« جز خرابی و ویرانی ذخیره دیگری برای من در مملکت انباشته نشده. از قصر گلستان تهران تا بنادر خلیج فارس و دریای خزر همه جا خراب است. خزانه مملکت تهی است. اخلاق عمومی در منتها درجه انحطاط است. هیچ کس به وظیفه خود آشنا نیست...
سالها نهال چاپلوسی و دروغ را آبیاری کردند و من باید آن را بچینم. اما من تصمیم گرفتهام مملکت خود را آباد کنم. تمام افکاری را که راجع به عمران مملکت اندیشیدهام قطعا باید به موقع به اجرا گذارم چون تصمیم گرفتهام و تغییر پذیر نیست.
سفرنامه مازندران
فرج الله بهرامی
***
برخی و شاید بسیاری از به اصطلاح روشنفکران تا انتقادی از رفتارهای غلط جامعه و توده می شود سریع بر می آشوبند و به قول معروف « کهیر » می زنند .
این حساسیت نسبت به فرآیند « خودانتقادی » در جامعه ایرانی از چه ناشی می شود ؟
« نجات بهرامی » که سابق بر این معاون رسانه ای در مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش بود و چند سالی است از کشور خارج شده چنین تحلیل می کند که تخریب آثار تاریخی و میراث فرهنگی عملی سازمان یافته و هدف مند است که توسط برخی وابسته های حاکمیت جمهوری اسلامی اعمال می شود .
بهرامی برای چنین کنش هایی « شبیه سازی » کرده و آن را به مسمومیت های سریالی دانش آموزان دختر وصل می کند اما دلایل و شواهدی برای اثبات ادعای خود ارائه نمی کند .
سخنان او در شبکه های اجتماعی هم معمولا با استقبال و لایک و به به و چه چه مخاطبان رو به رو می شود چون نارضایتی در اقشار مختلف فراگیر است و هر انتقادی ولو بی پشتوانه با استقبال عمومی مواجه می شود . شاید هم به خاطر این است که فرصتی برای فکر کردن ندارند .
البته در این تخریب میراث فرهنگی و تاریخی ، حاکمیت متهم است چرا که به هر صورت اراده و یا برنامه ای برای حفاظت از این میراث ندارد .
در گزارشی که « صدای معلم » با عنوان : گزارش از حمام دانشوری شبستر : میراث تاریخی یا زباله دانی ؟ » منتشر کرد ( این جا ) به سخنان عزتالله ضرغامی وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی اشاره شده بود که گفته است : ۱۹ هزار تپه تاریخی داریم اما پول نداریم دور آنها فنس بکشیم . ( این جا )
« صدای معلم » پرسیده بود :
« پس وظیفه ی حاکمیت جمهوری اسلامی در برابر حفظ میراث تاریخی و آیندگان چیست ؟ آیا واقعا پول نیست ؟ و این پول هایی که به انحای مختلف از مردم گرفته شده و می شود چگونه و در کجا مصرف می شوند ؟ »
طبیعی است تا زمانی که حکومت این رویه غلط را ادامه دهد و تغییری در سیاست های خود ندهد ؛ همچنان در معرض اتهام و بی اعتمادی خواهد بود .
امثال بهرامی که کم هم نیستند تصور می کنند هر نوشته ای در نقد رفتارهای غلط مردم و متن به نوعی تایید حاکمیت و ریختن رای در سبد حمایتی جمهوری اسلامی است و ممکن است شکافی در اتحاد و تنفر فراگیر از حکومت ایجاد نماید .
توصیه تلویحی این گونه روشنفکران آن است که فعلا نقد توده تعطیل شود تا برآمدن ساختاری دگر و بهاری دیگر تا بتوان وضعیت ایجاد شده را ترمیم کرد اما همواره این پرسش بدون پاسخ می ماند که پشتوانه فکری و تدارکاتی برای ایجاد دموکراسی در یک جامعه با رفتارهای غالب استبدادی چیست و اصلا تغییر بدون توجه به پس زمینه ها ( Context) و ریشه های فکری و تاریخی شدنی است ؟
در گزارش هایی که « نرگس کارگری » در این موضوع و در واپسین روزهای سال 1401 تهیه کرد چنین نوشت : ( این جا )
« حدود ساعت دوازده و نیم بعد از نیمه شب روز جمعه نوزدهم اسفندماه ۱۴۰۱، چند نوجوان و جوان ظاهرا ۱۵ تا ۱۷ ساله، طبق گفته خودشان ساکن خیابان زینبیه اصفهان که به زبان لری صحبت می کردند، با مشتی ترقه های دست ساز و بقچه ای از ترکیب اولیه برای ساخت مجدد مواد محترقه ، پس از برانداز کردن اطراف پل خواجو و مطمئن شدن از اینکه ماموری در آن حوالی نیست، این سازه تاریخی را خفت کرده و تا توانستند با گلوله های آتشین به رگبار بستند تا عقده های درونی شان را تک به تک تخلیه کنند.
آنچه در کف داشتند را بر تن خسته پل پرتاب نمودند و چون تمام گشت، بر گوشه ای نشسته و تجدید قوا کرده و مهمات ساختند. وقتی میزان سیاه و کبود شدن پل ، رضایت شان را حاصل کرد، محل را ترک کردند.
به نظر می رسید.... قصد معروف و مشهور شدن نداشتند. گوشی هایشان آن قدر پیشرفته نبود و سر رشته ای هم از فن آوری و شبکه های اجتماعی نداشتند. احدی از آنان در گوشه ای مشغول فیلم برداری از عمل زشتشان برای ارسال به این ور و آن ور رویت نشد!
این بخش از شهر را خوب نمی شناختند. اسم پل را هم درست نمی دانستند. برای تفریح و خوشگذرانی آمده بودند.
مردمی که از کمر پل می گذشتند و این نوجوانان و جوانان خاطی را می دیدند. سری به نشانه تاسف تکان می دادند و رد می شدند !
اگر همین نوجوانان و جوانان دختری زیباروی که گیسوانش بیرون بود را کتک می زدند، اکثر این رهگذران دوربین گوشی هایشان را روشن می کردند و برای انواع شبکه های اجتماعی به اسم گزارشگر، فیلم تهیه می کردند. افسوس که اندازه توجه به هیجان های اجتماعی در باب حجاب و آزادی، برای بقایای تاریخی این شهر، نگاه های نگران کمند » .
سال قبل از آن ؛ نرگس کارگری گفت و گویی را با برخی نوجوانان و جوانان انجام می دهد : ( این جا )
« پرسیدم چرا تلاش نمی کنید تا مانند بسیاری از نوجوانان هم سن و سالتان در دنیا کاری بزرگ برای شهر خودتان انجام دهید؟
همه خندیدند.
محسن : کار بزرگ چیه؟ ما هیچ کاری نمی توانیم انجام دهیم. چیزی دست ما نیست. مگر کسی به ما توجه می کند!
پرسیدم در مدرسه درباره ی ارزش این بناها نخواندید؟ تحقیق و پژوهش نکردید؟
علیرضا : انجام داده ایم ولی خاطرمان نیست که دقیقا چه بوده است.
پرسیدم آیا کار گروهی و فردی برای حفظ آثار تاریخی تاکنون انجام داده اید که در فضای واقعی متوجه اهمیت این آثار تاریخی شوید؟
محسن: نه فقط در حد آن که تحقیق کنیم ، به معلم ارائه دهیم و نمره بگیریم. مدیر موزه «آندری شپیتسکی» با اشاره به اینکه این موزه در جریان دو جنگ جهانی سالم باقی مانده در میان سالنها و دیوارهای خالی این موزه بیان کرد: «موزه باید سالم بماند. مردم باید در آن حضور پیدا کنند؛ به خصوص کودکان. آنها باید درباره پایههای فرهنگشان بیاموزند . »
یعنی از این که این اتفاق افتاده است ناراحت نیستید؟
علیرضا: اتفاقی هست که افتاده است. من نمی شناسمشان ولی حتما تفریح دیگری نداشتند.
محسن: آخه کاری نمی توانیم انجام دهیم. خود ما برخی روزها فقط می آییم کنار رودخانه بدون آب راه می رویم. ما آسیبی به پل نمی زنیم ولی کار دیگری هم نمی توانیم انجام دهیم.
حتی سعی نکردید نامه ای به اداره میراث فرهنگی بنویسید و یا تماسی با این سازمان بگیرید و ناراحتی خود را از این موضوع بیان کنید؟
بهنام: نه. وقتی خودشان برایشان مهم نیست من کجا نامه بنویسم؟ ما حتی در محل زندگی مان زمین فوتبال نداریم که بازی کنیم.
محسن: من بلد نیستم نامه بنویسم.
علیرضا: این کار را باید افراد خاصی انجام دهند که مسئولیتی دارند. ما که فقط دانش آموزیم.
شما دانش آموزان آینده سازان این کشورید. این مسئله باید برای آینده شما مهم باشد. نوجوانان هم سن شما در دنیا برای این موضوعات تلاش اجتماعی دارند.
علیرضا: آن ها امکانات دارند. به حرفشان هم توجه می شود ، ما برای خسته شدنمان از درس هایمان هم اگر نظر دهیم، مدرسه ما را توبیخ می کند.
بهنام: من می توانم استیکر و کلیپ بسازم. منظورتان این است؟
نه منظورم این است که با جمع دوستانتان نسبت به حفظ آثار تاریخی کارهای گروهی انجام دهید. به نحوی که هم سن و سال هایتان متوجه شوند ،چقدر این آثار و ماندگاری اش برای نسل های آینده مهم است.
بهنام: من کجا پیدایشان کنم؟ الان که مجازی هستیم.
محسن: خانم ما درس هایمان را به زور می خوانیم. معلم هایمان خیلی گیر می دهند.
علیرضا: موضوع مهمی ست ولی کسی با ما همکاری نمی کند.
شما کتاب های تاریخی می خوانید؟
محسن: نه. در حد همان چند درسی که در کتاب هایمان هست.
علیرضا: آن قدر مطالب تکه پاره شده که نمی فهمیم چی به چی بوده. شما کتاب های ما را ببینید به دردنخور است. البته در این تخریب میراث فرهنگی و تاریخی ، حاکمیت متهم است چرا که به هر صورت اراده و یا برنامه ای برای حفاظت از این میراث ندارد .
بهنام: همیشه به ما می گویند به گذشته فکر نکنید. به حال و آینده بپردازید.
امیدوارم میزان مطالعه شما نوجوانان خوب بالاتر رود و با آگاهی بیشتر پیش بروید.
از دو دانش آموز دیگر پرسیدم در کتاب های دوره ی ابتدایی راجع به اصفهان خوانده اید . آیا این ذهنیت برایتان ایجاد نشد که وقتی در کنار این ساختمان ها و پل ها می ایستید، حس غرور و داشتن هویت تاریخی داشته باشید و خودتان هم برای ماندگاری آن تلاش کنید؟
مانا: آن درس کاملا یادم نیست ولی حس خاصی ندارم » .
دنیای اقتصاد در گزارشی به تاریخ 20 اسفند 1400 چنین نوشت : ( این جا )
« خبرگزاری فرانسه گزارش داد: فرهنگدوستان شهر لویو در غرب اوکراین که جنگ در آن در جریان است، کوشیدند تا مجسمههای اساطیر یونانی و رومی را که در این شهر نصب شدهاند در پارچه و نایلونهای ضخیم بپیچند شاید از این طریق مانع از رسیدن دود و آتش انفجارها به آنها شوند و حفاظتی حداقلی از این میراث فرهنگی صورت داده باشند.
لویو که پایتخت فرهنگی اوکراین محسوب میشود 700 هزار نفر جمعیت دارد و مجسمههای معروفی مربوط به اساطیر یونانی و رومی در آن موجود است » .
« ایسنا به نقل از نشنال نوشت، این روزها کارکنان موزه ملی «آندری شپیتسکی»، بزرگترین موزه هنری اوکراین روند جمعآوری و بستهبندی آثار هنری موزه را آغاز کردهاند تا در صورت حمله روسیه به غرب اوکراین آمادگی حفاظت از میراث هنری کشورشان را داشته باشند.
تصاویر ثبت شده از وضعیت کنونی این موزه نشان میدهند، یکی از گالریهای موزه کاملا خالی شده است و آثار هنری باروک در جعبه قرار داده شدهاند.
این موزه در شهر «لویو» واقع شده است و درهای آن از زمانی که حمله روسیه به اوکراین از ۲۴ فوریه آغاز شد به روی مردم بسته شد. با ادامه جنگ در اوکراین اماکن فرهنگی و تاریخی این کشور نیز با خطر مواجه شدهاند.
«ایهور کوژان» مدیر این موزه میگوید، روزانه تماسهایی از موسسات فرهنگی اروپا دریافت میکند که به او پیشنهاد کمک میدهند.
مدیر بخش دستنوشتهها و کتابهای نادر این موزه میگوید، هنوز نمیداند چطور بیش از ۱۲هزار اثر که در جعبهها جمعآوری شدهاند را در جای امنی نگهداری کند.
سایر اماکن «لویو» همچون این موزه تلاش میکنند از آثار هنری و فرهنگی مهم در جریان این جنگ محافظت کنند.
محفظههای نمایش در موزه «تاریخ مذهب» تقریبا همگی خالی هستند. در «کلیسای لاتین» مجسمهها را با پلاستیک، یونولیت و کارتن پوشاندهاند تا از آنها در مقابل انفجارهای احتمالی محافظت کنند.
مدیر موزه «آندری شپیتسکی» با اشاره به اینکه این موزه در جریان دو جنگ جهانی سالم باقی مانده در میان سالنها و دیوارهای خالی این موزه بیان کرد: «موزه باید سالم بماند. مردم باید در آن حضور پیدا کنند؛ به خصوص کودکان. آنها باید درباره پایههای فرهنگشان بیاموزند . »
پیش خود فکر می کنم اگر به فرض جنگی در ایران مانند اوکراین رخ دهد چه بر سر این کشور خواهد آمد ؟
نسلی که با گذشته ی خود این چنین با خشونت و بی تفاوتی برخورد می کند .
نسلی که تا کوچک ترین برف و یخی و کرونایی می بیند ؛ حکم به تعطیلی مدارس داده می شود .
نسلی که بزرگ ترین آرزویش ، فرار به کشورهای دیگر در جست و جوی زندگی بهتر است در حالی که هیچ وقت حالش خوب نمی شود .
از آن چه مانده اند وقتی دلایل این « وندالیسم » و « توحش » پرسش می شود پاسخ زیر را می شنوی :
« بذار حال کنیم ! »
در واقع برای نسل جدید ( هر چه می خواهید نامش را بگذارید ) کوبیدن ترقه و یا نارنجک لذت بخش است و برایش فرق نمی کند که آن مانع تابلوی راهنمایی و رانندگی باشد . آمبولانس باشد . یا دیوار مردم و یا بخشی از یک بنای تاریخی .
مهم لذت بردن و غرق شدن در خودخواهی ها و منیت های فردی رو به گسترش است .
نسلی که الیت ها و روشنفکرهایش در نقش « سلبریتی » ظاهر شوند و به دنبال کامل کردن پازل تکه های درونی خویش به جای « کل منسجم » باشند .
و بیچاره ملتی که قرار است منجی اش همین نسلی باشد که این گونه به میراث فرهنگی اش ارج می نهد و آن را پاس می دارد .
آسیب به پل خواجو اصفهان با نارنجک دستی :
دیوار خانه فروغ فرخزاد :
آرامگاه شاعران تبریز :
کتیبه هخامنشی در همدان :
مهندس سید عزتالله ضرغامی، وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایعدستی جمهوری اسلامی ایران :
* تلاش جوانان اوکراینی برای حفاظت از میراث فرهنگی و آثار تاریخی کشورشان :
واقعیت این است که در «یک سال» انتظار تغییرات ویژه ای در حوزه اقتصاد و «کیفیت زیست» را نمی شود داشت ؛
ولی دوست دارم آرزو کنم . آرزوهایی که شدنی باشند – آرزوهایی که به نسل جدید مرتبط باشند ؛ نسلی که قرار است سالهای پیش رو حرکت کند؛ نسلی که جوانی اش در دنیای مدرن خواهد گذشت.
آرزو می کنم که در این سال جدید نسل جوان بتواند با نگاه هوشمندانه بداند که شبکه های اجتماعی رکن مهم و مختصات دنیای مدرن است، و از این شبکه ها برای پیدا کردن «هم تیپ های خودش» و «هم ذهن های خودش» استفاده کند.
آرزو می کنم که نسل جدید بداند که «تیم ساختن» و پیدا کردنِ رفقایِ هم تیپ مهمترین رکن موفقیت است.
آرزو می کنم که نسل جدید ایران با هوشمندی بداند که مهمتر از «توانمند سازی فردی/شخصی» تیم درست کردن است که مهم است.
همچنین آرزو می کنم که نسل جدید اشتباهات ما را نکنند و بدانند که دست به هر کاری که بخواهند بزنند با 2 چیز مواجه می شوند: بداخلاقی ها و ریزپرخاشگری ها.
«اشتباه ما» این بود که انتظار بداخلاقی ها را داشتیم ولی از ریزپرخاشگری ها متعجب می شدیم. شوکه می شدیم. و این «شوکه شدن ها» گاه باعث می شُد که وقت و انرژی ما در «تاسف خوردن ها» تلف بشود.
آرزو می کنم که نسل جدید باهوش تر از ما باشد و بتواند از کنارِ این ریزپرخاشگری ها به زیرکی عبور کند و «برنامه هایش» را اجرا کند.
برای سال جدید آرزو می کنم که آب و گِل ایران نسل جدیدی را پرورش بدهد که به زیرکی به مولفه های هنر ایرانی بیشتر توجه کند؛
از صدای سه تارِ ایرانی لذت ببرد، آثار خوشنویسی نستعلیق، شکسته نستعلیق و ثلثِ ایرانی را خریداری کند و به در و دیوار منزل و محل کارش نصب کند.
با غزل ایرانی و دستگاههای موسیقی ایرانی زندگی کند ولی همزمان که از مولفه های هویت ایرانی لذت می برد، بین المللی فکر کند.
ابتدای سال جدید نمی خواهم که آرزوهای محال کنم ولی امیدوارم به نسل باهوشی که در راه هست که آنها اشتباهات ما را نکنند.
نوروز ۱۴۰۳ مبارک باد.
( کانال ارزیابی شتاب زده )
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر توسط یک معلم و اولیای دانش آموز شاغل به تحصیل در مدرسه دخترانه متوسطه دوره دوم قلمچی ناحیه 2 شهر ری برای « صدای معلم » ارسال گردیده است .
خانم تقی زاده نسبت به عملکرد اداره آموزش و پرورش متبوع در مورد مساله ی پیش آمده معترض بوده و خواهان رسیدگی مسئولان و پاسخ گویی آنان می باشد .
تاکنون « صدای معلم » گزارش هایی را در نقد عملکرد بازرسی های آموزش و پرورش و نیز اداره کل ارزیابی عملکرد و پاسخ گویی وزارت آموزش و پرورش منتشر کرده است :
- آیا مديركل ارزيابی و عملكرد و پاسخ گويی به شكايات وزارت آموزش و پرورش به اصول و ویژگی های " حکمرانی خوب " پای بند است ؟ ( این جا )
- مدیر کل ارزیابی عملکرد و پاسخ گویی به شکایات وزارت آموزش و پرورش : " صدای معلم " نقدها را به گوش همه ما ، همه مخاطبان و همه فرهنگیان می رساند ( این جا )
- پرسش صدای معلم از زهرا مظفر مدیرکل ارزیابی عملکرد و پاسخگویی به شکایات وزارت آموزش و پرورش ! ( این جا )
- چند پرسش ساده از مدیر کل ارزیابی عملکرد و پاسخ گویی به شکایات وزارت آموزش و پرورش ( این جا )
و....
این رسانه ، آمادگی خود را برای توضیح مسئولان اعلام می دارد .
گروه گزارش/
« ایسنا » می نویسد :
« بر اساس آماری که سازمان پزشکی قانونی در اختیار ایسنا قرار داده در ۱۰ سال اخیر، یعنی از سال ۹۳ تا سال۱۴۰۲، تعداد کشته شدگان تصادف در تعطیلات نوروزی، به ترتیب ۱۰۸۴، ۹۶۸، ۹۶۴، ۸۷۴، ۱۰۳۴، ۹۱۴، ۵۳۴، ۱۰۸۰، ۱۱۴۶ و ۱۲۱۷ نفر بوده است. به عبارتی میتوان گفت که در مجموع در ۱۰ سال اخیر، ۹ هزار و ۸۱۵ نفر در ایام نوروز و احتمالا با شادی سفری را آغاز کردهاند که هیچ گاه از آن بازنگشته و سوغاتشان برای بازماندگان اندوه بوده است.
آمارهای به دست آمده از شمار قربانیان حوادث رانندگی در ایام نوروز که معمولا در بازه زمانی یک هفته قبل از شروع تعطیلات تا یکی دو روز پس از پایان تعطیلات و در پوشش طرح نوروزی به دست آمده، حاکی از آن است که دست کم در یک دهه گذشته، بیشترین آمار قربانیان حوادث رانندگی در ایام نوروز مربوط به طول اجرای طرح نوروزی ۱۴۰۲ بوده است. در طول اجرای طرح نوروزی سال ۱۴۰۲ و در بازه زمانی ۲۰ روزه، ۱۲۱۷ نفر در تصادفات رانندگی در سراسر کشور جان خود را از دست دادند. این عدد در سال ۱۴۰۱، ۱۱۴۶ نفر بود. این آمار نشان میدهد که آمار کشته شدگان تصادفات رانندگی در نوروز سال ۱۴۰۲، بیش از شش درصد در مقایسه با طرح نوروزی ۱۴۰۱ افزایش داشته است.
همچنین نوروز سال ۱۴۰۱ را هم میتوان پس از سال ۱۴۰۲ دومین نوروز دارای بیشترین جان باخته حوادث رانندگی در ۱۰ سال اخیر دانست. در سال ۱۴۰۱ همان طور که گفته شد، ۱۱۴۶ نفر در تصادفات جان خود را از دست دادند. اگر این سال هم با مدت مشابه طرح نوروزی در سال ۱۴۰۰ که شمار کشتهشدگان ۱۰۸۰ نفر بود، مقایسه شود، متوجه میشویم که در نوروز سال ۱۴۰۱ هم با افزایش ۱۱ درصدی جانباختگان حوادث رانندگی مواجه بودیم . » آیا کسی که دچار اختلالات روانی مزمن است و رانندگی او برای جامعه و دیگران ریسک بالایی داشته و پر خطر است ؛ پرسش این است که چرا به او مجوز رانندگی داده می شود ؟
از سوی دیگر ؛ سید تیمور حسینی، رئیس پلیس راهور فراجا با حضور در یک برنامه تلویزیونی گفت: اوایل سال ۱۴۰۲ پیشنهاد افزایش نرخ جریمهها را از طریق وزارت دادگستری به دولت ارائه دادیم.
این موضوع تصویب شده و فقط منتظر ابلاغ آن هستیم.
نرخ جریمههای رانندگی ۵ یا ۶ برابر افزایش مییابد . ( انتخاب ) .
نخستین پرسش « صدای معلم » آن است که آیا با چند برابر شدن نرخ جریمه های رانندگی ، این بحران دامنه دار حل می شود ؟
زمانی که حاکمیت آن گونه که لازم و کافی است در بحث « فرهنگ سازی در مورد رفتارهای ترافیکی » کار نمی کند و « مدرسه » عملا کارکرد خود را از دست داده و شهروند مسئول و اندیشه محور تربیت نمی کند .... ؛
پرسش بنیادین آن است که چرا مانند برخی از کشورها روی موضوع « محرومیت های اجتماعی » در مورد جرایم و تخلفات رانندگی قاطعیت ندارد ؟ آیا تحقیری بزرگ تر از این وجود دارد که ایرانی ها در دنیا متهم به « توحش » شوند ؟
چرا آن حساسیتی که جمهوری اسلامی روی موضوعاتی مانند « حجاب » دارد - در حالی که اولویت اصلی آن نیست - در مورد جان انسان ها و حقوق اساسی و شهروندی آنان ندارد ؟
در کجای این جهان پهناور در یک تعطیلات دو یا سه هفته ای ، به طور میانگین 1000 نفر کشته می شوند و هزاران نفر مصدوم و مجروح ؟
خبرگزاری جمهوری اسلامی ( ایرنا ) در 27 خرداد 1402 چنین گزارش می کند : ( این جا )
میزان مرگ و میر حوادث رانندگی
« آمارهای رسمی بیانگر آن است که هر روز حدود ۵۰ نفر در تصادفات رانندگی کشور جان خود را از دست میدهند.
در دو دهه گذشته نزدیک به ۴۰۰ هزار نفر در ایران جان خود را بر اثر این حوادث از دست داده و بیش از ۶ میلیون نفر نیز مصدوم شدهاند؛ این ارقام هراسناک، عمق یک فاجعه انسانی را نشان میدهد » .
در آخرین خبری که « یورونیوز » ( 1 بهمن 1402 ) از شمار کشتهشدگان فلسطینی در جنگ اسرائیل و حماس منتشر کرده آن را بیش از ۲۵ هزار نفر برآورد کرده است .
آیا در جاده ها و خیابان های ایران ، « جنگی » خونین در جریان است ؟
آیا تحقیری بزرگ تر از این وجود دارد که ایرانی ها در دنیا متهم به « توحش » شوند ؟
آیا مسئولان و مقامات در جمهوری اسلامی این ها را نمی بینند ؟
چرا باید جان افرادی بر خلاف اراده و میل شان توسط عده ای قانون شکن و خودخواه و بیمار گرفته شوند و مسئولان هم فقط نظاره گر باشند و حرف های تکراری بزنند و فقط نصیحت کنند ؟
چرا باید پلاک های موتور سیکلت ها مخدوش باشند و پلیس هم از کنار این صحنه ها « بی تفاوت » بگذرد ؟
بخشش جرایم و تخلفات رانندگی و معوقات به علت مناسبت ها دیگر چه صیغه ای است ؟
این فرمول های حکمرانی از کجا اخذ شده اند ؟
چرا وضعیت باید به گونه ای شود که کم تر کسی « قانون » و « مامور قانون » را جدی می گیرد ؟
چرا به موضوع « غربالگری روانی » در صدور گواهی نامه های رانندگی و یا تمدید آن توجهی نمی شود ؟
آیا کسی که دچار اختلالات روانی مزمن است و رانندگی او برای جامعه و دیگران ریسک بالایی داشته و پر خطر است ؛ پرسش این است که چرا به او مجوز رانندگی داده می شود ؟
آیا مقامات ، تصمیم گیرندگان و برنامه ریزانی که این موضوعات را جدی نمی گیرند خودشان شریک جرم نیستند ؟
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
27 آذر 1395 بود که « صدای معلم » در گزارشی با عنوان : « فراخوان صدای معلم برای بررسی عملکرد سازمان های اقماری ( وابسته ) وزارت آموزش و پرورش » از همه صاحب نظران ، کارشناسان و پژوهش گران دعوت کرد که با نقد عملکرد سازمان های اقماری آموزش و پرورش بپردازند . ( این جا )
در این گزارش آمده بود :
" « سازمان های اقماری یا وابسته به وزارت آموزش و پرورش » کدام ها هستند ؟
آیا تاکنون عملکرد این سازمان ها مورد نقد و ارزیابی کارشناسان و صاحب نظران واقع گردیده است ؟
گستردگی و پیچیدگی ماهیت و نیز وظایف این سازمان ها موجب شده است تا بسیاری و حتی وزیر آموزش و پرورش تسلط و اشراف بر عملکرد این سازمان ها و دستگاه ها نداشته و کارکرد آن ها زیر ذره بین قرار نگیرد .
ما " معلمان " به عنوان یکی از سه ضلع اصلی و تاثیرگذار تعلیم و تربیت تا چه حد با این سازمان ها آشنا بوده و در مورد آن ها به مطالعه و پژوهش پرداخته ایم ؟ وقتی نارضایتی کاهش یابد و یا معلمان به معنای واقعی به بازی گرفته شوند خودشان روایت گر واقعی امور می شوند .
نام برخی از این سازمان ها برای ما آشنا است و در مورد آن ها نقدهایی خوانده و یا شنیده ایم اما برخی دیگر چنین نیستند .
این سازمان ها عبارتند از :
* کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان
* سازمان مدارس غیرانتفاعی و مشارکتهای مردمی
* انجمن اولیاء و مربیان در مرکز استانها و شهرستانها
* سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان
* سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی
* سازمان نوسازی توسعه و تجهیز مدارس کشور
* نهضت سوادآموزی
* سازمان آموزش و پرورش استثنائی
* پژوهشکدهها و دانشکدهها
دی ماه 1396 ؛ مدیر صدای معلم در گفت و گویی که با روزنامه شرق انجام داد ؛ پیشنهاد داد تا در راستای ارتقای « بهره وری » برخی سازمان های اقماری مانند نهضت سوادآموزی و دانشگاه فرهنگیان منحل و یا ادغام شوند .
« علی پورسلیمان » اظهار داشت :
« مهمترین راهکاری که میتوان برای این صورتمسئله ارائه داد، بحث مهم «بهرهوری» است. به گفته وزیر آموزش و پرورش، بهرهوری در آموزش و پرورش ٣٠ درصد است. در آموزش و پرورش ١٢٠ هزار «معلم مازاد» وجود دارند که مبلغی معادل سه هزار میلیارد تومان در سال را مصرف میکنند.
٩ سازمان اقماری در آموزش و پرورش هستند که برخی از آنها مانند سازمان نهضت سوادآموزی، دانشگاه فرهنگیان و... را میتوان با تغییر رویکرد منحل یا ادغام کرد.
تعداد قابل توجهی از نهادهای فرهنگی موازی هستند که کار خاصی را انجام نمیدهند و بازدهی چندانی ندارند » .
البته « صدای معلم » در گزارش های کارشناسی بعدی برخی سازمان های دیگر مانند سازمان نوسازی مدارس را هم به فهرست افزود .
با روی کار آمدن دولت سیزدهم به نظر می رسد مباحثی مانند « بهره روی » کاملا به حاشیه رفته و این دولت به انحای مختلف تلاش می کند تا نشان دهد که اوضاع رو به بهبود است .
14 تیر 1402 در حکمی از سوی رئیس دولت سیزدهم حجت الاسلام حامد تقدیری به عنوان رئیس ستاد ملی روایت پیشرفت منصوب شد .
در این حکم آمده است : ( این جا )
« (ارائه روایت واقع گرایانه و هنرمندانه از پیشرفت ها و دستاوردهای کشور)، (معرفت افزایی، امیدآفرینی و تقویت خودباوری در نسل جوان)، ( حمایت از خلاقیت ها و نوآوری های تشکل های مردمی و نهادهای غیردولتی)، ( واگذاری فرایندهای اجرایی به ظرفیت های مردمی)، ( تکثیر بذر امید و غرس نهال (ما می توانیم و ما توانستیم) در جان و روان آحاد مردم و خیل مشتاقان انقلاب اسلامی) اهم انتظارات رئیس جمهور از رئیس ستاد ملی روایت پیشرفت است.
همچنین رئیس جمهور در این حکم تاکید کرده است که تمامی دستگاه ها و نهادهای مسئول در حدود تکالیف مصرح در سندملی پیشرفت، موظف به همکاری با ستاد ملی روایت پیشرفت هستند » .
آموزش و پرورش نیز از این موضوع بی بهره نماند .
خبرگزاری صدا و سیما نوشت : ( این جا )
فرشته حشمتیان، مشاور وزیر و رئیس ستاد روایت پیشرفت وزارت آموزش و پرورش ضمن اشاره به اهمیت وجود ستاد روایت پیشرفت در جامعه، اظهار کرد: «اخبار امیدآفرین، ایجاد اعتمادسازی در مسیر پیشرفت است.
رئیس ستاد روایت پیشرفت وزارت آموزش و پرورش با اشاره به پیشرفتهای سال اخیر از جمله توزیع شیر در مدارس و جمع آوری مدارس کانکسی افزود: در هر کدام از معاونتهای وزارت آموزش و پرورش گزارشی برای روایت پیشرفت وجود دارد که دبیرخانه ستاد روایت پیشرفت برای همین موضوع ایجاد شده تا گزارشها را به سبک روایتگری از معاونتها دریافت کند و با استفاده از راویان موفق روایت کند.
مشاور وزیر آموزش و پرورش ضمن معرفی گروه هدف این ستاد، خانوادهها را افراد با نفوذی در جامعه به واسطه ارتباطی که با مدرسه دارند، دانست و ادامه داد: «روایتگری باید برای دانشآموز، دانشجومعلمان، نومعلمان، معلمان باسابقه، پیشکسوتان، کارکنان و اساتید اتفاق بیفتد و همه باید بدانند و به نوعی خودشان در ادامه روایتگری کنند، زیرا داخل آموزش و پرورش وجود دارند و مشاهده میکنند.»
وی گفت: جمعآوری گزارش استانها برای تنظیم محتوای مناسب برای روایتگری در دستورکار قرار گرفته و تا پایان سال تحصیلی مجموعهای از روایتها برای ایجاد امیدواری، امید برخاسته از ایمان و اعتمادسازی فراهم خواهد شد.
مشاور وزیر آموزش و پرورش ابراز امیدواری کرد باور جدی به روایتگری وجود داشته باشد و اصحاب رسانه در ایجاد این باور برای برنامهریزی در روایتگری به ما کمک کنند تا بهره لازم به جامعه برسد ».
واقعا مشخص نیست این گونه امور و افزودن انواع پست های خلق الساعه بر اساس کدامین مباحث علمی و تخصصی و محاسبات مدیریتی صورت می گیرد؟
سبک روایت گری یعنی چه و در این میان « روابط عمومی ها » چه کاره هستند ؟
اگر به زعم مقامات ، کشور در حال پیشرفت می باشد ؛ پس چرا مردم و معلمان در حوزه آموزش و پرورش آن را حس نمی کنند ؟
آیا با شکل گیری دوایری مانند ستاد روایت پیشرفت ؛ مشکل و یا بحران پاسخ گویی در آموزش و پرورش حل می شود ؟
اگر ضعفی در نهادهای تعریف شده مانند روابط عمومی وجود دارد راهش افزودن نهادهای موازی با وظایف مشابه نیست .
یا مدیر با سواد و مقبولی را در آن بگمارید و یا وظایف و کارکردها بازتعریف شوند .
وقتی نارضایتی کاهش یابد و یا معلمان به معنای واقعی به بازی گرفته شوند خودشان روایت گر واقعی امور می شوند .
نیازی هم به گونه کارهای نمایشی و تبلیغاتی نخواهد بود .
بحران اعتماد هم به تدریج حل می شود .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
چرخ تاریخ در استمرار ازلی - ابدی خود بار دیگر به نقطه ی آغاز چرخش گاه شماری خورشیدی در تمدن ایرانی به نوروز ۱۴۰۳ رسید . جنب و جوش و جوشش و خروش زمین و آسمان برای آغازی دیگر انسان ایرانی و دلدادگان به نوروز در تمامی حوزه تمدنی نوروز را به شور و شوق و جنبش در آورده و کودک و بزرگ ، پیر و جوان ، خرد و کلان در کوشش رساندن خود به این آغاز هستند .
" آغاز " در آیین ها ، باورها ، تمدن ها راهی است برای " نوزایی " و شروعی دوباره . روزنه ای است برای کاستن از رنج " تکرار و بیهودگی " و امیدی است برای بازجستن فرصتی دیگر جهت استمرار و پیمودن رنج بودن اما نه به غم یا افسردگی و مچاله شدن در خود و چرخ زندگی که به " شادی و شور و سرور " کوفتن سنگلاخ و ساختن " زندگی " در این جاده ی دراز و پر رمز و راز .
اگر حافظ شیرازی ، ایرانی را بر در میکده این گونه خطاب می کند که : " قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن " ؛ حکیم عمرخیام نیشابوری نیز برای ایرانی انبانی از خرد و حکمت اندوخته و به ارمغان آورده تا در روزگاران فسرده و سرد و تاریک و عسرت و رنجوری تاریخ تنهایمان نگذارد !
خیام بزرگ به بزرگی در موقفی که در تاریخ ایرانی جای گرفته است دست ایرانی را به گرمی و شوق می فشارد و گرانمایه کتاب نوروزنامه را می نگارد و اشعار نوروزی می سراید و می فرماید :
بر چهره گل نسیم نوروز خوشست
در زیر چمن روی دلفروز خوشست
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوشست
همچنان که در هنگامه ی غرش آسمان و تیرگی ابرهای فشرده و فرود آمدن بارش های بهاری می سراید :
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کین سبزه که امروز تماشاگه تست
فردا همه از خاک تو خواهد رست
گویی خیام با طی طریق پایان این بازی ( تولد و مرگ ) را نه به چشم دل که حتی به چشم ظاهر دیده است ! حیله ها و خدعه های چرخ کجمدار را به نیکویی کاویده و کشف کرده است و اینک در ایستگاهی از قطار تاریخ فراخوان به " دل آرامی و دم غنیمتی " هم میهنانش می دهد .
خیام به دلدادگی و دلسوختگی برای هم میهنانش می سراید :
از آمدن بهار و از رفتن دی
اوراق وجود ما همی گردد طی
می خور مخور اندوه که گفت حکیم
غمهای جهان چو زهر و تریاکش می
خیام آدمی را از بیهودگی ، از سرگشتگی ، از باختن " دم " به هر آنچه که جز برای " زیستن " و " شادخواری " بگذرد بر حذر می دارد و با ژرف کاوی حکیمانه و کم نظیر اگر نگوییم بی نظیر ندا می دهد :
ابر آمد و زار بر سبزه گریست
بی باده گلرنگ نمی شاید زیست
این سبزه خود امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست
تمدن ایرانی در تاریخ چند هزار ساله ی خود از گذرگاه های سهمگین و جانفرسایی گذر کرده است و اینک در یکی از دشوارترین پرتگاه های تاریخی خود قرار گرفته است !
چنین گفت دژخیم نر اژدها
که از چنگ من کس نیابد رها
تمدنی که در فلات ایران پای گرفته است خشم و خشونت و خشکی بادیه نشینان غربی و صحرانشینان شرقی نتوانسته است آن را به کام سیاهی و مرگ ، توحش و قساوت بیالاید ، همان گونه که به درستی در تاریخ یازده فروردین سال ۱۳۰۴ خورشیدی نام ماه های گاه شماری کشور شاهنشاهی ایران از بروج فلکی به نام های زیبا ، خوش آهنگ و پر نغز و لطیف ایرانی تغییر یافت و فروردین و اردیبهشت و خرداد و تیر و امرداد و شهریور و مهر و ... جایگزین حمل و ثور و جوزا و سرطان و ... یا گاه شماری تازیان شد .
اینک ایرانیان در آستانه ی ورود به " فروردین ماه " هستند نامی که از گاه شماری اوستایی نو گرفته شده است و نام یکی از فرشتگان در آیین زرتشتی می باشد . ماهی که در نوزدهمین روز از آن جشن فروردینگان برگزار می شود و به معنی فروردهای پاکان و فروهرهای پارسایان است . تکیه گاه سترگ و پر اطمینان ایرانی جز ایران و اندوخته های تاریخی اش نیست و به شادی زیستن و به مهر با گیتی بودن جان و جوهر و گوهر تمدن دیرپای ایرانی است و خیام بزرگ در ساختن و پرداختن آن سهمی بس گرانسنگ داشته و دارد .
پایان سخن در وصف ضیافت نوروز از زبان سعدی شیرین سخن :
بر آمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
نوروز عزیز باستانی همایون
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
خرد افسر شهریاران بود خرد زیور نامداران بود
خرد زنده ی جاودانی شناس خرد مایه زندگانی شناس
خرد رهنمای و خرد دلگشای خرد دست گیرد به هر دو سرای
ازو شادمانی و زومردمیست ازویت فزونی و زویت کمیست
( حکیم ابوالقاسم فردوسی )
سال 1402 هم به پایان رسید تا منتظر آغاز سال دیگری باشیم .
در مطلبی که درست یک سال پرسش و در « صدای معلم » با عنوان :
« باید به حال و آینده امیدوار بود اما خلق موقعیت " امیدوارانه " بدون تعریف و پذیرش حس مسئولیت شناسی و مسئولیت پذیری توهمی بیش نیست » ؛ " سال خوب " با تقدیر گرایی و تقلیل گرایی به دست نمی آید ! مسیر تحول از آگاهی ، پرسش گری و مطالبه گری مدنی و مستمر می گذرد » منتشر شد ؛ به برخی رویدادها در سال 1401 پرداختیم .
نوشتیم : ( این جا )
« چرا نمی گوییم :
« سال خوبی داشته باشیم » ؟
چرا خود را در تدوین و تولید " وضعیت خوب " نقش اول نمی دانیم و همواره نقش ها را غیرمسئولانه و با بی خیالی فرافکنی می کنیم ؟
باید به حال و آینده امیدوار بود اما خلق موقعیت " امیدوارانه " بدون تعریف و پذیرش حس مسئولیت شناسی و مسئولیت پذیری توهمی بیش نیست »
از وقایع قابل توجه در سالی که بر آموزش و پرورش گذشت می توان به اجرای قانون رتبه بندی معلمان پس از یک دهه انتظار ، اعتراضات فراگیر و مدت دار پس از مرگ « مهسا امینی » در بازداشتگاه پلیس گشت ارشاد که البته حکومت از پذیرفتن مسئولیت آن طفره رفت ( این جا ) و تاثیر آن بر فضای آموزش و پرورش کشور که عمدتا اعتراضات دانش آموزی در مدارس را رقم زد ؛ تعطیلی بی سابقه و طولانی مدت مدارس در خلال این اعتراضات به بهانه هایی مانند آلودگی هوا ، بارندگی و یخ بندان و... ، فروش مدارس به بهانه ی مولدسازی دارایی های دولت و سرانجام مسمومیت های سریالی دانش آموزان که سرانجام مشخص نشد کار چه کسی بوده است .
نارضایتی را تقریبا میان همه مشاهده می کنید .
اما سال به سال از وضعیت مطلوب پیشین فاصله می گیریم و وقتی آدرس اصلاح و تحول می پرسی خیلی ها عنوان می کنند :
« خدا خودش به داد همه برسد » .
برخی هم نسل زد و همان دانش آموزان کلاس را که یواشکی آشغال های خود را پنهان می کنند را به عنوان « نسل منجی » معرفی می کنند .
شاید تا زمانی که برای واژه « تحول » مفهوم سازی نکنیم ، تاریخ کشورمان به ویژه تاریخ معاصر را دقیق نخوانیم و روی اندیشه ، گفتار و کردارمان ، دقیق نشویم تفکر نکنیم ؛ همچنان محکوم به تکرار این چرخه ی منحوس و البته خلسه آور خواهیم بود » .
رویدادهای مهم و قابل توجه در سال 1402 را به صورت خلاصه می توان چنین برشمرد :
1- بحران کمبود معلم که تا ماه ها پس از آغاز سال تحصیلی ادامه داشت هر چند مسئولان وزارت آموزش و پرورش سعی می کردند همه چیز را « عادی » نشان دهند و این که بر اوضاع سوار هستند .
به نظر می رسد این بحران در سال بعد و حتی سال های بعد ادامه داشته باشد هر چند باید از معلم فله ای و یا مبصر کلاس عبور کرد و با تعریف « معلم حرفه ای » و نیز تاسیس تشکیلات حرفه ای مانند « سازمان نظام معلمی » ، آموزش در ایران را از بحران بی کیفیت بودن و ناکارآمدی رهایی بخشید .
2- انتشار میانگین معدل دانشآموزان هر چهار پایه، از سال ۱۳۹۸ تا سال ۱۴۰۲ در جامعه واکنش های بسیاری را برانگیخت .
بر اساس گزارش منتشره در کل کشور، میانگین نمرات دروس در رشته ریاضی 10.79، رشته تجربی 11.23، رشته انسانی 8.75 و رشته معارف 10.56 در خرداد سال 1402 بوده است که این میانگین حدود 2 نمره کمتر از میانگین سالهای قبل بوده است.
همچنین میانگین معدل تمامی رشتهها به تفکیک استانها نیز منتشر شد که در تعدادی از استانها میانگین کمتر از 10 بوده است . ( این جا )
این وضعیت نشان داد که مدرسه ایرانی علاوه بر آن که در آموزش مهارت های زندگی لنگ می زند و حرفی برای گفتن ندارد در نمره محوری که اساس همه فعالیت های آموزشی بر اساس آن بنا شده ناکام مانده است .
3- انتشار نتایج آزمون پرلز 2021 در سال 1402 موجب بحث های بسیاری شد . ( این جا )
«در آزمون پرلز ۲۰۲۱، ۴۰۰ هزار دانشآموز، ۲۰ هزار معلم، ۳۸۰ هزار والدین و ۱۳ هزار مدرسه از ۵۷ کشور و ۸ ایالت شرکت داشتند. آزمون پرلز مربوط به سنجش کیفیت خواندن و درک مطلب دانشآموزان پایۀ چهارم ابتدایی است .
از ایران حدود ۲۱۸ مدرسه با ۵۹۶۲ دانشآموز به عنوان نمونه در این آزمون حضور داشتهاند .
در بین ۵۷ کشور شرکتکننده، دانشآموزان ایرانی در رتبۀ ۵۳ قرار گرفتهاند و تنها اردن، مصر، مراکش، و آفریقای جنوبی بعد از ایران قرار دارند. کشورهای منطقه نظیر عربستان، عمان، قطر، و بحرین که در دورۀ قبل آزمون در وضعیت نزدیک به ایران یا پایینتر قرار داشتند، در این دوره پیشرفت قابل توجهی کردهاند » .
علی زرافشان در اظهار نظری که در این مورد با جمع بندی گذشته داشت عنوان کرد که شرکت ایران در این آزمون های معتبر بین المللی دیگر معنایی ندارد . ( این جا )
بی سوادی دانش آموزان ایرانی در آیتم های مختلف « سواد » مطابق تقسیم بندی یونسکو یک واقعیت است اما برنامه مشخصی برای حل مساله مشاهده نمی شود . باید به حال و آینده امیدوار بود اما خلق موقعیت " امیدوارانه " بدون تعریف و پذیرش حس مسئولیت شناسی و مسئولیت پذیری توهمی بیش نیست .
4- تعطیلی مدارس در ایران به ویژه در شهرهای بزرگ و حتی کوچک تر با اسم رمز « آموزش غیرحضوری » در سال 1402 پر رنگ تر بود .
جمهوری اسلامی به بهانه های مختلف زیر بار اجرای درست و کامل « قانون هوای پاک » نمی رود اما مقامات در سطوح مختلف تصور می کنند با دستکاری و یا تغییر « تقویم آموزشی » می توانند از این چاله بزرگ رهایی پیدا کنند .
وضعیت آلودگی هوا سال به سال بغرنج و پیچیده تر می شود و تنها سیاست مسئولان در این مدت ، « تعطیلی بی حساب و کتاب مدارس » بوده است .
5- ورود گسترده روحانیون به مدارس :
در این میان حمید نیکزاد مشاور وزیر آموزش و پرورش و دبیر ستاد همکاریهای حوزه علمیه و آموزش و پرورش سخن از تاسیس دانشگاه تربیت معلم حوزه به میان آورد .
« صدای معلم » در گزارشی نوشت : ( این جا )
« سال هاست که « حوزه علمیه » پای خود را در کفش « آموزش و پرورش » کرده و به طرق مختلف در امور این وزارتخانه دخالت می کند .
انبوه خروجی های این نهاد دینی موجب شده است تا حوزه علمیه به بهانه های مختلف به دنبال بازار کار برای روحانیون باشد و البته آموزش و پرورش جامعه ی هدف بزرگی برای آنان شده است تا جلوی بحران بیکاری روحانیون در آینده گرفته شود .
این که یک فارغ التحصیل از حوزه علمیه بتواند در کنار سایر داوطلبان ورود به حرفه آموزگاری و در شرایط « برابر » رقابت کند منطقی و قابل پذیرش است اما قائل شدن « رانت » و یا شرایط ویژه برای این قشر که سال هاست به یک رویه ی عادی در این کشور تبدیل شده است ؛ به هیچ وجه قابل قبول نبوده و با مفهوم عدالت سازگار نیست .
واقعا این پرسش مطرح است ؛
تاسیس دانشگاهی موازی با دانشگاه فرهنگیان به بهانه رفع « کمبود معلم » بر اساس چه منطقی صورت می گیرد در حالی که بسیاری از کارشناسان و صاحب نظران حوزه آموزش و تربیت بر این باورند که اساسا کار وزارت آموزش و پرورش مانند سایر نظام های آموزشی نباید تربیت معلم باشد و امر تربیت و به روزر آوری معلمان منحصرا باید توسط نهاد « دانشگاه » صورت پذیرد .
اگر برنامه ریزان و سیاست گذاران در جمهوری اسلامی فکر می کنند که نهادهایی مانند « امور تربیتی » و یا معلمان دینی قادر به آموزش دین و یا باورمند ساختن دانش آموزان نبوده و این فقط « نهاد حوزه » است که می تواند این کم کاری و خلاء را جبران کند ؛ باید بدانند که این تحلیل از بن و ریشه غلط بوده و ورود و دخالت حوزه علمیه در نهاد آموزش کمکی به وضعیت نحیف « تربیت دینی » نخواهد کرد و این مساله باید مورد تحلیل دقیق و آسیب شناسی علمی قرار گیرد ».
در 18 اسفند 1399 ؛ « صدای معلم » بیانیه ی جمعی از کنش گران آموزشی را منتشر کرد که نسبت به دخالت های حوزه علمیه در نهاد تعلیم و تربیت عمومی و خدشه دار شدن استقلال حرفه ای مدرسه واکنش نشان داده بودند . ( این جا )
تاسیس مدارس مسجد محور هم از دیگر موضوعات مناقشه آمیز در حوزه عمومی آموزش ایران بود . ( این جا )
6- از دیگر موضوعات چالش برانگیز ؛ مستثنی شدن مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی از رسیدگی و نقض در دیوان عدالت اداری بود .
« صدای معلم » به عنوان نخستین رسانه به آن واکنش نشان داد . ( این جا )
نوشتیم :
« حال پرسش این است :
مستثنی کردن نهادی به نام « شورای عالی انقلاب فرهنگی » که حتی فاقد جایگاه حقوقی در قانون اساسی است بر چه مبنا و منطقی صورت گرفته است ؟
« صدای معلم » بارها و به کرات این پرسش را مطرح کرده است که اگر مقامات و مسئولان در نظام جمهوری اسلامی به « قانون » پای بند نباشند چگونه می توان از مردم خواست و یا انتظار داشت که به قانون و مفاد آن پای بند بوده و آن را اجرا کنند ؟
با این وضعیت ؛ دیگر سنگ روی سنگ بند خواهد شد ؟
بارها نوشته و گفته ایم :
تنها نهاد واجد صلاحیت و قانونی برای تقنین و نظارت در حوزه تعلیم و تربیت همانا « شورای عالی آموزش و پرورش » است .
برخی از مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی در حوزه آموزش و پرورش می باشد .
شواهد و تجربیات در مورد پیشینه و عملکرد شورای عالی انقلاب فرهنگی نشان می دهد که مصوبات این نهاد که مهم ترین آن « سند تحول بنیادین » است تاکنون کمکی به بهبود حال و وضعیت آموزش و پرورش نکرده و حتی وضعیت را پیچیده تر و غامض تر نموده است . ( گزارش های متعددی در صدای معلم در این مورد تاکنون منتشر شده است )
پیش بینی می شود :
اجرای مفاد این نامه موجب خواهد شد تا راه و روزنه ای بر هر گونه اصلاحات و تحولات آموزشی با توجه به پیشینه ی و مصوبات این شورا بسته شود و تعلیم و تربیت از ماموریت و اهداف اصلی خود در رقابت با سایر نظام های آموزشی تهی شود .
این بدعتی خطرناک است و انتظار می رود تا بر مدار قانون و منطق هر چه سریع تر در مورد آن تجدید نظر شود » .
واکنش شورای عالی آموزش و پرورش به این نامه فقط سکوت بود .
در واپسین روزهای سال 1402 « رضامراد صحرایی » وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم به همراه معاونین خود جمعه ۲۵ اسفند ماه ۱۴۰۲ در برنامه پرسشگر (شبکه آموزش ) حاضر شدند و از عملکرد خود و مجموعه شان در سال ۱۴۰۲ دفاع کردند .
صحرایی در این برنامه گفت :
« سالی که گذشت سال بسیار پر خیر و برکت و پر از دستاوردهای خوب و البته فراز و فرودهای فراوان بود اما بهتر از سال پیش بودیم و از این بابت خدا را شاکریم، البته کاستیهای بسیاری را باید برطرف کنیم » .
وی با بیان اینکه ۱۴۰۲، سالی بسیار ویژه بود افزود: هرچند آغاز سال تلخ بود ولی پایان شیرین و با تحولات چشم گیری دارد » .
« صدای معلم » در گزارش خود نوشت » ( این جا )
« مشخص نیست وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم از کدام دست آوردها سخن می گوید اما منطق ایجاب می کرد که ایشان و همکاران شان در « نشست های رسانه ای » و البته با حضور رسانه های مستقل و منتقد که مدت هاست به لطف مدیریت جدید و غیر پاسخ گوی روابط عمومی تعطیل شده است حضور می یافت و به پرسش ها و مطالبات معلمان پاسخ می داد .
شرکت در یک برنامه تلویزیونی یک طرفه آن هم با حضور یک مجری تکراری و حرف های کلیشه ای که آرزو می کند فرد فعلی 20 سال وزیر آموزش و پرورش باشد بدون آن که پرسش شود ایشان چگونه مراتب و درجات « وزیر بودن » را طی کرده و آیا بر اساس صلاحیت های حرفه ای و مدیریتی به این مقام دست یازیده و مهم تر آن که معاونین شان چگونه به این سطح جهش یافته اند ؛ هنر زیادی نمی خواهد » .
در سال 1402 و از زمان روی کار آمدن دولت سیزدهم ؛ « صدای معلم » به عنوان یک رسانه ی رسمی از حضور در نشست های رسانه ای وزارت آموزش و پرورش بدون دلیل منع شد .
با این حال ؛
مطالبه گری و کنش گری مسئولانه و آگاهانه به عنوان « نقشه راه » همچنان مشعل مسیر دشوار و سنگلاخ ما در این مسیر خواهد بود .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید