گروه اخبار/
یکی از نیروهای آزاد که نامش را مشخص نکرده است طی نامه ای به سخن معلم به بیان مشکلات خود و سایر همکارانش پرداخته است .
امید این که مسئولان پاسخ گو بوده و به وضعیت این نیروها رسیدگی نمایند .
بارها نامه نوشتم و به دفتر ریاست جمهوری ارسال کردم.
بارها ایمیل دادم . در سایت ارتباط با رئیس جمهور و وزیر آموزش و پرورش نظر دادم .
اما کسی ندید ، نشنوید و نخواند !
شما بشنوید ، بخوانید ، دوست داشتید ؛ چاپ کنید .
اداره ی مشارکت های مردمی و مدارس غیردولتی مثل مور و ملخ مجوز صادر می کنند.
مثل بقالی شده است !
اما یک بار شده بیایند و ببینند و پی گیر بشوند که امکانات و وضعیت کلاس ها چگونه است ؟
آیا معلمش راضی است ؟
پول هایی که جهت هزینه گرفته می شوند چگونه خرج می شوند ؟
ده سال است که کارمی کنم . 6سال است که در یک مدرسه ی غیردولتی هستم . یک سال است که برای من بیمه رد می کنند.
هر سال به یاد پارسال ،حقوق کمتر از سال قبل . به امید استخدام مربیان پیش دبستانی و عشق به تدریس ، دل کندن از آن جا برایم سخت است و این یک نقطه ضعف شده است که هر سال به کمتر از سال قبل راضی بشوم .
عشق دانش آموزان به من وبرق چشمان شان من را دامن گیر آن جا کرده است . نمی توانم . برایم پای رفتنی نیست وهر روز بیشتر به ما ظلم می شود .
دریغ از یک کامپیوتر در موسسه غیردولتی .
دریغ از یک مدیر یا معاون .
دریغ از یک محیط ساکت برای استراحت معلم در زنگ تفریح .
دریغ از یک چوب لباسی برای آویزان کردن کیف معلم .
دریغ وصد دریغ دیگر ...
که البته گفتنش فایده ای ندارد ...
آقای مسئولی که مجوز می دهی !
چرا یک قانون و تبصره برای کسی که قراراست وقت وعمرش را در آن جا صرف کند نمی گذارید؟
چرا وجود یک مربی پرورشی یا یک مدیر را الزامی نمی کنید که معلم باید هم مدیر باشد ، هم معاون ، هم مربی پرورشی ، هم مربی ورزش و نظافت چی و آبدارچی؟ !
این هم شان معلم در غیردولتی شهرهای کوچک است ؟!
هرچند تعداد دانش آموز کم هست اما نظم برای همه جا لازم است .
این ها حرف های من تنها نیست . حرف تمام مربیان و معلمان منطقه ما هست که همدردیم و وقتی همدیگر را می بینیم چیزی جز این حرف ها برای گفتن نداریم !
خواهش می کنم . عاجزانه تقاضا دارم رسیدگی کنید .
امضا محفوظ
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
شیرزاد عبداللهی
تعریف و تمجید از مقام معلم، توام با مبالغه و گزافه گویی ممکن است که باعث شود ما معلمان راه خود را گم کنیم. لازم است که گاهی از خود انتقاد کنیم و تصور نکنیم که این انتقادها باعث تضعیف ما می شود.
آیا از خود پرسیده ایم که چرا معلمان نمی توانند در مورد خواسته های صنفی خود به یک اجماع نسبی دست یابند و یا چرا نتواسته اند برای دفاع از حقوق مادی ، معنوی خود، مانند کارگران، پزشکان، وکلای دادگستری ، سازمان های صنفی نیرومندی تشکیل دهند؟ ساده ترین کار این است که از خود سلب مسئولیت کنیم و با راز و رمز بگوییم " نمی گذارند"!
به نظر می رسد حداقل بخشی از مشکلات مربوط به خود ماست ، " از ماست که بر ماست" !
لازم است که ابتدا، تحولی در روحیه و رفتار خود ایجاد کنیم ؛ به خصوص نخبگان این قشر که داعیه رهبری معلمان را دارند، باید مسئولانه عیب ها را بپذیرند و در صدد اصلاح خود برآیند. در این جا به پاره ای از مشکلات که در جلسات متعدد معلمان با آن برخورد داشته ام، اشاره می کنم.
1- در جلسات، طول و عرض صحبت های ما دراز است . گویی در کلاس درس هستیم و مخاطبان ما تعدادی دانش آموز کم اطلاع هستند که باید به آنها آموزش بدهیم. وقت جلسات را با ذکر خاطرات، مثال، ضرب المثل و طول و تفسیرهای بی مورد هدر می دهیم. آخرسر وقت کم می آوریم و موضوع اصلی جلسه روی زمین می ماند، بعد از جلسه هم با اعتراض می گوییم " این جلسات به چه درد می خورند؟"
آیا بهتر نیست با آمادگی قبلی در جلسات شرکت کنیم، حول محور دستور جلسه و با ایجاز حرف بزنیم، حاشیه نرویم و بدون مقدمه و تعارف و استفاده از صنایع لفظی مستقیما برویم سر اصل مطلب.
2- عادت به شنیدن موثر نداریم. سکوت توام با تفکر و سنجش دقیق سخنان گوینده برای ما سخت است. دوست داریم همیشه گوینده باشیم، آن هم از نوع متکلم وحده، سخنان گوینده را با بی میلی خود می شنویم. در جلسه ای که همه گوینده هستند و هیچ کس شنونده نیست ، گفت و گو و تبادل نظر معنی ندارد. بهتر است عادت کنیم که در جلسات بگوئیم و بشنویم. خداوند به ما دو گوش و یک زبان داده است که " دو بشنو و یک بگو".
3- اهمیتی به مستند و موثق بودن اطلاعات و اخبار نمی دهیم. گاهی یک خبر ضعیف و حتی شایعه را به دلیل هماهنگی با محتویات ذهنی مان، مبنا و پایه تفسیر خود قرار می دهیم. اکثراً دنباله رو آقای "می گویند " هستیم. بهتر است که همیشه به اطلاعات و اخبار موثق تکیه کنیم ولو این که با تحلیل و تفسیر و اطلاعات قبلی ما در تضاد باشد. همواره جای این احتمال را باز بگذاریم که ممکن است در خلال یک جلسه نظر ما تغییر کند. با پیش داوری با حقیقت و واقعیت روبرو نشویم. در صحبت های خود از کلمه "باید" زیاد استفاده می کنیم همچنین از کلماتی مانند "حتما"، "قطعا"، "بدون شک" و... در یک مباحثه عاقلانه گوینده همواره سخن خود را به کلمات و عبارت هایی از قبیل "احتمالا"،"شاید"، من فکر می کنم"، "به نظر من" و "مقید" مشروط می کند و همواره دریچه ای برای اصلاح و تکمیل سخنان خود باز می گذارد.
4- در عالم حرف ، از نقد و اختلاف نظر استقبال می کنیم ، اما اگر کسی در جلسه بر خلاف نظر ما حرف بزند به ما بر می خورد !
به جای پاسخ مستدل ، درصدد یافتن انگیزه های درونی گوینده بر می آییم و پس از آن که به گمان خود ، انگیزه درونی مخالف را کشف کردیم ، با او به دشمنی بر می خیزیم و طوری به او حمله می کنیم که قادر به دفاع از خود نباشد ! " مامور فلان سازمان رقیب است " ، " از اداره پول گرفته است "، " خبر چین است " ، " با فلانی ها ساخت و پاخت کرده " ، " دین و ایمان درست و حسابی ندارد " و... این حربه ای است که خیلی سریع علیه سازنده آن مورد استفاده قرار می گیرد . اوضاع به گونه ای می شود که همه از هم می ترسند و کسی جرات حرف زدن ندارد . راه مبارزه با این وضعیت ، پذیرش رسمی اختلاف نظر است . یک نفر باید بگوید که آخر یک تشکل معلمی چه چیزی برای مخفی کردن دارد که رقبا و یا اداره برای فهمیدن آن نیاز به جاسوس و مامور داشته باشند .
5- بعضی از دوستان ، به دلیل پاره ای ملاحظات ، در جلسات و در حضور آدم های « مهم » سکوت می کنند . اما بعد از جلسه در تماس های تلفنی و یا خصوصی تر ، زبان باز می کنند . نتیجه این رفتار تشکیل گروه بندی های غیر تشکیلاتی است . بهتر است همه حرف ها را در جلسه بگوییم . آدم های « مهم » را ما خودمان « مهم » می کنیم و بعد از آن ها می ترسیم ! وقتی ما خود را کوچک و بی اهمیت تصور کنیم ، آدم های « مهم » پدیدار می شوند .
بر ترس و محافظه کاری خود غلبه کنیم ، بیش از 90 درصد ترس ما ، ذهنی و غیر واقعی است ...
6- بعضی از دوستان در جلسات به دنبال ایجاد روابط مبهم و شخصی با همکاران " کلیدی " و دارای موقعیت هستند . فکر می کنیم زرنگ هستیم و دو سه گام از دیگران جلوتریم . اما باور کنیم که دیگران هم با هوش و زرنگند و خیلی زود منوجه فرصت طلبی های ما می شوند .
ممکن است دیگران هم به تکاپو بیفتند و فضای جلسات خراب می شود . بدبختی این جاست که در نهایت چیزی گیر کسی نمی آید !
این رفتارها در صورت تداوم ، تشکل را تا حد محفل و باند دوستانه و منفعت طلب تنزل می دهد و اعتماد معلمان از دست می رود .
7- در جلسات و به خصوص موقع رای گیری ، هر کدام می خواهیم رئیس ، دبیر کل و...بشویم . اگر من دبیر کل شدم ، این تشکل بهترین است و همه باید با من همکاری کنند . اما اگر من دبیر کل نشدم ، تشکل هزار عیب و ایراد دارد .
در ارزیابی موقعیت خود اکثرا دچار سوء تفاهم هستیم و متاسفانه جایگاه واقعی خود را نمی شناسیم .
در جلسات می شنویم که بعضی از دوستان گاهی تواضع را کنار می گذارند و در جهت اثبات شایستگی های خود به فاکت هایی اشاره می کنند که اصولا به موضوع ربطی ندارد : « من سه دوره کاندیدای نمایندگی مجلس شده ام » ، « من در فلان ستاد انتخاباتی فعالیت داشته ام » ، « من در منزلم ، کتابخانه ای با سه هزار جلد کتاب دارم » و... من ! من ! من ! هر یک از ما یک " من کامل " هستیم و از قدیم گفته اند که : " دو پادشاه در اقلیمی نگنجند " !
روحیه جمعی ما به شدت ضعیف است .
به جای این که به سمت وحدت برویم به سمت تشتت و پراکندگی می رویم .
حضور در پیاده روی اربعین، از میدان امام حسین تا حرم شاه عبدالعظیم،با وجود سختی و خستگی راه ،اما معنویتی در آن بود که ناهمواری راه را هموار می کرد.
مسیر14کیلومتر بود .در طول مسیر دختران و پسران نوجوان و جوانی را می دیدی که ساعت ها منتطر مانده اند تا زائرین بیایند و آنها ملتمسانه از آنان بخواهند که اجازه دهند کفش هایشان را واکس بزنند و یا آبی از کوزه شان بخورند.
بعضی از این جوانان باپای برهنه این مسیر 14 کیلومتری راطی می کردند و خم به ابرو نمی آوردند.
دیدن این صحنه ها،آدمی را دچار حسرتی بزرگ می کرد که چگونه در مملکتی با این ظرفیت معنوی، و این سرمایه ی عشق بزرگ جوانان به اهل بیت که بی هیچ منتی وقت و انرژی خود را مصروف این مسیر می کنند ،ما دچار معضل بزرگ آسیب های جدی همچون اعتیاد، خشونت های افسارگسیخته و بی اخلاقی های ناگفتنی ،آن هم در سطح وسیع گشته ایم؟
آیا هنوز زنگ هشدارباش به صدا در نیامده است و یا خودمان را به نشنیدن زده ایم؟
درحالی که ما ازظرفیت انسان سازی عظیمی بهره می بریم چرا دین و اخلاق را به گونه ای آموزش می دهیم که جوان از آن روی گردان می شود؟ آیا به این سخن امیرمومنان علی(ع) فکر کرده ایم که مردم به طرف همان چیزهایی می روند که از آن منع شده اند؟ آیا با گذشت سالیان مدید، آزمون این شیوه های تربیتی که سراسر امر و نهی مستقیم و البته بیشتر نهی مستقیم هست ،کافی نیست تا بیاموزیم روش مان نادرست است؟
ما در زمان انقلاب شاهد بودیم که همین جوانان دانش آموز و دانشجو بدون اینکه فشار واهرم زوری در کار باشد چگونه فوج فوج ایمان می آوردند،حجاب اختیار می کردند،به نمازمی گرویدند،کسانی که اهل مراکز سرگرمی های مختلف بودند،چطور دست از همه اینها شسته،جان و مال خود را نثار پیروزی انقلاب می کردند،پس چه شد که همه ی این انگیزه ها ازبین رفت؟ آیا نباید نگاهی به شیوه های خود بکنیم و آسیب شناسی را عملی کنیم؟
وقتی به مراسمی همچون پیاده روی اربعین حسینی و هیئات مذهبی می نگریم و عشقی که در لایه های درونی وجود جوانان هست را می بینیم،یک نتیجه ی بزرگ به دست می آید،و آن اینست که روش امر به معروف ونهی ازمنکر در اجتماع توسط گشت پلیس وروش تحمیل آموزه های دینی به شیوه های مختلف در مدارس نه تنها ناکارآمد بوده،بلکه موجب تنفر و روی گردانی جوانان شده،طوری که جوان حاضر شده به هر خسی چنگ بزند و به هرپناه بی بنیاد و سستی حتی چون اعتیاد تکیه کند تا احساس استقلال و تحت تسلط نبودن را تجربه کتد.
همکاران محترم؛
تنها راه نجات وتربیت نسل جوان، احترام به حس موجودیت اوست،و این کار در روش هایی همچون هیات های مذهبی که خودجوش و به نوعی مردمیست و اکراهی در آن وجود ندارد،همانند همان شیوه های زمان انقلاب وجنگ،بسیار به وفور یافت می شود.
باید یک کار انقلابی بزرگ و با فوریتی جدی انجام داد و آن اینکه ؛در مدرسه ؛ اجتماع، و در هر مکان تاثیرگذاری همچون فرهنگ سراها،پارک ها،مساجد و هر مکان عمومی ،آن قدر حرف و عمل خوب را به جامعه بدهیم که دیگر نیازی حتی نباشد کوچکترین ضروریات خود را از غیر طلب کنند،به راستی درس معلم ار بود زمزمه محبتی،جمعه به مکتب می آورد طفل گریز پای را.
یک نگاه دیگر به عملکردمان بیندازیم،آیا شیوه های ترغیب به دین ،زمزمه ی محبت بوده است؟
بیاییم و دوباره صحنه هایی چون پیاده روی اربعین و حضور داوطلبانه و عاشقاته جوانان را درآن مورد دقت قرار دهیم،چگونه می توانیم چنین صحنه هایی را درسطوح مختلف اجتماع،چون مدرسه ،خیابان وغیره به وجود آورد و مختص یک روز در سال نباشد؟
وزیر آموزش و پرورش در مراسم چهلمین روز درگذشت معلم فقید محسن خشخاشی شرکت کرد .
به گزارش مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، عصر امروز علی اصغر فانی با حضور در مراسم چهلمین روز درگذشت محسن خشخاشی با خواهر این معلم گرامی که از معلمان منطقه 13 شهر تهران است گفت و گو و مراتب تسلیت خود را به خانواده ایشان ابلاغ کرد.
دکتر فانی در این مراسم با ابراز تاسف از فقدان این معلم ارزشمند از مسئولین قضایی کشور پیگیری و تسریع در روند رسیدگی به پرونده این معلم را خواستار شد.
گروه اخبار /
از این پس و روزهای چهارشنبه ، در روزنامه اعتماد صفحه ای به نام " مدرسه " منتشر خواهد گردید .
بدون تردید ، فعال شدن چنین صفحات و فایل هایی در رسانه ها و پر رنگ کردن آن ها به حل مشکلات بی شمار آموزش و پرورش و نیز حرکت به سوی یک " آموزش حرفه ای " کمک خواهد نمود .
گروه سایت سخن معلم راه اندازی این صفحه را به دست اندرکاران آن و نیز جامعه ی فرهنگیان کشور تبریک گفته و برای این دوستان آرزوی موفقیت دارد .
در اولین انتشار این صفحه مطلبی را با عنوان " چرا مدرسه " به قلم مسئول صفحه ؛ خانم شهین دخت میان دشتی می خوانیم :
شهين دخت ميان دشتي٭ /
قدمت يا پيشينه «تربيت» به در ازاي تاريخ بشر است، زماني را نميتوان يافت كه تربيت موضوعيت نداشته است. به عبارتي همزاد بشر بوده و با زندگي و موجوديت او عجين بوده و است.
سير تحولات و مسير تكامل همچنان كه در ساير ابعاد تغييراتي ايجاد كرده حوزه تعليم و تربيت را هم متحول ساخت.
بشر نخستين انتقال تجربيات خود را مبناي تربيت فرزندان و نسل پس از خود قرار ميداد و هر قدر اين تجربيات عميقتر و وسيعتر بود و به درستي به نسل بعدي منتقل ميشد، تحولي عميقتر و وسيعتر در زندگي نسلهاي بعد ايجاد ميشد.
با پيشرفت اوليه و اختراع علايم، انتقال تجربيات وارد مرحله جديدي شد و نقاشيها و علايم به جاي مانده از هر نسلي براي چندين نسل پس از آن كاربرد تعليمي و تربيتي داشت. زبان و خط، انقلابي را در اين مسير ايجاد كرد و سرعت شگفتانگيزي به توسعه و تعميق تجربه و دانش بشري بخشيد.
با آغاز دوره مدرن و اختراع صنعت چاپ انقلاب بعدي رخ داد و زندگي بشر چنان متحول شد كه گويي جهاني نو بنا شده است، خلاقيتها در سايه دنيايي مدرن بروز كرد و استعدادها شكوفا شد تا اينكه تحول معجزهآساي اطلاعات و فناوريها اين سير تحول را به اوج خود رساند و عصر نويني پيش روي بشر گشوده شد.
حالا در دنياي مدرن، آموزش و پرورش به طور خاص جايگاه تعليم و تربيت به معناي عام را گرفت و اگر پيش از آن فرزندان در خانواده و نظام قبيلهيي تربيت ميشدند تا جنگجويان قابل يا كشاورزان و دامداران ماهري شوند، در مرحله بعد مكتبخانهها و مراكز مذهبي تربيت انسان خدامحور را با رويكردي الهي، اخلاقي، محور كار خود قرار دادند اما دنياي مدرن «مدرسه» را به ارمغان آورد تا نهادي باشد براي آموزش كودكان و نوجوانان به منظور فراگيري ضرورتهاي زندگي اجتماعي در عصر مدرن و آموختن مهارتهاي لازم در دنياي جديد.
كشور ما نيز متاثر از دنياي مدرن در اواسط دوره قاجار شاهد راهاندازي مدارس انگشتشماري در تهران و تبريز بود كه دارالفنون اميركبير يكي از نهادهاي ورود اين ضرورت مدرن به كشور است. نهادي كه از همان ابتدا چالشي را ميان دو رويكرد تربيتي سنتي و مدرن ايجاد كرد. شايد بتوان گفت همان تقابل «مكتبخانه» و «مدرسه» كه در ساير ابعاد نيز بروز و ظهور يافت.
از آن روز تاكنون «مدرسه» نهاد آموزش و پرورش مدرن بوده اما در كشورهاي مختلف متاثر از نظامهاي سياسي حاكم رويكردهاي آموزشي متفاوتي در پيش گرفته شد. صرف نظر از انواع رويكردها كه حاصل تجربيات و تحقيقات انديشمندان حوزه علوم تربيتي است، يك اصل اساسي مورد اشتراك بوده و است و آن اصل اين است كه «آموزش و پرورش زيربناي توسعه است.» باور واقعي و عميق به اين اصل و سياستگذاري بر آن مبنا و اولويتبندي بر آن اساس تعدادي از كشورها را در مسير توسعه همهجانبه و پايدار قرار داده و به گونهيي كه امروزه به استناد نهادهاي معتبر بينالمللي، مهمترين شاخص توسعه و زيربناييترين آن «شاخص توسعه انساني» است كه ساير ابعاد توسعه در سايه آن ممكن ميشود. بيدليل نيست كه در كشورهاي توسعهيافته سهم بزرگي از توليد ناخالص ملي به آموزش و پرورش اختصاص داده ميشود و بيجهت نيست كه در تعريف از سرمايه، «منابع انساني» ارزشمندترين سرمايه تلقي ميشود.
به همين دليل ما بر آن شديم صفحهيي با نام «مدرسه» براي پرداختن به طور ويژه به مسايل آموزشي و پرورشي منظور كنيم تا در عرصه رسانهيي به آن اولويت دهيم و سهم آن را در اين حوزه به حد شايستهتري نزديك كنيم. بيترديد تعامل دستاندركاران صفحه با كارشناسان و صاحب نظران و مسوولان و دستاندركاران آموزش و پرورش كشور ميتواند گامي موثر براي ارتقاي جايگاه اين مهم باشد.
٭ مسوول صفحه مدرسه
محمد آريا٭
افزايش حقوق يكي از مطالبات فراگير و ديرينه معلمان است بارها در طول سالهاي گذشته به ويژه دهه ٨٠ معلمان با برگزاري تجمعات متعدد در مقابل مجلس و وزارت آموزش و پرورش خواستار افزايش حقوق و مزاياي خود شدند؛ اوج اين تجمعات در بهمن و اسفند ٨٥ بود كه در واكنش به ناتمام ماندن بررسي لايحه مديريت خدمات كشوري يا همان نظام هماهنگ پرداخت حقوق صورت گرفت.
معلماني كه از تبعيض بين كاركنان دولت سخت برآشفته بودند با در دست داشتن احكام حقوقي كاركنان ساير دستگاهها چشم اميد بسته بودند كه با تصويب و اجرايي شدن اين لايحه اين تبعيض برداشته شود؛ آنها پرداختي به يك ديپلم شركت نفتي را كه بيش از يك دكتراي شاغل در آموزش و پرورش است يك ظلم آشكار و تبعيض ناروا ميدانستند.
درد معيشت و مشكلات اقتصادي چنان داد معلمان را درآورده بود كه كمتر كسي ميتوانست از كنار آن بيتفاوت بگذرد، مجلس و دولت در آن مقطع با نامهرباني و بدون مهرورزي از كنار اين درد ديرينه عبور كردند و حتي بعضي از مقامات به معلمان توهين كردند و آنها را تهديد كردند.
حال در دومين سال دولت تدبير و اميد و در حالي كه دومين بودجه اين دولت در دست بررسي مجلس است معلمان چشم بر آن دوختهاند كه آيا گره معيشت آنها با تدابير دولت و حمايت مجلس گشوده خواهد شد؟
اجراي نظام پرداخت هماهنگ حقوق كه در نتيجه تصويب ناقص لايحه دولت همچون شير بييال و دم شده بود، نتوانست تغييري در شرايط معيشتي معلمان ايجاد كند و بار مالي سنگين ناشي از آن استدلالي بود كه مخالفان به آن استناد ميكردند.
بودجه ٢٠ هزار ميليارد توماني سال ٩٣ با كسري حدود سه هزار ميلياردي نتوانست گامي به جلو باشد و تغييري را ايجاد كند حال در شرايط فعلي آيا در بودجه ٩٤ اميدي وجود دارد كه يك تكاني هرچند كوچك به حقوق و مزاياي معلمان وارد كند.
بودجه يكي از راهكارهاي برطرف كردن مشكلات معيشتي معلمان است كه بايد با راهكارهاي رفاهي و خدماتي ديگر بتواند بخشي از مشكلات حرفه معلمي را از پيش راه آنها بردارد چراكه ترديدي نيست يك معلم با دغدغههاي معيشتي نميتواند نقش حرفهيي خود را ايفا كند.
در حال حاضر بسياري از معلمان براي تامين معيشت خود و خانواده به مشاغل ديگر كه اكثرا ارتباطي هم با شغل معلمي ندارد، ميپردازند و اين هم از نظر رواني و اجتماعي و هم از نظر حرفهيي با شغل معلمي مغايرت دارد چراكه يك معلم بايد اوقات فراغت خود را صرف فعاليتهاي مرتبط با حرفه خود كند تا مكمل نقش معلمي او باشد.
٭ كارشناس ارشد مديريت آموزشي
امانالله قراییمقدم / جامعهشناس
بارها در مقالات و سخنرانیها، از زبان بسیاری از جامعهشناسان (چه داخل و چه خارج از کشور) درباره پدیده آموزش مهارتهای زندگی در ایران سخنهای بسیاری شنیده شده است. نتیجه همه آنها این است که ما نه در خانواده و نه در مدرسه، وظیفهمداری و مسئولیتپذیری را که از شاخصه و مولفههای مهارتهای زندگی به شمار میرود، به فرزندان مان آموزش نمیدهیم. همین امر باعث شده که صدمات جبرانناپذیری را متحمل شویم. بهطور مثال، موضوع طلاق و ازدواج نکردن افراد را در نظر بگیرید. جوانان از مسئولیت میترسند.
نمیخواهند وظیفه زن و شوهری را به گردن بگیرند. حوصله ندارند! همه اینها یعنی مهارتی برای زندگی ندارند. یکی از اساتید دانشگاه اصفهان در جلسهای گفت: زمانیکه در ژاپن تحصیل میکردم، دخترم را به مدرسه میبردم. آنجا در روز اول میگویند فرزند شما باید میز خودش، شیشه کلاس و کلاس را به نوبت تمیز کند. یکی از دختران کلاس بالاتر را معرفی کردند که دختر تازه به مدرسه آمده، زیر نظر دختر بزرگتر، قرار بگیرد. این رفتار، مصداق بارز مسئولیتپذیری بهاضافه وظیفهمداری است.
در ایران باستان چنین چیزی مطرح بوده است. در آن زمان، وظیفه تربیت کودکان برعهده نوجوانان، تربیت نوجوانان برعهده جوانان و وظیفه تربیت جوانان به عهده میانسالان بوده است. امروز اما وضع متفاوت است. فرزندان ما در خانواده چیزی جز نیازهای اولیه زندگی و نحوه رفتارهای عادی را، آموزش نمیبینند. موفقیت افراد روستایی و شهرهای کوچک به همین دلیل، بسیار بیشتر است زیرا دختران و پسران از همان سنین کودکی موظف به انجام امور و وظایفی دوشادوش والدین خود هستند. در صورتی که در شهرهای بزرگ، فرزندان دست به سیاه و سفید نمیزنند. به همین دلیل است که در ازدواجهایشان موفق نیستند و مهارت رفتاری در قبال دیگران، اعم از دوستان و همسر و... ندارند. این گروه با کوچکترین مشکلی به فکر طلاق میافتند چون برای حل مشکل، مهارت و آموزش ندیدهاند.
بازه مهارتهای زندگی بسیار وسیع است. از خرید نان و تعمیر شیر آشپزخانه گرفته تا شیوه برخورد درست با همسر، همه جزو مهارت زندگی به حساب میآیند. متاسفانه در این دوره، پدر و مادر همه وظایف را به عهده میگیرند و هیچ مسئولیتی را به فرزندان محول نمیکنند. چه به خاطر دلسوزی بیش از حد، چه بهخاطر عدم اعتماد به فرزندان.
سالها پیش، این نکته را ذکر کردهام که مدارس ما باید تنها، این دو را آموزش دهند: وظیفهمداری و مسئولیتپذیری. اگر به صورت درست همین دو آموزش داده شود، بسیاری از معضلات ما حل خواهد شد. این موضوع در روستاهای ما به درستی اتفاق میافتد. آنها اجازه نمیدهند که کودک ٧ساله تا ساعت ٨ یا ٩ صبح بخوابد. بچهها در روستا، با این شیوه تربیتی از همان سنین کودکی وارد زندگی میشوند و مسئولیت میپذیرند.
متاسفانه ما هم در تربیت خانواده و هم در تربیت آموزشی در مدارس با مشکل مواجهیم. بزرگان تعلیم و تربیت مثل «هربارت» و «جان دیویی» معتقدند که «تربیت، مهیاکردن فرد، برای زندگی اجتماعی است» اما سوال این است آیا آموزش و پرورش ما کودکان را برای زندگی آماده میکند؟
آموزش و پرورشی که تدریس و شیوه عملش، «ماشینی» است؛ وظایف خودش را به درستی انجام نمیدهد؛ و مستخدم مدرسه باید شیشه و میز و صندلی دیگران را تمیز کند، میتواند مهارتی برای زندگی افراد بیاموزد؟
آموزش و پرورش ما، پراگماتیست یا عملگرا نیست؛ بلکه ذهنیگرا است. عملگرا یعنی اینکه وقتی به افراد در مدرسه فیزیک آموزش میدهید، باید بتواند لااقل یک سیم برق بکشد. اگر نتواند چنین کاری را در زندگی انجام دهد، اساسا این آموزش ذهنی و تئوری به چه کار او میآید؟ آزمایشگاههای بسیاری از مدارسمان خاک میخورد. اشکال در تعلیم و تربیت ما است. وظیفه معلم را این دانستیم که صرفا مثل ضبط صوت حرف بزند و بعد کلاس را ترک کند. همه ما همینگونه تربیت شدهایم. این روش ماشینی به خانواده نیز سرایت کرده است. از نظر ذهنی تربیت میکنیم اما تربیت عملی نداریم. آنچنان که بنیامین بلوم میگوید، «ما بیشتر در طبقه دانش، درک و فهم هستیم؛ نه در کاربست». بلوم معتقد است که اولین چیزی که دانشآموز میآموزد، دانش است؛ بعد از آن درک است؛ بعد حل مسأله، بعد آنالیز و تحلیل و بعد از آن، ترکیب و در نهایت، ارزشیابی است. دانشآموز باید همه این مراحل را طی کند تا نهتنها در درس بلکه در زندگی نیز کسب مهارت کند. درحالیکه ما در دو مرحله آغازین میمانیم.
یکی از مهارتهای زندگی، بحث تعاملات اجتماعی است. به دلیل صنعتی شدن شهرها و کشورها، افراد، تنها میشوند و لذا تعاملات اجتماعی، کاهش پیدا میکند. اینها ویژگی شهر است. افراد ارتباطی با یکدیگر ندارند. مهارت ارتباط را بهدست نیاورده، از دست میدهند. «فردیناند تونیس»، جامعهشناس آلمانی میگوید: «جامعه شهری، جامعه صوری است. اما جامعه روستایی، جامعه معنوی است». جامعه صنعتی افراد را خودخواه و از خود بیگانه بار میآورد. انسانها را به صورت ربات درآورده است. نمونه آن در متروی ١٥خرداد دیده میشود. چند صد نفر از مترو پیاده میشوند و هیچکس به دیگری نیمنگاهی هم نمیاندازد؛ چون میداند این بار آخر است که او را میبیند.
یکی دیگر از مهارتهای زندگی، رسم همسرداری است. اما ما در مدرسه هیچکدام از اینها را آموزش نمیدهیم. حتی از آنها حرفی نمیزنیم. اینها تابو هستند. چنین مسائلی در جامعه ما تابو است: «چه معنی دارد دختر و پسر از این سن در مورد همسر حرف بزنند؟!»؛ «چشم و گوششان باز میشود!». وقتی میگوییم آموزش و پرورش ما، آموزش و پرورش ماشینی است، به همین معنا است. آنها عملگرا نیستند. وضع خانوادهها در شهرهای بزرگ نیز به همین منوال است. نه مدرسه و نه خانواده، هیچکدام آموزشی عملی برای زندگی نمیدهند.
چه انتظاری بیش از این میتوان داشت؟ افرادی که در جامعه امروز ما زندگی میکنند، نتیجه منطقی این شیوه آموزشی و پرورشی هستند.
گروه گزارش سخن معلم/
جان دادنش مظلومانه بود و آخرین مراسم مشایعت او نیز مظلومانه و در غربت !
در بدبینانه ترین حالت چه کسی تصور آن را می کرد که سالن مسجد نور که به مناسبت یاد بود معلم فقید خشخاشی برگزار شده بود حتی یک سوم آن هم پر نشود و در خوش بینانه ترین حالت چه کسی تصور آن را می کرد که آقای دکتر فانی در این مراسم و به مدت نسبتا طولانی حضور پیدا نموده و از خانواده این معلم سرافراز صمیمانه دل جویی کند ؟
آری !
فانی این بار فراتر از همه پیش بینی ها و انتظارات ظاهر شد ، حتی اگر بخواهیم هر قصد و نیتی را برای آن متصور شویم .
زمانی که وزیر آموزش و پرورش در برابر این پرسش سخن معلم قرار گرفت که چگونه از این مراسم مطلع شده است در کمال تعجب گفت : " من از طریق پیامک سخن معلم مطلع شده و در این جا حضور پیدا کرده ام ! "
گزارشگر سخن معلم از ایشان سوال کرد که این سالن تقریبا خالی از جمعیت نشانه ی چیست و او با سکوتی معنادار از کنار آن گذشت ...
بار دیگر سخن معلم از وزیر آموزش و پرورش و با تاکید این پرسش را مطرح کرد که آیا این نحوه استقبال معلمان نمی تواند نشانه فضای امنیتی باقی مانده از قبل باشد و او محکم و قاطعانه این گونه به سخن معلم پاسخ داد :
" من این جا فقط به خاطر آقای خشخاشی حاضر شده ام و بس . "
این سخن وزیری است که به آرمان های معلمی خود پای بند بوده و در این مراسم حاضر شده بود .
آقای فانی در پایان این مراسم با خواهر مرحوم محسن خشخاشی به گفت و گو پرداخت . ایشان ضمن عرض تسلیت مجدد به ایشان گفت : " ما هر کاری که لازم بوده است انجام داده ایم. باز هم در خدمت شما هستیم ."
خواهر مرحوم خشخاشی از وزیر آموزش و پرورش و سایر مسئولان درخواست نمود که هر چه سریع تر قاتل خشخاشی به سزای عملش برسد .دوم این که همان گونه که مسئولان به ما وعده دادند هر چه زودتر مقام " شهید " به ایشان اعطا گردد .ضمنا حقوق کامل به خانواده ایشان پرداخت شود .
او در پایان سخنانش از حضور وزیر آموزش و پرورش و همه مسئولان تشکر و قدردانی نمود .
همچنین مدیر کل محترم آموزش و پرورش شهر تهران و سخنگوی ایشان آقای ثقفی از ابتدا تا انتهای این مراسم حضور داشتند .
آقای چهاربند خطاب به پدر معلم فقید محسن خشخاشی چنین گفت : " خداوند به شما و خانواده محترم تان صبر دهد .ما را در این غم خود شریک بدانید .محسن خشخاشی الگوی همه معلمان بود و فضائل یک معلم برجسته را داشتند و حتما در تاریخ آموزش و پرورش کشور ما به عنوان " ایثارگر " و کسانی که با کنش خودشان منش معلمی را زنده نگاه داشتند باقی خواهد ماند و ما به آن افتخار می کنیم .
