آنچه از لحاظ اداري و ساختارهاي تشكيلاتي از كلمه بازنشسته برداشت ميشود، انقضاي دوره كاري پس از حدود ٣٠ سال تلاش و انجام فعاليتهاي شغلي است كه افراد شاغل، پس از اتمام دوره مشخص شغلي آن را تجربه ميكنند. با اعمال اين تغيير وضعيت اداري، فرد شاغل ضمن دريافت حقوق و مزاياي مصوب در قانون هر جامعه از انجام فعاليتهاي شغلي معاف شده و سالهاي عمر خود را به پشتوانه حقوق دوره بازنشستگي سپري ميكند. اما آنچه اين كلمه در اذهان افرادي تداعي ميكند معادل از كار افتادگي و به پايان رسيدن سالهاي توانمندي و كار موثر است كه همراه بالاتر رفتن سن ممكن است به كاهش كارآمدي در سازمان تبديل شود.
نكته مغفول مانده كه غفلت از آن موجب از دست رفتن سرمايههاي بسيار گزاف نهتنها معنوي كه مادي سازمانهاي فراواني شده نقش دانش به عنوان يك ثروت عظيم در هر سازمان است.
هر روز كه ميگذرد نقش دانش در عرصه موفقيت و رقابت سازمانها بيش از پيش آشكار ميشود. اين دانش در سازمانها به دو صورت مستند شده در متنها، كتابها، نقشهها و به هر شكل ديگر يا دانش مخفي در اذهان انسانها وجود دارد كه به دليل در دسترس نبودنش بايد استخراج شود تا حفظ دانش در سازمانها به عنوان يك سرمايه ارزشمند تضمين شود. اين امر امروزه به صورت كاملا تخصصي و علمي بر مبناي روشهاي فناورانه و علوم مبتني بر فناوري اطلاعات، در حال بسط و گسترش است و مقالات علمي و پژوهشي متعدد در اين زمينه به سرعت در حال انتشار است.
با چنين رويكردي در سازمانهاي به روز دنيا، ٣٠ سال فعاليت شغلي در سيستمهاي دانشمحور معادل كسب دانش و مهارت شغلي به مدت ٣٠ سال در افراد است كه آنها را تبديل به ذخيره ارزشمند دانشي در سازمان خود ميكند. اين دانش مخفي در ذهن فرد مجرب معادل هزينههاي انجام شده در سازمان براي رسيدن به تجربيات موثر اوست كه اين منبع دانشي براي سازمان مربوطه در اختيار دارد.
به عبارت ديگر مجموعه پرداختهاي حقوق و مزاياي دوره خدمت شاغل منتهي به ايجاد دانش و مهارتي ميشود كه در ذهن او ميماند و با خارج شدن اين نيروهاي مجرب، سازمانها قسمتي از سرمايه معنوي و مخفي خود را از دست ميدهند. به همين دليل يافتن روشها و مدلهايي براي ايجاد بسترهاي تكنولوژيك حفظ ذخيرههاي دانشي افراد از مهمترين تلاشهاي سازمانهاي پيشرو در قرن حاضر است.
امروزه به بازنشستگان به عنوان بانك اطلاعاتي و تجربي نگريسته ميشوند كه به پشتوانه آن سيستم مورد ارزيابي قرار ميگيرد و اصلاح و تغيير در راستاي منافع سازمان و افراد صورت ميگيرد. معلمان بازنشسته بهترين و معتبرترين منابع و مراجع ارزيابي سيستم آموزش وپرورش هستند بنابراين بايد تدابيري انديشيده شود تا اين امكان فراهم شود اين سرمايه ارزشمند در خدمت پالايش سيستم قرارگيرد.
معلمان بازنشسته زيادي وجود دارند كه صاحب نظر، كارشناس، مولف و محقق هستند و حاضرند در خدمت نظام آموزشي باشند اما هيچ مكانيزمي براي بهكارگيري آنها وجود ندارد.
*دکترین سخن معلم " گفت و گو " و " تفکر انتقادی " است .
یادداشت زیر پاسخ جناب آقای « حسین پناهی » به یکی از مخاطبان سخن معلم است . امید که همه دوستان و همکاران با ارائه نظرات ، فرهنگ گفت و گو و توجه به سخن مخالف را نهادینه نمایند .
به نام خدای حق
پاسخی به «گفتمان باید مسیری دیگر می داشت»
متن نوشته شما را که مطالعه کردم ؛ این واقعیت در ذهنم خطور کرد که ایرادی بر شما نیست ، این افکار سرچشمه از تفکر نادرست مسئولین اجرایی و فرهنگی جامعه است که تنها امر بی اهمیت برایشان آموزش و پرورش بوده و فقط در سخنرانی ها به آن اهمیت می دهند و شعار هایی که خود را با آن روشنفکر و دلسوز بنمایند. اما به جهت روشن شدن شما و خوانندگان دیگر و به امید تغییر نگرش اشتباه به مسئله مهم آموزش و پرورش نکاتی را ذکر می کنم. نه از نگاه یک معلم بلکه از نگاه یک ولی دانش آموز و شهروند عادی که مطالبه ای به حق و درست و بر طبق قانون اساسی این کشور به نام آموزش و پرورش رایگان دارم.
اگر در تحریم هستیم و منابع کشور محدود است چرا از هزینه های غیر ضرور کم نمی شود ؛ چرا از سمینارهای بی خاصیت که در آن سخنرانی های به اعتراف خودشان تکراری و بی اثراست، کم نمی شود؟
آیا باید در موقع صرفه جویی از محل تربیت نسل آینده هزینه کرد؟ آیا نمی توان از سفر های پر تعداد خارجی که صدای برخی مسئولان را هم در آورده کاست؟ پاداش های چند صد میلیونی و حقوق های چند ده میلیونی از خاطرتان رفته یا آن را به حق می دانید؟
اگر بناست داناترین فرد در خانواده دولت، یاور او در زمان بحران باشد، نباید در زمان فراغ هم همین محجوب که همیشه تحمل کرده مورد توجه آن پدر بی انصاف قرار گیرد؟ الان در تحریم و نبود پول به سختی افتاده ایم ، آن زمان که پول نفت مان به اندازه کل تاریخ فروش نفت بود چه کسی به فکر آموزش و پرورش افتاد؟
نه حقوق معلم که وضعیت مدارس هم جزء اولویت ها نبود. ما معلمان با این حقوق زندگی کرده ایم و گلیم خود از آب به در ، الان که بناست صرفه جویی شود دیگر ارگان ها هم صرفه جویی می کنند؟ یا به بهانه های مختلف پرداخت ها را افزایش داده اند و برای فرار از مالیات آن هم ترفند ها که به کار نبرده اند !
روزنامه که هیچ اخبار تلوزیون ملی را دنبال می کنید ؟ واقعیات را می بینید یا هر آنچه به دلخواه شماست، می شنوید؟ کارکرد معلم از نظر شما چیست؟ فقط زمانی که نظرش با شما موافق بود و در جبهه شهید می شد و از مال و جانش می گذشت تا دانش آموزانش هم به او اقتدا کنند، او را تایید می کردید ؛ الان هم که تبعیض را می بیند و بی تفاوتی مسئولین به تربیت و آموزش نسل فردا و اعتراض می کند را چون با نظر شما مطابق نیست رد می کنید. این داستان ها برای شما تمام شده و از آن استفاده ابزاری می کند برای معلمان هنوز هم ادامه دارد و باز هم معلم در حال دادن درس هایی به جامعه است که شما نمی توانید درک کنید. همیشه گذشتن از جان و مال درس دادن نیست زمانی هم ساختن و نجات جان درس دادن است. اکنون دشمن در صحنه فرهنگ نه با گلوله که با سیاست و اقتصاد به جنگ آمده و در برابر این تهاجم که آینده سازان را نشانه رفته راهی جز توجه به تربیت و آموزش درست آنان در زمینه های مختلف نیست . حتما شنیده ای که استعمار انگلیس سیاستش را برای 50 سال برنامه ریزی می کند ، 50 سال آینده این نسلی که الان با این شرایط بد آموزش می بیند در برابر او چه هنری آموخته که نشان دهد؟
از دولت مردان و مشکلات آنان گفتید ؛آیا تا کنون در هیچ زمانی اولویت دولت حل مشکلات آموزش و پرورش کشور به صورت ریشه ای و بنیادین بوده است، چه آن زمان که از پول نفت سرمست بودند و چه الان که از نبود رونق آن کلافه ؟ آیا به فکر نسل آینده و خودکفایی این مملکت هستند یا به فکر هم گروهی های خود در انتخابات 1 سال و 2 سال و 3 سال دیگر ؟ چه زمانی باید به فکر آینده این مملکت بود؟ آیا این آموزش و پرورش خسته چه از لحاظ سخت افزاری چه از لحاظ نرم افزاری و نیروی انسانی می تواند آینده ساز تربیت کند؟ من نه به عنوان معلم بلکه به عنوان یک شهروند غیر معلم می پرسم آیا دولت وظیفه اش را در قبال آموزش و پرورش انجام داد؟
آیا با این همه تاکیدات رهبری بر آموزش و پرورش و نقش فرهنگ در جامعه جز استفاده از نام ایشان در ارایه طرح های غیر کارشناسی کاری انجام شد؟ تحول بنیادین مورد نظر ایشان به کجا انجامید؟ در پیچ و خم سیاست گم شد؟
آری این دردی که کسی گوشی برای شنیدن شکوائیه ای از آن را ندارد چه از معلمان چه از بالاترین مقام کشور !
و اما درمورد ساعات کاری ؛ ندانستن یک موضوع عیب نیست ،نپرسیدن آن عیب است ؛ خوب بود قبل از نوشتن به ساعت آموزشی هم توجه می کردید که معادل چه زمان کار غیر آموزشی است و تحقیقی می کردید در دیگر کشورها به خصوص آنانی که هدف رسیدن به صنعت و شکوفایی آنان است. بدانید که هر ساعت حضور در کلاس درس نیازمند ساعاتی تحقیق و مطالعه و انجام آزمایشات و کارهای جنبی دیگر قبل از آن و تصحیح اوراق و پاسخ به اولیاء و ...است. بعد از آن هم پس یک روز سر و کله زدن با بچه های پر جنب و جوش چقدر باید وقت صرف کرد تا آرامش اعصاب و روان به دست آید؟ و سر جمع اینها ساعت کار معلمان ایران را زیاد هم کرده است .
ساعت کار آموزشی در جهان استاندارد هایی دارد که بهتر است درمورد آن تحقیق کنید. از طرفی کارمندان عزیز اگر به هر دلیلی روزی در محل کار خود نباشند کار آن روز را جبران نخواهند کرد و درصورت نیاز به حضور بیشتر در محل کار اضافه دریافتی خواهند داشت اما در مدارس به هر دلیلی که حضور نداشته باشی حتی بیماری باید جبران آن را در روز های بعد در برنامه ات بگنجانی. دیگر کارمندان در منزل دغدغه کار ندارند آیا معلم هم باید چنین باشد؟
جای تاسف است که قلم فرسایی شما در مقایسه جاهلانه زمان کار معلمان با دیگر اقشار با روشی مردم فریبانه سعی در زیاده خواه معرفی کردن معلمان دارد؟
در پایان امیدوارم مردم و مهمتر مسئولان اشتباه شما را در نگاه به آموزش و پرورش تکرار نکنند و این چنین به بیراهه نروند که عاقبتی خوش برای این کشور در پس آن متصور نخواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه مدرسه – اعتماد – | موهايشان را در آسياب سپيد نكردهاند بلكه پاي تخته و در كلاس درس با قامتي استوار ٣٠ سال در ارتباط با دنياي كودكي و نوجواني عمرشان به حرفه معلمي سپري شده است، پاي سخنان معلمان بازنشسته كه مينشيني حرفهاي ناگفته فراواني را ميشنوي، وقتي سخن به درددل ميانجامد طاقت نميآوري پاي سخنان پر از درد كساني بنشيني كه عمري را براي تربيت فرزندان اين مرز و بوم گذراندهاند.هر كدام كوهي از تجربه هستند و از نظام آموزشي كشور كلي حرف براي گرفتن دارند. اكثر آنان حالا يا بيكارند يا به كارهاي غيرمرتبط با حرفه معلمي ميپردازند. تعدادي كه از دريچه مادي به زندگي مينگرند ميگويند عمرمان در آموزش و پرورش تلف شد، فلاني ديپلم هم ندارد رفته در كار ساخت و ساز يك سال به اندازه ٣٠ سال معلمي من درآورده است. يكي از دوست دوران مدرسه خود نام ميبرد و ميگويد: شاگرد تنبل كلاس بود اما نميدانم چه كرده كه حالا براي خود دم و دستگاهي دارد و نميشود ثروتش را حساب كرد.اما اكثر آنان از اينكه عمرشان را در راه تعليم و تربيت سپري كردهاند خشنودند و ميگويند: دنيا كه ارزشي ندارد اگر حداقلهاي زندگي تامين باشد هيچ شغلي بهتر از معلمي نيست، با جديت ميگويند كه اگر دوباره به جواني برگرديم همين شغل را انتخاب ميكنيم نميدانيد چقدر لذتبخش است نگاه شاگردي كه قدرشناسانه تو را در موفقيت خود سهيم ميداند حتي اگر از دستت كتك هم خورده باشد باز لبخندي مهربانانه ميزند و ميگويد كه آقا معلم اي كاش بيشتر بر من سخت ميگرفتي تا بيشتر ميخواندم و پيشرفت بيشتري به دست ميآوردم,٧٥٠ هزار معلم بازنشسته در حالي دوران بازنشستگي خود را سپري ميكنند كه با مسايل و مشكلات فراواني دست و پنجه نرم ميكنند زيبنده جامعه نيست كه معلمانش در دوره بازنشستگي احساس حقارت كنند و نشانه خوبي براي يك كشور نيست اگر معلمش پس از ٣٠ سال خدمت احساس كرامت و ارزشمندي نكند.جامعه معلمان به طور عام و به ويژه معلمان بازنشسته به عنوان گروه مرجع سرمايه معنوي و اجتماعي كشورند، از حال و هوا و روزگار معلمان يك جامعه ميتوان ساير ابعاد آن جامعه را هم تصور كرد. وقتي پويايي و نشاط وبالندگي و اميدواري در اين قشر وجود داشته باشد ميتوان حدس زد جامعه بر مدار درستي قرار دارد و بزرگترين منبع و سرمايه يعني نيروي انساني رو به تعالي و رشد و شكوفايي دارد و برعكس معلماني خسته، فرسوده و نااميد نشانه تاسفباري از امروز براي فرداي تاسفبارتر است.
در اين گزارش به تحليل ابعاد بازنشستگي معلمان پرداختيم تا مسوولان و دستاندركاران را از يكسو و جامعه معلمان به ويژه بازنشستگان را از سوي ديگر متوجه اين مهم كنيم تا چارهيي اساسي انديشيده شود و از سرمايههاي ديروز براي امروز و فردا استفاده شايسته به عمل آيد و با توجه شايسته،كرامت معلمي تامين شود.
رويكرد صحيح به بازنشستگي
در كشور ما سن بازنشستگي نسبت به اكثر كشورها پايينتر است. به عبارتي بازنشستگان ما جوانتر از بازنشستگان ساير كشورها هستند و با توجه به اينكه استخدام در آموزش و پرورش در سنين پايينتري صورت ميگيرد و معلمان، جوانتر از ساير كاركنان بازنشسته ميشوند لذا سن بازنشستگي به معناي از كارافتادگي و كهولت و پيري نيست. از طرفي نوع كار معلمان از جنس كاركنان لشكري يا كارگري نيست كه در صورت ضعف جسمي امكان كار و فعاليت وجود نداشته باشد. يك معلم بازنشسته داراي تجربه و دانش حرفهيي است كه در واقع يك منبع و مرجع ارزش مند و معتبر در حوزه تعليم و تربيت است و اگر اين رويكرد كه بازنشستگي پايان كار و نقشآفريني يك معلم است تغيير كند و پذيرفته شود كه معلمان پس از بازنشستگي ميتوانند مشاوران موثر و محققان ارزشمندي در اين حوزه باشند بسياري از مسايل آموزش و پرورش به كمك آنان حل و فصل ميشود.
پيوند معلمان بازنشسته با معلمان شاغل
بيترديد گسست تجربه از دانش به سيكل تكرار اشتباهات منجر ميشود. بريدن معلمان پس از بازنشستگي از نظام آموزشي در واقع دفن كردن يك عمر تجربه و به دور ريختن يك سرمايه بزرگ و ارزشمند است در صورتي كه اگر معلمان بازنشسته با مكانيزمي امكان ارتباط و تعامل با معلمان شاغل را داشته باشند و پيوندي را ميان تجربه معلمي خود و دانش جوانان برقرار كنند ميتوانند به درستي آسيبهاي سيستم آموزش و پرورش را شناسايي كنند و با اتخاذ شيوههاي نوين در ابعاد مختلف تحولي اساسي را رقم بزنند. متاسفانه شرايط حرفه معلمي در كشور ما آن قدر نامناسب است كه انگيزه زيادي براي ورود به اين شغل وجود ندارد و پس از ورود هم سياستهاي مديريتي مبني بر حفظ و ارتقاي منابع انساني آن قدر ضعيف و نادرست است كه روز به روز از انگيزه و توان معلمان كاسته ميشود و به همين دليل است كه هنگام خروج از اين سيستم انگيزهيي براي ماندن يا ارتباط با آن در بازنشستگان هم وجود ندارد.در واقع بايد گفت اين سير فرسايشي و سيكل باطل، حلقه پيوند شاغلان و بازنشستگان را بريده است و اگر بخواهيم اين چرخه معيوب را اصلاح كنيم و به آن پايان دهيم بايد از ورودي اين فرآيند آغاز كنيم و با فراهم كردن شرايط مادي و معنوي جذاب براي حرفه معلمي امكان جذب افراد مستعد و علاقهمندان را فراهم ساخته تا با تزريق منابع غني نيروي انساني حرفه معلمي در مسير واقعي خود قرار گيرد و نظام آموزش و پرورش در سايه آن با نشاط و پويا شود.
چه راهكاري بهتر از پيوند تجربه بازنشستگان و دانش و انرژي معلمان جوان ميتواند بهبودبخش نظام آموزشي ما باشد. اگر در هر مدرسه يك بازنشسته به عنوان مشاور در كنار مدير و معلمان و كاركنان مشغول فعاليت باشد تمام علاقهمندان حاضرند با كمترين مزايا دوران بازنشستگي خود را به عنوان يك معلم در كنار همكاران خود سپري كنند يا تشويق معلمان بازنشسته به نقد و نظر دادن پيرامون مسايل آموزش و پرورشي ميتواند زمينهساز توليد انبوهي از نظريههاي مفيد و موثر باشد.
معلمان بازنشسته و تشكلهاي صنفي و مدني
در بسياري از كشورها نهادهاي صنفي و مدني بستري براي تعامل درون سيستمي در يك نظام حرفهيي هستند و بخشي از زمان افراد به فعاليت در اين نهادها اختصاص دارد چرا كه مدنيت بدون نهادهاي مدني معنا نمييابد. كمتر كسي را در كشورهاي توسعهيافته ميتوان يافت كه عضو يك يا چند تشكل نباشد و در واقع اين سازمانهاي مردمنهاد هستند كه همچون چشم و گوش جامعه پيوسته مسايل را رصد ميكنند و به عبارتي روح زندگي جمعي در اين نهادها جريان دارد.متاسفانه تشكلهاي صنفي و مدني معلمان به طور كلي و تشكلهاي ويژه بازنشستگان به طور خاص چندان گسترده و فعال نيستند به جز چند تشكل كه در فصلهاي معدودي به تحرك درميآيند ؛ ديگر تشكلها با تعداد محدود فقط استفاده ابزاري از نام تشكل براي نان خود ميكنند و كمتر با بدنه جامعه معلمان به ويژه بازنشستگان در ارتباط و تعامل هستند .اين واقعيت تلخ و تاسفبار موجب شده تا معلمان نيز رغبت چنداني به همكاري با آنان نداشته باشند و اعتمادشان سلب شود.شرايط بازنشستگان براي ايجاد و توسعه تشكلهاي صنفي ويژه خود مناسبتر از شاغلان است، نخست اينكه آنها فرصت بيشتري دارند و به دليل فراغت دوران بازنشستگي ميتوانند زمان بيشتري را به فعاليت در اين نهادها اختصاص دهند و دوم اينكه تهديدي متوجه آنها نيست يا به عبارتي چندان هزينه امنيتي و رواني بر آنها تحميل نميشود و از طرفي بستري است براي احساس همبستگي و تحرك و پويايي و تا حد زيادي نيازهاي رواني و معنوي آنها با نقشآفريني در اين فضا تامين ميشود.تشكيل كميتههاي بازنشستگي در تشكلهاي صنفي يكي ديگر از راهكارهاي بهرهمندي از تجربيات بازنشستگان است و خود بستر و بهانهيي است براي پرداختن به مسايل و مطالبات معلمان بازنشسته كه متاسفانه پس از آغاز دوره بازنشستگي در مظلوميت و انزوا قرار ميگيرند و اين راهكار ميتواند صداي مظلوميت آنها را به مسوولان برساند و آنها را از انزوا هم خارج سازد.
اشتغال پس از بازنشستگي
انصاف اين است كه يك معلم پس از ٣٠ سال خدمت با آغاز دوران بازنشستگي به استراحت و تفريح و مسافرت بپردازد و بخشي از زمان خويش را صرف ثبت و انتقال تجربيات خود كند اما متاسفانه وقتي پس از ٣٠ سال هنوز مستاجر است و حقوق بازنشستگي او جوابگوي فقط يك قلم از هزينههاي او يعني اجازهخانه نيست و چند فرزند حداقل دو يا سه فرزند دارد كه يا مشغول تحصيل هستند يا در آستانه اشتغال و پيدا كردن يك شغل مناسب يا اينكه بايد تشكيل خانواده دهند، چگونه ميتواند فارغ باشد و بدون نگرانيهاي خانواده به استراحت و تفريح و مسافرت و ثبت و انتقال تجربه خود بپردازد؟! معلمان اگر در دوران معلمي به حرفه ديگري نپردازند و مهارتي را كسب نكنند پس از بازنشستگي هم نميتوانند شغل مناسبي را پيدا كنند بنابراين چون فرصتهاي شغلي متناسب با حرفه و مهارت آنها وجود ندارد و كسي هم به فكر برنامهريزي براي آنها نيست مجبورند به كارهايي تن دهند كه با دنياي آنان و روحيات حرفه معلمي فاصله زيادي دارد. كار در بنگاههاي املاكي به عنوان مشاور يا فعاليت در آژانسهاي مسافربري و كارهاي خدماتي و دفتري آن هم زير نظر كساني كه نگاههاي تحقيرآميز دارند و به جز پول و درآمد به چيز ديگري نميانديشيند آسيب شخصيتي عميقي را بر معلمان پيشكسوت وارد ميسازد.آموزش و پرورش و وزارت كار ميتوانند با همكاري و تعامل مثبت زمينهساز اشتغال معلماني شوند كه پس از بازنشستگي حاضرند به فعاليت بپردازند. سازمان بازنشستگي و صندوق بازنشستگان با سرمايه اين افراد ميتوانند زمينهساز فرصتهاي شغلي پارهوقت و مناسب با شأن و مقام معلمان بازنشسته باشند. بسياري از مراكز رفاهي و فرهنگي و خدماتي وجود دارند كه با مديريت اين معلمان ميتوانند كارايي بيشتر و بهتري داشته باشند مراكز آموزش عالي فرهنگيان و دانشگاه فرهنگيان، مراكز تحقيقي و پژوهشي، كتابخانهها و فرهنگ سراها بهترين و مناسبترين فرصت و امكان براي اشتغال پس از بازنشستگي معلمان هستند.
ظرفيتهاي بخش خصوصي و تعاون
عليرغم اينكه براساس سياستهاي كلان و مبتني بر قانون اساسي اقتصاد ما متكي بر سه بخش دولتي، تعاوني و خصوصي است. متاسفانه دوبخش خصوصي و تعاوني نتوانستهاند قد علم كنند و همچنان دولت بر بيش از ٨٥ درصد اقتصاد كشور سيطره دارد و اين محدوديت موجب شده تا زمينههاي اشتغال هم در دوبخش خصوصي وتعاوني بسيار محدود ومعدود باشد؛ در غير اين صورت اين دو بخش ميتوانستند پذيراي بازنشستگان باشند.حوزه گسترده تاليف، چاپ و نشر تجهيزات آموزشي، خدمات آموزشي و رفاهي ظرفيت بالايي دارد فقط خدماترساني به خانواده بزرگ فرهنگيان نزديك به دوميليون شاغل و بازنشسته به همراه خانواده آنها كه حداقل يك جمعيت پنج ميليوني را تشكيل ميدهند ميتواند بهترين بستر براي ادامه اشتغال مفيد و موثر براي معلمان بازنشسته باشد.آموزش و پرورش ميتواند بسياري از بار مسووليت تداركاتي و اجرايي خود را از دوش وزارتخانه بردارد و سبكتر و چابكتر به سياستگذاري و هدايت و حمايت بپردازد. كدام نيرو متخصصتر و مطمئنتر از بازنشستگاني كه ٣٠ سال از عمر خويش را در اين مجموعه سپري كردهاند ميتوانند اين بار را بر دوش بگيرند؟
پاداش پايان خدمت سرمايه ناچيزي كه به موقع پرداخت نميشود
يكي از منابع مالي كه معلمان بازنشسته چشم به آن ميدوزند پاداش پايان خدمت است؛ مبلغي كه هرچند ناچيز است و در اين شرايط تورم و ركود نميشود با آن كار خاصي انجام داد، اما اگر به موقع و يك جا پرداخت شود موثر و مفيدتر خواهد بود. پاداشي كه مبلغ آن خستگي ٣٠ سال خدمت را برطرف نميسازد و نحوه پرداخت آن بهگونهيي است كه به كاري نميآيد. متاسفانه در چند نوبت و با فاصلههاي زياد نسبت به پرداخت آن اقدام ميكنند. فاني، وزير آموزش و پرورش در ارديبهشت ٩٣ گفته بود بخشي از بدهي ما به معلمان مربوط ميشود به پاداش بازنشستگي كه از سال ٩١ باقي مانده است. يعني حتي پس از دو سال هنوز هم بخشي از پاداشها پرداخت نشده است؟
سازمان بازنشستگي و صندوق بازنشستگي متوليان درمانده
پاي سخن هر بازنشسته مينشيني دل پري از اين دو متولي امور بازنشستگان دارد؛ معلمان نيز معترضند و ميگويند اميدي به اينكه آبي از طرف آنها برايمان گرم شود وجود ندارد. سازماني كه بايد سياست گذاري كلان را براي تامين كرامت و منزلت بازنشستگان انجام دهد به جز كارت كرامت تحقيرآميز كار خاصي انجام نميدهد و چنان گرفتار بروكراسي است كه حتي با بازنشستگان مراجعه كننده به سازمان نيز محترمانه برخورد نميشود. پيچ و خمهاي اداري و سلسله مراتب بيهوده موجب شده ديگر كسي براي حل مشكل خود اميدي به آن نبندد. صندوق كه ميتواند با سرمايه بزرگ خود اقدامات رفاهي و خدماتي خوبي ارايه دهد چنان درگير مناسبات غلط و سيكل باطل شده است كه در جا ميزند.
تبعيض در حقوق بازنشستگان
گفته ميشود برخي ٦٠٠ هزار تومان و عدهيي تا سقف ٩ ميليون تومان حقوق بازنشستگي ميگيرند. در اينكه عدالت يعني رعايت تفاوتها ترديدي نيست اما پرسش اينجا است كه اين تفاوت چگونه ارزيابي ميشود؟ آيا ملاكهاي شايستگي و خدماترساني بهتر و بيشتر مدنظر است؟يكي از اعتراضات معلمان بازنشسته در كنار ساير بازنشستگان اين است كه عدهيي با دور زدن قوانين و مقررات يا با استفاه از انحصار اطلاعاتي با روشهايي براي خود سوابقي ميسازند كه هنگام بازنشسته شدن مستمري آنها افزايش يابد. درواقع متغيرهاي اصلي يعني تحصيلات و سنوات خدمت و كيفيت خدمت تعيينكننده اساسي نيستند، بلكه پست و سلسله مراتب و سمت افراداست كه اين مستمري را افزايش ميدهد.در اينكه بايد مديران ارشد مزاياي بيشتري هم دريافت كنند ترديدي وجود ندارد چرا كه موجب انگيزه ارتقاي سازماني ميگردد، اما وقتي فاصلهها زياد شود و تفاوتها ناعادلانه تعيين شود نتيجه عكس ميدهد؛ به عبارتي در يك عده محدود انگيزههاي كاذب ايجاد ميكند در عوض نارضايتي را در بدنه كه كار در واقع به دست آنها صورت ميگيرد گسترش ميدهد و عمق ميبخشد.
مراقبتها و حمايتهاي دوران بازنشستگي
شايد در ابتداي دوره بازنشستگي، معلمان نياز چنداني به مراقبت و حمايت نداشته باشند اما رفتهرفته به دلايل مختلف ازجمله بيماري و كهولت و تنهايي به شدت نيازمند حمايت هستند. خيلي دردناك است اگر معلم جامعه در تنهايي و انزوا درد بكشد و كسي به فكر او نباشد.
در سه بعد كلي توجه به نيازهاي جسمي، رواني و معنوي ميتواند همچنان آنان را پرنشاط و پويا نگه دارد برنامههاي حمايتي - درماني و گسترش خدمات بيمهيي دفعكننده نگرانيهاي جسمي و بيماريهاي آنان خواهد بود. رضايت نسبي از بيمه تكميلي و طلايي و كاهش هزينههاي بيمارستاني گامي موثر بوده است كه قدرشناسي معلمان بازنشسته را هم به دنبال داشته است.گسترش خدمات رفاهي و تفريحي و تشويق و ترغيب معلمان بازنشسته به استفاده از اين امكانات، تامينكننده نيازهاي رواني آنها خواهد بود؛ مجتمعهاي ويژه ميتوانند بستري باشند براي گذران اوقات معلماني كه با فرسودگي و افسردگي ميخواهند مبارزه كنند اين حق آنهاست كه تا آخر عمر شاد زندگي كنند و از زندگي لذت ببرند.شايد بيش از نيازهاي جسمي و رواني براي يك معلم بازنشسته نيازهاي فكري و معنوي مهم باشد. اگر محافل يا مجامعي وجود داشته باشد كه معلمان بازنشسته به جاي گفتار درماني امكان ثبت خاطرات و تجربيات خود را داشته باشند به اين نياز معنوي هم پاسخ داده ميشود.
بهطور كلي بايد گفت بهترين راه براي تامين كرامت معلمان بازنشسته علاوه بر مراقبتهاي جسمي و رواني و حمايتهاي فكري و معنوي بسترسازي براي حضور در چرخه تعليم وتربيت است تا احساس مفيد بودن در آنها زنده بماند.
خودتان را معرفي ميفرماييد؟
عباس معارفي زنجاني، ليسانس تاريخ، معلم بازنشسته آموزش و پرورش و موسس كانون صنفي معلمان و مسوول شاخه بازنشستگان كانون هستم. من متولد ١٣٢٠ و بازنشسته سال ١٣٧٣ هستم.
٢٠ سال است كه بازنشسته شديد در اين مدت چه ميكرديد؟
هيچ، بيكار بودم فقط يك ترم حقالتدريس داشتم كه به دليل اختلاف ديدگاه با مدير دبيرستان نتوانستم ادامه دهم و مدتي هم تدريس خصوصي داشتم.
چند فرزند داريد و چه تحصيلاتي دارند و چه ميكنند؟
من سه دختر دارم كه يكي مهندس مكانيك و دومي ليسانس جامعهشناسي دارد و سومي هم ديپلم رياضي است. به جز اولي كه ازدواج كرده و شاغل است دو نفر ديگر مجرد و بيكارند.
٣٠ سال معلمي را در چه مناطقي خدمت كرديد؟
٢٠ سال در شهرستانمان همدان، قزوين، تفرش و شهريار بودم و ١٠ سال هم در تهران خدمت كردم.
معلمي را در چه سالي آغاز كرديد و چقدر حقوق ميگرفتيد؟
من سال ١٣٤٣ با ٦٠٠ تومان معلمي را شروع كردم.
الان چقدر حقوق ميگيريد و آيا پاسخگوي هزينههاي شما است؟
يك ميليون تومان حقوق ميگيرم كه هزينه دارو و درمان من و همسرم هم نميشود.
مستاجر هستيد يا خانه داريد؟
خوشبختانه دو سال است كه صاحبخانه شديم اما ٣٠٠ هزار تومان قسط وام ميدهيم.
چگونه هزينههاي زندگي را جبران ميكنيد؟
اگر ارثي كه به همسرم رسيد نبود و از بابت اجاره آن ما درآمدي نداشتيم بايد ميرفتيم گدايي ميكرديم.
آيا با سازمان بازنشستگي و صندوق بازنشستگي ارتباطي داريد و آنها برنامهيي براي رفع مشكلات شما دارند؟
نه متاسفانه هيچ ارتباطي نداريم و اميدي هم به آنها وجود ندارد.
تشكلهاي صنفي ويژه معلمان بازنشسته چطور؟
فقط يك تشكل به نام كانون بازنشستگان آموزش و پرورش وجود دارد كه آن هم در انحصار عده معدودي است و گاهي تور مسافرتي ميگذارند كه چون بايد ٧٥ درصد هزينهها را خودمان بدهيم نميتوانيم شركت كنيم.
ساير تشكلها چي؟
تعدادي از تشكلها به ويژه دو، سه تشكل فعال خوشبختانه مطالبات معلمان بازنشسته را پيگيري ميكنند اما كسي توجهي ندارد.
چه انتظارات و پيشنهادهايي داريد؟
آموزش و پرورش ارتباطش را با ما قطع نكند. من حاضرم مجاني به عنوان مشاور در كنار مديران و معلمان خدمت كنم و از طريق دانشگاه فرهنگيان و دورههاي ضمن خدمت، دانش و تجربهام را در اختيار نسل بعدي بگذارم و انتظار دارم حقوق بازنشستگان را به نسبت تورم افزايش دهند و خوشبختانه مدتي است بيمه تكميلي و طلايي بهتر شده و هزينه مالي بيمارستان فقط ١٠ درصد را پرداخت ميكند.
شهین دخت میان دشتی *
اين جمله كه «نيمي از عمر در آرزوي نيم ديگر و نيمي از آن هم در حسرت نيم نخست سپري ميشود» از زبان كساني كه در يك سوم آخر عمر خويش هستند زياد شنيده ميشود؛ جملهيي كه آدمي را بسيار متاثر و متاسف ميسازد. چرا بايد يك عمر فقط با «آرزو و حسرت» بگذرد؟
اگر تمام عمر را به سه بخش تقسيم كنيم، يك سوم نخست عمر به يادگيري و كسب دانش و مهارت سپري ميشود و سپس در يك سوم بعد يا همان ثلث دوم عمر، به پشتوانه دانش و مهارتي كه حاصل شده است افراد به ارايه خدمات ميپردازند تا هم خود و هم ديگران را بهرهمند سازند. يك سوم آخر كه آغاز دوران بازنشستگي است متاثر از دو دوره پيش به گونههاي متفاوتي سپري ميشود.
بازنشستگان در واقع سرمايههاي ارزشمند هر جامعه هستند و در توسعه نقش مهمي را ايفا ميكنند. يكي از متغيرهاي قابل توجهي كه كشورهاي در حال توسعه يا عقبمانده را با كشورهاي توسعهيافته متمايز ميكند، شرايط زندگي بازنشستگان و نحوه بهرهبرداري از دانش و تجربه آنهاست.
گفته ميشود كشور سوئد پس از استراليا بهترين سيستم بازنشستگي را دارد و در اين كشورها بازنشستگان از جايگاه ويژهيي برخوردارند و نقش موثري را در توسعه كشور ايفا ميكنند. بازنشستگي پايان كار آنها نيست بلكه آغاز يك مرحله مهم و اساسي است، لذا ضمن برخورداري از امكانات رفاهي، به دليل نقشآفريني در چرخه كار و توليد احساس مفيد بودن، به آنها نشاط و شادي ميدهد و از افسردگيهاي دوران پيري و كهن سالي كمتر خبري است.
در ميان بازنشستگان، فرهنگيان از جايگاه ويژهيي برخوردارند. كساني كه سه دهه از عمر خويش را صرف تربيت كودكان و نوجوانان كردهاند ميتوانند پشتوانه قابل اتكايي براي بازخواني و بهبود نگرشها، رويكردها و روشها باشند. آنها بهترين منبع و معتبرترين مرجع براي شناخت مسائل و مشكلات آموزش و پرورش و تحليل و تغيير واقعي آن در جهت دست يابي به راهحلهاي ممكن و مطلوب هستند. معلمان بازنشسته متاسفانه پس از بازنشستگي از چرخه نظام آموزشي خارج ميشوند و به مشاغل غيرمرتبط با دانش و تجربه خويش ميپردازند. شايد همان مشاغل دوم و سومي كه در طول خدمت خويش نيز در كنار شغل معلمي به آن اشتغال داشتهاند؛ واقعيتي كه تاسفبار و نگرانكننده است.
جامعه معلمان بازنشسته چه بانوان و چه آقايان ميتوانند با نشاط، پويا و موثر در چرخه نظام آموزش و پرورش بمانند و به عنوان مشاوران و محققان، با انتقال دانش و تجربه گران قيمت خود به تعالي و بالندگي و تحول در جهت مثبت اين سيستم ياري رسانند. ٧٠٠هزار معلم بازنشسته گنجينه بزرگي است كه متاسفانه آغاز بازنشستگي براي شان شروع مشكلات متاثر از نامناسب بودن شرايط اقتصادي است. تازه بايد از پس مخارج تحصيل، اشتغال و ازدواج فرزندان برآيند؛ مخارجي كه براي يك معلم كمرشكن و غيرقابل تحمل است.
خوشبختانه آمارها نشان ميدهد فرزندان فرهنگيان از لحاظ تحصيل از سطح مناسبي برخوردارند و موفقيتهاي چشم گيري را به دست ميآورند اما به دليل عدم برخورداري از منابع مالي امكان اشتغال مناسب برايشان فراهم نيست. تنها اميد آنها به كارمندي است؛ اميدي كه چندان هم محقق نميشود. توجه به مسائل و مشكلات معلمان بازنشسته علاوه بر اينكه يك وظيفه اخلاقي است، يك ضرورت مديريتي معطوف به ارزشمندي منابع انساني نيز هست. دولت موظف است نهادها و سازمانهاي مربوطه را مامور كند تا براي بهرهمندي از توان معلمان بازنشسته و بهبود شرايط زندگي آنان تدابيري بينديشد. مديريت منابع انساني ايجاب ميكند كه نسبت به اين سرمايه بيتفاوت نباشيم. جامعه معلمان بهطور عام و جامعه بازنشستگان فرهنگي بهطور خاص لازم است در قالب تشكلهاي صنفي و مدني به همراه كارشناسان و صاحبنظران راهكارهايي مناسب براي اين منظور يافته و بر اين مطالبه بر حق معلمان بازنشسته اصرار ورزند.
ترديدي نيست توجه به بازنشستگان تاثير مثبت را بر شاغلان هم خواهد گذاشت و احساس تكريم و انگيزه كاري و اميد به آينده را در آنها افزايش خواهد داد.
٭ مسوول گروه مدرسه
گروه رسانه/
شعر زیر متعلق به « نجمه امامی » می باشد .
متاسفانه در ثبت اولیه نام مولف اشتباهی رخ داده بود که بدین وسیله صدای معلم از این همکار محترم عذرخواهی می کند .
بسمه تعالی
جوابیه اداره آموزش و پرورش منطقه 11 تهران در خصوص خبر منتشر شده مبنی بر " قطع حقوق معلمی که در بیمارستان بستری است "
با سلام و احترام
عیادت و احوال پرسی از همکاران در بیمارستان و یا منزل جزء منشور اخلاقی مدیریت آموزش و پرورش منطقه 11 بوده و هست . در خصوص همکار ارجمندمان آقای رضا نهضت روز دوشنبه پس از عیادت از همکار دیگری در بیمارستان ایرانمهر و بر اثر انتشار خبر دلسوزانه اما ...آن پایگاه خبری ؛ مطلع گشتیم متاسفانه ایشان نیز در بیمارستان به سر می برند و وظیفه خود می دانیم ؛ ضمن آرزوی سلامت برای ایشان در اسرع وقت از ایشان عیادت و دل جویی نماییم .
در خصوص قطع حقوق نام برده باید گفت با توجه به صدور رای از کار افتادگی ایشان از طرف شورای پرشکی ( به درخواست و پیگیری خودشان ) به تاریخ 3 / 12 / 92 ، نامبرده مطابق قانون باید با مراجعه به کار گزینی اداره متبوع ، مقدمات ارسال پرونده خود به سازمان بازنشستگی را فراهم نماید ولی علی رغم دعوت و درخواست این اداره ، ایشان مراجعه ننموده اند .
لازم به ذکر است هر گونه ارفاق در سنوات و دریافت پاداش پایان خدمت ...به ایشان برابر مواد 79 و یا 80 قانون استخدام کشوری و یا هر تبصره و ماده دیگری اساسا خارج از اختیارات این اداره بوده و این اداره تنها درخواست و پرونده خدمات ایشان را برابر مقررات به سازمان بازنشستگی ارسال می نماید .
از آن جا که پرداخت حقوق هر کارمندی مبتنی بر داشتن ابلاغ کاری می باشد و ایشان به دلیل رای صادره از شورای پزشکی ، از کارافتاده محسوب می شوند ، امکان پرداخت حقوق به ایشان از ابتدای مهر ماه امسال میسور نبود ، لیکن با توجه به شرایط خاص این معلم ارجمند ، مدیریت منطقه سه ماه را منتظر گرفتن تصمیم نهایی از سوی ایشان مبنی بر ادامه کار و یا قبول بازنشستگی با شرایطی که قانون برایشان معین خواهد کرد ماند ولی با توجه به عدم تعیین وضعیت از سوی ایشان و عدم امکان صدور ابلاغ علی رغم میل باطنی حقوق ایشان و دیگر همکارانی که به هر دلیلی فاقد ابلاغ کاری می باشند قطع گردید .
در پایان یاد آور می شود کلیه همکاران شاغل در ادارات آموزش و پرورش از منطقه تا استان و وزارت متبوع همگی معلم بوده و بزرگ ترین افتخارشان در سمت های اداری خدمت به معلم است .
و صد البته این گمان بر شما که نام پر معنای ( صدای معلم ) را بر خود نهاده اید نیز می رود و انتظار بر این است تا با کنترل احساسات پاک نویسندگان خیرخواهتان از جریحه دار شدن احساسات جامعه فرهنگیان جلوگیری نمایید .
دانی چرا در سیر خود بر خویش می لرزد قلم
ترسد که ظلمی را کند در حق مظلومی رقم
روابط عمومی آموزش و پرورش منطقه یازده
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
پذیرش اشتباه یکی از آن عنصرهای کلیدی در جامعه رو به پیشرفت است. این که به خودمان بیاییم، نگاهی به گذشته بیندازیم، حساب و کتاب سود و زیان کنیم و بگوییم، اشتباه کردیم و این اشتباه را به زبان بیاوریم.
آلودگی هوا :
کم کاری معلمان باعث شده هوا آلوده شود! کم کاری آنها باعث شده مدارسی با کیفیت متفاوت به وجود آیند و والدین مجبور شوند فرزندانشان را به مدرسه ای خیلی دورتر از محل زندگی شان بفرستند . با چی ؟ با سرویس مدرسه . هزاران مینی بوس و سواری که بیشتر آنها رده خارج هستند وظیفه جابه جایی حدود ده میلیون دانش آموز را در صدها شهر کشور به عهده دارند . بیشتر ترافیک و آلودگی شهر تهران از همین وسایل نقلیه است. اگر صبح زود سر یک چهار راه بایستید و سرویس های مدرسه را شمارش کنید اولاٌ هم از دود خوردن و شمارش گیج خواهید شد ثانیاٌ به عمق فاجعه پی خواهید برد.
اصلاٌ چرا فرزندان ما باید چندین کیلومتر را برای رفتن به مدرسه هر روز طی کنند.مگر مدرسه نزدیک خانه مان چه مشکلی دارد ؟ اصلا چرا ما نمی توانیم بنزین استاندارد تولید کنیم !!! این هم تقصیر معلمان است . چون آنها خوب درس نمی دهند و ما نتوانسته ایم به تکنولوژی ساخت بنزین دست پیدا کنیم. حالا هم باید میلیارد ها تومان خرج ساختن پالایشگاه کنیم ولی نیروی متخصص کم داریم . فکر می کنید چقدر باید فقط خرج برطرف کردن آلودگی شهر تهران بکنیم . چرا معلمان خوب درس نمی دهند ؟
آلودگی زمین :
" معلمان دارند زمین زیر پای ما را نابود می کنند! " چون وقتی می بینند دانش آموزی بی دلیل برگه های دفترش را پاره یا خط خطی می کند به او چیزی نمی گویند و اهمیت درختان را در بقای نوع بشر برای او توضیح نمی دهند . وقتی دانش آموزی شیر آب را درست نمی بندد هیچ تذکری به او داده نمی شود . فکر می کنید وقتی چنین فردی بزرگ شود آب و درخت و... برایش چه اهمیتی دارد .
دزدی :
فکر می کنید دزدی ها تقصیر چه کسی است؟!" من فکر می کنم معلمان مقصر هستند! "چون وقتی دانش آموزان تقلبی می کنند ،معلمان آن را نادیده می گیرند! سال ها بعد همین دانش آموزان فکر می کنند که" کلاه سرِ دیگران گذاشتن" هم مشکلی ایجاد نمی کند . چرا معلمان این گونه رفتار می کنند ؟!
وفای به عهد :
اگر می بینید امروزه خیلی از افراد زیر قول خود می زنند " تقصیر معلم است!" چون او هر هفته قول می دهد امتحان بگیرد ولی زیر قول خود می زند ، او چندین بار در طول سال می گوید که نمره الکی نمی دهد، ولی آخر سال در نمره دادن دست و دل بازی می کند! و والدین فکر می کنند که نمرات فرزندشان واقعی است . دانش آموزان دچار خود بزرگ بینی می شوند و والدین هم وقتی متوجه عمق فاجعه می شوند که کار از کار گذشته است .چرا معلمان این گونه قول می دهند ؟!
بی توجهی به هم نوعان :
اگر می بینید افراد به هم کمک نمی کنند، وقتی کسی گرفتار است نه تنها در رفع آن به او کمک نمی شود بلکه چوب درلای چرخ او می گذارند ، حتی در یک خانواده هر کس به فکر خودش است " تقصیر معلم است" . چون او سر کلاس نسبت به مشکلات دانش آموزان بی تفاوت بوده است . وقتی دانش آموزی نمره کم می آورد معلم از او سؤال نمی کند مشکلش چه بوده است . فورا او را به دفتر مدرسه راهنمایی می کند و آنجا هم بدون علت یابی و در اثر فقدان مشاور تنبیه می شود آن هم نه تنبیه بدنی ، تنبیه روحی و روانی . چرا معلمان رفتاری این گونه دارند؟!
کیک سوخته :
اگر می بینید همسرتان در خانه کیک سوخته یا خمیر جلوی شما قرار می دهد " تقصیر معلم است" چون او به همسر شما در کودکی مدیریت زمان یاد نداده است ، او به موقع سرکلاس حاضر نشده است ، او یا زیاده از حد زمان برای امتحان در نظر گرفته یا کمتر از حد . او یک جلسه چندین صفحه درس می دهد و چند جلسه فقط می پرسد .او در تدریس برنامه زمان بندی شده ای ندارد . چرا معلمان برنامه ندارند؟!
درس نخواندن دانش آموزان :
فکر می کنید چرا بچه های ما با زور درس می خوانند . این یکی را همه با من موافقید . " تقصیر معلمان است" . معلمان خوب درس نمی دهند، بعضی مطالب کامل گفته نمی شود، بعضی مطالب اشتباه تدریس می شوند و بعضی مطالب اصلا تدریس نمی شود .وقتی دانش آموز این مطالب را می خواند گیج شده و در نتیجه از درس زده می شود . والدین چند میلیون تومان در سال خرج فرزند شان می کنند و پیوسته او را تشویق به درس خواندن می کنند ولی کافی است فرزندشان سر کلاس کمی در مورد رفتار و شرایط معلمشان دقیق شود خیلی واضح است این نتیجه درس خواندن است ،این نتیجه مدرک لیسانس ،فوق لیسانس و بیست سال سابقه کار است . بچه های ما خیلی تیزند فکر می کنید نمی فهمند . چرا معلمان خوب درس نمی دهند ؟!
مشکلات روانی جامعه :
اگر می بینید خیلی از مردم از مشکلات روانی رنج می برند " تقصیر معلمان است" . تا حالا شده کسی در محل کار یا زندگی، رفتارش و گفتارش انگیزه زندگی کردن که هیچ انگیزه زنده ماندن را از شما بگیرد . این همون چیزی است که معلمان روزی حداقل هشت ساعت بر سر فرزندان ما می آورند. معلمان عقده هایی را در دل دانش آموزان می کارند که سال ها بعد سر باز می کند . معلمان به طور مستقیم و غیر مستقیم وضعیت روانی مردم ما به هم می ریزند .چرا معلمان خودشان مشکلات روحی روانی دارند ؟!
به وجود آمدن گروه های افراطی :
بله این هم تقصیر معلم است چرا که او به دانش آموز یاد نداده ،کورکورانه چیزی را قبول نکند و تعصب وجانبداری سبک سرانه نداشته باشد .او به دانش آموز یاد نداده که قبل از قبول هر چیزی باید در باره آن تحقیق کند . چرا معلمان کورکورانه بعضی چیزها را قبول می کنند ؟
بی احترامی به والدین :
اگر می بینید فرزندتان احترام شما را نگه نمی دارد " تقصیر معلمان است" .چون فرزند شما به معلم بی احترامی می کند و او هیچ چیز نمی گوید اگر هم عکس العملی نشان دهد همه معلم را مقصر می دانند .چون خود شما هم جلوی فرزندتان به معلم بی احترامی می کنید .این یعنی می شود به معلم و مدرسه بی احترامی کرد و فرزندتان هم می آموزد که می شود به پدر و مادر هم احترام نگذاشت . چرا این قدر بی احترامی به معلمان زیاد شده است ؟!
قضاوت های سطحی :
اگر می بینید خیلی از افراد جامعه ما در مورد موضوعات مختلف قضاوت های سطحی دارند " تقصیر معلمان است" چون بعضی در مورد معلمان قضاوت های سطحی می کنند و معلمان هیچ دفاعی از خود نمی کنند .چرا عده ای می گویند مگر معلمان چی کار می کنند ، آنها که نصفی از سال تعطیل هستند . بهتر است مثالی زده شود تا این عده ی سطحی نگر متوجه موضوع شوند . اگر شما در کارخانه ای استخدام شوید و هر چند روز یک بار کارخانه به دلایل مختلف تعطیل شود مثلا نرسیدن مواد اولیه ، و به خاطر تعطیلی که هیچ ربطی به شما ندارد حقوق و اضافه کاری شما کم شود شما چه عکس العملی نشان خواهید داد . آیا می توانید وقتی کارخانه تعطیل شده به کارخانه ی دیگر بروید . این یک طرف قضیه است .اما طرف دیگر آیا معلم فقط باید سر کلاس برود و بچه ها را نگه دارد. نباید مطالعه داشته باشد ، نباید با علم روز آشنا باشد ،نباید مقالات جدید را در موضوع تدریس بخواند. علاوه بر این کارمندان دیگر دولت وقتی از اداره به خانه می روند دیگر فکرشان مشغول نیست اما معلم باید سؤال طرح کند ،طرح درس بنویسد ،برگه های دانش آموزان را تصحیح کند ،به تلفن های دانش آموزان و والدین جواب بدهد و مهمتر از همه برای درس جلسه آینده مطالعه داشته باشد. چرا بعضی دانش آموزان بیشتر از معلم اطلاعات دارند !
آینده ای تیره برای فرزندان ایران زمین :
آینده تیره فرزندان ما را معلمان رقم می زنند . فکر می کنید چند سال آینده جرات آن را دارید فرزندتان را پیش دکتر ببرید . دکترهایی که زیر دستان معلم های بی انگیزه و افسرده پرورش یافته اند .
بی سوادی فرزندان ما، بی احترامی آنها نسبت به والدین ،مشکلات روانی ،افراطی بودن ،قضاوت های سطحی ،به زور درس خواندن ، وفا نکردن به عهد خود ،عدم مدیریت زمان و... آینده ای تیره و تاریک در انتظار فرزندان ما خواهد بود .
پس چرا به معلمان بی احترامی می کنیم !؟
چرا جلوی فرزندان مان احترام آنها را نگه نمی داریم ؟ چرا در مورد آنها قضاوت های سطحی می کنیم ؟چرا به درد دل آنها گوش نمی دهیم ؟چرا معلمان کسرشان می کند که در جمع بگویند معلمند ؟چرا فرهنگیان نمی توانند از امکانات خود استفاده کنند و دیگران بیشتر از آنها از امکاناتی که برای آنها در نظر گرفته شده سود می برند ؟ چرا فرزندان خود را مثل یک دسته گل حداقل هشت ساعت در روز به آنها می سپاریم ولی نه تنها به آنها کمک نمی کنیم بلکه چوب لای چرخ آنها می گذاریم ؟
روان شناسان می گویند اگر فرد از مشکلاتش بگوید کمی آرام می گیرد ولی چرا معلمان چیزی نمی گویند آیا این موضوع عجیب نیست ؟!آنها دارند جور دیگری از ما انتقام می گیرند انتقامی سخت که که همه چیز را در خود خواهد بلعید .
بله درست است معلمان بریده اند شما اگر فرزندان خود را دوست دارید کاری بکنید ...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
12 دانشآموز دختر در مدرسهای در بیجار کردستان با نشت گاز، دچار گاز گرفتگی و مسموم شدند؛ این دانش آموزان دختر ۱۴ ساله در سالن ورزشی مدرسه در حال ورزش بودند که به علت جدا شدن لوله دودکش بخاری و پخش گاز منواکسید کربن در فضا دچار گاز گرفتگی شدهاند. دو روز قبل نیز نشت گاز در یکی از مدارس شهر کرمان، ۵۹ دانش آموز پسر را راهي بیمارستان کرد. هر چند خبرها حاکی از این است که حال این دانش آموزان خوب است و در وضعیت مطلوبی به سر میبرند اما وقوع این حوادث میتواند زنگ خطری باشد برای مسئولان . سال های اخیر ، سال هایی پر حادثه برای «مدارس و بخاری ها» بوده که از آن جمله آتش سوزی در مدارس به دلیل ناایمن بودن بخاری در سال ۱۳۷۶ در شهرستان شفت گیلان، سوختگی بالای ۶۰ درصدی معلم کلاس و سوختگی ۱۱ دانش آموز بود. آبان ۸۳ آتش گرفتن بخاری نفتی در روستای سفیلان ۱۳ دانش آموز را دچار سوختگی بالای ۴۰ درصد کرد و 8 دانش آموز نیز دچار سوختگی شدید از ناحیه سر و دست در حادثه آذر ماه ۱۳۸۵ مدرسه درودزن شدند. در آبان ماه ۹۰ نیز در یک دبیرستان شبانه روزی در چابهار دو دانش آموز جان باختند و سه دانش آموز نیز دچار سوختگی شدید شدند. اما آتش سوزی در مدرسه دخترانه انقلاب اسلامی شین آباد پیرانشهر در آذر ماه ۱۳۹۱ مهر اوجی فجیع ترین حوادثی بود که نقص فنی سیستمهای گرمایش میتوانست از خود بر جای بگذارد؛ پس از گذشت دو سال از این واقعه دختران به جای مانده از این حادثه با دستها و صورتهایی که گویای درجه سوختگی آنهاست از این سازمان به آن سازمان و از این مسئول به آن مسئول ارجاع داده میشوند.
مدارس ناایمن و فرار به جلوی آقای وزیر
طی دو سال اخیر، رخ ندادن اتفاقاتی نظیر حادثه مدرسه دخترانه انقلاب اسلامی شین آباد را میتوان به حساب شانس گذاشت چرا که بنا به گفته بسیاری از کارشناسان آموزش و پرورش اتفاق خاصی در زمینه ایمن سازی مدارس به خصوص استاندارد کردن سیستمهای گرمایشی رخ نداده است. علی اصغر فانی وزیر آموزش و پرورش در اوایل پاییز امسال اعلام کرد که اعتبار کافی برای حذف تمام بخاریهای نفتی از مدارس را ندارد. او گفته بود آموزش و پرورش به ۵۰۰ میلیارد تومان برای برچیدن بخاریهای نفتی از مدارس نیاز دارد. با این حال محمدرضا نیک نژاد این سخنان وزیر علوم را نوعی فرار به جلو میداند. این عضو شورای صنفی معلمان معتقد است که «بیان این حرف از جانب وزیر به این دلیل است که چنانچه اتفاق ناگواری هم در مدارس رخ داد آموزش و پرورش –البته با توجه به کمبودهای بسیاری که آموزش و پرورش از آن رنج میبرد- به نوعی از خود سلب مسئولیت کند چرا که پیشاپیس اعلام کرده که ما بودجه کافی در اختیار نداشتهایم.»
اگر از والدین پول نگیریم مدرسه آتش میگیرد
آن چنان که از صحبت های مسئولان آموزش و پرورش بر می آید، مشکلات مالی و اعتباری ، عامل اصلی تداوم مشکل بخاری ها و مدارس است. در شرایطی که مدارس بودجه کافی برای ایمنسازی خود در دسترس ندارند، هر مدیری بتواند پول بیشتری از والدین دانش آموزان دریافت کند وضعیت مدرسهاش از سایر مدارس بهتر است. در عمده مدارس تهران بیش از ۳۰۰ هزار تومان برای یک سال تحصیلی از والدین پول میگیرند. ضمن اینکه در این مدارس یک عده از والدین توانایی مالی پرداخت پول به مدارس را ندارند، یک عده از والدین به حقوق خود آشنا هستند و نمیخواهند این پول را پرداخت کنند و در این میان یک عده هم این پول را به نوعی رشوه برای نگه داشتن فرزندانشان در مدرسه در نظر میگیرند؛ این افراد یا فرزندان شان به لحاظ تحصیلی در حد پایین هستند یا رفتاری. این نشان میدهد مدرسه به جای در نظر گرفتن شیوههای مناسب تنبیهی و تشویقی برای گذران امور خود به دریافت پول بسنده میکند. محمدرضا نیکنژاد با بیان اینکه در حال حاضر بیش از 70 درصد جمعیت کشور ما شهرنشین و حدود 30 درصد روستانشین هستند میگوید: «در شهرهای بزرگ، مدیران میتوانند از والدین پول بگیرند اما در شهرهای کوچک و روستاهای مناطق محروم نمیتوان روی پولی که میشود از والدین دریافت کرد برای بهسازی مدارس حساب کرد.»
منع دریافت پول به طور رسمی، آزاد گذاشتن آن در خفا
اما آیا شیوههای نظارتی خاصی بر دریافت پول از والدین وجود دارد؟ در دوران وزارت حمیدرضا حاجی بابایی، وزیرآموزش و پرورش دولت دهم گفته میشد که این وزارت با دریافت پول از والدین مخالف است و هر مدیری که پول دریافت کند تحت تعقیب قرار خواهد گرفت. اما گفتوگو با مدیرانی که در آن دوره مشغول به فعالیت بودند چیز دیگری میگوید؛ آنها میگویند خود مسئولان آموزش و پرورش به ما میگفتند برای گذران امورات مدرسه از والدین پول بگیرید اما این دریافتی تا حدی نباشد که منجر به شکایت والدین شود چرا که در این صورت کار به حكم قضایی کشیده و دردسرهای بعدی برای آموزش و پرورش بهوجود ميآيد. اما پولی که از والدین گرفته میشود ممکن است برای نصب سیستمهای گرمایشی استاندارد هم به کار گرفته شود. اگر هم مقداری از این پول در حساب مدرسه باقی بماند مسئولان مدارس تلاش میکنند پول را صرف رنگ آمیزی مدرسه یا کاشی کاری و سایر حواشی غیر ضروری مدرسه کنند چرا که حساب مدرسه آنلاین است و از سوی معاونین آموزش و پرورش چک میشود اگر پولی اضافه آمده باشد آموزش و پرورش این پول را میگیرد و بنا به گفته خودش یا به مدارس دیگر میدهد یا صرف کارهایی مثل برگزاری همایش میکند. البته سوء استفاده برخی مدیران از پولی که به حساب مدرسهها ریخته میشود شاید بتواند دلیلی بر نظارت بر پول مدرسه باشد. با تمام این اوصاف در برخی مواقع به ویژه در مناطق محروم برخی معلمان خود دست به کار شده و به قول خودشان برای اینکه بخاری مدرسهها ساماندهی شود دست به گدایی زدهاند.
آموزش و پرورش ناتوان است
با توجه به پراکندگی مدارس در شهرها و روستاها و بودجه پایین آموزش و پرورش باید گفت که آموزش و پروش از ساماندهی به مدارس خود ناتوان است اما این ناتوانی نمیتواند دلیلی بر توجیه ناکارآمدیهای آن باشد؛ نمیتوان به بهانه ناتوانی مالی دست روی دست گذاشت تا دانش آموزان بیگناه کنار بخاریهای زهوار در رفتار یکی یکی جان خود را از دست بدهند وگاه تا حدی دچار سوختگی شوند که زندگی آیندهشان دستخوش فراز و نشیبهای جبران ناپذیری شود.
در حال حاضر هیچ کس به فکر آموزش و پرورش نیست؛ بنا به گفته افرادی که در بدنه این سیستم مشغول به کار هستند فعالیتهايی که با بهانه ایمن سازی در سیستم آموزش و پرورش انجام میگیرد تنها برای رفع مسئولیت است. باید مراقب بود که شین آباد دومی در راه نباشد.
( گروه گزارش سخن معلم قبلا گفت و گویی با کودکان شین آبادی انجام داده بود که می توانید متن کامل آن را در ( این جا ) بخوانید . )
بیست سال پیش به عرصه رسانه وارد شدم و پروانه انتشار یک نشریه محلی را از هیات نظارت بر مطبوعات گرفتم.بعدها به نویسندگی در رسانه رو آوردم.سال های اول دهه هشتاد ، در ستاد مرکزی وزارت آموزش و پرورش به خاطر کار روابط عمومی ارتباط گسترده ای با خبرگزاری ها و روزنامه های سراسری داشتم.
از آنجا ، نویسندگی در رسانه را خیلی قوی تر ادامه دادم.مواقعی پیش می آمد که نوشته های من در یک روز همزمان در چند روزنامه سراسری انتشار می یافت.در آن شرایط با خودم فکر می کردم دیگر کسی در کشور نیست که آن یادداشت ها را نخوانده باشد.اما الان که چند سالی است با رسانه های محلی در تمامی استان ها ارتباط حرفه ای و فراگیری دارم و کمتر رسانه ای در استان ها هست که افتخار همکاری با آنها را پیدا نکرده باشم و مطلبی از من منتشر نکرده باشند بهتر می توانم امروز را با دیروز مقایسه کنم و برای فردای رسانه کار فکری انجام بدهم.
طبق آخرین آمار منتشره ، شمارگان روزنامه های کشور کمتر از یک میلیون و دویست هزار نسخه در روز است.
با این آمار نتیجه می گیریم که تعدادی از روزنامه های مرکز به دلیل محدودیت منابع و حفظ توان رقابت و بهتر بگویم بقای خود در خانواده رسانه ناچارند با تیراژ پایین فعالیت کنند و شايد حتی به خارج از تهران هم نرسند.تعدادی از آنها در مراکز استان ها و برخی که تیراژ بالا و توزیع گسترده تری دارند در شهرهای کوچک بر روی کیوسک ها قرار می گیرند و سهم اشتراک خوبی در سازمان ها و ادارات محلی دارند.
شمارگان روزنامه ها در مقیاس جمعیت و جغرافیای پهناور ایران اسلامی آن هم در شرایطی که دسترسی به رسانه های اجتماعی و مجازی در زندگی روزمره مردم حتی در دوردست ترین نقاط کشور بسیار سریع و سهل الوصول است و محلی گرایی در اولویت قرار دارد ، به هیچ وجه ، تکاپوی نیازهای مردم را نمی دهد.حتی آن تعداد از روزنامه های مرکز که تیراژ و توزیع بیشتری هم در استانها دارند سعی می کنند از طریق ویژه نامه های محلی فضای رقابتی را از دست ندهند.رسانه های محلی در شرایط خوب می توانند نیازهای مردم نواحی و مناطق مختلف کشور را در حوزه رسانه پوشش دهند.محلی گرایی به دلایلی که ذکر می کنم و مهم تر از همه آنها به خاطر در دسترس بودن ، هویت بخشی و نمایندگی اقوام ایرانی با اقبال مردمی روبه رو شده اند.
رسانه های محلی از نگاه برنامه ریزان ارشد کشور خیلی دور مانده اند و از نگاه مردم خیلی نزدیک و در دسترس هستند.آنها ، چشم و چراغ مردم شده اند.رسانه های محلی و به ویژه از نوع مجازی آن ، مصرف کننده و آمار بازدید بالايي در مراکز استان ها ، شهرهای کوچک و نواحي دارند.آمار متنوع 50 ، 40 ، 30 ، 20 ، 10 ، 5 هزار بازدیدکننده و پایین تر از این رسانه ها ، باتوجه به مقیاس جمعیت به فراوانی قابل مشاهده است.
محلی گرایی مردم در حوزه رسانه پدیده عجیبی نیست.عجیب این است که در نگاه برنامه ریزان ارشد کشور صرف نظر از شعارها و سخنان پراکنده در رسانه ها ، جایگاه واقعی خود را نیافته اند و سهم مناسبی در برنامه ریزی های ملی ندارند.این رسانه ها ، پیشگامان عرصه جنگ نرم هستند.
معاون مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در جایی بیان می کند که ....رسانه های محلی ، می خواهند شبیه رسانه های ملی باشند ....رسانه های محلی ، باید محلی باقی بمانند.وی در نشست اخیر "بررسی چالش های رسانه های محلی در برابر رسانه های سراسری" می گوید که ....رسانه های محلی ، به هم بپیوندند و بنگاه تشکیل دهند ....رسانه ها اگر روزنامه و نشریه ای از نسبت درج آگهی در ویژه نامه های استانی که هفتاد درصد آن سهم استان است تخطی کرد گزارش دهند ....و تجویزهایی از این قبیل که در ادامه ، نظر خود را با چارچوبی متفاوت درباره آنها بیان می کنم باشد که مورد توجه قرار گیرد.
از قدیم متقاضیان تاسیس نشریه باید در فرم های تقاضا مشخص می کردند که در گستره محلی می خواهند نشریه را منتشر کنند یا سراسری ، محل چاپ نشریه موردتقاضا کجا قرار دارد و این که دفتر فعالیت آن کدام شهر است و سوالاتی از این قبیل در آنها دیده می شد.
سوال من این است:شما فکر می کنید در این جهان به هم پیوسته برای رسانه می توان به شکل قدیم مرز قائل شد؟
روزنامه ها و رسانه های مکتوب با وقوف به همین واقعیت است که نسخه های اینترنتی را پیش از چاپ منتشر می کنند تا از گردونه رقابت با رسانه های مجازی خارج نشوند.رسانه های مکتوب و مجازی به یک هم زیستی مسالمت آمیز رسیده اند اما آنچه که در ذهن برنامه ریزان همچنان وجود دارد خط و مرزهای گذشته است.
من با توجه به مرزهای محلی ، هویتی ، ملی ، دینی و فراملی هفت سطح را برای رسانه ها قائل هستم:
سطح اول ، شهر و ناحیه محل انتشار و مرکز فعالیت رسانه است جایی که مدیر مسئول ، سردبیر و تیم خبرنگاری تحت نظر یکی از این دو در آنجا تولید محتوا می کند.این سطح برای رسانه های محلی درحکم محل تولد و بخش مهمی از شناسنامه آنها محسوب می شود ولی همانند سایر متولدین حیات دارند ، رشد می کنند ، بزرگ می شوند و با محیط پیرامون تبادل انجام می دهند.
سطح دوم ، استان محل فعالیت است که در سطح بالاتری قرار می گیرد و کارکرد اداری و سازمانی رسانه به آن بستگی دارد به دلیل این که رسانه ها موردتوجه مقامات محلی هر استان هستند و رسانه های محلی در شهرهای کوچک استان نیز که باشند تحت تاثیر سیاست ها و کارکردهای مقامات استان ناگزیرند برای ارتقای وضعیت موجود و ایجاد شرایط مطلوب ، اظهارنظر کنند و همواره در کانون تحولات استانی قرار داشته باشند.
سطح سوم ، منطقه ای است که در کشور ما برای برنامه ریزی های کلان در حوزه فرهنگ های محلی می تواند مبنای خوبی باشد.وجود اشتراکات بین استانی در مناطق غربی ، شمالی ، جنوبی ، مرکزی و شرقی باعث می شود که بتوانیم در حوزه رسانه مرزبندهای منطقه ای و درون منطقه ای داشته باشیم.وجود روزنامه ها و سایت های منطقه ای نمونه بارز این سطح فعالیت است.
سطح چهارم ، سطح اقوام ایرانی است.جمهوری اسلامی ایران با وجود تنوع قومی ، با یک ظرفیت بالایی در این سطح مواجه است که امنیت ملی و وحدت ملی را تحث تاثیر قرار می دهد.بسیاری از رسانه های محلی نمایندگان یک یا چند قوم از اقوام ایرانی هستند.رسانه های محلی متعددی را می بینیم که در محل تلاقی اقوام مختلف ایرانی قرار دارند و با محوریت فرهنگ اسلامی-ایرانی و زبان فارسی ، به صورت چند زبانه دارند فعالیت می کنند.از آنجا که اقوام در جغرافیای پهناور ایران اسلامی پراکنده هستند ، رسانه های حامل این خرده فرهنگ ها طبق این تقسیم بندی به تمامی کشور تعلق دارند و فراتر از فرم های تقاضای اداری ، سراسری محسوب می شوند.آنچه باعث این پراکندگی و پایین بودن فاصله اجتماعی بین اقوام ایرانی شده است دلایل متعددی دارد.اشتراکات دینی ، پراکندگی جغرافیایی ، مشترکات بین استانی ، داد و ستدهای اقتصادی و اختلاط و آمار بالای ازدواج در بین مردان و زنان از اقوام مختلف ایرانی به عنوان مهم ترین این عوامل هستند.
سطح پنجم ، ملی است.در سطح ملی قدری مسئله متفاوت است.الزامات انقلاب اسلامی و جذب حداکثری مردم برای مشارکت در صحنه های کلان جامعه به شهروندانی در تراز ملی و اسلامی نیاز دارد.شهروندانی که به تمام مسائل جامعه و تحلیل های مناسب و به روز درباره آنها بتوانند دسترسی داشته باشند.رسانه های محلی بخشی از وظایف شان در این جهان کوچک شده الزاماً کارکردهای ملی است.ارتباط بین مردم و حاکمیت از وظایف ذاتی رسانه است.رسانه های محلی از این قاعده مستثنی نیستند.رسانه های محلی باید بازتاب دهنده خواسته های مردم نواحی و مناطق مختلف کشور در حکومت باشند.مقامات محلی بخشی از حاکمیت هستند اما تمام آن نیستند.استان ها در ایران ، از مدل فدرالی پیروی نمی کنند.خیلی از موضوعات در مرکز شروع می شوند و پایان نیز می بابند و نقش استان ها در بیشتر مواقع ، اجرای خوب برنامه ریزی های ملی و گزارش آنها به مرکز است.استان های ما اختیارات ایالتی ندارند و بسیاری از راه ها همچنان به مرکز ختم می شود.از این رو ، مردم باید خواسته های خود را در فضای کلان جامعه بتوانند مطرح کنند و این از وظایف رسانه های محلی است.حتی اگر استان ها ، ایالتی هم اداره می شدند رسانه های محلی باید پلی باشند بین استان های مختلف برای مبادله های گوناگون و رقابت های سازنده در سطح ملی ، جذب حداکثری امکانات و مخاطبان کشوری و بیشتر دیده شدن استان محل فعالیت خود در نگاه برنامه ریزان ارشد کشور در زمینه های سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و مسائلی از این دست که لازمه آن اعتقاد به رسانه های محلی با کارکردهای فراستانی و فرامنطقه ای است.
سطح ششم ، سطح جهان اسلام است.رسانه های محلی باید فراتر از مرزهای شهری ، استانی ، منطقه ای ، قومی و ملی دارای کارکرد دینی باشند.هر مخاطبی در هر جای ممالک اسلامی آن هم در شرایطی که همه رسانه های مجازی ، جهانی هستند اگر بخواهد به هرکدام از رسانه های کشور اسلامی ما وارد شود باید بتواند داده های موردانتظار از یک حکومت اسلامی را دریافت کند.انتظار پیروان مذاهب اسلامی از مردم ما و رسانه های آنها این است که فراتر از جغرافیا ، اقوام و ملیت ایرانی با رسانه های اسلامی مواجه شوند و یافته های خود را با آنها کامل کنند.
سطح هفتم ، بین المللی و جهانی است.شعار "جهانی فکر کنید ، ملی برنامه ریزی کنید و محلی عمل کنید" متناسب با اهداف جهانی کشور ماست.شناخت مناسبات جهانی از طریق رسانه باعث می شود مردم فرصت ها و تهدیدهای محیط پیرامونی را بهتر بشناسند.برای مثال ، درک اهمیت مذاکرات هسته ای ایران با قدرت های جهانی بدون شناخت این مناسبات کار آسانی نیست.شاید گفته شود فقط دیپلمات ها به این شناخت نیاز دارند و شهروندان به آن نیازی ندارند.اما من معتقدم بصیرت خلاف این را حکم می کند و برخورداری از پشتوانه مردم در موضوعات کلان جامعه ، ضرورت همیشگی است و رسانه های محلی با توجه به مرجعیت و اهمیت روزافزونی که یافته اند این رسالت را در استان ها بر عهده دارند.
به عقیده من ، با احترام به سلسله مراتب سطح های پیش گفته ، رسانه های محلی باید واجد تمامی این خصوصیات باشند.به تعبیر بهتر ، این سطوح برای رسانه های محلی یک کل لایتجزی است و نمی توان بخشی از آن را قبول داشت و سایر سطوح را نادیده گرفت.البته تفاوت ظریفی بین رسانه های مرکز و رسانه های محلی در این تقسیم بندی وجود دارد.رسانه های سراسری از بالا به پایین حرکت می کنند و شهر و استان محل فعالیت برای آنها درحکم مقر هستند.رسانه های محلی از محل تولد تا جهانی شدن خود می توانند رشد کنند.این از الزامات جهان نوین به هم پیوسته است تا نه تنها از کیان فرهنگی و دینی خود دربرابر امواج تغییرات فرامرزی دفاع کنیم بلکه بتوانیم به اهداف جهانی اسلام نیز یاری رسانیم.رسانه های محلی با این خط کشی البته اگر به آن توجه شود می توانند بهتر از همیشه سد دفاعی کشور در مواجهه با جنگ نرم نظام سلطه باشند و نرخ همبستگی ملی را افزایش دهند.رسانه های محلی از دیدگاه من ، معجزه گر هستند و برنامه ریزان ارشد کشور نباید پیشنهادهای این فعال رسانه را دخالت در کار خود بدانند.البته طرح مفصل اینها به وجود شرایط مناسبی از سوی دولتمردان در دو حیطه پذیرش و اجرا نیاز دارد.
انتظار رسانه های محلی و مرکز از برنامه ریزان و مجریان ارشد فرهنگی کشور این است که بسترسازی کنند.رسانه ها باید شرایط را مهیا ببینند.من سال ها در ستاد مرکزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کار کرده ام.کارشناس نمونه آن وزارتخانه در سطح ملی بوده ام.طراح و نگارنده " آیین نامه نحوه فعالیت روابط عمومی آن وزارت " در سال 1386 هستم که به تمامی معاونت ها ، سازمان ها ، مراکز تابعه و ادارات کل استانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای اجرا ابلاغ شده است.البته دو سال است که به وزارت امور اقتصادی و دارایی منتقل شده ام اما حوزه فرهنگ را خانه خود می دانم.پیش از اینها همان گونه که گفتم در ستاد مرکزی وزارت آموزش و پرورش کار کرده ام.آنجا نیز خانه من است.حاصل این تجربه اندوزی این است که به کمک تحصیلات تکمیلی در رشته روابط بین الملل و سال ها کار در رسانه به جامع نگری قابل تاملی رسیده ام و مدت هاست این یافته ها را از طریق رسانه های مرکز و محلی به ایران عزیز تقدیم می کنم.
ناگفته پیداست که رسانه جزیی از هویت من است و عنوان فعال رسانه را از سایرعناوین بیشتر می پسندم و به آن افتخار می کنم.اینها را گفتم تا به پاسخ بیانات معاون رسانه ای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی برسم.بنگاه داری در حوزه رسانه های محلی نیاز به اساسنامه ، قوانین و مقررات و بسترهای قانونی لازم دارد.این بنگاه ها می توانند در زمینه های مختلف شرکت های تعاونی تاسیس کنند.واگذار کردن کار این زیرساخت ها و امور حاکمیتی به رسانه های محلی به معنای انجام ندادن آن است.زیرساخت های لازم را وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید تهیه کند.اگر وجود دارند نیاز است فراخوان شوند و متولی داشته باشد.آیین نامه ای که در بالا به آن اشاره کردم نیاز به بازنگری دارد و اگر من بودم بخش روابط عمومی الکترونیک را به آن اضافه می کردم و در بخش ارتباط با رسانه که در فعالیت های مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همکاران خوب من آن را انجام می دهند رسانه های مجازی را با شرح کامل می آوردم و به تشکیلات روابط عمومی در ادارات کل استانی آن وزارتخانه ، وظایف و اختیارات جدیدی اضافه می کردم. همکاران خوبم در روابط عمومی های ادارات کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان ها به تشکیلات وسیعتر و امکانات بیشتری نیاز دارند تا به تناسب شرایط و نیازهای فراوان محلی بتوانند کارکردهای ارتباطی و تعاملی لازم را در نواحی و مناطق مختلف کشور داشته باشند.بخش مطبوعاتی در ادارات کل استانی به سخت افزار ، آگهی ها ، یارانه ها ، نظارت ها و اعمال قوانین مرتبط با رسانه در حوزه نشریات و سایت ها و مسائلی از این دست می پردازند که بسیار هم مهم بوده و باید انجام شوند.اما این روابط عمومی ها هستند که با یک تعریف جدید و نیروی مضاعف نیاز است کارکرد ارتباطی و تعاملی با رسانه های محلی را در استان ها مدیریت کنند.
گزارش نحوه انتشار ویژه نامه ها ، چاپ آگهی ها و تخلف های احتمالی را معاونت مطبوعاتی از رسانه ها نباید بخواهد.استفاده از رسانه علیه رسانه ، شیوه مناسبی نیست.ادارات کل فرهنگ و ارشاد اسلامی در استان ها برای انجام همین کارها هستند و شانیت دارند.همکاران سابق من در مرکز روابط عمومی واطلاع رسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از مطلع ترین کارشناسان در حوزه روابط عمومی هستند و من از آنها درس های فراوانی یاد گرفته ام و اگر این ماموریت ها به آنها محول شود یقین دارم به بهترین نحو می توانند امور ارتباطی و تعاملی با رسانه های محلی را به کمک تمامی همکاران خوبم در روابط عمومی های ادارات کل استانی ساماندهی کنند.
بااین حال ، آماده ام یافته های خود را در حوزه رسانه های محلی با افتخار به آنها تقدیم کنم و قوانین و مقرراتی را که سال ها قبل نوشته ام برای انجام ماموریت های جدید روابط عمومی بویژه در حوزه ادارات کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان ها و رسانه های محلی بازنگری و تدوین کنم.همه می دانند که من به انتقال تجربه ها و یافته های فکری و کاری خود همواره به عنوان وظیفه دینی و حرفه ای اعتقاد راسخ دارم و در جایگاه های جدید اداری به هیچ وجه گذشته را فراموش نمی کنم.امروز من ، حاصل احترام به گذشته است و فردای پربارتر ، ثمره دیروز و امروز خواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید