گروه رسانه/
« مقصود فراستخواه » در صفحه اینستاگرام خود نوشت :
" تفکر انتقادی، تفنّن نخبه گرایانه نیست. رنجِ آگاهی بردن و کوله بار سنگینِ خِردورزی کشیدن، از ارزش های شریف بشری و فضیلتی مدنی است.
شهامتی است ایستادن و در پناه موهومِ خرافات و باورهای ذهن نابالغ نخزیدن و دشواریِ راه به¬ کار بستنِ عقل نقاد و سنجش گر را به جان خریدن.
هر ملتی که خردِ انتقادیِ آزاد در او بیشتر نهادینه شده ،امکان نیکبختی اجتماعی اش نیز افزایش یافته.
عقلانیت و نقد پذیری چه در فرهنگ عمومی و چه در مسؤولان امر، ریسک های زندگی اجتماعی را کاهش می دهد.
مقاماتِ جوامعِ آزاد، الزامی فرهنگی، مدنی، حقوقی و ساختاری دارند که واقعیت های تلخ دنیای کرونایی را به طور شفاف با همگان در میان بگذارند و نتایج عملکرد بی تعارف نقادی می شود، از انواع آرا و دیدگاه های انتقادی و از فضاهای آزادِ عقلانیت بینِ ذهنی بهره می گیرند.
در تاریخ به تجربه رسیده و آزموده شده است که فقط چنین جوامعی می توانند مردمان خود را در مقابل مخاطراتِ دنیایِ مدرن مصون تر نگاه بدارند و مرارت ها را تاحدی کاهش بدهند.
پایان فضیلت، پایان حیات اجتماع هست.
در چند ماه اخیر با پیدایش ویروس کرونا در کشور چین، از همان آغاز، بیم آن میرفت که به دلیل ارتباط گسترده سیاسی ـ بازرگانی ایران با کشور چین، این ویروس مرگبار و سرسخت نیز به زودی سر از ایران درآورد. اگرچه از همان ابتدا، از جانب افراد دلسوز ـ اما غیرمسئول ـ نگرانیهایی توأم با انذار ابراز شد لیکن برخی از مسئولان امر، با مردود دانستن و ابطالانگاری مسأله، در صدد انکار و اهمیتزدایی از آن شدند. رادیو ـ تلویزیون و برخی رسانهها نیز به صورت هماهنگ با منتشران اخبار مربوط به ابتلاء کرونا، به مشی تخطئه روی آوردند. پس از مدتی گنگی در انکار وجود امر، بالاخره رسماً از وجود افراد مبتلا به ویروس مزبور اطلاعرسانی شد. با رسانهای شدن موضوع، نخستین شرارههای این آتشِ نهفته دامنگیر مدرسه و سپس خانواده شد. با ادامه این روند، جریان تعلیم و تربیت رسمی به صورت حضوری متوقف و دانشآموزان، معلمان و اولیاء نیز در قرنطینهی خانگی محبوس وضعیتی مبهم شدند. این یادداشت بر آن است تا به برخی از اثرات و عوارض جانبی ناشی از وضعیت موجود اشاره کند.
مقدمه
وزارت آموزش و پرورش، به عنوان مسئول اصلی تعلیم و تربیت در ایران، از همان روزهای نخستِ عُطله آموزش رسمی، با صدور بخشنامههای داخلی، با شعاری که پیش از این مختص تابستانها بود پا به میدان گذاشت، که اگرچه مدارس تعطیل شده اما تربیت تعطیل نشده است. لذا با اعمال اقتدار سازمانی خویش، از ادارات و به تبع آن مدیران و معلمانش خواست که آموزش و پرورش را از طریق شبکههای مجازی موجود در اینترنت و همچنین شبکه تلویزیونی آموزش دنبال کنند. به دنبال آن مدیران به تکاپو افتادند و فعالیت معلمان یا عدم آن را به ارزشیابی سالانه عملکرد معلمان، حوالتی انذارآمیز دادند.
در این اثنا، معلمان به دو دسته تقسیم شدند: دسته نخست آنان که آموزش از طریق این شبکهها را به دلیل تعمیمناپذیری دانشآموزان، کم اثر خواندند فلذا از فعالیت در آن کنار کشیدند و دسته دیگر، خود به دو گروه تقسیم شدند؛ گروه اول کسانی بودند که کار آنها ساده بود زیرا تنها به اشتراک ویدیوی آموزشی درس مربوطه که از تلویزیون پخش شده بود بسنده کردند. گروه دیگر اما با تبدیل این چالش به فرصت، به ادامه آموزش از راه دور پرداختند. به تبع معلمان، دانشآموزان نیز در دو گروه جای گرفتند: گروه اول دانشآموزان ساکن در نقاط شهری که این هم خود به دو دسته تقسیم میشوند: دسته نخست، آنان که خود دارای گوشیهای هوشمند و یا سیستمهای کامپیوتری هستند که قابلیت استفاده از شبکههای آموزشی را داراست و آن دیگر، دانشآموزانی که به دلیل عدم دسترسی شخصی به کامپیوتر و گوشیهای جدید، از گوشی یکی از والدین استفاده میکنند. گروه دوم، شامل دانشآموزان روستایی است که آنها هم به همان شکل همکلاسیهای شهریشان، در دو دسته دارای گوشی و فاقد گوشی قابل تفکیک هستند؛ با این تفاوت که تعداد دانشآموزان دارای گوشی هوشمند در روستاها از تعداد دانشآموزان همگون خود در شهرها، به مراتب کمتر هستند.
بر اساس اعلام وزارت آموزش و پرورش در روزهای اخیر، نسبت دانشآموزان دارای قابلیت استفاده از آموزش اینترنت محور، در کل کشور 70 درصد است. یعنی 70 درصد دانشآموزان کشور امکان استفاده از آموزش از طریق شبکههای مجازی را دارا هستند. گرچه معلوم نیست که استخراج این آمار رأساً از سوی وزارت آموزش و پرورش صورت گرفته یا اینکه دستگاههای ذیصلاح به آموزش و پرورش مشاوره دادهباشند، اما درصد اعلام شده از سوی وزارت، کمی مبالغهآمیز به نظر میرسد؛ شاید به این علت که دستگاه تعلیم و تربیت، میخواهد از آن به عنوان زمینه زیرساختی مأموریت سازمانی خویش، مانور داده تا در مواقع بحران از آن بهرهبرداری کند و از آن یک مدل آموزشی مجازی بسازد؛ و با این توجیه، کار تعلیم و تربیتی خویش را در دوران سیطره کروناویروس، تمام شده تلقی کند. اکنون با این مقدمه نه چندان کوتاه، نکاتی را در خصوص وضعیت دو نهاد مدرسه و خانواده در ایران کرونازده و پساکرونا از نظر میگذرانم:
1- تعطیلی مدارس و محبوس گشتن معلمان، دانشآموزان و اولیای آنها در خانه، بابِ ناآزمودهای گشود که پیش از این در حافظه تعلیم و تربیت مدرن سراغی از یافت نمیشود. یکی از کارکردهای تقلیلگرایانه مدارس، ستاندن روزانه کودکان از محیط خانواده است. به این معنا که مدرسه به مثابه نگاهبانان این کودکان، کارکردی مراقبتی یافته و در نگهداری از آنان به کمک خانواده شتافته است. در اینجا سخن گفتن از این تقلیل کارکرد، تا حدودی به صورتی بهداشتی به میان آمده است زیرا نظریهپردازانی هستند که عوامل مدرسه را زندانبانانی مینامند که کارشان نگهداری از زندانیان(دانشآموزان) است. با این خوانش، کروناویروس کار مدرسه را آسان کرد و این وظیفه مراقبتی را به خانواده باز گرداند.
2- در بازسپاری این کارکرد مراقبتی، دو اتفاق افتاد: اول آنکه معلمان و عوامل اداری تعلیم و تربیت، آزادی ناشی از تنآسایی خویش را بازیافتند و کارشان در سختترین شرایط، به تهیه، کپی و ارسال چند فایل آموزشی غیرتعاملی خاتمه یافت. اتفاق دوم در خانواده روی داد و آن افزایش حجم تنش و ناآرامی به خاطر عودت زمان حضور کودک در مدرسه از سوی مدرسه به خانواده بود. خانواده از این پس به کارکرد تاریخ باستان خود که همانا تربیت در داخل خانواده بود، بازگشت. در زمان باستان و در غیاب نهادی به نام تعلیم و تربیت، این خانواده و در رأس آن مادر بود که همهفنحریف بود. اکنون و در دوره استیلای کرونا، کار آموزش، دوباره بر دوش نهاد سنتی ـ تاریخی خانواده گذاشته شده است. اما با این تفاوت که بر خلاف دوران باستان، در این ایام، پدر نیز همراه مادر، در خانه محبوس است و نظارهگر و یا دخیل در اتفاقات تربیتی و ضد تربیتی است. محبت که پیشتر به عنوان ملاط جانبخش روابط انسانی و اجتماعی، عامل گرمایش مجامع بود، زان پس شاید در مسلخ بقای تن قربانی شود. بر این مبنا میتوان گونهای تعلیم و تربیت را تصور کرد که هم مدرسه و هم خانواده را بازتعریف نماید؛ مدرسه و خانوادهای که از گذشته خویش رویگردان باشند و روی به افقهای متمایزی بگرداند.
3- از برآیند آنچه که در نکته قبل گفتهشد و از قِبَل این حبس خانگی، شواهدی قابل روئیت است که با خود حکایتهای تلخی به همراه دارد؛ افزایش سه برابری مشاورههای خانواده به صورت تلفنی و نیز سربازکردن اختلافات زناشویی، دو مورد مهم از آن حکایتهاست. در دوران پیشا کرونا، خانواده علیرغم بهرمندی نسبتاً مناسب از امکانات سایبری و دیجیتالی، به دلیل قرارداشتن چرخ زندگی بر جاده طبیعی خویش و نیز به سبب اشتغال بیرون از خانه و خستگی ناشی از آن، مجال کمتری به بروز تنشهای بالقوه خانوادگی میداد. اما اکنون با عُطلت بیش از حد ناشی از ترس از ابتلا به کرونا، زندگی تماماً تبدیل به اوقات فراغت شده؛ اعضای خانواده در ناکامیابی از معنابخشی به این فراغت شبانهروزی، دچار سرگشتگی آسیبزایی شدهاند که نتایج آن در دوران پساکرونایی بروز خواهد کرد. البته در خانه ماندن، سیمای زشتی هم دارد که به ویژه در کشورهایی چون کشور ما که دارای خط بالای فقر هستند، نمیتوان از آن به عنوان اوقات فراغت یاد کرد. زیرا درصد زیادی از مردم با داشتن درآمدهای کم، زندگیشان به کار روزانه وابسته است. از این رو حذف درآمد روزانه میتواند به عنوان عامل معین در افزایش تنش و پرخاشگری در خانواده عمل کند.
4- در «استحاله اشتغال خانواده به فراغت»، یکی از بدیلهای موجود که پیشتر نیز وجود فعالی در زندگی یافته بود، همین شبکههای اجتماعی مجازی است که اکنون با تمام قوا زندگی را تحت سیطره خویش افکندهاست. یکی از خاصیتهای شبکههای اجتماعی مجازی آن است که افراد با توانایی خواندن و نوشتن کم را نیز به خود پذیرفته تا آنان نیز در این دنیای دیجیتالی بینصیب نمانند. از این رو جمعیتی که بتواند از این امکانات استفاده کند، جامعه آماری بالایی است. اما آنچه در این میان اندوهناک به نظر میرسد، میزان وابستگی افراد به این شبکههاست. اگر در دوران پیشاکرونا، کارکرد این شبکهها برای عامه مردم، در حد پیگیری علایق به اصطلاح زرد بود؛ اما اکنون سیطره ترس از ابتلاء به کرونا، تقریباً تمام فضاهای ارتباط جمعی را آکنده از اطلاعات و دانش روزمره درباره این حامل ژن مرگ نمودهاست. در چنین شرایطی و در بحبوحه دلمشغولی پدران و مادران به این حجم از کروناهراسی، کودکان، این دانشآموزان مرجوعی از مدرسه، در اوقات اختصاصی به تکالیف احتمالی دوران قرنطینه، دستاویز بهتری برای غور در دنیای اینترنت خواهند یافت تا از این طریق به نام آموزش، سر از هر جایی درآورند. آزادی عمل دانشآموزان در این جهانگردی مجازی چنانچه بدون نظارت هوشیارانه والدین باشد به عملی ضد تربیتی منجر خواهد شد. خانواده از این رو در تعطیلی اجتماعات آموزشی، فرهنگی، ورزشی و هنری فرزندان، دچار اختلاط و سرگشتگی نقش خواهد شد. آیا نظام خانواده از چنان بضاعتی برخوردار است که در این گونه مواقع، حضور هوشمندانهای داشته باشد؟
5- یکی دیگر از نگرانیهایی که محصول ورود نامیمون کروناویروس است، افزایش وسواس در رفتارهای بهداشتی افراد است. این امر گرچه ممکن است از نقطهنظر رعایت بهداشت و بقاء کالبدی انسان مثبت باشد اما از رهیافت روانی، احتمالاً به تشدید رفتارهای وسواسگونه، به مثابه یک اختلال اضطرابی میانجامد که کمترین نتیجه آن از دست دادن انعطافپذیری در زندگی است. نکته اینجاست که اگر پیشتر، افراد در حدود و ساحت شخصی خویش دارای وسواس عملی و فکری بودند اکنون این اضطراب را به دیگران نیز انتقال میدهند. طُرفه آنکه اگر اینگونه افراد در کسوت والدین باشند آنگاه تأثیر ضدتربیتی آن بر کودکان به مراتب بیشتر خواهد بود.
6- با توجه به آنچه که وزارت آموزش و پرورش اعلام کردهاست آموزش پساکرونایی در شرایط کنونی، آموزشی است که قرار است تحت عنوان برنامه مجازی شاد (شبکه اجتماعی دانشآموزان) پیاده شود. این برنامه که با استفاده از یک شبکه مجازی داخلی طراحی شده است، از همان آغاز معلوم است که درصدد دور زدن شبکههای اجتماعی محبوب و پرکاربردی مانند تلگرام است. شبکه تلگرام که کاربران ایرانی جزو بیشترین کاربران آن در سطح جهان به شمار میآیند، در پی حوادث سیاسی سالهای اخیر، فیلتر شده تا جای آن را برنامههای مشابه داخلی بگیرد. با گذشت دو سال از فیلتر این شبکه، نه تنها تلگرام از رونق نیافتاد، بلکه پیامرسان داخلی جایگزین هم به دلیل بیاقبالی در حال واگذاری به بخش خصوصی است. اکنون آموزش و پرورش، احتمالاً به نیابت از نهادهای سیاستگزار فضای مجازی، در صدد است آب رفته ز جوی را بازگرداند با این امید که در تنگنای آموزشی به وجود آمده، بار دیگر مردم را به نام آموزش، به طرف شبکههای پیامرسان داخلی سوق دهد. اعمال این سیاست گرچه با امریه و الزامات اداری توأم است اما گذشته نشان داده است که مردم به دلیل عدم اعتماد، نسبت به نسخههای سفارشی رسمی واکنش سلبی نشان دادهاند. راهاندازی کمپین اعتراضی به الزام و اجبار مدارس و معلمان در استفاده از این پیامرسان نمونهای از این واکنشهاست.
7- در تحلیل برنامه آموزشی دوره همهگیری کرونا، لازم است دو گونه رفتار مورد ارزیابی قرار گیرد: ابتدا آموزشهایی که از طریق شبکه تلویزیونی آموزش که با همکاری صدا و سیما و وزارت آموزش و پرورش در حال انجام است. این برنامهها گرچه حاکی از تلاش معلمان حاضر در آنها است، اما از سوی دیگر حاکی از نوعی شلختگی در کارگردانی آنهاست. به عنوان مثال اگر طبق برنامه قرار است سر ساعت خاصی یک برنامه نیمساعته آموزش ریاضی ابتدایی شروع شود، ضمن اینکه با تأخیر چند دقیقهای آغاز میشود، در میانه کلاس هم یک میانبرنامه درباره عیبیابی خودرو! پخش میشود. رفتار دوم به معلمانی برمیگردد که با تلاش خود سعی در یافتن محتوای درسی و ارسال آن از طریق شبکههای اجتماعی به دانشآموزان خویش برمیآیند. اینان گرچه غالباً مصرفکننده تولیدات درجه چندم معلمان دیگرند و از خود هیچ ابتکار عملی به دست نمیدهند، کارشان به مانند دلالان آموزش است اما بی مزد و منّت. در مقابل اما معدود معلمانی هستند که با تمرکز بر تواناییها و قابلیتهای خویش درصددند بیش از زمان حضور در کلاس در جهت انتقال مفاهیم تلاش نمایند. هر دوی این رفتارها دارای یک اشکال اساسی است و آن «انتقال محض دانش بدون کمترین ارتباط تعاملی در حین آموزش». تجربه کشورهای پیشرفته و حتی در حال توسعه نشان میدهد که زیرساختهای آموزشی از قبیل گسترش اینترنت پرسرعت به خوبی میتواند کشورها را در چنین مواقعی یاری دهد. اما در ایران، آشهای نخورده و دهانهای سوخته بسیارند! نگارنده در همین دو هفته اخیر، برای تسهیل در ارسال فایلهای آموزشی خویش به دانشآموزان، از طریق سایت داخلی غیرفیلتر آپارات عمل کرد، اما با سرعت بسیار پایین و به معنای دقیق کلمه، سرعت افتضاح مواجه است!
