
سال های سال است که این ارگان در مردابی از بی لیاقتی و بی تدبیری و بی برنامگی و بی سوادی گیر کرده است، ارگانی عریض و طویل که دخلش به خرجش نمی ارزد.
بوروکراسی قدرتمند حکومت در جان آن هم فرو رفته، و از معلم و دانش آموز جز اسمی در دفاتر و همینک در کامپیوتر ها چیزی نمانده است. چگونه توقع جامعه ای توسعه یافته خواهیم داشت.
وقتی به کشورهای توسعه یافته می نگریم مانند سنگاپور یا ژاپن و ... که از سطح پایینی به آنجا رسیده اند متوجه می شویم که دلیل اصلی پیشرفت آنها سیستم آموزشی آنها بوده است که سرمایه گذاری کلانی بر روی آن نموده اند.
اما در ایران این ارگان، به نظر می آید یک ارگان کم اهمیت است که هزار نوع استخدام و هزار شکل مدیریت و هزار طرح و برنامه دارد که خارج از افزایش کیفیت آموزش و پیشرفت این ارگان هست و به دنبال آن خارج از پیشرفت جامعه ایران است و تنها در جهت اجرای برنامه های ایدئولوژیک و حکومتی به خوبی عمل میکند.
یک سیستم آموزش خوب، باعث تولید نیروی انسانی خوب برای جامعه می شود و در نهایت باعث ایجاد ثروت و رفاه و دانایی در جامعه می گردد و برعکس آن نیز وجود دارد.
اما چه کارهایی می توان در جهت نجات آموزش و پرورش ایران انجام داد؟
اولین قدم تغییر نگاه حکومت به این ارگان به عنوان یک ارگان مادر و اولویت اول می باشد. به عبارتی بیشترین بودجه و بیشترین رسیدگی در بین وزارت خانه ها باید به این وزارت و ارگان تعلق گیرد بدون هیچ گونه بحث و جدل.
دومین قدم، برخورداری این ارگان از استقلال لازم جهت تهیه برنامه های لازم هست
سومین قدم استفاده از نخبگان و داناپیشگان و شایستگان این ارگان جهت مدیریت می باشد. به عبارتی لازم هست که هر چه سریع تر، سابقه سالاری و امتیازسالاری و چاپلوس سالاری از این ارگان رخت بربندد. برای مدیریت در ارگان آموزش و پرورش، می توان روش های متنوعی در نظر گرفت تا شایستگان بر مسند مدیریت بنشینند.
چهارمین قدم، گزینش و استخدام مشخص و بهینه و با کیفیت هست به گونه ای که بهترین های جامعه وارد ساختار آموزش گردند که هیچ چیز مهمتر از این موضوع نمی باشد.
پنجمین قدم، با توجه به اهمیت این ارگان و کارکنان آن که حالت مربیان و تربیت کنندگان جامعه را دارند نیاز هست که از نظر رفاه و درآمد در بهترین سطح جامعه قرار گیرند به گونه ای که وقتی گفته می شود شغل معلمی، جامعه نیز آن را در بالاترین سطح، درک و فهم کند.
ششمین قدم، اعتماد به معلم های سطح بالای استخدام شده تا فرزندان ایران را به بهترین شکل تربیت و آموزش دهند. اعتماد به آنها و دادن استقلال و آزادی و احترام در اندازه آنها لازمه مربی گری و معلمی می باشد.
به نظر نگارنده موارد فوق اصولی است که اگر در آموزش و پرورش ایران، اجرا شود، ممکن است ساختار آموزش و پرورش ایران نجات پیدا کند و به دنبال آن جامعه ایران نیز به سمت توسعه یافتگی قدم بردارد و در غیر این صورت ایران توسعه یافته توهمی بیش نخواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نزدیک " روز خبرنگار " که می شویم تازه مسئولان و مقامات یادشان می افتد که خبرنگاری هم هست .
در واقع ، حرفه ی خبرنگاری و روزنامه نگاری را باید در عداد مشاغل سخت و پر ریسک و خطر به شمار آورد به ویژه در جامعه ای که نه مردم و نه مسئولانش بهره و حظ کافی و وافی از " سواد رسانه ای " نصیب ندارند .
این سواد جز سوادهای چندگانه ای است که یونسکو آموختن آن را برای هر شهروند جهانی لازم دانسته است .
وارد شدن در حوزه رسانه آن هم در محیطی مانند آموزش و پرورش که منطقا و طبیعتا جنس کارش باید از " اندیشه " و " گفت و گو " باشد نیاز به بحث فراوان و واکاوی جدی دارد اما سعی می کنم به برخی نکات و گره های این " مساله " در طول نزدیک به 3 دهه که هم به عنوان " معلم " و هم " روزنامه نگار " فعالیت داشته ام اشاره ای هر چند مختصر داشته باشم .
بر اساس فرآیند خودانتقادی و خودارزیابی ابتدا از " خود " آغاز می کنم .
در طول مدتی که با خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش نشست و برخاست داشته ام به این استنتاج منطقی رسیده ام جز تعداد بسیار معدود و اندک بقیه افراد شاغل در این حوزه نقش " کارمندی " را ایفا می کنند درست مثل بسیاری از همکاران ما در مدارس که به جای نقش " معلمی " بیشتر کاراکتر کارمند بودن را بر دوش می کشند .
تقریبا می توان گفت هم خبرنگاران و هم معلمان در یک صفت مشترکند :
" محافظه کاری و ترس موهومی " . انگار این نخبگان مستقر در آموزش و پرورش فراموش کرده اند که اقتصاد آموزش و پرورش تابعی از اقتصاد کلان و البته متاثر از عواملی چون سیاست ، حکمرانی و... است اما آن ها سعی می کنند وارد این حوزه ها نشوند .
به ندرت در نشست های رسانه ای شاهد طرح پرسش های جدی ، صریح و تحلیلی از سوی خبرنگاران بوده ام .
بسیاری از آنان مانند معلمان که فاقد " طرح درس " هستند فی البداهه در نشست های رسانه ای حاضر می شوند بدون آن که مطالعه و یا پژوهش کافی و لازم در مورد موضوع نشست کرده باشند .
پرسش های مطروحه نیز به مثابه " مثل خاک شیر دکتر علی شریعتی " ( 1 ) معمولا به جایی بر نمی خورد و کسی را ناراحت و برآشفته نمی کند .
البته برخی از آنان در این زمینه خود را محق ، عالم و محاط بر موضوعات می دانند به ویژه اگر خبرنگار یک خبرگزاری پرطمطراق با اسمی دهن پرکن باشند .
همین موضوع آنان را در در نحوه فعالیت و جنس کار دچار" توهم ، خودبزرگ بینی و دگر نادان پنداری " کرده است .
به عنوان " مطالعه موردی " باید به گزارش اخیر صدای معلم پیش از روز خبرنگار اشاره کنم .
14 مرداد مراسم تودیع و معارفه « رئیس سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان » با حضور وزیر آموزش و پرورش و مسئولان ستادی و شورای معاونین در سالن اجتماعات ساختمان شهید رجایی وزارت آموزش و پرورش برگزار گردید . ( این جا )
همان روز شورای معاونین و برخی مسئولان ستادی ماموریت پیدا کردند تا با حضور در خبرگزاری ها و برخی روزنامه ها از خبرنگاران آنان تجلیل به عمل آورند .
دلیل این کار هم از سوی وزارت آموزش و پرورش چنین بیان شد :
« در این راستا، و با هدف تجلیل و تحسین از مساعی رسانهای جامعهی خبرنگاران، وزارت آموزش و پرورش برای نخستین بار و با اتّخاذ شیوهای شایسته و البته نوین، در آئینی تحت عنوان «سلام خبرنگار» با پیشگامی وزیر و همراهی تمامی معاونان و مدیران ارشد ستادی و استانی این وزارتخانه، با حضور در محل خبرگزاریها و روزنامههای ملّی و استانی، با اهدای لوح سپاس، نسبت به نکوداشت تلاشگران عرصهی خبر در سراسر کشور، اقدام نمود.
شایان ذکر است آیین مذکور، با در نظر گرفتن شرایط فراگیری ویروس کرونا و با تقیّد به اجرای مصوّبات ستاد ملّی مبارزه با کرونا طراحی و اجرا شد . »

این رسانه در گزارشی انتقادی از این حرکت نوشت :
" نخستین پرسش « صدای معلم » آن است که مسئولان این وزارتخانه به ویژه " روابط عمومی " دقیقا و مستند ویژگی های " این نگاه ژرف " را حداقل برای خبرنگاران و رسانه ها باز کنند و توضیح دهند .
بارها و در نشست های رسانه ای ، خبرنگاران از طیف های مختلف نسبت به عدم پاسخ گویی مسئولان این وزارتخانه شاکی بوده و به کرات بیان کرده اند که پاسخ تلفن و یا تماس آن ها داده نمی شود .
حتی فریبرز حمیدی رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش که منطقا باید نماد پاسخ گویی و مسئولیت پذیری در این وزارتخانه باشد به گفته همکاران رسانه به تماس ها و پیام ها پاسخی نمی دهد !
یا معنای آن " ارزش ویژه " این گونه تعبیر و تفسیر می شود ؟
حتی گفته شده رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش حدود یک ماه نشستی را به صورت " گزینشی " با " رسانه های خاص " با موضوع همفکری و هم اندیشی برگزار کرده است .
آیا وزیر آموزش و پرورش در کنار خود این وقایع را نمی بیند ؟
این در حالی است که محسن حاجی میرزایی وزیر آموزش و پرورش در آخرین نشست رسانه ای خود در پاسخ به پرسش " صدای معلم " به صراحت وزارتخانه ی خود را " وزارتخانه ی پاسخ گو " نامید و از عملکرد زیرمجموعه ی مدیریتی خویش دفاع کرد .
نگاهی به عکس های این مراسم نشان می دهد که تعداد قابل توجهی از مسئولان این وزارتخانه در این مراسم شرکت کرده اند .
پرسش « صدای معلم » آن است که آیا دعوت از چند خبرنگار بر سیاق پیشین و برگزاری مراسمی ساده و البته با رعایت دستور العمل های بهداشتی با کدام مصوبه ستاد ملّی مبارزه با کرونا مغایرت دارد ؟
آیا کرونا فقط در نشست خبرنگاران " تهدید " و " خطر " به شمار می آید ؟ تجارب نشان داده بسیاری از معلمان زمانی به رسانه روی می آورند که بحث " منافع و مطالبات شخصی " شان مطرح باشد .
آیا مسئولان از پرسش های خبرنگاران مستقل واهمه ای دارند ؟
( به نظر می رسد " کرونا " فرشته ی نجات برای پوشاندن و توجیه چاله های مدیریتی و مدیریت ناکارآمد برخی مسئولان این وزارتخانه بود ... ) ... "
این گزارش را به گروه واتساپی خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش ارسال کردم .
جالب است که دو خبرنگار از دوخبرگزاری ایسنا و شبستان در مورد این گزارش چنین گفتند :
خبرنگار شبستان :
« جالب این است جناب آقای پورسلیمان سالی که شما جزو تقدیر شدگان بودید این چنین تیتر زدید الان گویا جز این تجلیل شدگان نبودید یک گونه دیگر تیتر زدید.
تا بوده چنین بوده تا باد چنین بادا... »
پاسخ من هم به ایشان چنین بود :
« خانم بدخشان . سلام . من نبودم . همه بودند و تا جایی که می دانم همه از مراسم رضایت داشتند . این که مراسم تودیع و معارفه امروز بدون حضور خبرنگار برگزار شود و کلی نیروی ستادی باشد و سخنرانی کنند و بعد بگویند که ما به خاطر مصوبه ستاد کرونا مراسم تجلیل نگذاشتیم با کدام منطق می خواند ؟ »
و البته اضافه کردم :
« در توصیف " مقام خبرنگار " در آموزش و پرورش همین بس که به خاطر انتشار یک گزارش انتقادی از بحث " تعارض منافع " در دانشگاه فرهنگیان از آن جا به رسانه ی مربوطه چندین بار تماس می گیرند و با وقاحت تمام خواهان اخراج آن خبرنگار می شوند ... و پیدا کنید مقام خبرنگار را ؟! پایدار باشید . »
کامران رحیمی از دانشگاه فرهنگیان در گروه توضیحاتی را جهت شفاف سازی و تنویر افکار عمومی بیان کرد .
من هم در پاسخ ایشان گفتم :
« جناب رحیمی
در حسن نیت و صداقت شما تردیدی ندارم و امیدوارم روزی برسد که خبرنگاران این حوزه حرفه ای بوده و از ثبات و امنیت شغلی لازم برخوردار شوند .
روی صحبت من بیشتر با دوستان و افرادی است که رگ گردن شان برای گزارش انتقادی صدای معلم بالا می زند اما فراموش می کنند که در نزدیکی شان چه می گذرد و خود را به " ندیدن " و " نشنیدن " می زنند .
جایگاه هر فرد و گروهی در جامعه توسط خودشان رقم می خورد . »
گویا این انتقاد به مذاق خبرنگار ایسنا خوش نیامده و چنین گفت :
« سلام و خسته نباشید و تشکر از برنامه امروز.
انشالله روزی رو ببینیم که همه افراد در جایگاه حرفه ای خودشون قرار بگیرن. خبرنگار، خبرنگاری کنه. معلم، معلمی کنه و افراد برای هم نسخه نپیچنن و کسی کسی رو متهم به بی علمی نکنه در حالی که علمشو نداره . »
من بحث را ادامه ندادم اما پرسش من از خانم اسماعیلی و آقای ابوئی که سخن ایشان را تایید کردند و من را متهم به نداشتن " علم " کردند این است که این دوستان تاکنون چند یادداشت تحلیلی و مقاله ی انتقادی در مورد آموزش و پرورش و نقد عملکرد مسئولان نوشته اند ؟

البته این مورد مختص به ایشان نبوده و شامل حال بسیاری از خبرنگاران شاغل در این حوزه می شود .
اکثریت مطالب منتشره در این خبرگزاری ها و رسانه های مشابه به نقل خبر و انعکاس سخنان مسئولان اختصاص دارد هر چند این روش کار و فعالیت مورد پسند بسیاری از مقامات و مدیران آموزش و پرورش نیز به شمار می رود .
این گزارش ها خیلی به ندرت به عمق و کنه مسائل می پردازند . از این روست که از مدت ها قبل روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش نشست هایی را به صورت خاص و گزینشی با برخی رسانه ها و خبرگزاری ها تحت عنوان هم اندیشی داشته است و البته این نشست ها و محتوای آنان جایی هم منعکس نشده است .
این عدم شفافیت موجب طرح پرسش ها و ابهاماتی زیادی شده است که واقعا چنین جلساتی چه اهدافی را دنبال می کنند ؟
زمانی که هم در باشگاه خبرنگاران جوان یک خبرنگار گزارشی ساده با شیوه طرح پرسش از بحث تعارض منافع فرهنگیان در دانشگاه فرهنگیان مطرح می کند چندین بار از دانشگاه با خبرگزاری تماس گرفته و آن خبرنگار را تهدید و خواهان اخراج وی می شوند .
آیا آن حرکات نمایشی مسئولان در سر زدن گزینشی به برخی رسانه ها را باید بپذیریم و یا این حرکات که در تضاد صریح با اصول کار رسانه و مقوله آزادی بیان است و مانع کار حرفه ای خبرنگاران می شود ؟
چرا وقتی خبرنگاری این چنین مورد تهدید قرار می گیرد سایر همکاران وی که انگار اتفاقی نیفتاده و خیلی خونسرد و " بی تفاوت " از کنار ماجرا می گذرند ...
تبریک گفتن های متوالی و تعریف از یکدیگر توسط چنین خبرنگارانی قرار است کدام مقام شامخ و والایی را برای آنان ایجاد کند ؟
تجارب نشان می دهند اگر تهدید و تطمیع و ... هم کارساز نبود تحت " عناوین کلی " از آن رسانه شکایت می کنند .
اگر واقعا صداقت و مرامی هست باید این رویه ها اصلاح و تعدیل شوند .
بارها شده است که در نشست های رسانه ای همین خبرنگاران خبرگزاری ها از عدم پاسخ گویی و ندادن جواب به تلفن هایشان گله کرده اند اما این انتقادات غالبا انعکاس و جایگاهی در گزارش و خروجی خبر آن ها نمی یابد .
انگار این خبرنگاران به جای آن که حافظ " رکن چهارم دموکراسی " باشند کارشان مثل بسیاری از معلمان و افراد جامعه شده است " نق زدن " و " پشت سر دیگران حرف زدن " و " تکرار روزمرگی " .

چه باید کرد و منتظر چه تحول پشت پرده ای بود زمانی که حسادت ، دورویی و زیر آب زنی پیشه ی کار بسیاری از ما شده و جز " خود " همه را در احداث چنین وضعیتی مقصر می دانیم ؟
آیا با چنین رفتارهای مبهم ، دوگانه و عاری از صداقت و شفافیت باید انتظار داشته باشیم که معلمان و سایر ذی نفعان آموزش و پرورش به رسانه ها اعتماد کنند ؟
در این بخش ذکر خاطره ای از « محمدعلی نجفی » وزیر پیشین آموزش و پرورش خالی از لطف نیست .
حدود یک دهه پیش در نشستی که با میزبانی " تشکل های معلمان " تشکیل شده بود یکی از معلمان خطاب به آقای نجفی پرسید که چرا آموزش و پرورش و معلمان در اولویت نیستند ؟
نجفی پاسخی ساده و قابل تامل داد .
آدرس او روابط عمومی این وزارتخانه بود ...

و اما بعد دیگر قضیه به خود معلمان بازمی گردد .
کرونا و استمرار آن در حوزه ی آموزش نشان داد که معلمان از سواد رسانه ای بهره ی چندانی ندارند و حوزه فعالیت آنان در چند مورد خاص خلاصه شده است که می توان به سامانه ضمن خدمت و اخیرا " بورس " اشاره کرد .
هر چند در حال حاضر گروه هایی ایجاد شده اند که کار معلمان را ساده کرده و در برابر اخذ مبالغی به صورت نیابتی به جای معلمان " امتحان " می دهند .
تجارب نشان داده بسیاری از معلمان زمانی به رسانه روی می آورند که بحث " منافع و مطالبات شخصی " شان مطرح باشد .
گویا همه راه ها را رفته اند اما نتیجه نگرفته اند پس لاجرم تیری به سوی آن پرتاب می کنند .
هر زمان هم مطالبه ی آنان در حوزه " خاص " مرتفع گردید دیگر اصلا کاری به رسانه ندارند .
شتر دیدی ؟ ندیدی !
به عنوان مثال ؛ طیفی تحت عنوان " دکتر معلمان " اخیرا حرکاتی را جهت هم ترازی جایگاه شغلی و حقوقی خود آغاز کرده اند .
( نمی دانم این اصطلاح " دکتر معلم " را چه کسی ابداع کرده است ؟ از نظر من معلم یا معلم است یا معلم نما ! )
جالب است که این گروه با سایر مسائل مرتبط با حوزه آموزش و چالش های آن کاری ندارد .
زمانی هم علت را می پرسید مانند بسیاری از معلمان هرم مازلو و... را مطرح کرده و از تقدم مسائل معیشتی سخن می رانند .
انگار این نخبگان مستقر در آموزش و پرورش فراموش کرده اند که اقتصاد آموزش و پرورش تابعی از اقتصاد کلان و البته متاثر از عواملی چون سیاست ، حکمرانی و... است اما آن ها سعی می کنند وارد این حوزه ها نشوند . چه باید کرد و منتظر چه تحول پشت پرده ای بود زمانی که حسادت ، دورویی و زیر آب زنی پیشه ی کار بسیاری از ما شده و جز " خود " همه را در احداث چنین وضعیتی مقصر می دانیم ؟
بسیار اتفاق افتاده و شایع است که معلمان از " رسانه ای شدن مطالبات " خود توسط مسئولان و رسانه ها ناراحت بوده و معترض هستند .
اما اکثریت پیام ها ، درخواست ها برای پی گیری از مسئولان و اخذ پاسخ از آنان در رسانه های با حوزه ی آموزش را همین مطالبات تشکیل می دهند . در مدتی که رسانه ی صدای معلم را مدیریت می کنم به کرات و دفعات شاهد چنین رفتارها و وقایعی بوده ام .
خبرنگاران و رسانه ها هم به خاطر خاصیت پوپولیستی کار و فرهنگ و نرم رایج سعی می کنند که در پرسش هایشان بیشتر این نوع مطالبات را مطمح نظر قرار دهند و به قول معروف " کلیک خورشان " زیاد شود .
این جریانی دوسویه و مملو از دورویی و فریب است و هر دو طرف مقصر هستند اما هر یک سعی می کند توپ را به زمین دیگری پرتاب کند .
تا زمانی که این نگرش و نگاه غالب در رسانه ها و در ذهنیت ذی نفعان آموزش و پرورش ساری و جاری است نباید منتظر تحولی در وضعیت موجود بود و چه بسا وضعیت بدتر هم بشود .
نباید فراموش کرد که رسانه ، رسانه است و یک علم و مهم ترین کارکرد آن حافظ ارزش های دموکراسی به عنوان رکن چهارم آن است .
مهم ترین کارکرد رسانه حداقل در حوزه آموزش باید پرداختن به " حوزه عمومی " باشد که فعلا تعطیل است !
***
( 1 )
داستان آن دلاک (کارگر حمام) را حتما شنیده اید؟ در زمان قدیم که حمام های چهل ستون چهل پنجره بود- و حالا چیزهای دیگری جانشین آنها شده- دلاکها تمام علوم را دارا بودند و معمولا مورد مشورت همه ی شخصیت ها قرار می گرفتند، چون در یک حالتی مشتری در اختیار دلاک واقع می شد که کاملا تسلیم او بود، مدت حمام هم معمولا طولانی بود، بنابراین درد دلها و اسرار مشتری در ضمنی که دلاک مشغول کیسه کشیدن او بود باز می شد. یک روز یک مشتری در حالی که زیر دست دلاک بود ،با او درد دل می کرد و می گفت:
“مدتی است کمرم درد می کند و شبها نمی توانم بخوابم، هر دوایی هم که خورده ام نتیجه ای نداره …”
دلاک گفت:”اتفاقا دوای این خیلی ساده است شما یک سیر خاکشیر بگیرید و شب در آب نم کنید و بگذارید تا صبح خیس بخورد، بعد صبح ناشتا میل کنید، همین! مشتری هم اظهار تشکر کرد.
پس از مدتی باز مشتری گفت :”نمی دانم علامت پیری است! چشمم کم نور شده. دکتر می گوید باید عینک بزنی و عینک زدن هم برای من قابل تحمل نیست.نمی دانم چه بکنم، چشمم به خط قرآن نمی گیرد.دلاک بی درنگ حرف او را می برد و می گوید : اتفاقا امتحان شده، شما یک سیر خاکشیر بگیرید، شب نم می کنید، ناشتا پیش از صبحانه میل می فرمائید، سه شب این کار را بکنید افاقه می شود.
باز مدتی می گذرد و مشتری چند تا مرض دیگرش را می گوید دلاک باز هم همین خاکشیر را تجویز می کند. در آخر مشتری برای اینکه مسیر حرف را عوض کند می گوید: ”زندگی خیلی عوض شده، با همین حقوق و با همین درآمد چند سال پیش من یک زندگی مرفهی داشتم حالا درآمدهایی هم بر حقوقم اضافه شده باز هم هشتم گرو نهم است،به طوری که از چشم طلبکارها اصلا از خانه نمی توانم بیرون بیایم!” دلاک می گوید: ”یک سیر خاکشیر شما نم می کنید و…” مشتری اعتراض می کند که این چه جور دوایی است که هم به درد کمر می خورد هم به درد چشم می خورد و هم به درد قرض؟!
دلاک توضیح می دهد که سی سال تمام من هر شب یک سیر خاکشیر نم می کنم، صبح ناشتا می خورم و تا حالا هیچ بدی از آن ندیده ام!
یک نوع “تشیع خاکشیری”، مکتب خاکشیری، خاکشیریسم!!
_____
( سهراب شهید ثالث از یکی از ویژگی های بارز رفتار ما ایرانی ها که یحتمل همگی به وفور با آن مواجه شده ایم می گوید:《دو رویی》)
کلیپ را ببینید :
از آغاز صبح امروز تا هم اکنون، به مناسبت روز خبرنگار، مرتب در مرتب تبریکاتی نصیب خبرنگاران میشود و من هم که چهل سالی است قلم میزنم و بعد از همکاری با نشریات فراوان، هم اکنون سردبیری دو ماهنامه شوق تغییر را برعهده دارم، از دربافت چنین تبریکاتی بینصیب نماندهام.
به نظر من روز خبرنگار، اصلا روزی نیست که بتوان آن را به خبرنگاران تبریک گفت. در حالی که خبرنگاران فراوانی، سطح خود را تا پایینترین حد، یعنی کارمندان روابط عمومی برخی از نهادها و ارگانها تقلیل دادهاند و نهایت آمالشان کار کردن خبری در وصف اقدامات مشعشعانه آن نهاد یا ارگان در جریده خود یا نهایتا در گروه و درگاهی در فضای مجازی است - و متاسفانه نمونه بارز این ماجرا را در نشریات و صفحات مرتبط با آموزش و پرورش هم شاهدیم - دیگر چرا باید منتظر تبریک باشیم؟
روی دیگر سکه، جرات و جسارتی است که از خبرنگاران ستانده شده است. تهدید به شکایت، اخراج، کم کردن حقوق و مزایا و مواردی جز اینها، دیگر جسارتی در خبرنگار باقی نمیگذارد که خبری منتشر کند و از باب آگاهی جامعه و اطلاعرسانی درست، به جای تهدید و شکایت، منتظر تبریک باشد.
البته قبول دارم غم نان، هم در حالت اول و هم در شق دوم، دست و پای خبرنگار را میبندد و آزادگی و جسارت خبرنگار به کمترین میزان خود میرسد.
تا زمانی که خبرنگار و خبر، مطالب و تحلیلهای تولید شده توسط وی را به مثابه رکنچهارم دموکراسی قابل قبول ندانیم، خبرنگار یا نخواهد نوشت یا به نوشتن از سر بیدردی و تکراری شدن اخبار و مطالب خود روی خواهد آورد.
خبرنگار تبریک نمیخواهد. مدیر کل آموزش و پرورش استانی را میشناسم که خبرنگار آموزشی یکی از خبرگزاریها را از جلسه مطبوعاتی که در سالن اجتماعات همان استان تشکیل شده بود، بیرون انداخته بود، ولی امروز با تبختر، برای روز خبرنگار بیانیه صادر کرده و این روز را به خبرنگاران "شجاعدل و جسور" تبریک گفته است. کدام خبرنگار شجاعدل و جسوری؟ خبرنگاری که کارمند روابط عمومی شماست یا خبرنگاری که ایرادهای مدیریتی و گافهای تصمیمگیری شما را پوشش میدهد؟
من همان طور که در روز معلم، از تبریکهایی که دریافت میکنم، حس و حال خوبی پیدا نمیکنم، از تبریکات مشمئزکننده روز خبرنگار هم حالم به هم میخورد. بهویژه بعضیها گمان میکنند این روز توام است با اهدای کارت هدیه مالی و انواع هدایای دیگر به خبرنگاران! بله، شاید در این وادی هم خبرهایی باشد، ولی معمولا کارتهای هدیه و هدایای دیگر را خبرنگارانی دریافت میکنند که به دنبال انتشار خبرهای موفقیت ادارات و سازمانهای ریز و درشت زیر مجموعه خود هستند.

در این میان شاید بهتر باشد در مورد وجه تسمیه این روز هم سخنی بگویم. حادثه مزارشریف و شهادت خبرنگاران ایرانی در آن سالها، که منجر به نامگذاری روز خبرنگار و تبدیل ۱۷ مرداد به این روز شد، نه به سبب شجاعت و دلاوری خبرنگاران، بلکه به دلیل بیتدبیری و عدم آیندهخوانی سیاستمداران رخ داد، و گرنه با اندکی تدبیر میشد از شهادت ایرانیان حاضر در مزار شریف، جلوگیری کرد.
و اما حسن ختام این یادداشت که به نوعی طرح دردی است که سالهاست با خود به همراه دارم و در سطور پیشین هم اشارتی به آن داشتم.
نمیدانم چون در این درگاه حرفهای مرتبط با آموزش و پرورش زده میشود، چنین حسی دارم یا به دلیل معلم بودنم هست که این گونه میاندیشم: به گمان من روز معلم با روز خبرنگار خیلی مشابهت دارد. معلمان در حالی که وضع مناسبی از لحاظ مالی و معیشتی، جایگاه شغلی و توجه به کرامت انسانی خود ندارند، به راحتی اجازه میدهند کسانی که یک سال تمام یا بهتر است بگویم یک عمر به او بیاحترامی مادی و معنوی کردهاند، فراموشش کردهاند، بدترین توهینها را در حق وی روا داشتهاند و ... در روزی به نام معلم، در حالی که استادی حوزوی و شاخص و ناطق و نویسندهای متفکر و خوشقلم، به ناحق در خون خود غلطیده است، او را مورد خطاب قرار دهند و به او روز معلم را تبریک بگویند و خبرنگاران هم، اجازه میدهند کسانی که در طی یک سال یا حتی یک عمر مانع اطلاعرسانی بدون سانسور او شدهاند، در روز خبرنگار داد سخن بدهند و روز خبرنگار را تبریک بگویند و این البته نشدنی است، درست مثل روز معلم.
کانال شوق تغییر

داده های آماری از ضروری ترین داشته ها در برنامه ریزی است .
"سه حلقه آمار و اطلاعات ، برنامه ریزی و مدیریت از حداقل های لازم برای رشد و تعالی در سازمان بشمار می آیند."
برنامه ریزی بدون تکیه بر آمار و اطلاعات درست یا قابل اعتنا، هرگز دست یافتنی نیست.
گذشته از مرکز آمار ایران، داده های آماری درون دستگاهی برخی از سازمان ها نیز که به تناوب، به ذینفعان عرضه می شود از یک نقیصه یا کاستی دیرپا و قدیمی حکایت دارد.
"هنوز در حوزه آمار و اطلاعات صدای واحدی شنیده نمی شود." چگونه می توان برنامه ریزی را بر پایه هایی استوار ساخت که از اتقان و استحکام لازم برخودار نیست؟
به عنوان نمونه، آمار ارایه شده درباره جمعیت دانش آموزانی که این روزها از دسترسی به شبکه شاد به عنوان یک شبکه درون سازمانی و آموزش از راه دور محرومند بین اعداد 3/5 میلیون تا 4 میلیون و 700 هزار نفر شناور و متفاوت است.
یا گفته می شود بیش از 60 هزار معلم از دستیابی به اینترنت محرومند این در حالی است که تنها در استانی مانند سیستان و بلوچستان به روایت یکی از رسانه ها بیش از 200 روستا هنوز به اینترنت متصل نیستند.
اگر این اعداد را در کنار ضریب اتصالی قرار دهیم که وزارت ارتباطات از دسترسی مدارس به اینترنت خبر می دهد، داستان ممکن است قدری متفاوت جلوه کند.
سهم دانش آموزان مدارس غیر دولتی با توجه به ارقامی که بر سر زبانهاست از 12/2درصد تا 14 یا 18 و اخیرا" 20 درصد نقل شده از سوی یکی از نمایندگان عضو کمیسیون آموزش، تحقیقات و فناوری مجلس" در نوسان است .

در سال تحصیلی 97-98 میزان کمبود معلم به نقل از مقام های ارشد وزارتخانه گرفته تا معاونان آموزشی بین اعداد 110 هزار تا 123 هزار در نوسان است که اکنون این عدد در سالجاری به 197 هزار نفر رسیده که اگر این اعداد را باز هم در کنار عدد و رقمی که این روزها از سوی معاونت توسعه مدیریت و پشتیبانی اعلام شده، قرار دهید شاید به اختلاف معناداری دست پیدا کنید!
چرا در اعلام نرخ بازماندگان از تحصیل نیز با یک تشتت آماری روبه رو هستیم؟
به عنوان مثال "آمار آموزش و پرورش در سال تحصیلی 95-96 از وجود 747،911 نفر بازمانده از تحصیل در تمامی دوره های تحصیلی حکایت دارد."در حالی که سرشماری نفوس و مسکن سال 95 تعداد افراد گروه سنی 6-19 ساله را که در خارج از مدرسه به سر می برند را 2،386،120 نفر اعلام کرده است."
درباره آمار بی سوادان در ایران تا چه حد می توان به درستی اطلاعات ارایه شده از سوی سازمان سواد آموزی امید بست؟
" آمار بیسوادان زیر 50 ساله در ایران بنا به خوداظهاری افراد در سرشماری نفوس و مسکن سال1395حدود 9 میلیون نفر است" که گاهی در رسانه های جمعی عدد دو گروه " بازگشت به بیسوادی و بی سواد مطلق" تا11 میلیون نیز تخمین زده شده است.
کودکان لازم التعلیم در این میان چه سهمی از این 9 تا11میلیون را به خود اختصاص داده اند؟
آیا می توان به داده هایی دقیقی از نرخ واقعی پوشش تحصیلی در دوره های اول و دوم متوسطه به تفکیک جنسیتی یا اقلیمی و منطقه ای دست یافت؟
چرا از شمار مدارس نوبت دوم ، میزان اضافه تدریس پرداختی به معلمان افزون بر ساعات موظف هفتگی آنان گهگاه آمارهای متفاوتی بیان می شود؟
چرا باید به رغم استقرار پایگاه داده ها در مرکزی با نام آمار و فن آوری ،هنوز هم دستیابی به آمار متقن یا مورد وفاق در بین کارشناسان از جمله چالش های درون سازمانی تلقی شود؟
عیب کار کجاست؟ این سازهای ناکوک در حوزه آمار از کجا ریشه می گیرد؟
آمار آینه ای است برای به تصویر کشیدن واقعیت ها که قرار نیست مطابق میل و ذایقه ما مدیران با تخمین و تقریب ، بالا و پایین شود.
تجربه چندین ساله نگارنده نشان می دهد هنوز هم اطلاعاتی که از سوی مدیران ادرات یا مدارس سوار بر امواج اینترنت، راهی مرکز داده ها می شود در برخی از متغیر ها با واقعیت فاصله دارد.
از کتمان تراکم دانش آموزی در کلاس های درس گرفته تا اطلاع یافتن از کم و کیف فضای کالبدی مدارس ،شناسه کلاس ، تعداد اطاق ها ،دفاتر اختصاص یافته به مدیر و دیگر عوامل اجرایی ، دقت در درجه بندی مدارس ، فهرست و سیاهه اموال تملیکی مدرسه اعم از نو، مستعمل و یا اسقاطی ،مصرفی یا سرمایه ای ، کتب درسی موجود در کتابخانه های مدارس تا لوازم آزمایشگاهی و کارگاهی، دقت آنها در هاله ای از ابهام است.
چرا هنوز هم شمار واقعی معلمان خرید خدمات آموزشی، نیروهای قراردادکار معین ، شرکتی و مربیان پیش دبستانی دست یافتنی نیست و دائما متغیر است؟
پای آمار همچنان می لنگد !
چگونه می توان برنامه ریزی را بر پایه هایی استوار ساخت که از اتقان و استحکام لازم برخودار نیست؟
باید جد و جهد به خرج داده تا آمار به عنوان تنها زبان مشترک برای مفاهمه، بر کرسی قضاوت نشسته تامدیران با شناخت درست و واقع بینانه از وضع موجود، تمامی داشته های خود را برای رسیدن به نقطه ای مطلوب در فرایندی اثربخش به اقتضای آینده بسیج کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/

همان گونه که در زیر مشاهده می کنید دو برنامه ی امتحانی مربوط به یک هنرستان کار و دانش در تهران است .
در واقع در یک مدرسه با دانش آموزان واحد ، دو شیوه برگزاری امتحان اعلام شده است .
1- امتحان دروس عمومی مانند تربیت بدنی ، هنر ، زبان انگلیسی ، فارسی ، جغرافی ، تاریخ ، اجتماعی ، کارآفرینی ، بهداشت ، انسان و محیط زیست ، تفکر و سواد رسانه ای ، بهداشت ، دینی ، مدیریت خانواده و... به صورت " غیرحضوری " برگزار می شوند .
جالب است که بر اساس اعلام مدرسه درس " تربیت بدنی " هم به صورت غیرحضوری برگزار می شود .
این در حالی است که محتوای این درس بیشتر بر اساس مشاهده و فعالیت های دانش آموز ارزشیابی می شود .
2- امتحان دروسی مانند حسابداری ، کاربر رایانه ، وب پیشرفته و... به صورت " حضوری " برگزار می شوند .
جالب است که شیوه ارزشیابی درسی مانند ریاضی ، " غیرحضوری " است اما درس حسابداری به صورت حضوری برگزار می شود .
نکته ی قابل تامل و البته طنز این قضیه آن جاست که امتحان درسی مانند " شهروند الکترونیک " هم به صورت " حضوری " برگزار می شود . « صدای معلم » امیدوار است که مسئولان و مقامات آموزش و پرورش در هر سطحی با فرهنگیان و رسانه ها صادق بوده و آنان را نادان و یا ابله فرض نکنند و بیش از پیش در مورد عواقب و عوارض تصمیمات سطحی و روزمره و بدون کارشناسی شده خود اندکی فکر کنند .
پرسش « صدای معلم » آن است که واقعا منطق و بستر کارشناسی برای چنین برنامه ریزی هایی چیست ؟
آیا اساسا چیزی به نام تفکر و اندیشه نزد برنامه ریزان و تصمیم گیران وزارت آموزش و پرورش می توان یافت ؟
البته در برنامه امتحان حضوری به دانش آموزان گوشزد شده که ماسک به همراه داشته و فاصله اجتماعی را رعایت کنند .
ساده ترین و ابتدایی ترین پرسش آن است که آیا نمی شد در یک برنامه واحد همین توصیه ها را داشت و آن را دقیقا اجرا کرد ؟
در گفت و گویی که صدای معلم با رئیس مرکز سنجش و پایش وزارت آموزش و پرورش انجام داد این رسانه از این مقام چنین پرسش کرد : ( این جا )
« الان شما در این بخشنامه اشاره کردید ایثارگران و آموزش از راه دور سیستم آموزش از راه دور تعریف شده است. ممکن است ایثارگران بیماری های جسمی داشته باشند ، ممکن است در بحث سلامتی دچار مشکلاتی باشند.
چگونه می شود در این سیستم آموزش از راه دور یا ایثارگران باید حضوری امتحان بدهند اما دانش آموزان سالم در مدرسه و آن هایی که ماهیت فعالیت شان در کلاس حضوری بوده است باید غیرحضوری امتحان بدهند. به نظر شما این منطقی و عقلانی است؟ »

« صدای معلم » به عنوان یگانه رسانه ی رسمی حاضر تاکنون گزارش های انتقادی متعددی را نسبت به رفتار و کنش مسئولان وزارت آموزش و پرورش به رشته ی تحریر درآورده است .
در گزارش این رسانه به تاریخ چهارشنبه 18 تیر 1399 چنین آمده است : ( این جا )
وزارت آموزش و پرورش به استناد بند 16 شیوه نامه برگزاری امتحانات نوبت دوم در خرداد ماه 1399 و به شماره 139 / 140 به تاریخ 23 / 2 / 1399 با موضوعیت بازگشایی مدارس و ارزشیابی تراکمی ، برگزاری هر گونه ارزشیابی و آزمون از یکایک دانش آموزان را به صورت " حضوری " ممنوع اعلام کرده و آن را " غیرقانونی " دانسته است . آیا اساسا چیزی به نام تفکر و اندیشه نزد برنامه ریزان و تصمیم گیران وزارت آموزش و پرورش می توان یافت ؟
حتی معاون آموزش متوسطه اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران در نشست معاونان متوسطه شهر تهران سرپیچی از دستورات " ستاد کرونا " را جرم دانسته است .
هم زمان با شیوع گسترده بیماری کرونا ؛ وزارت آموزش و پرورش برگزاری آزمون در دو پایه نهم و دوازدهم را " مجاز " اعلام کرد .
البته ماجرا به این جا ختم نشد !
وزارت آموزش و پرورش مجوز برگزاری کلاس در آموزشگاه های آزاد و زبان را صادر کرد .
علاوه بر این و هم زمان با شیوع موج دوم کرونا ؛ مرکز سنجش وزارت آموزش و پرورش اقدام به برگزاری آزمون های مدارس خاص شامل فرهنگ ، البرز ، نمونه دولتی و سمپاد در پنج شنبه ها و جمعه های تابستان ( تیر و مرداد ) و با حضور دانش آموزان و کادر مدارس نموده است .

حتي شنيده شده است که مرکز سنجش و پایش وزارت آموزش و پرورش اجراي آزمون هاي كارشناسي ارشد سازمان سنجش را هم پذیرفته است .
پرسش « صدای معلم » از وزیر آموزش و پرورش آن است که معنای تابع تصمیمات ستاد ملی مبارزه با کرونا همین است ؟
چگونه است که این وزارتخانه با سماجت و اصرار " غیرقانونی " به مدارس دولتی دیکته می کند که امتحانات باید و حتما به صورت " غیرحضوری " برگزار شود اما در مواردی که ذکر شد سیاست یک بام و دو هوا را در پیش می گیرد ؟
این درجه بندی و تفاوت گذاری ها بر کدامین مبناست و چه کسی باید پاسخ گوی این تناقض ها و تضادهای غیرمنطقی باشد ؟
آیا وزارت آموزش و پرورش نظارتی بر اعتبار و روایی آزمون های برگزار شده در شبکه شاد داشته است ؟ چگونه می شود در این سیستم آموزش از راه دور یا ایثارگران باید حضوری امتحان بدهند اما دانش آموزان سالم در مدرسه و آن هایی که ماهیت فعالیت شان در کلاس حضوری بوده است باید غیرحضوری امتحان بدهند. به نظر شما این منطقی و عقلانی است؟
آیا این وزارتخانه خبر دارد که بسیاری از دانش آموزان در این مدارس دولتی به صورت " غیرواقعی " قبول شده و واقعا استحقاق ارتقا به پایه بالاتر را ندارند ؟
چه کسی و کدام مقام باید پاسخ گوی بی سوادی و کم سوادی دانش آموزان در آینده باشد ؟
« صدای معلم » در گزارش های متعدد خود به صراحت اعلام کرده است همان گونه که مطابق اعلام وزارت آموزش و پرورش ، عضویت در شبکه شاد اجباری نبوده است ؛ وادار کردن و اجبار مدارس دولتی به برگزاری آزمون در محیط مجازی هم اقدامی متناقض و فاقد وجاهت قانونی است .
این رسانه بارها گفته است که وزارت آموزش و پرورش باید به هویت حرفه ای مدرسه و اصل مدرسه محوری و آیین نامه اجرایی مدارس احترام گذاشته و آن را به رسمیت بشناسد.
مشاهده چنین عملکردی از وزارتخانه و مسئولانی که در ظاهر خود را " قانون مند " جلوه می دهند اما حتی به بخشنامه ها و پروتکل های اداری و ستادی خود احترامی قائل نیستند تنها به شکاف بیشتر میان صف و ستاد و اداره و مدرسه منتهی خواهد شد . »
جالب است بدانیم هر زمان که از این مسئولان در مورد مبنای چنین تصمیماتی و منطق کارشناسی آن پرسش می شود سریعا از خود رفع مسئولیت کرده و آن را به مصوبات ستاد مبازره با کرونا نسبت می دهند .
« صدای معلم » امیدوار است که مسئولان و مقامات آموزش و پرورش در هر سطحی با فرهنگیان و رسانه ها صادق بوده و آنان را نادان و یا ابله فرض نکنند و بیش از پیش در مورد عواقب و عوارض تصمیمات سطحی و روزمره و بدون کارشناسی شده خود اندکی فکر کنند .
پایان گزارش/
گروه گزارش/

" محمد اعتدادی " مدیر کل آموزش و پرورش استان اصفهان هم در صف تبریک گویان مدیران و مقامات به مناسبت " روز خبرنگار " قرار گرفت .
پرتال اداره کل آموزش و پرورش استان اصفهان نوشت : ( این جا )
« بسم الله الرحمن الرحیم
«ن والقلم و ما یسطرون»
به راستی چه زیباست اندیشه ای که در مقابل قلم زانو زند و واژه هایی که در خدمت بیان حق برآید.
هفدهم مردادماه، سالروز پاسداشت تلاش پیام آورانی است که در خلق جهانی آباد و آگاه، همتی والا و تلاشی به یاد ماندنی از خود به نمایش گذاشته و پرده از ناآگاهی ها بر می دارند؛ این روز، یادآور رسالتی است که خبرنگاران در مسیر زدودن غبار باطل از چهره بشریت، ترویج حق، بهبود کیفیت زندگی، ارتقای سلامتی و در یک کلام عاقبت به خیری مردم، ندا سر می دهند.
درود خداوند بر خبرنگارانی که آبروی قلم و دانش را پاس داشته و تمام توان خویش را جز در مسیر حقیقت و عدالت به کار نمی گیرند.
سلام خداوند بر خبرنگاران شهیدی که قلم را همچون سلاح و رسانه را همچون سنگری برای دفاع از آزادی و استقلال قرار داده و در این مسیر، با افتخار به دیدار حضرت دوست شتافتند.
اینجانب به نمایندگی از جامعه فرهنگیان و دانش آموزان استان اصفهان، ضمن قدردانی از تلاش های مجدانه و مجاهدت های خالصانه اصحاب خبر و رسانه، فرا رسیدن هفدهم مرداد ماه روز خبرنگار را به فعالان و دلسوزان عرصه خبر و اطلاع رسانی به ویژه خبرنگاران فعال در عرصه فرهنگ، تعلیم و تربیت تبریک و تهنیت عرض نموده، از خداوند منان برای این عزیزان آرزوی موفقیت و سربلندی دارم.»
هنوز مدیر کل آموزش و پرورش استان اصفهان به گزارش های انتقادی صدای معلم در مورد مسائل این استان پاسخی نداده است .

در آخرین گزارش این رسانه آمده بود : ( این جا )
« پرسش « صدای معلم » از مدیر کل آموزش و پرورش اصفهان آن است که بگوید شرط همراهی همیشگی با ایشان چیست ؟
آیا اگر رسانه ای با مشی مستقل و مدنی از مسئولان آموزش و پرورش توضیح خواسته و خواهان شفاف سازی شود ؛ از این همراهی کنار گذاشته خواهد شد ؟
آیا انتظار این مسئولان آن است که رسانه ها " بازوی خبری – تبلیغاتی " آنان بوده و نقش روابط عمومی را ایفا کنند ؟
لازم است تا این اداره کل در اسرع وقت نسبت به عدم دعوت از رسانه صدای معلم پاسخ گو باشد .
در ادامه این گزارش آمده بود :
آیا آقای اعتدادی و همکاران ایشان تاکنون نگاهی آسیب شناسانه به کیفیت آموزش در شبکه شاد انداخته و یا کار پژوهشی – میدانی در مورد آن انجام داده اند ؟
در این نشست خبری از پرسش های خبرنگاران و پاسخ های مسئولان نیست اما اگر حضور داشتیم این پرسش را مطرح می کردیم که آیا به دانش آموزان ، معلمان و حتی اولیای آنان ، آموزش های لازم همانند سایر کشورها در این زمینه داده شده است ؟
و این اداره کل چه میزان بودجه و اعتبار برای رعایت شیوه نامه های بهداشتی و نیز نظارت بر انجام دقیق آن ها در نظر گرفته است ؟ »
واقعا از نظر این مقام آموزش و پرورش ، تعریف و مقام " اندیشه " چیست و جایگاهی دارد ؟
آیا واقعا باور و اعتقادی به معنای حقیقی این گزاره ها وجود دارد و به اندیشه متفاوت در مقام " عمل " احترامی گذاشته می شود ؟
همان گونه که این رسانه پیش تر نیز متذکر شد : " برخورد مسئولانه و پاسخ منطقی و اقناع گرانه به رسانه ها و خبرنگاران بهترین کمک و هدیه به آنان است " .
پایان گزارش/

امروز پنجشنبه ۱۶ مرداد ماه ۱۳۹۹ است و شهیدستان کرج میزبان کنکور سراسری کارشناسی ارشد بخش بانوان در شرایط شیوع کرونا ویروس میباشد.
خانم رازجو از مدیران پیشکسوت البرز، رییس حوزه اجراست و من برای کمک به ایشان در آزمون حضور دارم. گروههای سنی متفاوت و ناهمگون با چهرههای پر استرس و ناامید وارد سالن امتحانات میشوند. مسئولین بهداشتی استفاده از کولر را قدغن میکنند و حضور بیش از دویست نفر در سالن، نفسها را به شماره میاندازد....
«در این نوبت از کنکور، ۳۲۱هزار و ۵۰۴ داوطلب در ۳۳ رشته امتحانی در حال رقابت هستند. کل آمار داوطلبان ثبتنام کننده در آزمون کارشناسی ارشد با احتساب داوطلبان متقاضی در رشتههای امتحانی دوم یا شناور ۶۹۴هزار و ۴۱۷ نفر و آمار داوطلبان بدون احتساب رشتههای شناور، ۶۴۷هزار و ۵۵۴ نفر است.
از تعداد ۶۴۷هزار و ۵۵۴ نفر (بدون احتساب رشتههای شناور) ۳۲۴هزار و ۱۲۶ نفر زن و ۳۲۳هزار و ۴۲۸ نفر مرد هستند؛ در واقع ترکیب جنسیتی کنکور کارشناسی ارشد حدود ۵۰-۵۰ است.
ترکیب جنسیتی داوطلبان کنکور کارشناسی ارشد با احتساب متقاضیان رشتههای شناور، شامل ۳۴۴هزار و ۵۵۸ نفر زن و ۳۴۹هزار و ۸۵۹ نفر مرد است.
به گزارش ایرنا، آزمون کارشناسی ارشد سال ۹۹ از صبح امروز در ۸۰ شهرستان کشور و ۲۳۶ حوزه امتحانی برگزار میشود.
آمار سایر داوطلبان حوزههای امتحانی
در نوبت صبح روز جمعه ۱۷ مردادماه ۲۸۳هزار و ۴۱۴ داوطلب در ۳۶ حوزه امتحانی و در روز شنبه ۱۸ مردادماه ۸۹هزار و ۴۹۹ نفر در ۶۴ حوزه امتحانی به رقابت میپردازند.
بر اساس اعلام سازمان سنجش آموزش کشور، ظرفیت پذیرش در کنکور کارشناسی ارشد ۹۹ تعداد ۱۵۷هزار نفر اعلام شده است که این آمار در مقایسه با ظرفیت ۱۷۰ هزار نفری سال گذشته، ۱۳هزار نفر و معادل هشت درصد کاهش یافته است.»/ایرنا
حوالی ساعت ده شرکتکنندگان سلانه سلانه از سالن خرماپزان خارج میشوند. چهرهها عمدتاً افسرده و خسته هستند. خداقوت گفته با چند نفرشان همکلام میشوم. از سن و سال شرکت کنندگان، رشتههای مورد آزمون، انگیزه شرکت در کنکور کارشناسی ارشد، دفعات شرکت در آزمون، دورنمای شغلی و... سؤالاتی است که بعضی از شرکتکنندگانی که هنوز رمقی برایشان مانده جواب میدهند...
خانمی حدود پنجاه ساله که ماما بوده و دارای مطب شخصی است میگوید: «در رشته مشاوره برای سومین بار آزمون میدهم». او بسیار مصمم ادامه میدهد: «میخواهم در کنار مامایی به مخاطبانم مشاوره بدهم. آن قدر درس میخوانم تا دکتر شوم». گویا انگیزه این بانو از خیلی از جوانان ما بالاتر به نظر میرسد.
خانمی با اصالت میانهای میگوید: «پدرم زنبوردار است، در رشته کشاورزی شرکت کردهام، میخواهم زنبوردار حرفهای باشم».
دختر خانمی از فردیس کرج که گویا چندان از نتیجه آزمون روانشناسی راضی نیست میگوید: «کاش در آزمون استخدامی آموزش و پرورش قبول شوم، خوش به حال شما که معلم هستید».
دختر جوان دیگری هدفش از شرکت در آزمون را درس خواندن و مشغولیت عنوان کرده میافزاید: «میدانم که شغلی در انتظارم نیست و نهایتا کدبانو خواهم شد، ولی باز هم درس خواندن را دوست دارم»
دختر خانمی با اصالت شمالی میگوید: «در آزمون صنایع چوب شرکت کردهام». میپرسم: «آیا به نظرت این رشته زیادی پسرانه نیست؟». تبسمی کرده میگوید: «من تک فرزند و دختر و پسر خانواده هستم، میروم به کمک پدرم»
خانمی که برای خروج از مدرسه عجله دارد میگوید: «شغل کجا بود آقا؟! دلت خوشه انگاری... من فقط به اصرار خانواده و چشم و همچشمی در آزمون شرکت کردهام !»
اکثر مخاطبان تحصیلات تکمیلی جوانانی هستند که امیدی به یافتن شغل مناسب با مدرک کارشناسی نداشته و با ادامه تحصیل دنبال ایجاد شرایط بهتری هستند و با ترفند ادامه تحصیل و مشغولیت آموزشی، انتظارات خانواده و جامعه از خود را چند سالی به تعویق میاندازند.
بر اساس تجربه کسانی که با مدرک کارشناسی وارد بازار کار میشوند، زودتر جا افتاده و به دلیل داشتن مدرک مناسب اشتغال (مدرک کارشناسی) از کسانی که دنبال فوق لیسانس و دکترا هستند موفقترند. چرا که جذب افراد با مدارک بالا برای بخش خصوصی و دولتی همراه با مقاومتهایی است؛ مدیران عملا از جذب جوانانی که مدارج علمی بالاتری دارند واهمه داشته و آنها را برای خود تهدید به شمار میآورند، و از طرف دیگر جویندگان کار با مدارک بالای لیسانس معمولا توقعات بالاتری دارند. منتها مهمترین آسیب ادامه تحصیل بیهدف شاید کشتن زمان و از دست دادن فرصتهای شغلی متوسط میباشد.
متأسفانه در آتیه نه چندان دور شاهد اشباع بازار از جویندگان کار دکترا و لشکر بیکاران با مدرک کارشناسی ارشد خواهیم بود.





این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید