درحالی که از دهه 70 تا کنون در همه مدارس روزانه از تحصیل افراد متاهل بهویژه دختران، ممانعت شده و در آئیننامه اجرایی مدارس این مساله قید شده است؛ و در حالی که سال گذشته اعلام شد 70 درصد طلاقها مربوط به ازدواج در سن پایین است؛ رئیس ستاد اقامه نماز جوانان روز گذشته گفت:
جوانان در دوره دبیرستان ازدواج کنند. محسن قرائتی ادامه داد: "من با ازدواج دانشجویی مخالفم و به نظرم ازدواج باید در دوران دبیرستان اتفاق بیفتد، چه اشکالی دارد جوانان در دوران دبیرستان ازدواج کنند. ما امروز ازدواج را به یک هیولا تشبیه کردهایم و این باعث شده که جوانان از تن دادن به ازدواج و تشکیل زندگی مشترک خودداری کنند. "
فارس نوشت؛ قرائتی تاکید کرد: اگر کسی بهدلیل مشکلات اقتصادی و ترس از اینکه نتواند هزینههای زندگی مشترک را تامین کند، تن به ازدواج ندهد ایمانش نسبت به توحید ضعیف است. این درحالی است که سال گذشته رئیس کمیسیون قضایی وحقوقی مجلس با ابراز تاسف از اینکه ۷۰درصد طلاقهای توافقی مربوط به ازدواج در سن پایین است، تصریح کرد: خیلی از این افراد پس از مراجعه در دادگاهها خواستار طلاق هستند و اعلام میکنند که بهدلیل اینکه در سن کم ازدواج کردهاند، آگاهی چندانی از ازدواج نداشتند.
الهیار ملکشاهی با تاکید بر تبعات منفی ازدواج کودکان در جامعه، افزود: ازدواج در مفاهیم و مباحث دینی، اقدام بسیار مقدسی است که بر آن تاکید فراوانی شده، اما بهطور حتم این ازدواج در مبانی شرعی و قانونی دارای یک سری حد و مرزها و مقرراتی است. نماینده مردم کوهدشت در مجلس، سن بلوغ را یکی از ملاکهای حداقلی ازدواج توصیف کرد و ادامه داد: با توجه به اینکه در منابع فقهی و حقوقی، سن بلوغ یکی از ملاکهای ازدواج است، اما ضرورتی ندارد که ازدواجها در این سن انجام گیرد.این نماینده مردم در مجلس نهم با تشریح میزان سن بلوغ برای دختران و پسران، تصریح کرد: سن بلوغ برای دختران ۹ سال و برای پسران ۱۵ سال تمام قمری است، اما در قوانین وضع شده کشور اگر کسی بخواهد کمتر از سن ۱۸ سال ازدواج کند باید به دادگاه مراجعه کرده و گواهی رشد بگیرد. از طرف دیگر ازدواج در سنین دبیرستان به ویژه برای دختران مشکلاتی را به وجود میآورد.
بهرغم ممنوعیت قانونی در بسیاری از مواقع دختران پس از ازدواج از تحصیل منع میشوند. یک حقوق دان درباره آنکه در قانون کشور ممنوعیتی درمورد تحصیل افراد متاهل کنار بقیه وجود دارد یا نه، به «آرمان» گفته است: این یک آئیننامه داخلی مربوط به وزارت آموزش و پرورش است و قانون نیست. مونیکا نادی ادامه داده است: «بر اساس آییننامه جهانی حقوق کودک، هر کودک زیر 18 سالی باید حق تحصیل داشته باشد و هیچ نهاد حقیقی و حقوقی نمیتواند این حق را سلب کند».
او میافزاید: «اگر این ممنوعیت وجود دارد، با استناد بر این آئیننامه است و از سوی دیگر چون این قانون نیست امکان بازنگری و تغییر در آن وجود دارد». به نظر میرسد اگر قرار باشد ازدواج در دبیرستان تشویق شود باید حداقل برخی از ممنوعیتها و مشکلاتی که برای دانشآموزان متاهل بهوجود میآید، رفع شود.
دکتر نجفی بهدلیل انجام یک سری اقدامات رفاهی پس از دوران وزارت مورد تقدیر قرار گرفت ولی متاسفانه در دوران وزارت هرگز مورد تکریم فرهنگیان نبود.
پس از دکتر نجفی، هیچکدام از وزرا، کارایی او را نداشته و البته همواره مورد انتقاد معلمان نیز بودهاند. مازلو؛ با طبقهبندی نیازها، طبقات را به ترتیب فیزیولوژی، ایمنی و موقعیت اجتماعی میداند؛ پس نمیتوان نتیجه گرفت که صرفا برطرف نشدن نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی فرهنگیان باعث انتقاد گسترده آنها از وزرای آموزش و پرورش طی 25 سال گذشته شده است.
لازم است تحقیق گستردهای را که توسط دانشگاه هاروارد در ابتدای قرن بیستم صورت گرفت؛ یادآوری کنم. در این تحقیق، برای افزایش بازده کار و رضایت شغلی، محققان یک سری خدمات رفاهی گسترده را به کارکنان خود ارائه دادند، همانطور که پیشبینی میشد، بازده و راندمان و رضایت شغلی افزایش پیدا کرد. پس از قطع خدمات رفاهی، بر خلاف انتظار متوجه شدند که بازده و رضایت شغلی همچنان بالاست و کارکنان با شور و شوق کارشان را انجام میدهند.
برای چرایی موضوع، محققان مصاحبههای فراوانی انجام دادند؛ کارکنان از اینکه موردتوجه قرار گرفتند خرسند و راضی بودند. این تحقیق نشان داد که میزان رضایت، صرفا دستمزد نیست بلکه اصل موضوع روابط انسانی و کرامت انسانی حاکم بر سازمان است.
این یافته موجب شد مدیران سعی کنند از کارکنان در برنامهریزی، سازماندهی و کنترل، مشارکت بخواهند و نظر آنها را جلب کنند. فرهنگیان هرگز حاضر به همدردی با مسئولانی نخواهند بود که در مصاحبهها و نشستهای تلویزیونی، وضعیت آموزش و پرورش را بهشت برین میدانند.
به نظر من مدیران آموزش و پرورش باید سعی کنند روابط انسانی خود و ارزش نهادن به آرای کارکنان را تحکیم بخشند وگرنه «در» همچنان بر پاشنه 25 سال گذشته خواهد چرخید.
تحصن و یا به عبارتی اعتراض اخیر معلمان که به صورت پراکنده برگزار شد حامل پیام و نیز مسائل و نکاتی بود که به آن اشاره می شود :
1-مطالبات معلمان :
مطالبات معلمان یک واقعیت است و البته حقی که تاکنون به طور کامل به آن پرداخته نشده است . این مطالبات و به عبارتی " معوقات " که اکثرا در حوزه « اقتصاد و معیشت معلمان » طبقه بندی می شوند هر ساله به علت ساختار بودجه و مسائلی که بر آن مترتب است از زمانی به زمان دیگر منتقل می شوند .
تا زمانی که دو مساله به عنوان دو مقدمه و پیش زمینه در آموزش و پرورش به طور جدی و اساسی به آن پرداخته نشود ، این دور باطل ادامه خواهد داشت .
اول کسری بودجه آموزش و پرورش است که همزاد اصل بودجه گشته است !
بودجه باید بر اساس داشته ها و نیز نیازهای اصلی و واقعی یک دستگاه تدوین شود و اصولا درزمان تنظیم بودجه باید بدهی ها ( معوقات ) صفر شود .
دوم ، معضل ساختار نیروی انسانی در وزارت آموزش و پرورش است . وجود بیش از 350 هزار نیروی ستادی و اجرایی در برابر فقط 650 هزار معلم با هیچ منطق و عقلی سازگار نیست !
تا این نسبت به طور منطقی و ریشه ای اصلاح نشود همچنان باید بیش از 99 درصد بودجه صرف هزینه های پرسنلی شود و متاسفانه در بر همان پاشنه خواهد چرخید .
از سوی دیگر ، فقدان یک اراده جدی و مستمر برای پایان دادن به " تراژدی مطالبات معلمان " موجب شده است تا این " حق مسلم معلمان " به اهرم و نیز بنا بر مقتضیات ، ابزاری برای فشار مجلس به وزیر مانند استیضاح و یا احتمالا تسویه حساب گروه ها و جناح های سیاسی تبدیل شود ...
2-مدیریت مطالبات معلمان ( تشکل – رسانه ) :
حال که این مطالبات وجود دارند باید به نحوی مدیریت و سازمان دهی شوند .به نظر می رسد مدیریت این مطالبات را باید تشکل ها عهده دار شوند .
تشکل ها و گروه های معلمی باید با تعریف ، طبقه بندی و نیز کانالیزه کردن این مطالبات در سطوح مختلف ، به کارکردهای اصلی خود عمل کنند .
در واقع ، همان نقش واسطی که میان بدنه و مدیریت باید تببین و پیموده شود .
مدیریت این مطالبات تابعی از فضای موجود جامعه است و هر چه این فضا آزادتر و دموکراتیک تر باشد ، فضا برای بحث کارشناسی و اقناع گر فراهم تر خواهد بود .
متاسفانه در دولت های نهم و دهم به علت فضای انقباضی و بسته ای که ایجاد شد ، مدیریت منطقی این مطالبات به تاخیر افتاد و تصور می شد که بیان نکردن این مطالبات موجب پاک شدن صورت مساله خواهد بود ...
شاید تصور می کردند که مطالبات معلمان فراموش می شود !
هم زمان با مطرح شدن بحث های بودجه ای ، این بحث ها نیز پررنگ تر شد ضمن آن که هنوز وجود مساله ای به نام " تبعیض " برای افکار عمومی معلمان لاینحل مانده است .
ارسال نامه های مختلف برای سایت سخن معلم از گوشه و کنار کشور ، نشان می داد که معلمان مطالبات جدی دارند و انتظار آن ها از مسئولان ، شنیدن و اقدام مقتضی است .
شاید مهم ترین آن ، نامه معلمان سبزواری بود که با امضای بیش از 30 هزار معلم مهر تایید گرفت ، کاری که تاکنون سابقه نداشت و البته حرکتی " آگاهانه ، مدنی و ستودنی " بود . ( این جا )
از نظر ما ، این گونه کنش ها ، ماهیتی مدنی داشته و در شان شخصیت و جایگاه اجتماعی معلمان است و سخن معلم نیز بر اساس وظایف حرفه ای و رسانه ای خود همه این نامه ها را منتشر کرد .
اما در جریان تحصن اخیر ، متاسفانه تشکل ها نتوانستند به وظایف و کارکرد های خود عمل کنند . بسیاری از تشکل ها در مورد این موضوع ، نقشی " منفعلانه " داشتند و حتی بی تفاوت از کنار آن گذاشتند ...
البته قرار نیست تشکل ها در مورد همه حرکات ریز و درشتی که انجام می شود پاسخ گو باشند اما در مورد اخیر و نیز با وجود انبوه نامه ها و درخواست ها ، واکنش مناسب و منطقی تشکل ها را می طلبید .
حرکتی که شروع شد ناشی از " نقش رسانه " در عرصه جامعه و روابط آن بود .
برخی از تشکل ها مانند کانون صنفی معلمان ایران ( تهران ) تا موعد مقرر سکوت کردند و همین که رگه هایی از اعتراض مشاهده شد یک روز پس از اعلام قبلی و در 30 / 10 / 93 سعی نمودند تا به نوعی خود را به این اعتراض " الصاق " کنند !( این جا )
به نظر می رسد نقش واقعی یک تشکل ؛ افتادن به دنبال جریانات مختلف و تعریف و یا نکوهش آن و... نمی تواند باشد .
یک تشکل باید با تکیه بر اهداف و ماموریتی که در چارچوب یک استراتژی مشخص و با استفاده از تاکتیک های قانونی و مدنی برای خود تعریف کرده است حرکت کند .وظیفه تشکل باید فرهنگ سازی و آگاه سازی لایه ها بر اساس همان فلسفه ای باشد که تبیین شده است حتی اگر طیفی از معلمان آن را قبول نداشته و در برابر آن موضع بگیرند .
استحاله تشکل ها در برابر امواج و فقدان شجاعت و یا صراحت در جهت تبیین نقش و فلسفه واقعی تشکل در مبارزات صنفی ، فلسفه وجودی تشکل ها را بیش از پیش در برابر پرسش های جدی قرار خواهد داد .
حرکت در فضای ابهام ، موج سواری بر مطالبات ، گره زدن منافع فردی و یا گروهی با منافع جامعه و عدم تفکیک میان آن دو ، توده گرایی که نتیجه منطقی آن عوام فریبی است و... آسیب هایی هستند که تشکل ها را تهدید می کنند و باید از آن اجتناب کرد .
3-رسالت سخن معلم :
در جریان اعتراض اخیر ، برخی قصد داشتند که از این رسانه به عنوان ابزاری برای اطلاع رسانی ، هماهنگی و حتی مشروعیت بخشیدن به جریانی استفاده کنند که اصولا :
1-هدف از این اعتراض مشخص نبود .
2-مسئولان و یا طراحان این پروسه اعتراضی مشخص نبودند .
3-مطالبات مطرح شده همانند انتظارات نمایندگان محترم مجلس بسیار کلی بود !
این در حالی است که در مدیریت مطالبات هر چقدر خواسته ها محدودتر باشند به همان نسبت عملیاتی تر خواهند بود .
4-پروسه زمانی تعریف شده برای آن مشخص نبود و برخی قصد داشتند آن را به به جریانی ادامه دار و زنجیره ای تبدیل کنند .
این وضعیت با یک حرکت مدنی و در چارچوب قانون مغایرت دارد و چه بسا موجب سرخوردگی معلمان می شود .
و...
ذکر این نکته مهم است که تحصن و نرفتن بر سر کلاس نقض مسلم حقوق دانش آموز و اولیاء آن ها است .
معلمان باید جامعه را نسبت به نقش واقعی خود توجیه و اقناع نمایند . برخی و شاید بسیاری از معلمان بر این مساله معترضند که اصولا آن ها توسط جامعه ، مسئولان و... دیده نمی شوند .
الزام منطقی دیده شدن حتما شلوغ کردن ، کم کاری ، نادیده گرفتن حقوق دیگران و جامعه و... نیست !
برای " دیده شدن " راه های بسیاری وجود دارند که یکی ازآن ها حضور پر رنگ و نیز پر ملاط در " رسانه ها " آن هم در عصر " رسانه " است .
قرار نیست هر چه که ما فکر می کنیم درست و غیر قابل رد کردن باشد .
نقش یک معلم با " قلم " و " اندیشه " تعریف و تببین می شود .
تنها در سایه یک اندیشه برتر و پویایی آن است که می توان خود را به معادلات و حتی معدلات تحمیل نمود .
در مورد مطالبات و سطح بندی آن ها نیز مطالبی وجود دارد که در آینده تقدیم دوستان و مخاطبان سخن معلم خواهد گردید .
نقد دوستان راه گشای ما برای انتخاب اندیشه ی برتر خواهد بود .
با احترام .
علی پورسلیمان
مدیر گروه سایت سخن معلم
دكتر ابراهيم طلايي*
روز سه شنبه 7 بهمن ماه، وزير آموزش و پرورش از مجلس کارت زرد دوم خود را گرفت و اصلي ترين مبناي نمايندگان مجلس، استخدام نشدن حدود 40 هزار مربي پيش دبستاني است که خود ريشه در مصوبه مجلس در سال 1391 دارد که وزارت آموزش و پرورش را مکلف به اين امر نمود. هدف از اين نوشته، ناديده گرفتن زحمات و انتظارات افرادي که مشمول اين مصوبه هستند، مطلقاً نيست بلکه بازانديشي و دوباره نگريستن به کل فرآيندي است که منجر به اين شرايط شده است. سوالاتي از اين قبيل: ما مربي هاي پيش دبستان مان را چگونه انتخاب و استخدام مي کنيم؟ در اين دوره مهم - دوره طلايي اوان کودکي - چه انتظاري از مربي داريم؟ چگونه مي شود به يک باره هزاران نفر را مربي ناميد؟ مربي و مربي گري را چه مي بينيم و چگونه فردي مربي مي شود و فردي نمي شود؟ اصلاً مگر مربي پيش دبستان مهم است؟ مگر نه اينکه جديت کار از دبستان آغاز مي شود و آنجاست که بايد مربي (يا معلم) «واجد شرايط» استخدام کرد؟
براي پاسخ به اين سوالات، نگارنده سه پيش فرض را که «احتمالاً» در پس ذهن نمايندگان سوال کننده - و احتمالاً بسياري ديگر حتي در درون دستگاه تعليم و تربيت - است بيان و نسبت به آنها بازانديشي و بازنگري مي کند:
1) دوره پيش دبستان به اندازه دوره هاي بالاتر مهم نيست که براي مربي اش، تدارک خاص تربيت مربي ببينيم. اين دوره، دوره مراقبتي است تا تربيتي. به عبارت ديگر مربيان، مراقباني باشند که والدين بچه ها يشان را در مرکز پيش دبستاني بگذارند و به کار پاره وقت و تمام وقت خويش بپردازند، حال ممکن است آمادگي هاي اوليه اي هم براي مدرسه در حد قلم به دست گرفتن، حفظ چند سوره، نقاشي (بخوانيد رنگ آميزي) و شمارش هم بياموزند و اين از عهده هر کسي از جمله مربيان مد نظر برمي آيد. اما پژوهش هاي عصب شناسي و شناختي شديداً و قوياً اين برداشت عوامانه را مردود مي داند و سنين تولد تا شش سالگي را دوران طلايي رشد مغز (يا دوره حساس مغز) و توانمندي هاي پايه اي همانند (کنترل هيجانات، زبان، الگوواره هاي ذهني و معنايي، ديدگاه و چارچوب هاي ارجاع شخصي...) مي داند
(Shonkoff& Phillips،2000).
به عبارت ديگر ، ريشه اصلي برخي از ناهنجاري ها در تعاملات اجتماعي و حتي حرفه اي ما در بزرگ سالي (همانند آستانه تحمل پايين، نقدناپذيري، سخنراني غير منطقي و نامربوط، تک منبعي، نداشتن خودباوري و... ) در همين شش سال اوليه کاشته مي شود. اين مهم آن قدر کليدي است که افرادي چون پروفسورجيمز هکمن (برنده جايزه نوبل اقتصاد) با پژوهش هاي طولي (مدت دار) نشان دادند که پرسود ترين سرمايه گذاري که برگشت بين 7 تا 10 درصد دارد
(rate on investment)، سرمايه گذاري در شش سال اول زندگي است و هرچه بالاتر رويم، برگشت آن کمتر تا جايي که سرمايه گذاري روي آموزش دانشگاهي، برگشت زير 2 درصدي دارد.
به عبارت ديگر ، در ازاي هر دلار که در شش سال اول هزينه کنيم، 7 تا 10 دلار برگشت سرمايه خواهيم داشت (براي مثال از طريق کمتر بيمار شدن در بزرگ سالي و کمتر هزينه بر دست دولت گذاشتن، کمتر مرتکب جرم و جنايت و کنش هاي غيرهنجاري شدن، توانمندي کارآفريني و وابسته نشدن به درآمدهاي دولتي و...). (Heckman،2008). به واسطه همين يافته هاست که کشورهاي پيشرو اقدام به سرمايه گذاري هاي عظيم در شش سال اول زندگي مردم شان کرده اند و برخي کشورها همچون آلمان، شرکت هاي خصوصي چون بوش را براي همکاري و سرمايه گذاري در بخش مسئوليت اجتماعي شرکت (Corporate Social Responsibility) به مدد خواسته اند (براي شناسايي بهترين افرادي که پتانسيل مربي گري دارند، براي تربيت مربي در طول شش سال، براي کيفيت بخشي به شيوه هاي مربيگري و... ). اين درحالي است که در کشور ما هم دولت و مجلس و خانواده ها، بيشترين هزينه ها را براي دوره هاي دبيرستاني و دانشگاهي مي کنند.
2) مربي گري را مي توان با تجربه و کار در مدرسه و مرکز پيش دبستاني فراگرفت. اين پيش فرض از آن جهت است که بيشتر افراد موضوع اين مصوبه، تحصيلات آکادميک اين حوزه را ندارند و چندسالي است در مدارس و مراکز تجربه کار کسب کرده اند. در بازانديشي اين پيش فرض لازم است به جمله معروف مارگارت ساترلند (2012) اشاره شود که «نظريه بدون عمل، امري عقيم است و عمل بدون پشتوانه نظريه، خطرناک است.» چنين تصور مي شود که آموخته هاي تجربي (با اندکي خواندن کتاب ها و چاشني نظري پس از استخدام) مربي مي سازد و کودکان اين دوره سني که در هر ثانيه، مغزشان700 مسير عصبي در بين نورون ها شکل مي دهد (لالي، 1997) و چندين برابر من و شما که الان اين نوشته را مي خوانيم، مغز آنها در حال شکل دهي الگوها و مسيرهاي عصبي بين نورون هاست، را مي توان به آنها سپرد. مربي گري و معلمي را از حرفه اي گري در آورده ايم و آن را به شغل و پيشه، تنزل داده ايم.
پس نبايد انتظار داشته باشيم بچه هايي که پارسال و امسال وارد پيش دبستاني و دبستان شده اند در سال 1404 (نقطه هدف سند چشم انداز)، طور ديگري ديپلمه شوند؛ يعني بتوانند درخصوص پديده ها و مسائل اجتماعي و شخصي خود عميق بينديشند، نظم در امور داشته باشند، بر کار و هدف خويش تمرکز کنند، خود تنظيم و کارآفرين باشند (به آب باريکه کار دولتي نينديشند)، و چندين شايستگي کليدي ديگر که در سند تحول آموزش و پرورش آمده است و قرار است با تعامل با مربياني که خود ذات يافته از هستي بخش هستند، هستي بخش شوند. يعني مربياني که خود اين گونه اند.
3) آزمون استخدامي مي تواند مربي را از نامربي جداکند. اين هم پيش فرض ديگري است که نه تنها اينجا، بلکه گريبان دانشگاه فرهنگيان و شيوه انتخاب مربيان آينده کشور را گرفته است. جالب است بدانيد در فنلاند که الان جزو کشورهاي اول جهان از منظر کيفيت آموزش و پرورش است، نرخ قبولي متقاضيان مربي گري شان، تنها 10 درصد است يعني 10درصد از افرادي که تمايل به مربي شدن دارند، پس از طي مراحل متنوع و دقيق انتخاب، موفق به پذيرش مي شوند.
اصلي ترين خوان از هفت خوان ورود به مربي گري هم خوان تحول نگرش نسبت به خود، تربيت، مربي گري، متربي، رب، کودک، رشد و بالندگي، ارتباط، شنوايي و پذيرش است. همان عناصري که معمولاً ما هنگام تدريس از آنها غافليم و با همان پيام هايي که از بچگي و گذشته مان همراه مي آوريم تدريس مي کنيم و کمتر از تخته بند پارادايم ذهني خويش رها مي شويم.
اين مجال بيش از اين گسترده نيست که باقي پيش فرض ها را بازگو و نقد کنيم اما هم نمايندگان محترم، هم متقاضيان استخدام و هم بقيه علاقه مندان را به روراست شدن به فقدان روراستي هايمان با خود و با کشور درباره شايستگي هاي مربياني که قرار است با اين گروه سني کليدي همراه شوند، دعوت مي کنم. اميد است با بصيرت علمي و راهبردي و رهايي از کوتاه مدت ديدن موضوع، براي کودکاني که دوازده سال ديگر نيروي انساني اين کشور را شکل مي دهند، تصميمي کبري بگيريم.
*عضو هيات علمي دانشگاه تربيت مدرس
روزنامه ایران
حضور آقای دکتر فانی در روز بیست و نهم آذر ماه سال 1392 در مسجد نور و در سومین جلسه مجمع عمومی کانون تربیت اسلامی که توسط وزیر سابق آموزش و پرورش آقای محمود فرشیدی اداره می شود با واکنش تند و مخالف تعدادی از فرهنگیان و معلمان روبه رو شد . ( این جا )
سخن معلم در این زمینه با یک فراخوان از فرهنگیان د رمورد این حرکت ( این جا ) اظهار امیدواری نمود که این حرکت وزیر آموزش و پرورش در مورد سایر تشکل ها نیز مصداق داشته باشد .
حضور و سخنرانی جناب فانی در چهارمین کنگره سراسری انجمن اسلامی معلمان ایران که روز پنج شنبه نهم بهمن و در خانه ی معلم منطقه 9 تهران برگزار گردید ، نشان داد که فانی در گام اولیه به نظرات فرهنگیان و معلمان اهمیت می دهد .
چهارمین کنگره انجمن اسلامی معلمان ایران ساعت 30 / 8 با حضور اعضای این تشکل از سراسر کشور و نیز پیام های حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی ، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و حضرت حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی رئیس جمهور سابق کشور مان رسمیت یافت .
پس از خیرمقدم و نیز اجرای سرود جمهوری اسلامی ، پیام رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام برای حاضران قرائت گردید .
متن کامل این پیام به شرح زیر است :
« بسم الله الرحمن الرحیم »
« اختصاص واژهی فرهنگیان به معلمان در کشور ما، ریشه در یک باور قدیمی و شاید یک اعتقاد دینی دارد که اگر چه فرهنگ، مفهومی عام از گفتار، رفتار و کردار مردم یک جامعه را شامل میشود و در بایدها و نبایدهای مکارم و رذایل اخلاقی نهفته است و متولیان فراوانی دارد، اما بنمایه و اساس فرهنگ هر جامعهای را دانشآموزان جوانی شکل میدهند که در آینده پس از گذراندن مدارج عالی علمی در دانشگاه و حوزه، مدیران و مسؤولان جامعه میشوند که برای همهی آموزههای دینی و علمی از معلمان درس میگیرند.
تسمیه معلمان به فرهنگیان برخواسته از حُسن انتخاب و مصداق روشن ارتباط معنایی و محتوایی این اسم و مسمّاست.
معلمانی که به خاطر حضور از نخستین روزهای آغاز نهضت روحانیت تا پیروزی انقلاب اسلامی، گواهی میدهم مشعل مبارزه را با هدایت بزرگانی چون آیتالله شهید دکتر بهشتی، شهید دکتر باهنر و شهید دکتر رجایی، در مدارس زنده نگه میداشتند و با تأسیس انجمنهای اسلامی، هم باعث نشر تعالیم اسلام و تشیّع در جامعهی وسیع معلمان و دانشآموزان میشدند و هم از پیشروی تفکرات کمونیستی و لیبرالیستی در ضمیر پاک و روشن و اندیشههای جوانان و نوجوانان جلوگیری میکردند.
این قشر عزیز و خدوم پس از پیروزی انقلاب نیز در همهی مراحل و گردنههای سخت تثبیت و تداوم، مخصوصاً هشت سال دفاع مقدس به تمام معنا، معلمان مکتب عشق، ایثار، فداکاری و علم بودهاند.
خدای بزرگ را شکر میکنیم که این قشر عزیز و زحمتکش علیرغم ناملایمات معیشتی، هیچوقت در تفکرات علمی و سیاسی خویش راکد نبودهاند و برای پرهیز از مُرداب و در آرزوی دریا شدن، همیشه جاری بودهاند و فعالیتهای انجمنهای اسلامی فرهنگیان کشور یکی از نمونههای آن است.
تلفیق تفکرات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و دینی افراد و گروههای کوچک و ترکیب آن در کانون انجمنهای اسلامی، یعنی تضارب آرای گوناگون در « یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» و انتخاب بهترینها براساس خرد جمعی در « فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ » است که بشارت خداوندی به بندگان خاص خویش در « فَبَشِّرْ عِبَادِ» میباشد.
با تشکر از همهی زحماتی که معلمان عزیز در 35 سال گذشته برای تعمیق تفکرات امام راحل در جهت استقرار یک نظام سیاسی، آن هم با ساختار تعالیم و مبانی مکتب اهل بیت(ع) کشیدهاند، امیدوارم مباحث و موضوعات کنگرهی سالانهی کانون انجمنهای اسلامی فرهنگیان کشور، برای ترویج فرهنگ اصیل اسلامی و گسترش فرهنگ تحزّب مفید باشد که وقتی این دو، در جامعه نهادینه شوند، مردم سالاری دینی در بهترین شکل ممکن محقق خواهد شد.
اکبر هاشمی رفسنجانی: رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام»
پس از آن پیام سید محمد خاتمی توسط آقای دکتر نجفقلی حبیبی برای حاضران قرائت گردید .
متن کامل این پیام به شرح زیر است :
بسم الله الرحمن الرحیم
« درود خداوند بر معلمان و مربیان که کاری پیامبرانه می کنند و درود خداوند بر معلمان شهیدی که پیشتاز عرصه انقلاب و جهاد و دفاع از ایمان و شرف ملت و عزت سرزمین مان بوده اند .
در انقلاب ما معلم ( و البته استاد و دانشجو و دانش آموز ) و مربی نقش مهمی داشته اند و از یاد نبریم که در راس انقلاب ما معلمی بزرگ و عارف و فقیه و سیاست مداری برجسته قرار داشت و در ساحت اداره انقلاب و کشور نیز معلمان بزرگ و نامدار نقش مهمی داشته و دارند و جا دارد که اینک از دو معلم فرزانه رئیس جمهور شهید رجایی عزیز و نخست وزیر بافرهنگ و مجاهد شهید دکتر باهنر گرامی یاد کنیم و اضافه می کنم که انجمن اسلامی معلمان که یکی از باسابقه ترین نهادهای مدنی است ، با یاد و نام این شهیدان متبرک است .
انجمن اسلامی معلمان در همه ی فراز و نشیب ها حضور داشته است و مشکلات ، او را از انجام وظائفی که بر عهده دارد بازنداشته است و امروز هم به یاری خداوند از تشکل های کارآمد و آبرومندی است که در عین پای بندی به اصالت های انقلاب و وفاداری به جمهوری اسلامی و دفاع از آگاهی و آزادی و اخلاق و عدالت و مدافع جدی مردم سالاری سازگار با دین ، حق و حرمت مردم که صاحبان اصلی انقلاب و کشورند پاس می دارد و خواستار فضای باز و آزاد و مدافع مشارکت فراگیر مردم در عرصه ی سرنوشت است .
خداوند منان را سپاسگزاریم که همایش سراسری اسن تشکل متعهد ومردمی با حضور جمع مبارکی از معلمان و مربیان برگزار می شود .
باشد که حاصل کار عزیزان ، زمینه ی مشارکت بهتر و بیشتر همه گروه ها و جریان ها را در ساحت دفاع از ارزش ها به خصوص حقوق اساسی ملت و عرصه های محتلف سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی را فراهم آورد . »
ان شاء الله
سید محمد خاتمی
8 / 11 / 1393
سپس آقای محمدی رئیس شورای مرکزی انجمن اسلامی معلمان ایران به ارائه گزارش و بیان دیدگاه ها پرداخت .
در ادامه ، وزیر محترم آموزش و پرورش پشت تریبون قرار گرفته و ایراد سخن نمود :
"با سلام و درود به امام امت و سلام بر شهیدان به خصوص شهیدان دانش آموز و قریب به 5 هزار فرهنگی شهید بالاخص دو شهید بزرگ آموزش و پرورش رجایی و باهنر ؛ بنیان گذاران انجمن اسلامی معلمان .
خوشحالم از این که در آستانه بهار انقلاب اسلامی – سی و هفتمین بهار انقلاب اسلامی – در جمع همکاران عزیزم ، اعضای محترم انجمن اسلامی معلمان هستم و خوشحالم از این که این توفیق برای من حاصل شد که به زیارت شما عزیزان بیایم .
چهره های ارزشمندی را مشاهده می کنم . صمیمانه به همه عزیزان که قبول زحمت کردند و در این جمع حضور پیدا کردند خیر مقدم عرض می کنم .
آموزش و پرورش در دولت یازدهم افتخارش بر این است که تشکل ها نه تهدید که فرصتی برای آموزش و پرورش هستند .
از جمله انجمن اسلامی معلمان که به دلیل قدمت ، اصالت از تشکل های ارزش مندی است که می تواند هم در حوزه سیاسی و اجتماعی کشور و هم در حوزه تعلیم و تربیت راه گشا و هادی وزارت آموزش و پرورش باشد .همان گونه که آقای محمدی هم فرمودند ما هر از چند گاهی در جمع دوستان به خدمت شان می رسیم و از تذکرات و راهنمایی آن ها برخوردار می شویم .
از فرصت استفاده کرده و به دو سه نکته در آموزش و پرورش اشاره می کنم :
وقت اجازه نمی دهد تا وارد بحث های تحلیلی شویم . این بحث ها را ان شاء الله در جمع شورای مرکزی انجمن اسلامی خواهیم گفت .
آموزش و پرورش سال هاست که در تخصیص اعتبارات و بودجه در لفظ در اولویت قرار می گیرد اما در عمل قرار نمی گیرد !
آموزش و پرورش همیشه از کمبود اعتبارات و تخصیص ها رنج برده است و شاید هم به دلیل این است که منابع محدود است و آن طور که باید و شاید است در اولویت های کشور قرار نگرفته است .
همه وزرای آموزش و پرورش که در جمع امروز ما آقای دکتر اکرمی و آقای حاجی حضور دارند این جمله را گفته اند که همیشه آموزش و پرورش به عنوان یک دستگاه هزینه ای تلقی می شود و نه یک دستگاه سرمایه گذاری .
ما در جمع خودمان اعتقاد داریم که آموزش و پرورش یک دستگاه سرمایه گذاری است .چرا که نسل آینده کشور و سرمایه انسانی آینده کشور در آموزش و پرورش شکل می گیرد .
اما وقتی سازمان برنامه و بودجه یا سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور تابل اعتبارات را چاپ می کند باز هزینه های آموزش و پرورش جزء " هزینه ای " تلقی می شود .
فلذا آموزش و پرورش همیشه با یک کسری مواجه بوده است و ما با توجه به این که 36 سال از پیروزی انقلاب می گذرد و من این توفیق را داشته ام که در دوره های مختلف کم و بیش در خدمت آموزش و پرورش باشم این نکته را می خواهم عرض کنم که آموزش و پرورش چاره ای جز اتخاذ دو تصمیم ندارد :
یکی این که منابع خود را افزایش دهد ، دوم این که منابع خود را بهره ور کند .باید بتوانیم از منابع خود بهتر استفاده کنیم .
گام های خوبی را در این یک سال و نیم برداشته ایم .
امروز آموزش و پرورش بیش از 13 میلیون دانش آموز دارد .نسبت به اوج دانش آموزی که زمانی قریب به 19 میلیون بوده است ؛ دانش آموزان ما دو سوم شده است .امکانات ، منابع ،تجهیزات و فضاهایمان بیش از یک و نیم برابر شده است .
این دو گزاره را با یکدیگر ترکیب کنید ، به یک نتیجه منطقی می رسیم .
امروز استراتژی آموزش و پرورش باید کیفیت بخشی باشد .یک زمانی مثلا سال 74 و یا 73 ما به دنبال این بودیم که دانش آموز بیرون مدرسه نماند . می گفتیم هر کس مراجعه کرد ثبت نام کنید .برای همین ما مدارس 3 شیفت ، 4 شیفت و حتی 6 شیفت داشتیم .
ولی امروز این مشکل را نداریم .جا دارد که امروز روی ارتقاء کیفیت آموزش و پرورش کار کنیم و لازمه ارتقاء بخشی به کیفیت آموزش و پرورش در اختیار داشتن منابع لازم ، برنامه های لازم و مدیریت صحیح بر منابع است .
اما در این یک سال و نیم شاهد هستیم که دولت علی رغم همه محدودیت های مالی که داشته ، سال 93 نسبت به سال 92 ، بیست و شش درصد بودجه آموزش و پرورش را افزایش داده است و این در حالی است که افزایش بودجه کشور 11 درصد بوده است .
در سال 94 نسبت به سال 93 ما با افزایش 23 درصد بودجه آموزش و پرورش مواجهیم که میانگین کل دولت حدود 12 تا 13 درصد است .البته تبصره ها و منابع بیشتری از منابع بودجه 94 با پی گیری هایی که در مجلس صورت گرفته است درحال تصویب است .
مثلا دیروز یک مورد درکمیسیون تلفیق تصویب شد که اگر در صحن علنی هم تصویب شود منابع خوبی را به آموزش و پرورش کشور تزریق می کند .
ما در برنامه ریزی برنامه ششم توسعه اجرای سند تحول را قرار دادیم .یعنی سند تحول را مبنای برنامه ششم توسعه قرار دادیم و امیدواریم که سند تحول را در طول برنامه ششم توسعه و حتی زودتر به یک جایی برسانیم .
امروز آموزش و پرورش دو چالش اصلی هم دارد .یکی بحث معیشت معلمان و دوم فضاهای آموزشی است .
در بخش معیشت معلمان ،همه ما معتقدیم و پی گیر هستیم که معلمان فقط آن چه را که دریافت می کنند همانی است که پس از کسورات در حکم شان آمده است در حالی که سایر کارکنان دولت تحت عنوان اضافه کاری ، رفاهی ، حق مسکن و... دریافتی هایی دارند که معلمان ندارند و معلمان همیشه خود را با دیگران مقایسه می کنند و تبعیض را نمی توانند تحمل کنند !
پایان بخش اول
در بخش دوم این نشست ؛ گزارش کامل تصویری ،اعتراض یک معلم به وزیر آموزش و پرورش و حاشیه های جلسه را خواهید خواند ...
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد / تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
یکم) اداره فخیمه منطقه یازده تهران ،در پاسخ به خبری که در سخن معلم، درباره قطع حقوق من درج شده بود ،جوابیه ای صادر کرد که نه شماره داشت و نه تاریخ و نه امضایی بر پای آن درج شده بود و در این روزگاری که مدارس پیش دبستانی و حتی بسیاری از فرش شویی ها هم از آرم و برگه سر برگ دار استفاده می کنند، فاقد سربرگ بود؛ و نه همچنین خصوصیات و ویژگی های معمول و مرسوم یک جوابیه رسمی را داشت و این ،احتمالا از کرامات خاص شیوخ مستقر در اداره هست که نه آداب می دانند و نه سعی در آموحتن آن دارند و چه خوش گفت حافظ که :
حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه / هر که را نیست ادب لایق صحبت نبود
لذا این جوابیه من، نه در پاسخ به ترهات و لاطائلات این اداره است ، که چون در و گوهر بر خواننده ارزانی داشته، بلکه برای روشن کردن اذهان دوستان و یارانی که با محبت شان صمیمانه پیگیر مشکلات من هستند و احتمالا پاسخ اداره فخیمه ذهن شان را مشوش کرده است.
قبل از شروع ،خوب است که از جناب اسفندیار چهاربند،رییس اداره کل شهر تهران ، بخواهم همان گونه که برای مدیران مدارس ، کارگاه بالندگی تشکیل داده اند ،برای یاددادن آموزش شیوه پاسخ گویی، کلاس اکابری برای مدیران روابط عمومی شهر تهران برگزار نمایند تا با آبروی روابط عمومی ها ، که در حکم ویترین سازمان ها هستند، بازی نکنند که گفته اند حرمت امامزاده را متولی آن باید حفظ کند.
دوم) افاضه کرده اند :« در خصوص همکار ارجمندمان آقای رضا نهضت روز دوشنبه پس از عیادت از همکار دیگری در بیمارستان ایرانمهر و بر اثر انتشار خبر دلسوزانه اما ...آن پایگاه خبری ؛ مطلع گشتیم متاسفانه ایشان نیز در بیمارستان به سر می برند»
در واقع این پاسخ، به خواننده القا می کند که اداره منطقه 11 و مسئولان آن ، از بستری من اطلاعی نداشته اند و آن را به ناگاه در سخن معلم دیده اند .این سخن البته کذب محض است.از اول دی ماه که در بیمارستان بستری شدم تا هفته پیش که مرخص گردیدم چهار بار از کارگزینی اداره با من تماس گرفتند که سه بار آن در بیمارستان و یک بار آن در راهِ بیمارستان بودم.در ضمن، دو هفته پیش نیز از طرف جناب امیر هادی شنی معاون اداره حقوقی شهر تهران به نمایندگی از جناب باقری معاون توسعه و پشتیبانی شهر تهران با حضرت نظریان،مدیر تازه به مسند نشسته اداره منطقه 11، تماس گرفتند و وضعیت مرا شرح و بل هشدار دادند؛ لذا این گونه خود را غیر مطلع نشان دادن و کذب گفتن شرط تقوا و دیانت نیست چه برسد به این که یک مقام رسمی دروغ بگوید و لاف بزند.این دروع بافی نشان از آن دارد که بر خلاف گفته روابط عمومی، دیدار مدیر تازه بر مسند نشسته با همکاران بستری شده، نه جزو منشورات اخلاقی این اداره فخیمه، که از برای عوام فریبی و ظاهر سازی است که اگر این گونه نبود چه نیاز بود که دیدار با همکار معلممان که در بیمارستان بستری شده بود را در بوق و کرنا کنند و عکس یادگاری بگیرند و آن را نه تنها در تارنمای اداره منطقه 11 که در تارنمای اداره کل شهر تهران نیز قرار دهند و در وصفِ خصائلِ حضرت نظریان ،مدیر تازه بر مسند نشسته منطقه 11 داد سخن سر دهند؟
مگر نه این که پیامبر (ص) فرمود:«بر دهان مداهنه گر و مداح خاک بپاشید»؟
اما استدلال یازده نشینان درباره قطع حقوق اینجانب چیست؟ افاضه کرده اند: « در خصوص قطع حقوق نام برده باید گفت با توجه به صدور رای از کار افتادگی ایشان از طرف شورای پرشکی ( به درخواست و پیگیری خودشان ) به تاریخ 3 / 12 / 92 ، نامبرده مطابق قانون باید با مراجعه به کار گزینی اداره متبوع ، مقدمات ارسال پرونده خود به سازمان بازنشستگی را فراهم نماید ولی علی رغم دعوت و درخواست این اداره ، ایشان مراجعه ننموده اند»
روزگاز غریبی است نازنین ! در چشم آدم نگاه می کنند و بی محابا دروغ می گویند ! گفته بودند آن مرد که دروغ می گفت رفته است اما شوربختانه بنیادی نهاده است که دیگران نیز بی محابا و در روز روشن دروغ می گویند و ماست را سیاه می خوانند.اولا از کار افتادگی را من نخواسته ام پزشک معالجم نوشته است ؛چرا که کارگزینی منطقه 11 شرایطی برایم فراهم نمودند که چاره ای جز از کار افتادگی نمی ماند .من بعد از سه سال هنوز درمان و معالجاتم پایان نیافته و لذا نمی توانم بر سر کلاس، آن هم در دبیرستان علامه حلی که بودن در آن برایم افتخار است ،حاضر شوم.بر خلاف گفته مسئولان اداره فخیمه منطقه 11، نامه و برگه از کارافتادگی را امضا کرده ام و در خرداد ماه سال جاری به اداره آموزش وپرورش منطقه 11 فرستاده ام و آنها نیز پرونده را به کارگزینی اداره شهر کل تهران به ریاست حاجی زاده نامی،که او نیز بدون آن که اسباب بزرگی همه فراهم کند بر مسند نشسته است، فرستاده اند.جناب باقری معاون پشتیبانی و حاجی زاده و کارگزینی منطقه یازده وبسیاری دیگر از مسئولان به خوبی ازاین ما جرا آگاه اند .این که چرا و در روز روشن دروغ می گویند برای من روشن نیست.خوب است حضرت نظریان،مدیر تازه بر مسند نشسته اداره منطقه 11 جلوی این لاف زنی و دروغگویی ها را سریع تر بگیرد که دامنش را به زودی خواهد گرفت :
چو ازقومی یکی بی دانشی کرد / نه که را منزلت ماند نه مه را
در افشانی نموده اند که : «هر گونه ارفاق در سنوات و دریافت پاداش پایان خدمت ...به ایشان برابر مواد 79 و یا 80 قانون استخدام کشوری و یا هر تبصره و ماده دیگری اساسا خارج از اختیارات این اداره بوده و این اداره تنها درخواست و پرونده خدمات ایشان را برابر مقررات به سازمان بازنشستگی ارسال می نماید .».قسمت اول سخن البته درست است ؛اما قسمت دوم آشکارا دروغ و کذب است.اولا بنده در اواخر خرداد ماه درخواستم را داده ام که معاونت وقت منطقه جناب لونی آن را به اداره کل شهر تهران ارائه نمودند و اداره کل شهر تهران با مساعدت جناب باقری نامه درخواست من را ضمن موافقت با ماده 80 به بازنشستگی کشور فرستادند.با این حال کارگزینی و اداره منطقه یازده به خصوص عالیجناب ضعیف کش رحیمی، یار غار نظریان ، مدبر تازه بر مسند نشسته منطقه 11، که از بخت روزگار بر مسند کارگزینی نشسته است و حقوق من به تدبیر بی تدبیر وی قطع شد اصرار دارند که بنده مطابق با ماده 79 بازنشسته شوم .این که چرا روابط عمومی عامدانه دروغ می گوید اصلا بر من معلوم نیست چه می توان کرد که :
ابلهان را همه شربت ز گلاب و قندست / قوت دانا همه از خون جگر می بینم
البته از این که «ابلهان را همه شربت زگلاب و قند است» شکوه های ندارم چرا که از حافظ آموخته ام که :
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد /که کام بخشی او را بهانه بی سببیست
و باز هم دروغی دیگر : " از آن جا که پرداخت حقوق هر کارمندی مبتنی بر داشتن ابلاغ کاری می باشد و ایشان به دلیل رای صادره از شورای پزشکی ، از کارافتاده محسوب می شوند ، امکان پرداخت حقوق به ایشان از ابتدای مهر ماه امسال میسور نبود ، لیکن با توجه به شرایط خاص این معلم ارجمند ، مدیریت منطقه سه ماه را منتظر گرفتن تصمیم نهایی از سوی ایشان مبنی بر ادامه کار و یا قبول بازنشستگی با شرایطی که قانون برایشان معین خواهد کرد ماند ولی با توجه به عدم تعیین وضعیت از سوی ایشان و عدم امکان صدور ابلاغ علی رغم میل باطنی حقوق ایشان و دیگر همکارانی که به هر دلیلی فاقد ابلاغ کاری می باشند قطع گردید "
تمام این بند مبتنی بر دروغ و کذب است چرا که اولا :
بنده از اول مهرماه ابلاغ داشته ام و این ابلاغ برای مدرسه علامه حلی برای مدت یک سال یعنی تا شهریور سال 94 صادر شده است؛هم کارگزینی از این موضوع با خبر است،چرا که خودشان ابلاغ را صادر کرده اند، و هم خیلی های دیگر که اگر لازم باشد نام شان را خواهم برد «تا سیه روی شود آن که در او غش باشد».ثانیا بنده در خرداد ماه درخواستم را داده ام و طبق وعده جناب لونی معاون وقت اداره منطقه 11 قراربود از تیر ماه از کارافتادگی من برقرار شود این که تا کنون نشده است نشان از توانی های ویژه ! کارگزینی منطقه 11 دارد.لذا ثالثا نیازی به صبر سه ماهه حضرت نظریان نبود تا منتظر تصمیم گیری من شوند.رابعا کسی که ابلاغ نداشته باشد یک روز هم نمی تواند حقوق بگیرد چطور ممکن است حضرت نظریان ،مدیر تازه بر مسند نشسته اداره منطقه 11، سه ماه بدون مجوز اجازه پرداخت حقوق بدهد؟در واقع بنده ابلاغ داشته ام و دارم به این دلیل که کارگزینی نتوانسته بود در این مدت به وعده اش عمل کند و از کارافتادگی مرا از تیرماه برقرار نماید.
چنان که نشان دادم جوابیه ی چند خطی اداره منطقه 11 همه مبتنی بر کذب و دروغ است و وای بر دانش آموزانی که زیر دست چنین مدیران دروغگو و کذابی تربیت پیدا می کنند.مگر پیشوایان دینی نگفته اند که دروغگو منافق است و ایمان ندارد و بوی دهانش متعفن است و خداوند او را لعنت می کند و از ایمان خالی است و عذابی تلخ در قیامت پیش روی دارد و دروغگویی بزرگترین خباثت است و گناه ؟ از این همه دروع اداره نشینان منطقه 11 به چه کسی باید شکوه نمود؟ آیا مسئولان اداره کل شهر تهران نسبت به دروغ گویی بی تفاوتند؟ اگر این گونه باشد ، وای بر جامعه ای که نسبت به دروغ و دروغ گویی بی تفاوت است.کاش حراست آموزش و پرورش افراد را به خاطر دروغگویی شان احضار و باز خواست می کرد.
.با وجود این همه دروغ و کذب، که در جوابیه اداره نشینان منطقه وجود دارد، با اعتماد به نفس کامل، که معمولا افراد دروغگو به آن دچارند، سخن معلم را با این بیت شعر انذار کرده اند :
دانی چرا در سیر خود بر خویش می لرزد قلم
ترسد که ظلمی را کند در حق مظلومی رقم
و از سخن معلم می خواهد که با انتشار اخبار این گونه سبب جریجه دار شدن احساسات معلمان نشود! شرم تان باد از این همه نیرنگ و دروغ و فریب کاری:
شاه ترکان سخن مدعیان می شنود /شرمی از مظلمه ی خون سیاووشش باد
سوم)روز چهارشنبه بعد از انتشار جوابیه اداره فخیمه 11 ،با بانو نوری از کارشناسان اداره منطفه11 که به طور کامل از پرونده من خبر دارد تماس گرفتم و گفتم :سرکار خانم! این خزعبلات چیست که نوشته اند؟ آیا من ابلاغ ندارم؟ در سیستم نگاه کرد و گفت چرا دارید و این ابلاغ تا سال 94 معتبر است و خودم به دستور جناب لونی معاون وقت منطقه صادر کرده ام!.گفتم: آیا نامه من به بازنشستگی نرفته است؟پاسخ. همه سوال هایم را مثبت جواب داد.. گفتم اگر من پاسخ این جوابیه را بدهم دیگر آبرویی برای منطقه و مدیر تازه بر مسند نشسته آن باقی نمی ماند.بانو نوری اصرار فراوان کردند که گذشت کنید که گذشت از بزرگواران است و شیوه پیامبر اکرم بوده است.شما پاسخی ندهید تا من با مسئولان اداره تماس بگیرم و بگویم حتما با شما تماس بگیرند.تا عصر منتظر ماندم خبری نشد.پنج شنبه و جمعه و شنبه گذشتند اما تماس خبری نشد که نشد.گویا مسئولین اداره فخیمه روش شان را درست می دانستند و قوت و روزی شان را از طریق دروغ بستن حاصل می کردند.درد آور این که بعد از تماس من با بانو نوری دیدم ناشیانه ابلاغ قبلی ام را لغو کرده اند و ابلاغ جدیدی از تاریخ اول مهر 93 تا 5 مهر 93 زده اند! و این نشان می داد که عالیجناب ضعیف کش رحیمی همچنان می خواهد به دروغ های خود ادامه بدهد.
روز یکشنبه پس از انتشار مقاله" آب سر بالا می رود از جناب عباس فرجی " ،که درباره من و مشکلاتم نوشته شده بود، جدود ساعت یک بعد از ظهر فردی تماس گرفتند و خود را مسئول روابط عمومی معرفی کردند.(اسم شان را فراموش کرده ام) شروع به گلایه کردم و گفتم مرا مجبور به پاسخ دهی کردید؛ در حالی که می خواستم این خطای عالیجناب رحیمی رییس جدید کارگزینی را نادیده بگیرم.گفتند آدرس می خواهند برای دلجویی و عیادت .شروع به شکوه کردم و گلایه و گفتم بنده درد دارم و احوالم مساعد نیست و نیازی به ملاقات نیست .چطور می توانستم راضی به حضورشان شوم در حالی که آشکارا چنان که نشان دادم دروغ گفته بودند و نه تنها اظهار پشیمانی نمی کردند که گویا به آن مباهی و مبتهج نیز بودند.درحین صجبت بودیم که شارژ تلفن همراهم تمام شد و گفت و گو نا تمام ماند.اگر ذره ای از نوشته هایشان ابراز پشیمانی می کردند شاید درصدد پاسخ دهی بر نمی آمدم گویا تنها می خواستند تشریف بیاورند و عکسی بگیرند و در بوق کرنا کنند که ای جهانیان چه نشسته اید که ما لطف کردیم و به دیدار این درویش علیل خانه نشسته رفتیم و کارت هدیه ای نیز به او دادیم تا مشکلات مالی اش را برطرف کنیم ! و اگر کسی پرسید ای شیوخ! این کارتان که با قطع حقوق وی منافات دارد آن هم در حالی که در بیمارستان بستری بوده ، خنده عاقلانه می کردند و می گفتند در این سری است که جز اسراردانان کسی آن را نمی داند! و وقتی می پرسیدند مرادتان از رازدانان کیست؟ لب به سخن می گشودند که رییسمان حضرت نظریان،مدیر تازه بر مسند نشسته منطقه 11، و عالیجناب ضعیف کش رحیمی ،رییس کارگزینی!
جوابیه اداره و اصرار بر عملکردشان دیگر اجازه ی مسامحه و تساهل را نمی داد که :
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت / مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد
چهارم) اما اصل ماجرا چیست؟در راه بیمارستان بودم که بانو نوری از کارگزینی تماس گرفتند و گفتند رئیس کارگزینی عوض شده اند و گفته اند تکلیف این پرونده سریع تر روشن شود.گفتم به من ارتباطی ندارد من کارهای لازم را انجام داده ام بقیه کارها بر عهده اداره است.گفتند سه بار با سازمان بازنشستگی تماس گرفته اند و آنها وقعی ننهاده اند و پاسخی نداده اند.گفتم من چه کاری می توانم انجام دهم؟گفتند برگه استعلاجی بیاورید تا روشن شدن وضعیت تان مشکل دریافت حقوق نداشته باشید.قبول کردم و همان روز استعلاجی را دریافت کردم و فردایش توسط دایی ام به اداره فرستادم.رییس جدید کارگزینی رحیمی نامی بود جویای نام که بخت و اقبالش او را به این مسند رسانده بود و قصد داشت خودی نشان دهد و بزرگی کند .بهترین راهش چه بود؟ این بود که به درویشی علیل در خانه نشسته که به زعم وی ضعیف بود ظلم کند تا بتواند ابراز وجودی نماید و احتمالا به این وسیله جبران کمبود های عاطفی اش را بنماید، به همین دلیل بود که با دیدن دایی ام رجز ها خوانده بود و اولدرم بلدرم فراوان کرده بود و لغز و نکته به او فروخته بود و او که می پنداشت با پست جدید به صفت رزاقیت هم نائل شده و روزی این درویش علیل به دست اوست تهدید کرد که حقوقش را قطع خواهم کرد مگر این که برگه ای را امضا کند که در آن درخواست بازنشستگی بر اساس ماده 79 شده است و سریعتر حسابی در بانک صادرات باز کند تا او را با سه سال ارفاق بازنشسته کنیم.
چرا باوجود این که ماده 80 قانون استخدام کشوری مشمول حال من می شود و اداره شهر تهران به آن فتوا و گواهی داده،این عالیجناب رحیمی اصرار داشت و دارد که ماده 79 را برقرار کند؟ شاید علل غیر معرفتی چون بخل و حسادت و نظر تنگی در میان است ؟ شاید هم قانون نمی داند؟هر چه باشد او شایستگی نشستن بر این کرسی را ندارد که از نظر من صلاحیت کلاس رفتن را هم ندارد.به خدا باید پناه برد از انسان حسود بخیل چشم تنگ !
سخن عالیجناب رحیمی را توسط جناب شنی معاون اداره حقوقی شهر تهران به جناب باقری معاون پشتیبانی شهر تهران منتقل کردم.جناب شنی به نمایندگی از جناب باقری با حضرت نظریان تماس گرفت و ضمن شرح حال من به وی ابلاغ کرد که قانونا نمی توانند حقوق مرا قطع کنند قطع حقوق تنها توسط نهادهای قضایی و شبه قضایی ممکن است.جناب شنی می گفتند که نظریان تمام قد از رحیمی جویای نام دفاع کرده بود اما در آخر متقاعد شد که این کار خطا را انجام ندهد.
با این وجود در بیمارستان بودم که حسابم را چک کردم و دیدم پولی به حساب نیست.با بانو نوری تماس گرفتم و علت را پرسیدم.رحیمی جویای نام خنده مستانه ای زده بود و متکبرانه گفته بود بله ما قطع کرده ایم.! خبر را به سخن معلم گفتم و علی پورسلیمان لطف کرد و خبر را سریع و بدون فوت وقت پوشش داد و با همکاری جناب مسعود ثقفی در کمتر از یک ساعت حقوق به حسابم ریخته شد و رحیمی صعیف کش رو سیاه شد و فهمید کسی را که ضعیف تلقی کرده بود چندان هم ضعیف نیست :
. ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش/ با شیر پنچه کردی و دیدی سزای خویش
/ پنجم) پرونده من باید تا تیرماه به سرانجام می رسید کم کم صبر و حوصله ام رو به پایان است و هم سخن شدن و وقت گذاشتن برا پاسخگویی به دروغ و نیرنگ مایه عذاب روح از جناب ثقفی سخن گوی اداره شهر تهران می خواهم هر چه زودتر این پرونده را ختم به خیر فرمایند که اگر بخواهد ادامه پیدا کند طبل رسوایی نظریان و رحیمی ها بیشتر از پیش صدا خواهد کرد و دامن دیگران را هم دیر یا زود خواهد گرفت .بنده از لحاظ اداری کارهایم را انجام داده ام .نه توان جسمی پگیری دارم و نه وظیفه ای برای پیگیری آن.همه ی کارها بر دوش اداره است. تا کنون هم که پرونده به سرانجام نرسیده نشان ناتوانی کارگزینی اداره شهر تهران و به تبع آن عالیجناب رحیمی است:
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد / من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
در پایان به حضرت نظریان که همای اوج سعادت به دام او افتاده است و از بخت روزگار بر مسند ریاست نشسته است .این سخن جافظ را برادرانه توصیه می کنم که
به طهارت گذران منزل پیری و مکن / خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده
والله المستعان
رضا نهضت 8 بهمن1393
بسمه تعالی
رئیس محترم مجلس شورای اسلامی :
ضمن عرض سلام و ادب و احترام به شما و همکاران پر تلاش تان در مجلس محترم شورای اسلامی در آستانه بررسی لایحه بودجه ۹۴ برآن شدیم تا نکاتی را که بخشی از دغدغه های فکری و صنفی فرهنگیان می باشد با شما در میان بگذاریم ، امید است با بیان این مسائل گوشه ای از مشکلات را یاد آوری کرده و بخشی از خواسته های به حق فرهنگیان را مطرح نماییم.
همان گونه که مستحضرید اغلب مشکلات و بحران های اجتماعی ریشه در سیستم و فرآیند آموزشی جامعه دارد. با توجه به اینکه دانش آموزان ، بیشترین و مفیدترین ایّام مفید عمر خود را در مدرسه و در کنار معلمان سپری می کنند، آیا این محیط و این قشر، سالم ترین و قابل اعتمادترین حلقه ی جامعه برای بسترسازی و نهادینه کردن تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیستند؟
جامعه فرهنگیان بیش از هر کسی مشکلات و بحران های اجتماعی را لمس می کند:
دانش آموز ژنده پوشی که اخبار اختلاس های میلیاردی گوشش را کر کرده ...
دانش آموز یتیم، بی سرپرست و بد سرپرست ...
دانش آموزی که مادرش دچار بیماری شده و هزینه درمان ندارد ...
دانش آموزی که کلّیه هایش از کار افتاده و هزینه درمان خود را ندارد ...
دانش آموزی که خانواده اش توان پرداخت اجاره بهای منزل را ندارد ...
دانش آموزی که خش کسالی رمق خانواده اش را گرفته است ...
دانش آموزی که تورّم گلوی خانواده اش را فشرده است ...
و تاسف بار تر اینکه دانش آموزی که فندک در جیب و چاقو در دست به مدرسه می آید!
مدرسه ای که برای تامین هزینه های اولیه خود دائما دست به سوی کمک اولیا و خیرین دارد ...
این ها همه و همه صحنه هایی است که یک معلم همه روزه آن را می بیندو در قبال آن خود را مسئول می داند.
به رغم زحمات فراوان معلمان که در مقایسه با کارمندان سایر سازمان ها و نهادهای دولتی، بیشترین کار مفید را به انجام می رسانند، میزان کارآمدی خروجی های مدارس ، به ناحق مورد انتقاد جامعه و صاحب نظران می باشد.
امروزه ازهزینه های آموزشی به عنوان یک سرمایه گذاری بنیادین یاد می شود . ساختار آموزشی موجود ، سرانه ای ناچیز و معلمی که گرفتار انواع محرومیت های مادی و معنوی و تبعیض های آشکار و پنهان شده، آیا می تواند با پرورش شهروندان توانمند ،اسباب کامیابی جامعه را فراهم نماید؟
فشارها و مشکلات معیشتی معلمان و مقایسه دریافتی ها و مزایای آن ها با دریافتی و مزایای کارمندان سایر نهادها و سازمان های دولتی، مأیوس کننده بوده و منزلت شغلی آن ها را تنزّل داده است.
افسوس و صد افسوس با اینکه تمامی مسولین و نمایندگان خود برون داد و محصول همین نهاد آموزش و پرورش هستند نگاه شان به آموزش و پرورش در عمل نگاهی مصرفی است. جایگاه آموزش و پرورش و معلم در بین برنامه های کلان ملی و در سند بودجه حاکی از آن است که آموزش و پرورش نهادی حاشیه ای، فراموش شده و تحقیر شده است. این تغییر نگرش میسر نمی شود مگر اینکه آموزش و پرورش جزء اولویت های اصلی کشور قرار گیرد البته در مقام عمل و نه در حد یک شعار.
اکنون، بسیاری از معلمان، از فرط استیصال و برای جبران کسری هزینه زندگی خود، به تدریس چند شیفته و یا مشاغل دوم و سوم دیگر پناه برده اند. در حرفه معلمی که هرساعت آن مستلزم چندین برابر پشتوانه مطالعاتی و پژوهشی است، این مسئله عواقب مخربی خواهد داشت.
گرچه گفته می شود منابع و درآمد فعلی دولت، جوابگوی نیازهای جامعه نمی باشد اما چرا در این وضعیت ناگوار و تورم افسار گسیخته، باید آموزش و پرورش و معلمان بیشترین هزینه و تاوان کمبود و کسری بودجه را بپردازند؟
ریاست محترم مجلس :
شاید معلمان زیاد هستند ولی باور کنید که «زیادی» نیستند. از این رو، برقراری عدالت و هماهنگی در دستمزدها ومخصوصا مزایا، حداقل انتظار و کمترین حق آنها است. اکنون جلوگیری از تداوم یأس و سرخوردگی جامعه فرهنگیان که معلوم نیست در صورت فعال شدن چه پیامدهایی را به دنبال خواهد داشت ،نیازمند تدابیرعاقلانه و عاجلانه ای می باشد.
جناب آقای رئیس:
آموزش و پرورش مانند بهداشت و درمان نمی باشد که با سرمایه گذاری کوتاه مدت بتوان خروجی آن را هر شب در صدا وسیما نشان داد.آثار سرمایه گذاری در آموزش و پرورش سال ها طول می کشد تا به بار بنشیند.
در حالی که در سالیان اخیر تمام مزایای فرهنگیان به تدریج حذف شده است ،اکنون که لایحه بودجه ۹۴ در مجلس در حال بررسی می باشد ،از جناب عالی و همکاران تان می خواهیم موارد زیر را مد نظر قرار دهید و آنها را در بودجه سال ۹۴ ببینید:
افزایش سرانه دانش آموزان و مدارس
تصویب و اجرای موثر لایحه رتبه بندی معلمان در جهت ارتقاء منزلت و معیشت فرهنگیان
اجرای جدی قانون تامین مسکن فرهنگیان و واگذاری زمین شهری به فرهنگیان واجد شرایط
احیای آبرومندانه مجدد بن کالا متناسب با شان فرهنگیان
حذف کامل هزینه های دارو و درمان و یا پوشش کامل تعهدات بیمه فرهنگیان
دادن تسهیلات جنبی لازم به فرهنگیان همچون سایر نهادها
کاهش کسورات مختلف در فیش های حقوقی فرهنگیان
حذف دریافت هزینه برای حضور در دوره های ضمن خدمت
پرداخت پاداش آخر خدمت متناسب با نیاز و شأن و منزلت بازنشستگان و در موعد مقرر
تصویب استخدام فرزندان فرهنگیان پس از بازنشستگی والدین شان
باتشکر
جمعی از فرهنگیان قطب شهید مدرس
انتهای پیام/
منبع:کاشمری
شاید بیش از هر چیزی آنچه تا آخر عمر همراه انسان است و از دنیای او خارج نمی شود خاطرات زندگی با کسانی است که در یک محدوده جغرافیایی یا یک موضوع مشترک شکل گرفته است ،حال که مدت ها است به یاری فیلم و عکس امکان ماندگاری رویدادها میسر شده یادآوری خاطرات نیز از اتکا صرف به حافظه یا نوشته خارج شده است و هر بار با دیدن یک عکس یا فیلم خاطرات زیادی تداعی می شود.
« تعلق » احساسی است که خود آگاه و ناخودآگاه در انسان نسبت به افراد، حیوانات، اشیا و مکان ها شکل می گیرد .دراین میان آنچه به این احساس عمق و گستردگی می دهد رابطه ی انسان ها است،تنگ ترین و عمیق ترین روابط نخست درکانون خانواده و در خانه شکل می گیرد و نخستین خاطرات را هم از زندگی با پدر و مادر و در ارتباط با خانواده پدری و مادری در ذهن داریم.
تعاملات ما با اعضاء خانواده و نوع زیست خانوادگی در شکل گیری شخصیت ما مهم ترین و عمیق ترین تاثیرات را برجای می گذاردبه حدی که به پشتوانه ی وراثت شباهت های زیادی از لحاظ نگرشی، بینشی،و کنشی در اعضاء یک خانواده دیده می شود ؛ بنابراین کانون خانواده هنوز هم در عصر مدرن به عنوان یک نهاد مورد توجه بوده و دارای اهمیت است و احساس تعلق به خانواده یکی از ابعاد هویتی است که در ابعاد مختلف شخصیتی افراد بروز و ظهور ویژه ای دارد ، گاهی یک احساس تعلق مثبت زمینه ساز رشد و شکوفایی است و گاهی نیز خلا ناشی از آن فرد را دچار بحران های روانی و اجتماعی متعددی می کند.
" مدرسه " دومین نهادی است که پس ا ز خانواده هر فردی به آن می پیوندد و در محیطی مشترک با هم سن و سال های خود و معلمان و مربیان دانش و تجربه به دست می آورد ،حس تعلق به مدرسه و عناصر مربوط به آن به ویژه معلمان و هم کلاسی ها چنان تاثیر عمیقی به جای می گذارد که خاطرات آن تا آخر عمر هم به یاد می ماند، « همکلاسی » اصطلاحی است هویتی که پیوندهای طولانی را برقرار می سازد،12سال تحصیلی تحت آموزش عمومی فرصت بسیار طولانی است لذا بخش بزرگی از ذهن و روان افراد را در برمی گیرد.
کم و کیف زندگی در مدرسه که پس از 7سال نخست که در خانواده سپری می شود ، 7سال دوم و سوم را به خود اختصاص می دهد شکل دهنده ی آرزو ها،ایده ها و رشددهنده ی استعدادها و زمینه ساز پیشرفت افراد می باشد،این ارتباط تنگاتنگ و پرداختن به موضوع مشترک درس و مدرسه دومین هویت ساز است که پس از خانه و خانواده « نهاد مدرسه » را جایگاه ویژه ای می بخشد و هر قدر خانه و مدرسه هم راستا با یکدیگر در مسیر پویایی و خلاقیت کودکان و نوجوانان قدم بردارند سرمایه انسانی به عنوان محصول این دونهاد اعتبار و ارزش بیشتری خواهد یافت.
« محله » بستری است که یک فرد علاوه بر گذران اوقات خود در خانه و مدرسه بخشی از زمان خویش را در این بستر سپری می کند و با « هم محلی ها » ارتباط دارد،هر چند در دنیای مدرن و زندگی آپارتمانی دیگر خبری از روابط سنتی نیست و اصطلاح « بچه های محل » جای خود را به بچه های گروه در فضای مجازی داده است اما محله باز هم جای خود را در دنیای مدرن حفظ کرده است و هنوز هم به احساس تعلق افراد پاسخ می دهد،آنچه نماد پست مدرن شده همین کلمه «محله » است که با بار سنتی خود تلفیقی از مدرنیته و سنت شده و در مدنیت نوین تحت زندگی مشارکتی و رویکرد گفت و گویی به شیوه های دموکراتیک و با ساختاری مدنی شورایاری ها ی محله بستری شده است .برای کنش گری اجتماعی و مدنی و راهکاری شده است برای زیست جمعی،به همین دلیل انتخابات شورایاری ها از اهمیت خاصی برخوردار است چراکه دموکراسی به عنوان سبک زندگی در زیرین ترین لایه های اجتماعی جریان می یابد.
مشارکت اولیا و معلمان و مربیان در این فرآیند مدنی و ایفای نقش به عنوان هم محله ای ها مثلث « خانه-محله-مدرسه » را تکمیل می کند و در دنیای جدید که زندگی از غیبت اعتماد و ضعف مشارکت خالی از معنا و سرد وبی روح شده است و استعدادها و فرصت ها به هدر می رود،محله می تواند بستری باشد برای تمرین قواعد زندگی جمعی و انتخابات شورایاری ها فرصتی باشد برای تعامل کسانی که در یک محله زندگی می کنند.
شکی نیست پویا نمودن جامعه دستاورد های بزرگی را به دنبال خواهد داشت و احساس تعلق در پیوستگی خانه ،محله و مدرسه نوید زندگی بهتری را می دهد.
عبدالجلیل کریمپور - آموزگار
در لغت نامهها تملق را چاپلوسی معنی کردهاند، گفتار و کردار ستایشآمیز و فریب کارانه، یعنی فردی برای رضایتخاطر دیگری به هرگونه ذلتی تن در دهد. متملق فقط از کسی که جلو هست تبعیت میکند. بهجای نقدش بهفکر این است که از جانب او پذیرفته شود، آن هم با تملق و چاپلوسی و چربزبانی. تملق، شخصمتملق را پست و حقیر میکند و آن که چاپلوسیاش را میکند، مستبدتر. او که قدرتی چنین رایگان را در دست دارد، به همهچیز خرده میگیرد، از متملقین برای حذف دیگران استفاده میکند و خود به ریش همه میخندد و سگ درگاهش را به تکهاستخوانی راضی نگه میدارد. خیالش راحت است که سگ درگاهش پاسبان اوست، اما نمیداند که این منافق فقط برای گذران لحظههایش تیشه بر ریشه شرفش میزند.
تملقگو فراموش میکند که خداوند درباره او (ولقد کرمنا) سر میدهد و از او میخواهد که خود را بهبهایی اندک نفروشد.
مدیر بیلیاقت با جان و دل متملق را میپذیرد و از تعریف و تمجیدش به هیجان میآید چراکه خود در مدیریتش خلاقیتی ندارد تا مورد تحسین قرار گیرد و به همین دلیل او را نیز متملقی برای مقام بالاترش میکند. اینگونه افراد نقد را به هیچعنوان نمیپذیرند و منتقد را در موقعیتی پست میگذارند تا شاید اینگونه به سمت خود جذب کنند، اما نمیدانند که آن فرد او را اصلا قبول ندارد و بیتوجهیاش به او افزون میشود.
متملق به قرص نانی راضی است و برای آن دوستش را، برادرش را و حتی شرفش را میفروشد. مزدوری با مواجبی اندک است، دورو و خطرناک که خیلیزود خود را لو میدهد.
با متملق باید مبارزه کرد، به او فهماند که دارد با تملقش ریشه استبداد را بارور میکند و غیرتش را ارزان به حراج میگذارد. باید فکرش را عوض کرد تا مفهوم انسانیت را بفهمد و خود را از گودال مضحکهای که در آن قرار گرفته، نجات دهد و بداند که انسان را موقعیتی بالاتر از این است.
باید به متملق فهماند که انسان خلیفه خدا در روی زمین است و هیچکس جز بهسبب تقوایش بر دیگری برتری ندارد.