گروه گزارش/
« علی رضا قلی » جامعه شناس ، نویسنده و پژوهشگر هشتم فروردین بر اثر عارضه قلبی در یکی از بیمارستان های تهران درگذشت .
مجله بخارا در معرفی او نوشته است: ( 1 ) « علی رضاقلی در سال ۱۳۲۶ در شمیران به دنیا آمد. او تحصیلات متوسطه را در رشته ادبی در سال ۱۳۴۶ در دبیرستان بهرام قلهک شمیران به پایان رسانید. در همان سال در رشته علوم سیاسی به دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفت و در سال ۱۳۵۰ موفق به اخذ دانشنامه کارشناسی از دانشگاه تهران شد. پس از گذراندن خدمت سربازی در سال ۱۳۵۳ برای ادامه تحصیل به دانشگاه سوربن و سپس مدرسه سیاسی مطالعات عالی پاریس رفت.
رضاقلی با پیروزی انقلاب اسلامی پایاننامه دکترا را نیمهتمام رها کرد و به ایران بازگشت و بهطور غیررسمی به مطالعه و پژوهش در حوزههای جامعهشناسی و اقتصاد سیاسی ایران پرداخت.
از این پژوهشگر کتابهای «جامعهشناسی خودکامگی» و «جامعهشناسی نخبهکشی» منتشر شده است. همچنین گردآوری و تنظیم درسگفتارهای کلاس روششناسی علوم انسانیِ عبدالکریم سروش و چاپ کتاب «درسهایی در فلسفه علم الاجتماع» در کارنامه او دیده میشود.
«جامعهشناسی اقتصادی ایران: غارتی یا رقابتی»، «شرحی بر تاریخ مبارک غازانی به سبک نهادگرایان جدید» و «تاریخ اقتصاد سیاسی ایران به روایت شاهنامه فردوسی و با روششناسی اقتصاد نهادگرای جدید» کتابهای در دست تالیف و تدوینِ رضاقلی هستند که این ایام مشغول ویرایش نهایی آنها بود . »
« علی رضاقلی میگوید: هیچ راهی برای رهایی اقتصاد ایران از توسعهنیافتگی سراغ ندارم جز اینکه اقتصاددان تاریخ بداند، سیاستمدار پاسخگو باشد و مردم ناظر. رضاقلی اقتصاد سیاسی را تاریخی میداند. از جهل نئوکلاسیکها در این باره انتقاد میکند. شاهنامه یک اثر اقتصاد سیاسی میداند و معتقد است بدون خوانش تاریخ و چرخههای شوم آن یافتن راه حل برای رهایی از دام توسعه نایافتگی امکانپذیر نیست .» ( 2 )
جملات زیر متعلق به این نویسنده فقید ایرانی هستند :
" «ما نیازمند انقلاب بی رحمانه ای هستیم که باید در زمینه افکار و روش و تتبعات ما صورت گیرد.»
«فرانسیس بیکن به بشر آموخت که رنج، تحمل، دقت، تکرار، نو آوری وخلاقیت رمز پیروزی است. آموزش کلیسا را از آن جهت مردود می دانست که روحیه شکاکیت و نوآوری را عرضه نمی داشت، بلکه پیروی صرف شاگردان از استادان را می خواست.»
«ملل دیگر قرن ها مبارزه و فداکاری کردند تا آنچه را که امروز دارند به دست آورده اند.»
«به راستی در ایران تلقی کار دولتی مساوی زمان با پول است و اینکه ساعاتی چرخی در اداره بخورند و پولی بگیرند، در حالی که در یک جامعه صنعتی، تلقی کارمند تعویض کار با پول است که چنین چیزی هیچ وقت در ایران نبوده و نیست.»
«این پدیده که بی جهت از بودجه عمومی بگیرند و کار نکنند، جز لاینفک فرهنگ اقتصادی ایران شده است، کار مفید اداری امروز بیش از یک ساعت نیست، یعنی به ازای یک نفر، هشت نفر وقت تلف می کنند و وبال بودجه عمومی هستند و معلوم نیست در چه زمان و چه کسی قادرخواهد بود این مسئله را حل کند.»
«البته و صد البته که هیچ نظامی با زور چماق سامان نمی گیرد. و بعد از فرو افتادن چماق نه تنها همه چیزاز هم می پاشد، بلکه بافت اجتماعی در مسیر انهدام آن خود به تلاش می افتد.»
«تنها و تنها چیزی در جامعه ماندگار خواهد شد که از میان فرهنگ مردم و روحیه اجتماعی و روحیه کلی و خلاقیت خود توده به مرور شروع به زایش کند و به تبع نیازهای اجتماعی تبدیل به یک نهاد گردد.»
«غیر از سه نخست وزیر ما قائم مقام فراهانی، امیر کبیر و مصدق هیچ کس دیگر به این فکر نبود که درآمد دولت را از طریق رونق صناعت و زراعت و تجارت اضافه کند، بلکه سهل ترین راه را به ظاهر انتخاب می کردند و آن هم بستن مالیات بود.» یکی از علل وجود استبداد و استعمار و فقر و فلاکت ، دانش طبقه ی متفکر جامعه ای است که خودش به نوبه ی خود مبارزه با استبداد را مشکل می کند .
«امیر علاوه بر وقوف، به دقایق و ظرایف گمارشتن افراد قابل به حمایت آنان نیز اهتمام می ورزید.»
«این موضوع نیز جزو فرهنگ ایران شده است که از افراد کاردان و با کفایت خود در هنگام سختی ها حمایت نکند و این کار ی است که به کرات صورت گرفته است.»
«آنچه در اندیشه نوابغ می گذرد به تعبیری انعکاس آن چیزی است که در جامعه می گذرد.»
«تاریخ بشر نشان داده که انسان بهتنهایی قادر به زندگیکردن نیست و همواره دست به مبادله میزند. مبادله تنها راهی است که انسان میتواند از آن طریق بهرهوری را افزایش دهد.»
«ناامنی در ایران به حدی بود که چند شهر زیرزمینی در ایران پیدا شده است؛ یعنی مردم نتوانستهاند در مقابل مهاجمان روی زمین از خود دفاع کنند، در زیرزمین برای خود خانه ساختند تا پس از آنکه مهاجمان رفتند به روی زمین بازگردند! زندگی در ایران همیشه هزینه داشت، اما نتوانستیم هزینه کنترل خشونت را در ایران تأمین کنیم . " ( 3 )
« صدای معلم » ضمن اظهار تاسف و تاثر عمیق خود به مناسبت درگذشت این جامعه شناس آگاه ایرانی و تسلیت به خانواده ایشان و نخبگان دغدغه مند و مسئولیت پذیر ؛ جملاتی را از کتاب مشهور ایشان « جامعه شناسی نخبه کشی » در بخش « مقدمه » و نیز » نتیجه گیری در پایان کتاب می آورد .
« می گویند قائم مقام را توطئه گران دربار قاجار و محمدشاه به کمک ایادی بیگانه کشتند ، و امیرکبیر را به همین شکل به روزگار ناصرالدین شاه نسبت می دهند و مصدق نیز چهل سال تبعید و زندان را مدیون سازمان سیا و پهلوی است . این کتاب می گوید این ها علت قریب هستند ، باید به دنبال عللی گشت که اگر نبودند نظامی پرداخته نمی شد که در آن اصلاح گران توفیقی به پیشبرد مقاصد خود نیابند . آن علت ها ، عللی بودند که استبداد را دامن می زدند و مانع جدی توزیع قدرت بودند و هم جلوی انباشت ثروت را می گرفتند و هم انباشت علم را . زندگی روزمره بود و نیازی به گره گشایی علمی نداشتند و در نتیجه مانع تقسیم کار فکری و مانع انباشت علم و دانش نیز بودند .
کارهای اجتماعی نه خلق الساعه است و نه انفرادی که بتوان آن را به صورت منفک و مجزا در نظر گرفته و مورد بررسی قرار داد .
برخورد تحلیلی با رفتار اجتماعی بیانگر این نکته است که عمل اجتماعی عمل ساخت یافته ای است که در یک نظام روابط متقابل شکل می گیرد . از راه یک بررسی تحلیلی نظام وار می توان به کنه کارکرد و تغییرات یک نظام اجتماعی واقف شد .
برخورد تحلیلی ، مشکل تر از برخورد عوامانه ی ساده است که با مسائل اجتماعی می شود .
با کار تحلیلی عمیق می توان علل عدم توفیق یک فرهنگ عهد عتیق در به دست آوردن حقوق فردی و اجتماعی جدید ناشی از تحولات جدید ناشی از تحولات جدید و صنعتی شدن را فهمید .
اندیشه مرسوم جامعه ی ما ناخودآگاه اول خود را تبرئه می کند و سپس گناه همه ی جنایات را در استبداد و استعمار خلاصه می کند . این در حالی است که در معنی دقیق خواسته های خود و قالب های اجتماعی و چگونگی رشد و نمو واقعیات عینی اجتماعی مسبوق به آن ها تامل نمی کند .
برخورد تحلیلی دقیق ، 4 کار فکری سنگینی می طلبد و چون به قول اینشتین « فکر کردن مشکل ترین کارها نیز هست » ، و این از فرهنگ فرسوده و ناتوان و غیرمولد بر نمی آید ، پس بهترین چاره پیدا کردن « بز بلاگردان » است و چه بهتر که همه گناه یک هزار سال عقب ماندگی و کم کاری در زمینه های مختلف را به گردن استبداد و استعمار بیندازیم .
قرن هاست که در جوامع صنعتی این مشکل حل شده است که ورای این آشفتگی و بی نظمی ظاهری در اجتماع نظمی حاکم است و نظامی وجود دارد و هر کس مسلط به اهرم های فرماندهی آن باشد ، به طور نسبی قادر خواهد بود که آن را در جهت اهداف خود پیش ببرد .
عوامل معمولا ناآشکار و پنهان از نگاه های ساده اندیش در اجتماع ، تشکیل نظامی را می دهند که ناشی از روابط متقابل و فعل و انفعال اعضاء جامعه با یکدیگر و محیط آن هاست . وظیفه یک تحلیل علمی جامعه شناختی ، بیان منطقی ، تبیین و تفسیر روابط اجتماعی است . تصور جامعه در کل و در حال حرکت و فهم کارکرد آن ، کاری پیچیده تر از نگرش یک بعدی است . کار سهل و ساده ای ، آن چنان که فرهنگ های قبیلگی می پندارند ، نیست .
عوام زدگی یک بیماری رقت بار و اندیشه کش اجتماعی است . این فرهنگ عادت دارد ، همانند فرهنگ ماقبل انقلاب اقتصادی و صنعتی ،؛ برای تحلیل های خود از اوضاع اجتماعی ، ملی و بین المللی از مدل های ساده ، سطحی و عامیانه استفاده کند . و تمام نارسایی های اجتماعی را در استبداد ، و استبداد را نیز در خودخواهی های فردی و خودپسندی و بی تقوایی و قدرت طلبی افراد خلاصه کند . یعنی یک پدیده اجتماعی ، که تولد و مرگش را با دیگر پدیده های اجتماعی و رفتار اجتماعی و فرهنگ گذشته پیوند دارد ، را در یک امر اخلاقی فردی خلاصه کند و این در واقع از نظر علمی ، تحویلی ناروا و به زبان دیگر توجیهی غلط است . این گونه طرز فکرها ، پاسخ گوی درک قانون مند جوامع نخواهد بود و هرگز قادر نیست ساز و کار توفیقات اقتصادی و دفاعی و سیطره جوامع صنعتی از یک طرف و ساز و کار ضعف ، سلطه پذیری ، انفعال ، سرخوردگی و چگونگی انهدام سرمایه و توان نیروهای انسانی و مادی جوامع عقب افتاده را از طرف دیگر بیان کند .
نیاز به بازسازی فکری و داشتن تحلیل منطقی و مدل های تحلیلی واقعیت اجتماعی حداقل برای روشنفکران این جوامع بیش از همیشه مورد نیاز است . روشنفکرانی که به دنبال یا همراه مردم بارها در جنگ فرسایشی علیه نظام های پوسیده و از نفس افتاده اقتصادی – سیاسی – اجتماعی شرکت کرده اند و دوباره بعد از یک دوره کوتاه طناب را به گردن خود دیده اند .
یکی از نشانه های پیشرفت فکری – علمی جامعه ، قطع رابطه با تحلیل های ساده عامیانه ، به نفع تحلیل های دقیق تر و منطقی تر و عقلانی تر است . نارسایی فرهنگی به معنی وسیع کلمه را حاصل استبداد و استعمار دانستن همانند این تفکر کهن است که زلزله و تخریب را ناشی از فسق و فجور بی حد و حصر مردم می دانست . در حالی که اتفاق افتادن زلزله و آتش فشان و نظایر آن ، دربردارنده هزاران قانون مندی طبیعی و علل ویژه خود است .
تلاش برای فهم جامعه به صورت دقیق تر و استفاده از مدل های علمی تر برای بیان واقعیات اجتماعی یادگار عصر رنسانس است .
اروپایی ها سعی کردند جامعه را در مجموعه ای از قواعد هماهنگ با کارکرد متقابل و نظم اجزای آن ببینند . این چیزی نبود جز کشف رموز ناپیدای حاکم بر اهرم های فعالیت اجتماعی انسان . تلاش ماکیاول ، هابز ، مونتسکیو ، آدام اسمیت و کانت و امثال آن ها ، جز برای کشف قوانین پنهان قدرت سیاسی ، زندگی اقتصادی و تاریخ به منظور فهم و نظارت بر اهرم های فرماندهی آن چیز دیگری نبود . ماکیاول با نگرش جدید ، نحوه تسلط به قدرت و نگهداری آن را بیان می داشت و می گفت این امر تابع اخلاق نیست بلکه از ساز و کار خاصی تبعیت می کند .در ابتدا، برخورد مکانیکی ساده و علت یابی ساده تک عاملی ، پایه و مایه کارهای علمی - اجتماعی را تشکیل می داد .لیکن به مرور این نگاه نارسایی خود را بروز داد و الگوهای پیچیده ارگانیک که در پی به تصویر کشیدن مجموعه و کشف قوانین آن بود به بیان روابط متقابل رفتار اجتماعی انسان و نحوه تاثیرپذیری و کارکرد آن پرداخت .
در این نوع تحلیل ، نظر بیشتر بر کل مجموعه از یک طرف و روابط متقابل عناصر و اجزاء مختلف جامعه از طرف دیگر است . شرط اصلی تحلیل منطقی از واقعیت اجتماعی در مرحله نخست این است که واقعیت اجتماعی دارای ویژگی های یک نظام است ؛ یعنی این که واقعیت مورد مطالعه دارای ویژگی های زیر است :
«1.واقعیت اجتماعی متشکل از عناصری است که با یکدیگر ارتباط متقابل دارند .
2.کلیت متشکل از مجموع عناصر قابل تبدیل به « جمع » عناصر آن نیست .
3.ارتباط متقابل عناصر و کلیتی که که از آن منتج می شود ، تحت قوانین و ضوابطی جریان دارند که می توانند با تعابیر منطقی بیان شوند . »
با چنین فرضی ، واقعیات اجتماعی جز در یک شکل نظام یافته قابل تحلیل نیستند . در این گونه بررسی ، روش تحلیل از اهم مسائل است ، به نحوی که جریان جامعه را به صورت عوامل متقابل و پیچیده ای ببیند ، به طوری که تغییرات ایجاد شده در یکی از عناصر موجب تغییر در عناصر دیگر گردد و در نهایت فعل و انفعال و انطباق عناصر را بر یکدیگر ملاحظه کند و همین طور بفهمد که هر یک از عناصر تشکیل دهنده حیات جمعی به سهم خود دستاوردی در کل نظام و مجموعه دارد که در تغییرات بعدی آن اثر می گذارد .
بررسی مجرد یکی از اجزاء و عناصر تشکیل دهنده فرهنگ ، روشی عقیم و سترون است . بررسی یکی از ابعاد آن هم به نحو مجزا و با روش عاطفی و احساسی ، روشی عقلانی و علمی نیست . نه تنها این روش در راه تحمیق ملتی است که « به اصطلاح روشنفکران » همّو غم خود را در راه بیداری آن ملت به کار می برند ، بلکه اگر مشکوک و بدبینانه نگاه کنیم ، آبشخورش از همان جاهایی است که می بایست ریشه هایش کنده شوند . اگر این گونه تحلیل ها ناآگاهانه باشد ، نشانه فکری عقیم است که از لعن و نفرین و دعا و صلوات می طلبد که جایگزین نقص فکری – علمی او شده و جبران فقدان تحلیل های عمیق را بنماید . این نوع نگرش کار کسانی و فرهنگ هایی است که برای رهایی از تضادها و گرفتاری ها و عقب ماندگی در حیات ملی و بین المللی ، راهی جز افزایش « مایه های عاطفی » به جای تحلیل واقعی در مبارزه ندارند . در آن زمان که فرهنگ ایران ، با همکاری بیگانگان ، زندان مصدق را به رنج خودسازی ترجیح داد و خود را در گور بیگانگان مدفون کرد و به گفته ایدن « همیشه می خواست و می بایست خوب بماند ...»
یکی از علل وجود استبداد و استعمار و فقر و فلاکت ، دانش طبقه ی متفکر جامعه ای است که خودش به نوبه ی خود مبارزه با استبداد را مشکل می کند . کم نیستند روشنفکران و اندیشمندان قَدَر این مرز و بوم که استبداد کهن را عامل بدبختی همه چیز می دانند و اولیت و آخرین توصیه ی آن ها این است که آن را ریشه کن کنند تا از دوباره به وجود آمدن آن جلوگیری شود .
بررسی پدیده ی اجتماعی استبداد ، به صورت مجرد و ذهنی امکان پذیر نیست ، همان طور که با این شیوه به جنگ استعمار نیز نمی توان رفت . این هر دو پدیده بر سر روابط متقابل اجتماعی و ضعف فرهنگ و عناصری از آن به وجود آمده و تا زمانی که عناصر و اجزاء نظام اجتماعی ما اقدام به رفع و طرد عناصر استبدادپذیر و استعمارپذیر نکند ، این هر دو پدیده ، در لباس ها و شکل های مختلف ، حیات اجتماعی ملی ما را تهدید می کنند . هم جنان که تاریخ گذشته گواهی می دهد ، هر بار که تنها با ظاهر این دو پدیده برخورد شده ، چون بستر زایش آن وجود داشته ، دوباره هر دو پدیدار شده اند .
زمانی می توان با این مساله به صورت جدی برخورد کرد که ریشه های اصلی آن را در بستر تولیدش یافت و از بن خشک کرد . با این دید می توان مشکلات فعلی جامعه را بهتر و عمیق تر دید و ریشه های کهن آن ها را و عناصری را که در حیات آن ها به صورت فعال شرکت می کنند از هم بازشناخت . مجموعه های فرهنگی ، تصادفی به وجود نمی آیند ، عناصر و اجزاء متشکله ی فرهنگ اجتماع نیز از نظر جامعه شناختی ،« بی فایده » و تصادفی ظهور نمی کنند . استبداد ، استعمار ، بافت تجارت خارجی ، ناهنجاری هایی مانند بی قانونی و هرج و مرج ، این هم همه حاصل فعالیت اجتماع است و بی گمان به علت نیاز بخشی از عناصر اجتماع به وجود آمده اند و پاسخ گو به پاره ای از خواسته ها هستند . اگر آن خواسته ها ریشه کن شوند ، یا مسیر رشد یا موضوع آن ها تغییر یابد ، بی گمان در مجموعه بر روی عناصر دیگر تاثیر می گذارند و موجب تغییر در نوع حاکمیت سیاسی یا بافت اقتصادی می گردند .
در نوشته ی حاضر ، ادعایی به بررسی همه جانبه ی مسائل مطروحه نیست ، لکن سعی می شود که لایه عمیق تری از جامعه ملی و سیاست اقتصادی خارجی و عملکرد نخست وزیران آن مورد تحلیل قرار گیرد ، ضمن این که بیشتر توجه بر روی سه شخصیتی است که این کتاب برای اولین بار دست های آلوده اجتماعی را در کشتن آن ها بر ملا کرده است .
کتاب سعی می کند عملکرد متقابل نظام سیاسی حاکم و جامعه را ببیند و نقاط فساد و ضعف را به صورت عمیق تری مشاهده کند و عامل اصلی بدبختی را نیز در لابه لای بافت اجتماعی ایران در پانصد سال گذشته جست و جو نماید . به امید آن این ملت در مبارزات آینده علیه پایگاه های احتمالی جور و ستم داخلی و دشمنان خارجی شناخت بهتر و استقامت بیشتری داشته باشد .
نویسنده در هنگام نوشتن این مطالب به مطلوب خود فکر می کرد که سر همه دوست داشتنی های آن وطن اسلامی و مردمان این سرزمین هستند و اسلام که دین آن هاست . علی رضا قلی ( والا ) – 11 / 10 / 1367 » ( 4 ) «ما نیازمند انقلاب بی رحمانه ای هستیم که باید در زمینه افکار و روش و تتبعات ما صورت گیرد.»
« باری عملکرد ملت ایران در این چند قرن در جا زدن و اتلاف سرمایه های معنوی و مادی این سرزمین بوده است . اگر شاخص این خیانت ها ، چند نفر درباری و سیاست خارجی است ، لیکن عامل تحقق آن ملت است . علم حلاجی فرهنگ ها که علاوه بر دانش نیاز به بصیرت دارد دست پنهان و آلوده ی ملت را در کشتن و تنها گذاشتن این سه نخست وزیر و اتلاف نیروها به خوبی نشان می دهد .اگر اغفالی می بایست صورت بگیرد نیاز به دو طرف دارد . اگر ملتی پانصد سال از راه می ماند مقصر خودش است . اگر هم به کنه این وقایع پی نمی برد خود در آن دست دارد .اگر به اصطلاح رجال و اهل فکر مساله را یک بعدی می بینند باز ناتوانی این فرهنگ است .
متاسفانه امروز ، هماهنگ با بافت جامعه عمیق ترین اندیشه های آکادمیک نسبت به این مسائل در بعد اقتصاد سیاسی و در سطوح سیاسی ( به استثناء موارد بسیار معدود ) سطحی و عوام زده است .
« عوام زدگی یک بیماری رقت بار و اندیشه کش اجتماعی است . ما غالبا در بررسی انحطاط اجتماعی و بلاهای سیاسی ، فکری و اقتصادی ای که دچار می شویم تنها به علل خارجی و عوامل بیرونی توجه داریم و این ریزش تنها نیمی از حقیقت را به دست می دهد زیرا شناخت « بیماری های اجتماعی » درست همچون آسیب شناسی در طب ، بی توجه به زمینه پذیرش مهاجم خارجی و نیز بی تحقیق در بیماری های داخلی ، نیمی از کجی ها ، آسیب ها و عقده های سرطانی ای که معلول علل و شرایط ویژه درونی و « اقتضای مزاج » و « نتیجه شرح حال و کیفیت زندگی » است ، امکان پذیر نخواهد بود . من تا آن جا در این باره پیش رفته ام که معتقدم علت العلل ... همه ی حوادث مثبت و منفی را در تاریخ یا اجتماع باید در درون آن جست ، چه بی آن هیچ « عامل » خارجی نمی تواند در سرگذشت و سرنوشت جامعه ای یک « علت » گردد و از این است که من بر آنم ایران نه از عرب ، بل از هخامنشیان و ساسانیان و دستگاه موبدان شکست خورد و علت زوال تمدن و حیات اجتماعی ایران اسلامی قرن هفتم را نه در یورش مغولان بلکه باید رد انحطاط بینش اسلامی و رواج تعصب مذهبی و زوال حس ملیت ایرانی و رکود و انحراف روح اسلامی جست ...
« همه ی پریشانی ها و شومی ها را به گردن عوامل خارجی انداختن ، اغفال مردم از واقعیت های زشت داخلی است و نتیجه اش نادیده گرفتن و پوشاندن سرچشمه اصلی و کانون های نخستینی است که استعمار یکی از جوشش های آن است .... همه گناهان را به گردن استعمار و امپریالیسم خارجی بار کردن ، یک نوع تبرئه کردم عوامل حقیقی گناه و جنایت است که در پیش چشم ما هستند ... این تلقی که از آن ( اسطوره استعمار ) داریم بیش از آن که مبتنی بر تجزیه تحلیل منطقی و شناخت علمی واقعی باشد با خرافه های افسانه ای و اساطیر آمیخته است . از قدرت و اثر خارجی به گونه ای حرف می زنیم که قدمای ما از غول و شیطان و جن و ارواح پلید موذی سخن می گفتند و این معلول دو عامل است . یکی عدم شناخت واقعی و عینی استعمار ... و عامل دیگر بررسی علمی و تحلیلی استعمار است . زیرا در طول مبارزات استعماری ، ما و روشنفکران ما بیشتر به آن فحش داده اند و علیه آن میتینگ بر پا کرده اند و کم تر از آن حرف زده اند و آن را به مردم شناسانده اند . این شیوه « لعن و نفرین » و « دعا و صلوات » و به عبارتی سنت عاطفی در « تولی و تبری » را که از تربیت غلط مذهبی گونه خویش داریم در زمینه سیاسی و اجتماعی و در دوره « روشنفکری » خود نیز حفظ کرده ایم .
قهرمان مبارزات ملی که با توطئه خو کرده بود ، در اوج پیروزی در انبوه خلق و وطن خویش در رنج غربت به سر می برد و با چشم های حسرت می دید که چگونه آرمان های بلندش با وحدت انگلیس و آمریکا و همکاری سفارتخانه با دربار و انفعال مردم به خطر افتاده و تمام اقشار مردم علیه او همگام شده اند ، در عین حال که در تمام اقشار نیز دوستانی ( غیرکارآمد ) داشت ، کودتا پیروز شد و او تا سه سال در زندان مجرد بود و سپس برای همیشه به تبعید رفت .
در آن زمان که فرهنگ ایران ، با همکاری بیگانگان ، زندان مصدق را به رنج خودسازی ترجیح داد و خود را در گور بیگانگان مدفون کرد و به گفته ایدن « همیشه می خواست و می بایست خوب بماند » ، داور تاریخ گفت تا بر گورش بنویسند :
کسی که در این جا غنوده است
هزار سال در تولد خویش تاخیر داشت
او معاصر خویش نبود
و کاسه ی سفالین فکرش گنجایش خرد دورانش را نداشت
و جسم بیمارش توان پیمودن را
دریغا « که با اشک شوق آمدی »
و در منجلاب سفاهت رفتی" ( 5 )
تایپ : زهرا قاسم پور دیزجی
( 1 ) ایبنا
( 2 ) داستان هژبر یزدانی و بانکهای خصوصی/ کسری بودجه و دست اندازی به اموال ملت در تاریخ ایران/ تحلیلی جدید از چرایی توسعه
( 3 ) ویکی گفتاورد
( 4 ) جامعه شناسی نخبه کشی ، قائم مقام ، امیرکبیر ، مصدق : تحلیل جامعه شناختی برخی از ریشه های تاریخی استبداد و عقب ماندگی در ایران / علی رضا قلی – تهران : نشر نی ، 1377 – چاپ چهلم . صفحات 23 تا 28
( 5 ) همان منبع – صفحات 227 تا 229
پایان گزارش/
نظرات بینندگان
کسانی که شغل معلمی را غصب کردهاند به تساوی زمان و پول نزدیکترند و قوانین و مقرّرات معادلۀ نامساوی را به خوبی حل نکرده است و از غفلت زدگی و توهّم زدگی مبرّا نیست و آسیب رسان به جامعه.