صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

گروه گزارش/

حذف فوق‌العاده ویژه از پاداش پایان خدمت بازنشستگان

پیش تر نوشتیم ( این جا )  :

" سرانجام و پس از یک وقفه طولانی در صدور احکام حقوقی فرهنگیان در سال 97 وزارت آموزش و پرورش آن را اجرایی کرده است . ( این جا )

در این احکام بند سختی شغل برای کارکنان اداری و مدیران مدارس حذف و برای معلمان کاهش  ۳۰ درصدی را به همراه داشته است .

گفته می شود دلیل این امر به خاطر رای دیوان محاسبات است ."

« صدای معلم : در ادامه تاکید کرده بود :

" این گونه کسورات - هر چند کم - در حالی اعمال می شود که معلمان از بسیاری از مزایا و حقوق مندرج در قانون مانند اجرای ماده ۱۲ ضوابط اجرایی قانون بودجه ۹۶ در مورد کمک های رفاهی مستقیم و غیرمستقیم ( این جا ) و ( این جا ) و نیز در سنوات قبل محروم بوده اند .

و یا در نمونه دیگری ضریب حقوق  اعضای هیئت علمی دانشگاه ها همواره از عدد بالاتری نسبت به افرادی که مدارک بالا در آموزش و پرورش دارند برخوردار است و این گونه معلمان در چرخه مهم تعلیم و تربیت کشور " حقوق بگیر " تلقی می شوند . ( این جا )

نکته آزار دهنده در این مواقع سکوت مسئولان وزارت آموزش و پرورش در دفاع منطقی از حقوق قانونی فرهنگیان است .

« صدای معلم " بر این باور است اگر قرار است " قانون " برای وزارت آموزش و پرورش و معلمان اجرا شود باید در همه جنبه ها و ابعاد باشد و نه فقط در بخش " کسورات قانونی " که البته بیشتر ناشی از تفسیر مسئولان است و فاقد مبانی علمی ، کارشناسی و جهانی است ."

به تازگی « علی الهیار ترکمن » معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش خبر از حذف «فوق‌العاده ویژه» از پاداش پایان خدمت بازنشستگان داده است .

حذف فوق‌العاده ویژه از پاداش پایان خدمت بازنشستگان

خبر را بخوانید :

الهیار ترکمن معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش توضیحاتی درباره مصوبه اخیر دولت مبنی بر حذف فوق‌العاده شغل از پاداش پایان خدمت بازنشستگان ارائه کرد و گفت: این مصوبه از امسال اجرا می‌شود.

وی درباره علت حذف فوق‌العاده ویژه از پاداش پایان خدمت بازنشستگان فرهنگی اظهار کرد: حذف فوق‌العاده ویژه از پاداش پایان خدمت جزو مصوبات دیوان محاسبات است که دولت به همه دستگاه‌ها ابلاغ کرده است.

تا زمانی که شخص شاغل است و حقوق دریافت می‌کند فوق‌العاده را در حقوقش را دارد. اما پس از فراغت از شغل از حالت مستمر خارج شده و در محاسبه پاداش پایان خدمت لحاظ نمی‌شود.

الهیار در پاسخ به اینکه با حذف فوق‌العاده ویژه چه میزان از دریافتی پاداش پایان خدمت فرهنگیان بازنشسته کاسته خواهد شد؟ گفت: بستگی به درصدی دارد که به دستگاه‌ها ابلاغ شده است. فوق‌العاده از حدود ۲۵ درصد تا ۵۰ درصد در دستگاه‌های اجرایی متفاوت است و در آموزش و پرورش ۳۲ درصد است. این درصد در فرمولی قرار گرفته و محاسبه می‌شود.( ایسنا)

پایان گزارش/

منتشرشده در گفت و شنود
پنج شنبه, 04 مرداد 1397 16:27

دل نوشته یک ولی دانش آموز سمیرمی

گروه استان ها و شهرستان ها/

نامه ی زیر توسط یکی از اولیاء دانش آموزان در مورد مشکلات مدرسه ارسال گردیده است .

« صدای معلم » آمادگی خود را برای دریافت پاسخ مسئولان مدرسه و اداره آموزش و پرورش سمیرم اعلام می کند .

منتشرشده در دانش آموز

نقدی بر کنکور در ایران  مقدّمه :
پیشرفت علم و فناوری به حدی چشمگیر است  که امروزه شاید به سختی می توان باور نمود که مشکلی وجود داشته باشد که قابل بررسی و تشخیص نباشد و لاینحل باقی بماند . سالیان سال است که ما در پیچ و خمهایی که خود برای گزینش دانشجو فراهم ساخته ایم گرفتار آمده ایم . آثار زیان بار کنکور با شیوه ثابت و در عین حال ساری و جاری را به تحقیق دریافته ایم لکن با مرام مخالفت یا هراس از تغییر که معمول  بسیاری از بوده و می باشد ، اگر راهکار ی نیز از جانب شخصی پیشنهاد شود اما واگرهایی در برابر آن بهانه می کنیم  ؛ از جمله در رابطه با شیوه گزینش دانشجو تا به جایی می رسانیم که به یک معضل دست و پاگیر و زیان بار تبدیل می شود که ناگزیر به تحمل آن می شویم. . در حالی که هر گزینش مطلوبی از رهگذر شیوه سنجش مطلوب حاصل می شود .

اگر در مسابقات ورزشی رکورد شکنی مرسوم است و داوران تنها به لحظه انجام مسابقات توجه دارند بدین معنی است که فردی بارها در تمرین وزنه برداری رکورد شکنی کرده و رکورد شکنی خود را به ثبوت رسانده است لکن در حین انجام مسابقه به دلیل مواردی از قبیل هیجان گرفتگی عضله ، ناراحتی به دلیل سرماخوردگی یا تب و امثال آن یارای حتی زدن وزنه کمتر از حد خود را ندارد .با وجود اینکه با این شیوه سنجش توانایی فرد خالی از اشکال نیست ولی در عرصه مسابقات ورزشی در تمام دنیا مرسوم است و تنها به لحظه مسابقه توجه دارند و برای آنکه حداقل ملاحظاتی صورت گیرد بلند کردن وزنه را سه بار مجاز دانسته اند .

عجیب است که در گزینش افراد برای تربیت و تامین سرمایه های انسانی کنکور به شیوه معمول چنین شیوه ای را دنبال می کند . آن هم بدون هرگونه بازبینی . شیوه گزینشی در یک صحنه آزمون در واقع هیجان ساز و طاقت فرسای چندساعته  که پشت پازدن است به اصول و مبانی نیازسنجی ،استعدادسنجی ، رغبت سنجی ،هدایت تحصیلی و از همه اسفبارتر ارزشیابی های پیشرفت تحصیلی تکوینی دوازده ساله در وزارت آموزش و پرورش .

تاچه زمانی باید با چنین معضلی روبه رو بود و دستگاه آموزش عالی ما نیز در گزینش ورودی های خود برای تربیت و تامین سرمایه های انسانی علمی و تخصصی به گونه غیرعلمی برخورد نماید و وزارت آموزش و پرورش و خانواده ها با صرف آن همه هزینه  این شیوه را مرسوم تلقی نموده و پذیرا باشند؟

تا چه زمانی بنگاه های بزرگ و کوچک آن چنانی به بهانه آماده کردن دانش آموزان و افراد دیپلمه از گوشه و کنار سردر بیاورند و با دریافت هزینه های گزاف هوش و شعور و قدرت درک و استدلال آنان را به سمت ماشینی کردن و تست زنی منحرف نمایند؟

  چنین شیوه ای چه نقشی می تواند در شناخت مسئولیت پذیری ، صلاحیت اخلاقی ، جنبه های عاطفی و اعتقادی و به طورکلی شناخت تفاوتهای فردی هدایت نحصیلی _ شغلی داوطلبان ، باید و نبایدهای شغلی در زمینه های متعدد و متنوع داشته باشد ؟

اگر قرار بوده کلاسهای تست زنی و همچنین کنکور نقش تعیین کننده داشته باشند نقش و وظیفه آموزش و پرورش چه بوده است ؟

عجیب است که آموزش وپرورش نیز بابی تفاوت گذشتن در برابر چنین اقداماتی گویی تلویحا پذیرفته است که نتوانسته است دانش آموزان را به درستی با ارزشیابی های تکوینی پیشرفت تحصیلی دوازده ساله به مرحله پایانی که مرحله آمادگی برای ورود به دانشگاه ، براساس شایستگی و استعداد مربوط است برساند لکن همواره بر شیوه های ارزشیابی و هدایت تحصیلی بر اساس رغبت ها و استعدادهای دانش آموزان تاکید دارد . درحالی که متاسفانه شاهد بوده و هستیم بسیاری از دانش آموزان مستعد پیشرفت ما با رویه های نادرستی که ازسوی بیشتر این درآمدزایان صورت می گیرد حتی در همین نوع کنکور نیز می مانند .

آیا پس از سالیان دراز از دو دستگاه آموزش و پرورش و عالی که فعالیت علمی را در برنامه های خود دارند نباید انتظار داشت لااقل به تحقیق در رابطه با یک شیوه علمی جهت هدایت تحصیلی و گزینش دانشجو بپردازند یا حداقل با مطالعه آموزش و پرورش تطبیقی عنایتی نسبت به تجربیات دیگر کشورها داشته باشند و راه بهینه ای که مناسب فرهنگ و ارزشهای فرهنگی ما است را برگزینند ؟

نقدی بر کنکور در ایران
با ذکر چنین مقدمه و خلاصه تر از این به راحتی می توان با نگرش سیستمی نسبت به فرایند تحصیل از پیش ازدبستان تا پایان دوره متوسطه دوم پرداخت ،از بازخورد ارزشیابی ها در هر مرحله و در هر پایه برای پیشرفت تحصیلی مبتنی بر هدف کلی ،به نحو منطقی و سیستمی استفاده نمود و افراد را براساس استعداد و شایستگی ها با توجه به میزان ظرفیت پذیرش دانشگاه در هر رشته و گرایشهای مربوط به دانشگاه معرفی نمود . حال بماند که متاسفانه  که پذیرش دانشجو در هر رشته برای بسیاری از دانشگاه ها که تعدادشان روز افزون نیز می باشد براساس ظرفیت خالی آنها است ، نه نیاز سنجی شغلی . نه آنها با بنگاه ها و دنیای اقتصادی کشور کاری دارند و نه بنگاه ها و ارباب حرَف با آنها .
لکن با نگرش سیستمی به موضوع اگر حتی باشند معدودی از افرادی که در رشته مربوط قرار نگیرند با بهره گیری از خاصیت قابل انتقال و قابل انطباق بودن آموخته ها در گرایش مناسب شغلی جای می گیرند .این مهم مبتنی بر این است که دستگاه آموزش عالی و آموزش و پرورش با همدیگر بیش از این همراستا باشند و با احساس مسئولیت مشترک عمل نمایند.

در واقع هرچه بیشتنر  سفارش پذیر مشتریان بنگاههای تولیدی و خدماتی باشند و در برابر آنها پاسخگو .
بنابراین تامین سرمایه های انسانی جامعه تا این حد پراهمیت است که در گزینش واقعی نیروی انسانی ، هرگز نبایدکنکور این چنینی را به خاطر زود پاسخ دهی ملاک قرار دهیم .

با پیاده شدن بسیاری از دانش آموزان در ایستگاه متناسب خود و هدایت به آموزش های فنی و حرفه ای و کاردانش و ارزش گذاری منطقی نسبت به این آموزشها و توجیه مناسب دانش آموران و خانواده ها نسبت به مصلحت آنان و جامعه به یقین تعداد داوطلبان ورود به دانشگاه مازاد بر پذیرش مورد نیاز در هر رشته و گرایشها نخواهد بود . مشروط براینکه دستگاه آموزش عالی برای ظرفیتهای مازاد برنیاز جامعه که این چندسال اخیر بدون نیازسنجی ایجاد کرده است را محدود نماید و از این پس نیز بدون هماهنگی و سفارش دستگاهها ، بنگاه های اقتصادی و خدماتی آن هم بنا برضرورت اصل نیازسنجی دانشجو نپذیرد . آنگاه است که پذیرش بدون کنکور معنی منطقی پیدا می کند و با تاکید باید گفت ، نه اینکه بنابر ظرفیت خالی دانشگاهها و مراکز عالی متعدد و متنوعی که این چندسال بدون نیاز سنجی روی دست مانده است به پذیرش دانشجو با هر شرایطی بدون کنکور که نه ، بلکه بدون هیچ پیش شرطی پرداخته شود و نیروهای جوان که سرمایه های باالقوه کشور هستند به سمت ناکجا آباد پیش برده شوند که هر گونه کم توجهی نسبت به این مهم به واقع تضیع حق الناس به حساب می آید .

نقدی بر کنکور در ایران

به هر صورت می توان گفت ، نحوه پذیرش دانشگاهها است که نیازمند هماهنگی دو وزارت آموزش و پرورش و آموزش عالی خواهد بود .  با توجه نسبت به این موارد بود که روزی به اشتباه وزارت آموزش و پرورش را برای محصول دیپلمه های بیکار سرزنش می نمودند درحالی که قرار آموزش وپرورش تنها آموزش عمومی رسمی بود جهت  آماده کردن دانش آموزان برای آموزش های مهارتی و علمی در دستگاهها و دانشگاهها نه برای اشتغال . لکن جامعه از آموزش عالی انتظار ندارد افرادی را با مدرک کارشناسی ، کارشناسی ارشد و دکترا بدون هماهنگی با سایر دستگاهها و در نظرگیری محل اشتغال به جامعه تحویل دهد .

لذا این نوع شیوه کنکور از نوع ارزشیابی همه یا هیچ است ؛ آن هم به سرعت و راحتی بدون توجه به خسارتهای جبران ناپذیری که به جامعه وارد شده و می شود . گویی برخی از مسئولین محترم دانشگاه ها و آموزش عالی در پذیرش داوطلبان می گویند ، سیستم ما این است ولاغیر و ارتباطی ندارد که وزارت آموزش وپرورش چه کرده و چه می کند و دستگاهها و بنگاه های اقتصادی چه می خواهند  . کشورهایی که دو وزارت آموزش و پرورش و عالی را به گونه تلفیقی دارند ، تربیت و تامین سرمایه های انسانی را به عنوان سفارش پذیر و  یکپارچه می بینند . دلیلی ندارد که این دو وزارت در کشورما حتی جداگانه نیز با هم یکپارچه عمل نکنند .

اگر پرونده تحصیلی دانش آموزان از ابتدایی تا پایان دوره دوم متوسطه  توسط وزارت آموزش و پرورش به درستی پی گرفته شود و بر اساس استعداد و علاقه آنان ملهم از ارزشیابی های منطقی هدایت شوند ، دانشگاه ها از رهگذر چنین سیستمی و با هماهنگی وزارت آموزش و پرورش به گزینش دانشجو خواهد پرداخت .
دوره تحصیلات رسمی از مرحله اساس پیش دبستانی تا نهایت دوره دانشگاهی یک فرایند است که باید نگرش سیستمی بر آن حاکم باشد . ارتباط عمودی و پیوسته مطالب شرط و اصل لازمی است که باید رعایت شود ، آزمونهای مرحله ای تکوینی در طی هر سال تحصیلی دانش آموزان را گام به گام به پیش می برد  . ورود به پایه دوم به معنی این است که ارزشیابی نهایی پایه اول نشان داده است که دانش آموز استحقاق ورود به این پایه را دارد . همین گونه تا پایان دوره دوم متوسطه . چگونه است که با یک آزمون سراسری چهار یا شش ساعته با سراسر هیجان و بدون توجه به حالت داوطلب در حین کنکور ، می توان بر تمامی ارزشیابی دوازده ساله که به گونه سیستماتیک انجام شده خط بطلان کشید و همه یا هیچ را معرفی نمود ؟

چگونه می توان با آزمون چهارگزینه ای آن هم در کمترین زمان به پاسخ های ده ها سئوال گمراه کننده اعتمادکرد ؟ پس شعار هدایت تحصیلی – شغلی که همواره سر داده ایم و سر می دهیم برای چیست ؟
اگر داوطلبی که حتی به درستی هدایت شده و دارای صلاحیت لازم باشد، بر اثر هیجان، تب ، سرماخوردگی یا دیر رسیدن به جلسه کنکور آن هم به خاطر بار سنگین ترافیک در چنین رکورد شکنی هراس انگیز فرصت تفکر خود را از دست بدهد ، اگر برای انتقال جوابها به پاسخنامه ستون الف ،ب ، ج ، د را اشتباه کند ، اگر سئوالات گمراه کننده مسیر فکری او را تغییر دهد ، اگر قرار باشد رشته پزشکی یا مهندسی را انتخاب کند، آزمون مهارت عملی و مهارتهای غیرفنی و ارزشی آن در کجا دیده شده است ؟

اگر قصد دارد رشته حقوق ، معلمی ، مدیریت را انتخاب کند ، مهارت در استدلال و فن بیان و توصیف در کجای تستهای آزمون لحاظ شده یا می شود و یا امکان لحاظ شدن دارد ؟ واگر واگر و وای برما با چنین مرحله آغازینی برای تامین نیروهای متخصص .

این گونه موارد اساسی باید سالها قبل مورد سئوال وزارت آموزش و پرورش به عنوان سفارش دهنده و کارگزاران و برنامه ریزان آموزش عالی به عنوان سفارش پذیر و اربابان صنایع و مشاغل مختلف به عنوان مشتریان نهایی سرمایه های انسانی قرار می گرفت تا به امروز به این حد متحمل هزینه ها و خسارتهای فراوان در سرمایه گذاری انسانی نشویم .
اگر وزارت آموزش و پرورش ، همان گونه که هدف کلی آموزش و پرورش عمومی رسمی را مطمح نظر قرار می دهد ، نسبت به اهداف ویژه که در مجموع تامین کننده هدف کلی است عنایت لازم داشته باشد و نسبت به ارزشیابی های تکوینی و هدایت تحصیلی – شغلی راهنمای دانش آموزان باشد ، چه بسا دانش آموزان و خانواده هایشان به مصلحت بدانند رشته ای که در پایان دوره اول متوسطه از سوی مدرسه توصیه و تأکید می شود را با اطمینان بپذیرند حتی تا آخرین ایستگاه یعنی پایان دوره متوسطه دوم نیز ادامه تحصیل دهند البته مبتنی برآن است که مراکز عالی و دستگاههای مهارت آموزی و کارآفرین در پیاده شدن چنین افرادی در ایستگاه مورد استحقاق شان به درستی برخورد نمایند لذا در چنین صورتی هر فرد باشناخت وضعیت خود در پذیرش رشته تحصیلی و شغل قناعت پیدا می کند و رضایت خواهد داشت و ما نیازی نمی بینیم که در اسارت تنگناهای کنکور این چنینی قرار گیریم. .

لذا در صورت تعدیل نظر در برنامه ریزی آموزشی، برنامه ریزی درسی و تالیف کتاب ، تربیت معلم و رعایت کامل استانداردهای لازم در امر تمهید سایر امکانات فضا ، تجهیزات و وسایل کمک آموزشی آن هم به گونه باالسویه برای تمامی مناطق آموزشی و از همه مهمتر برنامه ریزی جهت ایجاد یک سیستم ارزشیابی تکوینی از آغاز مقطع ابتدایی تاپایان دوره متوسطه دوم که مآلا تضمین کننده سیستم هدایت تحصیلی – شغلی خواهد بود صورت نگیرد و خروجی ها براساس شایستگی های خود مرتبه و رشته تحصیلی دانشگاهی را انتخاب ننمایند ادعای حذف کنکور معنی نمی دهد و ما باید این حداقل را داشته باشیم و همچنان سالها مشغول بحث درباره حذف یا ادامه کنکور این چنینی باقی بمانیم و دانش آموزان را پس از دوازده سال سرمایه گذاری در معرض آزمون همه یا هیچ قرار دهیم و با صرف هزینه بیشتر اکثریتی از خروجی دانشگاه هایمان را بیکار ببینیم .

لذا به مصلحت است که در سیستم یا نظام آموزش و پرورش از ابتدایی تا پایان دانشگاه تجدید نظر همه جانبه به عمل آوریم که همیشه فردا برای آنچه که باید خیلی دیر است وبه اصطلاح جلوی ضرر را از هر کجا بگیریم به نفع خواهد بود .


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت
پنج شنبه, 04 مرداد 1397 06:56

آسیب های شغل دوم بر معلم و معلمی

معلمان و شغل دوم

تلاش برای معاش . بشر هم زمان با تغییرات اجتماعی و سیر تکاملی شکل زندگی خود، همیشه برای بهره مندی از طبیعت و عناصر موجود
در آن کوشیده است. در شکل زندگی سنتی یا جوامع بسته سهم هر فرد به میزان تلاش و همّت او بود و به تبعیت از ساختار فعالیت اقتصادی موجود ، مردم قانع بوده و زیاده خواه نبودند.گذشت زمان باعث پیچیدگی ابعاد گوناگون زندگی و خواسته های بشر گردید و متعاقب آن ، نابرابری بشر در برخورداری از نعمات موجود طبیعت نیز شدت گرفت و همسو با پیچیدگی روابط اجتماعی و اقتصادی ، انسان نیز پیچیده و غیرقابل پیش بینی گردید. تنوع نیاز بیشتر شد و تنوع مشاغل جهت پاسخگوئی به این نیازها نیز افزایش یافت و در برخی جوامع یا بیشتر آنها دیگر تلاش برای معاش نبود بلکه تلاش برای کسب قدرت اقتصادی بود و دیگر سهم افراد به اندازۀ تلاش آنان نبود لذا نابرابری های اجتماعی و اقتصادی و حتی در پیچیده ترین شکل خود نابرابری های فرهنگی و سیاسی نیز شدت گرفت. جهان تقسیم شد به جهان اول و دوم و سوم . جهان اول پیشرفته ترین کشورها را از هر نظر شامل می شد. جهان دوم کشورهای در حال توسعه و جهان سوم کشورهای عقب مانده و یا به تعبیری عقب نگه داشته را شامل می شد.

بر نابرابری های اجتماعی و اقتصادی هم در داخل یک کشور و هم در بین کشورهای بدون مرز مشترک ، روز به روز افزوده می شد. در این جوامع افراد خیلی تلاش می کردند اما سهم آنان از بهره مندی نعمات طبیعی کمتر کمتر می شد اما فقط درآمد کم آنان باعث شدت این فاصله اجتماعی – اقتصادی نمی شد بلکه مثلث قدرت بر اساس زر و زور و تزویر ، مردم را روز به روز بی نصیب تر و محروم تر می کرد. طمع و حرص و ولع پول اندوزی عده ای برای قدرتمندی بیشتر ، تضاد طبقاتی را می افزود.

اگر با این مقدمه بخواهیم از اوضاع کشور خود سخن بگوئیم به این استنباط می رسیم که خود به خود برخی مشاغل در این جامعه با نفوذ مطلق نظام سیاسی ، کم دیده شدند و یا اصلا دیده نشدند. لذا علیرغم تلاش ، سهم افراد از بهره مندی اقتصادی هر دائم کمتر و کمتر شد. انسان وقتی سیاستی در خصوص او اِعمال می شود نتایج ورای آن را نمی تواند ببیند یا نفع آنی مانع نگاه به محرومیت آتی آن تصمیم می گردد. اگر شغل خود یعنی معلمی را مصداق این گفته قرار دهیم ، با یک نگاه به چهار دهه گذشته ، متوجه می شویم که بر سر معلم این جامعه و صد البته نظام آموزشی چه گذشته است. تصور نمی کنم دو شغله بودن فرهنگیان مرد این جامعه برای زیاده خواهی یا پول اندوزی باشد ، چون علیرغم شغل دوم ، باز از داشتن یک حد نرمال زندگی محروم هستند. لذا آنان به سه دسته تقسیم می شوند :

* عده ای از آنان برای رفع تنگناهای اقتصادی زندگی خود وام یا قرض می گیرند که بدترین نوع رفع نیاز است برای کسی که بضاعت باز پرداخت آن را ندارد و بدتر آن که به این مهم واقف است. دریافت وام یا قرض ، یک حس لذت و شادمانی آنی زودگذر دارد چون می تواند با این دریافتی ، گِره کور زندگی خود را بازگشاید.اما وقتی زمان بازپرداخت می رسد تازه متوجه می شود که چه بلایی سر خودش آورده است.

* عده ای با اِشراف به این واقعیت ، آستین همّت بالا می زنند و با پرس و جو از دوستان و آشنایان سراغ شغل دوم می روند. هر چند نسبت به گروه اول معقول تر عمل می نمایند اما همچنان که گفتم تلاش اضافی آنان باز پاسخگوی نیازهای معمول زندگی شان نیست.

* عده ای نیز به همان حقوق حداقل دریافتی خود اکتفا می کنند نه اهل ریسک پذیری برای گرفتن وام و قرض هستند و نه توان یا گرایش به کار دوم را دارند، لذا با محرومیت خود و اعضای خانواده از تمامی نعمات موجود ، بی نصیبی آرام و بی سر و صدائی را بر می گزینند یعنی محروم از خور و پوشاک و سفر و یا هر نوع ساز و کار رفاه زندگی اند.

وظیفه هر نظام سیاسی – اقتصادی است که برای جمعیت قلمرو سرزمینی خود امکانات شغلی و کسب درآمد مناسب ایجاد کند تا رضایت شغلی و امنیت اقتصادی جامعه تأمین گردد. کوتاهی هر دولتی در این خصوص ، به زیان افراد و نظام اجتماعی است. و یا دولت ها با ترویج تبعیض و نابرابری شرایط شغلی در جامعه ، به تشدید تضاد طبقاتی و نابرابری های اجتماعی و اقتصادی دامن می زنند.

معلمان و شغل دوم

برخی از معلمان ناراضی از اوضاع معیشتی خود در چنین مواقعی به شغل دوم گرایش می یابند که معایب آن عبارتست از :

1 ) شغل دوم اصولا در خور شأن معلم یک جامعه نبوده و ارزش شغل اصلی او را تضعیف می سازد، همانند راننده آژانس یا سرویس مدرسه و بدتر از هر چیز در مدرسه خود بدین شغل پرداختن که دیدگاه دانش آموزان نسبت به معلم سر کلاسش خدشه می خورد. یا صندوق دار نانوایی و سنگگی نشستن ، یا دستفروشی یا راننده تاکسی و فروشندگی در یک فروشگاه کوچک یا بزرگ و......

2 ) شغل دوم یعنی محرومیت اعضای خانواده در کنار هم برای همدلی و صمیمیت بیشتر . وقتی مرد یا پدر خانواده از صبح تا شب مشغول فعالیتی است که اثر مفید آن بر زندگی بسیار هم کم هست ، روابط زناشویی یا پدر – فرزندی نیز می تواند آسیب های جدّی ببیند. کودک یا نوجوان و جوانی که پدرش را در بین روابط خود نمی بیند اصولا عاصی ، ناآرام و محروم از همراهی پدر خود بزرگ می شود و گاه رفتارهای ناهنجار نیز از سوی آنان صورت می گیرد چون نظارت پدرانه در خانواده های مردسالار جامعه ما یعنی حس احترام و اطاعت از او.

3 ) شغل دوم اصولا هم از نظر سطح درآمد و هم از لحاظ پرستیژ اجتماعی ، در حاشیه شغل اول یا معلمی قرار می گیرد . خود فرد با یک نگاه محقرانه به شغل دوم می نگرد و این حس بر روی قضاوت ، باور ، ارزشگذاری ، انتظار عدالت ، خویشتن پنداری شغلی ، محرومیت شغل اصلی و... اثر چندگانه می گذارد و فرد از اثرات تخریبی تداخل نقش ها آسیب می بیند. گاه خود او زمان بازی کدامین نقش را گم می کند یعنی کجا معلم بودن و کجا راننده بودن خود را نمی تواند مرزبندی کند و حتی کجا پدر یا همسر بودنش را ، لذا ناخواسته گفته ها یا کرده های نامعقولی از او سر می زند.

4 ) ارجحیت قائل شدن به شغل دوم نسبت به شغل معلمی از دیگر آسیب های شغل دوم است. گاه خود معلم در مباحث با دوستان یا همکاران مدّعی می گردد که رانندگی برای من راحت تر و اشتیاق آورتر از معلمی است. حداقل ترین حق در رانندگی آزادی و اختیار عمل ام هست که در معلمی چنین نیست. بعد همه به نوعی به رانندگی من نیازمندند و بها قائلند اما معلمی چنین نیست. اگر بیشتر زمان برای رانندگی بگذارم درآمدم بیشتر می شود اما معلمی چنین نیست و......

5 ) الگوی نامناسب شدن معلم برای فرزند خود و دانش آموزانش . کودک امروز فرزند دیروز نیست که نداند چه به چیست ، امروز کودکان همه چیز را می شنوند و می فهمند. آنان وقتی می بینند معلمی به عنوان یک شغل در این جامعه پاسخگوی نیازهای اولیه فرد نیست ، نسبت بدان با شک و تردید تزلزل آمیزی می نگرند ، لذا ارزش آموزش دهنده هم آسیب جدّی می بیند.

6 ) وقتی فرزند یا دانش آموز معلم دو شغله ، تلاش برای معاش او را می بیند به تناقضی می رسد . یعنی پاسخ سئوال همیشگی ثروت بهتر از علم است. پس باید سعی کند به دنبال شغلی برود که پر درآمد باشد که به دو دسته تقسیم می شوند:
دسته اول ترک تحصیل کرده و از سن نوجوانی به دنبال انجام کاری می روند که عده ای با سرمایه پدر ثروتمند بوتیک و مغازه ای باز می کند اما عده ای به فروشندگی و دستفروشی و... روی می آورند. او در دنیای کودکانه خود تشخیص می دهد که اگر درس بخواند نهایتش می شود معلم یا پدرش. لذا از درس می بُرد و به دلداگی بازار کار روی می آورد.
دسته دوم با تحمیل والدین یا توان و استعداد خود به ادامه تحصیل می پردازد اما اولویت شغلی او مشاغل پردرآمد اکنون جامعه هست. در هر شرایط ، ما الگو و هدایت گر مناسبی برای آنان نبوده ایم.

7 ) انجام وظایف یک شغل برای تأمین نیازهای زندگی ، به اندازۀ کافی خسته کننده هست خصوصا اگر شغل دلخواه فرد نباشد یا شرایط شغلی تضمین کنندۀ خواسته های معمول و معقول او نباشد ، این خستگی بیشتر از آن که جسمی باشد روحی است چون علیرغم تلاش ، امکان تأمین نیازها برایش مقدور نیست و از بی عدالتی شدید موجود در بین مشاغل گوناگون رنج می برد. حال اگر این فرد با چنین احساس و شرایطی بخواهد شغل دومی نیز داشته باشد ، فشارهای روحی – روانی مضاعفی را متحمل خواهد شد خصوصا اگر شغل دوم نیز نتواند حلّال مشکلات زندگی اش باشد. این خستگی بر هر دو شغل او اثرات منفی و تحلیل قوایی دارد ، به طوری که زود احساس پیری و ناتوانی نموده و از زندگی بیزار می گردد چون علیرغم تلاش بیشتر ، بر سهم او در این زندگی افزوده نمی شود.

8 ) معلمی از جمله مشاغلی است که مجبور است برخی از وظایف خود را در منزل انجام دهد. چون طرح سئوال امتحانی ، تصحیح اوراق امتحانی ، مطالعه درس جلسه فردا ، حل مسایلی که در کلاس کلی وقت می برد ، مطالعه و بررسی مقالات یا طرح های اجرایی دانش آموزان به صورت انفرادی یا گروهی و..... البته اگر اعتقاد به انجام بهینه وظایف خود داریم ، لذا با داشتن شغل دوم زمان و فرصت لازم جهت انجام این کارها را نخواهد داشت. در واقع یک معلم خود نیز همانند دانش آموز تکالیفی برای انجام دادن دارد منتهی او در مقام توانایی و دانش آموز در جایگاه فراگیری.

9 ) شاید از خطرات اساسی شغل دوم ، احساس نابرابری شدید در جامعه است که موجب تشدید نارضایتی اجتماعی و شغلی فرد می گردد و قصد انجام اقداماتی برای اعتراض یا ستیز با عوامل این تشدّد در او ایجاد می شود و همه این جریانات بر تشتت آراء می افزاید.

10 ) افراد یک جامعه اگر با درآمد یک شغل نتوانند پاسخگوی نیازهای خود باشند با گرایش به شغل دوم ، فرصت های شغلی جوانان بیکار را کاهش می دهند. عوامل زیادی بر روی بیکاری جوانان مؤثر است که چند شغله بودن افراد ، یکی از آنهاست.

11 ) شغل دوم فرهنگیان همیشه از مشاغل مفید و مطلوب نظام اقتصادی نیست و گاه جزء مشاغل کاذب در جامعه هست که نیز بر آمار شاغلین کاذب غیرمفید در نظام اقتصادی افزوده می شود. چون دستفروشی یا دلالی در خرید و فروش برخی کالاها همانند تلفن همراه و....

12 ) جوانانی که علاقه مند شغل معلمی هستند با ادراک شرایط شغلی او در جامعه و نگرانی از دلایل گرایش برخی معلمان به شغل دوم ، در تصمیم خود تردید می ورزند.

معلمان و شغل دوم

  یک معلم با گرایش به شغل دوم معادلات استنباطی و استحقاقی معلمی را در جامعه برهم می زند و این مهم خود به تزلزل جایگاه شغل معلمی آسیب جبران ناپذیری وارد می کند. اما باید قبول کرد که چه اهدافی یا برنامه هایی یا کاستی هایی یک معلم را به سوی شغل دوم می کشاند؟
قدر مسلم نابرابرهای اجتماعی ، پائین بودن سطح حقوق نسبت به هزینه های جاری ، بی توجهی یا عدم توجه مجلس و نمایندگان آن برای تدوین قوانین در خور برای معلمان ، ناتوانی یا عدم توانایی وزیر آموزش و پرورش در استقلال مدیریتی خود ، ناقص بودن قوانین مربوط به آموزش و پرورش و عدم وجود مرجع قانونی مقتدر جهت احقاق حقوق معلمان در پرداخت بدهی ها و پاداش پایان خدمت ، نداشتن بیمه خدمات درمانی پشتیبان ، محرومیت از هر نوع امکانات رفاهی چون سفر و ... همه و همه به استیصال یک معلم آن هم تنها نان آور یک خانواده منجر می گردد.
از قدیم گفته اند کار کردن عار نیست ، بیکاری و بطالت معضل است، منتهی مراتب برای فرد بیکار نه فردی که از لحاظ حقوقی دارای شغل و درآمد است. پس مشکل در کارکرد معلم دو شغله نیست ، مشکل در هدایت گران اقتصادی کشور است که در متعادل سازی کفه های عدالت ناتوانند. هر چند شغل دوم برای معلمان مورد تأیید منطق و عقل نیست ، اما عزت و شرافت معلمان دو شغله را برای کسب روزی حلال و بیشتر باید تحسین نمود . احتمالا آنان متوجه عواقب دو شغله بودن خود نیستند.
و باز از قدیم گفته اند: عقل سالم در بدن سالم است پس یک معلم سالم و با نشاط باید از مشاغل دوم و سوم پرهیز نماید و برای این کار مدیران ارشد باید فکر چاره ای برای شغل معلمی باشند. آنان باید ما را ببینید.

ما خواهان آموزش و پرورشی مستقل از هر نوع کاستی اقتصادی ، علمی و برنامه ریزی هستیم. ما معلمان برای حفظ استقلال و شأن شغلی خود به تدوین قوانین حمایتی نیازمندیم. شغل معلمی را دریابید.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

معیشت معلمان و اقتصاد آموزش و پرورش

 به یاد دارم که در فیلم ها و برنامه های تولید شده در دهه های 60 و 70 هر گاه بحث حرکت های انقلابی  به میان می آمد مدرسه یکی از  مکان های  محوری حرکت های انقلابی بود که جوانان و  نوجوانان توسط معلمی شجاع و حق طلب هدایت می شدند  .

 در این فیلم ها همیشه معلمی وجود داشت که با متانت ، وقار ، آگاهی و بینش بالا  دانش آموزان را هدایت می کرد . تعقیب و گریز ، شکنجه ، زندانی شدن و محرومیت کمترین بهایی  بود که معلم به جان می خرید تا به نسل آینده ساز جامعه آگاهی بخشد .

آمار 36 هزار نفری شهدای دانش آموز و 5 هزار نفری شهدای فرهنگی در سطح کشور موید این حقیقت است که معلمان در بستر تاریخ پرافتخار انقلاب همواره پیشتاز و پیشگام بوده اند و در ادوار مختلف انقلاب نقش خود را به خوبی ایفا کرده اند .

البته این موارد تنها به فیلم ها و برنامه های فرهنگی منتهی نمی شد و در عالم واقع  و در جامعه هم معلم از جمله شخصیت های مورد اعتماد مردم بود که ملجاء و مامن آنها در روزهای سخت بود .

نقش معلم هم تنها به تعلیم و تربیت نسل جوان و آینده ساز جامعه خلاصه نمی شد و معلم در هر محله و  منطقه علاوه بر نقش رسمی خود نقش های دیگری را هم ایفا می کرد که به خدمت به جمع و جامعه منجر می شد . گرچه در این سالها وضع اقتصادی مردم به دلایلی مانند جنگ تحمیلی و تحریم های اقتصادی مناسب نبود اما معلم زندگی آبرومندانه ای داشت و نگاه و منش او در زندگی یار و یاور بسیاری از همنوعانش بود .

اما پس از گذشت 4 دهه از انقلاب  که کشور پس از گذران دوران سخت جنگ تحمیلی و تحریم های سخت به دوره  تثبیت و عزتمندی دست پیدا کرد و دستگاههای مختلف نسبت به معیشت و رفاه کارکنان خود اقدامات مثبتی را انجام دادند ، سهم آموزش و پرورش از درآمد ناخالص ملی به نسبت جمعیت آن و جامعه هدفی که تحت تعلیم و تربیت آن قرار دارند افزایش پیدا نکرد  ؟

معیشت معلمان و اقتصاد آموزش و پرورش

جدول آمار رشد تولید ناخالص داخلی به قیمت های ثابت سال 83 و به تفکیک بخش ها- منبع: گزارشات بانک مرکزی و محاسبات تحقیق

 

گرچه در تمام این سالها بحث ارتقاء شان و منزلت معلم و افزایش سطح معیشت این قشر تاثیر گذار همواره یکی از شعارهای اصلی روسای قوه مجریه و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی بوده ؛اما در مقام عمل و در مقایسه با نظام پرداختی به سایر کارکنان ،اتفاق قابل توجهی رخ نداد.

با تحلیل نظام پرداختی به کارکنان بسیاری از دستگاهها متوجه این حقیقت تلخ می شویم که بر خلاف آموزش و پرورش که با بوق و کرنا افزایش حقوق و مزایا را تبلیغ می کرد ، سایر دستگاهها در این سالها در سکوت خبری امتیازات بسیار خوبی برای کارکنان خود قائل شدند  .

امری واضح و مبرهن است اگر بگوییم که سطح درآمد معلم و اقتصاد خانواده فرهنگیان در این سالها نسبت به سایر کارکنان دولت سیر نزولی داشت.

قوانین تصویب شده توسط دولت هم به گونه ای رقم خورد که پرداخت مزایای رفاهی به کارکنان علاوه بر حقوق و مزایای ثابت ، منوط به  داشتن منابع مالی  اختصاصی دستگاهها شد و ماهیت درآمد زای بسیاری از دستگاهها  در این مورد  خاص هم عاملی برای برخورداری کارکنان آن ها  از امتیازات رفاهی خاص شد.

رایگان بودن خدمات آموزش و پرورش و محدودیت منابع مالی و درآمدهای اختصاصی باز هم ، مزید بر علت شد تا معلمان در این حوزه مظلوم واقع شده و از بسیاری از مزایا محروم شوند .

جالب اینجاست که اگر به سخنان مسئولین ارشد نظام توجه کنیم می بینیم که در نگاه آنان  هزینه کرن در آموزش و پرورش نوعی سرمایه گذاری است که به توسعه پایدار در آینده منتهی می شود و بدون سرمایه گذاری در این حوزه نمی توان در مسیر توسعه و پیشرفت گام برداشت .

اما آیا این شعارها تاکنون آن گونه که باید و شاید عملیاتی و اجرایی شده است ؟

آیا مسئولین توانسته اند دغدغه های معلم را برای ایفای نقش محوری تعلیم و تربیت برطرف کنند ؟

آیا یک معلم در کلاس درس و مدرسه ؛ دغدغه معیشت و درمان ندارد ؟

با کمال تاسف باید گفت که دغدغه اصلی معلم باز هم  معیشت اوست و در پس تمام نگرانی ها آینده مبهم معلم و تامین رفاه و آسایش خانواده او حرف اول را می زند .

ناکارآمدی سیستم های اجرایی پای معلم را به تجمعات صنفی کشاند و معلم این بار در فضایی خارج از مدرسه و کلاس درس در برابر  تبعیض و بی عدالتی ها فریاد کردو خواستار عدالت  و اعمال شدن طرح نظام هماهنگ پرداخت ها شد .

معیشت معلمان و اقتصاد آموزش و پرورش

به جای آنکه مسئولین صدای عدالت خواهی و استمداد معلمان را بشنوند این صدا خیلی زود به گوش  خانواده ها و دانش آموزان رسید و آنان دریافتند که زندگی معلم با سختی می گذرد و او برای گذران زندگی خود دررنج و  تعب است .

آری !

دیگر در کلاس انشاء کمتر دانش آموزی می خواست معلم شود چرا که می دانست برای معلم شدن برای خود را برای زندگی سخت آماده کرد و رفاه و تجمل گرایی آن چنان نهادینه شده بود که کمتر کسی با اختیار خود می خواست که به آغوش سختی و رنج برود . 

این وضعیت نامناسب اقتصادی کار را به جایی رساند که معلم در برنامه های رسانه ملی به استهزاء گرفته شد و منزلت اجتماعی او توسط دانش آموز تنبلی که خود به کاهلی و تنبلی خود معترف بود ، خدشه دار شد .

البته باید در آسیب شناسی این موضوع به عوامل محتلفی پرداخت که در این سالها دست به دست هم دادند که موضوع " علم بهتر است یا ثروت " به گونه دیگری معنا شود .

اگر متولیان تعلیم و تربیت در این سالها بر مواضع حمایت از معلم و تلاش برای ارتقای سطح معیشت و رفاه او همپای با دیگر دستگاهها ، پافشاری می کردند شاید امروز ، منزلت اجتماعی معلم وضعیت بهتری پیدا می کرد و ما این چنین در هیاهوی ثروت اندوزی  و رفاه طلبی جامعه فراموش نمی شدیم .


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت
چهارشنبه, 03 مرداد 1397 11:28

خدشه سر"خط" = خطشه

گاف حاجی بابایی و وزارت پرویز ناتل خانلری

مگر نه این است که نوشتار قراردادی است؟

اصلا چه کسی مرا ملزم کرده که به عنوان یک پزشک،"طحال"را "تهال" ننویسم؟
من اصلن می خواهم به جای سل بنویسم "صل"!
شک نکنید  معنا از آن مستفاد می شود!
چرا که قبل از آن مجبورم بنویسم بیماری و همگان می دانند این "صل" با شرکت عظیم "شل"و یا سلام و درود عربی (صلّ) و یا یا یک هنرپیشه هندی اشتباه نمی شود و خواننده یا شنونده می فهمد که منظور همان بیماری باستانی و مشهور است.
تهال هم همین طور است..به هر حال طرف می فهمد که منظور همان عضو مظلوم واقع در ربع فوقانی چپ آدمیزاد است، حالا با "ت" دو نقطه یا  "ط (دسته دار سابق!).
بنابراین اشتباهات املاییِ متخصصان فیزیک و شیمی و پزشکی، با ناتوانی های بنیادین زبان فارسی قابل توجیه است و چه بسا با ایراد از یک متخصص شیمی که نشادر را نوشادور نوشته این جواب را بشنوید که :

چه ایرادی دارد؟
من  انگلیسیِ آن را می دانم و حتی یک "کلاس"کذایی برای شما هم بگذارد.
اما...تصور کنید که پزشک باشید و در مقام وزیر بهداشت در یک سخنرانی یا توییت به جای مداوا بنویسید "متاوا"و یا به جای درمان بنویسید" دروان"  !
آن وقت جواب هزاران پزشک و پرستار و بهیار و...را چطور می خواهید بدهید؟

قبول دارم که "خدشه" واژه بسیار مستعملی نیست،اما این را هم نمی توانم هضم کنم که چطور یک وزیر در مقام" وزارت آموزش و پرورش" با این همه معلم و استاد و ادیب باسواد در اقصی نقاط کشور، سالها وزیر بوده و یک بار در هیچ نامه یا نوشته ای یا احیاناً کتابی با این واژه برخورد نکرده است؟

شاید کتابخوانی و سعی در کسب علم، سوابق افراد را "خطشه "دار می کند و فرصت های باد آورده را از آنها می گیرد .

چه بگوییم؟

می دانید عکس زیر متن از کیست؟
او "  پرویز ناتل خانلری" است.

روزگاری او هم بر مسند وزارت فرهنگ ( آموزش و پرورش ) تکیه زده بود.
بیش از سیصد عنوان کتاب و مقاله و نشریه پر بار "سخن" و شعر درخشان "عقاب"که یک نقطه عطف در ادبیات پارسی بود تنها گوشه ای از زندگی پر بار این بزرگ مرد است..
او در کنج عزلت و بعد از تحمل ماه ها زندان، در گذشت در حال یکه حتی خانه او هم مصادره شده بود.
کم حافظه ایم، قبول! اما نه آنقدر که دیدن این عکس و جایگاه رفیع و بی نظیر او در  "آموزش و پرورش"روح و روانمان را "مخطوش"(مخدوش) نکند.


"سوی بالا شد و بالاتر شد
راست با مهر فلک همسر شد

لحظه ای بعد بر این لوح کبود
نقطه ای بود و سپس هیچ نبود"

دو بیت پایانی شعر جاودانی "عقاب" از دکتر خانلری.

گاف حاجی بابایی و وزارت پرویز ناتل خانلری

کانال دکتر بهروز صادقی

منتشرشده در یادداشت

قانون ممنوعیت به کارگیری بازنشستگان و استثناها

محدودیت مکان‌های شغلی در سازمان‌ها، ادارات و موسسات دولتی باعث شده است که ضرورت استفاده از نیروهای تازه‌نفس پدید آید. مقوله بازنشستگی در صورتی که شرایط آن به‎دقت تنظیم شده باشد و با وسواس اجرا شود، پدیده مثبتی محسوب می‌شود. بدیهی است که این‌ امکان وجود دارد که در بعضی از مشاغل، نیروهای متخصص کم باشند و این موضوع باعث شود که بازنشستگی در این مشاغل ایجاد اشکال کند؛ از طرفی ممکن است افرادی نیز ویژگی‌های خاصی داشته باشند که در سِمت‌های مختلف قابل استفاده باشند و از جهت وجود اطمینان بسیار بالا لازم باشد که حداکثر استفاده زمانی از آن‌ها بشود. البته که جمع این‌ موارد با یکدیگر شاید کاری دشوار باشد اما با‌اطمینان محال نیست.

بازنشستگی از نظر ایجاد بالقوه اشتغال هم لازم و هم مفید است. نکته ای که باید در نظر گرفت اینکه هر اندازه تعداد استثنائات کمتر و شرایط شمول استثنا بر افراد سخت‌تر باشد، بهتر است. در صورتی که استثناها چنان تعریف شود که شامل تعداد بیشتر و احیانا نامشخصی از افراد شود، در حقیقت نیت تصویب این‌گونه قوانین نقض می‌شود.

آنچه کلیات آن به‌تصویب رسیده است تا حد زیادی پاسخگوی نیازهایی از این قبیل است. البته شاید لازم باشد که در زمان تصویب جزییات سعی شود که دامنه استثنائات محدودتر باشد. در ضمن گویا به لحاظ ظن عدم اجرای قانون توسط بعضی از سازمان‌ها، موسسات و نهادها این‌نگرانی از سوی برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی مطرح شده است.

در این خصوص گفتنی است که این تفکر یا به تعبیر بهتر تصور و توهم که قانون را می‌شود اجرا نکرد، باید از اذهان همگان از صدر تا ذیل پاک شود.

قانون ممنوعیت به کارگیری بازنشستگان و استثناها

عدم اجرای قانون، هم ضمانت اجرای قانونی در سطح اختیارات مجلس و هم ضمانت اجرای کیفری برای افراد و آحادی که دچار این توهم باشند، دارد اما اجرای قاطع قوانین وقتی ممکن است که ضمانت‌های اجرا نسبت به همگان بدون توجه به موقعیت اجتماعی یا وابستگی‌های خوشاوندی و سایر مواردی که باعث تفاوت مردم با یکدیگر می‌شود، اجرا شود؛ در غیر این‌صورت تصویب قوانین نوعی اتلاف وقت و نیروی انسانی و ثروت ملی است.

بنابراین در عین حال که کلیت قانون ممنوعیت به‌کارگیری بازنشستگان امری مناسب قلمداد می‌شود اما در اجرای آن باید دقت لازم مبذول شود زیرا از یک‌سو اگر در مرحله اجرا به مشکل برخورد کند، تصویب آن بی‌ثمر خواهد شد و در وهله بعد اصل قانون‌گرایی زیر سوال خواهد رفت. در عین حال این دو مورد نافی ضرورت قانون‌گذاری امر اخیر نیست زیرا چنین استدلالی که قانون در کشور اجرا نمی‌شود پس باید قانون‌گذاری نکرد قابل پذیرش نیست، به‌دلیل آنکه اگر چنین گزاره خطرناکی را بپذیریم سنگ روی سنگ بند نمی‌شود و قانون ذبح سلایق فردی خواهد شد.

روزنامه قانون

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

انتصابات علیرضا کاظمی تا چه میزان با تعهدات و قول های مسعود پزشکیان هم خوانی داشته و توانسته رضایت معلمان را جلب کند ؟

خیلی زیاد - 1.9%
زیاد - 0.9%
متوسط - 2.3%
کم - 2.5%
خیلی کم - 92.4%

مجموع آرا: 1986

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور