یک میلیارد تومان (700 – 800 میلیون تومان) جهت تأمین ایام سالخوردگی و کهولت سنی ، پاداش انجام خدمت دریافت می کنند.
14 - معلمی تنها شغلی است که کوس رسوائی تعطیلات عید و تابستان و ریزش برف و آلودگی هوا را بجان می خرند. هنگام افزایش حقوق زیاد بودن آموزش و پرورشی ها حس می شود لذا مورد بی مهری قرارمی گیرند اما این زیاد بودن تعطیلی برای حفظ سلامتی و دورنگه داشته شدن از احتمالات تصادف و سُر خوردن کودکان خود را نمی بینند. ما با کودکان و نوجوانان سرو کار داریم که آسیب پذیر ترند و همه از سرویس استفاده نمی کنند. تعطیلات تابستان نیز برای recovery اعصاب و روان هم معلم است و هم دانش آموز.
یک معلم با پیچیدگی های رفتاری دانش آموزان در ارتباط است و دانش آموزان نیز هم با پیچیدگی های محیط و هم مجموعه افراد مدرسه روبرو هستند.کسانی که به میزان تعطیلات معلمان اشاره می کنند آسایش فرزند خود را هرگز محاسبه نمی کنند. اما خیلی از مشاغل افراد بزرگسالی هستند که با سرویس به محل خدمت خود می روند و آنان فقط با پیچیدگی های شغلی خودشان در ارتباطند.
15 - معلمی تنها شغلی است که سالروز بزرگداشت آن با روز شهادت یک عالِم همراه است. اما سایر مشاغل چون روز پزشک مصادف با اول شهریور ماه هر سال زادروز بوعلی سیناست یا روز مهندس پنجم اسفند ماه هر سال زادروز خواجه نصیرالدین طوسی است. یا روز کارگر 11 اردیبهشت مصادف با اول ماه مه میلادی است که " از سال 1889، کنگره بین المللی کارگران در پاریس ، به پیشنهاد نماینده کارگران آمریکا ، روز اول ماه مه را به عنوان روز جهانی کارگر برگزیدند ، در اول ماه مه 1886، پلیس شیکاگو با حمله به تظاهرات گسترده کارگران ، که برای هشت ساعت کار در روز ، و حق تشکیل اتحادیه های کارگری بر پا شده بود، آنان را به خاک و خون کشید. چند روز بعد، دادگاه چند تن از رهبران کارگران را محاکمه ، و به مرگ محکوم کرد . " ( 1 )
راستی چرا ما معلمین ایران را به سرچشمه تمامی معلمین جهان یعنی 13 مهر ماه مصادف با 5 اکتبر روز جهانی معلم متصل نمی سازید ؟ مگر این خواسته نیز بار مالی دارد؟ یا ما چرا اتحادیه حرفه ای معلمان را نداریم؟
و...
حال شما قضاوت کنید در ایران :
* معلمی هنر هست یا خیر.
* معلمی شغل فرساینده هست یا خیر.
* معلمی معصومیت نجابت و اصالت هست یا خیر.
* معلمی ، محرومیت داشته ها و شایسته ها هست یا خیر .
* معلمی در ایران جزو مشاغل محروم نگه داشته شده هست یا خیر.
* ما هر یک سنگربان نظام آموزشی و مدارس وطنیم.
* ما هر یک آموزش دهنده الفبای زندگی وطنیم.
* ما هر یک خالق فرهنگ و معرفت وطنیم.
* ما هر یک آئینه معرفت و دانش وطنیم .
* ما هر یک منشأ سوز فرزندان وطنیم.
* ما معلمین وطن را دریابید.
چه آسان از خیر سرمایه های اصلی جامعه یعنی کودکان و نوجوانان خود در می گذرید و متوجه نیستید که با محرومیت منزلتی و معیشتی معلمان ، آنان نیز ضرر می بینند. کشورهای برتر آموزشی این اصل مهم را درک کرده اند اما مسئولین رده بالای ما هنوز این رگه حیاتی دوام نظام های گوناگون اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی را نفهمیده اند. برای همین آنان جزو ده رتبه برتر آموزشی جهانند و ما جزو ده رتبه آخر. یک حساب دو دوتای ساده .
( 1 )
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد - روز جهانی کارگر
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در هفته معلم وقتی تبریکات شروع می شود .....
احساس می کنم مثل یک عروسک کوکی هستم که کوکم می کنند بدون توجه به نیازها و خواسته ها و امکانات رفاهی ام.
درحال حاضر در منطقه 15 تهران افتخار آموزگاری کلاس اول ابتدایی رادارم ؛ با جمعبت دانس آموزی 40 نفره.
کودکان معصومی که با شور و شوق به مدرسه می آیند با شیطنت های کودکانه و روحیات شکننده و حساس .
من به عنوان یک آموزگار در یک کلاس 40 نفره حتی فرصت نمی کنم تکالیف آنها را تصحیح کنم و همیشه با کیفی پراز دفتر و برگه راهی خانه می شود. البته مادران دانش آموزان برخی موارد به کمک می آیند ولی آنها که نه تخصص دارند و نه مجوز کار در مدرسه.
لطفا ما را ببینید و صدای ما را بشنوید ، چرا که :
طبق اصل سی قانون اساسی دولت موظف است وسائل آموزش و پرورش رایگان را براي همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد .
با توجه به وظیفه آموزش و پرورش و بر اساس ماموریت خود وظیفه آموزش از پایان 6 سالگی را بر عهده دارد .
در حال حاضر متولی مهد کودک و آموزش قبل از دبستان برعهده سازمان بهزیستی می باشد .
چرا باید آموزش و پرورش وظیفه تعلیم کودکان 5 ساله را داشته باشد و کلاس های مدارس در اختیار آنها قرار گیرد؟
چرا کسی پاسخگو نیست؟
با پرس وجو متوجه شدم پیش دبستانی در آموزش و پرروش باید به صورت غیردولتی اداره شود و در صورت مازاد کلاس از آنها استفاده شود ولی در واقعیت چیز دیگری است.
هم اکنون با وجود تراکم بالای 36 نفر در دوره دبستان آیا انصاف است که مکان تحصیل دانش آموزان دوره ابتدایی به پیش دبستانی واگذارشود؟
آیا باید دانش آموزان ابتدایی را از محیط هایی که به آنها تعلق دارد فقط و فقط به خاطر زیاده خواهی بعضی ها از حق قانونی خود محروم نماییم ؟
چرا آموزش و پرورش باید بیشتراز وظایفش مسئولیت بر عهده گیرد و منابع مالی و انسانی خودرا هدر دهد ؟
لطفا به جای شعار به فریاد ما برسید و این بار اضافه را از بدنه آموزش و پرورش جدا کنید.
هر چند برخی به خاطر برخی منافع جلوی این اقدام ها را می گیرند وآموزش و پرورش را زمین گیر کرده اند .
آقای وزیر !
سبک شو تا بتوانی اوج بگیری....
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
«کار» و «دانش»، دو مقوله ای هستند که جایگاه و پایگاه رفیعی در ادبیات و معارف ما دارند اما در عمل انگار به اختصاص دادن چندرشته به آنها در قالب هنرستانی به همین نام بسنده کرده ایم.جامعه به پخته و آماده خواری عادت کرده است و برای همین است که به آنها که واقعا کار می کنند و یا دانش انتقال می دهند، جز در حد تعارف و تشکر و آن هم در دقیقه نود، توجه ندارد.
همین امروز که روز معلم است و دیروز که روز کارگر بود، شاهد مثال خوبی برا یاین ادعاست.تلاقی این دو روز در تقویم سرشار مناسبت ما، یادآور اهمیت کار و دانش است.قشر معلم و کارگر در جامعه وضعیت و سرنوشت مشابهی دارند؛ هر دو به واسطه ی جمعیت زیادی که دارند از یک پتانسیل اجتماعی قوی برخوردارند که معمولا موی دماغ دولت ها شده اند.
میزان دستمزد و درآمد هر دو تقریبا هم اندازه است، هر دو از فرق قائل شدن در حقشان با دیگر حقوق بگیران دولتی می نالند که خود منجر به وجود فقر بین شان شده است، هر دو مطالبات و توقعات بسیار و مشابه از دولت ها داشته و دارند،انتظارات و اعتراضات هر دو اغلب شنینده نشده یا بد شنیده شده است و به جای آن که مشکلات شان یک بار برای همیشه حل و فصل شود، به آنها برچسب نچسب معاند و مخالف و اخلال گر زده شده است و برای همین برخی از نمایندگان هر دو قشر در بند و بلای زندان و تبعید گرفتار آمده اند.
با وجود آنکه روز کارگر، جهانی و روز معلم، ملی است اما به واسطه ی همین همسویی آنها در رنجبری و محرومی است که به طور ناخواسته ای یادکرد سالانه شان در کنار هم قرار گرفته است.گویی هر دو درد مشترک دارند و الا چرا نباید در حوالی یکی از این دو روز، روز پزشک یا مهندس، واقع بشود؟! دیگر باید بدانند که یارکشی های جماعت اصول گرا و اصلاح طلب در بزنگاه انتخابات و وعده های آن چنانی آنها، نمی توانند گره از کار فروبسته شان بگشاید
اما تنها کابینه ها نیستند که با ناکارآمدی شان در تامین منابع لازم نتوانسته اند یا نخواسته اند برایشان کاری کارستان بکنند. تنها دولت ها نیستند که هر دو قشر را به عنوان پیاده نظام های مملکت فرض کرده اند که مستمندی و دردمندی، باید عادت معمول شان باشد.مهم تر از این، آن چه روز و روزگار معلم و کارگر را تیره کرده است، فرایند «توسعه» است. دولت ها سوار بر اسب سرکش توسعه شده اند. توسعه، ظاهری فریبنده ، اما باطنی عاری از عدالت دارد.توسعه، ارتباطات را راحت می کند، پدیده قاچاق را آسان می سازد،جنس خارجی را آزاد و زیاد می کند، کالای ایرانی را نابود می کند و در مجموع کارخانه ها را تعطیل و کارگر را بیکار می کند و در درازمدت ، فرهنگ کار را از جامعه زایل می سازد.
توسعه، در هیئت فناوری، مدرسه ها را هوشمند اما بی روح می کند، برای معلم، نقش جایگزین ایجاد می کند، برنامه درسی را با کتاب های کمک درسی نابود می کند،به جای عدالت آموزشی، تجارت آموزشی را رواج می دهد،نسل محصل را به «مد» معتاد می کند، به جای الگوهای دینی و ملی، الگوهای نوینی ردیف می کند، بچه ها را در انظار والدین، کالای و سرمایه هایی نظیر زمین و باغ معرفی می کند از آنها نباید جز به سودآوری و دکتر و مهندس شد نشان قانع بود، به این ترتیب ، تیشه به ریشه ی کار فرهنگی می زند و در عوض یکسری تزئینات مبلمان شهری را در هئیت فرهنگ سرا و مدارس غیرانتفاعی و دانشگاه های مدرک فروش، تعبیه می سازد و جمع آنها را در نگاه خلق الله خوش باور، کار فرهنگی جلوه می دهد.
راست گفته اند که کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من. گفتن ندارد اما دیگر زمان آن فرارسیده است که معلمان و کارگران دلسوز و وظیفه شناس باور کنند که نباید بیش از این به معجزه ای امیدوار باشند یا به اقدام و عمل مسئولانی عاجزتر از خودشان دلخوش باشند.
دیگر باید بدانند که یارکشی های جماعت اصول گرا و اصلاح طلب در بزنگاه انتخابات و وعده های آن چنانی آنها، نمی توانند گره از کار فروبسته شان بگشاید. شاید تا پیش از سلطه ماشین و حضور فناوری می شد به عنایت و حمایت کاربدستان دلخوش بود اما در این روزگار خالی از آب و بودجه و منابع لازم، دیگر نمی توان و نباید زیاد چشم انتظار ماند.
با این همه نباید ناامید شد. هنوز آن چه جامعه را قوام و دوام می بخشد، کار و دانش است و هنوز آن چه ما را به ماندن و ادامه دادن دلگرم می کند، سرنوشت آینده ی ایران و ایرانی است. برای همین بازهم قدرت و ظرفیت هر دو بی بدیل و تعیین کننده است، چرا که هر دو برخاسته و وابسته به جان و روح آدمی و به ویژه معلمان و کارگران است و برگ برنده هنوز نزد آنهاست.
احیای دو پرنده نیمه جان ( کار و دانش) در آسمان فرهنگ ایران، به میزان ایمان و انگیزه هر ایرانی برای اعتلای آزادی و آبادی آن بستگی دارد.حال و هوایی که در آن هم هر دو قشر، قدر و منزلت خویش را سربلند نگاه دارند تا دیگران آنها را بهتر و بیشتر ببینند و اهمیت شان را برای بازسازی این فرهنگ به گل نشسته بفهمند و ... نقطه، سرخط!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
با هر ورقی از دفتر زندگی ، باز هم عمر می گذرد ، روزهای تکراری فقط سن و سالت را بالا می برند و تنها بهانه تو برای زیستن ، بودن روزهای قشنگی در تقویم زندگی ات است که به آنها دلخوشی و امیدوارانه منتظر سپری شدن ایامی ، تا شاید به کامت باشند و تسلی ذهن و جسم و روح خسته ات باشند.
باور می کنی که دیگر با تولد هر بهاری، خوشحال نمی شوی؟ و با پرتاپ توپ و صدای ساز و کرنا در سال جدید حس خوبی به تو دست نمی دهد؟ ولی مجبوری به خاطر عزیزانت که یکسال دیگر در کنارت بودند لبخند بزنی و دردها و آلام درونی ات را پنهان کنی.
تقویم ها روز شمار زندگی اند و یادآور خاطرات تلخ و شیرین عمر انسانند و چه اشکها و لبخندها با ورق زدن تقویم بر چهره ما نقش بسته است.
در تقویم جاری زندگی ، شاید بی نشان ترین و ناکارآمدترین و الکی ترین روز ، روز معلم است . روزی که تنها تویی که یاد نمی شوی ولی آنان که از معلمی هیچ نمی دانند آن روز معلم می شوند. گمان می کنند با روزی در تقویم می توانند قداست تو را بخرند یا غرورت را جریحه دار کنند.فکر می کنند اندیشه سترگ تو را آن روز به یغما برده اند. ولی نمی دانند که حرفهای محبوس در سینه ات به این خاطر است که کسی توانایی فهم آنها را ندارد تا تو بر زبان برانی.
تو می دانی که روز معلم ، روز تمسخر فکر و اندیشه و معلم است .با شعارهای رنگارنگ و مراسم من درآوردی که پشیزی نمی ارزد .کودکان را وادار می کنند برایت شاخه گل بخرند، اولیاء را مجبور می کنند که صدقه جمع کنند و برایت کادو بخرند، جلسات استانی و شهرستانی می گذارند تا در یک ورق کاغذ، استاندار و فرماندار و شهردار روزت را تبریک بگویند .ولی همانها اجازه نمی دهند حقت را بستانی و خواسته ات را بر زبان برانی و همان ها همواره حقیرت می شمارند و هزاران ....
چقدر سخت است معلم باشی و حق بگویی و از دروغ بیزار باشی اما هزاران دروغ به تو بگویند و حقت را ناحق کنند و تو نتوانی دم بیاوری.
چقدر سخت است تاوان دانایی تو را عده ای با نادانی شان بدهند و چقدر سخت است معلم باشی و جامعه ای را برای نسلی بسازی ولی خودت سرپناهی برای امان از گزند روزگار نیابی .
واقعا" سخت است که سروباشی و سروبمانی و ایستاده بمیری در حالی که هنوز عمرت باقیست، ولی علف های هرز نگذارندآب به ریشه ات برسد.
واقعا" سخت است که بدانی نادانان، فقط از تو وکارت تعطیلات تابستان را می دانند و چه احمقند که در محاسبه تعطیلات و درآمد ورفاه و پاداش خود درمانده اند.
همیشه گفته ایم و گفته اند و خوانده ایم معلمی چنین است و چنان است و نامش را با آب زر در دروازه های بهشت نوشته اند ،ولی امروز فهمیدیم که می خواستند نفهمیم حقوق نجومی یعنی چه ؟ پاداش میلیاردی بازنشستگی یعنی چه ؟ مزایا و پاداش سایر ادارت یعنی چه،
و به بهانه انبیاء بودن ، دشمنی ها با ما کردند و پول شد بت آنها و آنها بت پرست و ما انبیاء بیابانگرد که به ناچار از دست تزویر و ریا باید جاده ها را پیاده می پیمودیم تا کسی را بیابیم که حرف حق و عدل در او اثر کند.
پیران موسفید کرده ما را مجبور کردند جهت گذران زندگی اش بعد از سی سال کار به مسافرکشی و نگهبانی و پادویی تن بدهد تا هزینه درمان و تحصیل و ازدواج و ... فرزندش را تامین کند، در حالی که کمی آن طرف تر ادارات و نهادهای دیگر حقوقی چند برابر به کارکنان شان می دادند و پاداش آن چنانی و پاداش بازنشستگی که فقط می شود گفت " وا حیرتا" ...
علی برکت الله گفتند و برکت از زندگی مان گرفتند، تحسینمان کردند ولی قامتمان را خم کردند ، فرزندانشان در آنسوی آبها با پول ما تحصیل و زندگی کردند ولی پای صندوقهای رای و مراسم و راهپیمائی هایشان ما را بردند.به ما گفتند ایران خوب است ، اما فرزندانشان در اروپا و آمریکا تحصیل کردند، به ما گفتند دزدی و خیانت در امانت جرم است اما خائنانه بیت المال را خوردند و شبانه حکم خروج از مملکت برای اختلاسگران صادرکردند.. گفتند وجبی از خاک وطن مان را به دشمن نمی دهیم ولی گرین کارت دشمنان را دارند.
ما مانده ایم و هزار ان ریا، که آیا فرزند ناتنی این دولت و نظامیم؟ چند تا قانون اساسی برای اجرا نوشته شده است؟ کارگر قراردادی با سی سال سابقه کار بدون دریافت پاداش بازنشستگی و دیگری با حقوق ماهیانه نجومی و پاداش بازنشستگی میلیاردی.
روز معلم بهانه ما برای تکریم شدن نیست، روز معلم تلنگری است بر مدعیانی که دم از قداست و ارج معلم می زنند، حدیث نبوی می خوانند و کرامت علم از زبان علی (ع) می گویند ولی معلم را فدای جامعه می کنند .
سازمان نظام مهندسی و نظام پزشکی تاسیس می کنند و تعرفه های رنگی آنها را افزایش می دهند، از منابع بیت المال ، کارمندان بانکها، امور مالیاتی، وزارت کشور و... را سیراب می کنند .ولی معلم و استاد دانشگاه را مانع صرفه اقتصادی و مصرفی میدانند .حقوقهای 300 میلیونی می گیرند و متخصص ما در دانشگاه باید 5 میلیون بگیرد و معلم ما همچنان زیر خط فقری بماند تا روز و حال آموزش و پرورش ما این باشد که بیسوادان مدرک دار در جامعه افزایش یابد.
وزیر محترم آموزش و پرورش :
بهترین سوغات شما در روز معلم خداحافظی شما با میز وزارت است چرا که شما هم مانند اسلاف خود همچنان بر اسب دروغ سوارید ، شعارهایتان عملی نمی شود، مطالبات پرداخت نمی شود، آموزش و پرورش رایگان دروغی شاخدار است و توان ایستادگی در برابر وعده ها و کارهایتان ندارید و با تشری عقب نشینی می کنید.
صندوق ذخیره فرهنگیان هنوز حق معلم را نداده است و سیاست بر آموزش و پرورش سایه انداخته است و نمایندگان مجلس حتی تا تعیین مدیریت مدارس هم رخنه کرده اند.
اگر توان استفاده از تریبون دولت و مجلس برای گرفتن حق معلم را ندارید بهتراست بروید و خود را از عذاب روز قیامت برهانید و خود را مضحکه معلمان نکنید که هر بار در جلوی دوربین های تلویزیونی سخن می رانید ما میدانیم که شب خوب نخوابیده اید وگرنه کمی منطقی تر و عاقلانه تر سخن می راندید.
تقویم جای ارزش و ارزش گذاری است نه اعتبار زدایی از قداست معلم.
ما را رها کنید که نمی خواهیم در تقویم ریا کارانه شما جایی داشته باشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید