گروه اخبار/
بخشنامه شماره 2762/53 مورخ 17 / 4 / 1376
گزارش شماره 909 ـ 4/30 مورخ 31/ 1 / 1376 شورايعالي مالياتي عنوان معاونت محترم درآمدهاي مالياتي حسب ارجاع آن مقام در جلسه مورخ 7 / 3 / 1376 هيئت عمومي شورايعالي مالياتي مطرح است.
مضمون گزارش داير بر پيشنهاد بررسي شمول يا عدم شمول ماليات نسبت به وجوه پرداختي طبق ماده 3 "قانون پرداخت پاداش پايان خدمت و بخشي از هزينههاي ضروري به كاركنان دولت" متعاقب بخشنامه شماره 4044/8748-4/30 مورخ 28 / 8 / 1375 ميباشد، به اين دليل كه چون قانون اخير در جهت كمك به قشر آسيبپذيركارمند و تأمين بخشي از نيازها و هزينههاي ضروري آنان تهيه و به تصويب مجلس شوراي اسلامي رسيده است، عليرغم بندهاي 2 و 3 بخشنامه ياد شده ممكن است موضوع شمول هيئت عمومي شورايعالي مالياتي در اجراي بند 3 ماده 255 قانون مالياتهاي مستقيم مصوب اسفندماه 1366 پس از مطالعه سوابق امر و تبادل نظر در اين خصوص به شرح آتي مبادرت به صدور رأي مينمايد :
نظر به اينكه كمك هزينههاي موضوع ماده 3 ”قانون پرداخت پاداش پايان خدمت و بخشي از هزينههاي ضروري به كاركنان دولت مصوب 26 / 2 / 1375 مجلس شوراي اسلامي“ براي جبران بخشي از هزينهها در مواقع ضرورت و اضطرار نظير ازدواج و فوت به مستخدم يا ورثه بلافصل او پرداخت ميگردد، عليهذا اقلام مذكور مشمول ماليات نميباشد.
معاونت پشتیبانی و مدیریت منابع ( دفتر بودجه ، تشکیلات و روش ها ) - جهاد دانشگاهی
گروه بازنشستگان/
صدها تن از فرهنگیان بازنشسته امروز صبح در برابر مجلس شورای اسلامی و سازمان برنامه و بودجه تجمع کردند .
لیوان یکبارمصرف را از آب خنکِ آبسردکن ابتدای راهرو پر کردم و آمدم روی یکی از صندلیهای پشت در اتاق نشستم. همینطور که جرعه جرعه آبِ خنک را سر میکشیدم پاسخهایم را توی ذهنم مرور میکردم. با خودم میگفتم اگر آقای سین جیم از من بپرسد چرا در انتخابات ریاست جمهوری به آقای میم رأی دادم و چرا مثلاً به آقای الف رأی ندادم، خواهم گفت مگر نه اینکه شورای نگهبان صلاحیت آقای میم را هم تأیید کرده بود؟ مگر نه اینکه به قول رهبری رأی به هر یک از نامزدها، در وهلهی اول رأی به نظام است؟ یا اگر از من بپرسد چرا در آخرین دوره از انتخابات مجلس، که همین اسفندماه برگزار شده بود، شرکت نکردم صادقانه خواهم گفت چون آن روزها برای کاری به بندرعباس رفته بودم و شناسنامهام را هم در قم جا گذاشته بودم.
روزی که با آقای سین جین، مسئول گزینش اداره کل، تماس گرفته بودم تا بدانم چرا پروندهی گزینش من بعد از گذشت دو ماه از آخرین حضورم در اتاق او هنوز به واحد کارگزینی نرسیده، آقای سین جیم گفته بود که پروندهی من نقصی دارد که برای رفع و رجوع آن باید با هم صحبت کنیم. بعد بزرگوارانه روز و ساعت تشکیل جلسهی بعدی را اعلام کرده بود. نگران شده بودم. گوشِ شیطان کر، قفل استخدام ما با سه سال تأخیر داشت باز میشد و من نگران بودم که نکند پشتِ خط بمانم؟ نگرانیام را با دوست و همکار و آشنا در میان گذاشته بودم تا شاید بدانند گیرِ پروندهی من کجاست و به کمک آنها بتوانم راهی برای خلاصی از آن بیابم. گفته بودند:”خودت چی حدس میزنی؟“ و من گفته بودم: ”هیچی! توی این سه سال تا حالا یه بار هم پیش نیومده بابت موضوعی بهم تذکر بدن.“
با احتساب مصاحبهی بدو پذیرش، این سومین حضور من در یک جلسهی گزینش بود. فضای جلسه برایم آشنا بود و فکر میکردم میتوانم سؤالات آقای سین جین را حدس بزنم. گوشم پر بود از قصّهی کسانی که به خاطر ناهار روز قدس یا اقامهی نماز بدون وضو پشت سدّ گزینش مانده بودند. کسانی که صبح با کولهباری از ذوق و شوق تا پشت در گزینش آمده بودند و ظهر خسته و دلزده با خروار خروار ناامیدی و نفرت از آن در بیرون زده بودند. مطمئن بودم گیر پروندهی من این چیزها نیست. من یکی از سه دانشجوی ممتاز دوره بودم با یک بغل تقدیرنامه در رشتهها و موضوعات مختلف و خیالم از بابت مجموعه سؤالات نکیر و منکری راحت بود! تنها اینکه نمیدانستم پشت آن در لعنتی چه سؤال بیجوابی انتظارم را میکشد، بدجوری دلم را آشوب میکرد. چند دقیقه بیشتر به قرارمان نمانده بود. باقیماندهی آب ته لیوان را سرکشیدم و منتظر ماندم.
...
در تا نیمه باز شد، سایهای روی زمین نقش بست و پشتْبندش کلهی نسبتاً بزرگ و کمموی آقای سین جیم از لای در بیرون خزید. نیمخیز شدم. با صدایی گرفته پرسید:”آقای حیدری شمایید؟“ گفتم:”بله.“ گفت:”بفرمایید داخل در خدمت باشیم.“ بعد در را رها کرد و سرش را دزدید. بلند شدم و ایستادم. پیراهنم را از توی شلوارم درآوردم و انداختمش رو. یک قدم مانده به در قربانگاه، خودم را در قاب آینهی کوچک سینهی دیوار راهرو برانداز کردم. دامن پیراهنم را از دو سو کشیدم تا قاب شانههایم را بهتر پر کند. همه چیز درست به نظر میرسید. تهریشم به اندازه بود و پیراهنم به جا. با طمأنینه در را باز کردم و نگران از سؤالی بیجواب که پشت در به انتظارم نشسته بود، بسمالله گفتم و به اتاقی پا گذاشتم که قربانگاه آرزوهای کَسان زیادی بود.
- سلام
- سلام علیکم
سین جیم دست راستش را بالا آورد و با خودکاری که در دست داشت اولین صندلی از ردیف صندلیهای چرم پای دیوار را نشان داد و گفت:”بفرمایید بشینید.“ آدم بداخلاقی نبود. اگر بخواهم در یک جمله خلاصهاش کنم باید بگویم بنده خدا آدم خوبی بود. آدم خوبی که در رابطه با دیگران کمی خشک و بیروح بود اما در عالم همسایگی آزارش به دیگری نمیرسید. آرام و شمرده حرف میزد. بیادبی و توهین و تحقیر در کارش نبود. این سین جیم نبود که نگرانم میکرد بلکه موقعیت ناشناسی که در آن قرار گرفته بودم و گرهای که میتوانست جریان زندگیام را بالا و پایین کند، مرا میترساند. بنده خدا سین جیم چشمهایش لوچ بود. وقتی لحن آرامَش کمی تند شد تازه فهمیدم به صندلی کناری من زل زده و با لحن تحکّمآمیزی میگوید:”متوجه شدین چی گفتم؟“ با شرمندگی فکرهایم را جمع و جور کردم و با دستپاچگی گفتم:”بله بله. گوشم با شماست. بفرمایید.“ بدون آن که چشم از صندلی کناریام بردارد ابتدا آرام و شمرده اهداف سند تحول بنیادین آموزش و پرورش را برایم لیست کرد و بعد جایگاه معلم را از معلمی شغل انبیاست تا همین سندِ تازهتدوین برایم تشریح کرد. همان حرفهای تکراری همیشگی که خیلی وقت است معنایشان را از دست دادهاند. شعارهای قشنگی که بوی کهنگی گرفتهاند و آنقدر در این سالها دستمالی شدهاند که دل از هیچ سمساری نمیبرند.
کسی از من نپرسیده بود که به عنوان یک معلم به جای ترویج حس رقابتطلبی، چه شیوهای رو برای برانگیختن بچهها به کار خواهم برد سین جیم همچنان میبافد و من بیوقفه میدوزم. او حرفهای نخنما و کهنهاش را بهم و من چشمهایم را به پوشهی زرد رنگ زیر دستش. پروندهای کمحجم که آیندهی شغلی مرا رقم میزند. مثل یک بلیت بختآزمایی. تا قرعه چه باشد؛ گرهای که به دست گشوده میشود یا گرهای که دندان را به یاری میطلبد یا خدای ناکرده گرهای کور؟
...
لای پوشه را که باز کرد، دلم هُرّی ریخت. سرسری برگههای توی پروندهام را ورق زد. بعد انگار که دنبال چیز بهخصوصی باشد، روی پوشه خم شد، چشمش را به آن دوخت و روی نوشتههایش ریز شد. قلبم از ساعت روی دیوار هم تندتر میزد. دوست دارم سین جیم زودتر کفایت مذاکرات را اعلام کند و نتیجه را، هر چه باشد، بگوید تا از این برزخ، از این بلاتکلیفی، رها شوم. پوشه را میبندد و به صندلی کناریام زل میزند. سگرمههایش را در هم میکشد و میگوید:”بچهها از معلم الگو میگیرند. از کلام، رفتار و پوشش معلم.“
گیرِ پروندهی من این چیزها نباید باشد. معمولاً اتوکشیده و حتی گاهی عصاقورتداده حرف میزنم. رفتارم عیب منکراتی ندارد و فقط گاهی فراموش میکنم که با دستِ تر، نباید دست داد. در تمام سالهایی که به عنوان دانشآموز و دانشجو در مدرسه و دانشگاه درس خواندهام، مقررات بند پوشش اسلامی را مو به مو رعایت کردهام. در خیالم چون سمندی تازهنفس یک به یک از روی موانعی که سین جیم سر راهم میچیند، میپرم. سوارِ پرحوصله افسارم را میکشد؛”اینجا توی پروندهتون نوشتن که شما ریش پروفسوری میذاشتین.“ بعد روی رسالهی ده مرجع، که گوشهی میزش جا خوش کرده، دست میگذارد و میگوید:”طبق نظر عموم مراجع جایز نیست.“ مات میشوم. ساعتها ذهن و روانم را برای بلند کردن بیست لیتریِ پر از آب آماده کرده بودم و حالا، درست وقتی که انگشتانم را دور دستهی دبّه حلقه کردهام و تمام زور بازویم را به یاری طلبیدهام، دبه تو خالی از آب درآمده است. روانم از باری که چند شب و روز روی تک تک سلولهایش سنگینی کرده آزرده و خسته است.
سین جیم به پروندهام اشاره میکند و سخن نیمهتمامش را کامل میکند:”البته اینجا نوشتن وقتی بابت ریش پروفسوری بهتون تذکر دادن، شما گفتین که مقلد آیت الله مکارم هستین و ایشون هم این مدل ریش رو جایز میدونن.“ گرفتم! این گزارش باید دستپخت میرزا باشد و این توجیه هم لابد ماحصل نبوغ اوست. اینطوری هم او وظیفهاش بهعنوان سرپرست خوابگاه را بهجا آورده و هم به زعم خودش راه خدایی برای من باز کرده و گرنه نه کسی به من چنان تذکری داده و نه من در جواب چنین آسمان و ریسمان به هم بافتهام. احساس وظیفهام گل میکند. صادقانه میگویم:”خیر. ما خانوادگی مقلّد آقای صافی هستیم.“ گره پیشانی سین جیم کمی شل میشود، لبخندی میزند و میگوید:”بسیار خب. نظر ایشون رو دربارهی تراشیدن ریش میدونین؟“ در جواب شانه بالا میاندازم، دستی به صورتم میکشم و میگویم:”همینطور که میبینید خیلی وقته دیگه پروفسوری نمیذارم.
در را پشت سرم بستم و تمام نگرانیهای چند روز گذشته را نزد سین جیم جا گذاشتم. خوشحال بودم که آخرین دستانداز جادهی پر پیچ و خم استخدام را هر چند با یک چراغ زرد اما به سلامت پشت سر گذاشتهام. از آن روز تا به حال فرصت کافی داشتهام تا به این پرسش بیندیشم که اگر من میتوانستم بایدها و نبایدهایی را برای استخدام معلمان در نظر بگیرم، چه سؤالاتی را در مصاحبهی استخدامی طرح میکردم؟
حدفاصل اولین مصاحبه تا این آخری، روزهای عجیب و غریبی را پشت سر گذاشته بودم. خبری از استخدام نبود و مسئولین تربیت معلم هر روز به ما یادآوری میکردند که ما دانشجوی آزادیم و وزارتخانه در قبال استخدام ما مسئولیتی ندارد. مصاحبهای که با شما داشتم از تمام تجربههای قبلی ام تخصصیتر و به حیطهی شغلی یک معلم مربوطتر بود
در میانهی داستان تصمیم گرفتم کاری انجام بدهم. به همین خاطر وقتی شنیدم مدرسهای غیردولتی اطلاعیهای برای جذب معلم منتشر کرده، با شمارهای که در آگهی درج شده بود تماس گرفتم و برای مصاحبه وقت گرفتم. مدرسه به آستانهی مقدسه تعلق داشت و ساختمانش وقف حرم بود. ظهر یک روز گرم تابستانی برای شرکت در مصاحبه وارد ساختمان مدرسه شدم. چند دقیقهای در سالنی بزرگ و خنک منتظر ماندم تا مسئول مؤسسه از راه رسید و گفت و گو را شروع کردیم. طرف گفت و گوی من یک روحانی میانسال، تپل مپل و خوشخنده بود. با پیشزمینهی ذهنی قبلی و با عنایت به لباس فردی که روبه روی من نشسته بود خودم را برای پاسخگویی به سؤالات خارج سطح حوزه آماده کردم. میدانستم که هیچ شانسی برای موفقیت ندارم.
سید [از آنجا که نام خانوادگی مصاحبهگر را بهخاطر ندارم، از او با نام سید یاد میکنم.] از من خواست خودم را معرفی کنم. من هم چنین کردم. بعد از من پرسید:”چرا میخوای معلم بشی؟“ برای این سؤال جواب خاصی نداشتم. همانطور که اگر الان هم کسی از من بپرسد:”چرا معلم شدی؟“ حرف خاصی برای گفتن ندارم. گرچه معلمی را دوست دارم و فکر میکنم من برای این کار ساخته شدهام. پرسشهای سید آنجور که من انتظار داشتم پیش نمیرفت و این طور به نظر میرسید که پاسخهای من هم باب طبع او نیست. این را وقتی فهمیدم که از من پرسید:”دانشآموزای بیشفعال کلاست رو چه جوری مدیریت میکنی؟“ در جواب چند جملهی کلیشهای را سر هم کردم و تحویلش دادم؛ اما برای پاسخ به پرسشهای بعدی او کلیشهای هم برای پاسخگویی نداشتم. او سؤالاتش را میپرسید و من هم سعی میکردم جای خالی نادانستههایم را با لفّاظی پر کنم. هر چه او تخصصیتر میپرسید، من مجبور میشدم با کلمههایم پیچیدهتر بازی کنم. آن بیرون خودم را شناگری قابل میدانستم اما وقتی به آب زدم، فهمیدم دست و بالم چقدر از هنر معلمی خالیست.
دستانم را از هم باز کردم، روی زانوهایم گذاشتم و گفتم:”راستش ما منتظرالخدمتیم. یعنی هر آن ممکنه حکم ما رو صادر کنند و بگن از فردا باید برین سر کلاس. اینکه امروز و اینجا مقابل شما نشستم فقط برا اینه که تا اون روز بیکار نباشم.“ سید لبخندش را جمع و جور کرد و با لحنی جدی جواب داد:”ولی ما نمیتونیم همچین ریسکی بکنیم. کسانی رو نیاز داریم که شیشدُنگ حواسشون اینجا باشه. اومدیم و وسط سال حکم شما صادر شد و عزم رفتن کردید، اونوقت تکلیف ما چیه با یه کلاس بدون معلم؟“ یک الافمان کردیِ خاصی در نگاهش به چشم میآمد. لبخندش روی صورتش ماسیده بود ولی هوای خنک و مطبوعی که توی اتاق جریان داشت، اجازه نمیداد از کوره در برود و آن روی دیگرش با من همکلام شود. ادب اقتضا میکرد آنچه را در دل داشتم با او در میان بگذارم. پس، گفتم:”اینطور که از شواهد پیداست ما شانسی برای همکاری با هم نداریم و من از این بابت به شما حق میدم ولی بهعنوان کسی که چند سال در تربیت معلم درس خوندهام، جزو نفرات برتر دوره بودهام، در دورههای کارورزی بالاترین نمرات رو کسب کردهام و تا به امروز که خدمت شما رسیدهام چندین مرحله مصاحبه و گزینش رو در آموزش و پرورش تجربه کردهام میخوام خدمتتون عرض کنم که مصاحبهای که با شما داشتم از تمام تجربههای قبلی ام تخصصیتر و به حیطهی شغلی یک معلم مربوطتر بود. تا به امروز کسی از من نپرسیده بود برای دانشآموزی که چند روزی درس و مدرسه رو به خاطر غیبت از دست داده چه برنامهای میچینم که عقبافتادگیهاشو جبران کنه. کسی از من نپرسیده بود در مواجهه با دانشآموزی که وسط سال تحصیلی پدر یا مادرش رو از دست میده چه رفتاری رو در پیش میگیرم. کسی از من نپرسیده بود که به عنوان یک معلم به جای ترویج حس رقابتطلبی، چه شیوهای رو برای برانگیختن بچهها به کار خواهم برد. خیلی تخصصی که میخواستن باهامون کار کنند ازمون میپرسیدن یک ماه اول سال چه جوری از بچهها زهرِ چشم میگیرین که تا آخر سال سیخ بنشینند و از جاشون جم نخورن؟“ سید خندید. خندهاش را با لبخندی جواب دادم.
موقع خروج از ساختمان مدرسه، به خودم قول دادم وقتی معلم شدم به این سؤالات فکر کنم و راهحلی برایشان پیدا کنم. بعد مثل تمام پیادهرویهایم در فکر و خیال غرق شدم. صدای زنگ تعطیلی مدرسهای خیالی توی گوشم پیچید. چند لحظه بعد صدای زنگ مدرسه و بوق ماشینها و موتورها در هیاهوی بچهها و خندههایشان گم شد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
خطیر واعظ شهر ذکر گوید ای والی
در آ ز کلبه احزان افق تو را عالی
تمدنی که افول از سرش شود پیدا
تمدنی است فزونی جهان ز تو خالی
عمل که پرده ابهام عشق جاری ساخت
قبول کن که سرا پرده عشق شد حالی
شنو ز راه طریقت شریعتی حاصل
تو را نسیم حقیقت دهد چرا نالی
ز دست مردم دنیا که عاری از هنرند
به دور باش و گر نه رود ز کف مالی
نه مال شرم و حیا نیز رفتنی باشد
به هوش گوش میسر شود بزن بالی
خدای من چه عجیب است ترک دنیایی
عمل که نیّت دل شد حیات هست سالی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
حمیدرضا حاجی بابایی بر ادعای خود درباره فروش اردوگاه شهید باهنر (منظریه ) تاکید کرد/ حاجی بابایی گفت اگر مسئولان آموزش و پرورش رسما تکذیب کنند مستندات خود را منتشر می کند/ به اعتبار جایگاه حاجی بابایی و به احترام افکار عمومی یک مقام دولتی باید رسما درباره وضعت حقوقی و مالکیت اردوگاه اظهار نظر کند/ اردوگاه شهید با هنر واقع در خیابان نیاوران تهران و جنب پارک جمشیدیه با مساحت 50 هکتار با ارزش ترین ملک آموزش و پرورش است/ در تابستان 89 مدرسه قدیمی مروی از مدارس ماندگار با قدمتی حدود 70 سال بدون اعتراض جدی حاجی بابایی وزیر وقت و بدون دریافت قیمت یا معوض به موقوفه مروی که تولیت آن با مرحوم آیت الله مهدوی کنی بود واگذار شد/ زکریا یازرلو مدیرکل وقت آموزش و پرورش تهران ، مدرسه مروی را به دستور وزیر تخلیه و تحویل موقوفه مروی داد/ به استناد عمل مشابه و شاید بدتر حاجی بابایی در سال 89 نمی توان ادعای او در مورد اردوگاه باهنر را مردود دانست/ هرچند مسایل واگذاری یا رهن اردوگاه در سال 95 و دوره وزارت آقای دانش آشتیانی رخ داده اما از نظر حقوقی جوابگویی به آن بر عهده مسئولان کنونی آموزش و پرورش و دولت است/ توضیحات حسین فرزانه معاون وقت پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش در گفت و گو با تسنیم جنبه رسمی ندارد و قابل استناد نیست/ حاجی بابایی مدعی است که اردوگاه به شرکتی به نام "واسط مالی شهریور سوم" در قالب اجاره به شرط تملیک واگذار شده است/ آقای فرزانه می گوید ملک در گرو 4 هزار میلیارد وامی است که آموزش و پرورش برای پرداخت پاداش بازنشستگان از بانکها گرفته است/ طرح مساله از جانب حاجی بابایی در صورتی که بلوف سیاسی و دعوای جناحی بدون مدرک نباشد قابل تقدیر است/ تنها دارایی آموزش و پرورش حدود 100 هزار ساختمان مدرسه و اداری و خدماتی در سطح کشور است/ زمین برخی مدارس به دلیل واقع شدن در بافتهای شهری بسیار ارزشمند هستند/ در شرایط کسری بودجه و خالی بودن خزانه دولت این مدارس وسوسه برانگیز شده اند/ اموال غیر منقول آموزش و پرورش در معرض تهدید هستند/ مجلس باید در قالب یک مصوبه مدرسه فروشی را تحت هر عنوانی را جرم اعلام کند/ مجلس اجازه فروش مدارس متروکه در روستاهای خالی از سکنه را داده اما به استناد این مصوبه مدارس مرغوب شمال شهر تهران را می فروشند/ طرح فروش مدارس دارای موقعیت تجاری برای ساخت مدارس جدید در مناطق محروم هرچند ظاهر موجهی دارد اما در عمل منجر به از دست رفتن مدارس و تبدیل مدرسه به پاساژ می شود
مروری بر تاریخچه برگزاری کنکور در ایران نشان می دهد که این رویداد به شکلی از ابتداي تأسيس دانشگاهها وجود داشته؛ هر چند که قبل از سال ۱۳۴۷ هر دانشگاه براي جذب دانشجو مستقل عمل ميكرد و دانشگاهها با گرفتن امتحانات ورودي خاص خود، نسبت به پذیرش دانشجويان اقدام می نمودند.
افزایش حجم متقاضيان ورود به دانشگاه ها در طول زمان سبب تاسیس آموزش عالي توسط مسئولین امر جهت پاسخگویی به جمعیت زیاد داوطلبان ورود به دانشگاه ها گردید و پس از تأسيس وزارت علوم و راهاندازي مركز آزمونشناسي در سال 1347، آزمون سراسري به صورت متمركز رايج شد و با تاسیس سازمان سنجش در سال ۱۳۵۴، كنكور جايگاه سازمانيافتهتري به خود گرفت؛ هر چند که با توجه به گزارش های موجود، تا اين سالها علاوه بر نتايج كنكور، معدل امتحانات نهايي ششم متوسطه و ضوابطي از جمله نوع مدرك، سهميه منطقه، جنسيت و نظام وظيفه هم در قبولي داوطلبان تأثير داشت. در سال 1357 قبولي تنها به نتايج كنكور محدود شد و پس از انقلاب اسلامي نخستين آزمون سراسري در سال 1358برگزار گردید و بعد از آن هم با انقلاب فرهنگي، دانشگاهها و به تبع آن كنكور 3 سال تعطيل شد و دوباره در سال1361 كنكور شكل گرفت و با تاسیس دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی مختلف از قبیل دانشگاه های آزاد، پيامنور، شبانه، مراكز تربيت معلم و غيرانتفاعي در طول زمان، کنکور وارد مرحله جدیدی گردید. مقوله گسترش مافیاهای کنکور بدون همراهی بخش هایی از آموزش و پرورش امکان پذیر نبوده؛ چه آن زمان که نفوذ موسسات کنکور به آموزش و پرورش همراه با دادن پورسانت و امتیازاتی به برخي از مسئولین و مدیران آموزش و پرورش بوده و چه آن شرایطی که مجوز تاسیس آموزشکاه های کنکور توسط آموزش و پرورش داده می شود و نظارت های منطقی نیز توسط مسئولین آموزش و پرورش بر چنین موسساتی از نظر کیفیت کاری و صلاحیت مدرسان اعمال نمی شود
پدیده ای به نام کنکور در جامعه ایرانی از منظرهای مختلف روان شناسی، تربیتی، جامعه شناختی، اقتصادی، سیاسی و ..... می تواند مورد بحث توسط کارشناسان امر قرار گیرد که در این نوشتار عمدتا تمرکز بر نقد روی بحث های رایج مرتبط با حذف و یا ادامه شیوه کنونی جذب دانشجو توسط فرایند کنکور سراسری می باشد.
دیر زمانی است که مساله حذف کنکور کانون توجه کارشناسان به خصوص مسئولین آموزش و پرورش و نمایندگان مجلس به صورت جدی قرار گرفته است و حتی قانون اولیه حذف کنکور از سال 86 در مجلس شورای اسلامی تصویب شد که بر اساس این قانون، کنکور باید در تمامی مقاطع تا سال اول برنامه پنجم توسعه حذف و سوابق تحصیلی جایگزین آن میشد؛ اما این قانون به گفته رییس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی وقت مشکلاتی داشت که سبب شد بررسیهای بیشتری روی آن انجام بگیرد و کلیات قانون جدیدی برای حذف کنکور در مجلس تصویب شود.
با توجه به تشریح فرایند شکل گیری کنکور سراسری و چالش های مرتبط به آن در مطالب فوق، در ادامه نوشتار کنونی قبل از پرداختن به دیدگاه مورد نظر نگارنده به بررسی نظرات موافقان و مخالفان چنین اقدامی(حذف کنکور) پرداخته می شود.
در دیدگاه موافقان حذف کنکور عمدتا مواردی چون ( عدم توانایی آزمون کنکور در سنجش استعداد واقعی دانش آموزان، وجود سطوح بالایی اضطراب در دانش آموزان و خانواده ها، هدایت دانش آموزان به سوی تست زنی، گرایش بیشتر دانش آموزان به آموزشگاه ها و موسسات آمادگی کنکور، تحمیل هزینه های زیاد مالی بر خانواده ها، شکل گیری مافیاهای کنکور، تعیین تکلیف و سرنوشت دانش آموزان با یک آزمون چند ساعتی، شکل گیری صنعتی غیر رسمی به نام صنعت کنکور، مغایرت کنکور با ماهیت سند تحول بنیادین به دلیل پایین بودن سطوح یادگیری عمقی و فهمی و در حاشیه قرار گرفتن اهداف اصلی تربیتی ) را مورد توجه قرار داده اند و راه حل های جایگزینی مانند (افزایش مستمر سهم سوابق تحصیلی، تربیتی و حتی مهارتی بخصوص نتایج آزمون های نهایی) را مورد توجه قرار داده اند.
موافقین حذف کنکور که عمدتا از مسئولین آموزش و پرورش هستند؛ لازم هست به چند سوال پاسخ دهند:
۱. وضعیت نرم افزاری و سخت افزاری موجود در آموزش و پرورش متناسب با شرایط استان های مختلف کشور در ارتباط با اجرای استاندارد و هماهنگ آزمون های نهایی با لحاظ نمودن شکل روایی و پایایی(درونی و بیرونی) آزمون ها در چه شکلی می باشد؟
۲. توانایی اجرایی آموزش و پرورش در ارتباط با تصحیح و نمره گذاری عيني اوراق امتحانی به خصوص آزمون های تشریحی با توجه به تعدد و تنوع مدارس بی شمار کشور در چه سطحی می باشد؟
۳. ضریب امنیتی اجرای سالم آزمون ها با توجه به امکان عدم شکل گیری فساد در وضعیت نمره گذاری دانش آموزان در مناطق مختلف کشور چگونه می باشد؟
۴. در صورت غالب شدن نقش سوابق تحصیلی در ورود به دانشگاه ها، امکان هجوم مافیاهای کنکور به مدارس با شعار ارتقای نمره و معدل دانش آموزان در چه حدی می باشد و آموزش و پرورش چقدر قادر بر کنترل نفوذ چنین مافیاهایی هست؟
۵. آیا غالب شدن سهم سوابق تحصیلی جهت ورود به دانشگاه ها مغایر با عدالت آموزشی نبوده؛ به طوری که دانش آموزانی که بنابه دلایل مختلف از سوابق تحصیلی خوبی برخوردار نبوده اند محروم از امکان ادامه تحصیل در رشته های مورد علاقه نخواهند شد؟
۶. در صورت حاکم شدن سهم سوابق تحصیلی، امکان تراز نمودن نمرات نهایی دانش آموزان به تفکیک زمان های مختلف تحصیلی و فارغ التحصیلی دانش آموزان چگونه خواهد بود؟
با توجه به شرایط حاضر باید اذعان نمود که اولاۤ وضعیت نرم افزاری و سخت افزاری موجود در آموزش و پرورش جهت اجرای استاندارد و هماهنگ آزمون های نهایی در شکل مطلوب نمی باشد و تحلیل سوالات آزمون های نهایی سال های اخیر نشان از وجود مشكلات متعدد در این زمینه می باشد.
دوماّۤ تصحیح و نمره گذاری اوراق امتحانی به خصوص آزمون های تشریحی با توجه به مقوله پایایی مصححان و دوری از خطاهای نمره گذاری و همچنین در نظر گرفتن شرایط مدارس مختلف کشور همراه با مشکلات متعدد می باشد.
سوماّۤ مقوله گسترش مافیاهای کنکور بدون همراهی بخش هایی از آموزش و پرورش امکان پذیر نبوده؛ چه آن زمان که نفوذ موسسات کنکور به آموزش و پرورش همراه با دادن پورسانت و امتیازاتی به برخي از مسئولین و مدیران آموزش و پرورش بوده و چه آن شرایطی که مجوز تاسیس آموزشکاه های کنکور توسط آموزش و پرورش داده می شود و نظارت های منطقی نیز توسط مسئولین آموزش و پرورش بر چنین موسساتی از نظر کیفیت کاری و صلاحیت مدرسان اعمال نمی شود.
چهارماّۤ به صورت حتم در صورت محور قرار گرفتن نقش سوابق تحصیلی، مافیاهای کنکور با شعار ارتقای نمره و معدل دانش آموزان به مدارس رسوخ خواهند کرد.
در بررسی دیدگاه مخالفین حذف کنکور نیز می توان دلایلی چون( عدم استاندارد بودن سوابق تحصیلی و برگزاری امتحانات نهایی دانش آموزان، غیر واقعی بودن معدل دانش آموزان، ناهماهنگ بودن شیوه تصحیح اوراق امتحانی در سطح کشور، پایین بودن ضریب امنیت برگزاری امتحانات سراسری، توجه به تعداد قابل توجهی از داوطلبان به عنوان پشت کنکوری، توجه به واقعیتی به نام مناطق برخوردار و غیر برخوردار در آموزش و پرورش، عدم توانایی سوابق تحصلی در تفکیک و تمییز استعدادها و توانایی های دانش آموزان، پایین بودن ظرفیت های سخت افزاری و نرم افزاری آموزش وپرورش جهت اجرای آزمون های استاندارد) اشاره کرد.
نکته مهم در برخورد با مفهوم سنجش در سازمان سنجش خود در برگیرنده یک تناقض مهم می باشد که رجوع به تعریف مفهومی سنجش در برگیرنده جمع آوری اطلاعات از وضعیت تحصیلی و تربیتی دانش آموزان با استفاده از آزمون، مشاهده، شیوه های اسنادی، پرسشنامه و ...بوده که شیوه کنونی کنکور غالباۤ مبتنی بر اندازه گیری از طریق استفاده از ابزار آزمون بوده که لازم است مسئولین این سازمان قبل از هر چیزی نسبت به رفع این تناقض مهم اقدام نمایند؛ چرا که دفاع آن ها از شیوه رایج کنکور با ماهیت سنجش مغایرت دارد.
با توجه به طرح و تحلیل دیدگاه های موافقین و مخالفین حذف کنکور در این قسمت به چند واقعیت مرتبط با کنکور اشاره می گردد که در دیدگاه های فوق زیاد به آن توجه نشده است:
واقعیت اول: توجه به زمینه ها و عوامل موثر در شکل گیری وضعیت حاکم بر کنکور
نگاهی بر عوامل شکل گیری شرایط حاکم بر کنکور و رشد بی رویه مراکز آموزش عالی حتی در اقصی نقاط کشور، نشان از یک برنامگی غیرتوسعه ای نسبت به توسعه آموزش عالی و دیگر مقوله های توسعه و دور از منطق آمایش سرزمین بوده که از یک طرف بر حجم ادامه دهنده تحصیلات دانشگاهی عمدتا به صورت غیر کیفی و با دورنمای مبهم و ناخوشایند افزوده شده و از طرف دیگر درگیر ساختن قسمت عمده ای از جوانان کشور به ادامه تحصیل در دوره کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری منجر به از دست رفتن بسیاری از فرصت های شغلی و زندگی برای گروه سنی جوانان گردیده است؛ جوانانی که پس از سال ها ادامه تحصیل با تحصیلات و سنین بالا باید منتظر شرایط شغلی برای خود باشند که در بسیاری از موارد هم به اهداف خود نمی رسند که همین مساله منجر به افزایش مشکلات اجتماعی عدیده به خصوص بحران بیکاری تحصیل کرده ها گردیده، شده و خواهد شد که متاسفانه این امر هیچوقت مورد توجه مسئولین امر قرار نگرفته است.
واقعیت دوم: عدم شکل گیری یک نظام هدایت تحصیلی جامع و کارآمد
هدایت تحصیلی به عنوان یکی از مهمترین رویکردهای مشاوره تحصیلی – شغلی جهت راهنمایی مطلوب دانش آموزان به رشته های مورد نظر متناسب با استعداد، علائق، نیازهای بازار کار، هر چند که به صورت اسمی در نظام آموزشی مطرح بوده؛ اما به صورت راهبردی تاکنون مورد توجه جدی قرار نگرفته است و در انتخاب رشته تحصیلی دانش آموزان، عمدتا نمرات تحصیلی، موقعیت اجتماعی و اقتصادی رشته ها در جامعه، توصیه افراد بزرگسال و مواردی از این قبیل مورد توجه واقع شده است که همین امر سبب هدایت دانش آموزان به رشته های تحصیلی شده که غالباۤ متفاوت با ویژگی های شخصیتی دانش آموزان و شرایط شغلی جامعه شده است و یا اینکه در بسیاری از موارد، دانش آموزان به رشته های تحصیلی با توجه به جاذبه های مالی گرایش پیدا کرده اند.
واقعیت سوم: پزشکی زدگی نظام آموزشی و محور قرار گرفتن کنکور سراسری بر روی رشته های پزشکی
واقعیت بسیار مهم و در عین حال تلخ حاکم بر شرایط ادامه تحصیل در دانشگاه های ایران، حاکم شدن گرایش به انتخاب رشته های پزشکی با توجه به درآمدهای نجومی این گروه شغلی می باشد که چندی پیش متن تحلیلی نگارنده تحت عنوان پزشکی زدگی نظام آموزشی در (اینجا) منتشر گردید که ادامه روند موجود سبب به هم خوردن معادلات مرتبط با هدایت تحصیلی و توازن در گرایش دانش آموزان به رشته های مختلف تحصیلی گردیده است. باید اذعان نمود که حاکم شدن ارزش های مادی در جامعه سبب تمایل جمع کثیری از خانواده ها و دانش آموزان به رشته های پزشکی شده است که متاسفانه تاکنون نه تنها اقدام خاصی توسط مسئولین در جهت حل این مساله انجام نپذیرفته بلکه دامنه های این پدیده تلخ نظام آموزشی روز به روز گسترش یافته و وارد مراحل جدید شده است.
حال با توجه به دغدغه های مسئولین وزارت آموزش و پرورش و عالی در ارتباط با حذف و یا عدم حذف کنکور سراسری، چند سوال مهم در ذیل مطرح می گردد که امید است مورد توجه مسئولین و تصمیم گیران قرار گیرد:
۱. حذف و یا عدم حذف کنکور سراسری تا چه حد سبب استقرار نظام هدایت تحصیلی جامع و کارآمد خواهد شد؟
۲. حذف و یا عدم حذف کنکور سراسری تا چه حد سبب کنترل پدیده پزشکی زدگی در نظام آموزشی خواهد شد؟
۳. حذف و یا عدم حذف کنکور سراسری تا چه حد سبب بهبود شرایط اشتغال برای فارغ التحصیلان دانشگاهی و امید به آینده در آن ها خواهد شد؟
۴. حذف و یا عدم حذف کنکور سراسری تا چه حد سبب توسعه متوازن واحد ها و رشته های دانشگاهی در کشور خواهد شد؟
۵. حذف و یا عدم حذف کنکور سراسری تا چه حد سبب کنترل مافیاهای اقتصادی خواهد شد؟
۶. حذف و یا عدم حذف کنکور سراسری تا چه حد سبب عینیت بخشیدن بر مفهوم سنجش در گزینش دانشجویان خواهد شد؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید