گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ نشست تخصصی « پارادوکس پرورش ذهن باز در نظام تعلیم و تربیت بسته با تاکید بر برنامه درسی » با سخنرانی « ایرج خوش خلق ، عضو هیات علمی بازنشسته پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش » در « خانه اندیشمندان علوم انسانی » برگزار گردید .
بخش سوم را می خوانید .
پس از آن که نگارش این یادداشت به پایان آمد اخبار متناقضی از تعطیلی پارک ها و مناطق گردشگری در روز سیزده به در منتشر شد.
خبرآنلاین نوشت : ( این جا )
« آن گونه که خبرگزاری صداوسیما روایت کرده، وزارت کشور اعلام کرد: با توجه به در پیش بودن روز طبیعت و همزمانی آن با ایام ماه مبارک رمضان به ویژه سالروز شهادت مولای متقیان حضرت علی (علیه السلام) و حرمت این ماه مقرر شده در روز ۱۳ فروردین همه پارکها، بوستانها و تفرجگاهها مثل سنوات قبل که مصادف با ماه مبارک رمضان بود بسته است و یک ساعت قبل از اذان مغرب بازگشایی شود.
فارغ از صحت و یا سقم این گونه اخبار ؛ آرزو می کنم ای کاش مقامات و مسئولین در جمهوری اسلامی آن همه حساسیت و دغدغه ای که نسبت به برخی مناسک مذهبی دارند را نسبت به طبیعت بحران زده ایران ، فرهنگ رو به انحطاط و میراث تاریخی و مهم تر از همه « منافع ملی » می داشتند .
حسين نورينيا: دكتر حسن عشايري دانشآموختة دانشگاه فرايبورگ آلمان در رشتة مغز و اعصاب است. در همان دوران تحصيل، تخصص روان پزشكي را هم گذراند و پس از آمدن به ايران در دانشگاه علوم پزشكي ايران مشغول تدريس و تحقيق شد. ايشان به جهت اعتقاد به كار جمعي و تأكيد بر ضرورت شكلدادن به سازمانهاي مردمنهاد در راهاندازي و فعاليت انجمنهاي حمایت از حقوق کودکان، انجمن تلاشگران سلامت، انجمن دوستى ایران و آلمان، آسیب دیدگان اجتماعى، انجمن فرهنگى آریان پور، انجمن کاربرد موسیقى در بهداشت جسم و روان نقش موثري داشتهاند.
دكتر عشايري عضو مجموعهاي از استادان و پژوهشگراني است كه تاكنون هفت دوره سمپوزيوم نوروپسيكولوژي را در ايران برگزار كردهاند و در تلاش هستند تا انجمن نوروپسيكولوژي ايران را راهاندازي كنند. با ايشان در اتاق كارش در دانشكده و پس از كلاس دكتري گفت و گو كرديم. در حين گفت و گو بود كه دو خانواده كودكان خود را نزد دكتر آوردند و دكتر با حوصله آنان را معاينه كرد و توصيههاي تخصصي خود را ارائه داد.
گروه رسانه/
کتاب در سایه سار لجور که به جمعآوری واژه نامه و اصطلاحات قدیمی و محلی مردم توره میپردازد، به کوشش و نویسندگی حسین معافی توسط انتشارات آبات منتشر شد. کتاب در قطع رقعی و 228 صفحه دارد که شامل 10 فصل به شرح زیر است:
فصل اول: واژه های گفتاری و رفتاری
فصل دوم: کنایه ها و ضرب المثل ها
فصل سوم: کار و کشاورزی
فصل چهارم: مناطق گردشگری و طبیعت
فصل پنجم: آداب، رسوم و فرهنگ
فصل ششم: وسایل و موقعیت های خانه
فصل هفتم: غذاهای محلی
فصل هشتم: لالایی های کودکانه
فصل نهم: اشعار و متون محلی
فصل دهم : تصاویر
در بخشی از پیش گفتار این کتاب آمده است که:
اگر چه سرعت پیشرفت علم و تکنولوژی در دهه های گذشته چهره همه شهرها و روستاها را به طور کلی تغییر داده اما نباید گذشته خویش را فراموش کنیم. زنده نگهداشتن یاد و خاطرهها و آنچه بر ما گذشته علاوه بر حس آرامش، خوشنودی و تعلق خاطر به وطن، چراغی بر سر راه فرزندان و آیندگان خواهد بود که همه این فرهنگها و سنت ها را مرور کنند و این تاریخ و آیین های کهن، برای نسل آینده، زنده و ماندگار شوند. اگر احیای زبان و ادبیات ملی و قومی زودتر انجام نشود، ما شاهد از بین رفتن فرهنگ و ریشه ملی خود خواهیم بود.
توره شهری است در 37 کیلومتری اراک، واقع در بخش زالیان شهرستان شازند که در بزرگراه اراک به بروجرد پس از رودخانه شراء قرار گرفته است. علت نامگذاری توره قرار داشتن آن در راه اصلی به معنای توی راه (توی ره) بوده است. شهر توره تاریخی بسیار کهن دارد که قبل از شکلگیری به صورت یک روستا منزلگاهی برای کاروانیان و مسافران بوده است. از دیگر علل نامگذاری این شهر وجود کاروانسرای قدیمی شهر توره از زمان شاه عباس صفوی است که در مسیر حرکت کاروانها در قدیم قرار داشته است. مردم توره عمدتاً در دو بخش کشاورزی و ترابری اشتغال دارند به طوری که حدود 200 دستگاه تریلر شبکه حملونقل کشور مربوط به مردم این شهر میباشد. گویش اهالی توره در سالهای گذشته میانهای از لُری و فارسی بوده است.
کوه لجور یکی از قلل معروف و بزرگی است که با ارتفاع حدود 3 هزار متر، سومین کوه صخرهای ایران است و به بهشت صخره نوردی کشور شهرت دارد. لجور به معنای لجوج است و به خاطر مسیرهای سختگذر و دشوار، این نام را برای آن انتخاب کردهاند. لجور در کنار شهر توره قرار دارد و سالیانه گردشگران و کوهنوردان زیادی از این کوه و منطقه بازدید میکنند. علت نامگذاری این کتاب به نام «در سایهسار لجور» هم به این دلیل است که تمامی روستاهای اطراف کوه لجور با یک زبان مشترک که خیلی شبیه زبان لُری است، صحبت میکنند و بسیاری از واژهها و اصلاحات آنها در گذشته یکسان بوده است.
شهرت لجور به داستان افسانهای شاهنامه بر میگردد که کیخسرو پادشاه اسطورهای ایران بعد از دیدن خوابی که راه بهشت را به او نشان میدهند، پادشاهی را رها کرده و با چند تن از یارانش به غاری در کوه لجور پناه میبرند و به عبادت و ستایش خداوند مشغول میشوند و برای همیشه از نظرها پنهان میگردند. کوه را نیز شاهزند یا همان شاه زنده مینامیدند که نام شهر شازند نیز به همین دلیل نامگذاری شده است.
در این کتاب قصد داریم با مشارکت همه نویسندگان، صاحبنظران، متفکران و مردم خونگرم تورهای تاریخ، فرهنگ، تمدن و گذشته این کهن دیار را در دهههای گذشته در قالب واژهها و اصطلاحات محلی و قدیمی، برای آیندگان زنده نگه داریم تا هم یادگاری از ما برای نسلهای بعد باشد و هم سنگ بنای کارهای فاخر دیگر در آینده باشد. ارزش این کتاب بعد از نوشتن و چاپ آن و گذشت ایام، روزبهروز بیشتر خواهد شد و یادگاری از نسل گذشته و کنونی برای نسل آینده خواهد بود.
در صحبت با بزرگان و سالخوردگان تورهای با واژهها و کلماتی برخورد کردم که معنی برخی از آنها برایم عجیب و غریب بود و شنیدن برخی از این کلمات نیز خاطرههای زیادی را برایم زنده کرد. به این باور رسیدم که حتماً آدمهای زیادی مانند من هستند که با برخی از واژههای قدیمی آشنایی ندارند؛ لذا هر جا کلمهای به نظرم جالب آمد یادداشت کردم تا در این کتاب گردآوری نمایم. البته در جمع آوری لغات محلی از کتابها، سایتها و وبلاگهای مختلفی نیز استفاده شده است. همواره فکر میکنم که این مجموعه بسیار ناقص است اما امروز به این نتیجه رسیدم که آنچه تاکنون تکمیل شده است در اختیار علاقهمندان قرار گیرد و اگر عمری بود بهتدریج در تکمیل آن کوشش شود.
در این مجموعه سعی شده است که به ادبیات فولکلور مردم توره و روستاهای اطراف بپردازیم. فولکلور(folklore) به معنای فرهنگ عامه و فرهنگ مردم است که در برگیرنده افسانهها، داستانها، موسیقی، تاریخ شفاهی، ضربالمثلها، باورهای مردمی، لالاییهای مادرانه، پایکوبی بومی، آیینها و سنتها میباشد.
برای تلفظ دقیق کلمات محلی از فونتیک انگلیسی استفاده شده و در فصل نهم که اشعار و متون محلی آورده شده است، برای تلفظ صحیح کلمات و اصطلاحات از کدهای QR یا زمزینه پاسخهای سریع استفاده شده که میتوانید با اسکن کدها توسط گوشی هوشمند، فایل صوتی را از سایت آپارات با لهجۀ محلی دریافت و گوش کنید.
امید است این اثر برای خوانندگان به ویژه نسلهای آینده و فرزندان این کهندیار که ممکن است حتی توره را ندیده باشند، جالب و جذاب باشد و بر نیاکان خود افتخار کنند و یاد و خاطره آنها را زنده نگه دارند.
بسیاری از کلمات ممکن است دارای معانی متعددی باشند که در اینجا فقط یکی از آنها که بیشتر مرسوم بوده، ذکر شده است.
خواهشمندم که علاقهمندان به زبان محلی در منطقه توره ما را در کامل شدن این مجموعه یاری نمایند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
با خود عهد كرده بودم كه اگر زمانى پایم به خارج از کشور رسید، مثل بعضی از هموطنان كیستى و چیستى خود را فراموش نكنم و تحتتأثیر محیط فاسد غرب قرار نگیرم!
از آنانى كه وقتی دوست و آشنایى از كشور و شهر و دیارشان به محل کارشان رفته بود، آنها را بیش از دقایقى نپذیرفته بودند، همان هایى كه وقتى در وطن بودند و آشنایی به دیدارشان می آمد، كارشان را تعطیل مى كردند و تا هر زمانى كه لازم بود در خدمت میهمانانشان بودند. اما وقتی خود در اینجا مشغول به کار شدم دیدم به غیر از نیم تا یك ساعت وقت ناهار، تمام مدت را بایستى به طور جدی كار كنم.
به مرور زمان دریافتم آن وقت هایی كه ما براى دیگران در وطن می گذاشتیم و به حساب محبت شرقى خود می نوشتیم و به آن مباهات مى كردیم یا به دلیل بیكارى هاى پنهان در اداراتمان بود، یا از جدى نگرفتن كارها و یا از ترس دلگیر شدن دوستان.
آیا این چنین بودن ما یکی از صدها علت عقب ماندگی ما و آن چنان بودن آنها یکی از صدها علت پیشرفت آنان نیست؟
( کانال در اسارت فرهنگ )
گروه گزارش/
به تازگی ؛ فایلی از « نامدار صداقت » رئیس فعلی مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در شبکه های اجتماعی منتشر شده است که برای روسای روابط عمومی ادارات آموزش و پرورش کشور ایراد گردیده است .
گفته می شود این فایل صوتی منتسب به ایشان است اما « حمید امامی » از مسئولان روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در پاسخ به پرسش « اصغر محمدی خبرنگار پیشین روزنامه همشهری » در گروه « خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش » چنین عنوان می کند :
« ۸. در خصوص صوت، اطلاعی ندارم الان همین جا شنیدم، اما صوت و نحوه بیان آقای صداقت است مگر اینکه دچار فریب شده باشیم در این فضای مجازی و صوت جعلی باشد که البته بعید می دانم » .
صداقت در این فایل معضل و مشکلی را در استان ها تحت عنوان « باج نیوزها » معرفی می کند .
در تعریف باج نیوز چنین می گوید :
« باج نیوزها ، شبه رسانه هایی هستند که در قالب کانال ، گروه یا حتی روزنامه و سایت مشغول باج گیری از مجموعه های مختلف هستند .
به عنوان مثال در صورتی که شما زیر بار خواسته های آن ها در حوزه ی مالی یا احیانا توقعات شان در خصوص پست و مسائل مدیریتی و درخواست های بی جایی که دارند نروید شروع می کنند به تخریب گری مجموعه و سیستم . نامدار صداقت هم مانند مدیر پیشین این مرکز که فردی غیر آموزش و پرورشی است بر چه اساس و معیاری به این سمت منصوب گردیده است ؟ و قرار است کدام ماموریت را در دستگاه حساس و فراگیر تعلیم و تربیت پی گیری کند ؟
امکانی فراهم شده ، عزمی منسجم شده در سطح کشور برای برخورد با « باج نیوزها » .
صداقت از همکاران شان می خواهد چنان چه با چنین مصادیقی در ارتباط هستند گزارشی از مجموعه ی آن اقدامات باج نیوز را آماده کنند و با مستندات کارهای تخریبی شان را آماده کنند و در عین حال درخواست هایی که آن ها از مجموعه داشته اند را مکتوب کنند و برای ایشان بفرستند .
« صداقت » این مکالمه را دارای « طبقه بندی » دانسته و از همکارانش می خواهد که از انتشار آن به سایرین خودداری کنند .
نخستین پرسش « صدای معلم » از رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش آن است که اسامی این شبه رسانه ها و به قول خودش « باج نیوز » را به افکار عمومی اطلاع رسانی نماید .
«حوزه ی عمومی » به صورت دقیق و مستند می خواهد بداند چه کسانی تحت لوای رسانه اقدام به باج گیری از مدیران در حوزه های مالی و مدیریتی هستند ؟
آقای صداقت از کدام « عزم » و از کدام « امکان » سخن می گوید ؟
ایشان توضیح دهد در حدود یک سالی که از انتصابش گذشته چه عملکردی داشته است ؟
آیا وضعیت پاسخ گویی در آموزش و پرورش نسبت به گذشته « بهتر » شده است ؟
آیا از میزان « نارضایتی فراگیر معلمان » کاسته شده است ؟
پیش تر ساز و کاری با عنوان « استودیو الفبا » طراحی و اجرا شده بود که مسئولان ستادی و اداری در این فضا آماده شده و به پرسش های خبرنگاران حاضر پاسخ می دادند .
در پرتال وزارت آموزش و پرورش به بهانه طراحی سایت جدید ؛ ستون « پاسخ به رسانه ها » حذف گردید .
نشست های رسانه ای در دولت سیزدهم کم رنگ شده و در صورت تشکیل فقط « رسانه های هم سو » امکان شرکت و طرح پرسش دارند .
این ها همه در مدیریت مشعشع وزارت آموزش و پرورش دولت سیزدهم انجام شده است .
« صدای معلم » پس از انتصاب ایشان در گزارشی با عنوان « یک شهرداری چی دیگر سرپرست روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش شد » نوشت : ( این جا )
« پس از برکناری « مصطفی بابایی » رئیس پیشین مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش مدتی این واحد بلاتکلیف بود تا آن که « رضا مراد صحرایی » وزیر آموزش و پرورش ، « نامدار صداقت » را به عنوان سرپرست مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی این وزارتخانه منصوب کرد . واژه هایی هم مانند جهاد تببین ، مدیریت جهادی و... که به کرات توسط مدیران دولت سیزدهم بیان شده و می شوند تاکنون از حد « شعار » و « شوآف » فراتر نرفته و این ها در صورتی کارایی خواهند داشت که حداقل در حوزه آموزش و تربیت ، ابتدا « اعتماد سازی » شده و شکاف میان صف و ستاد به حداقل برسد .
نامدار صداقت در 26 فروردین 1385 به عنوان مدير كل مطالعات و برنامه ريزي اجتماعي منصوب گردید .
سایت شفقنا در مورد « صداقت » چنین نوشت : ( این جا )
«نامدار صداقت، مدیر روابط عمومی شهرداری تهران که از جمله مدیران اتوبوسی قالیباف بود که از نیروی انتظامی به بهشت آمده بود، تا پایان دوره دوم شهرداری تهران او را وفادارانه همراهی کرد. صداقت به خوبی توانست رسانهها را در مشت خود نگه داشته و آنها را به بهترین شکل وابسته به شهرداری نگه دارد. بعد از او و در انتظار برای معرفی فردی رسانهای و شناختهشده برای روابطعمومی شهرداری تهران، درحالیکه رسانهها و مخاطبان بیرونی همه منتظر تغییراتی ملموس و قابل توجه در روابطعمومی شهرداری تهران و جاندادن به این ارتباط ازدسترفته بودند، شهرام گیلآبادی به جای او نشست . »
نامدار صداقت به عنوان مدیرکل سابق روابط عمومی و بین الملل شهرداری تهران در مراسم تکریم و معارفه رییس مرکز ارتباطات و امور بین الملل شهرداری تهران چنین اظهار نظر می کند : ( این جا )
« طرح مدیریت جهادی را با توجه به ویژگی هایی که دارد می توان در مدیریت ژاپنی یا تکنوکرات ها هم دید اما فرقی که مدیریت جهادی ما با آن مدیریت ها دارد در ایدئولوژی دینی است .
در مدیریت جهادی دینی، قبل از آن که کار برای ما موضوعیت داشته باشد، هدف برای ما موضوعیت دارد که هدف نیز همان رضایت خداوند است . »
پرسشی که به جد مطرح می باشد آن است که اساسا مصطفی بابایی که فردی خارج از آموزش و پرورش بود برای چه رئیس روابط عمومی شد و چرا کنار گذاشته شد ؟
عملکرد و دستاورد وی برای مجموعه آموزش و پرورش چه بود ؟
نامدار صداقت هم مانند مدیر پیشین این مرکز که فردی غیر آموزش و پرورشی است بر چه اساس و معیاری به این سمت منصوب گردیده است ؟ و قرار است کدام ماموریت را در دستگاه حساس و فراگیر تعلیم و تربیت پی گیری کند ؟
مطابق گفته مصطفی بابایی مدیر برکنار شده روابط عمومی بیش از یک هزار و دویست نفر در خانواده روابط عمومی آموزش و پرورش سطح کشور مشغول به کار هستند .
آیا در میان این افراد فردی پیدا نمی شود که هم آموزش و پرورش و چالش های آن را بشناسد ، هم شناختی از رسانه های فعال در این حوزه داشته باشد و مهم تر از همه بتواند با تعامل مناسب با رسانه ها و اقناع افکار عمومی در جهت پویایی و بالندگی این وزارتخانه مادر گام بردارد ؟
آیا تحقق این ایده بر اساس « عقلانیت » و « توجه به منافع و مصالح سازمان » کاری دشوار و ما لایطاق است ؟
به نظر می رسد چنین انتصاب هایی توسط وزیر تازه منصوب آموزش و پرورش موید این فرضیه است که رضا مراد صحرایی نیز مانند یوسف نوری برنامه و طرح مشخصی در جهت ارتباط اثربخش و دو سویه با بدنه آموزش و پرورش و مهم تر از همه کاهش « نارضایتی فراگیر معلمان » ندارد .
واژه هایی هم مانند جهاد تببین ، مدیریت جهادی و... که به کرات توسط مدیران دولت سیزدهم بیان شده و می شوند تاکنون از حد « شعار » و « شوآف » فراتر نرفته و این ها در صورتی کارایی خواهند داشت که حداقل در حوزه آموزش و تربیت ، ابتدا « اعتماد سازی » شده و شکاف میان صف و ستاد به حداقل برسد .
در این صورت است که می توان به شکل گیری گفت و گوی سازنده و تعاملی با رویکرد « تفکر انتقادی » در این وزارتخانه امیدوار شد .
وگرنه جز « ملالت » و « تنفر » عایدی دیگری برای ذی نفعان آموزش و پرورش نخواهند داشت » .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آقای حمید ماهی صفت کمدین مشهور در یکی از برنامه هایش طنزی با این مضمون تعریف می کرد :
« شخصی در حالی که یک آمپول پنی سیلین در دست داشت برای تزریق وارد درمانگاهی شد. پرستار از او پرسید تا حالا پنی سیلین زده اید ؟ گفت : بله ، دیروز زده ام!
پرستار گفت : خیلی خوب بروید روی تخت آماده شوید تا تزریق کنم. بعد از آماده شدن شخص و تزریق آمپول ، فرد ناگهان دچار شوک و تشنج شد و کادر درمان با زحمت فراوان و اقدامات بالینیِ سخت او را احیا کردند. بعد از احیا ؛ پرستار تزریق کننده که خیلی ترسیده بود با عصیانیت از او پرسید : شما مگر نگفتی دیروز پنی سیلین زده ام؟!
شخص با خونسردی جواب داد : چرا اتفاقا دیروز هم همین طوری شدم . آمپوله دیگه ....! »
ماجرای تکرار مکرر سفرهای نوروزی در ایران و تلفات غیر طبیعی و بالای انسانی ناشی از تصادفات جاده ای که بعضا تراژدی های غمناکی را هم رقم می زند با همه تلخی هایش بی شباهت به طنز بالا نیست ؛ یعنی اینکه هم مردم و هم مسئولان با وجود تجربه تلخ سالهای قبل باز هم تقریبا هر سال غافلگیر می شوند . آیا پلیس محترم راهور و مراجع قانونگذاری با کاری تخصصی و علمی و تصویب قوانین به معنای واقعی بازدارنده نمی توانند جلو این فجایع سالانه را بگیرند؟
به راستی ریشه این غافلگیری به خصوص از طرف مردم ریشه در کجا دارد ؟
واقعیت این است که متاسفانه درصد نسبتا قابل توجهی از مردم در اثر رشد نامتوازن ثروت ( اتومبیل دار شدن) در کنار ثابت ماندن شعور اجتماعی ، درک صحیحی از قوانین به خصوص قوانین رانندگی و خطرات ناشی از عدم رعایت این قوانین ندارند.
دیروز سایت خبری عصر ایران خبر غم انگیزی از یکی از صدها تصادف جاده ای که این روز ها اتفاق می افتد منتشر کرد.(کد خبر954514 نهم فروردین 403) .
به موجب این خبر در تصادف دو خودرو سواری سوناتا و پژو در جاده جندق ، تمام سرنشینان دو خودرو (9نفر) به جز پسرکی 5 ساله در جا کشته شدند. (با توجه به نوع و کیفیت خودروها بی شک بی احتیاطی یک و یا هردو راننده می تواند عامل اصلی این سانحه درناک باشد و عواملی همچون کیفیت پایین خودروها و یا نقص و ناهمواری جاده در درجه دوم قرار می گیرد) .
حدس زدن چهره رقت بار و حال و روز این کودک در آن صحنه و آینده مبهم او که کل خانواده اش را از دست داده است روح و روان بی تفاوت ترین انسان ها را می خراشد.
به موجب آمارهای رسمی منتشر شده در سفرهای نوروزی امسال متاسفانه تاکنون ( از 24 اسفند تا 10 فروردین ) 617 نفر از هم وطنان صرفا یا به خاطر بی احتیاطی خود در رانندگی جان باخته و یا قربانی بی احتیاطی دیگران شده و مظلومانه جان باخته اند و چند برابر این این افراد نیز مجروح و یا معلول شده اند و عید نوروز شان تبدیل به تلخ ترین خاطرات زندگی شان شده است.
آیا واقعا راهی برای برای پیشگیری وجود ندارد؟
آیا توصیه ها و نصیحت های تکراری و کم اثر پلیس مبنی بر استراحت و یا حفظ خونسردی رانندگان و یا خواب کافی و ... توانسته مانع این حجم از تصادفات شود؟
آیا پلیس محترم راهور و مراجع قانونگذاری با کاری تخصصی و علمی و تصویب قوانین به معنای واقعی بازدارنده نمی توانند جلو این فجایع سالانه را بگیرند؟
آیا جدا از هزینه های اجتماعی به جا مانده از این تصادفات هزینه های سرسام آور اقتصادی ناشی از این تصادفات را بر اقتصاد ملی و شرکت های بیمه محاسبه کرده اند؟
اگر انجام گرفته چرا برای مقابله با آن کاری اساسی صورت نمی گیرد ؟
چرا اکثر خانواده ها در سفرها اجازه می دهند که جوانان کم تجربه ای که تازه گواهی نامه گرفته اند پشت فرمان بنشینند؟ با توجه به اینکه صدور گواهی نامه به بخش خصوصی واگذار شده است آیا پلیس راهور نظارت کافی بر مراجع صادر کننده گواهی نامه دارد؟
آیا پلیس در تجزیه و تحلیل آمار تصادفات به نقش عدم آموزش کافی از طرف بعضی از صادر کنندگان گواهی نامه رانندگی اشراف دارد؟ تاکنون مجوز چه تعداد از آن ها لغو شده است؟
در همین چند روز اخیر به موجب خبر تاسف بار دیگری (ایرنا 9 اسفند) یکی از فرماندهان ارشد پلیس راهور (فرمانده پلیس راهو سلسله و دلفان ) در حین بازدید و رسیدگی به یکی از تصادفات زنجیره ای در جاده خود دچار سانحه شده و کشته شده است . این بدان معنی است که ماجرای رانندگی در جاده های ایران بیشتر به جنگ مغلوبه ای می ماند که برای هیچ کس حتی برای فرمانده پلیس راه امن نیست.
واقعا چرا؟
بیایید دست به دست هم بدهیم و این غول خطرناک قانون شکنی به خصوص در امر رانندگی را که بر اثر سهل انگاری مدتهاست از شیشه بیرون آمده مهار و دوباره به شیشه برگردانیم.
استفاده از تجربیات سایر کشور های موفق می تواند کمک کند!
( 1 ) مردی در حال عبور از خیابان در اوکراین :
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در ماه های اخیر، به طور ناگهانی همه جهان درگیر چیزی به نام هوش مصنوعی شدهاند.
کیفور و مست و خرامان و هیجان زده، همه از آن حرف میزنند. خوانندهای که سالها پیش فوت شده ، آهنگ جدید می خواند.
ویدئویی از ونگوک می بینیم که وسط قهوهخانهای در ایران، قلیان میکشد. با صدای و چهرهی هر کسی که بخواهیم می توانیم در کسری از ثانیه ویدیو بسازیم. لذت بخش است، مگر نه؟! معرکه است، نیست؟!
تازه اینها که چیزی نیست. اصلا نیازی نیست که مثلا معماری بلد باشیم؛ یک عکس از اتاق خالی می گیریم و هوش مصنوعی فورا برایمان فضا را طراحی می کند.
یا مثلا چند سرنخ به او میدهیم و فورا یک داستان یا فیلم نامه به ما می دهد. گور پدر نویسندهها! یا به او می گوییم، یک موسیقی با فلان حال و هوا برایم بساز؛ فورا اطاعت امر میشود. چشم هرچه تو بخواهی. گور پدر بتهوون!
این ابتدای کار است.
هوش مصنوعی، همه را حذف خواهد کرد : هنرمند، دانشمند، معلم، فیلسوف، نویسنده، جامعهشناس. اصلا هرکسی و هر تخصصی که سالها بابت آن رنج و مرارت کشیده شده را بلااستفاده می کند.
بسیار خب،اصلا حذف کند!
خب که چی؟ قضیه به این جا ختم نمی شود. هوش مصنوعی در طی یکی دو دهه، نیاز به تفکر را در انسان از بین میبرد.
تو نیاز نیست فکر کنی ؛
من (هوش مصنوعی) به جایت فکر می کنم. من به جایت می نویسم، من به جایت می خوانم، من به جایت تشخیص می دهم، من به جایت انتخاب می کنم، من به جایت حرف می زنم، من به جایت حساب کتاب می کنم، من به جایت درس می خوانم، من به جایت تحلیل می کنم، من به جایت احساس می کنم، من به جایت عاشق میشوم، من به جایت نفس می کشم، من، من، من، من، تو فقط روی صندلی بتمرگ و به صفحهی موبایل یا کامپیوترت خیره شو ...
ای موجود بیفایده و بیاراده.
هوش مصنوعی از انسانها و البته نسلهای بعدی انسانها، تکه گوشتهای بیخاصیت و بیتفکر و پوچ میسازد. تهی از هرگونه خرد یا اندیشهای. یعنی بردههای تام. غلامهای حلقه به گوشِ کر و کور و لال که هرکار می توان با آن ها کرد.
آخ که انسان ها دارند قمار سنگینی می کنند که بیشک بازندهی آنند.
عین روز، چنین آیندهای برایم روشن است. به راه افتادن لشکر هوش مصنوعی، پشت پردهی سنگینی دارد و آنان خوب می دانند که چقدر مبتذلانه، انسانها میراث چند هزار سالهی خود را که تفکر و فلسفه است را، تقدیم می کنند تا برده باشند.
آخ ای انسان غافل !
نمی دانی چه آشی برایت پختهاند.
خداحافظ انسان خردمند، خداحافظ
من نمی گذارم
هیچ چیز دیگری به جای من
فکر کند. من برده نخواهم شد.
آرشیو کتاب کمیاب
گروه گزارش/
یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ؛ « صدای معلم » در گزارشی با عنوان « لشکر مشاوران وزیر آموزش و پرورش و چند سوال !؟ » نوشت : ( این جا )
« طبق بخشنامه ی سازمان اداری و استخدامی کشور مقامات و مسئولان مجازند در قالب پست های سازمانی مصوب مشاور تعیین و منصوب کنند . هر گونه صدور احکام انشایی و ابلاغ داخلی خلاف قانون است.
لیست مشاوران وزیر آموزش و پرورش به شرح زیر است : اگر ضعفی در نهادهای تعریف شده مانند روابط عمومی وجود دارد راهش افزودن نهادهای موازی با وظایف مشابه نیست .
1- محسن قرائتی – مشاور کد دار
2- علیرضا حاجیان زاده – مشاور کد دار
3- علی اکبر زاده – مشاور کد دار
4- اصغر حصیری – مشاور کد دار
5- مرتضی دزفولی – مشاور کد دار
6_ فریبرز حمیدی - مشاور وزیر
7- حسین بزرگی زاده – مشاور بازنشسته
8- عادل عبدی – مشاور بازنشسته
9- رضا مددی – مشاور بازنشسته
10- محمد حسین سلیمی جهرمی - مشاور بازنشسته یا مدیر با سواد و مقبولی را در آن بگمارید و یا وظایف و کارکردها بازتعریف شوند .
11- محمد نشاسته ریز – بازنشسته
12- احمد صافی – مشاور بازنشسته
13- اسماعیل دلفراز – مشاور
14- حجازی – مشاور مامور از دانشگاه فرهنگیان
15- محمدرضا اسماعیلی – مشاور حق الزحمه ای
16- مهناز احمدی – مشاور حق الزحمه ای
17- حجت الاسلام و المسلمین آقای آگاه - مشاور حق الزحمه ای
18- قائدیها - مشاور حق الزحمه ای
انتصاب ۱۸ مشاور چه الزامی دارد ؟ آیا استفاده از این همه مشاور با شعار چابک سازی ستاد آموزش و پرورش هم خوانی دارد ؟
آیا این همه مشاور بر اساس قانون و چارت سازمانی فعالیت می کنند ؟ واقعا مشخص نیست این گونه امور و افزودن انواع پست های خلق الساعه بر اساس کدامین مباحث علمی و تخصصی و محاسبات مدیریتی صورت می گیرد؟
وظایف این مشاوران و دست آورد آنها چیست ؟
انتصاب این مشاوران بر چه اساسی بوده است ؟
اینها فقط مشاوران وزیر هستند ؛ اگر مشاورین معاونین وزیر و مدیران کل را هم به آنها اضافه کنیم یک لشکر بزرگ مشاور خواهیم داشت » .
پرتال وزارت آموزش و پرورش در خبری به تاریخ دوشنبه 6 فروردین 1403 نوشت : ( این جا )
« وزیر آموزش و پرورش طی حکمی «مصطفی عطاران » را به عنوان «مشاور وزیر در امور پیگیریهای ویژه» منصوب کرد.
به گزارش مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، متن حکم رضامراد صحرایی به شرح زیر است:
جناب آقای مصطفی عطاران
با توجه به تعهد، تجارب ارزنده و شایستگی جنابعالی، به موجب این ابلاغ به عنوان « مشاور وزیر در امور پیگیریهای ویژه» منصوب میشوید.
امید است با استعانت از پیشگاه خداوند متعال، پیروی از منویات و مطالبات مقام معظم رهبری (مدظله العالی) و پیگیری سیاستهای رئیس جمهور محترم، با در نظر داشتن مفاد بیانیه گام دوم انقلاب، سیاستهای کلی ایجاد تحول در آموزش و پرورش، سند تحول بنیادین آموزش و پرورش و قوانین و مقررات آموزش و پرورش و جلب همکاری اعضای شورای معاونان و مدیران کل استانها، در تحقق برنامههای وزارت آموزش و پرورش دولت سیزدهم موفق و مؤید باشید.
در این راستا رعایت اصول «عدالت محوری»، «انقلابیگری»، «مردم داری»، «پاکدستی و فسادستیزی» و «قانون مداری» دولت مردمی الزامی است.
توفیق روزافزون جنابعالی را در انجام وظایف محول از خداوند متعال مسألت دارم.
گفتنی است؛ «مصطفی عطاران» از مدیران و مربیان تربیتی با سابقه و خوش نام وزارت آموزش و پرورش میباشد » .
به نظر می رسد وضعیت از آن زمان تاکنون نه تنها بهتر نشده که به مراتب بدتر هم شده است .
( نشست و گفت و گوی صریح صدای معلم با « محمدحسن کفراشی - رئیس پیشین مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش ) - این جا
پرسش « صدای معلم » از وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم آن است که اگر رئیس پیشین مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش از تعهد و تجارب ارزنده و شایستگی برخوردار بوده و همچنان در عداد مدیران خوش نام و با سابقه می باشد چرا به سطح « مشاور » می رسد ؟
قرار است آقای عطاران کدام « پی گیری های ویژه » را انجام می دهد ؟
به تازگی « این رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران » در گزارشی با عنوان : « پست های من درآوردی در آموزش و پرورش و بحران " بهره وری " ؟ ! » چنین نوشت : ( این جا )
« واقعا مشخص نیست این گونه امور و افزودن انواع پست های خلق الساعه بر اساس کدامین مباحث علمی و تخصصی و محاسبات مدیریتی صورت می گیرد؟
سبک روایت گری یعنی چه و در این میان « روابط عمومی ها » چه کاره هستند ؟
اگر به زعم مقامات ، کشور در حال پیشرفت می باشد ؛ پس چرا مردم و معلمان در حوزه آموزش و پرورش آن را حس نمی کنند ؟
آیا با شکل گیری دوایری مانند ستاد روایت پیشرفت ؛ مشکل و یا بحران پاسخ گویی در آموزش و پرورش حل می شود ؟
اگر ضعفی در نهادهای تعریف شده مانند روابط عمومی وجود دارد راهش افزودن نهادهای موازی با وظایف مشابه نیست .
یا مدیر با سواد و مقبولی را در آن بگمارید و یا وظایف و کارکردها بازتعریف شوند .
وقتی نارضایتی کاهش یابد و یا معلمان به معنای واقعی به بازی گرفته شوند خودشان روایت گر واقعی امور می شوند » .
در حال حاضر و با افزودن پست مشاور وزیر در امور پی گیری های ویژه تکلیف جایگاه هایی مانند بازرسی چه می شود ؟
چرا و با وجود تعریف و تمجید مقامات این افراد به « مدرسه » فرستاده نمی شوند تا معلمان و صف از تجارب و دانش آنان بهره مند شوند ؟
آیا مدرسه برای ستاد یک تبعیدگاه محسوب می شود ؟
مصداق این عبارت جملاتی است که از سوی « زهرا مظفر » مدیر کل پیشین ارزیابی عملکرد و پاسخ گویی به شکایات وزارت آموزش و پرورش در آن نشست رسانه ای بیان شد و البته با واکنش و اعتراض تنها رسانه ی حاضر یعنی « صدای معلم » رو به رو شد . ( این جا )و ( این جا )
« ....ابوئی ( خبرنگار صدا و سیما ) گفت چرا در مورد این همه مدارس غیرانتفاعی که شهریه اضافه گرفته اند ، تخلف کردند و برخورد هم کردید و پول را هم پس گرفتید چرا نباید اسامی آن ها اعلام شوند ؟
چقدر باید حاشیه امن برای فرد وجود داشته باشد که تخلف 600 میلیونی کند و اسم او را نگوییم و بگوییم آبرویش می رود ؟!
مظفر در پاسخ گفت که مدرسه جایگاه حقوقی دارد و حرمت آن مثل امام زاده است و باید حفظ شود .
اگر کسی مثل بنده آن جا مدیر هست و خطایی می کند ، اگر اسم من منتشر شود این را نه عرف و نه دین و شرع می پسندد .
اگر هم آن جایگاه حقوقی یعنی آن مدرسه دچار خدشه شود این هم پسندیده نیست .
ابوئی گفت مدیری که تخلف کرده و محرز شده است اسمش نباید اعلام شود که شانش حفظ شود ؟
این هم جمله آخر ایشان :
مظفر گفت ایشان از مدیریت عزل شد و به مدرسه رفت و " معلم " شد . پول ها از او گرفته شد » .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید