آلودگی هوا :
کم کاری معلمان باعث شده هوا آلوده شود! کم کاری آنها باعث شده مدارسی با کیفیت متفاوت به وجود آیند و والدین مجبور شوند فرزندانشان را به مدرسه ای خیلی دورتر از محل زندگی شان بفرستند . با چی ؟ با سرویس مدرسه . هزاران مینی بوس و سواری که بیشتر آنها رده خارج هستند وظیفه جابه جایی حدود ده میلیون دانش آموز را در صدها شهر کشور به عهده دارند . بیشتر ترافیک و آلودگی شهر تهران از همین وسایل نقلیه است. اگر صبح زود سر یک چهار راه بایستید و سرویس های مدرسه را شمارش کنید اولاٌ هم از دود خوردن و شمارش گیج خواهید شد ثانیاٌ به عمق فاجعه پی خواهید برد.
اصلاٌ چرا فرزندان ما باید چندین کیلومتر را برای رفتن به مدرسه هر روز طی کنند.مگر مدرسه نزدیک خانه مان چه مشکلی دارد ؟ اصلا چرا ما نمی توانیم بنزین استاندارد تولید کنیم !!! این هم تقصیر معلمان است . چون آنها خوب درس نمی دهند و ما نتوانسته ایم به تکنولوژی ساخت بنزین دست پیدا کنیم. حالا هم باید میلیارد ها تومان خرج ساختن پالایشگاه کنیم ولی نیروی متخصص کم داریم . فکر می کنید چقدر باید فقط خرج برطرف کردن آلودگی شهر تهران بکنیم . چرا معلمان خوب درس نمی دهند ؟
آلودگی زمین :
" معلمان دارند زمین زیر پای ما را نابود می کنند! " چون وقتی می بینند دانش آموزی بی دلیل برگه های دفترش را پاره یا خط خطی می کند به او چیزی نمی گویند و اهمیت درختان را در بقای نوع بشر برای او توضیح نمی دهند . وقتی دانش آموزی شیر آب را درست نمی بندد هیچ تذکری به او داده نمی شود . فکر می کنید وقتی چنین فردی بزرگ شود آب و درخت و... برایش چه اهمیتی دارد .
دزدی :
فکر می کنید دزدی ها تقصیر چه کسی است؟!" من فکر می کنم معلمان مقصر هستند! "چون وقتی دانش آموزان تقلبی می کنند ،معلمان آن را نادیده می گیرند! سال ها بعد همین دانش آموزان فکر می کنند که" کلاه سرِ دیگران گذاشتن" هم مشکلی ایجاد نمی کند . چرا معلمان این گونه رفتار می کنند ؟!
وفای به عهد :
اگر می بینید امروزه خیلی از افراد زیر قول خود می زنند " تقصیر معلم است!" چون او هر هفته قول می دهد امتحان بگیرد ولی زیر قول خود می زند ، او چندین بار در طول سال می گوید که نمره الکی نمی دهد، ولی آخر سال در نمره دادن دست و دل بازی می کند! و والدین فکر می کنند که نمرات فرزندشان واقعی است . دانش آموزان دچار خود بزرگ بینی می شوند و والدین هم وقتی متوجه عمق فاجعه می شوند که کار از کار گذشته است .چرا معلمان این گونه قول می دهند ؟!
بی توجهی به هم نوعان :
اگر می بینید افراد به هم کمک نمی کنند، وقتی کسی گرفتار است نه تنها در رفع آن به او کمک نمی شود بلکه چوب درلای چرخ او می گذارند ، حتی در یک خانواده هر کس به فکر خودش است " تقصیر معلم است" . چون او سر کلاس نسبت به مشکلات دانش آموزان بی تفاوت بوده است . وقتی دانش آموزی نمره کم می آورد معلم از او سؤال نمی کند مشکلش چه بوده است . فورا او را به دفتر مدرسه راهنمایی می کند و آنجا هم بدون علت یابی و در اثر فقدان مشاور تنبیه می شود آن هم نه تنبیه بدنی ، تنبیه روحی و روانی . چرا معلمان رفتاری این گونه دارند؟!
کیک سوخته :
اگر می بینید همسرتان در خانه کیک سوخته یا خمیر جلوی شما قرار می دهد " تقصیر معلم است" چون او به همسر شما در کودکی مدیریت زمان یاد نداده است ، او به موقع سرکلاس حاضر نشده است ، او یا زیاده از حد زمان برای امتحان در نظر گرفته یا کمتر از حد . او یک جلسه چندین صفحه درس می دهد و چند جلسه فقط می پرسد .او در تدریس برنامه زمان بندی شده ای ندارد . چرا معلمان برنامه ندارند؟!
درس نخواندن دانش آموزان :
فکر می کنید چرا بچه های ما با زور درس می خوانند . این یکی را همه با من موافقید . " تقصیر معلمان است" . معلمان خوب درس نمی دهند، بعضی مطالب کامل گفته نمی شود، بعضی مطالب اشتباه تدریس می شوند و بعضی مطالب اصلا تدریس نمی شود .وقتی دانش آموز این مطالب را می خواند گیج شده و در نتیجه از درس زده می شود . والدین چند میلیون تومان در سال خرج فرزند شان می کنند و پیوسته او را تشویق به درس خواندن می کنند ولی کافی است فرزندشان سر کلاس کمی در مورد رفتار و شرایط معلمشان دقیق شود خیلی واضح است این نتیجه درس خواندن است ،این نتیجه مدرک لیسانس ،فوق لیسانس و بیست سال سابقه کار است . بچه های ما خیلی تیزند فکر می کنید نمی فهمند . چرا معلمان خوب درس نمی دهند ؟!
مشکلات روانی جامعه :
اگر می بینید خیلی از مردم از مشکلات روانی رنج می برند " تقصیر معلمان است" . تا حالا شده کسی در محل کار یا زندگی، رفتارش و گفتارش انگیزه زندگی کردن که هیچ انگیزه زنده ماندن را از شما بگیرد . این همون چیزی است که معلمان روزی حداقل هشت ساعت بر سر فرزندان ما می آورند. معلمان عقده هایی را در دل دانش آموزان می کارند که سال ها بعد سر باز می کند . معلمان به طور مستقیم و غیر مستقیم وضعیت روانی مردم ما به هم می ریزند .چرا معلمان خودشان مشکلات روحی روانی دارند ؟!
به وجود آمدن گروه های افراطی :
بله این هم تقصیر معلم است چرا که او به دانش آموز یاد نداده ،کورکورانه چیزی را قبول نکند و تعصب وجانبداری سبک سرانه نداشته باشد .او به دانش آموز یاد نداده که قبل از قبول هر چیزی باید در باره آن تحقیق کند . چرا معلمان کورکورانه بعضی چیزها را قبول می کنند ؟
بی احترامی به والدین :
اگر می بینید فرزندتان احترام شما را نگه نمی دارد " تقصیر معلمان است" .چون فرزند شما به معلم بی احترامی می کند و او هیچ چیز نمی گوید اگر هم عکس العملی نشان دهد همه معلم را مقصر می دانند .چون خود شما هم جلوی فرزندتان به معلم بی احترامی می کنید .این یعنی می شود به معلم و مدرسه بی احترامی کرد و فرزندتان هم می آموزد که می شود به پدر و مادر هم احترام نگذاشت . چرا این قدر بی احترامی به معلمان زیاد شده است ؟!
قضاوت های سطحی :
اگر می بینید خیلی از افراد جامعه ما در مورد موضوعات مختلف قضاوت های سطحی دارند " تقصیر معلمان است" چون بعضی در مورد معلمان قضاوت های سطحی می کنند و معلمان هیچ دفاعی از خود نمی کنند .چرا عده ای می گویند مگر معلمان چی کار می کنند ، آنها که نصفی از سال تعطیل هستند . بهتر است مثالی زده شود تا این عده ی سطحی نگر متوجه موضوع شوند . اگر شما در کارخانه ای استخدام شوید و هر چند روز یک بار کارخانه به دلایل مختلف تعطیل شود مثلا نرسیدن مواد اولیه ، و به خاطر تعطیلی که هیچ ربطی به شما ندارد حقوق و اضافه کاری شما کم شود شما چه عکس العملی نشان خواهید داد . آیا می توانید وقتی کارخانه تعطیل شده به کارخانه ی دیگر بروید . این یک طرف قضیه است .اما طرف دیگر آیا معلم فقط باید سر کلاس برود و بچه ها را نگه دارد. نباید مطالعه داشته باشد ، نباید با علم روز آشنا باشد ،نباید مقالات جدید را در موضوع تدریس بخواند. علاوه بر این کارمندان دیگر دولت وقتی از اداره به خانه می روند دیگر فکرشان مشغول نیست اما معلم باید سؤال طرح کند ،طرح درس بنویسد ،برگه های دانش آموزان را تصحیح کند ،به تلفن های دانش آموزان و والدین جواب بدهد و مهمتر از همه برای درس جلسه آینده مطالعه داشته باشد. چرا بعضی دانش آموزان بیشتر از معلم اطلاعات دارند !
آینده ای تیره برای فرزندان ایران زمین :
آینده تیره فرزندان ما را معلمان رقم می زنند . فکر می کنید چند سال آینده جرات آن را دارید فرزندتان را پیش دکتر ببرید . دکترهایی که زیر دستان معلم های بی انگیزه و افسرده پرورش یافته اند .
بی سوادی فرزندان ما، بی احترامی آنها نسبت به والدین ،مشکلات روانی ،افراطی بودن ،قضاوت های سطحی ،به زور درس خواندن ، وفا نکردن به عهد خود ،عدم مدیریت زمان و... آینده ای تیره و تاریک در انتظار فرزندان ما خواهد بود .
پس چرا به معلمان بی احترامی می کنیم !؟
چرا جلوی فرزندان مان احترام آنها را نگه نمی داریم ؟ چرا در مورد آنها قضاوت های سطحی می کنیم ؟چرا به درد دل آنها گوش نمی دهیم ؟چرا معلمان کسرشان می کند که در جمع بگویند معلمند ؟چرا فرهنگیان نمی توانند از امکانات خود استفاده کنند و دیگران بیشتر از آنها از امکاناتی که برای آنها در نظر گرفته شده سود می برند ؟ چرا فرزندان خود را مثل یک دسته گل حداقل هشت ساعت در روز به آنها می سپاریم ولی نه تنها به آنها کمک نمی کنیم بلکه چوب لای چرخ آنها می گذاریم ؟
روان شناسان می گویند اگر فرد از مشکلاتش بگوید کمی آرام می گیرد ولی چرا معلمان چیزی نمی گویند آیا این موضوع عجیب نیست ؟!آنها دارند جور دیگری از ما انتقام می گیرند انتقامی سخت که که همه چیز را در خود خواهد بلعید .
بله درست است معلمان بریده اند شما اگر فرزندان خود را دوست دارید کاری بکنید ...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
12 دانشآموز دختر در مدرسهای در بیجار کردستان با نشت گاز، دچار گاز گرفتگی و مسموم شدند؛ این دانش آموزان دختر ۱۴ ساله در سالن ورزشی مدرسه در حال ورزش بودند که به علت جدا شدن لوله دودکش بخاری و پخش گاز منواکسید کربن در فضا دچار گاز گرفتگی شدهاند. دو روز قبل نیز نشت گاز در یکی از مدارس شهر کرمان، ۵۹ دانش آموز پسر را راهي بیمارستان کرد. هر چند خبرها حاکی از این است که حال این دانش آموزان خوب است و در وضعیت مطلوبی به سر میبرند اما وقوع این حوادث میتواند زنگ خطری باشد برای مسئولان . سال های اخیر ، سال هایی پر حادثه برای «مدارس و بخاری ها» بوده که از آن جمله آتش سوزی در مدارس به دلیل ناایمن بودن بخاری در سال ۱۳۷۶ در شهرستان شفت گیلان، سوختگی بالای ۶۰ درصدی معلم کلاس و سوختگی ۱۱ دانش آموز بود. آبان ۸۳ آتش گرفتن بخاری نفتی در روستای سفیلان ۱۳ دانش آموز را دچار سوختگی بالای ۴۰ درصد کرد و 8 دانش آموز نیز دچار سوختگی شدید از ناحیه سر و دست در حادثه آذر ماه ۱۳۸۵ مدرسه درودزن شدند. در آبان ماه ۹۰ نیز در یک دبیرستان شبانه روزی در چابهار دو دانش آموز جان باختند و سه دانش آموز نیز دچار سوختگی شدید شدند. اما آتش سوزی در مدرسه دخترانه انقلاب اسلامی شین آباد پیرانشهر در آذر ماه ۱۳۹۱ مهر اوجی فجیع ترین حوادثی بود که نقص فنی سیستمهای گرمایش میتوانست از خود بر جای بگذارد؛ پس از گذشت دو سال از این واقعه دختران به جای مانده از این حادثه با دستها و صورتهایی که گویای درجه سوختگی آنهاست از این سازمان به آن سازمان و از این مسئول به آن مسئول ارجاع داده میشوند.
مدارس ناایمن و فرار به جلوی آقای وزیر
طی دو سال اخیر، رخ ندادن اتفاقاتی نظیر حادثه مدرسه دخترانه انقلاب اسلامی شین آباد را میتوان به حساب شانس گذاشت چرا که بنا به گفته بسیاری از کارشناسان آموزش و پرورش اتفاق خاصی در زمینه ایمن سازی مدارس به خصوص استاندارد کردن سیستمهای گرمایشی رخ نداده است. علی اصغر فانی وزیر آموزش و پرورش در اوایل پاییز امسال اعلام کرد که اعتبار کافی برای حذف تمام بخاریهای نفتی از مدارس را ندارد. او گفته بود آموزش و پرورش به ۵۰۰ میلیارد تومان برای برچیدن بخاریهای نفتی از مدارس نیاز دارد. با این حال محمدرضا نیک نژاد این سخنان وزیر علوم را نوعی فرار به جلو میداند. این عضو شورای صنفی معلمان معتقد است که «بیان این حرف از جانب وزیر به این دلیل است که چنانچه اتفاق ناگواری هم در مدارس رخ داد آموزش و پرورش –البته با توجه به کمبودهای بسیاری که آموزش و پرورش از آن رنج میبرد- به نوعی از خود سلب مسئولیت کند چرا که پیشاپیس اعلام کرده که ما بودجه کافی در اختیار نداشتهایم.»
اگر از والدین پول نگیریم مدرسه آتش میگیرد
آن چنان که از صحبت های مسئولان آموزش و پرورش بر می آید، مشکلات مالی و اعتباری ، عامل اصلی تداوم مشکل بخاری ها و مدارس است. در شرایطی که مدارس بودجه کافی برای ایمنسازی خود در دسترس ندارند، هر مدیری بتواند پول بیشتری از والدین دانش آموزان دریافت کند وضعیت مدرسهاش از سایر مدارس بهتر است. در عمده مدارس تهران بیش از ۳۰۰ هزار تومان برای یک سال تحصیلی از والدین پول میگیرند. ضمن اینکه در این مدارس یک عده از والدین توانایی مالی پرداخت پول به مدارس را ندارند، یک عده از والدین به حقوق خود آشنا هستند و نمیخواهند این پول را پرداخت کنند و در این میان یک عده هم این پول را به نوعی رشوه برای نگه داشتن فرزندانشان در مدرسه در نظر میگیرند؛ این افراد یا فرزندان شان به لحاظ تحصیلی در حد پایین هستند یا رفتاری. این نشان میدهد مدرسه به جای در نظر گرفتن شیوههای مناسب تنبیهی و تشویقی برای گذران امور خود به دریافت پول بسنده میکند. محمدرضا نیکنژاد با بیان اینکه در حال حاضر بیش از 70 درصد جمعیت کشور ما شهرنشین و حدود 30 درصد روستانشین هستند میگوید: «در شهرهای بزرگ، مدیران میتوانند از والدین پول بگیرند اما در شهرهای کوچک و روستاهای مناطق محروم نمیتوان روی پولی که میشود از والدین دریافت کرد برای بهسازی مدارس حساب کرد.»
منع دریافت پول به طور رسمی، آزاد گذاشتن آن در خفا
اما آیا شیوههای نظارتی خاصی بر دریافت پول از والدین وجود دارد؟ در دوران وزارت حمیدرضا حاجی بابایی، وزیرآموزش و پرورش دولت دهم گفته میشد که این وزارت با دریافت پول از والدین مخالف است و هر مدیری که پول دریافت کند تحت تعقیب قرار خواهد گرفت. اما گفتوگو با مدیرانی که در آن دوره مشغول به فعالیت بودند چیز دیگری میگوید؛ آنها میگویند خود مسئولان آموزش و پرورش به ما میگفتند برای گذران امورات مدرسه از والدین پول بگیرید اما این دریافتی تا حدی نباشد که منجر به شکایت والدین شود چرا که در این صورت کار به حكم قضایی کشیده و دردسرهای بعدی برای آموزش و پرورش بهوجود ميآيد. اما پولی که از والدین گرفته میشود ممکن است برای نصب سیستمهای گرمایشی استاندارد هم به کار گرفته شود. اگر هم مقداری از این پول در حساب مدرسه باقی بماند مسئولان مدارس تلاش میکنند پول را صرف رنگ آمیزی مدرسه یا کاشی کاری و سایر حواشی غیر ضروری مدرسه کنند چرا که حساب مدرسه آنلاین است و از سوی معاونین آموزش و پرورش چک میشود اگر پولی اضافه آمده باشد آموزش و پرورش این پول را میگیرد و بنا به گفته خودش یا به مدارس دیگر میدهد یا صرف کارهایی مثل برگزاری همایش میکند. البته سوء استفاده برخی مدیران از پولی که به حساب مدرسهها ریخته میشود شاید بتواند دلیلی بر نظارت بر پول مدرسه باشد. با تمام این اوصاف در برخی مواقع به ویژه در مناطق محروم برخی معلمان خود دست به کار شده و به قول خودشان برای اینکه بخاری مدرسهها ساماندهی شود دست به گدایی زدهاند.
آموزش و پرورش ناتوان است
با توجه به پراکندگی مدارس در شهرها و روستاها و بودجه پایین آموزش و پرورش باید گفت که آموزش و پروش از ساماندهی به مدارس خود ناتوان است اما این ناتوانی نمیتواند دلیلی بر توجیه ناکارآمدیهای آن باشد؛ نمیتوان به بهانه ناتوانی مالی دست روی دست گذاشت تا دانش آموزان بیگناه کنار بخاریهای زهوار در رفتار یکی یکی جان خود را از دست بدهند وگاه تا حدی دچار سوختگی شوند که زندگی آیندهشان دستخوش فراز و نشیبهای جبران ناپذیری شود.
در حال حاضر هیچ کس به فکر آموزش و پرورش نیست؛ بنا به گفته افرادی که در بدنه این سیستم مشغول به کار هستند فعالیتهايی که با بهانه ایمن سازی در سیستم آموزش و پرورش انجام میگیرد تنها برای رفع مسئولیت است. باید مراقب بود که شین آباد دومی در راه نباشد.
( گروه گزارش سخن معلم قبلا گفت و گویی با کودکان شین آبادی انجام داده بود که می توانید متن کامل آن را در ( این جا ) بخوانید . )
بیست سال پیش به عرصه رسانه وارد شدم و پروانه انتشار یک نشریه محلی را از هیات نظارت بر مطبوعات گرفتم.بعدها به نویسندگی در رسانه رو آوردم.سال های اول دهه هشتاد ، در ستاد مرکزی وزارت آموزش و پرورش به خاطر کار روابط عمومی ارتباط گسترده ای با خبرگزاری ها و روزنامه های سراسری داشتم.
از آنجا ، نویسندگی در رسانه را خیلی قوی تر ادامه دادم.مواقعی پیش می آمد که نوشته های من در یک روز همزمان در چند روزنامه سراسری انتشار می یافت.در آن شرایط با خودم فکر می کردم دیگر کسی در کشور نیست که آن یادداشت ها را نخوانده باشد.اما الان که چند سالی است با رسانه های محلی در تمامی استان ها ارتباط حرفه ای و فراگیری دارم و کمتر رسانه ای در استان ها هست که افتخار همکاری با آنها را پیدا نکرده باشم و مطلبی از من منتشر نکرده باشند بهتر می توانم امروز را با دیروز مقایسه کنم و برای فردای رسانه کار فکری انجام بدهم.
طبق آخرین آمار منتشره ، شمارگان روزنامه های کشور کمتر از یک میلیون و دویست هزار نسخه در روز است.
با این آمار نتیجه می گیریم که تعدادی از روزنامه های مرکز به دلیل محدودیت منابع و حفظ توان رقابت و بهتر بگویم بقای خود در خانواده رسانه ناچارند با تیراژ پایین فعالیت کنند و شايد حتی به خارج از تهران هم نرسند.تعدادی از آنها در مراکز استان ها و برخی که تیراژ بالا و توزیع گسترده تری دارند در شهرهای کوچک بر روی کیوسک ها قرار می گیرند و سهم اشتراک خوبی در سازمان ها و ادارات محلی دارند.
شمارگان روزنامه ها در مقیاس جمعیت و جغرافیای پهناور ایران اسلامی آن هم در شرایطی که دسترسی به رسانه های اجتماعی و مجازی در زندگی روزمره مردم حتی در دوردست ترین نقاط کشور بسیار سریع و سهل الوصول است و محلی گرایی در اولویت قرار دارد ، به هیچ وجه ، تکاپوی نیازهای مردم را نمی دهد.حتی آن تعداد از روزنامه های مرکز که تیراژ و توزیع بیشتری هم در استانها دارند سعی می کنند از طریق ویژه نامه های محلی فضای رقابتی را از دست ندهند.رسانه های محلی در شرایط خوب می توانند نیازهای مردم نواحی و مناطق مختلف کشور را در حوزه رسانه پوشش دهند.محلی گرایی به دلایلی که ذکر می کنم و مهم تر از همه آنها به خاطر در دسترس بودن ، هویت بخشی و نمایندگی اقوام ایرانی با اقبال مردمی روبه رو شده اند.
رسانه های محلی از نگاه برنامه ریزان ارشد کشور خیلی دور مانده اند و از نگاه مردم خیلی نزدیک و در دسترس هستند.آنها ، چشم و چراغ مردم شده اند.رسانه های محلی و به ویژه از نوع مجازی آن ، مصرف کننده و آمار بازدید بالايي در مراکز استان ها ، شهرهای کوچک و نواحي دارند.آمار متنوع 50 ، 40 ، 30 ، 20 ، 10 ، 5 هزار بازدیدکننده و پایین تر از این رسانه ها ، باتوجه به مقیاس جمعیت به فراوانی قابل مشاهده است.
محلی گرایی مردم در حوزه رسانه پدیده عجیبی نیست.عجیب این است که در نگاه برنامه ریزان ارشد کشور صرف نظر از شعارها و سخنان پراکنده در رسانه ها ، جایگاه واقعی خود را نیافته اند و سهم مناسبی در برنامه ریزی های ملی ندارند.این رسانه ها ، پیشگامان عرصه جنگ نرم هستند.
معاون مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در جایی بیان می کند که ....رسانه های محلی ، می خواهند شبیه رسانه های ملی باشند ....رسانه های محلی ، باید محلی باقی بمانند.وی در نشست اخیر "بررسی چالش های رسانه های محلی در برابر رسانه های سراسری" می گوید که ....رسانه های محلی ، به هم بپیوندند و بنگاه تشکیل دهند ....رسانه ها اگر روزنامه و نشریه ای از نسبت درج آگهی در ویژه نامه های استانی که هفتاد درصد آن سهم استان است تخطی کرد گزارش دهند ....و تجویزهایی از این قبیل که در ادامه ، نظر خود را با چارچوبی متفاوت درباره آنها بیان می کنم باشد که مورد توجه قرار گیرد.
از قدیم متقاضیان تاسیس نشریه باید در فرم های تقاضا مشخص می کردند که در گستره محلی می خواهند نشریه را منتشر کنند یا سراسری ، محل چاپ نشریه موردتقاضا کجا قرار دارد و این که دفتر فعالیت آن کدام شهر است و سوالاتی از این قبیل در آنها دیده می شد.
سوال من این است:شما فکر می کنید در این جهان به هم پیوسته برای رسانه می توان به شکل قدیم مرز قائل شد؟
روزنامه ها و رسانه های مکتوب با وقوف به همین واقعیت است که نسخه های اینترنتی را پیش از چاپ منتشر می کنند تا از گردونه رقابت با رسانه های مجازی خارج نشوند.رسانه های مکتوب و مجازی به یک هم زیستی مسالمت آمیز رسیده اند اما آنچه که در ذهن برنامه ریزان همچنان وجود دارد خط و مرزهای گذشته است.
من با توجه به مرزهای محلی ، هویتی ، ملی ، دینی و فراملی هفت سطح را برای رسانه ها قائل هستم:
سطح اول ، شهر و ناحیه محل انتشار و مرکز فعالیت رسانه است جایی که مدیر مسئول ، سردبیر و تیم خبرنگاری تحت نظر یکی از این دو در آنجا تولید محتوا می کند.این سطح برای رسانه های محلی درحکم محل تولد و بخش مهمی از شناسنامه آنها محسوب می شود ولی همانند سایر متولدین حیات دارند ، رشد می کنند ، بزرگ می شوند و با محیط پیرامون تبادل انجام می دهند.
سطح دوم ، استان محل فعالیت است که در سطح بالاتری قرار می گیرد و کارکرد اداری و سازمانی رسانه به آن بستگی دارد به دلیل این که رسانه ها موردتوجه مقامات محلی هر استان هستند و رسانه های محلی در شهرهای کوچک استان نیز که باشند تحت تاثیر سیاست ها و کارکردهای مقامات استان ناگزیرند برای ارتقای وضعیت موجود و ایجاد شرایط مطلوب ، اظهارنظر کنند و همواره در کانون تحولات استانی قرار داشته باشند.
سطح سوم ، منطقه ای است که در کشور ما برای برنامه ریزی های کلان در حوزه فرهنگ های محلی می تواند مبنای خوبی باشد.وجود اشتراکات بین استانی در مناطق غربی ، شمالی ، جنوبی ، مرکزی و شرقی باعث می شود که بتوانیم در حوزه رسانه مرزبندهای منطقه ای و درون منطقه ای داشته باشیم.وجود روزنامه ها و سایت های منطقه ای نمونه بارز این سطح فعالیت است.
سطح چهارم ، سطح اقوام ایرانی است.جمهوری اسلامی ایران با وجود تنوع قومی ، با یک ظرفیت بالایی در این سطح مواجه است که امنیت ملی و وحدت ملی را تحث تاثیر قرار می دهد.بسیاری از رسانه های محلی نمایندگان یک یا چند قوم از اقوام ایرانی هستند.رسانه های محلی متعددی را می بینیم که در محل تلاقی اقوام مختلف ایرانی قرار دارند و با محوریت فرهنگ اسلامی-ایرانی و زبان فارسی ، به صورت چند زبانه دارند فعالیت می کنند.از آنجا که اقوام در جغرافیای پهناور ایران اسلامی پراکنده هستند ، رسانه های حامل این خرده فرهنگ ها طبق این تقسیم بندی به تمامی کشور تعلق دارند و فراتر از فرم های تقاضای اداری ، سراسری محسوب می شوند.آنچه باعث این پراکندگی و پایین بودن فاصله اجتماعی بین اقوام ایرانی شده است دلایل متعددی دارد.اشتراکات دینی ، پراکندگی جغرافیایی ، مشترکات بین استانی ، داد و ستدهای اقتصادی و اختلاط و آمار بالای ازدواج در بین مردان و زنان از اقوام مختلف ایرانی به عنوان مهم ترین این عوامل هستند.
سطح پنجم ، ملی است.در سطح ملی قدری مسئله متفاوت است.الزامات انقلاب اسلامی و جذب حداکثری مردم برای مشارکت در صحنه های کلان جامعه به شهروندانی در تراز ملی و اسلامی نیاز دارد.شهروندانی که به تمام مسائل جامعه و تحلیل های مناسب و به روز درباره آنها بتوانند دسترسی داشته باشند.رسانه های محلی بخشی از وظایف شان در این جهان کوچک شده الزاماً کارکردهای ملی است.ارتباط بین مردم و حاکمیت از وظایف ذاتی رسانه است.رسانه های محلی از این قاعده مستثنی نیستند.رسانه های محلی باید بازتاب دهنده خواسته های مردم نواحی و مناطق مختلف کشور در حکومت باشند.مقامات محلی بخشی از حاکمیت هستند اما تمام آن نیستند.استان ها در ایران ، از مدل فدرالی پیروی نمی کنند.خیلی از موضوعات در مرکز شروع می شوند و پایان نیز می بابند و نقش استان ها در بیشتر مواقع ، اجرای خوب برنامه ریزی های ملی و گزارش آنها به مرکز است.استان های ما اختیارات ایالتی ندارند و بسیاری از راه ها همچنان به مرکز ختم می شود.از این رو ، مردم باید خواسته های خود را در فضای کلان جامعه بتوانند مطرح کنند و این از وظایف رسانه های محلی است.حتی اگر استان ها ، ایالتی هم اداره می شدند رسانه های محلی باید پلی باشند بین استان های مختلف برای مبادله های گوناگون و رقابت های سازنده در سطح ملی ، جذب حداکثری امکانات و مخاطبان کشوری و بیشتر دیده شدن استان محل فعالیت خود در نگاه برنامه ریزان ارشد کشور در زمینه های سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و مسائلی از این دست که لازمه آن اعتقاد به رسانه های محلی با کارکردهای فراستانی و فرامنطقه ای است.
سطح ششم ، سطح جهان اسلام است.رسانه های محلی باید فراتر از مرزهای شهری ، استانی ، منطقه ای ، قومی و ملی دارای کارکرد دینی باشند.هر مخاطبی در هر جای ممالک اسلامی آن هم در شرایطی که همه رسانه های مجازی ، جهانی هستند اگر بخواهد به هرکدام از رسانه های کشور اسلامی ما وارد شود باید بتواند داده های موردانتظار از یک حکومت اسلامی را دریافت کند.انتظار پیروان مذاهب اسلامی از مردم ما و رسانه های آنها این است که فراتر از جغرافیا ، اقوام و ملیت ایرانی با رسانه های اسلامی مواجه شوند و یافته های خود را با آنها کامل کنند.
سطح هفتم ، بین المللی و جهانی است.شعار "جهانی فکر کنید ، ملی برنامه ریزی کنید و محلی عمل کنید" متناسب با اهداف جهانی کشور ماست.شناخت مناسبات جهانی از طریق رسانه باعث می شود مردم فرصت ها و تهدیدهای محیط پیرامونی را بهتر بشناسند.برای مثال ، درک اهمیت مذاکرات هسته ای ایران با قدرت های جهانی بدون شناخت این مناسبات کار آسانی نیست.شاید گفته شود فقط دیپلمات ها به این شناخت نیاز دارند و شهروندان به آن نیازی ندارند.اما من معتقدم بصیرت خلاف این را حکم می کند و برخورداری از پشتوانه مردم در موضوعات کلان جامعه ، ضرورت همیشگی است و رسانه های محلی با توجه به مرجعیت و اهمیت روزافزونی که یافته اند این رسالت را در استان ها بر عهده دارند.
به عقیده من ، با احترام به سلسله مراتب سطح های پیش گفته ، رسانه های محلی باید واجد تمامی این خصوصیات باشند.به تعبیر بهتر ، این سطوح برای رسانه های محلی یک کل لایتجزی است و نمی توان بخشی از آن را قبول داشت و سایر سطوح را نادیده گرفت.البته تفاوت ظریفی بین رسانه های مرکز و رسانه های محلی در این تقسیم بندی وجود دارد.رسانه های سراسری از بالا به پایین حرکت می کنند و شهر و استان محل فعالیت برای آنها درحکم مقر هستند.رسانه های محلی از محل تولد تا جهانی شدن خود می توانند رشد کنند.این از الزامات جهان نوین به هم پیوسته است تا نه تنها از کیان فرهنگی و دینی خود دربرابر امواج تغییرات فرامرزی دفاع کنیم بلکه بتوانیم به اهداف جهانی اسلام نیز یاری رسانیم.رسانه های محلی با این خط کشی البته اگر به آن توجه شود می توانند بهتر از همیشه سد دفاعی کشور در مواجهه با جنگ نرم نظام سلطه باشند و نرخ همبستگی ملی را افزایش دهند.رسانه های محلی از دیدگاه من ، معجزه گر هستند و برنامه ریزان ارشد کشور نباید پیشنهادهای این فعال رسانه را دخالت در کار خود بدانند.البته طرح مفصل اینها به وجود شرایط مناسبی از سوی دولتمردان در دو حیطه پذیرش و اجرا نیاز دارد.
انتظار رسانه های محلی و مرکز از برنامه ریزان و مجریان ارشد فرهنگی کشور این است که بسترسازی کنند.رسانه ها باید شرایط را مهیا ببینند.من سال ها در ستاد مرکزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کار کرده ام.کارشناس نمونه آن وزارتخانه در سطح ملی بوده ام.طراح و نگارنده " آیین نامه نحوه فعالیت روابط عمومی آن وزارت " در سال 1386 هستم که به تمامی معاونت ها ، سازمان ها ، مراکز تابعه و ادارات کل استانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای اجرا ابلاغ شده است.البته دو سال است که به وزارت امور اقتصادی و دارایی منتقل شده ام اما حوزه فرهنگ را خانه خود می دانم.پیش از اینها همان گونه که گفتم در ستاد مرکزی وزارت آموزش و پرورش کار کرده ام.آنجا نیز خانه من است.حاصل این تجربه اندوزی این است که به کمک تحصیلات تکمیلی در رشته روابط بین الملل و سال ها کار در رسانه به جامع نگری قابل تاملی رسیده ام و مدت هاست این یافته ها را از طریق رسانه های مرکز و محلی به ایران عزیز تقدیم می کنم.
ناگفته پیداست که رسانه جزیی از هویت من است و عنوان فعال رسانه را از سایرعناوین بیشتر می پسندم و به آن افتخار می کنم.اینها را گفتم تا به پاسخ بیانات معاون رسانه ای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی برسم.بنگاه داری در حوزه رسانه های محلی نیاز به اساسنامه ، قوانین و مقررات و بسترهای قانونی لازم دارد.این بنگاه ها می توانند در زمینه های مختلف شرکت های تعاونی تاسیس کنند.واگذار کردن کار این زیرساخت ها و امور حاکمیتی به رسانه های محلی به معنای انجام ندادن آن است.زیرساخت های لازم را وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید تهیه کند.اگر وجود دارند نیاز است فراخوان شوند و متولی داشته باشد.آیین نامه ای که در بالا به آن اشاره کردم نیاز به بازنگری دارد و اگر من بودم بخش روابط عمومی الکترونیک را به آن اضافه می کردم و در بخش ارتباط با رسانه که در فعالیت های مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همکاران خوب من آن را انجام می دهند رسانه های مجازی را با شرح کامل می آوردم و به تشکیلات روابط عمومی در ادارات کل استانی آن وزارتخانه ، وظایف و اختیارات جدیدی اضافه می کردم. همکاران خوبم در روابط عمومی های ادارات کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان ها به تشکیلات وسیعتر و امکانات بیشتری نیاز دارند تا به تناسب شرایط و نیازهای فراوان محلی بتوانند کارکردهای ارتباطی و تعاملی لازم را در نواحی و مناطق مختلف کشور داشته باشند.بخش مطبوعاتی در ادارات کل استانی به سخت افزار ، آگهی ها ، یارانه ها ، نظارت ها و اعمال قوانین مرتبط با رسانه در حوزه نشریات و سایت ها و مسائلی از این دست می پردازند که بسیار هم مهم بوده و باید انجام شوند.اما این روابط عمومی ها هستند که با یک تعریف جدید و نیروی مضاعف نیاز است کارکرد ارتباطی و تعاملی با رسانه های محلی را در استان ها مدیریت کنند.
گزارش نحوه انتشار ویژه نامه ها ، چاپ آگهی ها و تخلف های احتمالی را معاونت مطبوعاتی از رسانه ها نباید بخواهد.استفاده از رسانه علیه رسانه ، شیوه مناسبی نیست.ادارات کل فرهنگ و ارشاد اسلامی در استان ها برای انجام همین کارها هستند و شانیت دارند.همکاران سابق من در مرکز روابط عمومی واطلاع رسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از مطلع ترین کارشناسان در حوزه روابط عمومی هستند و من از آنها درس های فراوانی یاد گرفته ام و اگر این ماموریت ها به آنها محول شود یقین دارم به بهترین نحو می توانند امور ارتباطی و تعاملی با رسانه های محلی را به کمک تمامی همکاران خوبم در روابط عمومی های ادارات کل استانی ساماندهی کنند.
بااین حال ، آماده ام یافته های خود را در حوزه رسانه های محلی با افتخار به آنها تقدیم کنم و قوانین و مقرراتی را که سال ها قبل نوشته ام برای انجام ماموریت های جدید روابط عمومی بویژه در حوزه ادارات کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان ها و رسانه های محلی بازنگری و تدوین کنم.همه می دانند که من به انتقال تجربه ها و یافته های فکری و کاری خود همواره به عنوان وظیفه دینی و حرفه ای اعتقاد راسخ دارم و در جایگاه های جدید اداری به هیچ وجه گذشته را فراموش نمی کنم.امروز من ، حاصل احترام به گذشته است و فردای پربارتر ، ثمره دیروز و امروز خواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اصول اساسي روش شنيداري _ زباني
Audio _ Lingual Method
1. هدف از يادگيري زبان خارجي ؛ توانايي ارتباط برقرار كردن به آن زبان مي باشد و دانش آموز بايد بتواند از زبان مقصد بدون مكث و توقف و بدون فكر كردن براي ايجاد اين ارتباط استفاده كند. دانش آموز بايد الگوهاي ساختاري ( structural patterns ) آن زبان را كسب ( acquire ) كند چون هر زبان سيستم خاص خود را دارد و اين سيستم از الگوهاي واجي؛ سازه اي و نحوي ويژه اي تشكيل شده اند.
2. اصولا يادگيري يك زبان فرايندي است كه در آن عادت ها شكل مي گيرند ( habit formation ) . شكل گيري عادت هاي مثبت زباني با تكرار زياد ( (overlearning ) ؛ به خاطر سپردن الگوها و تقليد ( (mimic ) به دست مي آيد. دانش آموز بايد بتواند بر عادت هاي زباني زبان مادري خود كه امري مزاحم و مضر است غلبه كند تا از دخالت آنها در فرايند يادگيري زبان مقصد جلوگيري كند.
3. الگوي نظم طبيعي شنيدن؛ حرف زدن؛ خواندن و نوشتن كه كودك بر اساس اين الگوي طبيعي ؛ زبان مادري خود را ياد مي گيرد؛ الگوي مناسبي براي آموختن زباني ديگر نيز مي باشد. بنا براين مهارت هاي شنيداري _ زباني اهميت بيشتري نسبت به مهارت هاي ديگر مانند خواندن متن و يا نوشتن دارند. شنيدن ( listening ) و صحبت كردن مهارت هاي اصلي هستند كه بايد بر روي آنها تاكيد و تمركز نمود و مهارت هاي خواندن و نوشتن بعد از آن آموزش داده شوند. در نتيجه از همان ابتداي آموزش بايد بر روي تلفظ دانش آموز كار كرد.
4. آموزش واژگان از راه آموزش گفت و گو هاي كوتاه (dialog ) صورت مي گيرد.
5. نبايد از زبان مادري در كلاس هاي درس استفاده كرد چون آموزش زبان بايد در محيطي طبيعي صورت گيرد و از دخالت زبان مادري جلو گيري گردد.
6. ابزار و وسايل كمك آموزشي مانند تصاوير هميشه بايد در كلاس آماده و در دسترس باشند .
7. نيازي به حفظ قواعد دستوري براي استفاده از يك زبان نيست. قواعد دستوري ضروري به كمك مثال هاي و مكالمات مختلف استنباط و فهميده مي شوند.
8. زبان در خلاء شكل نگرفته و از فرهنگ جدايي ناپذير است. بنابر اين بايد فرهنگي كه آن زبان در آن شكل گرفته است نيز همراه آن توضيح داده شده و بيان گردد.
9. معلم در كلاس نقشي همانند رهبر اركستر دارد. نقش او هدايت؛ راهنمايي و كنترل دانش آموزان و ايجاد الگوهاي مناسب براي آنها در فرايند تكرار ؛ تقليد و يادگيري است. پس تعامل اصلي در كلاس بين دانش آموز و معلم مي باشد و تعامل بين دانش آموزان با هدايت و ابتكار معلم صورت مي پذيرد.
10. در ارزيابي دانش آموزان هر سئوال فقط بايد درباره يك نكته زباني خاص با شد. تشخيص كلماتي كه تلفظ نزديك يا شبيه هم دارند از اهميت خاصي برخوردار است.
11 معلم بايد اشتباهات دانش آموزان را بلا فاصله در كلاس تذكر داده و تصحيح كند چون اين اشتباهات موجب شكل گيري عادت هاي بد زباني مي شوند.
مرور برخي از شگردهاي(techniques) روش شنيداري-زباني
1. حفظ كردن مكالمات : هر درس معمولا با مكالمه وي گفت و گوي كوتاه شروع مي شود. اين كار از طريق تقليد و نمايش صورت مي گيرد. معمولا دانش آموزان نقش افراد گفت و گو را بازي مي كنند. بعد از آنكه دانش آموزي نقش يكي از افراد مكالمه را ايفا كرد؛ نقش ها عوض شده و نقش شخص ديگري را در مكالمه بازي مي كند. راه ديگر آنست كه نيمي از كلاس يك نقش و نيم ديگ نقش شخص ديگر را بازي مي كند. بعد از حفظ مكالمه دانش آموزان به صورت فردي نيز مي توانند تمامي مكالمه را به تنهايي اجرا كنند. در روش شنيداري _ زباني جملات الگويي و نكات گرامري خاصي در درون مكالمات تعبيه مي شوند و آن الگوها و نكات بعدا پايه تمرينات شفاهي قرار مي گيرند.
2. حفظ جمله از آخر به اول ( backward build-up expansion drill ) : اين تمرين براي مكالمات و يا جملات طولاني انجام مي گيرد. معلم جمله را به چند بخش تقسيم مي كند. دانش آموزان بخشي از جمله كه معمولا بخش آخر جمله مي باشد بعد از معلم تكرار مي كنند. سپس با هدايت معلم؛ دانش آموزان بخش به بخش جمله را تكرار كرد ، حتی به ابتداي جمله رسيده و آنگاه جمله كامل را تكرار مي نمايند. در هرنوبت بخش قبلي نيز تكرار مي شود تا آهنگ و لحن طبيعي كلام در جمله حفظ شود. در ضمن اين تمرين باعث جلب توجه دانش آموزان به آخر جمله مي شود كه معمولا حاوي اطلاعات اصلي جمله مي باشد.
3. تكرار : از دانش آموزان خواسته مي شود كه الگوي ارائه شده از سوي معلم را كه معمولا جملات مكالمه درس مي باشد با دقت تكرار كنند.
4. تمرين زنجيره اي (chain drill ) معلم با سلام و احوال پرسي يا پرسيدن از يك دانش آموز اين زنجيره را شروع مي كند. آن دانش آموز به احوال پرسي و يا سئوال معلم پاسخ داده و سپس از دانش آموز كنار خود سئوالاتي در همين زمينه پرسيده يا سلام و احوال پرسي مي كند و اين كار تا آخر كلاس ادامه مي يابد. اين تمرين يك ارتباط كنترل شده را ايجاد كرده و به معلم امكان بررسي تك تك دانش آموزان را مي دهد اگر چه محدوديت هاي خاص خود را دارد.
5. جايگزيني جاي خالي در جمله در تمرينات جايگزين سازي ( single-slot substitution drill ) : معلم جمله اي را كه معمولا از مكالمه درس مي باشد گفته و سپس كلمه يا عبارت راهنما ( cue ) را مطرح مي كند. دانش آموزان جمله معلم را با جايگزين كردن كلمه يا عبارت مطرح شده به جاي كلمه يا عبارت قبلي تكرار مي كنند. تشخيص جاي كلمه يا عبارت مطرح شده در جمله اصلي و همچنين اعمال تغييرات لازم مانند تغيير زمان و تطبيق فاعل و فعل بر عهده دانش آموزان مي باشد.
6. جايگزيني چند جاي خالي در جمله در تمرينات جايگزين سازي
(multiple-slot substitution drill ) : اين تمرين مانند تمرين قبلي است با اين تفاوت كه در اين حالت دو يا چند كلمه يا عبارت راهنما به دانش آموزان داده مي شود تا در جاهايي از جمله كه بايد خودشان تشخيص دهند و با اعمال تغييرات لازم جايگزين سازند.
7. تغيير شكل (transformation drill ) : معلم يك جمله؛ مثلا جمله اي مثبت به دانش آموزان داده و از آنها مي خواهد آن جمله را سئوالي يا منفي كنند؛ زمان جمله را به زمان خاص ديگري تغيير داده؛ جمله را مجهول كرده يا به نقل قول غير مستقيم تبديل كنند.
8. پرسش و پاسخ: از دانش آموزان خواسته مي شود با جملات كامل به سئوالات پاسخ فوري داده و يا سوال بپرسند.
9. استفاده از زوج هاي كمينه اي ( minimal pairs ): معلم دو كلماتي كه فقط تلفظ يكي از صدا هاي آنها متفاوتست ( مانند ship و sheep ) در كلاس توضيح داده و سپس از دانش آموزان مي خواهد كه در وهله نخست فرق ميان آنه را تشخيص داده و آن گاه آنها را به صورت درست تلفظ كنند.
10. كامل كردن مكالمه: كلمات مشخصي از مكالمه حذف شده و از دانش آموز خواسته مي شود كه آن مكالمه را كامل كنند.
11. بازي هاي گرامري: در اين تمرين بازي هايي براي تفهيم موضوعات دستوري طراحي و اجرا مي شود.
تهيه كننده: محمد رستمي
دبیر آموزش و پروش شهرستان بروجرد
E.mail: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بحث کتاب خوانی یا در واقع کتابنخوانی ما ایرانیها مدتهاست که روح و ذهن اهل قلم و ادب و فرهنگ را متوجه خود ساخته و این سوال که اصولاً چرا ایرانی جماعت خیلی در بند مطالعه (حالا از هر نوع آن) نیست، گویی حالا حالاها قرار نیست به جواب برسد. اما با عنایت به ضربالمثل «ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است»، شاید بتوان در این مقال کوتاه به یکی از مهمترین دلایل این عدم توجه همگانی نگاهی مجمل داشت.
نگاهی که کلید واژه آن تنها در یک کلمه خلاصه میشود: «گرانی»! بله کتاب گران است. حداقل برای اهم و اخص هموطنان عزیز که به قشر متوسط جامعه تعلق دارند (زیر متوسط را فاکتور گرفتیم)، به دلیل همین گران بودن جایی در سبد خانوار ندارد.
بله بله، این قبول که مرتبط ساختن یک مقوله صرفاً فرهنگی به قدرت خرید مردم و مسائل مالی به نوعی تخفیف دادن (یعنی همان خوار و خفیف کردن!) موضوع است اما چه بخواهیم و چه نخواهیم بحث توان ریالی و حقوق سر برجی که هنوز داخل حساب نیامده خرج شده است، در این میان نقش پر رنگ و چه بسا اصلی را بر عهده دارد.
حالا اگر بخواهیم به دنبال متولی حل و فصل این مسأله بگردیم احتمالاً تنها نشانی موجود وزارت ارشاد خواهد بود و آنها نیز همین که سنگهای رنگارنگ و جو ر واجور جلوی پای ناشرین محترم و جان سخت نیندازند باید متشکرشان بود و توقع بیشتری نداشت. اما از جدی گذشته نباید نقش وزارت فرهنگ و ارشاد را در مرتفع ساختن بخشی از مشکلات در این فقره به خصوص نادیده گرفت. این قبول که در هر امری نباید چشم مردم به دست دولت باشد اما وقتی همین مردم با هزار و یک مشکل عدیده و ندیده در زندگی مواجهاند و به همین دلیل کمتر به فکر خوراک روح و روان خود میافتند شایسته است دولت محترم کمی سر کیسه را شل کرده و حمایت خاصه خود را (مثلاً به شکل یارانه) معطوف کتاب خوانانی گرداند که جبر زمان آنان را به فراموشی مصلحتی دچار ساخته است. بسیار بعید است در این دوره و زمانه زنگ خانهای را بزنیم و وارد آن شده و با یک یا چند قفسه کتاب مواجه نشویم اما نکته اینجاست که فشارهای اقتصادی توان به روز کردن این کتابخانههای نُقلی را از مردم گرفته است. البته دامنه پشتیبانی ارشاد تنها نباید به مصرف کننده محدود شود و حمایت از ناشرین به عنوان
عرضه کننده این کالای فرهنگی نیز امری واجب و ضروری است. اینکه یک ناشر برای چاپ یک اثر تمام توان معنوی و مالی خود را صرف کرده و دست آخر کتاب چاپ شده بدون کوچکترین حمایتی (فیالمثل خریداری شدن توسط ارشاد برای کتابخانههای عمومی) به روی پیش خوان کتاب فروشیها رفته و ١٠٠ نسخه بفروشد، تنها عایدی حتمی و نقدیاش، بیانگیزگی ناشر مورد نظر برای ادامه کار و متمایل شدن به فعالیتهای کمتر فرهنگی و بیشتر اقتصادی است.
به قول دوست ناشری، در خارج از کشور یک کتاب از ابتدای شروع به نوشتن نویسنده تا چاپ و پخش، اسپانسر دارد، اما در ایران نویسنده و ناشر بعد از دق مرگ شدن توسط ممیزان ریز و درشت که در بسیاری موارد اثر را کلاً به محصول دیگری تبدیل میکنند، به دغدغه جذب مخاطب و فروش دچار میشوند که در این شرایط شمارگان ٥٠٠ تایی برخی کتابها چندان نباید تعجببرانگیز باشد.
داستان کتاب و کتاب خوانی در کشور ما به قول فردوسی پاکزاد «یکی داستان است پر آب چشم...» اما امید که این رسم به زودی زود سرنگون شده و قاعده و آیینی دیگر استوار شود.
چنین بادا.
رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزي، گفت: واگذاري مديريت مدارس به بخش غيردولتي در کنار فعاليتهاي شوراهاي آموزش و پرورش اقدام درست و سنجيدهاي است که دولت از آن حمايت ميکند.
به گزارش ايرنا، «محمدباقر نوبخت» ديروز دوشنبه در گردهمايي اعضاي شوراهاي آموزش و پرورش اظهار کرد: حضور بخش غيردولتي و مردمي در کمک رساني به وزارت آموزش و پرورش شرط لازم است، اما کافي نيست؛ زيرا براي اداره و مديريت مدارس و واحدهاي آموزشي بايد از نيروهاي مردمي و غيررسمي استفاده کنيم.
سخنگوي دولت ادامه داد: به هر ميزان که آموزش و پرورش بتواند از بخش غيردولتي براي اداره و مديريت فعاليتهاي خود استفاده کند، موفق تر خواهد بود.
رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزي تصريح کرد: اين مسئله ممکن است اين تعارض را ايجاد کند که ورود بخش غيردولتي به آموزش و پرورش هزينه هايي را به خانوادهها تحميل خواهد کرد؛ که اين نگراني با روشي که اکنون در سياستهاي دولت وجود دارد، برطرف ميشود.
وي اضافه کرد: در اين سياست هزينهها را دولت پرداخت ميکند و ما به هر ميزان که بتوانيم دانش آموزي با هزينه کمتر و کيفيت بالاتر تربيت کنيم؛ بسيار مناسب است.
نوبخت يادآور شد: ما آمادگي داريم هزينهها را همچنان دولت بر دوش داشته باشد، اما از بخش غيردولتي براي مديريت مدارس در قالب هيئت امنايي و ديگر موارد استفاده کنيم.
رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزي، به اقدامات دولت براي رفع برخي از مشکلات آموزش و پرورش اشاره کرد و گفت: بودجه همه معوقات سرباز معلمان و حق التدريسيها تخصيص يافته است که در مدت دو هفته آينده قابل وصول خواهد بود.
نوبخت افزود: براي بيمه طلايي فرهنگيان نيز با توجه به افزايش تعرفهها قرارشد مابه التفاوت اين مبلغ را دولت پرداخت کند و بازنشستگان نيز همانند شاغلان وزارت آموزش و پرورش در پرداخت سهم خود براي بيمه طلايي همانند فرهنگيان مشارکت داشته باشند.
وي درباره ورودي دانشگاه فرهنگيان نيز گفت: هر شخصي که ميخواهد وارد آموزش و پرورش شود بايد از اين دانشگاه عبور کند.
نوبخت اضافه کرد: براساس توافق انجام شده، افرادي در آموزش و پرورش به سن بازنشستگي رسيدهاند و کساني تمايل دارند پيش از موعد بازنشسته شوند؛ با بررسي اين وزارتخانه، آموزش و پرورش ميتواند متقاضيان ادامه خدمت را نگه دارد و با بازنشستگي پيش از موعد فرهنگيان متقاضي موافقت کند.
رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزي در حاشيه مراسم هم در جمع خبرنگاران گفت: وزارت آموزش وپرورش به تعداد نياز خود ميتواند نيرو جذب کند، اما بايد منابع آن تامين شود.
«محمد باقر نوبخت» با بيان اينکه منع قانوني براي جذب نيرو درهيچ دستگاهي نداريم اظهار کرد: بر اساس بند (ج ) ماده 24 قانون مديريت خدمات کشوري اجازه استخدام داده شده است، اما مراحلي دارد.
وي ادامه داد: وزير آموزش و پرورش اين مسئله را مطرح کرده است که در شرايط برابر اولويت استخدام با فرزندان فرهنگيان باشد که دولت با اين مورد موافقت کرده است.
وي ادامه داد: آموزش و پرورش درصورت تامين منابع مالي هر زماني که اراده کند ميتواند نسبت به استخدام و جذب نيرو به صورت دايمي، موقت و حق التدريس در چارچوب قانون مديريت خدمات کشوري اقدام کند.
نوبخت ياد آور شد: اکنون آموزش و پرورش با 50 هزار نيروي مازاد مواجه است، اما پراکندگي وعدم توزيع مناسب نيرو باعث شده است، در برخي مناطق کمبود و در مناطقي ديگر از کشور افزايش نيرو داشته باشيم.
وي خاطر نشان کرد: آموزش وپرورش براي نيروهايي که قرار است ازطريق دانشگاه فرهنگيان جذب شوند چه افرادي که تحصيلات عالي دارند و چه افرادي که بعدا وارد اين دانشگاه ميشوند دورههاي آموزشي برگزار خواهد کرد و کساني که در دانشگاه فرهنگيان پذيرفته ميشوند همچنان تعهد خدمت خواهند داشت.
در اخبار ( این جا ) آمده بود که اداره آموزش و پرورش منطقه 11 تهران در اقدامی قابل تامل ، حقوق آقای دکتر رضا نهضت ، دبیر رسمی آموزش و پرورش منطقه 11 تهران و عضو شورای نویسندگان سخن معلم را قطع کرد .
پس از انتشار این خبر و پی گیری های سخن معلم و با مساعدت و همراهی مدیر کل محترم آموزش و پرورش شهر تهران و سخنگوی ایشان جناب آقای ثقفی در مدت کوتاهی حقوق این معلم آسیب دیده برقرار شد .
آقای ثقفی به سخن معلم گفت :
" آقای نهضت حقوق شان برقرار شده است .ما راضی به اذیت و یا آزار این همکار محترم نبودیم . الحمدالله مساله حل شده است ."
همچنین آقای نهضت ضمن تایید این موضوع به سخن معلم گفت :
" بنده از مساعدت و همکاری مسئولان محترم شهر تهران به ویژه آقای ثقفی سپاسگزارم .
اما نسبت به این کار اداره آموزش و پرورش منطقه 11 و کارگزینی اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران معترضم . آن ها نباید این کار را با من انجام می دادند . کار آن ها غیرقانونی بوده است و قطع حقوق و فشار بر من در زمانی که بنده در بیمارستان بستری بوده و نمی توانم کاری انجام دهم علاوه بر غیر قانونی بودن بیانگر کج سلیقگی و عدم درایت و تدبیر مسئولان محترم منطقه 11 بوده است .
به محض مرخص شدن و بهتر شدن وضعیت جسمی ام دلایل این اقدام غیر قانونی را با ادله مستند به سخن معلم ارائه خواهم کرد.
پایان پیام /
سخن معلم :
شاید کم تر کسی تصور می کرد که نامه ی جمعی از معلمان سبزوار به ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران ( این جا ) چنان بازخورد وسیعی داشته باشد و مورد اقبال جامعه فرهنگیان قرار بگیرد .
سخن معلم تقریبا جزء اولین رسانه هایی بود که اقدام به انتشار این نامه نمود .
تعداد بازدیدها و نیز نظرات گذاشته شده فراتر از حد انتظار بود .
یکی از مخاطبان محترم سخن معلم ، نوشته ی زیر را برای ما ارسال کرده است که بنا بر دکترین ما که تاسیس و تثبیت " تفکر انتقادی " و " گفت و گو " به عنوان حلقه مفقوده در چرخه نظام تعلیم و تربیت است منتشر می شود .
بی گمان احقاق حق و مطالبه آنچه انسان استحقاق آن را دارد امری پسندیده و محترم است اما آحاد جامعه ، از خداوندگاران تعلیم و تربیت چه انتظاری دارند ؟ پرسش و یا پرسش های خود را به بعد از طرح موضوع موکول می کنیم.
اخیرا معلمی عزیز یا معلمین بزرگواری ، طی نامه ی سرگشاده ای به رئیس جمهور مکرم ، دغدغه های خود را مطرح نموده اند و از عدم آرامش روحی معلمان یادکرد داشته اند و از لطمه ای که به پرورش نسل آینده کشور در صورت عدم رفع دغدغه ها وارد می شود سخن به میان آورده اند . در بخش هایی از این نامه که مورد توجه بسیاری از جامعه معلمین واقع شده چنین آمده است :
جناب رئیس جمهور!
"ما معلمین؛ فراموش شده ایم نه فقط در دولت شما که در دولت های قبلی هم وضع به همین منوال بوده است تا کی چشم و گوش خود را در برابر این همه تبعیض ببندیم؟ کارد به استخوان ما رسیده است. صورتی برایمان نمانده که بخواهیم آن را با سیلی سرخ نگه داریم. اگر سمعکی از جنس انصاف باشد صدای له شدن و خرد شدن استخوان هایمان زیر چرخ هزینه های زندگی به گوش می رسد".
اما چه چیزی این عزیزان را آشفته کرده است؟ چه چیزی باعث له شدن و خرد شدن استخوان ها شده است؟
پاسخ را در همین نامه ی سرگشاده ای می توان جست.
آقای رئیس جمهور!
"یک معلم؛ نه کارانه ی ماهیانه دارد نه اضافه کار، نه حق مسکن دارد و نه حق ایاب و ذهاب، نه حق مأموریت دارد و نه حق شیفت، نه بن خرید کالا دارد و نه کمک های غیر نقدی ماهیانه، نه پاداش آخر سال دارد و نه مانند شرکت های دولتی پاداش بستن حساب ها، نه مانند کارکنان زحمتکش بانک ها، وام های چند ده میلیونی با درصدهای پایین جهت خرید خودرو و آپارتمان دارد که در آخر خدمت هم تمام آن وام ها بخشیده شوند و در هنگام بازنشستگی صاحب چندین واحد آپارتمان و خودرو شود،
نه مؤسسات مالی و اعتباری همانند قوامین و حکمت ایرانیان و میزان که وام های متعدد با درصدهای پایین به پرسنل خود بدهند."
در این نامه ی سرگشاده صحبت از دلار پیش آمده ،کمبودها و مشکلات کسری اعتبار یادکرد داشته است:
رئیس جمهور محترم
"خود می دانید زمانی که قیمت دلار از ۱۲۰۰تومان به ۳۵۰۰تومان و تورم هم به ۴۵درصد رسید، قدرت خرید ما معلمین نصف و حتی به یک سوم کاهش یافت و هزینه های زندگی سرسام آور شد.
هزینه هایی که بنا بر اعلام اخیر بانک مرکزی در یک خانواده ی تهرانی ۳۵میلیون ریال و یک خانواده ی شهرستانی ۲۵میلیون ریال برآورد شده است."
جناب رئیس جمهور!
"چند ماه قبل، لایحه ی نظام رتبه بندی معلمان به دلیل بار مالی در مجلس تصویب نشد اما اخیراً قانون تعرفه گذاری خدمات پرستاری اجرا شد که به موجب آن حداقل حقوق پرستاران بدون احتساب کارانه و حق شیفت و پاداش و مزایای دیگر هیجده میلیون ریال تعیین و حکم آن ها از اول آبان۹۳ اجرایی شده است همچنین کارانه ی ماهیانه آن ها از ۲میلیون ریال به ۴میلیون ریال افزایش یافت.
حال از حضرت عالی این سؤال را داریم که چطور می شود این طرح با وجود پرسنل زیاد پرستاران عزیز بار مالی آن تأمین شد؟ چرا این طرح احتیاج به مجوز مجلس نداشت، اما طرح رتبه بندی معلمان دارد؟ "
و اما پرسش:
آیا عزیزان معلم باید برای مطالبه حق و حقوق آن هم به حق خود ، همان مسیری را طی نمایند که برخی اقشار معترض طی می نمایند؟ جامعه کارگران عزیز، کارمندان گرامی و یا بخش عظیمی از کسبه ی محترم اما با درآمد بسیار کم و غیره چه مسیری را باید برای خود برگزیند؟
به چه دلیل آنان خود را از دیگر اقشار جامعه متمایز می دانند؟ آن دلیلی که به آنها حق می دهد علی رغم زمان کمتر کار نسبت به بسیاری از اقشار دیگر، هنوز توجه ویژه تری داشته باشند چیست؟
آری
درست متوجه شدیم . آنها خداوندگاران تعلیم و تربیت هستند ، آنها با روح و جان آینده سازان این مرز و بوم سرو کار دارند؛ و باید به کودکان امروز یاد دهند که برای احقاق هر گونه حقی باید ایستاد و اصولا حق گرفتنی است تا اینجا هم داستان هستیم اما فقط در اولویت آن کمی آری کمی مسیری دیگر را برمی گزینیم.
آیا واقعا منابع دولت، شما بخوانید بیت المال کفاف می دهد؟ دگرگونه می پرسم اگر پدر خانواده منابع مالی محدودی داشت بهترین و آگاه ترین یاور خانه باید چگونه حق خود و اعضای خانواده را از پدرمطالبه نماید؟
آیا واقعا نباید باور داشته باشیم که هم اینک در محاصره هستیم و برای پیشرفت جامعه باید مسیر مقاومت را به خوبی چونان دوران دفاع مقدس طی نماییم؟ اتفاقا این موارد را چه کسانی باید به دیگران بگویند؟
اگر همه ی اقشار چونان معلمین عزیز مطالبه حق دارند " می گوییم حق و نه ناحق" آیا نباید به منابع و داشته هامان توجه کنیم؟ و یا بگوییم به ما چه ارتباطی دارد وظیفه ی دولت مرد است باید تامین کند.
آیا زمان تدریس و حضور را که به هر دلیلی برای برخی هر روز هم کمتر می شود با 44 ساعت فعالیت کارمندان سنجیده اید و یا نه ؟ چرا با کسبه ضعیف محاسبه نمی کنید ؟ که بعضا با بیش از هفتاد ساعت کار در هفته درآمد آنان به سقف احکام بسیاری نمی رسد ؟
ببخشید من هم مسیر را به خطا رفته ام اصلا این گفتمان باید مسیری دیگری می داشت.
بگذارید در این بخش از عرایضم قصه ای بگویم:
" دوستان روزگاری انقلاب شد و بعدش برضد انقلاب ، جنگ شد بچه ها می خواستند از همیت و دین شان دفاع کنند به پا خاستند و با دست خالی به میدان رزم شتافتند اما پیش و بیش از آنان معلم خود را دیدند که وعظ می کند و خطابه می کند اما پیشاپیش همه می جنگد و می جنگد و می جنگد اما نه برای گسترش زمین ، نه برای تحکم و نه برای ... . می جنگد چون حضرت حق گفته است برای مطالبه و دفاع از حق باید جنگید. آنها معلم شان را دیدند که چه سان برای قرب الهی می جنگد اموالش را می بخشد از بیت المال آنچه به حق می دهندش که در سخت ترین شرایط کار هم کرده است باز بر می گرداند و یا می بخشد.
آری
دانش آموزان بیش از پیش به راه خود مطمئن می شدند و با جان و دل می جنگیدند و کاری کردند کارستان.
اما قصه ای دیگر در دل قصه ی بالا که ای کاش معلمی شغل انبیا همچنان باقی بماند و درد مردم و قرب الهی همچنان مستدام :
دوستی که بعدها به نوعی معلم شده بود و همچنان دوست دارد معلم باقی بماند و همگان را ببیند و ببیند و ببیند می گفت آن زمان که دانش آموز بودم به جبهه رفتم . در بار اول مدت یک سال در جبهه ماندم در مدت یکسال حضور خود ،نزدیک به هزار تومان مساعده گرفتم در هنگام مفاصا حساب به تعاون سپاه رفتم مانده بودم چگونه هزارتومان مساعده را برگردانم . نداشتم و خجالت می کشیدم در نهایت با خود گفتم مبلغ دقیق مساعده رو که فهمیدم از پدرم قرض می گیرم و مبلغ مساعده را ادا می کنم . اما وقتی که در تعاون ، دوست سپاهی گفت بابت حضور، مبلغی حدود ماهانه اگر اشتباه نکنم دو هزارتومان حق الزحمه یا کمک هزینه به من اختصاص می یابد، مستاصل ماندم که چه کنم ؛ راستش برای حقوق به جبهه نرفته بودم. پس این حقوق چیست؟ و چه باید بکنم؟ از طرفی وقتی معلم و معلم هایم را می دیدیم ( البته بعدها بسیاری از آنان شهید شدند) که برای دین ، ملت و مملکت خود و محرومان چه ها و چه ها از خود ودارایی خود نمی کردند بیشتر به خود فرو می رفتم ... "
دوستان بر نگارنده خرده نگیرید و ببخشیدش که گفته ای بود از باب حق و حق و اینک:
نمی دانم باید به چه مسیری رفت ولی گمان کنم شما بهتر از من کمترین می دانید که راه درست و مسیر ارزشمند همان راهی است که در دفاع مقدس معلمان عزیزمان به ما نشان دادند .
الله اعلم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
چندی پیش آقای ابوالفضل هنانیان دبیر ریاضی منطقه 14 تهران درحین رفتن به مدرسه از سوی افرادی که به نظر می رسید از اولیاء دانش آموزان باشند به شدت مورد ضرب و شتم و فحاشی قرار گرفت .
سخن معلم در این زمینه گفت و گویی را با ایشان انجام داد ( این جا )
در پایان از مسئولان محترم اکیدا درخواست شده بود که تدابیری برای حفظ حرمت و امنیت معلمان اندیشیده شود .
در این رابطه سخنگوی اداره کل آموزش و پرورش تهران به سخن معلم گفت :
"هر گونه رفتار خارج از چارچوب و هتک حرمت و آسیب رساندن به همکاران فرهنگی ما پی گیری قانونی خواهد شد .
در همین زمینه برای موردی که اتفاق افتاده است از چند طریق شکایت شد و حتما پی گیری کرده و به نتیجه ای خواهیم رساند .
از معلم آسیب دیده خواستیم که شکایت کرده و آن را پی گیری کند .از مدیر مدرسه خواستیم که علیه آن ضاربین شکایت کند . از مدیر منطقه خواستیم که شکایت کند و ما هم ازطریق اداره کل آموزش و پرورش تهران اقامه ی دعوی کرده ایم .
اما در خصوص این که همکاران ما رفتارهای خلاف قانون داشته باشند ما از طریق مراجع رسیدگی کننده بررسی خواهیم کرد و با موارد برخورد می کنیم . "
آقای ثقفی تاکید نمود : "این که افراد به خود اجازه دهند به هر بهانه ای بخواهند با همکاران رو در رو شوند و رفتارهای خارج از شئونات اخلاقی و انسانی داشته باشند با آن ها برخورد خواهیم کرد . "
پایان پیام /
امام خمینی (ره) : «مسئله فرهنگ و آموزش و پرورش در رأس مسائل کشور است» ( صحیفه امام جلد 15، ص 309)
موعد حساب و کتاب و مبلغ عیدی آخر سال است. من خودبه شخصه نمی دانم مبنای قانونی عیدی آخر سال برچه اساسی است؟ آیا اینکه وزرا و مجلس نشینان خوش نشین، شب خواب می بینند و صبح مبلغ عیدی راتعیین می کنند، مبنای این ماجراست یا نه، ماده قانونی به اجرا گذاشته می شود؟
این سوال در همه اذهان وجود دارد ،مگر نباید حداقل عیدی به اندازه یک ماه حقوق،حقوق بگیر باشد؟ ما خواهان آنیم که مسئولین مربوطه صراحتا به این سوال اصولی پاسخ دهند؟
در ابتدای سخن،نقل قولی ازامام خمینی در مورد آموزش و پرورش است،در یک بررسی اجمالی متوجه می شویم که آیا واقعا ،مسائل ومصائب آموزش وپرورش در راس امور کشور قرار گرفته است و یا حتی به عنوان مواردی که در اواسط لیست اهم و مهم ها قرار گرفته باشد هم نیست؟
اگر واقعا این حرف بر حق امام ( ره ) اجرا می شد،آیا اکنون معلم چقدر باخط فقر دومیلیون و800هزار تومانی فاصله داشت؟
بند ۲ ماده ۴۱ قانون کار تاکید میکند که دستمزد تعیین شده باید مخارج زندگی یک خانوار چهار نفره را به طور متوسط تامین کند.
: ماده ۴۱ قانون کار دو بند دارد که یکی به نرخ تورم و دیگری به سبد هزینه خانوار اشاره کرده است.
قانون کارصراحتا می گوید نه تنها حقوق باید باتوجه به تورم باشد بلکه سبد خانوار را که شامل هزینه های درمان،تحصیل،خوراک و پوشاک و مسکن هست را شامل می شود.
آیا با حقوق فعلی معلمین، سبد هزینه معیشت خانوار معلم ،که شامل هزینههای درمان، تحصیل، آموزش، موادغذایی و مسکن است، تامین می شود؟
صدایی از مسئولین برای اجرای عادلانه پرداخت حقوق معلمان نمی شنویم ناچارا ،بررسی های دبیر کل کانون عالی شوراهای اسلامی کار که با استناد به قانون ،از حقوق کارگران دفاع نموده است و درد دل ما و جز حقوق قانونی مانیز می باشد را بیان می کنیم.
پورموسی دبیرکل کانون عالی شوراهای اسلامی کار کشور،با اشاره به ماده ۴۱ قانون کار ایران گفت: در این ماده صراحتا اعلام شده است که دستمزد بر اساس میزان تورم اعلامی از سوی بانک مرکزی و سبد معیشت یک خانوار تعیین شود و سبد معیشت شامل هزینههای درمان، تحصیل، آموزش، موادغذایی و مسکن است.
علی اصلانی – دبیر کانون شوراهای اسلامی کار استان البرز – بیشترین هزینه سبد معیشت خانوارهای کارگری را هزینههای بهداشت و درمان، آموزش و تحصیل، خوراک و پوشاک، مسکن و ایاب و ذهاب نام برده و میافزاید: اگر این اقلام به تنهایی محاسبه شود بیش از رقم ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان خط فقری است که اعلام میشود.
جعفر قادری عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس گفت: در قانون برنامه پنجم تاکید شده افزایش حقوق متناسب با نرخ تورم باشد اما مشخص نشده است که نرخ تورم انتظاری یا نرخ تورم سال گذشته باید مورد نظر قرار بگیرد.
طبق قانون مدیریت خدمات کشوری،دستگاه های اجرایی مکلفند ازطریق صداوسیما وسایر رسانه ها مردم را هم با حقوق وهم باتکالیف شان آشناکنند، آیا صداوسیما مردم را با حقوق خود آشنا کرده است ؟و یا مرتب به مردم امر و نهی مستقیم وغیرمستقیم می کند که چه کار کنید و چه نکنید.
قانون مدیریت خدمات کشوری.فصل سوم - حقوق مردم
ماده 26 - دستگاه های اجرائی مکلفند مردم را با حقوق و تکالیف خود در تعامل با دستگاه های اجرائی آشنا نموده و از طریق وسایل ارتباط جمعی بهویژه صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران سطح آگاهی عمومی در این زمینه را ارتقاء داده و اطلاعات لازم را به نحو مطلوب و مناسب دراختیار مردم قرار دهند.
آیا در دیدگاه برخی از مسئولین واقعا مسائل آموزش وپرورش در راس امور کشور است؟یا فقط ابزاری تبلیغاتی برای سمینارها وسخنرانی هایشان شده است؟