« سازگاری مدام با ناامیدی ، ایرانیان را به ادراکی تقدیرگرا – که رهایی را در زمان نامعلومی وعده می دهد – پای بند کرده است ؛ این ادراک که در زمان نامعلوم و در آینده ای مقدر با درآمدن دستی از آستین غیب نجات می یابند و به سعادت می رسند .
ایرانیان در این انتظار مدام ، قایل اند که آن چه باید می شده ، شده و آن چه باید بشود ، خواهد شد . آن چه در لحظه ی حال هست نیر« قسمت » شان از تقدیری درک ناپذیر است . چاره ی آنان فقط رضا به قسمت خود دادن بوده است و در انتظار وقوع آن چه باید « قسمت » خود بدانند ، زندگی را در لحظه حال با ناامیدی پشت سر گذاشتن .
اگر ادغام در ناامیدی و درماندگی و سرخوردگی نشای از آن موجب کاهش اشتیاق به زندگی و زوال سریع نیروی فعالیت انسان می شود باید گفت که ایرانیان مردمانی هستند که به سرعت پیر می شوند . دوره جوانی ایرانیان ، دوره طلب و مبارزه با جهان برای کسب دستاورد ، به سرعت سپری می شود .
ایرانیان چه به سرعت سوداها و رویاهای خود را فرو می گذارند .
برای آنان آن چه باقی می ماند احتضار مدام در زندگی روزمره بی دستارود است .
احتضار تواَم با حسرت که چه کارها می توانستند بکنند و نکرده اند .
حسرتی که حتی در حیرت ، مورد پرسش قرار نمی گیرد .... » ( 1 )
طالع هر کسی به دست خودش است
گفته میشود که قدمت ضربالمثل آلمانی Jeder ist seines Glückes Schmied که ترجمه لغوی آن این است که "هرکسی آهنگر بخت و اقبال خودش است" و به این معناست که خوشبختی هر کس دست خودش است، به روم باستان میرسد و تصویر آهنگری را تداعی میکند که در حال شکل دادن فلز سخت به دست خود است. منظور از این ضربالمثل این است که هر انسانی خودش مسئول خوشبختی و سعادت خویش است. ( 2 )
از آن سو هر سالی را به نام " یک حیوان " نامگذاری کرده و بر اساس تراوشات ذهنی و تجارب شخصی پیش بینی می کنیم که سال پیش رو چگونه خواهد بود .
این در حالی است که مدعی هستیم انسان هستیم و ذی شعور و خود را اشرف مخلوقات تصور می کنیم .
آن قدر در « خرافات » و تنوع و شقوق آن غرق شده ایم و در مسیر " تقدیر گرایی محض و خرد ستیز " خود را چون زورقی به امواج سهمگین و خروشان اقیانوس سپرده ایم که هویت و ساختار فکری خود را کاملا فراموش کرده ایم .
از زمان کودکی و آن سان که " خود " را شناخته ام به یاد می آورم که هنگام نو شدن سال و پیش از آن همه به یکدیگر می گوییم : در توصیف صحنه هایی که رفت و در این شلوغی خودساخته و بی هنجار و قانون ، کم تر کسی می پرسد که برای توقف این چرخه غلط و پر هزینه از کجا باید آغاز کرد ؟
" سال خوبی داشته باشید "
اما اکنون که چهار دهه را پشت سر می گذارم و وارد دهه پنج زندگی می شوم می گوییم :
" هر سال دریغ از پارسال "
پس چرا حال ما خوب نمی شود ؟
آیا تاکنون به این موضوع مهم و اساسی فکر کرده ایم که چرا چنین است ؟
چرا نمی گوییم :
" سال خوبی داشته باشیم " ؟
چرا خود را در تدوین و تولید " وضعیت خوب " نقش اول نمی دانیم و همواره نقش ها را غیرمسئولانه و با بی خیالی فرافکنی می کنیم ؟
باید به حال و آینده امیدوار بود اما خلق موقعیت " امیدوارانه " بدون تعریف و پذیرش حس مسئولیت شناسی و مسئولیت پذیری توهمی بیش نیست .
هر ساله و با نزدیک شدن عید ، مسابقه ای که من آن را " جنون شتاب " برای ایرانیان نام می گذارم شروع به وزیدن می کند .
کافی است سری به خیابان ، جاده ها و معابر بزنی تا آن را حس کنی .
افراد با شتابی وصف ناپذیر و عاری از خرد و منطق سعی می کنند که از همدیگر جلو بزنند .
همه عجله دارند .
متاسفانه این یک بیماری است که بر اساس اصل " تقلید " در جامعه ایرانی مسری و همه گیر شده است .
این شتاب و سرعت برای چیست ؟
رسیدن و پشت سر گذاشتن لحظه تحویل سالی که نمی دانیم وضع مان خوب خواهد شد و یا در حسرت گذشته باید سر تکان دهیم ؟
کجاست " معنای زندگی " ؟
واقعا کجای دنیا جز این جا چنین است ؟
در این مواقع و تا جایی که می دانم در سایر ملل ، مردم به همدیگر مهربان تر می شوند و حتی قانون را بیشتر را رعایت می کنند اما این جا مسیر درست معکوس می شود و بی قانونی و هرج و مرج به اوج خود می رسد .
بوق زدن های ممتد در خیابان ها ، مسیر خلاف رفتن ، خود را قانون پنداشتن و حقوق مدنی دیگران را به هیچ پنداشتن ... صرفا برای آن که " خودمداری " خویش را به اثبات برسانیم .
برخی اوقات این گونه رفتارهای توحش گرایانه و غیرمدنی به جایی می رسد که واقعا حس سازگاری انسان البته انسان سالم را دچار اختلال می کند و او را در به استیصال و درماندگی می کشاند .
برخی در واکنش به نقدهای امثال من عنوان می کنند که بیان این ها " سیاه نمایی " هستند .
به باور من این گره ها و این کلیشه های ذهنی موجب شده است که هنوز عقب بمانیم و در جا بزنیم .
البته می خواهم در باب سیاه نمایی ، سفید نمایی و... فصلی جداگانه بگشایم اما واقع بینی و خردگرایی را بهترین مسیر برای تحقق " جامعه سالم " می دانم .
سنت های اصیل ایرانی مانند چهارشنبه سوری که فلسفه وجودی آن ها برای تحکیم دوستی ها و کار جمعی شکل گرفته اند به تدریج به صحنه ها و مکان هایی برای انتقام جامعه از حکومت تبدیل شده اند .
زمانی که الگوی حکمرانی علمی و عقلی نباشد و غیرپاسخ گو و از تجارب موفق سایر کشورها الگو نگیریم ، سنت هایی مانند چهارشنبه سوری به ضد خود تبدیل می شوند و تبدیل به جایی برای " تخلیه خشم " می شوند .
چرا درس نمی گیریم و نمی خواهیم واقعیت را بپذیریم ؟
و پس از این همه هرج و مرج و بی قانونی دوباره پس از مدتی جو " بی تفاوتی " سراسر جامعه را فرا می گیرد و دوباره طی کردن مسیری رفته ، اشتباه و پر هزینه .
چه اتفاقاتی در خانواده ، مدرسه و جامعه افتاده است که جوان ایرانی نارنجک را با هیجان به بناهای تاریخی این کشور می کوبد و از کنش غلط خود لذت هم می برد ؟
و دیگران و رهگذران هم با " بی تفاوتی " که خدای ناکرده آن ها هم آماج این توحش قرار نگیرند ، سریعا وجدان خویش را ترک می کنند ؟
قرینه این همه تلفات ، مجروح و صدمه دیده به مناسبت پاسداشت مراسم و سنت های تاریخی و ملی را در کدام ملل جهان می توان یافت ؟ برخی اوقات این گونه رفتارهای توحش گرایانه و غیرمدنی به جایی می رسد که واقعا حس سازگاری انسان البته انسان سالم را دچار اختلال می کند و او را در به استیصال و درماندگی می کشاند .
مدارس و دانشگاه ها بیش از یک سال است که در تعطیلی به سر می برند .
شیر بی یال و دم و اشکمی درست کرده ایم و نام آن را هم گذاشته ایم :
" آموزش مجازی " .
در هفته های اخیر ، پیامک های فراوان و بی شماری برای سفرهای خارجی را رویت کرده ام .
در توصیف صحنه هایی که رفت و در این شلوغی خودساخته و بی هنجار و قانون ، کم تر کسی می پرسد که برای توقف این چرخه غلط و پر هزینه از کجا باید آغاز کرد ؟
ملل توسعه یافته نقطه آغاز را " آموزش و مدرسه " نهادند . مهم ترین دلیل آن هم این بود که آنان سعی کردند تا جایی که می شود مدارس تعطیل نشوند و مدرسه ، " نقطه آغاز تحول " بماند .
( 1 ) در پیرامون خودمداری ایرانیان ( رساله ای در روان شناسی اجتماعی مردم ایران ) ، حسن قاضی مرادی ، نشر اختران ، چاپ نهم 1397 – ص 170
( 2 ) دویچه وله فارسی
***
( ترقه زدن به هشت بهشت و سی و سه پل در اصفهان ! )
نظرات بینندگان
سلام
سپاس .
به نظرم ؛ باید از این گونه متن های کلیشه ای و سرشار از تعارف باید گذشت .
به نظرم ؛ باید معنای جدیدی برای زندگی در نظر گرفت .
پایدار باشید .
درود
سپاس از پیشنهاد شما
البته در این زمینه عملکرد این تشکل ها به جهات مختلف قابل نقد است .
پیشنهاد من این است که تشکل های فرهنگی در جهت تنویر افکار عمومی و جامه عمل پوشاندن به فرآیند « خود انتقادی» ، گزارشی از عملکرد خود را در ارتباط با آموزش و پرورش منتشر کنند .
پایدار باشید .
استاد گرانقدر و اندیشمند گرامی جناب آقای پور سلیمان مدیریت محترم ِ تار نمای وزین صدای معلم سپاس بیکران از محبت شما که با دقت به این مهم پرداخته اید .
قطعا رسانه بعنوان رکن چهارم دموکراسی در اگاه سازی حقیر، نقش افرین است .
دست مریزاد.
با تقدیم شایسته ترین احترامات ارادتمند شما شهسوارزاده
جناب آقای شهسوارزاده
سپاس از محبت و همراهی شما .
سپاس برای مقالات ارزشمندتان .
امید که با تغییری درون گرا سال متفاوتی را در جامعه ایرانی تجربه کنیم .
پایدار باشید .
انضمامی مبدل گردد ، می تواند منتج به آگاهی خودآگاه یا
همان فرهنگ شود. بعد ناخودآگاه ذهن یا بعد فردی آن اگر
فاصله کمی با فرهنگ عینی داشته باشد ، مطلوب است.
انسان ساکن در فلات ایران از ۵۰۰۰ سال پیش تحت تاثیر تاریخی
نسبتاً مشخص شامل هجوم ها و خشکسالی ها و...و فراتاریخی ناواضحبوده است. بازتولید بخش ناخودآگاه فرهنگ در ۲۵ سده اخیر در فلات ایران که تصوف مثال بارزی از آن است نشانه نوعی
کنش منفی است. کنشی که بخصوص در پس هجوم اقوام
اجنبی و به دنبال آن قتل و غارت ها و نامنی بروز می کند.
اگر انسان در برهوت بی عملی با تهدید یا تحدید حیات روبرو گردد، منطبق بر غریزه ی حفظ حیات ، در پوسته ی نوعی تصوف
نوین در فقدان ذهن خودآگاه پنهان می گردد.
نشانه آن هم پناه بردن به کنج های تنهایی و حضور در اجتماع
به حد ضرورت است. جایی که جامعه بدل به اجتماع و
توده ای بی شکل می گردد.
ممنون از شما علی آقای پورسلیمان بابت توجه به این موضوع.
به نظرم آنچه در این مطلب تحت مضمون تقدیر گرایی و ناامیدی از آن نام برده شده را باید به:
سرخوردگی ناشی از شرایط پیشین ( و امروز ) اعم از اقتصادی ، سیاسی ، و این اواخر خلاء ارتباط اجتماعی ناشی از کرونا قلمداد کرد.
شرایطی که آنها را بیشتر به انفعال کشانده است و نام این انفعال را نمیتوان تقدیرگرایی نامید
فقر و ناامنی اقتصادی انسانها را به شدت متاثر کرده و آنها را به سمت فعالیت هایی برای صرفاً حفظ حیات میکشاند.
اما نکته امیدوار کننده اینست که نسل جدید علیرغم باورهای عمومی با خرافات میانه چندانی نداشته و حتی میتوان گفت واقع گرایی و عقلانیت بیشتری نسبت به نسل قدیم دارد.
درود و سپاس از مطالعه و اظهار نظر .
به نظرم ، صاحب نظرانی چون مقصود فراستخواه بر این خصیصه ایرانیان صحه گذاشته اند و حتی اعلام کرده اند بیش از 70 درصد مردم ایران تقدیر گرا هستند.
کسی که هدف داشته و بر اساس " برنامه " حرکت کند دچار روزمرگی و سرخوردگی و در نهایت " انفعال " نمی شود .
مهم این است که آموزش و پرورش ما فاقد " حوزه عمومی " است . وقتی حوزه عمومی ضعیف باشد زمینه برای فرهنگ تقدیرگرایی آماده می شود ...
اقتصاد نقش کلیدی در توسعه جامعه دارد اما به تنهایی کافی نیست . مهم الگوی حکمرانی و شرایط فرهنگی و اجتماعی است که آن را تسهیل می کند .
در واقع ، اقتصاد را نمی توان " متغیر مستقل " در نظر گرفت .
اما در مورد نسل جدید ، ادعای شما در مورد عقلانیت و واقع گرایی باید مستند باشد و قابل اثبات . با این اوضاع " خانواده " و " نظام آموزشی " به لحاظ منطقی ، چنین چیزی دور از انتظار است .
پایدار باشید .
این ضرب المثل در کشور ما مصداق دارد؟
من معلم چطور می توانم مسئول خوشبختی خودم باشم در صورتی که دستمزد ماهانه من به کمتراز صد دلار سقوط کرده!؟
من با این دستمزد چگونه با دیو تورم بجنگم وخود را مسئول وخوشبخت بدانم.
من به آینده امیدوار نیستم!هرچند شاید خوش یمن نباشد
ولی واقع بینانه است که روزهای سخت تری در انتظارمان نشسته....
آقا / خانم بیاتی
نوروز بر شما و خانواده محترم همایون و خجسته باد .
این وضعیت فقط منحصر به معلمان نیست و فقر عمومی شده است اما مهم این است که اراده و عزم عمومی برای اصلاح وضعیت موجود مشاهده نمی شود.
بسیاری به گونه ای در روزمرگی با این وضعیت خو کرده اند .
فرهنگ تقدیر گرایی و بی تفاوتی هم وضعیت را تشدید کرده است .
بسیاری از کشورهای توسعه یافته پیش تر وضعی بدتر از ما داشته اند اما آن ها خواستند .
پایدار باشید .