صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

نازخند صبحی نویسنده و روزنامه نگار در گفت و شنود با صدای معلم :

آموزش پایان ناپذیر بوده و روشنگری هزینه دارد

گزارشگر : رضا قاسم پور / خبرنگار صدای معلم با همکاری مهدی‌ حسنی

گروه اخبار/

گفت و گوی نازخند صبحی با صدای معلم در مورد آموزش و پرورش و روشنگری

در پهنه تاریخ و گستره جغرافيا؛ زنان علاوه بر ایفای نقش زایندگی و مادری، همواره در تحولات نرمِ فرهنگی اجتماعی نقش آفرین و گاهی شگفتی ساز بوده‌اند.

یکی از شیر زنان موثر در نیم قرن اخیر استان زنجان ، خانم نازخند صبحی (فعال فرهنگی اجتماعی، نویسنده و ژورنالیست پیشکسوت) می‌باشند.

از اوایل دهه هفتاد مطالب و یادداشت‌های این بانوی انرژیک را در نشریات مختلفی چون  « امید زنجان » مطالعه می‌کردم.  اوایل دهه هشتاد که سردبیری نشریه  « مهر زنجان » را به عهده داشتم خانم صبحی داوطلبانه مسئولیت دبیر سرویس اجتماعی نشریه را به دوش کشیدند.

اوایل اسفند ۱۴۰۲ برای تهیه گزارش و مصاحبه با خانم صبحی به همراه مهندس مهدی حسنی (عکاس و مستندساز) شال کلاه کرده عازم زنجان می‌شویم. 

در دیداری سرزده و صمیمی با استقبال گرم  « مام زنجان » مواجه می‌شویم.

آنچه در ادامه می‌خوانیم محصول این گپ و گفت دوستانه می‌باشد.

شوق یادگیری و عطش دانستن

 « من نازخند صبحی  متولد ۱۳۲۳ شهرستان سراب در یک خانواده مهاجر باکویی به دنیا آمده‌ام. در سه سالگی به همراه خانواده عازم پایتخت شدیم.

اواخر سلطنت رضا شاه ما در تهران بودیم . در آن ایام حزب توده بسیار قوی و فعال بود. برادرم متمایل به این تشکیلات سیاسی بود . من هم متاثر از برادر از کودکی علاقه زیادی به مطالعه و پژوهش داشتم.

پدرم مهندسِ حفار چاه نفت و مادرم روسِ مهاجر بود که بعداً مسلمان شده بود .

اشتیاق خواندن و عطش دانستن در من زبانه می‌کشید به طوری که بی‌اختیار دنبال روزنامه فروش می‌دویدم و روزنامه فروش وقتی اشتیاق من را می‌دید روزنانه‌های باطله‌اش را به من می‌داد تا من مطالعه کرده و فردا به ایشان برگردانم .

 چگونه به چورک نان بگویم ؟!

تا اول ابتدایی هیچ شناختی از زبان فارسی نداشتم. به خاطر دارم که حتی از شنیدن واژه‌های برپا و برجا استرس و اضطراب می‌گرفتم.

روزی در تهران مادرم را به مدرسه دعوت کردند. مادرم به طنز گفت که من هم هیچ شناختی از زبان فارسی نداشته و تا به حال حتی این کلمه نان را نشنیده‌ام حال چطور باید به "چورک" نان بگویم ؟!

خلاصه چون من از منظر تیپولوژی و زبانی شبیه دختران خارجی بودم بالاخره یک معلم از من خوشش آمده و با من به صورت خصوصی فارسی کار کرد. من هم در تشکر از این معلم دلسوز و فداکار تبدیل به شاگرد اول مدرسه (و در نهایت آموزش و پرورش منطقه) شده و جهشی درس خواندم.

نازخندی که معنای بشین برپا را نمی‌دانست با تلاش و کوشش، در مدرسه شهره شده و روزنامه دیواری منتشر می‌کرد . انشای کل مدرسه را می‌نوشت و در اثر صبر و مداومت کم کم در سطح مدارس تهران تبدیل به سخنران و مجری ثابت برنامه‌ها شد.

از نامه‌نگاری تا روزنامه‌نگاری

به خاطر دارم پشت سر پستچی راه می‌افتادم و می‌دیدم بعضی‌ها نامه‌های دریافتی را می‌بوسند و روی چشم خود می‌گذارند و یا از ناتوانی در خواندن محتوای نامه گریه می‌کنند.

در آن مقطع ماموریتم خواندن و پاسخ دادن به نامه‌های مردم پیرامونی بود.

شاید وقوع چنین وقایع تراژیک مردم کوچه و بازار بود که ذوق مرا شکوفا می‌کرد. اشتیاق مطالعه و عطش آموختن در نهایت باعث شد که قصه نویسی را شروع کنم .

در ایام ماضی کانادایی‌ها یک دوره  روزنامه‌نگاری در دفتر  « جهان پهلوان تختی » در پارک سنگلج گذاشته بودند که من هم رفتم و به عنوان کوچکترین عضو در دوره شرکت و فوت و فن روزنامه‌نگاری و تهیه گزارش خبری را یاد گرفتم.

سپس در ادامه در رونامه‌های اطلاعات کودکان و اطلاعات بانوان شروع به نوشتن کردم.

ساواک و اخراج از آموزش و پرورش

بالاخره در ۱۹سالگی ازدواج کرده و با مدرک لیسانس کشاورزی (از دانشکده کرج / دانشگاه تهران) در شهرستان دو گنبدان (به واسطه انتقال کار همسرم) شروع به کار معلمی کردم.در منطقه‌ای معلم شدم که همه کارمندانش شرکت نفتی بودند.

به خاطر دارم در دوگنبدان بچه‌های مدرسه را سه دسته کرده بودند :  فرزندان سینیورها، کارمندان و بالاخره بچه‌های کارگران زحمت‌کش.

 اختلاف طبقاتی مستقر در بین  دانش آموزان فاحش بود.

خوب به یاد دارم که کلاس درس را به دو بخش سینیورها و دانش‌ آموزان عادی  تقسیم کرده بودند‌. برای اعتراض و رفع تبعیض این تقسیم بندی را به هم زده وبه ترتیب قد بچه ها را سرکلاس نشاندم.

خودم هم زنگ‌ تفریح به جای رفتن به دفتر دبیران، با بچه‌های کارگر بازی می‌کردم و مسیر منزل به مدرسه و بالعکس را با وانت رفت و آمد می‌کردم. اتوبوس مختص سرویس بچه‌های کارمندان و ماشین‌های آخرین مدل برای بچه های سینیور بود.

در همان زمان در مدرسه از مقوله هایی مانند تفکر انتقادی، آزادی و حق برخورداری از ثروت و برابری صحبت می‌کردم. روزی ساواک من را احضار و نامه اخراجم را دستم دادند.

گفت و گوی نازخند صبحی با صدای معلم در مورد آموزش و پرورش و روشنگری

از روشنگری تا آموزش زنان روستایی

برای دفاع از خود نامه‌ای به وزیر آموزش و پرورشِ وقت خانم دکتر  « فرخ رو پارسا » نوشتم.

سرانجام خانم وزیر من را به دفترش دعوت نمود .

به عنوان یک معلم صاف و ساده به دیدار وزیر رفته و شرح ما وقع نمودم.

نهایتا با فشارهای ساواک از آموزش و پرورش فاصله گرفته و به خاطر تحصیلات مرتبط در وزارت کشاورزی استخدام شدم.به خاطر سوابق شغلی مسئولیت آموزش بانوان روستا را به من واگذار نمودند.

یادش به خیر  . با لذت و اشتیاق روستا به روستا مراجعه و شروع به آموزش تفکر انتقادی، روشنگری و البته آموزش‌های تخصصی کردم.

به خاطر دارم که یک روز در جشن‌های ۲۵۰۰ ساله در کهکیلویه و بویراحمد مطلبی نوشته بودم . به همان خاطر در مراسمی دعوت به سخنرانی شدم.

مجری برنامه ؛  « فریدون فرخزاد » بود.

مطلبم را برای بزرگترین و مخفی‌ترین ذخیره نفتی ایران نوشته بودم ( آن زمان آمار و میزان دارایی نفت کشور جزو اسرار محرمانه و طبقه‌بندی شده محسوب می‌شد)

« ای دشت ریشتر تو که بزرگترین دشت نفتی جهان هستی امروز پذیرا شو‌ فرزندان آریو برزن را... »

 روشنگری و روشنفکری هزینه دارد

پس از اتمام سخنرانی، فریدون فرخزاد گفت: بگذار دست و قلمت را ببوسم. روشنگری و روشنفکری هزینه دارد.

 دوباره از ناحیه ساواک دچار دردسر شدم.

چون که در آن ایام بانوان روستایی را با صحبت‌ها و نوشته‌هایم روشن کرده و متوجه حق و حقوق زنان، استقلال و آزادی و حق رفاه و...می‌نمودم ؛ شنود این مسئله موجبات نارضایتی دولتی‌ها را فراهم می‌نمود.

با اسامی مستعار تقریباً در تمامی روزنامه‌های مملکت به ویژه شمال غرب و پایتخت مطلب می‌نوشتم.

به واسطه کار همسرم در زمان انقلاب تهران بودیم و من فعالیت‌های اجتماعی زیادی داشتم مثل تدریس اکابر و کلاس های آموزش بانوان و....

در نشریات مختلف در حوزه‌هایی چون معرفی ظرفیت‌های مختلف کشاورزی، گیاهان دارویی و... در روزنامه‌هایی چون اطلاعات زنان اطلاعات روز  و همشهری بی وقفه روشنگری می‌کردم.

گفت و گوی نازخند صبحی با صدای معلم در مورد آموزش و پرورش و روشنگری

 به خاطر بچه‌های ایران...

به خاطر شغل همسرم بعد از مدتی به زنجان آمدیم من دوباره در همان پست آموزش زنان روستایی اداره کشاورزی مشغول به کار شدم و با افتخار به تمام روستاهای زنجان سرکشی کرده و مشکلات را میدانی استخراج نمودم.

با وجود بازنشستگی طویل‌المدت (۱۳۸۰) به خاطر عشق به همشهریان و علاقه وافر به آموزش هنوز هم با روستائیان در ارتباط تنگاتنگ هستم.

به باور من ، آموزش خط پایان ندارد.

از سال۱۳۷۲ به توصیه یک روزنامه‌نگار وارد حوزه نویسندگی کتاب شده و تاکنون ۵۷ جلد کتاب در حوزه‌ها و موضوعات مختلف در دو زبان ترکی و فارسی منتشر کرده‌ام.  برخی از کتاب‌هایم به زبان‌های آلمانی، انگلیسی، ترکی استانبولی و ...ترجمه شده‌اند.

اولین کتاب من « به خاطر  تربیت بچه های ایران » انتشارات نیکان کتاب بود. تعدادی از کتاب‌هایم در ممیزی ارشاد به دلایل نامعلوم گیر کرده‌اند.

اخذ جایزه ویژه و مدال فائو

 از سال ۱۳۵۰ الی ۱۳۸۰ در خدمت وزارت کشاورزی بودم . در زمان دکتر کلانتری (رئیس وقت جهاد کشاورزی) مقالات زیادی به کنگره‌ها و جشنواره‌های مختلف ارسال می‌کردم.  خوشبختانه مقالاتم اغلب حائز شرایط حضور با رتبه بالا و ارائه در کنگره‌ها و جشنواره‌های متنوع در شهرهای مختلف می‌شد.

تسلط به زبان‌های دیگر  از جمله ترکی یکی از دلایل موفقیتم بود.

اولین جایزه تاثیرگذار من برای نگارش مقاله « روز جهانی غذا و مبارزه با گرسنگی » برای سازمان فائو بود که اخذ جایزه و مدال فائو ارتباطم را با دکتر کلانتری بیشتر و موثرتر نمود به طوری که پیشنهادم به دکتر کلانتری برای تأسیس « خانه کشاورز » مورد استقبال قرار گرفته و عملی گردید. و الان در همه استان‌ها شعبات خانه کشاورز فعال بوده و هر ۴ سال به طور منظم کنگره سراسری برگزاری می‌گردد.

در آخرین کنگره سخنرانی‌ام با این متن آغاز و مورد تشویق حاضرین قرار گرفت :

« نام من ایران است
ایران مهد دلیران است...
پسته اش طلای سبز
زعفرانش طلای سرخ
پنبه‌اش طلای سفید
جوانانش پشت اردوگاه دانش ... »
  
موانست با مفاخر معاصر

به نظرم هنر نوشتن و سرایشِ شعر چندان اکتسابی و  آموختنی نیست ؛ بخش اعظم آن ذاتی، ذوقی‌ و جوشش درونی‌ ست.

توصیه‌ام به مسئولین فرهنگی فراخ کردن دایره آزادی بیان و پاسداشت حریت رسانه‌ها و میدان دادن به تفکر انتقادیست تا شاهد تولد دوباره آثار فاخر در کشور باشیم.

گردش آزاد اخبار و اطلاعات به رشد جامعه کمک می‌کند.

 

آشنایی با ابتهاج، معروفی و بهرنگی:

در برلین در مراسم هوشنگ ابتهاج سخنرانی داشتم و شعرهایش را خواندم. همچنین در مراسم تدفین « عباس‌ معروفی » هم در آلمان در خصوص آثار قلمی و مجله فاخر (گردون) صحبت کردم.

سالها با مرحوم معروفی دوست بودیم وگعده های ادبی زیادی داشتیم. همچنین ارتباطاتی با مرحوم صمد بهرنگی داشتم.

گفت و گوی نازخند صبحی با صدای معلم در مورد آموزش و پرورش و روشنگری

آشنایی با جهان پهلوان تختی:

با مرحوم « جهان پهلوان تختی » همسایه بودیم. وقتی زلزله بویین‌ زهرا  آمد ، تختی در خیابان‌ها و بازار تهران پول جمع کردند . من هم با اجازه پدر با ایشان جهت کمک به زلزله‌زدگان به بویین‌زهرا رفته و از نزدیک شاهد ایثار و جوانمردی ایشان بودم.

وقتی کلاس هفتم بودم با تختی برای روزنامه اطلاعات جوانان مصاحبه کردم. تختی شخصیت تکرار ناپذیری در تاریخ ایران است.

مصاحبه به زبان ترکی با فرح در سفر به زنجان نیز در کارنامه رسانه‌ای من وجود دارد.

گفت و گوی نازخند صبحی با صدای معلم در مورد آموزش و پرورش و روشنگری

آشنایی با غلامحسین ساعدی:

روزی در موسسه اطلاعات گفتند که  غلامحسین ساعدی میهمان موسسه است . کتابهایش را خوانده بودم و خیلی علاقه مند بودم با ایشان آشنا شوم. یکی از مقالاتم را خواند و با اهدای کتاب با امضای خودش تشویقم نمود .

برخی اوقات در مراسم ادبی با حضور ایشان دعوت می‌شدم. با  مرحوم حسین منزوی سال‌های سال زیستم و خاطرات فراوانی با ایشان دارم.

برای سرکار خانم صبحی (مام زنجان) آرزوی سلامتی جسم و جان و پویایی هرچه بیشتر آثار و افکارشان را داریم.

لازم به ذکر است که سرکار خانم نازخند صبحی دارای پنج فرزند صالح( چهار پسر و یک دختر) هستند که همگی دارای تحصیلات عالیه می‌باشند . سه پسر ایشان ساکن اروپا، یک پسر و دخترشان ساکن تهران کرج بوده و دو تن از پسران از رزمندگان و جانبازان جنگ تحمیلی می‌باشند.

گفت و گوی نازخند صبحی با صدای معلم در مورد آموزش و پرورش و روشنگری

گفت و گوی نازخند صبحی با صدای معلم در مورد آموزش و پرورش و روشنگری

پایان گزارش/


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

گفت و گوی نازخند صبحی با صدای معلم در مورد آموزش و پرورش و روشنگری

سه شنبه, 15 اسفند 1402 17:23 خوانده شده: 379 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + +3 0 --
khakhs 1402/12/16 - 16:02
خوشا به سعادتش و تلاشهایش و شانسهایش و ظهور استعدادهایش

و سلام و درود بر هر شایسته ای که بسته شده است

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور