از کوچ خونبار دوست قدیم و همکار خوبم، محسن خشخاشی چهل روز گذشت. در این مدت اصحاب نظر و ارباب قلم؛ آنهایی که می شناختندش و یا کسانی که هرگز او را ندیده بودند در باره ی بیدادی که بر او رفت بسیار گفتند و نوشتند، هر چند از خود او کمتر سخنی به میان آمد.
محسن را از بدو تولدش می شناختم. میان خانه پدری او و خانه ما در کوچه بابا طاهر در خیابان سنایی تنها یک خانه فاصله بود. او آخرین فرزند خانواده بود که پس از چهار خواهر و یک برادر بزرگتر پا به عرصه وجود نهاد. هم از این جهت، به شدت مورد علاقه و توجه خاص همهاعضای خانواده قرار داشت و هیچ یک از بچه های آن کوچه و محله جنوب شهری را جرأت نبود که کمترین شیطنتی در حق او روا دارد و آزار و اذیتی به او رساند. با این حال او نیز چون دیگر بچه های آن کوچه و محله، بر کشید و برومند شد و در نهایت، کسوت معلمی را بر تن کرد، که سخت بر قامتش برازنده بود. اگرچه عموم همکاران، دانشجویان و دانش آموزانش او را به عنوان معلمی وظیفه شناس، منظم، دقیق، سخت گیر، پرتلاش و مسئول می شناختند، در تعبیر خودش فردی معمولی و «متوسط الحال» می نمود که تنها می کوشید آنچه را وظیفه وجدانی و اخلاقی اش می دانست، ادا نماید. می گفت: « نه خیلی بد اخلاقم و نه خیلی خوش اخلاق!» اما با نگاه پُر مهر و کلام شیرینش از همگان دل ربایی می کرد و این «دل ربودن» برجسته ترین ویژگی اخلاقی اش بود. گویی اوحدی مراغه ای، این غزل بسیار زیبا و دردناک را در وصف آن دوست عزیز سروده است:
دلها بربودند و برفتند سواران |
ما پای به گِل در شده زین اشکِ چو باران |
او رفت که روزی دو سه را باز پس آید |
ما دیده به راه و همه شب، روزشماران |
بر کشتنم ار شاه سواری بفرستد |
با شاه بگویید که کشتند سواران |
اندیشة باران نکند غرقة دریا |
ای دیدة خونریز، میندیش و بباران! |
این حال که ما را به جز او یارِ دگر نیست |
حالی است که مشکل بتوان گفت به یاران |
ما را به بهار و سمن و لاله چه خوانی؟ |
دریاب کزین لاله چه روید به بهاران؟ |
آهن که چه دید از غم آن چهره، بگویید |
تا آینه پیشش نزنند آینه داران |
گر دوست دوایی ننهد بر دل مجروح |
مَرهم ز که جوید جگر سینه فگاران؟ |
صد قصه نبشت «اوحدی» از دست غم او |
وین غصه یکی بود که گفتم ز هزاران |
آنچه از پی می آید، گفت و گویی است بس ساده و صمیمی که یکی از دانش آموزان دبیرستان تیزهوشان شهید بهشتی با او انجام داده و در نشریه دانش آموزی نگرش در اردیبهشت 1387 در همان دبیرستان منتشر شده است. جملاتی که درون [ ] قرار دارد از مصاحبه کننده است و به چاشنی طنز آمیخته، که در عین حال شیرینی خاصی به این گفت و گو داده است.
محمد گودرزی، دبیر تاریخ دبیرستان تیزهوشان شهید بهشتی
*
نگرش: فکر می کنم اگه ما می خواستیم از آقای رئیس جمهور هم وقت بگیریم، این قدر تو دردسر نمی افتادیم، ولی بالاخره یک وقت بین کلاس ها به دست آمد. در این 25 دقیقه خیلی چیزها یاد گرفتیم و انصافاً مصاحبه شیرینی بود. زیاد نمی خواهم سر شما را درد بیاورم. مشغول خواندن مصاحبه شوید:
نگرش: با عرض سلام، در ابتدا خودتون را معرفی کنید.
من محسن خشخاشی هستم، متولد سال 1350 در بروجرد.
نگرش: در باره ی تحصیلات تان کمی توضیح دهید.
دوران دبستان را در دبستان ناصرخسرو گذراندم. دوران راهنمایی را در مدرسه شهید چمران، سال اول دبیرستان را در مدرسه امام خمینی (ره) یا همان دبیرستان پهلوی سابق و سه سال باقی مانده را در دبیرستان بحرالعلوم سپری کردم. رشته من ریاضی فیزیک بود و در سال 68 دیپلمم را گرفتم. همان سال هم در رشته «فیزیک کاربردی حالت جامد» در دانشگاه مشهد قبول شدم. بعد از آن در سال 72 فارغ التحصیل شدم، بعدش رفتم سربازی، از سال 73 تا 75 را در بندرعباس خدمت کردم [چقدر که گرما نخوردید؟!] سال 75 به بروجرد آمدم. سال 76 به استخدام کارخانجات نساجی بروجرد درآمدم. سرپرست سالن ریسندگی در شیفت، بعد از یک سال و نیم، به دلایلی از آنجا استعفا دادم و به آموزش و پرورش آمدم، یعنی از سال 78. در سال 81 به اتفاق دوستم آقای شعبانزاده [همین دبیر فیزیک سوم خودمون] تصمیم گرفتیم که برای فوق لیسانس بخوانیم. من «ژئوفیزیک» دانشگاه آزاد تهران قبول شدم [خدا میدونه چقدر خرج تحصیل کردین!] و ایشون هم دانشگاه دولتی یزد. در سال 83 فارغ التحصیل شدم، در حالی که اینجا هم درس می دادم.
نگرش: رشته ای که در مقطع فوق لیسانس انتخاب کردید با شناخت و علاقه همراه بود؟
بله، ژئوفیزیک یک رشته کاربردی فیزیک است. رشته فیزیک معمولاً محاسباتی و خشک است اما ژئوفیزیک ترکیبی است از فیزیک و زمین شناسی که بیشتر بچه های فیزیک در آن موفق ترند.
نگرش: معدل تان در این مقطع چند شد؟
من در این مدت دو سالی که در این دوره درس می خواندم، همزمان مشغول به تدریس هم بودم؛ هر هفته سه روز در بروجرد درس می دادم و چهار روز به تهران می رفتم. معدلم 17.61 شد که معدل خوبی به حساب می آمد.
نگرش: در حال حاضر در چند مرکز تدریس می کنید؟
تدریس من در آموزش و پرورش محدود است به دبیرستان شما و دبیرستان سما پسرانه.
نگرش: در سطح آموزش عالی چطور؟
اکثر دانشگاه های بروجرد و حومه، که می توان دانشگاه های آزاد و پیام نور، دانشکده سما و مدت کمی هم مرکز علمی کاربردی را هم نام برد.
نگرش: این همه که خود را مشغول تدریس کرده اید، دلیل آن مسائل اقتصادی است یا علاقه به تدریس؟
بحث وضعیت اقتصادی است. چرا که اگر بحث علاقه باشد، من مایلم که زمان تدریسم کمتر بشود و کیفیت کار بالاتر برود. مثلاً اگر من هفته ای 24 ساعت تدریس داشته باشم، کیفیت کارم خیلی بهتر از اینه که از ساعت 8 صبح که می روم، غروب برمی گردم و فقظ هم اگر کار فردام واجب باشه، می توانم مانوری روی درسی که فردا می خواهم بدهم داشته باشم وگرنه، نه. و این مسئله تأثیر منفی روی کار ما دارد [الان که خیلی سرشون شلوغه، تدریسشون به این خوبیه، اگه سرشون خلوت بشه، چطوه درس می دن؟!]
نگرش: الان که ما در سال دوم هستیم، نسبت به سال اول تفاوت بسیار در رفتار شما مشاهده می کنم. مثلاً بیشتر می خندید و یا به اندازه سال اول خشک نیستید. دلیل این تغییر رفتار چیست؟ آیا همیشه با سال دومی ها اینطورید یا امسال تغییر رویه داده اید؟
نه بحث تغییر رویه نیست. بچه ها وقتی پایه اولند با اخلاق ما آشنا نیستند و اگر روال کار طوری باشه که نرمشی نشان دهیم، کنترل کلاس از دستمان خارج می شود. اما وقتی بچه ها به پایه دوم بیایند خیالم راحت شده که با اخلااق من آشنا هستند و می دانند که به چه چیزهایی حساسم و به چه چیزهایی نه.
نگرش: در دورة تحصیل در دبیرستان هم امتحانات تان سخت بود؟
در دوران ما دبیرستان بحرالعلوم یکی از بهترین دبیرستان های شهر بود و بهترین دبیرها را داشت. مثل همین جا، البته تعریف از خودم نیست. دبیر فیزیکمون آقای گندمی بود، آقای بهروش دبیر هندسه، آقای پارسا دبیر مثلثات و ... تازه هر کدام شخصیت و منش خاص خود را داشتند ، یعنی همان قدر که خوب درس می دادند، همان قدر هم امتحانات سختی می گرفتند. باید به این نکته دقت کرد که سختی به خاطر خود بچه هاست و هر چه هم که امتحان سخت تر بشود، کار منِ دبیر سخت تر می شود. شما فکر نکنید سخت درس دادن و سخت امتحان گرفتن و سخت تمرین حل کردن کار آسانی است. اگر کار را من آسان کنم، به نفع خودم هست. بیام سر کلاس، چهارتا مسئله آسان بگویم و یک امتحانِ آسان هم بگیرم. ولی در عوض من میام کارم رو جوری انجام می دهم که خیالم از بچه ها آسوده شود. اگر چه بچه ها در این مقطع ممکن است از کار ما دلخور بشوند، ولی در آینده قضاوتشان این گونه نخواهد بود و اگر زمان بگذرد، آنها می فهمند که چقدر از من یاد گرفته اند و چقدر از من یاد نگرفته اند، گذشت زمان قضاوت را از «حال» خیلی بهتر می کند.
نگرش: برداشت من این است که شما همین امتحانات سخت و سختگیری ها را گذرانده اید و نتیجه هم گرفته اید و حالا دارید روی ما اجرا می کنید. این درست است؟
بله؛ من بزرگترین ضربه را از معلمی خوردم که در کلاس درس فقط می خندید و مسئله حل نمی کرد! نتیجه اش هم این شد که موقع کنکور، کمترین درصد نمره را در همان درس گرفتم. اگر آن سال، ما آن درس را آبکی رد نمی کردیم و آن گونه به ما درس نمی دادند، شاید الان در موقعیت بهتری بودم. البته باید به این نکته نیز توجه کرد که زندگی همیشه در حال تغییر و تحول است.
نگرش: بحثی در بین مدیران آموزشی مطرح است مبنی بر این که هر ساله اُفت درسی در میان دانش آموزان افزایش می یابد. نظر شما در این باره چیست؟
من هم به این مسئله معتقدم. متأسفانه به دلیل این که بحث تحصیل در جامعه ما بی ارزش شده، این بحث در همه جا دیده می شود. وقتی دانش آموزی می بیند که مثلاً پدر یا برادر بزرگترش که درس خوانده اند به هیج جا نرسیده اند و فلان فامیل شان که درس نخوانده و با یک شغل آزاد و حتی شغل های کاذب مثل دلالی داشته اند به یک جایی رسیده و مال و منالی کسب کرده اند، کم کم روی او اثر می گذارد. این مسئله باعث می شود که درس خواندن در جامعه چیز بی ارزشی تلقی بشود.
نگرش: از این قضیه بگذریم، در روز، وقت فراغتی هم برای خودتان دارید؟ کتاب می خوانید و یا فیلم نگاه می کنید؟
معمولاً نه. نیّتم در ابتدای هر ترم تحصیلی این است که از وقت هفتگی مقداری را برای خودم نگه دارم. اما به دلیل فشارهای مختلفی که از هر جا وارد می شود، باز هم این قضیه از دست من خارج می شود! برای مثال همین مدرسه خودتان؛ من به دلیل این که احساس کردم که این بچه ها به کلاس فوق العاده نیاز دارند- و در این مدسه فقط بحث وظیفه است و بحث مالی اش اصلاً مطرح نیست – مجبور شدم از وقت خالی و آزاد خودم بزنم و در این چند هفته آخر، کمی کمک بچه ها باشم. در واقع هر کار که می کنم اصلاً نمی توانم وقتی برای خودم پیدا کنم. مثلاً این ترم، تنها ترمی است که بیشترین وقت آزاد را دارم که آن هم فقط دو تا صبح است و آن را به انجام کارهای اداری خانه ای که می سازم اختصاص داده ام. نهایتاً وقت اندکی که می ماند، آخر شب است که اگر بتوانم مطالعه ای بکنم و کتابی بخوانم.
نگرش: آخرین و یا بهترین فیلمی که تا به حال دیده اید؟
دیشب – نهم اردیبهشت – علی سنتوری را دیدم و به نظرم فیلم قشنگی آمد. البته هر کسی سلیقه خاص خودش را دارد. به نظر من برخی از فیلم های خارجی ماهیت و جذابیت شان خیلی بالاست. برای مثال، من فیلم نیکیتا که را دیدم خیلی خوشم آمد و باز هم می گویم که هر کسی سلیقه ای دارد. ولی برای من، جدای ایرانی یا خارجی بودن، پیامی که فیلم می دهد خیلی مهم است. و باز هم فیلم رقصنده با گرگ را که دیدم خیلی برایم جالب بود و فیلم دیگری که همان بازیگر نقش آفرینی می کرد.
نگرش: مل گیبسون را می گویید؟
بله، فیلم های این هنرپیشه از جذابیت و گیرایی خاصی برخوردار است. ولی فیلم های ایرانی اکثراً این طور نیستند.
نگرش: قرمز یا آبی؟!
من اهل فوتبال نیستم اما جالب اینجاست که با دو تن از دوستانم که جمعه ها بیرون می رویم و چیزی می خوریم. این ها را دسته بندی کردیم. یکی روی برد پرسپولیس سور می دهد، یکی روی مساویش و یکی روی باختش که مربوط به من است! ولی اهل فوتبال نیستم. اوایل فوتبال نگاه می کردم اما در یکی دو سال اخیر و مخصوصاً در یک بازی با عربستان که به شکل مفتضحی باختند، به این تتیجه رسیدم که هر وقت به اینها امید داشته باشی ناامیدت می کنند. به همین دلیل دل بستن به آنها غلط است و از آن موقع به بعد فوتبال نگاه نمی کنم.
نگرش: بهترین یا جالب ترین هدیه ای که روز معلم گرفته اید چه بوده است؟
معمولاً بهترین هدیه مواقعی بوده که بچه ها به صورت یکپارچه عمل کرده اند. در همین دبیرستان هم پارسال یکی از کلاس های دوم همین کار را کرد که یک نقاشی قشنگ روی تابلو کشیدند و یک نفر هم به نمایندگی از بقیه یک متن زیبایی را خواند و این از بقیه برای من جذاب تر بود.
نگرش: یک خاطره یا اتفاق جالب در زندگی یا زندگی کاری تان برایمان نقل کنید؟
یکی از اخلاق های من زمان تدریس این است که وقتی درِ کلاس را می بندم به هیچ عنوان کسی را راه نمی دهم و خیلی ها هم گلایه می کنند که چرا این طوری رفتار می کنی؟ باید برای شما بگویم که در مدتی که من در تهران مشغول به تحصیل بودم، ساعت ده شب با اتوبوس از بروجرد راه می افتادم و ساعت 4 صبح تهران بودم و باید می ایستادم تا مترو باز می شد و با آن به دانشگاه بروم، همیشه سر ساعت 7 صبح در کلاس درس بودم در حالی که کلاس ساعت 8 شروع می شد. یک شب اتوبوس در راه خراب شد و با تمام مشکلات من 5 دقیقه دیرتر از استاد رسیدم. وقتی وارد شدم این استاد چنان برخورد تندی با من کرد که تا به حال با من نشده است. از این روست که اکثر کارهایم را سر وقت انجام می دهم و دقیقم و می خواهم که دیگران هم دقیق و وقت شناس باشند.
نگرش: محیط دانشگاه را می پسندید یا مدرسه را ؟
هر کدام ویژگی های خاص خودشان را دارند. در محیط مدرسه تعداد دوستان زیادتر است اما عمق دوستی ها گذرا و سطحی است. در دانشگاه دوستان کمتری داشته ام ولی عمق دوستی با آنها بسیار عمیق تر بوده است. چنان چه بهترین دوست زندگی ام را در همین دوران دانشگاه یافته ام و هنوز هم دوستی ام با او ادامه دارد. حتی بعضی از اعضای فامیل به میزان دوستی ما غبطه می خورند، نام این دوست ... است. [به علت امکان دست یابی بچه ها به ایشان و افزایش تقاضا برای گرفتن نمره از آقای خشخاشی از بازگو کردن نامشان معذوریم!]
نگرش: از نظر تدریس کدام یک را انتخاب می کنید؟
من با هر دو هیچ مشکلی ندارم و هر کدام هم روال خاص خوشان را دارند و من در هر دو محیط دوست دارم مطلب را طوری بگویم که شنونده یاد بگیرد. اما در مدرسه حساسیتم بیشتر است.
نگرش: با بیان کلمات زیر اولین عبارتی را که به ذهنتان رسید بیان کنید:
فیزیک: علم طبیعت و ماهیت
مدرسه: محل انسان سازی
دانشگاه: محل حرفه ای شدن در یک رشته
تدریس: ذکات علم
تحصیل: نردبانی به سوی ترقی
آقای محرابی: یک مدیر خوب [برای من جالب است که چرا همه همین را می گویند؟ شما می دانید؟!]
آقای خشخاشی: یک معلم معتدل
نگرش: آرمان یا آرزوی زندگی آقای خشخاشی؟!
ببینید، آدمی به آرزوهایش زنده است و آرزوهای انسان هم دو دسته اند: کوتاه مدت و بلند مدت. آنهایی که کوتاه مدت اند معمولاً انسان به آنها می رسد، اگر آرزوهای خیلی بعیدی نباشند. شاید یکی از آن آرمان های بلند مدت که همه هم آن را آرزو دارند، این است که به یک رفاه نسبی برسند و این نیاز به تلاش دارد و من هم دارم تلاش می کنم. اگر به آن رسیدم که خوشحال می شوم و اگر نه، باز هم نارحت نمی شوم. زیرا تلاش خودم را کرده ام.
نگرش: آقای خشخاشی از نظر شخصیتی چگونه آدمی است؟
من خودم این برداشت را دارم که آدمی متوسط الحالم. یعنی نه خیلی بداخلاقم و نه خیلی خوش اخلاق. سوای این قضیه در زندگی ام سعی کرده ام طوری رفتار کنم که پیش وجدانم جای شک و شبهه ای نبوده و از نظر اخلاقی زیر سؤال نباشم و همیشه این مطلب در ذهنم بوده که ایرانی ها در گذشته سه آرمان داشته اند: پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک! و واقعاً سعی کرده ام به این سه برسم، اما نتوانسته ام!
نگرش: حرف آخر؟
حرف آخر من نصیحتی به بچه هاست. من خیلی دوست دارم در این موقعیت نزدیک به امتحانات خرداد ماه، بچه ها حداکثر تلاش خوشان را بکنند. من همة آنها را به چشم خواهرزاده ها و برادرزاده هایم می بینم. برای همین است که برای آنها ارزش و احترام قائلم و امیدوارم در تابستان ما کلاس تجدیدی نداشته باشیم.
این قضیه حق گرفتنی است، قدمت تاریخی دارد. اما در مورد ما معلمین، که معمولا در کناری نشسته و منتظریم تا دیگران مشکلات ما را حل و فصل کنند ، تومنی دوزار فرق دارد!
همان گونه که واضح ومبرهن است، وقتی مشکلی ،خصوصا حقوقی و اقتصادی برای سایر قشرهای حقوق بگیر،اعم از کارمند و کارگر پیش می آید، می بینیم که همه یک دست وپی گیر ،تا بالاترین مراجع ،دفاع از موجودیت حقوفی و شغلی خود را اولویت اول زندگی خود می دانند،تا آنجا که تا به اهداف برحق خود نرسند دست از تلاش برنمی دارند و اتفاقا همیشه هم نتیجه می گیرند.
در مورد معلمان اما، بیشتر مواقع این تلاش ها ابتر می ماند .
شاید یک دلیلش این باشد که فرهنگ شفاهی در میان ما معلمان بالاست و به عنوان مثال عادت زیاد ما به پُر گویی و دوری گزیدن از فرهنگ نوشتاری موجب شده است که صدای معلمان در دنیای ارتباطات ،در رسانه ها و افکار عمومی انعکاسی نداشته باشد !
معلمان باید با استفاده از ظرفیت های قانونی و ظرفیت های موجود با حداکثر توان پی گیر حقوق قانونی خود باشند .
معلمین باید یک دست ویک صدا و در چارچوب قانون ، پیگیر مطالبات خود باشند ؛چنانچه عملا می بینیم،حقوق سایرکارمندان بی سروصدا افزایش های 50 درصدی و بیشتر پیدا می کند ولی وقتی نوبت معلمین می شود،همه آه و فغان از کمی بودجه دارند، چون دیواری کوتاه تر از دیوار معلم نیست !
در یک نمونه ی واضح، با قبول اینکه این موضوع، کار درستی هست ،می بینیم یک جوان 26 ساله با شغل نظامی،برای ساخت واحد مسکونی خود وام 100میلیون تومانی بااقساط ماهیانه 100هزارتومان دریافت می کند ولی یک معلم با30سال سابقه ودر سنی که در دوره میان سالی است،برای مسکن،درمان وهر نیاز ضروری دیگر،برای یک وام 10میلیون تومانی وبا سود بالا به هر وسیله ای باید متوسل شود تا بلکه بتواند این وام را دریافت کند.
در هر صورت ،همان طور که تا حالا هم تجربه کرده ایم،حق دادنی نیست،و حتما باید برای آن تلاش قانونی و جدی صورت گیرد .
آری حق دادنی نیست،گرفتنی است...
حالا دیگر چهلم محسن خشخاشی هم برگزار شد و قدری فضای شهر و کشور و حتی دنیا از تکانة خبر قتل او روی آرامش به خود دید. اما هرچه در ذهنم جست و جو میکنم در هیچ برگی از تاریخ ایرانزمین نخوانده ام که معلمی در کلاس درس، بدین گونه سهمناک با تیغ جفا از پای به درآید. این رخداد سهمگین نشان از پریشانی احوال آموزش و پرورشی دارد که در سیاستهای خرد وکلان سالهای اخیر بدان توجه نشده است. با وجود تمامی این نشانههای آشکار، گویی از همان ابتدای این حادثة شوم،که پیکر نیمهجان مرحوم خشخاشی را در آمبولانس نهادیم، برخی با کماهمیت جلوه دادن این حادثه کوشیدند تا از گزندگی و تلخ ناکی آن بکاهند و بعضی دیگر نیز با ژستی روشنفکرمآبانه، گناه این فاجعه را بر گردن محسن خشخاشی نهادند که چهره در نقاب خاک دارد و آنان که او را میشناسند به خوبی می دانند که اگر زنده بود قدرت استدلال و دفاع از عملکردش دهانشان را میخکوب میکرد. اما حقیقت آن است که ابعاد این فاجعه تا بدان اندازه اندک نیست که با سرپوشنهادن بر آن بتوان اوضاع آموزش و پرورش را گلستانی خوش آب و رنگ جلوه داد و در انتظار گلها ومیوههای آن به انتظار نشست بلکه این اتفاق را میباید تکانهای بزرگ به نشانه ی ناکارآمدی نظام برنامهریزی و مدیریت آموزش و پرورشی به شمار آورد که خالی از بنیانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است.
این رخداد سهمناک خطر تباهی اعتقاد به بنیانهای دینی و ملی درخت تناوری را نشان میدهد که برای رسیدن به امروز خود، با خون شهیدانی آبیاری شده است که صادقانه برای دفاع از سرزمین خویش در برابر دشمنی معلوم و محسوس جنگیدند؛ اما ای شهان کُشتیم ما خصم برون/ ماند زو خصمی بتر در اندرون.
در اوضاع امروز کشور عزیزمان و در میان هجمهی ناآشکار فرهنگی و بیقدری وزارت آموزش و پرورش و کارکنانش، دانشآموزانی پرورش مییابند که جز اضطراب حاصل از فضای دلگیر مدرسه و امتحان و کنکور ثمرهای از کلاسهای درس نمی یابند و از سخرهگرفتن آن ابایی ندارند. این سخنان برای کسانی که در کلاس های درس مدارس، سالها به تدریس نپرداخته باشند ، سخنانی بیهوده و بیمعنی است اما برای کسانی که موهای خود را در آغاز جوانی، چون من، در آسیاب آموزش و پرورش سفید کرده باشند سخنانی ازسر درد و دلسوزی و نه به نشانهی حمله به جبههی خودی است.
همکارانی که چون بنده در مدارس این کشور به تدریس پرداختهاند به خوبی می دانند که سخنان معلمِ فاضلی که با لباس کهنه وارد کلاس های درس می شود برای دانشآموزان دلپذیر نیست. آری هر روز که میگذرد شاهد ضربه هایی هستم که پنهانی بر جان بسیاری دیگر از همکارانم می نشیند و حسرت ناتوانی دستهای سیمانیام مرا نیز چون آنان، بیقرار میسازد.
درست بدان سان که از ناتوانیم در یاری همکار غرق در خونم، هنوز نالان و بیقرارم و در جستجوی مرهم زخمهای خانوادهاش به هر سو نگران.
بحران منابع يا بحران مديريت متمركز ؟
نگاهي به ضرورت ها و چالش هاي آموزش و پرورش در ارتباط با بخش خصوصي
اين روزها اخبار مربوط به آموزش و پرورش همراه با اتفاقات ناخوشايندي در حوزه روابط شاگرد و معلم در ذهن خواننده و شنونده تداعي مي شود . تنبيه فيزيكي منجر به جرح دانش آموزان، كشتن معلم بروجردي توسط شاگرد دبيرستاني و اخباري از اين دست را مي توان جزيي جدايي ناپذير از اخبار مربوط به نهادي محسوب كرد كه متولي تعليم و تربيت فرزندان مردم بوده و اهداف فرهنگي و ايدئولوزيك خاصي نيز براي خود ترسيم نموده است . در كنار اين معضل، همه ساله و در فصل ثبت نام ها شاهد تنش بين والدين و مديران مدارس بر سر اخذ وجوهي هستيم كه بر اساس اصل سي قانون اساسي گرفتن آن به صراحت رد شده است ؛ اما مديران و مسئولان مدارس با اشاره به مشكلات مالي مدارس و هزينه هاي جاري، بر گرفتن آن تحت عناوين متفاوت و متنوع اصرار دارند . كمبود منابع و ناتواني مدارس در تامين هزينه هاي جاري و اوليه خود در حالي است كه سرانه تمام شده امسال (سال 93) آموزش و پرورش برای هر دانش آموز 1850000 يك ميليون و هشتصد و پنجاه هزار تومان بوده است.(1)
اما چرا مبلغ نسبتا بالايي كه دولت به عنوان سرانه دانش آموزي به آموزش و پرورش تزريق مي كند، براي اداره مدارس دولتي ناكافي است و اين مدارس به شهادت مديران و معلمان و اوليا، حتي در پرداخت هزينه آب و برق مصرفي خود به نهادهاي ذي ربط دچار مشكل هستند؟ نزديك ترين پاسخ به واقعيت را مي توان در سنگين و حجيم بودن بوروكراسي دولتي پيدا كرد كه اين حجم از پول را براي هر دانش آموز جاري مي كند اما در اصلي ترين نقطه يعني مدرسه ، اثري از آن ديده نمي شود. مهمترين حوزه اي كه اين بودجه عظيم را به راحتي مي بلعد و اثري از آن باقي نمي گذارد، حقوق كاركنان است به طوري كه در حدود نود و نه درصد بودجه آموزش و پرورش صرف پرداخت حقوق مي شود . علي اصغر فاني وزير آموزش و پرورش در يك سخنراني به وضعيت مالي و اعتباري اين وزارتخانه چنين اشاره مي كند : اعتباراتي كه در سال جاري (93)در اختيار آموزش و پرورش است ،قريب بيست و يك هزار ميليارد تومان است . بودجه امسال هم نسبت به سال گذشته بيست و شش درصد رشد داشته و اين در حالي است كه بودجه دولت يازده درصد رشد داشته است كه نشان مي دهد دولت به اهميت آموزش و پرورش واقف بوده است و در حد وسع خود به آموزش و پرورش رسيده است اما ما بايد در اينجا عرض كنيم كه از اين بيست و يك هزار ميليارد تومان قريب نود و نه درصد صرف پرداخت حقوق مي شود. و آموزش و پرورش با يك درصد باقيمانده كه دويست سيصد ميليارد مي شود، بايد به امر برنامه ريزي و كيفيت و ... بپردازد و اين شدني نيست . (2 )
در اينجا نكته مهمي از سوي وزير آموزش و پرورش بيان مي شود كه به اندازه اهميتش مورد توجه كارشناسان و اقتصاددانان و تحليل گران حوزه تعليم و تربيت قرار نمي گيرد. ما با نهادي روبرو هستيم كه اولا قريب به نيمي از كارمندان و حقوق بگيران دولت را در خود جاي داده است، ثانيا يكي از كلان ترين بودجه هاي سالانه را به خود اختصاص داده است و ثالثا تقريبا همه اين بودجه را به صورت ماهانه بين كاركنانش تقسيم مي كند .
در اينجا اين سوالات مطرح مي شود كه تكليف امر مهم پزوهش و تحقيق و فناوري در نهادي كه بزرگترين مسئوليت در قبال فرهنگ و مهمترين نقش در تربيت شهروند را دارد چه مي شود؟ آموزش و پرورش چگونه و با تكيه بر كدام منابع مي تواند به تحقيق و مطالعه و انتشار يافته هاي خود در باره آسيب هاي اجتماعي مختص سنين مختلف دانش آموزان بپردازد؟ نهادي كه در تامين ابتدايي ترين نيازهاي سخت افزاري خود مانند ميز و نيمكت ناتوان است، چگونه مي تواند فضايي نشاط آور و قابل قبول براي دانش آموز و معلم فراهم كند ؟ آيا تجميع 40 تا 50 دانش آموز در چارچوبي محدود و بسته به نام كلاس درس و گماشتن معلمي با حقوق ناكافي بر اين تعداد دانش آموز باعث تنش هاي خطرناك بين آنها نمي شود؟ كيفيت آموزشي در كجاي اين داستان قرار مي گيرد؟
اما چاره كار چيست؟ در يك محاسبه ساده نكته اي جلب توجه مي كند كه اگر دولت مبلغ يك ميليون و هشتصد و پنجاه هزار تومان را مستقيما و به شكل سوبسيد آموزشي در اختيار اوليا قرار دهد، آيا اين افراد نمي توانند فرزند خود را در مدرسه اي با تراكم دانش آموزي كمتر و كيفيت و امكانات بيشتر ثبت نام كنند؟ طبق اطلاعات و آمار و ارقان موجود، در بيش از نود درصد مناطق كشور، مدارس غير دولتي رقمي كمتر از اين مبلغ را به عنوان شهريه از دانش آموزان خود دريافت مي كنند . اين مدارس خود متولي پرداخت حقوق معلمان خود بوده و كاركنان خدماتي خود را نيز تحت پوشش بيمه قرار مي دهند .
در سال تحصیلی 93-92 تعداد 1165126 نفر دانش آموز در مدارس غير دولتي سراسر كشور به تحصيل مشغول بوده اند.در اين سال همچنين بيش از يازده درصد از كلاس هاي درسي سراسر كشور در مقاطع مختلف تحصيلي در اختيار مدارس غير دولتي بوده است.(3)
چنانچه تعداد دانش آموزان مدارس غير دولتي در سال گذشته را در ميزان سرانه پرداختي دولت به هر دانش آموز در مدارس دولتي ضرب كنيم ، رقمي معادل 2155250000000 به دست مي آيد. اين رقم ميزان صرفه جويي دولت و آموزش و پرورش به خاطر وجود مدارس غير دولتي در كشور است كه با وجود مشكلات و دست اندازهاي مالي،اجرايي ،حقوقي و ... هنوز هم مشغول فعاليت هستند. اين ميزان صرفه جويي حتي فراتر از برخي بخش هاي اقتصادي و صنعتي است كه با عنوان غيردولتي فعاليت كرده اما همواره از خوان دولت و وام هاي كلان و سوبسيدهاي متنوع برخوردار بوده اند. به ارقام بالا مي توان استخدام تعداد زيادي پرسنل در جهت اهداف خدماتي و آموزشي و ... را اضافه كرد كه بار هر چند كوچكي از دوش دولت در زمينه استخدام و اشتغال بر مي دارد .
مخالفت ها و انتقادها
حال سوال اين است كه در شرايطي كه كشورهاي توسعه يافته در مسير كوچك شدن هر چه بيشتر دولت ها گام برمي دارند، چرا برخي مخالفان و منتقدين، اين ضرورت مهم را با استناد به برخي اشكالات و ايرادات موجود در اين مدارس انكار كرده ويا رشد بخش غير دولتي و مشاركت آن در آموزش و پرورش را با سوءظن نگاه مي كنند؟
به طور كلي مخالفت ها با رشد بخش غير دولتي در آموزش و پرورش را مي توان در چند دسته طبقه بندي كرد. برخي مخالفت ها صبغه ايدئولوزيك داشته و از منظر باورهاي چپ با هر گونه خصوصي سازي و كاهش دخالت دولت ها مخالفت مي كند .در گستره جهاني اين باور منجر به گسترش نقش دولت و دست اندازي آن به همه جنبه هاي حيات اجتماعي و در نهايت توتاليتاريزم شديدي شد كه بلوك شرق را در خفقان سياسي و ركود اقتصادي فرو برد و سرانجام به فروپاشي اين كشورها منجر شد . اين گفتمان در ايران علاوه بر اشكالات فوق ، واجد تناقضات و كمپلكس هاي دروني زيادي است كه آن را تا سطح يك جريان هميشه ناراضي و سلبي تنزّل مي دهد . به عنوان مثال در ارتباط با آموزش و پرورش ، اين جريان به اخد برخي وجوه از دانش آموزان در مدارس دولتي معترض است و آن را مغاير اصل سي قانون مي داند كه البته موضعي كاملا درست است . اما از سوي ديگر به ثبت نام داوطلبانه دانش آموزان در مدارس غير دولتي هم با عناويني چون تشديد شكاف طبقاتي حمله مي كنند . اين در حالي است كه افزايش تعداد مدارس غير دولتي و دانش آموزان موجود در آنها باعث باز شدن دست دولت در ارائه خدمات رايگان به مدارس دولتي موجود مي شود و از اين طريق قشر محروم جامعه نيز از امكانات آموزشي رايگان و تصريح شده در قانون اساسي آن هم با كيفيت بالاتر برخوردار مي شوند.
گروهي ديگر از مخالفت ها بر جنبه فني و كيفي تاكيد دارند و معتقدند اين مدارس كيفيت لازم در قياس با مدارس دولتي را ندارند . اين درحالي است كه مدارس غير دولتي به خاطر شركت در رقابتي جدي و افزايش توان جذب دانش آموز، بسيار جدي تر از مدارس دولتي به ارتقاي كيفيت آموزشي مشغولند و آمار بالاي قبولي فارغ التحصيلان اين مدارس در دانشگاه ها نيز مويد اين ادعاست . حتي برنامه هاي آموزشي معلمان اين مدارس دقيق تر و جدي تر از مدارس دولتي است و در مدارس دولتي به خاطر عواملي چون اطمينان از ادامه كار و استخدام و نيز بي انگيزگي و فقدان رقابت ، برنامه هاي مبتكرانه مهمي از سوي معلمان ارائه نمي شود. در برنامه هاي فرهنگي و پرورشي نيز مدارس دولتي به علت فقدان منابع مالي تقريبا اين حوزه را به حال تعليق در آورده اند و اين در حالي است كه مدارس غير دولتي برنامه هاي علمي ، فرهنگي ، ورزشي و اردوهاي خوبي براي دانش آموزان تدارك مي بينند .
تجربه هاي جهاني
رويكرد كشورهاي توسعه يافته به بخش غير دولتي در آموزش و پرورش سابقه اي طولاني دارد و به دهه هاي پاياني قرن بيستم بر مي گردد.آنتوني گيدنز جامعه شناس مشهور كه سال ها مشاور آموزشي و فرهنگي نخست وزير انگلستان هم بوده است ، در كتاب جامعه شناسي خود نگاهي به دلايل رويكرد دولت هاي انگلستان و آمريكا به بخش غير دولتي در آموزش و پرورش دارد و ناكارآمدي بخش دولتي در ارتقاي كيفيت و موضوع هزينه هاي سرسام آور را از دلايل اين رويكرد به حساب مي آورد . به عنوان مثال وي درباره آمريكا و رويكردهاي نظام آموزشي اين كشور در دهه نود چنين مي گويد:
طرفداران خصوصي سازي مدارس استدلال مي كنند كه مقامات فدرال آموزش و پرورش نشان داده اند كه توانايي بهسازي مدارس كشور را ندارند . بنا به استدلال آنها نظام آموزش و پرورش بسيار اسراف كار و بوروكراتيك است . اين نظام مبالغ هنگفتي از بودجه خود را صرف هزينه هاي مديريتي غير آموزشي مي كند . اين نظام هاي آموزشي به دليل حجم و وزن زيادي كه در سطوح مديريتي دارند ، هرگز نمي توانند انعطاف پذير و نو آور باشند و در آنها معلمان بي كفايت را دشوار مي توان كنار گذاشت زيرا اتحاديه هاي معلمان بسيار نيرومند هستند. به ادعاي حاميان غير دولتي شدنِ مدارس چيزي كه مي تواند اين مشكلات را حل كند ، تزريق ايدئولوزي بخش غيردولتي به اين نظام است : يعني روحيه رقابت ، آزمايش گري و انگيزه . شركت هاي انتفاعي مي توانند نظامهاي مدارس را كارآمدتر بگردانند و با تكيه بر منطق بخش خصوصي به نتايج بهتري برسند . اگر پرداخت حقوق معلمان تابع عملكرد آنها باشد ، جذب اين مدارس مي شوند – و در آنها باقي مي مانند – و معلمان ناموفق را به آساني مي توان بركنار كرد . رقابت در داخل و در ميان مدارس به ارتقاي سطح نوآوري منجر مي شود و نيز مدارس خصوصي آزادي بيشتري براي تثبيت نتايج آزمايش هاي موفقيت آميز در اختيار دارند . (4)
يكي از مطرح ترين ديدگاه ها در باره آموزش و پرورش ديدگاه ميلتون فريدمن است كه عمده آن در فصل ششم كتاب سرمايه داري و آزادي تشريح شده است . فريدمن مانند اكثر نظريه پردازان حوزه آموزش و پرورش به نقش كليدي اين نهاد در تربيت كودكان و نوجوانان حول ارزش هاي مشترك تاكيد مي كند اما اين نكته را دليلي براي گسترش نقش دولت در اين حوزه نمي داند.
از نگاه وي «دولت ها می توانند حداقل سطح تحصیلات را الزامی کنند و برای تأمین هزینه آن، «کوپن»های قابل بازپرداخت در اختیار والدین قرار دهند تا اگر از آنها برای خدمات آموزشی «مصوب» استفاده شد، به حداکثر قیمت تعیین شده در هر سال و به ازای هر بچه قابل بازپرداخت باشد. در این صورت والدین آزاد خواهند بود تا این مبلغ و هر مبلغ اضافه ای را که خود مایل باشند برای خرید خدمات آموزشی صرف کنند. خدمات آمــوزشی را می توان از طریق بخش خصوصی انتفاعی یا مؤسسات عرضه کرد. نقش دولت این خواهد بود که مراقب باشد تا مدارس حداقل موازین تعیین شده ـ از قبیل انجام حداقل محتوای مشترک مندرج در برنامه ها ـ را رعایت کنند، همان طور که هم اکنون رستوران ها را برای اطمینان از رعایت حداقل موازین بهداشتی مورد بازرسی قرار می دهند. نمونه عالی این نوع برنامه ها، برنامه آموزشی امریکا برای کهنه سربازان ارتش در دوران پس از جنگ جهانی دوم است. به هر کهنه سرباز واجد شرایط مبلغی در سال پرداخت می شد که وی می توانست آن را در مؤسسه ای به انتخاب خود خرج کند، به شرط آنکه مؤسسه مذکور می توانست حداقل موازین تعیین شده را رعایت کند. یک نمونه محدودتر به یکی از مواد قانون انگلستان مربوط می شود که به موجب آن مقامات محلی هزینه تحصیلات برخی از دانش آموزان مدارس غیر دولتی را پرداخت می کنند. نمونه دیگر مربوط به تشکیلاتی در فرانسه است که به موجب آن دولت بخشی از هزینه تحصیلات دانش آموزان را در مدارس غیر دولتی تقبل می کند.»(5)
فريدمن يكي از علت هاي اعتقاد به نقش دولت در آموزش و پرورش را «حس همجواري» مي داند كه به موجب آن هزينه فقدان آموزش در افراد فقط متوجه خود آنها نيست و كل جامعه را دچار زيان مي كند و چنين زياني فراتر از آن است كه بتوان غرامت آن را از شخصي خاص گرفت . اما با اين حال آموزش و پرورش غير دولتي هم با راهكارهايي مشخص مي تواند اين نقش را به عهده بگيرد . وي در اين زمينه مي گويد:
«این اثر همجواری خاص کدام نوع از اقدامات دولت را می تواند توجیه کند؟ بدیهی ترین اقدام این است که هر کودکی مورد حداقل آموزش هایی خاص قرار گیرد. چنین التزامی را می توان بدون اقدام بیشتر دولت بر والدین تحمیل کرد، همان طور که صاحبان ساختمان ها و صاحبان اتومبیل ها، ملتزم می شوند تا برای حفظ ایمنی دیگران مقررات خاصی را رعایت کنند. البته بین این دو مورد تفاوتی وجود دارد. کسانی که نمی توانند هزینه رعایت مقررات تعیین شده مربوط به ساختمان ها و اتومبیل ها را بپردازند، می توانند با فروختن مایملک خود، از شرّ آن خلاص شوند. بنابراین، بدون نیاز به سوبسید دولت می توان این التزام را کاملاً اجرا کرد. جدا کردن کودک از پدر و مادری که توانایی پرداخت حداقل تحصیلات فرزند خود را ندارند مسلماً با تأکید ما بر خانواده به عنوان اساسی ترین واحد جامعه و اعتقاد به آزادی فرد در تضاد است. به علاوه احتمال دارد که از ارزش و کیفیت آموزشی که برای تابعیت در جامعه آزاد به کودک می دهیم کاسته شود. اگر بار مالی تحمیل شده ناشی از این گونه التزام تحصیلی را اکثر خانواده ها به آسانی بپذیرند، هم میسر و هم بهتر است تا از والدین خواسته شود که خود، هزینه مربوط را تقبل کنند. در مورد خانواده های فقیر می توان موارد حاد را از طریق مقررات ویژه سوبسید حل کرد».
سخن پاياني
ورود بخش غير دولتي به آموزش و پرورش در ايران طبيعتا با كشوري چون آمريكا متفاوت است و ساختارهاي اقتصادي، فرهنگي و آموزشي ايران شايد با آنچه خصوصي سازي آموزش و پرورش خوانده مي شود ، سر سازگاري نداشته باشد .به عبارت ديگر ، قرار نيست آنچه كه در صنعت و كشاورزي انجام مي شود، در آموزش و پرورش هم صورت گيرد. همه ما مي دانيم كه اين گونه نيست و كلِ محتواي آموزشي و سياستگذاري ها و برنامه هاي درسي و حتي تربيت معلم و نيروي انساني و نظارت بر عملكردها در مدارس غير دولتي بر عهده دولت است و از اين حيث جاي هيچ گونه نگراني نيست.اما اگر بسياري از والدين خواهان پرداخت هزينه اي بيشتر در قبال حضور فرزندان شان در محيطي خلوت تر با كيفيت آموزشي بهتر هستند و از اين راه كمك بزرگي هم نصيب دولت و اقتصاد كشور مي شود و نيز تمرين مديريت آموزشي از سوي بخش خصوصي نيز اتفاق مي افتد، چرا راه را براي حضور بخش غير دولتي هموارتر نكنيم؟
منابع :
1 – سخنراني بطحايي معاون توسعه و پشتيباني در همايش سازمان مدارس غير دولتي ،25 مرداد 93 ، دانشگاه فرهنگيان نسيبه
2 - سخنراني فاني وزير آموزش و پرورش ، تاريخ بيست و هفتم مرداد1393 در دانشگاه فرهنگيان
3- آمار موجود از تعداد دانش آموزان و مدارس غير دولتي كشور كه به تفكيك استان و مقاطع تحصيلي در سازمان مدارس غير دولتي آموزش و پرورش موجود است .
4- آنتوني گيدنز ، جامعه شناسي ،صفحه 732 ، نشر ني، حسن چاووشيان، چاپ 86
5 – ميلتون فريدمن ،سرمايه داري و آزادي ، ترجمه غلامرضا رشيدي ، نشر ني ،1380
به گزارش خبرنگار حوزه آموزش ایرنا، محمود مهرمحمدی روز شنبه در حاشیه مراسم انعقاد تفاهم نامه همکاری آموزش و پرورش با وزارت کشور در جمع خبرنگاران اظهار داشت: در شرایط احتمالی لغو قانون متعهدین به خدمت دانشگاه فرهنگیان موجودیت خود را حفظ خواهد کرد.
وی افزود: به زودی اطلاعیه ای از سوی دانشگاه فرهنگیان صادر خواهد شد و موضع رسمی خودمان را اعلام می کنیم.
سرپرست دانشگاه فرهنگیان تصریح کرد: حذف قانون متعهدین به خدمت از طریق مجلس شورای اسلامی رسیدگی شده و تصمیم نهایی را مجلس می گیرد.
مهرمحمدی در خصوص موجودیت دانشگاه فرهنگیان، خاطر نشان کرد: حتی در شرایط احتمالی لغو قانون متعهدین به خدمت موجودیت این دانشگاه به هر عنوان نباید آسیب ببیند و دانشگاه باید با قوت به ماموریت حاکمیتی خود که تربیت معلم است فعالیت خود را ادامه دهد.
دانشگاه فرهنگیان، دانشگاهی برای تامین، تربیت و توانمندسازی معلمان و نیروی انسانی وزارت آموزش و پرورش است. این دانشگاه در سال 1390 با تجمیع تمامی مراکز تربیت معلم سراسر ایران تاسیس شد.
دانشگاه فرهنگیان اکنون به دو صورت دانشجو می پذیرد، دانشجوی کارشناسی پیوسته (دانشجو معلم) که این افراد با مدرک تحصیلی دوره متوسطه و از طریق آزمون سراسری و پس از مصاحبه و گزینش انتخاب می شوند و نحوه آموزش این دانشجو معلمان به صورت تمام وقت و شبانه روزی است.
دانشجوی کارشناسی ناپیوسته (معلم دانشجو) نیز کسانی هستند که معلمان دارای مدرک کاردانی بوده و در دوره کارشناسی ناپیوسته ادامه تحصیل می دهند.
تفاهم نامه همکاری میان وزارتخانه های آموزش و پرورش و کشور روز شنبه - 13 دی ماه - در محل وزارت کشور به امضای دو وزیر رسید.
با استعانت از پيامˏ همايشˏ اخيرˏ سرانˏ سه قوه و صاحب نظران عالي ˏکشور در زمينه مبارزه با مفاسد مبتلا به جامعه و به ويژه نگاه توأم با بصيرت و ابراز نارضايتي بالا ترين و عالي ترين مقام مملکت در هامشˏ نامه معاون اول رياست جمهور و تأکيد مو̾کد رياست جمهور به مشارکت مردم و در نقد نابه ساماني ها .،
قابل توجه فرياد رسان جامعه : نقد وبررسي يک خبرˏ تبعيض آميز و آزار دهنده ، به نقل از خبر گزاري ها و جرايد کشور : در چند روز گذشته در خبرها آمده بود که يکي از مديران که اتهاماتي نيز به او منتسب است و در بيان دفاع از خود گفته : " حقوق و مزاياي بنده بر اساسˏ مصوبه هيئت مديره ، " کمتراز 70 " ميليون تومان بوده ...."
نويسنده نمي داند اين رقم ، حقوقˏ يک سال است يا يک ماه ؟ ترس از اينست که منظورˏ متهم حقوقˏ يک ماه باشد !!! که اگر چنين باشد ، بسي آزار دهنده است !!!
آزار دهندگي موضوع کجاست ؟ خيانت در امانت ؟ آن هم براي کسي که خود بايد امين و الگو باشد ؟ که بايد گفت : " بشر ممکن الخطاست " و شيطان در اين خصوص مأموريت دارد !،
تبعيض در پرداختˏ حقوق و مزاياست ؟ که آن هم ديگران تعيين مي کنند و متهم در تعيين آن نقشي ندارد ! نقصان قانون است ؟ که آن هم بايد گفت ا...اعلم به حقايق الامور ! يا ...؟
مبنايˏ حقوق و مزايا چيست ؟ تحصيلات ؟ که امروز بر اساس آمار هاي موجود ، اکثريت جوانان ، توفيق تحصيلاتˏ عالي را يافته و کشور را عالمانه اداره مي کنند و در جهان افتخار مي آفرينند.، سنواتˏ خدمت است ؟ که آن هم قشرˏ وسيعي از شاغلين توفيق رسيدن به سن بازنشستگي را يافته اند ، اهميت مشاغل است ؟ که آن هم الي̓ ما شااله سربازانˏ جان بر کف و ايثارگر در سطح جامعه حضور دارند که از جان خود مي گذرند و رسالت خود را ايفا مي کنند تا جائي که هيچ کوچه و برزني ، خيابان و بزرگراهي را نمي شناسيم که به نام شهيدي مفتخر نباشد .
يا روابط ؟ ، نورچشمي بودن ؟ خدا خواسته ؟ و بالاخره هزاران انگيزه ناثوابˏ ديگر که مي تواند با صرف نظر کردن از قوانينˏ موضوعه و عدالت و امانت ، حقوقˏ جامعه را تضييع و خود مبناي تعيين حقوق گردد ؟ و يا بي ضابطه گي !!! .
در جامعه اي که به هزاران دليل موجه و غير موجه ، سطحˏ حقوقˏ اکثريت ، کمتر از يک ميليون تومان است ! به کدام انگيزه چنين حقوق بالايي رقم مي خورد ؟
آيا موضوع نمي تواند آزار دهنده باشد ؟ آيا مأيوس کننده نيست ؟ کجايند فرياد رسان جامعه ؟ اين تبعيض چه بر سر آحاد جامعه وارد مي کند ؟ چرا آن را رسانه اي مي کنيد ؟ آيا مصداق تشويش اذهان عمومي نيست ؟ که عدالت فراموش شده است ؟
وصف حال نويسنده :
زبان بريده به کنجي نشسته صم̈́ بکم به از کسي که نباشد زبانش اندر حکم
آن که دائم هوس سوختن ما می کرد / کاش می آمد و از دور تماشا می کرد ؟!
قلم در دستم می لرزد ...
چگونه درباره ی قتل همکارم بنویسم منی که طاقت آن را ندارم حتی صحنه ی سر بریدن یک مرغ را نظاره گر باشم ؛ چگونه از ماجرای قتل یک معلم آن هم در حین تدریس در کلاس درس سخن بگویم . در عرف جامعه ، وقتی برای پدر یا مادری اتفاق ناگواری می افتد معمولاً اطرافیان سعی می کنند این خبر را از فرزندان خانواده مخفی نگه دارند ؛ برای دیگران ، مخصوصاً برای مسؤولین ارشد نظام آموزش و پرورش که سال هاست از مدرسه و کلاس خداحافظی { فرار } کرده اند هرگز قابل درک نیست که وقتی چنین خبر ناگواری در زنگ تفریح در دفتر معلمان مدارس پخش می شود ، پس از آن معلمان با چه حس و حالی در کلاس درس حاضر می شوند .
با شنیدن این خبر بلافاصه این آیه ی قرآن در ذهنم مجسم می شود که : «... مَن قَتَل نفساً بِغَیر نفسٍ او فسادٍ فی الأرض فکأنّما قتل النّاس جمیعاً و من اَحیاها فکأنّما اَحیا النّاسَ جمیعاً ... » { المائده / 32 } .
در سال 1384 نامه ای به وزیر وقت آموزش و پرورش نوشتم که موضوع عمده ی آن توضیح وضعیت انضباطی مدارس ایران و درخواست اصلاح آیین نامه ی انضباطی مدارس بود و در آنجا متذکر شده بودم که ناقص و نارسا بودن آیین نامه ی انضباطی به ویژه در سطح دبیرستان ها ، اصل و اساس تعلیم و تربیت را در مدارس با تهدید جدی مواجه کرده است که در تاریخ 8 / 9 / 1384 به شماره 20658 - 9 - 140 به دفتر وزیر آموزش و پرورش تقدیم شد *.
اما متأسفانه مسؤولین مربوطه بدون هیچ توجهی آن نامه را در داخل کمدهای وزارتخانه زندانی کردند تا نظام تعلیم و تربیت کشور ، همچنان در قفل و زندان بماند . و { با عرض معذرت از خوانندگان محترم } شعر سعدی بزرگوار هم به این ترتیب اصلاح گردد که :
« بنی آدم اعضای یک جنگلند ! که اگر کل پیکره ی نظام اجتماعی بر هم بریزد هم هیچ کس ککش نمی گزد ؟! » ...
وقتی بی احترامی و فحاشی و حتی در گیر شدن با معلم در برخی از کلاس های درس و در برخی از مدارس کشور { به ویژه برخی از دبیرستان های پسرانه } امری عادی تلقی بشود و حافظان و مجریان قانون هیچ گونه واکنش و اقدام متناسبی در قبال آن نداشته باشند ، کم کم به قتل معلم هم منجر خواهد شد .
و خوشا ! به حال مسؤولانی که به جای اعمال تدابیر لازم و حل مشکلات ادارات و مدارس تحت مدیریت خودشان ، برای ستادهای انتخاباتی آقایان شان !! آینه و شمعدانی می گردانند ! و اسپند دود می کنند ... !؟
حدود ساعت ۱۱ صبح روز شنبه اول آذر امسال، محسن خشخاشی ۴۳ ساله در حال تدریس درس فیزیک در دبیرستان پسرانه حافظی در خیابان ۴۵ متری بسیج شهرستان بروجرد بود که محمد کلهر دانشآموز ۱۵ ساله وارد کلاس شد.
عبدالرضا اسدی :
نمایندگان خانه ملت در سال 91 طرحی را در دستور کار مجلس شورای اسلامی داشتند که موضوع آن تغییر مبنای محاسبه حقوق و مزایای کارکنان دولت از دو سال سال سنوات منتهی به پایان خدمت به پنج سال بود.
بر اساس این طرح به جای احتساب حقوق و مزایای بازنشستگی بر مبنای سنوات دو سال پایان خدمت، می بایست حقوق کارمندان دولت بر اساس پنج سال پایان خدمت محاسبه شود و در صورتی که این کارمندان در پنج سال پایانی خدمت خود پست مدیریتی یا معاونتی می داشتند حق مدیریت آن ها در پاداش پایان خدمت و احکام بازنشستگی آنان لحاظ می شد.
این طرح که چهار نماینده موافق و پنج نماینده مخالف در مورد آن صحبت کردند، به طور همه جانبه در صحن علنی مجلس شورای اسلامی مورد بررسی قرار گرفت و موافقان و مخالفان دلایل و دیدگاه های خود را در این خصوص بیان کردند.
خلاصه دلایل موافقان و مخالفان این طرح این بود که موافقان طرح اعتقاد داشتند؛ احتساب حقوق و مزایای بازنشستگان کشوری و لشکری بر مبنای سنوات منتهی به دو سال پایان خدمت باعث می شود برخی کارمندان با احراز پست های مدیریتی یا معاونتی در دو سال پایان خدمت از حقوق و مزایای مدیریت یا معاونت در پاداش پایان خدمت و احکام بازنشستگی خود بهره مند شوند که این کار برای دولت بار مالی دارد و مخالفان طرح همین دلیل مخالفان را اتفاقاً به عنوان نقطه قوتی می دانستند و معتقد بودند؛چه اشکالی دارد برای بهبود معیشت بازنشستگان محترم که در پایان سی سال خدمت صادقانه به نظام در دورانی از عمر که اکثراً پیک مشکلات آنان در این دوران است ما نمایندگان ملت راه قانونی را برای بهره مندی آنان از مزایای حق مدیریت و معاونت در پاداش پایان خدمت و احکام بازنشستگی اشان را هموار کنیم. در پایان پس از استماع نطق موافقان و مخالفان نمایندگان محترم با رای قاطع این طرح را رد کردند که در نتیجه همان دو سال پایان خدمت به عنوان مبنای احتساب حقوق و مزایای بازنشستگان کشوری و لشکری در نظر گرفته شد.
آنچه می توان تلویحاً از این بحث فهمید اینکه؛ قانون گذار نسبت به کارگیری نیروهای در شُرف بازنشستگی در پست های مدیریتی و معاونتی در دو سال منتهی به بازنشستگی اشان به جهت بهبود معیشت آنان نظر مساعد دارد.
متاسفانه بعضاً مشاهده شده است در زمان برخی مدیران قبلی در مدیریت آموزش و پرورش شهرستان دلفان به دلیل یک سری مسائل سیاسی و اختلاف سلایق جزئی و بد اخلاقی ها و کج فهمی ها، حق و حقوق عده ای از فرهنگیان شهرستان در این زمینه نادیده گرفته و در حقشان اجحاف شده است و بعضاً از روی حقد و کینه اتفاقاً در دو سال پایان خدمت پست مدیریت یا معاونت این افراد لغو شده و با این کار خانواده این فرهنگیان را از یک حق مسلم برای سالیان متمادی محروم نموده اند . مطمئناً این امر یک کار غیر اخلاقی و یک ظلم بَیِّنی است که هیچ انسان منصفی حاضر به انجام آن نیست مگر انسانی که فریب خورده شیطان و هوای نفس باشد.
بر این اساس خواسته به حق و قانونی این قشر از فرهنگیان دلسوز شهرستان دلفان که عمری را صادقانه در خدمت فرزندان این شهرستان بوده اند و اکنون سال های پایانی خدمت خود را طی می کنند از مجموعه مدیریت آموزش و پرورش مخصوصاً مدیر محترم جناب آقای احمد کاظمی که خود از نیروهای فرهیخته و ارزشمند آموزش و پرورش می باشد این است که؛ با حفظ کرامت این فرهنگیان زحمت کش آن ها را شناسایی کرده و در سنوات منتهی به دو سال پایان خدمت آنان را در پست های معاونتی و مدیریتی مدارس به کار گیری کنند. چرا که شأن یک فرهنگی بالاتر از آن است که بعد از بیست و هشت سال خدمت صادقانه برای احراز یک پست مدیریتی یا معاونت جهت بهره مندی از مزایای آن در پاداش پایان خدمت و احکام بازنشستگی شخصاً یا به واسطه دیگران دست به دامن این و آن شده و به دلیل مشکلات مالی با اکراه درخواست حقی را بکنند که قانونگذار نسبت به آن نظر مساعد دارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید