به این سوال نمی توان در این محدود پاسخ داد اما یک مقایسه شاید بد نباشد البته باید تاریخ ها را دقت کنیم:
هنگام خواندن زندگی نامه میکل آنژ (1464 - 1564) وقتی به تعداد جمعیت باسواد فلورانس در زمان رنسانس برخوردم خیلی تعجب کردم ...بر اساس اطلاعات به دست آمده از ثبت کاداستر ، 70 درصد فلورانس ها در سال 1427 باسواد بودند! خیلی عجیب است!.
این زمان میکل آنژ، در ایران مقارن است با روی کار آمدن صفویان و حکومت شاه اسماعیل یکم (۱۴۸۷ - ۱۵۲۴).
به راستی در این زمان، تعداد باسوادن ایران چقدر بوده؟ 1درصد یا 2 درصد؟ و این 2 درصد هم چه می خواندند؟ از علوم جدید که خبری نبود چون علوم جدید حتی 400 سال پس از آن نیز ممنوع و کفر شمرده می شده! بنگرید به تخریب مدارس رشدیه در 400 سال پس از زمان میکل آنژ در ایران ...!
به تاریخ عنایت فرمائید یعنی اوضاع ایران چهارصد سال بعد از میکل آنژ چنین بوده؟! این واقعا وحشتناک است...!
عکس از ویکیپدیا (عکاس: جاوید مدرس)
اما 300 سال پس از زمان میکل آنژ، وقتی گذرِ سفرا و دیپلماتهای ایرانی به اروپا می افتد بیشتر از تحولات صنعتی و فکری، دختران و زنان اروپایی جلب نظرشان می کند! واین دیپلماتهای ایران به منزله قشر روشنفکر ایران بودند نه عوام الناس...!
دو نمونه می آورم:
مثال اول. اولین نفر میرزاابوالحسن خان شیرازی بوده که خودفروخته ترین رجال ایرانی بوده و اولین سفیر فتحعلی شاه به انگلستان بوده. خواندن زندگی نامه اش برای هر وطن پرستی،عذاب آور است!
او در 1810م. به فرمان فتحعلی شاه عازم لندن می گردد. چگونگی رویارویی او با دنیای مدرن و مات و مبهوت ماندنش در کتاب خاطراتش (حیرت نامه) به تفصیل آمده. و اسم کتابش را هم حیرت نامه گذاشته که از اوضاع غرب حیرت می کند!
در لندن بلافاصله فراماسونر و سپس مزدبگیر کامل انگلیسیها می گردد و دولت انگلستان 1500روپیه برایش مزد تعیین می کند که از طریق کمپانی هند شرقی مرتب به مدت 35 سال پرداخت می گردد.
جالب اینجاست که ایرانیان اصلا درکی از رشوه نداشتند و نمی دانستند که در قبال این مزد و در واقع رشوه، قرار است میرزا ابوالحسن خان چه خدمتِ گزافی به انگلستان بکند...و حتی وقتی فتحعلی شاه از آن باخبر می گردد آن را نشانه لیاقت او دانسته و می گوید:
«آفرين، آفرين، ابوالحسن تو روى مرا در مملكت بيگانه سفيد كردى، من هم روى تو را سفيد خواهم كرد...» (تاریخ روابط ایران و انگلیس،محمود...ج1ص96) و در نتیجه، او را وزیر خارجهٔ ایران می کند و این مزدبگیر انگلیسی از دشمنان سرسخت اصلاحاتِ عباس میرزا و قائم مقام بود و از هیچ توطئه و دسیسه ای برعلیه آن دو دریغ نکرد...!
جالب اینجاست که میرزا ابوالحسن خان که سفیر ایران در انگلستان بوده، به زودی رسالت دیپلماتیکی اش را فراموش کرده، غرق در خوشگذرانی شده عاشق دخترِ کاستلردی (وزیر خارجه انگلستان) می گردد و شبها از عشق او گریه سر می داده و حافظ می خوانده!(اسماعیل رایین..ص320)
وقتی از او می پرسند چرا ایرانیان، زنان خود را به سفر نمی برند، می گوید:
«اولا رسم ایرانی زن به سفر بردن نیست، خصوصا به انگلستان زن به همراه داشتن، از قبیل زیره به کرمان بردن است»(حیرت نامه...ص106)
و این مقارن با زمانی بوده که قوای عباس میرزا در جنگ با روسها هر روزه متحمل تلفات و شکست های عدیده می گشتند...
مثال دوم. ميرزا علينقى حكيم الممالك تقریبا 50 سال پس از میرزا ابوالحسن خان، در 1856م نایب دوم سفارت ایران در فرانسه می گردد. او در نامه ای به پدرش در مورد دختران پاریس می نویسد:
«زمستان شروع مى شود، [خرج] ذغال است. خرج چاى است. خرج حمام است ... اشاره به پريرويان و سيم اندامان دختران گلعذار پاريسى فرموده بوديد، خوشم مى آيد كه سركار شما هم از حالت اين گلستان بى اطلاع نباشيد. بله پاريس است و از هر حيث اولين شهر روى زمين. باغى است پر از اشجار بارور و ثمرش همه دختران سيم بر. امّا چه كنم كه معنى مضمون شيخ در اينجا بروز كرده است.
تو درخت خوب منظر همه میوه ای و لیکن
چه کنم به دست کوته که نمیرسد به سیب ات
بلندى اين درختها و كوتاهى دست امثال ماها بر همه كس معلوم است به جز نگاه به بالا كردن و كلاه از سر افتادن و حسرت خوردن از اين باغ، باغبان گل بهره اى به ما نداده است. عيش پاريس تمام نمی شود. براى هيچ كس، مگر به چهار چيز: اوّل پول زياد . دوّم لاابالى گرى بى اندازه. سوم بيكارى و آسودگى بى اندازه. چهارم هزار چيز كه من نمى توانم حالا در عريضه شرح بدهم. ان شاء الله اگر زنده ماندم و شرفياب شدم شفاها عرض خواهم كرد...»
(اسناد تاريخى خاندان غفارى ... ج2 ص466)
البته لازم به ذکر است که این تعاریف از دختران را به پدرش می کند نه به یکی از دوستانش...!
برگردم به مقایسه امروزمان با زمان میکل آنژ که فاصله زمانی اش، پانصد و پنجاه سال می گردد...!
کانال تاریخ تحلیلی ایران
نظرات بینندگان
در مورد عقب ماندگی ایران درست می گویید اما در مورد قضاوت در مورد افراد نمی توان به راحتی صحبت کرد. میرزا ابوالحسن اگر خیانت کار بود این شرح حال را نمی نوشت تا ایرانی ها از وضع غرب با خبر شوند اما در مورد فراماسون بودن به نظرم فراماسون ها در ایران و جهان به هر صورت در جهت پیشرفت جوامع فعال بودن و احتمالا میرزا برای همین عضو آن شده
و اگر مشکلاتی بوده یا چیزی باید به زمان وقوع آن ها و همه عوامل دقت کنید
تاریخ بسیار فریب کار هست