ما آماده خدمتگزاری هستیم. افتخار ما این است که خادم خانواده محسن خشخاشی باشیم . "
در این مراسم آقای فاضل متولی ، مدیر کل دفتر وزارتی ؛ آقای عادل عبدی مشاور وزیر در امور تشکل ها ، آقای ابوالفتحی مدیر اداره آموزش و پرورش بروجرد به همراه معاونین و تعدادی از فعالان صنفی تشکل ها و کنش گران صنفی – مدنی حضور داشتند .
لازم به ذکر است که این مراسم به همت و با هزینه ی خانواده معلم فقید " محسن خشخاشی " برگزار شده بود .
پایان گزارش/
تهران - ایرنا - کارشناس حوزه آموزش و پرورش گفت: کسری بودجه در ساختار اقتصادی، اداری و مالی وزارت آموزش و پرورش به یک پاشنه آشیل برای فشار به وزرای آموزش و پرورش در قالب سوال و استیضاح تغییر هویت داده است.
علی پورسلیمان روز سه شنبه در گفت و گو با خبرنگار حوزه آموزش ایرنا با بیان اینکه کسری بودجه، مطالبات معلمان را به یک داستان دامنه دار و حتی 'تراژیک' تبدیل کرده است، افزود: به عنوان مثال، بودجه امسال آموزش و پرورش روی عدد تقریبی 24 هزار میلیارد تومان بسته شده است که نتیجه منطقی آن حدود چهار هزار میلیارد تومان کسری خواهد بود.
وی اضافه کرد: به عبارت دیگر، بودجه آموزش و پرورش امسال حتی با رشد منفی نسبت به قبل همراه شده است و تا زمانی که برنامه ریزان و بودجه نویسان در کمیسیون های تخصصی دولت و مجلس این نظام بودجه نویسی را متحول نکنند تغییر چندانی به عمل نخواهد آمد.
وی یادآورشد: برای رسیدن به یک حالت پایدار، برنامه ریزان باید بودجه آموزش و پرورش را بر اساس نیازهای واقعی این وزارتخانه تعریف و تببین کنند زیرا تراز منفی دایمی آن را به یک چالش جدی در زمینه رضایت شغلی کارکنان تبدیل می کند و بحث را از یک منظر کارشناسی به یک دعوای احتمالا سیاسی تنزل می دهد.
این کارشناس حوزه آموزش و پرورش اظهار داشت: وقتی که صحبت از مطالبات معلمان می شود ، اولین چیزی که به اذهان متبادر می شود بار مالی و اقتصادی آن است و تکرار و توالی این گونه مباحث به ویژه در فضای رسانه ای، تعریف واقعی مطالبات را به رتبه ای مادون 'مرجعیت اجتماعی' معلمان تنزل می دهد و البته این مساله در دراز مدت موجب آسیب های اجتماعی جدی در زمینه جایگاه معلمان خواهد شد.
پورسلیمان تصریح کرد: اگر قرار است صحبتی از مطالبات معلمان شود نباید فقط تکیه صرف و یا محض روی یک جنبه از آن باشد بلکه 'معیشت' در کنار 'منزلت' و 'معرفت' باید مورد تاکید فعالان مدنی و جامعه معلمان قرار گیرد.
وی ادامه داد: طرح موضوع 'مطالبات معلمان' در یک کلیت محتوایی و با در نظر گرفتن هم افزایی سه ضلع مثلث 'معلم حرفه ای' موجب خواهد شد که جنس مطالبات معلمان از یک سطح محدود خارج شده و با قرار گرفتن در یک سطح 'متعادل'، مناسبات دیگری را در ارتباط با این گروه مرجع مطرح سازد.
این کارشناس حوزه آموزش و پرورش با بیان اینکه بدون تردید معلمان از فراگیرترین، پرنفوذترین و تاثیرگذارترین گروه های اجتماعی هستند، اظهار داشت: به نظر می رسد فرهنگیان و معلمان این واقعیت اجتماعی و ظرفیت بالقوه را چندان جدی نگرفته و به سادگی از کنار آن رد می شوند.
پورسلیمان ادامه داد: به واسطه نوع مناسبات و نیز وضعیت معادلات، همچنین برآیند نگرش مسوولان جامعه نسبت به مقوله آموزش، در سال های گذشته موضوعی به نام 'مطالبات' به یک سر فصل و گفتمان غالب در میان فرهنگیان، دولت مردان و حتی سیاست مداران تبدیل شده است.
این کارشناس حوزه آموزش و پرورش خاطرنشان کرد: تا جنس مطالبات معلمان تغییر نکند، نوع مناسبات هم تغییر چندانی نخواهد کرد و عدم تغییر این مناسبات، آموزش و پرورش را در یک 'نگاه ملی' در نگاه جامعه و مسوولان بازتعریف نخواهد کرد و در بر همان پاشنه خواهد چرخید.
فراهنگ ** 1883**1601**
انتهای پیام /*