سال ها در بیابان ها و روستاها و چادرهای عشایری به دنبال باسواد کردن مردان و زنان محروم از آموزش و امکانات دویدم، سرما و گرما به امید وصال عشق و معلم شدن. کارشناسی ارشد آموزش ابتدایی را با همان مشقت گرفتم، تابستان گذشته خبر آمد خبری در راه است. بخشنامه ای که خبر از حق التدریسی می داد. باردار بودم، با فرزندی در راه به امید استخدام و آموزگاری پست بندی شدیم، مادر پیر خود را رها کردم، همسرم شغل خود را به خاطر زحمت های چندین ساله ی من رها کرد . از درسی که خوانده بود، اعتباری که جمع کرده بود گذشت و همراه من آواره ی دیار و شهر غریب شد به خاطر اعتبار و آبروی من.
زندگی را بر دوش گرفتیم، در شرایط بسیار سخت در یک اتاق سکونت کردیم . با وضع دشوار بارداری به عنوان تنها کارشناس ارشد آموزش ابتدایی تعلیم جمعی از دختران این سرزمین را بر عهده گرفتم و آموزگار نمونه شدم.
با پیدایش بیماری منحوس کرونا دست از آموزش نکشیدم، خون دل خوردم به امید آموزگار رسمی شدن. همسرم افسرده شد، خانه نشین بود، خانه نشین که چه عرض کنم، اتاق نشین! فرزندم به دنیا آمد، خبری پیچید! باید آزمون بدهی اگر استخدام می خواهی وگرنه خداحافظ!
در شرایط به دنیا آمدن فرزند و بیماری شخصی و کرونا ظالمانه، عامدانه آزمون گرفتند. رد شدم ... حکم به قطع همکاری دادند. چگونه دست از آرزوهایم بکشم؟ به عمر رفته چه جوابی بدهم؟ نزدیک به ده سال اگر هرکار دیگری در پیش گرفته بودم حال صاحب نام و نانی بودم. چگونه به سوی مادر و شهر ودیارم بازگردم؟ به همسرم چه جوابی بدهم. به همین راحتی؟
خداحافظ؟! خدا از بن بکند ریشه ظلم را. کاش فریادرسی بود. به اسم بخشنامه و قانون چوب حراج به آبرویمان زدند. خدا چوب حراج بزند به ریشه آبرویشان. خدایا تو شاهدی کم نگذاشته ام، تنها فریادرس آموزش دهندگان حق التدریس شده و اخراج شده باش ..
« دیدگاه ها و نظرات افراد و گروه ها لزوما نظر صدای معلم نیست ؛ این رسانه آماده انتشار پاسخ مسئولان و افراد مخاطب می باشد »
« آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در صدای معلم »
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.