گروه گزارش/
تسنیم نوشت : ( این جا )
« محسن برمهانی در احکام جداگانهای محمدمهدی قاسمی مدیر شبکه سلامت سیما را با حفظ سمت، به سمت «سرپرست شبکه آموزش سیما» و حسن نجفی سولاری را به سمت «دبیر ستاد تحول ساختاری سیما» منصوب کرد. چرا در برنامه های تخصصی صدا و سیما که خود را « رسانه ملی » می نامد نباید از منتقدان دعوت شود ؟
در پایگاه اطلاعرسانی سیما آمده است: محمدمهدی قاسمی که متخصص روانپزشکی از دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی است، مدیریت شبکههای سلامت، آموزش، شما، مدیرکل طرح و برنامه سیما، مدیر شبکه رادیویی سلامت، رییس ستاد جمعیت سیما و نیز مدیریت شورای سیاستگذاری سلامت صداوسیما را در کارنامه خود دارد » .
پیش از این علی عبدالعالی مدیر شبکه آموزش و مجری برنامه پرسشگر بود .
عبدالعالی 20 اردیبهشت سال 1402 مدیر شبکه آموزش شد .
دهم تیر 1396 ؛ « صدای معلم » در گزارش خود با عنوان « برنامه " پرسشگر " صدا و سیما و چند پرسش ! چرا این برنامه نتوانسته است با اقبال معلمان رو به شود ؟ » نوشت : ( این جا )
« حال باید این پرسش را نه از مسئولان این برنامه که از سیاست گذاران رسانه ملی پرسید که چرا و علی رغم صرف بودجه و اعتبار ، این برنامه نتوانسته است با بخش ها و ارکان مختلف آموزش و پرورش ارتباط موثر و متقابل برقرار کند ؟ چرا صدا و سیما در این 4 سال از این نوع برنامه ها نمی گذارد و همین که نزدیک چنین موسم هایی می شود تازه به فکر معلمان و مطالبات آنان می افتند ؟
آیا در این برنامه از کارشناسان مستقل و نیز غیردولتی هم استفاده شده است ؟
مسئولان رسمی و دولتی تریبون های مختلفی دارند و البته کما بیش جامعه و فرهنگیان از نظرات آنان مطلع هستند .
نکته جالب توجه آن است که بسیاری از این مسئولان وزارت آموزش و پرورش که خود طراح و مجری سیاست های جاری هستند برخی اوقات در نقش " منتقد " و حتی " اپوزیسیون " ظاهر می شوند و این در حالی است که آنان باید از عملکرد خود در حوزه مسئولیت شان دفاع کنند و دیگران که همان کارشناسان مستقل و متخصص هستند برنامه های جاری و وضعیت موجود را به چالش بکشند .
تفکر نقادی » و « روحیه پرسشگری » آن گونه که مورد ادعای طراحان این برنامه است زمانی معنا پیدا می کند که از کلیشه های رسمی ، ظاهری و تشریفاتی خارج شده و اندیشه ها و دیدگاه های مختلف و حتی کاملا متضاد به محاجه و استدلال بپردازند .
تنها از این طریق است که می توان شکاف عظیم میان " صف " و " ستاد " حداقل در آموزش و پرورش و دستگاه های رسمی و حتی در مقیاس بزرگ تر به ترمیم اعتماد در میان جامعه پرداخت وگرنه این گونه برنامه ها نیز سرنوشتی مانند سایر برنامه های این رسانه ملی خواهد داشت . »
قبل از برگزاری دوازدهمین دوره ی انتخابات مجلس شورای اسلامی ؛ « صدای معلم » در یادداشتی به قلم مدیر مسئول با عنوان : « دعوتی که رد شد » ؛ مجلس آینده و مطالبات فرهنگیان : اساس امنیت اعتماد است نه تبلیغات ! چنین نوشت : ( این جا )
«پنج شنبه 26 بهمن خانمی صبح تماس می گیرد و از من دعوت می کند تا برای حضور در یک « برنامه ویژه » به شبکه یک صدا و سیما بروم .
موضوع را می پرسم هر چند می دانم برای چه منظوری تماس گرفته است .
او عنوان می کند که موضوع برنامه ، « مجلس آینده و مطالبات فرهنگیان » است .
صریحا به او می گویم که در این برنامه شرکت نمی کنم .
وقتی علت را می پرسد به او می گویم که چرا صدا و سیما در این 4 سال از این نوع برنامه ها نمی گذارد و همین که نزدیک چنین موسم هایی می شود تازه به فکر معلمان و مطالبات آنان می افتند ؟
به او می گویم که این جنس برنامه ها بیش تر تبلیغاتی و نمایشی است و همین که انتخابات تمام شد همه چیز تمام می شود و هر کسی دنبال کار خود می رود . گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است .
تا کی باید این « نگاه ابزاری » و « سیاسی » به نهادی مانند آموزش ساری و جاری باشد ؟
تجارب و مشاهدات در این چند دهه چیزی فراتر از این را نشان نمی دهد و یا اثبات نمی کند .
چرا در برنامه های تخصصی صدا و سیما که خود را « رسانه ملی » می نامد نباید از منتقدان دعوت شود ؟
چند گزارش و یادداشت انتقادی در مورد « برنامه پرسشگر » نوشتم ؛ دریغ از یک پاسخ و واکنش » .
با این حال اظهارات مدیر پیشین شبکه آموزش و مجری برنامه پرسشگر در واپسین روزهای سال 1402 در برابر رضا مرادصحرایی وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم به همراه معاونین وزارتخانه خبر ساز شد .
عبدالعالی عنوان کرد که ای کاش صحرایی 20 سال وزیر آموزش و پرورش باشد .....
« صدای معلم » در گزارش خود نوشت : ( این جا )
« شرکت در یک برنامه تلویزیونی یک طرفه آن هم با حضور یک مجری تکراری و حرف های کلیشه ای که آرزو می کند فرد فعلی 20 سال وزیر آموزش و پرورش باشد بدون آن که پرسش شود ایشان چگونه مراتب و درجات « وزیر بودن » را طی کرده و آیا بر اساس صلاحیت های حرفه ای و مدیریتی به این مقام دست یازیده و مهم تر آن که معاونین شان چگونه به این سطح جهش یافته اند ؛ هنر زیادی نمی خواهد . »
اگر این شبکه ی تخصصی قصد دارد تا در حوزه ی عمومی آموزش ایران مطرح شود و مباحث آن در کف مدرسه نفوذ پیدا کرده و جدی گرفته شود می باید که نگاه خود را به صورت اساسی و بنیادین تغییر داده و به الزامات « تفکر انتقادی » تن دهد .
با تبلیغات و شعار چیزی حل نشده و نخواهد شد .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
« حسین آخانی » استاد دانشگاه تهران و کنش گر محیط زیست در کانال خویش نوشت :
« تهدیدی جدی و توأم با عصبانیت توسط شخصی که او را عامل برخی از حامیان سگ و گربه جهت تسویه حساب با اينجانب معرفی کرد.
امروز شخصی که خود را محمد ماشالله معرفی کرده با شماره همراه 9026097507 ضمن تماس با بنده اعلام داشته که از طرف حامیان سگ و گربه پول دریافت کرده است که انتقام بدی از شما بگیرم . ایشان آدرس دقیق منزل اينجانب را هم می دانست.
من به تلفن های مکرر ایشان پاسخ نداده و مراتب را جهت پیگیری به پلیس و مراجع قضایی-امنیتی گزارش کردم و امیدوارم مراجع انتظامی، امنیتی و قضایی تدابیر لازم را در این خصوص اتخاذ کنند.
پایان پیام/
گروه گزارش/
« رضامراد صحرایی » وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم به همراه معاونین خود جمعه ۲۵ اسفند ماه ۱۴۰۲ در برنامه پرسشگر (شبکه آموزش ) حاضر شدند و از عملکرد خود و مجموعه شان در سال ۱۴۰۲ دفاع کردند .
صحرایی در این برنامه گفت :
« سالی که گذشت سال بسیار پر خیر و برکت و پر از دستاوردهای خوب و البته فراز و فرودهای فراوان بود اما بهتر از سال پیش بودیم و از این بابت خدا را شاکریم، البته کاستیهای بسیاری را باید برطرف کنیم » .
وی با بیان اینکه ۱۴۰۲، سالی بسیار ویژه بود افزود: هرچند آغاز سال تلخ بود ولی پایان شیرین و با تحولات چشم گیری دارد » .
مشخص نیست وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم از کدام دست آوردها سخن می گوید اما منطق ایجاب می کرد که ایشان و همکاران شان در « نشست های رسانه ای » و البته با حضور رسانه های مستقل و منتقد که مدت هاست به لطف مدیریت جدید و غیر پاسخ گوی روابط عمومی تعطیل شده است حضور می یافت و به پرسش ها و مطالبات معلمان پاسخ می داد .
شرکت در یک برنامه تلویزیونی یک طرفه آن هم با حضور یک مجری تکراری و حرف های کلیشه ای که آرزو می کند فرد فعلی 20 سال وزیر آموزش و پرورش باشد بدون آن که پرسش شود ایشان چگونه مراتب و درجات « وزیر بودن » را طی کرده و آیا بر اساس صلاحیت های حرفه ای و مدیریتی به این مقام دست یازیده و مهم تر آن که معاونین شان چگونه به این سطح جهش یافته اند ؛ هنر زیادی نمی خواهد .
صحرایی ادعا می کند که خیلی بهتر از سال پیش بودیم .
آیا منظور وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم آن است که حقوق عادی معلمان شاغل را چند روز زودتر پرداخت کرده و این که مانند سال قبل نشد که معلمان حتی نتوانند مانند سایر کارمندان دولت حقوق معمولی خود را دریافت کنند و مجبور شوند که در ادارات آموزش و پرورش را گِل بگیرند ؟
چهارشنبه 23 فروردین 1402 ؛ « صدای معلم » در گزارشی با عنوان « «مشک آن است که خود ببوید نه آن که عطار بگوید !» به نظر می رسد پاسخ گو نبودن در روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش به ویژه در دولت سیزدهم به یک « رویه غالب » تبدیل شده و مسئولان مسئولیتی برای خود در برابر « حوزه عمومی » قائل نیستند .
معلمان در اداره آموزش و پرورش را گِل می گیرند ؛ وزارت آموزش و پرورش دستگاه فعال در حوزه پاسخ گویی معرفی می شود؟! نوشت : ( این جا )
« اگر وضعیت پاسخ گویی بر اساس چنین پایش هایی که یک واحد دولتی از واحد دولتی دیگر به عمل می آورد در وزارتخانه ای مانند آموزش و پرورش این چنین مطلوب و خوشایند است پس هشدارهای واحدهای نسبتا مستقلی مانند « کار گروه فوری پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش » را کجا باید دید و تحلیل کرد ؟
اکنون باید از اداره کل رصد و پایش دبیرخانه شورای اطلاع رسانی دولت این پرسش را به جد مطرح کرد که :
« پاسخ گویی » یعنی چه ؟ و چه نسبتی با « نارضایتی فراگیر معلمان » دارد ؟
آیا اگر مسئولان و مقاماتی در یک دستگاه به افکار عمومی پاسخ گو باشند باز هم شاهد این حجم از نارضایتی در میان معلمان خواهیم بود ؟
پرسش « صدای معلم » از کسانی که این تقدیر و تشکرها را صادر می کنند آن است که آیا تاکنون شده است که کارمند شاغل در سایر ادارات دولتی در اداره آموزش و پرورش خود را به دلیل « نارضایتی » گِل بگیرند و آن را در حوزه عمومی منتشر کنند ؟ »
پرسش « صدای معلم » از آقای صحرایی و مجموعه حاکمیت آن است که آیا در نارضایتی فراگیر معلمان تحول خاصی در جهت بهبود رخ داده است ؟
مجموعه وزارت ایشان هنوز برخی مطالبات معلمان مانند حق التدریس را پرداخت نکرده اند اما از عملکرد خود اظهار رضایت می کنند .
آیا آقای صحرایی خبر دارد که بسیاری از مدارس بیش از یک هفته است که تعطیل کرده اند و ایشان تاکنون در این مورد سکوت کرده است ؟
آیا به فرض ؛ ایشان و همکاران شان به صورت « ناشناس » امروز دوشنبه 28 اسفند از جلوی مدارس عبور کرده اند تا مشاهده کنند چند درصد از آنان به امر آموزش و تربیت مشغول بوده اند ؟
اخیرا ؛ « صدای معلم » در گزارش خود با عنوان « تعطیلی زودهنگام مدارس در پایان سال و انفعال وزارت آموزش و پرورش ؟ » نوشت : ( این جا )
« به نظر می رسد پاسخ گو نبودن در روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش به ویژه در دولت سیزدهم به یک « رویه غالب » تبدیل شده و مسئولان مسئولیتی برای خود در برابر « حوزه عمومی » قائل نیستند .
هر چند رفتار و رویه مسئولان وزارت آموزش و پرورش در این موارد نشان می دهد که آنان نیز احتمالا در این تعطیلی زودهنگام ، « توافق منافع » دارند .
اگر این تعطیل کردن ها مخالف « قانون » است ؛ وزارت آموزش و پرورش پاسخ دهد که با کدام مدارس و مدیران در این زمینه برخورد قانونی داشته است ؟ در حالی که حساسیت مسئولان در مورد برخی تعطیلی ها قابل فهم نیست » .
آیا در بیش از 20 کشوری که ایشان عنوان می کند تدریس داشته چنین وضعیتی را می توان پیدا کرد ؟
واقعا و به صورت دقیق ایشان از کدام دست آورد سخن می گوید .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
در گزارش پیشین و در امتداد انعکاس واقعیات طبیعی و تاریخی کشور پهناور ایران ؛ وضعیت فعلی حمام سنگی گیوی را نمادی از « مسئولیت پذیری شهروندان » معرفی کردیم . ( این جا )
اما تنها چند کیلومتر آن سوتر از این بنای تاریخی ؛ آبگرم گیوی ( ایستی سویی ) را می بینی که با وجود طبیعت بکر و زیبا و استثنایی اما در پرتو مدیریت بی عرضگان ، به جایی کثیف و پر از زباله تبدیل شده است .
امکاناتی و تجهیزاتی که تاسیس شده اند اما در حال حاضر متروکه شده و رسیدگی نمی شود .
آب گرم گیوی در فاصله پنج کیلومتری شهر گیوی در مجاورت جاده اردبیل - خلخال و در بالای کوه قرار دارد.
در ویکی پدیا چنین آمده است : ( این جا )
« در حال حاضر امکاناتی چون استخر بهداشتی و مکانهای مناسب کمپ و اتاقهای اقامتی و فروشگاههای مواد غذایی در محل مستقر بوده و وظیفه استقبال از میهمانان را بر عهده دارند » .
این ادعا نه تنها درست که حتی نزدیک به واقعیت هم نیست .
به تنها هتل این آبگرم در زمانی که مراجعه کردیم بسته بود .
از فروشگاه های مواد غذایی هم خبری نبود .
مسئول « رستوران فرهنگیان » که خودش معلم بوده و در شهر گیوی ساکن است به « صدای معلم » می گوید که آبگرم گیوی از طبیعی ترین آبگرم هاست اما اراده ای برای آبادانی این مکان گردشگری وجود ندارد .
ایشان به برخی جاهای معروف مانند سرعین اشاره می کند و این که در توجه و تخصیص اعتبارات ، « تبعیض » مشاهده می شود .
« صدای معلم » در آخرین گزارشی که از شهر سرعین تهیه کرد چنین نوشت : ( این جا )
« واقعا در کدام یک از کشورهایی که « توریسم » یکی از منابع مهم درآمد برای شکوفایی اقتصاد آنان است چنین شرایطی مانند کشور ما در آن دیده می شود ؟
شاید بهتر باشد مقامات پیش از شعار دادن و حرف های گنده زدن حداقل در مورد توریسم قبلا تکلیف « توالت » را در ایران مشخص کنند .
آن چه در شهری مانند « سرعین » بیش از پیش خودنمایی می کند کثرت بیش از حد و متعارف بنگاه های املاک در جای جای این شهر است . هر چند این وضعیت در بسیاری از شهرهای ایران عمومیت یافته اما مهم این است که زمانی عسل فروشی ها که تعداد آن ها بیش از همه واحدهای تجاری بود بسیاری به بنگاه های املاک تغییر کاربری داده اند .
معمولا در کنار هر مسافرپذیر و یا به قولی « هتل آپارتمان » یک بنگاه املاک درست شده است .
در شهری مانند سرعین برج های عظیمی را می بینی که مانند قارچ در حال تکثیر است .
برخی از اهالی می گویند که به دنبال افزایش شدید قیمت مسکن بسیاری از ساکنان کلان شهرهایی مانند اردبیل و تبریز در این شهر واحدی را خریداری کرده اند که به قول خودشان هم فال و هم تماشاست .
آخر هفته ها هم سری به این شهر می زنند و تنی به آب و مهم تر این که با پولشان سرمایه گذاری کرده و ارزش سرمایه خود را حفظ کرده اند .
از آبگرم به هتل خود مراجعت کرده و در حال استراحت هستی که یک دفعه صدای مهیبی چرتت را به آتش می کشد .
می بینی که در اثنای بعد از ظهر و در راستای همان فربه کردن مساله برج سازی و توسعه شهری ، ماشینی در حال تخلیه بار خود است و بقیه هم به شدت در حال تکمیل پروژه های در حال ساخت خود ...
حال مسافری که صدها کیلومتر به امید دوری و رهایی از شلوغی شهر خود به چنین جاهایی پناه می آورد چگونه باید با این شرایط تحمیلی کنار بیاید ؟
موجب تاسف است که مسئول پذیرش یک هتل و یا مهمان پذیر هنوز نمی داند و نمی فهمد که نباید در لابی دخانیات استعمال کند و یا قلیان بکشد .
وقتی هم که اعتراض می کنی ؛ می گویند شما نخستین فرد هستید که به این مساله حساس هستید و یا آن را مطرح کرده است ...
این مساله نشان از چند چیز دارد :
فقدان نظارت موثر و بازدارنده . مقامات و مسئولان پشت تریبون ها سعی می کنند همه چیز را مطلوب و خوب نشان دهند .
فقدان آموزش . هتل داری و برخورد با گردشگر هم یک حرفه است که باید دائما به روز رسانی شود .
و مهم تر از همه فرهنگ سکوت و بی تفاوتی اکثریت غالب مردم است که تصور می کنند نباید برای هر چیز کوچکی فکر خود را مشغول کرد .
مثل این مردم مثل آن فردی است که ترجیح می دهد کیلومترها و ساعت ها ریگ و یا سنگریزه داخل کفش خود را جا به جا کرده و تحمل کند اما حاضر نیست که برای لحظه ای بایستد و آن جسم مزاحم را درون کفش خود خارج کند .
خیلی ها هنوز مهارت حل مساله را با وجود داشتن تحصیلات بالا نمی دانند اما توهم همه چیزدانی دارند .
نه خانواده ظرفیتی برای آموزش مهارت های زندگی به فرزندان دارد و مدارس هم غالبا از ماموریت اصلی و کارکردهای واقعی خویش منحرف شده اند .
جامعه هم فقط این انحرافات را تشدید می کند .
حاکمیت هم به جای برنامه ریزی و ریل گذاری واقعی تمرکز خود را بر امور فرعی دیگر گذاشته و با وجود وقوف بر این مسائل ، حرکت خاص و یا امیدبخشی از خود نشان نمی دهد » .
بازدید از آبگرم گیوی در آبان 1402 انجام شده است .
گزارش تصویری :
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر توسط یکی از معلمان در استان خراسان شمالی برای « صدای معلم » ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای پاسخ مسئولان اعلام می کند .
چهار پنج روزی به نوروز مانده بود و در گروه معلمان مدرسه آمدن ما به مدرسه مورد تاکید چند باره قرار گرفته بود .
مطابق روال به مدرسه رفتم اما بچه های بعضی از کلاس ها نیامده بودند . تعداد دانش آموزان در بقیه کلاس ها هم به قدری کم بود که در عمل نمی شد درس داد.
در راهروی مدرسه بی هدف می گشتم که برای اولین بار ، « صبا » دختر یکی از همکاران را دیدم. از قد و قواره اش بر می آمد که راهنمایی باشد .
از او پرسیدم : آیا مدرسه نرفتی ؟
کمی سخت صحبت می کرد.
در پاسخ گفت که تعطیل است.
کلاس چندمی؟ شانه هایش را بالا انداخت و گفت : نمی دانم!
بعد از مدتی مکث با تردید گفت : کلاس اول.
متوجه شدم که در مدرسه استثنایی تحصیل می کند.
با همدیگر شروع کردیم به کشیدن نقاشی و رنگ آمیزی.
صبا از من درخواست کرد که به کلاس من بیاید. گفتم : اشکالی ندارد ولی امروز بچه های کلاس نیامده اند؟ پرسید : چرا؟
نمی دانستم چه بگویم که برایش قابل فهم باشد. بگویم نزدیک عید است و بچه ها می خواهند چند روزی .......، نه ؛ بهتر است بگویم که ......
سرانجام آن چیزی که به ذهنم رسید این بود که بگویم :
بچه ها مدرسه را دوست ندارند!
پرسید : چرا؟
گفتم : چون خسته هستند.
باز پرسید : چرا؟
کمی فکر کردم و بهترین جواب را گفتم . باید از خودشان بپرسم.
از وی پرسیدم : به نظر تو چرا بچه ها نیامدند؟ نمی دانم.
باز گفت : می شود به کلاس شما برویم ؟ باز تکرار کردم : بچه ها امروز نیامدند؟
باز پرسید : چرا؟
گفتم : به نظر تو چرا نیامدند؟
این بار انگار سوال ام خیلی بی جا بود . برخلاف جواب های قبل که با تاخیر جواب می داد، سریع جواب داد :
از خودشان بپرس.
شرمنده شدم.
همین سوال میان معلم های مدرسه در دفتر و در زنگ استراحت مطرح شده بود.
هیچ کسی نگفت از خودشان بپرسیم. همه شروع کردن به اظهار نظر.
مدیر می گفت : تقصیر شما معلمهاست که نگذاشتید این روزها امتحان بگیریم تا بچه ها مجبور به آمدن شوند. معلمی گفت : تقصیر پدر و مادرهاست که دانش آموزان را مجبور نمی کنند .
دیگری گفت : خیر ! والدین از بچه ها حرف شنوی دارند چون الان دوره فرزندسالاری است.
دیگری در تایید فرزند سالاری گفت : بله ! تا چیزی می شود و مشکلی پیش می آید بچه می گوید که می خواهم خودکشی کنم . پدر و مادر هم ترسیده و پا پس می کشند !
متاسفانه یکی هم اضافه کرد : یکی کمتر ! بهتر است بمیرند !
حرف ها مثل رگبار از معلم و مسئولین مدرسه باریده می شد.
هیچ کسی به روشنی و شفافیت صبا فکر نکرد. بهتر نیست از خودشان بپرسیم چرا؟
اگر غرور نداشتیم و خودبرتربینی ما کمتر بود، اگر خودمان را دانای کل نمی دانستیم و نسبت به مسائل فقط از منظر خودمان نگاه نمی کردیم ؛ جواب های ساده به سوالات مشکل نمی دادیم. با اینکه شاید بیشتر ما در آن جا نسبت به صبا این تصور را داشتیم که نسبت به بچه های هم سن و سال خودش یادگیری کمتری دارد ولی درک بهتری نسبت به خیلی از ماها داشت.
آن قدر که ما دغدغه رضایت مدیر را داشتیم و مدیر دغدغه رضایت رئیس اش و به همین ترتیب هر مسئولی دغدغه رضایت مقام بالاترش را در سر داشت ؛ به نظر نمی رسید که هیچ کدام به صورت جدی دغدغه دانش آموزان را داشته باشیم.
چرا بچه ها، مدرسه را دوست ندارند؟ چرا صبح ها با تاخیر آمده و ظهر ها درست چند دقیقه قبل از زنگ آخر همه وسایل شان را جمع کرده و آماده هجوم به در مدرسه هستند. بعضی وقت ها از سرعت تخلیه مدرسه بعد از صدای زنگ آخر تعجب می کنم.
چرا نگران این چند روز عدم حضور دانش آموزان هستیم به گونه ای که رئیس اداره به مدرسه آمده و از مدیر و معاون امضا می گیرد که مبادا روزهای آخر تعطیل شود .
مدیر هم معلمها را تهدید می کند که مبادا روزهای آخر سال نیامده و معلم دانش آموزان را تهدید می کند که مبادا روزهای آخر سال غیبت کنید ....
آیا به همین میزان نسبت به مفید بودن زمان هایی که بچه ها در مدرسه هستند و خیلی بیشتر از چند روز غیبت دانش آموزان هست، دغدغه داریم؟ نسبت به آینده آن ها، نسبت به شادی و سلامتی شان، نسبت به وضع خانواده شان، نسبت به شغل آینده و نسبت به خیلی مسائل دیگر که در بهبود زندگی آنان می تواند موثر باشد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
کانال تلگرامی « خبر فوری » با بیش از سه میلیون عضو در مطلبی با عنوان « مدارس باز است اما وزارت آموزش و پرورش تعطیل » به تاریخ 23 اسفند می نویسد :
« اگرچه بنا بر اعلام یکی از معاونان وزیر آموزش و پرورش، مدارس کشور باید تا ۲۸ اسفند ماه برقرار باشند اما بر اساس اخبار شنیده، در حال حاضر بسیاری از کلاسهای درس با غیبت دانشآموزان از رسمیت افتاده و معلمان با توجه به نبودن شاگردان رغبت چندانی به پیگیری امور تحصیلی آنها نشان نمیدهند. به نظر می رسد پاسخ گو نبودن در روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش به ویژه در دولت سیزدهم به یک « رویه غالب » تبدیل شده و مسئولان مسئولیتی برای خود در برابر « حوزه عمومی » قائل نیستند .
تردیدی نیست در این باره هم نظام آموزشی و هم اولیا دانشآموزان وظیفه مند هستند اما مسئولیت اصلی بر عهده نظام آموزشی است. لکن اکنون که پس از سالها مشاهده میشود پشمی به کلاه وزارتخانه نمانده و هر چه وزارت ابلاغ و معاون وزیر مصاحبه کند در کف صحن حیاط مدرسه اتفاقی رقم میخورد که دانشآموز بخواهد و خیلی راحت با غیبت آبستراکسیون وار شاگردان میتوان یک مدرسه را تعطیل کرد بهتر است نظام آموزشی و اولیا در یک توافق منطقی خود راه روشنی را انتخاب کنند حتی اگر این راه، تعطیلی زود هنگام مدارس به بهانههای فرارسیدن ماه رمضان و تعابیر از پیش ساخته شدهای مثل «بین التعطیلین» و...باشد قطعا بهتر از این است که هرروز تعدادی معلم و کادر اجرایی، به اجبار وزارت آموزش و پرورش چراغ کلاسهای درس بدون دانشآموز را صرفا روشن نگه دارند و حالا چند خانواده متعهد هم فرزندانشان را راهی مدرسه کنند اما از آموزش خبری نباشد.
لااقل این طور میتوان امید داشت تا هم نظم برقرار شود هم از اتلاف سرمایه و انرژی جلوگیری کرد و هم در کنار این توافق، برنامه مطلوبی برای آموزش از راه دور دانشآموزان پیشبینی نمود » .
« صدای معلم » در یادداشتی به تاریخ 21 اسفند با عنوان : « تعطیلی یک ماهه ی مدارس این بار به خاطر عید نوروز ! » به قلم مدیر مسئول چنین نوشت : ( این جا )
« برخی و شاید بسیاری چیزها که در اصل غیر نرمال و ناهنجار هستند اما در سایه ی فرهنگ ایرانی ، عادی سازی شده اند .
به ندرت اتفاق می افتد که مدارس در ایران درست در روز اول مهر بازگشایی شوند و همه دانش آموزانی که در مدرسه ثبت نام کرده اند در نخستین روز در مدرسه حاضر شوند چون ذهنیت عمومی در ایران این طور تعریف شده است که مدارس در هفته اول مهر ماه به قول معروف « تق و لق » هستند و به آموزش پرداخته نمی شود . پس عقل ایجاب می کند تا وقت خود را در مدرسه تلف نکنیم .
( حمله با نارنجک به کتیبه هخامنشی در گنج نامه همدان - جشن چهارشنبه سوری 1402 )
انتظار عمومی این است که به محض آلودگی هوا و شرایط اضطرار آن مدارس سریعا تعطیل شوند بدون آن که لحظه ای درنگ و تامل شود که آیا مدارس منبع آلودگی هوا هستند و مهم تر این که این تعطیلی عمومی آیا کمکی به حل شدن مساله ی آلودگی هوا می کند یا نه ؟
مردم چنین می خواهند و مسئولان هم برای توجیه ناکارآمدی و حل مساله معمولا با این انتظارات همراهی می کنند .
در کشور دچار خشکسالی و بحران آب نیز تا کمی باران و یا برف شدت می گیرد باز انتظار عمومی ، تعطیلی مدارس است غافل از آن دانش آموزان باید بتوانند با همه ی شرایط سازگار شده و بر مشکلات فائق آیند .
مفهوم مدرسه ی زندگی چنین است و فراتر از دیوارهای « مدرسه » را هم شامل می شود .
( چندی پیش ساکاری موموئی، معلم ۱۱۵ ساله ژاپنی، به عنوان پیرترین معلم شاغل جهان شناخته شد و نام وی در کتاب رکوردهای گینس ثبت شد.
وی که به شعر علاقه زیادی دارد، در هفته ۳ ساعت تدریس میکند. طبق مقررات نظام آموزشی ژاپن، ارتباط معلمان با فرآیند تدریس بلافاصله بعد از بازنشستگی قطع نمیشود. معلمان به تدریج از ۴۰ ساعت کار هفتگی، به ۳۶، سپس به ۳۰ و آنگاه به ۲۴ ساعت تدریس می رسند و این زمانی است که حدودا ۳۵ تا ۴۰ سال تدریس کردهاند و آن گاه که بازنشسته شدند، باز در مدرسه حاضر میشوند و ساعات کمی را به تدریس، آموزش و مشاوره میپردازند که میتواند به اولیا، دانشآموزان یا معلمان تازه کار باشد.
موموئی، با توجه به سنی که دارد، جزو معلمانی است که کمترین ساعات تدریس را دارد ) - این جا
در شش ماه گذشته ؛ مدارس را چند بار به بهانه هایی این چنین تعطیل کرده اند هر چند برای آن که دچار « وجدان درد » نشوند ؛ جدیدا به جای تعطیلی از عبارت :
« مدارس غیرحضوری شدند » را باب کرده اند .
اما تعطیل کردن مدارس در هفته های پایانی قدمتی دیرینه دارد و آن هم جزئی از تقویم غیررسمی آموزش در ایران شده است . اگر این تعطیل کردن ها مخالف « قانون » است ؛ وزارت آموزش و پرورش پاسخ دهد که با کدام مدارس و مدیران در این زمینه برخورد قانونی داشته است ؟
تمایل جدی و قوی کادر مدرسه از مدیر و معاون گرفته تا معلم و سرایدار برای تعطیل کردن زود هنگام مدرسه و نیروی گریز از مرکز دانش آموزان برای فرار از آن موجب شده است تا زمان آموزش در ایران به یک طنز تلخ تبدیل شود و این که این شاخص مهم آموزش در ایران مانند سایر شاخص ها حتی از عقب مانده ترین کشورها هم عقب بیفتد .
مسئولان آموزش و پرورش هم برای « رفع تکلیف » و « خالی نبودن عریضه » برای مدارس و مدیران خط و نشان بکشند . جالب آن که ادارات و مناطق آموزش و پرورش پس از تعطیلات رسمی نوروز وضعیت بهتری از مدارس ندارند و انجام کارها را در زمان فعالیت رسمی به روزهای بعد حواله می کنند .
اگر مدرسه ایرانی نشاط آور نیست و یا به « مهارت های زندگی » پرداخته نمی شود ؛ اما راهش تعطیل کردن نیست .
واقعا چه دلیلی دارد که مدارس یک هفته پیش از پایان رسمی سال و نیز یک هفته پس از تعطیلات دو هفته ای نوروز تعطیل شوند و از خلال بر هم خوردن ساعت بیولوژیکی بدن (Circadian Rhythm) دانش آموزان در مدارس شاهد کسالت و خمودی و تنبلی دانش آموزان باشیم ؛ فصلی که در آن طبیعت زنده می شود و تحول و تغییر را در پیش می گیرد ؟ »
در یک کانال تلگرامی که خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش عضویت دارند حمید امامی که در روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش مسئولیت دارد مطلب زیر را منتشر می کند :
« روایت عشق
سوگ پدر مانع آقا معلم گراش استان فارس برای حضور در کلاس درس نشد
به گزارش اداره اطلاع رسانی و روابط عمومی آموزش و پرورش فارس، قاسم نظری، دبیر با سابقه ریاضی دبیرستان سعادت گراش استان فارس است.
این دبیر گراشی، که در سوگ پدر خود عزادار است، اما با وجود داشتن مرخصی، باز هم در کلاس درس خود حاضر شد تا دانشآموزانش از فعالیتهای آموزشی عقب نباشند.
معاونین آموزش و پرورش گراش با حضور در مدرسه محل خدمت این معلم ضمن ابراز همدردی با وی از وجدان کاری ایشان در توجه به آموزش دانشآموزان تقدیر کردند.
عاشقان معلمند
روایت صحیح
کانال رسمی اطلاع رسانی وزارت آموزش و پرورش در شاد
سوال می شود :
« آقای امامی
سلام
سری به مدارس زده اید تا ببینید چند درصد مدارس تعطیلی زودرس داشته اند ؟ »
ایشان چنین پاسخ می دهد :
« سلام قطعا ۹۹ درصد .
خوده ما که نوجوان بودیم یادمه یک سال ۱۵ اسفند پول گذاشتیم یه قفل بزرگ گرفتیم، اومدیم شبانه زدیم به در راهروی مدرسه.
هیچی بعدش چنان کتکی از مدیر و معاونان خوردیم » .
به نظر می رسد پاسخ گو نبودن در روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش به ویژه در دولت سیزدهم به یک « رویه غالب » تبدیل شده و مسئولان مسئولیتی برای خود در برابر « حوزه عمومی » قائل نیستند .
هر چند رفتار و رویه مسئولان وزارت آموزش و پرورش در این موارد نشان می دهد که آنان نیز احتمالا در این تعطیلی زودهنگام ، « توافق منافع » دارند .
اگر این تعطیل کردن ها مخالف « قانون » است ؛ وزارت آموزش و پرورش پاسخ دهد که با کدام مدارس و مدیران در این زمینه برخورد قانونی داشته است ؟ در حالی که حساسیت مسئولان در مورد برخی تعطیلی ها قابل فهم نیست .
واقعا قرینه ی این نوع تعطیل کردن های طویل المدت در کدام یک از نظام های آموزشی جهان را می توان سراغ گرفت و سکوت غالب حاکی از رضایتی که در سطح عمومی مشاهده می شود ؟
دوشنبه 21 اسفند ؛ وزارت آموزش و پرورش اطلاعیه ای را در خصوص ساعت آغاز به کار مدارس در ماه رمضان منتشر کرد . ( این جا )
( دانشآموزان سنگاپوری در رتبۀ اول موفقیت تحصیلی قرار گرفتهاند .
در گزارش جدید سازمان توسعه و همکاری اقتصادی از شاخصهای موفقیت تحصیلی که با سرنام «پیسا» شناخته میشود، کشورهای آسیای شرقی در بالاترین رتبهها قرار گرفتهاند ) - این جا
در این اطلاعیه آمده است : مسئولان آموزش و پرورش هم برای « رفع تکلیف » و « خالی نبودن عریضه » برای مدارس و مدیران خط و نشان بکشند . جالب آن که ادارات و مناطق آموزش و پرورش پس از تعطیلات رسمی نوروز وضعیت بهتری از مدارس ندارند و انجام کارها را در زمان فعالیت رسمی به روزهای بعد حواله می کنند .
« با توجه به شرایط جسمانی دانش آموزان روزه دار و ضرورت زمینهسازی برای استفاده مطلوب از برکات عبادی و معنوی این ماه، شایسته است طی مصوبه شورای مدرسه، معلمان از اجرای هرگونه آزمون مؤثر در ارزشیابی تحصیلی و کلاسی دانش آموزان در این ماه مبارک خودداری کنند.
ارایه تکالیف و کار در منزل به دانش آموزان را محدود و درس تربیت بدنی، با ورزشهای سبک اجرا شود.
مدیران مدارس میتوانند به اقتضای شرایط (اوقات شرعی، موقعیت جغرافیایی، نوع مدرسه و...) با توجه به نظرات معلمان، دانش آموزان و اولیای ایشان، ضمن اجرای کامل برنامه درسی و رعایت ساعات مصوب آموزشی هر دوره، نسبت به شروع ساعت کار مدرسه با یک ساعت تأخیر اقدام کنند » .
مشخص نیست مخاطب این اطلاعیه در بحبوحه تعطیلی فراگیر در مدارس ایران به صورت دقیق چه کسی و یا کسانی هستند ؟
واقعا چه دلیلی دارد که وزارت آموزش و پرورش برای همه ی امور و جزئیات کار در مدارس بخشنامه صادر کند در حالی که به نظر می رسد کف مدرسه و ارکان آن چندان وقعی به این بخشنامه های دستوری و از بالا به پایین نمی نهد ؟
اگر شورای عالی آموزش و پرورش برای مدارس ، آیین نامه ی اجرایی تدوین و تصویب کرده همان کافی است .
تنها کاری که وزارت آموزش و پرورش باید انجام دهد نظارت علمی ، فراگیر و غیرایدئولوژیک بر گردش کار مدارس و پاسداشت قانون و ممانعت از لوث شدن « آموزش » باشد .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
پنج شنبه 18 آبان 1402 .
پس از طی مسافت زیاد و حوالی غروب به دنبال « خانه ی معلم » می گردیم تا این که سرانجام آن را پیدا می کنیم اما در این مرکز رفاهی بسته است .
زنگ می زنیم اما کسی پاسخ نمی دهد .
دو شماره روی آن نوشته شده است . یکی متعلق به مدیر خانه معلم و دیگری سرایدار .
اولی پاسخ نمی دهد اما دومی جواب می دهد .
می گوید : صبر کنید تا برسم .
سرایدار تا ما را می بیند به شوخی و به ترکی می گوید : آخه الان موقع مسافرت است !
به این هم بسنده نمی کند ... باید به خاطر شما شوفاژخانه را روشن کنم .
طوری برخورد می کند که انگار ما بدهکاریم و شاید برای ایشان مزاحمتی ایجاد کرده ایم .
گویی ایشان فراموش کرده است که اساسا برای چه در این جا مسئولیت دارد و برای چه امکانات در اختیار ایشان گذاشته شده است .
البته این گونه برخوردها برای ما تازگی ندارد و در بسیاری از خانه های معلم و یا مراکز اسکان نمونه های آن مشاهده شده است .
فرمی را در جلوی ما قرار می دهد .
آن را پر می کنیم .
کارت بانکی را بابت کرایه به ایشان می دهیم اما می گوید که کار نمی کند .
به ناچار نقدی پرداخت می کنیم .
مدیر خانه ی معلم بعدا می رسد . البته برخورد ایشان گرم و دوستانه است .
ساختمان خانه ی معلم زیبا و فضای آن هم قابل قبول است اما نواقصی دیده می شود که می تواند فقط نشانه ی بی توجهی و یا نقصان در مسئولیت پذیری باشد .
به عنوان نمونه ؛ در پشت ساختمان فضای سبز بوده که خبری از درخت و گیاه نیست .
و اما نکته ی تاسف انگیز انباشت تعداد قابل توجهی « ته سیگار » در فضای کوچک سبز در ورودی خانه ی معلم است .
این زباله های کوچک که البته دومین آلوده کننده محیط زیست پس از زباله های اتمی به شمار می آیند ؛ ( این جا ) احتمالا توسط کسانی رها شده اند که قرار است قشر « فرهنگ ساز » جامعه باشند و به دانش آموزان و جامعه ، اهمیت محیط زیست را آموزش داده و ارزش های آن را نهادینه کنند .
در گزارشی که « صدای معلم » در خرداد 1394 از « خانه معلم آموزش و پرورش رضوان شهر » تهیه کرد چنین آمده بود : ( این جا )
« به گفته برخی از فرهنگیان ، اطلاعات مربوط به این گونه مراکز به روز نشده است و حتی برخی از این مراکز فاقد یک تابلو و یا بنر مناسب جهت اطلاع رسانی و جلب نظر هستند .
گزارش های رسیده حاکی است که برخی از سرایداران مدارس ، رفتار مناسب و شایسته ای با معلمان ندارند و با موضع طلبکارانه و غیرفرهنگی با آنان برخورد می کنند .
بسیاری از معلمان عنوان می کنند که وضعیت بهداشتی در مراکز اسکان فرهنگیان به هیچ وجه مناسب نیست .
اما مهم ترین عاملی که در این میان خودنمایی می کند " عدم وجود نظارت و یا فقدان نظارت و کنترل کافی بر این گونه مراکز و اماکن " است .
به نظر می رسد که این گونه مراکز متولی مشخصی ندارند و بخش " رفاه معلم " نیز در وزارت آموزش و پرورش آن چنان درگیر کارهای اداری و بوروکراتیک مانند ارائه وام ، خدمات بیمه و... شده است که فرصت کافی و برنامه ریزی لازم برای بهسازی این گونه مراکز وجود ندارد » .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اگر اتفاقی که به اسم چهارشنبه سوری این چند سال در خیابانها رخ میدهد واقعاً یک جشن ایرانی است ترجیح میدهم نژادم برگردد به یکی از قبایل آفریقایی که هنوز با نیزه برای کُشتن حیوانات وحشی و خوردن گوشت خام گندیدهشان به بیابان میروند.
بسیاری از ما، از ترس حمله برخی زامبیهای خود کوروش پندار که گمان میکنند خود خشایارشاه با سُرنگ خون پاک آریایی را در رگهای پدربزرگان شان تزریق کرده ساکت میشویم وگرنه باید فریاد بزنیم این اتفاقی که در چهارشنبه سوری رخ میدهد اسمش جشن و سور نیست؛ جنگ خیابانی است.
آنچه در این چند سال در چهارشنبه سوری شاهدش هستیم پرتاب نارنجک ها و بمبهای دست ساز، شکستن شیشهها، آتش گرفتن ماشینها، وحشت زنها و بچههای خردسال، دست و پاهای سیاه و سوخته، چهرههای جزغاله شده و جنازههای دوداندود است، این چه نسبتی با گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک دارد که میگویم راه و روش ایرانیان باستان بوده؟
دست برداریم از این چاپلوسی مداوم، از این وحشت که مبادا بگویند: نباید رسمهای ملی را نادیده گرفت. این چه رسمی است که جنازه تولید میکند؟ چه رسمی است که زن باردار بچه سقط میکند؟ چه رسمی است که موقع رد شدن از خیابان باید وحشت کنی که یک بچه دماغو یا جوانکی با شلوار لیز خورده تا زانو با بمب دستساز تو و ماشین ات را آتش نزند؟
آقا! اینها بغض فروخورده مردمی است که سالها توسط حکومت اعتقادات ملیشان انکار شده!
قطعاً در طول سالها اقداماتی برای ایرانی زدایی و مقابله با علایق ملی ایرانیان صورت گرفته، برای اینکه فرزندان ما ریشههای اجدادیشان در این خاک قطع شود اما دلیل میشود که با بمب و نارنجک به جان هم بیفتیم و همدیگر را قطعه قطعه کنیم؟!
این رفتار و گفتار و کردار شرمآور است. از آن تحت هیچ عنوانی دفاع نکنیم. واقعاً این اسمش جشن است؟ سال گذشته در چهارشنبه سوری 16 نفر کشته شدند. دقت کنید! 16 جنازه در جشن تولید کردیم. لابد بعدش هم روی شانه هم زدیم که دست مریزاد که نگذاشتیم رسم نیاکانمان به فراموشی سپرده شود!
خسته نباشی دلاور، خدا قوت پهلوان!
سالها پیش نوشتم که راه پایان دادن به این جنگ خیابانی نه حمله پلیس به مردم است و نه انکار چهارشنبهسوری از سوی حاکمیت. بلکه باید این جشن به رسمیت شناخته شود. خود نهادهای قدرت مثل شهرداری مکانهای خاصی را برای این جشن مهیا کنند تا مردم جمع شوند، از روی آتش بپرند، بگویند و بخندند و عکس یادگاریشان را بگیرند و بروند. اما به شرطی که برخی از خوشحالی مردم، تحریک نشوند.
هیچ راه دیگری جواب نمیدهد. نه آماده باش کامل پلیس و آتش نشانی و اورژانس و نه پخش مکرر فیل های سینمایی هالیوود و نصیحتدرمانی سلبریتیها! (دردناک است که پویان برادر نوجوان ترانه علیدوستی، در چهارشنبه سوری سال 83 در نتیجه همین بمب افکنیهای خیابانی جان باخت).
راهی وجود ندارد جز به رسمیت شناختن این جشن و مدیریت آن با کمک مردمی که هر سال میلیونها نفرشان خودجوش برای برگزاری مراسم محرم به خیابان می آیند.
برخی از همان نوجوانها و جوانانی که هیات گردانی میکنند کسانی هستند که خیابانها را در چهارشنبه سوری به میدان جنگ تبدیل میکنند. میشود آنها را برای شادمانی هم به میدان آورد.
با کمک مردم به جنگ خیابانی چهارشنبه سوری خاتمه بدهید. اندازه کافی در سال 96 اشک ریختیم. جنازه به خاک سپردیم...
( کانال نویسنده )
عکس زیر آخرین عکس از دریاچه ارومیه است که از رادار هواشناسی به تاریخ ۲۰ اسفند ۱۴۰۲ گرفتهام.
گزارش دولتیها در خصوص افزایش حجم آب این دریاچه با توجه به تصویر دیروز اغراق آمیز است.
در دی ماه ۱۳۹۵ در یک مصاحبه اعلام کردم که دریاچه ارومیه در حال مردن است و دیدیم که شد. اکنون میگویم که دریاچهای که یکبار مرد، سپس اندکی زنده شد، دوباره خواهد مرد. آن اندکی آبی که زمستان ۱۴۰۲ به آن وارد شده است، نمیتواند تابستان دریاچه را زنده نگهدارد.
همان طور که قبلا هم گفتهام، برای زندگی بخشی کامل به دریاچه ارومیه:
1- تمامی سدهای بالادست ارومیه باید باز شوند و آن آبها وارد دریاچه شوند. آن قدر آب باید وارد دریاچه شود تا سطح آب آن به سطح ۳۰ یا ۴۰ سال قبل برسد.
2- بزرگراه شهید کلانتری تخریب شود و تمامی نخالههای آن به بیرون از دریاچه برده شود.
3- در فصل بارش، روانآبها به سمت دریاچه هدایت شوند.
با انجام این سه کار اصلی حال دریاچه خوب خواهد شد. حال دریاچه خوب شود، حال همهی مردم منطقه نیز خوب خواهد شد.
( کانال نویسنده )