8- برخی از صاحبنظران و آیندهشناسان معتقدند که دوره ابتلای ویروس کرونا، نقطه عطفی در تاریخ آینده جهان است. به این معنا که جهان بعد از کروناویروس، جهانی متمایز از دوران کنونی بشر خواهد بود. گرچه این فرضیه هنوز اندکی خام به نظر میرسد اما شواهد نامتعیّنی که سر برآوردهاند حاکی از بروز تغییرات متفاوتی در عالم است که پیشتر به آسانی در خیال نمیگنجید. زان جمله احتمالاً انسان، پس از کرونا در برخی رفتارها و کنشهایش، تجدیدنظر خواهد کرد. محبت که پیشتر به عنوان ملاط جانبخش روابط انسانی و اجتماعی، عامل گرمایش مجامع بود، زان پس شاید در مسلخ بقای تن قربانی شود. بر این مبنا میتوان گونهای تعلیم و تربیت را تصور کرد که هم مدرسه و هم خانواده را بازتعریف نماید؛ مدرسه و خانوادهای که از گذشته خویش رویگردان باشند و روی به افقهای متمایزی بگرداند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
امروزه بر صاحب نظران عرصه تعلیم و تربیت پوشیده نیست که رویکرد سیستمی یکی از مقبول ترین و کاربردی ترین روش هایی است که می تواند آموزش و پرورش را در پیشبرد اهداف خود کمک کند. در رویکرد سیستمی به آموزش و پرورش که بر مبنای کل نگری بنیان گذاشته شده، هر پدیده به عنوان یک سیستم از یک سو در درون خود از اجزایی تشکیل شده که با ارتباطات موثر بین آن ها هدف سیستم تحقق می یابد و از سوی دیگر با سایر پدیده های اطراف خود در تعامل بوده، بر آنها تاثیر گذاشته و از آنها تاثیر می پذیرد که برآیند این تعاملات به هدایت سیستم ؛ کارآمدی ، پویایی و اثر بخشی سیستم می انجامد. متاسفانه عملکرد مدیران ستادی هم به گونهای است که افکار عمومی معلمان نمی تواند آنها را با رویکرد علمی، قانون مداری، تخصص گرایی و ضابطه مندی قضاوت کند و این نگاه تداوم خواهد داشت مگر زمانی که برنامه ریزان سیستم آموزش و پرورش به گونه ای رفتار کنند که همه افراد مجموعه احساس با هم بودن و در کنار یکدیگر بودن را داشته باشند و برای رسیدن به اهداف مشترک تلاش کنند.
اگر از این منظر به آسیب شناسی آموزش و پرورش بپردازیم به این نتیجه می رسیم که این سیستم از دیر باز در درون خود از عدم انسجام رنج برده و به نوعی دیواری بلند از بی اعتمادی بین نیروهای صف و ستاد آن وجود داشته است . گرچه مطالعات مختلفی هم برای رفع این بی اعتمادی و نهادینه شدن تفکر سیستمی در آموزش و پرورش صورت گرفته ؛ اما نوع نگاه ، دیدگاه و عملکرد متولیان این دستگاه عریض و طویل در برخی موارد باعث شده تا این شکاف و فاصله بیشتر شده و دیوار بی اعتمادی به مراتب بیشتر از گدشته تداوم پیدا کند.
باید پذیرفت که تعامل و ارتباط سازنده بین نیروهای صف و ستاد زمانی محقق می شود که نیروهای صف وجود نیروهای ستاد را برای پیشبرد بهتر کار خود موثر بدانند و یقین و باور داشته باشند که حضور نیروهای ستاد برای خدمات رسانی بهتر و تسهیل در کارکرد های آنان و برطرف کردن موانع و مشکلات پیش روی آنان لازم و ضروری است .
از طرفی سیاست ها و راهبردهای مدیران ارشد این دستگاه هم باید تقویت کننده این نگاه باشد و از اموری که فاصله را از هر منظر بین نیروهای صف و ستاد بیشتر می کند، اجتناب کنند .
شاید بتوان گفت که یکی از چالش های جدی عدم انسجام بین نیروهای صف و ستاد این است که نیروهای صف ، ستادی ها را از نظر صلاحیت های حرفه ای و تخصصی از خود برتر ندانسته و به قدرت راهبری آموزشی آنها ایمان و باور ندارند و در مقابل نیروهای ستادی نیز به نقش و جایگاه نیروهای صف در تصمیم گیری های کلان آن چنان که باید و شاید پای بند نیستند .
متاسفانه عملکرد مدیران ستادی هم به گونهای است که افکار عمومی معلمان نمی تواند آنها را با رویکرد علمی، قانون مداری، تخصص گرایی و ضابطه مندی قضاوت کند و این نگاه تداوم خواهد داشت مگر زمانی که برنامه ریزان سیستم آموزش و پرورش به گونه ای رفتار کنند که همه افراد مجموعه احساس با هم بودن و در کنار یکدیگر بودن را داشته باشند و برای رسیدن به اهداف مشترک تلاش کنند.
از طرفی اعتماد یکی از مفاهیم مهم و حیاتی در جهت تعامل بین افراد و رده های مختلف در یک سیستم است که می تواند روابط بین افراد را در سطوح خرد وکلان تسهیل نماید. اعتماد به عنوان مهمترین سازه سرمایه اجتماعی و یکی ازجنبه های مهم روابط انسانی واجتماعی وعامل بسیار اساسی برای تداوم کار جمعی دردنیای پرمخاطره مدرن است.
تردیدی وجود ندارد که عدم توجه به اعتماد سبب تاخیر درکارها و هزینه برشدن آنها، خلل در روابط و تعاملات و باعث ایجاد مشکلاتی در مشارکت اجتماعی، نظم اجتماعی، سلامت اجتماعی و به طورکلی عدم توسعه همه جانبه می شود.
متاسفانه در شرایط فعلی و پس از اجرای طرح افزایش 50 درصدی حقوق و مزایا که منجر به افزایش قابل توجه حقوق و مزایای کارکنان ستادی و نادیده انگاشتن نیروهای عظیم حوزه صف گردید و اظهار نظرهای اغراق آمیز و تحریک کننده متولیان این دستگاه ؛ باعث شد تا اعتماد معلمان به نیروهای ستادی کمتر شده و دیوار بی اعتمادی به مراتب مرتفع تر از قبل شود .
متولیان دستگاه آموزش و پرورش باید بپذیرند که اعتماد در سیستم آموزشی کشور مانند شیرازه ای است که افراد این مجموعه را اعم از صف و ستاد به هم پیوند می دهد و از انفصال ، پراکندگی و آسیب های چبران ناپذیر در کارکرد ها آنها جلوگیری می کند .
وقتی در یک سیستم منابع به صورت ناعادلانه در بین اعضای آن که می خواهند احساس واحدی را برای رسیدن به اهداف کلان در خود تقویت کنند ؛ توزیع شود واین نابرابری در طول زمان استمرار پیدا کند، شکاف بین صف و ستاد هر روز بیشتر می شود و طبیعی است که در این شرایط کارکردهای دستگاه زیر سؤال رفته و نوعی بی اعتمادی درافراد آن مجموعه تقویت می شود .از طرفی بی اعتمادی به ساختارهای اداری یک سیستم منجر به تضعیف تعهد اجتماعی و انزوای افراد آن سیستم می شود.
بر این باورم که اگر متولیان آموزشی کشور به ابهامات و خواسته های منطقی ، معقول و به حق نیروهای صف توجه نکنند و واکنش قابل توجهی از خود بروز ندهند با دست خود فرصتهای مناسب را برای با هم کارکردن، باهم تجربه کردن و با هم بودن را برای رسیدن به اهداف مشترک سلب می کنند و به عملکرد مطلوب این دستگاه ضربه می زنند . باید پذیرفت که تعامل و ارتباط سازنده بین نیروهای صف و ستاد زمانی محقق می شود که نیروهای صف وجود نیروهای ستاد را برای پیشبرد بهتر کار خود موثر بدانند .
برای یک معلم قابل پذیرش است که برای همسان سازی حقوق و مزایای نیروهای صف و ستاد رتبه بندی حدف شود ؛ اما اگر این حذف منجر به تبعیض بیشتر و نابرابری در پرداخت ها شود و او احساس کند ضمن اینکه نقش او در دستگاه حیاتی تر و سهم او هم در پیشبرد دستگاه مهمتر است اما سهمش در امکانات و تسهیلات به مراتب کمتر از نیروهای ستادی در نظر گرفته شده است ؛ در احساس تعلق خاطر او به دستگاه خلل وارد می شود و تداوم این روند می تواند به انزوای معلم منجر شود و قطعا یکی ازپیامدهای این انزوا یأس و ناامیدی خواهد بود که این نا امیدی ، در هر صورت پیامدهای منفی را برای سیستم آموزشی در بر خواهد داشت .
در هر صورت باید پذیرفت که اعتماد معلم سرمایه اصلی آموزش و پرورش است و نادیده گرفتن آن به منزله فاصله گرفتن از آموزش و پرورش پویا ، کارآمدو توانمند است که هدف و غایت سند تحول بنیادین آموزش و پرورش است و متولیان آموزش و پرورش باید تلاش کنند تا این سرمایه با همگرایی و همدلی نوید بخش آینده روشن آموزش و پرورش در سطح کلان جامعه باشد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
طی ۴۱ سال گذشته در اکثر نهادهای رسمی مانند صدا و سیما و...ستاد مبارزه با تهاجم فرهنگی تشکیل شده و باصرف هزاران میلیارد تومان از بودجه کشور مدعی مبارزه با تهاجم فرهنگ بیگانه هستند لیکن امروزه شاهد نهادینه شدن همان فرهنگ ها درجامعه و حتی نفوذ معکوس و صدور آن به خارج هستیم.
در سال های اخیر ایرانی ها در عمل سزارین، تنوع فرهنگی، عمل های زیبایی، ساپورت پوشی و...آن قدر پیش رفته اند که به جهانیان درس می دهند. می توان گفت تهاجم فرهنگی معکوس شده یعنی از ایران به سایرکشورها صادر می شود ؛ به عنوان مثال:
1-ایران با بیش از ۱۷۵ هزار مورد طلاق فیزیکی در سال نسبت به جمعیت دررتبه اول جهان قرار گرفته است.
2- حدود 60 درصد دختران و 30 درصد پسران ایرانی عمل جراحی زیبایی بینی انجام می دهند و رتبه اول جهان هستندکه نشان از توجه به فرهنگ زیبایی در ایران است.
3- ایرانی ها بالاترین مصرف لوازم آرایشی و متنوع ترین مدل آرایشی رادارند و تمیزی و زیبایی ایرانی ها زبانزد است.
4- در گذشته زنان خانه دار ایرانی اوقات فراغت خود را در مراسم مذهبی مثل روضه خوانی ،جلسات مذهبی (مشهوربه خانم جلسه ای) سپری می کردند ولی امروزه در آرایشگاه ها، باشگاه های بدنسازی و حرکات موزون سیر می کنند که بیانگر اهمیت دادن به سلامتی است.
5- روزانه شاهد انتشار هزاران کلیپ ویدئویی شامل رقص های متنوع در مراسمات جشن عروسی، تولد و پارتی ایرانی ها در شبکه های مجازی هستیم که در دنیا از نظر تنوع و حرفه هنری بی نظیر هستند.
رقص پرستاران و پزشکان در بحران کرونا برای روحیه دادن به بیماران مورد تحسین جهانیان قرار گرفت.
6- متخصصان ایرانی درآمریکا و اکثر کشورهای اروپایی در مراکز قدرت ، دانشگاه ها و احزاب آن قدر نفوذ دارندکه برای ملت ایران افتخارآفرین هستند.می توان از توانمندیهای ایرانیان برای پیشبرد اهداف سیاست خارجه استفاده کرد.
7- برگزاری آئین شب یلدا، عیدنوروز، چهارشنبه سوری و 13به در در دنیا زبانزد است.
نباید با پدیده فرهنگی ،سیاسی و جناحی برخورد شود. ایرانی ها از توان و اعتماد به نفس کافی برای حل هرگونه چالش فرهنگی برخوردارند.
* فرهنگ عامل اصلی در پیشرفت جوامع بشری است"
- فرهنگ یعنی:
بدون اجازه کسی از او فیلم و عکس نگیریم، یا صداشو ضبط نکنیم...!
- فرهنگ یعنی:
میزان درآمد و حقوق دیگران به ما ربطی ندارد...!
- فرهنگ یعنی:
کسی تو گوشی خود عکسی به ما نشان دادبه عکس های قبلی و بعدیش فضولی نکنیم...!
- فرهنگ یعنی:
تا در جمعی نشستی سریع 2 تا اصطلاحی که در یک کتاب خوانده ای را به رخ دیگران نکشی...!
- فرهنگ یعنی:
خودت را صاحب نظر ندانی تا رسیدی به کسی در مورد مدل مو و رنگ مو،سبک زندگی و چاقی و لاغری او نظر ندهی...!
- فرهنگ یعنی: لهجه دیگران را مسخره نکنیم...!
- فرهنگ یعنی:
تا از خانه کسی بیرون آمدیم و درب را بستیم شروع نکنیم به بدگویی و غیبت از میزبان...!
- فرهنگ یعنی:
دوست هایت را مقابل جنس مخالف ضایع نکنی...!
- فرهنگ یعنی:
آشغال از ماشین بیرون نریزیم و اگر زباله کسی زمین ریخت جلو چشمش زباله را جمع کنیم...!
- فرهنگ یعنی:
با طبیعت و حیوانات مهربان باشیم...!
- فرهنگ یعنی:
مطالعه گر، پرسشگر و کنجکاو باشیم...!
- فرهنگ یعنی:
به خاطر 1 دقیقه پیاده روی دوبل پارک نکنیم...!
- فرهنگ یعنی:
رعایت نکردن قوانین رانندگی نشانه زرنگی ما نیست...!
به خاطر خودمان و نسل بعدمان با فرهنگ باشیم...
( کانال سواد زندگی 2 )
{ ضرب و شتم پلیس :
کلیپ زیر با عنوان حمله به نیروهای پلیسی که مامور بستن راه های ورودی شهرها بوده اند پخش شده است. البته تاریخ و مکان کلیپ مشخص نیست اما با ماسکی که بر صورت ماموران قرار دارد معلوم است که باید مربوط به روزهای اخیر باشد. ضرب و شتم پلیس در هنگام انجام وظیفه ای که قانون بر عهده او گذاشته [و حتی به ظن ما نادرست] مانند جریمه رانندگان متخلف، بازداشت قاچاقچیان مواد مخدر، برخورد با الوات خیابانی و سرکوب منازعه های دسته جمعی، بستن راه و امثالهم در هیچ کشور توسعه یافته ای اتفاق نمی افتد. (حتی تصور اینکه عده ای به مانند این کلیپ یا تصاویر مشابه، در آمریکا پلیس را مورد ضرب و شتم قرار دهند تصور محالی است. در چنین شرایطی و چه بسا قبل از حمله مهاجمین، پلیس آمریکا و خیلی کشورهای دیگر جهان دست به اسحله می برند) . از بین رفتن اتوریته مجریان نظم و امنیت در جامعه هیچ چشم انداز روشن و امید بخشی را ترسیم نمی کند و نشان دهنده عدم توسعه فرهنگی و اجتماعی یک جامعه است.
پ.ن:دوستانی اعلام کردند که این کلیپ برای نهم فرودین و در یکی از شهرستان های استان ایلام و مرتبط با منع عبور و مرور به خاطر کرونا بوده است. ( کانال خرمگس )
گروه اخبار/
بهزاد وحیدنیا، مدیرکل مشاوره و امور روانشناختی بهزیستی ایران میگوید "میزان تماسهای زوجین مربوط به اختلافات خانوادگی در دوران قرنطینه و کرونا با صدای مشاور بهزیستی با شماره ۱۴۸۰ نشان میدهد آمارهای اختلافات بین زوجین، سه برابر افزایش یافته است".
بهزاد وحیدنیا با اشاره به شرایط ناشی از شیوع کرونا، قرنطینه و خانهنشینی گفت : "از ساعت هشت صبح، روزانه چهار هزار تماس با صدای مشاور بهزیستی کشور ثبت میشود".
مدیرکل مشاوره و امور روانشناختی سازمان بهزیستی کشور درباره علت افزایش این اختلافها گفت: "در دوران قرنطینه، ساعات تماس زوج ها و مدت زمان تعامل آنها با یکدیگر بیشتر است و اختلافات زناشویی افزایش مییابد".
بی بی سی
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر توسط یکی از فرهنگیان منطقه 9 تهران برای صدای معلم ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای انتشار توضیح و پاسخ مسئولان اعلام می کند .