دانش آموزان، پرجمعیت ترین قشر جامعه هستند و همه ی دولت ها برای آنها هزینه و برنامه ریزی لازم را انجام می دهند.پس از جنگ جهانی دوم و به یاد تمام دانش آموزانی که از همه کشورهای درگیر در طول جنگ کشته شدند،17 نوامبر هرسال به عنوان روز جهانی دانش آموز تعیین شد.
در مملکت ما، روز 13 آبان هر سال که مصادف با حضور و شهادت 56 تن از دانش آموزان در دانشگاه تهران بود ، گرامی داشته می شود . گرامی داشت این روز تنها به خاطر مناسبت های آن نیست، بلکه هدف یادآوری توانمندی های نسلی است که فردا را می سازند. همچنان که فردای بعد از پیروزی انقلاب سال 57 را ساختند.
سال هاست که 13 آبان گرامی داشته می شود.این روز، اولین و آخرین بار در هرسال است که احساس می شود دانش آموزان هم وجود دارند.صبح این روز، احساسات پاک میلیون ها دانش آموز برانگیخته می شود و تا قبل از ظهر با قرائت بیانیه ای که لحنی خشک و رسمی دارد، دوباره به خواب می رود و ما در مقام مسئول اداره، مدیرمدرسه و حتی مربی، دانش آموزان را بچه هایی فرض می کنیم که همچنان باید بازی کنند و با چیزی سرگرم شوند. برای همین است که آنها را با چند طرح ابلاغی و مانور زلزله و انتخابات دانش آموزی مشغول می سازیم.بنابراین در بعضی از روزهای سال فقط به حضور همگانی آنها و مشت های گره کرده و حنجره های رسایشان محتاجیم.
ما کمتر به اندیشه های آنها، اندیشیده ایم و هیچ فکر نکرده ایم که ممکن است در سری کوچک، فکری بزرگ لانه کرده باشد ؛ پس بیائیم بچه ها را بیش از این دست کم نگیریم. آخر؛ بسته به نوع نگاه و مواجه امروز ما با آنهاست که فردا این خیل عظیم، آینده ساز یا آینده سوز خواهند شد.
پیش تر نظام آموزشی و البته به خاطر نوپا و بی سابقه بودن آن، به شیوه پلکانی و پادگانی اداره می شد. معلم به یک مامور یا نیروی اعزامی از مرکز شباهت داشت که باید کارش را که عبارت از آموزش خواندن ، نوشتن ، حساب کردن و یک سری اطلاعات عمومی بود، به نحو احسن انجام دهد. در کلاس یک نفر بلند بلند حرف می زد و فکر می کرد و بقیه شنونده بودند.تداوم این عادت، جز خستگی و بی حوصلگی روزافزون برای معلم و شاگرد در پی نداشت. یک علت وجود حجب و حیای مفرط در رفتار اجتماعی معلمان نیز به واسطه ی همین یک تنه و یک طرفه کارکردن آنها بود که به تدریج از شادابی روحی شان کاسته می شد.به همین خاطر بود که در فرهنگ و ادبیات ما، معلم را شبیه شمع تعبیر کرده اند که مردنی تدریجی دارد که تنها برخی از شاگردان امکان بهتر و راحت تر نشستن در نزدیک معلم را داشتند.اما دانش آموز امروز دیگر فقط به خواندن و حساب کردن نیاز ندارد و باید بتواند در جامعه حضور فعال داشته باشد و به ایفای نقش بپردازد.
دانش آموز امروز دیگر در وادي برهوت نيست كه تشنه اطلاعات باشد.او در اقيانوسی از اطلاعات غوطه ور است. اکنون بايد به دانش آموزان كمك کرد كه چگونه اطلاعاتشان را گزینش، دسته بندي و معني دار سازند.
امروزه دانش آموزان چونان نسل سالهای انقلاب و جنگ، تشنه نیستند و همین فرایند تربیت را دچار مشکل می سازد. اوضاع تحصیلی نگران کننده تر از قبل است و چه بسا در آینده وخیم تر هم بشود .ظهور و اشاعه ی پی در پی امکانات دیجیتالی و اینترنتی و سوءاستفاده از آنها نیز بر وخامت اوضاع افزوده است. در ادامه این وضعیت، نگه داشتن دانش آموزان در صف های نماز جماعت و ترغیب آنها به شرکت در مسابقات چندگانه فرهنگی ، به راحتی گذشته نیست.به همان اندازه که قبول برنامه ها ی تربیتی معمول برای این نسل گنگ خواب دیده، دشوار و حتی غیرممکن است، مواجه و برخورد با آنها نیز از سوی معلمان و مربیان ناآشنا به مظاهر فرهنگی جدید، سخت و ناگوارمی نماید.
با دانش آموزان امروز دیگر نمی شود و نمی توان به طور انفعالی برخورد کرد.آنها ممکن است بیشتر از بزرگترها ندانند اما معلوم نیست که بهتر از آنها هم ندانند. اگرچه در بسیاری زمینه ها ( مثل کامپیوتر و اینترنت) بیشتر از معلمانشان می دانند و می توانند.دانش آموز فردا، بیشتر به یک معترض می ماند که به راحتی کمبودها و مشکلات درس و مدرسه اش را مثل سایر مجامع صنفی فریاد می زند.دیگر دلسوزی صرف نسبت به آنها جوابگو نیست و به شدت منتظر احترام و توجه هستند.
چندی است صدای پای این نسل در هیئت های مختلفی نظیر دهه هشتادی، نسل زد، نسل نت و امثال آن در کوچه و خیابان شنیده می شود.در حالی که بسیاری خانواده ها، این نسل را همین طور که هستند، پذیرفته و با آنها کنار آمده اند، اما نظام اجتماعی و سیاسی هنوز با آنها سوء تفاهم خاصی دارد به طوری که اگر تا دیروز مدیر مدرسه ای، والدین دانش آموز را احضار می کرد و تذکر می داد، والدین معمولا طرف مدرسه را می گرفتند و با هم مقابل دانش آموز می ایستادند اما امروز ،اغلب طرف دانش آموز هستند.
در جریانات سال گذشته، اگر چه بسیاری از خانواده های به تنگ آمده از مشکلات و معضلات موجود، با فرزندان شلوغ خویش همدل بودند اما بنا به روحیه محافظه کاری بزرگسالی و نیز برای حفظ فرزند خویش از خطرات احتمالی ، با تداوم فعالیت های آنها مخالفت می کردند.. این در حالیست که بخش زیادی از اعتراضات این نسل، نه به خاطر کمبود و گرانی و تورم و بیکاری و بی پولی بلکه به واسطه عوارض ناشی از شکاف عمیق نسلی است که خوش دارند به نحوی خود را نشان دهند.
نسل زد یا دهه هشتادی ها، برخلاف آنچه معمولا مسئولان در نکوهش و مذمتشان گفته و می گویند، همسویی و همکاری خوبی در امور اجتماعی دارند.آنها با مشاهده ناکارآمدی نظام آموزشی و بنا به بی علاقگی نسبی که به ادامه تحصیل و دانشگاه رفتن دارد، به جای مدرک محوری به مهارت محوری روی آورده و مثلا به راحتی با مدیریت یک پیج اینستاگرامی، فعال شده و خیلی زود شبیه یک کارمند با تحصیلات عالی، درآمد کسب می کند. همین طور در هنگام شیوع کارونا، به واسطه آمادگی و مهارتی که در استفاده از اینترنت و گوشی همراه داشت، بی صدا و بی ریا به کمک نظام آموزشی رفت و هم راحت درسهای خویش را در خانه خواند و هم از دور به معلمان و مدارس ناآشنا به فن آوری های دیجیتال، درس داد! بچه ها هم میهن و مردم و میراث های ملی شان را دوست دارند. آنها فقط بر عکس بزرگترها، به واسطه صداقت و صراحتی که در بیان حرفهایشان دارند، تنگناهای تلنبار شده در مسائل مختلف مثل تربیت دینی و آموزش سیاسی را قبل از همه و بی هوا، فریاد زده اند و چون تصور می کنند فعلا چیز زیادی برای از دست دادن ندارند، در این مسیر، جسورتر و غیرمتعارف تر فعالیت می کنند.
مدرسه، نمونه کوچکی از جامعه ای بزرگ است که باید در آن مهارت های زندگی تمرین شود.یکی از این مهارت ها، حق اعتراض و انتقاد است که باید ضرورت استفاده به موقع از آن برای آنها نهادینه شود.
( کلاسی که توسط دانش آموزان اداره می شود )
خشونت ورزی در همه جا بد است و در مدرسه بدتر.
استفاده از زور و اجبار در یاددهی بی فایده می باشد. چوب تر و تازیانه را باد برده است. معلمی که تدبیر چندانی ندارد، تنبیه آن چنانی دارد.حتی در وقت تنبیه آنها باید باور کرده باشند. به گفته ژان پیاژه، «هرگاه بخواهیم چیزی را به دانش آموز یاد بدهیم، مانع شده ایم تا او خود آن را کشف کند».
اکنون به تجربه ثابت شده است که؛ نخستین اصل در آموزش این است که هیچ چیز قابل آموزش نیست! برای همین است باید شوق دانستن را در آنها بیدار کرد و الا چه بسا دانستنی های بیشتری نسبت به ما می آموزند.
دانش آموزان کلاسی را دوست دارند که جای سخن گفتن و شنیدن و با هم خندیدن فراوان باشد.
شادی در کلاسی است که سرشار پرسش گری، کنجکاوی و عاری از ترس و اجبار می باشد.
باید هر دانش آموز را آدم بزرگی تصور کنیم که بعید نیست در آینده ای نزدیک، محتاج کمکش خواهیم شد.
از تمام آنها انتظار نخبه و تیزهوش شدن نداشته باشیم و یادمان باشد که این شاگردان متوسط بوده اند که دنیا را تغییر داده اند.
دانش آموزان با اظهار نظر احساس کفایت می کنند و از صحبت با بزرگترها لذت می برند. آنها از حس همانندسازی برخوردارند و لذا ملاقات و صحبت با افراد موفق و مشهور را دوست دارند و این طور بهتر و راحت تر به خودباوری می رسند و لذا در مدرسه خوب است هر از گاهی جلسات سخنرانی و پرسش و پاسخ با اشخاص معروف برپا شود.
هدف آموزش،کشف و شکوفایی خلاقیت در بچه هاست که البته خلاقیت بدون کنجکاوی ممکن نمی گردد. کنجکاوی نیز مشخصه ی منحصر به فرد دوران کودکی است.
متاسفانه به واسطه کیفیت تعلیم و تربیت از سوی بزرگسالان، شور کنجکاوی از طریق فقدان پاسخ های اقناعی خاموش می شود و کمی بعد خود را بین اعتراضات خیابانی و رفتارهای ناگهانی نشان می دهد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
جستارگشایی
امروزه « گردشگری » یک پدیده اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است که منجر به جابه جایی مردم به مکانهایی خارج از محیط معمول زندگی آنها برای اهداف شخصی، تجاری و... می شود. همه ما در دورههای مختلف زندگی تجربه « گردشگر » بودن را حداقل در ابعاد کوچک با یک سفر یک روزه داشتهایم.
در هزاره سوم ؛ گردشگری و توریسم به یک صنعت بسیار استراتژیک و اولویتدار تبدیل شده است به طوری که کشور ترکیه در سه ماهه اخیر ۲۰ میلیارد دلار (بیش از صادرات سالانه نفت ایران) از صنعت توریسم درآمد داشته است. ایران به طور بالقوه یکی از ده کشور مهم و جذاب توریستی دنیاست که در صورت فراهم شدن زیرساختها صنعت توریسم میتواند جایگزینی مناسب برای خام فروشی نفت و سایر منابع و معادن باشد.
مازندران؛ قلب گردشگری سیاحتی
در حوزه گردشگری داخلی، قطبهای توریستی ایران عمدتا حول شهرهای مشهد (گردشگری مذهبی) ؛ اصفهان/شیراز (گردشگری تاریخی) ؛ مازندران/گیلان (گردشگری تفریحی) ؛ اردبیل/سرعین(گردشگری درمانی) ؛ کیش و قشم (گردشگری تجاری/سیاحتی) و...میچرخد.
از این بین استانهای شمالی مازندران جذابیت و دسترسی بیشتری برای قاطبه ایرانیان به ویژه فرهنگیان دارد به طوری که تمام مناسبتها و حتی تعطیلات پایان هفته این خطه پذیرای میلیونها نفر از هموطنان و هزاران نفر از فرهنگیان سراسر کشور میباشد.
از طرفی گرچه اردوگاه هایی مانند میرزا کوچکخان اسم آموزش و پرورش را یدک میکشد ولی این مراکز رویکرد اردویی/ دانشآموزی داشته و یا همانند باشگاه فرهنگیان در کلان شهرها به نام ما و به کام از ما بهتران است. به عبارتی ، در حال حاضر برای اسکان ارزان و فراگیر فرهنگیان در شمال مجموعه و مکان در خوری از سوی آموزش و پرورش و مجموعههای وابستهای چون صندوق ذخیره و شرکت های اقماری جانمایی و تدارک دیده نشده است.
مزیت نسبی پنبه چوله مازندران
با توجه به سیر صعودی گردشگری داخلی و به ویژه فراگیر شدن آن بین جامعه هشت میلیونی خانواده فرهنگیان کشور، لزوم تدارک و ضرورت ساخت مجموعههای فرهنگی ،رفاهی و تفریحی برای این قشر متوسط به پایین امری بایسته و اقدامی شایسته میباشد.
یکی از مکانهایی که علاوه بر دسترسی آسانتر دارای قابلیتها و مزیت نسبی با رویکرد مجموعه رفاهی،تفریحی و گردشگری دارد حوالی روستای توریستی پنبهچوله مازندران به مساحت شش هکتار با کاربری گردشگری است.
جالبتر آنکه زمین پنبهچوله متعلق به موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان بوده و به خاطر موقعیت خاص (دسترسی آسان به دریا، فرودگاه و مناطق کوهستانی و تجاری در استان مازندران) یکی از بهترین گزینهها برای ایجاد پایگاه متمرکز گردشگری چهارفصل برای فرهنگیان سراسر کشور است.
صندوق ذخیره بررسی کند
از مدیر عامل صندوق ذخیره فرهنگیان، هیئت امنا و هیئت مدیره محترم موسسه فرهنگیان سراسر کشور انتظار میرود ضمن بررسی کارشناسی پیشنهاد احداث مجتمع فرهنگی رفاهی در پنبهچوله مازندران (واکاوی ابعاد قضیه و کم و کیف این پیشنهاد خام) نسبت به اصل موضوع (احداث و راه اندازی مجموعههای درخورِ شان و منزلت و البته با لحاظ توان اقتصادی فرهنگیان در مناطق توریستی کشور)همت گماشته و خدمتی ملموس و حرکتی درخور جامعه فهیم فرهنگیان انجام دهند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« وقتی بعضی چیزها در خاطراتت و یا در تصوراتت میپوسند، قوانین سکوت دیگر کار نمیکنند. این درست مثل این است که خانه دارد در آتش میسوزد و تو دلت میخواهد فراموش کنی که خانه در حال سوختن است. اما نبودنِ آتش هم تو را نجات نمیدهد. سکوت دربارۀ یک مسئله فقط آنرا بزرگتر میکند، رشد میدهد و همه چیز را میپوشاند » .
تنسی ویلیامز
از کتاب'' گربه روی شیروانی داغ"
***
کلیپی دست چین شده و کوتاه ؛ علیرضا منادی رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی را در ملاقات با تعدادی از « معلمان حق التدریس » نشان می دهد .
این فیلم واکنش های بسیاری را در فضای مجازی و محافل گوناگون برانگیخت و برخی خواهان استعفا و یا کناره گیری این نماینده مجلس شدند .
( فیلم را مشاهده فرمایید : )
خبرگزاری تسنیم نوشت :
اخیراً فیلمی در فضای مجازی با عنوان رفتار عجیب و زننده یکی از نمایندگان مجلس در دیدار با مردم منتشر شده که با واکنشهای منفی همراه بود.
در این فیلم، منادی نماینده تبریز و رئیس کمیسیون آموزش مجلس به جای گوش دادن به توضیحات و درد و دلهای معلمانی که از استانهای دیگر به دفتر وی آمدند، با رفتارهایی که در شان یک نماینده، به ویژه رئیس کمیسیون نیست با این افراد برخورد میکند. معلمانی که با وجود نق زدن های فراوان و گلایه های بی شمار که جزئی فرهنگ سازمانی مدرسه و نیز جامعه شده است ؛ سال هاست که در موسم انتخابات ، ستادهای انتخاباتی را می چرخانند و تبلیغات می کنند و رای جمع می کنند و یا بزرگ ترین هنر و زرنگی شان آن است که با وجود تحصیلات بالا ، بعدها « میرزابنویس » نمایندگان مجلس شوند فقط برای این که از دردسر و زحمت حضور در کلاس ها و مدرسه رهایی یابند.
در این فیلم، فردی به نمایندگی از معلمانی که از استان خوزستان آمده بودند، مشکلات صنفی خود را به رئیس کمیسیون آموزش منتقل میکند اما آقای منادی رفتارهای عجیبی همچون باد زدن خود با چند ورقه کاغذ، بازی دادن صندلی و حتی مشغول شدن به خوردن تنقلات از خود بروز میدهد.
این گونه حرکات ناشایست که نه در شأن مجلس است و نه کرسی نمایندگی، آن هم در حالی که مجلس انقلابی در دوره یازدهم با حضور بسیاری از نمایندههای مردمی و دلسوز توانسته گامهای بزرگی در جهت مصالح و منافع کشور بردارد، ضربه مهمی را به اعتبار نمایندگی وارد میکند.
این اتفاق تلخ آن هم در سال انتخابات و در ارتباط با مردمی که ولی نعمت همین نمایندگان هستند، نشان میدهد که اولاً مردم باید در انتخاب یک شخص برای جایگاه نمایندگی باید تمام نکات لازم را بسنجند و فرد اصلح را انتخاب کنند و ثانیاً زنگ هشداری برای نهادهای نظارتی همچون شورای نگهبان است که اشخاص تأیید صلاحیت شده، توانایی حفظ شأن نمایندگی مجلس شورای اسلامی ایران را به ویژه در ارتباط با مردم داشته باشند.
این انتظار هست که هیئت رئیسه مجلس و همچنین هیئت نظارت بر رفتار نمایندگان به این موضوع ورود پیدا کرده و با رفتارهای زننده این نماینده برخورد داشته باشند؛ همچنین منادی که فیلم وی با معلمان دست مایه کانالهای ضد انقلاب شده، اگر واقعا دلسوز نظام است باید دست کم از این رفتار خود رسماً و بدون معطلی عذرخواهی کند » .
آن گونه که منادی بعدا توضیح می دهد این ملاقات در « تابستان » انجام شده است و البته جای پرسش و ابهام است که چرا این فیلم همان موقع منتشر نشد و علت این تاخیر معنادار چه بوده است ؟
( فیلم را مشاهده فرمایید :)
چیزی که عیان است و قابل کتمان نیست آن است که تعدادی از معلمان در آن جا شاهد و نظاره گر این حرکات بوده اند .
پرسش این است که اگر این حرکات « توهین آمیز » بوده و یا ناشایست ارزیابی شده است ؛ چرا آن معلمان همان جا و در همان زمان نسبت به این برخوردها حتی کوچک ترین انتقاد و یا اعتراضی بیان نکرده اند ؟
این معلمان که به « هوای استخدام » به دفتر این نماینده رفته اند و از قرار معلوم شب را هم در همان جا سپری کرده اند ؛ قرار است « فردا » کدام دانش آموز منتقد ، با شهامت و مسئول را در مدرسه تربیت کرده و تحویل جامعه دهند ؟ معلمانی که حاضر نیستند حتی از شان شهروندی و شخصی خود دفاع کنند ؟
آیا این معلمان پس از آن که استخدام شدند باز هم حاضرند برای احقاق حقوق قانونی و نیز دفاع از جایگاه آموزش ، در خیابان بخوابند ؟
( فیلم را مشاهده فرمایید : )
قصد دفاع از رفتار این نماینده را ندارم اما وقتی آقای منادی در سخنان خود ، هنر معلمان را در « چانه شان » خلاصه می کند ؛ باز هم چرا سکوت می کنند ؟
سکوت به معنای تایید است و زمانی خلاف آن ثابت می شود که موضعی آشکار و صریح بیان شود .
( فیلم را مشاهده فرمایید : )
منادی پس از این اعتراضات ؛ عذرخواهی می کند اما پرسش این است وقتی این نماینده از حجم زیاد کار و ترافیک و خستگی می گوید ؛ چرا برای دیگران نشست می گذارد و با آنان گفت و گو می کند؟
آیا ایشان در آن نشست متوجه نیست که از ایشان فیلم گرفته می شود و یا حداقل باید « ظاهر » امر و نمایش را رعایت می کرد ؟
آیا این نماینده ی مجلس که مهارت « نه گفتن » به دیگران را نیاموخته یا قادر به مدیریت زمان نیست ؛ آیا می ترسد که در آستانه برگزاری انتخابات مجلس ، طرفداران خود را از دست بدهد و یا در سازمان رای تشکیکی حاصل شود ؟
معلمانی که با وجود نق زدن های فراوان و گلایه های بی شمار که جزئی فرهنگ سازمانی مدرسه و نیز جامعه شده است ؛ سال هاست که در موسم انتخابات ، ستادهای انتخاباتی را می چرخانند و تبلیغات می کنند و رای جمع می کنند و یا بزرگ ترین هنر و زرنگی شان آن است که با وجود تحصیلات بالا ، بعدها « میرزابنویس » نمایندگان مجلس شوند فقط برای این که از دردسر و زحمت حضور در کلاس ها و مدرسه رهایی یابند .
و کنش گرانی که پس از دیدن این صحنه ها ، بلافاصله « جو زده » شدند و عنان اختیار از کف دادند و بر طبل کهنه و همیشگی « پوپولیسم » نواختند ؛ نشان دادند که صلاحیت هدایت « تغییرات » را در ماشین آموزش ایران ندارند و هنوز از ملاک و معیار مهم باسوادی که همانا « سواد تغییر » است فرسنگ ها فاصله دارند .
و این واقعه ی کوچک و البته روزمره ، بخش مهمی از واقعیت های نظام آموزشی ایران و نیز جامعه بزرگ تر را عیان کرد .
به صراحت و بدون تعارف باید گفت که همه چیز در این جامعه به هم می آیند و به قول معروف :
« در و تخته با هم جورند » .
هم مردم با مسئولان و هم مسئولان با مردمی که آنان را بالا برده اند .
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر توسط یکی از معلمان ساکن در استان خراسان جنوبی برای « صدای معلم » ارسال گردیده است .
این رسانه ی مستقل ؛ آمادگی خود را برای پاسخ مسئولان اعلام می کند .
آمارها تا این لحظه از کشته شدن 3200 کودک و مفقود شدن 800 کودک در حملات اسرائیل به غزه خبر میدهد!
باورنکردنی است...
تصور اینکه در این لحظات ، بی شمار کودک دیگر در چه شرایط دردناکی به لحاظ روانی و اجتماعی به سر میبرند برای من قابل هضم و توصیف نیست!
تمام حقوق اولیه کودکان در یک بحران نظامی بهراحتی نقض میشود و بهسرعت لابهلای اخبار از یاد رفته و تبدیل میشوند به آمارهایی برای توصیف وحشیگری...
قوانین بینالمللی زیادی وجود دارند که حمله به مدارس را ممنوع میکند و جنگجویان را ملزم میکند که تأثیر خشونت بر کودکان را محدود کنند؛ در درگیریهای اخیر در فلسطین اما گویی هیچچیزی از قوانین و انسانیت وجود ندارد که به کار بی افتد و موتور خشونت علیه کودکان را خاموش کند!
کودکان به شدت اثرات جنگ را احساس میکنند. هر چه کم سن تر باشند، مکانیسمهای کمتری برای بیان واکنشهای عاطفی که بخش طبیعی درگیری هستند مانند ترس، اضطراب و افسردگی دارند. همچنین فقدان حمایت روانی - اجتماعی بر عملکرد آنها تأثیر میگذارد، بهویژه آنهایی که حتی در محیطهای بدون تعارض به حمایت اضافی نیاز داشتهاند.
اختلالات روانی متعددی میراث جنگ برای کودکانی خواهد بود که جان سالم به درمیبرند، اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)، اختلالات اضطرابی، عملکردی و افسردگی از جمله آنهاست.
برخلاف بسیاری از ناملایمات که در دوران کودکی با آن مواجه هستیم، بلایای جمعی ممکن است مستقیماً بر مجموعه وسیعی از زمینههایی که سازگاری و ناسازگاری کودک در آن آشکار میشود (مانند خانواده، مدارس، محله) تأثیر بگذارد و آنها را مختل کند.
هم در غزه و هم در اسرائیل، که تعداد تلفات غیرنظامیان همچنان رو به افزایش است، با هر حمله هوایی و شلیک موشک، احساس امنیت کودکان بار دیگر از بین میرود و عواقب ناگواری برای رفاه طولانی مدت آنها خواهد داشت. در سرتاسر جهان، کودکانی که در مناطق درگیری زندگی میکنند شاهد کشته شدن دوستان و خانوادههای خود و تبدیلشدن مدارس و بیمارستانها به آوار بودهاند. آنها از غذا، دارو و کمکهای حیاتی محروم شدهاند و در حالی که از جنگ فرار میکنند از زندگی خود جداشدهاند. تلفات روانی زندگی از طریق درگیری مداوم، بدون دانستن اینکه آیا این روز آخرین روز زندگی آنها خواهد بود یا خیر، بسیار زیاد است. زنده ماندن برای آنها فقط شروع است. رویدادهای ناراحتکننده مرتبط با تعارض میتواند به طرق مختلف بر سلامت روانی و عاطفی کودکان تأثیر بگذارد و در صورت عدم درمان تأثیر طولانی مدتی خواهد داشت.
هفت تأثیری که جنگ بر سلامت روان کودکان میگذارد را میتوان اینگونه دستهبندی کرد:
1- اضطراب، تنهایی و ناامنی
بسیاری از کودکانی که در مناطق درگیری زندگی میکنند خانههای خود را در اثر گلولهباران ازدست دادهاند، از محلههای خود آواره شدهاند و مجبور شدهاند دوستان و خانواده خود را ترک کنند. چنین از دست دادن و اختلال میتواند منجر به نرخ بالای افسردگی و اضطراب در کودکان آسیبدیده از جنگ شود. اهمیت خانواده، و پرورش و حمایتی که از فرزندان میکند، به این معناست که جدایی از والدین میتواند یکی از مهمترین مصائب جنگ، بهویژه برای کودکان کوچکتر باشد.
احمد یکی از فعالین کار با کودکان جنگزده در سوریه: «[بچهها] همیشه استرس دارند. اضطراب مداوم. ما متوجه میشویم که کودکان سوری، از طریق کار با آنها، شبیه کودکان دیگر نیستند. همیشه استرس دارند؛ به هر صدای ناآشنا، اگر صندلی حرکت کند، یا اگر درب بسته شود، واکنش نشان میدهد. این نتیجه ترس آنهاست – از صدای هواپیما، موشک، جنگ.»
یک مدیر مدرسه در یمن چنین میگوید: «دیدن ویرانیها و آوارهای بهجامانده از جنگ در منطقه، بهویژه بقایای مدرسهای که یک کودک در آن درس میخواند، وخامت رفاه روانی اجتماعی کودکان را بیشتر کرده است. او اضافه کرد: کودکان شروع به نشان دادن علائم اضطراب مزمن، ترس و ناامنی کردهاند.»
این حالت دائمی اضطراب میتواند منجر به خیس شدن در رختخواب، مشکل در به خواب رفتن، کابوس و روابط تیره با عزیزانشان شود.
2- کنارهگیری عاطفی
کودکانی که در معرض چندین منبع خشونت قرار میگیرند، ممکن است در نهایت حساسیتزدایی و بیحس شوند، که این احتمال را افزایش میدهد که رفتار پرخاشگرانهای را که شاهد آن هستند، تقلید کنند و چنین خشونتی را عادی تلقی کنند. این بهنوبه خود میتواند بر توانایی آنها در ایجاد روابط موفق با دیگران در درازمدت تأثیر بگذارد.
اولها، مادر هفت فرزند از شمال اوکراین توضیح داد: ما به بمباران عادت کردهایم، تقریباً یک سال گذشته است، بنابراین به آن عادت کردهایم. هر چه بیشتر طول بکشد، سختتر است. بچهها به گلولهباران عادت دارند. وقتی صدای خیلی بلند میشود، میدوند، اما در غیر این صورت، آن را نادیده میگیرند».
در یمن، یک امدادگر از تعز، وضعیت مشابهی را توضیح داد: «کودکان منزوی و درونگرا رشد میکنند. آنها دیگر با جوامع و همسالان خود ارتباط برقرار نمیکنند ... برخی در این زاده شدهاند و نمیدانند دوست چیست.» رویدادهای ناراحتکننده مرتبط با تعارض میتواند به طرق مختلف بر سلامت روانی و عاطفی کودکان تأثیر بگذارد و در صورت عدم درمان تأثیر طولانی مدتی خواهد داشت.
3- پرخاشگری
کودکانی که در محاصره درگیریهای مسلحانه بزرگشدهاند ممکن است در رفتار خود با همسالان و اعضای خانواده پرخاشگری و گوشهگیری نشان دهند. آنها ممکن است شروع به دعوا کنند و بر سر دوستانشان فریاد بزنند یا نسبت به بچههای دیگر قلدری کنند.
یکی از روان شناسان در جنوب سوریه آن را اینگونه توضیح داد: «فشار زیادی روی بچهها در خانه وجود دارد. هیچ زمینبازی وجود ندارد، جایی برای بازی آنها نیست ... آنها حتی نمیتوانند در خیابانها بروند. هیچ گزینهای برای آنها وجود ندارد که خانه را ترک کنند، فعالیتی انجام دهند، بازی کنند، فوتبال بازی کنند. به همین دلیل است که کودکان تمایل دارند پرخاشگرتر شوند زیرا فرصتی برای آزاد کردن این انرژی برای آنها وجود ندارند.»
4- علائم روانتنی
کودکان در سوریه به ما گفتهاند که چگونه سطح بالای استرس آنها با علائم فیزیکی مانند درد در سر و قفسه سینه، مشکل در تنفس و در برخی موارد از دست دادن موقت حرکت [فلج] در اندامهایشان ظاهر میشود؛ یکی از کودکان خود را چنین توصیف کرد: «وقتی تنها مینشینم و شروع به فکر کردن میکنم، شکمم شروع به درد میکند. اینزمانی است که من واقعاً موقعیتی را که در آن قرار دارم، زمانی که واقعاً به آن فکر میکنم درک میکنم.»
تامارا، یک امدادگر در ادلید، سوریه: «بسیاری از کودکان ممکن است در صحبت کردن مشکل داشته باشند یا شروع به لکنت زبان کنند و برخی حتی ممکن است فراموشی جزئی را تجربه کنند. ما کودکان شش تا 15 ساله را میبینیم که قادر به خاطر سپردن نیستند. روان شناسی کودکان تغییر کرده است - یک کودک همیشه در حال پیشبینی یک حمله است. بچهها دوران کودکی خود را از دست دادهاند.»
5- روی آوردن به خودآزاری
متأسفانه، در برخی موارد، کودکان چارهای جز تلاش برای فرار از آنچه تجربه میکنند و محیط اطراف خود با استفاده از مواد مخدر و الکل یا حتی خودآزاری و خودکشی نمیبینند.
راشا، معلمی در جنوب سوریه به ما گفت: «آنها اغلب مواد مخدر مصرف میکنند تا وضعیت فعلی را که در آن زندگی میکنند فراموش کنند تا احساس بهتری داشته باشند.»
6- نگرش بدبینانه
یکی از تأثیرات مهمی که در اثر جنگ بر کودکان میبینیم، از دست دادن امید است. هنگامیکه آن ها شروع به احساس ناامیدی میکنند، یک نگرش تسلیم را در ذهن خود شکل میدهند. به این دلیل است که آنها قدمی برای ساختن آیندهای بهتر برای خود برنمیدارند. در بسیاری از کمپهای پناهندگان، کودکان با احساس از دست دادن شروع به بزرگ شدن میکنند. آنها احساس میکنند همه چیز خود را از دست دادهاند و هیچ کاری نمیتوانند برای زندگی بهتر انجام دهند. تجربیات جنگ میتواند کودکان را نسبت به بزرگسالان و جامعه اطرافشان بدبین کند. از این گذشته، شروع جنگ یا درگیری مسلحانه تقصیر آنها نیست. اما هنوز هم بیدلیل رنج میبرند. این باعث میشود در طول زمان دیدگاه بدبینانهای در آنها ایجاد شود.
7- بازماندن از تحصیلات
جنگ لطمههای جبرانناپذیری به تحصیل کودکان وارد میکند، از جمله اینکه:
در حالی که یک آسیب فیزیکی بلافاصله قابل مشاهده است، یک زخم روانی گاهی اوقات میتواند پنهان بماند و در نتیجه، مسائل مربوط به سلامت روان کودکان ممکن است شناسایی نشده و در محیطهای متأثر از تعارض در اولویت قرار نگیرد.
به امید روزی که چرخه خشونت علیه کودکان متوقف شود و هر کودکی در هر جای جهان فرصت زندگی در سلامت روان و آرامش خاطر را داشته باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
امروزه نقش آموزش و پرورش در توسعه همه جانبه و پردازش جامعه ایی پویا و آگاه برکسی پوشیده نیست .
آموزش و پرورش نقش اساسی در گردش امور جامعه بشری، تداوم و بقای آن از طريق انتقال آداب ، ارزشها، رفتارها و مهارتها را برعهده دارد همچنین مدیریت و سازماندهی از مسایل اساسی نظام آموزشی می باشد ، چرا که رهبری و مدیریت اثربخش، لازمه ی تهیه و اجرای برنامه های این حوزه است که باید سرشار از خلاقیت و تحرک باشد.
در این میان نظام آموزشی ایران با توجه به وسعت حدود ۱۵ میلیون نفری دانش آموز ، یک میلیون نفری نیروی انسانی و دهها هزار نفری مدیریتی در سطوح مختلف مدیریت، یکی از بزرگترین وزارتخانهها محسوب میشود که باید این پویایی و تحرک را با انتخاب مدیران جوان و توانمند به ادارات کل آموزش و پرورش استانها و مناطق تزریق کند. هر چند از روند انتخاب وزیر آموزش و پرورش در دولت سیزدهم می توان داستان مدیریت در این وزارتخانه عریض و طویل را خواند اما به طور ملموس در آموزش و پرورش استان کردستان با جمعیت بیش از ۳۰۰ هزار نفر دانشآموز و نزدیک به ۳۰ هزار نفر نیروی انسانی، بعد از دو سال ناپايدار كرونا و تعطيليهاي پي در پي و افت كيفيت آموزشی ،ناتوانی و عدمنوآوری در مدیریت نیز بر سر آن آوار شد.
در حالی که در دوره مدیریت قبلی آموزش و پرورش کردستان به دلیل مدیریت های طولانی عملا" یکنواختی و انفعال بر نظام آموزشی استان حاکم شده بود انتظار می رفت در دوره مدیریت جدید با رویکرد تحول خواهی عقب ماندگی های موجود جبران شود اما در گام نخست و علارغم وجود نیروهای نخبه، جوان و توانمند در آموزش و پرورش ، با انتخاب مدیر کل جدید از سازمان حج و زیارت آب سردی بر تنور تحول خواهی ریخته شد.
در گام بعد بی اطلاعی محض مدیر کل جدید آموزش و پرورش از برنامه ها و تغییرات این حوزه، نفوذ جناح های سیاسی و باج خواهی های آنان و بسیاری از مسائل دیگر باعث شد سکان انتخاب معاونین اداره کل نیز به نوعی به خارج از آموزش و پرورش سپرده شود ، به طوری که تیم جدید مدیریتی در آموزش پرورش و معاونین تحمیلی به مدیر کل نه تنها روحیه تحول خواهی را نداشتند بلکه ناتوانی، عدم دانش مدیریت و عدم هماهنگی معاونین، حال آشفته بازار آموزش و پرورش کردستان را بسیار وخیم تر از گذشته کرد.
در ادامه، انتصاب روسای ادارات، شهرستان ها و مناطق آموزش و پرورش کردستان با همان آب ریخته شده دراین مدت پیگیری شد و مدیر کل محترم در نهایت فقط امضا کننده ابلاغ روسا بوده و عملا تصمیم آخر برای انتصاب نهایی خارج از آموزش و پرورش اتفاق افتاده است.
مدیر اداره آموزش و پرورش مریوان به محض شروع مدیریت جدید، بازنشستگی را بر ادامه راه ترجیح داد . بعد از نزدیک به دوازده ماه ، سرپرست منتخب مدیرکل نتوانست مجوز ریاست را بگیرد ناچاراً سرِ بی کُلاه مدیر کل با گزینه ای تائید شده پوشانده شد .
در آموزش و پرورش سقز نیز بعد از حذف مدیر اعتدال گرا، سرپرست مُنتخب مدیر کل تنها چند ماه دوام آورد! گزینه سیستانی جناب مدیر کل هم به سقز نرسیده برگشت خورد! در نهایت گزینه جدید تنها به دلیل عدم به کارگیری و عدم اعتماد به نیروهای نخبه ، توانمند و با سابقه مدیریتی بر کرسی مدیریت سقز نشست .
در سنندج بدون توجه به شاخص های مدیریتی و وضعیت شهرستان، تنها کوچ مدیریتی اتفاق افتاد ؛ علارغم کارنامه نامطلوب مدیر ناحیه دو، بعد از نزدیک به یک دهه این بار جهت جلوس بر صندلی مدیریت به آموزش و پرورش ناحیه یک سنندج منتقل شد.
ماجرای انتخاب مدیر آموزش و پرورش در کامیاران و سایر شهرستان ها هم خود حدیث مفصلی دارد که در این مقال نمی گنجد ...
وضعیت مدیریتی در مناطق آموزش و پرورش استان کردستان از شهرستانها بهتر نیست.
در آموزش و پرورش منطقه زیویه با حذف معاونین آموزشی و پرورشی منطقه و بازنشست شدن رئیس فعلی، آموزش و پرورش بدون رئیس قانونی و معاون اداره می شود ؛ به بیانی دیگر مجوز انتخاب رئیس جدید و کادر اداری به مدیرِکل آموزش و پرورش داده نشده است...!
نتیجه این نابه سامانی مدیریتی در راس استان و شهرستان ها آن که ؛
- در سطح قریب به اتفاق مدارس، تظاهر و تملق خاطر به برخی شخصیتهای سیاسی و مذهبی به صورت مستمر و مداوم، بدون آگاهی و دانش الفبای مدیریت، مدیر مدرسه را خلق کرده است و قطعا عملکرد چنین مدیرانی بازخورد حال حاضر آموزش و پرورش را رقم زده است.
- برای بیش از ۳۰۰ هزار دانش آموز استان برابر گزارش های خودِ اداره کل، کمبود ۲٨۰ هزار متر مربع فضای آموزشی ملموس می باشد به بیانی دیگر در یک فضای 15 تا 20 متری حدود ۳۵تا ۴۵ دانش آموز گنجانده شده است که قطعاً اگر هِمت خیرین مدرسه ساز نبود این رقم بسیار بیشتر از عدد مذکور بود .
- بنا بر گزارش مدیر کل محترم در دوسال گذشته تنها ۴۵۰ میلیارد ریال سرانه دانش آموزی جذب و توزیع شده است به بیانی دیگر با توزیع سالانه ۷۵ هزار تومان سرانه به ازای هر دانش آموز در استان کردستان، عملاً هزینه ادارە مدارس از سفرە خالی و محقر خانوادەها تامین شده است و اصل ٣٠ قانون اساسی و آموزش رایگان توسط اداره کل آموزش و پرورش استان کردستان به سخره گرفته شده است.
- ناگفته ها بر درآمد 600 میلیارد ریالی دلالت دارد اما از میزان و نحوه هزینه کرد درآمد های اختصاصی آموزش و پرورش اطلاع چندانی در دسترس نیست.
- با آن که در کشور کمبود نیروی انسانی ، بی مدیریتی چندین ساله نظام آموزشی را برای همگان آشکار ساخت اما در سطح استان علاوه بر کمبود معلم، ناتوانی و نابه سامانی در سازماندهی نیروی انسانی (انتقال و جابه جایی نیروها بدون ضابطه، استفاده مازاد از نیروها در سطح ادارات ،...) نیز وضعیت را بسیار اسفناک تر ساخته است، بیشتر ساعات کاری مانده مدارس با اضافه کاری معلمان (مرتبط و غیر مرتبط)، جذب مجدد بازنشستگان، جذب نیروهایی که چند دهه پیش سرباز معلم بودهاند، نیروهای حقالتدریس، خرید خدمت و ... تأمین میشود و علارغم این وضعیت با شروع ماه دوم سال تحصیلی کلاس های بدون معلم در سطح استان کم نیستند برای مثال شهر سقز قریب به ۳۰۰ نفر در بیشتر مقاطع کمبود معلم دارد، چیزی در حدود ۶۰۰۰ ساعت کلاس درس مدارس تعطیل است و معلم ندارد! حتی تهدید ها و باید های روسای بی تدبیر آموزش و پرورش در مناطق و شهرستان ها نتوانسته است کلاس های خالی از معلم را پوشش دهد .
- باز با شروع دومین ماه سال تحصیلی توزیع کتب درسی در مدارس به درستی انجام نمی شود در رشته های فنی حرفه ایی و کار دانش کمبود کتب درسی و بی نظمی توزیع بسیار مشهود است !
- هر چند از سوی خود مدیر کل محترم و سایر مسئولان اداره کل در این مدت هرگز آمار درستی از تارکان تحصیل به درستی ارائه نمی شود اما شواهد کف مدارس و کلاس های درس نشان می دهد عدد تارکان تحصیل نسبت به سال گذشته تقریباً دو برابر افزایش داشته است.
- در موضوع رتبه بندی معلمان، علارغم تبلیغات زیادی که انجام می شود جمع زیادی از معلمان استان بدون ارائه هیچ دلیل مکتوبی از مزایای طرح محروم شده اند و هنوز پیگیری ها و شکایات این همکاران راه به جایی نبرده است.
- نفوذ اداره حراست آموزش و پرورش استان کردستان در تصمیم گیری های کلان استان، اختیارات مدیر کل را به حداقل رسانده است تا جایی که حضور همکاران در سطحی ترین دوره های بازآموزی ، کارگاه ها ،طرح ها و برنامه های تخصصی در سطح منطقه ،استان و کشور منوط به تایید و سلیقه حراست می باشد ؛ به بیانی دیگر امنیت روانی محیط مدارس و امنیت شغلی معلمان به شدت متزلزل شده است و علارغم اعتراض همکاران به عملکرد این اداره ، هیچ گونه واکنشی از سوی مدیر کل مشاهده نشده است .
- به جهت ایجاد تبعیض بیشتر، متفاوت بودن از سایر همکاران ،کارشناسان حراست ادارات ، در صورت تمایل می توانند از منزل سازمانی استفاده و منزل شخصی خود را اجاره دهند در حالی که بسیاری از همکاران در استان کردستان در آستانه بازنشستگی دغدغه ی اجاره منزل مسکونی را دارند!
و نکته پایانی اینکه ؛
هرچند تمام نابه سامانی های موجود حال حاضر مولود بی نظمی و بی مدیریتی دوساله نیست و در حال حاضر بی مدیریتی بلای جان نظام آموزشی کشور شده است اما همین سبک جدید بی مدیریتی ! هم در آموزش و پرورش استان کردستان از اختیار مدیرکل محترم خارج شده است به طوری که برای بی تدبیری ها،بی برنامگی ها ، عدم پیش بینی مشکلات ، بی نظمی ها و بسیاری از مشکلات دیگر نمی توان مقصری را مخاطب قرار داد .
در این میان بدیهی است نعمت نقد و انتقاد با ارائه پیشنهادات و راهکارها به دنبال حذف ضعف ها و رفع کاستی ها می باشد .
واقعیت این است معضلات آموزش و پرورش استان کردستان در این وضعیت بحرانی با مدیریت در سایه که خود نوعی بحران محسوب می شود قابل حل نیست آموزش و پرورش استان کردستان نیاز به ناظم با جلالی دارد که بتواند با تکیه به توانمندی های مدیریتی ، جلب اعتماد عمومی به منظور مشارکت در تصمیم گیری ،پاسخ گوی معضلات موجود باشد ؛ امید است این مهم تحقق یابد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
هفتم مهرماه دکتر نجفپور کردی مدیرعامل صندوق ذخیره فرهنگیان در مصاحبه با اصحاب رسانه ضمن تشریح فعالیتهای صندوق ذخیره فرهنگیان گفت :
« در سال مالی گذشته صندوق ذخیره فرهنگیان در سطح کلان با تمام شرکتهایش بیش از ۴۴۰۰ میلیارد تومان سود کسب کرد.
این میزان سود برای اولین بار طی فعالیتهای ۲۹ سال گذشته رقم خورده است. اصطلاحا ما رکورد کسب سود را با ۲۲۰ درصد رشد نسبت به سال گذشته، زدهایم.
مدیر عامل صندوق ذخیره فرهنگیان در مقابل چشمان یک میلیون و ششصد هزار سهامدار فرهنگی عضو صندوق و دوربینهای رسانههای دست چین شده کشور مدعی شد که از زمانی که آمدهام برای تیم مدیریتی همراه و جديد الاستخدام ۱۰ تا ۵۱ درصد حقوق کمتر از مدیران قبلی تعیین نموده است و...
با توجه به اطلاعات موجود بین همکاران، در خصوص محتوای مصاحبه مدیرعامل صندوق ذخیره شبهات و ابهاماتی پیش آمده که به برخی از آنها اشاره میشود:
برخی از همکاران مدعیاند که:
کلیه معاونین و مدیران (حتی کارشناسان و نیروهای خدماتی) که به عنوان تیم جدید به همراه مدیرعامل جدید وارد موسسه شدهاند با حقوق، مزایا و حق جذب بالاتر از نفرات قبلی به استخدام موسسه درآمدهاند.
همکاران مطلع مدعی اند که:
کلیه افراد مورد نظر علیرغم ادعای جذب ۸۰ درصدی خانواده فرهنگیان عمدتا جزو اقوام، همشهریان و آشنایان مدیر عامل بوده و در برخی موارد نیز وجه المصالحه سیاسیون و هزینه ماندگاری حضرات در حفظ پست بوده است و در هیچ مورد آیین نامههای مربوطه رعایت نگردیده و بدون درج آگهی جذب و شایسته سالاری بوده است.
همکاران مطلع مدعیاند که:
برخی افراد قبلی که متاسفانه توسط شخص مدیرعامل در عین شایستگی حذف شدند جزو متخصصین با تجربه و نخبگان رشتههای خود بودهاند. همچنین دریافتی برخی از مشاورین مدیر عامل چندین برابر مدیران مجموعه بوده و حتی بلیط هواپیما و خودرو نیز برای حضور در تهران در اختیار دارند و...
مدیرعامل محترم در مصاحبه اظهار داشتند که صندوق به سود ۲۲۰ درصد رسیده است و این خبر را مایه مسرت اعضاء دانستهاند. آیا مدیر عامل این عدد را با تایید حسابرسان مستقل و بازرسان اعلام کرده است ؟
بدیهی است که ملاک معلم های عضو ، سود عملیاتی از عملکرد شخص مدیر عامل است و فروش املاک که دیگران سرمایه گذاری کردند جز سود عملکردی نیست.
مدیر عامل صندوق شفافسازی کند :
از جناب نجفپور کردی مدیرعامل محترم صندوق ذخیره فرهنگیان انتظار میرود برای شفافسازی موارد مطروحه سه کار مشخص برای آکواریمی شدن امورات صندوق ذخیره انجام دهد :
- لیست حقوق و دستمزد کلیه مدیران و معاونین را منتشر نماید.
- فهرست افراد استخدام شده طی دوره خود و اسناد مربوطه را منتشر نماید.
- به طور فصلی نشستهایی منظم با اهالی رسانه و خبر تشکیل داده و پاسخ گوی سوالات خبرنگاران مستقل باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
بحران کمبود معلم همان گونه که قبلا پیش بینی می شد در سال 1402 کاملا خود را عیان کرد و موجب واکنش بسیاری از افراد و گروها و نیز واکنش گسترده ی افکار عمومی شد هر چند و با وجود هشدارهای پیشین « صدای معلم » و اندک رسانه های مستقل در مورد بحران مدیریت منابع انسانی در آموزش و پرورش ؛ کسی و یا مقامی چه در داخل و یا خارج از آموزش و پرورش آن را جدی نگرفته بود . اگر ایشان و تیمی که انتخاب کرده است ؛ قادر به مدیریت اوضاع نیستند و دائما سعی می کنند مشکلات و مسائل را به « عقب » پاسکاری کرده و ناتوانی و سوء مدیریت خود را فرافکنی و توجیه کنند ؛ منطقی و عقلانی است که بیش از این جامعه و افکار عمومی را معطل خود و ناکارآمدی شان نکنند و بهترین گزینه را که سپردن کار به دست کاردان است را پیشه خود نمایند .
بخوانید : ( این جا )
« در این مملکت ، کسی چیزی را جدی نمی گیرد !»
آقای صحرایی ! در زمینه بحران کمبود معلم آدرس غلط ندهید ... فکر کنید ! مشکل جای دیگری است...
آیا آقای صحرایی آمارها و هشدارهای رئیس وقت مرکز برنامه ریزی منابع انسانی و فن آوری اطلاعات را زمانی که هنوز وزیر نشده بود را پی گیری می کرده است ؟
آیا وزیر آموزش و پرورش این دولت هنوز نمی داند که در بسیاری از نظام های آموزشی جوامع توسعه یافته ، وظیفه ی آموزش و پرورش ، تربیت معلم نیست و نهاد آکادمیک و دانشگاه این ماموریت را بر عهده دارد ؟
« صدای معلم » بارها و به کرات در گزارش های خود به اهمیت « مدیریت منابع انسانی » در سازمان اشاره کرده و پیشنهاد این رسانه ارتقای این مرکز به معاونت در وزارت آموزش و پرورش به لحاظ اهمیت راهبردی آن بوده و مهم تر انتصاب فردی باسواد ، متخصص و مستقل در راس آن بوده است ؛ مساله ای که تاکنون و به طور عمده غایب بوده است .
آیا خنده دار نیست که در وزارت آموزش و پرورش ، سواد آموزی در حد یک معاونت باشد و یا نوسازی مدارس که باز هم وظیفه آموزش و پرورش نیست در حد یک معاون وزیر تعریف شود اما مدیریت منابع انسانی ارتقایی نداشته باشد ؟
اسفندیار چهاربند به عنوان متخصص این امر از تشکیل یک نظام صنفی فراگیر می گوید . تشکیلاتی مستقل و تخصصی که « صدای معلم » آن را « سازمان نظام معلمی » نامیده و بیش از یک دهه است که در مورد آن می نویسد و فریاد می زند ؛ اما کسی آن را « جدی » نمی گیرد !
واحد منابع انسانی باید مجددا در آموزش و پرورش با اختیارات کامل تعریف شود و برنامه ها بدون دخالت نهادهای غیر مرتبط و غیر تخصصی مانند حوزه علمیه طراحی و اجرا شوند .
چه دلیلی دارد که واحدی به نام گزینش در تامین معلم دست بالا را داشته باشد ؟ و برای دیگران نقشه راه ترسیم کند ؟
اگر قرار است وضعیت نیروی انسانی در نظام آموزشی ایران به ثبات و تعادلی برسد راهش « انجام کارهای جهادی و چند پله یک قدم برداشتن » نیست :
فکر است .
چهارم آبان رضامراد صحرایی وزیر آموزش و پرورش در آیین استقبال از نو معلمان آموزش و پرورش خراسان رضوی طی سخنانی چنین می گوید : ( این جا )
« امروز کاستی است، اما مگر امروز ایجاد شده؟ کسانی که کاستی ایجاد کردند نمک بر زخم نزنند و بگذارند کاستی را جبران کنیم.
کسانی که روزی میگفتند ۳۰۰ هزار معلم مازاد داریم، امروز از کاستی معلم میگویند. در دولت دوم تدبیر و امید و در تاریخ اردیبهشت ۱۴۰۰، وزارتخانه وقت از کسری ۲۰۰ هزار معلم خبر میدهد و اما امروز همانها در صف منتقدین هستند ».
نخست آن که « نقد » حق هر شهروندی است و هیچ کسی را نمی توان به صرف داشتن پیشینه و یا گذشته ای در یک حوزه از آن محروم کرد .
بیان این گونه سخنان آن هم از سوی بالاترین مقام اجرایی در آموزش و پرورش نشان دهنده ی آن است که وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم هنوز الفبای « تفکر انتقادی » را نمی داند .
آیا رضامراد صحرایی به عنوان وزیر دستگاه تعلیم و تربیت هم نمی داند که غایت نظام های آموزشی موفق و توسعه یافته ، پرورش شهروندانی مسئول و آینده نگر مجهز به تفکر انتقادی است ؟
« صدای معلم » به عنوان رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران قصد دفاع از عملکرد هیچ یک از وزرای پیشین آموزش و پرورش در نظام جمهوری اسلامی را ندارد چرا که بر این باور است که با وجود تدوین برنامه ها ، سندها و چشم اندازهای رنگارنگ و گوناگون ؛ متاسفانه آن چه در این نهاد و سایر نهادهای بالادستی و هم عرض نیست همانا داشتن « برنامه » در کنار مدیران باسواد ، متخصص و دلسوز است .
و اما پرسش صریح « صدای معلم » از آقای صحرایی آن است ؛ زمانی که ایشان وزیر آموزش و پرورش نبودند ؛ کجا بودند ؟
آیا وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم در زمان وزرای پیشین حداقل در یک دهه ی پیشین اساسا نقدی بر عملکرد و یا رویکرد آن ها حداقل در حوزه « مدیریت منابع انسانی » داشته است ؟
آیا ایشان به جریان « روزمرگی » و « بی برنامگی » در آن زمان حساس بود ؟
و آیا زمانی که ایشان از سوی مجلس انقلابی ، برای اداره این وزارتخانه ی عریض و طویل ، « رای اعتماد » گرفت ؛ ارزیابی از وضعیت آن و چالش ها و بحران های پیش رو نداشت ؟
اگر ایشان و تیمی که انتخاب کرده است ؛ قادر به مدیریت اوضاع نیستند و دائما سعی می کنند مشکلات و مسائل را به « عقب » پاسکاری کرده و ناتوانی و سوء مدیریت خود را فرافکنی و توجیه کنند ؛ منطقی و عقلانی است که بیش از این جامعه و افکار عمومی را معطل خود و ناکارآمدی شان نکنند و بهترین گزینه را که سپردن کار به دست کاردان است را پیشه خود نمایند .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید