محمد رستمی - دبیر آموزش و پرورش شهرستان بروجرد :
*دیدگاه غالب در میان فرهنگیان آن است که وزارت خانه حمایت از دانش آموز را در هر حالت و وضعیت، حتی در هنگام مقصر بودن، وظیفه خود می داند اما کمترین حمایت و پشتیبانی را از کارکنان خود انجام می دهد. محیط مدارس چه برای دانش آموز و چه برای معلم و عوامل اجرایی باید محیطی امن و محترمانه و آرامش بخش باشد.
*حلقه گم شده در این زمینه ارتباط معلمان با خانواده های دانش آموزان می باشد که ظاهرا علی رغم تمامی تلاش ها، انجمن اولیاء و مربیان نتوانسته است این شکاف را پر نماید. شاید تخصیص دو الی چهار ساعت از ساعات موظف معلمان به ارتباط با با خانواده های دانش آموزان در کنار فعالیت بیشتر و موثرتر انجمن های اولیاء و مربیان تاثیر بیشتری در این زمینه داشته باشد.کارشناسان اداری وزارت خانه می توانند جزییات این پیشنهاد را به صورت قانونی دقیق و البته عملی، تنظیم نمایند.
*بعد از این حادثه تلخ، جو بسیار بد و دل سرد کننده ای بر مدارس و بلکه بر تمامی شهر حاکم شده است. شایسته است جناب عالی و حتی وزیر محترم کشور با سفر به بروجرد و گفت و گو با فرهنگیان و مردم، ضمن آگاهی از نظرات آنها، این فضا را تغییر دهند.
*پیشنهاد می شود روز اول آذر، روز شهادت مظلومانه مرحوم خشخاشی، " روز مبارزه باخشونت در مدارس " اعلام و با همکاری سایر مراکز و ارگان ها، رسانه ها و صدا و سیما، افکار عمومی مردم و مسئولان برای مبارزه با این پدیده شوم که هر روز ابعاد خطرناک تری به خود می گیرد بسیج شوند.
با تقدیم سلام
حادثه دردناک دبیرستان حافظی بروجرد و کشته شدن یکی از معلمان شریف، دل هر انسان آزاده ای را به درد آورد. ضمن تشکر از بیانیه حضرت عالی و اظهار همدردی تان، چند نکته را به استحضار رسانده، امید که مورد عنایت قرارگیرد.
1.جناب عالی به خوبی می دانید که ابعاد این فاجعه، بسیار گسترده تر از قتل یک معلم به دست دانش آموز خود می باشد. قتل این معلم شریف ریشه در بسیاری از مسائل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی دارد. قطعا کارشناسان آگاه وزارت خانه ابعاد این مسئله را با دقت بررسی خواهند کرد؛ اما شایسته است که اقدامات عاجلی هم در این زمینه انجام شود تا حداقل احتمال وقوع این حوادث کمتر شود. در این راستا چند پیشنهاد خدمت شما ارائه می گردد؛ امید که مورد توجه واقع گردد.
1. همان گونه که پیش از این ریاست محترم قوه قضاییه حضرت آیتالله آملی لاریجانی تصریح کرده اند حمل سلاح سرد جرم، و استفاده از آن اشد مجازات را در پی خواهد داشت. شایسته است ضمن آگاه نمودن دانش آموزان و خانواده هایشان از این قانون به طرق مختلف، با هماهنگی با نیروی انتظامی بازرسی هایی به صورت تصادفی و البته به شکلی مناسب با فضای مدارس از سوی ماموران نیروی انتظامی انجام شود.
2. نصب دوربین های مدار بسته در مکان های مناسب تمامی مدارس شاید به پیش گیری در این زمینه کمک نماید.
3. حلقه گم شده در این زمینه ارتباط معلمان با خانواده های دانش آموزان می باشد که ظاهرا علی رغم تمامی تلاش ها، انجمن اولیاء و مربیان نتوانسته است این شکاف را پر نماید. شاید تخصیص دو الی چهار ساعت از ساعات موظف معلمان به ارتباط با با خانواده های دانش آموزان در کنار فعالیت بیشتر و موثرتر انجمن های اولیاء و مربیان تاثیر بیشتری در این زمینه داشته باشد.کارشناسان اداری وزارت خانه می توانند جزییات این پیشنهاد را به صورت قانونی دقیق و البته عملی، تنظیم نمایند.
4. آموزش معلمان ، مدیران و دانش آموزان با مسائل روانی و عاطفی به طرق مختلف از جمله تاسیس شبکه مدرسه در صدا و سیما که از پیشنهادات ارزنده جناب عالی می باشد بی تاثیر در کاهش و پیش گیری از این گونه حوادث نخواهد بود.
5. چند سالی است که در نقاط مختلف کشور و یا حداقل در شهرستان بروجرد برخی از معلمان مورد تهاجم لفظی و فیزیکی برخی دانش آموزان و یا بستگان آنها قرار می گیرند که در صورت نیاز قابل ارائه و اثبات می باشند. قتل فجیع مرحوم خشخاشی ثمره بی توجهی به این تعرضات گذشته می باشد که اگر اقدامات لازم در این زمینه انجام نشود، قطعا آخرین آنها نخواهد بود.
متاسفانه وزارت آموزش و پرورش و به صورت طبیعی ،سازمان ها و ادارات و مدارس تابع آن وزارت خانه، حساسیت لازم را در این زمینه نداشته و حتی گاهی اوقات با گفتار و کردار خود خاطیان را بیشتر تحریک کرده اند. متاسفانه دیدگاه غالب در میان فرهنگیان آن است که وزارت خانه حمایت از دانش آموز را در هر حالت و وضعیت، حتی در هنگام مقصر بودن، وظیفه خود می داند اما کمترین حمایت و پشتیبانی را از کارکنان خود انجام می دهد. محیط مدارس چه برای دانش آموز و چه برای معلم و عوامل اجرایی باید محیطی امن و محترمانه و آرامش بخش باشد. متاسفانه سیستم امتحانات و قوانین انضباطی مدارس که هدف آنها نگه داشتن دانش آموز در محیط مدرسه و قبولی او به هر قیمتی می باشد، باعث شده که این احساس در میان حداقل تعدادی از دانش آموزان به وجود آید که آنها می توانند تقریبا هر کاری انجام دهند بدون آن که دردسر خاصی برای آنها پیش بیاید و در پایان هم بالاخره نمره را به هر شکلی گرفته و بر صندلی های خالی مراکز آموزش عالی بنشینند. باید هر چه زودتر این سیستم وقوانین فاجعه بار مورد بازبینی جدی قرار گیرند ؛والا باید منتظر خبرهای بد بیشتر و ویرانی کامل فرهنگ و آموزشی باشیم که مدت هاست مورد هجوم کاسبان و مدرک طلبان و اخیرا چاقو کشان و اوباش و اراذل قرار گرفته است.
6. بعد از این حادثه تلخ، جو بسیار بد و دل سرد کننده ای بر مدارس و بلکه بر تمامی شهر حاکم شده است. شایسته است جناب عالی و حتی وزیر محترم کشور با سفر به بروجرد و گفت و گو با فرهنگیان و مردم، ضمن آگاهی از نظرات آنها، این فضا را تغییر دهند.
7. پیشنهاد می شود روز اول آذر، روز شهادت مظلومانه مرحوم خشخاشی، " روز مبارزه باخشونت در مدارس " اعلام و با همکاری سایر مراکز و ارگان ها، رسانه ها و صدا و سیما، افکار عمومی مردم و مسئولان برای مبارزه با این پدیده شوم که هر روز ابعاد خطرناک تری به خود می گیرد بسیج شوند.
8. همین جا فرصت را مغتنم شمرده و از برادر و هم شهری ارجمند جناب آقای دکتر حافظی، ریاست محترم مجمع خیرین مدرسه ساز که منشاء خدمات بسیار در این شهر و سایر نقاط کشور بوده اند در خواست می کنم بزرگوارانه و کریمانه به پاس خون به ناحق ریخته مرحوم خشخاشی و تسلی خاطر خانواده داغدارش، با رضایت خود زمینه تغییر نام دبیرستان حافظی را که با هزینه شخصی ایشان و به یادبود فرزند جوان مرگ شان به نام مرحوم" امیر حسن حافظی"نام گذاری شده است به نام " دبیرستان شهید محسن خشخاشی"فراهم نمایند.
با آرزوی توفیق بیشتر برای جناب عالی
محمد رستمی __ دبیر آموزش و پرورش شهرستان بروجرد
عبدالجلیل کریم پور
آموزگار
برای چندمین باره که از کلاس اخراج میشی. کی میخوای آدم بشی؟ چرا درس نمیخونی؟ تمام مدرسه فقط درگیر تو یکی شده؛ اعصاب همه را خرد کردی!
این حرفها مثل پتکی بر سرش کوبیده میشد! از همه چیز بیزار شده بود، تاب و تحمل هیچ جایی را نداشت، نه مدرسه، نه خانه. اینجا او را جزو آدم نمیدانستند و آنجا هم همه درگیر خودشان بودند. یکسال میشد که از زندانی شدن پدرش میگذشت! خواهرش از سیاهسرفه مینالید! مادرش سرگردان خانهها بود. دستان مادرش از تاول پر شده و چشمانش گود افتاده بود.
در دنیای خودش سیر میکرد و دور از بچهها، گوشه حیاط نشسته بود. جعفر دستی به شانهاش زد و گفت: یه چیزی برات آوردم که اگه استفاده کنی راحت میشی. غم و غصههاتو از بین میبره! نمیدانست چکار کند. بعد از مدرسه با جعفر رفت و با هم...! بعد از آن کارش همین شده بود. مادرش نمیدانست. جعفر یکی، دو بار اول همین طوری آن را به او داده بود اما حالا پول میخواست! گاهی اوقات برای اینکه جواب جعفر را بدهد، وسیلهای را از خانه کش میرفت، اما مادرش داشت قضیه را میفهمید.
چند روزی بود که از مدرسه گریخته بود، کسی سراغی از او نمیگرفت. انگار برای همه بیاهمیت شده بود! آخر درس نمیخواند، شلوغ بود و حواس بقیه را هم پرت میکرد و... کسی توجهی به او نداشت، انگار نیامدنش را منتظر بودند!
دیروز یکی از بچهها میگفت: جواد را گرفتند، با خودش مواد داشته! وقتی هم پلیسا اونو میبردند فقط میخندید! انگار به بدبختیاش! شاید هم به اینکه چرا باید به جای دانشگاه به زندان بره!
همواره لبخندی بر لبانش نقش بسته بود و انگار لبخند بر لبانش جراحی شده بود. واپسین بار نوروز گذشته در خیابان اصلی شهر دیدمش. همان جایی که این روزها کمتر لهجه شیرینِ ساکنان اصلی شهر شنیده میشود! از دور لبخندی پهنای چهرهاش را پوشاند. مانند همیشه محکم به آغوشم کشید و از تهران و کلاس و دبیرستان و دود و پول پرسید. گفت بُرد با تو بود که رفتی! دیگر نمیشود در این شهر کار کرد. اگر به گویش شهر سخن بگویی کارت در اداره و مدرسه و دانشگاه پیش نمیرود. میگفت پس از ١٣سال کار آموزشی با تیزهوشان شهر به دبیرستانی حاشیهای تبعید شدهام!
میگفت بچههای حاشیهای بامعرفتتر و لوتیترند! با آنها میشود دمساز شد و دوستی کرد و رویشان حساب کرد. اما درسشان تعریفی ندارد و از این زاویه نگران بود و پنهان نمیکرد. میگفت گاهی با دانشآموزان قرار کوه و گل گشتی میگذارم و از همراهی و همدلی با آنها شاد میشوم و غم و غصههای جهان را به فراموشی میسپارم اما در دبیرستان تیزهوشان که بچهها آرامتر و پرورشیافتهتر بودند، کارم بهتر پیش میرفت و استرس نداشتم. از فرزندانش پرسیدم و گفت اولی سوم دبستان است و دومی کمی بیش از دوسال دارد. گفت جایی در تهران برایم آماده کن تا بیایم و نانت را آجر کنم! گفتم ناف تو را در این شهر بریدهاند و هر جای جهان که بروی کفترِ سختِ این شهری و پایت در اینجا بند. موهایش کمتر از پیش شده بود و چهرهاش چروکیدهتر اما خندههایش پابرجا و سمج! مانند گذشته که با هم کل میانداختیم و هریک از توانایی خود نسبت به دیگری در آموزش فیزیک میگفتیم، میگفت شاید پس از ٢٠سال آموزش و سروکله زدن با بچهها، به زور چیزهایی آموخته باشی! با این سخن کل چهرهاش میشد خنده. شنبه نزدیک ساعت ١١ دوستی به همراهم زنگ زد و گفت محسن جلو چشم دانشآموزانش، در آستانه کلاساش، پای تخته سیاهش، سفیدی گچ بر انگشتانش، مانند مرغ سرکندهای نفسهای آخرش، لبخندهای پراثرش، تلاشهای بیچشم داشتاش و عشق به دانشآموزاناش را در کولهباری از خاطرههای تلخ و شیریناش برایمان گذاشت و رفت. گلویی شکافته شد که همواره برای دانشآموزان آواز درس و عشق سر داده بود. تنی به خون آغشته شد که بارها و بارها برای گرفتاری دانشآموزاناش لرزیده بود. خونی سنگ فرش مدرسه را گلگون کرد که بارها برای نداری دانشآموزان به جوش آمده بود، افسوس و درد. همسرش میگفت چگونه به بچههایم بگویم که پدرشان در کلاس درس و در برابر دیدگان دانشآموزان و به دست یکی از آنها – آنهایی که همواره دوستشان میداشت - سلاخی شده است؟
محسن خشخاشی را میگویم دبیر فیزیک دبیرستان حافظیه بروجرد. بیگمان یکی از نیکترین آموزگاران این کشور بهگونهای باورنکردنی چهره در نقاب خاک کشید و رفت. در یکی از نمایههایی که این روزها از محسن در رسانههای کشور پخش شد، او در پای تخته ایستاده و روی آن مینویسد:«قضیه بسیار ساده است. خشخاشی» اما محسن جان اینبار نخند و بدان که قضیه ساده نیست.
برای نخستینبار در آموزشوپرورش ایران معلمی – آن هم به خوبی تو - کشته شده است. دامن آموزش کشور با همه خون تو گلگون شده است. این بار دیگر کمی اخم کن که بچههایت دیگر تو را نخواهند دید. همسرت هنوز هم چشم به راه توست. اما میدانم که تو نمیتوانی اخم کنی چرا که مانند قهرمان داستان ویکتور هوگو خنده بر لبانت جراحی شده است.
پس بخند دوست و همکار عزیزم، بخند.
گروه اخبار :
دولت، افزایش ۱۵ درصدی سقف معافیت مالیاتی حقوق بگیران در لایحه بودجه سال ۹۴ را تصویب کرد.
هیات دولت در دومین جلسه فوق العاده خود برای بررسی تبصره های بودجه سال ۱۳۹۴ کل کشور، افزایش ۱۵ درصدی سقف معافیت مالیاتی حقوق بگیران را تصویب کرد.
سقف معافیت مالیاتی حقوق بگیران در قانون بودجه سال جاری ۱۲ میلیون تومان و ماهیانه یک میلیون تومان تعیین شده است که در صورت افزایش ۱۵ درصدی این سقف برای سال آینده، سقف معافیت مالیاتی حقوق بگیران یک میلیون و ۱۵۰ هزار تومان در ماه و ۱۳ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان در سال می شود.
براساس قانون بودجه ۹۳، نرخ مالیاتی حقوق مازاد یک میلیون تومان در ماه تا ۷ برابر آن ۱۰ درصد و مازاد بر آن ۲۰ درصد است و این فرمول برای بخش دولتی و خصوصی نیز یکسان است.
انتهای پیام/
فریبا ایازی روزبهانی - دبیر دبیرستان های بروجرد :
باخبر شدیم ،کانون صنفی فرهنگبان بروجرد ، روز گذشته کار خود را آغاز کرد .
امروز و این ساعت اعضای هفت نفری کانون صنفی معلمان بروجرد، که روز گذشته با آرای جمعی از فرهنگیان بروجرد ،انتخاب شدند، در منزل پدر معلم شهید محسن خشخاشی جمع می شوند .سپس برای ادای احترام و سوگند سرمزار محسن خشخاشی می روند...
روحش قرین رحمت الهی باد!
واینک «این فصل را بامن بخوان!»:
می دانستم ؛ خون سیاوش بروجرد ،این روزها ،به بار می نشیند . او رفت .اما رفتنش پس لرزه های احساسی را در دل ما به حرکت واداشت ، گاه با خود می گفتم:« خفته را خفته کی کند بیدار؟» و محسن با خواب ابدی خویش خفتگان بسیاری را بیدارکرد...
و در این آدینه ی دلگیر می خواهم : یادی کنم از
« گل نرگس آن نامیرای هستی»»
باز هم شبهای بی تابم رسید
رنگ از رخسار احساسم پرید
ترسم از آن است که حتی بدر ماه!
رخ بپوشاند در این شب های تار
آی بحرانی ترین احساس من!
دم گرفت در جان من فریاد هم
خاطرم آمد شبی سر می رسی
مشت غم را در دلم وا می کنی
در دلم چون روز روشن می شوی
زنبق شب های تارم می شوی
*برخی از فرهنگیان و جریانات در واقعه اخیر ساده ترین و به عبارتی کوتاه ترین مسیر را انتخاب کرده و انگشت نشانه را به سوی فرد خاصی مانند وزیر آموزش و پرورش گرفتند . درست است که مدیریت کلان یک مجموعه باید پاسخ گوی وضعیت فعلی باشد اما حداقل در این مساله ، به نظر می رسد که یک فرد نقش خاصی نداشته و باید به دنبال پس زمینه های فرهنگی آن بود و این که عوامل موجده آن کدام ها هستند .
*خشونت در جامعه ما رها شده است و البته دست اندرکاران و سیاست گزاران برنامه مدون و منسجمی برای ریشه یابی و کاهش و یا تعدیل عوامل به وجود آورنده آن ندارند .
*جامعه ما دچار فقدان یک الگوی دیالوگ و یا دیالکتیک موفق و موثر است و روشنفکران و نخبگان جامعه ما نتوانسته اند در طراحی این الگو نقشی داشته باشند .
*توسل به حرکات نمادین و ظاهری که فقط تولید موج می کنند و فرصتی برای موج سواران جهت برخی مقاصد فراهم می کند تا احساس بر عقل چیره شده و فضای جامعه را ملتهب و توده ای کند باید جای خود را به نهادینه کردن فرهنگ گفت و گو و تمرین آن بدهد .
قتل معلم بروجردی در روزهای اخیر ، واکنش های متفاوتی را در میان فرهنگیان و جامعه برانگیخت .
هر چند پدیده خشونت و اعمال آن در مدارس ، مساله جدیدی نیست و چنان چه تدابیر مناسب و برنامه ای منطقی به دور از هیاهو و شعار برای آن اندیشیده نشود ، باید شاهد استمرار و حتی بد خیم تر شدن این پدیده چند بعدی در جامعه باشیم .
خشونت اعمال شده توسط دانش آموز نسبت به معلم حاصل کنش عوامل و پارامترهای مختلفی است که اخیرا در شکل " عریان " آن ظاهر شده است ، هر چند این خشونت ها متاثر از یک مجموعه بزرگ تر یعنی جامعه مادر است .
خشونت در جامعه ما رها شده است و البته دست اندرکاران و سیاست گزاران برنامه مدون و منسجمی برای ریشه یابی و کاهش و یا تعدیل عوامل به وجود آورنده آن ندارند .
مساله اسید پاشی ، قتل افراد به بهانه های مختلف و اخیرا واقعه مذکور که در یک محیط فرهنگی روی داده است موید این واقعیت است که جامعه پرخاشگر و روابط میان آن به شدت بیمار است .
برخی از فرهنگیان و جریانات در واقعه اخیر ساده ترین و به عبارتی کوتاه ترین مسیر را انتخاب کرده و انگشت نشانه را به سوی فرد خاصی مانند وزیر آموزش و پرورش گرفتند . درست است که مدیریت کلان یک مجموعه باید پاسخ گوی وضعیت فعلی باشد اما حداقل در این مساله ، به نظر می رسد که یک فرد نقش خاصی نداشته و باید به دنبال پس زمینه های فرهنگی آن بود و این که عوامل موجده آن کدام ها هستند .
مساله خشونت در جامعه ما یک پس زمینه فرهنگی دارد و مهم ترین علتی را که می توان برای آن ذکر کرد نشات گرفته از یک " فرهنگ و خوی استبداد زدگی " است .
این که قانون و یا هنجار به عنوان فصل الخطاب و یا فصل مشترک در روابط میان افراد جامعه مطرح نیست و همین فقدان معیار و یا بی توجهی به آن موجب روی آوردن و استفاده از ابزارهای خشونت برای وصول به هدف می گردد.
این پس زمینه فرهنگی در نبود یک فرهنگ سازی مناسب و یا بستر سازی منطقی ، موجب تشدید این وضعیت شده و ممکن است خود را به شکل " خشونت عریان " نمایان سازد .
همه می توانند در تشدید این وضعیت نقش ایفا کنند و متاسفانه نهادها و رسانه های ما به ویژه رسانه ملی در این زمینه کار خاصی نکرده و راهبرد مشخصی برای رفع آن ندارند .
جامعه ما دچار فقدان یک الگوی دیالوگ و یا دیالکتیک موفق و موثر است و روشنفکران و نخبگان جامعه ما نتوانسته اند در طراحی این الگو نقشی داشته باشند .
مهم ترین مساله این است که ناهنجاری ها و معضلات اجتماعی نباید برای جامعه " عادی سازی " شده و افراد احیانا آن را جزئی از زندگی روزمره بپندارند و انصافا فرهنگیان و جامعه شربف بروجرد در این مساله نشان دادند که دچار "الینه فرهنگی " نشده اند.
مدرسه نیز به عنوان یک واحد اجتماعی متاثر از این ناهنجاری ها و روابط بیمار است .
هنوز روابط میان دانش آموز – معلم تابع همان منابع اقتدار سنتی و عمدتا مبتنی بر رویکرد " کنترل و بازدارندگی " است .
این در حالی است که ورود تکنولوژی و فرهنگ مدرن نتوانسته است تغییری در محتوای این روابط ایجاد کند و البته تعداد قابل ملاحظه ای از معلمان بر حفظ همان روش ها و رویکرد ها تاکید دارند و این در نهایت موجب " تعارض و حتی تضاد نقش ها " خواهد شد .
الگوی روابط میان دانش آموز و معلم در مدارس ما اکثرا مبتنی بر دیالوگ و روش های اقناعی نیست و متاسفانه به عنوان مثال ایجاد و تثبیت " فرهنگ سلام دادن " در مدارس ما هنوز مهجور و ناشناخته است و در مدارس ما کوششی برای آموزش مهارت های زندگی و نیز آماده شدن برای زندگی صورت نمی گیرد .
برای تغییر این وضعیت باید تحولی در این الگوها و معیارها صورت بگیرد .
روابط باید از حالت یک سویه خارج شده و تفکر انتقادی و فرهنگ گفت و گو باید در مدارس تمرین شود .
همه باید به ماموریت واقعی خویش واقف بوده و مسئولیت های اجتماعی خود را فراموش نکنند و یا حداقل آن را به گردن دیگران نیندازند !
توسل به حرکات نمادین و ظاهری که فقط تولید موج می کنند و فرصتی برای موج سواران جهت برخی مقاصد فراهم می کند تا احساس بر عقل چیره شده و فضای جامعه را ملتهب و توده ای کند باید جای خود را به نهادینه کردن فرهنگ گفت و گو و تمرین آن بدهد .
این روابط بیمار باید مجددا مورد بازسازی و نوسازی حول همان محور گفت و گو قرار گیرد .
جامعه خشونت زده ما باید از ابتدای آن یعنی مدرسه اصلاح شود و البته این مساله ای است که گره آن فقط با دست حل می شود ...
علی پورسلیمان
عزت الله مهدوی *:
خبر تاسف بار قتل يك معلم در بروجرد به وسيله يك دانشآموز، خبري نيست كه بتوان از كنار آن به سادگي گذشت، خصوصا اگر اين فاجعه در مدرسه و كلاس درس اتفاق افتاده باشد. تاثير چنين حادثهيي روي ذهن و روان ساير محصلان چگونه است؟ معلمان همكار آن مرحوم وقتي دست و پا زدنش را در حالي كه خون فوران ميزده ديدهاند، حالا كلاس و مدرسه و شاگرد برايشان چه معني دارد؟ و... ما نياز داريم به تحليل همهجانبه اين مساله. ما نياز داريم بفهميم چه عواملي دست به دست هم ميدهند كه چنين نمونهيي از خشونت در مدرسه اتفاق ميافتد؟
ما نياز داريم كه بدانيم با چه روشهايي ميشود از بروز چنين حوادثي جلوگيري كرد؟مدارس ما از لحاظ وضعيت فيزيكي و ساختماني و امكانات و نوع گردش روزانه امور آموزشي و حتي پرورشي و فوق برنامهيي دچار نواقص و كمبودهايي است. بارها توسط كارشناسان گفته شده كه با توجه به حالات روحي، رواني و جسماني اين نسل دانشآموز، امكانات جوابگو نيست. براي مثال سپري كردن هشت ساعت در كلاسها و روي اين ميز و نيمكتها، محيطي پرتنش براي محصلان و مربيان آنها فراهم ميكند. بچهها از سيستم مبلمان كلاسي راحتي برخوردار نيستند ، خصوصا با توجه به مساله چاقي بعضي از آنها و نيز فضاي يكنواخت مدرسه و وجود دروس حافظه محور و شيوه تدريس منسوخ به سبك سخنراني و تكراري و غيرجذاب بودن مطالب آن هم در يك كلاس ٩٠ دقيقهيي، روان آنها را بيشتر ميفرسايد. علاوه بر اينها ، هنوز تحقيق ميداني موثري در نظام پاداش و تنبيه انجام نپذيرفته و هر مدرسهيي با تكيه به تجارب كادر اجرايي و آموزشي خود مسائل انضباطي خاصي را اِعمال ميكند. مدارس هنوز از يك سيستم متكي بر دستاوردهاي علمي براي غربالگري افراد روانپريش برخوردار نيستند. كادر اجرايي مدارس نياز دارند كه از آموزشهاي پيش گيرانه در زمينه تنشزدايي در موارد بحراني بهرهمند شوند. در حال حاضر بيشتر فعاليتها در زمينه انضباطي در مدارس، معطوف به واكنش منفعلانه است. ناظم مدرسه تبديل شده است به داور خط نگهدار كه صرفا موارد خطا را رصد ميكند و پرچم ميزند!
مشاورهها در مدارس بيشتر بر نظام تحصيلي متمركز است تا پيگيري نظام مشاورهيي سازشي و پيش گيرانه در رصد موقعيتها و وضعيتهايي كه ممكن است رخ بدهد. اين فاجعه نه نخستين خواهد بود نه آخرين آنها مادامي كه نظام آموزشي ما تعامل و تعاون با يكديگر را در سرلوحه آموزش خود قرار ندهد. ما نياز داريم به يك نظام شفقت محور اخلاقي تا در آن به يكديگر نه به چشم يك تهديد و رقيب بلكه به چشم يك دوست دلسوز و مشفق بنگريم. مدارس ما بايد از عوامل اجرايي خود به شكل نيروهاي حرفهيي بهرهمند شود هر مدرسه بايد از شناسنامهيي برخوردار باشد تا تهديدها و فرصتهايش پيشاپيش شناخته شده باشد. حالا كه با انواع مدرسه: نمونه دولتي، هيات امنايي، استعدادهاي درخشان... و مدارس بخش خصوصي و غيردولتي مواجه هستيم، مراقبت كنيم از مدارسي كه فقط نام مدرسه دولتي را دارند و براي ثبت نام در آنها هيچ شرط و قيدي لحاظ نميشود جز محصل بودن.
مواظبت كنيم از اين مدارس كه حالا ديگر ميدانيم محرومترين دانشآموزان در آنها مشغول تحصيل هستند.
* معلم
امام خمینی خطاب به معلمان می گوید: شغل بسیار شریفی دارید؛ یعنی شغل آدم سازی، یعنی شغل انبیا.(صحیفه امام جلد 10، ص41) اکنون باید از مسوولان نظام آموزش و پرورش پرسید؛ پدیده رسوای معلم آزاری و کشتن یک معلم و سقوط جایگاه و حرمت این قشر را چگونه معنا می کنند و اگر خود را متعهد به کلام امام خمینی می دانند؛ در برابر این فاجعه چه مسوولیتی احساس می کند؟
قتل محسن خشخاشی، معلم مظلوم بروجردی، که در حین تدریس توسط دانش آموز 15 ساله اش در کلاس درس و با ضربات وحشیانه چاقو در پیش چشم دیگر دانش آموزان مضروب شد؛ پدیده ای بی سابقه در کشور ماست که از سویی نشان دهنده چالش بزرگ حشونت در مدارس و از سوی دیگر نمادی از سقوط جایگاه معلم به مثابه محصول سقوط اخلاقی و صعود خشونت در جامعه است.
گرچه قتل بی سابقه است؛ اما معلم کشی استمرار و برآیند بی توجهی نظام آموزش و پرورش به پدیده معلم آزاری و هتک حرمت و سقوط جایگاه معلم در مدارس است که سال هاست مورد بی توجهی این وزارت خانه قرار گرفته است.
این سقوط و صعود اما؛ علاوه بر آن که چالش بی اخلاق و خشونت در مدارس را پیش چشم مسوولان وزارت آموزش و پرورش می آورد؛ نشانه های برجسته ای از نقاط ضعف و ناکارآمدی های تربیتی و فرهنگی نظام آموزش و پرورش را در اختیار مسوولان کشور می گذارد که در صورت نادیده نگرفتن و کتمان نکردن آن ها و پدید آمدن درکی آسیب شناسانه می توان امید درمان و بازیابی و پیدایی آنچه را داشت که یادگار عزیز امام با تعبیر «نهضت ادب و اخلاق» به عنوان نیاز جامعه امروز ما از یاد کرد.
کشف قاتل شاید وظیفه دستگاه انتظامی و امنیتی است؛ اما توقف معلم آزاری و بازیابی جایگاه معلمان مسوولیت تمامی بدنه دستگاه سیاست گذاری کشور است. در اینجا نگرانی از آن است که دومی در سایه انجام وظیفه اولی که تا لحظه انجام این مصاحبه به تحقق نپیوسته است؛ به فراموشی سپرده شود و جز تعارفاتی کلامی و ابراز همدردی هایی ترحم مآبانه تغییری در سیاست های کشور رخ ندهد.
فاجعه عظیم آن نیست که گاه فاصله هایی نجومی با سیاست هایی پیرجماران برای ما تصویر کرد، داریم؛ فاجعه آن است که در جهلی مرکب، تصویر آن عارف مهربان را بر بالای سر می نهیم و گزاره های سیاستی او را در زیر پا و آن گاه خود را مقلد خمینی عزیز می دانیم و امروز خود را محصول و همسو با آرمان های انقلابی که او رهبری کرد وانمود می کنیم. اگر امام عزیز با تأکید فراوان می گفت «مسئله فرهنگ و آموزش و پرورش در رأس مسائل کشور است» (جلد 15، ص 309)؛ امروز باید مسوولان و کارسناسان سیاست گذاری عمومی تحلیل کنند؛ که آیا این وزارت خانه در «رأس» است یا در «کف»؟ و در این صورت فرآیند سیاست گذاری عمومی (Public Policy) کشور به معنای عالمانه و متدولوژیک آن چه نسبتی با آرمان های خمینی کبیر دارد؟
دکتر روزبهانی، جامعه شناس و از نویسندگان حوزه مسائل آموزش و پرورش است که از او مقالات و تحلیل های متعددی در محورهای جامعه شناسی آموزش و پرورش و مسائل صنفی معلمان کشور در رسانه های این حوزه منتشر شده است.
با دکتر محمد روزبهانی سوگوارانه به گفت و گو نشستیم؛ سوگوار معلمی عزیز و سوگوار سقوط ادب و اخلاق در جامعه ای که باید میراث دار اسلام عزیز باشد. با معلمی جامعه شناس گفت و گو کردیم تا ضمن واکاوی دلایل این واقعه، نقش نظام تعلیم و تربیت را در پیش گیری از حوادثی این چنینی بررسی کنیم.
او این حادثه بغرنج را علاوه بر اشتباه و ناآگاهی فردی و سیاستهای نظام آموزشی، معلول چرخه ی خشونت موجود در اجتماع دانست و با هشدار درباره سقوط جایگاه معلم در جامعه، به راهکارهایی برای حذف خشونت در سطح مدارس و به تبع اجتماع می پردازد.
در پی متن کامل گفت و گوی تفصیلی خبرنگار جماران با این معلم جامعه شناس تقدیم حضور خوانندگان عزیز می شود.
به نظر شما، مسئله ی قتل مرحوم خشخاشی، صرفاً یک خطای انسانی و ناشی از جهل و ناآگاهی است یا می توان آن را معلول سیاست های کلی نظام تعلیم و تربیت دانست؟
من این حادثه را تنها یک خطای انسانی یا صرفاً معلول سیاست های نظام آموزشی نمی دانم. به نظر من، خشونت به صورت چرخه ای در جامعه شکل گرفته است که حاصل روابط یا تعارض بین نهادها، گروه ها، افراد، خانواده ها و حتی گاه برخی از دستگاه های رسمی کشور با شهروندان است. در بسیاری از کشورها، چون روابط بین فردی و اجتماعی تعریف درستی ندارد؛ گاهی از دل این روابط، خشونت به وجود می آید. بی تردید نمی توان در این حادثه، نقش عامل انسانی را نادیده گرفت؛ زیرا انسان موجودی انتخابگر است و در نهایت، همه ی عوامل به انتخاب او بر می گردد. اما شرایط نیز تأثیرگذار است و انسان در شرایط انتخاب می کند که چه کنش و رفتاری را انجام دهد. به طور خلاصه، واقعه ی مرگ معلم بروجردی، پدیده ای است که حاصل مسائل و تضادهای داخل جامعه است که نظام تعلیم و تربیت هم بخشی از آن است. به نظر من در نظام آموزشی ما، رسانه ها و برخی از مسئولین، مدارا و تساهل آموزش داده نمی شود. این یکی از ایرادهای جامعه است. در رسانه ها هم به ندرت، شاهد آموزش مدارا و دیگرخواهی هستیم. برخی از گروه ها و شخصیت های سیاسی ـ اجتماعی، خود به نوعی مروج خشونت هستند. این مسئله چرخه خشونت را در جامعه به گردش در میآورد و حاصلش، تقریباً همان چیزی است که می بینیم.
آیا شما معتقد به وجود خشونت کلامی و بدنی در مدارس هستید؟ اگر وجود دارد؛ آیا آن را به عنوان یکی از چالش های مهم نظام تعلیم و تربیت به شمار می آورید؟
بله، صد در صد. این مسئله واقعاً چالش است. مدارس امن ترین جایی بودند که سراغ داشتیم، اما امروزه این را مشاهده نمی کنیم. با جست و جو در خبرها، به موارد بسیاری از این دست بر می خوریم. این اتفاق نقطه ی اوج این مسئله است که یک دانش آموز در کلاس درس و فضای تعلیم و تربیت، به راحتی و بدون اینکه مانعی ـ چه از نظر کنترل درونی و چه از نظر کنترل بیرونی ـ بر سر راهش باشد، معلم را مضروب کرده و در نهایت به قتل میرساند. ما در تاریخ مان به ندرت چنین چیزی داشتیم یا شاید اصلا نداشتیم.
به غیر از خشونت هایی که توسط معلمان صورت می گیرد، پدیده ای که بسیار با آن مواجه می شویم و تیتر خبرها را به خود اختصاص می دهد، معلم آزاری است. تا جایی که معلمان خصوصاً در دبیرستان، مورد ضرب و شتم قرار می گیرند. به نظر شما علت این مسئله چیست و آموزش و پرورش به عنوان متولی تعلیم و تربیت کشور، چه راه کارهایی را میتواند در پیش بگیرد؟
اعتقاد من بر این است که متأسفانه جامعه ما، اعم از خانواده و مدرسه، خشونت زده است. یعنی در چرخه ی خشونت گرفتار شده ایم. نمی توان تنها یک عامل ـ مثلاً خانواده، مدرسه یا رسانه ـ را علت این موضوع دانست. در همه ی انواع خشونت جسمی، کلامی و روانی، روندی رو به افزایش را طی می کنیم. خشونت جسمی، تنها بخشی از خشونت علیه معلمان است. آنها به مراتب، خشونت کلامی و روانی بیشتری را تحمل می کنند. خود من در طول سابقه ی بیست و دو ساله ی تدریس، بارها از طرف دانش آموزان مورد آزار و خشونت زبانی قرار گرفته ام و هیچ مرجعی نیست که از معلمان در برابر چنین خشونت هایی دفاع کند.
با توجه به این موضوع، وضع قوانین انضباطی و آیین نامه ها را چگونه می بینید؟
قانون خاصی در این زمینه وجود ندارد. همین امروز مسئول حقوقی وزارت آموزش و پرورش بیان کرده است که قانونی در این زمینه نداریم.
با وضعیت کنونی، معلم ها چه کنند؟
مسلماً در وهله ی اول، باید قوانینی تصویب شود که چرخه ی خشونت را از بین ببرد یا کنترل کند. معلم ها و مدارس هم باید آموزش های مدنی را از پایه آغاز کنند. مدارا مهمترین درسی است که دانش آموزان باید بیاموزند. من در طول دوران تدریس در مدرسه و دانشگاه، همواره بر این مطلب تأکید کرده ام. دانش آموزان باید از همان ابتدای کودکی، بیاموزند که در روابط اجتماعی، حتی آخرین راه نباید خشونت باشد. در صورتی که متأسفانه در جامعه ما، در روابط بین فردی و اجتماعی، اولین راه، خشن ترین راه است. این مسئله را حتی در روابط بین مسافر و راننده تاکسی، معلم و دانش آموز، فروشنده و خریدار و ... به وفور، در سطح جامعه می بینیم. این مسائل با آموزش، اصلاح قوانین موجود و تصویب قوانین جدید حل میشود.
به نظر شما جایگاه مشاوران در مدارس چگونه است؟ آیا برای دانش آموزانی با مشکلات عاطفی و روانی، به تعداد کافی نیروی آموزش دیده داریم؟
متأسفانه نه از نظر کمّی و نه از نظر کیفی، چنین نیروهایی در اختیار نداریم. آموزش و پرورش از نظر مشاوره، تهی است و حرفی برای گفتن ندارد.
اگر با مسئله کمبود مشاور در مدارس مواجه هستیم؛ چرا آموزش و پرورش به دنبال تعدیل نیروی انسانی است؟ آیا این سیاست، تأثیر مثبتی بر کاهش خشونت دارد یا به آن دامن می زند؟
اشاره کردم که ما جدای از بحث کمّی، از نظر کیفی دچار مشکل هستیم. بسیاری از نیروهایی که به عنوان مشاور فعالیت می کنند، بود و نبودشان در مدارس تأثیر چندانی ندارد. من وارد بحث تعدیل نیرو نمی شوم. شاید مسئولین آموزش و پرورش از دریچه ی اقتصادی یا مسائل دیگر به موضوع نگاه می کنند. اما اگر بخواهیم مسائل اجتماعی و روان شناختی را در آموزش و پرورش مورد توجه قرار دهیم؛ به اندازه کافی نیروهای آموزش دیده نداریم تا بتوانیم آموزش های اجتماعی و مهارتهای زندگی را به دانش آموزان تعلیم دهیم.
آقای روزبهانی، تصور کنید معلم یک کلاس چهل نفره هستید. مدرسه ای که شاکله اش را دانش آموزان ضعیف تشکیل می دهند. معلم با چهل دانش آموز چه کاری می تواند انجام دهد؟ چیزی که من از صحبت های شما برداشت می کنم، این است که همچنان باید شاهد این خشونت ها باشیم.
من در ابتدای صحبتم اشاره کردم که ما در یک چرخه ی خشونت قرار گرفته ایم که مرتب خود را بازتولید می کند. یعنی خشونت از خانواده وارد جامعه، از جامعه وارد رسانه، از رسانه وارد مدرسه و دوباره از مدرسه وارد خانواده می شود. این چرخه باید در یک جا متوقف شود. رسانه های ما باید در این خصوص، به طور جدی، فعالیت کنند. آموزش های شهروندی را به صورت فیلم های سینمایی، فیلمهای مستند و برنامه های آموزشی در دستور کار خود قرار دهند؛ یعنی رسانه مروج مدارا و خشونت پرهیزی شود. خانواده هم باید از طرق مختلف ـ رسانه ها، شهرداری ها و ... ـ آموزش ببیند. محتوای درسی باید تغییر کند. معلم ها نیز باید آموزش ببینند. جامعه هم باید با تصویب قوانینی با هر نوع خشونت، با قاطعیت برخورد کند. البته قاطعیت به این معنا نیست که خشونت با خشونت پاسخ داده شود؛ زیرا این امر، چرخه ی خشونت را تداوم می بخشد.
واقعیت این است که امروزه نسبت به گذشته ـ مثلاً ده سال پیش ـ حرمت معلم بیش تر شکسته شده است. از نظر جامعه شناختی دلیل این اتفاق چیست؟
زمانی معلم ها در جامعه ی ما جزء گروه های مرجع بوده اند. ارزش ها، رفتارها و هنجارهای مورد پسند آنها، الگو و سرمشق دانش آموزان، خانواده ها و دیگر افراد جامعه بود. اما امروز، معلمان چنین جایگاهی ندارند. یکی از دلایل خشونت علیه معلمان، از دست رفتن این جایگاه گروه مرجعیت است که البته دلایل خودش را دارد. وضعیت معلمان، از نظر اجتماعی و اقتصادی، افت کرده و جایگاه شان حتی در چشم دولت ها و حاکمیت سقوط کرده است.
یکی از بحث هایی که مطرح کردید، نقصان آیین نامه های انضباطی است. به نظر شما، چه ضوابطی را می توان در نظر گرفت که معلم بتواند از آن ها به عنوان یک راهکار استفاده کند؟
ما می توانیم از کشورهایی الگوبرداری کنیم که با این قضیه رو به رو بوده اند و تا حدودی، توانسته اند آن را کنترل کنند. به عنوان مثال در فرانسه، دانش آموز در صورت توهین زبانی به معلم، باید مبلغ قابل توجهی، جریمه ی نقدی پرداخت کند؛ ولی در کشور ما چنین چیزی نیست. هیچ آیین نامه و قانونی در این زمینه نداریم. در ردّ خشونت علیه دانش آموزان، آیین نامه هایی تدوین شده؛ اما در مورد حقوق معلم و ردّ خشونت علیه او، قانون و آیین نامه ای نداریم. این حادثه، نقطه ای است که باید ما را به این فکر بیندازد که آیین نامه ها و قوانینی تصویب کنیم که از حقوق معلم در کلاس درس و مدرسه دفاع کند.
به عنوان سؤال آخر، آقای روزبهانی، به نظر شما، تشکل های صنفی در مسئله ی معلم آزاری و خشونت در مدارس، چه نقشی می توانند داشته باشند؟
البته من نمی توانم برای تشکل های صنفی راهکار بدهم. ولی بهتراست، طوری عمل کنند که روند حرکتی در جامعه و نظام آموزشی، به سمت ترویج مدارا و خشونت پرهیزی باشد؛ یعنی با خشونت به هر شکل، مخالفت شود. باید خواسته ها به سمت تصویب آیین نامه و قانون در دفاع از حقوق همه ی شهروندان به خصوص معلمان باشد و از حقوق مدنی و شغلی معلم دفاع شود. بهتر این است که درخواست شود، آموزش های شهروندی وارد محتوای دروس گردد. مهارت های اجتماعی زندگی به دانش آموزان آموزش داده شود. مدارا و تساهل ترویج گردد. این ها نکاتی است که باید بر آن تأکید کنند؛ آن هم نه به صورت موردی، بلکه به صورت عمومی و همیشگی.
با توجه به صحبت های شما، اگر بخواهم جمع بندی کنم؛ همچنان باید شاهد چنین حوادثی در مدارس باشیم.
امیدواریم که چنین چیزی نباشد. ما در مطالعه ی پدیده های اجتماعی، روندها را نگاه می کنیم. باید دید روند پدیده ها و آسیب های اجتماعی به چه سمتی می رود. مثبت است یا منفی؟ کاهشی است یا افزایشی؟ چیزی که ما در بارهی خشونت در جامعه شاهد آن هستیم؛ روندی افزایشی دارد. خشونت روز به روز، در حال افزایش است و متأسفانه در همه ی تار و پود جامعه، تنیده شده است. ما دوست نداریم چنین چیزی باشد؛ اما وقتی به آینده نگاه می کنیم، چنین چیزی را مشاهده می کنیم. مسئله تلاش برای توقف یا کاهش این روند است که متخصصین باید در این مورد، اظهارنظر کنند و راهکارهایی ارائه دهند تا بتوانیم از این مقطع عبور کنیم. البته مهمترین راهکار، آموزش مهارتهای اجتماعی از خانواده تا مدرسه و رسانه ها می باشد.
انتهای پیام /*
این معضل هنگامی وخیم تر می شود که ما خشونت را درکودکان و نوجوانان خود مشاهده می کنیم و این مرز هشدار و خطر است که بایستی هرچه سریع تر موضوع را جدی بگیریم و گرنه این معضل به بیماری روحی و روانی شایع جامعه ایرانی تبدیل خواهد شد و این نیاز به توجه ویژه مدارس به مسائل روان شناسی تربیتی دارد که در آن دانش آموزان تحت نظر و مراقبت های روان شناسی قرار بگیرند .
امروزه بیش از هر زمان دیگر خشونت درجامعه به صورت فزآینده ای درحال رشد است و انگشت اتهام به سمت مراکز فرهنگی و آموزش و پرورش است و در درجه دوم این انگشت اتهام به سمت مدیران و مسئولین است . امروزه خشونت یک معضل بین المللی است و کشور ما نیز از این معضل شدیدا" رنج می برد . این معضل هنگامی وخیم تر می شود که ما خشونت را درکودکان ونوجوانان خود مشاهده می کنیم و این مرزهشدار و خطراست که بایستی هرچه سریع تر موضوع راجدی بگیریم وگرنه این معضل به بیماری روحی و روانی شایع جامعه ایرانی تبدیل خواهد شد و این نیاز به توجه ویژه مدارس به مسائل روان شناسی تربیتی دارد که درآن دانش آموزان تحت نظر و مراقبت های روان شناسی قراربگیرند .
به عبارتی ، ضرورت استخدام چند روان شناس درهمه مدارس به صورت جدی احساس می شود. دیگر ، داستان قصه شاه پریان برای دانش آموزان امروزی به پایان رسیده ، دیگر افسانه و داستان سرگرم کردن دانش آموزان به اسطوره ها سپری شده است . امروزه عصرتبادل اطلاعات و اینترنت است . امروزه فقط علم و منطق و روش های علمی می تواند در تعلیم وتربیت کارایی داشته باشد. دوران کنترل و نصیحت سپری شده است زیرا که کودکان و نوجوانان ماباسیلی ازداده ها و اطلاعات روبرو هستند.تنها با کار کارشناسی می توانیم به دنیای کودکان ونوجوانان خود گام نهیم و آنها را به سمت تربیت سالم سوق دهیم .مابایستی این را مد نظرداشته باشیم که خشونت یک شبه به دنیای کودکان ونوجوانان ما پا نگذاشته است ؛ بسیاری ازعوامل، شرایط درآن سهیم بوده- اند، ازجمله مدرسه و معلمان. ما به طورسنتی کلیه عیوب دانش آموزان را نتیجه کارمعلمان می بینیم این درحالی است که معلمان نیز خود قربانی این خشونت هستند ؛ به عنوان مثال شرایط خاص اجتماعی معیشتی معلمان آنها را تبدیل به ابزاری کرده است که دیگر مقبولیت برای دانش آموزان ندارند.
متاسفانه امروزه کلمه معلم مترادف شده با انسان فقیر،بی سروصدا ،منفعل و شکست خورده که کسی به او اهمیتی نمی دهد حتی معلمان نمی توانند مطالبات صنفی خود راداشته باشند چه برسدبه به دست گرفتن سکان فرهنگی تربیتی کشور.
آری !
امروزه حتی صدای دانش آموزان بلندتر ازمعلمان است . حتی روزی نیست که دانش آموزان معلمان خود را تمسخرنکنند و حتی شاید روزی نباشد که چند معلم کتک خورده از دانش آموزی نداشته باشیم و این خشونت ها علیه معلمان ریشه درنگرش مدیریتی به مقوله فرهنگ و علم درکشور دارد . درمقوله توسعه یافتگی فرهنگی و اقتصادی حتی سطح معیشت معلمان به عنوان یک شاخص توسعه تلقی می شود ، به عبارتی جامعه ای سعادتمند است که معلمان آن جامعه دارای شرایط مناسب اقتصادی و حاکمیتی باشد و جامعه ای که جق معلم خود را نپردازد،آینده ای بس تاریک و عذاب آور و خشونت بارخواهدداشت ،یعنی جامعه ای پر از جرم و جنایت،بی احترامی، عدم تفاهم و تعامل،بی توجهی به معنویات،دزدی وکلاه برداری،قتل و خشونت، آماربالای تصادفات جاده ای عدم اعتماد اجتماعی و فردی وخانواده هایی سست بنیان خواهدداشت .
اگراین بی توجهی به مقوله فرهنگ سهوی باشد شایدامیدی باشد ولی اگر این بی توجهی به مقوله فرهنگ عمدی باشد بایستی فاتحه جامعه خود را همین الان بخوانیم.