
داستان از اینجا شروع شد که بطحائی در توئیتر خود نوشت: «گام نخست را برداشتيم. دانشآموزان ابتدايي از آمادهشدن براي آزمونهاي تيزهوشان، نمونهدولتي و مدارس خاص رها شدند.» این توئیت از وزیر آموزش و پرورش در بهمن ماه سال گذشته، که در پی مصوبه شورای عالی آموزش و پرورش مبنی بر حذف آزمون ورودی مدارس خاص منتشر شد، در ابتدا تحسین قریب به اتفاق کارشناسان آموزشی و حتی روانشناسان را برانگیخت تا جایی که از این اقدام وزیر به عنوان شجاعت تعبیر کردند و از طرف دیگر آغازی شد بر جدال میان موافقان و مخالفان آن...
در تحلیلهایی که صورت گرفت، تاکید بر تلفیق دانشآموزان و پرهیز از عدم جداسازی آنان تحت عناوین مختلف مثل تیزهوشان بود و اجرای برنامه ملی شهاب بهعنوان جایگزین مناسب برای آزمونها در استعدادیابی و هدایت آن قلمداد شد. در نتیجه موجودیت مدارس سمپاد در معرض خطر قرار گرفت؛ چون مسئولان و تصمیمگیران آموزش و پرورش به این نتیجه رسیده بودند که جداسازی دانشآموزان تحت عناوین مختلف آثار منفی بهدنبال دارد.
در همین راستا مهدی نوید ادهم، دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش طی سخنانی اظهار کرد: «تاکید ما بر این است که جداسازی دانشآموزان اتفاق نیفتد و صاحبان استعدادهای برتر از خدمات آموزشی بیشتری در مدارس عادی برخوردار باشند و بر این اساس طرح شهاب موسوم به شناسایی و هدایت استعدادهای برتر بیش از گذشته در دستور کار آموزش و پرورش قرار خواهد گرفت.»
اما طولی نکشید که شورای عالی انقلاب فرهنگی نظر مخالف خود را در این خصوص اعلام کرد و همین امر باعث شد دانشآموزان داوطلب برای شرکت در آزمون تیزهوشان و نیز خانوادههایشان دچار سردرگمی و بلاتکلیفی شوند.
با وجود مخالفتهایی که در خصوص این مصوبه شورای عالی آموزش و پرورش بهصورت جدی مطرح شد، اما بطحائی تاکید کرد که پای این تصمیم خواهد ماند.
در تنگنایی که توسط مخالفان حذف آزمون تیزهوشان برای وزیر آموزش و پرورش ایجاد شده بود، وزیر و حامیان حذف آزمونهای مدارس خاص و نیز مخالفان تفکیک دانشآموزان با عناوینی چون تیزهوشان و... از سرسختی خود کاستند تا اینکه آقای وزیر اعلام کرد: «حذف آزمون از ورودي پايه هفتم به معني حذف مدارس تيزهوشان نيست، بلكه آزمون مدارس تيزهوشان نيز شامل مصوبه اخیر حذف آزمون ميشود؛ بنابراين مدارس تيزهوشان را داريم، اما آزمون نداريم.»

از طرفی تصمیم نابههنگام در رابطه با حذف آزمونهای مدارس خاص که دقیقا در زمانی اعلام شد که دانشآموزان خود را برای شرکت در این آزمونها آماده کرده بودند، اعتراض آنان را بهدنبال داشت. دانشآموزان معتقد بودند این موضوع باید در ابتدا یا پایان سال تحصیلی تصمیمگیری و اعلام میشد نه در میانه آن، که داوطلبان هزینههای گزافی را بابت کلاسها و کتابهای این آزمون متحمل شده و اضطراب آزمون را به جان خریدهاند.
از سوی دیگر اعلام این خبر که مدارس سمپاد پابرجا خواهد بود و فقط آزمون آن حذف خواهد شد، بازهم نگرانی را اینبار در رابطه با چگونگی ساز و کار پذیرش این مدارس، به دانشآموزان داوطلب و خانوادههایشان تزریق کرد. تا اینکه چندی پیش وزیر آموزش و پرورش سنجش هوش دانشآموزان داوطلب ورود به مدارس استعدادهای درخشان را بهعنوان جایگزین آزمون ورودی این مدارس اعلام کرد. پابرجا ماندن مدارس سمپاد و تنها تغییر در نحوه پذیرش دانشآموزان، باعث شده است که موضوع مدارس تیزهوشان همچنان موضوع مورد بحث مسئولان، معلمان و والدین دانشآموزان باقی بماند.
پیری، معلم پایه ششم دبستان در این رابطه اظهار میکند: «با وجود اینکه آزمون علمی برای ورود دانشآموزان پایه هفتم به مدارس استعدادهای درخشان از میان برداشته شد، اما چه تضمیمی وجود دارد که تست هوش جایگزین نیز همان اضطراب و نگرانی را به دانشآموزان و خانوادههایشان تزریق نکند؟! از طرفی هدف تلفیق دانشآموزان که بنا بود برنامه شهاب استعدادهایشان را شناسایی و هدایت کند، محقق نشد؛ چراکه مدارس استعدادهای درخشان پابرجا ماندند و دانشآموزان شانس رشد و تحصیل در کنار یکدیگر را بهدست نیاوردند.»
موسوی، معلم پایه پنجم نیز از حال و هوای دانشآموزان در تب و تاب ورود به مدارس سمپاد میگوید و اظهار میکند: «در سالهای گذشته، آزمون ورودی مدارس خاص باعث شده بود که دانشآموزان از پایههای پایینتر درگیر تست و کتابهای ویژه آزمون باشند. حالا با تغییر رویه سنجش دانشآموزان برای ورود به مدارس سمپاد، چه بسا آنان که آموزش و پرورش را تبدیل به مرکز تجاری کرده و جیب اولیای دانشآموزان را منبع درآمد خود میدانند، اینبار کلاسها و کتابهای تست هوش ویژه آزمون تیزهوشان را در این بازار عرضه کنند؛ در نتیجه فقط محتوای محصولشان از علمی به تست هوش تغییر مییابد.»
بسیاری از کارشناسان و مسئولان آموزش و پرورش وجود آزمونهایی مانند آزمون ورودی تیزهوشان را که سنخیتی با نظام کیفی - توصیفی نداشت، نتیجه نفوذ مافیای اقتصادی میدانند که سرسختانه مخالف انحلال مدارس سمپاد و نیز حذف آزمونها بودند.
حالا سوال اساسی این است که آیا واقعا با پابرجا ماندن مدارس سمپاد و تنها تغییر در نحوه پذیرش و تبدیل آزمون علمی به تست هوش، اضطراب و نگرانی از کودکان دانشآموزان رخت خواهد بست و سایه مافیای اقتصادی از سر آنان کوتاه خواهد شد؟! این هم چالشی دیگر برای وزارت آموزش و پرورش است که باید منتظر ماند و شاهد نتیجه بود.
روزنامه مردمنو
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه زیر توسط یکی هنرآموز هنرستان ها برای صدای معلم ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای دریافت پاسخ و اقدام مناسب مسئولان وزارت آموزش و پرورش اعلام می کند .
گروه رسانه /
پس از انتشار گزارش های تحلیلی صدای معلم در مورد سند تحول بنیادین که در ابتدا « محمود مهرمحمدی » در نشست بررسی تخصصی سند تحول بنیادین انجام داد ( این جا ) و نیز گزارشی که روزنامه شرق در گفت و گو با « اقبال قاسمی پویا » انجام داد و در صدای معلم منتشر گردید ( این جا ) ؛ « ابراهیم سحر خیز » معاون آموزش متوسطه در زمان وزارت « حمیدرضا حاجی بابایی » در آموزش و پرورش نسبت به آن واکنش نشان داده است .
پیام زیر در گروه تلگرامی « گفتمان تحول » منتشر شده است .
علی رغم انتشار اخبار ، گزارش ها و یادداشت های متعدد در مورد عملکرد « حمیدرضا حاجی بابایی » ایشان تاکنون حتی یک بار نسبت به این مطالب و مسائل مطروحه " پاسخ گو " نبوده است .
شاید بر حسب رسم ما ایرانیان یا بهتر بگویم به رسم مألوف دولت مردان ایران زمین باید مشکل اتفاق بیفتد بعد در باره اش صحبت کنیم ولی مشکل نیروی انسانی شاید چندین سال است اتفاق افتاده ولی چون با هر ترفندی بالاخره کلاسی خالی نمانده (نمی گویم بدون معلم نمانده) به صدا و سیمای ما که مو را از ماست بیرون می کشد راه نیافته و گردانندگان سایت های مجازی نیز چون این مشکل به سکه و دلار و تحریم و ...گره نخورده کمتر به آن پرداخته اند.
امروز شاید به تنها چیزی که کمتر اهمیت داده می شود سرنوشت فرزندان معصوم است که اولیای بیچاره به فکر سیر کردن شکمشان و تهیه ملزومات تحصیل آنان با گرانی دست و پنجه نرم می کنند و فقط توان رسیدگی به امروزش را نیز به مشکل دارند و دولت هم که فقط فکر می کند آموزش و پرورش را اداره می کند.البته بهتر بود عرض کنم خیال می کند که آموزش و پرورش را اداره می کند در حالی که این همت خود مردم و از جان گذشتگی معلمان است که هنوز این سازمان عریض و طویل نیمه جانی دارد و نفس می کشد.
سیستم نیروی انسانی آموزش و پرورش هم از نظر کیفیت و هم از نظر کمیت در حال فروپاشی است و آثار سهمگین آن را اندک اندک مشاهده می کنیم و دامنه گسترده آن را از مهر ماه امسال مشاهده خواهیم کرد.
این مقاله مشکلات نیروی انسانی را در دو بعد ( علل افت کیفی و علل افت کمی) بررسی می کند.
1- زمانی در همین کشور به معلمانی که در یک سال 176 ساعت دوره می دیدند معادل یک ماه حقوق، پاداش می دادند تا به افزایش دانایی خود در راستای آموختن بهتربه دانش آموزان ترغیب شوند و علاوه بر پاداش، طی دوره ها در تعجیل گروه نیز موثر بود که از تاریخ اول فروردین 79 اجرا و متاسفانه از اول فروردین 86 (به استناد بند 15 مصوبه شماره 19408/ت 37135 ه مورخه 11/2/86 هیأت محترم وزیران موقوف الاجرا شده است) مشمول مهرورزی دولتمردان شده و لغو گردید.
در آن موقع بنده رئیس آموزش متوسطه استان بودم و یادم هست که یک روحیه برتری طلبی علمی بین معلمان رواج شدیدی پیدا کرد و در هر فصلی از سال معلمان عزیز در دوره های مختلف شرکت می نمودند.الان نه تنها این قانون لغو شده بلکه حتی معلمان با پول خودشان نیز برای شرکت در دوره ها محدودیت دارند.دوره های ضمن خدمت فقط برای کتب جدیدالتالیف الزام دارد.
2- در دهه 80 برای تشویق معلمان به ادامه تحصیل و رسیدن به مدارج عالی، قانونی تصویب شد که معلمان فوق لیسانس و دکتری معادل 80 درصد همتایان دانشگاهی خود حقوق بگیرند که با فرمول های مخصوصی که فقط ستادی های وزارت بلد بودند و مرحومین اینشتین و فیثاغورث قبل از کشف آن به دیار باقی شتافتند نه تنهایی هیچ رقم قابل ملاحظه ای نشد و گاهی از حقوق اولیه فرد هم کسر می شد وبعد از چند سال اجرا لغو گردید.

3- در سال 1394 قانون اعمال فقط یک مدرک تحصیلی بعد از استخدام آخرین ضربه را پیکره سیستم آموزشی زد.این قانون شاید در دنیا به جز در کشور ما هیچ کشوری نباشد که به روز کردن دانش کارکنان را به خصوص در یک دستگاه علمی محدود کنند در حالی که آموزش و پرورش قبل از این قانون نیز هیچ کمکی به تحصیلات معلمان نمی کرد و معلمان زحمتکش از حقوق ناچیز خودشان خرج هزینه تحصیل خود را می پرداختند.
4- به دنبال کاهش اعتبارات آموزش وپرورش از سال گذشته حتی آموزش ضمن خدمت ضروری که برای معلمان کتابهای جدیدالتالیف پایه یازدهم درسال گذشته و پایه دوازدهم برای امسال به طرف آموزش مجازی سوق پیدا می کند.و این در حالی است در یک بررسی از آموزش های ضمن خدمت کلاس های حضوری توسط شخص بنده، همکاران اظهار داشتند که وقتی در جمع همکاران حضور داریم از همدیگر بیشتر می آموزیم تا از مدرس دوره، با مجازی کردن دوره ها این امکان را نیز از همکاران گرفتیم بماند آفت های دیگر آموزش های ضمن خدمت مجازی که در این مقال نمی گنجد.
5- کتابخانه مدارس فاقد کتابهای مرجع و به روز است و مدیران امکان توانمندسازی معلمان را در قالب برگزاری کلاس یا گردش های علمی ندارند. چند سالی است که سرانه آموزش و پرورش که در قالب فصل 5 به مدارس ابلاغ می شد به ناچیزترین رقم کاهش پیدا کرده و حتی رقم پرداختی از این بابت کفاف 20 درصد هزینه های کارکرد برق، تلفن، گاز و آب نمی کند و بقیه کسری را مدیران محترم مدارس از اولیای محترم مدارس می گیرند که با توجه به تناقض آن با اصل 30 قانون اساسی هر سال با رسانه ای شدن این موضوع و عزل چند مدیر بدشانس از خیل مدیران که ناچار به این کار هستند قضیه به ظاهر فیصله پیدا می کند تا سال دیگر. با این وضعیت انتظار از مدیر برای خرید کتب مرجع و جدید،برگزاری اردوهای علمی برای معلمان و تشکیل کلاس های ویژه دور از ذهن است.
6- فرم های ارزشیابی از معلمان و بحث کارشناس ارشد،خبره و عالی به دلیل عدم مطالعه کارشناسی و عدم تاکید جدی و کامل بر ویژگی های علمی، در عمل هیچ کمکی بر افزایش کیفیت نیروها نکرد.
7- زمانی در این کشور به کسانی که در دوره ابتدایی خدمت می کردند رقم قابل ملاحظه ای بیشتر از معلمین سایر دوره ها پرداخت می شد بعد از چند سال اجرا در راستای صرفه جویی حذف شد.
8- زمانی در این کشور به معلمان پایه اول ابتدایی در هر سال مبلغی پاداش می دادند که معلمان باسواد و امتیاز بالا به تدریس در پایه اول ترغیب شوند که این تصمیم نیز بعد از چند سال اجرا حذف شد.
9- تعدادی از مدارس متوسطه که ضعیف بودند تحت عنوان مدارس لازم التوجه شناسایی و هر سال رقمی ویژه برای افزایش توانمندی علمی دانش آموزان و برگزاری کلاس های تقویتی هزینه می شد.
10- برای جبران نابرابری آموزشی در مناطق محروم برای تابستان طرحی به نام «طرح تقویت بنیه علمی دانش آموزان مناطق محروم» گذاشته بودند و بودجه خوبی هم در راستای برقراری عدالت آموزشی به این امر اختصاص پیدا می کرد که متاسفانه کم رنگ و نهایتاً حذف شد.
11- به کارگیری نیروهای حق التدریس و نهضتی قبل از طی دوره های آموزشی و برگزاری آزمون از آنها، هیچ فیلتر علمی برای گزینش علمی آنان نگذاشت و متاسفانه دوری جستن از آزمون ها به عنوان یک مطالبه درآمده در حالی که هدف آزمون کشف نارسایی ها و تلاش در جهت رفع آن نارسایی هاست و هیچ تاثیری در قبولی یا عدم قبولی نباید داشته باشد. حتی تشکیل کمپینگ هایی مانند « نه به آزمون جامع» توسط ماده 28 های جدید الاستخدام یک نوع مقاومت در برابر آزمون هایی می باشد که هدفش کمک به رفع ضعف آموزشی و تقویت نکات قوت آنان است.
12- مجلس شورای اسلامی تا حال چندین بار با مصوبه هایش آموزش و پرورش را ملزم به به کارگیری نیروهایی در سطح وسیع 12000 نفری 40000 نفری کرده که نه به سن شان توجه شده است و نه به ارتباط مدرک تحصیلی آنها و نه منطقه جغرافیایی آنان که آیا نیازی به نیرو دارند یا ندارند و نه بودجۀ خاصی برای آموزش و توانمندسازی آنان تصویب کرده است.انتظار می رفت ضمن توجه به مولفه های ذکر شده و بعد از انجام فرآیند توانمند سازی نسبت به رسمی شدن آنان نیز اقدام می کرد و این همکاران در بلاتکلیفی نمی ماندند.
13- قبل از اجرای نظام 3-3-6 نیروهایی که در آموزش و پرورش کار می کردند قریب به اتفاق رشته های تحصیلی آنها با دوره ای که در آن تدریس می کردند مرتبط بود یعنی تنوع رشته های تحصیلی در دوره ابتدایی کمتر ار 10رشته بودمانند: رشته آموزش ابتدایی اعم از کاردانی یا کارشناسی، مدیریت آموزشی، تکنولوژی آموزشی، روانشناسی تربیتی و... در اولین سال اجرای نظام 3-3-6 که یکباره آموزش و پرورش با 20 درصد کمبود نیرو در دوره ابتدایی مواجه شد و از طرفی پایه اول راهنمایی حذف شد و 33 درصد نیروهای مشغول در دوره راهنمایی مازاد شدند که جبراً به ابتدایی هدایت شدند و هر سال با حذف یک پایه این فرآیند به دوره متوسطه رسید و باز مازاد آن به دوره ابتدایی سرریز شد و از طرفی استخدام های غیرکارشناسی حتی غیر ضروری و مازاد بر نیاز در بعضی از مناطق و استانها تنوع رشته های معلمین شاغل در آموزش ابتدایی را به بالاتر از پانصد رشته رساند. دامنه تنوع این رشته ها از کارشناس آموزش ابتدایی صد در درصد مرتبط تا معماری، فلزکاری و کتابداری صد در صد غیر مرتبط با تدریس در دوره ابتدایی گسترده شد. هدف فقط این بود کلاس خالی نماند ؛ گاهی به ناچار نیروهای خدماتی که چندین سال بود مدرک گرفته بودند و به هر مقامی می رسیدند تقاضای تبدیل به رسته آموزش را داشتند، از روی ناچاری تبدیل و قبل از فرصت یافتن برای هر آموزشی روانه کلاس شدند.
14- در مورد حقوق ناچیز معلمان و چند شغله بودن آنان آنقدر نوشته و گفته شده است که تکرار آن برای خوانندگان عزیر ملال آور است ولی کو گوش شنوا در دولت و سازمان برنامه و بودجه، که ظاهراً خیال می کنند اگر از حق معلمان زحمتکش کسر کنند کلیه مشکلات اقتصادی کشور را حل می کنند ، امسال نیز به جای اجرای رتبه بندی سختی کار آنان را حذف کردند.
15- بد رفتاری و بدقولی با معلمان بازنشسته هیچ انگیزه ای را در شاغلین نگذاشته است ؛ در سال های قبل معلمان وقتی خدمت شان به سی سالگی می رسید درخواست ادامه خدمت می دادند ولی متاسفانه الان شش ماه مانده به زمان بازنشستگی، درخواست بازنشستگی خود را تقدیم آموزش و پرورش می کنند در حالی که مجرب ترین وکیفی ترین نیروها را ما در 48 سالکی یا 50 سالگی عمر خود از دست می دهیم چون رغبتی برای ماندن در آنها ایجاد نکرده ایم.
ای کاش وزراء و مسئولین ارشد دولت نیز مجبور به گذراندن چند ساعت ضمن خدمت در طول 4 سال وزارت خود می شدند ؛ حداقل الگوی کشورهای توسعه یافته ای مانند سنگاپور و مالزی را مطالعه و از آن امتحان می دادند و می دانستند که چگونه با تاکید برآموزش و پرورش کشور خود را از قعر عقب ماندگی و تباهی به پیشرفته ترین کشورهایی دنیا رساندند، نشان به این نشان که جدول نتیجه آخرین آزمون تیمز TIMSS (2015)را که هر چهار سال یک بار در سطح جهان برگزار می شود آورده ام تا مسئولانی که فرصت مطالعه ندارند حداقل به این نمودار توجه نموده و تأمل کنند.سنگاپور هم در علوم پایه چهارم و هم در علوم پایه هشتم رتبه اول جهان، ایران در علوم پایه چهارم رتبه پنجم از آخر و در علوم هشتم رتبه سیزدهم از آخر را داراست.
دلیلش روشن است در سنگاپور اولین اولویت دولت آموزش و پرورش و رعایت شایسته سالاری در مدیریت های آن است.این موارد فقط بخشی از نامهربانی های است که در حق آموزش و پرورش شده است اگر همه آنچه که موجب افت کیفیت شده است را توضیح دهیم باید چندین کتاب در این مورد نوشت.
مسئولان عزیز، دیر نشده به معلمان عزت دهید و خرج کردن در آموزش و پرورش را هزینه ندانید بلکه سرمایه گذاری بدانید تا معلمانان بیش ازپیش از جان مایه بگذارند و کشور را آباد کنند معلمان زیادند ولی زیادی نیستند.زیادند پس توانمندی زیادی هم دارند زیادند پس نفوذ زیادی نیز دارند،زیادند پس قدرت زیادی نیز دارند، از توانمندی آنها غافل نشوید و از نفوذ و قدرت آنان در سروسامان دادن به کشور استفاده کنید ولی نه فقط در انتخابات ها !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از حقوق شهروندی که مردم حق مطالبه از دولت دارند، آموزش است. آموزش، صرفاً فرآیندی نیمکتی نیست که دولتها، از طریق معلم و تخته سیاه به دانش آموزان ارائه میکنند. آموزش فرآیندی مستدام است که دولتها موظفند به طور توقفناپذیر برای همه اقشار، طبقات و گروههای سنی و جنسی فراهم آوردند. آمار دانش آموزان و دانشجویان به تنهایی گواه بر عملکرد آموزشی دولتها نیست. بلکه رفتار و کنشهای شهروندان کارنامهای است که میتوان با ارائه آن موفقیت یا ناکامی دولتها را در ارائه آموزش نشان داد.
اینجا به عملکرد آموزشی دولتها در حوزه آموزش و پرورش و آموزش عالی نمیپردازیم ـ که البته آن خود مثنوی بلندی است که باید صاحبنظران به طور ژرف به آن وارد شوند ـ به عبارتی قصد این سخن، پیمایش اندازه آموختههای نظام آموزشی به دانش آموزان و دانشجویان نیست بلکه اشارهای است بسیار گذرا به آنچه در مجموعه نظام آموزشی و اجتماعی ما، از کودکستان تا دانشگاه، به ما نمیآموزند.
مثلاً به ما نیاموختهاند که در پیادهرو چگونه راه برویم، در خیابان چگونه رانندگی کنیم و در جاده چگونه برانیم تا کمتر دچار حوادث ویرانگر شویم.

به ما نیاموختهاند که با همدیگر چگونه سخن بگوییم. اگر مسئولیم با مردم چگونه حرف بزنیم و اگر مردمیم، با مسئولان چگونه؟ به ما نیاموختهاند که خود محور نباشیم، به نظرات دیگران به اندازه نظر خود احترام قائل شویم، انتقادات را بپذیریم و بپذیریم کسی که اعتراض میکند، الزاماً معاند نیست و شاید خیرخواه باشد … برای رفع مشکلات چارهجویی کنیم نه برای بستن زبان منتقدان.
به ما نیاموختهاند که به کار خود متعهد باشیم، برای کار خود و مسئولیت خود حرمت و قداست قائل شویم، کم بودن حقوقمان، مطلقاً دلیل قابل قبولی برای کمکاری و اهمال و کارشکنی نیست… باید در سختترین شرایط، صادق باشیم و متعهد.
نیاموختهاند که برای ضعفها و خطاهای خود، توجیه نتراشیم و ضعفها و خطاهای دیگران را دلیل نیاوریم. نیاموختهاند که قدرت یک کشور، به عملکرد تکتک شهروندان آن بستگی دارد و به امید جبران دیگران، نمیتوان سهم خود را در پیشبرد یک گام، فراموش کرد و وانهاد…
به ما نیاموختهاند که در بحبوحه بحرانها، نباید گلیم خود را به قیمت غرقشدن دیگران، از آب برکشیم. نباید با کمبود یک کالا یا ارز، به جای اینکه تقاضا را برای آن کم کنیم، به سمت آن هجوم ببریم!
نیاموختهاند که در اوضاعی که بسیاری از مردم، در مضیقه اقتصادیاند، بیجهت به ترکیه و دوبی سفر نکنیم، نیاموختهاند که ۵ر۱۰ میلیون نفر در یک سال به خارج رفتن، نشانه رشد اقتصادی نیست، بلکه بیتوجهی فرهنگی است…
به ما نیاموختهاند که در بحران آب و انرژی، چگونه درست مصرف کنیم. یاد گرفتهایم که بیمحابا مصرف کنیم و چند برابر آنها که آب بیکران دارند، آب هدر دهیم و در هنگامه بحران، اصلاً روش مصرف درست را، حتی در یک وضو ساختن ساده، نمیدانیم…
به ما نیاموختهاند که چگونه حرمتها را حفظ کنیم. نیاموختهاند که هر انسانی، جلوه و جمال ذات الهی است و نیاموختهاند این سخن به درستی یعنی چه. نیاموختهاند که این یعنی حق نداریم حرمت و آبروی افراد را، به ثمن منافع و مصالح سیاسی، زیر پا له کنیم. نیاموختهاند که با اغراض سیاسی، از دختربچه مدرسهای در تلویزیون اعتراف نگیریم…
نیاموختهاند که صرفاً به این دلیل که از چیزی خوشمان نمیآید، حق منکوب کردن و نابود کردن آن نداریم. نیاموختهاند که با هر که مخالفیم، نباید او را از حقوق شهروندی و بلکه از هستی و حق حیات سلب کنیم.

نیاموختهاند که اگر کسی را ما قبول نداریم، یا او ما را، حق اظهار نظر و سخن و گفتن و نوشتن را از او نستانیم.
به ما نیاموختهاند که در هنگامه هجوم بیگانه و جنگ روانی و بحران در اقتصاد و ارز برای مصارف شخصی از ارز دولتی سو استفاده نکنیم، ۲ تن طلا در خانه پنهان نکنیم، ایجاد التهاب و نگرانی و سیاهنمایی نکنیم…
به ما نیاموختهاند، که همه با هم برابریم، حق برتری طلبی نداریم، حق دستاندازی به بیتالمال و آبروی دیگران و اموال عمومی و جنگل و کوه و دریا را نداریم. نیاموختهاند که حق اندوختن منافع فردی به بهای نابودی منافع ملی را نداریم …
و خلاصه نیاموختهاند که چگونه، نه با رقابت و نزاع و برتریجویی، که با همدلی و همیاری و همکاری، بتوانیم برای خود و دیگران زندگی و آینده بهتری بسازیم…
روزنامه اطلاعات
تاریخچه سند تحول بنیادین چیست ؟ آیا این سند می تواند حلال مشکلات و مسائل دستگاه تعلیم و تربیت باشد ؟ چه کسی و یا جربانی نگاه سیاسی و یا ایدئولوژیک را وارد این سند کرد ؟ سند ملی آموزش چه بود و چگونه به سند تحول بنیادین قلب ماهیت کرد ، نکات مثبت این سند کدام ها هستند و...
در نشست اخیری که « محمود مهرمحمدی » از مجریان و تدوینکنندگان اصلی سند تحول بنیادین آموزش و پرورش برگزار کرد ؛ « صدای معلم » از تفاوت سند ملی با سند تحول بنیادین پرسش کرد اما ایشان سریع از کنار این موضوع مهم گذشت ! ( این جا )
« اعظم پویان » گفت و گویی را با « اقبال قاسمي پويا » ، پژوهشگر حوزه آموزش و پرورش که در جريان نوشتن سند تحول بنيادين حضوری فعال داشته انجام داده است که شما را به مطالعه دقیق آن دعوت می کنیم .
اعظم پويان: سند «تحول بنيادين آموزش و پرورش» از آن دست اسناد بالادستي است که با وجود مدينه فاضلهاي که براي تعليم و تربيت نسل آينده اين سرزمين ترسيم کرده، نتوانسته به رؤياهايش جامه عمل بپوشاند. سالهاي زيادي از زمان نوشتن سند چشمانداز 20 سال که قرار بود زمينه توسعه ايران در ابعاد اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي را فراهم کند، ميگذرد. در بلاتکليفي سند چشمانداز همين بس که اسناد ديگري که در حوزههاي مختلف پيرو آن چشمانداز نوشته شد، همچنان در سردرگمي چگونگي اجرا در نيمه راه ماندهاند. اقبال قاسمي پويا، پژوهشگر حوزه آموزش و پرورش که در جريان نوشتن سند تحول بنيادين حضوری فعال داشته، در گفتوگو با «شرق» از چرايي اجرانشدن سند «تحول بنيادين آموزش و پرورش» ميگويد.

ماجراي نوشتن سند تحول بنيادين آموزش و پرورش از کجا شروع شد؟
من هم خودم در سند مشارکت داشتهام و هم به نحوي منتقد سند هستم. من در پژوهشگاه تعليم و تربيت بودم و آقاي عبدالحسن نفيسي که کتاب روششناسي تدوين سند را نوشتهاند، به من گفتند علاقهمند هستيد در نوشتن سند (که آن زمان سند ملي بود و با سند تحول تفاوت ماهوي دارد) همکاري کنيد. قرار بود بر مبناي سند چشمانداز 20 ساله که مجمع تشخيص مصلحت آن را تنظيم کرده بود، ما هم به اعتبار آن و به عنوان بخشي از کشور سند چشمانداز براي آموزش و پرورش بنويسيم و اين دو با هم يک ارتباط ارگانيک دارند. انتقاداتي که به آن سند چشمانداز وارد است، به اين سند هم وارد است. اينکه آن سند اجرا شده يا نه و تا چه اندازه اجرا شده و هشت سال ديگر سند چشم انداز فرصت دارد به نتايج نهايي برسد. تدوينکنندگان اين دو سند بر اين هدف تأکيد داشتند که ما در پايان 1404 به نتايجي برسيم و الان که در اين وضعيت هستيم، از نظر کيفيت آموزش رتبه 103 را داريم البته منبع معتبر آن را ندارم ولي بههرحال اين عدد هر چه باشد ما تا اول بودن فاصله زيادي داريم. بنابراين اين سند آغاز و ضرورت و اهدافش اين بود که همگام با سند چشمانداز جلو برود.
به محض اينکه آقاي حاجبابايي آمد، دو سال زمان گذاشت تا سند ملي را به سند تحول تبديل کند و بخش عمده سند ملي را حذف کرد. تا زماني که اين مشکلات مثل تغييرات مديريتي و نگاه سياسي، نگاه ايدئولوژيک و جناحي ديدن مسائل تغيير نکند، هيچ طرحي عملي نميشود
تفاوت سند ملي که شما و دوستانتان در حوزه آموزش و پرورش شروع به نوشتن آن کرديد، با سند تحول کنوني چيست؟
اين دو سند خيلي با هم متفاوت است. سند ملي آن چنان که از اسمش پيداست، قرار بود کل کشور در آن شرکت کنند و از اين باب ملي بود و نه اينکه آموزش و پرورش ملي داشته باشيم. آموزش و پرورش ملي يعني تمام نهادهاي ذيربط و ذيصلاح بايد در اين نحله جديد فکري شرکت کنند و به اين دليل بود که براي اولين بار در تاريخ برنامهنويسي کشور ما يک کميته ديگر تشکيل شد با نام کميته عوامل محيطي مؤثر در آموزش و پرورش و من عوامل فرهنگي و تاريخي را نوشتم. اولين بار سندنويسان گفتند مسائل ما فقط آموزش و پرورش نيست بلکه مسائل ما فراتر از آموزش و پرورش است.
در واقع آموزش و پرورش با اجتماع مشکل دارد، با اقتصاد مشکل دارد و اگر نگاه اقتصادي آموزش و پرورش حل نشود، اين نهاد مشکلات خودش را خواهد داشت و اين براي ايران جديد بود. همه اينها در سند ملي لحاظ شد. سال 88 و بعد از اينکه پيشنويس سند نوشته شد، دو سال طول کشيد تا اين سند تبديل به سند تحول شود. سال 1390 آقاي حاجي بابايي سند تحول بنيادين آموزش و پرورش را در حالي معرفي کرد که پيشنويسي که براي سند تحول نوشته شد و آنچه براي سند ملي نوشته شده بود، زمين تا آسمان با هم تفاوت داشت. اينجا تصور اين بود که به بحثهاي فرابخشي برسند؛ يعني آنچه بر آموزش و پرورش اثر ميگذارد مورد توجه قرار گيرد اما در سند تحول فقط بخشي نگاه شده است.
آقاي حاجی بابايي معتقد است سند ملي را بررسي کردهاند و از آن سند تحول بيرون آمد. غير از اين است؟
ظاهرا در حرف، سند تحول از سند ملي درآمده اما آقاي حاجی بابايي اين سند را مصادره به مطلوب کردند يعني آنچه ميخواستند، از آن درآوردند. اينکه مدتي قبل هم در مناظرهاي در تلويزيون کارشناسان معتقد بودند سند تحول ايدئولوژيک يا حاکميتي است، دقيقا ناظر بر اين تصور بود که اين را ايدئولوژيک کردهاند. سند تحول فقط 30 درصد از سند ملي است و اتفاقا آن 70درصدي که در نظر نگرفتهاند مهم است. مجري سند ملي آموزش و پرورش آقاي مهرمحمدي است. ايشان وقتي سند ملي به سند تحول تبديل شد، از بزرگترين منتقدانش بودند. بزرگترين مشکل ما در آموزش و پرورش روزمرگي و سليقهايعملکردن و مقطعيبودن است.
هر کسي بر اساس بينش خودش تغييري را ايجاد کرده است. سند ملي ميخواست به تشتت آرا و چندپارگيها پاسخ دهد و به نوعي فصلالخطاب باشد تا هرکسي هرکاري دلش خواست انجام ندهد ولي در اواسط آمادهشدن سند، وزير تغيير کرد و سند هم تغيير کرد و دقيقا در همين جا دليل تناقض سند مشخص ميشود.
روح سند ملي پژوهش مدار بود. يعني بر مبناي فکر يک شخص پيش نميرفت و يافته به من ميگفت چه کنم. در سند ملي اين ديد وجود داشت که اين سند اول و آخر نيست. فرايندي، به اين سند نگاه شده است. سندي است که آغاز شده و چشماندازمان اين است که به يک تحول اجتماعي و آموزشي برسيم، اما در اين راه پيوسته ما بايد برگرديم و خودمان را اصلاح کنيم. اما آقاي حاجيبابايي در منظريه در جلسهاي که عدهاي از سندنويسان بودند و عدهاي که در تغييردادن سند به اين گروه پيوسته بودند، محتواي صحبتشان اين بود که اين سند فصلالخطاب همه کارهاست و ديگر کسي حرفي نزند و برويم اجرا کنيم.

با واژههايي که به کار بردند، يک روح قدسي به سند تحول دادند و با مقدمهاي که اولش نوشتند اين سند را يک چيز مقدس معرفي کردند. به نظر من اين اشتباه است زيرا هيچ نوشته انساني مقدس نيست و قداست براي خداوند است و آنچه انسان ساخته قدسي نبوده و نيست. با واژههاي غيرقابل سنجش چگونه بگوييم اين با معيار اسلامي قابل سنجش است. ما هزاران برداشت داريم. نه اکنون از قديمالايام همين بوده براي مثال اگر تفکر اسلامي را در سه قرن اول بررسي کنيم، ميبينيم يک تفکر معتزله بود و يک تفکر اشعري. معتزلهها، عقلگرايان خردورز و معتقد بودند دين يک امر عقلي است و شما بايد استدلال و چون و چرا بکنيد و عقل را بهکار ببريد. اگر عقل پذيرفت، بپذيريد در مقابل اشعریمذهبان ميگفتند قرآن در درجه اول در آن بحثي نيست و بحث ديني غيرقابل جدل و بحث است و مخالف معتزله بودند. امروز هم ما از اين افراد داريم. بنابراين ما از اول فرهنگ اسلامي به بعدمان افکار حداقل دو گونه عقلگرا و ثباتگرا بوده و چيز جديدي نيست و الان هم همين است. کساني که سند ملي را نوشتهاند عقلگراها هستند و تحولگرايان که سند تحول را نوشتهاند، ثباتگراها هستند.
در واقع الان که به محتوا رسيديم، غيرقابلسنجش است و کليگويي دارد. اين سند با اين شعار به خانوادهها و دانشآموزان و آموزش و پرورش کشور همچنان که پاسخي نداده است بازهم نميدهد. بايد نگاهمان به سند تغيير کند. درواقع اين سند را فصلالخطاب همه چيز آموزش و پرورش ندانيم
هدف سند ملي که بر مبناي سند چشمانداز نوشته شد، چه بود؟
اول، جلوگيري از موازيکاري. هر وزير و دولتي ميآمد براي خودش يک طرح نظام آموزش و پرورش ميآورد. از 1358 به بعد ما انواع تغييرات را در نظام آموزشوپرورش داريم. طرح کارودانش، طرح نظام متوسطه و... . دوم، جلوگيري از برخورد سليقهاي مديران. درواقع هر مدير و دولتي خاص جناح خودش يا ويژگيهاي شخصيتي خودش تصميم بگيرد. سوم، پاسخگويي به نيازهاي ملي و جهاني.
وقتي ادعا داريم ميخواهيم با جهان همراه شويم، بايد ديد جهاني داشته باشيم نميشود که جهان راه خودش را برود و ما در سنت زندگي کنيم و بگوييم با مدرنيته همراه هستيم؛ درواقع پاسخگويي به بخش آموزشي چشمانداز 20ساله. چشمانداز به بخشهاي مختلف نگاه کرده بود و خب يک نگاهش هم به آموزش و پرورش بود که بايد مسيري را طي کند که ما را در 1404 به مقام اول برساند.
وقتي ميگوييم پايه توسعه، آموزش و پرورش است بايد نقش اصلي هم همين بخش باشد.
چهارم، تحول بنيادين در آموزش و پرورش ايجاد شود. بايد تحول و بنيادي را هم معني کنيم. در سند هم گفته شده يعني تغيير اساسي. از رهبري تا يک دانشجوي معمولي کارشناسي همه مطرح کردهاند که آموزش و پرورش ما از انقلاب به بعد متحول نشده است. همه اقرار کردهاند نظام آموزش و پرورش ما نظام کهنهاي است.
پنجم، همگامشدن با تغييرات اجتماعي. درواقع سندي آماده شود که هم به خواستههاي قومي و ملي و داخلي و هم به دستاوردهاي جهاني پاسخ دهد. امروز جهان نگاه ديگري به آموزش دارد.
اکنون يونسکو تعريف ديگري از سواد دارد و معتقد است بچههاي درسخوان موفق نميشوند، بلکه بچههاي اجتماعي موفق ميشوند. در اين سند خيلي اين ابعاد ديده نميشود؛ اينکه بچه با خانواده وارد اجتماع و کارآفرين شود و البته کتاب کارآفريني هست، اما حالوهواي کلي آن نيست.
ششم، بوميسازي تحول و بيگانهگريزي. به مسائل ملي مذهبي توجه داشته يعني تلاش ميشده با وضع اجتماعي خودمان هماهنگ باشد. در واقع علاوه بر اينکه پيشرفتهاي جهاني را در نظر ميگيريم، خودمان هم از داشتههايمان استفاده کنيم و اين در سند ملي در نظر گرفته شده بود. براي مثال، آزادي معلم، آزادي مدرسه و خانواده اما در اينجا اينطور نيست، بلکه معلم کارگزار و دولت همهکاره است. آقاي حاجيبابايي حتي در انتخابات اخير هم که فکر ميکردند وزير ميشوند، گفتند ما آموزش و پرورش را دولتي خواهيم کرد. درواقع منظورشان اين است که همه افسار آموزش و پرورش در دست دولت باشد و اين يعني ايدئولوژيک.
روشي که براي اجرائيکردن سند ملي در نظر گرفته شده بود، چگونه بود؟
متدولوژي که براي اين اهداف بود، عبارت بود از پژوهشمحوري و خرد جمعي و کار جمعي. به همين دليل گستره وسيعي از آدمها براي نوشتن سند ملي دور هم جمع شدند و حدود 500 نفر از افراد در چندين کميته تقسيم شده بودند و هرکدام کارهايي را انجام ميدادند. پروپوزال تهيه و چارچوب نوشته ميشد و بعد در کميتهها مورد نقد و بررسي قرار ميگرفت و بالاخره طرح تحقيق آماده ميشد که اين طرح تحقيق يکي، دو سال طول کشيد و کل سند حدود شش سال طول کشيد که چهار سال مربوط به تحقيق و آمادهکردن پيشنويس سند ملي بود و دو سال هم تغييري بود که در زمان آقاي حاجيبابايي انجام شد که البته اديتکردن و قيچيکردن طرح اصلي بود. متدولوژي قابل توجه است. عده زيادي در آن شرکت داشتند و خرد جمعي در آن بوده و تلاش بر اين بود كه از آخرين اطلاعات ملي و جهاني استفاده و مسائل فراملي ديده شود. اين گروهها از برجستهترين پژوهشگرهاي ايران بودند. اما بايد بگويم از روز اول اين سند منتقد داشت. اصلا بدنه آموزش و پرورش سند ملي را از روز اول قبول نکرد.
چرا سند را قبول نداشتند؟ مگر کساني که سند را مينوشتند، از بدنه آموزش و پرورش نبودند؟
خير. فقط از بدنه آموزش و پرورش نبودند و دانشگاهيان هم بودند. اين سند يک مدير طرح داشت که آقاي نويد ادهم بودند و مجري داشت که آقاي مهرمحمدي بودند. اول گروهي تشکيل دادند و از متفکران جامعه دعوت کردند که اکثرا از دانشگاهيان بودند. آموزش و پرورش هم بود ولي بخش دانشگاهي آن بيشتر بود. بعد براي اينکه مطالب در يک اتاق بسته شکل نگيرد، يک کميته استاني تشکيل شد و مطالب به استانها ارسال ميشد تا نظرشان را بدهند. جمع بزرگي بود. الان که نقد هست آن زمان هم نقد وجود داشت و هيچوقت اين سند ملي روزگار خوشي نداشت. در سالن خوارزمي و در جلسهاي که دستاندرکاران سند حضور داشتند، جناب فاني به عنوان يک دانشگاهي مخالفت خودشان را با اين سند اعلام کردند و گفتند اين سند صد سال ديگر هم اجرائي نميشود اما وقتي وزير شدند، گفتند من با اين سند وزارتخانه را اداره خواهم کرد!

خودشان در نوشتن سند ملي يا تحول حضور داشتند؟
خير. در سند ملي که نبودند و در سند تحول هم کلا کار دست گروه حاجيبابايي افتاد و اين طرفيها را کلا کنار گذاشتند و يک تشکر خشک و خالي هم از ايشان نکردند. درواقع برخورد سياسي بود. اين يک حرکت سياسي است زيرا وقتي دولت اصلاحات بود، اين افراد بودند و وقتي دولت احمدينژاد آمد، گروه ديگري آمدند و سند اين شد. اين دو ديد الان مقابل هماند اما منتقداني هستند که به هر دو گروه انتقاد دارند.
مهمترين نکات مثبت سند ملي که در حال نوشتن بود، چه بود؟
به نظر من سند ملي علاوه بر متدولوژيکي که داشت نکات مثبت خوب زياد داشت که ميشود به آن پرداخت. آقاي نفيسي خودشان ميگويند که اين سند داراي ابتکارات روششناسي است که صحبت کرديم. حين تحقيق ارزيابي و اعتباريابي ميشد که يک اعتباريابي فرايندي بود. درواقع همينجور هرچه محققان مينوشتند، نميپذيرفتند. مسئله ديگر امتيازات نيروي انساني است. حدود 500 نفر از برجستگان کشور در اين طرح شرکت کردند. مسئله ديگر شيوه مديريتي است که کاملا مشارکتي بود و اصلا هرمي نبود. در اين حرکت مديريتي لازم بود که اين سند در ارتباط با بدنه آموزش و پرورش پيش رود و مديران آنها نيز همآواز شوند که نشد و اين نکته منفي سند است.
درواقع بسياري از مديران داخلي نه متوجه نوشتن چنين سندي بودند و نه بازي داده ميشدند.
نکته مثبت ديگر اين بود که طرحي به اين بزرگي در ايران نداشتيم. البته اين طرح نتوانست دستاندرکاران دولتي بدنه را با خود پيوند بزند و اين نکته منفي بود. نکات منفي هم داشت اما خود نويسندگان از جمله جناب نفيسي نقدگونهاي نوشتند و در موردش صحبت کردند و اين از نکات مثبت سند ملي است که خود تدوينکننده نقد کرده است.
نگاهي که در آموزش و پرورش بود، به نقل از آقاي نفيسي ميگويم، نگاه سادهانديشانه و خوشبينانهاي بوده است. دستاندرکاران آموزش و پرورش، شامل مديران و برنامهريزان نگاه خوشبينانهاي دارند. فکر ميکنند بچه مثل موم است و هرطور خواستي ميتواني انعطافش بدهي! اما چنين نيست. انتظار سطح بالايي از آموزش و پرورش دارند و اين افراد فکر ميکنند همه چيز اين مملکت را وزارت آموزش و پرورش بايد درست کند. آن هم آموزش و پرورشي که 98 درصد بودجهاش هزينه حقوق معلمان ميشود که همگان گلايه دارند و زير خط فقرند. اين موانع اجرائيشدن سند است.
اينجا مشکل آموزش و پرورش رسمي و غيررسمي داريم و سند اين را قاطي کرده است. سند گفته براي پاسخگويي به نياز مردم درحالي که نياز مردم اين نيست. آنچه از تلويزيون بيرون ميآيد، رسمي است. خانوادهها تقاضاي اجتماعيشان چيز ديگري است. نميخواهد دانشآموز را به بهشت ببريم، به دانشآموز، معلم خوب بدهيم، کيفيت درسي خوب بدهيم، مهارت اجتماعي و مهارت زندگيکردن آموزش بدهيم. متأسفانه محتواي سند آنقدر کلي است که هرکسي ميتواند چيزي از آن بچيند درحاليکه موارد متناقض در سند تحول وجود دارد.
اين سند ميگويد 14 سال گذشته، چرا هنوز در اجرا مشکل داريم؟
چون براي آن استلزامات در نظر گرفته نشده و فقط حرف زده شده است.
در سند ملي اين استلزامات نوشته شده بود؟
در آن سند گفته بود بايد فراهم شود و همه چيز فراملي در نظر گرفته شده بود. يعني مجلس بايد ورود ميکرد و پول در اختيار آموزش و پرورش ميگذاشت و بايد نهادهاي ديگر وارد ميشدند که اين اتفاق ديده نشد. در واقع مشکلات آموزش و پرورش مشکل خودش نيست بلکه بايد ديد در بيرون چه اتفاقي ميافتد. وزارت کشور چه ميکند. نيروي انتظامي چه ميکند. وزارت اقتصاد و بهداشت و کشاورزي براي آموزش و پرورش چه ميکنند.
در طول چهار سال تدوين سند ملي چهار وزير تغيير کرده و دو سرپرست. اين يعني تشتت. هرکدام آمدهاند و رفتهاند، چيزي گفتهاند و سند براي اين آمده بود که وقتي اين افراد تغيير ميکنند، سند تغيير نکند ولي دقيقا برعکس اين اتفاق افتاد. به محض اينکه آقاي حاجی بابايي آمد، دو سال زمان گذاشت تا سند ملي را به سند تحول تبديل کند و بخش عمده سند ملي را حذف کرد. تا زماني که اين مشکلات مثل تغييرات مديريتي و نگاه سياسي، نگاه ايدئولوژيک و جناحي ديدن مسائل تغيير نکند، هيچ طرحي عملي نميشود.
تفاوت نگاه صاحبنظران به آموزش و پرورش بحثبرانگيز است. باب گفتوگو در جامعه باز نشده است. همه گروهها بايد بدون وابستگي نظر خودشان را بگويند. با بخشنامه نميشود سند را القا کرد و بدنه آموزش و پرورش هنوز نميداند سند چيست. خانوادهها عموما همان نگاه رسمي را ندارند. خانوادهها را محکوم ميکنيم كه کنکورگرا شدهاند اما چه کسي کنکور را گذاشته است! شب خوابيدند و صبح بيدار شدند، نظام آموزشي را تغيير دادند. فردا هرکس ديگري بيايد همين كار را ميکند. مديريت ما هنوز عشيرهاي و طايفهاي است. يک گروه براي گروه خودش تصميم ميگيرد. نگاهها ملي و مدني نيست.
بسياري از کارشناسان معتقدند سند تحول بنيادين، آرمانخواهانه است. نظر شما چيست؟
وقتي سند ملي آماده شد، دولت نهم روي کار آمده بود و در آن زمان جناب حاجيبابايي سند را تحويل گرفت و معتقد بود بايد به اين سند فلسفه اضافه شود. هدف اين بود که ايدئولوژي خودشان را در سند القا کنند. فلسفه را وارد سند کردند و همين باعث شد ايدئولوژيک شود و بعد دولتي شد. در واقع وقتي فلسفه گذاشته شد، دائم در هر سطر ميگويد با توجه به معيار اسلامي. درحاليکه سند اسلامي است، چون افرادي که نويسنده سند هستند مسلماناند و غیر مسلمانها که اين سند را ننوشتهاند! پس نگاه اسلامي در سند ملي حاکم بود.
از ايرادات سند تحول اين است که ابتدا بايد فلسفه ميگفتند و سپس مبناي آن فلسفه زيرمجموعه را تحقيق ميکردند ولي اينگونه نشد. ابتدا زيرمجموعه را نوشتند و سپس فلسفه را گذاشتند و بعد گفتند چگونه اينها را به هم بچسبانند؟ پس يک گروه تلفيق تشکيل دادند و به هم چسباندند و به همين دليل با هم نميخواند.
در قسمت مباني نظري آمده آزادانديشي، نقادي. خب اين با کدام معيار بايد سنجيده شود. در واقع زيرمجموعه با مجموعه بالا بهصورت ارگانيک ارتباط ندارد. در مباني نظري آمده انتظار ميرود تربيتيافتگان نظامي تربيت رسمي و عمومي (اين عمومي چرا کنار رسمي آمده!) داراي شايستگيهايي باشند که يکي از اين موارد اين است که ميگويد انتخابگر و بعد ميگويد ملتزم، خب ديگر در التزام انتخابي در کار نيست بلکه تعبد است. ظاهرا در حرف، سند تحول از سند ملي درآمده اما آقاي حاجبابايي اين سند را مصادره به مطلوب کردند يعني آنچه ميخواستند، از آن درآوردند
چه بايد کرد؟
بايد نگاهمان به سند تغيير کند. درواقع اين سند را فصلالخطاب همه چيز آموزش و پرورش ندانيم. اين سند را حلال تمام مشکلات آموزش و پرورش در امروز و فردا ندانيم. تلاش کنيم با ورود منتقدانه آنها را عملياتي کنيم. در واقع از کلمه قابل تحقق که در سند گفته، استفاده کنيم؛ هرچه را در سند قابليت تحقق دارد، اجرائي کنيم؛ همين اسلامي هم ميشود. وقتي عقل ميگويد اين روش خوب است؛ خب همين را بگيريم و کاربردي کنيم؛ چون همين را اسلام ما ميگويد. در سند تحول «حيات طيبه» ميگويند يعني بهترين و پاکترين چيزها در آن است خب بگرديم ببينيم در دنيا بهترينش چيست. همينها را اجرا کنيم. دوم، دولتها بايد اين عقلانيت را الان پيدا کنند که مديرانشان دائم همه چيز را تغيير ندهند.
با واژههايي که به کار بردند، يک روح قدسي به سند تحول دادند و با مقدمهاي که اولش نوشتند اين سند را يک چيز مقدس معرفي کردند. به نظر من اين اشتباه است زيرا هيچ نوشته انساني مقدس نيست سوم، نياز به مشارکت مردمي وسيع است. بايد معلم و خانواده وارد بحث آموزش و پرورش شود. چهارم، سعي کنيم مسائل را کلي و وسيع و بحثبرانگيز نبينيم و بيشتر به دغدغههاي ملموس فکر کنيم.
در نهايت اينکه تلاش کنيم ديگر از اينجور سندها ننويسيم چون جامعه ما نميپذيرد. نه ما بلد هستيم بنويسيم و اينکه وقتي همه چيز نوشته و تمام شد، کسي نميپذيرد.
پيشنهاد من اين است؛ اسناد سند ملي که از آغاز نوشته شده تا الان در اختيار مردم گذاشته شود و باب نقد را باز بگذارد. بايد درباره اين سند نقد و گفتوگو شود. قرار بود کل سند بعد از نوشتن ابتدا اعتباريابي شود و بعد به اجرا برسد که اصلا چنين اتفاقي نيفتاد. درواقع فرايند تدوين و طرح سند آنگونه که بايد پيش ميرفت، جلو نرفت.