شاید بر حسب رسم ما ایرانیان یا بهتر بگویم به رسم مألوف دولت مردان ایران زمین باید مشکل اتفاق بیفتد بعد در باره اش صحبت کنیم ولی مشکل نیروی انسانی شاید چندین سال است اتفاق افتاده ولی چون با هر ترفندی بالاخره کلاسی خالی نمانده (نمی گویم بدون معلم نمانده) به صدا و سیمای ما که مو را از ماست بیرون می کشد راه نیافته و گردانندگان سایت های مجازی نیز چون این مشکل به سکه و دلار و تحریم و ...گره نخورده کمتر به آن پرداخته اند.
امروز شاید به تنها چیزی که کمتر اهمیت داده می شود سرنوشت فرزندان معصوم است که اولیای بیچاره به فکر سیر کردن شکمشان و تهیه ملزومات تحصیل آنان با گرانی دست و پنجه نرم می کنند و فقط توان رسیدگی به امروزش را نیز به مشکل دارند و دولت هم که فقط فکر می کند آموزش و پرورش را اداره می کند.البته بهتر بود عرض کنم خیال می کند که آموزش و پرورش را اداره می کند در حالی که این همت خود مردم و از جان گذشتگی معلمان است که هنوز این سازمان عریض و طویل نیمه جانی دارد و نفس می کشد.
سیستم نیروی انسانی آموزش و پرورش هم از نظر کیفیت و هم از نظر کمیت در حال فروپاشی است و آثار سهمگین آن را اندک اندک مشاهده می کنیم و دامنه گسترده آن را از مهر ماه امسال مشاهده خواهیم کرد.
این مقاله مشکلات نیروی انسانی را در دو بعد ( علل افت کیفی و علل افت کمی) بررسی می کند.
1- زمانی در همین کشور به معلمانی که در یک سال 176 ساعت دوره می دیدند معادل یک ماه حقوق، پاداش می دادند تا به افزایش دانایی خود در راستای آموختن بهتربه دانش آموزان ترغیب شوند و علاوه بر پاداش، طی دوره ها در تعجیل گروه نیز موثر بود که از تاریخ اول فروردین 79 اجرا و متاسفانه از اول فروردین 86 (به استناد بند 15 مصوبه شماره 19408/ت 37135 ه مورخه 11/2/86 هیأت محترم وزیران موقوف الاجرا شده است) مشمول مهرورزی دولتمردان شده و لغو گردید.
در آن موقع بنده رئیس آموزش متوسطه استان بودم و یادم هست که یک روحیه برتری طلبی علمی بین معلمان رواج شدیدی پیدا کرد و در هر فصلی از سال معلمان عزیز در دوره های مختلف شرکت می نمودند.الان نه تنها این قانون لغو شده بلکه حتی معلمان با پول خودشان نیز برای شرکت در دوره ها محدودیت دارند.دوره های ضمن خدمت فقط برای کتب جدیدالتالیف الزام دارد.
2- در دهه 80 برای تشویق معلمان به ادامه تحصیل و رسیدن به مدارج عالی، قانونی تصویب شد که معلمان فوق لیسانس و دکتری معادل 80 درصد همتایان دانشگاهی خود حقوق بگیرند که با فرمول های مخصوصی که فقط ستادی های وزارت بلد بودند و مرحومین اینشتین و فیثاغورث قبل از کشف آن به دیار باقی شتافتند نه تنهایی هیچ رقم قابل ملاحظه ای نشد و گاهی از حقوق اولیه فرد هم کسر می شد وبعد از چند سال اجرا لغو گردید.
3- در سال 1394 قانون اعمال فقط یک مدرک تحصیلی بعد از استخدام آخرین ضربه را پیکره سیستم آموزشی زد.این قانون شاید در دنیا به جز در کشور ما هیچ کشوری نباشد که به روز کردن دانش کارکنان را به خصوص در یک دستگاه علمی محدود کنند در حالی که آموزش و پرورش قبل از این قانون نیز هیچ کمکی به تحصیلات معلمان نمی کرد و معلمان زحمتکش از حقوق ناچیز خودشان خرج هزینه تحصیل خود را می پرداختند.
4- به دنبال کاهش اعتبارات آموزش وپرورش از سال گذشته حتی آموزش ضمن خدمت ضروری که برای معلمان کتابهای جدیدالتالیف پایه یازدهم درسال گذشته و پایه دوازدهم برای امسال به طرف آموزش مجازی سوق پیدا می کند.و این در حالی است در یک بررسی از آموزش های ضمن خدمت کلاس های حضوری توسط شخص بنده، همکاران اظهار داشتند که وقتی در جمع همکاران حضور داریم از همدیگر بیشتر می آموزیم تا از مدرس دوره، با مجازی کردن دوره ها این امکان را نیز از همکاران گرفتیم بماند آفت های دیگر آموزش های ضمن خدمت مجازی که در این مقال نمی گنجد.
5- کتابخانه مدارس فاقد کتابهای مرجع و به روز است و مدیران امکان توانمندسازی معلمان را در قالب برگزاری کلاس یا گردش های علمی ندارند. چند سالی است که سرانه آموزش و پرورش که در قالب فصل 5 به مدارس ابلاغ می شد به ناچیزترین رقم کاهش پیدا کرده و حتی رقم پرداختی از این بابت کفاف 20 درصد هزینه های کارکرد برق، تلفن، گاز و آب نمی کند و بقیه کسری را مدیران محترم مدارس از اولیای محترم مدارس می گیرند که با توجه به تناقض آن با اصل 30 قانون اساسی هر سال با رسانه ای شدن این موضوع و عزل چند مدیر بدشانس از خیل مدیران که ناچار به این کار هستند قضیه به ظاهر فیصله پیدا می کند تا سال دیگر. با این وضعیت انتظار از مدیر برای خرید کتب مرجع و جدید،برگزاری اردوهای علمی برای معلمان و تشکیل کلاس های ویژه دور از ذهن است.
6- فرم های ارزشیابی از معلمان و بحث کارشناس ارشد،خبره و عالی به دلیل عدم مطالعه کارشناسی و عدم تاکید جدی و کامل بر ویژگی های علمی، در عمل هیچ کمکی بر افزایش کیفیت نیروها نکرد.
7- زمانی در این کشور به کسانی که در دوره ابتدایی خدمت می کردند رقم قابل ملاحظه ای بیشتر از معلمین سایر دوره ها پرداخت می شد بعد از چند سال اجرا در راستای صرفه جویی حذف شد.
8- زمانی در این کشور به معلمان پایه اول ابتدایی در هر سال مبلغی پاداش می دادند که معلمان باسواد و امتیاز بالا به تدریس در پایه اول ترغیب شوند که این تصمیم نیز بعد از چند سال اجرا حذف شد.
9- تعدادی از مدارس متوسطه که ضعیف بودند تحت عنوان مدارس لازم التوجه شناسایی و هر سال رقمی ویژه برای افزایش توانمندی علمی دانش آموزان و برگزاری کلاس های تقویتی هزینه می شد.
10- برای جبران نابرابری آموزشی در مناطق محروم برای تابستان طرحی به نام «طرح تقویت بنیه علمی دانش آموزان مناطق محروم» گذاشته بودند و بودجه خوبی هم در راستای برقراری عدالت آموزشی به این امر اختصاص پیدا می کرد که متاسفانه کم رنگ و نهایتاً حذف شد.
11- به کارگیری نیروهای حق التدریس و نهضتی قبل از طی دوره های آموزشی و برگزاری آزمون از آنها، هیچ فیلتر علمی برای گزینش علمی آنان نگذاشت و متاسفانه دوری جستن از آزمون ها به عنوان یک مطالبه درآمده در حالی که هدف آزمون کشف نارسایی ها و تلاش در جهت رفع آن نارسایی هاست و هیچ تاثیری در قبولی یا عدم قبولی نباید داشته باشد. حتی تشکیل کمپینگ هایی مانند « نه به آزمون جامع» توسط ماده 28 های جدید الاستخدام یک نوع مقاومت در برابر آزمون هایی می باشد که هدفش کمک به رفع ضعف آموزشی و تقویت نکات قوت آنان است.
12- مجلس شورای اسلامی تا حال چندین بار با مصوبه هایش آموزش و پرورش را ملزم به به کارگیری نیروهایی در سطح وسیع 12000 نفری 40000 نفری کرده که نه به سن شان توجه شده است و نه به ارتباط مدرک تحصیلی آنها و نه منطقه جغرافیایی آنان که آیا نیازی به نیرو دارند یا ندارند و نه بودجۀ خاصی برای آموزش و توانمندسازی آنان تصویب کرده است.انتظار می رفت ضمن توجه به مولفه های ذکر شده و بعد از انجام فرآیند توانمند سازی نسبت به رسمی شدن آنان نیز اقدام می کرد و این همکاران در بلاتکلیفی نمی ماندند.
13- قبل از اجرای نظام 3-3-6 نیروهایی که در آموزش و پرورش کار می کردند قریب به اتفاق رشته های تحصیلی آنها با دوره ای که در آن تدریس می کردند مرتبط بود یعنی تنوع رشته های تحصیلی در دوره ابتدایی کمتر ار 10رشته بودمانند: رشته آموزش ابتدایی اعم از کاردانی یا کارشناسی، مدیریت آموزشی، تکنولوژی آموزشی، روانشناسی تربیتی و... در اولین سال اجرای نظام 3-3-6 که یکباره آموزش و پرورش با 20 درصد کمبود نیرو در دوره ابتدایی مواجه شد و از طرفی پایه اول راهنمایی حذف شد و 33 درصد نیروهای مشغول در دوره راهنمایی مازاد شدند که جبراً به ابتدایی هدایت شدند و هر سال با حذف یک پایه این فرآیند به دوره متوسطه رسید و باز مازاد آن به دوره ابتدایی سرریز شد و از طرفی استخدام های غیرکارشناسی حتی غیر ضروری و مازاد بر نیاز در بعضی از مناطق و استانها تنوع رشته های معلمین شاغل در آموزش ابتدایی را به بالاتر از پانصد رشته رساند. دامنه تنوع این رشته ها از کارشناس آموزش ابتدایی صد در درصد مرتبط تا معماری، فلزکاری و کتابداری صد در صد غیر مرتبط با تدریس در دوره ابتدایی گسترده شد. هدف فقط این بود کلاس خالی نماند ؛ گاهی به ناچار نیروهای خدماتی که چندین سال بود مدرک گرفته بودند و به هر مقامی می رسیدند تقاضای تبدیل به رسته آموزش را داشتند، از روی ناچاری تبدیل و قبل از فرصت یافتن برای هر آموزشی روانه کلاس شدند.
14- در مورد حقوق ناچیز معلمان و چند شغله بودن آنان آنقدر نوشته و گفته شده است که تکرار آن برای خوانندگان عزیر ملال آور است ولی کو گوش شنوا در دولت و سازمان برنامه و بودجه، که ظاهراً خیال می کنند اگر از حق معلمان زحمتکش کسر کنند کلیه مشکلات اقتصادی کشور را حل می کنند ، امسال نیز به جای اجرای رتبه بندی سختی کار آنان را حذف کردند.
15- بد رفتاری و بدقولی با معلمان بازنشسته هیچ انگیزه ای را در شاغلین نگذاشته است ؛ در سال های قبل معلمان وقتی خدمت شان به سی سالگی می رسید درخواست ادامه خدمت می دادند ولی متاسفانه الان شش ماه مانده به زمان بازنشستگی، درخواست بازنشستگی خود را تقدیم آموزش و پرورش می کنند در حالی که مجرب ترین وکیفی ترین نیروها را ما در 48 سالکی یا 50 سالگی عمر خود از دست می دهیم چون رغبتی برای ماندن در آنها ایجاد نکرده ایم.
ای کاش وزراء و مسئولین ارشد دولت نیز مجبور به گذراندن چند ساعت ضمن خدمت در طول 4 سال وزارت خود می شدند ؛ حداقل الگوی کشورهای توسعه یافته ای مانند سنگاپور و مالزی را مطالعه و از آن امتحان می دادند و می دانستند که چگونه با تاکید برآموزش و پرورش کشور خود را از قعر عقب ماندگی و تباهی به پیشرفته ترین کشورهایی دنیا رساندند، نشان به این نشان که جدول نتیجه آخرین آزمون تیمز TIMSS (2015)را که هر چهار سال یک بار در سطح جهان برگزار می شود آورده ام تا مسئولانی که فرصت مطالعه ندارند حداقل به این نمودار توجه نموده و تأمل کنند.سنگاپور هم در علوم پایه چهارم و هم در علوم پایه هشتم رتبه اول جهان، ایران در علوم پایه چهارم رتبه پنجم از آخر و در علوم هشتم رتبه سیزدهم از آخر را داراست.
دلیلش روشن است در سنگاپور اولین اولویت دولت آموزش و پرورش و رعایت شایسته سالاری در مدیریت های آن است.این موارد فقط بخشی از نامهربانی های است که در حق آموزش و پرورش شده است اگر همه آنچه که موجب افت کیفیت شده است را توضیح دهیم باید چندین کتاب در این مورد نوشت.
مسئولان عزیز، دیر نشده به معلمان عزت دهید و خرج کردن در آموزش و پرورش را هزینه ندانید بلکه سرمایه گذاری بدانید تا معلمانان بیش ازپیش از جان مایه بگذارند و کشور را آباد کنند معلمان زیادند ولی زیادی نیستند.زیادند پس توانمندی زیادی هم دارند زیادند پس نفوذ زیادی نیز دارند،زیادند پس قدرت زیادی نیز دارند، از توانمندی آنها غافل نشوید و از نفوذ و قدرت آنان در سروسامان دادن به کشور استفاده کنید ولی نه فقط در انتخابات ها !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از حقوق شهروندی که مردم حق مطالبه از دولت دارند، آموزش است. آموزش، صرفاً فرآیندی نیمکتی نیست که دولتها، از طریق معلم و تخته سیاه به دانش آموزان ارائه میکنند. آموزش فرآیندی مستدام است که دولتها موظفند به طور توقفناپذیر برای همه اقشار، طبقات و گروههای سنی و جنسی فراهم آوردند. آمار دانش آموزان و دانشجویان به تنهایی گواه بر عملکرد آموزشی دولتها نیست. بلکه رفتار و کنشهای شهروندان کارنامهای است که میتوان با ارائه آن موفقیت یا ناکامی دولتها را در ارائه آموزش نشان داد.
اینجا به عملکرد آموزشی دولتها در حوزه آموزش و پرورش و آموزش عالی نمیپردازیم ـ که البته آن خود مثنوی بلندی است که باید صاحبنظران به طور ژرف به آن وارد شوند ـ به عبارتی قصد این سخن، پیمایش اندازه آموختههای نظام آموزشی به دانش آموزان و دانشجویان نیست بلکه اشارهای است بسیار گذرا به آنچه در مجموعه نظام آموزشی و اجتماعی ما، از کودکستان تا دانشگاه، به ما نمیآموزند.
مثلاً به ما نیاموختهاند که در پیادهرو چگونه راه برویم، در خیابان چگونه رانندگی کنیم و در جاده چگونه برانیم تا کمتر دچار حوادث ویرانگر شویم.
به ما نیاموختهاند که با همدیگر چگونه سخن بگوییم. اگر مسئولیم با مردم چگونه حرف بزنیم و اگر مردمیم، با مسئولان چگونه؟ به ما نیاموختهاند که خود محور نباشیم، به نظرات دیگران به اندازه نظر خود احترام قائل شویم، انتقادات را بپذیریم و بپذیریم کسی که اعتراض میکند، الزاماً معاند نیست و شاید خیرخواه باشد … برای رفع مشکلات چارهجویی کنیم نه برای بستن زبان منتقدان.
به ما نیاموختهاند که به کار خود متعهد باشیم، برای کار خود و مسئولیت خود حرمت و قداست قائل شویم، کم بودن حقوقمان، مطلقاً دلیل قابل قبولی برای کمکاری و اهمال و کارشکنی نیست… باید در سختترین شرایط، صادق باشیم و متعهد.
نیاموختهاند که برای ضعفها و خطاهای خود، توجیه نتراشیم و ضعفها و خطاهای دیگران را دلیل نیاوریم. نیاموختهاند که قدرت یک کشور، به عملکرد تکتک شهروندان آن بستگی دارد و به امید جبران دیگران، نمیتوان سهم خود را در پیشبرد یک گام، فراموش کرد و وانهاد…
به ما نیاموختهاند که در بحبوحه بحرانها، نباید گلیم خود را به قیمت غرقشدن دیگران، از آب برکشیم. نباید با کمبود یک کالا یا ارز، به جای اینکه تقاضا را برای آن کم کنیم، به سمت آن هجوم ببریم!
نیاموختهاند که در اوضاعی که بسیاری از مردم، در مضیقه اقتصادیاند، بیجهت به ترکیه و دوبی سفر نکنیم، نیاموختهاند که ۵ر۱۰ میلیون نفر در یک سال به خارج رفتن، نشانه رشد اقتصادی نیست، بلکه بیتوجهی فرهنگی است…
به ما نیاموختهاند که در بحران آب و انرژی، چگونه درست مصرف کنیم. یاد گرفتهایم که بیمحابا مصرف کنیم و چند برابر آنها که آب بیکران دارند، آب هدر دهیم و در هنگامه بحران، اصلاً روش مصرف درست را، حتی در یک وضو ساختن ساده، نمیدانیم…
به ما نیاموختهاند که چگونه حرمتها را حفظ کنیم. نیاموختهاند که هر انسانی، جلوه و جمال ذات الهی است و نیاموختهاند این سخن به درستی یعنی چه. نیاموختهاند که این یعنی حق نداریم حرمت و آبروی افراد را، به ثمن منافع و مصالح سیاسی، زیر پا له کنیم. نیاموختهاند که با اغراض سیاسی، از دختربچه مدرسهای در تلویزیون اعتراف نگیریم…
نیاموختهاند که صرفاً به این دلیل که از چیزی خوشمان نمیآید، حق منکوب کردن و نابود کردن آن نداریم. نیاموختهاند که با هر که مخالفیم، نباید او را از حقوق شهروندی و بلکه از هستی و حق حیات سلب کنیم.
نیاموختهاند که اگر کسی را ما قبول نداریم، یا او ما را، حق اظهار نظر و سخن و گفتن و نوشتن را از او نستانیم.
به ما نیاموختهاند که در هنگامه هجوم بیگانه و جنگ روانی و بحران در اقتصاد و ارز برای مصارف شخصی از ارز دولتی سو استفاده نکنیم، ۲ تن طلا در خانه پنهان نکنیم، ایجاد التهاب و نگرانی و سیاهنمایی نکنیم…
به ما نیاموختهاند، که همه با هم برابریم، حق برتری طلبی نداریم، حق دستاندازی به بیتالمال و آبروی دیگران و اموال عمومی و جنگل و کوه و دریا را نداریم. نیاموختهاند که حق اندوختن منافع فردی به بهای نابودی منافع ملی را نداریم …
و خلاصه نیاموختهاند که چگونه، نه با رقابت و نزاع و برتریجویی، که با همدلی و همیاری و همکاری، بتوانیم برای خود و دیگران زندگی و آینده بهتری بسازیم…
روزنامه اطلاعات
تاریخچه سند تحول بنیادین چیست ؟ آیا این سند می تواند حلال مشکلات و مسائل دستگاه تعلیم و تربیت باشد ؟ چه کسی و یا جربانی نگاه سیاسی و یا ایدئولوژیک را وارد این سند کرد ؟ سند ملی آموزش چه بود و چگونه به سند تحول بنیادین قلب ماهیت کرد ، نکات مثبت این سند کدام ها هستند و...
در نشست اخیری که « محمود مهرمحمدی » از مجریان و تدوینکنندگان اصلی سند تحول بنیادین آموزش و پرورش برگزار کرد ؛ « صدای معلم » از تفاوت سند ملی با سند تحول بنیادین پرسش کرد اما ایشان سریع از کنار این موضوع مهم گذشت ! ( این جا )
« اعظم پویان » گفت و گویی را با « اقبال قاسمي پويا » ، پژوهشگر حوزه آموزش و پرورش که در جريان نوشتن سند تحول بنيادين حضوری فعال داشته انجام داده است که شما را به مطالعه دقیق آن دعوت می کنیم .
اعظم پويان: سند «تحول بنيادين آموزش و پرورش» از آن دست اسناد بالادستي است که با وجود مدينه فاضلهاي که براي تعليم و تربيت نسل آينده اين سرزمين ترسيم کرده، نتوانسته به رؤياهايش جامه عمل بپوشاند. سالهاي زيادي از زمان نوشتن سند چشمانداز 20 سال که قرار بود زمينه توسعه ايران در ابعاد اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي را فراهم کند، ميگذرد. در بلاتکليفي سند چشمانداز همين بس که اسناد ديگري که در حوزههاي مختلف پيرو آن چشمانداز نوشته شد، همچنان در سردرگمي چگونگي اجرا در نيمه راه ماندهاند. اقبال قاسمي پويا، پژوهشگر حوزه آموزش و پرورش که در جريان نوشتن سند تحول بنيادين حضوری فعال داشته، در گفتوگو با «شرق» از چرايي اجرانشدن سند «تحول بنيادين آموزش و پرورش» ميگويد.
ماجراي نوشتن سند تحول بنيادين آموزش و پرورش از کجا شروع شد؟
من هم خودم در سند مشارکت داشتهام و هم به نحوي منتقد سند هستم. من در پژوهشگاه تعليم و تربيت بودم و آقاي عبدالحسن نفيسي که کتاب روششناسي تدوين سند را نوشتهاند، به من گفتند علاقهمند هستيد در نوشتن سند (که آن زمان سند ملي بود و با سند تحول تفاوت ماهوي دارد) همکاري کنيد. قرار بود بر مبناي سند چشمانداز 20 ساله که مجمع تشخيص مصلحت آن را تنظيم کرده بود، ما هم به اعتبار آن و به عنوان بخشي از کشور سند چشمانداز براي آموزش و پرورش بنويسيم و اين دو با هم يک ارتباط ارگانيک دارند. انتقاداتي که به آن سند چشمانداز وارد است، به اين سند هم وارد است. اينکه آن سند اجرا شده يا نه و تا چه اندازه اجرا شده و هشت سال ديگر سند چشم انداز فرصت دارد به نتايج نهايي برسد. تدوينکنندگان اين دو سند بر اين هدف تأکيد داشتند که ما در پايان 1404 به نتايجي برسيم و الان که در اين وضعيت هستيم، از نظر کيفيت آموزش رتبه 103 را داريم البته منبع معتبر آن را ندارم ولي بههرحال اين عدد هر چه باشد ما تا اول بودن فاصله زيادي داريم. بنابراين اين سند آغاز و ضرورت و اهدافش اين بود که همگام با سند چشمانداز جلو برود.
به محض اينکه آقاي حاجبابايي آمد، دو سال زمان گذاشت تا سند ملي را به سند تحول تبديل کند و بخش عمده سند ملي را حذف کرد. تا زماني که اين مشکلات مثل تغييرات مديريتي و نگاه سياسي، نگاه ايدئولوژيک و جناحي ديدن مسائل تغيير نکند، هيچ طرحي عملي نميشود
تفاوت سند ملي که شما و دوستانتان در حوزه آموزش و پرورش شروع به نوشتن آن کرديد، با سند تحول کنوني چيست؟
اين دو سند خيلي با هم متفاوت است. سند ملي آن چنان که از اسمش پيداست، قرار بود کل کشور در آن شرکت کنند و از اين باب ملي بود و نه اينکه آموزش و پرورش ملي داشته باشيم. آموزش و پرورش ملي يعني تمام نهادهاي ذيربط و ذيصلاح بايد در اين نحله جديد فکري شرکت کنند و به اين دليل بود که براي اولين بار در تاريخ برنامهنويسي کشور ما يک کميته ديگر تشکيل شد با نام کميته عوامل محيطي مؤثر در آموزش و پرورش و من عوامل فرهنگي و تاريخي را نوشتم. اولين بار سندنويسان گفتند مسائل ما فقط آموزش و پرورش نيست بلکه مسائل ما فراتر از آموزش و پرورش است.
در واقع آموزش و پرورش با اجتماع مشکل دارد، با اقتصاد مشکل دارد و اگر نگاه اقتصادي آموزش و پرورش حل نشود، اين نهاد مشکلات خودش را خواهد داشت و اين براي ايران جديد بود. همه اينها در سند ملي لحاظ شد. سال 88 و بعد از اينکه پيشنويس سند نوشته شد، دو سال طول کشيد تا اين سند تبديل به سند تحول شود. سال 1390 آقاي حاجي بابايي سند تحول بنيادين آموزش و پرورش را در حالي معرفي کرد که پيشنويسي که براي سند تحول نوشته شد و آنچه براي سند ملي نوشته شده بود، زمين تا آسمان با هم تفاوت داشت. اينجا تصور اين بود که به بحثهاي فرابخشي برسند؛ يعني آنچه بر آموزش و پرورش اثر ميگذارد مورد توجه قرار گيرد اما در سند تحول فقط بخشي نگاه شده است.
آقاي حاجی بابايي معتقد است سند ملي را بررسي کردهاند و از آن سند تحول بيرون آمد. غير از اين است؟
ظاهرا در حرف، سند تحول از سند ملي درآمده اما آقاي حاجی بابايي اين سند را مصادره به مطلوب کردند يعني آنچه ميخواستند، از آن درآوردند. اينکه مدتي قبل هم در مناظرهاي در تلويزيون کارشناسان معتقد بودند سند تحول ايدئولوژيک يا حاکميتي است، دقيقا ناظر بر اين تصور بود که اين را ايدئولوژيک کردهاند. سند تحول فقط 30 درصد از سند ملي است و اتفاقا آن 70درصدي که در نظر نگرفتهاند مهم است. مجري سند ملي آموزش و پرورش آقاي مهرمحمدي است. ايشان وقتي سند ملي به سند تحول تبديل شد، از بزرگترين منتقدانش بودند. بزرگترين مشکل ما در آموزش و پرورش روزمرگي و سليقهايعملکردن و مقطعيبودن است.
هر کسي بر اساس بينش خودش تغييري را ايجاد کرده است. سند ملي ميخواست به تشتت آرا و چندپارگيها پاسخ دهد و به نوعي فصلالخطاب باشد تا هرکسي هرکاري دلش خواست انجام ندهد ولي در اواسط آمادهشدن سند، وزير تغيير کرد و سند هم تغيير کرد و دقيقا در همين جا دليل تناقض سند مشخص ميشود.
روح سند ملي پژوهش مدار بود. يعني بر مبناي فکر يک شخص پيش نميرفت و يافته به من ميگفت چه کنم. در سند ملي اين ديد وجود داشت که اين سند اول و آخر نيست. فرايندي، به اين سند نگاه شده است. سندي است که آغاز شده و چشماندازمان اين است که به يک تحول اجتماعي و آموزشي برسيم، اما در اين راه پيوسته ما بايد برگرديم و خودمان را اصلاح کنيم. اما آقاي حاجيبابايي در منظريه در جلسهاي که عدهاي از سندنويسان بودند و عدهاي که در تغييردادن سند به اين گروه پيوسته بودند، محتواي صحبتشان اين بود که اين سند فصلالخطاب همه کارهاست و ديگر کسي حرفي نزند و برويم اجرا کنيم.
با واژههايي که به کار بردند، يک روح قدسي به سند تحول دادند و با مقدمهاي که اولش نوشتند اين سند را يک چيز مقدس معرفي کردند. به نظر من اين اشتباه است زيرا هيچ نوشته انساني مقدس نيست و قداست براي خداوند است و آنچه انسان ساخته قدسي نبوده و نيست. با واژههاي غيرقابل سنجش چگونه بگوييم اين با معيار اسلامي قابل سنجش است. ما هزاران برداشت داريم. نه اکنون از قديمالايام همين بوده براي مثال اگر تفکر اسلامي را در سه قرن اول بررسي کنيم، ميبينيم يک تفکر معتزله بود و يک تفکر اشعري. معتزلهها، عقلگرايان خردورز و معتقد بودند دين يک امر عقلي است و شما بايد استدلال و چون و چرا بکنيد و عقل را بهکار ببريد. اگر عقل پذيرفت، بپذيريد در مقابل اشعریمذهبان ميگفتند قرآن در درجه اول در آن بحثي نيست و بحث ديني غيرقابل جدل و بحث است و مخالف معتزله بودند. امروز هم ما از اين افراد داريم. بنابراين ما از اول فرهنگ اسلامي به بعدمان افکار حداقل دو گونه عقلگرا و ثباتگرا بوده و چيز جديدي نيست و الان هم همين است. کساني که سند ملي را نوشتهاند عقلگراها هستند و تحولگرايان که سند تحول را نوشتهاند، ثباتگراها هستند.
در واقع الان که به محتوا رسيديم، غيرقابلسنجش است و کليگويي دارد. اين سند با اين شعار به خانوادهها و دانشآموزان و آموزش و پرورش کشور همچنان که پاسخي نداده است بازهم نميدهد. بايد نگاهمان به سند تغيير کند. درواقع اين سند را فصلالخطاب همه چيز آموزش و پرورش ندانيم
هدف سند ملي که بر مبناي سند چشمانداز نوشته شد، چه بود؟
اول، جلوگيري از موازيکاري. هر وزير و دولتي ميآمد براي خودش يک طرح نظام آموزش و پرورش ميآورد. از 1358 به بعد ما انواع تغييرات را در نظام آموزشوپرورش داريم. طرح کارودانش، طرح نظام متوسطه و... . دوم، جلوگيري از برخورد سليقهاي مديران. درواقع هر مدير و دولتي خاص جناح خودش يا ويژگيهاي شخصيتي خودش تصميم بگيرد. سوم، پاسخگويي به نيازهاي ملي و جهاني.
وقتي ادعا داريم ميخواهيم با جهان همراه شويم، بايد ديد جهاني داشته باشيم نميشود که جهان راه خودش را برود و ما در سنت زندگي کنيم و بگوييم با مدرنيته همراه هستيم؛ درواقع پاسخگويي به بخش آموزشي چشمانداز 20ساله. چشمانداز به بخشهاي مختلف نگاه کرده بود و خب يک نگاهش هم به آموزش و پرورش بود که بايد مسيري را طي کند که ما را در 1404 به مقام اول برساند.
وقتي ميگوييم پايه توسعه، آموزش و پرورش است بايد نقش اصلي هم همين بخش باشد.
چهارم، تحول بنيادين در آموزش و پرورش ايجاد شود. بايد تحول و بنيادي را هم معني کنيم. در سند هم گفته شده يعني تغيير اساسي. از رهبري تا يک دانشجوي معمولي کارشناسي همه مطرح کردهاند که آموزش و پرورش ما از انقلاب به بعد متحول نشده است. همه اقرار کردهاند نظام آموزش و پرورش ما نظام کهنهاي است.
پنجم، همگامشدن با تغييرات اجتماعي. درواقع سندي آماده شود که هم به خواستههاي قومي و ملي و داخلي و هم به دستاوردهاي جهاني پاسخ دهد. امروز جهان نگاه ديگري به آموزش دارد.
اکنون يونسکو تعريف ديگري از سواد دارد و معتقد است بچههاي درسخوان موفق نميشوند، بلکه بچههاي اجتماعي موفق ميشوند. در اين سند خيلي اين ابعاد ديده نميشود؛ اينکه بچه با خانواده وارد اجتماع و کارآفرين شود و البته کتاب کارآفريني هست، اما حالوهواي کلي آن نيست.
ششم، بوميسازي تحول و بيگانهگريزي. به مسائل ملي مذهبي توجه داشته يعني تلاش ميشده با وضع اجتماعي خودمان هماهنگ باشد. در واقع علاوه بر اينکه پيشرفتهاي جهاني را در نظر ميگيريم، خودمان هم از داشتههايمان استفاده کنيم و اين در سند ملي در نظر گرفته شده بود. براي مثال، آزادي معلم، آزادي مدرسه و خانواده اما در اينجا اينطور نيست، بلکه معلم کارگزار و دولت همهکاره است. آقاي حاجيبابايي حتي در انتخابات اخير هم که فکر ميکردند وزير ميشوند، گفتند ما آموزش و پرورش را دولتي خواهيم کرد. درواقع منظورشان اين است که همه افسار آموزش و پرورش در دست دولت باشد و اين يعني ايدئولوژيک.
روشي که براي اجرائيکردن سند ملي در نظر گرفته شده بود، چگونه بود؟
متدولوژي که براي اين اهداف بود، عبارت بود از پژوهشمحوري و خرد جمعي و کار جمعي. به همين دليل گستره وسيعي از آدمها براي نوشتن سند ملي دور هم جمع شدند و حدود 500 نفر از افراد در چندين کميته تقسيم شده بودند و هرکدام کارهايي را انجام ميدادند. پروپوزال تهيه و چارچوب نوشته ميشد و بعد در کميتهها مورد نقد و بررسي قرار ميگرفت و بالاخره طرح تحقيق آماده ميشد که اين طرح تحقيق يکي، دو سال طول کشيد و کل سند حدود شش سال طول کشيد که چهار سال مربوط به تحقيق و آمادهکردن پيشنويس سند ملي بود و دو سال هم تغييري بود که در زمان آقاي حاجيبابايي انجام شد که البته اديتکردن و قيچيکردن طرح اصلي بود. متدولوژي قابل توجه است. عده زيادي در آن شرکت داشتند و خرد جمعي در آن بوده و تلاش بر اين بود كه از آخرين اطلاعات ملي و جهاني استفاده و مسائل فراملي ديده شود. اين گروهها از برجستهترين پژوهشگرهاي ايران بودند. اما بايد بگويم از روز اول اين سند منتقد داشت. اصلا بدنه آموزش و پرورش سند ملي را از روز اول قبول نکرد.
چرا سند را قبول نداشتند؟ مگر کساني که سند را مينوشتند، از بدنه آموزش و پرورش نبودند؟
خير. فقط از بدنه آموزش و پرورش نبودند و دانشگاهيان هم بودند. اين سند يک مدير طرح داشت که آقاي نويد ادهم بودند و مجري داشت که آقاي مهرمحمدي بودند. اول گروهي تشکيل دادند و از متفکران جامعه دعوت کردند که اکثرا از دانشگاهيان بودند. آموزش و پرورش هم بود ولي بخش دانشگاهي آن بيشتر بود. بعد براي اينکه مطالب در يک اتاق بسته شکل نگيرد، يک کميته استاني تشکيل شد و مطالب به استانها ارسال ميشد تا نظرشان را بدهند. جمع بزرگي بود. الان که نقد هست آن زمان هم نقد وجود داشت و هيچوقت اين سند ملي روزگار خوشي نداشت. در سالن خوارزمي و در جلسهاي که دستاندرکاران سند حضور داشتند، جناب فاني به عنوان يک دانشگاهي مخالفت خودشان را با اين سند اعلام کردند و گفتند اين سند صد سال ديگر هم اجرائي نميشود اما وقتي وزير شدند، گفتند من با اين سند وزارتخانه را اداره خواهم کرد!
خودشان در نوشتن سند ملي يا تحول حضور داشتند؟
خير. در سند ملي که نبودند و در سند تحول هم کلا کار دست گروه حاجيبابايي افتاد و اين طرفيها را کلا کنار گذاشتند و يک تشکر خشک و خالي هم از ايشان نکردند. درواقع برخورد سياسي بود. اين يک حرکت سياسي است زيرا وقتي دولت اصلاحات بود، اين افراد بودند و وقتي دولت احمدينژاد آمد، گروه ديگري آمدند و سند اين شد. اين دو ديد الان مقابل هماند اما منتقداني هستند که به هر دو گروه انتقاد دارند.
مهمترين نکات مثبت سند ملي که در حال نوشتن بود، چه بود؟
به نظر من سند ملي علاوه بر متدولوژيکي که داشت نکات مثبت خوب زياد داشت که ميشود به آن پرداخت. آقاي نفيسي خودشان ميگويند که اين سند داراي ابتکارات روششناسي است که صحبت کرديم. حين تحقيق ارزيابي و اعتباريابي ميشد که يک اعتباريابي فرايندي بود. درواقع همينجور هرچه محققان مينوشتند، نميپذيرفتند. مسئله ديگر امتيازات نيروي انساني است. حدود 500 نفر از برجستگان کشور در اين طرح شرکت کردند. مسئله ديگر شيوه مديريتي است که کاملا مشارکتي بود و اصلا هرمي نبود. در اين حرکت مديريتي لازم بود که اين سند در ارتباط با بدنه آموزش و پرورش پيش رود و مديران آنها نيز همآواز شوند که نشد و اين نکته منفي سند است.
درواقع بسياري از مديران داخلي نه متوجه نوشتن چنين سندي بودند و نه بازي داده ميشدند.
نکته مثبت ديگر اين بود که طرحي به اين بزرگي در ايران نداشتيم. البته اين طرح نتوانست دستاندرکاران دولتي بدنه را با خود پيوند بزند و اين نکته منفي بود. نکات منفي هم داشت اما خود نويسندگان از جمله جناب نفيسي نقدگونهاي نوشتند و در موردش صحبت کردند و اين از نکات مثبت سند ملي است که خود تدوينکننده نقد کرده است.
نگاهي که در آموزش و پرورش بود، به نقل از آقاي نفيسي ميگويم، نگاه سادهانديشانه و خوشبينانهاي بوده است. دستاندرکاران آموزش و پرورش، شامل مديران و برنامهريزان نگاه خوشبينانهاي دارند. فکر ميکنند بچه مثل موم است و هرطور خواستي ميتواني انعطافش بدهي! اما چنين نيست. انتظار سطح بالايي از آموزش و پرورش دارند و اين افراد فکر ميکنند همه چيز اين مملکت را وزارت آموزش و پرورش بايد درست کند. آن هم آموزش و پرورشي که 98 درصد بودجهاش هزينه حقوق معلمان ميشود که همگان گلايه دارند و زير خط فقرند. اين موانع اجرائيشدن سند است.
اينجا مشکل آموزش و پرورش رسمي و غيررسمي داريم و سند اين را قاطي کرده است. سند گفته براي پاسخگويي به نياز مردم درحالي که نياز مردم اين نيست. آنچه از تلويزيون بيرون ميآيد، رسمي است. خانوادهها تقاضاي اجتماعيشان چيز ديگري است. نميخواهد دانشآموز را به بهشت ببريم، به دانشآموز، معلم خوب بدهيم، کيفيت درسي خوب بدهيم، مهارت اجتماعي و مهارت زندگيکردن آموزش بدهيم. متأسفانه محتواي سند آنقدر کلي است که هرکسي ميتواند چيزي از آن بچيند درحاليکه موارد متناقض در سند تحول وجود دارد.
اين سند ميگويد 14 سال گذشته، چرا هنوز در اجرا مشکل داريم؟
چون براي آن استلزامات در نظر گرفته نشده و فقط حرف زده شده است.
در سند ملي اين استلزامات نوشته شده بود؟
در آن سند گفته بود بايد فراهم شود و همه چيز فراملي در نظر گرفته شده بود. يعني مجلس بايد ورود ميکرد و پول در اختيار آموزش و پرورش ميگذاشت و بايد نهادهاي ديگر وارد ميشدند که اين اتفاق ديده نشد. در واقع مشکلات آموزش و پرورش مشکل خودش نيست بلکه بايد ديد در بيرون چه اتفاقي ميافتد. وزارت کشور چه ميکند. نيروي انتظامي چه ميکند. وزارت اقتصاد و بهداشت و کشاورزي براي آموزش و پرورش چه ميکنند.
در طول چهار سال تدوين سند ملي چهار وزير تغيير کرده و دو سرپرست. اين يعني تشتت. هرکدام آمدهاند و رفتهاند، چيزي گفتهاند و سند براي اين آمده بود که وقتي اين افراد تغيير ميکنند، سند تغيير نکند ولي دقيقا برعکس اين اتفاق افتاد. به محض اينکه آقاي حاجی بابايي آمد، دو سال زمان گذاشت تا سند ملي را به سند تحول تبديل کند و بخش عمده سند ملي را حذف کرد. تا زماني که اين مشکلات مثل تغييرات مديريتي و نگاه سياسي، نگاه ايدئولوژيک و جناحي ديدن مسائل تغيير نکند، هيچ طرحي عملي نميشود.
تفاوت نگاه صاحبنظران به آموزش و پرورش بحثبرانگيز است. باب گفتوگو در جامعه باز نشده است. همه گروهها بايد بدون وابستگي نظر خودشان را بگويند. با بخشنامه نميشود سند را القا کرد و بدنه آموزش و پرورش هنوز نميداند سند چيست. خانوادهها عموما همان نگاه رسمي را ندارند. خانوادهها را محکوم ميکنيم كه کنکورگرا شدهاند اما چه کسي کنکور را گذاشته است! شب خوابيدند و صبح بيدار شدند، نظام آموزشي را تغيير دادند. فردا هرکس ديگري بيايد همين كار را ميکند. مديريت ما هنوز عشيرهاي و طايفهاي است. يک گروه براي گروه خودش تصميم ميگيرد. نگاهها ملي و مدني نيست.
بسياري از کارشناسان معتقدند سند تحول بنيادين، آرمانخواهانه است. نظر شما چيست؟
وقتي سند ملي آماده شد، دولت نهم روي کار آمده بود و در آن زمان جناب حاجيبابايي سند را تحويل گرفت و معتقد بود بايد به اين سند فلسفه اضافه شود. هدف اين بود که ايدئولوژي خودشان را در سند القا کنند. فلسفه را وارد سند کردند و همين باعث شد ايدئولوژيک شود و بعد دولتي شد. در واقع وقتي فلسفه گذاشته شد، دائم در هر سطر ميگويد با توجه به معيار اسلامي. درحاليکه سند اسلامي است، چون افرادي که نويسنده سند هستند مسلماناند و غیر مسلمانها که اين سند را ننوشتهاند! پس نگاه اسلامي در سند ملي حاکم بود.
از ايرادات سند تحول اين است که ابتدا بايد فلسفه ميگفتند و سپس مبناي آن فلسفه زيرمجموعه را تحقيق ميکردند ولي اينگونه نشد. ابتدا زيرمجموعه را نوشتند و سپس فلسفه را گذاشتند و بعد گفتند چگونه اينها را به هم بچسبانند؟ پس يک گروه تلفيق تشکيل دادند و به هم چسباندند و به همين دليل با هم نميخواند.
در قسمت مباني نظري آمده آزادانديشي، نقادي. خب اين با کدام معيار بايد سنجيده شود. در واقع زيرمجموعه با مجموعه بالا بهصورت ارگانيک ارتباط ندارد. در مباني نظري آمده انتظار ميرود تربيتيافتگان نظامي تربيت رسمي و عمومي (اين عمومي چرا کنار رسمي آمده!) داراي شايستگيهايي باشند که يکي از اين موارد اين است که ميگويد انتخابگر و بعد ميگويد ملتزم، خب ديگر در التزام انتخابي در کار نيست بلکه تعبد است. ظاهرا در حرف، سند تحول از سند ملي درآمده اما آقاي حاجبابايي اين سند را مصادره به مطلوب کردند يعني آنچه ميخواستند، از آن درآوردند
چه بايد کرد؟
بايد نگاهمان به سند تغيير کند. درواقع اين سند را فصلالخطاب همه چيز آموزش و پرورش ندانيم. اين سند را حلال تمام مشکلات آموزش و پرورش در امروز و فردا ندانيم. تلاش کنيم با ورود منتقدانه آنها را عملياتي کنيم. در واقع از کلمه قابل تحقق که در سند گفته، استفاده کنيم؛ هرچه را در سند قابليت تحقق دارد، اجرائي کنيم؛ همين اسلامي هم ميشود. وقتي عقل ميگويد اين روش خوب است؛ خب همين را بگيريم و کاربردي کنيم؛ چون همين را اسلام ما ميگويد. در سند تحول «حيات طيبه» ميگويند يعني بهترين و پاکترين چيزها در آن است خب بگرديم ببينيم در دنيا بهترينش چيست. همينها را اجرا کنيم. دوم، دولتها بايد اين عقلانيت را الان پيدا کنند که مديرانشان دائم همه چيز را تغيير ندهند.
با واژههايي که به کار بردند، يک روح قدسي به سند تحول دادند و با مقدمهاي که اولش نوشتند اين سند را يک چيز مقدس معرفي کردند. به نظر من اين اشتباه است زيرا هيچ نوشته انساني مقدس نيست سوم، نياز به مشارکت مردمي وسيع است. بايد معلم و خانواده وارد بحث آموزش و پرورش شود. چهارم، سعي کنيم مسائل را کلي و وسيع و بحثبرانگيز نبينيم و بيشتر به دغدغههاي ملموس فکر کنيم.
در نهايت اينکه تلاش کنيم ديگر از اينجور سندها ننويسيم چون جامعه ما نميپذيرد. نه ما بلد هستيم بنويسيم و اينکه وقتي همه چيز نوشته و تمام شد، کسي نميپذيرد.
پيشنهاد من اين است؛ اسناد سند ملي که از آغاز نوشته شده تا الان در اختيار مردم گذاشته شود و باب نقد را باز بگذارد. بايد درباره اين سند نقد و گفتوگو شود. قرار بود کل سند بعد از نوشتن ابتدا اعتباريابي شود و بعد به اجرا برسد که اصلا چنين اتفاقي نيفتاد. درواقع فرايند تدوين و طرح سند آنگونه که بايد پيش ميرفت، جلو نرفت.
سرمایه جاویدان گنجی است عیان پنهان
اخلاق ربوبی را حافظ تو شوی انسان
جزوی ز وجود ما نیکی و خوش اخلاقی
کسب علم کنی جانا آگاه به دانایی
رعنایی حُسنت هان همچون غزلی زیبا
چون آهوی صحرایی با دامنی از گل ها
فرهاد شوی مجنون چون ویس شوی نالان
امشب به کجا رامین هجران بشود پایان
عمرت نه فزون ای دل با گنج قناعت ساز
چون مورچه ای باشی آرام به دور از آز
گاهی چو شوی طوطی دنبال شکر خارا
عمرت نه درازا باد ای خام طمع دنیا
حسنت چو اجازت داد ای گوهر زیبایی
چون گل چمنی عریان مغرور نه هر جایی
شیدایی هر بلبل با حُسن جمال آرا
هر چند شود واله چون گل بشود تنها
تنهایی دانایان در عزلت تنهایی
خلقی طلبد از کس چون ماه خود آرایی
طائر که چو دانا شد از دانه رها دامی
در بند نه دامی هان او خسته کند جانی
آن سرو قدان را هان علت چه شود تنها
چون ماه غریبانی در حجب و حیا سیما
اسرار شبان گه را با باد سحر گویی
همراز شدی با این آن باده به پیمایی
با یاد محبانت چون باد به پیمایی
مقصد که یکی جانا با قافله باز آیی
هر چند که زیبا رو عاری ز حیل ای جان
این قدر توان گفتن هم صحبت دانایان
داود نوازد نی چون زهره به رقص آید
هر کس شنود نی را ای زاهده ای عابد
ماییم و مسیحا دل با ابیض ید موسی
با تخت سلیمانی حاکم به زمان عیسی
همراه همان عیسی مهدی زمان آید
آن والی امت ها آن بنده لطف عابد
دل را بکند آگاه ای گوهر دانایی
با عدل جهان عادل میزان میان مایی
ای گوهر زیبایی ای مونس تنهایی
ما منتظران ناظر هر لحظه صف آرایی
اسرارجهان روزی چون مهر شود رخشان
ای گوهر دانایی دانا تو شدی انسان
صاحب دل دورانی ای عاشق دانایی
در بزم جهانی ما میزان و جهانبانی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در ادامه تحلیل رفتاری مدیران عزیزتر از جان مبنی بر ادغام تربیت بدنی و پرورشی در تلفیق معاونت های آموزش و پرورش شاید بتوان به این نکته هم اشاره کرد که چنین اقدامی آنقدر هم که باید غیر منطقی نیست!
آمار چاقی و میزان نقصان رشد حرکتی کودکان در سنین 7 سالگی و از بدو ورود به مدرسه منفی شده است و ناظم مدرسه هم که در حیاط با صدای سوت خود قدم زنان بچه ها را تحت نظر دارد و از هر 20 دانش آموز هم یک نفر با کارت شناسائی انتظامات آویزان از گردن تمام امور را تحت کنترل خود دارند و زنگ ورزش هم که اهمیتی ندارد! اصلا آموزگار تربیت بدنی را از کجا ساخته اند؟مگر داریم! چه معنی کرده است که آدمیزادی دوپا در نقش معلم و به قول سایر معلمین و مدیران غیرورزشی با زیرشلواری بیاید مدرسه و خدایی ناکرده زبانم لال تیشرت ورزشی هم بپوشد! واویلا...
آقا مورد تایید است... اگر تربیت بدنی و پرورشی ادغام شود همه چیز عالی می شود و از این به بعد معلمین تربیت بدنی هم به جای زیر شلواری با کت و شلوار و سوت در مدرسه حضور دارند...آقای ناظم هم که سوت دارد پس معلمین تربیت بدنی هم مصداق همان بوقی هستند که آقای ناظم با سوت سوتک خود در حیاط بچه ها را هدایت می کند.
رشد حرکتی و سلامت روان و جسمانی و شادابی دانش آموزان هم که اصلا مشکلی نیست. اصلا دیواری کوتاه تر از تربیت بدنی سراغ دارید؟ برای برگزاری جلسات انجمن اولیا مربیان زنگ ورزش را تعطیل می کنند...برای جشن ومراسم روز دانش آموز و شیرینی و نقل و نبات باز هم زنگ ورزش را تعطیل می کنند...برای انجام تعمیرات ساختمانی مدارس هم همین طور...خلاصه در همه مدارس برای هر مشکلی کلا تربیت بدنی را تعطیل می کنند...حال اینکه از وزارت هم برای تحول بنیادین آموزش و پرورش تربیت بدنی را پاک کنند که اصلا جای اعتراضی نیست...
اگرچه در مطلب قبلی اشاره کردم که کلیه فعالیت های پرورشی زیرمجموعه تربیت بدنی هستند اما تصمیم دارم حرفم را پس بگیرم...اصلا ریاضی هم زیرمجموعه پرورشی است! برگردیم به دوران خوش کودکی خودمان که معلم عربی زنگ ورزش با یک توپ گرد همه را هدایت میکرد و سالم و سرحال هم بودیم.مگر زمان های قدیم کسی می دانست که ویژگی های آنتروپومتریک چیست؟! کشک چی ! ورزش ما با یک تکه سنگ بازی های تیر و وجب بود و با دوتکه چوب الک و دولک و گاهی هم کمربند بازی و خیلی که سنگ تمام می گذاشتیم "خرپلیس" بازی می کردیم که هم ورزشی بود و هم پرورشی...حال برایمان کتاب راهنما طراحی کرده اند با عنوان حرکات بنیادین! که البته اخیرا با تصمیمات بنیادین کلا مشکلات را حل کرده و صورت مسئله را در تلاش برای پاک کردن هستند و چه دیواری کوتاه تر از معلمین ورزش.
آقای رئیس و همکار عزیزتر از جانم سلام
خرسندم از اینکه ما کوتاه قامتان تربیت بدنی در بدنه آموزش و پرورش همیشه بهترین ها را برای شما به ارمغان آوردیم و باعث سلامتی و خوشحالی شما شده ایم.باعث افتخار ما هست که نیمی از بازیکنان تیم های ملی والیبال و بسکتیال و هندبال و فوتبال ما سرمایه های با ارزش آموزش و پرورش بوده اند که در ساعات درسی تربیت بدنی استعدادیابی شده اند و معلمین تربیت بدنی آنها را در جهت رشد و استعدادی که داشتند هدایت کردند...
دیوار ما کوتاه است و زبانمان عاجز از این همه جز جز!
ما سردمداران و معلمین ورزشی آموزش و پرورش بر این باور استواریم که شما با تکیه بر اعتماد به تخصص و اتاق فکر ما ورزشی ها بهترین ها را در عرصه علمی و پرورشی رقم خواهید زد...اما چه سود!
ما بی صبرانه در انتظاریم برای روزی که شما معلمین تربیت بدنی را فراخوان بزنید و در یک همایش و در یک جمع صمیمی با تشکیل اتاق فکری مملو از بهترین متخصصین علوم ورزشی دغدغه ها و راهکارهای ورزشی ما را هم پذیرا باشید...با مناظره نه بلکه با مشاوره شما را به راه راستین ورزشی هدایت میکنیم که بدانید و باز هم بدانید که اگر دیوار ورزشی ما در مدارس و آموزش و پرورش کوتاه است اما طبعمان بلند است و قلبمان به وسعت ذهن پاک تمام کلاس اولی های هفت ساله می تپد.
اگر تربیت بدنی را از عنوان معاونتی مستقل که هیچ، از صحنه روزگار هم بخواهید محو کنید رسالت ما پاک نمی شود.کلید خانه را در هر زمان به دستش صاحبش بسپارید...سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای...
به امید دیداری دوستانه...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
امروز شنبه 23 تیرماه اسفندیار چهاربند رئیس مرکز برنامهریزی و نیروی انسانی آموزش و پرورش با برخی « رسانه های گزینش شده » نشست خبری برگزار کرده است .
خبرنگاران خبرگزاری فارس ، ایسنا ، پانا و باشگاه خبرنگاران جوان به این نشست دعوت شده بودند .
این در حالی است که از « صدای معلم » و سایر رسانه ها در این نشست دعوت به عمل نیامده بود .
بر اساس گزارش ها ؛ روابط عمومی معاونت پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش این دعوت را انجام داده است .
« مرتضی نظری » رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی در نامه ای به « کاظمی » معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش خواسته است تا از ارتباط گزینشی با خبرنگاران پرهیز کرده و فرصت اطلاع رسانی برای همه رسانه ها با هر گرایشی فراهم شود .
پرسش آن است که آیا دعوت رسانه ها برای نشست خبری مرکز برنامهریزی و نیروی انسانی در حوزه وظایف سازمانی و حرفه ای معاونت پرورشی و فرهنگی است و اساسا این دو در این موضوع چه ارتباطی با یکدیگر می توانند داشته باشند ؟
نکته تاسف برانگیز در این میان آن است که چهار رسانه یاد شده در گزارش های خود از برگزاری این نشست در " جمع خبرنگاران " خبر داده اند و این در حالی است که به لحاظ " حرفه ای " و مهم تر از آن " اخلاقی " چنین وضعیتی در دعوت " گزینشی " قابل قبول نبوده است و شایسته بود این رسانه های " گزینش شده " از عبارت " برخی خبرنگاران " استفاده می کردند .
حال باید دید سیاست رسانه ای بطحایی در این گونه موارد چه خواهد بود و آیا معاونین ایشان نسبت به سیاست های اتخاذ شده در مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی " حرف شنوی " خواهند داشت .
گفتنی است در نشست« حسین خنیفر » رئیس دانشگاه فرهنگیان که در اول خرداد ماه سال جاری برگزار شد از « صدای معلم » دعوتی به عمل نیامده بود .
پایان گزارش/
57 سال است که معلمان به شرایط شغلی خود معترضند ، اما خونسردی مقامات در عدم پاسخگویی به خواسته های آنان ، نشان از دلایلی دارد که آنان بهتر از ما معلمان آنها را می شناسند و برای همین ، هنگامی که برای اعتراض ، درِ خانۀ مجلس یا وزارتخانه یا سازمان برنامه و بودجه زده می شود ، احدی احساس مسئولیت نکرده و برای پاسخگویی حاضر نمی گردد.
با توجه به معنای لغوی کلمه اعتراض :
ما در اعتراض خود می توانیم انتقاد کنیم یا ایراد بگیریم و یا بر مسئولی خرده بگیریم و مؤاخذه نموده و بازخواست نمائیم. ما اعتراض می کنیم تا به شرایط مساعد آموزشی و شغلی و رفاهی و معیشتی دست یابیم . گاه برخی اعتراضات قصد تخریب و نابودی دارند اما شاید به خاطر ماهیت شغلی مان ، ما هیچ کدام از این موارد را نمی خواهیم . ما حاضریم در سکوت مطلق فقط با حضور خودِ خردمندانه مان بگوئیم که معترضیم. نوشته های روی کاغذها که در طول تاریخ دردنامه هایی بیشمار بر روی آن نگاشته شده و زیربنای انقلاب ها بوده ، خواسته های ما را برای مسئولین متعهد بیان و آشکار می سازد.
تمامی مسئولین ، از واهمه و ترس و عدم وحدت معلمان برای نتیجه گیری در هر نوع اعتراضی مطّلع اند. در طول سالیان متمادی ، نحوۀ برخورد و بازخورد با شغل معلمی ، به دلیل حساسیت ها و اثرگذاری های مستقیم و غیر مستقیم آن بر اذهان دانش آموزان باعث گردیده است که معلم هم محافظه کار باشد و هم امنیت شغلی استواری نداشته باشد.
ما معلمان همیشه مجبور بودیم در پشت خطوط قرمز نظام سیاسی بیندیشیم و عمل کنیم . گزینش ما به جای محک زدن توانایی های تدریس مان بر سنجش اعتقادات مذهبی مان صورت گرفته است. در مدرسه بیشتر از کارکرد آموزشی یا تعلیم و تربیت ، ظاهر پوشش و میزان شرکت در نماز جماعت و دیگر مراسم مذهبی معلم زیر ذره بین بوده است.
همیشه استرس و نگرانی شدیدی بر ماهیت شغل ما سایه افکنده و ما را به خود سانسوری یا پنهان سازی واقعیت وجود و افکار واداشته است. دبیران پرورشی بیشتر از یک همکار ، سایبانی برای کنترل و نظارت بر این رفتارها بوده است که البته هویت اصلی آنان نیز برای تحقق همین مهم معنا یافته است. آنان کارکرد شغل ما را تجزیه نمودند و تربیت یا پرورش دانش آموزان را برعهده گرفتند و آموزش یا تعلیم به تنهایی برای من معلم باقی ماند. آخر مادر بدون عشق شعر قلب مادر ایرج میرزا را نمی تواند ترسیم سازد. لذا معلم این سرزمین حس اعتماد به فضای شغلی را از دست داده است. عده ای از نقش ها ، گویی از این ترس رضایت کافی دارند چون معلمی که از مدیر مدرسه می ترسد برای او اطمینان مطیع بودن می دهد ، معلمی که از دبیر پرورشی می ترسد به او تضمینی برای حرکت در خط مستقیم می دهد. یا ترس از کارمند سادۀ اداره آموزش و پرورش با احتمال گزارش منفی برای او ، به او رسالت سکوت منفعل بودن را می دهد. همه این موارد واقعیت شغل معلمی است با تعدادی فاکتور کم یا زیاد.
در جامعه ما شغل معلمی به جای داشتن جا پاهایی مستحکم جهت حرکت به پیش و رو به جلو ، در مسیری ثابت پوسیدۀ نخ نما شده ای علیرغم اثبات ناکارآمدی بدون هر نوع امکان تغییر و تحولی در آن ، در جا می زند و برای همین بهره مندی مفید همه گیری برای رشد و توسعه پایدار آموزشی و تربیتی ندارد . چون اصول انتخاب معلم و تربیت او صحیح نمی باشد :
* به همان دلیل که معلمی آخرین انتخاب افراد بیکار است .
* به همان دلیل که معلمی تنها راه و چارۀ کسب درآمد جوانان است.
* به همان دلیل که هر رهگذری جرأت و شهامت و پتانسیل معلم شدن را دارد.
* به همان دلیل که معلمی شغلی است که می توانی ارادۀ او را تسخیرسازی و او را تسلیم خواسته های منفعل خود نمایی.
* به همان دلیل که طی 57 سال کاستی ها بر روی هم انباشته شده و هیچ نظامی حتی خود نظام آموزشی توانایی تجزیه و تحلیل آنها را نداشته است.
* به همان دلیل که ترس های ما به عنوان یک معلم هم بی مورد و هم شدید ادامه دارد. ما در مدرسه با هم نیستیم که در کل کشور با هم باشیم. حس شدید بی اعتمادی به همکار و ایفای بازی نقش همکار مهربان و صمیمی که با بازنشستگی رنگ می بازد و انگار نه انگار. خصوصا در بین معلمان زن. حتی اویی را که همکار صمیمی خود می پنداشتی دیگر کنار خود نمی یابی.
* به همان دلیل که 10 سال حق و حقوق قانونی او داده نشد و از نام دیون به مطالبات ارتقا یافت اما سکوت او همچنان راه را برای میدان داری مسئولین نظام آموزشی باز گذاشت چون همیشه اول اجازه می دهیم قانون بد حاکم و نهادینه گردد سپس متوجه سد فعالیت آن می گردیم.
* به همان دلیل که همیشه آخرین وزیری که رأی اعتماد گرفت وزیر آموزش و پرورش بود و کمترین رأی نیز به او اختصاص داشت.
* به همان دلیل که هیچ وزیری هنگام گرفتن تأییدیۀ نمایندگان مجلس برای وزارت ، نایستاد و هیچ امتیازی به نفع معلمان مطالبه نکرد.
* به همان دلیل که زد و بندهای سیاسی در انتخاب مدیران کل استانها و حتی مدارس ، شدیدا به ایفای نقش پرداختند و اثرات تخریبی آن بر ماهیت شغل معلمی اثر مستقیم گذاشت.
* به همان دلیل که 57 سال تحمل شداید شغلی برای معلم ، تحمل یک واجب بوده است و تصور شرایط مطلوب تر و بهتر ، تصوری بعید به نظر می آمده است یا سکوت در گذشته نسبت به تمامی موارد ، کار امروزی ها را برای نیل به هدف دشوار ساخته است. یا آگاهی امروز برای دریافت واقعیت های پیرامون شغلی در گذشته وجود نداشت . ما فرهنگیان امروز ی واسطه تغییر هستیم و تاوان آن را می پردازیم.
* به همان دلیل که صبوری یک معلم در کلاس درس برای آموزش و هدایت و تحمل 20 تا 50 دانش آموز با تربیت متفاوت را در این مملکت هیچ کس به جز او ندارد ، اگر والدین در نگه داری تک فرزند خود امروز به بن بست رسیده اند ، یک معلم با زمزمه محبت یا دیسپلین خود کلاسی را و حتی مدرسه ای را می تواند اداره نماید.
* به همان دلیل که مسئولیت تمامی آموزش های یک کودک برعهدۀ همین معلم نهاده شده است که اگر خوب تعلیم و تربیت دهد ، افتخارش مال مدیر و مدیر کل و وزیر است اما اگر دانش آموز درس نخوان سرکشی از کلاسش بیرون جهد یا چاقویی کشد و خلافی دیگر کند ، تمامی سرنیزه ها به سوی او نشانه می رود.
و....
امروز تمامی مسئولین مدیریت کلان به نیکی می دانند که این معلم همان معلم 57 سال پیش است منتهی مراتب قدری کم صبرتر و البته آگاه تر که شروع به نالیدن کرده است. لذا نالۀ این معلم از سوی آنان به هیچ گرفته می شود. البته چون ندایی از سوی شما برای پاسخگویی نمی رسد فریاد معلم تبدیل به ناله می گردد و گر نه معلم امروز آگاهانه فریاد مظلومیت سر بر می آورد. مظلومیت شغلی و اهداف آن را. امروز تنها داشته های ما هم به بهانه صرفه جویی جهت خود بازیابی وزارتخانه ، آرام آرام حذف می گردد و همانند میدان جنگ ، جیره غذایی روز به روز کاهش می یابد و شما چقدر مطمئن هستید که ما راست قامتانِ نداری هستیم و این یعنی تحقق معنای ضرب المثل :
به مرگ بگیر تا به تب راضی شود. یعنی سختگیری مصلحتی ، کسی که برای قبولاندن شرط دلخواه خود شرایط را خیلی سخت و سنگین می گیرد تا بالاخره طرف مقابل به کمتر از آن که در واقع همان خواسته مد نظر است راضی شود. درد بزرگ ما معلمان همین است. یعنی هر چه تنگ تر شدن عرصۀ فعالیت برای معلمان .
خاطرات اول خدمت در این وادی هرگز فراموش نمی شود، حتی تلخ ترین لحظات آن . هنگام استخدام رسمی زمانی که برای انتخاب محل خدمت به اداره کل استان خود مراجعه کرده بودم در شهرستان بستان آباد استان آذربایجان شرقی ، تصادفی در پیچ مشهور به مرگ یعنی شِبلی ، صورت گرفته بود که تعدادی از همکاران فوت و مجروح شده بودند. در واقع نیاز به جایگزین داشتند. یکی از مسئولان متوسطه برای راضی شدن بنده به تب ، منطقه دور افتاده چاراویماق را پیشنهاد دادند که بالاخره خوشحال از طی مسیر 45 دقیقه ای ، همان شهرستان بستان آباد را انتخاب کردم. که فرد مسئول بعدا در یک کلاس آموزشی هنگام گلایه بنده گفتند : این از حقّه های ما بود ....غرضم از ذکر این خاطره ناخوشایند فریبکاری اول خدمتم ، تشریح حال و هوای نظام آموزشی کشورم هست که اگر با یک معلم چنین صداقت خورند ، وای به حال کل معلمان.
ما معلمان تنها ، بی کس ، بدون حامی دلسوز ، در حالی به امر خطیر نالیدن بی حاصل روی آورده ایم که ما را ترسایان می نامند یا کسانی که جرأت کامیونداران معترض را نیز ندارند. اما آنان را جهانیان نیز دیدند و حمایت کردند. باید گفت آنان شغل شان خطیرتر از من معلم است که اختیار قلب و مغز کودکان این سرزمین را دارم. او به حمل و نقل کالا مشغول است و نبض اقتصادی کشور را برعهده دارد اما من معلم ، با چاقوی تیز و ظریف جراحی که بر روی خط باریک تر از مو می توانم مانور جراحی اندیشه و خیال و احساس و... دهم ، هیچم.
اما جناب وزیر حرمت امامزاده با متولی است. شما از خط بین ما و مسئولان ، عبور نمی کنید تا بیایید و با ما هم کلام شوید. شما تنها در ورای آن خط قرمز سخن می گوئید که به کار ما نمی آید. ما متولی دلسوز همگام با خود نداریم لذا کامیونداران کشور با همدلی حتی هم صنفان خارجی خود می توانند نتیجه بگیرند اما ما خیر. قصد توهین ندارم اما خیلی از آنها حتی سواد نوشتن و خواندن ندارند اما ما هم باسوادیم و هم سواد آموزش می دهیم .
نکات زیر به گفته های وزیر آموزش و پرورش در هفته معلم امسال استناد جسته است : ( 1 )
گفتید: چرا هنوز بعد 57 سال باز مشکلات معلمان باقی است و باید تغییراتی ایجاد کنیم و انتخاب مدیران توسط معلمان را یکی از آن تغییرات ذکر کردید اما نتیجه این تصمیم چند درصد از مشکلات آنان را حل و فصل خواهد کرد ؟ و چرا هنوز از ساز و کار آن خبری نیست ؟ نمی دانم اگر این سند تحول که هر دائم از اجرای آن سخن می گوئید و آن را همانند کهکشان راه شیری علم و خرد یا تعلیم و تربیت می انگارید ، وجود نداشت وضعیت آموزش و پرورش چی می شد؟ شاید همین سند مانع رفتن و شدن و گردیدن نظام آموزشی است ؟ شاید باید چشم ها را شست و جور دیگری نگریست ! باید قبول کرد که انتخاب مدیران توسط معلمان به تنهایی ، هیچ مشکلی را حل نخواهد کرد چون مابقی ساختار همان است . یعنی ارتباط مدیر با دست اندرکاران ادارات ، نقش ژاندارمی مدیران را حفظ خواهد کرد و این فقط یک انتخاب ساده برای آسودگی خیالی است که به این سادگی اصلاح پذیر نیست.
گاه برخی همکاران تصور می شوند که با جابه جایی برخی از نقش ها در آموزش و پرورش حتی خود وزیر، مشکلات رخت بر می بندد اما نقش ها متأسی از قواعد و اصول حاکمند . امروز اگر امیرکبیر هم برای انجام اصلاحاتی بیاید جزوی از سیستم موجود خواهد شد و اختیار و اراده ای برای مبارزه نخواهد داشت. خیلی از نمایندگان امروز مجلس دیروز در شهر خود فعال ، مسئولیت پذیر و اثرگذار بودند اما امروز در مجلس ، کار مفیدی برای همشهری های خود نمی توانند انجام دهند. یا باید بپذیریم دیروز ، آنان نقش بازی می کردند و خود واقعی شان در ارتباط با شما نبود و یا باید بپذیریم که امروز ساختار مجلس او را متوقف ساخته است.
گفتید که معلمی که راه پر فراز و نشیب روستا را طی می کند تا به مدرسه برسد، آینده نظام را می سازد، مگر او دیده می شود که تا ترسیم گر آینده هم باشد! شاید بهتر باشد رئیس جمهور پرسش مهر امسال را خطاب به خود معلمان و از آنان بپرسند که خاطرات شروع خدمت خود را در روستاهای صعب العبور کشور بنویسید تا همگان بدانند آینده سازی یعنی چه ؟ آخر شما مسئولین سالی یک بار یاد مهربانی در مهر می افتید و رئیس جمهور برای دانش آموزان سئوالی طرح می نمایند، برای 365 روز یک روز مهربانی لابد کافی است! یا بهتر است در مهر امسال جناب رئیس جمهور از دانش آموزان بپرسند که معلم کیست و جایگاهش چیست ؟ تا شاید پاسخ ها ، منبع خیری برای تغییر باشد.
همچنین گفتید : یکی از نقاط ضعف آموزش و پرورش این است که نظام و ساختار سازمانی بسیار متمرکز و طولانی دارد و علیرغم ویژگی ساختار سازمانی ، ارتباطاتش خیلی ضعیف بوده و مکانیسمی ندارد که با اعضا واقعیت را در میان بگذارد. پس لابد برای همین واقعیت ها را از ما پنهان می سازید و یا واقعیت هایی را که ما از اسفباری زندگی خود می گوئیم ، نمی شنوید و در فکر اصلاح آنها بر نمی آئید.
امروز در ایران هر سازمان و اداره ای از چنین پیچیدگی یا تمرکز اداری برخورداراست ، اما چرا در ساختار سیستمی آنان نظم و یکپارچگی است و تنها وزارت مشکل داریا پرمشکل ، مائیم ؟! شاید بدین دلیل که آنان صلابت در عمل و انتخاب دارند اما در وزارت ما نامحرمان ورودی یا نفوذی ، هم زیادند و هم غیر آموزش و پرورشی اند. وزارت شما ناخالصی و ناسرۀ متعددی دارد و نقطه ضعف آن همین واقعیت است. جلسات ماهانه یا هفتگی آموزش و پرورشی ها با مقامات سیاسی استان چون فرماندار و استاندار برگزار می شود نه با خود فرهنگیان. شاید تمرکزی که از آن گلایه می کنید بیشتر هم اندیشی با خارج از وزارتی هاست که آنان بیشتر از من معلم واقعیت های سازمانی ما را می شناسند. چرا جلسات ما با نمایندگان و برگزیدگان آموزشی هر شهر و استان نیست ؟ کدام در کالبدشکافی امور بیشتر کار سازتر است فرماندار و استاندار یا خود معلم؟ اگر قصد استفاده از نفوذ و قدرت سیاسی آنان را دارید ، عوامل بازدارندۀ نشست ها و جلسات خودی را به زیر پوشش حمایت آنان برید نه اسرار و محرمیت های درون سازمانی را . نجوای رازها در گوش آنان باعث نفوذ سیاسی نمایندگان هر استان بر مدیران کل و تصمیمات او می گردد.
و جناب وزیر ، گفتید : سعی می کنیم شرایط کار در مدرسه به عنوان رکن تعلیم و تربیت تسهیل شود .
تسهیل شرایط کار در مدرسه برای تعلیم و تربیت ، به چاره اندیشی های وصله ای چهل تکه نیازمند نیست ، به شهامت بر هم زدن بی نظمی حاکم محتاج است. شما توانایی یا جسارت یا پشتیبانی لازم برای در هم کوبیدن تمامی پیچیدگی های اجزای امروز برای احیا و ایجاد طرحی ساده و نو را دارید ؟ یک طرحی منسجم ، یکسان ، نفوذناپذیر، متکی به قوای عناصر داخلی ، پویا و حاصلی از نتایج آموزش و پرورش های موفق جهان . ما با تکه تکه تصمیم گرفتن بر دل این ساختار متمرکز دور از واقعیت ، فقط بر پیچیدگی و لاینحلی آن می افزائیم. برای نیل به این هدف باید با کارشناسان تعلیم و تربیت کشور آشتی نمائید و هم با خود معلم حتی در آن روستای دورافتاده . بررسی مشکلات آموزش و پرورش و تصمیم گیری بدان بدون حضور معلم معنا و مفهوم ندارد.
هیچ می دانید امروز چرا شغل معلمی همانند دوران سپاهی دانش در روستاها، ارزش و خوف و رجای کار دولتی را ندارد ؟! چون شما آموزش و پرورش رایگان و اجباری را متکی به سرمایه های اولیای دانش آموزان نموده اید. همیشه حق با مشتری است ، آنجا که بهایی پرداخته می شود انتظار مطیع و منقاد بودن هست. از زمانی که مدارس کشور با سرمایه های ملت اداره شد ، شغل معلمی شد کف اختیار آنان . امروز برای تمامی این دلایل من معلم لیاقت بذل توجه هیچ مقامی را ندارم.
جناب وزیر ، امروز رسالت شما در تأمین بودجۀ خود گردانی با دست بردن بر ریز موارد تشکیل دهندۀ حقوق یک فرهنگی ، گامی ناهمسو و نامیمون دیگری است که فاصله ها را خواهد افزود و نامحرمیتی ها را شدت خواهد بخشید. امروز باز شما در کنار ما معلمان نیستید و در تقابل با ما ، خواسته های سازمان برنامه و بودجه و مجلس را برای صرفه جویی در ساختار بودجه ای نظام آموزشی ، برگزیده اید. این روند نه تنها چارۀ کار نیست که فزایندۀ نارضایتی و بی انگیزگی است .
مواردی که از سوی وزارتخانه برای حداکثر صرفه جویی در بودجه آموزش و پرورش اقدام یا بدان فکر شده است عبارتند از :
1 - حذف مدت تحصیل از سنوات خدمت دانشجویان دانشگاه فرهنگیان .
2 - حذف تعداد معاونت ها و ادارات کل آموزش و پرورش در وزارتخانه.
3 - حذف بند سختی شغل کلا برای کارکنان اداری و مدیران و 30 درصد برای معلمان .
4 - حذف حق عائله مندی معلمان مجرد که نامش را خود وزارتخانه اشتباهی نهاده است اما به هر حال برای هر فرد شاغل حقی قانونی است که می توانستید به نام حق رفاه یا درج در سایر موارد ، آن را بپردازید.
5 - حذف یارانه فرهنگیان خصوصا زوجین فرهنگی که هرگز دفاعی از آن نکردید .
6 - بیمه اجباری آتش سوزی منازل با وجود این که می دانید خیلی از همکاران صاحب هیچ محل سکونتی نیستند.
7 – استفتاء پرداخت حقوق تابستان از مراجع تقلید ، دست یازیدنی دیگر برای تحقق صرفه جویی بودجه آموزش و پرورش است. اصل مهم آن است که پرسش انجام شده است و تفکر آن به وجود آمده است. هر چند مراجع عظام خصوصا مقام رهبری پرداخت حقوق تابستانی فرهنگیان را بلامانع و کاملا قانونی و شرعی دانسته اند. اما شما را به خدا مگر معلم توانایی پس انداز میلیونی در بانک ها را دارد که به اتکای زیادی درآمد و داشتن پس انداز چشمگیر ، بر فرض محال بگوییم ، اشکالی ندارد. اگر چنین هم بود مگر معلم کارگر فصلی است که فصل تابستان قطع حقوق گردد ؟ ( 2 )
8 - البته فروش برخی املاک مازاد تحت مالکیت نیز مطرح گردیده است.( 3 )
جناب وزیر ،
همکاران معتقدند که شما مأموریت کاهش هزینه ها را در این وزارتخانه دارید و شاید برای همین ، اولین بار وزیری رأی بیشتری در مجلس کسب کرد. عرض کردم که شما از پشت خط قرمز به سوی ما قدم برنمی دارید برعکس اوضاع اسفبار ما را شدت لاینحلی می بخشید.
اما اعتراض و نارضایتی ما آب باریکه ای است که در نهایت مسیر به رودخانه و دریا پیوستن را خواهد یافت. منتظر بمانید . نسل امروز معلمان پل عبور از شدائد آیندگان است. ما معلمان محروم رنجور خسته دل ، امیدواریم . آموزش و پرورش کشور روزی متحول خواهد شد. شاید فردا .
1 ) سایت اقتصاد نیوز - کد خبر: ۲۱۲۴۴۱ - 18 /02 /1397
2 ) سایت تابناک – کد خبر : 49885 - 24 فروردین 1397
3 ) باشگاه خبرنگاران جوان - کد خبر : ۵۸۶۰۲۳۳ - ۲۴ آبان ۱۳۹۵
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
آن چه می خوانید گفت و گوی « محسن یوسف وند » معاون سابق پرورشی و فرهنگی اداره کل آموزش و پرورش لرستان و « امیر اسماعیلی » از فرهنگیان استان لرستان است .
در این گفت و گو به مسائل آموزش و پرورش و معلمان این استان پرداخته شده است .